Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
💠 زادروز بزرگمرد باستانشناسی ایران دکتر فیروز باقرزاده
فیروز باقرزاده ۹ خرداد ۱۳۰۹ در تهران زاده شد. او در سال ۱۳۴۴ در رشتۀ ادبیات و زبان انگلیسی دانشآموخته شد و در سال ۱۳۳۵ در اداره کل هنرهای زیبای کشور استخدام شد. سپس در سال ۱۹۵۹ میلادی با استفاده را راتبۀ تحصیلی فولبرایت به آمریکا رفت و در دانشگاه ایلینوی در رشتۀ تاریخ هنر جهان کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. باقرزاده سپس در پاریس به تحصیل در رشتۀ باستانشناسی و تاریخ هنر ایران در مقطع دکتری پرداخت و پس از بازگشت به ایران، مرکز باستانشناسی ایران را در ۱۹ آذرماه ۱۳۵۱ پایه گذاشت. باقرزاده از چهرههای مهم باستانشناسی و میراث فرهنگی ایران است که تحولی بنیادی در باستانشناسی ایران انجام داد.
فیروز باقرزاده ۹ خرداد ۱۳۰۹ در تهران زاده شد. او در سال ۱۳۴۴ در رشتۀ ادبیات و زبان انگلیسی دانشآموخته شد و در سال ۱۳۳۵ در اداره کل هنرهای زیبای کشور استخدام شد. سپس در سال ۱۹۵۹ میلادی با استفاده را راتبۀ تحصیلی فولبرایت به آمریکا رفت و در دانشگاه ایلینوی در رشتۀ تاریخ هنر جهان کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. باقرزاده سپس در پاریس به تحصیل در رشتۀ باستانشناسی و تاریخ هنر ایران در مقطع دکتری پرداخت و پس از بازگشت به ایران، مرکز باستانشناسی ایران را در ۱۹ آذرماه ۱۳۵۱ پایه گذاشت. باقرزاده از چهرههای مهم باستانشناسی و میراث فرهنگی ایران است که تحولی بنیادی در باستانشناسی ایران انجام داد.
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
👁🗨فرّ فیروز
شاهین آریامنش
🔺هنگام آغاز دانشاندوزی در رشتۀ باستانشناسی گهگاه نام دکتر فیروز باقرزاده را میشنیدم که در دورهای باستانشناسی ایران را دگرگون کرده است چنانکه آن دوره به دورۀ زرین باستانشناسی ایران پرآوازه شده است. اما آشنایی بیشتر با استاد دکتر باقرزاده مرهون یادداشتها و گفتههای استاد میرعابدین کابلی و استاد اسماعیل یغمایی است که در این دورۀ زرین باستانشناسی ایران با دکتر باقرزاده همکاری کرده بودند.
🔺فیروز باقرزاده نهم خرداد ۱۳۰۹ در تهران از خانوادهای آذربایجانی زاده شد. به گفتۀ استاد میرعابدین کابلی، باقرزاده از نوادگان دختری باقرخان سالار ملی است. در سال ۱۳۴۴ در رشتۀ ادبیات و زبان انگلیسی دانشآموخته شد و در سال ۱۳۳۵ در اداره کل هنرهای زیبای کشور استخدام شد. سپس در سال ۱۹۵۹ میلادی با استفاده از راتبۀ تحصیلی فولبرایت به آمریکا رفت و در دانشگاه ایلینوی در رشتۀ تاریخ هنر جهان کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. باقرزاده سپس در پاریس به تحصیل در رشتۀ باستانشناسی و تاریخ هنر ایران در مقطع دکتری پرداخت و پس از بازگشت به ایران، مرکز باستانشناسی ایران را در ۱۹ آذرماه ۱۳۵۱ پایه گذاشت.
🔺چهرههای چندی دورۀ مدیریت دکتر باقرزاده را در مرکز باستانشناسی ایران بررسی کردهاند و به فعالیتهای ارزندۀ او پرداختهاند. اگرچه بیشینۀ کارهایی که دکتر باقرزاده هنگام ریاست بر مرکز باستانشناسی ایران انجام داده، ارزشمند است، چند مورد از کارهای او بسیار مهم جلوه میکند که نشان از میهندوستیاش دارد. پایهگذاری مرکز باستانشناسی ایران، جلوگیری از خروج آثار باستانی از ایران، برگزاری بسامان همایشهای باستانشناسی ایران و نیز تلاش برای ثبت میراث ایرانی در یونسکو از کارهای ارزندۀ او است.
🔺آری فعالیتهای ارزندۀ فرهنگی دکتر فیروز باقرزاده همگی از برای ایران و ایرانیان بوده و هست. ایرانی که دل و دین به آن سپردهایم و بیکرانه دوستش میداریم در کارهای باقرزاده رنگ و بویی برتر و برکشیدهتر داشته و دارد و او از برای ایرانیان و اعتلای ایرانِ مألوف رنج دوران برده و خون دلها خورده است بنابراین پر تپش باد آن دلی که خون به رگهای باستانشناسی ایران دارد. اگرچه پس از پیروزی انقلاب، باقرزاده دیگر سِمتی در دستگاه باستانشناسی ایران نداشت اما بر آن بود تا همواره رسالت میهنی خود را به جا آورد چنانکه در تلاش بود تا سه اثر بِشکوه ایران یعنی میدان نقشجهان اصفهان، معبد چغازنبیل و تختجمشید را در فهرست جهانی یونسکو ثبت کند بنابراین همراه با شهریار عدل و باقر آیتاللهزاده شیرازی بر آن شد تا به نشست یونسکو در مصر برود، اما نامهای به قلم شماری از همکارانش که جز خوبی برای آنان کاری نکرده بود، خطاب به حسن حبیبی وزیر فرهنگ و آموزش عالی وقت نوشته شد که هدف این افراد فراری دادن باقرزاده از ایران است بنابراین در آن خواسته بودند تا جلوی خروج باقرزاده از ایران گرفته شود تا پیشینۀ وی بررسی و به دادگاه فرستاده شود. این نامه باعث شد که آنان نتوانند به نشست یونسکو بروند، بااینحال، سپستر هم شهریار عدل به مصر رفت و آثار ایرانی را در یونسکو ثبت کرد و هم فیروزباقرزاده برای همیشه از ایران رفت و فعالیتهای فرهنگی خود را در آن سوی جهان ادامه داد. اگرچه دکتر باقرزاده سالهاست از ایران دور است، یاد این بامِ فیروزهای تاریخ در تار و پود او تنیده شده است چنانکه با شرکت در همایشهای ایرانشناسی در کشورهای گوناگون پژوهشهای ایرانشناسی را پی میگیرد و از ایران و برای ایرانِ مألوف میگوید و مینویسد. ایرانِ فیروز زنده است، زندهباد ایرانِ فیروز.
شاهین آریامنش
🔺هنگام آغاز دانشاندوزی در رشتۀ باستانشناسی گهگاه نام دکتر فیروز باقرزاده را میشنیدم که در دورهای باستانشناسی ایران را دگرگون کرده است چنانکه آن دوره به دورۀ زرین باستانشناسی ایران پرآوازه شده است. اما آشنایی بیشتر با استاد دکتر باقرزاده مرهون یادداشتها و گفتههای استاد میرعابدین کابلی و استاد اسماعیل یغمایی است که در این دورۀ زرین باستانشناسی ایران با دکتر باقرزاده همکاری کرده بودند.
🔺فیروز باقرزاده نهم خرداد ۱۳۰۹ در تهران از خانوادهای آذربایجانی زاده شد. به گفتۀ استاد میرعابدین کابلی، باقرزاده از نوادگان دختری باقرخان سالار ملی است. در سال ۱۳۴۴ در رشتۀ ادبیات و زبان انگلیسی دانشآموخته شد و در سال ۱۳۳۵ در اداره کل هنرهای زیبای کشور استخدام شد. سپس در سال ۱۹۵۹ میلادی با استفاده از راتبۀ تحصیلی فولبرایت به آمریکا رفت و در دانشگاه ایلینوی در رشتۀ تاریخ هنر جهان کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. باقرزاده سپس در پاریس به تحصیل در رشتۀ باستانشناسی و تاریخ هنر ایران در مقطع دکتری پرداخت و پس از بازگشت به ایران، مرکز باستانشناسی ایران را در ۱۹ آذرماه ۱۳۵۱ پایه گذاشت.
🔺چهرههای چندی دورۀ مدیریت دکتر باقرزاده را در مرکز باستانشناسی ایران بررسی کردهاند و به فعالیتهای ارزندۀ او پرداختهاند. اگرچه بیشینۀ کارهایی که دکتر باقرزاده هنگام ریاست بر مرکز باستانشناسی ایران انجام داده، ارزشمند است، چند مورد از کارهای او بسیار مهم جلوه میکند که نشان از میهندوستیاش دارد. پایهگذاری مرکز باستانشناسی ایران، جلوگیری از خروج آثار باستانی از ایران، برگزاری بسامان همایشهای باستانشناسی ایران و نیز تلاش برای ثبت میراث ایرانی در یونسکو از کارهای ارزندۀ او است.
🔺آری فعالیتهای ارزندۀ فرهنگی دکتر فیروز باقرزاده همگی از برای ایران و ایرانیان بوده و هست. ایرانی که دل و دین به آن سپردهایم و بیکرانه دوستش میداریم در کارهای باقرزاده رنگ و بویی برتر و برکشیدهتر داشته و دارد و او از برای ایرانیان و اعتلای ایرانِ مألوف رنج دوران برده و خون دلها خورده است بنابراین پر تپش باد آن دلی که خون به رگهای باستانشناسی ایران دارد. اگرچه پس از پیروزی انقلاب، باقرزاده دیگر سِمتی در دستگاه باستانشناسی ایران نداشت اما بر آن بود تا همواره رسالت میهنی خود را به جا آورد چنانکه در تلاش بود تا سه اثر بِشکوه ایران یعنی میدان نقشجهان اصفهان، معبد چغازنبیل و تختجمشید را در فهرست جهانی یونسکو ثبت کند بنابراین همراه با شهریار عدل و باقر آیتاللهزاده شیرازی بر آن شد تا به نشست یونسکو در مصر برود، اما نامهای به قلم شماری از همکارانش که جز خوبی برای آنان کاری نکرده بود، خطاب به حسن حبیبی وزیر فرهنگ و آموزش عالی وقت نوشته شد که هدف این افراد فراری دادن باقرزاده از ایران است بنابراین در آن خواسته بودند تا جلوی خروج باقرزاده از ایران گرفته شود تا پیشینۀ وی بررسی و به دادگاه فرستاده شود. این نامه باعث شد که آنان نتوانند به نشست یونسکو بروند، بااینحال، سپستر هم شهریار عدل به مصر رفت و آثار ایرانی را در یونسکو ثبت کرد و هم فیروزباقرزاده برای همیشه از ایران رفت و فعالیتهای فرهنگی خود را در آن سوی جهان ادامه داد. اگرچه دکتر باقرزاده سالهاست از ایران دور است، یاد این بامِ فیروزهای تاریخ در تار و پود او تنیده شده است چنانکه با شرکت در همایشهای ایرانشناسی در کشورهای گوناگون پژوهشهای ایرانشناسی را پی میگیرد و از ایران و برای ایرانِ مألوف میگوید و مینویسد. ایرانِ فیروز زنده است، زندهباد ایرانِ فیروز.
Forwarded from Tissaphernes ™| تیسافِرن
💠 کتاب
💠 فرّ فیروز، جشننامۀ دکتر فیروز باقرزاده
💠 فرّ فیروز، جشننامۀ دکتر فیروز باقرزاده، کتابی است که پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری و گروه پژوهشی باستانکاوی تیسافِرن آن را منتشر کرده است.
جشننامۀ دکتر فیروز باقرزاده شامل مقالههایی به دو زبان فارسی و انگلیسی به قلم سیداحمد محیط طباطبایی، سیدمحمد بهشتی، شاهین آریامنش، شیلا بلر، فرامرز نجد سمیعی، جعفر مهرکیان، میرعابدین کابلی، رابرت هیلنبراند، سجاد علیبیگی و عبدالجبار سلیمیان، سیدمنصور سیدسجادی، پِدِر مورتنسن، مهدی رهبر، راجر متیو، عباس مترجم، جان آلدن، برونو جنیتو، رمی بوشارلا، پیر فرانچسکو کالیری، فرشید ایروانی قدیم، حامد طهماسبیزاوه، مریم دارا، یعقوب محمدیفر، امیر خانمرادی، مصطفی اختصاصی، اعظم شهیدی، حامد مولایی کردشولی، اکبر عزیزی، علی هژبری، محسن سعادتی، یونس یوسفوند، فرشاد میری، محمد فلاح کیاپی، آرمان شیشهگر، سمیه پودات، محمدرضا ریاضی، شبنم نعیمی، بهروز خانمحمدی، علی صدرائی، مارک ژان اولبریخت، علی نوراللهی، آرش لشکری، وندی متیو، حسن مرادی، فهیمه عرب نصرآبادی، عمادالدین شیخالحکمایی و جودیت تومالسکی است.
💠 کتاب از پیوند زیر در دسترس است.
💠 فرّ فیروز، جشننامۀ دکتر فیروز باقرزاده
💠 فرّ فیروز، جشننامۀ دکتر فیروز باقرزاده، کتابی است که پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری و گروه پژوهشی باستانکاوی تیسافِرن آن را منتشر کرده است.
جشننامۀ دکتر فیروز باقرزاده شامل مقالههایی به دو زبان فارسی و انگلیسی به قلم سیداحمد محیط طباطبایی، سیدمحمد بهشتی، شاهین آریامنش، شیلا بلر، فرامرز نجد سمیعی، جعفر مهرکیان، میرعابدین کابلی، رابرت هیلنبراند، سجاد علیبیگی و عبدالجبار سلیمیان، سیدمنصور سیدسجادی، پِدِر مورتنسن، مهدی رهبر، راجر متیو، عباس مترجم، جان آلدن، برونو جنیتو، رمی بوشارلا، پیر فرانچسکو کالیری، فرشید ایروانی قدیم، حامد طهماسبیزاوه، مریم دارا، یعقوب محمدیفر، امیر خانمرادی، مصطفی اختصاصی، اعظم شهیدی، حامد مولایی کردشولی، اکبر عزیزی، علی هژبری، محسن سعادتی، یونس یوسفوند، فرشاد میری، محمد فلاح کیاپی، آرمان شیشهگر، سمیه پودات، محمدرضا ریاضی، شبنم نعیمی، بهروز خانمحمدی، علی صدرائی، مارک ژان اولبریخت، علی نوراللهی، آرش لشکری، وندی متیو، حسن مرادی، فهیمه عرب نصرآبادی، عمادالدین شیخالحکمایی و جودیت تومالسکی است.
💠 کتاب از پیوند زیر در دسترس است.
Forwarded from خردسرای فردوسی
🔹🔹شاهنامه و زبان فارسی، حافظ فرهنگ ایرانی
درخت اندیشۀ ایرانی زمانی به بار نهایی نشست که شاهنامه آفریده شد. همۀ آنچه باید گفته شود در این کتاب گفته شد.
با آمدن شاهنامه ایرانی خیالش راحت شد که از نو به خانۀ خود بازگشته است. اگر حصارهای مرزی برداشته شده بودند، یک حصار فرهنگی گرد او پدید آمد «که از باد و باران نیابد گزند» تا او بتواند در درون آن بگوید من من هستم.
زبان فارسی و شاهنامه سرنوشت ایران را تغییر دادند. ایران از نو سرزمینی شد مطرح، تأثیرگذار که فراتر از مرزهایش حرکت میکند. قلمرو امپراتوری زبان و فرهنگ ایران از قلمرو هخامنشیان وسیعتر گشت. اگر یک در بسته شد، یعنی در سیادت سیاسی، دری دیگر باز شد. این یکی پایدارتر و آسیبناپذیرتر بود.
شاهنامه نشان داد که قدرتها و شوکتها و ثروتها میروند، آنچه میماند سلطنت سخن است که جوهر جان انسانی است.
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
زبان فارسی درحقیقت حافظ فرهنگ ایرانی شد و بار فرهنگ ملّی ما روی دوش زبان فارسی قرار گرفت؛ چه در مکانهای مختلف و چه در طول زمانهای متفاوت، یعنی اندیشههای ایرانی پیش از اسلام و آغاز دورۀ اسلامی را شاهنامه به ما رسانده و در طول زمان اساطیر ایرانی و حماسۀ ایرانی را زبان فارسی حمل کرده و به ما داده است. اگر زبان فارسی وجود نمیداشت و امروزه میخواستیم دنبال حماسهها و اساطیر ایرانی برویم اولاً چیز زیادی به دست ما نمیرسید برای اینکه در لهجهها پراکنده بود و احیاناً ربطی به یکدیگر نداشت و ثانیاً اگر میخواستیم چیزی بدانیم میبایست که پنجاه لهجه و زبان را یاد بگیریم تا مطلبی از آنها دربیاوریم، درحالیکه اینها جمعاً و یکجا در ادب فارسی و در آثار فردوسی و دقیقی و امثال آنان آمده است.
#ذبیح_الله_صفا
@kheradsarayeferdowsi
درخت اندیشۀ ایرانی زمانی به بار نهایی نشست که شاهنامه آفریده شد. همۀ آنچه باید گفته شود در این کتاب گفته شد.
با آمدن شاهنامه ایرانی خیالش راحت شد که از نو به خانۀ خود بازگشته است. اگر حصارهای مرزی برداشته شده بودند، یک حصار فرهنگی گرد او پدید آمد «که از باد و باران نیابد گزند» تا او بتواند در درون آن بگوید من من هستم.
زبان فارسی و شاهنامه سرنوشت ایران را تغییر دادند. ایران از نو سرزمینی شد مطرح، تأثیرگذار که فراتر از مرزهایش حرکت میکند. قلمرو امپراتوری زبان و فرهنگ ایران از قلمرو هخامنشیان وسیعتر گشت. اگر یک در بسته شد، یعنی در سیادت سیاسی، دری دیگر باز شد. این یکی پایدارتر و آسیبناپذیرتر بود.
شاهنامه نشان داد که قدرتها و شوکتها و ثروتها میروند، آنچه میماند سلطنت سخن است که جوهر جان انسانی است.
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
زبان فارسی درحقیقت حافظ فرهنگ ایرانی شد و بار فرهنگ ملّی ما روی دوش زبان فارسی قرار گرفت؛ چه در مکانهای مختلف و چه در طول زمانهای متفاوت، یعنی اندیشههای ایرانی پیش از اسلام و آغاز دورۀ اسلامی را شاهنامه به ما رسانده و در طول زمان اساطیر ایرانی و حماسۀ ایرانی را زبان فارسی حمل کرده و به ما داده است. اگر زبان فارسی وجود نمیداشت و امروزه میخواستیم دنبال حماسهها و اساطیر ایرانی برویم اولاً چیز زیادی به دست ما نمیرسید برای اینکه در لهجهها پراکنده بود و احیاناً ربطی به یکدیگر نداشت و ثانیاً اگر میخواستیم چیزی بدانیم میبایست که پنجاه لهجه و زبان را یاد بگیریم تا مطلبی از آنها دربیاوریم، درحالیکه اینها جمعاً و یکجا در ادب فارسی و در آثار فردوسی و دقیقی و امثال آنان آمده است.
#ذبیح_الله_صفا
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from چشموچراغ
📚 حاج #حسین_ملک (۱۰ خرداد ۱۲۵۰- ۴ مرداد ۱۳۵۱)، مؤسس کتابخانه و موزهٔ ملک
✍️بخشی از خاطرهٔ استاد #ایرج_افشار از حاج حسین ملک
زندگی و اتاقی که پیرمرد در آن آرمیده بود بسیار ساده بود. حاجی بر تخت لمیده بود. خندان بود. خوشسیما بود. تعارف کرد و محبت کرد. از هر در سخن گفت. خوشمحضری کرد. شعرها خواند...در سنی که از نود گذشته بود. چند قصیدهٔ فارسی و عربی را بلند خواند... قصهها گفت و، بالاتر از آن، طیبت و طنزهای خوب... مردی بود دیدنی و پندآموز. بالاخره زبان گشود و گفت: سی سال بیشتر است که کتابخانه درست کردهام، ولی کتابخانهام فهرست ندارد. میل دارم که فهرست کتب خطی آن نوشته و چاپ و پخش شود. چون گفتهاند که تو میتوانی این کار را بکنی، تمام وسایل مورداحتیاج را در اختیارت میگذارم و میل دارم در مدتی هرچه کمتر این کار را به اتمام برسانی... . گفتم: چرا به دیگران که با شما کار میکردهاند یا میکنند واگذار نمیکنید؟ گفت: یک کلام بگویم که به آنها نمیدهم. از شما میپرسم که قبول میکنید یا نه؟ گفتم: چون سالهاست که برای فهرست کردن کتابهای گوشهوکنار کشور کوشش کردهام و لازم میدانم که محققان از گنجینهٔ کمنظیر شما مطلع شوند، با کمال میل قبول میکنم.
ایرج افشار، #نادرهکاران، تهران: #نشر_قطره، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص ۲۹۸.
#پرسه_در_متون
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
✍️بخشی از خاطرهٔ استاد #ایرج_افشار از حاج حسین ملک
زندگی و اتاقی که پیرمرد در آن آرمیده بود بسیار ساده بود. حاجی بر تخت لمیده بود. خندان بود. خوشسیما بود. تعارف کرد و محبت کرد. از هر در سخن گفت. خوشمحضری کرد. شعرها خواند...در سنی که از نود گذشته بود. چند قصیدهٔ فارسی و عربی را بلند خواند... قصهها گفت و، بالاتر از آن، طیبت و طنزهای خوب... مردی بود دیدنی و پندآموز. بالاخره زبان گشود و گفت: سی سال بیشتر است که کتابخانه درست کردهام، ولی کتابخانهام فهرست ندارد. میل دارم که فهرست کتب خطی آن نوشته و چاپ و پخش شود. چون گفتهاند که تو میتوانی این کار را بکنی، تمام وسایل مورداحتیاج را در اختیارت میگذارم و میل دارم در مدتی هرچه کمتر این کار را به اتمام برسانی... . گفتم: چرا به دیگران که با شما کار میکردهاند یا میکنند واگذار نمیکنید؟ گفت: یک کلام بگویم که به آنها نمیدهم. از شما میپرسم که قبول میکنید یا نه؟ گفتم: چون سالهاست که برای فهرست کردن کتابهای گوشهوکنار کشور کوشش کردهام و لازم میدانم که محققان از گنجینهٔ کمنظیر شما مطلع شوند، با کمال میل قبول میکنم.
ایرج افشار، #نادرهکاران، تهران: #نشر_قطره، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص ۲۹۸.
#پرسه_در_متون
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
همه نگاهها به "ایران"
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
ایرانیان، قلمروشان دیار جبل است، از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمینیه و اران و بیلقان تا دربند که باب ابواب است، و ری و طبرستان، و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است، و هرات و مرو و دیگر سرزمینهای عجمان.
همه این ولایتها یک مملکت است، پادشاهش یکی است، و زبانش یکی.
معنی ایرانشهر، شهر نیکان است، که "ایر" به فارسی قدیم یعنی نیکی و برتری.
نبطیان گویند که این اقلیم را ایرانیان از روزگاران قدیم داشتهاند و از ایشان است.
- التنبیه والاشراف. ابوالحسن مسعودی.
امروز هم ایران، یک سرزمین است، مردمانش یکدل و همزبان.
اگر اندیشناک باشیم، اندیشناک ایران هستیم.
اگر به جایی بنگریم، فقط به ایران مینگریم.
اگر در دنیا چیزی به دوستداشتن بیارزد، ایران است.
ایران.
نماز میگزاریم به این نام پاک.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
همه نگاهها به "ایران"
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
ایرانیان، قلمروشان دیار جبل است، از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمینیه و اران و بیلقان تا دربند که باب ابواب است، و ری و طبرستان، و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است، و هرات و مرو و دیگر سرزمینهای عجمان.
همه این ولایتها یک مملکت است، پادشاهش یکی است، و زبانش یکی.
معنی ایرانشهر، شهر نیکان است، که "ایر" به فارسی قدیم یعنی نیکی و برتری.
نبطیان گویند که این اقلیم را ایرانیان از روزگاران قدیم داشتهاند و از ایشان است.
- التنبیه والاشراف. ابوالحسن مسعودی.
امروز هم ایران، یک سرزمین است، مردمانش یکدل و همزبان.
اگر اندیشناک باشیم، اندیشناک ایران هستیم.
اگر به جایی بنگریم، فقط به ایران مینگریم.
اگر در دنیا چیزی به دوستداشتن بیارزد، ایران است.
ایران.
نماز میگزاریم به این نام پاک.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
یازدهم خرداد، زادروز محمدامین ریاحی (۱۳۰۲-۱۳۸۸)
از سه چهار هزار سال پیش، از روزگارانی که هنوز بسیاری از ملتهای پیشرفتهٔ امروز پا به دایرهٔ تمدن نگذاشته بودند و نامی و نشانی از آنها در میان نبود، اقوام ایرانی در اینجا که ما هستیم و دوروبَر ما، میزیستند و تمدنی درخشان داشتند.
فرهنگ ایرانی، حاصل زندگی مشترک این اقوام و زبان و ادب فارسی، پروردهٔ کوشش همهٔ آنها در طی قرون و اعصار است. همهٔ این اقوام در پدید آوردن این زبان و فرهنگ سهیم بودهاند و امروز حق دارند بدان مباهات کنند و وظیفه دارند در حفظ آن و یکپارچگی آن بکوشند.
برگرفته از: ریاحی، محمدامین: «زبان ما و همسایگان ما»، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۲، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۶۷۶.
@theapll
https://www.tg-me.com/eshtadan
از سه چهار هزار سال پیش، از روزگارانی که هنوز بسیاری از ملتهای پیشرفتهٔ امروز پا به دایرهٔ تمدن نگذاشته بودند و نامی و نشانی از آنها در میان نبود، اقوام ایرانی در اینجا که ما هستیم و دوروبَر ما، میزیستند و تمدنی درخشان داشتند.
فرهنگ ایرانی، حاصل زندگی مشترک این اقوام و زبان و ادب فارسی، پروردهٔ کوشش همهٔ آنها در طی قرون و اعصار است. همهٔ این اقوام در پدید آوردن این زبان و فرهنگ سهیم بودهاند و امروز حق دارند بدان مباهات کنند و وظیفه دارند در حفظ آن و یکپارچگی آن بکوشند.
برگرفته از: ریاحی، محمدامین: «زبان ما و همسایگان ما»، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۲، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۶۷۶.
@theapll
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from ادبسار
سرِ تختِ شاهی بپیچد سه کار
نخستین ز بیدادْگرشهرْیار
دگر آنکه بیسود را بَرکشد
ز مردِ هنرمند سَردَرکشد
سه دیگر که با گنجْ خویشی کنَد
به دینار کوشد که بیشی کنَد
به بخشندگی یاز و دین و خرَد
دروغ ایچ تا با تو برنگذرد
#فردوسی
امید که همواره:
سرَت سبز باد و دلت شادْمان
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوشنویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
💐
💐💐
نخستین ز بیدادْگرشهرْیار
دگر آنکه بیسود را بَرکشد
ز مردِ هنرمند سَردَرکشد
سه دیگر که با گنجْ خویشی کنَد
به دینار کوشد که بیشی کنَد
به بخشندگی یاز و دین و خرَد
دروغ ایچ تا با تو برنگذرد
#فردوسی
امید که همواره:
سرَت سبز باد و دلت شادْمان
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوشنویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
💐
💐💐
#علیرضا_قیامتی:
پهلوانان در شاهنامه برای «نام» میجنگند و میمیرند
درس آزادگی، شرافت و انساندوستی مهمترین نکاتی است که شاهنامه به آن میپردازد و شاید کمتر کتابی را بتوان پیدا کرد که چنین درسهایی را به افراد آموزش دهد. در واقع «نام» در شاهنامه بسیار مهم است. پهلوانان برای «نام» میجنگند و میمیرند و شاید بتوان گفت که نیرومندترین و کارآمدترین انگیزه رفتار پهلوانان بعد از دفاع از میهن داشتن «نام» است. بنابراین اگر «نام» را از پهلوانی بگیریم، پهلوان در هم فرو خواهد ریخت و ویران و شکسته میشود. در واقع «بینامی» پهلوان را دچار نوعی مرگ فرهنگی و مرگ روان میکند که مرگ روان ۱۰۰۰ بار برای او سختتر از مرگ تن است. در شاهنامه بارها بیان شده که یک پهلوان آزاده هیچگاه زندگی با ننگ را نخواهد پذیرفت و این منش ایرانیان است که هیچگاه سر زیر بار ستم خم نمیکند و زندگی مذلتبار را نمیپذیرند.
مرا مرگ بهتر از آن زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
به نام ار بریزی مرا گفت خون
به از زندگانی به ننگ اندرون
@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی :
«نام نیک» در شاهنامه بسیار مهم است
«نام نیک» در شاهنامه بسیار مهم است و پهلوانان برای «نام نیک» تلاش میکنند تا آرمان متعالی انسانی و جاودانگی را حفظ کنند. بنابراین نام و جاودانگی در شاهنامه به نوعی در هم پیوسته است.
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگراست
تن و جان فدای سپهبد کنم
طلسم دل جادوان بشکنم
هرانکس که زنده است ز ایرانیان
بیارم ببندم کمر بر میان
پهلوانان بدون اینکه از مرگ ترسی داشته باشند زندگی را دوست دارند و از زندگی بهره میگیرند و بیاعتباری جهان را از یاد نمیبرند، اما در عین حال برای «نام» میکوشند. شاهنامه به ما میآموزد که هیچ انسانی نمیتواند بزرگ باشد مگر اینکه بداند که چگونه مرگ را خوار بشمارد. در شاهنامه ارزش زندگی هرکس تنها به این نیست که چگونه زندگی کرده بلکه به این هم وابسته است که چگونه مرده است.
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگراست
ز تو نام باید که ماند بلند
نگر دل نداری بگیتی نژند
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
پهلوانان در شاهنامه برای «نام» میجنگند و میمیرند
درس آزادگی، شرافت و انساندوستی مهمترین نکاتی است که شاهنامه به آن میپردازد و شاید کمتر کتابی را بتوان پیدا کرد که چنین درسهایی را به افراد آموزش دهد. در واقع «نام» در شاهنامه بسیار مهم است. پهلوانان برای «نام» میجنگند و میمیرند و شاید بتوان گفت که نیرومندترین و کارآمدترین انگیزه رفتار پهلوانان بعد از دفاع از میهن داشتن «نام» است. بنابراین اگر «نام» را از پهلوانی بگیریم، پهلوان در هم فرو خواهد ریخت و ویران و شکسته میشود. در واقع «بینامی» پهلوان را دچار نوعی مرگ فرهنگی و مرگ روان میکند که مرگ روان ۱۰۰۰ بار برای او سختتر از مرگ تن است. در شاهنامه بارها بیان شده که یک پهلوان آزاده هیچگاه زندگی با ننگ را نخواهد پذیرفت و این منش ایرانیان است که هیچگاه سر زیر بار ستم خم نمیکند و زندگی مذلتبار را نمیپذیرند.
مرا مرگ بهتر از آن زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
به نام ار بریزی مرا گفت خون
به از زندگانی به ننگ اندرون
@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی :
«نام نیک» در شاهنامه بسیار مهم است
«نام نیک» در شاهنامه بسیار مهم است و پهلوانان برای «نام نیک» تلاش میکنند تا آرمان متعالی انسانی و جاودانگی را حفظ کنند. بنابراین نام و جاودانگی در شاهنامه به نوعی در هم پیوسته است.
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگراست
تن و جان فدای سپهبد کنم
طلسم دل جادوان بشکنم
هرانکس که زنده است ز ایرانیان
بیارم ببندم کمر بر میان
پهلوانان بدون اینکه از مرگ ترسی داشته باشند زندگی را دوست دارند و از زندگی بهره میگیرند و بیاعتباری جهان را از یاد نمیبرند، اما در عین حال برای «نام» میکوشند. شاهنامه به ما میآموزد که هیچ انسانی نمیتواند بزرگ باشد مگر اینکه بداند که چگونه مرگ را خوار بشمارد. در شاهنامه ارزش زندگی هرکس تنها به این نیست که چگونه زندگی کرده بلکه به این هم وابسته است که چگونه مرده است.
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگراست
ز تو نام باید که ماند بلند
نگر دل نداری بگیتی نژند
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
باشگاه شاهنامه پژوهان
باشگاه شاهنامه پژوهان باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه خوانی، شاهنامه پژوهی، شاهنامه فردوسی، آرامگاه فردوسی، فردوسی، مقالات شاهنامه پژوهی، اخبار شاهنامه، سخنرانی شاهنامه پژوهان
Forwarded from فرهنگ جاوید (هوشنگ جاوید)
شاهنامه شناسی (۶)
پژوهش ونوشته: هوشنگ جاوید
پیش گفتار: ازآنجا که دیدم علیرغم تاکید بر ذکر منبع ، بسیاری مطلب شاهنامه شناسی را بدون ذکر منبع و باچشم بستن به کار سختی که صورت داده ام ، به جاهای دیگر فرستاده اند، لذا این بخش آخرین قسمت از کار در دست اقدام است که تقدیمتان می دارم و موضوع آثاری است که از روی شاهنامه و برای افراد دیگر به سبک شاهنامه نوشته شده است. با سپاس از نگرش شما عزیزان فرهیخته.
قیصر نامه :
به نظم شاهنامه ، به رویدادهای جنگ بین شاه روس وپادشاه روم پرداخته واین کار، به پشتیبانی راجی غفران محمد عبدالرحمان، بنا به پیشنهاد : محمد ابو سعید خان و حافظ محمدعبدالحمید خان، درسال ۱۲۹۶ ه.ق پدید آمده است، نگارنده و سراینده اثر: عزیز الدین لکنهوی ، متخلّص به عزیز مثنوی است ، او درپایان تاریخ نگارش وپایان اثر را اینگونه شرح داده :
حالِ جنگ روس با سلطان روم
چون عزیزالدین به قیصر نامه گفت
گوهر مضمون نو با آب وتاب
رَشک فردوسی ، به سِلک نظم گفت
گفت شاکر نامه قیصر شگفت
اکبر نامه
سراینده و پدید آورنده اثر، ملا حمید الله بن مولوی ، نامور به حمایت الله کشمیری است، متن اثرشرح رویدادهای جنگی محمد اکبرخان بن امیر دوست محمد خان ، امیر کابل با انگلیسی ها است که به شیوه نظم شاهنامه ، در ۱۲۶۰ ه،ق سروده شده ونسخه ای از آن در بخش مخطوطات کتابخانه مجلس شورای اسلامی وجود دارد، آغاز آن چنین است:
خدایا جهاندار اکبر تویی
کرم گستر وبنده پرور تویی
شاهنامه رانجیت سینگ( رانجیت سینگه)
پدید آور وسراینده اثر، شاعری هندواست به نام کهنیالال هندی ، که در۱۲۹۰ ه،ق آن را به نظم درآورده است.
رانجیت سینگ ، زمان زیادی را به مبارزه با افغان ها پرداخت و درسال ۱۸۹۳ م در۵۸ سالگی درگذشت ودر لاهور پاکستان مدفون گردید، رانجیت سینگ که به او لقب شیر پنجاب داده بودند، از مهاراجه های سیک درهند بود، که درفاصله قرن هجدهم م به حکومت رسید،دردوره او زبان فارسی به عنوان زبان رسمی هند شناخته شد، یکی از بزرگترین اشتباهات او قدم برداشتن در راه اهداف انگلیسی و استعمار گری آنان بود، چرا که درزمان اعلام جهاد علیه انگلیسی ها ازسوی مسلمانان ، که به رهبری سید احمد برلوی (سید احمد شاه) که گفته اند تبارش با ۳۶ واسطه نسلی به امام حسن (ع) می رسید، رانجیت وارد جنگ با آنان شد و این نهضت را به شدت سرکوب کرد، وهمزمان دستور نوشتن این شاهنامه را هم صادر کرده است، نام های دیگر این اثر، رنجیت نامه و ظفرنامه رنجیت سینگه است .
شاهنامه چترار(چترال)
در ۱۲۹۶ م میرزا محمد غفران تاریخ منطقه چترال را به نثر می نویسد، پس از آن میرزا شُبیر احمد خان ملک الشعرای امیرکابل، بنا به دستور سلطان شجاع الملک به نظم در سبک شاهنامه می سرایدوانجمن چترال که ایالتی است درشمال غربی سرحد پاکستان آن را به صورت سنگی بچاپ میرساند، شروع این اثر با نعت پیامبر(ص) آغاز می شود، بعد درمنقبت صحابه ایشان ادامه یافته ،سپس به ریشه یابی شجره نسلی سفارش دهنده می پردازد، وبا شرح جلوس افضل الملک فرزند دوم شاه امان الملک برتخت پادشاهی منطقه چترال آغاز داستان می کند، شعر آغازین اثر اینگونه است:
بنام شهنشاه هردوجهان
که ذاتش نهان است ، اسمش عیان
شاهنامه تالپور(فتح نامه)
این اثر را میر عظیم الدین بن سید یار محمدبن عزت الله تتوی، بنا به دستور میر فتح علیخان تالپور ، درسبک شاهنامه سروده وبه نگارش درآورده، نگارنده اثر چون خود شاهد عینی رویدادها بوده، باریزبینی وتیزبینی تمام به شرح رویدادهای ۱۱۳۰ تا۱۲۰۸ه،ق پرداخته است، آغاز آن با این شعر است:
به نام خداوند هردوجهان
شه هفت گیتی ونه آسمان
خداوند کم گیر و بسیار بخش
خِرَدبخش ودل بخش و دیدار بخش
شاهنامه سِند(فتح نامه سند، جنگ نامه سند)
میرصو بیدار، پسرمیرفتح علیخان تالپور، فاتح سند، این اثر را دروزن وسبک شاهنامه درمورد جنگ های میرفتح علی خان بامکهوران سروده وبه نگارش درآورده، این شاهنامه شامل شانزده هزار وسیصد بیت است ، ودرسال ۱۲۵۴ه،ق انجام یافته است ، حدود شصت سال بعد میر حسن علیخان تالپور، درسال ۱۳۱۰ه،ق این اثر را با عنوان شاهنامه سند ، به زبان سندی ترجمه کرده است .
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید
به هنگام نقل مطلب درجای دیگر امانتدارمنبع ارائه دهنده باشید.
پژوهش ونوشته: هوشنگ جاوید
پیش گفتار: ازآنجا که دیدم علیرغم تاکید بر ذکر منبع ، بسیاری مطلب شاهنامه شناسی را بدون ذکر منبع و باچشم بستن به کار سختی که صورت داده ام ، به جاهای دیگر فرستاده اند، لذا این بخش آخرین قسمت از کار در دست اقدام است که تقدیمتان می دارم و موضوع آثاری است که از روی شاهنامه و برای افراد دیگر به سبک شاهنامه نوشته شده است. با سپاس از نگرش شما عزیزان فرهیخته.
قیصر نامه :
به نظم شاهنامه ، به رویدادهای جنگ بین شاه روس وپادشاه روم پرداخته واین کار، به پشتیبانی راجی غفران محمد عبدالرحمان، بنا به پیشنهاد : محمد ابو سعید خان و حافظ محمدعبدالحمید خان، درسال ۱۲۹۶ ه.ق پدید آمده است، نگارنده و سراینده اثر: عزیز الدین لکنهوی ، متخلّص به عزیز مثنوی است ، او درپایان تاریخ نگارش وپایان اثر را اینگونه شرح داده :
حالِ جنگ روس با سلطان روم
چون عزیزالدین به قیصر نامه گفت
گوهر مضمون نو با آب وتاب
رَشک فردوسی ، به سِلک نظم گفت
گفت شاکر نامه قیصر شگفت
اکبر نامه
سراینده و پدید آورنده اثر، ملا حمید الله بن مولوی ، نامور به حمایت الله کشمیری است، متن اثرشرح رویدادهای جنگی محمد اکبرخان بن امیر دوست محمد خان ، امیر کابل با انگلیسی ها است که به شیوه نظم شاهنامه ، در ۱۲۶۰ ه،ق سروده شده ونسخه ای از آن در بخش مخطوطات کتابخانه مجلس شورای اسلامی وجود دارد، آغاز آن چنین است:
خدایا جهاندار اکبر تویی
کرم گستر وبنده پرور تویی
شاهنامه رانجیت سینگ( رانجیت سینگه)
پدید آور وسراینده اثر، شاعری هندواست به نام کهنیالال هندی ، که در۱۲۹۰ ه،ق آن را به نظم درآورده است.
رانجیت سینگ ، زمان زیادی را به مبارزه با افغان ها پرداخت و درسال ۱۸۹۳ م در۵۸ سالگی درگذشت ودر لاهور پاکستان مدفون گردید، رانجیت سینگ که به او لقب شیر پنجاب داده بودند، از مهاراجه های سیک درهند بود، که درفاصله قرن هجدهم م به حکومت رسید،دردوره او زبان فارسی به عنوان زبان رسمی هند شناخته شد، یکی از بزرگترین اشتباهات او قدم برداشتن در راه اهداف انگلیسی و استعمار گری آنان بود، چرا که درزمان اعلام جهاد علیه انگلیسی ها ازسوی مسلمانان ، که به رهبری سید احمد برلوی (سید احمد شاه) که گفته اند تبارش با ۳۶ واسطه نسلی به امام حسن (ع) می رسید، رانجیت وارد جنگ با آنان شد و این نهضت را به شدت سرکوب کرد، وهمزمان دستور نوشتن این شاهنامه را هم صادر کرده است، نام های دیگر این اثر، رنجیت نامه و ظفرنامه رنجیت سینگه است .
شاهنامه چترار(چترال)
در ۱۲۹۶ م میرزا محمد غفران تاریخ منطقه چترال را به نثر می نویسد، پس از آن میرزا شُبیر احمد خان ملک الشعرای امیرکابل، بنا به دستور سلطان شجاع الملک به نظم در سبک شاهنامه می سرایدوانجمن چترال که ایالتی است درشمال غربی سرحد پاکستان آن را به صورت سنگی بچاپ میرساند، شروع این اثر با نعت پیامبر(ص) آغاز می شود، بعد درمنقبت صحابه ایشان ادامه یافته ،سپس به ریشه یابی شجره نسلی سفارش دهنده می پردازد، وبا شرح جلوس افضل الملک فرزند دوم شاه امان الملک برتخت پادشاهی منطقه چترال آغاز داستان می کند، شعر آغازین اثر اینگونه است:
بنام شهنشاه هردوجهان
که ذاتش نهان است ، اسمش عیان
شاهنامه تالپور(فتح نامه)
این اثر را میر عظیم الدین بن سید یار محمدبن عزت الله تتوی، بنا به دستور میر فتح علیخان تالپور ، درسبک شاهنامه سروده وبه نگارش درآورده، نگارنده اثر چون خود شاهد عینی رویدادها بوده، باریزبینی وتیزبینی تمام به شرح رویدادهای ۱۱۳۰ تا۱۲۰۸ه،ق پرداخته است، آغاز آن با این شعر است:
به نام خداوند هردوجهان
شه هفت گیتی ونه آسمان
خداوند کم گیر و بسیار بخش
خِرَدبخش ودل بخش و دیدار بخش
شاهنامه سِند(فتح نامه سند، جنگ نامه سند)
میرصو بیدار، پسرمیرفتح علیخان تالپور، فاتح سند، این اثر را دروزن وسبک شاهنامه درمورد جنگ های میرفتح علی خان بامکهوران سروده وبه نگارش درآورده، این شاهنامه شامل شانزده هزار وسیصد بیت است ، ودرسال ۱۲۵۴ه،ق انجام یافته است ، حدود شصت سال بعد میر حسن علیخان تالپور، درسال ۱۳۱۰ه،ق این اثر را با عنوان شاهنامه سند ، به زبان سندی ترجمه کرده است .
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید
به هنگام نقل مطلب درجای دیگر امانتدارمنبع ارائه دهنده باشید.
Telegram
فرهنگ جاوید
ویژه پرداختن به فرهنگ مردم ایران
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
✍ #دکتر_اسلامی_ندوشن
💎وقتی همهی اعتقادها رفت و صفحهی ضمیر پاک شد، به هر طرفی انسان ممکن است رانده شود: به طرف قلندری، هیپیگری، الکُلیسم، اعتیاد موادّ مخدّر، جنایت و خرابکاری، و خلاصه همه کاره بودن و از هیچ کاری ابا نداشتن؛ و تقلّب و تزویر را از خود جداییناپذیر شناختن. اعتراض و عصیانِ جوانان همیشه پسندیده است، ولی به شرط آنکه از فرهنگ و حسّاسیّت و سـرزندگی مایه گرفته باشد، وگرنه اگر در اعتراض شعارِ «کار هرچه کمتر و مزد هرچه بیشتر» مشی زندگی قرار گیرد، و فهم، روز به روز لاغرتر و گردنِ ادّعا روز به روز کلفتتر گردد، در این صورت، در اوجِ جوانی، پیری و درماندگی و افتادگیِ روح فرا رسیده است.
💎اگر بگوییم که اکثر این جوانان خودشان هم درست نمیدانند که چه میخواهند، گزافه نگفتهایم، زیرا پروردهی فرهنگِ مشوّشی هستند؛ بر مرزِ کهنه و نو، فرنگی و ایرانی، مادّه و معنی، و آرمان و آز، قرار گرفتهاند؛ گاهی به این سو کشیده میشوند و گاهی به آن سو، یا در آنِ واحد به هر دو سو.
#فرهنگ_و_شبهفرهنگ
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
💎وقتی همهی اعتقادها رفت و صفحهی ضمیر پاک شد، به هر طرفی انسان ممکن است رانده شود: به طرف قلندری، هیپیگری، الکُلیسم، اعتیاد موادّ مخدّر، جنایت و خرابکاری، و خلاصه همه کاره بودن و از هیچ کاری ابا نداشتن؛ و تقلّب و تزویر را از خود جداییناپذیر شناختن. اعتراض و عصیانِ جوانان همیشه پسندیده است، ولی به شرط آنکه از فرهنگ و حسّاسیّت و سـرزندگی مایه گرفته باشد، وگرنه اگر در اعتراض شعارِ «کار هرچه کمتر و مزد هرچه بیشتر» مشی زندگی قرار گیرد، و فهم، روز به روز لاغرتر و گردنِ ادّعا روز به روز کلفتتر گردد، در این صورت، در اوجِ جوانی، پیری و درماندگی و افتادگیِ روح فرا رسیده است.
💎اگر بگوییم که اکثر این جوانان خودشان هم درست نمیدانند که چه میخواهند، گزافه نگفتهایم، زیرا پروردهی فرهنگِ مشوّشی هستند؛ بر مرزِ کهنه و نو، فرنگی و ایرانی، مادّه و معنی، و آرمان و آز، قرار گرفتهاند؛ گاهی به این سو کشیده میشوند و گاهی به آن سو، یا در آنِ واحد به هر دو سو.
#فرهنگ_و_شبهفرهنگ
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from چشموچراغ
✍🏼 دانشگاه
«مجلس شورای ملی به وزارت معارف اجازه میدهد مؤسسهای بهنام «دانشگاه» برای تعلیم درجات عالیهٔ علوم و فنون و ادبیات و فلسفه در طهران تأسیس نماید». این مادهٔ اول قانون تأسیس دانشگاه است که در سال ۱۳۱۳ به تصویب مجلس رسید. خوب است بدانیم در عصر ناصرالدینشاه «دانشگاه» نام عمارت مجلل پرنس* ارفع (میرزا رضا خان ارفعالدوله)، سیاستمدار ایرانی در موناکو بود. او چون دستی در شعر و شاعری هم داشت و به «دانش» تخلص میکرد، نام بنا را «دانشگاه» نهاد. این عمارت بعداً به «ویلااصفهان» نیز معروف شد. واژهٔ دانشگاه در معنی امروزی مخالفان مشهوری داشت، زیرا در دورانی که زبان فرانسوی زبان علم و فنّاوری در ایران بود، عدهای معتقد بودند این واژه نمیتواند بهجای «اونیورسیته» رایج شود.
*«پرنس» مانند «جناب» و «آلتس» مخصوص رجال درجه اول بود و بعضاً آن را نیز لقب میپنداشتند (کریم سلیمانی، القاب رجال دورۀ قاجاریه، ص ۱۶). این لقب بهمعنی شاهزاده بودنِ کسی که این عنوان به او عطا شده نیست.
با سپاس از راهنمایی همکار ارجمندمان آقای دکتر #رضا_عطاریان، دندانپزشک و پژوهشگر ارشد گروه واژهگزینی فرهنگستان
#واژه_شناسی
@cheshmocheragh
«مجلس شورای ملی به وزارت معارف اجازه میدهد مؤسسهای بهنام «دانشگاه» برای تعلیم درجات عالیهٔ علوم و فنون و ادبیات و فلسفه در طهران تأسیس نماید». این مادهٔ اول قانون تأسیس دانشگاه است که در سال ۱۳۱۳ به تصویب مجلس رسید. خوب است بدانیم در عصر ناصرالدینشاه «دانشگاه» نام عمارت مجلل پرنس* ارفع (میرزا رضا خان ارفعالدوله)، سیاستمدار ایرانی در موناکو بود. او چون دستی در شعر و شاعری هم داشت و به «دانش» تخلص میکرد، نام بنا را «دانشگاه» نهاد. این عمارت بعداً به «ویلااصفهان» نیز معروف شد. واژهٔ دانشگاه در معنی امروزی مخالفان مشهوری داشت، زیرا در دورانی که زبان فرانسوی زبان علم و فنّاوری در ایران بود، عدهای معتقد بودند این واژه نمیتواند بهجای «اونیورسیته» رایج شود.
*«پرنس» مانند «جناب» و «آلتس» مخصوص رجال درجه اول بود و بعضاً آن را نیز لقب میپنداشتند (کریم سلیمانی، القاب رجال دورۀ قاجاریه، ص ۱۶). این لقب بهمعنی شاهزاده بودنِ کسی که این عنوان به او عطا شده نیست.
با سپاس از راهنمایی همکار ارجمندمان آقای دکتر #رضا_عطاریان، دندانپزشک و پژوهشگر ارشد گروه واژهگزینی فرهنگستان
#واژه_شناسی
@cheshmocheragh
هیجدهم خرداد، زادروز محمدجعفر یاحقی (۱۳۲۶)
عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
(تاریخ عضویت پیوسته: ۱۳۸۸/۳/۲۷)
برخی از آثار:
سوگنامهٔ سهراب؛ چون سبوی تشنه (ادبیات معاصر فارسی)؛ جویبار لحظهها (جریانهای ادبیات معاصر فارسی، نظم و نثر) راهنمای نگارش و ویرایش؛ فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی؛ راهنمای توس و سخنی دربارۀ فردوسی و شاهنامه؛ تاریخ بیهقی (تصحیح، به همراه مهدی سیدی)؛ دیبای زربفت (گزیدهٔ تاریخ بیهقی)؛ دیبای دیداری (متن کامل تاریخ بیهقی با توضیح)؛ پاژ، زادگاه فردوسی؛ فرهنگ نامآوران خراسان؛ سخن آشنا: یادنامۀ بدیعالزمان فروزانفر؛ پردگیان خیال؛ واژهنامۀ گویش تون/فردوس.
@theapll
عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
(تاریخ عضویت پیوسته: ۱۳۸۸/۳/۲۷)
برخی از آثار:
سوگنامهٔ سهراب؛ چون سبوی تشنه (ادبیات معاصر فارسی)؛ جویبار لحظهها (جریانهای ادبیات معاصر فارسی، نظم و نثر) راهنمای نگارش و ویرایش؛ فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی؛ راهنمای توس و سخنی دربارۀ فردوسی و شاهنامه؛ تاریخ بیهقی (تصحیح، به همراه مهدی سیدی)؛ دیبای زربفت (گزیدهٔ تاریخ بیهقی)؛ دیبای دیداری (متن کامل تاریخ بیهقی با توضیح)؛ پاژ، زادگاه فردوسی؛ فرهنگ نامآوران خراسان؛ سخن آشنا: یادنامۀ بدیعالزمان فروزانفر؛ پردگیان خیال؛ واژهنامۀ گویش تون/فردوس.
@theapll
Forwarded from چشموچراغ
چنین گمان میرود که بیهقی بعید است که در کتاب گرانسنگ خود میدانی هم برای طنز و طعنه و هجو و سخریه باز گذاشته باشد… اما به سهم خود و گاه بیشتر و جدیتر از آن سود برده و یکی از کارکردهای عمدهای که تأثیر کتاب وی را بیشتر و ماندگارتر کرده، همین است…. بیهقی، با نگاهی نافذ برای نشان دادن تصویری صادق از جامعهٔ عصر خویش، به هر سو مینگرد و ناخرسندیِ دانندگان بیدار را از اوضاع آن روزگار مینمایانَد. برای نشان دادن پریشانیِ خراسان و انحطاط روزگار مسعود تصویری گویا مجسم میکند: «و بند جیحون گشاده کردند و مردم آمدن گرفتند به طمع غارت خراسان، … پیرزنی را دیدند یک دست و یک چشم و یک پای در دست، پرسیدند از وی که: چرا آمدی؟ گفت: شنودم که گنجهای خراسان از زیر زمین بیرون میکنند. من نیز بیامدم تا لَختی ببرم». و امیر از این اخبار بخندیدی، اما کسانی که غورِ کار میدانستند، بر ایشان این سخن صعب بود.
(برگرفته از: محمدجعفر یاحقی، مقالهٔ «طنز و طعنه در تاریخ #بیهقی»، در نشریهٔ قند پارسی، پاییز ۱۳۸۵، ش ۳۵، ص ۴۳، ۴۹ و ۵۰)
📚دکتر #محمدجعفر_یاحقی (۱۸ خرداد ۱۳۲۶)
#پرسه_در_متون
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
(برگرفته از: محمدجعفر یاحقی، مقالهٔ «طنز و طعنه در تاریخ #بیهقی»، در نشریهٔ قند پارسی، پاییز ۱۳۸۵، ش ۳۵، ص ۴۳، ۴۹ و ۵۰)
📚دکتر #محمدجعفر_یاحقی (۱۸ خرداد ۱۳۲۶)
#پرسه_در_متون
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
هجدهم خردادماه، زادروز سعید نفیسی (۱۲٧۴-۱۳۴۵)
زبان یگانه وسیلۀ حفظ و بقای فکر مشترک است. ما ایرانیان به هیچ قیمتی نباید راضی شویم ملیت ما سست بشود، یا خدای ناخواسته در خطر بیفتد. باید همۀ همّ خود و مهمترین وظیفۀ ملی خود را حفظ زبان فارسی و توسعه و رواج آن بدانیم.
این موضوع حفظ و حراست و توسعه و تکمیل و رواج زبان فارسی که وظیفۀ فردفرد ما و بالاترین وظیفۀ ملی ماست راه بسیار ساده و روان و طبیعی دارد. ما پاسبان میوۀ هزار سال جانفشانیهای روانفرسای پدران بزرگوار خود هستیم.
برگرفته از: سعید نفیسی، «حفظ زبان پارسی»، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۱، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۲۹۳-۳۰۰.
@theapll
زبان یگانه وسیلۀ حفظ و بقای فکر مشترک است. ما ایرانیان به هیچ قیمتی نباید راضی شویم ملیت ما سست بشود، یا خدای ناخواسته در خطر بیفتد. باید همۀ همّ خود و مهمترین وظیفۀ ملی خود را حفظ زبان فارسی و توسعه و رواج آن بدانیم.
این موضوع حفظ و حراست و توسعه و تکمیل و رواج زبان فارسی که وظیفۀ فردفرد ما و بالاترین وظیفۀ ملی ماست راه بسیار ساده و روان و طبیعی دارد. ما پاسبان میوۀ هزار سال جانفشانیهای روانفرسای پدران بزرگوار خود هستیم.
برگرفته از: سعید نفیسی، «حفظ زبان پارسی»، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۱، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۲۹۳-۳۰۰.
@theapll
#جلال_خالقی_مطلق :
یعقوب لیث آغاز راهی است که با شاهنامه به اوج میرسد
به تصور من، خیلی کسانی پیش و پس از فردوسی بودند، که برای استمرار و پایداری زبان فارسی کوشش کردند، منتهی شاهنامه و فردوسی نقطه اوج قرار گرفت. افرادی که ما امروز نام خیلی از آنها را نمیدانیم، چون آثاری که از قرن سوم، چهارم و پنجم به دست ما رسیده، بسیار اندک است و در نتیجه ما خیلی مطالب را نمیدانیم و چه بسا اشخاصی که درباره زبان فارسی و هویت ملی ما بسیار کوشش کردهاند، ولی گمنامند. در نتیجه ما فقط چند تن در این حوزه میشناسیم و از آنها یاد و سپاسگزاری میکنیم. بنابراین شاید قبل از یعقوب هم کسانی بودهاند، ولی نخستین کسی که ما در این زمینه میشناسیم، یعقوب لیث صفاری، با آن جمله معروف «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت» در برابر قصیده شاعری است که او را با زبان عربی مدح گفته بود. البته ما امروز متوجه اهمیت این جمله هستیم، ولی گمان نمیکنم که آنطور که باید و شاید، اهمیت آن را در ظرف زمان خودش متوجه باشیم.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
یعقوب لیث آغاز راهی است که با شاهنامه به اوج میرسد
به تصور من، خیلی کسانی پیش و پس از فردوسی بودند، که برای استمرار و پایداری زبان فارسی کوشش کردند، منتهی شاهنامه و فردوسی نقطه اوج قرار گرفت. افرادی که ما امروز نام خیلی از آنها را نمیدانیم، چون آثاری که از قرن سوم، چهارم و پنجم به دست ما رسیده، بسیار اندک است و در نتیجه ما خیلی مطالب را نمیدانیم و چه بسا اشخاصی که درباره زبان فارسی و هویت ملی ما بسیار کوشش کردهاند، ولی گمنامند. در نتیجه ما فقط چند تن در این حوزه میشناسیم و از آنها یاد و سپاسگزاری میکنیم. بنابراین شاید قبل از یعقوب هم کسانی بودهاند، ولی نخستین کسی که ما در این زمینه میشناسیم، یعقوب لیث صفاری، با آن جمله معروف «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت» در برابر قصیده شاعری است که او را با زبان عربی مدح گفته بود. البته ما امروز متوجه اهمیت این جمله هستیم، ولی گمان نمیکنم که آنطور که باید و شاید، اهمیت آن را در ظرف زمان خودش متوجه باشیم.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
جوحی درازگوشِ خود را بهزجر و درشتی بهخانه میبرد و او نمیرفت، مردم او را گفتند: همهٔ چارپایان چون رو بهخانهٔ خود نهند بهسرعت و شتاب روند، جهت چیست که درازگوش تو برخلافِ عادت بهخانه بد میرود؟
گفت: برای آن نمیرود که میداند درین خانه نه آبست و نه کاه و نه جو و نه تیمارِ صبحگاه و میشناسد بدی جای بازگشتِ خود را و میداند که رجوع او بهکجاست.
#جوحی #خر
لطائفالطوائف؛ مولانا فخرالدّین علی صفی؛ با مقدمه و تصحیح و تحشیه و تراجمِ اعلام، بهسعی و اهتمام احمد گلچینمعانی؛ اقبال؛ ۱۳۶۷: ۳۲۷_۳۲۸
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
گفت: برای آن نمیرود که میداند درین خانه نه آبست و نه کاه و نه جو و نه تیمارِ صبحگاه و میشناسد بدی جای بازگشتِ خود را و میداند که رجوع او بهکجاست.
#جوحی #خر
لطائفالطوائف؛ مولانا فخرالدّین علی صفی؛ با مقدمه و تصحیح و تحشیه و تراجمِ اعلام، بهسعی و اهتمام احمد گلچینمعانی؛ اقبال؛ ۱۳۶۷: ۳۲۷_۳۲۸
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
#ژاله_آموزگار:
در شاهنامه فردوسی پهلوانان میمیرند اما پهلوانی نمیمیرد. در روز یادمان فردوسی در چنین جمعی میتوانم ادعا کنم هرکدام از ما بهنوعی با پهلوانان شاهنامه دمخور بودهایم. ولی در نهایت واقعیت مرگ را برای پهلوانان پذیرفتهایم و با فردوسی همراستا شدیم که حتی آنها نیز فناپذیرند. هر تولدی مرگی به دنیا دارد و در راستای آن، تصوراتی فراسویی وجود دارد که فره یا مانای پهلوانان تاثیرگذار، دستبهدست جابهجا میشوند ولی از بین نمیرود و در جایی که مناسب باشد، فره فرود میآید.
#ژاله_آموزگار:
پهلوان ایرانی جان میدهد اما مانای پهلوانی او به دیگری منتقل میشود. دنیای پررازورمز فرّه و فرّهداران بسیار شیرین است. این چنین جانشینیها در شاهنامه بسیار دیده میشود. در دوره پایانی پیشدادی از دوران کیکاووس به بعد، شاهنامه بیش از آنکه خداینامه باشد، پهلواننامه است. مرگ سیاوش، اسفندیار و سهراب را داریم و سپس رستم.
🎙سخنرانی در آیین بزرگداشت فردوسی و یادبود زنده یاد #ابوالفضل_خطیبی
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
در شاهنامه فردوسی پهلوانان میمیرند اما پهلوانی نمیمیرد. در روز یادمان فردوسی در چنین جمعی میتوانم ادعا کنم هرکدام از ما بهنوعی با پهلوانان شاهنامه دمخور بودهایم. ولی در نهایت واقعیت مرگ را برای پهلوانان پذیرفتهایم و با فردوسی همراستا شدیم که حتی آنها نیز فناپذیرند. هر تولدی مرگی به دنیا دارد و در راستای آن، تصوراتی فراسویی وجود دارد که فره یا مانای پهلوانان تاثیرگذار، دستبهدست جابهجا میشوند ولی از بین نمیرود و در جایی که مناسب باشد، فره فرود میآید.
#ژاله_آموزگار:
پهلوان ایرانی جان میدهد اما مانای پهلوانی او به دیگری منتقل میشود. دنیای پررازورمز فرّه و فرّهداران بسیار شیرین است. این چنین جانشینیها در شاهنامه بسیار دیده میشود. در دوره پایانی پیشدادی از دوران کیکاووس به بعد، شاهنامه بیش از آنکه خداینامه باشد، پهلواننامه است. مرگ سیاوش، اسفندیار و سهراب را داریم و سپس رستم.
🎙سخنرانی در آیین بزرگداشت فردوسی و یادبود زنده یاد #ابوالفضل_خطیبی
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
ایرانی حکم کسی را داشته که یک قدحِ چینیِ گرانبها زیرِ بغلش بوده و همهی سرمایهاش همان بوده، میترسیده که اگر بیفتد این قدح بشکند؛ به هر قیمت خواسته است آن را نگاه دارد. از اینرو دست به عصا راه میرفته. با خود نگفته: «یا زنگیِ زنگ یا رومیِ روم»، با خود نگفته: «مرگ یکبار، شیون یکبار»! این قدح عبارت بوده است از «موجودیّت ایرانی» که او میخواسته است حفظ کند، برای حفظِ این امانت خود را به هر آب و آتشی زده. به هر رنگی که لازم بوده درآمده و از همینروست که در تاریخِ ایران بهترین انسانها دیده شدهاند و بدترین نیز. میتوان دریافت که راه چقدر ناهموار و پُرخطر بوده است و ایرانی میبایست شخصیّتِ دوگانه به خود بگیرد: هم در راه باشد و هم در بیراه؛ هم همراه باشد و هم حریف. تمام نیروی این ملّتِ نگونبخت در طیّ تاریخ به این نحو مصرف شده است؛ این که هم خود باشد و هم آنچه به آن واداشته میشده است، باشد. "دینامیسمِ" فرهنگیِ او نیز از همین خصوصیّت سرچشمه میگیرد.
فرهنگِ ایران، فرهنگِ ناشی از دوگانگی و مقاومت است و به همین سبب توانسته فرهنگی بسیار نیرومند از آب درآید.
#ایران_و_تنهاییاش
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
فرهنگِ ایران، فرهنگِ ناشی از دوگانگی و مقاومت است و به همین سبب توانسته فرهنگی بسیار نیرومند از آب درآید.
#ایران_و_تنهاییاش
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
Forwarded from خردسرای فردوسی
شاهنامه و هویت ملّی
بخشِ دیگر رابطۀ میان ما ایرانیان و شاهنامه به هویت ملّی ما مربوط میشود.
البته حفظ هویت ملّی، آن هم علیرغم حملات خطرناک و خانمانبرانداز، معلول علت واحد نمیتواند بود و قطعاً دلایل مختلفی به دوام هویت ایرانی در طول قرون کمک کرده است.
اهمّ این دلایل این است که ما ایرانیان قرنها قبل از به دنیا آمدن فردوسی، یک سنّت داستانی ملّی داشتهایم. داستانهای ملّی روایات متعددی داشته که یکی از آنها مذهبی بوده اما نباید فراموش کرد که بخش عمدۀ داستانها غیرمذهبی و صرفاً مجموعهای از روایات ملّی بوده است. این صورت اخیر که هم بهصورت شفاهی و هم بهصورت مدوّن موجود بوده، یکی از عوامل دوام هویّت ملّی ماست. بعد از سقوط امپراطوری ساسانی آن دسته از داستانهای ملّی که جنبۀ مذهبی داشتند، با تغییر مذهب از بین رفتند و فقط سایهای از آنها در بطون متون زردشتی باقی ماند. اما آن داستانهایی که جنبۀ مذهبی نداشتند، چون با دیانت ایرانیان در تناقض نبودند در میان مردم و در کتابهای تاریخی و ادبی باقی ماندند. نتیجه این شد که ما مسلمان شدیم، و به خاطر وجود این روایات که هویّت ملّی ما را تضمین میکرد، در عین حال ایرانی هم باقی ماندیم.
دکتر محمود امیدسالار
مقالاتی در باب تاریخ، ادب و فرهنگ ایران، تهران: ۱۳۹۸، انتشارات دکتر محمود افشار، ص ۴۸.
@kheradsarayeferdowsi
بخشِ دیگر رابطۀ میان ما ایرانیان و شاهنامه به هویت ملّی ما مربوط میشود.
البته حفظ هویت ملّی، آن هم علیرغم حملات خطرناک و خانمانبرانداز، معلول علت واحد نمیتواند بود و قطعاً دلایل مختلفی به دوام هویت ایرانی در طول قرون کمک کرده است.
اهمّ این دلایل این است که ما ایرانیان قرنها قبل از به دنیا آمدن فردوسی، یک سنّت داستانی ملّی داشتهایم. داستانهای ملّی روایات متعددی داشته که یکی از آنها مذهبی بوده اما نباید فراموش کرد که بخش عمدۀ داستانها غیرمذهبی و صرفاً مجموعهای از روایات ملّی بوده است. این صورت اخیر که هم بهصورت شفاهی و هم بهصورت مدوّن موجود بوده، یکی از عوامل دوام هویّت ملّی ماست. بعد از سقوط امپراطوری ساسانی آن دسته از داستانهای ملّی که جنبۀ مذهبی داشتند، با تغییر مذهب از بین رفتند و فقط سایهای از آنها در بطون متون زردشتی باقی ماند. اما آن داستانهایی که جنبۀ مذهبی نداشتند، چون با دیانت ایرانیان در تناقض نبودند در میان مردم و در کتابهای تاریخی و ادبی باقی ماندند. نتیجه این شد که ما مسلمان شدیم، و به خاطر وجود این روایات که هویّت ملّی ما را تضمین میکرد، در عین حال ایرانی هم باقی ماندیم.
دکتر محمود امیدسالار
مقالاتی در باب تاریخ، ادب و فرهنگ ایران، تهران: ۱۳۹۸، انتشارات دکتر محمود افشار، ص ۴۸.
@kheradsarayeferdowsi