Telegram Web Link
در نگاهم
آواز حسرتی‌ست
که استخوانم را می‌ترکاند؛
ببار بر من ای ابر،
ببار
که بردباری ویرانم کرده است...

#محمد_مختاری

@foroogh_shamloo
اگر نه رنگ ،
اگر نه چشمواره های تنگ بود
کدام خاره سنگ بود
که تاب آبگینه دیدنش نبود ؟
کدام کرم پیله بود
که بال ِ در هوای گل پریدنش نبود ؟
کدام خار و سبزه و گیاه زرد بود
که آفتاب گردان نبود ؟
کدام شبنم و حباب
کدام سایه و سراب
که آفتاب سرمدی نبود ؟

#قیصر_امین_پور

@foroogh_shamloo
پرنده خو نگرفتن به میله‌های قفس
پرنده شوقِ رهایی
پرنده آواز است

#سیاوش_کسرایی

@foroogh_shamloo
در سرزمین‌ِ من‌،
روزنامه‌ لال‌ به‌ دنیا می‌آید،
رادیو کر
و تلویزیون‌ کور...
و کسانی‌ که‌ طالب‌ِ سالم‌ زاده‌ شدن‌ِ این‌ همه‌ باشند را
لال‌ می‌کنند و می‌کشند،
کر می‌کنند و می‌کشند،
کور می‌کنند و می‌کشند...
در سرزمین‌ِ من.
آه‌ ! سرزمین‌ِ من‌ !! 🥀

#شیرکو_بیکس

@foroogh_shamloo
من اندوهگین نیستم
خود، اندوهِ جهانم
و سرزمینی در سینه‌ام گریه می‌کند.

#غاده_السمان

@foroogh_shamloo
حالا که میخواهی با دیگران بروی
چتر و بارانی یادت نرود.
هوا سرد است
و من نگرانم
آنکه اکنون با توست
مثل من
تو را لای بارانی اش جا ندهد

#نزار_قبانی

@foroogh_shamloo
با خستگی روی تختم می غلتم و خاموش می مانم و به پرواز کبوترها چشم می دوزم. آه کبوترها چقدر خوشبخت هستند! آنها صبح زود ، وقتی در پرهایشان شهوت پرواز موج می زند، از میان شیروانی های سرخ و سقفهای کاهگلی و دیوارهای نیمه خراب ، مثل دود به طرف آسمان پر می کشند و آن بالاها در زیر نور تند آفتاب به گلهای سپیدی شباهت دارند که روی دریاچه پرپر شده باشد و با هر موج نوری به یک سو می روند و آن وقت غروب که شد، با خستگی بر می گردند روی شاخه های درختان و هره ی دیوارها می نشینند و کبوترهای عاشق سرهایشان را به یکدیگر تکیه می دهند و با نوکهای ظریفشان عشق را نوازش می کنند.
خورشید و آسمان شفاف و بادهای رهگذر و پرندگان غریبه هرگز آنها را ملامت نمی کنند و هیچ حرکت مخالفی هیجان عشقشان را در هم نمی ریزد…!

#فروغ_فرخزاد
بخشی از دفتر خاطرات #فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
ستاره می‌گریست
ـ ستاره‌ی کدام کهکشان؟
ستاره‌ای که کهکشان نداشت.

#هوشنگ_ابتهاج

@foroogh_shamloo
بعد از تو
در سایه‌ی هیچ درختی نخواهم ماند
در ابهام سبز جنگل
و در سرخی گل سرخ
کنار رودی از خطوط لوقا
چیزی در من تمام خواهد شد
و تشویش افتادن چشمی با مخمل یا دریاچه‌ها
با من خواهد ماند
کیست در بالکن که با تلخی می‌گرید؟
و باران هم بند نمی‌آید
هر روز این لحظه را دارم
که از پوست‌ام تو دور می‌شوی

#بیژن_نجدی

@foroogh_shamloo
محبوب من
اگر روزی از تو درباره‌ی من پرسیدند
زیاد فکر نکن
با غرور به آن‌ها بگو:
دوستم دارد...بسیار دوستم دارد

#نزار_قبانی

@foroogh_shamloo
خاطره
یک پیراهن خالیست
که اندازه‌ی هیچ‌کس نمی‌شود
باید آویزانش کرد در باد
و با رقصش پیر شد...

#جلال_حاجی_زاده

@foroogh_shamloo
گویا من طرز حرف زدن با آدمهای دنیا، با آدمهای زنده را فراموش کرده بودم.

#صادق_هدايت
#بوف_کور

@foroogh_shamloo
آه که اگر فقط این دوری اجباری از تو نبود،
اگر فقط تو را در کنار خود داشتم،
می‌توانستم بگویم که آرام‌ترین، شادترین
و امیدوارترین روزهای عمرم را می‌گذرانم.

#احمدشاملو

@foroogh_shamloo
و اما
نیم شبی
من خواهم رفت؛
از دنیایی که مال من نیست؛
از زمینی که مرا بیهوده
بدان بسته اند...

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
من از خواب
برگی ریحان آورده‌ام
ریحان را به لبانم نزدیک می‌کنم
صبح می‌شود...
کنارِ عطرِ ریحان
زندگی را می‌بوسم
و روز و پنجره را
با مقداری از آفتاب
که از کنارِ ابرها از آسمان می‌چکد
ستایش می‌کنم
من هنوز هستم...

#احمدرضا_احمدی

@foroogh_shamloo
.

محبوب من
شما، تجلی عشقی
در ثانیه ثانیه‌های زمان
در لحظه لحظه‌ی عمر
و در سلول به سلول تنِ من
هر وقت هرجا
سخنی از عشق به میان میاید
من ناخودآگاه یاد شما می‌افتم
عنصر وجودی شما حتما از عشق است
و عشق بنیادی ترین عنصر این دنیای
بی‌نهایت است ...!

#سیدعلی_صالحی

@foroogh_shamloo
گریستم
برای ما
که پاییز نیامده ریختیم...

#معین_دهاز

@foroogh_shamloo
در شگفت هستم که چرا زنده ام؟
چرا نفس میکشم؟
چرا گرسنه ام میشود؟
چرا میخورم؟
چرا راه میروم؟
چرا اینجا هستم؟
این مردمی را که می بینم کی هستند
و از من چه میخواهند؟

#صادق_هدایت
#زنده_بگور

@foroogh_shamloo
… خوشا آن نازنین شب‌ها
و آن شبگردی و شب زنده‌داریهای دور از خستگی تا صبح،
و آن شاباش و گهگاهی نثار ِ ابرهای عابر ِ خاموش.
و گلباران‌ِ کوکبها،
و کوکبها و کوکبها ...

#مهدی_اخوان_ثالث

@foroogh_shamloo
صدای تو از سایه سوی نی‌ستان می‌آید
و گل می‌دهد در هیاهوی باران
صدایت
یکی نرگس نوشکفته است
که از پشت رگبار می‌ایستد روبه‌روی نگاه‌ام
و عطری هوس‌ناک بالا می‌آید در آه‌ام

تو می‌گویی و لاله می‌روید از سنگ؛
تو می‌گویی و غنچه می‌جوشد از چوب؛
تو می‌گویی و تازه می‌روید از خشک؛
تو می‌گویی و زنده می‌خیزد از مرگ
صدای تو از سایه‌سار نی‌ستان می‌آید
و گل می‌دهد از گل زخمیِ بعد رگبار
و در آب می‌ایستد روبه‌روی نگاه‌ام
صدای تو می‌بارد و زنده‌ام من

#منوچهر_آتشی

@foroogh_shamloo
2024/11/06 01:32:02
Back to Top
HTML Embed Code: