به تو گفتم:گنجشك كوچك من باش
تا در بهار تو
من درختی پر شكوفه شوم
و برف آب شد
شكوفه رقصید آفتاب درآمد.
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
تا در بهار تو
من درختی پر شكوفه شوم
و برف آب شد
شكوفه رقصید آفتاب درآمد.
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
يادم رفته بود كجا بود و كِی
يادم نيست حتّی
چه كسی بود كه گفت
هجران ِ بی پايانی دارم.
#رضا_زاهد
✦ @foroogh_shamloo ✦
يادم نيست حتّی
چه كسی بود كه گفت
هجران ِ بی پايانی دارم.
#رضا_زاهد
✦ @foroogh_shamloo ✦
ديگر نه در کوچه میمانم
و نه به خانه برمیگردم،
پاک خستهام از حرفِ گريه
از خوابِ آدمی،
ديگر هيچ علاقهای
به التفاتِ آينه ندارم
حتی به فهم سکوت
به صحبتِ سنگ
به بود، به نَبود
به هرچه همين حدود،
فقط میخواهم کمی بخوابم...
#سید_علی_صالحی
✦ @foroogh_shamloo ✦
و نه به خانه برمیگردم،
پاک خستهام از حرفِ گريه
از خوابِ آدمی،
ديگر هيچ علاقهای
به التفاتِ آينه ندارم
حتی به فهم سکوت
به صحبتِ سنگ
به بود، به نَبود
به هرچه همين حدود،
فقط میخواهم کمی بخوابم...
#سید_علی_صالحی
✦ @foroogh_shamloo ✦
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد
#رسول_یونان
✦ @foroogh_shamloo ✦
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد
#رسول_یونان
✦ @foroogh_shamloo ✦
او با سلام صبح
خندان گلی ز آینه میچید
دستی به گیسوانش میبرد
شب را کنار میزد
خورشید را در آینه میدید
اندیشه بر آمدن روز
بارانی از ستاره فرو میریخت
در آسمان چشم جوانش
آنگاه آن تبسم شیرین
در می گشود بر رخ آینه
از باغ آفتابی جانش
دزدان کور آینه افسوس
آن چشم مهربان را
از آستان صبح ربودند
آه ای بهار سوخته
خاکستر جوانی
تصویر پر کشیده آیینه تهی
با یاد گیسوان بلندت
آیینه در غبار سحر آه میکشد
مرغان باغ بیهوده خواندند
هنگام گل نبود
#هوشنگ_ابتهاج
✦ @foroogh_shamloo ✦
خندان گلی ز آینه میچید
دستی به گیسوانش میبرد
شب را کنار میزد
خورشید را در آینه میدید
اندیشه بر آمدن روز
بارانی از ستاره فرو میریخت
در آسمان چشم جوانش
آنگاه آن تبسم شیرین
در می گشود بر رخ آینه
از باغ آفتابی جانش
دزدان کور آینه افسوس
آن چشم مهربان را
از آستان صبح ربودند
آه ای بهار سوخته
خاکستر جوانی
تصویر پر کشیده آیینه تهی
با یاد گیسوان بلندت
آیینه در غبار سحر آه میکشد
مرغان باغ بیهوده خواندند
هنگام گل نبود
#هوشنگ_ابتهاج
✦ @foroogh_shamloo ✦
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را
پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندی های برج سپید خود
به زمین مینگرند
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را
پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندی های برج سپید خود
به زمین مینگرند
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
من با تمامِ مردمِ عالم کاری نداشتم
مردم برای من تویی
آن جنگلِ "تو" است
در این زمینِ زیبای بیگانه
امروز بوسههای تو یادم آمد
امروز از تخت سینهام
دستی
دریچهی مخفیای را آهسته باز کرد
در من تو را بیدار کردند
ای کاش در من همیشه تو را بیدار میکردند
#رضا_براهنی
✦ @foroogh_shamloo ✦
مردم برای من تویی
آن جنگلِ "تو" است
در این زمینِ زیبای بیگانه
امروز بوسههای تو یادم آمد
امروز از تخت سینهام
دستی
دریچهی مخفیای را آهسته باز کرد
در من تو را بیدار کردند
ای کاش در من همیشه تو را بیدار میکردند
#رضا_براهنی
✦ @foroogh_shamloo ✦
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصلهای خشک گذر میکردند
به دستههای کلاغان
که عطر مزرعههای شبانه را
برای من به هدیه میآورند
به مادرم که در آئینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را
از تخمه های سبز میانباشت، سلامی دوباره خواهم داد
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصلهای خشک گذر میکردند
به دستههای کلاغان
که عطر مزرعههای شبانه را
برای من به هدیه میآورند
به مادرم که در آئینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را
از تخمه های سبز میانباشت، سلامی دوباره خواهم داد
#فروغ_فرخزاد
✦ @foroogh_shamloo ✦
نخست
دیرزمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامونِ من
همه چیزی
به هیات او درآمده بود
آنگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریز نیست
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
دیرزمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامونِ من
همه چیزی
به هیات او درآمده بود
آنگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریز نیست
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
همه چیز خراب اندر خراب است.
بنداز، زندگی، هوا، کشتن وقت، همه چیز.
هیچ معلوم نیست که چه خواهد شد.
توضیح جزئیات جز دردسر نتیجهای ندارد.
#صادق_هدایت
نامه به #حسن_شهیدنورایی
✦ @foroogh_shamloo ✦
بنداز، زندگی، هوا، کشتن وقت، همه چیز.
هیچ معلوم نیست که چه خواهد شد.
توضیح جزئیات جز دردسر نتیجهای ندارد.
#صادق_هدایت
نامه به #حسن_شهیدنورایی
✦ @foroogh_shamloo ✦
ﮔﺎه گاهی ﮐﻪ ﺩﻟﻢ میگیرد
به خودم میگویم؛
در دیاری که پر از دیوار است
ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ.؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ؟
#سهراب_سپهری
✦ @foroogh_shamloo ✦
به خودم میگویم؛
در دیاری که پر از دیوار است
ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ.؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ؟
#سهراب_سپهری
✦ @foroogh_shamloo ✦
محبوبِ من
برای آنکه اشتیاقام را تجسم کنی
لبانات را همچون اختری
در آسمانِ واژگانات بنهادی
بوسههایت در شبِ سرشار از زندگی
و ردِ بازوانات به گردِ من
مشعلیست به نشانهی فتح
خوابهایم در جهان
روشناند و جاودانه
و وقتی که نیستی
خواب میبینم که در خوابم خواب میبینم که خواب میبینم...
#پل_الوار
✦ @foroogh_shamloo ✦
برای آنکه اشتیاقام را تجسم کنی
لبانات را همچون اختری
در آسمانِ واژگانات بنهادی
بوسههایت در شبِ سرشار از زندگی
و ردِ بازوانات به گردِ من
مشعلیست به نشانهی فتح
خوابهایم در جهان
روشناند و جاودانه
و وقتی که نیستی
خواب میبینم که در خوابم خواب میبینم که خواب میبینم...
#پل_الوار
✦ @foroogh_shamloo ✦
زندگى از اين دريچهى باز جاريست
زندگى از اين دريچهی باز ما را بخشودهست
زمانى كه آفتاب گورهاى كوچك بسازد.
#بيژن_الهی
✦ @foroogh_shamloo ✦
زندگى از اين دريچهی باز ما را بخشودهست
زمانى كه آفتاب گورهاى كوچك بسازد.
#بيژن_الهی
✦ @foroogh_shamloo ✦
نمو في قلبي
بهسان زهرة صغيرة
أن تمشي على طول الجدار
غير مرغوب فيه،
لقد وقعت في حبك
روئیدی در قلب من
بهسان گل کوچکی
که کنار دیوار میروید؛
همینقدر ناخواسته،
عاشقت شدم
#غاده_السمان
✦ @foroogh_shamloo ✦
بهسان زهرة صغيرة
أن تمشي على طول الجدار
غير مرغوب فيه،
لقد وقعت في حبك
روئیدی در قلب من
بهسان گل کوچکی
که کنار دیوار میروید؛
همینقدر ناخواسته،
عاشقت شدم
#غاده_السمان
✦ @foroogh_shamloo ✦
بندم خود اگر چه بر پای نیست
سوزِ سرودِ اسیران با من است
و امیدی خود به رهاییام ار نیست
دستی هست که اشک از چشمانام میسترد
و نُویدی خود اگر نیست
تسلایی هست ..
چرا که مرا
میراثِ روزگاران
تنها
تسلای عشقی ست
که شاهینِ ترازو را
به جانبِ کفهٔ ترازو
خم میکند ...
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
سوزِ سرودِ اسیران با من است
و امیدی خود به رهاییام ار نیست
دستی هست که اشک از چشمانام میسترد
و نُویدی خود اگر نیست
تسلایی هست ..
چرا که مرا
میراثِ روزگاران
تنها
تسلای عشقی ست
که شاهینِ ترازو را
به جانبِ کفهٔ ترازو
خم میکند ...
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦