Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
برگی از زندگانی خداوندگار ما، فردوسی
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
ابوالعباس احمد پسر اسحاق، القادربالله، چهاردهم خلیفگان عباسی بود. از سال ۳۸۱ تا ۴۲۲ فرمان براند، چهل و یک سال.
حمدالله مستوفی، در کتابش "تاریخ گزیده"، او را دارای درجه عالی در عدل و داد نوشته، و هم نوشته است که سخنسرا بود، شاعر.
و مستوفی در همین کتاب تاریخ خود، تاریخ گزیده، گزارشی داده از زندگانی فردوسی که آن را جایی دیگر ندیدهام.
چنان بوده که، به گزارش مستوفی، فردوسی به خلیفه پناهیده. به بغداد یا جایی دیگر، ننوشته. اما نوشته است که آگاهی از این باره به سلطان محمود رسیده.
پس در میان قادر خلیفه و سلطان محمود سبکتکین غزنوی بر سر فردوسی منافسات (همچشمی و رقابت) افتاد.
مستوفی مینویسد که خلیفه پشت فردوسی را رها نکرد.
سلطان محمود که از پشتیبانی خلیفه از فردوسی بر سر خشم آمده بود به خلیفه نوشت:
"گر فردوسی را به من نفرستی، بغداد به پی فیل بسپارم."
(کاش سلطان محمود چنین خدمتی شایان به ایران کرده بود!)
گزارش مستوفی چیزی بیش از این از سرگذشت فردوسی با خلیفه و سلطان نیاورده است. نمیدانیم خداوندگار ما و خداوندگار سخن پارسی پس از آن چه کرد و به کجا شد!
این چند خط به یاد فردوسی و به فرخی امروز آورده شد که ایرانیان همروزگار این روز را روز بزرگداشت فردوسی گرفتهاند. و هم تا به یاد آورده شود که بزرگان در سختیها سر کردهاند و دست از کار میهنی نکشیدهاند.
نام فردوسی فرخ است.
فرخ باد.
فرختر باد.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
برگی از زندگانی خداوندگار ما، فردوسی
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
ابوالعباس احمد پسر اسحاق، القادربالله، چهاردهم خلیفگان عباسی بود. از سال ۳۸۱ تا ۴۲۲ فرمان براند، چهل و یک سال.
حمدالله مستوفی، در کتابش "تاریخ گزیده"، او را دارای درجه عالی در عدل و داد نوشته، و هم نوشته است که سخنسرا بود، شاعر.
و مستوفی در همین کتاب تاریخ خود، تاریخ گزیده، گزارشی داده از زندگانی فردوسی که آن را جایی دیگر ندیدهام.
چنان بوده که، به گزارش مستوفی، فردوسی به خلیفه پناهیده. به بغداد یا جایی دیگر، ننوشته. اما نوشته است که آگاهی از این باره به سلطان محمود رسیده.
پس در میان قادر خلیفه و سلطان محمود سبکتکین غزنوی بر سر فردوسی منافسات (همچشمی و رقابت) افتاد.
مستوفی مینویسد که خلیفه پشت فردوسی را رها نکرد.
سلطان محمود که از پشتیبانی خلیفه از فردوسی بر سر خشم آمده بود به خلیفه نوشت:
"گر فردوسی را به من نفرستی، بغداد به پی فیل بسپارم."
(کاش سلطان محمود چنین خدمتی شایان به ایران کرده بود!)
گزارش مستوفی چیزی بیش از این از سرگذشت فردوسی با خلیفه و سلطان نیاورده است. نمیدانیم خداوندگار ما و خداوندگار سخن پارسی پس از آن چه کرد و به کجا شد!
این چند خط به یاد فردوسی و به فرخی امروز آورده شد که ایرانیان همروزگار این روز را روز بزرگداشت فردوسی گرفتهاند. و هم تا به یاد آورده شود که بزرگان در سختیها سر کردهاند و دست از کار میهنی نکشیدهاند.
نام فردوسی فرخ است.
فرخ باد.
فرختر باد.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
Forwarded from کاروند پارسی || محمودفتوحیرودمعجنی (Mahmood Fotoohi)
.
ا═.🍃.══════════ا
زبان پارسی، میهن است در درون ما
ا══════════.🍃.═ا
در عبارتهای «بلادِ پارسیگویان، زمین پارسیگویان، زاد و بوم پارسی» در آثار نویسندگان و شاعران بزرگ اندکی درنگ کنید :
و من در همه زمین پارسیگویان شهری نیکوتر و جامعتر و آبادانتر از اصفهان ندیدم (سفرنامه ناصر خسرو)
همینت بس فغانی در بلاد پارسیگویان
که عشقت عندلیب گلشن شیراز گردانید
(بابا فغانی شیرازی)
وگر پارسی باشدش زاد و بوم
به صنعاش مفرست و سقلاب و روم
(سعدی)
عبارت «زمین پارسیگویان»، برآیندِ گرهخوردگی دو زیستگاه وجودی در انسان ایرانی است: زمین و زبان.
احساس تعلق و عواطف "ریشهجویی" را هم زادگاه و زیستگاه در ما بر میانگیزد و هم زبان. برای این دو خاستگاه، دو استعارۀ خانۀ پدری و زبان مادری همواره بر زبان مردمان میرود. استعارهٔ نخست، بیانگر احساس تعلق به سرزمین است و دومین، بیانگر احساس زاد و زیست در زبان.
زبان به گفتۀ مارتین هَیدگر «خانه و اقامتگاه وجودی انسان است». صد البته که اقامتگاه زبانی برای آدمی، از زیستگاه زمینی درونیتر و پایدارتر است؛ چرا که، آدمی عارض بر زمین است اما جان و روان ما در زبانمان سرشته و بالیده است؛ من پارسیزبان هر جای زمین بروم زبانم را همراه خود میبرم و در هر کشوری که باشم همچنان مُقیم زبان مادری خویشم و شگفتا که این خانه در من مقیم است.
این دوبیت زبان حالِ «روندگان مقیم» در زبان میهنی است.
سعدی:
دوست نزدیکتر از من به من است
وینت مشکل که من از وی دورم
مولوی:
در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری
تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
ا═.🍃.══════════ا
زبان پارسی، میهن است در درون ما
ا══════════.🍃.═ا
در عبارتهای «بلادِ پارسیگویان، زمین پارسیگویان، زاد و بوم پارسی» در آثار نویسندگان و شاعران بزرگ اندکی درنگ کنید :
و من در همه زمین پارسیگویان شهری نیکوتر و جامعتر و آبادانتر از اصفهان ندیدم (سفرنامه ناصر خسرو)
همینت بس فغانی در بلاد پارسیگویان
که عشقت عندلیب گلشن شیراز گردانید
(بابا فغانی شیرازی)
وگر پارسی باشدش زاد و بوم
به صنعاش مفرست و سقلاب و روم
(سعدی)
عبارت «زمین پارسیگویان»، برآیندِ گرهخوردگی دو زیستگاه وجودی در انسان ایرانی است: زمین و زبان.
احساس تعلق و عواطف "ریشهجویی" را هم زادگاه و زیستگاه در ما بر میانگیزد و هم زبان. برای این دو خاستگاه، دو استعارۀ خانۀ پدری و زبان مادری همواره بر زبان مردمان میرود. استعارهٔ نخست، بیانگر احساس تعلق به سرزمین است و دومین، بیانگر احساس زاد و زیست در زبان.
زبان به گفتۀ مارتین هَیدگر «خانه و اقامتگاه وجودی انسان است». صد البته که اقامتگاه زبانی برای آدمی، از زیستگاه زمینی درونیتر و پایدارتر است؛ چرا که، آدمی عارض بر زمین است اما جان و روان ما در زبانمان سرشته و بالیده است؛ من پارسیزبان هر جای زمین بروم زبانم را همراه خود میبرم و در هر کشوری که باشم همچنان مُقیم زبان مادری خویشم و شگفتا که این خانه در من مقیم است.
این دوبیت زبان حالِ «روندگان مقیم» در زبان میهنی است.
سعدی:
دوست نزدیکتر از من به من است
وینت مشکل که من از وی دورم
مولوی:
در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری
تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
Forwarded from خردسرای فردوسی
ارزش شاهنامهٔ فردوسی
«ارزش شاهنامه تنها در آن نیست که سرآمد کتابهای ایران است، بلکه از آن مهم تر، برای آن است که کتاب سرنوشت بشریّت است.
بعد از پدیدآمدن شاهنامه، هیچ کتاب ارزندهای در زبان فارسی نوشته نشد، مگر آنکه سایهای از این کتاب بر سر خود داشته باشد. و این سایه، بنحو آگاه یا ناآگاه، هرگز ضمیر ایرانی را ترک نگفته است. چه بپذیریم و چه نپذیریم. چه به آن آگاه باشیم و چه نباشیم، شاهنامه با نام ایران و موجودیّت ایران گره خورده است.
بشماریم ببینیم کلمه ایران چند بار در شاهنامه آمده و واجد چه ارجی بوده که کسانی آماده بودهاند تا در راه دفاع از آن، از جان خود بگذرند. مفهوم ایران تنها در پهنهای از خاک نبوده، بلکه در آن نیز بوده است که شرف انسانی از اعتبار نیفتد. آیا نه آنست که چون به ماندگاری این کشور میاندیشیم، قبل از هر چیز شاهنامه به یاد میآید؟ نگاه کنیم به پیرامون خود.
کجا رفتند آن تمدّنهای دیرینه: سومر و بابل و مصر و فینیقی؟ آیا یک نام از آن دوران کهن بر روستاهای آنها هست؟ بر نوزادهای آنها هست؟ ولی درودیوارهای ایران پر است از یادگارهای باستانی، ریشهدار بودن چیز کمی نیست. ما چون داریم، قدر آن را نمیدانیم. در دنیای پرتب و تاب کنونی، باز هم ممکن است به شاهنامه محتاج شویم:
چو به گشتی طبیب از خود میازار
چراغ از بهر تاریکی نگهدار
محمدعلی اسلامیندوشن
@kheradsarayeferdowsi
«ارزش شاهنامه تنها در آن نیست که سرآمد کتابهای ایران است، بلکه از آن مهم تر، برای آن است که کتاب سرنوشت بشریّت است.
بعد از پدیدآمدن شاهنامه، هیچ کتاب ارزندهای در زبان فارسی نوشته نشد، مگر آنکه سایهای از این کتاب بر سر خود داشته باشد. و این سایه، بنحو آگاه یا ناآگاه، هرگز ضمیر ایرانی را ترک نگفته است. چه بپذیریم و چه نپذیریم. چه به آن آگاه باشیم و چه نباشیم، شاهنامه با نام ایران و موجودیّت ایران گره خورده است.
بشماریم ببینیم کلمه ایران چند بار در شاهنامه آمده و واجد چه ارجی بوده که کسانی آماده بودهاند تا در راه دفاع از آن، از جان خود بگذرند. مفهوم ایران تنها در پهنهای از خاک نبوده، بلکه در آن نیز بوده است که شرف انسانی از اعتبار نیفتد. آیا نه آنست که چون به ماندگاری این کشور میاندیشیم، قبل از هر چیز شاهنامه به یاد میآید؟ نگاه کنیم به پیرامون خود.
کجا رفتند آن تمدّنهای دیرینه: سومر و بابل و مصر و فینیقی؟ آیا یک نام از آن دوران کهن بر روستاهای آنها هست؟ بر نوزادهای آنها هست؟ ولی درودیوارهای ایران پر است از یادگارهای باستانی، ریشهدار بودن چیز کمی نیست. ما چون داریم، قدر آن را نمیدانیم. در دنیای پرتب و تاب کنونی، باز هم ممکن است به شاهنامه محتاج شویم:
چو به گشتی طبیب از خود میازار
چراغ از بهر تاریکی نگهدار
محمدعلی اسلامیندوشن
@kheradsarayeferdowsi
#جلال_خالقی_مطلق:
شاهنامه کتاب نیست، کتابخانه است
✅شاهنامه یک کتاب نیست بلکه یک کتابخانه است.
اگر بپرسند از شاهنامه چه می توان آموخت پاسخ من این است که بی اغراق از هر صفحه از شاهنامه می توان نکته ای آموخت. از شاهنامه تاریخ و فرهنگ باستانی را آموخته اند. از شاهنامه آداب و رسوم و آیینهای نیاکان ما را آموخته اند .از شاهنامه ادبیات باستان ما را آموخته اند. از شاهنامه شاعری آموخته اند. از شاهنامه اخلاق نیکو آموخته اند. از شاهنامه کشورداری آموخته اند. از شاهنامه هویت تاریخی ،فرهنگی و ملی ایرانیان را آموخته اند و از شاهنامه زبان فارسی را آموخته اند. امروز اهمیت زبان فارسی در کنار اهمیت هویت تاریخی، فرهنگی و ملی مهمترین آموزه ی این کتاب است و این دو آموزه از یکدیگر جدا نیستند.
💎
🆔 @maneshparsi
شاهنامه کتاب نیست، کتابخانه است
✅شاهنامه یک کتاب نیست بلکه یک کتابخانه است.
اگر بپرسند از شاهنامه چه می توان آموخت پاسخ من این است که بی اغراق از هر صفحه از شاهنامه می توان نکته ای آموخت. از شاهنامه تاریخ و فرهنگ باستانی را آموخته اند. از شاهنامه آداب و رسوم و آیینهای نیاکان ما را آموخته اند .از شاهنامه ادبیات باستان ما را آموخته اند. از شاهنامه شاعری آموخته اند. از شاهنامه اخلاق نیکو آموخته اند. از شاهنامه کشورداری آموخته اند. از شاهنامه هویت تاریخی ،فرهنگی و ملی ایرانیان را آموخته اند و از شاهنامه زبان فارسی را آموخته اند. امروز اهمیت زبان فارسی در کنار اهمیت هویت تاریخی، فرهنگی و ملی مهمترین آموزه ی این کتاب است و این دو آموزه از یکدیگر جدا نیستند.
💎
🆔 @maneshparsi
ضرورت نگاهداری یادمانهای باستانی به عنوان مظاهر عینی هویّت ملّی ایرانیان
شادروان دکتر ناصر تکمیل همایون
درآمد
هویت ملّی و فرهنگی هر ملّتی، مجموعه ی عناصر تشکیل دهنده ی حیات بر دوام اجتماعی و تاریخی آن است که در پهنه ی جغرافیایی خاص (-بوم،میهن) شکل گرفته و میدان کارکردهای اجتماعی انبوه افراد و آحاد (ملّت) را بر بنیاد کارایی نیازهای انطباق،همبستگی و همسویی و مقبولیت ارزشی زیست تاریخی جامعه تداوم میدهد.
پذیرش هویت در فرآیند زمان دارای جنبه های معنوی و مادیست، و فزون بر خردمندی و هنر انسانی، وجود اماکن باستانی، تاریخی، نظام زیست مشترک در هماهنگی با طبیعت (بافتهای روستایی و شهری) فضای این همانی و تعلق هویتی را نیرومندتر میسازد و بدین سبب یادمانهای گذشتگان تنها غیرمادی چون: اسطوره ها، افسانه ها، ادبیات و اخلاقیات و جزء اینها نیستند. بلکه بناهای باستانی و تاریخی، انواع یافته های روخاکی و زیرخاکی که نشان ابتکار و خلاقیت در آنها نقش بسته، در زمرهی میراث ملّی جامعه به شمار رفته و از ابزار و آلات هویت ساز و هویت پذیری افراد جامعه یا جماعت های پراکنده ی نیاخاک حکایت میکند.
بی تردید ملّتهای بزرگ و سرزمینهای تمدنهای کهن از یادمانها و یادگارهای بیشتری برخوردارند.هشتاد سال پیش(22 مردادماه 1304)ارنست هرتسفلد استاد دانشگاه برلن در سخنرانی خود در عمارت وزارت ایران(مسعودیه)به درستی بیان کرد:
«ابنیه و آثار ملی در ایران فراوان و در همه جا هست و من در این موقع قادر به ذکر آنها نیستم، این مملکت «ایرانشهر» خوانده شده ، ...این مملکت لا اقل چهار نوبت به درجه ی ارتقا رسیده است:
اول،در دوره ی هخامنشیست که ایرانیان مرکز دنیای معلوم آن زمان بوده و مدت دویست و پنجاه سال در امنیت زندگانی کرده است؛
دوم،دوره ساسانیست که در حقیقت دروه تجدد ایران محسوب میگردد؛
سوم،دوره ی سلجوقیان است که ایران در بین ملل اسلامی پیشقدم بوده و تازه اروپا از عالم وحشیگری بیرون آمده است؛
چهارم،دوره ی صفویه که صنایع ایران در آن دوره تجلی مخصوصی داشته و همان موقع اروپا شروع به دستاندازی به آسیا نموده است».آنگاه اضافه کرده است:
«به تاریخ دنیا مراجعه بفرمایید. خواهید دید که هیچ یک از ملل عالم این اندازه آثار نداشته است، یونان یک نوبت ترقی کرده،از پانصد سال قبل از میلاد تا سیصد و بعد از آن دیگر اثری ندارد. ایتالیا دو نوبت ظهور نمود، یکی در دوره ی دولت روم و ثانیا در زمان رنسانس (تجدید حیات)، سایر ملل اروپا هم به قدری تازه و جدید هستند که ذکر و مقایسهی آنها مورد ندارد».1
بدیهیست در سرزمینی که این همه آثار باستانی و تاریخی را در خود نگهداری میکند، با مشکلات بیشتری رویارویی دارد، نخست با طبیعت و عوامل طبیعی (سیل،زلزله و نزولات آسمانی)؛ دوم، حفاریهای خارجیان و غارت آثار و یادمانهای باستانی، که داستان جانسوزانه دیگریست؛ سوم،حفاریهای غیرعلمی و سرقت انواع عتیقه ها و زیرخاکیهای گوناگون توسط دزدان حرفه یی و حکومتی؛ چهارم، از میان رفتن تپه های باستانی، اماکن تاریخی، نابودی بافتهای کهن شهری به عنوان جاده کشیها، ساختن فرودگاه، تغییر مسیر رودخانه ها، سدسازیهای متعدد، تعریض خیابانهای شهر، نوسازی بافتهای شهری و جز اینها و حتا گاه به عنوان مرمت و زیباسازی و به نیت«قصد قربت!». درباره ی هریک از این نوع آسیب های طبیعی و غیرطبیعی بررسیهای موجود است که میتوان به هر یک اشاره داشت و فاش کرد که هویت باستانی، تاریخی، فرهنگی، دینی و ملی یک جامعه ی ریشه دار همانند میهن ما چگونه دستخوش نابودی و اضمحلال آگاهانه و ناآگاهانه قرار میگیرد.
1-حراست آثار باستانی به گونه ی پاسداری از نظام فرهنگی
درباره ی چگونگی حفظ آثار باستانی و جلوگیری از نابودی مظاهر تمدن به دست خودیها که شاید به اعتبار خدمت به مردم انجام یافته، شناخت و میزانهای تعیین شده ای وجود دارد که توجه به آنها لازم به نظر میرسد:
1-منشور آتن، تعلق بناهای تاریخی به همه ی بشریت و لزوم حراست از آن (مصوب 1931 م)
2-قطعنامه ی شماره ی یک اصفهان، نظارت کامل بر هرگونه خدمات و هدفهای مرمتی آثار باستانی و تاریخی(مصوب اردیبهشتماه 1342)
3-قطعنامه کنگره بین المللی حفظ آثار و ابنیه تاریخی و نیز ونیز (مصوب خردادماه 1343).در این قطعنامه (ماده 11) به سوابق و سنن آنها را ایجاب میکند، چه ساختمانهای جدید الاحداث ممکن است این تناسب و روابط را از نظر حجم و رنگ بهم بزند»و در همین مورد در همان قطعنامه (ماده 13) آمده است:
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/30vand/10840-zarorat-negahdari-yedeman-haye-bastani.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
شادروان دکتر ناصر تکمیل همایون
درآمد
هویت ملّی و فرهنگی هر ملّتی، مجموعه ی عناصر تشکیل دهنده ی حیات بر دوام اجتماعی و تاریخی آن است که در پهنه ی جغرافیایی خاص (-بوم،میهن) شکل گرفته و میدان کارکردهای اجتماعی انبوه افراد و آحاد (ملّت) را بر بنیاد کارایی نیازهای انطباق،همبستگی و همسویی و مقبولیت ارزشی زیست تاریخی جامعه تداوم میدهد.
پذیرش هویت در فرآیند زمان دارای جنبه های معنوی و مادیست، و فزون بر خردمندی و هنر انسانی، وجود اماکن باستانی، تاریخی، نظام زیست مشترک در هماهنگی با طبیعت (بافتهای روستایی و شهری) فضای این همانی و تعلق هویتی را نیرومندتر میسازد و بدین سبب یادمانهای گذشتگان تنها غیرمادی چون: اسطوره ها، افسانه ها، ادبیات و اخلاقیات و جزء اینها نیستند. بلکه بناهای باستانی و تاریخی، انواع یافته های روخاکی و زیرخاکی که نشان ابتکار و خلاقیت در آنها نقش بسته، در زمرهی میراث ملّی جامعه به شمار رفته و از ابزار و آلات هویت ساز و هویت پذیری افراد جامعه یا جماعت های پراکنده ی نیاخاک حکایت میکند.
بی تردید ملّتهای بزرگ و سرزمینهای تمدنهای کهن از یادمانها و یادگارهای بیشتری برخوردارند.هشتاد سال پیش(22 مردادماه 1304)ارنست هرتسفلد استاد دانشگاه برلن در سخنرانی خود در عمارت وزارت ایران(مسعودیه)به درستی بیان کرد:
«ابنیه و آثار ملی در ایران فراوان و در همه جا هست و من در این موقع قادر به ذکر آنها نیستم، این مملکت «ایرانشهر» خوانده شده ، ...این مملکت لا اقل چهار نوبت به درجه ی ارتقا رسیده است:
اول،در دوره ی هخامنشیست که ایرانیان مرکز دنیای معلوم آن زمان بوده و مدت دویست و پنجاه سال در امنیت زندگانی کرده است؛
دوم،دوره ساسانیست که در حقیقت دروه تجدد ایران محسوب میگردد؛
سوم،دوره ی سلجوقیان است که ایران در بین ملل اسلامی پیشقدم بوده و تازه اروپا از عالم وحشیگری بیرون آمده است؛
چهارم،دوره ی صفویه که صنایع ایران در آن دوره تجلی مخصوصی داشته و همان موقع اروپا شروع به دستاندازی به آسیا نموده است».آنگاه اضافه کرده است:
«به تاریخ دنیا مراجعه بفرمایید. خواهید دید که هیچ یک از ملل عالم این اندازه آثار نداشته است، یونان یک نوبت ترقی کرده،از پانصد سال قبل از میلاد تا سیصد و بعد از آن دیگر اثری ندارد. ایتالیا دو نوبت ظهور نمود، یکی در دوره ی دولت روم و ثانیا در زمان رنسانس (تجدید حیات)، سایر ملل اروپا هم به قدری تازه و جدید هستند که ذکر و مقایسهی آنها مورد ندارد».1
بدیهیست در سرزمینی که این همه آثار باستانی و تاریخی را در خود نگهداری میکند، با مشکلات بیشتری رویارویی دارد، نخست با طبیعت و عوامل طبیعی (سیل،زلزله و نزولات آسمانی)؛ دوم، حفاریهای خارجیان و غارت آثار و یادمانهای باستانی، که داستان جانسوزانه دیگریست؛ سوم،حفاریهای غیرعلمی و سرقت انواع عتیقه ها و زیرخاکیهای گوناگون توسط دزدان حرفه یی و حکومتی؛ چهارم، از میان رفتن تپه های باستانی، اماکن تاریخی، نابودی بافتهای کهن شهری به عنوان جاده کشیها، ساختن فرودگاه، تغییر مسیر رودخانه ها، سدسازیهای متعدد، تعریض خیابانهای شهر، نوسازی بافتهای شهری و جز اینها و حتا گاه به عنوان مرمت و زیباسازی و به نیت«قصد قربت!». درباره ی هریک از این نوع آسیب های طبیعی و غیرطبیعی بررسیهای موجود است که میتوان به هر یک اشاره داشت و فاش کرد که هویت باستانی، تاریخی، فرهنگی، دینی و ملی یک جامعه ی ریشه دار همانند میهن ما چگونه دستخوش نابودی و اضمحلال آگاهانه و ناآگاهانه قرار میگیرد.
1-حراست آثار باستانی به گونه ی پاسداری از نظام فرهنگی
درباره ی چگونگی حفظ آثار باستانی و جلوگیری از نابودی مظاهر تمدن به دست خودیها که شاید به اعتبار خدمت به مردم انجام یافته، شناخت و میزانهای تعیین شده ای وجود دارد که توجه به آنها لازم به نظر میرسد:
1-منشور آتن، تعلق بناهای تاریخی به همه ی بشریت و لزوم حراست از آن (مصوب 1931 م)
2-قطعنامه ی شماره ی یک اصفهان، نظارت کامل بر هرگونه خدمات و هدفهای مرمتی آثار باستانی و تاریخی(مصوب اردیبهشتماه 1342)
3-قطعنامه کنگره بین المللی حفظ آثار و ابنیه تاریخی و نیز ونیز (مصوب خردادماه 1343).در این قطعنامه (ماده 11) به سوابق و سنن آنها را ایجاب میکند، چه ساختمانهای جدید الاحداث ممکن است این تناسب و روابط را از نظر حجم و رنگ بهم بزند»و در همین مورد در همان قطعنامه (ماده 13) آمده است:
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/30vand/10840-zarorat-negahdari-yedeman-haye-bastani.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
www.iranboom.ir
ضرورت نگاهداری یادمانهای باستانی به عنوان مظاهر عینی هویّت ملّی ایرانیان
Forwarded from ایران بوم
چرا ملاصدرا را صدرالمتألهین نامیدهاند؟
غلامرضا اعوانی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/43491
حدود چهار قرن است که ملاصدرا را باین اسم میخوانیم: «صدرالمتألهین». ولی سؤال نکردهایم که چرا اصلاً ملاصدرا را «صدرالمتألهین» گفتهاند؟
اول باید ببینیم معنای تأله چیست آیا تأله معنای خاصی دارد؟ آیا نوع خاصی از حکمت است؟ خصوصیات حکمتی که به اسم حکمت تألهی معروف است چیست؟ بعد از اینکه خصوصیات حکمت تألهی را در عالم اسلام و عالم غرب و جایگاه آن را در جهان معاصر نشان بدهیم و بالاخره بگوییم جایگاه صدرالمتألهین در این سیر حکمت تألهی کجاست؟ بعضی گمان کردهاند چون صدرالمتألهین به مسائل علم الهی پرداخته است وی را صدرالمتألهین گفتهاند. این گمان هم درست است و هم نادرست. درست نیست به این دلیل که افراد زیادی به مسائل علم الهی پرداختهاند اما لقب متأله نگرفتهاند بعنوان مثال ابنسینا حکیمی بزرگوار و یکی از بزرگترین فیلسوفان اسلامی است وی واقعاً حکیم است و ما نباید این اسم را از او دریغ کنیم ولی هیچکس او را متأله نگفته است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/16522-molasadra-sadrmoahelin-003.html
@iranboom_ir
غلامرضا اعوانی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/43491
حدود چهار قرن است که ملاصدرا را باین اسم میخوانیم: «صدرالمتألهین». ولی سؤال نکردهایم که چرا اصلاً ملاصدرا را «صدرالمتألهین» گفتهاند؟
اول باید ببینیم معنای تأله چیست آیا تأله معنای خاصی دارد؟ آیا نوع خاصی از حکمت است؟ خصوصیات حکمتی که به اسم حکمت تألهی معروف است چیست؟ بعد از اینکه خصوصیات حکمت تألهی را در عالم اسلام و عالم غرب و جایگاه آن را در جهان معاصر نشان بدهیم و بالاخره بگوییم جایگاه صدرالمتألهین در این سیر حکمت تألهی کجاست؟ بعضی گمان کردهاند چون صدرالمتألهین به مسائل علم الهی پرداخته است وی را صدرالمتألهین گفتهاند. این گمان هم درست است و هم نادرست. درست نیست به این دلیل که افراد زیادی به مسائل علم الهی پرداختهاند اما لقب متأله نگرفتهاند بعنوان مثال ابنسینا حکیمی بزرگوار و یکی از بزرگترین فیلسوفان اسلامی است وی واقعاً حکیم است و ما نباید این اسم را از او دریغ کنیم ولی هیچکس او را متأله نگفته است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/16522-molasadra-sadrmoahelin-003.html
@iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
روز بزرگداشت ملاصدرا (صدرالمتألهین) گرامی باد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
«خُرداد»
دوم خرداد ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در آیین باستانی ایرانی هفت فرشته نامیرای نیکوکار هستند که آنان را اَمشاسپندان خوانند. آنان در جایگاهی فرود از ایزدان نشینند.
یکی از آن هفت نامیرای نیکوکار «خُرداد» است.
خرداد در اوستا «هوروتات» به معنای کمال و تمام راستی و دور بودن از هر کاستی است و نام او همواره با امرداد آمده است.
ایرانیان باستان باور داشتند که یزدان پاک، خرداد و امرداد را بدان کس بخشد که پندار و گفتار و کردارش سراسر نیکی و راستی باشد.
یکی از یشتها در اوستا «خُردادیَشت» نامیده شده و روز ششم هر ماه هم «خردادروز» است. ایرانیان این روز را جشن میگرفتند. باور داشتند که زرتشت پیامبر ایرانی در روز خرداد از ماه فروردین به دنیا آمده و هم اندرین روز به پیامبری برگزیده شده است. هم بر آن بودند که گشتاسپ، شاهنشاه کیانی، در این روز فرخ، دین را از پیامبر ایران پذیرفته است.
از میان ایزدان، تیشتر و فروردین و باد، را همکاران «خُرداد»، و دیو گرسنگی و تشنگی را دشمنانش میشناختند.
ایرانیان باور داشتند که این هفت امشاسپند در گرودمان، که به زبان عربی عرش اعلا خوانده شده، بر تختهای زرین نشیمن دارند و هر یک از اینان پشتیبانان بخشی از آفرینش هستند. «خُرداد» فرشته نگهبان آب است و امرداد نگاهبانی گیاهان را در دست دارد. آدمی زیر نظر خود اهورامزداست.
گل خرداد، گل سوسن است.
اما سوای این که این داشتههای کهن را باورها و افسانهها دیده و شناختهایم، زمان آن است تا این داشتههای کهن خود را پیشینه و سرمایه فکر و اندیشه ایرانی بشناسیم.
جان هینلز که کتاب «شناخت اساطیر ایران» را نوشته، خبر داده است که مباحث فاضلانه بسیار در پیرامون اصل و منشا این «جلوهها» درگرفته است. او میگوید که اصل اینها هر چه باشد، مهم آرمانهای والا و اندیشه ژرفی است که در وجود هر یک از این فرشتگان نهفته است.
در باور ایرانیان کهن، نخستین این هفت نامیرای نیکوکار، بهمن است و او تجلی اندیشه نیک است. از پی او راستی آید، و جایگاه پس از آن همانا شهریاری نیک است.
ایرانی باور دارد که اندیشه نیک، آغازگاه راهی است که به شهریاری نیک خواهد رسید. نکتهای پرارج که در پیریزی دستگاههای فرمانروایی از دید به دور مانده است.
از پی آن درستی و کمال آیند و چون این راه پیموده شود، بیمرگی یا جاودانگی به دست خواهد آمد که فرجام برتر و آرمانی است.
«خُرداد» و دیگر تجلیات فکر کهن ایرانی نمادهایی است گیتیانه یا دنیوی که از کوشش ایرانیان در راه چیرهشدن بر طبیعت خبر میدهد. کوشش پردامنه و ژرفی که بخشی یا گامی از پیکربندی دستگاه جهانشناسی ایرانی است.
در این پیکربندی، گیتی، پایه و اساس شمرده شده و آدمی در اندرون وعدههای فرادنیوی نگه داشته نمیشود.
پژوهیدن در این باورها امروز هم یاور، راهنما و راهگشای ایرانی خواهد بود تا جایگاهی سزاوار خودش در دنیا بازیابد.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
«خُرداد»
دوم خرداد ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در آیین باستانی ایرانی هفت فرشته نامیرای نیکوکار هستند که آنان را اَمشاسپندان خوانند. آنان در جایگاهی فرود از ایزدان نشینند.
یکی از آن هفت نامیرای نیکوکار «خُرداد» است.
خرداد در اوستا «هوروتات» به معنای کمال و تمام راستی و دور بودن از هر کاستی است و نام او همواره با امرداد آمده است.
ایرانیان باستان باور داشتند که یزدان پاک، خرداد و امرداد را بدان کس بخشد که پندار و گفتار و کردارش سراسر نیکی و راستی باشد.
یکی از یشتها در اوستا «خُردادیَشت» نامیده شده و روز ششم هر ماه هم «خردادروز» است. ایرانیان این روز را جشن میگرفتند. باور داشتند که زرتشت پیامبر ایرانی در روز خرداد از ماه فروردین به دنیا آمده و هم اندرین روز به پیامبری برگزیده شده است. هم بر آن بودند که گشتاسپ، شاهنشاه کیانی، در این روز فرخ، دین را از پیامبر ایران پذیرفته است.
از میان ایزدان، تیشتر و فروردین و باد، را همکاران «خُرداد»، و دیو گرسنگی و تشنگی را دشمنانش میشناختند.
ایرانیان باور داشتند که این هفت امشاسپند در گرودمان، که به زبان عربی عرش اعلا خوانده شده، بر تختهای زرین نشیمن دارند و هر یک از اینان پشتیبانان بخشی از آفرینش هستند. «خُرداد» فرشته نگهبان آب است و امرداد نگاهبانی گیاهان را در دست دارد. آدمی زیر نظر خود اهورامزداست.
گل خرداد، گل سوسن است.
اما سوای این که این داشتههای کهن را باورها و افسانهها دیده و شناختهایم، زمان آن است تا این داشتههای کهن خود را پیشینه و سرمایه فکر و اندیشه ایرانی بشناسیم.
جان هینلز که کتاب «شناخت اساطیر ایران» را نوشته، خبر داده است که مباحث فاضلانه بسیار در پیرامون اصل و منشا این «جلوهها» درگرفته است. او میگوید که اصل اینها هر چه باشد، مهم آرمانهای والا و اندیشه ژرفی است که در وجود هر یک از این فرشتگان نهفته است.
در باور ایرانیان کهن، نخستین این هفت نامیرای نیکوکار، بهمن است و او تجلی اندیشه نیک است. از پی او راستی آید، و جایگاه پس از آن همانا شهریاری نیک است.
ایرانی باور دارد که اندیشه نیک، آغازگاه راهی است که به شهریاری نیک خواهد رسید. نکتهای پرارج که در پیریزی دستگاههای فرمانروایی از دید به دور مانده است.
از پی آن درستی و کمال آیند و چون این راه پیموده شود، بیمرگی یا جاودانگی به دست خواهد آمد که فرجام برتر و آرمانی است.
«خُرداد» و دیگر تجلیات فکر کهن ایرانی نمادهایی است گیتیانه یا دنیوی که از کوشش ایرانیان در راه چیرهشدن بر طبیعت خبر میدهد. کوشش پردامنه و ژرفی که بخشی یا گامی از پیکربندی دستگاه جهانشناسی ایرانی است.
در این پیکربندی، گیتی، پایه و اساس شمرده شده و آدمی در اندرون وعدههای فرادنیوی نگه داشته نمیشود.
پژوهیدن در این باورها امروز هم یاور، راهنما و راهگشای ایرانی خواهد بود تا جایگاهی سزاوار خودش در دنیا بازیابد.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خادمِ فرهنگِ ایران،
باغبانِ مثنوی و پیرِ پایندهٔ ادب و عرفان،
دکتر محمّدعلی موحد صد و یک ساله شد.
▪️شاد و خرّم دوّمِ خردادِ ما
روزِ میلادِ مِهیناستادِ ما
آن موحّد کاو به توحیدِ نظر
جمع کرده جملهٔ اضدادِ ما
آن شگفتآمیزهٔ عشق و خرد
اعتدالِ مردمی و دادِ ما
مفخرِ ایرانزمین در این زمان
صیتش از تبریز تا بغدادِ ما
عاشقِ راهِ مصدق، آن بزرگ
پیشوا و رهبرِ آزادِ ما
محمدرضا شفیعی کدکنی
عکس: ماهور زهرایی
#محمد_علی_موحد
ـــــــــــــــــــــــ
خادمِ فرهنگِ ایران،
باغبانِ مثنوی و پیرِ پایندهٔ ادب و عرفان،
دکتر محمّدعلی موحد صد و یک ساله شد.
▪️شاد و خرّم دوّمِ خردادِ ما
روزِ میلادِ مِهیناستادِ ما
آن موحّد کاو به توحیدِ نظر
جمع کرده جملهٔ اضدادِ ما
آن شگفتآمیزهٔ عشق و خرد
اعتدالِ مردمی و دادِ ما
مفخرِ ایرانزمین در این زمان
صیتش از تبریز تا بغدادِ ما
عاشقِ راهِ مصدق، آن بزرگ
پیشوا و رهبرِ آزادِ ما
محمدرضا شفیعی کدکنی
عکس: ماهور زهرایی
#محمد_علی_موحد
Forwarded from ایران بوم
معرفی کتاب《ارج نامهٔ دکتر محمّدعلی موحّد》
ارجنامۀ دکترمحمّدعلی موحّد چهرهٔ برجستۀ فرهنگ و ادب ایران به کوشش محمّد طاهری خسروشاهی در دانشگاه تبریز تدوین شد. این کتاب دربرگیرندۀ مطالبی از حدود ۷۰ شخصیت برجستۀ فرهنگ و ادب ایران است که دربارهٔ استاد موحّد نوشته شده یا به وی تقدیم شده است.
طاهری خسروشاهی، با اشاره به ضرورت تجلیل از خدمات دکتر موحّد اظهارداشت: دکتر محمدعلی موحّد یکی از فرزندان فرهیخته و بلندهمت ایران است که سرتاسر عمر پربرکت خود را در تکاپوی علمی و فرهنگی گذرانده و در راستای تقویت بنیادهای فرهنگی ایران اسلامی و تعمیق زبان و ادب فارسی تلاش کرده است.
وی با اشاره به جامعیّت شخصیت دکتر موحّد گفت: حوزههای متنوعی که دکتر موحّد در طول سالیان اخیر به پژوهش گرفته است، گواه تنوع علائق و ابعاد شخصیت اوست و آنچه در این میان مایهٔ شگفتی است، مهارت و دانش ژرف او در همهٔ این حوزههای متنوع است.
دکتر موحّد استاد حقوق نفت است و درعینحال عرفانپژوهی کمنظیر بهویژه در حوزهٔ مولویشناسی و ابنعربی پژوهشی است. همچنین سهم او در شناساندن سیمای ناشناختۀ شمس تبریزی بر کسی پوشیده نیست. در عرصهٔ تحقیقات تاریخی و بررسی اسناد هم بهویژه آنجا که پای منافع ملّی و وحدت سرزمینی در میان است، محققی پرحوصله و باریکنگر است.
وی افزود: ارجنامهٔ استاد موحّد پس از مقدمهای موجز از شرح حال ایشان، با درج سالشمار دقیقی از زندگی و آثار استاد آغاز میشود و سپس با گفتوگویی جدید دربارهٔ شمس تبریزی و چند موضوع دیگر ادامه مییابد. در بخش دوم ارجنامه که «دربارهٔ استاد» نام دارد، جمعی از دوستان و ارادتمندان دکتر موحّد، دربارهٔ سلوک اخلاقی و معنوی استاد و پیرامون آثار ایشان سخن گفتهاند. از مطالب مندرج در این بخش میتوان به آثاری از محمود دولتآبادی،هوشنگ مرادی کرمانی، عزتالله فولادوند، عبدالله کوثری، مجدالدین کیوانی، حجتالله ایوبی و ... اشاره کرد.
این پژوهشگر افزود: بخش سوم ارجنامۀ استاد موحّد به شیوۀ مرسوم جشننامهها و یادنامهها، دربرگیرندۀ آثار برخی از مفاخر و بزرگان فرهنگ و ادب است که مقالات خود را در موضوعات متنوع تحقیقات ادبی، تاریخی و حقوقی به احترام استاد موحّد از ایران و خارج کشور جهت انتشار در ارجنامۀ ایشان به دانشگاه تبریز اهدا کردهاند. از مؤلفان این بخش میتوان به آثاری از محمّدرضا شفیعی کدکنی احمد مهدوی دامغانی، بهاءالدین خرمشاهی، علیاکبر ولایتی، نصرالله پورجوادی ،محمدعلی اسلامی ندوشن، تقی پورنامداریان،محمدجعفر یاحقّی، ژاله آموزگار و ... اشاره کرد.
طاهری گفت: در صفحات پایانی کتاب، تصاویری منحصربهفرد و دیدنی از استاد موحّد برای نخستین بار چاپ شده است.
گفتنی است محمّدعلی موحّد متولد #دوم_خرداد ۱۳۰۲ شمسی در تبریز، ادیب، حقوقدان و عرفانپژوه و شمسشناس برجستۀ ایرانی است. وی در سالهای بحرانی ماجرای نفت در ایران (دههٔ سی) به معاونت حقوقی شرکت ملی نفت رسید و پس از آن بهعنوان معاونت اجرایی اوپک، در ژنو مستقر شد. از آثار وی میتوان به کتابهای: نفت ما و مسائل حقوقی آن، تصحیح مقالات شمس تبریزی (برندهٔ جایزۀ کتاب سال ایران)، ترجمۀ سفرنامه ابن بطوطه، خواب آشفتۀ نفت (برندۀ جایزۀ کتاب سال ایران)، در هوای حق و عدالت (برندۀ جایزهٔ اندیشهٔ سال)، ترجمه و تحلیل فصوصالحکم ابن عربی، تصحیح رساله در مناقب خداوندگار، ترجمهٔ اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر، مبالغهٔ مستعار (ردّ ادعای شیوخ بر مالکیت جزایر سهگانه) و ... اشاره کرد. موحّد از سال 1382 به عضویت پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران در آمده است.
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/11750-arj-name-dr-mohammad-ali-moavahed.html
@iranboom_ir
ارجنامۀ دکترمحمّدعلی موحّد چهرهٔ برجستۀ فرهنگ و ادب ایران به کوشش محمّد طاهری خسروشاهی در دانشگاه تبریز تدوین شد. این کتاب دربرگیرندۀ مطالبی از حدود ۷۰ شخصیت برجستۀ فرهنگ و ادب ایران است که دربارهٔ استاد موحّد نوشته شده یا به وی تقدیم شده است.
طاهری خسروشاهی، با اشاره به ضرورت تجلیل از خدمات دکتر موحّد اظهارداشت: دکتر محمدعلی موحّد یکی از فرزندان فرهیخته و بلندهمت ایران است که سرتاسر عمر پربرکت خود را در تکاپوی علمی و فرهنگی گذرانده و در راستای تقویت بنیادهای فرهنگی ایران اسلامی و تعمیق زبان و ادب فارسی تلاش کرده است.
وی با اشاره به جامعیّت شخصیت دکتر موحّد گفت: حوزههای متنوعی که دکتر موحّد در طول سالیان اخیر به پژوهش گرفته است، گواه تنوع علائق و ابعاد شخصیت اوست و آنچه در این میان مایهٔ شگفتی است، مهارت و دانش ژرف او در همهٔ این حوزههای متنوع است.
دکتر موحّد استاد حقوق نفت است و درعینحال عرفانپژوهی کمنظیر بهویژه در حوزهٔ مولویشناسی و ابنعربی پژوهشی است. همچنین سهم او در شناساندن سیمای ناشناختۀ شمس تبریزی بر کسی پوشیده نیست. در عرصهٔ تحقیقات تاریخی و بررسی اسناد هم بهویژه آنجا که پای منافع ملّی و وحدت سرزمینی در میان است، محققی پرحوصله و باریکنگر است.
وی افزود: ارجنامهٔ استاد موحّد پس از مقدمهای موجز از شرح حال ایشان، با درج سالشمار دقیقی از زندگی و آثار استاد آغاز میشود و سپس با گفتوگویی جدید دربارهٔ شمس تبریزی و چند موضوع دیگر ادامه مییابد. در بخش دوم ارجنامه که «دربارهٔ استاد» نام دارد، جمعی از دوستان و ارادتمندان دکتر موحّد، دربارهٔ سلوک اخلاقی و معنوی استاد و پیرامون آثار ایشان سخن گفتهاند. از مطالب مندرج در این بخش میتوان به آثاری از محمود دولتآبادی،هوشنگ مرادی کرمانی، عزتالله فولادوند، عبدالله کوثری، مجدالدین کیوانی، حجتالله ایوبی و ... اشاره کرد.
این پژوهشگر افزود: بخش سوم ارجنامۀ استاد موحّد به شیوۀ مرسوم جشننامهها و یادنامهها، دربرگیرندۀ آثار برخی از مفاخر و بزرگان فرهنگ و ادب است که مقالات خود را در موضوعات متنوع تحقیقات ادبی، تاریخی و حقوقی به احترام استاد موحّد از ایران و خارج کشور جهت انتشار در ارجنامۀ ایشان به دانشگاه تبریز اهدا کردهاند. از مؤلفان این بخش میتوان به آثاری از محمّدرضا شفیعی کدکنی احمد مهدوی دامغانی، بهاءالدین خرمشاهی، علیاکبر ولایتی، نصرالله پورجوادی ،محمدعلی اسلامی ندوشن، تقی پورنامداریان،محمدجعفر یاحقّی، ژاله آموزگار و ... اشاره کرد.
طاهری گفت: در صفحات پایانی کتاب، تصاویری منحصربهفرد و دیدنی از استاد موحّد برای نخستین بار چاپ شده است.
گفتنی است محمّدعلی موحّد متولد #دوم_خرداد ۱۳۰۲ شمسی در تبریز، ادیب، حقوقدان و عرفانپژوه و شمسشناس برجستۀ ایرانی است. وی در سالهای بحرانی ماجرای نفت در ایران (دههٔ سی) به معاونت حقوقی شرکت ملی نفت رسید و پس از آن بهعنوان معاونت اجرایی اوپک، در ژنو مستقر شد. از آثار وی میتوان به کتابهای: نفت ما و مسائل حقوقی آن، تصحیح مقالات شمس تبریزی (برندهٔ جایزۀ کتاب سال ایران)، ترجمۀ سفرنامه ابن بطوطه، خواب آشفتۀ نفت (برندۀ جایزۀ کتاب سال ایران)، در هوای حق و عدالت (برندۀ جایزهٔ اندیشهٔ سال)، ترجمه و تحلیل فصوصالحکم ابن عربی، تصحیح رساله در مناقب خداوندگار، ترجمهٔ اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر، مبالغهٔ مستعار (ردّ ادعای شیوخ بر مالکیت جزایر سهگانه) و ... اشاره کرد. موحّد از سال 1382 به عضویت پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران در آمده است.
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/11750-arj-name-dr-mohammad-ali-moavahed.html
@iranboom_ir
Forwarded from دکتر اسلامی نُدوشن
خرمشهر عروس ایران
هرگز نامِ تو اینسان خُرم نبوده، و شهر نبوده! هرگز تو اینسان آباد نبودهای. چون اکنون که خرابهای بیش نیستی.
خُرمشهر، شهرِ شهرها، عروسِ تپیده در خون و پاکیزه چون گُلاب، که در جمعِ بندگانِ شَهوَت، گرسنگانِ گوشت، کف بر دهانآوردگان، بدنِ خود را دوشیزه نگاهذداشتی؛ هتکشده، اما سر به مُهر. و نخلهایت زلف پریشان کردهاند، گیسو بریدهاند، در عزایِ عزیزان؛ نخلهایت چون پریان در چنگِ دیوان؛ در بند کشیدهشده، دهان بر سینه نهاده شد، و با این حال کام نبخشیده.
خُرمشهر، چه زیباست شبِ وصل، در آغوشِ دامادانی که تنشان بویِ عرق میدهد، و پوستشان تابیده است چون مِس، و بازوانشان پیچیده چون کُندهیِ تاک؛ دامادانِ همیشه داماد که زَفافِ آنها مرگِ آنهاست.
تو عروسِ ایرانی، عروسِ هزارن داماد؛ زیورِ تو تاریخ است، بویِ فردا میدهی، و کابینِ تو یادگارهایِ قرون است: مهتاب و نخلستان، سیاهیِ کاروانها، و سپیدیِ امیدها، لشکرِ سلم و تور که گم شد در این بیابانِ دود.
هم بر خاک زندگی داری و هم بر آب، خاکت چون غبارِ نشسته بر ضریح است، و آبت چون اشکِ روشن.
کارون کاکُلِ خود را بر ساقِ تو میساید و بر ناخنهایِ تو بوسه میزند، ناخن حنا بسته، چون عناب.
و نسیمی که بر تو میوزد نه از شرق است و نه از غرب، از بامِ عاشقان است که انگشتِ خود را بریدهاند و نمک بر آن پاشیده تا خوابشان نبرد.
دیدهبانِ دریچهیِ بلندِ صبح، پریِ دریایی، سیه چشمی که سر از پنجره بیرون آوردهای و دورِ دور را مینگری.
خرمنِ ناز پوشیده در چادرِ نیاز، چشمهایِ خود را مخوابان.
در تو چه میبینیم؟ از تو چه میشنویم، چه میبوییم؟ از سینهیِ پر رازِ تو، صبر و وقارِ تو، بیگناهیِ خاموش چون مریمِ تو.
میبینیم و میشنویم و میبوییم، جوابِ «قادسیه» را، بُرندهترین جواب با نرمترین آوا، پیامِ قرون و اعصار، صدایِ گمشدهیِ دور، بانگِ جرسهها، و آن این است که ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیدهاست و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهیِ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
خُرمشهر، دیدهبانِ برجِ بلند، چشم از راه بر مَدار، همه باز میگردند؛ مرغها که از بانگِ خمپارهها رفتند باز میگردند؛ مارها میروند و کبوترها میآیند. مغیلانها میخشکند و لالهها میرویند، و باز نخلها چترهایِ خود را خواهند جُنباند.
و ایران این لوکِ پیر همیشه جوان، چون یالهایِ خود را تکان دهد بادیه میلرزد، رملها و صحراهایِ غَفر میلرزند، سرابها میلرزند، نوشندگانِ نفت که کبابِ سوسمار «مزهٔ» آنهاست، میلرزند.
غباری برخاسته است و سواری در راه است.
“دکتر محمد علی اسلامی ندوشن – ۵ خردادماه ۱۳۶۱”
____
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
هرگز نامِ تو اینسان خُرم نبوده، و شهر نبوده! هرگز تو اینسان آباد نبودهای. چون اکنون که خرابهای بیش نیستی.
خُرمشهر، شهرِ شهرها، عروسِ تپیده در خون و پاکیزه چون گُلاب، که در جمعِ بندگانِ شَهوَت، گرسنگانِ گوشت، کف بر دهانآوردگان، بدنِ خود را دوشیزه نگاهذداشتی؛ هتکشده، اما سر به مُهر. و نخلهایت زلف پریشان کردهاند، گیسو بریدهاند، در عزایِ عزیزان؛ نخلهایت چون پریان در چنگِ دیوان؛ در بند کشیدهشده، دهان بر سینه نهاده شد، و با این حال کام نبخشیده.
خُرمشهر، چه زیباست شبِ وصل، در آغوشِ دامادانی که تنشان بویِ عرق میدهد، و پوستشان تابیده است چون مِس، و بازوانشان پیچیده چون کُندهیِ تاک؛ دامادانِ همیشه داماد که زَفافِ آنها مرگِ آنهاست.
تو عروسِ ایرانی، عروسِ هزارن داماد؛ زیورِ تو تاریخ است، بویِ فردا میدهی، و کابینِ تو یادگارهایِ قرون است: مهتاب و نخلستان، سیاهیِ کاروانها، و سپیدیِ امیدها، لشکرِ سلم و تور که گم شد در این بیابانِ دود.
هم بر خاک زندگی داری و هم بر آب، خاکت چون غبارِ نشسته بر ضریح است، و آبت چون اشکِ روشن.
کارون کاکُلِ خود را بر ساقِ تو میساید و بر ناخنهایِ تو بوسه میزند، ناخن حنا بسته، چون عناب.
و نسیمی که بر تو میوزد نه از شرق است و نه از غرب، از بامِ عاشقان است که انگشتِ خود را بریدهاند و نمک بر آن پاشیده تا خوابشان نبرد.
دیدهبانِ دریچهیِ بلندِ صبح، پریِ دریایی، سیه چشمی که سر از پنجره بیرون آوردهای و دورِ دور را مینگری.
خرمنِ ناز پوشیده در چادرِ نیاز، چشمهایِ خود را مخوابان.
در تو چه میبینیم؟ از تو چه میشنویم، چه میبوییم؟ از سینهیِ پر رازِ تو، صبر و وقارِ تو، بیگناهیِ خاموش چون مریمِ تو.
میبینیم و میشنویم و میبوییم، جوابِ «قادسیه» را، بُرندهترین جواب با نرمترین آوا، پیامِ قرون و اعصار، صدایِ گمشدهیِ دور، بانگِ جرسهها، و آن این است که ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیدهاست و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهیِ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
خُرمشهر، دیدهبانِ برجِ بلند، چشم از راه بر مَدار، همه باز میگردند؛ مرغها که از بانگِ خمپارهها رفتند باز میگردند؛ مارها میروند و کبوترها میآیند. مغیلانها میخشکند و لالهها میرویند، و باز نخلها چترهایِ خود را خواهند جُنباند.
و ایران این لوکِ پیر همیشه جوان، چون یالهایِ خود را تکان دهد بادیه میلرزد، رملها و صحراهایِ غَفر میلرزند، سرابها میلرزند، نوشندگانِ نفت که کبابِ سوسمار «مزهٔ» آنهاست، میلرزند.
غباری برخاسته است و سواری در راه است.
“دکتر محمد علی اسلامی ندوشن – ۵ خردادماه ۱۳۶۱”
____
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
چهارم خردادماه سالروز درگذشت دکتر علیاکبر سیاسی
... فکر مهم دیگرش که خوشبختانه عملی شد موضوع «استقلال دانشگاه» بود. او شخصاً موفق شد با استفاده از موافقت شاه و قدرت سیاسی و حسن قبول شخص قوامالسلطنه (نخستوزیر وقت) این فکر عمده را از مراحل دولتی و قانونی بگذراند و به دانشگاه شخصیت و اعتبار و حیثیت ببخشد.
فکر استقلال دادن به دانشگاه تهران در امور علمی و اداری خود در فرهنگ ایران که تمام جلوههای آموزشی جنبۀ دولتی محض داشت، کاری نو و اقدامی بسیار مهم بود.
از زمانی که دانشگاه استقلال یافته بود عدهای از استادان خود را متکی به نفس میدانستند. شاید از همین روی بود که دکتر سیاسی دو بار با مشکل سیاسی و مملکتی روبهرو شد و هردو بار به مناسبت آن بود که حکومت توقع داشت دانشگاه عدهای از استادان را به مناسبت جریانهای سیاسی که پیش آمده بود از کار برکنار کند.
بار اول پس از تیراندازی به شاه در دانشگاه و اعلام غیرقانونی بودن حزب توده بود. حکومت وقت میخواست بدان مناسبت، رئیس دانشگاه استادانی را که عضو حزب توده بودند برای همیشه از مقام علمی اخراج کند. او چون آن کار را مطابق قانون نمیدانست از قبول آن تن میزد.
دیگربار پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود که چون دوازده نفر از استادان دانشگاه اعلامیهای را که توسط عدهای از رجال ملّی و مخالفان دولت وقت علیه انعقاد قرارداد کنسرسیوم نفت تهیه شده بود، امضاء کرده بودند، حکومت مُصر بود که دانشگاه این دوازده نفر را از دانشگاه اخراج کند. دکتر سیاسی زیر بار نمیرفت و میگفت دانشگاه دارای چنین اختیار و حقی نیست و از امضای احکامی که وزارت فرهنگ انتظار صدور آنها را داشت تن زد. عاقبت وزیر فرهنگ وقت آن احکام را امضاء کرد و برکناری آن دوازده استاد اعلام شد. متعاقب آن قانونی از مجلس گذرانیده شد که طرز تعیین رئیس انتخابی دانشگاه تغییر یافت و اختیار انتخاب مستقیم رئیس دانشگاه از شورای دانشگاه سلب شد و به شاه اختیار داده شد تا شاه از میان سه نفر منتخب شورای دانشگاه یکی را به ریاست دانشگاه برگزیند.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۹۵۳-۹۵۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
... فکر مهم دیگرش که خوشبختانه عملی شد موضوع «استقلال دانشگاه» بود. او شخصاً موفق شد با استفاده از موافقت شاه و قدرت سیاسی و حسن قبول شخص قوامالسلطنه (نخستوزیر وقت) این فکر عمده را از مراحل دولتی و قانونی بگذراند و به دانشگاه شخصیت و اعتبار و حیثیت ببخشد.
فکر استقلال دادن به دانشگاه تهران در امور علمی و اداری خود در فرهنگ ایران که تمام جلوههای آموزشی جنبۀ دولتی محض داشت، کاری نو و اقدامی بسیار مهم بود.
از زمانی که دانشگاه استقلال یافته بود عدهای از استادان خود را متکی به نفس میدانستند. شاید از همین روی بود که دکتر سیاسی دو بار با مشکل سیاسی و مملکتی روبهرو شد و هردو بار به مناسبت آن بود که حکومت توقع داشت دانشگاه عدهای از استادان را به مناسبت جریانهای سیاسی که پیش آمده بود از کار برکنار کند.
بار اول پس از تیراندازی به شاه در دانشگاه و اعلام غیرقانونی بودن حزب توده بود. حکومت وقت میخواست بدان مناسبت، رئیس دانشگاه استادانی را که عضو حزب توده بودند برای همیشه از مقام علمی اخراج کند. او چون آن کار را مطابق قانون نمیدانست از قبول آن تن میزد.
دیگربار پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود که چون دوازده نفر از استادان دانشگاه اعلامیهای را که توسط عدهای از رجال ملّی و مخالفان دولت وقت علیه انعقاد قرارداد کنسرسیوم نفت تهیه شده بود، امضاء کرده بودند، حکومت مُصر بود که دانشگاه این دوازده نفر را از دانشگاه اخراج کند. دکتر سیاسی زیر بار نمیرفت و میگفت دانشگاه دارای چنین اختیار و حقی نیست و از امضای احکامی که وزارت فرهنگ انتظار صدور آنها را داشت تن زد. عاقبت وزیر فرهنگ وقت آن احکام را امضاء کرد و برکناری آن دوازده استاد اعلام شد. متعاقب آن قانونی از مجلس گذرانیده شد که طرز تعیین رئیس انتخابی دانشگاه تغییر یافت و اختیار انتخاب مستقیم رئیس دانشگاه از شورای دانشگاه سلب شد و به شاه اختیار داده شد تا شاه از میان سه نفر منتخب شورای دانشگاه یکی را به ریاست دانشگاه برگزیند.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۹۵۳-۹۵۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from فرهنگ جاوید (هوشنگ جاوید)
شاهنامه شناسی (۱)
پژوهش ونوشته : هوشنگ جاوید
شاهنامه آگوستوس
به کوشش یوحنا آگوستوس ولرس، آموزگار درس شرقی در دارالفنون کیسن ، در شهر لیدن ، درچاپخانه بریل هلند ، درتاریخ ۱۸۷۷میلادی به چاپ رسیده ، خودش شرح داده که این نسخه را از روی دونسخه موجود در پاریس و کلکته فراهم آورده است، اواین اثر را در سه جلد فراهم آورده، که درپایان هر جلد، لغت نامه و شرح پاره ای جملات و واژگان را به زبان هلندی نوشته است، اصل متن به زبان پارسی است .
شاهنامه کشمیری
سروده عبد الوهاب زبَری است ، که بنا به دستور غلام محمد نور محمد تاجران سری نگری، وبه خط کاتب محمد حسن وفایی اندرکاری ، وبا نظارت ملک محمد عارف ، به زبان پارسی کشمیری وبصورت سنگی بچاپ رسیده است ، آغاز آن با داستان افراسیاب ورستم آغاز می گردد، تاریخ چاپ مشخص نشد .
شاهنامه متروپولیتن (همان شاهنامه تهماسبی)به زبان انگلیسی این اثر باشرح وتوضیح شیلا ،آر،کَنِبی، به سرپرستی : مارک پولی زوتی ، و ویرایش فیلومینا ماریانی ، ارائه شده ، این شاهنامه حاصل همکاری موزه مترو پولیتن ، دانشگاه ییل آمریکا و نیو هاوِن لندن، است ،که بازنگری و شرح مبسوطی در مورد نقوش صورتبندی شده در آن را بصورت تخصصی میتوان شاهد بود، شاهنامه تهماسبی ، یکی از نسخه های نادر شاهنامه در جهان است .
این مطلب ادامه دارد
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید .
به هنگام نقل مطلب در جای دیگر امانتدار منبع ارائه دهنده باشید .
پژوهش ونوشته : هوشنگ جاوید
شاهنامه آگوستوس
به کوشش یوحنا آگوستوس ولرس، آموزگار درس شرقی در دارالفنون کیسن ، در شهر لیدن ، درچاپخانه بریل هلند ، درتاریخ ۱۸۷۷میلادی به چاپ رسیده ، خودش شرح داده که این نسخه را از روی دونسخه موجود در پاریس و کلکته فراهم آورده است، اواین اثر را در سه جلد فراهم آورده، که درپایان هر جلد، لغت نامه و شرح پاره ای جملات و واژگان را به زبان هلندی نوشته است، اصل متن به زبان پارسی است .
شاهنامه کشمیری
سروده عبد الوهاب زبَری است ، که بنا به دستور غلام محمد نور محمد تاجران سری نگری، وبه خط کاتب محمد حسن وفایی اندرکاری ، وبا نظارت ملک محمد عارف ، به زبان پارسی کشمیری وبصورت سنگی بچاپ رسیده است ، آغاز آن با داستان افراسیاب ورستم آغاز می گردد، تاریخ چاپ مشخص نشد .
شاهنامه متروپولیتن (همان شاهنامه تهماسبی)به زبان انگلیسی این اثر باشرح وتوضیح شیلا ،آر،کَنِبی، به سرپرستی : مارک پولی زوتی ، و ویرایش فیلومینا ماریانی ، ارائه شده ، این شاهنامه حاصل همکاری موزه مترو پولیتن ، دانشگاه ییل آمریکا و نیو هاوِن لندن، است ،که بازنگری و شرح مبسوطی در مورد نقوش صورتبندی شده در آن را بصورت تخصصی میتوان شاهد بود، شاهنامه تهماسبی ، یکی از نسخه های نادر شاهنامه در جهان است .
این مطلب ادامه دارد
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید .
به هنگام نقل مطلب در جای دیگر امانتدار منبع ارائه دهنده باشید .
Telegram
فرهنگ جاوید
ویژه پرداختن به فرهنگ مردم ایران
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
Forwarded from فرهنگ جاوید (هوشنگ جاوید)
شاهنامه شناسی (۲)
نوشته وپژوهش : هوشنگ جاوید
شاهنامه طهرانی ( شاهنامه رازی) :
این شاهنامه به صورت چاپ سنگی، بنا بدستور حاجی محمد حسین تاجرطهرانی و با نظارت مصطفی قلی ابن محمدهادی سلطان کجوری بلده ای ، درچاپخانه قاجاری به وسیله حاج عبدالمحمد رازی ،درمحرم سال ۱۲۶۷ه.ق به چاپ رسیده است،هجونامه معروف ومنسوب به فردوسی درمقدمه همین شاهنامه آمده است ، دو هجونامه است که بسیاری از پژوهندگان شاهنامه براین باور هستند، می تواند از تراوشات اندیشه مصطفی قلی باشدکه دراثرستم شاه قاجار دل پُری از اوداشته وبا ادبیات ضعیف خودخواسته به نظم فردوسی حرفی بزند ، پس از هجونامه ، واژه نامه را ارائه کرده اندو سپس به متن اصلی پرداخته اند.
درپایان هجونامه این چنین نفرینی دارد که :
بنالم به درگاه یزدان پاک فشاننده برسر، پراکنده خاک(!!)
که یارب روانش به آتش بسوز دل بنده مستحق برفروز
شاهنامه عربی:
این شاهنامه در بین سال های ۶۲۰ه،ق تا ۶۲۱دردمشق ، به نثر ترجمه شده و نگارنده آن علی ابن محمد اصفهانی ، نامور به قوام الدین بنداری است ، که شاعر وفقیهی هم عصر با عمادالدین کاتب اصفهانی است، ادیب و فارسی دان نامدار مصری عبدالوهاب بن محمد بن حسن بن سالم عُزام ، درجایی گفته است که : درگذشته قصد داشته خودش شاهنامه را به نثر درآورَرَد، اما نتوانسته واین ترجمه عربی را دریک مجلّد دو کتابی در ۱۳۵۰ ه،ق به چاپ رسانده است، این شاهنامه با ترجمه فارسی در ۱۳۸۰ه،ش توسط انجمن آثار ومفاخر فرهنگی ایران به چاپ رسید .
شاهنامه صبا(شهنشاه نامه):
این شاهنامه به سبک نظم فردوسی در دوره حکومت فتحعلیشاه قاجار، توسط فتحعلی خان صبای کاشانی ، ملک الشعرای دربار فتحعلی شاه سروده شده و به تحریر درآمده، صبای کاشانی ازشاگردان صباحی بیدگلی است، براثر اتفاق به هنگام رفتن شاه قاجار ازتهران به آذربایجان به قصد جنگ با روس ها، درکنار شاه بوده ویکی از رویداد هارا به نظم درمی آوَرَد، به همین سبب از سوی فتحعلی شاه، مامور می شودکه تاریخ رویدادهای دوران اورا همانند شاهنامه به نظم دربیاورد، اواین اثررا در۱۲۲۴قمری آغاز می کندودر ۱۲۳۰قمری به پایان می برد، دیباچه این شاهنامه با خط نشاط اصفهانی است وصورتبندی مجالس آن را محمد حسن افشار نقاشباشی انجام داده است.
این شاهنامه در حدود چهل هزاربیت ودر بحر متقارب سروده شده است.
این مطلب ادامه دارد.....
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید.
به هنگام نقل مطلب درجای دیگر امانتدار منبع ارائه دهنده باشید .
نوشته وپژوهش : هوشنگ جاوید
شاهنامه طهرانی ( شاهنامه رازی) :
این شاهنامه به صورت چاپ سنگی، بنا بدستور حاجی محمد حسین تاجرطهرانی و با نظارت مصطفی قلی ابن محمدهادی سلطان کجوری بلده ای ، درچاپخانه قاجاری به وسیله حاج عبدالمحمد رازی ،درمحرم سال ۱۲۶۷ه.ق به چاپ رسیده است،هجونامه معروف ومنسوب به فردوسی درمقدمه همین شاهنامه آمده است ، دو هجونامه است که بسیاری از پژوهندگان شاهنامه براین باور هستند، می تواند از تراوشات اندیشه مصطفی قلی باشدکه دراثرستم شاه قاجار دل پُری از اوداشته وبا ادبیات ضعیف خودخواسته به نظم فردوسی حرفی بزند ، پس از هجونامه ، واژه نامه را ارائه کرده اندو سپس به متن اصلی پرداخته اند.
درپایان هجونامه این چنین نفرینی دارد که :
بنالم به درگاه یزدان پاک فشاننده برسر، پراکنده خاک(!!)
که یارب روانش به آتش بسوز دل بنده مستحق برفروز
شاهنامه عربی:
این شاهنامه در بین سال های ۶۲۰ه،ق تا ۶۲۱دردمشق ، به نثر ترجمه شده و نگارنده آن علی ابن محمد اصفهانی ، نامور به قوام الدین بنداری است ، که شاعر وفقیهی هم عصر با عمادالدین کاتب اصفهانی است، ادیب و فارسی دان نامدار مصری عبدالوهاب بن محمد بن حسن بن سالم عُزام ، درجایی گفته است که : درگذشته قصد داشته خودش شاهنامه را به نثر درآورَرَد، اما نتوانسته واین ترجمه عربی را دریک مجلّد دو کتابی در ۱۳۵۰ ه،ق به چاپ رسانده است، این شاهنامه با ترجمه فارسی در ۱۳۸۰ه،ش توسط انجمن آثار ومفاخر فرهنگی ایران به چاپ رسید .
شاهنامه صبا(شهنشاه نامه):
این شاهنامه به سبک نظم فردوسی در دوره حکومت فتحعلیشاه قاجار، توسط فتحعلی خان صبای کاشانی ، ملک الشعرای دربار فتحعلی شاه سروده شده و به تحریر درآمده، صبای کاشانی ازشاگردان صباحی بیدگلی است، براثر اتفاق به هنگام رفتن شاه قاجار ازتهران به آذربایجان به قصد جنگ با روس ها، درکنار شاه بوده ویکی از رویداد هارا به نظم درمی آوَرَد، به همین سبب از سوی فتحعلی شاه، مامور می شودکه تاریخ رویدادهای دوران اورا همانند شاهنامه به نظم دربیاورد، اواین اثررا در۱۲۲۴قمری آغاز می کندودر ۱۲۳۰قمری به پایان می برد، دیباچه این شاهنامه با خط نشاط اصفهانی است وصورتبندی مجالس آن را محمد حسن افشار نقاشباشی انجام داده است.
این شاهنامه در حدود چهل هزاربیت ودر بحر متقارب سروده شده است.
این مطلب ادامه دارد.....
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید.
به هنگام نقل مطلب درجای دیگر امانتدار منبع ارائه دهنده باشید .
Forwarded from فرهنگ جاوید (هوشنگ جاوید)
شاهنامه شناسی (۳)
پژوهش ونوشته : هوشنگ جاوید
شاهنامه نادری :
سروده محمد علی توسی ، نامور به فردوسی ثانی! که نسخه چاپی آن به اهتمام احمد سهیلی خوانساری ازسوی انجمن آثارملی درسال ۱۳۳۹ه،ش درچاپخانه تابان تهران به چاپ رسید، توسی ازآغاز کارنادرشاه همراه اوبوده ، وشرح گسترده وکنجکاوانه ای با بزرگنمایی های شگفت، ازجنگ ها و کشور گشایی های اورا به نظم درآورده ، و از شیوه بحر ونظم فردوسی استفاده کرده، درآغاز اثرش چنین نوشته که :
برافراشتم رایت خامه را فکندم زآواز شهنامه را
هرآن کس که نظم مرا گوش کرد کلام نظامی فراموش کرد(!!)
اثراو با ستایش خداوند، پیامبر اسلام(ص)امامان شیعه (ع)و نادرشاه آغاز میشود وسرآغاز داستانش از برهم خوردگی ایران وطغیان افغان شروع شده و با کشته شدن نادر شاه به پایان می رسد، او همان شاعری است که دوبیت پرآوازه درمورد مرگ نادرشاه درهمین اثر دارد:
سرشب ،سَرِقتل وتاراج داشت سحرگه نه تن سر، نه سر، تاج داشت
به یک گردش چرخ نیلوفری نه نادر بجا ماند نه نادری .
شاهنامه نادری (سیالکوتی):
این شاهنامه نیز سروده شده در بحر و وزن شاهنامه است، وتمام ماجرای یورش نادرشاه افشاربه هندوستان وفتح آن کشور را از سال ۱۱۵۱ تا ۱۱۵۲ه،ق بیان کرده است، سراینده آن شاعرنیمه اول سده دوازدهم هند، نظام الدین عشرت سیالکوتی است، که آن را درسال ۱۱۶۲ه،ق به پایان رسانده، و تمامی رویدادهای جنگ آوری نادرشاه درهند تا تاجگذاری احمد شاه درّانی (ابدالی) رادر برمی گیرد، به این اثر به جهت نام سراینده اش ، شاهنامه سیالکوتی هم می گویند.
نغز نامه نادری (نامه نغز):
منظومه ای حماسی است ،مشتمل برشش هزاروچهار صدوهفتاد وسه بیت ، که تمامی بیان رویدادهای ورود نادرشاه به سرزمین سندبطور کامل است، سراینده این اثر فردی است بنام "باغ علی غایف"که آن را درزمان حکومت "محمد خدایار خان عباسی"ناموربه "کلهورا"که والی سند بوده ، به سال ۱۱۵۵ه،ق پدید آورده است.
شاهنامه کشمیری :
نوشته عبدالوهاب زِبَری، وبه خط کاتب محمدحسن وفایی اندرکاری، وبنا به دستور غلام محمد نورمحمد تاجران سری نگری توسط ملک محمد عارف نظارت شده ودر سری نگر کشمیر به چاپ رسیده است، تاریخ چاپ درنسخه ای که بدستم رسید مشخص نشد، این اثر بصورت چاپ سنگی است و شروع آن با داستان افراسیاب ورستم آغاز می گردد.
این مطلب ادامه دارد.....
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید.
به هنگام نقل مطلب درجای دیگر امانتدارمنبع ارائه دهنده باشید .
پژوهش ونوشته : هوشنگ جاوید
شاهنامه نادری :
سروده محمد علی توسی ، نامور به فردوسی ثانی! که نسخه چاپی آن به اهتمام احمد سهیلی خوانساری ازسوی انجمن آثارملی درسال ۱۳۳۹ه،ش درچاپخانه تابان تهران به چاپ رسید، توسی ازآغاز کارنادرشاه همراه اوبوده ، وشرح گسترده وکنجکاوانه ای با بزرگنمایی های شگفت، ازجنگ ها و کشور گشایی های اورا به نظم درآورده ، و از شیوه بحر ونظم فردوسی استفاده کرده، درآغاز اثرش چنین نوشته که :
برافراشتم رایت خامه را فکندم زآواز شهنامه را
هرآن کس که نظم مرا گوش کرد کلام نظامی فراموش کرد(!!)
اثراو با ستایش خداوند، پیامبر اسلام(ص)امامان شیعه (ع)و نادرشاه آغاز میشود وسرآغاز داستانش از برهم خوردگی ایران وطغیان افغان شروع شده و با کشته شدن نادر شاه به پایان می رسد، او همان شاعری است که دوبیت پرآوازه درمورد مرگ نادرشاه درهمین اثر دارد:
سرشب ،سَرِقتل وتاراج داشت سحرگه نه تن سر، نه سر، تاج داشت
به یک گردش چرخ نیلوفری نه نادر بجا ماند نه نادری .
شاهنامه نادری (سیالکوتی):
این شاهنامه نیز سروده شده در بحر و وزن شاهنامه است، وتمام ماجرای یورش نادرشاه افشاربه هندوستان وفتح آن کشور را از سال ۱۱۵۱ تا ۱۱۵۲ه،ق بیان کرده است، سراینده آن شاعرنیمه اول سده دوازدهم هند، نظام الدین عشرت سیالکوتی است، که آن را درسال ۱۱۶۲ه،ق به پایان رسانده، و تمامی رویدادهای جنگ آوری نادرشاه درهند تا تاجگذاری احمد شاه درّانی (ابدالی) رادر برمی گیرد، به این اثر به جهت نام سراینده اش ، شاهنامه سیالکوتی هم می گویند.
نغز نامه نادری (نامه نغز):
منظومه ای حماسی است ،مشتمل برشش هزاروچهار صدوهفتاد وسه بیت ، که تمامی بیان رویدادهای ورود نادرشاه به سرزمین سندبطور کامل است، سراینده این اثر فردی است بنام "باغ علی غایف"که آن را درزمان حکومت "محمد خدایار خان عباسی"ناموربه "کلهورا"که والی سند بوده ، به سال ۱۱۵۵ه،ق پدید آورده است.
شاهنامه کشمیری :
نوشته عبدالوهاب زِبَری، وبه خط کاتب محمدحسن وفایی اندرکاری، وبنا به دستور غلام محمد نورمحمد تاجران سری نگری توسط ملک محمد عارف نظارت شده ودر سری نگر کشمیر به چاپ رسیده است، تاریخ چاپ درنسخه ای که بدستم رسید مشخص نشد، این اثر بصورت چاپ سنگی است و شروع آن با داستان افراسیاب ورستم آغاز می گردد.
این مطلب ادامه دارد.....
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید.
به هنگام نقل مطلب درجای دیگر امانتدارمنبع ارائه دهنده باشید .
Telegram
فرهنگ جاوید
ویژه پرداختن به فرهنگ مردم ایران
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
Forwarded from فرهنگ جاوید (هوشنگ جاوید)
شاهنامه شناسی (۴)
نوشته وپژوهش : هوشنگ جاوید
شاهنامه قره چغای خان(شاهنامه وینزور):
این شاهنامه که اینک درکاخ سلطنتی وینزور دربریتانیا نگهداری می شود، حکایت شگفتی دارد از مصادره به نام!
این اثر بنا به سفارش قره چغای خان والی مشهد در۱۰۵۸ ه،ق نوشته شده،ودارای مینیاتورهای زیبایی است که پژوهندگان نگارگری آن را به محمدیوسف ومحمدقاسم نسبت داده اند، استاد مهدی حسینی براین عقیده است که این اثر را هنرمندان "شاهنامه رشیدا" صورتبندی کرده اند.
دردوره محمدشاه قاجار درسال ۱۲۵۳ه،ق هرات به محاصره ایرانی ها درمی آید،انگلیسی های استعمارگر که ازگسترش نیروهای ایرانی خشنود نبودند،با یاری کلنل پاتینجر فرمانده وجاسوسی که سفرنامه اش به سیستان وبلوچستان ترجمه هم شده، به کمک افغان ها می آیندوموجبات شکست سنگین قشون ایران را فراهم می آورند،به پاداش این خوش خدمتی مزوّرانه آنان کامران شاه افغان که حاکم هرات بود، شاهنامه قره چغای خان را که به او ارث رسیده بود، درشوال ۱۲۵۵ه،ق با این پیام به دربار ملکه انگلیس می فرستد که : "بلقیس غرب، مهدعلیا،ویکتوریا ملکه بریتانیای کبیر"!!
ازآن زمان انگلیسی ها کوشش می کنند که این شاهنامه را با نام "وینزور" به جهان بشناسانند!!
چرا که نگارگری های نخستین این نسخه برخلاف سایر شاهنامه هاکه با دومجلس بزم ورزم قهرمانان شاهنامه شروع می شود، با دومجلس مربوط به بلقیس وسلیمان نبی وهدهدآغاز گردیده است .
شاهنامه دقیقی:
این شاهنامه پدید آمده از سوی شاعر عهد سامانی که می گویند زرتشتی هم بوده ،پدیدآمده است، فردوسی دیداری را که با او داشته چنین شرح می دهد:
جوانی بیامد گشاده زبان سخن گفتن خوب وطبع روان
بیگمان مراودات فردوسی بادقیقی بسیاربوده که دلیل مرگ اورا ناشی از بد خویی او می داندوچنین بیان می کند:
جوانیش را خوی بد یار بود همه ساله تابُدبه پیکار بود
براوتاختن کردناگاه مرگ نهادش به سر بریکی تیره ترگ
بدان خوی بدجان شیرین بداد نبودازجهان دلش یک روز شاد
یکایک از اوبخت برگشته شد بدست یکی بنده برکُشته شد!!
نام اصلی او ابومنصور محمدابن احمددقیقی است ، شرح شاهنامه دقیقی ، به همت دکتر محمدجواد شریعت توسط نشر اساطیر بچاپ رسیده است، آنچه که اهمیت دارد این است که فردوسی بخشی از اثر خودرا ازشاهنامه دقیقی وام گیری کرده ومی گوید که شاهنامه دقیقی نیمه کاره ماندوهمین انگیزه ای می شود که خودش دست بکار نوشتن شاهنامه شود:
برفت او واین نامه ناگفته ماند چنان بخت بیدار او خفته ماند
بکن عفو یارب گناه ورا بیفزای درحشر جاه ورا
دل روشن من چوبرگشت ازاوی سوی تخت شاه جهان کرد روی
که این نامه را دست پیش آورم زدفتر، به گفتار خویش آورم
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیرمطالب کانال فرهنگ جاوید باسید.
به هنگام نقل مطلب درجای دیگر امانتدار منبع ارائه دهنده باشید.
نوشته وپژوهش : هوشنگ جاوید
شاهنامه قره چغای خان(شاهنامه وینزور):
این شاهنامه که اینک درکاخ سلطنتی وینزور دربریتانیا نگهداری می شود، حکایت شگفتی دارد از مصادره به نام!
این اثر بنا به سفارش قره چغای خان والی مشهد در۱۰۵۸ ه،ق نوشته شده،ودارای مینیاتورهای زیبایی است که پژوهندگان نگارگری آن را به محمدیوسف ومحمدقاسم نسبت داده اند، استاد مهدی حسینی براین عقیده است که این اثر را هنرمندان "شاهنامه رشیدا" صورتبندی کرده اند.
دردوره محمدشاه قاجار درسال ۱۲۵۳ه،ق هرات به محاصره ایرانی ها درمی آید،انگلیسی های استعمارگر که ازگسترش نیروهای ایرانی خشنود نبودند،با یاری کلنل پاتینجر فرمانده وجاسوسی که سفرنامه اش به سیستان وبلوچستان ترجمه هم شده، به کمک افغان ها می آیندوموجبات شکست سنگین قشون ایران را فراهم می آورند،به پاداش این خوش خدمتی مزوّرانه آنان کامران شاه افغان که حاکم هرات بود، شاهنامه قره چغای خان را که به او ارث رسیده بود، درشوال ۱۲۵۵ه،ق با این پیام به دربار ملکه انگلیس می فرستد که : "بلقیس غرب، مهدعلیا،ویکتوریا ملکه بریتانیای کبیر"!!
ازآن زمان انگلیسی ها کوشش می کنند که این شاهنامه را با نام "وینزور" به جهان بشناسانند!!
چرا که نگارگری های نخستین این نسخه برخلاف سایر شاهنامه هاکه با دومجلس بزم ورزم قهرمانان شاهنامه شروع می شود، با دومجلس مربوط به بلقیس وسلیمان نبی وهدهدآغاز گردیده است .
شاهنامه دقیقی:
این شاهنامه پدید آمده از سوی شاعر عهد سامانی که می گویند زرتشتی هم بوده ،پدیدآمده است، فردوسی دیداری را که با او داشته چنین شرح می دهد:
جوانی بیامد گشاده زبان سخن گفتن خوب وطبع روان
بیگمان مراودات فردوسی بادقیقی بسیاربوده که دلیل مرگ اورا ناشی از بد خویی او می داندوچنین بیان می کند:
جوانیش را خوی بد یار بود همه ساله تابُدبه پیکار بود
براوتاختن کردناگاه مرگ نهادش به سر بریکی تیره ترگ
بدان خوی بدجان شیرین بداد نبودازجهان دلش یک روز شاد
یکایک از اوبخت برگشته شد بدست یکی بنده برکُشته شد!!
نام اصلی او ابومنصور محمدابن احمددقیقی است ، شرح شاهنامه دقیقی ، به همت دکتر محمدجواد شریعت توسط نشر اساطیر بچاپ رسیده است، آنچه که اهمیت دارد این است که فردوسی بخشی از اثر خودرا ازشاهنامه دقیقی وام گیری کرده ومی گوید که شاهنامه دقیقی نیمه کاره ماندوهمین انگیزه ای می شود که خودش دست بکار نوشتن شاهنامه شود:
برفت او واین نامه ناگفته ماند چنان بخت بیدار او خفته ماند
بکن عفو یارب گناه ورا بیفزای درحشر جاه ورا
دل روشن من چوبرگشت ازاوی سوی تخت شاه جهان کرد روی
که این نامه را دست پیش آورم زدفتر، به گفتار خویش آورم
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیرمطالب کانال فرهنگ جاوید باسید.
به هنگام نقل مطلب درجای دیگر امانتدار منبع ارائه دهنده باشید.
Telegram
فرهنگ جاوید
ویژه پرداختن به فرهنگ مردم ایران
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
Forwarded from فرهنگ جاوید (هوشنگ جاوید)
شاهنامه شناسی (۵)
نوشته وپژوهش: هوشنگ جاوید
شاهنامه ثعالبی:
این اثر را ابومنصور عبدالملک بن محمدابن اسماعیل الثعالبی ، بین سال های ۴۰۸ تا۴۱۲ه،ق درنیشابور نوشته است، مهمترین نسخ موجود ازآن یکی درکتابخانه ابراهیم پاشا درقسطنطنیه ودیگری درکتابخانه ملّی پاریس است، اواین اثر را بدستور امیر ابوالمظفر نصرابن ناصرالدین ابومنصور ،برادر محمود سبکتگین نوشته است، وشامل : پادشاهی کیومرث تا یزد گرد، ذکر شاهان بنی اسرائیل، فراعنه مصر، ذکر پادشاهان حِمیَرو پادشاهان یمن، پادشاهان شام وعراق،پادشاهان روم، هند،ترک وچین ، شرح زندگانی پیامبراسلام (ص)،خلفای بنی امیه وبنی عباس و امیران وشاهک های دوره اسلامی چونان ابومسلم ،برامکه ، طاهریه و سنجریه ، می شودودرنهایت با شرح احوال ابومنصور سبکتگین و ابوالقاسم محمودابن سبکتگین به پایان می رسد، این شاهنامه با اهتمام محمود هدایت درچاپخانه مجلس ، به چاپ رسیده است.
رستم نامه :
روایت نثری است براساس متن منظوم شاهنامه و اضافاتی که بیگمان نقالان سندی برآن افزوده اند، گویا روزگاری بصورت بیاض بوده ودر قرن گذشته ه،ش به شکل تازه حروفچینی و چاپ شده ، این اثر در کتب خانه الازهر، درپیشاور پاکستان بچاپ رسیده ، اما شناسنامه سال چاپ و نام نگارنده نامشخص است، موضوع اصلی آن کشته شدن سهراب شیردل به دست رستم نامداراست و شروع داستان با جنگ تهمتن وکُک کوهزاد آغاز شده وبا کشته شدن افراسیاب به دست کیخسرو به پایان می رسد.
شاهنامه قِبچاقی:
این شاهنامه درقرن ۱۶ میلادی باکوشش مترجمی به نام "سیدشریف" درمصر به زبان قبچاقی ترجمه وپدید آمده است وشایان نگرش پژوهشگران ازبک ، ترکمن و قزاق درآسیای میانه می تواند باشد،شاهنامه قبچاقی اینک در انستیتو خاور شناسی ومیراث خطی آکادمی جمهوری تاجیکستان نگهداری می شود.
لازم به ذکر است که بگویم: تازمان رویداد انقلاب بلشویکی درشوروی سابق ، شاهنامه جزو جهیزیه عروس های قزاق بوده وکسانی که شاهنامه می دانستنددرمیان این قوم بسیار معتبر بودند.
شاهنامه بزرگ ایلخانی (شاهنامه ابوسعیدی)شاهنامه دموت :
این شاهنامه بدلیل برگ های بسیار بزرگی که دارد ، به این نام خوانده می شود، باور پژوهندگان بیشتر براین است که این اثر در دوره ایلخان ابوسعید به نوشته درآمده ،دلیل مهم آنان این است که دوست محمد هروی دریادداشت هایش به ابوسعید نامه اشاره کرده است، نگارگری اثر را استاداحمد موسی انجام داده و درنوع خود بی مانند است، آنچه که درمورد این شاهنامه باید گفت این است که در دوره محمدعلی شاه قاجار که ایران دچار هرج ومرج فرهنگی شده بود، فردی بنام ژرژدموت ، به این شاهنامه دست یافته وآنرا ازکشور خارج می کند، وچون بیشتر پول دوست بوده تافرهنگ دوست ، آنرا تکه تکه کرده و هرتکه را به جایی می فروشد، به همین سبب این اثر ارزشمند ایرانی را که نگارگری اش از مکتب تبریز است ، را بنام خائن به فرهنگ ایران ، شاهنامه دموت می گویند .
این مطلب ادامه دارد.....
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید.
به هنگام نقل مطلب درجای دیگر امانتدار منبع ارائه دهنده باشید.
نوشته وپژوهش: هوشنگ جاوید
شاهنامه ثعالبی:
این اثر را ابومنصور عبدالملک بن محمدابن اسماعیل الثعالبی ، بین سال های ۴۰۸ تا۴۱۲ه،ق درنیشابور نوشته است، مهمترین نسخ موجود ازآن یکی درکتابخانه ابراهیم پاشا درقسطنطنیه ودیگری درکتابخانه ملّی پاریس است، اواین اثر را بدستور امیر ابوالمظفر نصرابن ناصرالدین ابومنصور ،برادر محمود سبکتگین نوشته است، وشامل : پادشاهی کیومرث تا یزد گرد، ذکر شاهان بنی اسرائیل، فراعنه مصر، ذکر پادشاهان حِمیَرو پادشاهان یمن، پادشاهان شام وعراق،پادشاهان روم، هند،ترک وچین ، شرح زندگانی پیامبراسلام (ص)،خلفای بنی امیه وبنی عباس و امیران وشاهک های دوره اسلامی چونان ابومسلم ،برامکه ، طاهریه و سنجریه ، می شودودرنهایت با شرح احوال ابومنصور سبکتگین و ابوالقاسم محمودابن سبکتگین به پایان می رسد، این شاهنامه با اهتمام محمود هدایت درچاپخانه مجلس ، به چاپ رسیده است.
رستم نامه :
روایت نثری است براساس متن منظوم شاهنامه و اضافاتی که بیگمان نقالان سندی برآن افزوده اند، گویا روزگاری بصورت بیاض بوده ودر قرن گذشته ه،ش به شکل تازه حروفچینی و چاپ شده ، این اثر در کتب خانه الازهر، درپیشاور پاکستان بچاپ رسیده ، اما شناسنامه سال چاپ و نام نگارنده نامشخص است، موضوع اصلی آن کشته شدن سهراب شیردل به دست رستم نامداراست و شروع داستان با جنگ تهمتن وکُک کوهزاد آغاز شده وبا کشته شدن افراسیاب به دست کیخسرو به پایان می رسد.
شاهنامه قِبچاقی:
این شاهنامه درقرن ۱۶ میلادی باکوشش مترجمی به نام "سیدشریف" درمصر به زبان قبچاقی ترجمه وپدید آمده است وشایان نگرش پژوهشگران ازبک ، ترکمن و قزاق درآسیای میانه می تواند باشد،شاهنامه قبچاقی اینک در انستیتو خاور شناسی ومیراث خطی آکادمی جمهوری تاجیکستان نگهداری می شود.
لازم به ذکر است که بگویم: تازمان رویداد انقلاب بلشویکی درشوروی سابق ، شاهنامه جزو جهیزیه عروس های قزاق بوده وکسانی که شاهنامه می دانستنددرمیان این قوم بسیار معتبر بودند.
شاهنامه بزرگ ایلخانی (شاهنامه ابوسعیدی)شاهنامه دموت :
این شاهنامه بدلیل برگ های بسیار بزرگی که دارد ، به این نام خوانده می شود، باور پژوهندگان بیشتر براین است که این اثر در دوره ایلخان ابوسعید به نوشته درآمده ،دلیل مهم آنان این است که دوست محمد هروی دریادداشت هایش به ابوسعید نامه اشاره کرده است، نگارگری اثر را استاداحمد موسی انجام داده و درنوع خود بی مانند است، آنچه که درمورد این شاهنامه باید گفت این است که در دوره محمدعلی شاه قاجار که ایران دچار هرج ومرج فرهنگی شده بود، فردی بنام ژرژدموت ، به این شاهنامه دست یافته وآنرا ازکشور خارج می کند، وچون بیشتر پول دوست بوده تافرهنگ دوست ، آنرا تکه تکه کرده و هرتکه را به جایی می فروشد، به همین سبب این اثر ارزشمند ایرانی را که نگارگری اش از مکتب تبریز است ، را بنام خائن به فرهنگ ایران ، شاهنامه دموت می گویند .
این مطلب ادامه دارد.....
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید.
به هنگام نقل مطلب درجای دیگر امانتدار منبع ارائه دهنده باشید.
Forwarded from ادبسار
🌦🌬 خردادگان، جشن پیروزی امشاسپندبانوی خرداد و امرداد بر دیو گرسنگی و تشنگی
«جشن خردادگان» جشن ستایش و پاسداشت آب در خردادروز از خردادماه، برابر با ششم خرداد در ایران باستان برگزار میشد.
این واژه در اوستا «هئوروَتات» و نام یکی از فرشتگان مادینه(مونث) است. پسوند «تات» نشانهی مادینگی است و «خرداد» به مانک(معنی) رسایی، تندرستی و پختگی است. در ایران باستان خرداد را سرور ماهها میدانستند زیرا زمان ویژهای برای کشاورزان بود و بارش و گرما را همزمان برای کشاورزی داشت. در باور پیشینیان، فرشتهی خرداد فرشتهی نگهبان آب و آبادانی بود.
فرشتگان خرداد و «امرداد» امشاسپندبانو یا مادینه بودند و در کنار هم از آبها و گیاهان پاسداری میکردند. دشمنان آنها دیوهای گرسنگی، تشنگی، گندیدگی و ناخوشی بودند که هشی، بشی، بوجی و سئنی نام داشتند.
ایزدان یا امشاسپندانی چون تیشتر(ایزد باران)، ایزد باد و روان پاک پرهیزکاران با امشاسپندبانوی خرداد برای نبرد با این دیوها همکاری میکردند. امشاسپندبانوی خرداد وابسته به «آناهیتا» و آناهیتا ایزدبانو و نگهبان همهی آبهای جهان بود.
بر پایهی افسانهها، آنها به یاری مردم میآمدند و گرسنگی و تشنگی را شکست میدادند. از اینرو ایرانیان هنگام نوشیدن آب از فرشتهی خرداد یاد میکردند، زیرا یاد کردن از او مایهی رانده شدن دیوها میشد.
در یسنا آمده که اهورامزدا(خدا) رسایی خرداد و جاودانگی امرداد را به کسی میبخشد که اندیشه، کردار و گفتارش بر پایهی راستی باشد.
گل سوسن سپید نماد #جشن_خردادگان است. در افسانههای ایرانی سوسن و سرو نمادهای آزادی هستند. ایرانیان به سوسن سپید، سوسن آزاد هم میگفتند و در سرودههای بزرگان نیز از این گل یاد شده است.
از آیینهای #خردادگان در میان ایرانیان شادباشگویی، پوشیدن پوشاک تازه، پیشکش کردن گلهای یاس و نیلوفر به یکدیگر، گردش در کنار آبها، آبتنی و سامان دادن جویها و چشمهها بود.
سرودها و نیایشهای امشاسپندبانوان خرداد و امرداد بخشهایی از سرودههای زرتشت بودند که شوربختانه از میان رفتهاند.
✍ #پریسا_امام_وردیلو
#جشن_های_ایرانی
yon.ir/Soosan
📚 برگرفته از:
- فرهنگ اساطیر ایرانی، بر پایهی متون پهلوی #خسرو_قلی_زاده
- گل سوسن، نماد جشن خردادگان #شاهین_سپنتا تارنمای ایراننامه
- گاهشماری و جشنهای ایران باستان #هاشم_رضی
- جشنها و آیینهای ایرانی #حسام_الدین_مهدوی
🌬🌧 @AdabSar
«جشن خردادگان» جشن ستایش و پاسداشت آب در خردادروز از خردادماه، برابر با ششم خرداد در ایران باستان برگزار میشد.
این واژه در اوستا «هئوروَتات» و نام یکی از فرشتگان مادینه(مونث) است. پسوند «تات» نشانهی مادینگی است و «خرداد» به مانک(معنی) رسایی، تندرستی و پختگی است. در ایران باستان خرداد را سرور ماهها میدانستند زیرا زمان ویژهای برای کشاورزان بود و بارش و گرما را همزمان برای کشاورزی داشت. در باور پیشینیان، فرشتهی خرداد فرشتهی نگهبان آب و آبادانی بود.
فرشتگان خرداد و «امرداد» امشاسپندبانو یا مادینه بودند و در کنار هم از آبها و گیاهان پاسداری میکردند. دشمنان آنها دیوهای گرسنگی، تشنگی، گندیدگی و ناخوشی بودند که هشی، بشی، بوجی و سئنی نام داشتند.
ایزدان یا امشاسپندانی چون تیشتر(ایزد باران)، ایزد باد و روان پاک پرهیزکاران با امشاسپندبانوی خرداد برای نبرد با این دیوها همکاری میکردند. امشاسپندبانوی خرداد وابسته به «آناهیتا» و آناهیتا ایزدبانو و نگهبان همهی آبهای جهان بود.
بر پایهی افسانهها، آنها به یاری مردم میآمدند و گرسنگی و تشنگی را شکست میدادند. از اینرو ایرانیان هنگام نوشیدن آب از فرشتهی خرداد یاد میکردند، زیرا یاد کردن از او مایهی رانده شدن دیوها میشد.
در یسنا آمده که اهورامزدا(خدا) رسایی خرداد و جاودانگی امرداد را به کسی میبخشد که اندیشه، کردار و گفتارش بر پایهی راستی باشد.
گل سوسن سپید نماد #جشن_خردادگان است. در افسانههای ایرانی سوسن و سرو نمادهای آزادی هستند. ایرانیان به سوسن سپید، سوسن آزاد هم میگفتند و در سرودههای بزرگان نیز از این گل یاد شده است.
از آیینهای #خردادگان در میان ایرانیان شادباشگویی، پوشیدن پوشاک تازه، پیشکش کردن گلهای یاس و نیلوفر به یکدیگر، گردش در کنار آبها، آبتنی و سامان دادن جویها و چشمهها بود.
سرودها و نیایشهای امشاسپندبانوان خرداد و امرداد بخشهایی از سرودههای زرتشت بودند که شوربختانه از میان رفتهاند.
✍ #پریسا_امام_وردیلو
#جشن_های_ایرانی
yon.ir/Soosan
📚 برگرفته از:
- فرهنگ اساطیر ایرانی، بر پایهی متون پهلوی #خسرو_قلی_زاده
- گل سوسن، نماد جشن خردادگان #شاهین_سپنتا تارنمای ایراننامه
- گاهشماری و جشنهای ایران باستان #هاشم_رضی
- جشنها و آیینهای ایرانی #حسام_الدین_مهدوی
🌬🌧 @AdabSar
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
💠 ایرانشناسی | باستانشناسی
💠 نشست اسنادی از فرهنگ و گویش زردشتی برگزار میشود
💠 نشست اسنادی از فرهنگ و گویش زردشتی با سخنرانی دکتر حمیدرضا دالوند، دکتر محمد جعفری قنواتی، دکتر فرزانه گشتاسب و با حضور نویسندۀ کتاب دکتر مهرداد قدردان و به دبیری علمی دکتر شاهین آریامنش یکشنبه ۲۰ خردادماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۰ تا ۱۲ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار میشود.
آداب و رسوم زردشتیان ریشهای کهن در تاریخ ایران دارد. اسناد و مدارک بسیاری از فرهنگ و آداب و رسوم و سنت زردشتی بازمانده و به امروز رسیده است که نمونههایی از آنها در خانهها و کتابخانههای گوناگون شهرهایی همچون یزد و کرمان وجود دارد که بررسی و پژوهش درباره آنها و نیز انتشار آن اسناد و مدارک کمک شایان و ارزندهای در آگاهی از این فرهنگ و سنت و آداب و رسوم میکند.
پیوند نشست: https://webinar.ihcs.ac.ir/b/ihc-qoy-1ne-rxy
💠 نشست اسنادی از فرهنگ و گویش زردشتی برگزار میشود
💠 نشست اسنادی از فرهنگ و گویش زردشتی با سخنرانی دکتر حمیدرضا دالوند، دکتر محمد جعفری قنواتی، دکتر فرزانه گشتاسب و با حضور نویسندۀ کتاب دکتر مهرداد قدردان و به دبیری علمی دکتر شاهین آریامنش یکشنبه ۲۰ خردادماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۰ تا ۱۲ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار میشود.
آداب و رسوم زردشتیان ریشهای کهن در تاریخ ایران دارد. اسناد و مدارک بسیاری از فرهنگ و آداب و رسوم و سنت زردشتی بازمانده و به امروز رسیده است که نمونههایی از آنها در خانهها و کتابخانههای گوناگون شهرهایی همچون یزد و کرمان وجود دارد که بررسی و پژوهش درباره آنها و نیز انتشار آن اسناد و مدارک کمک شایان و ارزندهای در آگاهی از این فرهنگ و سنت و آداب و رسوم میکند.
پیوند نشست: https://webinar.ihcs.ac.ir/b/ihc-qoy-1ne-rxy
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
بخشِ نخست
مرحوم قزوینی: از اواخر پاییز سال ۱۳۲۷ به ضعف مفرطی مبتلی شد که وخامت کسالت مثانه (یا پرستات؟) او را تشدید کرد و دیگر چند هفته بود که محفل جمعهها برچیده شده و قزوینی کسی را از آن طبقهای که جمعهها خدمتش میرسیدند نمیپذیرفت.
حقیر هم که در مهر ۱۳۲۷ ازدواج کرده بود، به مقتضای حال و پایبندی به عیال چند هفته از زیارت علامه محروم شدم. والله اکنون با عدم دسترسی به کتابهای سابقم که در پشت صفحات اول بعضی از آنها مطالب مربوط به علامه قزوینی (ره) را یادداشت میکردم (از جمله وصف دقیقی که ازجسد آن مرحوم در روز بعد از وفاتش بر پشت جلد دوم سیر حکمت در اروپا که آن روز نهم خرداد ۱۳۲۸ آن را به همراه داشتم نوشتهام و فقط اینک کلیاتی از آن در ذهنم باقی مانده است)
درست و دقیقاً نمیدانم که مرحوم قزوینی در دیماه یا بهمنماه ۱۳۲۷ و به هر حال زمستان ۱۳۲۷ بود که برای اجرای عمل جراحی در بیمارستان بستری میشدند. و باز به نظرم خبر بستری شدن ایشان را در بیمارستان رضانور در «اطلاعات» خواندم. به هر صورت فردای آن روز به آن بیمارستان رفتم.
خوانندگان محترم همسن و سال بنده و مسنتر از من بنده لابد به یاد دارند که بیمارستان رضانور در خیابان نادری و نبش قوامالسلطنه قرار داشت و به مرحوم دکتررضی رضانور که در آذربایجانی شریف اصیلی بود و این دکتر رضانور ـرحمهالله علیهـ تحصیل کرده آلمان بود و معروف بود که از شاگردان خوب پروفسور «زائر بروخ» جراح چیرهدست و مبتکر و مشهور آلمان بود (مرحوم مبرور آیتالله حاج میرزامهدی آشتیانی ـ عطرالله مرقدهـ (متوفای ۱۳۳۱ و مدفون در حرم مطهر قم، مسجد بالاسر) که برای معالجه بیماری خود به آلمان سفر کرده بود و با جراحی ماهرانهای که زائر بروخ عمل کرده بود، خیلی از دقت و شرافت و تقوای حرفهای این «زائر بروخ» تعریف میفرمود.
و خیال میکنم، به ضرس قاطع نمیگویم که مرحوم مغفور پزشک جراح فرشته خصال بزرگوار دکتر سیدهاشم هنجنی ـرحمهالله علیهـ نیز از دست پروردگان همین «زائر بروخ» بود. خدا همه آنان را بیامرزاد.
این مریضخانه دو طبقه بود و در طرف شمالی و غربی و قسمتی از سمت جنوبی طبقه دوم قسمتهای بهداشتی و طبی و جراحی و اتاقهای خصوصی بیماران بود و در سرتاسر طبقه دوم ایوانی بود با نردة آهنی که در ورودی اتاقها در آن ایوان بود و بیماران و کسانشان در آن ایوان قدم میزدند و بر حیاط و ساختمان نیز سقفی چوبی با شیروانی ولی با پنجرهها و نورگیرهای شیشهای سایه افکن بود و در مجموع بسیار محیط تمیز نظیف و آرامی بود.
مرحوم قزوینی در دومین اتاق (از طرف مشرق) در سمت شمال یعنی طرف خیابان نادری به تنهایی بستری بود. در همان ایام در اتاق پهلویی یعنی اولین اتاق سمت شمال مرحوم میرزا مهدی خان شریعت زاده مشاور ـ مستشار دیوان عالی تمیز برای کسالتی که خیلی مهم نبود بستری بود و در خلال روز گاهی به مرحوم قزوینی سر میزد. همین قدر یادم مانده بود که یکی از «شریعت زادهها» آنجا بستری بود که با بیژامه زمستانی خود به اتاق مرحوم قزوینی هم میآمد.
تشخیص و تعیین نام مرحوم میرزا مهدیخان به لطف بانو پریچهره آیرملوئی میسر شد که ایشان از دوست خودشان بانو نزهت رهبری دختر مرحوم میرزامهدیخان، این مطلب را پرسیدند. اینها چندین برادر بودند که بعضیشان به «شریعتزاده» و بعضی به «مشاور» و بعضی به «شریعت زاده مشاور» شهرت داشتند. گویا برادر بزرگ احمد بود که وکیل عدلیه مشهور و وکیل مجلس هم بود. از دیگران میرزا مهدیخان، میرزا هادیخان، میرزا حسین خان، دکتر فضلالله، دکترمحمود، سپهبدتقی، دکترمحمدباقر را به یاد دارم. گمان میکنم دکتر فضلالله مشاور و دکتر محمدباقر شریعت زاده مشاور بحمدالله زندهاند.
باری آن روز بنده بعد از ظهری به بیمارستان رفتم و حالا نمیدانم که شخصی دکتر رضا نور مرحوم قزوینی را عمل کرده بود یا مرحوم مبرور دکتر یوسف میر ـ رحمهالله علیه ـ و یا هر دو مباشرت یا نظارتی در آن عمل داشتهاند و نمیدانم که چه کسی آن بیمارستان را معین فرموده و متحمل مخارج آن شده بود. مرحوم آقای تقیزاده؟ یا مرحوم حاجمحمدآقانخجوانی یا دیگری.
بههر حال، آن بیمارستان درآن ایام اگرنه بهترین که از بهترین بیمارستانهای خصوصی تهران به شمار میرفت و حالا سالهاست که در محل آن بیمارستان پاساژها و پارکینگ و دیگر ساختمانهایی ساخته شده است.
بههرصورت، من بنده وقتی وارد اتاق شدم، مرحوم علامه را بر تختی آهنی و از آخرین انواع تختهای پزشکی دیدم که فاصله آن تخت از کف اتاق بیشتر از یکمتر بود و پشتی تخت را که قابل تحرک بود اندکی بالاآورده بودند به طوری که مرحوم قزوینی در حال تکیه به نظر میرسید ولی هر دو پای آن مرحوم با فاصلهای بیشتر از معمول و کرسی وار قرار داشت به طوریکه زانوهای ایشان از سرشان بالاتر جلوه میکرد.
#علامهمحمدقزوینی
ادامه👇👇
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
مرحوم قزوینی: از اواخر پاییز سال ۱۳۲۷ به ضعف مفرطی مبتلی شد که وخامت کسالت مثانه (یا پرستات؟) او را تشدید کرد و دیگر چند هفته بود که محفل جمعهها برچیده شده و قزوینی کسی را از آن طبقهای که جمعهها خدمتش میرسیدند نمیپذیرفت.
حقیر هم که در مهر ۱۳۲۷ ازدواج کرده بود، به مقتضای حال و پایبندی به عیال چند هفته از زیارت علامه محروم شدم. والله اکنون با عدم دسترسی به کتابهای سابقم که در پشت صفحات اول بعضی از آنها مطالب مربوط به علامه قزوینی (ره) را یادداشت میکردم (از جمله وصف دقیقی که ازجسد آن مرحوم در روز بعد از وفاتش بر پشت جلد دوم سیر حکمت در اروپا که آن روز نهم خرداد ۱۳۲۸ آن را به همراه داشتم نوشتهام و فقط اینک کلیاتی از آن در ذهنم باقی مانده است)
درست و دقیقاً نمیدانم که مرحوم قزوینی در دیماه یا بهمنماه ۱۳۲۷ و به هر حال زمستان ۱۳۲۷ بود که برای اجرای عمل جراحی در بیمارستان بستری میشدند. و باز به نظرم خبر بستری شدن ایشان را در بیمارستان رضانور در «اطلاعات» خواندم. به هر صورت فردای آن روز به آن بیمارستان رفتم.
خوانندگان محترم همسن و سال بنده و مسنتر از من بنده لابد به یاد دارند که بیمارستان رضانور در خیابان نادری و نبش قوامالسلطنه قرار داشت و به مرحوم دکتررضی رضانور که در آذربایجانی شریف اصیلی بود و این دکتر رضانور ـرحمهالله علیهـ تحصیل کرده آلمان بود و معروف بود که از شاگردان خوب پروفسور «زائر بروخ» جراح چیرهدست و مبتکر و مشهور آلمان بود (مرحوم مبرور آیتالله حاج میرزامهدی آشتیانی ـ عطرالله مرقدهـ (متوفای ۱۳۳۱ و مدفون در حرم مطهر قم، مسجد بالاسر) که برای معالجه بیماری خود به آلمان سفر کرده بود و با جراحی ماهرانهای که زائر بروخ عمل کرده بود، خیلی از دقت و شرافت و تقوای حرفهای این «زائر بروخ» تعریف میفرمود.
و خیال میکنم، به ضرس قاطع نمیگویم که مرحوم مغفور پزشک جراح فرشته خصال بزرگوار دکتر سیدهاشم هنجنی ـرحمهالله علیهـ نیز از دست پروردگان همین «زائر بروخ» بود. خدا همه آنان را بیامرزاد.
این مریضخانه دو طبقه بود و در طرف شمالی و غربی و قسمتی از سمت جنوبی طبقه دوم قسمتهای بهداشتی و طبی و جراحی و اتاقهای خصوصی بیماران بود و در سرتاسر طبقه دوم ایوانی بود با نردة آهنی که در ورودی اتاقها در آن ایوان بود و بیماران و کسانشان در آن ایوان قدم میزدند و بر حیاط و ساختمان نیز سقفی چوبی با شیروانی ولی با پنجرهها و نورگیرهای شیشهای سایه افکن بود و در مجموع بسیار محیط تمیز نظیف و آرامی بود.
مرحوم قزوینی در دومین اتاق (از طرف مشرق) در سمت شمال یعنی طرف خیابان نادری به تنهایی بستری بود. در همان ایام در اتاق پهلویی یعنی اولین اتاق سمت شمال مرحوم میرزا مهدی خان شریعت زاده مشاور ـ مستشار دیوان عالی تمیز برای کسالتی که خیلی مهم نبود بستری بود و در خلال روز گاهی به مرحوم قزوینی سر میزد. همین قدر یادم مانده بود که یکی از «شریعت زادهها» آنجا بستری بود که با بیژامه زمستانی خود به اتاق مرحوم قزوینی هم میآمد.
تشخیص و تعیین نام مرحوم میرزا مهدیخان به لطف بانو پریچهره آیرملوئی میسر شد که ایشان از دوست خودشان بانو نزهت رهبری دختر مرحوم میرزامهدیخان، این مطلب را پرسیدند. اینها چندین برادر بودند که بعضیشان به «شریعتزاده» و بعضی به «مشاور» و بعضی به «شریعت زاده مشاور» شهرت داشتند. گویا برادر بزرگ احمد بود که وکیل عدلیه مشهور و وکیل مجلس هم بود. از دیگران میرزا مهدیخان، میرزا هادیخان، میرزا حسین خان، دکتر فضلالله، دکترمحمود، سپهبدتقی، دکترمحمدباقر را به یاد دارم. گمان میکنم دکتر فضلالله مشاور و دکتر محمدباقر شریعت زاده مشاور بحمدالله زندهاند.
باری آن روز بنده بعد از ظهری به بیمارستان رفتم و حالا نمیدانم که شخصی دکتر رضا نور مرحوم قزوینی را عمل کرده بود یا مرحوم مبرور دکتر یوسف میر ـ رحمهالله علیه ـ و یا هر دو مباشرت یا نظارتی در آن عمل داشتهاند و نمیدانم که چه کسی آن بیمارستان را معین فرموده و متحمل مخارج آن شده بود. مرحوم آقای تقیزاده؟ یا مرحوم حاجمحمدآقانخجوانی یا دیگری.
بههر حال، آن بیمارستان درآن ایام اگرنه بهترین که از بهترین بیمارستانهای خصوصی تهران به شمار میرفت و حالا سالهاست که در محل آن بیمارستان پاساژها و پارکینگ و دیگر ساختمانهایی ساخته شده است.
بههرصورت، من بنده وقتی وارد اتاق شدم، مرحوم علامه را بر تختی آهنی و از آخرین انواع تختهای پزشکی دیدم که فاصله آن تخت از کف اتاق بیشتر از یکمتر بود و پشتی تخت را که قابل تحرک بود اندکی بالاآورده بودند به طوری که مرحوم قزوینی در حال تکیه به نظر میرسید ولی هر دو پای آن مرحوم با فاصلهای بیشتر از معمول و کرسی وار قرار داشت به طوریکه زانوهای ایشان از سرشان بالاتر جلوه میکرد.
#علامهمحمدقزوینی
ادامه👇👇
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
بخشِ دوم
همسر آن مرحوم و مرحوم اقبال آنجا بودند و دو سه دقیقه بعد از شرفیابی من مرحوم اقبال خداحافظی کرد و رفت. معلوم شد برای سهولت جریان ادرار و دیگر ملاحظات طبی «سند» بر بدن علامه است و گویا از آن «سند» خیلی رنج میبرد. آن وقت کیسههای پلاستیکی که این ایام در چنان مواقعی به «سند» متصل میشود و جریان ادرار مزاحمتی برای بیمار و عیادت کنندگان ندارد وجود نداشت و بنابراین سر دیگر «سند» در یک لگن لعابی طبی و در مرئی و منظر بود. مگر اینکه ملافه یا پتویی بر روی بیمار باشد که مرحوم قزوینی نیز زیر ملافة سفیدی بود.
از خانم قزوینی یک حالت خستگی و کسالت و «دلخوری» مشاهده میشد. به فرانسه میگفت: دو سه شب است که درست نتوانسته بخوابد زیرا علامه نیاز به مراقبت و کمک مستمر دارد. مضاف بر اینکه بایستی شش ساعت یکبار بیایند و به ایشان آمپول پنیسیلین تزریق کنند و باز لازم به ذکر است که آن وقتها پنیسیلین میبایست در یخچال نگهداری شود و هر شش ساعت یک «دز» معینی به بیمار تزریق گردد.
قزوینی مانند طفل معصومی که خواب رفته باشد در خواب بود و خانم رزا به طور نجوی و درگوشی با من حرف میزد ولی چند دقیقهای که گذشت مرحوم قزوینی بیدار شد و من جلو رفتم و عرض سلام و اظهار ادب کردم و احوالپرسی، با صدای ضعیفی در چند کلمه خلاصة عمل جراحی و شدت ناراحتیای را که در آن روزها باید تحمل کند بیان فرمود و از اینکه نیم ساعت پشت سر هم نمیتواند بخوابد و از دردهای ناشیه از جراحات و سند شکوه فرمود.
من به رزا خانم گفتم: اگر موافق باشید و به من اجازه بدهند حاضرم که امشب بر بالین «آقا» باشم، که شما به منزل بروید و استراحت کنید. مشروط بر اینکه اولا من الان به خانهام بروم و خبر بدهم که امشب در بیمارستان میمانم و اول شب یا نزدیک غروب برگردم و ثانیاً اینکه شما ساعت هفت و نیم صبح به اینجا برگردید.
آن زن خسته از پا درآمده هم از خدا خواست ولی گفت: باید خود آقا اجازه بدهد. مرحوم قزوینی که حرفهای ما را شنید، لا و نعمی نفرمود و من سکوت ایشان را دلیل بر موافقتشان تلقی کردم و پرسیدم: آیا از بیرون چیزی لازم ندارند؟ این دفعه خود مرحوم قزوینی فرمود: خیر، خیر ابداً زحمت نکشید! همین که حاضر شدید شب اینجا بمانید کمک بزرگی به خانم و من است.
و من راه افتادم و به خانهام که آنوقتها دو اتاق استیجاری در آخر بازار عباس آباد بود آمدم و مطلب را به همسرم گفتم: او که به همین یگانه پسرم مرتضی آبستن بود، یکی کمی من و من کرد و قر زد ولی مادرش که آنجا بود حاضر شد شب پیش او بماند و من بنده به بیمارستان آمدم. تا رسیدم رزا خانم که آماده رفتن بود گفت: برای شما غذا خواهند آورد زیرا من شامم را پس فرستادم که آن را برای شما بیاورند و من در منزل شام خواهم خورد. مکالمة خانم با بنده که نیمه فارسی نیمه فرانسه بود تا حدی مضحک مینمود.
من نمیدانستم که چند روز است مرحوم قزوینی در آنجا بستری است ولی از وضع چنین فهمیده میشد که بایست چهار پنج روز بیشتر باشد. باری آن شب من سعی کردم که هیچ خوابم نبرد. ولی مرحوم قزوینی هم واقعاً نیم ساعت متوالی نمیتوانست بخوابد. تقریباً هر ساعت بایستی لگنی را که سر «سند» در آن قرار داشت خالی میکردم و گاهی زیر سرش را بالاتر میبردم یا پایینتر میآوردم یا ساقهای نحیف استخوانی پایش را میمالیدم دو سه بار طبیب کشیک و پرستاران آمدند و تزریقشان را و معاینهشان را انجام دادند و نیز مقدار ادراری را که از لگن در ظرف شیشهای سرگشادی ریخته بودم مشاهده و اندازهگیری کردند.
در مجموع جز چهار بار مرحوم قزوینی مرا صدا نزد. حالا یا احتیاجی نداشت یا آن مرد جلیل بزرگوار ملاحظهکاری میفرمود نمیدانم و یحتمل که شاید هم صدا زده است و من بنده علی رغم کوشش خودم اسیر خواب شده بودم. ولی بحمدالله مسألهای پیش نیامد. این را هم برای گزارش حال (وامیدوارم تصور ریایی و تظاهری نشود) و طرز روحیه مرحوم قزوینی عرض کنم که اوایل شب وقتی خواستم نماز بخوانم و سعی میکردم تا حد مجاز «اخفاف» کنم (آهسته بخوانم)مرحوم قزوینی فرمود: نمازتان را بلند بخوانید که من هم بشنوم و به نظرم ـ به طنز و شوخی ـ اضافه کرد به شما اقتدا کنم!!
و فرمود: میبینید که تخت من پشت به قبله است ـ چون سر مرحوم قزوینی به طرف ایوان بود ـ ساعت شش و یا شش و نیم صبح بود که صبحانه مختصری برای مرحوم قزوینی که مختصری کمپوت گلابی و شیر و چای بود آوردند و بنده سعی کردم تمام آن را به آن مرحوم بخورانم ولی فقط اندکی کمپوت میل فرمود و جرعهای شیر و کمی چای نوشید. صبحانه مرا هم نیم ساعت بعد چای و نان و کره و مربا آوردند و من که شام نخورده بودم آن را با اشتها صرف کردم.
ادامه دارد👇👇
#علامهمحمدقزوینی
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
همسر آن مرحوم و مرحوم اقبال آنجا بودند و دو سه دقیقه بعد از شرفیابی من مرحوم اقبال خداحافظی کرد و رفت. معلوم شد برای سهولت جریان ادرار و دیگر ملاحظات طبی «سند» بر بدن علامه است و گویا از آن «سند» خیلی رنج میبرد. آن وقت کیسههای پلاستیکی که این ایام در چنان مواقعی به «سند» متصل میشود و جریان ادرار مزاحمتی برای بیمار و عیادت کنندگان ندارد وجود نداشت و بنابراین سر دیگر «سند» در یک لگن لعابی طبی و در مرئی و منظر بود. مگر اینکه ملافه یا پتویی بر روی بیمار باشد که مرحوم قزوینی نیز زیر ملافة سفیدی بود.
از خانم قزوینی یک حالت خستگی و کسالت و «دلخوری» مشاهده میشد. به فرانسه میگفت: دو سه شب است که درست نتوانسته بخوابد زیرا علامه نیاز به مراقبت و کمک مستمر دارد. مضاف بر اینکه بایستی شش ساعت یکبار بیایند و به ایشان آمپول پنیسیلین تزریق کنند و باز لازم به ذکر است که آن وقتها پنیسیلین میبایست در یخچال نگهداری شود و هر شش ساعت یک «دز» معینی به بیمار تزریق گردد.
قزوینی مانند طفل معصومی که خواب رفته باشد در خواب بود و خانم رزا به طور نجوی و درگوشی با من حرف میزد ولی چند دقیقهای که گذشت مرحوم قزوینی بیدار شد و من جلو رفتم و عرض سلام و اظهار ادب کردم و احوالپرسی، با صدای ضعیفی در چند کلمه خلاصة عمل جراحی و شدت ناراحتیای را که در آن روزها باید تحمل کند بیان فرمود و از اینکه نیم ساعت پشت سر هم نمیتواند بخوابد و از دردهای ناشیه از جراحات و سند شکوه فرمود.
من به رزا خانم گفتم: اگر موافق باشید و به من اجازه بدهند حاضرم که امشب بر بالین «آقا» باشم، که شما به منزل بروید و استراحت کنید. مشروط بر اینکه اولا من الان به خانهام بروم و خبر بدهم که امشب در بیمارستان میمانم و اول شب یا نزدیک غروب برگردم و ثانیاً اینکه شما ساعت هفت و نیم صبح به اینجا برگردید.
آن زن خسته از پا درآمده هم از خدا خواست ولی گفت: باید خود آقا اجازه بدهد. مرحوم قزوینی که حرفهای ما را شنید، لا و نعمی نفرمود و من سکوت ایشان را دلیل بر موافقتشان تلقی کردم و پرسیدم: آیا از بیرون چیزی لازم ندارند؟ این دفعه خود مرحوم قزوینی فرمود: خیر، خیر ابداً زحمت نکشید! همین که حاضر شدید شب اینجا بمانید کمک بزرگی به خانم و من است.
و من راه افتادم و به خانهام که آنوقتها دو اتاق استیجاری در آخر بازار عباس آباد بود آمدم و مطلب را به همسرم گفتم: او که به همین یگانه پسرم مرتضی آبستن بود، یکی کمی من و من کرد و قر زد ولی مادرش که آنجا بود حاضر شد شب پیش او بماند و من بنده به بیمارستان آمدم. تا رسیدم رزا خانم که آماده رفتن بود گفت: برای شما غذا خواهند آورد زیرا من شامم را پس فرستادم که آن را برای شما بیاورند و من در منزل شام خواهم خورد. مکالمة خانم با بنده که نیمه فارسی نیمه فرانسه بود تا حدی مضحک مینمود.
من نمیدانستم که چند روز است مرحوم قزوینی در آنجا بستری است ولی از وضع چنین فهمیده میشد که بایست چهار پنج روز بیشتر باشد. باری آن شب من سعی کردم که هیچ خوابم نبرد. ولی مرحوم قزوینی هم واقعاً نیم ساعت متوالی نمیتوانست بخوابد. تقریباً هر ساعت بایستی لگنی را که سر «سند» در آن قرار داشت خالی میکردم و گاهی زیر سرش را بالاتر میبردم یا پایینتر میآوردم یا ساقهای نحیف استخوانی پایش را میمالیدم دو سه بار طبیب کشیک و پرستاران آمدند و تزریقشان را و معاینهشان را انجام دادند و نیز مقدار ادراری را که از لگن در ظرف شیشهای سرگشادی ریخته بودم مشاهده و اندازهگیری کردند.
در مجموع جز چهار بار مرحوم قزوینی مرا صدا نزد. حالا یا احتیاجی نداشت یا آن مرد جلیل بزرگوار ملاحظهکاری میفرمود نمیدانم و یحتمل که شاید هم صدا زده است و من بنده علی رغم کوشش خودم اسیر خواب شده بودم. ولی بحمدالله مسألهای پیش نیامد. این را هم برای گزارش حال (وامیدوارم تصور ریایی و تظاهری نشود) و طرز روحیه مرحوم قزوینی عرض کنم که اوایل شب وقتی خواستم نماز بخوانم و سعی میکردم تا حد مجاز «اخفاف» کنم (آهسته بخوانم)مرحوم قزوینی فرمود: نمازتان را بلند بخوانید که من هم بشنوم و به نظرم ـ به طنز و شوخی ـ اضافه کرد به شما اقتدا کنم!!
و فرمود: میبینید که تخت من پشت به قبله است ـ چون سر مرحوم قزوینی به طرف ایوان بود ـ ساعت شش و یا شش و نیم صبح بود که صبحانه مختصری برای مرحوم قزوینی که مختصری کمپوت گلابی و شیر و چای بود آوردند و بنده سعی کردم تمام آن را به آن مرحوم بخورانم ولی فقط اندکی کمپوت میل فرمود و جرعهای شیر و کمی چای نوشید. صبحانه مرا هم نیم ساعت بعد چای و نان و کره و مربا آوردند و من که شام نخورده بودم آن را با اشتها صرف کردم.
ادامه دارد👇👇
#علامهمحمدقزوینی
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand