Telegram Web Link
اگر کسی به تو گفت احادیثی را که پیامبر ﷺ در آنها لعن فرستاده بی‌‌اساس می‌دانم چون پیامبر ﷺ _ رحمة للعالمين _ است و به کسی لعن نمی‌فرستد !

از او بپرس : آیا رحم خدا بیشتر است یا رحم پیامبر ﷺ ؟

قطعاً خواهد گفت : رحم الله ،

در این هنگام بگو : پس آیاتی را که خداوند در آنها لعن فرستاده چه ؟
طبق منطقی که برای رد آن دسته از احادیث که داری حال آن آیات را نیز انکار می‌کنی ؟

و او در این صورت یا می‌پذیرد که اشتباه کرده و یا بیشتر در تناقض و تحریف فرو می‌رود .

محمد قادری ( صلاح )
#قرآن
#سنت
#احفظها_جيدا حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
تصمیم ها موفقیت ها را می سازند!
انسان موجودی تصمیم مدار است و تمام زندگی اش را با تصمیم هایش می سازد.
وقتی تصمیمی اتخاذ می شود بلافاصله فرصت های زیادی در زندگی در اختیار تو قرار می گیرد.
تصمیم درستی که امروز بگیری داستانی است که در آینده تعریف خواهی کردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
اولین بار که پایم به مدرسه باز شد،
کمتر از شش سال سن داشتم و جثه‌ام خرد بود.
مأمور بهداشت به مادرم گفت: "این بچه سوء تغذیه دارد".
هیچ وقت نفهمیدم چرا مادرم آن جمله را تا مدت‌ها برای دیگران نقل می‌کرد.
آن وقتها مهد کودک و پیش دبستانی در روستا نبود و دانش آموزان غیررسمی به نام "مستمع آزاد" در کلاس اول می‌نشستند.
جایم آخر کلاس و هم نیمکتی‌ام "سکینه"؛ دختری از فامیل پدری‌ام و همسایه دیوار به دیوارمان بود که جثه ای درشت و حرکاتی کند داشت.
بعدها فهمیدم که محصول زایمانی سخت و مبتلای "فلج مغزی" بوده است.
هر دوتایمان به حساب آموزگار و دانش آموزان دیگر نمی‌آمدیم و سرمان به کار خودمان بود.
کار من این بود که دست سکینه را بگیرم تا بتواند حروف را به سختی بر کاغذ بنویسد.
شبها با مادرم به خانه آنها می‌رفتیم
مادر او و مادر من در کنار چاله ای پر از آتش مرکبات، قلیان می‌کشیدند و ما در گوشه‌ای به درس و مشقمان مشغول می‌شدیم.
در اتاقی با دیوارهای خشتی، سقفی چوبی و دوداندود و دری ساخته شده از حلبی و چوب که اغلب اوقات گوساله یا بزغاله‌ای هم در گوشه دیگر آن همزیست اهالی خانه بود
و خوراکمان سیب زمینی آب پز؛سیمای"فقر مطلق"!
پائیز به آخر نرسیده؛ سکینه خزان شد.
کالبد بی‌جانش را پیچیده در پتو بر تخته گذاشتند
گرگ‌ و میش یکی از آخرین غروب های آذرماه بود و این بیخودترین نامی است که بر این ماه سرد و بی"آذر" گذاشته اند.
در پیش چشمان وحشت زده و مغموم من و در میان شیون و ضجه های جانخراش زنانی که صورتشان را به ناخن خراشیده بودند،
مردان ده، تخته را بر دوش گذاشتند و بردند تا او را در جوار خفتگان بی‌آزار" به خاک بسپارند
سکینه که رفت من هم دل و دماغی برایم نماند؛ مدرسه را رها کردم.
سال بعد که به سن مدرسه رسیدم، هنوز جثه‌ام ریز بود.
با این تصور که هنوز "مستمع آزاد" هستم،
من را بر روی نیمکت آخر کلاس نشاندند.
آموزگارمان خانم معلمی بود تازه کار که از دانشسرای عشایری آمده بود.
نامش"ثریا"، هم نوجوان بود و هم نو عروس؛
در لباس های رنگین عشایری چون طاوسی خوش خط و خال رخنمایی می کرد
و صورت شادابش در میانه شبستان چارقد و لچک و طرّه زلفهای سیاهش چون"خوشه پروین"می‌درخشید.
دبستانهای آموزش و پرورش در روستا هنوز زیر سایه تعلیمات عشایری کار می‌کردند
هنوز قامت خانم معلم‌های عشایری و روستایی در چادر و مقنعه و روپوش"سیاه" دفن نشده بود.
خود از عشایر بودند و دست پرورده آن عشایر زاده دانشمند (قاسم صادقی)که دلبسته طبیعت بود و عاشق زندگی
زانرو به شاگردانش دستور داده بود که با لباس خودشان بر سر کلاس بروند.
لباس پر نقش و نگار آنها با الهام از طبیعتی که در آن می‌زیستند داستانی از نقش خیال بود بر قامت آن
فرشتگان"عشق" و "آگاهی"و امید بخش"زندگی"و "نشاط"
و آنها نیز چه خوب درس استاد را در گوش شاگردان زمزمه می‌کردند.
چه پرشور اما بی‌توقع
آموخته‌هایشان را در جان ما می‌ریختند تا ثابت کنند که معلمی کردن و
"آموختن" تنها به"عشق" میسر می‌شود
نه به "مزد".
پائیز و زمستان گذشت و بهار از راه رسید.
دانش آموز رسمی، نشسته بر آخرین نیمکت،
خاموش و منتظر،
نام"مستمع آزاد" را بر خود می‌کشید.
تعطیلات نوروز که تمام شد آموزگار پرسیدن آغاز کرد.
گویی همه درس‌ها در چهارده روز تعطیلی از کله‌ها پریده بود.
کسی جواب نداد.
آموزگار دوباره پرسید.
با ترس از شنیدن جواب"نه" دست بلند کردم و گفتم:
- خانم اجازه!
-مگر بلدی؟
-خانم اجازه بله
-بفرما
برای نخستین مواجهه رسمی با تخته سیاه به پیش تاختم.
قامتم به تخته سیاه نمی‌رسید.
خانم با بزرگواری و مهربانی یا شاید ترحم و دلسوزی،
چهار پایه‌ای زیر پایم گذاشت و من مسلط و چابک،
سراسر میدان فراخ "تخته سیاه "را یک تنه،
با سلاح" گچ سفید" و رگبار "کلمه"ها فتح کردم.
آموزگارم جیغی کشید و سرخ شد.
از خوشحالی بود یا شرم از بی‌توجهی؛
نمی‌دانم.
هر چه بود متواضعانه خم شد،
مرا بغل کرد و بوسید.
مهربانی او در میان امواج عطرآگین گردن آویز میخک دوچندان بر من نشست.
بی‌درنگ مرا بر نیمکت اول نشاند و دفتری از وسایل شخصی خود به من هدیه داد.
همان سال شاگرد اول شدم و سال‌های دیگر هم.
امروز در گذر از میانسالی با خود می‌اندیشم
اگر در زندگی توفیقی داشته‌ام
و اگر از *"انسانیت"* چیز ی بر جان من نشسته باشد
به اعجاز آن
*"مهربانی بی‌دریغ"*
و آن نخستین
*"بوسه آموزگار "* بوده است.

👤: دکتر سهراب صادقی فوق تخصص مغز و اعصاب,حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
روزهای بعد از تو
به قلم: فاطمه سون ارا
قسمت سی:

فرحت دستش را روی شکمش گذاشت و زیر لب گفت یعنی من حامله هستم؟؟ لباسش را عوض کرد و از اطاق بیرون شد چنگیز با دیدن او دستش را گرفت و از خانه بیرون شدند وقتی به شفاخانه رسیدند فرحت همه علایم که داشت را برای داکتر تعریف کرد داکتر او را به بخش نسایی ولادی فرستاد و بعد از اینکه فرحت معاینه شد به او دید و گفت مبارک باشد فرحت جان تو حامله هستی فرحت لب زد حامله هستم؟ داکتر جواب داد بلی عزیزم بعد از این باید خیلی به خواب و خوراکت اهمیت بدهی چون مسولیت یک نی نی( طفل) به گردنت است فرحت سرش را به نشانه ای چشم تکان داد و بعد از چند دقیقه از اطاق داکتر بیرون شد چنگیز با دیدن او نزدیکش شد و پرسید چی شده خانومم داکتر چی گفت؟ فرحت به صورت نگران چنگیز دید و گفت من حمل دارم چند لحظه چنگیز هاج و واج خشک اش زده بود بعد ناگهان از خوشحالی چیغی کشید و با محبت فرحت را در آغوش خودش گرفت و گفت خدایا شکرت خدایا هزار مرتبه شکرت بعد صورت فرحت را غرق بوسه کرد و گفت خانم زیبایم تشکر بخاطر این خبر خوبت من امروز خیلی خوشحال هستم چشمانی فرحت با دیدن ذوق و خوشحالی چنگیز پر از اشک شد و خودش را در آغوش چنگیز انداخت چنگیز سرش او را از آغوشش بیرون آورد دستانش را دو طرف صورت او قرار داده پرسید چرا گریه میکنی خانومم؟ فرحت لبخند زد و جواب داد اشک های شوق است چنگیز دست فرحت را گرفت و گفت بیا دوباره نزد داکتر برویم تا مرا راهنمایی کند که چگونه مراقب تو باشم فرحت مانع او شد و گفت داکتر در مورد همه چیز با من حرف زده است نیاز نیست دوباره نزدش برویم ولی باید هر ماه من نزد داکتر بخاطر معاینات بیایم چنگیز با ذوق گفت چشم خانومم هر ماه اینجا میارمت بعد با فرحت از شفاخانه بیرون شدند چنگیز از جیب اش بکس جیبی اش را بیرون آورد و از آن چهار صد دالر به دست نگهبان دهن دروازه شفاخانه داد و گفت کاکا جان قرار است بزودی فرزندم به دنیا بیاید لطفاً خانمم و فرزندم را از دعاهایت فراموش نکنی کاکا که مرد مسنی بود با دیدن مقدار پول چشمانش پر از اشک شد و دستانش را برای دعا بلند کرد و به فرحت و چنگیز دعا کرد بعد خواست دست چنگیز را ببوسد که چنگیز اجازه نداد و خودش دست کاکا را بوسید و گفت من باید دست شما را ببوسم الله حافظ کاکا جان 
با فرحت سوار موتر شد و موتر را به سوی خانه حرکت داد و همانطور که رانندگی میکرد میرقصید و هرز گاهی به سوی فرحت میدید و قربان صدقه اش میرفت

ادامه داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
✔️ #مسائل_ریش

😀 آیا زدن ریش با تیغ و یا ماشین (اصلاح) مجاز است یا خیر؟ چرا؟

📚2- آیا کوتاه کردن موها به صورت غربی مثلاً گذاشتن موی بالای سر و بقیه موها را از ته زدن (کوتاه کردن) جایز است؟ دلیل آن را بیان فرمایید؟


📝 جواب 1- تراشیدن ریش و یا کوتاه‌ تر کردن آن از مقدار یک قبضه با هر وسیله‌ ای (تیغ، ماشین و ...) حرام و ناجایز است.
اما اصلاح و برابر کردن مقدار زائد از یک قبضه جایز است.
امام بخاری رحمه الله در کتاب صحیح خود از ابن عمر رضی الله عنه روایت نموده است که رسول اللهﷺ فرمودند:
«أنهکوا الشوارب و أعفوا اللحی»؛ سبیل‌ هایتان را کوتاه نمایید و ریش را بلند بگذارید.
این حدیث را امام مسلم و امام ترمذی رحمهما الله نیز روایت کرده‌اند.
روایت مذکور بر این امر دلالت دارد که در اسلام دستور به بلند گذاشتن ریش داده شده است و معنای اعفاء که در حدیث آمده است، همان اکثار، کامل گذاشتن، و بلند گذاشتن آن می‌باشد و ظاهر است که امر برای وجوب است تا زمانی‌که مانعی نباشد و در اینجا هیچ مانعی وجود ندارد و همچنین اهتمام رسول اکرمﷺ بر کامل گذاشتن ریش و همچنین کامل گذاشتن آن از جانب اصحاب کرام رضوان الله علیهم اجمعین، دلایل واضحی است که: گذاشتن ریش واجب می‌باشد. (بر گرفته از کتاب وجوب گذاشتن ریش مولانا زکریا ص: 41)
📝 جواب 2- کوتاه کردن مو به روش غربی‌ ها بگونه‌ذای که مقداری را کوتاه نماید و مقداری را بلند نگه دارد، ممنوع و ناجایز است زیرا؛ پیامبر گرامی اسلامﷺ از چنین کاری منع فرموده‌اند. ابن عمر رضی الله عنهما روایت کرده است که آنحضرتﷺ بچه‌ای را دیدند که مقداری از موهایش را کوتاه کرده و مقداری را باقی گذاشته بود، پیامبرﷺ او را نهی کردند و فرمودند همه موهای سرتان را کوتاه کنید یا همه را بگذارید" همچنین این عمل تشابه با کفار است، و شرع مقدس از تشابه به کفار و غیر مسلمانان نهی نموده است.و پیامبرﷺ نیز فرمودند: "هر شخص خود را مشابه قومی کند از همان قوم شمرده می‌شود".

📖 کما فی سنن أبی‌داود:
قال رسول اللهﷺ : "من تشبه بقوم فهو منهم"{باب فی لبس الشهرة 2/441- ط: شامله}

📖 و فی الدرالمختار: {کتاب الحظر و الاباحة، فصل فی البیع 9/498- ط:دار احیاء التراث العربی} {کتاب الصوم، باب ما یفسد الصوم و ما لا یفسده 6/334- ط: دار الثقافة و التراث}
📖 و فی الهندیه: کتاب الکراهیه، الباب التاسع عشر: فی الختان و... 5/414- ط:دار الفکر}
📖 و کما فی فتح القدیر:{کتاب الصوم، باب ما یوجب القضاء و الکفارة 2/352- ط: رشیدیه}
📖 و فی فتاوی محمودیه: {کتاب الحظر و الاباحه، باب خصال الفطره 19/394- ط:الفاروق کراچی}
📖 و فی جامع الفتاوی: {کتاب الحظر و الإباحة، زیبائش و آرائش... 3/182- اشرفیه}
📖 و فی امداد الفتاوی: {کتاب الحظر و الاباحة 4/223-ط: دارالعلوم کراچی} 🔸
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
روزهای بعد از تو
به قلم: فاطمه سون ارا
قسمت سی و یک:

فردای آنروز وقتی فرحت از خواب بیدار شد چنگیز را کنار خودش ندید به ساعت دیواری نگاه کرد با دیدن عقربه های ساعت روی هفت و نیم صبح با ناراحتی گفت اوه چرا تا این وقت خواب ماندم باید زودتر بیدار میشدم و برای چنگیز صبحانه آماده میکردم از تخت خوابش پایین آمد و از اطاق بیرون شد با صدای افتادن چیزی به سوی آشپزخانه رفت وقتی داخل آشپزخانه شد چنگیز را در حال آشپزی دید و با تعجب پرسید چنگیز تو آشپزی میکنی؟ چنگیز به او‌ دید و گفت میبخشی عزیزم گیلاس از دستم افتاد و ترا بیدار کرد بعد از این هر روز من قبل از رفتن به دفتر برایت صبحانه آماده میکنم فرحت نزدیک او رفت و با شوخی گفت فکر کنم از دست پخت من خسته شدی چنگیز لبخندی زد و گفت تا عمر دارم از دست پخت تو خسته نمیشوم ولی از امروز به بعد تو نباید دست به هیچ کاری بزنی صبحانه را من برایت آماده میکنم هشت بجه خاله آسیه میاید و کارهای خانه را انجام میدهد نان شب را هم گاهی خاله آسیه و گاهی من برایت می پزیم فرحت خندید و گفت قسمی حرف میزنی که کسی بشنود فکر میکند چقدر آشپز ماهر هستی چنگیز کومه ای فرحت را کشید و گفت شوخک بخاطر تو آشپز ماهر هم میشوم بعد او را پشت میز غذا خوری نشاند و خودش میز را چید و گفت من مادرم را صدا میزنم و از آشپزخانه بیرون شد فرحت راه رفته ای او‌ را دید و زیر لب گفت خدایا شکرت
روزها میگذشت و این مدت چنگیز بیشتر از چشمانش مراقب فرحت بود و اجازه نمیداد آبی در دل فرحت تکان بخورد فرحت هم با دیدن اخلاق چنگیز هر روز بیشتر به او وابسته میشد ماه ششم بارداری فرحت بود آنشب وقتی با چنگیز و مادرش گرم تماشای تلویزون بود فرحت گفت من تصمیم دارم فردا نزد داکتر بروم قرار است فردا جنسیت طفل مشخص شود چنگیز به او‌ دید و گفت خانومم به نظر من نیازی به این کار نیست چون دختر باشد یا پسر نور دیده ما است مادرش گفت این حرفت درست است پسرم ولی اگر جنسیت طفل معلوم شود شما میتوانید وسایلش را بخرید و اطاقش را آماده کنید چنگیز گفت چرا من اصلاً به این موضوع فکر نکرده بودم فرحت به او دید و پرسید تو دوست دارم طفل اول ما پسر باشد یا دختر؟ چنگیز با مهربانی جواب داد برای من دختر و پسر هیچ فرق ندارند همین که سالم باشند برایم همه چیز است....

#ادامه داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
Forwarded from حسبی ربی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺

📍❗️✍🏻هنگامی که مردم تو رادوست داشته باشند احساس میکنی زیبا هستی و دنیا برایت وسیع می شود ......

📍⚡️❗️ حال اگر الله سبحانه وتعالی تو را دوست داشته باشد چه احساسی خواهی داشت ؟؟؟؟

🌺(اللهم إنِّي أسألُكَ حُبَّك و حبَّ مَن يُحِبُّكَ و حُبَّ عَمَلٍ يُقَرِّبُني إلي حُبَّك )🌺
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
🤲🏻پروردگارا من از تو محبتت و محبت کسی که تو را دوست دارد و محبت عملی که مرا به محبت تو نزدیک کند می خواهم 🤲🏻
❤️ملاصدرا با تمام وجود این کلید راز را درک کرد که(خداوند) به همان اندازه که به او باور داری پاسخت را می دهد.

❤️ اگر باور داری خداوند همه کارهایت را خودکار انجام می دهد، همان خواهد شد.

اگر باور داری خداوند خیلی راحت روزیت را میرساند، همان خواهد شد.

اگر باور داری خداوند زندگیت را به نحو احسن مدیریت می کند، همان خواهد شد.

🌺اگر باور داری خداوند نگهبان و حفاظت کننده، جسم و جان و فرزند و همسر و زندگی و کار و مال و خانواده همه چیزهای توست، همان خواهد شد.

بیائیم زیرکی کنیم و هر چه باور عالی و خوب است نسبت به خداوند مهربان داشته باشیم. باور کنید همان خواهد شد.

🌺خداوند به اندازه درک و باورهای تو، به تو جهانش را نشانت می دهد.

از هر نظر خیالت راحت باشد. تمام زندگیت را به خداوند بسپار و هر لحظه مانند یک پدر و فرزند با هم صحبت کنید. شکرگزارش باش. راحت خواسته ات را با زبان ساده بهش بگو... بعد منتظر نتايج عالی باش.
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
🌺تو تنها نیستی.... خدا را داری
#داستان : چی کسی از همه خوشبخت تر است؟؟؟

در کودکی فکر می کردم آن مردی
که سر خیابان اسباب بازی فروشی
دارد، حتما خوشبخت ترین انسان دنیاست...
اما چند سال بعد که از خواب بیدار
شدم بروم به مدرسه نظرم عوض شد
و فکر کردم پسر شش ساله ی
همسایه مان از همه خوشبخت تر است چون مدرسه نمی رود و می تواند
چند ساعت بیشتر بخوابد...
نوجوان که بودم فکر می کردم
حتما خوشبخت ترین انسان دنیا
یکی از سوپر استارهای سینماست
یا یک ورزشکار معروف...
آن روزها خوشبختی را در
شهرت می دیدم...
مدت ها گذشت و معنی
خوشبختی هر روز برایم عوض می شد...
بستگی به شرایط داشت
گاهی خوشبختی را در ثروت
می دیدم و وقتی که بیمار
می شدم در سلامتی...
سال ها گذشت و زندگی
به من ثابت کرد خوشبختی
برای هر انسانی یک تعریف دارد...
گاهی ما در زندگی به اتفاقی که
آن را خوشبختی می دانیم،
می رسیم ولی باز احساس
خوشبختی نمی کنیم...
چون گذر زمان و تغییر شرایط
تعریف ما از خوشبختی را عوض کرده...
کاش بدانیم خوشبختی واقعی
داشتن "آرامش" است...حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
⚡️ #مسائل_نکاح #مسائل_نفقه

💥آيا بعد از عقد و خواندن خطبه‌ نكاح، و در دوران نامزدی، نفقه زن بر عهده‌ ی شوهر لازم ميشود؟ چون در ميان مردم اين منطقه، رسم بر اين است، كه شوهر در دوران نامزدی برخی از نفقه‌ ی زن را بصورت لزوم بايد بدهد، لطفا اين مسأله را با استناد از منابع فقهی توضيح دهيد.


نفقه از ماده‌ ی انفاق به معنی خرج کردن است، و در مواضع خیر استعمال میشود. جمعش نفقات، یعنی چیزی که بر اهل و عیال مصرف می‌شود. در عرف نفقه سه چیز را شامل می‌شود: تغذیه، لباس، مسکن. نفقه بر دو قسم است:

اول نفقه‌ای که واجب است انسان در حد توان بر خود مصرف کند. و باید خود را از غیر مقدم بدارد لقوله علیه السلام: «ابدأ بنفسک، ثم بمن تعول»؛ دوم نفقه‌ای که لازم است بر دیگران خرج شود. این نوع نفقه با سه سبب واجب می شود: 1ـ نسبت زوجیت، 2ـ قرابت خاص، 3ـ ملکیت.

نسبت زوجیت بین شوهر و زن بعد از عقد نکاح و ایجاب و قبول حاصل می‌شود، اما در مورد اینکه نفقه از همان لحظه واجب می‌گردد یا خیر، همانطور که در صورت مسئله مذکور بیان شده، تفصیل وجود دارد: بنابر تصریح فقهای کرام نفقه زن بر شوهرش بنابر نسبت زوجیت زمانی واجب می‌گردد که زن خودش را در اختیار شوهر قرار بدهد، یعنی به منزلش آمده وبین دو نفر هیچ گونه مانع وحائلی از انجام اعمال زناشوئی نباشد، اما چنانچه زن بدون عذری موجه از تسلیم خود امتناع نموده، و حاضر نباشد که به منزل همسر خود برود، مستحق نفقه نمی‌گردد، اگر امتناعش بنابر حقی باشد مثل دریافت مهر معجل وغیره.. نفقه‌اش ساقط نمی‌شود.

در صورت مسئله فوق چونکه شوهر نمی‌تواند نامزد خودش را که عقد نکاحشان صورت گرفته به خانه ببرد، و طبق عرف بعضی از مردم حق ملاقات نیز به او داده نمی‌شود، لذا نفقه مشروعه ( تغذیه، مسکن، ملبس) بر شوهر لازم نیست.

الدلائل:

ـ وفي الهندیة:الکبیرة إذا طلبت النفقة وهي لم تزف إلی بیت الزوج، فلها ذلک إذا لم یطالبها الزوج بالنقلة ومن مشایخ بلخ من قال : لا تستحقها إذا لم تزف إلی بیته، والفتوی علی الأول… فأما إذا امتنعت عن الانتقال؛ فإن کان المتناع بحق، بأن امتنعت لتستوفي مهرها، فلها النفقة، وأما إذا کان الامتناع بغیر الحق بأن کان أوفاها المهر، أو کان المهر مؤجلاً، أو وهبته منه، فلا نفقة لها.([1])
ـ وفي القدوري:
النفقة واجبة للزوجة علی زوجها، مسلمة کانت أو کافرة، إذا سلمت نفسها في منزله فعلیه نفقتها وکسوتها وسکناها.([2])

ـ وفي الفتح:
النفقة في الشرع الإدرار علي الشئ بما به بقاؤه ثم نفقة الغير تجب علي الغير بأسباب الزوجية والقرابة والملك، فبدأ بالزوجات إذ هي الأصل في ثبوت النفقة للولد لأنه فرعها… قوله إذا سلمت نفسها في منزله ليس شرطاً لازماً في ظاهر الرواية بل من حين العقد الصحيح وإن لم تنتقل إلي منزل الزوج إذا لم يطلب الزوج انتقالها، فإن طلبه فامتنعت لحق لها كمهرها لا تسقط النفقة أيضاَ، وإن كان لغير حق حينئذ لا نفقة لها لنشوزها. وقال بعض المتأخرين: لا نفقة لها حتي تزف إلي منزل الزوج، وهو رواية عن أبي يوسف، واختارها القدوري وليس عليه الفتوي.([3])

([1]) الفتاوی العامگیریة/ج1/ص595/کتاب الطلاق/ الباب السابع عشر فی النفقات/دارالفکر.

([2])مختصر القدوري/ص 539/ کتاب النفقات/مکتبة البشری- کراتشي/ الطبعة الرابعة .

([3]) شرح فتح القدير/ج4/ص 340/كتاب الطلاق/باب النفقة/دارالكتب العلمية-بيروت/ الطبعة الثالثة.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💲#مسائل_سود

💥 شخصی چند سال پیش از پول سود مکه اش به شخص میدهد الان می فهمد که اون شخص زمین و ملک و دارایی داشته اگه حالا این شخص که سود داده اون پول را نیت خیرات کنه و همون مقدار پول را به شخص نیازمندی دیگری بدهیم آیا ادا می شود؟

💎ابتداء باید بدانیم که درباره سود و ربا ( سود دهنده و سود گیرنده و حتی شاهد و گواه برآن و....) در قرآن و احادیث وعیدهای سخت و خطرناکی مانند اعلان جنگ با خدا و رسول ، تخریب بیت الله ،العیاذبالله زنا با مادر، آمده است.
🔸یعنی چه فردی که سود می گیرد یا سود می دهد در این وعیدها شامل می شود.
🔸اما اگر فرد قصد سود گرفتن را ندارد ولی پول سودی به حسابش آمده باید استغفار نموده و بدون نیت ثواب این مال نجس را از خود دور کند و در جای که منفعتش به خودش بر میگردد (مثل ساخت و ساز منزل، مخارج فرزندان ، شهریه دانشگاه، مالیات،قبوض و...) استفاده ننماید و گرنه وعیدهای سخت متوجه اش می گردد.
💎حکم پول سود مثل زکات نیست باید از ملکیت خود بدون نیت ثواب خارج کند و در کنارش توبه و استغفار نماید.
🔸اگر بکسی داده و حالا مشخص شده که فرد صاحب نصاب و اینها بوده نیازی به پرداخت دوباره پول نیست و این مال سود از اموالش دور شده

◽️قال الله عز وجل :  الذين  يأكلون الرِّبا لا يقومون إلاّ كما يقوم الّذي يتخبّطه الشّيطان من المسّ ذلك بأنهم قالوا : إنّما البيع مثل الرّبا وأحلّ الله البيع وحرّم الربا فمن جاءه موعظة من رّبّه فانتهى فله ما سلف وأمره إلى الله ومن عاد فأولئك أصحاب النّار هم فيها خالدون ، يمحق الله الرّبا ويربي الصّدقات والله لا يحبُّ كلّ كفّار أثيم  .
◽️ قال سبحانه :  يَا أيها الّذين أمنوا اتـّقوا الله وذروا  ما بقي من الرّبا إن كنـتم مؤمنين ، فإن لم تفعلوا فأذنوا بحرب من الله ورسوله وإن تبتم فلكم رؤوس أموالكم لا تَظلمون ولا تُظلمون.
◽️أكّد النبيّ -صلّى الله عليه وسلّم- على تحريم الربا؛ فقال في خُطبة حجّة الوداع: (أَلَا وإنَّ كلَّ رِبًا في الجاهِلِيَّةِ موضوعٌ، لكم رؤوسُ أموالِكم لا تَظْلِمُونَ ولا تُظْلَمُونَ غَيْرَ رِبَا العباسِ بنِ عَبْدِ المُطَّلِبِ فإنه موضوعٌ كُلُّهُ).
↑ رواه الترمذي، في سنن الترمذي، عن عمرو بن الأحوص، الصفحة أو الرقم: 3087، حسن صحيح.
◽️أكّد النبيّ -عليه الصلاة والسلام- على تحريم ربا النسيئة؛ فقال: (أَلا إنَّما الرِّبا في النَّسِيئَةِ)،
↑ رواه مسلم، في صحيح مسلم، عن أسامة بن زيد، الصفحة أو الرقم: 1596، صحيح.

◽️ حرّمت السنّة النبويّة ربا البيع؛ فقد قال النبيّ -عليه الصلاة والسلام-: (الذَّهَبُ بالذَّهَبِ، والْفِضَّةُ بالفِضَّةِ، والْبُرُّ بالبُرِّ، والشَّعِيرُ بالشَّعِيرِ، والتَّمْرُ بالتَّمْرِ، والْمِلْحُ بالمِلْحِ، مِثْلًا بمِثْلٍ، سَواءً بسَواءٍ، يَدًا بيَدٍ، فإذا اخْتَلَفَتْ هذِه الأصْنافُ، فَبِيعُوا كيفَ شِئْتُمْ، إذا كانَ يَدًا بيَدٍ)،
↑ رواه مسلم، في صحيح مسلم، عن عبادة بن الصامت، الصفحة أو الرقم: 1587، صحيح

◽️ وصح عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه لعن آكل الربا وموكله وكاتبه وشاهديه وقال ( هم سواء ) أخرجه مسلم في صحيحه.
◽️خرج البخاري في الصحيح عن أبي جحيفة رضي الله عنه أن النبي صلى الله عليه وسلم ( لعن آكل الربا وموكله ولعن الصور ) .

◽️ الرِّبَا ثَلَاثَةٌ وَسَبْعُونَ بَابًا ، أَيْسَرُهَا : مِثْلُ أَنْ يَنْكِحَ الرَّجُلُ أُمَّهُ ، وَإِنَّ أَرْبَى الرِّبَا : عِرْضُ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ) ، رواه الحاكم في "المستدرك على الصحيحين" (2/ 43) من حديث ابن مسعود.

◽️ورواه ابن أبي شيبة في "المصنف" (6/561) من حديث أبي هريرة ، بلفظ : ( الرِّبَا سَبْعُونَ حَوْبًا ، أَيْسَرُهَا نِكَاحُ الرَّجُلِ أُمَّهُ ، وَأَرْبَى الرِّبَا : اسْتِطَالَةُ الرَّجُلِ فِي عِرْضِ أَخِيهِ). 
ورواه الإمام أحمد في " المسند" (36/288) من حديث عبد الله بن حنظلة ، بلفظ : ( دِرْهَمٌ رِبًا يَأْكُلُهُ الرَّجُلُ وَهُوَ يَعْلَمُ، أَشَدُّ مِنْ سِتَّةٍ وَثَلَاثِينَ زَنْيَةً) .حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
☀️🌾☀️🌾
🌾☀️🌾
☀️🌾
🌾
داستان کوتاه

☯️ هیچ حالتی دائمی نیست..🔻
 

پسری دختری را خیلی دوست داشت.رفت خواستگاریش دختر به پسر گفت:حقوقی که تو در یک ماه میگیری برابر خرج یک روزه من است .پس چطور انتظار داری با تو ازدواج کنم .پسر گفت: من به تو علاقمندم و می خوامت. دختر گفت:برو سراغ یکی دیگه .ما به درد هم نمیخوریم.

بعد از ده سال دختر و پسر اتفاقی به هم برخورد کردند.دختر به پسر گفت حالا با یکی ازدواج کردم که درآمدش 10 برار درآمد تو ست.پسر با این حرفها اشک از چشمانش جاری شد در همین حال شوهر دختر آمد و به پسر گفت رئیس تو اینجا هستی؟
به خانمم معرفیت کنم شوهر به دختر گفت این رئیس من است خیلی وقت پیش یکی را بسيار دوست داشته و حالا به احترام اون هنوز ازدواج نکرده.

اگر دختری که میخواستش قبولش میکرد الان خیلی خوشبخت میشد دختر که متعجب شده بود زبونش بند اومد و حرفی نزد..

💢پس آگاه باش هوا در حال تغییر است و همان هوای قبلی نمیماند
هیچ وقت بلند پرواز نباش و به دیگران کوتاه بینی نکن که زمانه گذران است..
چرخ روزگار میگردد و پستی و بلندی ها را ظاهر می سازد
.💢
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت.
^
#اعلم_رحمک_الله (28)

«حد و مرز»
271- چاپلوس مباش و برای خدای تعالی هیچوقت از حرف مردم نترس.
272- امر به معروف و نهی از منکر کن، و بر هر مصیبتی که به تو می‌رسد صبور باش.
273- مواظب باش گفتار و کردارت مخالف همدیگر نباشد.
274- شفاعتی که در حدی از حدود خداوند باشد نکن.
275- چشم از ناموس مسلمین بپوش و به دنبال آن نرو.
276- از تمامی گناهان صغیره و کبیره به دور و معصیت خدا نکن، و بر معصیت کسی تمجید مکن.
277- گناهان صغیره را کوچک نشمار، چرا که همین گناهان صغیره که در نزد تو بسیار کوچک است انسان های بسیاری را به هلاکت کشانده است .
278- از نوشیدن خمر، خرید و فروش آن و از مجالسه با اشخاصی که در حال نوشیدن آن هستند بپرهیز.
279- هرگز به زنا نزدیک مشو هرگز حتی اگر شخص فاحشه باشد.
280- وای بر تو! وای بر تو اگر به عمل کثیف لواط (هم جنس بازی) روی آوری.
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#داستان_مجاهد  "  فاتح   "🩵🩷
قسمت هفتاد و نهم 👇👇👇

🔸چرا میخواید از من پنهون کنید؟
پنهون کنم که چی بشه؟
پس شما کی هستین؟
حجازی
🔸یک مسلمان شاید به کسی که شما مسلمان میگین ما شاهزاده میگیم صدای نغمه بلند تر می شد هومان با دقت
گوش کرد و گفت
🔹بیا بریم اهل روستا چند دفعه از من خواستن که شما را با خود ببرم اما من نخواستم مجبورتون کنم.
🔸نعیم در حالی که از جایش بلند میشد گفت: خیلی خوب بریم.
چند نفر مشغول طبل زدن بودند و پیرمردی به زبان تاتاری نغمه می سرود.
🔹نعیم و هومان داخل خیمه شدند و برای یک لحظه در خیمه سکوت حکم فرما شد هومن گفت چرا ساکت
شدید؟ بخونین. نغمه دوباره شروع شد.
شخصی پوستینی پهن کرد و از نعیم خواست تا بنشیند نعیم با اندکی ناراحتی بالای پوستین نشست. وقتی با عوض شدن نغمه نوازنده هم نوازندگیش را عوض کرد.
🔸مردان و زنان دست همدیگر را گرفتند و شروع به رقص کردند هومان هم دست زمرد را گرفت و شروع به رقصیدن
کرد.
🔸نرگس تنها ایستاده بود و به طرف نعیم می.نگریست چوپان پیری کمی جرات کرد و به نزدیک نعیم آمد و گفت شما هم بلند شین همراهتون منتظر شماست.
نعیم نگاهی به نرگس کرد و او نگاهش را پایین انداخت نعیم بدون این که چیزی بگوید بلند شد و از خیمه بیرون رفت
با بیرون رفتن نعیم سکوت دوباره خیمه را فرا گرفت.
🔹شاید از رقص ما خوشتون نیومد من اونها را به خونه میرسونم و بر میگردم هومان این را گفت و از خیمه بیرون آمد
و خود را به نعیم رساند
خیلی پریشون شدید شما
شما هم اومدی؟
🔸من شما را تا خونه برسونم؟
نه شما بروامن گشتی میزنم و به خونه میرم
هومان برگشت و نعیم داخل روستا کمی قدم زد و برگشت نزدیک خانه هومان که رسید بیرون خانه روی سنگی
🔹نشست و با ستارگان محو گفتگو شد.
خیالات مختلفی در دلش آمد من اینجا دارم چکار میکنم نباید زیاد اینجا بمونم تا یک هفته دیگر میتونم روی اسب بشینم خیلی زود از اینجا میرم این روستا با دنیای مجاهد خیلی متفاوته
اما این مردم خیلی ساده هستن باید اونها را به راه راست هدایت کرد نعیم داشت فکر میکرد که از عقب صدای پای کسی را شنید و برگشت
نرگس داشت میآمد او اهسته اهسته قدم بر میداشت وقتی نزدیک نعیم رسید با صدای ضعیفی گفت: شما بیرون در سرما نشستین؟
نعیم در روشنی دلفریبه ماه صورتش را نگاه کرد او هم زیبا بود و هم معصوم.
🔸نعیم گفت: نرگس: چرا دوستانو ول کردی و اومدی؟
شما اومدید من فکر کردم.... شما... تنها هستین.
🔹نغمه های بی شما در این الفاظ شکسته ی نرگس به گوش نعیم میرسید برای یک لحظه خشکش زد و به نرگس
خیره شد.
🔸ناگهان بلند شد و به غیر این که چیزی بگوید با قدمهای بلند به طرف اتاقش رفت صدای نرگس تا دیری درگوشش طنین افکنده بود و او روی بسترش پهلو عوض می کرد
صبح زود بیدار شد بیرون رفت و کنار چشمه وضو گرفت و به اتاقش برگشت و نماز صبح را ادا کرد بعد از آن برای پیاده
روی بیرون رفت وقتی برگشت می خواست داخل
🔸اتاقش برود دید که هومان در جایی که او معمولا نماز میخواند رو به قبله ایستاده و رکوع و سجده می کند. نعیم کنار
دروازه ایستاده و بر این تقلید خود ساخته ی او لبخند زد
🔸وقتی هومان مثل نعیم به قعده نشست کمی لباسهایش را تکان داد و سرش را به چپ و راست چرخاند نعیم را دید و
📌ادامه دارد ان شاءالله
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#امهات_المؤمنین #مادران_بهشتی

💠 ضرورت اطلاع از زندگی امهات المومنین و زنان هم‌عصر پیامبر اکرم‌ﷺ (34)

🔸نیکوترین زنان جهان

عبدالله‌بن‌عباس(رضی‌الله‌عنه) نقل کرده است: پیغمبرﷺ چهار خط بر روی زمین کشیدند و فرمودند: «می‌دانید این‌ها چه هستند؟ گفتند: خدا و پیامبرش بهتر می‌دانند، فرمودند: نیکوترین زنان جهان چهار نفرند: (مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر من).»

🔸 نظرات برخی نویسندگان خارجی دربارۀ ام‌المومنین خدیجه(رضی‌الله‌عنها)

▫️بودلی، نویسندۀ خارجی می‌گوید: عشق، محبت، اطمینان خاطر، ایمان و عقیدۀ خدیجه(رضی‌الله‌عنها) باعث می‌شد هرگونه فداکاری و ایثار را از همسرش دریغ نکند، همسرش را همیشه مکرّم و گرامی دارد، اثرات روحی و روانی همکاریِ خدیجه(رضی‌الله‌عنها) و نیز از خودگذشتگی‌هایش باعث تقویت روحیۀ حضرت محمدﷺ برای تبلیغ دین اسلام می‌شد تا جایی‌که امروز از هر هفت نفر از ساکنان زمین یک نفرشان به پیغمبر اسلامﷺ اعتقاد دارند و مسلمان‌اند.۱

▫️ مرجیلوت تاریخ نگار مشهور، زندگانی و قسمتِ عمدۀ موفقیت‌های پیغمبرﷺ را در طول رسالت مدیون آن‌روزی می‌داند که خدیجه (رضی‌الله‌عنها) را به‌عنوان پشتیبانی دلسوز و مقتدر پیدا کرد و تاریخ هجرت پیامبرﷺ را بسته به آن‌روزی می‌داند که مکه بدون خدیجه(رضی‌الله‌عنها) مانده و خدیجه(رضی‌الله‌عنها) وفات کرد.

▫️نظر دِر مِنجم نیز در رابطه با وفات حضرت خدیجه(رضی‌الله‌عنها) چنین است: حضرت محمدﷺ با وفات خدیجه(رضی‌الله‌عنها) کسی را از دست داد که اولین تصدیق کنندۀ پیغمبریش بود، آرامش و امنیت خاطر را در دلش جای می‌داد، همسری دلسوز، فداکار و ایثارگر که همانند مادری با احساس و مهربان بود، را از دست داد.۲

منابع:
۱. الرسول. مولف: بودلی. ترجمه به عربی عبدالحمید السحار.
۲. حیاة محمد: در منجم ل ۵۷- ترجمه به عربی عادل زعتیر.
زنان نامدار اسلام. مولف: علی صالح کریم. ترجمه: حمید مستعان.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
🏖🏝🏖🏝🏖🏝🏖🏝🏖
🏝🏖🏝
🏖🏝
🏖

☑️
#داستان_کوتاه

“موقع _خاص”

♥️شوهر خواهرم کشوی پایینی دراور خواهرم را باز کرد و بسته ای را که میان کاغذ کادو پیچیده شده بود،بیرون آورد و گفت:"لای این تکه کاغذ یک پیراهن خواب است."او پیراهن خواب را از میان کاغذ کادو بیرون آورد و آن را به دستم داد.پیراهن خوابی بسیار زیبا،از پارچه ی ابریشمی با نوار های حاشیه دوزی شده. هنوز قیمت نجومی پیراهن خواب روی آن چسبیده بود.او گفت:"اولین بار که به نیویورک رفتیم ،هشت-نه سال پیش،"ژانت" آن را خرید.او هرگز آن را نپوشید، آن را برای موقع بخصوصی نگه داشته بود.به هرحال، گمان میکنم آن موقع فرا رسیده است." او پیراهن خواب را از من گرفت و آن را همراه با لباس های دیگر روی تخت گذاشت تا پیش مدیر بنگاه کفن و دفن ببرد.او با تاسف دستی روی پیراهن نرم و ابریشمین کشید،سپس کشو را محکم بست و رو به من کرد و گفت:"هرگز چیزی را برای موقع بخصوص نگذار. هر روزی که زنده هستی، خودش زمانی بخصوص است."

🗯در هواپیما ،
هنگام برگشت از مراسم سوگواری خواهرم، حرف های شوهر او را به خاطر آوردم. یاد تمام آنچه خواهرم انجام نداده بود، ندیده بود یا نشنیده بود افتادم. یاد کار هایی افتادم که خواهرم بدون اینکه فکر کند آنها منحصر به فرد هستند، انجام داده بود. حرف های شوهر خواهرم مرا متحول کرد.

♥️هم اکنون بیشتر کتاب می خوانم، کمتر گردگیری میکنم. توی ایوان مینشینم و از منظره ی طبیعت لذت میبرم، بدون اینکه علف های هرز باغچه کفرم را در بیاورند.
اوقات بیشتری را با خانواده و دوستانم سپری میکنم و اوقات کمتری را صرف جلسات می کنم. سعی می کنم از تمام لحظات زندگی لذت ببرم و قدر آنها را بدانم.

🗯هرگز چیزی را نگه نمی دارم. از ظروف بلور و چینی های نفیس برای هر رویداد بخصوصی مثل وزن کم کردن، اتمام شست و شوی ظروف داخل ظرفشویی یا سرزدن به اولین شکوفه ی کاملیا استفاده میکنم.
وقتی به فروشگاه می روم ،بهترین کتم را می پوشم.

♥️*مرام من این است*:"
*سعادتمندانه زندگی کن*." *من عطر های گران قیمت خود را برای مواقع بخصوص نگه نمی دارم* ،
*نهایت تلاش خود را می کنم که کاری را به تعویق نیندازم، یا از کاری که خنده و شادی به زندگی ام می آورد امتناع نکنم*.
*هر روز صبح که چشمانم را باز می کنم، به خودم مگویم*
"*هر ثانیه منحصر به فرد است." در واقع هر دقیقه، هر نفس...موهبت الهی محسوب می شود*.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
(رزا هرفورد
‍ داستان واقعی

براساس سرگذشت خانمی بنام : ع.ب

باعنوان : #شکست_سنگین♥️

#قسمت_دوم🍀

جاوید« شوخ و بذله گو بود. گاهی برای اینکه از میزان علاقه ام به خودش با خبر شود، حرف از جدایی می زد و وقتی ناراحتی ام را می دید، می خندید و می گفت:»شوخی کردم عزیزم. می خواستم ببینم چقدر دوستم داری!
این بار اما در لحن جدی و نگاههای سردش ردپایی از شوخی دیده نمی شد. تمام بدنم یخ کرده بود. به چشمان جاوید نگاه کردم و گفتم:
»فکر می کنی به همین سادگیاست جاوید؟ جدایی انقدر راحته که تو می گی؟ اونم از کسی که دو سال تمام با تمام وجود عاشقش بودم؟ تو که این تصمیم رو گرفتی فکر من رو هم کردی؟ فکر این رو کردی که بعد از تو چه بلایی سرم میاد؟
« جاوید دستی به موهای پرپشتش کشید و با حالتی عصبی گفت: »می گی چیکار کنم؟ به خاطر رسیدن به تو قید خانواده م رو بزنم؟ تو اگه جای من بودی همچین کاری می کردی؟
«انتظار شنیدن این حرفها را از او نداشتم. آب دهانم را قورت دادم و گفتم: »من نگفتم این کار رو بکن اما لااقل، اگه واقعا دوستم داری، بیشتر تلاش بکن. نذار عشق مون به این راحتی نابود بشه. اصلا بذار من با خانواده ت حرف بزنم. شاید...
جاوید حرفم را قطع کرد و گفت:» نمی شه. اگه قرار بود راضی بشن که تا حالا شده بودن. ازت خواهش می کنم دیگه بیشتر از این قضیه رو کش و قوس نده. یه مدت که بگذره فراموشم می کنی. من به خاطر خودت می گم وگرنه اگه می خوای تا آخر عمر منتظرم بمون اما بدون که انتظارت عبث و بیهوده ست چون ما هیچ وقت بهم نمی رسیم...

جاوید حرف هایش را زد و سپس از جایش بلند شد و به سرعت به سمت اتومبیلش رفت و مرا با اشک هایم تنها گذاشت...

با جاوید یکسال پس از جدایی از همسرم در خیابان آشنا شدم. آن روز بارانی قصد بازگشت از محل کار به خانه مان را داشتم که جاوید با اتومبیلش پیش پایم ترمز کرد. حال و حوصله درست و حسابی نداشتم. سرمای هوا و باران کلافه ام کرده بود. همین که آن اتومبیل مدل بالا برایم ترمز کرد، بی درنگ در را باز کردم و در صندلی عقب جای گرفتم. اتومبیل و سرو وضع جوانکی که مدام از آینه جلو نگاهم می کرد به مسافرکش ها نمی خورد. به چهره اش هم نمی آمد آدم بدی باشد.
سرصحبت را او باز کرد. یخ من هم کم کم آب شد. همان روز غروب جوان که حالا می دانستم نامش جاوید است مرا تا نزدیکی های خانه پدرم رساند؛
نمی دانم چرا اما خیلی زود به جاوید دل بستم. زبان چرب و نرمش، زمزمه های عاشقانه اش روح زخمی ام را آرام می کرد.
شکست در ازدواج اولم تقصیر پدرم بود. او خواست با پسر یکی از دوستانش ازدواج کنم. به سال نرسیده پی به اعتیاد و فساد اخلاقی اش بردم. پدر شوهرم وقتی در جریان کارهای پسرش قرار گرفت خودش کمک کرد جدا شوم و برای اینکه عذاب وجدان نداشته باشد، مهریه ام را که مبلغ کمی هم نبود تمام و کمال پرداخت کرد.
بعد از جدایی، من یک زن مطلقه جوان و زیبا و ثروتمند بودم اما هیچ کدام از اینها دردی برایم دوا نمی کرد. هیچ انگیزه و امیدی نداشتم. برای گذران وقت از صبح تا غروب در یک شرکت کار می کردم.
آن روزها بدترین و سخت ترین روزهای زندگی ام بود. جاوید در همان روزها ناجی ام شد. او جانی دوباره در کالبدم دمید. آنقدر دوستش داشتم که حاضر بودم حتی از جانم برایش مایه بگذارم...
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#ادامه‌دارد‌ان‌شاءالله
💎 #مسائل_حج

💥حج کردن به جای کسی دیگه درسته یا نه؟ و زکات دادن به جای دیگری چطور؟
روزه و نماز که نمیشه در مورد مسائل دیگه چی؟


🔹 ابتداء باید بدانیم که در شریعت ما سه نوع عبادت داریم:

▪️یکی مالی (زکات، عشر، صدقات...)
▪️یکی بدنی (نماز، روزه و..)
▪️یکی مالی و بدنی (حج ...)

🔹در عبادت " مالی" و "مالی و بدنی" نیابت با شرایطی جایز است.

🔹اما در عبادت بدنی که " نماز " یک نوع از این عبادت بدنی بوده و یک عبادت و ارتباط خاص بین بنده و پروردگارش است که نیابت در این نوع عبادت جایز نیست و کسی نمی تواند بجای کسی دیگر نماز قضاییش را بخواند.
🔹البته شخص می تواند نماز نفل بخواند و ثوابش را برای افراد زنده و مرده اهداء نماید.

💎با تفصیلی که در بالا بیان شد حالا به سوالتان پرداخته می شود

🔹فردی که صاحب نصاب و مستطیع است خودش باید حج کند و در صورتی که عذری ندارد و معذور نیست نمی تواند شخصی را در عوض خود برای حج بفرستد.
🔹اما اگر صاحب نصاب بود و در زندگی بدلیل مشکلات یا اعذاری نتوانست برود یا بدلیل مشکلاتی نوبتش نشده باید وصیت کند که بعد از فوتش وراثش در عوض حجی که انجام نداده و بر گردنش بوده از مالش کسی را برای " حج بدل " بفرستند.

🔹در بحث زکات دادن بله کسی می تواند در عوض کسی دیگر زکات مال آن شخص را از مال خود بدهد.
🔹در بحث نماز و روزه همانطوری که خودتان گفتید کسی نمی تواند بجای انسان روزه بگیرد یا نماز بخواند.
🔹اگر انسان بسبب بیماری یا کهنسالی امکان روزه گرفتن را ندارد باید فدیه روزه اش را بدهد.
🔹برای نماز تا زنده هست باید نماز خود را بخواند اگر ایستاده نمی تواند نشسته بخواند نشسته نمی تواند دراز کشیده و با اشاره ...
🔹و اگر بر ذمه اش نمازی ماند می تواند وصیت کند که بعد از فوتش فدیه نماز هایش را بپردازند.
◽️الدر المختار وحاشية ابن عابدين (رد المحتار) (2/ 597)حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

بنام الله الهادی

🌼🍃پیامی بسیار زیبا ازاسرار سوره بقره
پیامی طلسم شکن پیامی برای همه ی کسانی که بامشکلات  زیادی دست وپنجه نرم میکنند.
هدیه ی بسیار زیبا و تحفه ایی گران بها از گنجینه ی هدایای نبوت

کسانی که از اسرار سوره بقره اگاه نیستند... این پیام را بشنوند👇🏻

🌼🍃رسول اکرم صل الله علیه وسلم می فرمایند: خواندنش برکت، گرفتنش حسرت است. کسی که بر سوره بقره محافظت و پایبندی کند مدت طولانی عجایب خواهد دید در جسدش شفا در رزقش برکت خواهد دید و در سینه اش انشراح و دلخوشی، در عمرش برکت و خوشحالی در زندگی او نمایان میشود خیرات و برکات بر زندگی او نازل میشود پس به این سوره انس بگیر و بر خواندنش مواظبت کنید به کثرت، نه یک روز، بلکه چند ماه مداومت داشته باشید

🌼🍃فردی می گوید یک ماه تلاوت کردم هرشب الله متعال بیماری مرا به عافیت، دل تنگی مرا به خوشحالی، سختی مرا به آسانی، برکات وخیرات بر من نازل شد. در زندگی شما هم  برکت نازل می  شود، پریشانی از شما دور می  شود، حسنات شما بیشتر شود.

🌼🍃خیالات باطل و اوهام را با تبر سوره بقره بشکنید سوره ی مبارک مانند یک خرما ست تا نجویدی، مزه نکردی، شیرینی آن را نمی دانی، پس مجاهده کن تاخیرات و برکاتی که حد و مرز ندارند بر تو نازل شوند.

🌼🍃پیامبر عزیزمان می فرمایند :ساحران نمیتوانند برسوره بقره غالب شوند، سحر وجادو را باطل میکند، افسون را می شکند، چشم وحسد را ازشما دور میکند، فایده هایی دارد که هیچ بنده ای مستغنی وبی نیاز نیست، در شروع َسخت است، برای نفس مشقت است، چون شیاطین می دانند این سوره چقدر برایشان خطرناک است و بنده چقدر از این سوره فایده میبرد. بعد از12 صفحه کم کم روحت باز میشود بانشاط وخوشحال میشوی.

🌼🍃ابن قیم رحم الله می فرمایند چشم و حسد مانند یک غده در جسم است، و در جسم محسود کسی که حسد خورده. این غده از بین نمی رود مگر با تکرار سوره بقره و معوذتین پس غافل نباش.

🌼🍃 اگر درخانه ای خوانده شود خصوصا شب، تا 3 روز شیاطین و جن ها به این خانه نزدیک نمیشوند پس ان شاء الله با تدبر بخوان به اذن الله.

🌼🍃پس اگر هر مشکلی در زندگی دارید، چشم زخم، حسد، مریضی خصوصا سرطان و بیماری لاعلاج. افسردگی، کم رزقی، همسر بداخلاق.............. و هر مشکلی با ایمان به وعده های الله سوره بقره رو ازهمین لحظه به اذن الله شروع کن.

🌼🍃در برنامه ی زندگیت قرار بده تا خیرات و برکات بی نهایتش سرتاسر وجود زندگی اطرافت را فرا گیرد ماپیروان سنت رسول اکرم صل الله علیه و سلم هرروز سوره بقره را تلاوت میکنیم تا درقیامت شفاعتمان کند
امین یا رب العالمین
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
2024/10/01 22:17:34
Back to Top
HTML Embed Code: