#رمان_غم_های_بیپایان
#نویسنده_بانو_قادری
#پارت_دوم
ماه ها و سال ها میگذشت، من و برادرم ، در آغوش پُر مهرِ پدر و مادر عزیزم، بزرگ شده میرفتیم، دوران طفولیت رو به اتمام بود
در سن ۱۳ سالگی رسیدم طبق رسوم و عنعنات حاکم همان زمان پدرم مرا به شوهر دادند😔 من را به پسری بنام ادریس که ۲۰ سال سن داشت به ازدواج درآوردند.
بعد از نامزادی ام منم مکتب میرفتم، خدارا شکر، مرا از رفتن به مکتب ممانعت، نکردن🤗
و توانستم درس خود را به هر شرایطی که بود ادامه بدهم.
پدرم، برادر من را هم چون یگانه پسرش بود، بعد از مدتی در سن ۱۶ سالگی، به دختری ۱۱ ساله بنام سمیرا نامزاد کرد.
قبل از عروسی برادرم محفل عروسی مرا هم برگذار شد ، و روانه خانه بخت شدم،🙈🙈 زنده گی در روال همیشه گی اش در جریان بود تا اینکه برادرم عروسی کرد، و بعد از عروسی اش ،پدرم تمامی اموال و میراثی که داشت بنام یگانه پسرش ذاکر، یعنی برادرم کرد.
و دار فانی را وداع کرد، و به رحمت حق پیوست 🥹
مدت خیلی کمی از مرگ پدرم گذشت، تا اینکه زنده گی روی خوشی ها را از من گرفت ، چون دومین گُوهر نایاب زنده گی خود را از دست دادم، مادرم هم به رحمت حق پیوست😭😭
مرگ هر دو عزیز برایم بسیار سخت تمام شد، علی الخصوص مادرم، مادری که در حقم مادری کرد، مادری که برایم نه تنها مادر بود، بلکی یک خواهر ، یک دوست و یک غم خوار بود 😭😭
گریه کردم مثل ابر بی تو مادرم😔😭
شد دل من جای غصه ها بی تو مادر
رسول خدا گفت بهشت زیر پای توست
برای همیشه قلبم فقط جای توست
بخواب مادر😭
رفتی و من تنها ماندم
با غصه و غم ها ماندم
گر تو را آزدم من
مادر حلالم کن
بعد از تو من بی گناهم
ای که بودی تکیه نگاهم
خیز و بنگر اشک و آهم😔😭
ادامه دارد ان شاءالله...حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#نویسنده_بانو_قادری
#پارت_دوم
ماه ها و سال ها میگذشت، من و برادرم ، در آغوش پُر مهرِ پدر و مادر عزیزم، بزرگ شده میرفتیم، دوران طفولیت رو به اتمام بود
در سن ۱۳ سالگی رسیدم طبق رسوم و عنعنات حاکم همان زمان پدرم مرا به شوهر دادند😔 من را به پسری بنام ادریس که ۲۰ سال سن داشت به ازدواج درآوردند.
بعد از نامزادی ام منم مکتب میرفتم، خدارا شکر، مرا از رفتن به مکتب ممانعت، نکردن🤗
و توانستم درس خود را به هر شرایطی که بود ادامه بدهم.
پدرم، برادر من را هم چون یگانه پسرش بود، بعد از مدتی در سن ۱۶ سالگی، به دختری ۱۱ ساله بنام سمیرا نامزاد کرد.
قبل از عروسی برادرم محفل عروسی مرا هم برگذار شد ، و روانه خانه بخت شدم،🙈🙈 زنده گی در روال همیشه گی اش در جریان بود تا اینکه برادرم عروسی کرد، و بعد از عروسی اش ،پدرم تمامی اموال و میراثی که داشت بنام یگانه پسرش ذاکر، یعنی برادرم کرد.
و دار فانی را وداع کرد، و به رحمت حق پیوست 🥹
مدت خیلی کمی از مرگ پدرم گذشت، تا اینکه زنده گی روی خوشی ها را از من گرفت ، چون دومین گُوهر نایاب زنده گی خود را از دست دادم، مادرم هم به رحمت حق پیوست😭😭
مرگ هر دو عزیز برایم بسیار سخت تمام شد، علی الخصوص مادرم، مادری که در حقم مادری کرد، مادری که برایم نه تنها مادر بود، بلکی یک خواهر ، یک دوست و یک غم خوار بود 😭😭
گریه کردم مثل ابر بی تو مادرم😔😭
شد دل من جای غصه ها بی تو مادر
رسول خدا گفت بهشت زیر پای توست
برای همیشه قلبم فقط جای توست
بخواب مادر😭
رفتی و من تنها ماندم
با غصه و غم ها ماندم
گر تو را آزدم من
مادر حلالم کن
بعد از تو من بی گناهم
ای که بودی تکیه نگاهم
خیز و بنگر اشک و آهم😔😭
ادامه دارد ان شاءالله...حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
سؤال : تلاوت قرآن کریم چه آدابی دارد؟
جواب : تلاوت قرآن دارای آدابی است از جمله این آداب عبارتند از :
۱. تلاوت کننده قرآن عملش خالصانه برای الله باشد و بخاطر ریا و یا تعریف و تمجید یا گرفتن مزد نباشد ؛ زیرا عبادتش تقرب به الله متعال است.
۲. از آداب تلاوت قرآن این است که در ابتدای قرائت از شیطان رانده شده به الله پناه ببرد (أعوذ بالله من الشیطان الرجیم)و هنگامی که ابتدای قرائتش از اول سوره شروع می شود غیر از سوره توبه بسم الله الرحمن الرحیم را بخواند.
۳. مستحب است که تلاوت کننده قرآن هنگام قرائت با وضو باشد و اگر خواندنش از روی مصحف باشد وضو بر او واجب است به دلیل فرموده پیامبر صلى الله عليه وسلم که می فرماید :
- لا يمس القرآن إلا طاهر -
قرآن را جز پاک لمس نمی کند.
موطأ مالك النداء للصلاة (468) ، سنن الدارمي الطلاق (2266).
۴. پسندیده است که هنگام تلاوت قرآن با شکل و شمایلی و لباسی نیکو و در مکانی مورد احترام که لایق قران باشد رو به قبله بنشیند .
۵. مستحب است که قرآن با خضوع و خشوع، با آرامی، تدبر و تفکر در آیاتش خوانده شود و تمام قلب و حواسش را برای آنچه از قرآن می خواند معطوف دارد و تلاوتش را با سخن انسان ها بدون ضرورت قطع نکند.
۶. مستحب است که قرآن با صدایی زیبا همراه با ادای حروف و حرکات و توجه به احکام تجوید به اندازه توانایی تلاوت نماید .
۷. هنگامی که یکی آن را می شنود در حالی که او قرآن تلاوت می کند یا نماز می خواند شایسته است که با صدای بلندش آنها را ناراحت نکند یا بر کسی که نماز می خواند ذهنش را مشوش نگرداند .
۸. قاری قرآن نباید آن را به سرعت بخواند و آنچه می خواند فهمیده نشود و آن را بگونه ای نکشد و مد ندهد که در الفاظش خللی ایجاد کند و آن را از قصد و هدف تلاوتش خارج گرداند بلکه وسط بین آن دو باشد.
۹. قرآن را به مانند اهل فسق بحالت آواز نخواند یا بحالت آواز نصاری و نوحه راهبان نخواند که تمام این موارد ناجایز است .
۱۰. از جمله آداب تلاوت این است بخاطر تعظیم الله درهنگام خمیازه کشیدن قرآن نخواند تا خمیازه اش تمام می شود. زیرا مخاطب و راز و نیاز کننده اش پروردگار است و خمیازه از شیطان است
از جمله آداب تلاوت این است که نزد آیه رحمت توقف کند و از فضل الله درخواست کند و نزد آیه عذاب و وعید توقف کند و از آن به الله پناه ببرد و نزد آیه تسبیح، تسبیح الله را بجای آورد و آن در غیر از نمازهای واجب است.
وبالله التوفيق ، وصلى الله على نبينا محمد وآله وصحبه وسلم .حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
جواب : تلاوت قرآن دارای آدابی است از جمله این آداب عبارتند از :
۱. تلاوت کننده قرآن عملش خالصانه برای الله باشد و بخاطر ریا و یا تعریف و تمجید یا گرفتن مزد نباشد ؛ زیرا عبادتش تقرب به الله متعال است.
۲. از آداب تلاوت قرآن این است که در ابتدای قرائت از شیطان رانده شده به الله پناه ببرد (أعوذ بالله من الشیطان الرجیم)و هنگامی که ابتدای قرائتش از اول سوره شروع می شود غیر از سوره توبه بسم الله الرحمن الرحیم را بخواند.
۳. مستحب است که تلاوت کننده قرآن هنگام قرائت با وضو باشد و اگر خواندنش از روی مصحف باشد وضو بر او واجب است به دلیل فرموده پیامبر صلى الله عليه وسلم که می فرماید :
- لا يمس القرآن إلا طاهر -
قرآن را جز پاک لمس نمی کند.
موطأ مالك النداء للصلاة (468) ، سنن الدارمي الطلاق (2266).
۴. پسندیده است که هنگام تلاوت قرآن با شکل و شمایلی و لباسی نیکو و در مکانی مورد احترام که لایق قران باشد رو به قبله بنشیند .
۵. مستحب است که قرآن با خضوع و خشوع، با آرامی، تدبر و تفکر در آیاتش خوانده شود و تمام قلب و حواسش را برای آنچه از قرآن می خواند معطوف دارد و تلاوتش را با سخن انسان ها بدون ضرورت قطع نکند.
۶. مستحب است که قرآن با صدایی زیبا همراه با ادای حروف و حرکات و توجه به احکام تجوید به اندازه توانایی تلاوت نماید .
۷. هنگامی که یکی آن را می شنود در حالی که او قرآن تلاوت می کند یا نماز می خواند شایسته است که با صدای بلندش آنها را ناراحت نکند یا بر کسی که نماز می خواند ذهنش را مشوش نگرداند .
۸. قاری قرآن نباید آن را به سرعت بخواند و آنچه می خواند فهمیده نشود و آن را بگونه ای نکشد و مد ندهد که در الفاظش خللی ایجاد کند و آن را از قصد و هدف تلاوتش خارج گرداند بلکه وسط بین آن دو باشد.
۹. قرآن را به مانند اهل فسق بحالت آواز نخواند یا بحالت آواز نصاری و نوحه راهبان نخواند که تمام این موارد ناجایز است .
۱۰. از جمله آداب تلاوت این است بخاطر تعظیم الله درهنگام خمیازه کشیدن قرآن نخواند تا خمیازه اش تمام می شود. زیرا مخاطب و راز و نیاز کننده اش پروردگار است و خمیازه از شیطان است
از جمله آداب تلاوت این است که نزد آیه رحمت توقف کند و از فضل الله درخواست کند و نزد آیه عذاب و وعید توقف کند و از آن به الله پناه ببرد و نزد آیه تسبیح، تسبیح الله را بجای آورد و آن در غیر از نمازهای واجب است.
وبالله التوفيق ، وصلى الله على نبينا محمد وآله وصحبه وسلم .حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#داستان:صدقه هفتاد نوع بلا را دور میکند...
با پیرمردِ مؤمنی، در مسجد نشسته بودم. زن جوانی صورت خود گرفته بود و برای درخواست کمک داخل خانهی خدا شد.
پیرمردِ مؤمن٬ دست در جیب کرد و اسکناس ارزشمندی به زن داد. دیگران هم دست او را خالی رد نکردند و سکهای دادند. جوانی از او پرسید: پول شیرین است چگونه از این همه پول گذشتی؟ سکه ای می دادی کافی بود!!
پیرمرد تبسمی کرد و گفت:پسرم صدقه٬ هفتاد نوع بلا را دفع میکند. از پول شیرینتر، جان و سلامتی من است که اگر اینجا٬ از پولِ شیرین نگذرم، باید در ساختمانِ پزشکان بروم و آنجا از پولِ شیرین بگذرم و شربت تلخ هم روی آن بنوشم تا خدا سلامتیِ شیرینِ من را برگرداند! بدان که از پول شیرینتر، سلامتی٬ آبرو٬ فرزند صالح و آرامش است. به فرمایش حضرت علی (ع) چه زیاد است عبرت و چه کم است عبرتگیرنده.
وأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (سورهی بقره آیهی 195) و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید و خود را با (دوری از انفاق) به مهلکه و خطر در نیفکنید و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
با پیرمردِ مؤمنی، در مسجد نشسته بودم. زن جوانی صورت خود گرفته بود و برای درخواست کمک داخل خانهی خدا شد.
پیرمردِ مؤمن٬ دست در جیب کرد و اسکناس ارزشمندی به زن داد. دیگران هم دست او را خالی رد نکردند و سکهای دادند. جوانی از او پرسید: پول شیرین است چگونه از این همه پول گذشتی؟ سکه ای می دادی کافی بود!!
پیرمرد تبسمی کرد و گفت:پسرم صدقه٬ هفتاد نوع بلا را دفع میکند. از پول شیرینتر، جان و سلامتی من است که اگر اینجا٬ از پولِ شیرین نگذرم، باید در ساختمانِ پزشکان بروم و آنجا از پولِ شیرین بگذرم و شربت تلخ هم روی آن بنوشم تا خدا سلامتیِ شیرینِ من را برگرداند! بدان که از پول شیرینتر، سلامتی٬ آبرو٬ فرزند صالح و آرامش است. به فرمایش حضرت علی (ع) چه زیاد است عبرت و چه کم است عبرتگیرنده.
وأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (سورهی بقره آیهی 195) و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید و خود را با (دوری از انفاق) به مهلکه و خطر در نیفکنید و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#پارت_سوم
بعد از، از دست دادن دو عزیزم، دیگر یگانه دل خوشی ام در زنده گی برادرم بود برادری که یگانه یادگاری از مادر و پدرم بود.
مدتی که از مرگ مادرم، گذشت تصمیم گرفتیم. که برادرم را عروسی کنیم و خداراشکر و سپاس و شاهد این لحظه خوشی در زنده گی برادرم بودم ،
بعد از سپری شدن مراسم عروسی برادرم ،
زن برادرم اولاد دار شد، و خداوند برای شان فرزند پسری داد.
زنده گی همچنان میگذشت صبح میشد و شام، گاهی روز های خوشی، و گاهی هم غم سر غم...
مدت های بسیاری گذشت خانم برادرم دیگر حامله دار نشد، تا اینکه یک روز متوجه شدم ، قرص ضد بار داری استفاده میکند😮
وقتی دلیل کارش را پرسان کردم🤔 مریضی کیست را بهانه کرد و گفت باید دوا بخورم ...
زنده گی میگذشت، و برادرم هم تمام مال و میراث خود را به نام فرزند و خانم خود کرده بود.
و در اینجا یگانه شخص محروم از اِرث و میراث من بودم 🤦♀ ولی چون برادرم زیاد برایم عزیز بود و در این دنیا غیر از برادرم دیگر کسی را نداشتم، با این کارش ( ثبت میراث بنام فرزند و خانمش)
ممانعت نکردم و رضایت نشان دادم .
تا اینکه فرزند برادرم به سن ۹ سالگی رسید،
و سرنوشت همراه ما خصوصا برادرم، بد رقم، بازی کرد، و روزگار سیاهی، خود را به رخ ما کشید،
از آن وقت به بعد دیگه روی خوشی را ندیدم،😔😔
برادرزاده، ام در اثر حادثه ترافیکی، که از طرف سر خود، آسیب دیده بود، بعد از
سپری، کردن یک شب در شفاخانه ، جان را به جان آفرین تسلیم کرد و فوت نمود،😭😭
این حادثه همه ما را نابود کرد. خصوص برادرم را، و سر برادرم، شوکه عصبی وارد شد. 🥹🥹
او را هم بردن شفاخانه و بعد از گرفتن ،
آزمایشات تشخیص کردن که😔😭 .....
#ادامه_دارد ان شاءالله حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
بعد از، از دست دادن دو عزیزم، دیگر یگانه دل خوشی ام در زنده گی برادرم بود برادری که یگانه یادگاری از مادر و پدرم بود.
مدتی که از مرگ مادرم، گذشت تصمیم گرفتیم. که برادرم را عروسی کنیم و خداراشکر و سپاس و شاهد این لحظه خوشی در زنده گی برادرم بودم ،
بعد از سپری شدن مراسم عروسی برادرم ،
زن برادرم اولاد دار شد، و خداوند برای شان فرزند پسری داد.
زنده گی همچنان میگذشت صبح میشد و شام، گاهی روز های خوشی، و گاهی هم غم سر غم...
مدت های بسیاری گذشت خانم برادرم دیگر حامله دار نشد، تا اینکه یک روز متوجه شدم ، قرص ضد بار داری استفاده میکند😮
وقتی دلیل کارش را پرسان کردم🤔 مریضی کیست را بهانه کرد و گفت باید دوا بخورم ...
زنده گی میگذشت، و برادرم هم تمام مال و میراث خود را به نام فرزند و خانم خود کرده بود.
و در اینجا یگانه شخص محروم از اِرث و میراث من بودم 🤦♀ ولی چون برادرم زیاد برایم عزیز بود و در این دنیا غیر از برادرم دیگر کسی را نداشتم، با این کارش ( ثبت میراث بنام فرزند و خانمش)
ممانعت نکردم و رضایت نشان دادم .
تا اینکه فرزند برادرم به سن ۹ سالگی رسید،
و سرنوشت همراه ما خصوصا برادرم، بد رقم، بازی کرد، و روزگار سیاهی، خود را به رخ ما کشید،
از آن وقت به بعد دیگه روی خوشی را ندیدم،😔😔
برادرزاده، ام در اثر حادثه ترافیکی، که از طرف سر خود، آسیب دیده بود، بعد از
سپری، کردن یک شب در شفاخانه ، جان را به جان آفرین تسلیم کرد و فوت نمود،😭😭
این حادثه همه ما را نابود کرد. خصوص برادرم را، و سر برادرم، شوکه عصبی وارد شد. 🥹🥹
او را هم بردن شفاخانه و بعد از گرفتن ،
آزمایشات تشخیص کردن که😔😭 .....
#ادامه_دارد ان شاءالله حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#امهات_المؤمنین #مادران_بهشتی
💠 ضرورت اطلاع از زندگی امهات المومنین و زنان همعصر پیامبر اکرمﷺ (40)
🔸بازگشت دوبارۀ زینب(رضیاللهعنها) به مکه
وقتی کنانه مظلومیت زنِ برادرش را دید، کمان خویش را برداشت و فریاد برآورد: بهخدا سوگند هر یک از شما به ما نزدیک شود، تیربارانش خواهم کرد!
وقتی مشرکان دیدند، کنانه کاملاً جدی صحبت میکند و حتماً تیراندازی خواهد کرد، عقبنشینی کردند.
در همین حین ابوسفیان بن حرب رئیس مکه و فرماندۀ جنگی کفار از راه رسید و خطاب به کنانه گفت: تیر و کمانت را کنار بگذار و اجازه بده دربارۀ آنچه پیش آمده، صحبت کنیم.
کنانه تیر و کمان را کنار گذاشت و ابوسفیان به او گفت: کار درستی نکردهای که دختر محمدﷺ را در ملأ عام از مکه خارج میکنی، خود میدانی مسلمانان ما را به چه مصیبتی انداختهاند و از دست این محمدﷺ چه بر سر ما آمده است.
ابوسفیان ادامه داد: اینکه تو میخواهی زینب(رضیاللهعنها) را آشکارا از مکه بیرون ببری، مردم آنرا برای خود نوعی خواری و ذلت برمیشمارند.
سوگند یاد میکنم ما هیچ احتیاجی نداریم که زینب(رضیاللهعنها) را از رفتن به مدینه منع کنیم، اما اکنون او را بازگردان تا سر و صداها فروکش کند و مردم خیال کنند ما نگذاشتهایم، زینب(رضیاللهعنها) به راحتی به مدینه برود. وقتی جو آرام شد، مخفیانه او را به پدرش ملحق کن.
کنانه متوجه شد که زینب(رضیاللهعنها) در اثر خونریزیِ زیاد دچار ضعف شده است و مصحلت دید که او را به خانه برگرداند تا در آنجا زنان آلربیع به تیمارداری او بپردازند.
مردم مکه از بلایی که آن عده از جنایتکاران بر سر زینب(رضیاللهعنها) آورده بودند با خبر و متأثر شدند؛ بهخصوص زنهای مکه، این افراد را سرزنش میکردند.
🔸هند، دختر عقبه، نیز در قالب شعر خطاب به آنها گفت:
أفی السلم اعيار جفاء و غلظة وفی الحرب اشباه النساء العوارك!!
(شما چطور مردانی هستید که) در هنگام صلح همچون شاهان ستمکار و تندخو قلدری میکنید اما در جنگ همچون زنان حائض، ترسو و گوشه گیرید!
منابع:
دختران پیامبرﷺ- مولف: محمد علی قطب.
بانوان پیرامون رسول الله ﷺ- مولفین: محمود مهدی استامبولی- مصطفی ابوالنصر الشلبی.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💠 ضرورت اطلاع از زندگی امهات المومنین و زنان همعصر پیامبر اکرمﷺ (40)
🔸بازگشت دوبارۀ زینب(رضیاللهعنها) به مکه
وقتی کنانه مظلومیت زنِ برادرش را دید، کمان خویش را برداشت و فریاد برآورد: بهخدا سوگند هر یک از شما به ما نزدیک شود، تیربارانش خواهم کرد!
وقتی مشرکان دیدند، کنانه کاملاً جدی صحبت میکند و حتماً تیراندازی خواهد کرد، عقبنشینی کردند.
در همین حین ابوسفیان بن حرب رئیس مکه و فرماندۀ جنگی کفار از راه رسید و خطاب به کنانه گفت: تیر و کمانت را کنار بگذار و اجازه بده دربارۀ آنچه پیش آمده، صحبت کنیم.
کنانه تیر و کمان را کنار گذاشت و ابوسفیان به او گفت: کار درستی نکردهای که دختر محمدﷺ را در ملأ عام از مکه خارج میکنی، خود میدانی مسلمانان ما را به چه مصیبتی انداختهاند و از دست این محمدﷺ چه بر سر ما آمده است.
ابوسفیان ادامه داد: اینکه تو میخواهی زینب(رضیاللهعنها) را آشکارا از مکه بیرون ببری، مردم آنرا برای خود نوعی خواری و ذلت برمیشمارند.
سوگند یاد میکنم ما هیچ احتیاجی نداریم که زینب(رضیاللهعنها) را از رفتن به مدینه منع کنیم، اما اکنون او را بازگردان تا سر و صداها فروکش کند و مردم خیال کنند ما نگذاشتهایم، زینب(رضیاللهعنها) به راحتی به مدینه برود. وقتی جو آرام شد، مخفیانه او را به پدرش ملحق کن.
کنانه متوجه شد که زینب(رضیاللهعنها) در اثر خونریزیِ زیاد دچار ضعف شده است و مصحلت دید که او را به خانه برگرداند تا در آنجا زنان آلربیع به تیمارداری او بپردازند.
مردم مکه از بلایی که آن عده از جنایتکاران بر سر زینب(رضیاللهعنها) آورده بودند با خبر و متأثر شدند؛ بهخصوص زنهای مکه، این افراد را سرزنش میکردند.
🔸هند، دختر عقبه، نیز در قالب شعر خطاب به آنها گفت:
أفی السلم اعيار جفاء و غلظة وفی الحرب اشباه النساء العوارك!!
(شما چطور مردانی هستید که) در هنگام صلح همچون شاهان ستمکار و تندخو قلدری میکنید اما در جنگ همچون زنان حائض، ترسو و گوشه گیرید!
منابع:
دختران پیامبرﷺ- مولف: محمد علی قطب.
بانوان پیرامون رسول الله ﷺ- مولفین: محمود مهدی استامبولی- مصطفی ابوالنصر الشلبی.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
❤️خدا همان عشق است.
🧡در تمام ذره های جهان جاریست.
هر ذره ای در درون خود، دنیایی دارد.
همچنان که ما هم در مقیاس جهان هستی، ذره ای هستیم.
بی شک خدا در همه جا و هر زمان و هر مکان حضور دارد ...
💛حضور عشق را با ذهن نمی شود احساس کرد.
زبان خدا سکوت و سکون است.
💚برای اینکه خیلی سهل تر به حضور خدا پی ببریم، کافیست به جریان تنفس خود در همین لحظه آگاه باشیم ..
تنفس یکی از فعالیتهای فیزیکی و حیاتی انسان است که فقط تحت کنترل نیروی قدرتمند و فرا هوشمند درونی ماست ...
💙نفس کشیدن را، نه کسی به ما یاد داده و نه جایی خوانده ایم ...
💜آگاه بودن به جریان تنفس در این لحظه در هر جا و هر شرایطی که هستیم، حس بسیار عمیق و فوق العاده ای را به ما خواهد داد ...
پشت این جریان غیر ارادی تنفس، نیرویی بینهایت توانمند هست که فقط در این لحظه وجود و حضور دارد.
💗در لحظه تنفس ما ....
این ارتباط لحظه ای با قدرت درون، انسان را سرشار از انرژی و قدرت و شادی و نشاط میکند ...
💖همین لحظه، آگاهی خود را به جریان تنفس خود ببرید ...
برای چند ثانیه هم که شده حس نشاط و آرامش عمیق را تجربه کنید ...
💟تنفس؛ زیباترین ذکریست که هر لحظه جاریست ...حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💟این ذکر را با آگاهی به تماشا بنشینیم.
🧡در تمام ذره های جهان جاریست.
هر ذره ای در درون خود، دنیایی دارد.
همچنان که ما هم در مقیاس جهان هستی، ذره ای هستیم.
بی شک خدا در همه جا و هر زمان و هر مکان حضور دارد ...
💛حضور عشق را با ذهن نمی شود احساس کرد.
زبان خدا سکوت و سکون است.
💚برای اینکه خیلی سهل تر به حضور خدا پی ببریم، کافیست به جریان تنفس خود در همین لحظه آگاه باشیم ..
تنفس یکی از فعالیتهای فیزیکی و حیاتی انسان است که فقط تحت کنترل نیروی قدرتمند و فرا هوشمند درونی ماست ...
💙نفس کشیدن را، نه کسی به ما یاد داده و نه جایی خوانده ایم ...
💜آگاه بودن به جریان تنفس در این لحظه در هر جا و هر شرایطی که هستیم، حس بسیار عمیق و فوق العاده ای را به ما خواهد داد ...
پشت این جریان غیر ارادی تنفس، نیرویی بینهایت توانمند هست که فقط در این لحظه وجود و حضور دارد.
💗در لحظه تنفس ما ....
این ارتباط لحظه ای با قدرت درون، انسان را سرشار از انرژی و قدرت و شادی و نشاط میکند ...
💖همین لحظه، آگاهی خود را به جریان تنفس خود ببرید ...
برای چند ثانیه هم که شده حس نشاط و آرامش عمیق را تجربه کنید ...
💟تنفس؛ زیباترین ذکریست که هر لحظه جاریست ...حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💟این ذکر را با آگاهی به تماشا بنشینیم.
ﺍﮔﺮ می خوﺍﻫﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﺪ
ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮔﺮﻩ ﻧﺰﻥ
ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍﺣﺖ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺣﺎﻟﺸﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ چقدﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﻫﺴﺘﯽ؟
ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﺮﺍﻏﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﯼ!
ﺩﺭ ﺍین صورت ﯾﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﺖ می شوند ﻭ ﯾﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می کنند
ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ
ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، به رﺍﺣﺘﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺸﺎﻥ ﮐﻦ
ﺍﯾﻨﺎﻥ ﻫﻤﺎن هاﯾﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﺪ
ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﻋﺪﻡ ﺗﻮﺟﻪ ﻭ ﺗﺎﺋﯿﺪ
ﺁن ها ﺑﺎﺑﺖ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺣﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺑﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﻘﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
گویا ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺁن ها ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯼ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺱ ﺩﺭ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻫﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﺍﺿﯿﺸﺎﻥ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻧﯿﺴﺖ...حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮔﺮﻩ ﻧﺰﻥ
ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍﺣﺖ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺣﺎﻟﺸﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ چقدﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﻫﺴﺘﯽ؟
ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﺮﺍﻏﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﯼ!
ﺩﺭ ﺍین صورت ﯾﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﺖ می شوند ﻭ ﯾﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می کنند
ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ
ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، به رﺍﺣﺘﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺸﺎﻥ ﮐﻦ
ﺍﯾﻨﺎﻥ ﻫﻤﺎن هاﯾﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﺪ
ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﻋﺪﻡ ﺗﻮﺟﻪ ﻭ ﺗﺎﺋﯿﺪ
ﺁن ها ﺑﺎﺑﺖ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺣﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺑﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﻘﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
گویا ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺁن ها ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯼ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺱ ﺩﺭ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻫﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﺍﺿﯿﺸﺎﻥ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻧﯿﺴﺖ...حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#سپه_سالار_نوجوان (محمد ابن قاسم)
#ناهید
صفحه صد و شصت و هفتم.
در نیمه های شب خادمه به سرعت وارد اتاق زبیده شد و در حالی که او را بیدار میکرد گفت: «زبیده !زبیده ایشون اومدن اونها اومدن!
زبیده مبهوت مانده بود خادمه با صدای بلند گفت: «زبیده! محمد اومده!» زبیده مانند مسافری گمشده بود که بعد از بیهوش شدن کسی او را از صحرای داغ و سوزان بلند کرده و به سایهٔ نخلستانی رسانیده باشد؛ مانند کسی که از تشنگی جان به لب بوده و حالا در دریای آب زلال غوطه میزند زبیده از شدت احساسات چند ثانیه بی حس و حرکت نشسته بود خادمه مشعل را روشن کرد و گفت: «زبیده بلند شو همراه محمد چند مهمان هم هستن».
زبیده که سعی میکرد خودش را کنترل کند گفت: «کجا هستن؟»
تو اصطبل دارن اسباشونو میبندن دو دختر هم توی صحن ایستاده ان زبیده از اتاق بیرون آمد و در روشنی ماه به زهرا و ناهید نگاه کرد و گفت: «چرا اینجا ایستادین بفرمایید داخل شما باید زهرا و ناهید باشین درسته؟» ناهید بدون این که جوابی بدهد خود را در آغوش زبیده انداخت و چشمان زهرا هم پر از اشک شد، زبیده میخواست اشکش را پاک ،کند وقتی محمد بن قاسم را دید که با دو نفر غریبه به طرف آنها میآید ناهید و زهرا را به اتاق خودش راهنمایی کرد آنها گفتند: «ما میخوایم بخوابیم خیلی خسته ایم».
زبیده جواب داد: «مسأله ای نیست توی اتاق منم میتونین بخوابین»
محمد بن قاسم خالد و علی را به اتاقی دیگر برد و زبیده را صدا زد.
در آخر شب محمد بن قاسم با زبیده مشغول گفتگو بود در اتاق باز بود، زبیده گاهی نگاه از شوهرش بر میداشت و به بیرون خیره میشد و اشک در چشمانش حلقه میزد. سپیده صبح خبر از شب جدایی میداد قبل از اذان مرغ سحر، محمد بن قاسم آماده سفر شده بود.
مادر زبیده همین که از تصمیم سلیمان اطلاع یافته بود همراه دایی زبیده و چند تن از افراد با نفوذ بصره به دمشق رفته بود.
ادامهدارد…حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#ناهید
صفحه صد و شصت و هفتم.
در نیمه های شب خادمه به سرعت وارد اتاق زبیده شد و در حالی که او را بیدار میکرد گفت: «زبیده !زبیده ایشون اومدن اونها اومدن!
زبیده مبهوت مانده بود خادمه با صدای بلند گفت: «زبیده! محمد اومده!» زبیده مانند مسافری گمشده بود که بعد از بیهوش شدن کسی او را از صحرای داغ و سوزان بلند کرده و به سایهٔ نخلستانی رسانیده باشد؛ مانند کسی که از تشنگی جان به لب بوده و حالا در دریای آب زلال غوطه میزند زبیده از شدت احساسات چند ثانیه بی حس و حرکت نشسته بود خادمه مشعل را روشن کرد و گفت: «زبیده بلند شو همراه محمد چند مهمان هم هستن».
زبیده که سعی میکرد خودش را کنترل کند گفت: «کجا هستن؟»
تو اصطبل دارن اسباشونو میبندن دو دختر هم توی صحن ایستاده ان زبیده از اتاق بیرون آمد و در روشنی ماه به زهرا و ناهید نگاه کرد و گفت: «چرا اینجا ایستادین بفرمایید داخل شما باید زهرا و ناهید باشین درسته؟» ناهید بدون این که جوابی بدهد خود را در آغوش زبیده انداخت و چشمان زهرا هم پر از اشک شد، زبیده میخواست اشکش را پاک ،کند وقتی محمد بن قاسم را دید که با دو نفر غریبه به طرف آنها میآید ناهید و زهرا را به اتاق خودش راهنمایی کرد آنها گفتند: «ما میخوایم بخوابیم خیلی خسته ایم».
زبیده جواب داد: «مسأله ای نیست توی اتاق منم میتونین بخوابین»
محمد بن قاسم خالد و علی را به اتاقی دیگر برد و زبیده را صدا زد.
در آخر شب محمد بن قاسم با زبیده مشغول گفتگو بود در اتاق باز بود، زبیده گاهی نگاه از شوهرش بر میداشت و به بیرون خیره میشد و اشک در چشمانش حلقه میزد. سپیده صبح خبر از شب جدایی میداد قبل از اذان مرغ سحر، محمد بن قاسم آماده سفر شده بود.
مادر زبیده همین که از تصمیم سلیمان اطلاع یافته بود همراه دایی زبیده و چند تن از افراد با نفوذ بصره به دمشق رفته بود.
ادامهدارد…حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#رمان: دلبرک مغرور خان
#نویسنده: بانو کهکشان
#قسمت دوم
نگاهی کرده میگوید
_خوب... پسرم... چه نقشهای داری با این طفل چه کار خواهی کرد؟
دلاور خان شانه یی بالا انداخته و بی خیال میگوید:
_خانم بزرگ برای من اصلاً مهم نیست شاید اگر پسر بود خیلی عالی اما دختر نه...
خوب مادرم من میخواهم دوباره ازدواج کنم برایت سه روز وقت میدهم حالا هم من رفتم...
خانم بزرگ لبخند زده میگوید:
_آفرین بر شیر پسر خودم، پس من از همین امروز شروع میکنم به جستجوی عروس...
حالا هم برو پسرم الله یاورت!
دلاور خان دستان خانم بزرگ را بوسیده از اتاق خارج شد.
خانم بزرگ هم بعد از عوض کردن لباسهایش از خانه خارج شده تا وعدهای که با پسرش کرده بود آن را عملی کند.
دو روز دیگر همینگونه گذشت.
اما خبری از عروس جدید و خانم بزرگ نبود خانم بزرگ که سخت مشغول جستجوی عروس جدید برای پسرش بود.
بلاخره عروسی که دوست داشت را پیدا کرده و بعد از یک نکاح ساده همسر دوم دلاور خان را به خانه آورد.
گلناز خانم که همراه با آینور در کناری از باغچه نشسته بودند.
با باز شدن ناگهانی در و وارد شدن ماشین خانم بزرگ از جایش برخاسته و بسوی ماشین قدم گذاشت.
با همان لبخند همیشهگی اش در مقابل ماشین ایستاد.
او همان گلناز خانم بود.
خانمی که تمام عمرش را در اینجا سپری کرد، خانمی که دوسالی میشد شوهرش را از دست داده بود.
اوی که از طفلیت در اینجا زندگی میکرد و دلش را به پسر نگهبانی بست.
آن مرد زندگیاش دیگر در کنارش نبود و...
او با 42 سال سن در خانهیی کوچکی که پدرش زمانی آنجا زندگی میکرد،
حالا او زندگی میکند.
با خارج شدن خانم بزرگ از ماشین لبخندی زد و گفت.:
_خوش آمدید خانم بزرگ...
خانم بزرگ هم لبخندی زده و گفت:
_خوش آمدم گلناز خیلی هم خوش آمدم...
در کناری ماشین ( موتر) را باز کرده و گفت:
_بیا دخترم...
گلناز خانم که ندانست خانم بزرگ چه میگوید، ابروی بالا انداخته گفت:
_خانم بزرگ مگر مهمان داریم؟!
خانم بزرگ هم سرش را به طرفین تکان داده گفت:
_نه گلنار دخترم مهمان که نه، عروس...عروس خانم جدید این خانه آمده است.
_عروس خانم جدید؟
_بلی دخترم مگر نمیشنوی عزیزه دخترم بیا و پیاده شو...
با کامل شدن حرفاش زن جوان و زیبایی از ماشین پیاده شد.
لبخندی بسوی گلناز خانم زده و گفت:
_سلام من عزیزه هستم؛ عروس جدید دلاور خان..
گلناز خانم با دیدن این همه جرعت عروس خانم جا خورد اما بیخیالش شده و در جواباش گفت:
_خوشبختم عروس خانم.
(آینور: اسم ترکیبی (ترکی_عربی) به معنی نور ماه..نورانی مثل ماه.. روشنایی ماه.. دختری که چهره اش مانند ماه زیبا و درخشان است..
و آینور را در آغوشش فشرد عزیزه (عروس خانم) با همان لبخندش گفت:)
_بیبینم این دختری دلاور خان است؟!
_بلی عروس خانم..
_بده بیبینم....
گلناز خانم او را به آغوش عزیزه خانم داده و بسوی آنها نگاه کرد.
عزیزه که خانم چرب زبانی بود بسوی خانم بزرگ دیده گفت:
_خانم بزرگ...ببخشید....ببخشید مادر جان! این دخترک که خیلی زیباست...
خانم بزرگ گفت:
_دخترم این دختری زیبا را از خود دور کن این طفل بد قدمیاست نه بیشتر، کنار بگذار... نکند....نکند بخت بد او بالایت بنشیند و باعث شود شما صاحب دختر شوید...
دور کن این را این طفل بد قدم را...
_چشم مادر جان....من نمیدانستم....
_باشد حالا که فهمیدی اما این طفل را از خود دور کن عروس....
عزیزه خانم آینور را دوباره به آغوش گلناز خانم داده و همراه با مادر شوهرش هم قدم شد.
گلنار خانم با دیدن این حالات و رفتار خانم بزرگ ناراحت شد.
بسوی آسمان نگاه کرده گفت:
_یا الله خودت عاقبت این طفل معصوم را بخیر کن! نشود که دچار سرنوشتی همانند مادرش شود،
خودت کمک اش کن یا الله....
××××
روز ها همین گونه در حال گذر بود.
دو ماهای نگذشته بود که خبر بارداری عزیزه خانم همه جا پخش شد.
دلاور خان هم که از فرات خوشحالی در لباس هایش نمیگنجید.
به این امید که این بار پسردار خواهد شد.
اما اینکه الله بنده هایش را چگونه مورد امتحان قرار میدهد هیچ کسی نمیداند.
ماه ششم بارداری عزیزه خانم بود.
هوا هم روز به روز سرد و سرد تر میشد.
اواخر ماه قوس...
عزیزه خانم که در حال دید زدن منظره بیرون از خانه بود.
بادیدن خانم بزرگ و مهرجان خانم که تازه وارد خانه میشدند از جایش برخاسته و نزد خانم بزرگ میرود.
بادیدن خانم بزرگ و مهرجان خانم که تازه وارد خانه میشدند از جا برخاسته و نزد خانم بزرگ میرود..
دستان خانم بزرگ را بوسیده و میگوید:
_خوش آمدید خانم بزرگ...
_خوش باشید دخترم مگر برایت نگفتم از خانه با این حالات خارج نشو میدانی که خیلی خطرناک است...
لبخندی زد و گفت...
#ادامه داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#نویسنده: بانو کهکشان
#قسمت دوم
نگاهی کرده میگوید
_خوب... پسرم... چه نقشهای داری با این طفل چه کار خواهی کرد؟
دلاور خان شانه یی بالا انداخته و بی خیال میگوید:
_خانم بزرگ برای من اصلاً مهم نیست شاید اگر پسر بود خیلی عالی اما دختر نه...
خوب مادرم من میخواهم دوباره ازدواج کنم برایت سه روز وقت میدهم حالا هم من رفتم...
خانم بزرگ لبخند زده میگوید:
_آفرین بر شیر پسر خودم، پس من از همین امروز شروع میکنم به جستجوی عروس...
حالا هم برو پسرم الله یاورت!
دلاور خان دستان خانم بزرگ را بوسیده از اتاق خارج شد.
خانم بزرگ هم بعد از عوض کردن لباسهایش از خانه خارج شده تا وعدهای که با پسرش کرده بود آن را عملی کند.
دو روز دیگر همینگونه گذشت.
اما خبری از عروس جدید و خانم بزرگ نبود خانم بزرگ که سخت مشغول جستجوی عروس جدید برای پسرش بود.
بلاخره عروسی که دوست داشت را پیدا کرده و بعد از یک نکاح ساده همسر دوم دلاور خان را به خانه آورد.
گلناز خانم که همراه با آینور در کناری از باغچه نشسته بودند.
با باز شدن ناگهانی در و وارد شدن ماشین خانم بزرگ از جایش برخاسته و بسوی ماشین قدم گذاشت.
با همان لبخند همیشهگی اش در مقابل ماشین ایستاد.
او همان گلناز خانم بود.
خانمی که تمام عمرش را در اینجا سپری کرد، خانمی که دوسالی میشد شوهرش را از دست داده بود.
اوی که از طفلیت در اینجا زندگی میکرد و دلش را به پسر نگهبانی بست.
آن مرد زندگیاش دیگر در کنارش نبود و...
او با 42 سال سن در خانهیی کوچکی که پدرش زمانی آنجا زندگی میکرد،
حالا او زندگی میکند.
با خارج شدن خانم بزرگ از ماشین لبخندی زد و گفت.:
_خوش آمدید خانم بزرگ...
خانم بزرگ هم لبخندی زده و گفت:
_خوش آمدم گلناز خیلی هم خوش آمدم...
در کناری ماشین ( موتر) را باز کرده و گفت:
_بیا دخترم...
گلناز خانم که ندانست خانم بزرگ چه میگوید، ابروی بالا انداخته گفت:
_خانم بزرگ مگر مهمان داریم؟!
خانم بزرگ هم سرش را به طرفین تکان داده گفت:
_نه گلنار دخترم مهمان که نه، عروس...عروس خانم جدید این خانه آمده است.
_عروس خانم جدید؟
_بلی دخترم مگر نمیشنوی عزیزه دخترم بیا و پیاده شو...
با کامل شدن حرفاش زن جوان و زیبایی از ماشین پیاده شد.
لبخندی بسوی گلناز خانم زده و گفت:
_سلام من عزیزه هستم؛ عروس جدید دلاور خان..
گلناز خانم با دیدن این همه جرعت عروس خانم جا خورد اما بیخیالش شده و در جواباش گفت:
_خوشبختم عروس خانم.
(آینور: اسم ترکیبی (ترکی_عربی) به معنی نور ماه..نورانی مثل ماه.. روشنایی ماه.. دختری که چهره اش مانند ماه زیبا و درخشان است..
و آینور را در آغوشش فشرد عزیزه (عروس خانم) با همان لبخندش گفت:)
_بیبینم این دختری دلاور خان است؟!
_بلی عروس خانم..
_بده بیبینم....
گلناز خانم او را به آغوش عزیزه خانم داده و بسوی آنها نگاه کرد.
عزیزه که خانم چرب زبانی بود بسوی خانم بزرگ دیده گفت:
_خانم بزرگ...ببخشید....ببخشید مادر جان! این دخترک که خیلی زیباست...
خانم بزرگ گفت:
_دخترم این دختری زیبا را از خود دور کن این طفل بد قدمیاست نه بیشتر، کنار بگذار... نکند....نکند بخت بد او بالایت بنشیند و باعث شود شما صاحب دختر شوید...
دور کن این را این طفل بد قدم را...
_چشم مادر جان....من نمیدانستم....
_باشد حالا که فهمیدی اما این طفل را از خود دور کن عروس....
عزیزه خانم آینور را دوباره به آغوش گلناز خانم داده و همراه با مادر شوهرش هم قدم شد.
گلنار خانم با دیدن این حالات و رفتار خانم بزرگ ناراحت شد.
بسوی آسمان نگاه کرده گفت:
_یا الله خودت عاقبت این طفل معصوم را بخیر کن! نشود که دچار سرنوشتی همانند مادرش شود،
خودت کمک اش کن یا الله....
××××
روز ها همین گونه در حال گذر بود.
دو ماهای نگذشته بود که خبر بارداری عزیزه خانم همه جا پخش شد.
دلاور خان هم که از فرات خوشحالی در لباس هایش نمیگنجید.
به این امید که این بار پسردار خواهد شد.
اما اینکه الله بنده هایش را چگونه مورد امتحان قرار میدهد هیچ کسی نمیداند.
ماه ششم بارداری عزیزه خانم بود.
هوا هم روز به روز سرد و سرد تر میشد.
اواخر ماه قوس...
عزیزه خانم که در حال دید زدن منظره بیرون از خانه بود.
بادیدن خانم بزرگ و مهرجان خانم که تازه وارد خانه میشدند از جایش برخاسته و نزد خانم بزرگ میرود.
بادیدن خانم بزرگ و مهرجان خانم که تازه وارد خانه میشدند از جا برخاسته و نزد خانم بزرگ میرود..
دستان خانم بزرگ را بوسیده و میگوید:
_خوش آمدید خانم بزرگ...
_خوش باشید دخترم مگر برایت نگفتم از خانه با این حالات خارج نشو میدانی که خیلی خطرناک است...
لبخندی زد و گفت...
#ادامه داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💠(( گناهان بی لذت ۲ -))
💐عمل یا سخن لایعنی و بی فایده -1 -
تمام اعمال انسانی ظاهراً به سه گونه منقسم می شود:
(1) مفید که در آن مفاد دین یا دنیا باشد.
(2) مضر که در آن نقصان دین یا دنیا باشد.
(3) آنکه نی منفعت دارد و نی ضرر. این نوع عمل در حدیث «لایعنی» گفته شده است.
اما اگر عمیقاً فکر کنیم این نوع نیز در حقیقت در نوع دوم یعنی «اعمال مضر» داخل می باشد، زیرا در آن مقدار وقت که صرف این عمل لایعنی شده، اگر انسان یک مرتبه سبحان الله یا لا اله الا الله را می گفت ثوابش یک کفۀ ترازو را در قیامت پر می کرد، و یا اگر عمل نیک دیگری را انجام می داد، آن عمل وسیلۀ نجات آخرتش و کفارۀ گناهانش می شد، و یا ضرورتی از ضروریات دنیوی اش را برآورده می کرد.
مثال صرف کردن این وقت با ارزش در اعمال بیهوده چنان است که کسی را بگویند که از این خزانه جواهرات و طلا و نقره را بگیر و یا این تودۀ خاک و خاشاک را هر کدام را می خواهی بردار، و این شخص بجای طلا و نقره و جواهرات، خاک و خاشاک را انتخاب کند. کاملاً آشکار است که این شخص با اینکار خود ضرر بزرگی بخود رسانیده است.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💐عمل یا سخن لایعنی و بی فایده -1 -
تمام اعمال انسانی ظاهراً به سه گونه منقسم می شود:
(1) مفید که در آن مفاد دین یا دنیا باشد.
(2) مضر که در آن نقصان دین یا دنیا باشد.
(3) آنکه نی منفعت دارد و نی ضرر. این نوع عمل در حدیث «لایعنی» گفته شده است.
اما اگر عمیقاً فکر کنیم این نوع نیز در حقیقت در نوع دوم یعنی «اعمال مضر» داخل می باشد، زیرا در آن مقدار وقت که صرف این عمل لایعنی شده، اگر انسان یک مرتبه سبحان الله یا لا اله الا الله را می گفت ثوابش یک کفۀ ترازو را در قیامت پر می کرد، و یا اگر عمل نیک دیگری را انجام می داد، آن عمل وسیلۀ نجات آخرتش و کفارۀ گناهانش می شد، و یا ضرورتی از ضروریات دنیوی اش را برآورده می کرد.
مثال صرف کردن این وقت با ارزش در اعمال بیهوده چنان است که کسی را بگویند که از این خزانه جواهرات و طلا و نقره را بگیر و یا این تودۀ خاک و خاشاک را هر کدام را می خواهی بردار، و این شخص بجای طلا و نقره و جواهرات، خاک و خاشاک را انتخاب کند. کاملاً آشکار است که این شخص با اینکار خود ضرر بزرگی بخود رسانیده است.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
اخلاق، اخلاق، اخلاق؛
خیلی اهمیت دارد، خیلی.
در هر جایگاه و زاویهی برخوردی که هستی، خیلی مهم است که چطور با آدمها رفتار میکنی. اخلاق مهمترین اصل هست، بارزترین و برجستهترین ویژگی یک انسان و چیزی که آدمهای دیگر در برخوردشان با تو، به آن احتیاج دارند.
چه فروشندهای برای چند دقیقه معاشرت باشیم، چه پزشکی برای اطمینان، چه معلمی برای یادگیری یک دانشآموز و چه هرشخصی و در هر جایگاهی. فرقی نمیکند چقدر کوتاه یا چقدر طولانی و از چه فاصلهای با افراد در تعاملیم، سعی کنیم خوشاخلاق باشیم و آدمها و تفاوتها را درک کنیم.
کاش یکبار برای همیشه بفهمیم که چشم و ابرو و موی زیبا و لباسهای مارک و ماشینِ فلان و کارتهای بانکی پر، به کار هیچکس جز خودمان نمیآید و آدمها برای معاشرت و اعتماد به ما و لذت بردن از همنشینی با ما، به اولین و مهمترین چیزی که توجه میکنند اخلاق و شیوهی برخورد ما با آنهاست و به ارزشی که برای حضورشان قائلیم.
- همیشه یادم باشد که سعی کنم همهجا و با هر آدمی خوب برخورد کنم و ایجاد کنندهی هیچ بغض و تحقیر و احساس ناخوشایندی در هیچ انسانی نباشم. که هر آدمی، یک کهکشان پیچیدهی مجزاست برای خودش..حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
خیلی اهمیت دارد، خیلی.
در هر جایگاه و زاویهی برخوردی که هستی، خیلی مهم است که چطور با آدمها رفتار میکنی. اخلاق مهمترین اصل هست، بارزترین و برجستهترین ویژگی یک انسان و چیزی که آدمهای دیگر در برخوردشان با تو، به آن احتیاج دارند.
چه فروشندهای برای چند دقیقه معاشرت باشیم، چه پزشکی برای اطمینان، چه معلمی برای یادگیری یک دانشآموز و چه هرشخصی و در هر جایگاهی. فرقی نمیکند چقدر کوتاه یا چقدر طولانی و از چه فاصلهای با افراد در تعاملیم، سعی کنیم خوشاخلاق باشیم و آدمها و تفاوتها را درک کنیم.
کاش یکبار برای همیشه بفهمیم که چشم و ابرو و موی زیبا و لباسهای مارک و ماشینِ فلان و کارتهای بانکی پر، به کار هیچکس جز خودمان نمیآید و آدمها برای معاشرت و اعتماد به ما و لذت بردن از همنشینی با ما، به اولین و مهمترین چیزی که توجه میکنند اخلاق و شیوهی برخورد ما با آنهاست و به ارزشی که برای حضورشان قائلیم.
- همیشه یادم باشد که سعی کنم همهجا و با هر آدمی خوب برخورد کنم و ایجاد کنندهی هیچ بغض و تحقیر و احساس ناخوشایندی در هیچ انسانی نباشم. که هر آدمی، یک کهکشان پیچیدهی مجزاست برای خودش..حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
فرصتی برای ترسیدن نیست
از گفتن حرف های رک و پوست کنده و بدون تعارف نترس.
از تغییر دادن مسیر زندگی ات که باعث شده استعدادت را نادیده بگیری!
از ایستادن در مقابل مافوق ات(استاد و رئیس و مدیر...)که حقوق تو را نادیده گرفته اند، هر چند موقعیت اجتماعی ات به خطر بیافتد!
از ریسک کردن
از بی ملاحظه بودن!
از زندگی کردن بدون ترس...نترس!
زندگی با ترس به نوشیدن چای یخ کرده میماند!
که هیچ قندی در آن حل نمیشود!
میدانی چیست رفیق؟
با ترس اگر زندگی کنی
یک روز به خودت می آیی و میبینی
زندگی ات از دهن افتاده...حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
از گفتن حرف های رک و پوست کنده و بدون تعارف نترس.
از تغییر دادن مسیر زندگی ات که باعث شده استعدادت را نادیده بگیری!
از ایستادن در مقابل مافوق ات(استاد و رئیس و مدیر...)که حقوق تو را نادیده گرفته اند، هر چند موقعیت اجتماعی ات به خطر بیافتد!
از ریسک کردن
از بی ملاحظه بودن!
از زندگی کردن بدون ترس...نترس!
زندگی با ترس به نوشیدن چای یخ کرده میماند!
که هیچ قندی در آن حل نمیشود!
میدانی چیست رفیق؟
با ترس اگر زندگی کنی
یک روز به خودت می آیی و میبینی
زندگی ات از دهن افتاده...حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
✅ چند جمله ی فوق العاده از دِبی فورد:
🔹اگر شما عظمت فرد دیگری را تحسین میکنید؛ آنچه که میبینید عظمت خودتان است! اگر چنین ویژگی نداشتید شما به آن جذب نمیشدید.
🔸فقط کسانی بر تاریکی پیروز میشوند که با آن نمیجنگند. بلکه به فراسوی آن میروند! وقتی شما به فراسوی مشکل میروید از آن عبور میکنید.
🔺رویای شما همان است که وقتی انجامش می دهید هیچ ترسی نمیتواند جلوی شما را بگیرد.
🔰هر آنچه دوست دارید شخص دیگری برایتان انجام دهد را، خودتان برای خود انجام دهید.
⚜هنگامی که میدانید باید کاری را انجام دهید، اما کار دیگری میکنید، روح خود را خفه و جوهر وجودتان را انکار میکنید.
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
🌀به یاد داشته باشید هر پاسخی که به آن نیاز داشته باشید، درون شماست! فقط باید به اندازه ی کافی آرام باشید تا آن را بشنوید
🔹اگر شما عظمت فرد دیگری را تحسین میکنید؛ آنچه که میبینید عظمت خودتان است! اگر چنین ویژگی نداشتید شما به آن جذب نمیشدید.
🔸فقط کسانی بر تاریکی پیروز میشوند که با آن نمیجنگند. بلکه به فراسوی آن میروند! وقتی شما به فراسوی مشکل میروید از آن عبور میکنید.
🔺رویای شما همان است که وقتی انجامش می دهید هیچ ترسی نمیتواند جلوی شما را بگیرد.
🔰هر آنچه دوست دارید شخص دیگری برایتان انجام دهد را، خودتان برای خود انجام دهید.
⚜هنگامی که میدانید باید کاری را انجام دهید، اما کار دیگری میکنید، روح خود را خفه و جوهر وجودتان را انکار میکنید.
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
🌀به یاد داشته باشید هر پاسخی که به آن نیاز داشته باشید، درون شماست! فقط باید به اندازه ی کافی آرام باشید تا آن را بشنوید
📌📌📌
ارتباط، محبت و علاقه شديدي كه در بين زن و مرد هست صرفاً برخاسته از نيازهاي زندگاني مادي نيست.
يك زن بهطور خاص فقط همراهِ زندگي همسرش در اين زندگاني دنيوي نيست، بلكه در حيات ابدي نيز همراه زندگي اوست.
مادام كه زن در حيات ابدي نيز همراه همسرش است بيترديد ميبايست نظر فرد ديگري جز همسر را كه دوست و همراه ابدياش است جلب زيباييهاي خود نكند و موجب رنجش خاطر و حسادت او نگردد.
علاقه همسر مؤمن او بنابر سرّ ايمان به حيات دنيوي منحصر نيست و به دوران زيبايي و در عين حال حيواني محدود نميشود و محبتي گذرا نيست بلكه در حيات ابدي نيز همراه زندگي اوست و با محبت و احترامي جدي و اساسي مرتبط است؛ همچنين با توجه به اينكه احترام و محبت جدي شوهر محدود به دوره جواني و زمان زيبا بودن زن نميشود بلكه در سالمندي و زماني كه جمالاش را از دست داده است نيز نسبت به او محبت دارد، پس زن نيز در مقابل ميبايست زيباييهاي خويش را خاص او كند و محبتش را به او منحصر گرداند و اين مقتضاي انسانيت است؛ در غير اين صورت با سودي اندك و خسارتي فراوان روبهرو خواهد شد.
🌿🌹🌿
از نظر شرعي شوهر بايد هم كفو همسرش باشد يعني بايد مناسب هم باشند.
📌📌📌مهمترين موضوع در تناسب و هم كفو بودن مربوط به ديانت است.
🌹🌿🌹
🌹خوشا به حال شوهري كه نظر بر ديانت همسرش دارد و از او پيروي ميكند و براي اينكه همراه خود را در حيات ابدي از دست ندهد متدين ميشود.
🌹سعادتمند است آن زني كه نظر بر ديانت شوهرش دارد و براي آنكه همسفر ابدياش را از دست ندهد وارد عرصه تقوا ميشود.
‼️ واي بر مردي كه به سفاهت و لااباليگري ميپردازد و همسر صالحهاش را براي هميشه از دست ميدهد.
‼️‼️چه بيچاره است زني كه از همسر متقياش پيروي نميكند و همراه خوب ابدياش را از دست ميدهد.
📌 هزاران بار واي بر زوج و زوجهيي كه از فسق و سفاهت يكديگر تقليد ميكنند و براي به آتش افتادن به هم ياري ميرسانند.
#منبع: رسائل نور،راهنمای بانوان، لمعات - 256
#مولف: استاد بدیع الزمان سعید نورسی (رضی الله عنه)حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
ارتباط، محبت و علاقه شديدي كه در بين زن و مرد هست صرفاً برخاسته از نيازهاي زندگاني مادي نيست.
يك زن بهطور خاص فقط همراهِ زندگي همسرش در اين زندگاني دنيوي نيست، بلكه در حيات ابدي نيز همراه زندگي اوست.
مادام كه زن در حيات ابدي نيز همراه همسرش است بيترديد ميبايست نظر فرد ديگري جز همسر را كه دوست و همراه ابدياش است جلب زيباييهاي خود نكند و موجب رنجش خاطر و حسادت او نگردد.
علاقه همسر مؤمن او بنابر سرّ ايمان به حيات دنيوي منحصر نيست و به دوران زيبايي و در عين حال حيواني محدود نميشود و محبتي گذرا نيست بلكه در حيات ابدي نيز همراه زندگي اوست و با محبت و احترامي جدي و اساسي مرتبط است؛ همچنين با توجه به اينكه احترام و محبت جدي شوهر محدود به دوره جواني و زمان زيبا بودن زن نميشود بلكه در سالمندي و زماني كه جمالاش را از دست داده است نيز نسبت به او محبت دارد، پس زن نيز در مقابل ميبايست زيباييهاي خويش را خاص او كند و محبتش را به او منحصر گرداند و اين مقتضاي انسانيت است؛ در غير اين صورت با سودي اندك و خسارتي فراوان روبهرو خواهد شد.
🌿🌹🌿
از نظر شرعي شوهر بايد هم كفو همسرش باشد يعني بايد مناسب هم باشند.
📌📌📌مهمترين موضوع در تناسب و هم كفو بودن مربوط به ديانت است.
🌹🌿🌹
🌹خوشا به حال شوهري كه نظر بر ديانت همسرش دارد و از او پيروي ميكند و براي اينكه همراه خود را در حيات ابدي از دست ندهد متدين ميشود.
🌹سعادتمند است آن زني كه نظر بر ديانت شوهرش دارد و براي آنكه همسفر ابدياش را از دست ندهد وارد عرصه تقوا ميشود.
‼️ واي بر مردي كه به سفاهت و لااباليگري ميپردازد و همسر صالحهاش را براي هميشه از دست ميدهد.
‼️‼️چه بيچاره است زني كه از همسر متقياش پيروي نميكند و همراه خوب ابدياش را از دست ميدهد.
📌 هزاران بار واي بر زوج و زوجهيي كه از فسق و سفاهت يكديگر تقليد ميكنند و براي به آتش افتادن به هم ياري ميرسانند.
#منبع: رسائل نور،راهنمای بانوان، لمعات - 256
#مولف: استاد بدیع الزمان سعید نورسی (رضی الله عنه)حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
👌- مطمئن باش که تو شخص بزرگی هستی که خدا برای هدفی آفریده و آن چیزی را که تو را متمایز می کند در تو قرار داده است، ممکن است در راهت زمین بخوری، ممکن است تعادلت را از دست بدهی، ممکن است غمگین شوی و روحت خاموش شود. به هر چیزی که شما را ناامید می کند توجه نکنید، حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
شما تنها کسی هستید که می توانید در زندگی خود شادی ایجاد می کند و تغییرش دهد❤️
@Faghadkhada9
شما تنها کسی هستید که می توانید در زندگی خود شادی ایجاد می کند و تغییرش دهد❤️
لبخندت را وابستهی دیگران مکن
توصیه میکنم
اگر میخواهی به نعمات الهی قانع شوی!
یک سری بزن به بیمارستان
خیلی انسانهای بی دست و پا، انسانهای بی چشم و زبان و انسانهای با تکلیف اعصاب و روان را خواهی دید!
بعد از چشمانت اشک جاری خواهد شد و نا خود آگاه شکر الهی را بجا خواهی آورد، چونکه تو ازین نعمات به شکل اعلی برخورداری.
توصیه میکنم
یکبار برو به محکمه
چقدر عزیزان را خواهی دید
که مثل شما یکدیگر را به آغوش میکشیدند.😓
دوست داشتند،
عروسی کردند،
سالهارا در کنار یکدیگر در زیر یک چتر سپری کردند،
صاحب فرزند شدند،
اما حالا چنان از یکدیگر متنفر هستند که نپرس.
و فقط منتظر طلاق خط هستند تا همه عمر را جدا از یکدیگر سپری کنند.😔
توصیه میکنم
سری به زن به زندان
چی انسانهای که مثل من و تو آزاد بودند،
خنده میکردند،
با فامیل،
با دوستان،
با عزیزان،
با برادران و خواهران،
اما حالا آن آزادی را ندارند،
بخدا قسم یک بار بپرس ازشان
فقط بگو
چی میخواهید؟!
خانه؟
موتر؟!
همسر؟!
پول؟!
پاسخ خواهند داد:
بخدا هیچ یکی
فقط خواهند گفت:
کافیست ازین ۴ دیوار بیرون شویم.
اما ما آزاد هستیم...
ما سالم هستیم...
ما دوسیهی در محکمه نداریم...
اما باز هم خفه...
باز هم آشفته...
باز هم جگر خون و پریشان خاطر...
گناه از کیست؟!
از خودمان
چون این همه نعمات در نظر ما نمی آیند.
۹۹,۹ در صد نعمات الهی را در کنار خود داریم و باعث لبخند مان نمیشوند. فقط آن ۰,۵ در صد که بنابر یکحکمت الهی نیست لبخند مارا دزدیده.
آیا کی ملامت است؟!
پاسخ با شما!حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
✍️ جمشید حقمل وردگ
استاد و روانشناس اسلامی
توصیه میکنم
اگر میخواهی به نعمات الهی قانع شوی!
یک سری بزن به بیمارستان
خیلی انسانهای بی دست و پا، انسانهای بی چشم و زبان و انسانهای با تکلیف اعصاب و روان را خواهی دید!
بعد از چشمانت اشک جاری خواهد شد و نا خود آگاه شکر الهی را بجا خواهی آورد، چونکه تو ازین نعمات به شکل اعلی برخورداری.
توصیه میکنم
یکبار برو به محکمه
چقدر عزیزان را خواهی دید
که مثل شما یکدیگر را به آغوش میکشیدند.😓
دوست داشتند،
عروسی کردند،
سالهارا در کنار یکدیگر در زیر یک چتر سپری کردند،
صاحب فرزند شدند،
اما حالا چنان از یکدیگر متنفر هستند که نپرس.
و فقط منتظر طلاق خط هستند تا همه عمر را جدا از یکدیگر سپری کنند.😔
توصیه میکنم
سری به زن به زندان
چی انسانهای که مثل من و تو آزاد بودند،
خنده میکردند،
با فامیل،
با دوستان،
با عزیزان،
با برادران و خواهران،
اما حالا آن آزادی را ندارند،
بخدا قسم یک بار بپرس ازشان
فقط بگو
چی میخواهید؟!
خانه؟
موتر؟!
همسر؟!
پول؟!
پاسخ خواهند داد:
بخدا هیچ یکی
فقط خواهند گفت:
کافیست ازین ۴ دیوار بیرون شویم.
اما ما آزاد هستیم...
ما سالم هستیم...
ما دوسیهی در محکمه نداریم...
اما باز هم خفه...
باز هم آشفته...
باز هم جگر خون و پریشان خاطر...
گناه از کیست؟!
از خودمان
چون این همه نعمات در نظر ما نمی آیند.
۹۹,۹ در صد نعمات الهی را در کنار خود داریم و باعث لبخند مان نمیشوند. فقط آن ۰,۵ در صد که بنابر یکحکمت الهی نیست لبخند مارا دزدیده.
آیا کی ملامت است؟!
پاسخ با شما!حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
✍️ جمشید حقمل وردگ
استاد و روانشناس اسلامی
⚡️ با انجام این کارها عزت نفست رو بیار بالا
⬇️⬇️⬇️
به ارزش ها و اصول خودتون پایبند باشید❤️
لباسی رو بپوشید که با اون حس خوبی دارید😉
از تحقیر کردن خودتون خودداری کنید😀
با ترس هایی که دارید رو به رو بشید🔔
در برابر تشویق ها شنوا و در برابر تخریب ها ناشنوا باشید ♾
نقاط قوت خودتون رو پیدا کنید و اون ها رو توسعه بدید🔼
گذشته ناموفق تون رو فراموش کنید📌
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
خودتون رو به چالش بکشید🔥
⬇️⬇️⬇️
به ارزش ها و اصول خودتون پایبند باشید❤️
لباسی رو بپوشید که با اون حس خوبی دارید😉
از تحقیر کردن خودتون خودداری کنید😀
با ترس هایی که دارید رو به رو بشید🔔
در برابر تشویق ها شنوا و در برابر تخریب ها ناشنوا باشید ♾
نقاط قوت خودتون رو پیدا کنید و اون ها رو توسعه بدید🔼
گذشته ناموفق تون رو فراموش کنید📌
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
خودتون رو به چالش بکشید🔥
شش اصل آرامش برای تـو🌸
🌸به کسی که به
تو اهمیت نمی دهد
اهمیت نده تا آزرده نشوی!
🌸در اکثر موارد به خلایق
هر چی لایق، باور داشته باش!
🌸توقعت را از
دیگران، به صفر برسان!
🌸هر کسی با تو ادب را
رعایت نکرد و تو نتوانستی
ادبش کنی بنشین و
صبر کن تا روزگار ادبش کند!
🌸هر انسانی به اندازه ی
سطح شخصیت و
شعور خود میتواند
ارزش تو را تشخیص
دهد نه آنچه واقعیت توست!
🌸هر کسی که ارزش
تو را ندانست،
راهت را از او جدا کن؛
و اگر امکانش نبود،
در ذهنت کم رنگش کن!حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
🌸به کسی که به
تو اهمیت نمی دهد
اهمیت نده تا آزرده نشوی!
🌸در اکثر موارد به خلایق
هر چی لایق، باور داشته باش!
🌸توقعت را از
دیگران، به صفر برسان!
🌸هر کسی با تو ادب را
رعایت نکرد و تو نتوانستی
ادبش کنی بنشین و
صبر کن تا روزگار ادبش کند!
🌸هر انسانی به اندازه ی
سطح شخصیت و
شعور خود میتواند
ارزش تو را تشخیص
دهد نه آنچه واقعیت توست!
🌸هر کسی که ارزش
تو را ندانست،
راهت را از او جدا کن؛
و اگر امکانش نبود،
در ذهنت کم رنگش کن!حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9