ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ
ﺍﮔﺮ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ
ﺍﻋﻼﻡ ﻗﯿﺎﻡ ﮐﻨﺪ؟
ﺍﮔﺮ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ
ﺧﻮﺩﮐﺎﻣﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯﺩ؟
ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ
ﺍﮔﺮ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ
ﺁﺗﺸﻔﺸﺎﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﻐﯿﺎﻥ ﻭﺍ ﺩﺍﺭﺩ
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯﺵ ﺩﺍﺭﯾﻢ؟
ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ
ﺍﮔﺮ ﺗﺎﺝ،
ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ
ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﻧﮕﯿﺮﺩ؟
#نزار_قبانی
✦ @foroogh_shamloo ✦
ﺍﮔﺮ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ
ﺍﻋﻼﻡ ﻗﯿﺎﻡ ﮐﻨﺪ؟
ﺍﮔﺮ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ
ﺧﻮﺩﮐﺎﻣﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯﺩ؟
ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ
ﺍﮔﺮ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ
ﺁﺗﺸﻔﺸﺎﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﻐﯿﺎﻥ ﻭﺍ ﺩﺍﺭﺩ
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯﺵ ﺩﺍﺭﯾﻢ؟
ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ
ﺍﮔﺮ ﺗﺎﺝ،
ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ
ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﻧﮕﯿﺮﺩ؟
#نزار_قبانی
✦ @foroogh_shamloo ✦
هزار کاکُلی شاد
در چشمانِ توست
هزار قناری خاموش در گلوی من.
عشق را ای کاش زبانِ سخن بود
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
در چشمانِ توست
هزار قناری خاموش در گلوی من.
عشق را ای کاش زبانِ سخن بود
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
بیچاره من
که از پس این جستجو، هنوز
می نالد از من این دل شیدا که: یار کو؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب؟
بنما...کجاست او
#هوشنگ_ابتهاج
✦ @foroogh_shamloo ✦
که از پس این جستجو، هنوز
می نالد از من این دل شیدا که: یار کو؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب؟
بنما...کجاست او
#هوشنگ_ابتهاج
✦ @foroogh_shamloo ✦
نراك في كل مكان... تحيا فينا ولنا، وأنت لا تدري، ولا تعلم!
تو را همه جا میبینیم.... در وجود ما و برای ما زندهای، تو اما خبر نداری و نمیدانی!
#محمود_درويش
✦ @foroogh_shamloo ✦
تو را همه جا میبینیم.... در وجود ما و برای ما زندهای، تو اما خبر نداری و نمیدانی!
#محمود_درويش
✦ @foroogh_shamloo ✦
فریبِمان مدهاِی!
حیاتِ ما سهمِ تو از لذتِ کُشتارِ قصابانه بود.
لعنت و شرم بر تو باد!
#شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
حیاتِ ما سهمِ تو از لذتِ کُشتارِ قصابانه بود.
لعنت و شرم بر تو باد!
#شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
طومارِ بیانتهای مردگان را شماره مکن!
کنار ضریحِ آستانهی قدسی
دی تکبیرگویان از پگاه
پیرهکرکسی قناری میخوانَد!
#سه_تابوت_فریب
"شعری منتشرنشده از #احمد_شاملو"
✦ @foroogh_shamloo ✦
کنار ضریحِ آستانهی قدسی
دی تکبیرگویان از پگاه
پیرهکرکسی قناری میخوانَد!
#سه_تابوت_فریب
"شعری منتشرنشده از #احمد_شاملو"
✦ @foroogh_shamloo ✦
از انتهای خانهی من
که با جهان یکسان نیست
زبان لکنت دارد
و جاده
انبوه از قلب و سهولتِ مرگ است
کسی در باران
حوصلهی روشن کردن چراغ ندارد
تو همیشه در نور هم
به من کبریت تعارف میکردی
یادت نیست ؟
من در باران کبریت را روشن میکردم
و برای این روشناییِ محدود میگريستم
#احمد_رضا_احمدی
✦ @foroogh_shamloo ✦
که با جهان یکسان نیست
زبان لکنت دارد
و جاده
انبوه از قلب و سهولتِ مرگ است
کسی در باران
حوصلهی روشن کردن چراغ ندارد
تو همیشه در نور هم
به من کبریت تعارف میکردی
یادت نیست ؟
من در باران کبریت را روشن میکردم
و برای این روشناییِ محدود میگريستم
#احمد_رضا_احمدی
✦ @foroogh_shamloo ✦
بر او ببخشایید
بر او که گاهگاه
پیوند دردناک وجودش را
با آبهای راکد
و حفرههای خالی از یاد میبرد
و ابلهانه میپندارد
که حق زیستن دارد
بر او ببخشایید
بر خشم بی تفاوت یک تصویر
که آرزوی دوردست تحّرک
در دیدگان کاغذیش آب میشود
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
بر او که گاهگاه
پیوند دردناک وجودش را
با آبهای راکد
و حفرههای خالی از یاد میبرد
و ابلهانه میپندارد
که حق زیستن دارد
بر او ببخشایید
بر خشم بی تفاوت یک تصویر
که آرزوی دوردست تحّرک
در دیدگان کاغذیش آب میشود
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
شانه های تو
همچو صخره های سخت و پرغرور
موج گیسوان من در این نشیب
سینه میکشد چو آبشار نور
شانه های تو
چون حصارهای قلعه ای عظیم
رقص رشته های گیسوان من بر آن
همچو رقص شاخه های بید در کف نسیم
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
همچو صخره های سخت و پرغرور
موج گیسوان من در این نشیب
سینه میکشد چو آبشار نور
شانه های تو
چون حصارهای قلعه ای عظیم
رقص رشته های گیسوان من بر آن
همچو رقص شاخه های بید در کف نسیم
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
در ان سپیده دم که آمدی
چون شعری' زیبا
آفتاب وبهار نیز با تو آمدند
کاغذهای' روی میزم
سبز شدند
قهوه مقابلم مرا سر کشید
بیش از آنکه بنوشمش
زمانی'که پدیدار شدی
اسبان تابلوی روبرویم
ترکم کردند وبه سوی تو شتافتند...
#نزار_قبانی
✦ @foroogh_shamloo ✦
چون شعری' زیبا
آفتاب وبهار نیز با تو آمدند
کاغذهای' روی میزم
سبز شدند
قهوه مقابلم مرا سر کشید
بیش از آنکه بنوشمش
زمانی'که پدیدار شدی
اسبان تابلوی روبرویم
ترکم کردند وبه سوی تو شتافتند...
#نزار_قبانی
✦ @foroogh_shamloo ✦
تو را
دوست میدارم و با تو
دیگَرَم به بیداری این گسترهی
خاموشُ آدمیانش نیاز نیست...
#یغما_گلرویی
✦ @foroogh_shamloo ✦
دوست میدارم و با تو
دیگَرَم به بیداری این گسترهی
خاموشُ آدمیانش نیاز نیست...
#یغما_گلرویی
✦ @foroogh_shamloo ✦
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ى خوشبخت بنگرم.
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ى خوشبخت بنگرم.
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
تو را صدا کردم
در تاریکترین شبها دلم صدایت کرد
و تو با طنینِ صدایم به سویِ من آمدی.
با دستهایت برایِ دستهایم آواز خواندی
برای چشمهایم با چشمهایت
برای لبهایم با لبهایت
با تنت برای تنم آواز خواندی.
من با چشمها و لبهایت
اُنس گرفتم
با تنت انس گرفتم،
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهوارهی کودکیِ خویش
به خواب رفتم
و لبخندِ آن زمانیام را بازیافتم.
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
در تاریکترین شبها دلم صدایت کرد
و تو با طنینِ صدایم به سویِ من آمدی.
با دستهایت برایِ دستهایم آواز خواندی
برای چشمهایم با چشمهایت
برای لبهایم با لبهایت
با تنت برای تنم آواز خواندی.
من با چشمها و لبهایت
اُنس گرفتم
با تنت انس گرفتم،
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهوارهی کودکیِ خویش
به خواب رفتم
و لبخندِ آن زمانیام را بازیافتم.
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
من در نفس تو رمزها یافته ام
من با نفس تو زندگی ساخته ام
من در نفس تو یافتم میکده ای
با خون ترانه ی تو در رگ هایم...
#محمد_علی_سپانلو
✦ @foroogh_shamloo ✦
من با نفس تو زندگی ساخته ام
من در نفس تو یافتم میکده ای
با خون ترانه ی تو در رگ هایم...
#محمد_علی_سپانلو
✦ @foroogh_shamloo ✦
در سر من چیزی نیست
به جز چرخش ذرات غلیظ سرخ
و نگاهم
مثل یک حرف دروغ
شرمگین است و فروافتاده!
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
به جز چرخش ذرات غلیظ سرخ
و نگاهم
مثل یک حرف دروغ
شرمگین است و فروافتاده!
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
نمو في قلبي
بهسان زهرة صغيرة
أن تمشي على طول الجدار
غير مرغوب فيه،
لقد وقعت في حبك
روئیدی در قلب من
بهسان گل کوچکی
که کنار دیوار میروید؛
همینقدر ناخواسته،
عاشقت شدم
#غاده_السمان
✦ @foroogh_shamloo ✦
بهسان زهرة صغيرة
أن تمشي على طول الجدار
غير مرغوب فيه،
لقد وقعت في حبك
روئیدی در قلب من
بهسان گل کوچکی
که کنار دیوار میروید؛
همینقدر ناخواسته،
عاشقت شدم
#غاده_السمان
✦ @foroogh_shamloo ✦
من درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید
سر تا سر وجود مرا گویی چیزی بهم فشرد
تا قطرهای به تفتگی خورشید جوشید
از دو چشمم
از تلخی تمامی دریاها
در اشک ناتوانی خود ساغری زدم
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقتشان بود
احساس واقعیتشان بود
با نور و گرمیش مفهوم بیریای رفاقت بود
با تابناکیاش مفهوم بیفریب صداقت بود
ای کاش میتوانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بیدریغ باشند
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید
سر تا سر وجود مرا گویی چیزی بهم فشرد
تا قطرهای به تفتگی خورشید جوشید
از دو چشمم
از تلخی تمامی دریاها
در اشک ناتوانی خود ساغری زدم
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقتشان بود
احساس واقعیتشان بود
با نور و گرمیش مفهوم بیریای رفاقت بود
با تابناکیاش مفهوم بیفریب صداقت بود
ای کاش میتوانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بیدریغ باشند
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦