Telegram Web Link
سیگاری آتش زدم و یکهو غم بزرگی توی سینه‌ام چنگ انداخت!
مثل سیگاری که ذره ذره تمام می‌شود یا آدم را تمام می‌کند.

#عباس_معروفی

@foroogh_shamloo
دوستت دارم" را
در دستانم می‌چرخانم
از این دست به آن دست.
پس چرا
هر وقت می‌خواهم
به دستت بدهم نیستی؟

چرا اینجا نیستی
تا "دوستت دارم" را
از جنس خاک کنم،
از جنس تنم،
و با بوسه بپوشانمش بر تنت؟
بگذار "دوستت دارم" را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم
و تا صبح به نفس‌های تو بدوزم...

#عباس_معروفی

@foroogh_shamloo
مگر كه بوديد
كه صبر عالم
بخشايش گناهتان را تعهد كرده باشد؟
مگر كه عشق می‌بخشايد؟
مگر كه بخشايش آرامتان می‌كند؟
چگونه آرام می‌يابيد
كه چاه ذهنتان را
در راه كودكان‌تان
پوشيده‌ايد؟

هنوز اول اين ماجراست
ستيزه‌هايی كآغاز
شده‌ست
درون دوزخ نيز
رهايشان نتواند كرد.

#محمد_مختاری

@foroogh_shamloo
چایت را بنوش و نگران فردا نباش
از گندم‌ زار من و تو مشتی کاه می ماند
برای بادها . . . !

#نیما_یوشیج

@foroogh_shamloo
تنهایی ها عمیق‌اند
عمیق مثل صورت مردگان
حلزون ها چقدر تنهایند
به جز آشیانه‌ی خود همراهی ندارند
تنهایی ها عمیق اند، آشیانه‌ی کوچکم!
و تو در خاموشی هایم می درخشی
در آتش و روشنی می درخشی
و من آن قدر دوستت دارم
که فراموش می کنم
زندگی با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد

#شمس_لنگرودی

@foroogh_shamloo
از یاد نبر که از یاد نبردمت !
از یاد نبر که تمام این سالها ،
با هر زنگِ نا به هنگام تلفن ،
از جا پریدم ، گوشی را برداشتم
و به جا صدای تو ،
صدای همسایه ای ،       
دوستی ، دشمنی را شنیدم !
از یاد نبر که همیشه ،
بعد از شنیدن
آهنگ "جان مریم"
در اتاق من باران بارید !
از یاد نبر که - با تمام این احوال -
همیشه اشتیاق تکرار ترانه ها با من بود
همیشه این من بودم
که برای پرسشی ساده
پا پیش می گذاشتم !
همیشه حنجره من
هواخواه خواندن آواز آرزوها بود !
همیشه این چشم بی قرار ...
یک نفر صدای آن ضبط لاکردار را کم کند !

 #یغما_گلرویی

@foroogh_shamloo
آیدای خودم، آیدای احمد.
شریک سرنوشت و رفیق راه من!
به خانه‌ی عشقت خوش آمدی! قدمت روی چشم‌های من! از خدا دور افتاده بودم؛ خدا را با خودت به خانه‌ی من آوردی.
- سرد و تاریک بودم، نور و روشنایی را به اجاق من باز آوردی _زندگی، ترکم کرده بود؛ زندگی آوردی. صفای قدمت! ناز قدمت! عشق و پاکی را به خانه‌ی من آوردی.
از شوق اشک می‌ریزم. دنبال کلماتی می‌گردم که بتوانند آتشی را که در جانم شعله می‌زند برای تو بازگو کنند، اما در همه‌ی چشم‌انداز اندیشه و خیال من، جز تصویر چشم‌های زنده و عاشق خودت هیچی نیست.

دست مرا بگیر.
با تو می‌خواهم برخیزم.
تو رستاخیز حیات منی.
هنوز نمی‌توانم باور کنم، نمی‌توانم بنویسم، نمی‌توانم فکر کنم - همین‌قدر، مست و برق‌زده، گیج و خوش‌بخت، با خودم می‌گویم: برکت عشق تو با من باد!
و این، دعای همه‌ی عمر من است، هر بامداد که با تو از خواب بیدار شوم و هر شامگاه که در کنار تو به خواب روم.
برکت عشق تو با من باد!

#احمد_شاملو
"مثل خون در رگ‌های من"

@foroogh_shamloo
دیدم که
پوست تنم از انبساط عشق ترک میخورد...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
پرواز کنید پرنده‌ها
پرواز کنید به وطنم
اکنون در کوه های وطنم
سنبل‌های ارغوانی روییده است
در آغوش جنگل‌هایش یک دره خنک
و در لابلای خارها،گلی زرد پیداست

پرواز کنید ای پرنده ها
که اینجا از وفا خبری نیست
آنچنان آب های روان
وهوایی برای نفس کشیدن نیست
اینجا فریادرس و هم صدایی نیست
اینجا به جای آتش سوزان
تنها خاکستر سرد وجود دارد!

#احمد_کایا

@foroogh_shamloo
تلخ ماندم ، تلخ
مثل عصری غمگین
که تو را بر حاشیه اش پیدا کردم

#خسرو_گلسرخی

@foroogh_shamloo
ای کاش روزی
ای کاش امروز
ای کاش فردا
همین فردا آفتابِ آزادی
از غبار غم به در می آمد
می آمد بر بلندای کوه می نوشت
که این کُشته
خود کُشنده ی دیگری بوده است.

من تردید نخواهم کرد
هیچ درنگی جایز نیست
پس این تاج را برگیرید و
مرا با ترانه هایم به خاک بسپارید...

#شیرکو_بیکس

@foroogh_shamloo
زیر زبانم است
در هر کجا که باشم
تا هر کجا که بروم
نام تو
یک ساقه‌ی تر گندم
یک قاچ سیب
یک گل سرخ
یک برگ سبز نارنج

#منوچهر_آتشی

@foroogh_shamloo
زمین،
مرا و تو را و اجداد ما را
به بازی گرفته است...

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
از هزاران روح سرگردان،
گرد من لغزیده در امواج تاریکی،
سایه من کو؟
«نور وحشت می درخشد در بلور بانگ خاموشم»
سایه من کو؟

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
قاضیِ تقدیر
با من ستمی کرده است.
به داوری
میانِ ما را که خواهد گرفت؟
من همه‌ی خدایان را لعنت کرده‌ام
هم چنان که مرا
خدایان.
و در زندانی که از آن امیدِ گریز نیست
بداندیشانه
بی‌گناه بوده‌ام!

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﯾﮏ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻭ ﺗﺮﻏﯿﺐ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ، ﻣﯿﻞ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﻭ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ‌ﻫﺎ، ﺷﺎﺩﯼ‌ﻫﺎ ﻭ ﻟﺬﺍﺕ ﺭﻧﮕﯿﻦ‌ﺗﺮﯼ ﻧﺒﻮﺩ!!
ﺁﻥ‌ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻏﺎﺭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻇﻠﻤﺖ ﺁﻥ، ﺭﺍﻩ ﻓﺮﺍﺭ ﺑﻪ‌ ﻃﺮﻑ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺩﺭ ﺭﻭﺡ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺟﺰ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻭ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻧﻤﯽ‌ﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺖ‌ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻡ، ﻫﯿﭻ‌ﭼﯿﺰ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ‌ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻋﻄﺶ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺣﻢ ﻓﺮﻭ ﻧﺸﺎﻧﺪ، ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻓﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ.
ﻓﺸﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻓﺸﺎﺭ ﻣﺤﯿﻂ، ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ‌ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﮥ ﻧﯿﺮﻭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﮔﯽ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻼ‌ﺵ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻡ و همین مسأله ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
خاورمیانه را آفرید
از روی چشم های شرقی ات؛
پر آشوب، رنجور، خسته ، زیبا...

#عباس_حسین‌نژاد

@foroogh_shamloo
با درودی به خانه می‌آئی و
با بدرودی
خانه را ترک می‌گوئی.
ای سازنده!
لحظه‌یِ عمرِ من
به جز فاصله‌یِ میانِ این درود و بدرود نیست:

این آن لحظه‌یِ واقعی‌ست
که لحظه‌یِ دیگر را انتظار می‌کشد.
نوسانی در لنگرِ ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار می‌کشد.

گامی‌ست پیش از گامی دیگر
که جاده را بیدار می‌کند.
تداومی‌ست که زمانِ مرا می سازد
لحظه هائی‌ست که عمرِ مرا سرشار می‌کند.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
بی تابانه در انتظار توام
غریقی خاموش
در کولاک زمستان
فانوس های دور سوسو می‌زنند
بی آنکه مرا ببينند
آوازهای دور به گوش می‌رسند
بی آنکه مرا بشنوند
من نه غزالی زخم خورده ام
نه ماهی تنگی گم کرده راه
نهنگی طوفان زده ام
که ساحل بر من تنگ است .
آن جا که تو خفته یی
شنزاری داغ
که قلب من است

#شمس_لنگرودی

@foroogh_shamloo
دریاکنار از صدف‌های تهی پوشیده است
جویندگان مروارید به کرانه‌های دیگر رفته‌اند
پوچیِ جست و جو بر ماسه‌ها نقش است ...

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
2024/11/20 05:27:09
Back to Top
HTML Embed Code: