Telegram Web Link
باد می گذرد، چلچله می چرخد
و نگاه من گم می شود
کنار تو تنهاتر
شدم...!

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
دارد از پشت نی‌زار این دامنه
صدای کسی می‌آید
کسی دارد مرا به اسم کوچک خودم می‌خواند
آشناست این هوای سفر
آشناست این آواز آدمی
آشناست این وزیدن باد
خنکای هوا
عطر برهنه‌ی بید ...

سوسن‌ها، سنجدها، باران‌های بی‌سبب
و پرندگانِ سحرخیز دره‌ی انار
که خوشه‌های شبِ رفته را
به نور بوسه می‌چیدند
و من چقدر بوسه بدهکارم

به این همه رود، راه، آدمی...!

#سيدعلى_صالحى

@foroogh_shamloo
آن‌سان ستودمت
که بدانند مردمان
محبوب من
به‌سان خدایان ستودنی‌ست

#حمید_مصدق

@foroogh_shamloo
تو را چه سود از باغ و درخت
که با ياس‌ها
به داس سخن گفته‌اي
آن‌جا که قدم برنهاده باشي
گياه از رستن تن مي‌زند
چرا که تو
تقواي خاک و آب را
هرگز باور نداشتي
فغان! که سرگذشت ما
سرود بي‌اعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه‌ي روسبيان
بازمي‌آمدند

باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد
که مادران سياه‌پوش
داغ‌داران زيباترين فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده‌ها
سر برنگرفته‌اند


#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
تو همزاد من هستی؛
من سایه‌ای هستم که بر اثر وجود تو بر زمین افتاده‌ام، زیر پاهایت و اگر تو نباشی، من نیستم..

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
از زلفت که دنیا را مبهوت خودش کرده متشکرم
همان سارق تمام نخلستان‌ها
متشکرم به خاطر تمام دقایقی که چشمانت در این زمانه‌ی خسیس به من بخشید
متشکرم بهخاطر ساعت‌های دیوانگی و ماجراجویی و چیدن غیرممکن‌ها
متشکرم به خاطر تمام سال‌های عشق: پاییز و زمستاش، ابری و صافش و تمام نوسانات آسمانش
متشکرم به خاطر دوران گریه و شب بیداری طولانی
متشکرم به خاطر غم زیبا
متشکرم به خاطر غم زیبا

#نزار_قبانی

@foroogh_shamloo
چیزی که وحشتناک بود حس میکردم که نه زنده زنده هستم و نه مرده مرده، فقط یک مرده متحرک بودم که نه رابطه با دنیای زنده‌ها داشتم و نه از فراموشی و آسایش مرگ استفاده میکردم!

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@foroogh_shamloo
دل گمراه من چه خواهد کرد
با بهاری که می‌رسد از راه؟
یا نیازی که رنگ می‌گیرد
در تن شاخه‌های خشک و سیاه

دل گمراه من چه خواهد کرد؟
با نسیمی که می‌تراود از آن
بوی عشق کبوتر وحشی
نفس عطرهای سرگردان

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
آری، با توام
من در تو نگاه می کنم
در تو نفس می کشم
و زندگی مرا تکرار می کند
بسان بهار که آسمان را
و علف را پاکی آسمان
در رگ من ادامه می‌یابد

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
دنیا که به پایان رسید،
رویاها دنیایی دیگر خواهند ساخت!
و خنده‌ی تو
جای آفتاب را خواهد گرفت...

#رسول_یونان

@foroogh_shamloo
گاهی اوقات دلم می‌خواهد در تاریکی گم بشوم. از خودم می‌گریزم. از خودم که همیشه مایه‌ی آزار خودم بوده‌ام. از خودم که نمی‌دانم چه می‌کنم و چه می‌خواهم...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
تو را من خواب می‌بينم
و تو چون گياهی كه در تاريكی قلمه می‌زند
خواب‌ام را كامل می‌كنی
و صبح
وقتی دوباره طلوع می‌كنی
فردِ ديگری خواهی بود

اما هنوز
چيزی از شب در تو باقی مانده است،
از آن بود و نبود جایی كه
ما خويش را يافته‌ايم.

#پابلو_نرودا

@foroogh_shamloo
به پرواز شک کرده بودم
به هنگامی که شانه‌هایم
از وبالِ بال خمیده بود،
و در پاکبازیِ معصومانه‌ی گرگ و میش
شب‌کورِ گرسنه‌چشمِ حریص بال می‌زد.

#احمدشاملو

@foroogh_shamloo
برداشتن‌ات در من سنگینی کرد
برداشتنِ من سنگین بود
برداشتن آب میان لب‌هات
یک‌بار چنان در نوسان آمد
که نام تو را هیجان آب
هم‌راه عطش آورد و نوشت:
تا فاجعه بر چیزهای معمولی
افتاد ابدی‌شان کرد
بر من چه فرود آمد
تا برداشتن‌ام را سنگین کرد
برداشتن آب چرا در من سنگین است
شاید هیجان نامِ تو میان آب
معنای عطش ـ شاید ـ این است
و زائر فریاد خودش را نشناخت، دیوانه شد

#یدالله_رویایی

@foroogh_shamloo
عشق یعنی چی؟ یعنی تپش‌‌های بی‌دلیل قلب؟ یعنی نگاهی که روی اجزای صورتت می‌چرخد و بعد دیگر نیست؟ یعنی دیر جنبیدن و حسرتی که می‌ماند؟ شاید هم یعنی درد کشیدن و فشرده‌شدن دل که آدم هستی‌اش بیاید پشت چشم‌هاش.

#عباس_معروفی
#تماما_مخصوص

@foroogh_shamloo
شایدپرنده بود که نالید
یا باد در میان درختان
یا من که در برابر بن بست قلب خود
چون موجی از تاسف و شرم و درد     
بالا می آمدم و از میان پنجره می دیدم که آن دو دست
آن دو سرزنش تلخ و همچنان دراز به سوی دو دست من در روشنایی سپیده دمی کاذب
تحلیل می روند و یک صدا که در افق سرد          
فریاد زد    
خداحافظ...!

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
و مرا در کنار خود
از یاد
می بری....

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
..
نگاه کن
چه فروتنانه بر درگاهِ نجابت به خاک می‌شکند
رخساره‌یی که توفان‌اش
مسخ نیارست کرد.

چه فروتنانه بر آستانه‌ی تو به خاک می‌افتد
آن که در کمرگاهِ دریا
دست حلقه توانست کرد.

نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آن که مرگش میلادِ پُرهیاهای هزار شهزاده بود.

نگاه کن !

#احمدشاملو

@foroogh_shamloo
خبر مرگت را
چون شاخه‌ی پر شکوفه‌ی گیلاس
آوردند گذاشتند وسط حیاط.

#غلامرضا_بروسان

@foroogh_shamloo
ما نوشتیم و گریستیم
ما خنده‌کنان به رقص برخاستیم
ما نعره‌زنان از سرِ جان گذشتیم...
کس را پروای ما نبود.

در دوردست
مردی را به دار آویختند.
کسی به تماشا سر برنداشت.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
2024/10/03 19:28:54
Back to Top
HTML Embed Code: