#علیرضا_قیامتی:
مردم شاهنامه را روایت زندگی و زمانهی خود میدانستند
شاهنامه زندگی انسان و به ویژه زندگی ایرانی را در ابعاد جهان شمول خود بیان کرده است. این کتاب در زمان خود برای مردم افسانه نبوده و بسیار باور پذیر بوده است. مردم شاهنامه را روایت زندگی و زمانهی خود میدانستند و از مطالعه و خواندن آن لذت میبردند. از طرفی محبوببیت فردوسی در میان عوام، دانشمندان و حتی دربار به حدی بود که تمام این طبقات اجتماعی از شاهنامه استفاده میکردند. همچنین هیچ نکته و مسئلهای در زندگی نبود که ما به ازای آن در شاهنامه موجود نباشد. شما تمام عرصههای زندگی بشری را میتوانید در شاهنامه مشاهده کنید. موضوعاتی مانند نیایش، آئین رزم، سیاست، کشورداری، احساسات ملی، دانش و پزشکی در شاهنامه مطرح شده است و همین موضوع باعث شده است که شاهنامه، بزرگترین خردنامهی جهان و بزرگترین کتاب صلح به شمار بیاید.
@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی :
توجه به شاهنامه در ایران روز افزون است
در سالهای اخیر جرقههای بسیار خوب و خجستهای درباره توجه به شاهنامه را بهویژه در میان کودکان و نوجوانان در ایرانزمین شاهد هستیم و شاهنامهخوانی به گستردگی هرچهتمامتر در حال گسترش است و خانوادهها با آن آشنا میشوند. من در فضای شاهنامه و مردم نفس میکشم و این موضوع را کاملاً احساس میکنم. رویداد خجسته مهر میهنی و توجه به شاهنامه در این سالها همانند رویدادی است که از همان ابتدای بهوجودآمدن ملت و دولت تاجیکستان به وجود آمد. خوشبختانه توجه به نمادهای ملی و شاهنامه در ایران روزافزون است.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
مردم شاهنامه را روایت زندگی و زمانهی خود میدانستند
شاهنامه زندگی انسان و به ویژه زندگی ایرانی را در ابعاد جهان شمول خود بیان کرده است. این کتاب در زمان خود برای مردم افسانه نبوده و بسیار باور پذیر بوده است. مردم شاهنامه را روایت زندگی و زمانهی خود میدانستند و از مطالعه و خواندن آن لذت میبردند. از طرفی محبوببیت فردوسی در میان عوام، دانشمندان و حتی دربار به حدی بود که تمام این طبقات اجتماعی از شاهنامه استفاده میکردند. همچنین هیچ نکته و مسئلهای در زندگی نبود که ما به ازای آن در شاهنامه موجود نباشد. شما تمام عرصههای زندگی بشری را میتوانید در شاهنامه مشاهده کنید. موضوعاتی مانند نیایش، آئین رزم، سیاست، کشورداری، احساسات ملی، دانش و پزشکی در شاهنامه مطرح شده است و همین موضوع باعث شده است که شاهنامه، بزرگترین خردنامهی جهان و بزرگترین کتاب صلح به شمار بیاید.
@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی :
توجه به شاهنامه در ایران روز افزون است
در سالهای اخیر جرقههای بسیار خوب و خجستهای درباره توجه به شاهنامه را بهویژه در میان کودکان و نوجوانان در ایرانزمین شاهد هستیم و شاهنامهخوانی به گستردگی هرچهتمامتر در حال گسترش است و خانوادهها با آن آشنا میشوند. من در فضای شاهنامه و مردم نفس میکشم و این موضوع را کاملاً احساس میکنم. رویداد خجسته مهر میهنی و توجه به شاهنامه در این سالها همانند رویدادی است که از همان ابتدای بهوجودآمدن ملت و دولت تاجیکستان به وجود آمد. خوشبختانه توجه به نمادهای ملی و شاهنامه در ایران روزافزون است.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و ششم بهمنماه زادروز محمد بهمنبیگی
زبان فارسی، اقوام ایرانی، ملت ایرانی
من در طول مدت خدمتم، خدمتی که نزدیک به سی سال از عمرم را در بر گرفت هیچگاه از پای ننشستم و از ترویج شعر و نثر فارسی بازنایستادم. چادرهای سفیدم بسیاری از ساکنان چادرهای سیاه را غرق سواد کرد.
در دبستانهای عشایری اهمیت و حرمت درس فارسی بیش از همۀ درسها بود. شعر فارسی تاج سر درسها بود. من شعر نمیگفتم، کارم شعر بود.
برای دیدار مدارس عشایری پیوسته در سفر بودم. به مدارس کوچک عشایری احترام میگذاشتم. اینها معبدهای مقدس من بودند. احترامشان کمتر از سالنهای پرآوازۀ شهرها نبود. هنگام دیدار این معبدها بهترین لباسهایم را میپوشیدم. پیراهنم را هر صبح عوض میکردم و به پاکیزگی سر و صورتم میپرداختم. من به این مقدمات اکتفا نمیکردم. در اندیشۀ تلطیف و تطهیر روحم نیز بودم و تا شعری از اشعار بوستان سعدی را نمیخواندم پای به مدرسه نمینهادم. از سعدی و بوستانش بیش از دیگران مدد میگرفتم. گفتههای این بزرگوار با اوضاع و احوال بچههای عشایر سازگارتر و مناسبتر بود. گفتههایی از قبیل:
مرا باشد از دردِ طفلان خبر
که در طفلی از سر برفتم پدر
من آنگه سرِ تاجور داشتم
که سر در کنارِ پدر داشتم
دانشسرای عشایری در شهر شاعرپرور شیراز برپا بود. این دانشسرا در آغاز کار کمتر از صد نفر و در اواخر عمرش سالیانه بیش از هزار پسر و دختر عشایری را برای آموزگاری میپرورد.
در یکی از سالنهای وسیع دانشسرا سه تابلو نقاشی را در کنار هم آویخته بودند. اسامی تابلوها بالای سر هریک نوشته شده بود: زبان فارسی، اقوام ایرانی، ملت ایرانی.
تابلو اول نشاندهندۀ زبان فارسی بود. رشتهای بود سفید و زیبا و بلند که در زمینهای سیاه به شکل نقشۀ ایران میدرخشید.
تابلو دوم نمایانگر اقوام گوناگون ایرانی بود. این اقوام و قبایل به صورت دانههای درهمریخته در فاصلۀ بین خلیج فارس و دریای مازندران و از هیرمند تا ارس پراکنده بودند. بر هر دانهای نام شهری و دیاری و قوم و قبیلهای منقوش بود.
در تابلو سوم که ملت ایران نام داشت همۀ این دانههای پراکنده و متفرق دور یکدیگر جمع شده بودند.
سخنگوی دانشسرا در هر فرصتی که مییافت کنار این تابلوها میایستاد و خطاب به شاگردان با صدای گرم و رسا میگفت:
اگر این رشتۀ سفید و زیبا و بلند نبود پیوند دیلم و بلوچ و دشتستان و طبرستان ممکن نبود. این رشتۀ اتحاد و بقا را نگاه داریم، زبان فارسی را نگاه داریم. این رشتۀ زیبا و استوار را همچنان زیبا و استوار نگاه داریم. این رشته را که از جان تنیده و از دل بافته است، نگاه داریم.
«زبان فارسی و آموزش عشایر»، محمد بهمنبیگی
در
[پژوهشهای ایرانشناسی: ناموارۀ دکتر محمود افشار، به کوشش ایرج افشار، با همکاری کریم اصفهانیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ج ۱۴، ص ۶۳۳-۶۳۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
زبان فارسی، اقوام ایرانی، ملت ایرانی
من در طول مدت خدمتم، خدمتی که نزدیک به سی سال از عمرم را در بر گرفت هیچگاه از پای ننشستم و از ترویج شعر و نثر فارسی بازنایستادم. چادرهای سفیدم بسیاری از ساکنان چادرهای سیاه را غرق سواد کرد.
در دبستانهای عشایری اهمیت و حرمت درس فارسی بیش از همۀ درسها بود. شعر فارسی تاج سر درسها بود. من شعر نمیگفتم، کارم شعر بود.
برای دیدار مدارس عشایری پیوسته در سفر بودم. به مدارس کوچک عشایری احترام میگذاشتم. اینها معبدهای مقدس من بودند. احترامشان کمتر از سالنهای پرآوازۀ شهرها نبود. هنگام دیدار این معبدها بهترین لباسهایم را میپوشیدم. پیراهنم را هر صبح عوض میکردم و به پاکیزگی سر و صورتم میپرداختم. من به این مقدمات اکتفا نمیکردم. در اندیشۀ تلطیف و تطهیر روحم نیز بودم و تا شعری از اشعار بوستان سعدی را نمیخواندم پای به مدرسه نمینهادم. از سعدی و بوستانش بیش از دیگران مدد میگرفتم. گفتههای این بزرگوار با اوضاع و احوال بچههای عشایر سازگارتر و مناسبتر بود. گفتههایی از قبیل:
مرا باشد از دردِ طفلان خبر
که در طفلی از سر برفتم پدر
من آنگه سرِ تاجور داشتم
که سر در کنارِ پدر داشتم
دانشسرای عشایری در شهر شاعرپرور شیراز برپا بود. این دانشسرا در آغاز کار کمتر از صد نفر و در اواخر عمرش سالیانه بیش از هزار پسر و دختر عشایری را برای آموزگاری میپرورد.
در یکی از سالنهای وسیع دانشسرا سه تابلو نقاشی را در کنار هم آویخته بودند. اسامی تابلوها بالای سر هریک نوشته شده بود: زبان فارسی، اقوام ایرانی، ملت ایرانی.
تابلو اول نشاندهندۀ زبان فارسی بود. رشتهای بود سفید و زیبا و بلند که در زمینهای سیاه به شکل نقشۀ ایران میدرخشید.
تابلو دوم نمایانگر اقوام گوناگون ایرانی بود. این اقوام و قبایل به صورت دانههای درهمریخته در فاصلۀ بین خلیج فارس و دریای مازندران و از هیرمند تا ارس پراکنده بودند. بر هر دانهای نام شهری و دیاری و قوم و قبیلهای منقوش بود.
در تابلو سوم که ملت ایران نام داشت همۀ این دانههای پراکنده و متفرق دور یکدیگر جمع شده بودند.
سخنگوی دانشسرا در هر فرصتی که مییافت کنار این تابلوها میایستاد و خطاب به شاگردان با صدای گرم و رسا میگفت:
اگر این رشتۀ سفید و زیبا و بلند نبود پیوند دیلم و بلوچ و دشتستان و طبرستان ممکن نبود. این رشتۀ اتحاد و بقا را نگاه داریم، زبان فارسی را نگاه داریم. این رشتۀ زیبا و استوار را همچنان زیبا و استوار نگاه داریم. این رشته را که از جان تنیده و از دل بافته است، نگاه داریم.
«زبان فارسی و آموزش عشایر»، محمد بهمنبیگی
در
[پژوهشهای ایرانشناسی: ناموارۀ دکتر محمود افشار، به کوشش ایرج افشار، با همکاری کریم اصفهانیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ج ۱۴، ص ۶۳۳-۶۳۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from ایران بوم
ایران یک مکتب است!
دکتر جواد طباطبایی
بحث من در اندیشه ایرانشهری این بوده است که این ایرانِ بزرگِ فرهنگی، به راستی یک تافته جدا بافته است.
ما باید بدانیم مهم بودیم و متفاوت.
باید بدانیم که در ایرانشهر، چیزی در سطح جهانی تولید کردیم. ما مکتب معماری داریم، مکتب شهری داریم، مکتب ادبی داریم، مکتب تاریخ نویسی داریم. ما موسیقی داریم. و همه اینها از ویژگی ملی برخوردارند.
نه عربها، نه ترکها در همسایگی ما، این ویژگی را نداشتهاند. ما یک نظام فکر و فرهنگ و تمدن ملی داشتیم. ما ملت بودیم قبل از اینکه بسیاری از ملتها ملت شوند. فردوسی نماینده فکر یک ملت است، و حافظ هم. فارابی هم نماینده فکر یک ملت است.
در غرب دولتهای ملی از قرن شانزدهم آمدند، و بهواقع آنها با تاخیر بسیار نسبت به ما ملت شدند. ما جلوتر از همه آنها ملت بودیم. نام ایران قدیمیترین نام کشوری است که هست.
نام ایران هم نام کشور است، هم نام ملت، هم نام دولت. این پیچیدگی این ملت است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر جواد طباطبایی
بحث من در اندیشه ایرانشهری این بوده است که این ایرانِ بزرگِ فرهنگی، به راستی یک تافته جدا بافته است.
ما باید بدانیم مهم بودیم و متفاوت.
باید بدانیم که در ایرانشهر، چیزی در سطح جهانی تولید کردیم. ما مکتب معماری داریم، مکتب شهری داریم، مکتب ادبی داریم، مکتب تاریخ نویسی داریم. ما موسیقی داریم. و همه اینها از ویژگی ملی برخوردارند.
نه عربها، نه ترکها در همسایگی ما، این ویژگی را نداشتهاند. ما یک نظام فکر و فرهنگ و تمدن ملی داشتیم. ما ملت بودیم قبل از اینکه بسیاری از ملتها ملت شوند. فردوسی نماینده فکر یک ملت است، و حافظ هم. فارابی هم نماینده فکر یک ملت است.
در غرب دولتهای ملی از قرن شانزدهم آمدند، و بهواقع آنها با تاخیر بسیار نسبت به ما ملت شدند. ما جلوتر از همه آنها ملت بودیم. نام ایران قدیمیترین نام کشوری است که هست.
نام ایران هم نام کشور است، هم نام ملت، هم نام دولت. این پیچیدگی این ملت است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و هفتم بهمنماه سالروز درگذشت محمدجعفر محجوب
معیار آموزش زبان و ادب فارسی در دانشگاه
چون کار دانشگاهها علاوه بر آموختن اصول و مطالب متقن و ثابتشده و کلاسیک علمی و ادبی به شاگردان، تحقیق و یافتن راههای تازه و گشودن چشماندازهای جدید در برابر آدمیان و اکتشاف و اختراع و ترقی دادن علم و ادب نیز هست (و در حقیقت وظیفۀ اساسی هر دانشگاه همین کشف و تحقیق و ابداع و اختراع است نه تکرار معلومات گذشتگان، که آن فقط مقدمهای برای کار دوم است) درنتیجه آشنا ساختن دانشجویان با آخرین تحولهای ادبی ایران و جهان و تربیت دانشجویان برای افزودن بر میراث علمی و ادبی ملت ما از وظایف اساسی ایشان است. بنابراین گذاشتن رشتۀ ادب فارسی و رشتههای نزدیک بدان در جریان آخرین تحولات اوضاع ادبی ایران و جهان برای پرورش استعدادهایی که در آینده باید پاسداران زبان و ادب فارسی باشند یا آثاری شایستۀ عرضه کردن در بازار جهانی هنر و ادب پدید آورند، نهایت لزوم را دارد.
میبایست مراکز علمی و فرهنگی ایران، بوعلی و بوریحان و حافظ و سعدی و بیهقی و ابوالمعالی و فردوسی و نظامی امروز یعنی فرزندان خلف و نوادههای شایستۀ آن بزرگان را در دامان خویش بپرورند و ادب و فرهنگ فارسی را از رکود و انحطاطی که از قرن هشتم به بعد دامنگیر آن شده است بیرون آورند و جانی تازه در این کالبد بیرمق که روزی درخشندگی آن چشم جهانیان را خیره میساخت، و شعر شاعرش در روزگار سفر با کجاوه و پالکی و نقل خبر بهوسیلۀ کبوتر نامهبر در دوران حیات او تا حد شام و چین و به اقصای روم و ری میرفت، بدهند و ادبی نو و جاودان، عاری از شائبۀ تقلید و نقص پوسیدگی و انحطاط، ادب ایران امروز، ادب کشوری که از خواب گران چندصدساله بیدار شده و آهنگ آن کرده است که یکشبه ره یکساله را بپیماید، پدید آورند.
باید جنبید. باید همت کرد و مانع تلف شدن استعدادها و هرز رفتن نیروهای خلاق هنری جوانان شد. دانشجویان ما، هم در ایران و هم در خارج در تمام زمینهها استعداد و توانایی خویش را به اثبات رسانیدهاند و کوچکترین دلیل یا قرینهای وجود ندارد که برای ما در راه جستن به مراحل عالی ترقی ادبی و هنری و توفیق یافتن در خلق آثاری جاویدان در سطح جهانی، آثاری همپایۀ شاهنامه و مثنوی و دیوان حافظ و گلستان سعدی بر مبنای زندگی و مقتضیات و اوضاع و احوال اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی امروز ایجاد تردید کند.
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت، اگر اکنون نخواهد شد؟
«معیار آموزش زبان و ادب فارسی در دانشگاه»، محمدجعفر محجوب
در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۳، ص ۱۳۷۴-۱۳۷۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
معیار آموزش زبان و ادب فارسی در دانشگاه
چون کار دانشگاهها علاوه بر آموختن اصول و مطالب متقن و ثابتشده و کلاسیک علمی و ادبی به شاگردان، تحقیق و یافتن راههای تازه و گشودن چشماندازهای جدید در برابر آدمیان و اکتشاف و اختراع و ترقی دادن علم و ادب نیز هست (و در حقیقت وظیفۀ اساسی هر دانشگاه همین کشف و تحقیق و ابداع و اختراع است نه تکرار معلومات گذشتگان، که آن فقط مقدمهای برای کار دوم است) درنتیجه آشنا ساختن دانشجویان با آخرین تحولهای ادبی ایران و جهان و تربیت دانشجویان برای افزودن بر میراث علمی و ادبی ملت ما از وظایف اساسی ایشان است. بنابراین گذاشتن رشتۀ ادب فارسی و رشتههای نزدیک بدان در جریان آخرین تحولات اوضاع ادبی ایران و جهان برای پرورش استعدادهایی که در آینده باید پاسداران زبان و ادب فارسی باشند یا آثاری شایستۀ عرضه کردن در بازار جهانی هنر و ادب پدید آورند، نهایت لزوم را دارد.
میبایست مراکز علمی و فرهنگی ایران، بوعلی و بوریحان و حافظ و سعدی و بیهقی و ابوالمعالی و فردوسی و نظامی امروز یعنی فرزندان خلف و نوادههای شایستۀ آن بزرگان را در دامان خویش بپرورند و ادب و فرهنگ فارسی را از رکود و انحطاطی که از قرن هشتم به بعد دامنگیر آن شده است بیرون آورند و جانی تازه در این کالبد بیرمق که روزی درخشندگی آن چشم جهانیان را خیره میساخت، و شعر شاعرش در روزگار سفر با کجاوه و پالکی و نقل خبر بهوسیلۀ کبوتر نامهبر در دوران حیات او تا حد شام و چین و به اقصای روم و ری میرفت، بدهند و ادبی نو و جاودان، عاری از شائبۀ تقلید و نقص پوسیدگی و انحطاط، ادب ایران امروز، ادب کشوری که از خواب گران چندصدساله بیدار شده و آهنگ آن کرده است که یکشبه ره یکساله را بپیماید، پدید آورند.
باید جنبید. باید همت کرد و مانع تلف شدن استعدادها و هرز رفتن نیروهای خلاق هنری جوانان شد. دانشجویان ما، هم در ایران و هم در خارج در تمام زمینهها استعداد و توانایی خویش را به اثبات رسانیدهاند و کوچکترین دلیل یا قرینهای وجود ندارد که برای ما در راه جستن به مراحل عالی ترقی ادبی و هنری و توفیق یافتن در خلق آثاری جاویدان در سطح جهانی، آثاری همپایۀ شاهنامه و مثنوی و دیوان حافظ و گلستان سعدی بر مبنای زندگی و مقتضیات و اوضاع و احوال اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی امروز ایجاد تردید کند.
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت، اگر اکنون نخواهد شد؟
«معیار آموزش زبان و ادب فارسی در دانشگاه»، محمدجعفر محجوب
در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۳، ص ۱۳۷۴-۱۳۷۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from ایران بوم
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
طنین سرود ای ایران در کلیسای سنت کلوتیلد پاریس | ارکستر فیلارمونیک پاریس شرقی
تصنیف: ای ایران ای مرزِ پرگهر
کنسرت صدای صلح ۲
فرانسه، پاریس، کلیسای سنت کلوتیلد
اردیبهشت ماه ۱۳۹۸ (ماه می ۲۰۱۹)
آهنگساز : #روحالله_خالقی
تنظیم: #گلنوش_خالقی
اجرا: ارکستر فیلارمونیک پاریس شرقی با همراهی گروه کر بهار
رهبر ارکستر: آرش فولاوند
تکنوار: وحید تاج
نوازنده تار: کیوان ساکت
🎶«ای ایران» سرود ملی و جاودانهی ایرانیان🎶
🌐«ای ایران» زیباترین سرود ملی در میان سرودهای ملی کشورهای جهان شناخته شده است.
💠با ایرانبوم همراه شوید:
@IRANBoom_IR
#ای_ایران #سرود_ای_ایران
بازنشر به مناسبت سالروز درگذشت گلنوش خالقی موسیقیدان، آهنگساز، رهبر ارکستر و رهبر گروه کُر و فرزند روح الله خالقی
@iranboom_ir
تصنیف: ای ایران ای مرزِ پرگهر
کنسرت صدای صلح ۲
فرانسه، پاریس، کلیسای سنت کلوتیلد
اردیبهشت ماه ۱۳۹۸ (ماه می ۲۰۱۹)
آهنگساز : #روحالله_خالقی
تنظیم: #گلنوش_خالقی
اجرا: ارکستر فیلارمونیک پاریس شرقی با همراهی گروه کر بهار
رهبر ارکستر: آرش فولاوند
تکنوار: وحید تاج
نوازنده تار: کیوان ساکت
🎶«ای ایران» سرود ملی و جاودانهی ایرانیان🎶
🌐«ای ایران» زیباترین سرود ملی در میان سرودهای ملی کشورهای جهان شناخته شده است.
💠با ایرانبوم همراه شوید:
@IRANBoom_IR
#ای_ایران #سرود_ای_ایران
بازنشر به مناسبت سالروز درگذشت گلنوش خالقی موسیقیدان، آهنگساز، رهبر ارکستر و رهبر گروه کُر و فرزند روح الله خالقی
@iranboom_ir
Forwarded from ادبسار
هر آنکس که او تاج و تختِ تو دید
عنان از بزرگی بباید کشید
نمانی همی در سرای سپنج
چه یازی به تخت و چه نازی به گنج
کنون ای هنرمندْمردِ دلیر
تو را زَرِّ زَرد آوریدهست زیر
همه نیکُوی باید و مردمی
جوانمردی و خوردن و خرُمی
جز اینَت نبینم همی بهرهای
اگر کهتر آیی و گر شهرهای
#فردوسی
امید که:
زِ هر بًد، تن پاکت آزاد باد.
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوشنویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌹
🌹🌹
عنان از بزرگی بباید کشید
نمانی همی در سرای سپنج
چه یازی به تخت و چه نازی به گنج
کنون ای هنرمندْمردِ دلیر
تو را زَرِّ زَرد آوریدهست زیر
همه نیکُوی باید و مردمی
جوانمردی و خوردن و خرُمی
جز اینَت نبینم همی بهرهای
اگر کهتر آیی و گر شهرهای
#فردوسی
امید که:
زِ هر بًد، تن پاکت آزاد باد.
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوشنویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌹
🌹🌹
#دکتر_محمد_علی_اسلامی_ندوشن
آنچه از هدایت آموختهام:
- ایران و اجتماع ایران و زندگی را به حقیقتی که در وراء ظاهر دارند بشناسم.
زهر بدبینیای را که در نوشتههای هدایت هست با چشم تفاهم مینگریستم، ولی هرگز به آن ربوده نشدم. این بدبینی تا همان حد مرا کمک کرد که از بلای بلاهت خوشبینی تام در امان بمانم، و در فکر خود چاشنیای از هر دو حالت را نگاه دارم.
زمستان ۱۳۵۵
گفتهها و ناگفتهها، ص ۲۰۱
#صادق_هدایت
___
@dr_eslaminodoushan
آنچه از هدایت آموختهام:
- ایرانی را که از دیدگاه «هدایت» شناختم، ایرانی ژرف و غم آلود و دوستداشتنی است.
- از طریق او به غنای زنده فرهنگ عامه پی بردم.
- مقامهای دنیایی چشمم را نگیرد و برای هر کس به خاطر خود او ارزش قائل شوم و نه برای مقامی که دارد.
گفتهها و ناگفتهها، ص ۲۰۱
#صادق_هدایت
___
@dr_eslaminodoushan
اگر پیروزی و شکست فردی را در زندگی بسنجیم، هدایت بر سر هم مرد فيروزمندی بود. فیروزمندی به مفهوم مردمان آزاده و سربلند، صریح و استوار که آرمان و دردی دارند و در تحقق آرمان خود پای میفشارند، و در طلب آنچه گمان میبرند اصیل و شریف و انسانی است تلاش میکنند.
نوشتههای بیسرنوشت، ص ۱۹۴
#صادق_هدایت
___
@dr_eslaminodoushan
🔸 https://www.tg-me.com/eshtadan
آنچه از هدایت آموختهام:
- ایران و اجتماع ایران و زندگی را به حقیقتی که در وراء ظاهر دارند بشناسم.
زهر بدبینیای را که در نوشتههای هدایت هست با چشم تفاهم مینگریستم، ولی هرگز به آن ربوده نشدم. این بدبینی تا همان حد مرا کمک کرد که از بلای بلاهت خوشبینی تام در امان بمانم، و در فکر خود چاشنیای از هر دو حالت را نگاه دارم.
زمستان ۱۳۵۵
گفتهها و ناگفتهها، ص ۲۰۱
#صادق_هدایت
___
@dr_eslaminodoushan
آنچه از هدایت آموختهام:
- ایرانی را که از دیدگاه «هدایت» شناختم، ایرانی ژرف و غم آلود و دوستداشتنی است.
- از طریق او به غنای زنده فرهنگ عامه پی بردم.
- مقامهای دنیایی چشمم را نگیرد و برای هر کس به خاطر خود او ارزش قائل شوم و نه برای مقامی که دارد.
گفتهها و ناگفتهها، ص ۲۰۱
#صادق_هدایت
___
@dr_eslaminodoushan
اگر پیروزی و شکست فردی را در زندگی بسنجیم، هدایت بر سر هم مرد فيروزمندی بود. فیروزمندی به مفهوم مردمان آزاده و سربلند، صریح و استوار که آرمان و دردی دارند و در تحقق آرمان خود پای میفشارند، و در طلب آنچه گمان میبرند اصیل و شریف و انسانی است تلاش میکنند.
نوشتههای بیسرنوشت، ص ۱۹۴
#صادق_هدایت
___
@dr_eslaminodoushan
🔸 https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و نهم بهمنماه سالروز درگذشت نادر نادرپور
ستارۀ دور
تصویرها در آینهها نعره میکشند:
- ما را ز چارچوبِ طلایی رها کنید
ما در جهانِ خویشتن آزاد بودهایم
دیوارهای کورِ کهن ناله میکنند:
- ما را چرا به خاکِ اسارت نشاندهاید؟
ما خشتها به خامیِ خود شاد بودهایم
تکتک ستارگان، همه با چشمهای تر
دامانِ باد را به تضرّع گرفتهاند
کای باد! ما ز روزِ ازل این نبودهایم
ما اشکهایی از پیِ فریاد بودهایم
غافل، که باد نیز عنانِ شکیبِ خویش
دیریست کز نهیبِ غم از دست داده است
گوید که ما به گوشِ جهان باد بودهایم
من باد نیستم
امّا همیشه تشنۀ فریاد بودهام
دیوار نیستم
امّا اسیرِ پنجۀ بیداد بودهام
نقشی درونِ آینۀ سرد نیستم
زیرا هر آنچه هستم بیدرد نیستم:
اینان به ناله آتشِ دردِ نهفته را
خاموش میکنند و فراموش میکنند
امّا من آن ستارۀ دورم که آبها
خونابههای چشمِ مرا نوش میکنند
تهران، ۱۵ فروردین ۱۳۳۸
نادرپور (۱۳۰۸-۱۳۷۸) از نوادگان نادرشاه افشار بود. در دانشگاه سوربن پاریس زبان و ادبیات فرانسوی را تا مقطع لیسانس فراگرفت. چندی در وزارت فرهنگ و هنر اشتغال داشت و از اعضای نخستین هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بود. پس از انقلاب به امریکا مهاجرت کرد و در لسآنجلس درگذشت.
اشعار نادرپور از زبانی فصیح و روشن و تصاویری بدیع و شاعرانه برخوردار است. دختر جام، شعر انگور، سرمۀ خورشید، از آسمان تا ریسمان، و خون و خاکستر از جمله آثار شعری اوست.
عکس از گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار
از راست، ادوارد ژوزف، ایرج افشار، نادر نادرپور
۲۰ تیر ۱۳۶۹، لس آنجلس کالیفرنیا
@AfsharFoundation
ستارۀ دور
تصویرها در آینهها نعره میکشند:
- ما را ز چارچوبِ طلایی رها کنید
ما در جهانِ خویشتن آزاد بودهایم
دیوارهای کورِ کهن ناله میکنند:
- ما را چرا به خاکِ اسارت نشاندهاید؟
ما خشتها به خامیِ خود شاد بودهایم
تکتک ستارگان، همه با چشمهای تر
دامانِ باد را به تضرّع گرفتهاند
کای باد! ما ز روزِ ازل این نبودهایم
ما اشکهایی از پیِ فریاد بودهایم
غافل، که باد نیز عنانِ شکیبِ خویش
دیریست کز نهیبِ غم از دست داده است
گوید که ما به گوشِ جهان باد بودهایم
من باد نیستم
امّا همیشه تشنۀ فریاد بودهام
دیوار نیستم
امّا اسیرِ پنجۀ بیداد بودهام
نقشی درونِ آینۀ سرد نیستم
زیرا هر آنچه هستم بیدرد نیستم:
اینان به ناله آتشِ دردِ نهفته را
خاموش میکنند و فراموش میکنند
امّا من آن ستارۀ دورم که آبها
خونابههای چشمِ مرا نوش میکنند
تهران، ۱۵ فروردین ۱۳۳۸
نادرپور (۱۳۰۸-۱۳۷۸) از نوادگان نادرشاه افشار بود. در دانشگاه سوربن پاریس زبان و ادبیات فرانسوی را تا مقطع لیسانس فراگرفت. چندی در وزارت فرهنگ و هنر اشتغال داشت و از اعضای نخستین هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بود. پس از انقلاب به امریکا مهاجرت کرد و در لسآنجلس درگذشت.
اشعار نادرپور از زبانی فصیح و روشن و تصاویری بدیع و شاعرانه برخوردار است. دختر جام، شعر انگور، سرمۀ خورشید، از آسمان تا ریسمان، و خون و خاکستر از جمله آثار شعری اوست.
عکس از گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار
از راست، ادوارد ژوزف، ایرج افشار، نادر نادرپور
۲۰ تیر ۱۳۶۹، لس آنجلس کالیفرنیا
@AfsharFoundation
Forwarded from خردسرای فردوسی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
استاد دولتمند خالاُف
شاهنامه
شاهنامه سخن است،
سخن بیمرگی.
شاهنامه روح است،
به تن بیمرگی.
شاهنامه وطن است،
وطن بیمرگی.
آری، آری، شاهنامه وطن است!
وطنی کز من و تو،
نتوانند به شمشیر و به تزویر،
ربودن.
شاهنامه خرد است،
خردی که به جهان آموزد،
هنر از اجل جهل
نمردن.
شاهنامه ادب است،
ادبی کز ثمر سبز درختش،
جاودان بهره بگیریم.
شاهنامه نفس است، نفسی کز من و تو گر بربایند،
بمیریم!
بمیریم!
بمیریم!
استاد دولتمند خالاُف، بزرگترین فلکسرای تاجیکستان درگذشت.
تسلیت به جامعهٔ موسیقی تاجیکستان 🏴
@kheradsarayeferdowsi
شاهنامه
شاهنامه سخن است،
سخن بیمرگی.
شاهنامه روح است،
به تن بیمرگی.
شاهنامه وطن است،
وطن بیمرگی.
آری، آری، شاهنامه وطن است!
وطنی کز من و تو،
نتوانند به شمشیر و به تزویر،
ربودن.
شاهنامه خرد است،
خردی که به جهان آموزد،
هنر از اجل جهل
نمردن.
شاهنامه ادب است،
ادبی کز ثمر سبز درختش،
جاودان بهره بگیریم.
شاهنامه نفس است، نفسی کز من و تو گر بربایند،
بمیریم!
بمیریم!
بمیریم!
استاد دولتمند خالاُف، بزرگترین فلکسرای تاجیکستان درگذشت.
تسلیت به جامعهٔ موسیقی تاجیکستان 🏴
@kheradsarayeferdowsi
📢دولتمند خالاُف از خوانندگان پیشگام موسیقی تاجیکستان چشم از جهان فروبست
🔸او استاد موسیقی محلی جنوب تاجیکستان بود که فلک نام دارد. موسیقی تاجیکستان شامل ۶ مقام و فلکسرایی است. فلک موسیقی مردمی است که شامل آوازهایی است که قرنها سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و اجرا میشود. دولتمند بزرگترین فلکسرای تاجیکستان بود که دانش موسیقی را در مدرسهٔ موسیقی و دانشگاه هنر تاجیکستان آموخت و به همین دلیل با موسیقی جهان آشنایی داشت. او به واسطهٔ همین آشنایی گاه دست به نوآوریهایی در اجراهایش میزد و با این کار می کوشید تا تواناییهای موسیقی تاجیکستان را نشان دهد.نخستین کنسرت دولتمند خالاُف در سال ۱۹۶۳ در سن ۱۳ سالگی از تلویزیون سراسری شوروی پیشین پخش شد و از ۲۸ سال پیش از شعرهای مولوی در کارهایش استفاده می کرد.دولتمند همانگونه که به موسیقی اصیل تاجکستان و اشعار مولانا پایبند است، از شعرهای شاعران معاصر نیز استفاده میکرد و حتی با ارکسترهای سمفونیک و گروه کر نیز کنسرت میگذاشت.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadanه
🔸او استاد موسیقی محلی جنوب تاجیکستان بود که فلک نام دارد. موسیقی تاجیکستان شامل ۶ مقام و فلکسرایی است. فلک موسیقی مردمی است که شامل آوازهایی است که قرنها سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و اجرا میشود. دولتمند بزرگترین فلکسرای تاجیکستان بود که دانش موسیقی را در مدرسهٔ موسیقی و دانشگاه هنر تاجیکستان آموخت و به همین دلیل با موسیقی جهان آشنایی داشت. او به واسطهٔ همین آشنایی گاه دست به نوآوریهایی در اجراهایش میزد و با این کار می کوشید تا تواناییهای موسیقی تاجیکستان را نشان دهد.نخستین کنسرت دولتمند خالاُف در سال ۱۹۶۳ در سن ۱۳ سالگی از تلویزیون سراسری شوروی پیشین پخش شد و از ۲۸ سال پیش از شعرهای مولوی در کارهایش استفاده می کرد.دولتمند همانگونه که به موسیقی اصیل تاجکستان و اشعار مولانا پایبند است، از شعرهای شاعران معاصر نیز استفاده میکرد و حتی با ارکسترهای سمفونیک و گروه کر نیز کنسرت میگذاشت.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadanه
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
کوهی که به فریاد ایرانیان آمد
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
از کتاب «یادگار زَریران» این را بدانیم که ارجاسپ تورانی به روزگار شاهنشاهی گشتاسپ به ایران تاخت.
«یادگار زَریران» گزارشی است از آن نبرد که بر سر گرویدن شاهنشاه ایران به دین زرتشت بر پا شد. تورانیان از این گروش ناخرسند شدند و به جنگ ایران آمدند.
«بندهش»، کتاب آفرینش ایرانی، در فصل پدیدآمدن کوهها خبری دارد از کوهی که آن را «مَد و فریاد» نامیده بودند.
بندهش نوشته است که در آن نبرد، ایرانیان در تنگنا افتادند. پس در همان هنگام تنگنای ایرانیان، کوهی بزرگ در کومش بشکست و لختی از آن کوه در میان دشت غلطید. این رویداد سپاه ایرانیان را از تازشگران تورانی جدا کرد و چنان شد که ایرانیان وارستند و از گرفتاری برهیدند.
پس از آن، نام آن کوه را «مَد و فریاد» نامیدند.
استاد پورداوود در گزارش یشتها نوشتهاند که این نام در زبان پهلوی یعنی «آمد به فریاد».
همانند این داستان در جنوب خراسان هم شنیده شده است که آدمیان بر کوهی که به یاری بزرگان ایشان میآمد نامی نهادهاند، به فراخور حال.
داستان این کوه هم به روزگار پیامبری زرتشت پیکر بسته است.
آن کوه نام «مارکوه» دارد. قدمای بیرجند نقل میکردند که بدان روزگار که زرتشت پیامبر دست به کار ساختن نیایشگاهی شد همه کوههای دنیا به راه افتادند تا هر یک سنگی را به دست پیامبر ایرانی برسانند تا در ساختمان آن نیایشگاه به کار بندد و همه کوهها در آن نیکی سترگ انباز شوند.
این کوه که در میانه بیابان خاوری بیرجند افتاده تازه به راه افتاده بود و رو به نشستگاه شاهی میرفت که بدانست زرتشت پیامبر کار ساختمان نیایشگاه خویش را به انجام رسانده و بیش دیگر نیازی به سنگ و ساختمایههای ساختمانی نیست. پس در جای خویش بایستاد.
داستان این کوه را در دوره پس از درآمدن اسلام به ایران بگردانده و آن را به ابراهیم و ساختن نیایشگاه نسبت دادند. به روزگار کنونی هم باز داستان بگشته و به یاری به امامی از شیعیان نسبت دادهاند!
کوههای ایران، یاران و فریادرسان دیرینه ایرانیان بودهاند. هنوز هم هستند.
کوههای ایران!
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
کوهی که به فریاد ایرانیان آمد
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
از کتاب «یادگار زَریران» این را بدانیم که ارجاسپ تورانی به روزگار شاهنشاهی گشتاسپ به ایران تاخت.
«یادگار زَریران» گزارشی است از آن نبرد که بر سر گرویدن شاهنشاه ایران به دین زرتشت بر پا شد. تورانیان از این گروش ناخرسند شدند و به جنگ ایران آمدند.
«بندهش»، کتاب آفرینش ایرانی، در فصل پدیدآمدن کوهها خبری دارد از کوهی که آن را «مَد و فریاد» نامیده بودند.
بندهش نوشته است که در آن نبرد، ایرانیان در تنگنا افتادند. پس در همان هنگام تنگنای ایرانیان، کوهی بزرگ در کومش بشکست و لختی از آن کوه در میان دشت غلطید. این رویداد سپاه ایرانیان را از تازشگران تورانی جدا کرد و چنان شد که ایرانیان وارستند و از گرفتاری برهیدند.
پس از آن، نام آن کوه را «مَد و فریاد» نامیدند.
استاد پورداوود در گزارش یشتها نوشتهاند که این نام در زبان پهلوی یعنی «آمد به فریاد».
همانند این داستان در جنوب خراسان هم شنیده شده است که آدمیان بر کوهی که به یاری بزرگان ایشان میآمد نامی نهادهاند، به فراخور حال.
داستان این کوه هم به روزگار پیامبری زرتشت پیکر بسته است.
آن کوه نام «مارکوه» دارد. قدمای بیرجند نقل میکردند که بدان روزگار که زرتشت پیامبر دست به کار ساختن نیایشگاهی شد همه کوههای دنیا به راه افتادند تا هر یک سنگی را به دست پیامبر ایرانی برسانند تا در ساختمان آن نیایشگاه به کار بندد و همه کوهها در آن نیکی سترگ انباز شوند.
این کوه که در میانه بیابان خاوری بیرجند افتاده تازه به راه افتاده بود و رو به نشستگاه شاهی میرفت که بدانست زرتشت پیامبر کار ساختمان نیایشگاه خویش را به انجام رسانده و بیش دیگر نیازی به سنگ و ساختمایههای ساختمانی نیست. پس در جای خویش بایستاد.
داستان این کوه را در دوره پس از درآمدن اسلام به ایران بگردانده و آن را به ابراهیم و ساختن نیایشگاه نسبت دادند. به روزگار کنونی هم باز داستان بگشته و به یاری به امامی از شیعیان نسبت دادهاند!
کوههای ایران، یاران و فریادرسان دیرینه ایرانیان بودهاند. هنوز هم هستند.
کوههای ایران!
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
#علیرضا_قیامتی :
🔹فکر می کنم آینده، آینده شاهنامه ای خواهد بود
توجه به شاهنامه، گمشده مردم ایران است و آشنایی با فرهنگ نیاکانی در چند سال اخیر روزبهروز افزون شده و شاهنامه در میان خانوادههای ایرانی بهشدت گسترش پیدا کرده و روزبهروز دریچههای شاهنامه به روی مردم گشودهتر میشود. من به آینده خوشبین هستم و خوشبختانه شاهد هستیم شاهنامه در میان ادبیاتیها و حتی دانشگاهیها محدود نمانده و در میان قشرهای مختلف گستردهتر شده است. بانوان خانهداری که شاهنامه میخوانند درخشش دارند و در جشنواره های شاهنامهخوانی حضوری گسترده دارند. بانویی میگفت من یکبار هم شاهنامه را نخوانده بودم؛ اما با چند ماه تمرین و خوانش به بالاترین مراتب شاهنامهخوانی رسیده بود. فکر میکنم آینده، آینده شاهنامهای خواهد بود.
@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی :
🔹اگر میخواهند ژستی بگیرند، بگذارید با شاهنامه بگیرند
چه اشکالی دارد بهجای اینکه خانوادهها بگویند کودک من فلان بازی فرنگی را بلد است، کودک من داستانها و رمانهای انگلیسی بلد است و دارد فرهنگ و هنر فرانسوی را میآموزد، ژست بگیرند که بچه من شاهنامه بلد است؟ اگر میخواهند ژستی بگیرند بگذارید با شاهنامه بگیرند. این موضوع بهتدریج نهادینه میشود و ممکن است برای عده معدودی در ابتدا یکجور پرستیژ فرهنگی و نمایش باشد؛ اما بعدها در دل و جان آنها خواهد نشست؛ البته برای بسیاری این موضوع صدق نمیکند، خیلیها واقعاً به شاهنامه عِرق دارند و به آن عشق میوزند. زمانی که میبینم در دورترین نقاط کشور از سیستان و بلوچستان گرفته تا آذربایجان، از خوزستان و بوشهر تا گلستان و گیلان شاهنامهخوانی رواجی درخور و شایسته دارد موجب دلگرمی و امیدآفرینی است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#علیرضا_قیامتی :
🔸تاجیکان شاهنامه را به زبان هنر آراسته کرده اند
ما نباید به شاهنامه بهعنوان یک متن کلاسیک و یا متن دانشگاهی نگاه کنیم که فقط دانشجویان ادبیات روی آن تحقیق کنند و ابیات الحاقی را بیرون آورند یا معنی ابیات را بفهمند. شاهنامه شناسنامه ماست و نیاز است هر ایرانی با آن آشنا شود. چرا که آنکس که شاهنامه را بشناسد بیگمان ایران را خواهد شناخت و آنجاست که مهر میهن نه با احساسات تنها بلکه با دانش و شناخت و خرد همراه خواهد شد. ما باید شاهنامه را به زبان هنر آراسته کنیم، یکی از دلایل توجه تاجیکان به شاهنامه، این است که آنها شاهنامه را به زبان هنر آراسته کردهاند؛ میتوان گفت ما جز هنر شاهنامهخوانی و نقالی تقریباً کاری برای آراسته کردن شاهنامه به هنر انجام ندادهایم؛ ما یک فیلم سینمایی یا سریال و یک نمایشنامه معتبر و شاخص از شاهنامه نداریم درحالیکه تاجیکان چندین فیلم معتبر شاهنامهای دارند و دهها نمایش شاهنامهای برجسته در تاجیکستان اجرا شده است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔹https://www.tg-me.com/eshtadan
🔹فکر می کنم آینده، آینده شاهنامه ای خواهد بود
توجه به شاهنامه، گمشده مردم ایران است و آشنایی با فرهنگ نیاکانی در چند سال اخیر روزبهروز افزون شده و شاهنامه در میان خانوادههای ایرانی بهشدت گسترش پیدا کرده و روزبهروز دریچههای شاهنامه به روی مردم گشودهتر میشود. من به آینده خوشبین هستم و خوشبختانه شاهد هستیم شاهنامه در میان ادبیاتیها و حتی دانشگاهیها محدود نمانده و در میان قشرهای مختلف گستردهتر شده است. بانوان خانهداری که شاهنامه میخوانند درخشش دارند و در جشنواره های شاهنامهخوانی حضوری گسترده دارند. بانویی میگفت من یکبار هم شاهنامه را نخوانده بودم؛ اما با چند ماه تمرین و خوانش به بالاترین مراتب شاهنامهخوانی رسیده بود. فکر میکنم آینده، آینده شاهنامهای خواهد بود.
@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی :
🔹اگر میخواهند ژستی بگیرند، بگذارید با شاهنامه بگیرند
چه اشکالی دارد بهجای اینکه خانوادهها بگویند کودک من فلان بازی فرنگی را بلد است، کودک من داستانها و رمانهای انگلیسی بلد است و دارد فرهنگ و هنر فرانسوی را میآموزد، ژست بگیرند که بچه من شاهنامه بلد است؟ اگر میخواهند ژستی بگیرند بگذارید با شاهنامه بگیرند. این موضوع بهتدریج نهادینه میشود و ممکن است برای عده معدودی در ابتدا یکجور پرستیژ فرهنگی و نمایش باشد؛ اما بعدها در دل و جان آنها خواهد نشست؛ البته برای بسیاری این موضوع صدق نمیکند، خیلیها واقعاً به شاهنامه عِرق دارند و به آن عشق میوزند. زمانی که میبینم در دورترین نقاط کشور از سیستان و بلوچستان گرفته تا آذربایجان، از خوزستان و بوشهر تا گلستان و گیلان شاهنامهخوانی رواجی درخور و شایسته دارد موجب دلگرمی و امیدآفرینی است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#علیرضا_قیامتی :
🔸تاجیکان شاهنامه را به زبان هنر آراسته کرده اند
ما نباید به شاهنامه بهعنوان یک متن کلاسیک و یا متن دانشگاهی نگاه کنیم که فقط دانشجویان ادبیات روی آن تحقیق کنند و ابیات الحاقی را بیرون آورند یا معنی ابیات را بفهمند. شاهنامه شناسنامه ماست و نیاز است هر ایرانی با آن آشنا شود. چرا که آنکس که شاهنامه را بشناسد بیگمان ایران را خواهد شناخت و آنجاست که مهر میهن نه با احساسات تنها بلکه با دانش و شناخت و خرد همراه خواهد شد. ما باید شاهنامه را به زبان هنر آراسته کنیم، یکی از دلایل توجه تاجیکان به شاهنامه، این است که آنها شاهنامه را به زبان هنر آراسته کردهاند؛ میتوان گفت ما جز هنر شاهنامهخوانی و نقالی تقریباً کاری برای آراسته کردن شاهنامه به هنر انجام ندادهایم؛ ما یک فیلم سینمایی یا سریال و یک نمایشنامه معتبر و شاخص از شاهنامه نداریم درحالیکه تاجیکان چندین فیلم معتبر شاهنامهای دارند و دهها نمایش شاهنامهای برجسته در تاجیکستان اجرا شده است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔹https://www.tg-me.com/eshtadan
باشگاه شاهنامه پژوهان | ایران را باشگاه شاهنامه پژوهی خواهیم کرد
باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه فردوسی، شاهنامه خوانی، سایت شاهنامه، شاهنامه پژوهی، فردوسی
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
دوم اسفندماه روز زبان مادری
تقویت زبان فارسی و انتشار دامنۀ نفوذ آن در هر گوشه و کنار از کشور و دفاع آن از هر گونه تعرض چه از خارج بیاید چه از طرف جهال و متفتنین داخلی مبادرت شود، باید بزرگترین منظور دولت باشد؛ اما نباید فراموش کرد که بر اثر موجبات جغرافیایی و تاریخی در ایران کنونی ما شاید قریب به چهار پنج میلیون ایرانینژاد باشند که از طفولیت به تکلّم به زبانها یا لهجههایی غیر از فارسی معمولی بار آمدهاند و فارسی برای ایشان زبان اصلی نیست. ما با اینکه از هر کس بیشتر به دفاع از زبان شیرین فارسی و ادبیات شیوای آن علاقه داریم و تا حد توانایی در این راه کوشیده و میکوشیم، این حقیقت را نمیتوانیم منکر شد و از کسانی نیز نیستیم که دولت را به تعقیب سیاستی خشن در برافکندن ریشۀ این زبانها و لهجهها به زور و عنف دعوت کنیم؛ چه هر کار که به زور و عنف مجری گردد، در بسیاری موارد مورث عکسالعملهایی میشود که مضرات آن گاهی منافع منظوره را نیز از بین میبرد و اساساً این عمل بههیچوجه صلاح نیست و هیچ عیب ندارد که در مملکتی یک عده از مردم آن نیز بین خود به زبان یا لهجهای غیر از زبان رسمی و ادبی کشور تکلم کنند.
... اما در باب دو زبان عربی و ترکی که در یک قسمت از مملکت ما میان ایرانیان معمول و زبان تکلم ایشان از بدو طفولیت است ... دولت باید در این نواحی تعلیمات به زبان فارسی را به شرطی که متضمن هیچگونه تحقیر و شماتت نسبت به زبانهای محلی ایشان نباشد، روزافزون کنند و سعی نمایند که اطفال ایرانی را که بر اثر حوادث تاریخی اجباراً به عربی یا ترکی متکلم شدهاند، روحاً ایرانی بار بیاورند و ایشان را همین که به سن رشد و تمیز رسیدند از چنگال تبلیغات همزبانان خارجی آنان بربایند.
در تعقیب این سیاست، دولت بیش از همه باید در یک امر بسیار مواظب و شدیدالعمل باشد و آن جلوگیری از تبلیغاتی است که از خارج به همین زبانها در میان مردم میشود؛ مخصوصاً مأمورین او نباید بگذارند که هیچ روزنامه و کتاب و مجلهای که به این زبانها در خارج از ایران منتشر شده و مطالبی خلاف مصالح ایران و ایرانی دارد، داخل کشور و در بین مردم بهخصوص اطفال مدارس منتشر گردد بلکه برخلاف، دولت باید اوراق و کتبی را که برای پیشرفت سیاست ایرانخواهانۀ خود لازم میشمارد به همان زبانها طبع و در میان مردم منتشر سازد.
اصل مسئله در این است که ایرانی ایرانی بماند و ایرانی فکر کند و جز مصالح ایران چیزی دیگر نخواهد و عشق ایران بر سراپای وجود او مستولی باشد؛ حال اگر ایرانی به فارسی تکلّم کند یا به ترکی یا به عربی چندان اهمیت ندارد.
یکیست ترکی و تازی درین معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن به هر زبان که تو دانی
«سیاست زبان»، عباس اقبال (یادگار، سال ۲، شمارۀ ۶: بهمن ۱۳۲۴)
در
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۱، ص ۴۲۵-۴۲۷]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
تقویت زبان فارسی و انتشار دامنۀ نفوذ آن در هر گوشه و کنار از کشور و دفاع آن از هر گونه تعرض چه از خارج بیاید چه از طرف جهال و متفتنین داخلی مبادرت شود، باید بزرگترین منظور دولت باشد؛ اما نباید فراموش کرد که بر اثر موجبات جغرافیایی و تاریخی در ایران کنونی ما شاید قریب به چهار پنج میلیون ایرانینژاد باشند که از طفولیت به تکلّم به زبانها یا لهجههایی غیر از فارسی معمولی بار آمدهاند و فارسی برای ایشان زبان اصلی نیست. ما با اینکه از هر کس بیشتر به دفاع از زبان شیرین فارسی و ادبیات شیوای آن علاقه داریم و تا حد توانایی در این راه کوشیده و میکوشیم، این حقیقت را نمیتوانیم منکر شد و از کسانی نیز نیستیم که دولت را به تعقیب سیاستی خشن در برافکندن ریشۀ این زبانها و لهجهها به زور و عنف دعوت کنیم؛ چه هر کار که به زور و عنف مجری گردد، در بسیاری موارد مورث عکسالعملهایی میشود که مضرات آن گاهی منافع منظوره را نیز از بین میبرد و اساساً این عمل بههیچوجه صلاح نیست و هیچ عیب ندارد که در مملکتی یک عده از مردم آن نیز بین خود به زبان یا لهجهای غیر از زبان رسمی و ادبی کشور تکلم کنند.
... اما در باب دو زبان عربی و ترکی که در یک قسمت از مملکت ما میان ایرانیان معمول و زبان تکلم ایشان از بدو طفولیت است ... دولت باید در این نواحی تعلیمات به زبان فارسی را به شرطی که متضمن هیچگونه تحقیر و شماتت نسبت به زبانهای محلی ایشان نباشد، روزافزون کنند و سعی نمایند که اطفال ایرانی را که بر اثر حوادث تاریخی اجباراً به عربی یا ترکی متکلم شدهاند، روحاً ایرانی بار بیاورند و ایشان را همین که به سن رشد و تمیز رسیدند از چنگال تبلیغات همزبانان خارجی آنان بربایند.
در تعقیب این سیاست، دولت بیش از همه باید در یک امر بسیار مواظب و شدیدالعمل باشد و آن جلوگیری از تبلیغاتی است که از خارج به همین زبانها در میان مردم میشود؛ مخصوصاً مأمورین او نباید بگذارند که هیچ روزنامه و کتاب و مجلهای که به این زبانها در خارج از ایران منتشر شده و مطالبی خلاف مصالح ایران و ایرانی دارد، داخل کشور و در بین مردم بهخصوص اطفال مدارس منتشر گردد بلکه برخلاف، دولت باید اوراق و کتبی را که برای پیشرفت سیاست ایرانخواهانۀ خود لازم میشمارد به همان زبانها طبع و در میان مردم منتشر سازد.
اصل مسئله در این است که ایرانی ایرانی بماند و ایرانی فکر کند و جز مصالح ایران چیزی دیگر نخواهد و عشق ایران بر سراپای وجود او مستولی باشد؛ حال اگر ایرانی به فارسی تکلّم کند یا به ترکی یا به عربی چندان اهمیت ندارد.
یکیست ترکی و تازی درین معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن به هر زبان که تو دانی
«سیاست زبان»، عباس اقبال (یادگار، سال ۲، شمارۀ ۶: بهمن ۱۳۲۴)
در
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۱، ص ۴۲۵-۴۲۷]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from انجمن علمی زبانشناسی دانشگاه علامه طباطبائی ✒️ (Mohammad Saeid Miri)
ICIL 2024 - Book of Abstract.pdf
3.2 MB
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (Bor Zo)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی استاد ارجمند دکتر ژاله آموزگار، درباره توانمندی زبان پارسی میانه و پارسی دری در دارا بودن واژگان و واژاکهای( اصطلاحات) دانش فرزانش( فلسفه).
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
Forwarded from یادداشتهای سید احمدرضا قائممقامی
زبان ما
۱. استرابون که در حدود میلاد مسیح میزیسته سخنی دربارهٔ زبانهای ایرانی از پیشینیان خود نقل کرده که ظاهراً نمودار وضع زبانی در زمان فتوحات اسکندر است. محققان امروز این سخن را مکرر بازگفتهاند (از جمله استاد ارانسکی در مقدمهٔ فقهاللغهٔ ایرانی، ترجمهٔ مرحوم کشاورز، ص ۱۳۷). میگوید: ساکنان پارس و ماد و بلخ و سغد با جزئی تفاوت همزبانند، یعنی در واقع یک زبان دارند.
۲. مقدسی در احسن التقاسیم، ضمن آنکه متوجه اختلافات میان زبانها و گویشهای مناطق مختلف ایران بوده و سعی کرده این اختلافات را شرح دهد، گفته است که زبان اقلیمهای هشتگانهٔ عجم عجمی است، بعضی دری و فصیح و بعضی گنگ، و همه را «فارسی» مینامند. جز این، مقدسی از فارسی در یمن نیز یاد کرده است (از جمله رجوع فرمایند به تاریخ زبان فارسی استاد خانلری، ۱ / ۲۷۳؛ مقالهٔ مرحوم آیتاللهزادهٔ شیرازی در مقالات و بررسیها، ش ۴۵-۴۶).
۳. عزیز استرآبادی، که بزم و رزم خود را در قرن هشتم هجری در آناطولی نوشته، دربارهٔ رواج و تداول فارسی در بین «همهٔ» («همگنان» یعنی «همگان») اهل روم، یعنی ترکیهٔ امروز، در کار دیوانی و در زبان خاص و عام، و سبب تألیف کتاب خود به فارسی میگوید (ص ۵۳۷، چاپ استانبول):
«خواستم که مضمون کتاب به زبان تازی تقریر کنم، اما چون جمهور اهالی ممالک روم به زبان پارسی مایل و راغب بودند و اغلب سُکّان و قُطّان آن بلاد به لغت دری قائل و ناطق و جمیع امثله و مناشیر و مکاتبات و محاسبات و دفاتر احکام و غیر آن بدین لغت مستعمل و متداول و دواعی و خواطر همگنان به نظم و نثر پارسی مصروف و مشغول، مبنی بر این مصلحت، فرمان مطاع لازمالاتّباع ... بر آن جمله بارز شد که این کتاب به زبان پارسی مسطور گردد و این درّ طری در سلک عبارت دری انتظام پذیرد تا فواید آن میان خاص و عام شایع و مستفیض شود و منافع و مستودعات آن جمله را مفهوم و مستفاد گردد.»
۴. آقا نجفی قوچانی، که کم از یک قرن قبل درگذشته، و برای تحصیل در ایران سفر کرده و به نجف رفته، میگوید (سیاحت شرق، چاپ امیرکبیر، ص ۲۰۷): «تمام نقاط ایران، که غالباً یک زبان هستند، کأنّهُ خانهٔ خود انسان است؛ سهل بود رفتن از طرفی به طرفی و هم به واسطهٔ وحدت جامعهٔ هیئتِ دولت و ملت یک اُنس ارتکازی بود بین افراد، ولو ملتفت الیهِ افراد نبود.»
نشر این یادداشت همزمان شد با درگذشت استاد برت فراگنر. خداوند او را بیامرزاد که خدمات شایان به ایرانشناسی کرد.
@YaddashtQaemmaqami
۱. استرابون که در حدود میلاد مسیح میزیسته سخنی دربارهٔ زبانهای ایرانی از پیشینیان خود نقل کرده که ظاهراً نمودار وضع زبانی در زمان فتوحات اسکندر است. محققان امروز این سخن را مکرر بازگفتهاند (از جمله استاد ارانسکی در مقدمهٔ فقهاللغهٔ ایرانی، ترجمهٔ مرحوم کشاورز، ص ۱۳۷). میگوید: ساکنان پارس و ماد و بلخ و سغد با جزئی تفاوت همزبانند، یعنی در واقع یک زبان دارند.
۲. مقدسی در احسن التقاسیم، ضمن آنکه متوجه اختلافات میان زبانها و گویشهای مناطق مختلف ایران بوده و سعی کرده این اختلافات را شرح دهد، گفته است که زبان اقلیمهای هشتگانهٔ عجم عجمی است، بعضی دری و فصیح و بعضی گنگ، و همه را «فارسی» مینامند. جز این، مقدسی از فارسی در یمن نیز یاد کرده است (از جمله رجوع فرمایند به تاریخ زبان فارسی استاد خانلری، ۱ / ۲۷۳؛ مقالهٔ مرحوم آیتاللهزادهٔ شیرازی در مقالات و بررسیها، ش ۴۵-۴۶).
۳. عزیز استرآبادی، که بزم و رزم خود را در قرن هشتم هجری در آناطولی نوشته، دربارهٔ رواج و تداول فارسی در بین «همهٔ» («همگنان» یعنی «همگان») اهل روم، یعنی ترکیهٔ امروز، در کار دیوانی و در زبان خاص و عام، و سبب تألیف کتاب خود به فارسی میگوید (ص ۵۳۷، چاپ استانبول):
«خواستم که مضمون کتاب به زبان تازی تقریر کنم، اما چون جمهور اهالی ممالک روم به زبان پارسی مایل و راغب بودند و اغلب سُکّان و قُطّان آن بلاد به لغت دری قائل و ناطق و جمیع امثله و مناشیر و مکاتبات و محاسبات و دفاتر احکام و غیر آن بدین لغت مستعمل و متداول و دواعی و خواطر همگنان به نظم و نثر پارسی مصروف و مشغول، مبنی بر این مصلحت، فرمان مطاع لازمالاتّباع ... بر آن جمله بارز شد که این کتاب به زبان پارسی مسطور گردد و این درّ طری در سلک عبارت دری انتظام پذیرد تا فواید آن میان خاص و عام شایع و مستفیض شود و منافع و مستودعات آن جمله را مفهوم و مستفاد گردد.»
۴. آقا نجفی قوچانی، که کم از یک قرن قبل درگذشته، و برای تحصیل در ایران سفر کرده و به نجف رفته، میگوید (سیاحت شرق، چاپ امیرکبیر، ص ۲۰۷): «تمام نقاط ایران، که غالباً یک زبان هستند، کأنّهُ خانهٔ خود انسان است؛ سهل بود رفتن از طرفی به طرفی و هم به واسطهٔ وحدت جامعهٔ هیئتِ دولت و ملت یک اُنس ارتکازی بود بین افراد، ولو ملتفت الیهِ افراد نبود.»
نشر این یادداشت همزمان شد با درگذشت استاد برت فراگنر. خداوند او را بیامرزاد که خدمات شایان به ایرانشناسی کرد.
@YaddashtQaemmaqami
Forwarded from ایران بوم
زبان فارسی، عامل بنیادین وحدت و پویایی حوزهی فرهنگ ایران
شادروان دکتر پرویز ورجاوند
آنهایی که با بررسیهای باستان شناسی, مردم شناسی, نژاد شناسی, تاریخی و زبان شناسی این سرزمین آشنایی دارند, به روشنی میدانند که اکثریت عظیم باشندگان فلات ایران را دست کم از هزاره دوم پیش از میلاد آریاییان تشکیل میدادهاند. این گفته به اعتبار نظریهای است که معتقد به مهاجرت آریاییان به فلات ایران است, در حالی که گروهی دیگر معتقدند که ایران خود مهد آریاییان بوده است. این که نام ایران در دوران اساطیری «ایرانویج»، یعنی سرزمین و کشور تخمهی آریایی خوانده می شده و تنها سرزمینی است که از دیر باز نام آریاییان بر آن گذارده شده, دلیل شایان توجهی بر درستی نظر این گروه دانسته شده است. همچنین به اعتبار آثار به دست آمده در کاوشهای مختلف, از ساحل آمو دریا تا شوش و از قفقاز تا کنارههای سند, ساکنان فلات بزرگ ایران, از هزاره پنجم پیش از میلاد, از بافت مردم شناسی و فرهنگی همپیوند و مشابهی برخوردار بودهاند. بنابر این همه کسانی که در سراسر این فلات, طی هزاران سال و نسل در پی نسل زیستهاند و فرهنگ ایرانی را پروردهاند, همه به یک بنیاد تاریخی - فرهنگی مشخص و همپیوند تعلق دارند. از سوی دیگر، واقعیتهای تاریخی حکایت از آن دارند که مردم این سرزمین نیز مانند دیگر سرزمینهای جهان بر اثر جنگها و یورشها و مهاجرتها با دیگر تبارها آمیختگی داشتهاند. تبارهایی از نژادهای دیگر در گروههای کوچک؛ چون هموطنان ترکمن به این سرزمین کوچ کرده و در آن سکنا گزیدهاند. از سوی دیگر گسترده بودن فلات ایران و گوناگونی ویژگیهای جغرافیایی آن که گاه سلسله جبالهای بلند, یا رودهای خروشان, ارتباط بخشی را با بخش دیگر مشکل میساخته, سبب گردیده تا باشندگان هر ناحیه با توجه به تاثیرات جغرافیایی منطقه و ارتباطهای فرهنگی محدود و یا گستردهشان با ساکنان ناحیههای مجاور, هریک افزون بر حفظ جنبههای اساسی فرهنگ ایرانی که میان همه باشندگان فلات مشترک است, به خلق ویژگیهای محلی به صورت پارهفرهنگها در جهت غنیتر ساختن, بارورتر ساختن و پرجاذبهتر ساختن فرهنگ ملی بپردازند.
بر اساس کدام ضابطه علمیِ باستان شناسی و مردم شناسی, تاریخی و فرهنگی میتوان کرد, لر, آذربایجانی, بلوچ, خراسانی, سیستانی, مازندرانی, گیلانی, اصفهانی و کرمانی را ملیتی یا خلقی متفاوت با دیگری به شمار آورد؟ اگر تفاوتهای گویشی در زبان این مردم ملاک جدایی آنها شمرده شود که در میان هریک ازگروههای زبانی نیز اختلاف گویش تا حد فهم نکردن هم به همان اندازه چشمگیر است! کیست که نداند [در کردستان] میان مردمی که به گویش کردی, زازا, گورانی, سورانی و شمالی سخن میگویند و یا در گیلان میان کسانی که به گیلکی و طالشی حرف میزنند, همان قدر مشکل فهم یکدیگر وجود دارد که میان لری و آذربایجانی و یا بلوچی و مازندرانی مطرح است؛ چنان که هموطنان کرد سنندجی, لری و لکی را بهتر از کردی شمالی در مییابند. به همین دلیل است که دست کم در طول 1200 سال به شهادت آثار بر جای مانده, همه باشندگان این سرزمین از هرجا که بودهاند خود خواسته, عمده آثار فرهنگی و علمی خود را به جز در زمینههای فلکوریک, به زبان فارسی که زبان مشترک همگان و همریشه با دیگر زبانهای ایرانی موجود در فلات ایران بوده است, نوشته و ضبط کردهاند. چگونه میتوان فرزندان سلحشور لر و کرد این سرزمین که مادها از میانشان برخاسته و یکی از چند سلسله قدرتمند ایرانی را تشکیل دادهاند, ملیتی و خلقی جدا از شیرازی و اصفهانی و کرمانی و آذربایجانی به شمار آورد؟ چگونه و با چه معیار علمی و سند تاریخی میتوان به خود اجازه داد تا از آذربایجانیان, این پاسداران همیشه بیدار آزادی و استقلال ایران و حماسه آفرینان نهضت مشروطیت به عنوان خلقی متفاوت با دیگر مردم ایران سخن گفت؟ چنین است درباره مردم خوزستان و بلوچهای آزاده و دیگر باشندگان این سرزمین. در جریان هشت سال جنگ با عراق, مردم جای جای این سرزمین کهنسال از سرخس گرفته تا کنار بهمن شیر، و از ارس گرفته تا گواتر, یک بار دیگر حماسههای گذشته فرزندان این سرزمین در جان باختن برای دفاع از وجب به وجب خاک این سرزمین زنده ساختند. آنها نمیخواستند تا بار دیگر عهدنامهای ننگین چون ترکمانچای و گلستان بر این مردم تحمیل گردد. در جبههای نبود که اصفهانی و کرد و لر و شیرازی و کرمانی و آذربایجانی و گیلانی و بلوچ و بوشهری و غیره در کنار هم, مشتاقانه و با تمامی وجود بر دشمن نتازند و از یکپارچگی میهن و استقلال آن دفاع نکنند.
با نگرشی بر تاریخ این سرزمین, هیچ گاه در ایران زبان فارسی از سوی هیچ حکومتی بر هیچ مردمی تحمیل نشده است,
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/934-zaban-farsi-amel-yeganegi.html
@iranboom_ir
شادروان دکتر پرویز ورجاوند
آنهایی که با بررسیهای باستان شناسی, مردم شناسی, نژاد شناسی, تاریخی و زبان شناسی این سرزمین آشنایی دارند, به روشنی میدانند که اکثریت عظیم باشندگان فلات ایران را دست کم از هزاره دوم پیش از میلاد آریاییان تشکیل میدادهاند. این گفته به اعتبار نظریهای است که معتقد به مهاجرت آریاییان به فلات ایران است, در حالی که گروهی دیگر معتقدند که ایران خود مهد آریاییان بوده است. این که نام ایران در دوران اساطیری «ایرانویج»، یعنی سرزمین و کشور تخمهی آریایی خوانده می شده و تنها سرزمینی است که از دیر باز نام آریاییان بر آن گذارده شده, دلیل شایان توجهی بر درستی نظر این گروه دانسته شده است. همچنین به اعتبار آثار به دست آمده در کاوشهای مختلف, از ساحل آمو دریا تا شوش و از قفقاز تا کنارههای سند, ساکنان فلات بزرگ ایران, از هزاره پنجم پیش از میلاد, از بافت مردم شناسی و فرهنگی همپیوند و مشابهی برخوردار بودهاند. بنابر این همه کسانی که در سراسر این فلات, طی هزاران سال و نسل در پی نسل زیستهاند و فرهنگ ایرانی را پروردهاند, همه به یک بنیاد تاریخی - فرهنگی مشخص و همپیوند تعلق دارند. از سوی دیگر، واقعیتهای تاریخی حکایت از آن دارند که مردم این سرزمین نیز مانند دیگر سرزمینهای جهان بر اثر جنگها و یورشها و مهاجرتها با دیگر تبارها آمیختگی داشتهاند. تبارهایی از نژادهای دیگر در گروههای کوچک؛ چون هموطنان ترکمن به این سرزمین کوچ کرده و در آن سکنا گزیدهاند. از سوی دیگر گسترده بودن فلات ایران و گوناگونی ویژگیهای جغرافیایی آن که گاه سلسله جبالهای بلند, یا رودهای خروشان, ارتباط بخشی را با بخش دیگر مشکل میساخته, سبب گردیده تا باشندگان هر ناحیه با توجه به تاثیرات جغرافیایی منطقه و ارتباطهای فرهنگی محدود و یا گستردهشان با ساکنان ناحیههای مجاور, هریک افزون بر حفظ جنبههای اساسی فرهنگ ایرانی که میان همه باشندگان فلات مشترک است, به خلق ویژگیهای محلی به صورت پارهفرهنگها در جهت غنیتر ساختن, بارورتر ساختن و پرجاذبهتر ساختن فرهنگ ملی بپردازند.
بر اساس کدام ضابطه علمیِ باستان شناسی و مردم شناسی, تاریخی و فرهنگی میتوان کرد, لر, آذربایجانی, بلوچ, خراسانی, سیستانی, مازندرانی, گیلانی, اصفهانی و کرمانی را ملیتی یا خلقی متفاوت با دیگری به شمار آورد؟ اگر تفاوتهای گویشی در زبان این مردم ملاک جدایی آنها شمرده شود که در میان هریک ازگروههای زبانی نیز اختلاف گویش تا حد فهم نکردن هم به همان اندازه چشمگیر است! کیست که نداند [در کردستان] میان مردمی که به گویش کردی, زازا, گورانی, سورانی و شمالی سخن میگویند و یا در گیلان میان کسانی که به گیلکی و طالشی حرف میزنند, همان قدر مشکل فهم یکدیگر وجود دارد که میان لری و آذربایجانی و یا بلوچی و مازندرانی مطرح است؛ چنان که هموطنان کرد سنندجی, لری و لکی را بهتر از کردی شمالی در مییابند. به همین دلیل است که دست کم در طول 1200 سال به شهادت آثار بر جای مانده, همه باشندگان این سرزمین از هرجا که بودهاند خود خواسته, عمده آثار فرهنگی و علمی خود را به جز در زمینههای فلکوریک, به زبان فارسی که زبان مشترک همگان و همریشه با دیگر زبانهای ایرانی موجود در فلات ایران بوده است, نوشته و ضبط کردهاند. چگونه میتوان فرزندان سلحشور لر و کرد این سرزمین که مادها از میانشان برخاسته و یکی از چند سلسله قدرتمند ایرانی را تشکیل دادهاند, ملیتی و خلقی جدا از شیرازی و اصفهانی و کرمانی و آذربایجانی به شمار آورد؟ چگونه و با چه معیار علمی و سند تاریخی میتوان به خود اجازه داد تا از آذربایجانیان, این پاسداران همیشه بیدار آزادی و استقلال ایران و حماسه آفرینان نهضت مشروطیت به عنوان خلقی متفاوت با دیگر مردم ایران سخن گفت؟ چنین است درباره مردم خوزستان و بلوچهای آزاده و دیگر باشندگان این سرزمین. در جریان هشت سال جنگ با عراق, مردم جای جای این سرزمین کهنسال از سرخس گرفته تا کنار بهمن شیر، و از ارس گرفته تا گواتر, یک بار دیگر حماسههای گذشته فرزندان این سرزمین در جان باختن برای دفاع از وجب به وجب خاک این سرزمین زنده ساختند. آنها نمیخواستند تا بار دیگر عهدنامهای ننگین چون ترکمانچای و گلستان بر این مردم تحمیل گردد. در جبههای نبود که اصفهانی و کرد و لر و شیرازی و کرمانی و آذربایجانی و گیلانی و بلوچ و بوشهری و غیره در کنار هم, مشتاقانه و با تمامی وجود بر دشمن نتازند و از یکپارچگی میهن و استقلال آن دفاع نکنند.
با نگرشی بر تاریخ این سرزمین, هیچ گاه در ایران زبان فارسی از سوی هیچ حکومتی بر هیچ مردمی تحمیل نشده است,
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/934-zaban-farsi-amel-yeganegi.html
@iranboom_ir
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (آریوبرزن)
واژهی اَریَه به معنای ایرانی پروفسور والتر هینتس
#لفظ_ایران
#کتیبه
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
سپس خود را چنین معرفی میکند:《شاهِ بزرگ، شاهِ شاهان، شاهِ کشورهای دارای همهگونه مردم. شاه بر روی این زمینِ دور و دراز. پسرِ ویشتاسپه، هخامنشی، پارسی، پسرِ پارسی، ایرانی، ایرانینژاد》. معلوم است که موضوعِ سخن،《حسّ قومیِ》داریوش بهعنوانِ مردی پارسی در میانِ اقوامِ ایرانی است. گرچه او در متنِ اصلی خود را آریایی میخوانَد، مقصودش از این لفظ آن چیزی نیست که امروزه در محافلِ علمی رایج است. مثلاً از نظرِ داریوش این لفظ هندیان را شامل نمیشود، گرچه بنابر تعریفِ ما، هندیان[بخشی از هندی ها] هم آریایی هستند. از اینرو، واژهی فارسیِ باستانِ《اَریَه》را باید ایرانی ترجمه کرد.
بنمایه: داریوش و ایرانیان: تاریخ و فرهنگ و تمدن هخامنشیان، والتر هینتس، ترجمهی پرویز رجبی، تهران، نشر ماهی، چاپ پنجم ۱۳۹۶، رویهی ۲۰۷
@atorabanorg
#لفظ_ایران
#کتیبه
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
سپس خود را چنین معرفی میکند:《شاهِ بزرگ، شاهِ شاهان، شاهِ کشورهای دارای همهگونه مردم. شاه بر روی این زمینِ دور و دراز. پسرِ ویشتاسپه، هخامنشی، پارسی، پسرِ پارسی، ایرانی، ایرانینژاد》. معلوم است که موضوعِ سخن،《حسّ قومیِ》داریوش بهعنوانِ مردی پارسی در میانِ اقوامِ ایرانی است. گرچه او در متنِ اصلی خود را آریایی میخوانَد، مقصودش از این لفظ آن چیزی نیست که امروزه در محافلِ علمی رایج است. مثلاً از نظرِ داریوش این لفظ هندیان را شامل نمیشود، گرچه بنابر تعریفِ ما، هندیان[بخشی از هندی ها] هم آریایی هستند. از اینرو، واژهی فارسیِ باستانِ《اَریَه》را باید ایرانی ترجمه کرد.
بنمایه: داریوش و ایرانیان: تاریخ و فرهنگ و تمدن هخامنشیان، والتر هینتس، ترجمهی پرویز رجبی، تهران، نشر ماهی، چاپ پنجم ۱۳۹۶، رویهی ۲۰۷
@atorabanorg
Forwarded from مخزن کتاب های pdf ادبی
۴ اسفند زادروز محمد دبیرسیاقی
( زاده ۵ اسفند ۱۲۹۸ قزوین -- درگذشته ۱۶ مهر ۱۳۹۷ قزوین ) نویسنده، شاعر، پژوهشگر و استاد ادبیات فارسی
دبیرسیاقی از ارکان چهارگانه «بنیاد لغتنامه دهخدا» و مصحح بسیاری از متنهای کهن فارسی است. او پس از گذراندن دورههای ابتدایی و متوسطه در قزوین و تهران و گرفتن دیپلم از دارالفنون در ۱۳۱۸، دکتری ادبیات فارسی را در سال ۱۳۲۴ از دانشگاه تهران دریافت کرد و در ۱۳۲۵ به عضویت انجمن ایرانشناسی درآمد. آنگاه به استادی در دانشگاه تهران و نیز دانشگاههای چین و مصر پرداخت و در سال ۱۳۵۳ بازنشسته شد. او میان سالهای ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۴ در گردآوری لغتنامه با علیاکبر دهخدا همکاری داشت. از آن پس همکاری او با سازمان لغتنامه تا ۱۳۵۹ که کار این اثر به پایان رسید دنبال شد.
شادروان دهخدا در یک نوار صوتی از وی بهعنوان یک جوان کوشا درباره تنظیم لغتنامه یاد کردهاست.
او عضو هیئت علمی انجمن آثار و مفاخر ایران بود و نزدیک به ۸۰ متن ادبی و تاریخی را تصحیح و انتشار داد که از میان آنها میتوان از دیوان منوچهری، نزهةالقلوب، فرهنگ سُروری و سلطان جلالالدین خوارزمشاه نام برد.
محمد دبیرسیاقی در ۹۹ سالگی درگذشت و در گورستان بهشت حسینی قزوین بهخاک سپرده شد.
@pdf_kotob_e_adabi
( زاده ۵ اسفند ۱۲۹۸ قزوین -- درگذشته ۱۶ مهر ۱۳۹۷ قزوین ) نویسنده، شاعر، پژوهشگر و استاد ادبیات فارسی
دبیرسیاقی از ارکان چهارگانه «بنیاد لغتنامه دهخدا» و مصحح بسیاری از متنهای کهن فارسی است. او پس از گذراندن دورههای ابتدایی و متوسطه در قزوین و تهران و گرفتن دیپلم از دارالفنون در ۱۳۱۸، دکتری ادبیات فارسی را در سال ۱۳۲۴ از دانشگاه تهران دریافت کرد و در ۱۳۲۵ به عضویت انجمن ایرانشناسی درآمد. آنگاه به استادی در دانشگاه تهران و نیز دانشگاههای چین و مصر پرداخت و در سال ۱۳۵۳ بازنشسته شد. او میان سالهای ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۴ در گردآوری لغتنامه با علیاکبر دهخدا همکاری داشت. از آن پس همکاری او با سازمان لغتنامه تا ۱۳۵۹ که کار این اثر به پایان رسید دنبال شد.
شادروان دهخدا در یک نوار صوتی از وی بهعنوان یک جوان کوشا درباره تنظیم لغتنامه یاد کردهاست.
او عضو هیئت علمی انجمن آثار و مفاخر ایران بود و نزدیک به ۸۰ متن ادبی و تاریخی را تصحیح و انتشار داد که از میان آنها میتوان از دیوان منوچهری، نزهةالقلوب، فرهنگ سُروری و سلطان جلالالدین خوارزمشاه نام برد.
محمد دبیرسیاقی در ۹۹ سالگی درگذشت و در گورستان بهشت حسینی قزوین بهخاک سپرده شد.
@pdf_kotob_e_adabi
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
کوچ ایرانیان به هندوستان
۴ اسفند ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
زمانی که حافظ بسرود که آوای زبان فارسی طوطیان هند را شکرکن میکند از بیم گزمگان نگفت که چرا زبان فارسی به بنگاله رفته است!
کوچ ایرانیان به هندوستان از رخدادهایی است که از زمان افتادن ساسانیان درگرفته و تا نزدیک روزگار کنونی برپا بوده است.
کتابچهای به نام «ایرانشاه»، نوشته استاد پورداوود به همین رخداد بزرگ دردبار پرداخته است.
به نوشته ایرانشاه، پس از برافتادن ساسانیان بسیاری از ایرانیان سر به کوه و بیابان نهادند. آنان که پشت در پشت در شهرهای بزرگ و شکوهمند میزیستند چندین سده کوهستانهای خراسان را پناهگاه خویش کردند.
"کوهستان باغران" در جنوب خراسان داستانها از آن هممیهنان ستمدیده در سینه دارد.
چون خراسان هم به دست تازشگران افتاد، ناچار روانه آبخست (جزیره) هرمز شدند که جای مغان بود و نام از همان زمان دارد.
چون زندگانی در آبخست هرمز بر پارسیان سخت شد، میهن نیاکانی را بدرود گفتند و رهسپار هندوستان شدند.
تنها نوشتار دیگر در این باره دفتری است کوچک به نام «قصه سنجان» که بهمن کیقباد در آن، سرگذشت کوچها و کوچندگان از ایران تا به هند را سروده است. روی راستین داستان شکرشکنی طوطیان هند!
هر کس که بخواهد سرگذشت ایرانیان را پس از افتادن ساسانیان بداند ناچار است در قصه دردناک سنجان بنگرد.
ایرانیان در هند، در گجرات ماندند و نشیمنگاه خود را «سنجان» نامیدند. به یاد چندین آبادی در ایران که برخی از آن نام سنگان دارد.
آداب و آیینهای پارسی را زنده داشتند. یکی از آن، پیوند زناشویی و خطبه پارسی خواندن و تعیین مِهریه عروس از زر سرخ نِشابور.
دستههایی از پارسیان هم به چین رفتند که درباریان و سپاهیان پیروز، پسر یزدگرد سوم، بودند، و آتشکدههایی بنهادند.
دستههایی از عیسویان ایرانی نیز از دست تازشگران از راه بصره به هند گریختند.
از این همه ایرانیان هند، چند سنگنبشته بمانده. تاریخ یکی از آنها مهر سال387 خورشیدی.
آنان سیصدسال بعد، از گجرات به دیگر شهرها رفتند.
اما در هند هم از دست تازشگرانی که فردوسی ایشان را از «دشت نیزهوران» خوانده زنهاری نماندند.
تازشگران در سده هشتم به هندوستان رسیدند و پارسیان را از دم شمشیر گذراندند. سال ۸۶۲ خورشیدی شهر سنجان را گرفتند.
پارسیان باز پریشان شدند و به کوهها پناهیدند. این بار به کوهستان بهاروت هند. اندران جا آتش بهرام را برنشاندند که به نام ایرانشاه نامیده میشد و آن را از ایران برده بودند.
زمانی به شهری خوش آب و هوا در هند رسیدند و چون به یاد ساری در ایران افتادند آنجا را نوساری نامیدند. این نام تاکنون بر این شهر بمانده.
پارسیان هند تا همین اواخر در سختیها گذراندهاند. گاه تازیان، گاه عیسویان، و گاه هندویان بر سر ایشان ریختهاند. هندوان بر ایشان تاخت آوردند که آگاهی نداشتند و گاوان را میکشتند. تیمور هم که به هند تاخت پارسیان بسیاری را بکشت.
اما آنان در همه روزگاران، سربلند زیستند و نیکی و نیکوکاری را ننهشتند. فردیناند یوستی دانشمند آلمانی گفته است: شرافت ایرانیان را باید در نزد پارسیان هند جست.
از زمانی که انگلیسیان بر هندوستان چیر آمدند زمانه به روی پارسیان لبخند زد.
دوره فرمانروایی رضاشاه بهترین برهه زندگانی آنان در ۱۴ سده گذشته بوده که توانستند کسانی از خود را به ایران بفرستند و پیوندهای دیرین را نو کنند.
استاد پورداوود در انجام گزارش خود آوردهاند که هزار سال بیشتر است که ایرانیان به خاک بیگانه پناهیدهاند. اما آتش مهر ایران در دلهای آنان فروزان است.
نگارش ایرانشاه در اسفند ۱۳۱۴ انجام یافته. زمانی که استاد در هندوستان سرگرم گزارش اوستا بودهاند و این دستیافت وارسیهای ایشان در زندگانی پارسیان است.
«ایرانشاه» ۲۶ برگ دارد. نزدیک ۳۰ برگ هم عکسهایی از چهره پارسیان هند و سازههایی دارد که آنجا بنهادهاند. گواه آن که در سختیها هم به تنآسانی نگذراندهاند.
استاد پورداوود به روزگار رضاشاهی میزیست. در آرامش و امان. حافظ هم اگر میبود، بیواهمه میسرود تا آیندگان بدانند که طوطیان هند از چه روی شکرشکنی کردهاند!
چنان شکرشکستنی دردناک! دردناک و خونین.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
کوچ ایرانیان به هندوستان
۴ اسفند ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
زمانی که حافظ بسرود که آوای زبان فارسی طوطیان هند را شکرکن میکند از بیم گزمگان نگفت که چرا زبان فارسی به بنگاله رفته است!
کوچ ایرانیان به هندوستان از رخدادهایی است که از زمان افتادن ساسانیان درگرفته و تا نزدیک روزگار کنونی برپا بوده است.
کتابچهای به نام «ایرانشاه»، نوشته استاد پورداوود به همین رخداد بزرگ دردبار پرداخته است.
به نوشته ایرانشاه، پس از برافتادن ساسانیان بسیاری از ایرانیان سر به کوه و بیابان نهادند. آنان که پشت در پشت در شهرهای بزرگ و شکوهمند میزیستند چندین سده کوهستانهای خراسان را پناهگاه خویش کردند.
"کوهستان باغران" در جنوب خراسان داستانها از آن هممیهنان ستمدیده در سینه دارد.
چون خراسان هم به دست تازشگران افتاد، ناچار روانه آبخست (جزیره) هرمز شدند که جای مغان بود و نام از همان زمان دارد.
چون زندگانی در آبخست هرمز بر پارسیان سخت شد، میهن نیاکانی را بدرود گفتند و رهسپار هندوستان شدند.
تنها نوشتار دیگر در این باره دفتری است کوچک به نام «قصه سنجان» که بهمن کیقباد در آن، سرگذشت کوچها و کوچندگان از ایران تا به هند را سروده است. روی راستین داستان شکرشکنی طوطیان هند!
هر کس که بخواهد سرگذشت ایرانیان را پس از افتادن ساسانیان بداند ناچار است در قصه دردناک سنجان بنگرد.
ایرانیان در هند، در گجرات ماندند و نشیمنگاه خود را «سنجان» نامیدند. به یاد چندین آبادی در ایران که برخی از آن نام سنگان دارد.
آداب و آیینهای پارسی را زنده داشتند. یکی از آن، پیوند زناشویی و خطبه پارسی خواندن و تعیین مِهریه عروس از زر سرخ نِشابور.
دستههایی از پارسیان هم به چین رفتند که درباریان و سپاهیان پیروز، پسر یزدگرد سوم، بودند، و آتشکدههایی بنهادند.
دستههایی از عیسویان ایرانی نیز از دست تازشگران از راه بصره به هند گریختند.
از این همه ایرانیان هند، چند سنگنبشته بمانده. تاریخ یکی از آنها مهر سال387 خورشیدی.
آنان سیصدسال بعد، از گجرات به دیگر شهرها رفتند.
اما در هند هم از دست تازشگرانی که فردوسی ایشان را از «دشت نیزهوران» خوانده زنهاری نماندند.
تازشگران در سده هشتم به هندوستان رسیدند و پارسیان را از دم شمشیر گذراندند. سال ۸۶۲ خورشیدی شهر سنجان را گرفتند.
پارسیان باز پریشان شدند و به کوهها پناهیدند. این بار به کوهستان بهاروت هند. اندران جا آتش بهرام را برنشاندند که به نام ایرانشاه نامیده میشد و آن را از ایران برده بودند.
زمانی به شهری خوش آب و هوا در هند رسیدند و چون به یاد ساری در ایران افتادند آنجا را نوساری نامیدند. این نام تاکنون بر این شهر بمانده.
پارسیان هند تا همین اواخر در سختیها گذراندهاند. گاه تازیان، گاه عیسویان، و گاه هندویان بر سر ایشان ریختهاند. هندوان بر ایشان تاخت آوردند که آگاهی نداشتند و گاوان را میکشتند. تیمور هم که به هند تاخت پارسیان بسیاری را بکشت.
اما آنان در همه روزگاران، سربلند زیستند و نیکی و نیکوکاری را ننهشتند. فردیناند یوستی دانشمند آلمانی گفته است: شرافت ایرانیان را باید در نزد پارسیان هند جست.
از زمانی که انگلیسیان بر هندوستان چیر آمدند زمانه به روی پارسیان لبخند زد.
دوره فرمانروایی رضاشاه بهترین برهه زندگانی آنان در ۱۴ سده گذشته بوده که توانستند کسانی از خود را به ایران بفرستند و پیوندهای دیرین را نو کنند.
استاد پورداوود در انجام گزارش خود آوردهاند که هزار سال بیشتر است که ایرانیان به خاک بیگانه پناهیدهاند. اما آتش مهر ایران در دلهای آنان فروزان است.
نگارش ایرانشاه در اسفند ۱۳۱۴ انجام یافته. زمانی که استاد در هندوستان سرگرم گزارش اوستا بودهاند و این دستیافت وارسیهای ایشان در زندگانی پارسیان است.
«ایرانشاه» ۲۶ برگ دارد. نزدیک ۳۰ برگ هم عکسهایی از چهره پارسیان هند و سازههایی دارد که آنجا بنهادهاند. گواه آن که در سختیها هم به تنآسانی نگذراندهاند.
استاد پورداوود به روزگار رضاشاهی میزیست. در آرامش و امان. حافظ هم اگر میبود، بیواهمه میسرود تا آیندگان بدانند که طوطیان هند از چه روی شکرشکنی کردهاند!
چنان شکرشکستنی دردناک! دردناک و خونین.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi