Telegram Web Link
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (آریوبرزن)
واژه‌ی اَریَه به معنای ایرانی پروفسور والتر هینتس
#لفظ_ایران
#کتیبه
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
سپس خود را چنین معرفی می‌کند:《شاهِ بزرگ، شاهِ شاهان، شاهِ کشورهای دارای همه‌گونه مردم. شاه بر روی این زمینِ دور و دراز. پسرِ ویشتاسپه، هخامنشی، پارسی، پسرِ پارسی، ایرانی، ایرانی‌نژاد》. معلوم است که موضوعِ سخن،《حسّ قومیِ》داریوش به‌عنوانِ مردی پارسی در میانِ اقوامِ ایرانی است. گرچه او در متنِ اصلی خود را آریایی می‌خوانَد، مقصودش از این لفظ آن چیزی نیست که امروزه در محافلِ علمی رایج است. مثلاً از نظرِ داریوش این لفظ هندیان را شامل نمی‌شود، گرچه بنابر تعریفِ ما، هندیان[بخشی از هندی ها] هم آریایی هستند. از این‌رو، واژه‌ی فارسیِ باستانِ《اَریَه》را باید ایرانی ترجمه کرد.

بن‌مایه: داریوش و ایرانیان: تاریخ و فرهنگ و تمدن هخامنشیان، والتر هینتس، ترجمه‌ی پرویز رجبی، تهران، نشر ماهی، چاپ پنجم ۱۳۹۶، رویه‌ی ۲۰۷
@atorabanorg
۴ اسفند زادروز محمد دبیرسیاقی

( زاده ۵ اسفند ۱۲۹۸ قزوین -- درگذشته ۱۶ مهر ۱۳۹۷ قزوین ) نویسنده، شاعر، پژوهشگر و استاد ادبیات فارسی

دبیرسیاقی از ارکان چهارگانه «بنیاد لغت‌نامه دهخدا» و مصحح بسیاری از متن‌های کهن فارسی است. او پس از گذراندن دوره‌های ابتدایی و متوسطه در قزوین و تهران و گرفتن دیپلم از دارالفنون در ۱۳۱۸، دکتری ادبیات فارسی را در سال ۱۳۲۴ از دانشگاه تهران دریافت کرد و در ۱۳۲۵ به عضویت انجمن ایران‌شناسی درآمد. آنگاه به استادی در دانشگاه تهران و نیز دانشگاه‌های چین و مصر پرداخت و در سال ۱۳۵۳ بازنشسته شد. او میان سال‌های ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۴ در گردآوری لغت‌نامه با علی‌اکبر دهخدا همکاری داشت. از آن پس همکاری او با سازمان لغت‌نامه تا ۱۳۵۹ که کار این اثر به پایان رسید دنبال شد.
شادروان دهخدا در یک نوار صوتی از وی به‌عنوان یک جوان کوشا درباره تنظیم لغت‌نامه یاد کرده‌است.
او عضو هیئت علمی انجمن آثار و مفاخر ایران بود و نزدیک به ۸۰ متن ادبی و تاریخی را تصحیح و انتشار داد که از میان آنها می‌توان از دیوان منوچهری، نزهةالقلوب، فرهنگ سُروری و سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه نام برد.
محمد دبیرسیاقی در ۹۹ سالگی درگذشت و در گورستان بهشت حسینی قزوین به‌خاک سپرده شد.

@pdf_kotob_e_adabi
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
کوچ ایرانیان به هندوستان

۴ اسفند ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

زمانی که حافظ بسرود که آوای زبان فارسی طوطیان هند را شکرکن می‌کند از بیم گزمگان نگفت که چرا زبان فارسی به بنگاله رفته است!

کوچ ایرانیان به هندوستان از رخدادهایی است که از زمان افتادن ساسانیان درگرفته و تا نزدیک روزگار کنونی برپا بوده است.
کتابچه‌ای به نام «ایرانشاه»، نوشته استاد پورداوود به همین رخداد بزرگ دردبار پرداخته است.

به نوشته ایرانشاه، پس از برافتادن ساسانیان بسیاری از ایرانیان سر به کوه و بیابان نهادند. آنان که پشت در پشت در شهرهای بزرگ و شکوهمند می‌زیستند چندین سده کوهستان‌های خراسان را پناهگاه خویش کردند.
"کوهستان باغران" در جنوب خراسان داستان‌ها از آن هم‌میهنان ستمدیده در سینه دارد.
چون خراسان هم به دست تازشگران افتاد، ناچار روانه آبخست (جزیره) هرمز شدند که جای مغان بود و نام از همان زمان دارد. 

چون زندگانی در آبخست هرمز بر پارسیان سخت شد، میهن نیاکانی را بدرود گفتند و رهسپار هندوستان شدند.

تنها نوشتار دیگر در این باره دفتری است کوچک به نام «قصه سنجان» که بهمن کیقباد در آن، سرگذشت کوچ‌ها و کوچندگان از ایران تا به هند را سروده است. روی راستین داستان شکرشکنی طوطیان هند! 
هر کس که بخواهد سرگذشت ایرانیان را پس از افتادن ساسانیان بداند ناچار است در قصه دردناک سنجان بنگرد.

ایرانیان در هند، در گجرات ماندند و نشیمنگاه خود را «سنجان» نامیدند. به یاد چندین آبادی در ایران که برخی از آن نام سنگان دارد.
آداب و آیین‌های پارسی را زنده داشتند. یکی از آن، پیوند زناشویی و خطبه پارسی خواندن و تعیین مِهریه عروس از زر سرخ نِشابور.

دسته‌هایی از پارسیان هم به چین رفتند که درباریان و سپاهیان پیروز، پسر یزدگرد سوم، بودند، و آتشکده‌هایی بنهادند. 

دسته‌هایی از عیسویان ایرانی نیز از دست تازشگران از راه بصره به هند گریختند.
از این همه ایرانیان هند، چند سنگ‌نبشته بمانده. تاریخ یکی از آنها مهر سال387 خورشیدی.
آنان سیصدسال بعد، از گجرات به دیگر شهرها رفتند. 
اما در هند هم از دست تازشگرانی که فردوسی ایشان را از «دشت نیزه‌وران» خوانده زنهاری نماندند.
تازشگران در سده هشتم به هندوستان رسیدند و پارسیان را از دم شمشیر گذراندند. سال ۸۶۲ خورشیدی شهر سنجان را گرفتند.

پارسیان باز پریشان شدند و به کوه‌ها پناهیدند. این بار به کوهستان بهاروت هند. اندران جا آتش بهرام را برنشاندند که به نام ایرانشاه نامیده می‌شد و آن را از ایران برده بودند.

زمانی به شهری خوش آب و هوا در هند رسیدند و چون به یاد ساری در ایران افتادند آنجا را نوساری نامیدند. این نام تاکنون بر این شهر بمانده.

پارسیان هند تا همین اواخر در سختی‌ها گذرانده‌اند. گاه تازیان، گاه عیسویان، و گاه هندویان بر سر ایشان ریخته‌اند. هندوان بر ایشان تاخت آوردند که آگاهی نداشتند و گاوان را می‌کشتند. تیمور هم که به هند تاخت پارسیان بسیاری را بکشت.

اما آنان در همه روزگاران، سربلند زیستند و نیکی و نیکوکاری را ننهشتند. فردیناند یوستی دانشمند آلمانی گفته است: شرافت ایرانیان را باید در نزد پارسیان هند جست.

از زمانی که انگلیسیان بر هندوستان چیر آمدند زمانه به روی پارسیان لبخند زد.
دوره فرمانروایی رضاشاه بهترین برهه زندگانی آنان در ۱۴ سده گذشته بوده که توانستند کسانی از خود را به ایران بفرستند و پیوندهای دیرین را نو کنند.

استاد پورداوود در انجام گزارش خود آورده‌اند که هزار سال بیشتر است که ایرانیان به خاک بیگانه پناهیده‌اند. اما آتش مهر ایران در دل‌های آنان فروزان است.

نگارش ایرانشاه در اسفند ۱۳۱۴ انجام یافته. زمانی که استاد در هندوستان سرگرم گزارش اوستا بوده‌اند و این دستیافت وارسی‌های ایشان در زندگانی پارسیان است.

«ایرانشاه» ۲۶ برگ دارد. نزدیک ۳۰ برگ هم عکس‌هایی از چهره پارسیان هند و سازه‌هایی دارد که آنجا بنهاده‌اند. گواه آن که در سختی‌ها هم به تن‌آسانی نگذرانده‌اند.

استاد پورداوود به روزگار رضاشاهی می‌زیست. در آرامش و امان. حافظ هم اگر می‌بود، بی‌واهمه می‌سرود تا آیندگان بدانند که طوطیان هند از چه روی شکرشکنی کرده‌اند!
چنان شکرشکستنی دردناک! دردناک و خونین.

https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Forwarded from Light Night🌙 چراغ شب (H K)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿۲۷ بهمن ماه دیداری سرشار از عشق دکتر #کزازی از آرامگاه #فردوسی


https://www.tg-me.com/LightNightMAN1996
Forwarded from ایران بوم
فارسی افزون‌تر از یک زبان

دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

بنا به یک اصل کلی، زبان در نزد هر قوم وسیله بیان مقصود و تفهیم و تفهم است؛ ولی زبان فارسی دری نقشی افزون‌تر از این ایفا کرده است. بدین‌گونه:

۱ـ وسیله یکپارچگی سرزمینی بوده است که تحت نام ایران، و یا در قلمرو فرهنگی ایران، قرار داشته.
۲ـ موجب شده است که این کشور واجد شرایط شخصیت متمایزی بماند و در سایر کشورهای فتح‌شده اسلامی مستحیل نگردد.
۳ـ چون هنرهای دیگر از نوع موسیقی و نقاشی در دوران بعد از اسلام ممنوع یا محدود شناخته می‌شده، او از طریق شعر یا نثر شاعرانه، وظیفه و نقش آنها را هم بر عهده گرفته.
۴ـ سرنوشت ایران را به عنوان یک واحد مستقل فرهنگی، وابسته به سرنوشت خود کرده.
۵ـ آفت و انحطاط زبان فارسی، تا حدی مبیّن افت و انحطاط فرهنگی و اجتماعی ایران شناخته می‌شده.

وابستگی ایران به زبان فارسی به گونه‌ای است که اگر در روزگار پیش از اسلام از یک باشندهٔ این سرزمین می‌پرسیدند: «شما که هستید؟» می‌گفت: «من ایرانی‌ام»؛ ولی بعد از اسلام می‌بایست بگوید: «یک ایرانی که زبانش فارسی است.» در این دوران هزار و صد‌ساله، همه چیز بر گرد محور زبان گردیده و بزرگترین دستاوردی که ما داریم، یعنی ادب و اندیشه، از آن سرچشمه گرفته است. در اینجا وارد بحث نمی‌شویم که اگر فارسی دری تکوین نیافته بود، وضع ایران چگونه می‌شد، بی تردید جز این می‌شد که شده است. البته ایرانی زندگی می‌کرد؛ ولی زندگیی که در حداقل نیازهای روزمره متوقف بماند. به قول امیرمعزی:

زین سان که چرخ نیلگون، کرد این سراها را نگون
دیّار کی گردد کنون گرد دیار یار من؟

در ایران بعد از اسلام دیگر مقتضیات گذشته موجود نبود که این کشور بتواند به عنوان یک قدرت منسجم بزرگ در صحنه جهانی عرضه وجود کند. بنابراین چون نمی‌توانست از پایگاهی که طی هزار سال به عنوان یک کشور فرادست داشته بود، چشم بپوشد، از طریق زبان موقعیت جهانی خود را حفظ کرد. در واقع سیادت سیاسی دوره گذشته، تبدیل به سیادت فرهنگی گشت. اینکه در قرن سوم، در عصر سامانی، ناگهان سیل سخنوری جاری گردید و به‌خصوص سه کتاب معتبر، یعنی«خداینامه» که تاریخ حماسی ایران بود و دیگری «تاریخ بلعمی» و سومی «تفسیر طبری» به زبان ‌فارسی نگاشته شد، واقعه معنی‌داری است.

ایرانی با این سه کتاب نشان داد که می‌خواهد اعتقاد ایمانی خود را با تاریخ و یادگارهای باستانی خود همراه نگاه دارد. اتفاق شگرف آن شد که در همان سالی که رودکی از دنیا رفت (۳۲۹هـ)، فردوسی پا به هستی نهاد. شاهنامه استقرار زبان فارسی را به عنوان ادامه‌دهندهٔ حیات ملی تسجیل کرد. اینکه گفته شده است «عجم زنده کردم به این پارسی» چه این مصراع از فردوسی باشد و چه آن را از زبان او گفته باشند، واقعیت مهمی را بازگو می‌کند. از این پس دیگر ایران اطمینان یافت که همان‌گونه ایران خواهد ماند، ولو حوادث ریز و درشتی در کمینش باشند. دلیلش آنکه بعد از سامانیان، غزنویان آمدند و نخستین بار این کشور در تاریخ خود، فرمانروای بیگانه و برده‌تبار به خود دید، ولی چه باک؟ زبان فارسی باروی دفاعی مقاومی بود.

از قراری که با قدری غلو حکایت کرده‌اند، چهارصد شاعر در دربار محمود غزنوی حضور می‌یافتند. اینها چه می‌کردند و چه می‌خواستند؟ در واقع مهمان زبان فارسی بودند، و خود محمود نیز مهمان بود؛ زیرا می‌بایست مشروعیت خود را از این زبان، یعنی از طریق شعر شاعران، کسب کند. به‌تدریج زبان فارسی دری، زبان مشترک همه ایرانیان شد و موجب گشت تا آنان همدیگر را به آن بازشناسند. اگر در جنگ «سلاسل» مردم با زنجیر خود را به هم بستند و فایده‌ای نکرد (چو برگشت زنجیرها بگسلد)، و در این زمان با سلسلهٔ زبان به هم بسته شدند و مؤثر افتاد.

در ارزیابی نهایی، فشار و کژرفتاری عربها، از خلال دو حکومت اموی و عباسی، خالی از تأثیر مثبتی هم نبود، و آن این بود که ایرانی را به واکنش واداشت. انفجار استعداد و غیرت ایرانی به کار افتاد و یک نتیجه‌اش بالیدن زبان فارسی گشت. برای حفظ حیات ملی جز این چاره‌ای نبود. زبان تنها برآورندهٔ نیاز روزمره شناخته نمی‌شد، بلکه می‌بایست تضمین‌گر موجودیت ایران باشد،

یک دل‌مشغولی بزرگ برای ایرانی، حفظ «ایرانیت» بوده است؛ یعنی حالتی که می‌بایست او را از کشورهای اطراف متمایز و با گذشتهٔ خود دمساز دارد. ایرانیت را مانند قدحی شکستنی زیر بغل گرفته و در راستهٔ تاریخ به راه افتاده. اگر کسانی هم بوده‌اند (و بوده‌اند) که می‌خواسته‌اند خود را از ایرانیت جدا نگه دارند، او آنها را رها نمی‌کرده. او در تاریخ ایران و گذشتهٔ پربار آن و تراکم فرهنگ‌ها خلاصه می‌شده، و این به ایران اجازه نداده است که به کشور دیگری شبیه گردد.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/16780-farsi-afzontar-az-yek-zaban.html

https://www.tg-me.com/iranbom_ir
Forwarded from ایران بوم
زبان پارسی - سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی)
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/10207

زبان پارسی(1) دُرّیست شهوار
نه دُر، دریای جوشانِ گهربار

فرو مانَد زبانها از بیانش
 بُوَد برتر ز گوهر واژگانش

به ذاتش انگبین و قند دارد
به تار وپود دل پیوند دارد

چنان پیوسته با دلها و جانها
که دیهیمی است بر فرقِ زبانها

ز سُتواری چو کوهِ بیستونست
چراغ‌ِ روشنی‌بخشِ قرونست

هزاران سال را پیوند دادست
چو کوهی پیشِ توفان ایستادست

زمانِ بی‌کسی غمخوار و کس بود
 وطن را یاور و فریادرس بود

به هنگامِ خطر ما را نگهبان
  به روزِ سختی و غم یارِ ایران

مبادا هیچکس بیگانه با خویش
  که از بیگانگی دلها شود ریش

اگر قومی زبان از خود ندارد
   پی بیگانگان ره می‌سپارد

چنین قومی چنان خود را کند گم
 که جان‌فرساتر است از نیشِ کژدم

مجو از خویشتن گم‌کردگان شور
 چراغی گر تهی شد، کی دهد نور؟

به هرحال این زبانِ نغز و شیرین
  بشد گسترده در دنیایِ دیرین

میانِ مردمِ تاجیک و افغان
 زبانِ‌پارسی شد پرتوافشان

به غزنین و سمرقند و بخارا
  فروغ افکند این مهرِ دلارا

هنوزم گویش آنان دَری هست
  دَری آن‌جا زبانِ مادری هست

زمانها بُد زبانِ مردمِ هند
چو مِی جوشید چندی در خُمِ هند

که حافظ هم بر آن دارد اشاره
ولیکن با زبان استعاره(٢)

هنوزم پارسی در هند باقیست
 هنوز این جامِ مِی را هند ساقیست

شد از قونیه هم چندی فراتر
ز یُمنش مولوی اَفشاند شکّر
سرانجام این زبان در طولِ تاریخ
 بگسترده‌است تا چین و خُتن بیخ

نه دور از طبعِ هر صاحبدلی هست
  نه در وقتِ‌ نگارِش مشکلی هست

نه دستور زبانش هست دشوار
 نه دشوار است در هنگامِ گفتار

زبانِ شعر و شور و عشق و فرهنگ
خوش‌الفاظ و خوش‌آوا و خوش‌آهنگ

زبانِ‌ حافظ و سعدی و خیام
  زبانِ پیر توس و پیر بسطام

زبانِ مولوی، عطار، جامی
 زبانِ رودکی، صائب، نظامی

ز آسانی چنان آبِ روانست
    فروغ‌ِ دیده و آرام جانست

گهی چون نغمه گرم است و دلاویز
  گهی بر سان امواج سبک‌خیز

ز شیرینی چو رویایِ جوانی است
فرح‌زاتر ز آبِ‌ زندگانی است

سبک پرواز چون مرغٍ خیال است
  همه احساس‌و‌عشق‌و شور وحال است

توانا و توان‌بخش و توانمند
  که ما را داده با خود سخت پیوند

زبانِ پارسی کز پارس(3) برخاست
  ستونِ استوارِ وحدتِ ماست

اگر شهنامه را پیرِ سخن گفت
 به معنی ، دُرّ لفظِ پارسی سفت

به بحرانی‌ترین ادوارِ ایران
  هم او گنج دَری را شد نگهبان

که تا ایران و ایرانی بجا هست
  رهین منّت آن ناخدا هست

بسی قرن از زمان او گذشته‌است
  ولی شعرش جدا از ما نگشته است

هنوز آن شعر، شعرِ‌روز باشد
جهان‌آرا و جان‌افروز باشد

هنوز آن شعرها باشد چون شکّر
 بود گلواژه‌هایش تازه و تر

نه بوی کهنگی می‌آید از آن
  نه سنگین است در گوشِ دل و جان

بسا دیگر زبان را کاین توان نیست
 زمان چون بگذرد بر آن جوان نیست

ولیکن پارسی همواره برناست
 بهاری نقش‌پرداز و دل‌آراست

نگر اعجازِ‌ الفاظِ دَری را
  به حیرت برده تیر(4) و مشتری(5) را

چنان ارژنگ مانی رنگ در رنگ
   همه الفاظِ زیبایش خوش‌آهنگ

بود میراث پرارجِ نیاکان
 فروغِ فکر و شورِ جانِ پاکان

که در گوش دل و‌جان دلنشین است
  چو خورشید فلک مهرآفرین است

برای قومِ ایرانی عزیزست
  زبانِ اهل دل، تا رستخیزست

مفاهیمِ نو و امروزی، آسان
 کند جایِ خودش را باز در آن

اگر شعر دَری شعری جهانیست
 ز یُمن این زبان آسمانیست

زبان پارسی را می‌ستاییم
  که تا هستیم با آن همنواییم

 

پی‌نوشت‌ها:

1- زبان پارسی بی‌شک یکی از مهمترین و استوارترین پایه‌های فرهنگ و ملیت ماست که شعر و ادب غنی و بی‌همتای فارسی به آن بستگی کامل دارد. این زبان آهنگین و شیرین امروز در دانشگاههای معتبر جهان تدریس می‌شود و در گستره پهناوری از کشورهای مجاور ایران مردم بدان سخن می‌گویند. این مثنوی را بهمین مناسبت سرودم و آن را در دومین همایش جهانی زبان پارسی در دانشگاه تهران بازگو کردم و اکنون آن را به همه دوستداران فرهنگ و زبان پارسی پیش‌کش می‌نمایم.
2- اشاره به این شعر حافظ: شکرشکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود
3- در پیدایش زبان پارسی دَری بجز زبان پهلوی ساسانی که تاثیر مستقیم داشته، زبانهای پهلوی اشکانی و فارسی باستان و اوستایی هم موثر بوده‌اند.
4- تیر یا عطارد که نزدیکترین سیاره به خورشید است قدما آن را دبیر و نویسنده فلک می‌دانستند.
5- مشتری یا برجیس یا ژوپیتر بزرگترین سیاره منظومه شمسی که قدما آن را قاضی فلک می‌دانستند.

http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13803-zaban-farsi-tooran-ir.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
🔴 زبان مادری

گودرز رشتیانی استاد دانشگاه عضو هیئت علمی دانشگاه تهران


🔸زبان مادری‌ام کردی است و به جان دوستش می‌دارم. تمایزی بین کردی و فارسی نمی‌بینم. الان که به اولین سالهای دوران کودکی خود می‌نگرم می‌بینم که فارسی حرف زدن و فهمیدن آن برای من و امثال من یک فرایند طبیعی بوده. بدون آنکه آموزش دیده باشم و یا مخاطب رسانه‌ای بوده باشم در روستای رشتیان سخنانی که به فارسی بود را همانند کردی می‌فهمیدم و متوجه می‌شدم. بی‌راه نیست اگر بگویم فارسی همانند کردی همزاد من و ما بوده است.

پدربزرگم که بیشتر شاهنامه را از بر بود هم روایت کردی را زمزمه می‌کرد هم متن فارسی را. مادرم هم ناخودگاه و به تاثیر از فردوسی نام شش تن از هفت فرزندش را از شاهنامه برگزید. راز عجیبی است چگونه این کتاب در درازنای تاریخ این مرز و بوم و در دورترین نقاط نیز چنان در دل و جان امثال پدران ومادران من رسوخ یافته که روحیه امید و زندگی و عشق به وطن را در آنها به حد اعلا پرورش داده بود.

بزرگتر که شدم لذت خواندن متون کهن فارسی را تجربه کردم و دیدم ادبیات فارسی غنای کم‌نظیری دارد. فارسی امروز هم همان غنا را دارد. چه کسی از شیوایی قلم صادق هدایت لذت نمی‌برد؟ شعر اخوان ثالث هم سرزندگی سعدی و مولوی را تداعی می‌کند. هفته پیش هم از استاد علی‌اشرف صادقی شنیدم که فارسی ما در پیش از اسلام نوعی تکامل تاریخی خود را از سر گذرانده و فهمیدن تاریخ بیهقی و تاریخنامه طبری پس از هزار سال نشان دهنده ایستایی زبان فارسی نیست.

در دوران دانشگاه که با تاریخ ادبیات بیشتر آشنا شدم دریافتم که همه متون اصلی ما به فارسی بوده:
چه متنی که در منطقه ترک‌زبان نوشته شده چه متنی که به سفارش سلطان مغولی به رشته تحریر در آمده است.
بیست سال پیش در تفلیس صدای بانوی سالخورده دستفروشی توجهم را جلب کرد که در بازار میوه‌فروشی با بانگ بلندی رباعیات خیام را عرضه می‌کرد و چند سال بعد هم در دربند روسیه مهمان شهر چند هزار نفری جالگان و متاگی بودم که به زبان فارسی صحبت می‌کردند. در کمبریج انگلستان هم در گوشه ای از کنفرانس شاهد نمازخواندن یک چینی بودم که بیشتر نمازش را به فارسی خواند.

این روزها هم مشغول نهایی کردن تصحیح تاریخی از سلسله شیبانیان در آسیای‌مرکزی هستم که به فارسی نوشته شده. برنامه‌ای هم برای پنج سال آینده دارم که شش متن ناشناخته یا کمتر شناخته شده از خانات خوقند در مرزهای چین را منتشر کنم و شگفتا که همه این شش متن هم به فارسی هستند، متونی که به سفارش حاکمان ترک و مغول نوشته شده و از نظر سیاسی هیچ ارتباطی با ایران نداشته‌اند.

فارسی زبان ملی است، زبان میانجی است، زبان پیوند است و زبان عشق و مدارا.

✍🏼 گودرز رشتیانی
عضو هيات علمي دانشگاه تهران
بن مایه(منبع) و تصاویر : برگه اینستاگرام نویسنده
#فارسی #پارسی_میراث_همه_ایرانیان


پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
هفتم اسفند، سالگرد درگذشت علی‌اکبر دهخدا (۱۲۵۷-۱۳۳۴)

على‌اکبر دهخدا، ادیب، شاعر و منتقد اجتماعى معاصر در سال ۱۲۵۷ش، در محلّۀ سنگلج تهران زاده شد. پدرش، خان باباخان، که مَلّاکى متوسّط از مردم قزوین بود، هنگامى که فرزند ارشدش، على‌اکبر، نُه ساله بود، درگذشت، و مادرش، که «مَثَل اعلاى مادرى» بود، ناگزیر پنج فرزند خود را «در کنف تربیت خود گرفت». دهخدا مقدّمات فارسى، عربى و درس‌هاى دیگر را در مکتب‌خانه‌هاى قدیم فراگرفت و سپس، ده سال در نزد معلّمى به نام شیخ غلامحسین بروجردى، به یادگیرى صرف و نحو عربى، اصول فقه و کلام اسلامى مشغول شد. به علاوه، از محبّت‌ها و تشویق‌هاى روحانى تجدّدخواهِ سرشناس، شیخ هادى نجم‌آبادى، هم بهره گرفت. پس از آن، در آزمون نخستین دورۀ «مدرسۀ سیاسى» شرکت جُست و پذیرفته شد. معلّمان این مدرسه کسانى چون میرزا حسن‌خان پیرنیا (مشیرالدّوله)، میرزا حبیب‌الله، اردشیر جى، عبدالرّزاق بغایرى و دکتر مورِل فرانسوى بودند. دهخدا پس از...

🔴 برای خواندن مقالهٔ «علی‌اکبر دهخدا»، به قلم کامیار عابدی منتشرشده در جلد سوم دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی به نشانی زیر مراجعه کنید:
🌐 https://apll.ir/?p=15300
🕊📚علامه علی‌اکبر دهخدا (۱۲۵۷- ۱۳۳۴ش) در سال ۱۳۲۴ یک‌میلیون فیش خود را که بر روی کاغذها، جعبه سیگار، روزنامه و پاکت میوه و سایر اوراق، برای لغت‌نامه فراهم کرد و نوشته بود، به مجلس شورای‌ملی هدیه نمود و مجلس نیز با تصویب قانون تأسیس «مؤسسه لغت‌نامه دهخدا» چاپ آن را مقرر و هموار کرد تا کار یک‌تنه‌ی بی‌نظیر او به فرجام برسد.

🕊📚علامه دهخدا در روی قوطی سیگار هما وصیت کرده است؛
« فیش‌های لغت در دست آقای [دکتر محمد] معین خواهد بود. از الف تا یا نوشته شده‌است. هیچ‌چیز از آن نباید فزود و کاست..

📚 ۴۲۰۰ صفحه از لغت‌نامه دهخدا تا زمان حیات پربار او تهیه شده بود و اکنون در ۵۰ جلد و ۲۶۰۰۰ صفحه از این اثر بی‌مانند به چاپ رسیده است.

📚تلاش بی‌وقفه ۴۵ ساله استاد دهخدا بسان کوشش بی‌نظیر حکیم فردوسی در خلق شاهنامه در حفظ و استعلا و غنای زبان فارسی برای همیشه، ماندگار تاریخ فرهنگ ایران شد.

📚آنچه پشت سر علی اکبر دهخدا مشاهده می‌کنید، فیش‌هایی است که برای تدوین لغتنامه با خون جگر تهیه و به ملت ایران هدیه کرد.

🔰🔰برای حفظ زبان دیرین و شیرین فارسی، درست‌نویسی مهمترین کار کنونی همه‌ی ماست.
@amirsorayan
هفتم اسفندماه سالروز درگذشت علی‌اکبر دهخدا

علی‌اکبر دهخدا، عضو پیوستۀ فرهنگستان ایران و دانشمند کم‌مانندی که نیمی از عمر خود را به گردآوری فرهنگ زبان فارسی مصروف داشت، پس از هفتاد و هشت سال زندگی در هفتم اسفند ۱۳۳۴ درگذشت. دهخدا تحصیلات قدیمی را پیش شیخ غلامحسین بروجردی به انجام رسانید. هنگامی که مدرسۀ عالی علوم سیاسی در تهران تأسیس شد به منظور تحصیل علوم جدید اروپایی به آنجا رفت. زبان فرانسوی را در این مدرسه آموخت. ضمناً از محضر درس مرحوم آقا شیخ هادی نجم‌آبادی که از علمای درجۀ اول عصر خود بود کسب فیض کرد.
مرحوم محمّدحسین فروغی (ذکاء‌الملک) که معلم فارسی مدرسۀ علوم سیاسی بود، گاه تدریس ادبیات فارسی را بر عهدۀ دهخدا وامی‌گذاشت. از همین راه بود که دهخدا شهرتی یافت. در سال ۱۳۲۱ قمری معاون‌الدولۀ غفاری که سمت وزارت مختاری ایران در کشورهای بالکان را یافته بود دهخدا را به همراه خود به اروپا برد. دهخدا دو سال در اروپا و بیشتر ایام در وین مقیم بود.
هنگامی به ایران بازگشت که نهضت مشروطه‌طلبی توسعه یافت. پس با همکاری میرزا جهانگیرخان شیرازی و میرزا قاسم‌خان تبریزی به نشر روزنامۀ صوراسرافیل آغاز کرد. شهرت خاص صوراسرافیل به مناسبت مقالاتی بود که به امضای «دخو» و به نام «چرند پرند» به زبان عوام و در لباس طنز و شوخی نوشته می‌شد. «دخو» نام مستعار دهخدا بود. با بسته شدن مجلس به دست محمّدعلی‌شاه و پراکنده شدن آزادی‌خواهان دهخدا هم ناچار از آن شد که به اروپا برود. پس به سوئیس رفت و در آنجا با کمک مالی میرزا ابوالحسن پیرنیا (معاضدالسلطنه) روزنامۀ صوراسرافیل را در شهر ایوردن به چاپ رسانید. اما بیش از سه شماره نشر نشده بود که دهخدا به طرف استانبول رفت. در این شهر نیز از مجاهدت در راه آزادی نایستاد و با دوستان خود روزنامۀ سروش را انتشار داد و چهارده شماره از این روزنامه نشر شد.
چون محمّدعلی‌شاه از سلطنت خلع گردید دهخدا از تهران و کرمان به نمایندگی مجلس در دورۀ دوم انتخاب شد. پس، از عثمانی به ایران بازگشت و به خدمت در مقام نمایندگی پرداخت. دهخدا پس از بسته شدن مجلس دوم و وقوع جنگ بین‌الملل اول مدتی را در چهار محال بختیاری به انزوا گذرانید. پس از پایان جنگ به تهران آمد و در وزارت معارف به کار پرداخت.
مبارزه در میدان سیاست برای دهخدا با نشر چهارده شماره روزنامۀ سروش در استانبول و وکالت یک دوره در مجلس شورا خاتمه گرفت. دهخدا سالیان دراز (تا سال ۱۳۲۰) رئیس دانشکدۀ حقوق بود. اما دلبستگی او به لغت و ادب او را در خانه نشانده و از بام تا شام با کتاب‌های کهن فارسی دمخور ساخته بود. حاصل سی سال مطالعه و ممارست او در کتابهای فارسی دو زمینۀ بزرگ و مهم است: لغت و مَثَل.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۱۶۳-۱۶۵]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
به هوا دَرنگر که لشکرِ برف
چون کُنَد اندرو همی پرواز
راست همچون کبوترانِ سپید
راه گم کردگان ز هیبتِ باز


#امیر‌ابوالحسن‌علی‌بن‌الیاس‌
#آغاجی‌بخاری
#آغاچی‌بخاری
#برف #اصفهان

تذکرۀ لباب‌الالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج ۱: ۷۹.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
اگر از فردوسی بگذریم، کدام یک از بزرگانِ ادبِ ایران زمین به اندازهٔ دهخدا به فرهنگِ ملّی ما ایرانیان خدمت کرده است؟


▪️اگر از فردوسی بگذریم، معلوم نیست کدام یک از بزرگانِ ادبِ ایران زمین به اندازهٔ #دهخدا به فرهنگِ ملّی ما ایرانیان خدمت کرده است. کار عظیم و مردانهٔ استاد علی اکبر دهخدا دربارهٔ واژگان زبان فارسی از کارهای کارستانی است که توفیقِ انجام آن را باید موهبتیِ الاهی برای زبان فارسی و برای بنیادگذارِ آن به شمار آورد.

دهخدا در چند حوزهٔ فرهنگ ما کارهای استثنایی و بزرگ عرضه کرده است. تنها #امثال_و_حکم او، کافی است که مولفی را در زبان پارسی جاودانگی بخشد تا چه رسد به #لغت_نامه بزرگ او.
عظمت کار دهخدا وقتی آشکارتر می‌شود که می‌بینیم او در عرصهٔ خلاقیّت ادبی نیز در دو حوزهٔ شعر و نثر از پیشاهنگان تجدّد و تحوّل است.

محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، صفحهٔ ۳۷۷
#یاد_آر
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
از جانِ ما چه می‌خواهید؟
[ به بهانهٔ سالروزِ درگذشت
مرحوم استاد میرزا علی‌اکبر خان دهخدا]
روزنامهٔ صور اسرافیل
پنجشنبه، ۹ صفر ۱۳۲۶ هجری خورشیدی



◾️این را هیچکس نمی‌تواند انکار کند که ما ملّتِ ایران در میان بیست‌ کرور جمعیت، پنج کرور و سیصد و پنجاه و هفت هزار وزیر، امیر، سپهسالار، سردار، امیر نویان، امیر تومان، سرهنگ، سرتیپ، سلطان، یاور، میرپنجه، سفیر کبیر، شارژدافر، گنسبه، یوزباشی، ده باشی و پنجه باشی داریم.
و گذشته از اینها باز ما ملّتِ ایران در میان بیست‌ کرور جمعیت(خدا برکت بدهد) شش‌ کرور و چهارصد و پنجاه و دو هزار و ششصد و چهل و دو نفر آیة‌الله، حجت‌الاسلام، مجتهد، مجاز، امام جمعه، شیخ‌الاسلام، سید، سند، شیخ، ملا، آخوند، قطب، مرشد، خلیفه، پیر، دلیل و پیشنماز داریم؛

علاوه بر اینها، باز ما در میان بیست‌ کرور جمعیت چهار‌ کرور شاهزاده، آقا‌زاده، ارباب، خان، ایلخانی، ایل‌بیکی، وابه‌باشی داریم؛ زیاده بر اینها، اگر خدا بگذارد این آخری‌ها هم قریبِ دو سه هزار نفر وکیلِ مجلس، وکیلِ انجمن، وکیلِ بلدیّه، منشی و دفتر‌دار و غیره داریم.

همهٔ این طبقاتی که عرض شد دو قسم بیشتر نیستند؛ یک دسته، رؤسایِ ملّت و یک دسته اولیایِ دولت؛ ولی هر دو دسته یک مقصود بیشتر ندارند، می‌گویند شما کار کنید، زحمت بکشید آفتاب و سرما بخورید، لخت و عور بگردید، گرسنه و تشنه زندگی کنید بدهید ما بخوریم و شما را حفظ و حراست کنیم.

اگر کارهای ما را باید همه‌اش را تقدیر درست کند، امورات ما را باید باطنِ شریعت اصلاح کند، اعمال ما را دست غیبی به نظام بیندازد، پس شما میلیون‌ها رئیس، آقا، بزرگتر، از جانِ ما بیچاره‌ها چه می‌خواهید؟
پس شما کرور‌ها سردار و سپهسالار و خان، چرا ما را دم کورهٔ خورشید کباب می‌کنید؟!
پس شما چرا مثلِ زالو به تنِ ما چسبیده و خون ما را به این سمجی می‌مکید؟...
چرند و پرند، صص ۱۴۰–۱۳۸
به کوشش اکبر مرتضی‌پور
#یاد_آر
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
سرمای سوزناک
و پناهگاه شاهی "ور جمکرد"

۷ اسفند ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

از پادشاهان باستانی ایران، جمشیدشاه پیشدادی، جای و ارجی دیگر دارد. در پادشاهی او بیماری و مرگ نبود. آدمیان در بیشترین آسودگی و خوشی می‌زیستند. هم جمشید پادشاهی است که اهورامزدا با او سخن گفت. بدو آگاهی داد که سه سال پیاپی زمستان‌هایی سهمگین در پیش است. زمستان‌هایی که شاید مردم و جانداران همه، از سرمای سخت آن نابود شوند. پس جمشیدشاه بر خود گرفت تا دژی بسازد و همه هستندگان را اندران گرد آورد.

جمشیدشاه آن پناهگاه یا دژ را در زیر زمین بنهاد و آن را «وَرِ جَمکرد» نامیدند: وَری که کار ساختن آن را جم کرده بود.

جمشیدشاه اندران دژ از همه مردم و جانداران، و هم تخمه همه جانداران سودرسان و گیاهان را گرد آورد تا زندگی همه از سرمای سوزناکی که در راه است آسیب نبیند.
ـ اوستا ـ وندیداد. فرگرد دوم.
ـ شناخت اساطیر ایران نوشته جان هینلز. 

این داستان همانندی‌هایی با داستان توفان دارد که در دین‌های ابراهیمی آورده‌اند. در داستان‌های ابراهیمی نزدیک است که آب سرتاسر دنیا را فرا بگیرد. خدای خبر این رویداد را به نوح پیامبر می‌دهد. او کشتی می‌سازد و آدمیان و جانداران و گیاهان را در کشتی می‌نهد تا از نابودی وارهند.
در داستان ایرانی سرمای سخت بر جهان چیره خواهد شد. خدای خبر را به پادشاه ایران می‌دهد و او دژی به زیر زمین می‌سازد.

این داستان دلکش ایران باستانی به فراخور برف و سرمایی بازگفته شد که این روزها سرتاسر ایران زمین را در بر گرفته. تا به یاد آورده شود که پادشاهان ایران، در افسانه و در تاریخ ایران، پناه و پشتیبان همه باشندگان ایران زمین بوده‌اند، به این مردم دل سوخته‌اند، تا آرامش و برخورداری ایرانیان پایدار بماند.

https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
🔸ازین گونه تا چند گویی دروغ؟ / محمدجعفر یاحقی

از همان روزگار فردوسی کسانی بوده‌اند چه در لباس کاتب و نسخه‌نویس و چه در قالب دوستان فردوسی یا کینه‌داران و معترضان به شرایط زمانه که ابیاتی بافته و تافته بر وزن شاهنامه سروده و به فردوسی نسبت داده‌اند یا این که به مرور زمان به نام او مقبولیت یافته و بسیاری از آن‌ها هم بدبختانه به متن شاهنامه وارد شده و کار پیرایشگران را برای تشخیص ابیات الحاقی و دور ریختن آن از متن شاهنامه بسیار دشوار کرده است. نمونه بارز این گونه ابیات، هجونامه معروف و منسوب به فردوسی است که تعداد ابیات آن از یکصدوسی هم گذشته است.

برای خواندن ادامه متن و رفتن به تارنما(سایت) باشگاه شاهنامه پژوهان اینجا بزنید
@shahnamehpajohan
#توران_مير‌هادی :

شاهنامه فردوسی چنان سرشار از انديشه‌های ژرف، نگاه گسترده و والای انساني به رويدادهاست كه كشف و درک آن به زمان، تجربه و دانش كافی نياز دارد. از سوی ديگر خانواده‌های ايرانی دوست دارند كه فرزندانشان دل در گرو فردوسی و شاهنامه او بگذارند و با شناخت هويت تاريخي خود، ويژگی‌های انسانی را از پهلوانان و قهرمانان اسطوره‌ای و حماسی و تاريخی آن بياموزند. برای دستيابی به چنين هدفی است كه ادبای كشور ما گاهی به بازنويسی داستان‌های شاهنامه می‌پردازند تا راه آشنايی با اين اثر را هموار سازند. زمانی كه به عنوان هديه تولد نوه ده‌ساله‌ام سپهر قول دادم كه هر شب داستانی از شاهنامه را برايش بخوانم پس از جستجو در بازنويسی‌های موجود، "زگفتار دهقان" كار اقبال يغمايی را انتخاب كردم، زيرا هم خلاصه داستان به نثری ساده و نزديك به اصل نوشته شده بود و هم بخش‌هايی از آن به نظم بود. چنين شد كه طی چند ماه، هر شب، من و نوه‌ام (نوه بزرگترم سارا نيز به جمع ما پيوست) شاهنامه را به نظم و نثر خوانديم و به گفتگو درباره داستان‌های آن پرداختيم و اين‌گونه هديه دادن در خانواده را نيز رسم كرديم.

@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
💠 ایران‌شناسان | فرهنگ و هنر

💠 مصاحبه به شرط زبان فارسی!

💠 «مصاحبه می‌کنم البته به شرطی که فقط از زبان فارسی بگوییم و درباره خودم هیچ سؤالی مطرح نشود. درباره خودم به اندازه کافی گفته‌ام، حتی زندگی‌نامه خودنوشت دارم که چندین چاپ خورده است، اگر درباره خودم بگویم مبتذل است. درباره چیزی زیاد بگویید مبتذل می‌شود.»

«مصاحبه به شرط زبان فارسی» خواسته حسن‌ انوری، استاد بازنشسته زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ‌نویس است که امسال نودمین برگ از زندگی خود را ورق می‌زند؛ ما که به مناسبت ۹۰ سالگی‌اش از مدتی قبل می‌خواهیم گپ‌وگفتی با او داشته باشیم با پذیرش این شرط به خانه‌اش می‌رویم تا در حیاط خانه‌اش و در هوای باز گپ و گفتی درباره زبان فارسی و ویژگی‌های آن، تهدیدات زبان فارسی و کتاب‌های درسی زبان فارسی داشته باشیم و زمانی که از او می‌خواهیم درباره خود بگوید، شرط را یادآوری می‌کند و می‌گوید: «گفته بودم این کار مبتذل است! اگر درباره من می‌خواهید بدانید از این‌ور و آن‌ور مطالب را جمع‌آوری کنید.»

زبان فارسی عامل هویت ایرانی

شما یکی از ترک‌زبان‌هایی هستید که به زبان فارسی پرداخته‌اید و بیش از ۷۰ سال از عمرتان را در این راه گذاشته‌اید. زبان فارسی چه جذابیتی برای شما داشته که تصمیم گرفتید عمر خود را به خدمتگزاری این زبان مشغول باشید؟

زبان فارسی برای ما ایرانیان اهمیت فوق‌العاده دارد و اهمیتش از این جهت است که ما ایرانی‌ها هویت خود را تا حدود زیادی از زبان فارسی گرفته‌ایم.

 نخستین مسئله درباره زبان فارسی در ایران این است که رابط بین اقوام مختلف ایرانی است؛ ایران کشوری است با قومیت‌های مختلف و هر قومیتی هم زبان خاصی برای خود دارد؛ ترک‌ها به زبان ترکی در آذربایجان و کردها به زبان کردی در کردستان، لرها به زبان لری در لرستان، بلوچ‌ها به زبان بلوچی در بلوچستان و گیلک‌ها به زبان گلیکی در گیلان  صحبت می‌کنند و اگر بخواهند با هم ارتباط پیدا…
دهم اسفندماه، زادروز مهدی اخوان ثالث (۱۳۰۶-۱۳۶۹)

پیغام

چون درختی در صمیم سرد و بی‌ابرِ زمستانی
هرچه برگم بود و بارم بود،
هرچه از فرّ بلوغِ گرمِ تابستان و میراث بهارم بود،
هرچه یاد و یادگارم بود،
ریخته‌ست.

چون درختی در زمستانم،
بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود.
دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری
در چنین عریانیِ انبوهم آیا لانه خواهد بست؟
دیگر آیا زخمه‌های هیچ پیرایش،
با امید روزهای سبز آینده؛
خواهدم این سوی و آن سو خست؟

چون درختی اندر اقصایِ زمستانم.
ریخته دیری‌ست
هرچه بودم یاد و بودم برگ.
یادِ با نرمک نسیمی چون نمازِ شعلۀ بیمار لرزیدن،
برگِ چونان صخرۀ کرّی نلرزیدن.
یادِ رنج از دست‌های منتظر بردن،
برگِ از اشک و نگاه و ناله آزردن.

ای بهارِ همچنان تا جاودان در راه!
همچنان تا جاودان بر شهرها و روستاهای دگر بگذر.
هرگز و هرگز
بر بیابانِ غریب من
منگر و منگر.
سایۀ نمناک و سبزت هر چه از من دورتر، خوشتر.
بیم دارم کز نسیمِ ساحرِ ابریشمینِ تو،
تکمۀ سبزی بروید باز، بر پیراهنِ خشک و کبود من.
همچنان بگذار
تا درودِ دردناکِ اَندُهان مانَد سرود من.

(تهران، آبان ۱۳۳۶)
@theapll
این وضع، یعنی شبْه‌دموکراسی، که مردم رانده بشوند به جانب صندوق رأی، گناهش از استبداد بیشتر است؛ زیرا چه بسا که زیان مردم را به دست خود مردم بر کرسی می‌نشاند. در گذشته شخصیت مردم به حال خود گذارده می‌شد، ولی در «دموکراسی شبْه» در معرض بیع و شرا است.

حکومت می‌خواهد پوستۀ غربی کشورداری را برقرار دارد، و در باطن هم استبداد شرقی را از دست نگذارد و بدین گونه، مردم چون خود را از حکومت جدا ببینند هرگز آنگونه که باید دل به کار نمی‌دهند. وضع، خواه‌ناخواه به نوعی برگ‌زدن متقابل مردم و حکومت منجر می‌گردد، و حکومت که بر پایۀ مردمی نیست، برای پیشبرد کار خود، ناگزیر می‌شود که از کسانی که خدمت خود را در اختیار او میگذارند، استفاده کند، و اینان معمولاً افراد «استفاده‌چی» هستند، نه دلسوز و وظیفه‌شناس.

اگر این انتظار هست که کم‌کم افراد به حقوق خود آشنا شوند؛ این کار تنها از طریق آموزش همه جانبه میسر است هرچند ممکن است سال‌های سال طول بکشد. خطر آن است که یکی دوران سترون یا فشار ـ اگر طولانی شد ـ در مرحله نهایی از «انفجار» سربرآورد و «انفجار» خرابی‌های خاص خود را دارد. اصل واکنش یک اصل امتحان‌داده در تاریخ است.  

ایران چه حرفی برای گفتن دارد، صص۲۵۵،۲۵۴

کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
Forwarded from ایران بوم
یادداشت - سرنوشتی را که استالین برای شوروی رقم زد  ؛ شما سرِ ایران نیاورید ؟!

دکتر هوشنگ طالع

یکی از دلایل فروپاشی اتحاد شوروی ،  قومیت‌سازی و قومیت‌تراشی از سوی استالین بود !
جمهوری اسلامی نیز با وجودِ نفوذِ عناصر چپ در درون نظام ( البته زیر چتر تظاهر اسلام‌دوستی و گاهی جای مهر بر پیشانی ) در همین راه روان است .
نظام جمهوری اسلامی ، با قومیت‌تراشی و قومیت‌سازی ، دانسته یا ندانسته ، تلاش در سست کردنِ پایه‌های ملیت ایرانی دارد .
گرچه چندی است که مسئولان نظام از "ایران عزیز"،
" ایران بزرگ " و ... نام می‌برند ؛ اما هر روز  نقش قومیت‌سازان و قومیت‌تراشان ، به ویژه در صدا و سیمای جمهوری اسلامی با وجودی که زیر نظر رهبر
جمهوری اسلامی قرار دارد ، پر رنگ ‌تر می‌گردد .
همان بلایی را که استالین سر شوروی آورد ، شما بر سر ایران نیاورید !

شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲

@iranboom_ir
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
بَلوچ


▪️از ویژگی‌های برجستهٔ قوم کوچ و بلوچ در شاهنامه، همواره مسلح و تمام پوشیده بودن (با اشاره به پارسایی ایشان)، غیرتمندی نسبت به سرزمین و آب و خاک و حفظ سرحدات در برابر تجاوز بیگانگان است.

همچنین سخت‌کوشی و گاه مقاومت و سرکشی و شورش در مقابل قدرت و حکومت‌های مرکزی خود‌محوری چون ساسانیان بوده است.

از ویژگی‌های قوم کوچ و بلوچ در شاهنامه، روحيهٔ آمادگی برای دفاع به‌موقع از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و تمامیت اراضی ایران است؛ همچنین مقاومت و سرسختی در مقابل خشونت و بی‌عدالتی قدرت مرکزی.
در حالی که همین مردم زمانی که از حکومت‌ها روی خوش می‌دیدند در وفاداری و سامان دادن به سرزمین و فداکاری در راه وطن سخت‌کوش بودند.

در شاهنامهٔ حکیم توس، کوچ و بلوچ نخستين مبارزانی هستند که به همراهی سپاه سیاوش برای نبرد با افراسیاب به توران حمله می‌کنند و نام ایشان اولین بار است که همراه دیگر اقوام ایرانی همچون، پارس، پهلو، گیلان و مبارزان دشت سروچ دیده می‌شود و پرچم ایشان هم نقش پلنگ دارد.

همچنین در داستان کیخسرو در توصیف سپاه «اشکش» هنگام عرض سپاه در مقابل کیخسرو و آمادگی برای نبرد با افراسیاب جهت ستاندن کين سیاوش.
فردوسی در توصیف کوچ و بلوچ می‌گوید:

پسِ گُستَهم اَشکشِ تیزگوش
که بازور و دل بود و با مغز و هوش
سپاهش ز گردان کوچ و بلوچ
سگالیده جنگ و برآورده خوچ
کسی در جهان پشت ایشان ندید
برهنه یک انگشت ایشان ندید
درفشی برآورده پیکر پلنگ
همی از درفشش ببارید جنگ

سگالیده جنگ: اندیشه و فکر جنگ کردند
برآورده خوچ: خوچ، حریر سرخی که بر گلوگاه نیزه می‌بستند(دهخدا)

در این بیت‌ها درفش «اشکش» فرماندهٔ کوچ و بلوچ نقش پلنگ دارد که هم مبین دلاوری و شجاعت و خشونت در جنگ این فرمانده و سپاهیان تحت فرمانش است، هم معرّف ناحيهٔ محل سکونت ایشان که پلنگ از حیوانات بومی آن سرزمین است.

نام اشکش هم به احتمال بسیار قوی «اشک» است که تغییر یافته «ارشک»، از نام‌های پارتی و اشکانی است.

اما قراین موجود در شاهنامه نشانگر جدایی این دو قوم و در عین حال همکاری آنها با هم است؛ زیرا آنجا که از «کوچ» به تنهایی نام می‌برد، همانند متون جغرافیایی و تاریخی، مقصود قوم ساکن در کوه است. «کوه» در پارسی باستان Akifajay و kaufa است و در پارسی میانه به صورت kof بیان می‌شود.
پس منظور از کوچ و کوفج و کونجی، اقوام کوه‌نشین است که در روزگار تاریخی و پیش از سده‌های سوم و چهارم در جنوب غربی کرمان در محل کوه‌های « قفص» زندگی می‌کرده‌اند.

مقصود از «بلوچ» به تنهایی هم در شاهنامه، هم در متون کهن، اقوام صحرانشین ساکن دامنه‌ها و دشت‌های جنوبی کرمان و سرحدات بلوچستان کنونی است.

بلوچ در شاهنامه
دکتر هوشنگ محمدی‌افشار
#بلوچستان
#ایران
2024/10/01 15:33:11
Back to Top
HTML Embed Code: