Telegram Web Link
آه ای عزیز دور!
آیا تو در پناه کدامین در،
یا در پسِ کدام درخت ایستاده‌ای؟
آیا به شهر غربت من پانهاده‌ای؟

#نادر_نادرپور

@foroogh_shamloo
ای واژه خجسته آزادی
با این همه خطا
با این همه شکست که ماراست
آیا به عمر من تو تولد خواهی یافت ؟
خواهی شکفت ای گل پنهان
خواهی نشست آیا روزی به شعر من ؟
آیا تو پا به پای فرزندانم رشد خواهی داشت ؟
ای دانه نهفته
آیا درخت تو
روزی در این کویر به ما چتر می زند ؟
گفتم دگر به غم ندهم دل ولی دریغ
غم با تمام دلبریش می برد دلم
فریاد ای رفیقان فریاد
مردم ز تنگ حوصلگی ها دلم گرفت

#سیاوش_کسرایی

@foroogh_shamloo
خبر تازه‌ای ندارم
فقط چند صباحِ پيشتر
دو سه سايه که از کوچه‌ی پائين می‌گذشتند
روسری‌های رنگين بسياری با خود آورده بودند
ساز و دُهل می‌زدند
اما کسی مرا نمی‌شناخت.

#سید_علی_صالحی

@foroogh_shamloo
به باد می‌مانی
شعله نکشیده
خاموشم می‌کنی
به باد می‌مانی
زبانه کشیده
گر می‌گیرم از وزیدنت

#شیرکو_بیکس

@foroogh_shamloo
به تو گفتم:گنجشك كوچك من باش
تا در بهار تو
من درختی پر شكوفه شوم
و برف آب شد
شكوفه رقصید آفتاب درآمد.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
يادم رفته بود كجا بود و كِی
يادم نيست حتّی
چه كسی بود كه گفت
هجران ِ بی پايانی دارم.

#رضا_زاهد

@foroogh_shamloo
نگران من نباش
غیاب من
تا ابد
با تو سخن خواهد گفت

#سیدعلی_صالحی

@foroogh_shamloo
افسوس
موها، نگاه ها
به عبث عطر لغات شاعر را
تاريک می كنند...

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
ديگر نه در کوچه می‌مانم
و نه به خانه برمی‌گردم،
پاک خسته‌ام از حرفِ گريه
از خوابِ آدمی،
ديگر هيچ علاقه‌ای
به التفاتِ آينه ندارم
حتی به فهم سکوت
به صحبتِ سنگ
به بود، به نَبود
به هرچه همين حدود،
فقط می‌خواهم کمی بخوابم...

#سید_علی_صالحی

@foroogh_shamloo
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد

#رسول_یونان

@foroogh_shamloo
او با سلام صبح
خندان گلی ز آینه می‌چید
دستی به گیسوانش می‌برد
شب را کنار می‌زد
  
خورشید را در آینه می‌دید
اندیشه بر آمدن روز
بارانی از ستاره فرو می‌ریخت
در آسمان چشم جوانش
آنگاه آن تبسم شیرین
در می گشود بر رخ آینه
از باغ آفتابی جانش

دزدان کور آینه افسوس
آن چشم مهربان را
از آستان صبح ربودند
آه ای بهار سوخته
خاکستر جوانی
تصویر پر کشیده آیینه تهی
با یاد گیسوان بلندت
آیینه در غبار سحر آه می‌کشد
مرغان باغ بیهوده خواندند
هنگام گل نبود

#هوشنگ_ابتهاج

@foroogh_shamloo
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن از پشت نفس‌های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را
پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندی های برج سپید خود
به زمین می‌نگرند

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
‏من با تمامِ مردمِ عالم کاری نداشتم
‏مردم برای من تویی
‏آن جنگلِ "تو" است
‏در این زمینِ زیبای بیگانه
‏امروز بوسه‌های تو یادم آمد
‏امروز از تخت سینه‌ام
‏دستی
‏دریچه‌ی مخفی‌ای را آهسته باز کرد
‏در من تو را بیدار کردند
‏ای کاش در من همیشه تو را بیدار می‌کردند

#رضا_براهنی

@foroogh_shamloo
دریا به جُرعه‌ای که تو از چاه خورده‌ای حسادت می‌کند

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل‌های خشک گذر میکردند
به دسته‌های کلاغان
که عطر مزرعه‌های شبانه را
برای من به هدیه میآورند
به مادرم که در آئینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را
از تخمه های سبز میانباشت، سلامی دوباره خواهم داد

#فروغ‌_فرخزاد

@foroogh_shamloo
من گلدان‌های کوچک را
که عطرهای پهناوری دارند
دوست دارم

#احمدرضا_احمدی

@foroogh_shamloo
نخست
دیرزمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامونِ من
همه چیزی
به هیات او درآمده بود
آنگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریز نیست

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
همه چیز خراب اندر خراب است.
بنداز، زندگی، هوا، کشتن وقت، همه چیز.
هیچ معلوم نیست که چه خواهد شد.
توضیح جزئیات جز دردسر نتیجه‌ای ندارد.

#صادق_هدایت
نامه به #حسن_شهیدنورایی

@foroogh_shamloo
تو گریستی به خاطرشب
شب فرارسید
اکنون در تاریکی گریه کن.

#ساموئل_بکت

@foroogh_shamloo
ﮔﺎه گاهی ﮐﻪ ﺩﻟﻢ می‌گیرد
به خودم می‌گویم؛
در دیاری که پر از دیوار است
ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ.؟
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ؟

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
2024/09/29 09:23:20
Back to Top
HTML Embed Code: