Telegram Web Link
انسان در مسیرِ عمرِ خود مگر چند بار می‌تواند به دوستانی بربخورد که از میانِ آن‌ها هم‌زبانی بیاید؟
هم‌زبانی که هم‌دل باشد؛ و مگر دوستی از آن مایه که به رفاقت بینجامدچند بار می‌تواند رخ بدهد و در چند مقطع عمر؟

#محمود_دولت‌آبادی

@foroogh_shamloo
رها شده، رها شده، چون لاشه‌ای بر آب
به سوی سهمناک‌ترین صخره پیش می‌رفتم
به سوی ژرف‌ترین غارهای دریائی
و گوشتخوارترین ماهیان
و مهره‌های نازک پشتم
از حس مرگ تیر کشیدند
نمی‌توانستم  
دیگر نمیتوانستم
صدای پایم از انکار راه بر میخاست
و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت، با دلم می‌گفت
«نگاه کن
«تو هیچگاه پیش نرفتی
«تو فرو رفتی»...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
چه غمناک بود،
پرنده‌ای که در وقت مرگ
پرهای جوان داشت ...

#احمدرضا_احمدی

@foroogh_shamloo
همان روز مبادایی که می‌گویند،
امروز است.
و پاکیها و نیکیها به خاک نیستی مدفون،
بد و بیراه پیروز است.

نه امروز و نه فردایی
نه ایمان و نه امّیدی
چه روز است‌این، تُرُشرو، تنگ‌وتار، آنگاه
نه بارانی، نه خورشیدی.
به چشم اعتنا و مهر
خدایا کاش می‌دیدی.

#اخوان_ثالث

@foroogh_shamloo
تو دور از منی، منْ بی‌حال و حوصله‌ام؛ و لاجرم، وقتی که تو را می‌بینم جز خستگی‌ها و اندوه و ناراحتی‌ها و گلایه‌ها و شکایت‌ها چیزی ندارم که به تو دهم... اگر تو باشی دیگر از این ملال اندوه چیزی باقی نخواهد بود، دیوانه! آخر آمده‌ای که امتحان کنی؟

#احمد_شاملو
#مثل_خون_در_رگ‌های_من

@foroogh_shamloo
و دختری‌ كه گونه‌هايش را
با برگ‌های‌ شمعدانی‌ رنگ می‌زد
آه
اكنون زنی‌ تنهاست ...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
می توان تنها
به کشف پاسخی بیهوده
دل خوش ساخت .....

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
آه ریتا
چه چیز چشمم را از چشمانت برگرداند
جز دو خواب کوتاه و ابرهایی عسلی
پیش از این تفنگ

بود آن‌چه بود
ای سکوت شام‌گاه
ماه من در آن بامداد دور هجرت گزید
در چشمان عسلی
و شهر
همه آوازخوانان را و ریتا را رُفت
میان ریتا و چشمانم تفنگی‌ست.

#محمود_درویش
برگردان: #موسی_بیدج

@foroogh_shamloo
محو شد در جنگل انبوه تاریکی
چون رگ نوری طنین آشنای من
قطره اشکی هم نیفشاند آسمان تار
از نگاه خسته ابری به پای من
من گل پژمرده‌ای هستم
چشم‌هایم چشمه خشک کویر غم
تشنه یک بوسه خورشید
تشنه یک قطره شبنم.

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت

#فروغ_فرخزاد
"دکلمه: با صدای فروغ فرخزاد"

@foroogh_shamloo
دزدان کور آینه افسوس
آن چشم مهربان را
از آستان صبح ربودند
آه ای بهار سوخته
خاکستر جوانی
تصویر پر کشیده آیینه تهی
با یاد گیسوان بلندت
آیینه در غبار سحر آه می‌کشد
مرغان باغ بیهوده خواندند
هنگام گل نبود

#هوشنگ_ابتهاج

@foroogh_shamloo
جلو خودم را نگاه کردم
در جمعیت تو را دیدم
میان گندم‌ها تو را دیدم
زیر درختی تو را دیدم.

در انتهای همه سفرهایم
در عمق همه عذاب‌هایم
در خمِ همه خنده‌ها
سر بر کرده از آب و از آتش،

تابستان و زمستان تو را دیدم
در خانه‌ام تو را دیدم
در آغوش خود تو را دیدم
در رؤیاهای خود تو را دیدم

دیگر ترکت نخواهم کرد.

#پل_الوار
برگردان: #احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
مانده از شب های دورادور
بر مسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندرو خاکستر سردی.
همچنان کاندر غبار اندوده ی اندیشه های من ملال انگیز
طرح تصویری در آن هر چیز
داستانی حاصلش دردی.
روز شیرینم که با من آتشی داشت
نقش ناهمرنگ گردیده
سرد گشته، سنگ گردیده
با دم پاییز عمر من کنایت از بهار روی زردی
همچنان که مانده از شب های دورادور
بر مسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندرو خاکستر سردی.

#نیما_یوشیج

@foroogh_shamloo
صدایت چو قالیچه‌ای نور
می‌آید
و زین آسمان ترُش‌رو، مرا می‌رباید، مرا می‌برد دور

#اسماعیل_خویی

@foroogh_shamloo
سلام،
حال همه ما خوب است،
ملالی نیست
جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
كه مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند.

نامه ام باید كوتاه باشد ،
ساده باشد ،
بی حرفی از ابهام و آینه
از نو برایت می نویسم
حال همه ما خوب است
اما تو باور مكن... !

#سید_علی_صالحی

@foroogh_shamloo
هنوز از گریستن فارغ نشده بودم
مرا صدا کردند
لباسم را پوشیدم
به کوچه رفتم
کسی در کوچه نبود
به خانه آمدم
کسی در خانه نبود
پس دیگر تنهایی ابدی بود...

#احمدرضا‌_احمدی

@foroogh_shamloo
‏- زخم آزارم می‌داد
‏+ باید می‌بستی
‏- این زخم‌ها بسته‌شدنی نیست ،می‌شنوی؟
کهنه است، ولی مرهم‌ناشدنی،هر روز از آن
خون تازه بیرون مى‌زند
‏+ راستی؟
‏- از دمی که تو را ديدم

#بهرام_بیضایی
#چریکه_تارا

@foroogh_shamloo
چه‌قدر آدم‌ها بیراهه می‌روند. از کنار گل بی‌اعتنا می‌گذرند. می‌روند تا شعر گل را در صفحه‌ی یک کتاب پیدا کنند و بخوانند.
روبه‌روی زندگی نمی‌ایستند تا مشاهده کنند. برای همین است که حرف‌ها به دل نمی‌نشیند، برای همین است که در شعرها شوری نیست، در نقاشی‌ها جوشش زندگی گم شده‌است.
چرا نگویم که من صدای قورباغه را در بهار بر بسیاری از آهنگ‌ها برتری میدهم.
میدانی، ما را ترسانده‌اند.
ما را آموخته‌اند.
وگرنه چرا می‌ترسیم بگوییم اگر پای سنجش به‌میان آید، اثری که صدای قورباغه در ما می‌گذارد، شاید هم‌تراز تاثیر ژرف‌ترین برخوردها در زندگی ما باشد.

#سهراب_سپهری
"برهنه با زمین، گزین‌گویه‌ها و ناگفته‌ها"

@foroogh_shamloo
کوچِ غریب را به یاد آر
از غُربتی به غُربتِ دیگر،
تا جُست و جویِ ایمان
تنها فضیلتِ ما باشد.
به یاد آر:
تاریخِ ما بی قراری بود
نه باوری نه وطنی.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
نمی توانستم
دیگر نمی توانستم
صدای پایم از انکار راه بر می خاست
و یاسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار ، و آن وهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت
با دلم می گفت:
"نگاه کن!
تو هیچگاه پیش نرفتی؛
تو فرو رفتی."

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
2024/09/28 17:22:22
Back to Top
HTML Embed Code: