Telegram Web Link
نجاتم دهید!
پیش از آنکە گردش کنان از کنارە بگذرید
من غرق خواهم شد
نجاتم دهید! نجاتم دهید!

#شیرکو_بیکس

@foroogh_shamloo
همیشه چشمانت
دو چشمه‌اند در خواب‌هایم
و همین است که
صبح که شعرم بیدار می‌شود
می‌بینم بسترم سرشار از گُلِ عشقِ توست و
نم‌نم گیاه و سبزینه.
عشق تو آفتاب است؛
آنگاه که
درونم طلوع می‌کنی و می‌بینمت.

آن هنگام هم که می‌روی و نمی‌بینمت
سایه‌ی تنم می‌شوی و ابر خیالم
پا به پایم راه می‌افتی و
همراهم می‌شوی

 #شیرکو_بیکس

@foroogh_shamloo
من تمامی‌ِ مُردگان بودم
مُرده‌ی پرندگانی که
می‌خوانند و خاموش‌اند ...

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
حتی اگر نباشی می‌آفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را

#قیصر_امین‌پور

@foroogh_shamloo
زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا بشوید رود آفتاب، دلتنگی مرا

#محمدرضا_عبدالملکیان

@foroogh_shamloo
آیدا، همزاد من
به تو ثابت خواهم کرد که عشق،
تواناترین خدایان است...

#احمد_شاملو
"کتاب: مثل خون در رگهای من"

@foroogh_shamloo
.

- سلاحی برای کشتن به همراه داری؟
+ دلتنگی دارم؛ مرا می‌کُشد...

#محمود_درویش

@foroogh_shamloo
همیشه دلهره‌ی گم‌شدنت را داشتم
یقین داشتم وقتی بیدار شوم
تو رفته‌ای
و زمین دیگرگونه می‌چرخد.

یقین دارم اما
که خواب ندیده‌ام
که تو در کنارم بوده‌ای
که با تو سخن گفته‌ام
به سایه‌سار دره که رسیده‌ایم
تو ساقه‌ی مرزنگوشی زیر دماغ‌مان گرفته‌ای
و دیگر،
چیزی به یادم نمانده است.

#منوچهر_آتشی

@foroogh_shamloo
بگذار در حضورت
رقص مرگ را تجربه کنم...
بگذار در دریای خاطرات غرق شوم
تا تو را آنجا ببینم،
بگذار از تو به تو سفر کنم...

#نزار_قبانی

@foroogh_shamloo
من تو را در تو جستجو کردم
نه در آن خواب‌های رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم، پر شدم ز زیبایی

پر شدم از ترانه‌های سیاه
پر شدم از ترانه‌های سپید
از هزاران شراره‌های نیاز
از هزاران جرقه‌های امید

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
"تو "
ناگهان زیبا هستی
اندامت گردابی است
موج تو، اقلیم مرا گرفت...

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
«کافکا، بیرون چه می‌بینی؟» 
از پنجره‌ی پشت سرش به بیرون نگاه می کنم. 
«درخت‌ها، آسمان و قدری ابر را می‌بینم و چند پرنده روی شاخه‌های درخت.» 
«هیچ چیز غیر عادی نیست، درست؟» 
«درست است.» 
«ولی اگر می‌دانستی
فردا صبح دیگر نمی‌توانی این‌ها را ببینی،
همه چیز
ناگهان در نظرت جلوه می‌کرد و ارزشمند می‌شد، نه؟»

#كافكا_در_كرانه
#هاروکی_موراکامی

@foroogh_shamloo
گفتمش؛
شیرین‌ترین آواز چیست ؟
چشم غمگینش به رویم خیره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه افتادش به گیسوی بلند
زیر لب غمناک خواند:
"نالهٔ زنجیرها بر دست من ...

در میان اشک‌ها پرسیدمش؛
خوش‌ترین لبخند چیست
شعله‌ای در چشم تاريکش شکفت
جوش خون در گونه‌‌اش آتش‌فشاند
گفت لبخندی که عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند

من ز جا برخاستم؛
بوسیدمش  

#هوشنگ_ابتهاج

@foroogh_shamloo
می‌دهم جان
مَرو از من…

#بیدل

@foroogh_shamloo
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست
دل من
که به اندازه یک عشقست
به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری ها
که به اندازه یک پنجره می خوانند
آه...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
ما را میگردند
مي‌گويند همراه خود چه داريد؟
ما فقط
روياهايمان را با خود آورده‌ايم
پنهان نمیكنيم
چمدان‌های ما سنگين است
اما فقط
روياهايمان را با خود آورده‌ايم

#سيد_علی_صالحی

@foroogh_shamloo
ای واژه خجسته آزادی!
با این همه خطا
با این همه شکست که ماراست
آیا به عمر من تو تولد خواهی یافت؟
خواهی شکفت ای گل پنهان
خواهی نشست آیا روزی به شعر من؟
آیا تو پا به پای فرزندانم
رشد خواهی داشت؟
ای دانه‌ی نهفته ، آیا درخت تو
روزی در این کویر به ما چتر می زند؟

#سیاوش_کسرایی

@foroogh_shamloo
دوستت دارم
چطور ثابت کنم که حضور تو در جهان
مثل حضور آب و درختان است؟
تو گل آفتابگردانی
نخلستان
و ترانه ای که از تاریکی دل به دریا زده!
وقتی کلمات ناتوانند
بگذار تو را با سکوت بگویم...

#نزار_قبانی

@foroogh_shamloo
در اتاقی که به اندازۀ یک تنهایی‌ست
دلِ من
که به اندازۀ یک عشق است
به بهانه‌هایِ سادۀ خوشبختیِ خود می‌نگرد...
به زوالِ زیبایِ گل‌ها در گلدان،
به نهالی که تو در باغچۀ خانۀ‌مان کاشته‌ای،
و به آوازِ قناری‌ها،
که به اندازۀ یک پنجره می‌خوانند
آه...
سهمِ من این‌ است...
سهمِ من این است...
سهمِ من،
آسمانی‌ست که آویختنِ پرده‌ای آن را از من می‌گیرد...
سهمِ من پایین رفتن از یک پلۀ متروک است،
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن.
سهمِ من گردشِ حزن‌آلودی در باغِ خاطره‌هاست،
و در اندوهِ صدایی جان دادن،
که به من می‌گوید:
دست‌هایت را
دوست می‌دارم.

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
گذشته دروغى بيش نيست
و خاطره بازگشتى ندارد
و هر بهارى كه می‌گذرد، ديگر برنمی‌گردد
و حتى شديدترين و ديوانه كننده ترين عشق‌ها نيز حقيقتى ناپايدار است!

#گابریل_گارسیا_مارکز
#صد_سال_تنهایی

@foroogh_shamloo
2024/11/17 10:04:44
Back to Top
HTML Embed Code: