Telegram Web Link
تا در آیینه پدیدار آیی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه‌ها و دریاها را گریستم
ای پری‌وارِ در قالبِ آدمی
که پیکرت جز در خُلواره‌ی ناراستی نمی‌سوزد! ــ
حضورت بهشتی‌ست
که گریزِ از جهنم را توجیه می‌کند،
دریایی که مرا در خود غرق می‌کند
تا از همه گناهان و دروغ
شسته شوم.

و سپیده‌دم با دست‌هایت بیدار می‌شود

#احمد_شاملو
#آیدا_در_آینه

@foroogh_shamloo
جوانه‌ای که از تگرگ وباد تازیانه خورده‌بود
به شانه‌ی نسیم سر نهاد و گفت‌:
خوشا خوشا که آفتاب چیره شد..

#واصف_باختری

@foroogh_shamloo
برای قلبِ قشنگِ هیاهوگرت چه بفرستم؟
چه بفرستم از این راه دور که شادمانت کند؟

#منوچهر_آتشی

@foroogh_shamloo
همه آلودگی‌ست این ایام،
راهِ شومی‌ست می‌زند مطرب
تلخ‌واری‌ست می‌چکد در جام
اشک‌واری‌ست می‌کُشد لبخند،
ننگ‌واری‌ست می‌تراشد نام ...

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
به تو قول دادم که دوستت نداشته باشم
سپس در برابر این تصمیم بزرگ وحشت کردم
به تو قول دادم که برنگردم
و قول دادم از اشتیاق نمیرم
اما مردم
و بارها برگشتم
بارها تصمیم گرفتم که دست بردارم
اما یادم نمی‌آید دست برداشته باشم

#نزار_قبانی

@foroogh_shamloo
دلم نمی‌خواهد از این خاکدان بروم.
به چند دلیل نازک.
از مهم‌ترین‌هایش رنگ پیراهن‌ها و کفش‌های بندی و شیشه‌های عینک توست.

بخشی از نامه‌ی
#غزاله_علیزاده به همسرش نظام

@foroogh_shamloo
روزی خواهی آمد
که دیگر امید دیدار تو را ندارم
دست سایه‌ام را خواهی گرفت
سایه‌ای خاموش
که به هیچ خورشیدی احتیاج ندارد

با یکدیگر خواهیم رفت
روزی که دنیا جاده‌ای شده
که به هیچ جا نمی‌رسد

#بیژن_جلالی

@foroogh_shamloo
تار‌های بی کوک و کمان باد ولنگار
باران را گو بی آهنگ ببار
غبارآلوده از جهان تصویری واژگونه در آبگینه بی‌قرار
باران را گو بی‌مقصود ببار
لبخند بی‌صدای صد هزار حباب در فرار
باران را گو به ریشخند ببار
چون تار‌ها کشیده و کمان کش باد آزموده‌تر شود
و نجوای بی کوک به ملال انجامد
باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند
باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
-وماذا فعلتَ بأولئك الذين خيّبوا ظنّك؟
+لا شيء، اعتبرتهم وكأنّهم لم يكونوا ومضيت!

-با آنان که ناامیدت نموده بوده‌اند
چگونه تا کردی؟
+هیچ؛ گذشتم!
انگار که هرگز نبوده‌اند..

#محمود_درويش

@foroogh_shamloo
در دو دست تو
سخت کاویدم
پر شدم، پر شدم ز زیبایی

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
دوستت دارم
کلمات ... کوچکتر از آنند
که آينه‌بينِ من شوند.
دوستت دارم
روياها آسان‌تر از آنند
که آرامشِ مرا به خانه بياورند.
دوستت دارم
حقيقتی‌ست:
شعرهای اين هم ساده‌تر از باران نيز
برای بی‌قراریِ من ... وطن نمی‌شوند
من از اين همه آوازِ آلوده می‌ترسم
ديگر نامت را به زبان نخواهم آورد.

#سید_علی_صالحی

@foroogh_shamloo
جای تو خالی ست
در دریغِ نامکرّری
که به پایان رسیدن را فریاد می کنند
جای تو خالی ست
در هر آن نا کجایی که منم...

#حمید_مصدق

@foroogh_shamloo
چه دیر آمدی حالایِ صدهزار ساله‌ی من!
من این نیستم که بوده‌ام
او که من بود آن همه سال
رفته زیر سایه‌یِ آن بیدِ بی‌نشان مُرده است.

#سیدعلی_صالحی

@foroogh_shamloo
من آنچه با تو گفتم برای ابرها بود
آنچه با تو گفتم برای درخت و دریا بود
برای هر موج، برای پرندگان در میان برگ‌ها
برای سنگ‌ریزه‌های هیاهو
برای دست‌های آشنا
برای چشمی که چهره می‌شود
و خواب، آسمانی به آن می‌دهد هم‌رنگش
برای هر شبی که بیاشامی
برای شبکه‌ی راه‌ها
برای پنجره‌ی گشوده، برای پیشانی گشاده
من آنچه به با تو گفتم، برای اندیشه‌هایت بود...
هر نوازشی، هر اعتمادی
زنده می‌ماند.

#پل_الوار

@foroogh_shamloo
اگه کَسیو می‌خوای،
با هرچه او می‌خواد بخواش!
خواستمت با خواسته‌هات.

#حسین_پناهی

@foroogh_shamloo
بعضی چیزها را نمی‌شود گفت. بعضی چیزها را احساس می‌کنید. رگ و پی شما را می‌تراشد، دل شما را آب می‌کند، اما وقتی می‌خواهید بیان کنید می‌بینید که بی‌رنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست. اما آن روح، آن چیزی که دل شما را می‌فشارد، در آن نیست

#بزرگ_علوی

@foroogh_shamloo
درخت با جنگل سخن می‌گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می‌گویم
نام‌ات را به من بگو
دست‌ات را به من بده
حرف‌ات را به من بگو
قلب‌ات را به من بده
من ریشه‌های تو را دریافته‌ام
با لبان‌ات برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌های‌ات با دستانِ من آشناست.
در خلوتِ روشن با تو گریسته‌ام
برایِ خاطرِ زنده‌گان،
و در گورستانِ تاریک با تو خوانده‌ام
زیباترینِ سرودها را
زیرا که مرده گانِ این سال
عاشق‌ترینِ زنده‌گان بوده‌اند.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
دخترانِ دشت!
دخترانِ انتظار!
دخترانِ امیدِ تنگ
در دشتِ بی‌کران،
و آرزوهای بی‌کران
در خُلق‌های تنگ!

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
بگو برایتان چه بگویم
از خاک و خون کدام سرزمین
کدام حکایت و حیات آدمی
و من رد کدام اندوه را
به شما نشان دهم
و از روزن کدام راز گریه به درآیم
و از میان رگبار همه رنگ ها
کدام پرده را پیش آورم
و از روشنایی این همه آوا
چراغ کدام زندگی را برافروزم؟

#شیرکو_بیکس

@foroogh_shamloo
پشتِ پنجره‌ىِ
درمانگاه نشسته‌ام
بویِ دارو رخت بربسته
میخک‌‌ها جايى شکفته‌اند
ميیدانم، اسارت مسئله‌ای نيست
ببين! مسئله این است که تسليم نشوى.

#ناظم_حکمت

@foroogh_shamloo
2024/09/28 11:27:42
Back to Top
HTML Embed Code: