Telegram Web Link
دو صدا؛
نقش‌هایی خلوت آیینه را اکنون می‌آلایند
پرتوی بی‌رنگ می‌افتد به روی جاده‌های دور
روی انگشتان تُرد لحظه‌ها
تابوتِ سردی
نرم می‌لغزد
وهمی آیا نقش خود را در آب می‌بیند؟
پرسشی هرگونه بیهوده است
غبار ترس دارد می‌رود از حفره‌ها بالا
در نهفتِ خاک
شاید
زندگی را
مرده‌ای در خواب می‌بیند ...

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
دو پرنده
یادمان پروازی
و گلویی خاموش
یادمان آوازی...

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
کمی دیر آمدی ای عشق، اما باز با این حال
اگر چیزی از این غارت‌زده باقیست، غارت کن

#حسین_زحمتکش

@foroogh_shamloo
من به مهماني دنيا رفتم
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ايوان چراغانى دانش رفتم
رفتم از پله مذهب بالا
تا ته كوچه شك
تا هواي خنك استغنا
تا شب خيس محبت رفتم
من به ديدار كسي رفتم در آن سر عشق
چيزها ديدم در روي زمين...

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
ندانم آن که دل و دین ما به سودا داد
بهای آن چه گرفت و به جای آن چه خرید

سیاه دستی آن ساقی منافق بین
که زهر ریخت به جام کسان به جای نبید

سزاست گر برود رود خون ز سینه ی دوست
که برق دشنه ی دشمن ندید و دست پلید

چه نقش باختی ای روزگار رنگ آمیز
که این سپید سیه گشت و آن سیاه سپید

#هوشنگ_ابتهاج

@foroogh_shamloo
خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت؛

" نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است "...

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
بردار سر ز خاک
ای نازنین نهال
بر بازوان من بنه آن ساقهای تُرد
در گردنم بپیچ
بر پیکرم بتاب
بالا بگیر و بر شو در بام نیمروز
پُر کن به جامِ سبز
می از خونِ آفتاب
باشد به روزگاری از عهدِ ما نه دور
بینم به سایبانِ تو خورشیدِ باده را
بینم به پایکوبی مستانه و سرود
انبوهِ خستگانِ غم از دل نهاده را

#سیاوش_کسرایی

@foroogh_shamloo
ای روزگار!
از چه کسی می‌توان گرفت
تاوانِ این جوانی از دست رفته را؟

#مجید_ترکابادی

@foroogh_shamloo
بدون اشک
گریستن را آموختیم...

#محمود_درویش

@foroogh_shamloo
کلمه‌های من
نوازشگرانه بر تو می‌بارید
دیرزمانی صدف آفتابی اندام تو را
دوست داشته‌ام
تا به آن‌جا که بیانگارم دارنده‌ی دنیایی
از کوه‌ها برای تو گل‌های شاد می‌آرم
سنبل آبی ، فندق تاری
و سبدهای وحشی‌ِ بوسه
می‌خواهم آن کنم
که بهار می‌کند با همه گیلاس بُنان

#پابلو_نرودا

@foroogh_shamloo
جنازه‌ام زیر چکمه‌های شما نمی‌ماند
‏برمی‌خیزد
‏ستاره‌ای می‌شوم
‏خورشید، ماه
‏با باران می‌بارم
و ‏جهان از گل‌های کوچکم سرشار می‌شود

#ناظم_حکمت

@foroogh_shamloo
من کنارت را ترک کردم
تا برای همیشە در کنارت بمانم
کی چنین نبودەام؟
باران نمی‌خوابد و
من نیز
کی چنین نبودەام؟!

این خاکستر جنگل سوختەای است
کە در سوگ درخت خاطراتش
دست و پا می‌زند.
و گریە، برگ یادهایی را
در سایە روشن سایبان شب
می ‌شوید.
کە من کُشتگان و کُشتە ناشدەگانش
را شهادت می‌دهم...

#شیرکو_بیکس

@foroogh_shamloo
در آواز من زنگی بی هوده هست
بی هوده تر از تشنج احتضار
که در تلاش تاراندن مرگ
با شتابی دیوانه وار
باقی مانده ی زنده گی را مصرف می کند
تا مرگ کامل فرارسد
پس زنگ بلند آواز من
به کمال سکوت می نگرد
سنگر برای تسلیم آهن برای آشتی
جوهر برای مرگ

#احمد_شاملو
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه‌های تو را دریافته‌ام
با لبانت برای همه
لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌هایت با دستانِ من آشناست

#احمدشاملو

@foroogh_shamloo
و خون من
همه سر‌ ریز می‌شود در نگاه‌های تو

#پل_الوار

@foroogh_shamloo
خدا كند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خیابان‌ها
به شانه‌ی هم بزنند
رئیس‌جمهورها و گداها.

مرزها مست شوند
و محمّد علی بعد از هفده سال مادرش را ببیند
و آمنه بعد از هفده سال، كودكش را لمس كند.

خدا كند انگورها برسند
آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد
هندوكش دخترانش را آزاد كند.

برای لحظه‌ای
تفنگ‌ها یادشان برود دریدن را
كاردها یادشان برود
بریدن را
قلم‌ها آتش را
آتش‌بس بنویسند.

خدا كند كوه‌ها به هم برسند
دریا چنگ بزند به آسمان
ماهش را بدزدد
به میخانه‌ شوند پلنگ‌ها با آهوها.

خدا كند مستی به اشیاء سرایت كند
پنجره‌‌ها
دیوارها را بشكنند
وتو
همچنانكه یارت را تنگ می‌بوسی
مرا نیز به یاد بیاوری.

محبوب من
محبوب دور افتاده‌ی من
با من بزن پیاله‌ای دیگر
به سلامتی باغ‌های معلق انگور.


#الیاس_علوی

@foroogh_shamloo
من به یادِ دوره دبستان
پیاپی... سه بار می‌نویسم:
سرتاسرِ زمین
سرزمینِ من است.
من رئیس جمهورِ برگزیده کلماتم
که تنها با سرانگشتِ جوهرِ زندگی
نامِ مبارکِ تو را
بر آسمان می‌نویسم سه بار؛
ای آزادی

#سیدعلی_صالحی

@foroogh_shamloo
نه
تو را بر نتراشیده ام
از حسرت های خویش :
پارینه تر از سنگ
تُردتر از ساقه ی تازه روی یکی علف
تو را بر نکشیده ام از خشم خویش :
ناتوانیِ خِرد از بر آمدن ،
گُر کشیدن در مجمر بی تابی
تو را بر نَسَخته ام
به وزنه ی اندوه خویش :
پَرّ کاهی در کفّه ی حرمان ،
کوه در سنجشِ بیهودگی
تو را برگزیده ام
رِغمارَغمِ بیداد ...

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
از رویا تا شعر و
از شعر تا زن و
از زن تا نان و
تا آب و تا گل و تا چشمه
آن چه را هرگز هرگز نتوانست اعدام کند
آینده و آزادی است...

#شیرکو_بیکس

@foroogh_shamloo
از قلب بیمارم می‌خواهم تا آمدن تو بتپد
به دنبال لبخند ناب تو هستم
چنین عمرم را می‌گذرانم
مرا نه شکوه است
نه گلایه
قلبم اگر یاری کند
برگ‌های زرد پاییزی را شماره می‌کنم
که دارند از پاییز جدا می‌شوند
و به زمستان متصل می‌شوند

برای زیستن هنوز بهانه دارم
من هنوز می‌توانم به قلبم که فرسوده است
فرمان بدهم که تو را دوست داشته باشد
به قلبم فرمان می‌دهم
میوه‌های زمستانی را برای تابستان ذخیره کنند
تو در تابستان از راه برسی
سبدهای میوه را که وصیت‌نامهٔ من است
از زمین بی‌برکت و فرسوده برداری
از قلب بیمارم می‌خواهم تا آمدن تو بتپد

#احمدرضا_احمدی

@foroogh_shamloo
2024/09/29 05:18:48
Back to Top
HTML Embed Code: