Telegram Web Link
💠 جشن سده

مهرداد بهار

جشن سده را در دهمین روز از ماه بهمن، به هنگام شب، برگزار می‌کردند. در توجیه این جشن افسانه‌های گوناگونی پدید آمده است. این جشن را به هنگام شب برگزار می‌کردند. همگان به صحرا می‌رفتند و کوهه‌هایی از بوته‌ها فراهم می‌ساختند و آنها را برمی‌افروختند و شادی و پایکوبی می‌کردند و معتقد بودند که این آتش بازماندۀ سرما را نابود می‌کند. گردآوری این بوته‌ها فریضه‌ای عمومی شمرده می‌شد و بزرگان و مالداران کسانی را اجیر می‌کردند تا به جای ایشان بوته گرد آورند.
تا آنجا که از اساطیر و متون ایرانی باستان و میانه برمی‌آید، جشن سده ازجمله آیین‌هایی نبوده است که در ایران باستان و در ادبیات زرتشتی اعصار کهن رسمیت داشته باشد، ولی می‌توان باور کرد که خود آیینی بس کهن بوده است؛ زیرا این‌گونه اعیاد در جهان انسان اعصار قدیم کمابیش عمومیت داشته است.
اگر قول بیرونی را بپذیریم، این جشن تنها از دورۀ اردشیر بابکان، یعنی قرن سوم مسیحی، در عداد اعیاد رسمی درآمده، سپس با آیین زرتشتی درآمیخته و سپس صورت جشنی ملی یافته و تا قرن‌ها پس از اسلام دوام آورده است. این نظر بسیار محتمل است؛ زیرا دورۀ اشکانی و ساسانی دورۀ آمیختن کامل فرهنگ بومی و آریایی در ایران است.
اما آنچه دربارۀ علت جشن بیان شده، چه علل اسطوره‌ای و چه علل نجومی- قدیمی، جز در یکی دو مورد، همه به گرد توجیه واژۀ سده در ارتباط با واژۀ صد می‌گردد و درست همین اسطوره‌سازی‌ها و دلایل متعدد تقویمی در ارتباط سده و صد است که ما را به شک می‌افکند که مبادا این واژه اصولاً ارتباطی با عدد صد نداشته است.
در پی این تردید باید دید این جشن چه موقعیت تقویمی دقیقی دارد. جشن سده با سپری شدن چهل روز از زمستان برگزار می‌شود. این جشن دقیقاً در پایان چلۀ بزرگ قرار دارد و به اعتقادات عوام با به سر رسیدن این چله زمین دزدانه نفس می‌کشد.

🔹«دربارۀ جشن سده»، مهرداد بهار، چیستا، سال ۱، شمارۀ ۶، بهمن ۱۳۶۰، صص ۶۲۹-۶۵۰
❇️به مناسبت جشن سده

▪️گزارش بیهقی در سال ۴٢۶ هجری قمری،  پس از بیستم ماه صفر از برگزاری سده در سه فرسنگی لشکرگاه مرو به عهدمسعود غزنوی:

▪️«و سده نزدیک بود، اشتران سلطانی را و از  آن همه لشکر به صحرا بردند و گز کشیدن گرفتند تا سده کرده آید و پس از آن حرکت کرده آید . وگز می‌آوردند و در صحرایی که جویی آب بزرگ بود برآن برف می افکندند تا به بالای قلعتی برآمد و  چهار طاقها بساختند از چوب سخت بلند وآن را به گز بیاگندند و گز دیگر جمع کردند که سخت بسیار بود و به بالای کوهی بر آمد بزرگ و اله بسیار و کبوتر و آنچه رسم است از دارات این شب به دست کردند.
▪️.... و سده فراز آمد، نخست شب امیر بر  آن لب جوی آب که شراعی زده بودند بنشست و ندیمان و مطربان بیامدند و آتش به هیزم  زدند و پس از آن شنیدم که قریب ده فرسنگ فروغ آن آتش بدیده بودند و کبوتران نفط اندود بگذاشتند و ددگان برف‌اندود و آتش‌زده دویدن گرفتند و چنان سده‌ای بود که دیگر آن چنان ندیدم، و آن به خرمی به پایان آمد.»

📚تاریخ بیهقی، به تصحیح علی اکبر فیاض، نشر هرمس، ص۵۰۱

@ahle_tamyz
https://www.tg-me.com/eshtadan
#قدمعلی_سرامی
شاهنامه باعث پیوستگی مردم ایران بوده است

🔸سربلندی و عزت نفس فردوسی بیش از آن بود که زبان به شکوه بگشاید یا در پی ثروت درباریان باشد / ایرانیان می دانستند و باور داشتند که جوینده یابنده است / اگر گام در راه بگذاریم حتما آن چه را که می خواهیم به دست می آوریم / در زمان فردوسی افراد بسیاری بودند که می اندیشیدند زنان فروتر از مردان‌اند / می توانیم با اطمینان بگوییم که فردوسی همواره ارج‌گزار و ستایشگر زنان آزاده بوده و از همسرش با عشق و دلبستگی فراوان یاد می کند / شاهنامه به ما نشان می دهد، در گذشته زنان ایرانی حتی به پادشاهی هم می رسیده‌اند / یکی از پیام‌های شاهنامه این است که بکوشیم تا پنجره‌ای به سوی روشنایی بگشاییم و مانند زنان و مردان آزاده حماسه باشیم

@shahnamehpajohan

#مرتضی_ثاقب_فر:

فردوسی هنگامی سرودن شاهنامه را آغاز میکند که هنوز امیدها زیاد است و اگر چه « زمان سرایی پر از جنگ است و به جویندگان جهان تنگ » و هر چند خراسان و توس همانند بسیاری از مناطق ایران ، میدان تاخت و تاز و کشمکش همیشگی مدعیان و حریفان است ، ولی هنوز سامانیان نیرویی دارند ، غلامان ترک چیرگی نیافته اند ، فردوسی خود شکوه و ثروتی دارد ، جوان است با همسری با فرهنگ و پهلوی دان ، و در توس از پشتیبانی دوستان و میهن پرستان بی بهره نیست . لیک بزودی سامانیان به شوند (علت) سیاستهای نادرست خود و چنان که دیدیم به سبب (دلیل) بدرفتاری با غلام / سردار وفاداری چون آلبتگین سقوط می کنند ، و نه تنها زمانه « جای سختی و بلا و نشستن گه اژدهای تیز چنگ » میشود ، بلکه جوانی فردوسی نیز به پیری همراه با تنگدستی می گراید ، آنچنان که گاهی به نان و گوشت و هیزمی گرمازا نیز نیاز دارد و این مرد والامنش ناچار میشود این را به خواننده یادآور شود . یا در پایان کتاب و پس از شرح ماجرای مرگ یزدگرد سوم چنان از تنگدستی می نالد که مرگ را بر بارش تگرگ ترجیح میدهد.

برای خواندن متن کامل اینجا بزنید

@shahnamehpajohan

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from ایران بوم
۱۴ بهمن ماه سالروز درگذشت دکتر عباس زریاب خویی ( ۲۰ امرداد ۱۲۹۸ خوی - ۱۴ بهمن ۱۳۷۳ تهران) است. یادش گرامی باد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/34508

عباس زریاب خویی در ۲۰ مرداد ۱۲۹۸ هجری خورشیدی در شهر خوی به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و دوره اول دبیرستان را در خوی گذراند و چون امکان ادامه تحصیل در خوی وجود نداشت نزد یکی از روحانیون شهر به نام شیخ عبدالحسین اعلمی به یادگیری صرف و نحو عربی، اصول و دیگر علوم حوزوی پرداخت. در سال ۱۳۱۶ به قم رفت و درمدرسه فیضیه با مرحوم آیت الله جعفر اشراقی هم اطاق شد و قریب شش سال نزد علمای طراز اول حوزه علمیه قم به تحصیل مشغول بود.. در سال ۱۳۲۲ فوت پدر باعث شد تا زریاب به شهر خوی بازگردد و مدتی به تدریس در دبیرستان بپردازد.

در شهریور ۱۳۲۴ به تهران آمد و به نوشتن مقاله در نشریه‌های علمی و ادبی پرداخت تا اینکه به کار در کتابخانه مجلس شورای ملی مشغول شد. هم‌زمان دوره لیسانس را در دانشکده معقول و منقول (الهیات) دانشگاه تهران گذراند.

در سال ۱۳۳۴ بورس مطالعاتی هومبولت در آلمان در اختیار عباس زریاب خویی قرار گرفت و در سال ۱۳۳۹ از دانشگاه یوهانس گوتنبرگ شهر ماینز در رشته‌های تاریخ و فلسفه درجه دکتری گرفت.

دکتر عباس زریاب خویی در سال ۱۳۳۹ به تهران بازگشت در سال ۱۳۴۱ به دعوت والتر هنینگ که آن زمان کرسی استادی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا داشت به برکلی رفت و به مدت دو سال در آن دانشگاه به تدریس زبان و ادبیات فارسی مشغول بود. با اینکه هنینگ پست دائمی در دانشگاه برکلی برای زریاب در نظر گرفته بود ولی او ترجیح داد که به ایران بازگردد و دانسته‌ها و تجربه‌های خود را در اختیار دانشجویان ایرانی بگذارد
هنگامی که بنیاد دایرةالمعارف اسلامی و مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی و دایرةالمعارف تشیع تأسیس شد، بر همه اهل علم و معرفت معلوم بود که هر دایرةالمعارفی در این زمینه‌ها بدون همکاری پرثمر زریاب ناقص خواهد بود و او نیز با دل و جان با این سازمانها به همکاری پرداخت.دکتر عباس زریاب خویی در ۱۴ بهمن ۱۳۷۳ در تهران درگذشت.
از تألیفات وی میتوانیم به « بزم آورد، شصت مقاله درباره تاریخ و فرهنگ و فلسفه»،« آیینه جام» و « تاریخ ساسانیان» اشاره کنیم و از ترجمه ها نیز می توان به « تاریخ فلسفه ویل دورانت» و « تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان از تئودر نولدکه » اشاره نمود.

http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/roidad-haye-farhangi/11910-1392-12-14-06-20-32.html

__
 کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from نور سیاه
نامه‌ای تاریخی از استاد عباس زریاب خویی

در شمارۀ ۶۳ اندیشهٔ پویا سندی مهم منتشر شده است. نامۀ عباس زریاب به هیئت تجدید نظر دانشگاه تهران. انقلاب که شد زریاب را بازنشسته کردند. حقوق استاد فقید مدتی پرداخت می‌شد تا اینکه سال ۱۳۶۰ ایشان را از دانشگاه اخراج کردند و حقوقش هم قطع شد.

زریاب را به عضویت در تشکیلات فراماسونری متهم کردند. اتهامی که سندش کتاب کذایی فراموشخانه و فراماسونری در ایران تألیف اسماعیل رائین علیه‌ ما‌ علیه بوده است (ج۳، ص۳۱، ۶۵۷،۵۴۴). زریاب در این نامه می‌گوید: آقایان انقلابی و مسلمان! به موازین شرع و قانون پایبند باشید. اصل بر برائت و بیّنه بر مدعی است. اتهام را باید با سند ثابت کنید. آنچه در کتاب رائین آمده سند محکمه‌پذیر نیست. خود رائین هم حرفش را پس گرفته است.
در آخر هم با استفاده از قرآن نوشته غم و شکایتش را به خدا می‌برد. که خدا روزی‌رسان است و روزی را بر هر کس که بخواهد گشایش می‌دهد یا تنگ و فروبسته می‌دارد. ای شمایان! سرخوش نباشید که دنیا به کام شما رفته و بر زندگی و آبروی مردم مسلط شده‌اید. این‌ها می گذرد و اعتباری ندارد. اصل آخرت است. اصل قضاوت تاریخ است. اصل داوری داور زمان است.

تاریخ داوری خود را کرده است. استاد بی‌همتا مثل زرّ ناب از بوتۀ ایام بی‌غش برآمده است. مثل آفتاب می‌درخشد. همان قومی که از دانشگاه اخراجش کردند، به او جایزۀ کتاب سال دادند. در صداوسیما برایش بزرگداشت گرفتند. این یعنی آن تهمت‌ها که به او زدند به کردار بازی بوده است.

حقوق زریاب را بریدند و استاد یگانهٔ روزگار، برای گذران معاش، پیرانه‌سر، مجبور شد به بچه‌مدرسه‌ای‌ها درس بدهد و برای دراهم معدود حق‌التألیف، روضة‌الصفا را تجدید تحریر کند. خاتمت شاهنامه‌شناس بزرگ شد مثل خاتمت فردوسی. به مردمی که جهان سخت ناجوانمرد است.

زریاب نمونهٔ ایران‌دوستیِ معتدل و خردمندانه و پخته و علمی است. از مصاحبانش شنیده‌ام که خلق و خویش عظیم‌تر از فضل و دانش عظیمش بوده است؛ روزگار حقیر شیرین‌عقل نتوانست استاد بزرگ را تلخ و کوچک کند. تا دم مرگ مهربان و مهرآئین و فروتن ماند. ایران‌دوست و مردم‌دوست ماند. با دل خونین لب خندان آورد.

حکیما بخردا رادا به دانایی که می‌شاید
اگر بر ناتوانی‌های این خردان ببخشایی

متن نامهٔ تاریخی استاد عباس زریاب را بخوانید:

«هیئت محترم تجدیدنظر دانشگاه طهران
در پاسخ مرقومه مورخ ۱۱/۱۲/۱۳۶۱ با شمارۀ۶۹۴ ه.ت که در آن مرا به «عضویت در تشکیلات فراماسونری» متهم داشته‌اید، معروض می‌دارد:
۱.همچنانکه بارها در نامه‌های اعتراضیهٔ خود به دانشگاه طهران اظهار داشته‌ام من در تشکیلات فراماسونری عضو نبوده‌ام و این معنی را به شدت تکذیب می‌کنم.

۲. دلیل اتهام را تأیید «مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران» ذکر فرموده‌اید. حاشا که انقلاب اسلامی که خود را منبعث از اسلام و مجری احکام اسلامی می‌داند، چنین اتهام بی‌مأخذی را تأیید کند. لولا إذ سمعتموه ظن المؤمنون والمؤمنات بأنفسهم خيرا وقالوا هذا إفک مبين [نور/۱۲]. مسلمان واقعی کسی را بی‌جهت متهم نمی‌سازد. آن چه سندی است که من به موجب آن متهم به عضویت در تشکیلات مذکور هستم؟

۳.اگر مقصود از سند کتاب فراماسونری در ایران تألیف اسماعیل رائین است باید بگویم که کتاب مذکور نه بر اساس موازین شرع اسلام و نه بر مبنای قوانین عرفی و دادرسی «سند» قانونی محسوب نمی‌شود. هر آنچه در آن هست اتهام است و اتهام باید با دلیل و مدرک ثابت شود. و لولا إذ سمعتموه قلتم ما يكون لنا أن نتكلم بهذا سبحانك هذا بهتان عظيم [نور/۱۶].

۴.إن جاءكم فاسق بنباء فتبينوا [حجرات/۶]. این دستور اسلام است. اگر او [=رائین] را عادل می‌دانید شهادت عدل واحد در مورد اتهام ارزشی ندارد و شهادت عدلين لازم است. آن شاهد عادل دیگر کجاست؟

۵. اگر او را عادل می‌دانید و شهادت عدل واحد را می‌پذیرید باید بگویم که او از شهادت خود رجوع کرده است و اتهام مذکور را در روزنامهٔ رویداد (مورخ ۲۰/ ۵/ ۱۳۵۸) و در روزنامهٔ بامداد (مورخ ۱٠/ ۶/ ۱۳۵۸) تکذیب کرده است و من فتوکپی تکذیب‌نامۀ او را در روزنامهٔ بامداد که در صفحۀ ۹ شمارۀ مذکور چاپ و منتشر شده است، برای شما می‌فرستم. هر دو شماره در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران موجود است. اگر مرکز اسناد انقلاب اسلامی تهمت‌نامه‌ای را به عنوان سند اتهام نگاه می‌دارد، باید تکذیب‌نامه را هم جزء اسناد داشته باشد.

۶.اما اگر بنا بر قبول اتهام مدعیان و ردّ تظلّم و دادخواهی متهمان است و اگر بنا بر این است که قول مدّعی را بدون بیّنه بپذیرد و قول منکِر و یمین او را نادیده بگیرند باید بگویم: فالي الله المشتکی. انما أشكو بثي وحزني الى الله [یوسف/۸۶: درد و اندوهم را فقط با خداوند در میان می‌گذارم]. الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر و فرحوا بالحياة الدنيا و ما الحياة الدنيا في الآخرة إلا متاع [ رعد/۲۶].
عباس زریاب».

https://www.tg-me.com/n00re30yah
#ابوالفضل_خطیبی:


بارها در سخنرانی‌ها و کتاب‌ها و مقاله‌ها دربارۀ فردوسی شنیده‌ و خوانده‌ایم که فردوسی زبان فارسی و ایران را زنده کرد و اگر شاهنامه نبود، ما اکنون به زبان عربی حرف می‌زدیم و می‌نوشتیم و یا اگر فردوسی نبود ایران نبود. از سوی دیگر دوست دیرین بنده دکتر محمود امیدسالار در کتب جدید خود، بوطیقا و سیاست در شاهنامه (ص۱۲۴) نوشته است: «هدف اصلی فردوسی نه بزرگداشت ایران بوده و نه ستایش فرهنگ یا زبان فارسی به معنی اخص کلمه. او فقط در پی امرار معاش خودش و همچنین اثبات این امر بوده که نشان دهد بهترین شاعر زمانۀ خود است» دکتر محمد دهقانی نیز در برخی مقاله‌ها و کتاب جدیدش سخنان مشابهی را تکرار کرده و به تلویح گفته است که فردوسی آزمند بوده که از محمود غزنوی تقاضای صله کرده بوده است. به نظر بنده شاهکارهای بزرگ جهانی در زمینی برهوت و بدون بستر مناسب سر بر نکرده‌اند و در زمان فردوسی، زبان فارسی مرده نبوده که فردوسی آن را احیا کند. پیش از فردوسی چندین شاهنامه به نظم و نثر دروجود آمدند و فردوسی در همین بستر مناسب شاهکار بی‌مانند خود را خلق کرد.

برای خواندن متن کامل این یادداشت اینجا بزنید

@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی :


در فرهنگ ایران‌زمین زنان در بالاترین جایگاه‌ ممکن هستند.«مشی‌ و مشیانه» نخستین زن و مرد اسطوره‌ای ایرانی از مهرگیاه به وجود می‌آیند و تفاوتی میان آن‌ها نیست.در زبان فارسی زن و مرد ضمیر جداگانه ندارند و برای زن و مرد یک ضمیر به کار برده می‌شود. ما شش فرشته مقدس(امشاسپند)در ایران باستان داریم که سه فرشته بانو هستند و سه فرشته مرد. امشاسپند سپندارمذ،خرداد و اَمرداد بانو هستند.بهترین الهه‌های باستان در فرهنگ ایران باستان هم بانویند،آناهیتا ایزد آب‌های روان، اشتاد الهه راستی و درستی و چیستا الهه دانش. یا مثلا در تصاویر تخت جمشید تنها تصویری که از زن می‌بینیم زنی است که روی ارابه قرار دارد.این نشان‌دهنده این است که زن گرداننده زندگی است.یا بر اساس کتیبه‌هایی که در دانشگاه شیکاگو نگه‌داری می‌شود، سرپرست مهندسین تخت جمشید یک بانوی مهندس ایرانی است و زنان در آن زمان حق مرخصی بارداری و حقوق ویژه داشتند.نخستین مهدکودک در تخت جمشید توسط زنان ایرانی ایجاد شده است. نگارگری‌های تخت جمشید نیز به دستان بانوان هنرمند ایران‌زمین پدید آمده‌اند.


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir⁣⁣⁣⁣
#علیرضا_قیامتی :
زنان در شاهنامه نماد پاکدامنی و نیکی هستند

زنان در شاهنامه نماد پاکدامنی و نیکی هستند. در شاهنامه  ۷۵ زن داریم که از این تعداد، شاید دوسه نفر چهره منفی هستند. منفی‌ترین زن در شاهنامه، سودابه است، یکی‌دو تا چهره‌ خاکستری‌اند و  بقیه چهره‌ای مثبت دارند. اگر بخواهیم این نسبت را با مردان شاهنامه‌ بسنجیم، تعداد مردان منفی شاهنامه چندین برابر است، به همین دلیل بانوان در «شاهنامه» در اوج  پاکدامنی، شرم و حیا و آزرم هستند، آن‌ها خود پاسدار پاکدامنی و عفت‌شان هستند، برای خود ارزش قائل‌اند. در شاهنامه زنانی داریم که به مقام پادشاهی می‌رسند، آذرمی‌دخت، پوران‌دخت و هما شهبانوان شاهنامه هستند. از این بالاتر نمی‌توان داشت. فرهنگ ایرانی به جایگاه زنان به صورت ویژه پرداخته است.


نگاره اثر استاد #حجت_شکیبا


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
Forwarded from عکس نگار
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
هفدهم بهمن‌ماه سالروز درگذشت مهدی بیانی

دکتر مهدی بیانی استاد دانشگاه تهران، رئیس کتابخانۀ سلطنتی و مدیر مجلۀ پیام نوین که از متخصصان بنام در شناخت خطوط و نسخه‌شناسی و از مروّجان حقیقی فن کتابداری و ایجاد کتابخانه در ایران بود، از میان ما رفت.
مرحوم بیانی در رشتۀ ادبیات به اخذ درجۀ دکتری از دانشگاه تهران نایل آمده بود و در مجامع ادبی و مراکز ایران‌شناسی جهان شناخته‌شده بود و به آراء و عقایدش در باب نسخه‌های خطی اعتبار خاص می‌نهادند و مکرراً به ممالک خارجی دعوت شده و در کنفرانس‌ها و کنگره‌ها شرکت کرده بود.
بیانی خطی خوش داشت. خطوط قدیم و قلم‌های مختلف را نیک می‌شناخت. کتاب‌شناس و نسخه‌شناس بود. خود مجموعه‌ای گران‌قدر از نسخ خطی قدیم جمع ساخته بود و مجموعه‌ای مهم‌تر و نفیس‌تر از مرقعات و خطوط گرد آورده بود که از گنجینه‌های کم‌مانند است. ذوق ادبی و مایۀ علمی او را در تحقیقات تاریخی از آثاری که چاپ کرده است می‌توان دریافت. آنچه زیر دست او نشر یافته است مرجع تحقیق و مراجعه و مفید فایدۀ بسیار است.
سال‌های دراز ریاست کتابخانۀ ملّی را به عهده داشت و اساساً بنیانگذار آن مرکز علمی است. اوست که کتاب‌های کتابخانۀ سلطنتی و کتابخانۀ عمومی معارف قدیم را تحویل گرفت و با علاقه و حوصله مقدمات ایجاد کتابخانۀ ملّی را فراهم کرد.
سال‌های دراز نیز تدریس کرد و شاگردان بسیاری را تربیت فرمود و با این تنوع کار از چاپ و نشر کتاب کوتاهی نداشت. فهرستی که آن مرحوم خود فراهم کرده بود نشانی است از کارهای مفید و باارزش ادبی که با نشر دورۀ کتاب بسیار نفیس احوال و آثار خوشنویسان صورتی دیگر یافت. امید می‌رفت با انتشار کامل این کتاب آرزوی دیرین خود را جامۀ عمل بپوشاند ولی دست اجل قلمش را شکست. دنبالۀ کار به عهدۀ دختر درس‌خوانده و علاقه‌مندش افتاد که کار پدر را به انجام رساند.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۲۸۹-۲۹۰]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
#علیرضا_قیامتی :
شاهنامه همواره پناهگاه مردم ایران بوده است

بی‌گمان شاهنامه سند شکوهمند فرهنگ و تمدن ایران‌زمین است و می‌توان گفت شاهنامه بزرگ‌ترین حماسه جهانی است که توانسته است در گردآوری و تدوین هویت ملی یک ملت این همه موثر و تاثیر گذار باشد. شاهنامه در طول تاریخ همواره پناهگاه مردم ایران بود و موجب دوام و قوام و پیوستگی و استواری ایران زمین شد و امیدآفرین هم بود و مردم غم و درد و اندوه خود را با آن در میان می‌گذاشتند.
@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣

#علیرضا_قیامتی :

داستان‌ها در شاهنامه در خدمت اخلاق و حکمت هستند. گویی حکیم طوس داستان ها و روایت ها را به این خاطر روایت کرده و توصیف کرده و ترسیم کرده است که به این ابیات برسد و تا اینجا جان سخن را بیان کند:

بیا تا جهان را به بد نسپریم

به کوشش همه دست نیکی بریم...

این ابیات انسانی و دل‌انگیز و رؤیایی همچنان بعد از هزار سال می‌طلبد که سرمشق همه جهانیان باشد؛ به‌ویژه حاکمان جهان. می‌تواند راه و رسم به‌زیستن و راه و رسم مکارم اخلاقی را به ما و همه انسان ها بنمایاند. در هیچ حماسه دیگری ابیاتی این‌قدر حکیمانه و خردورزانه نداریم.

@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
نوزدهم بهمن‌ماه، زادروز مجتبی مینوی (۱۲۸۲-۱۳۵۵)

مجتبی مینوی، محقق، مصحّح، مترجم و استاد دانشگاه تهران، ۱۹ بهمن ۱۳۸۲ در خانواده‌ای روحانی به دنیا آمد. هنگامی که سه ساله بود، پدرش برای ادامۀ تحصیل فقه با خانواده به سامره کوچید. به اصرار مینوی، او را در چهار یا پنج‌سالگی در سامره به مکتب فرستادند. خواندن قرآن و گلستان و دیوان حافظ را در مکتب آموخت و حدود هشت‌سالگی قرآن را از حفظ داشت. خانوادۀ مینوی پس از شش سال به ایران بازگشت. او پس‌از گذراندن دورۀ ابتدایی، وارد دارالفنون شد. پس‌از پایان دورۀ دارالفنون، از ۱۳۰۵ تا ۱۳۰۷ در مجلس به کار تندنویسی پرداخت. بعد به استخدام وزارت معارف درآمد و به ریاست کتابخانۀ آنجا گماشته شد.
سال ۱۳۰۷ با اسماعیل مرآت که به سرپرستی دانشجویان ایرانی در پاریس گماشته شده بود...

🔴 برای خواندن گزیده‌ای از مقالهٔ «مجتبی مینوی»، به قلم محمود امیدسالار به نشانی زیر مراجعه کنید:
🌐 https://apll.ir/?p=15162
Forwarded from چشم‌و‌چراغ
✍🏼 نخستین زن مترجم نمایشنامه در ایران

در میان زنان صاحب‌قلم و صاحب‌فکر دورهٔ قاجاریه، «تاجماه» ملقب به «آفاق‌الدوله» اولین زن مترجم نمایشنامه در تاریخ ایران است. او در ابتدای ترجمهٔ نمایشنامهٔ «نادرشاه» خود را چنین معرفی می‌کند: «کمینه تاجماه آفاق‌الدوله، همشیرهٔ آقا اسماعیل آجودان‌باشی و عیال فتح‌الله‌خان ارفع‌السلطنهٔ طالشی، این کتاب تئاتر ترجمهٔ نریمان نریمان‌اف را از زبان ترکی به پارسی ترجمه نموده، اگر سهو و غلطی باشد امید است ببخشید… بهتر آن است پس از این…، زبان نیاکان خود را بنگارند تا مردم مرزوبوم به خواندن و نوشتن زبان خویش عادت نمایند و گفتار نیک و سخنان شیرین پارسیان فراموش و نابود نشود».
ترجمهٔ تاجماه از نادرشاه ترجمه‌ای ویژه است. تاجماه بسیار سعی کرده از واژه‌ها و ترکیب‌های فارسی در متن سود جوید. در سراسر متن واژه‌هایی آمده که شاید برای اولین بار در دورهٔ مشروطیت وارد زبان ترجمهٔ متون نمایشی می‌شود؛ واژه‌هایی مانند: خداوند (پادشاه)، تخت و دیهیم، چشمداشت، بهادر، بی‌برنایش (بی‌غیرت)، ناوه‌کشی، شکیبا، مویه، آزرم و….

(برگرفته از: #بنفشه_حجازی، زنان مؤدب. تهران: نشر قصیده‌سرا، جلد اول و دوم، ۱۳۹۴، ص ۳۷۶، ۱۰۵۲–۱۰۵۳)
#ترجمه
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
بیستم بهمن‌ماه زادروز ابراهیم پورداود

اگر پرسی ز کیش پور داود
جوان پارسی ایران پرستد

پورداود در سال‌های پس از جنگ دوم جهانی انجمن ایران‌شناسی را بنیاد گذارد و در مدرسۀ فیروزبهرام کلاس‌هایی برای تدریس زبان‌ها و فرهنگ باستانی ایران به وجود آورد. خود نیز آنجا افاضه می‌کرد. چون دانش‌آموز سال‌های ادبی دبیرستان بودم به سخنرانی‌های او می‌رفتم و سعادتی نصیب شد که با او آشنایی نزدیک پیدا کردم.
پورداود در تحقیقات علمی خود روش دانشمندان آلمانی را به کار می‌بست. مخصوصاً از حیث نشان دادن مراجع متعدد و حاشیه‌های زیاد کاملاً تحت تأثیر آنان بود. در فارسی‌نویسی میانه‌رو بود. اگرچه از استعمال لغات عربی دوری می‌جست و می‌کوشید کمتر در نوشته‌اش بیاید، از لغت‌سازی هم پرهیز داشت. نثرش نمکی مخصوص به خود داشت، شاید برای عده‌ای سنگین و دور از اسلوب می‌نمود.
آنان که سرگذشت پورداود را نشنیده‌اند نمی‌دانند که وی سری داشته پر از سودا و پر از شور وطن‌پرستی، آن‌چنان‌که پوراندخت‌نامه، مجموعۀ شعرهای او، گواه تواند بود.
آثار و تحقیقات اساسی و مهم پورداود را در سه قسمت باید خلاصه کرد: یکی ترجمۀ اوستاست که در نُه جلد به نام‌های گات‌ها، یشت‌ها، خرده اوستا، یسنا، یادداشت‌های گاتاها، ویسپرد نشر شده است. دیگر بررسی‌ها و پژوهش‌هایی است که دربارۀ کلمات و تعابیر و اصطلاحات و اعلام اوستا مبتنی بر آثار باستان‌شناسی و متون تاریخی و کتب خارجی مدوّن ساخته و آنها گواه وسعت اطلاعات و نشان‌دهندۀ طریقۀ او در تحقیقات باستانی است. سه‌دیگر مقالاتی است که دربارۀ گیاهان و جانوران و جنگ‌افزارها و سابقۀ استعمال و رواج آنها در ایران باستان و کلمات ساختگی عصر فرهنگستان دارد، یا مقدمه‌هایی که بر کتب دیگران مربوط به تحقیقات ایرانی نوشت و در سه کتاب فرهنگ ایران باستان و هرمزدنامه و آناهیتا انتشار داد.
پورداود استادی بود که با صداقت و دلسوزی و علاقۀ واقعی در دانشگاه تدریس کرد و شاگردان بسیاری پرورد که دکتر محمّد معین نمونۀ کامل مکتب اوست. نیز در فرهنگستان و شورای فرهنگی سلطنتی عضویت داشت و در مجامع علمی نمایندگی از سوی ایران یافته بود. خدایش در پناه آمرزش خویش شادروان نگاه داراد.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۳۱۸-۳۲۱]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
Forwarded from شفیعی کدکنی
کسی حق ندارد در آثار ملّی ما
دست ببرد.


زنده‌یاد استاد مجتبی مینوی:
[در ضمن گفتگو با محمدرضا شفیعی کدکنی و نجف دریابندری]

ما می‌خواهیم بدانیم #فردوسی چه گفته؛ مثلا من دلم می‌خواهد بدانم شفیعی کدکنی خودش چه گفته و دلم نمی‌خواهد اگر شعری از او در جایی به چاپ برسد اشخاص دیگری در آن دخل و تصرف کرده باشند و آن را تغییر داده باشند،
من دلم می‌خواهد که بگویم:

بنی‌آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زِ یک گوهرند

چون که #سعدی این‌طور گفته و از روی مأخذی این‌طور گفته.
اگر یک پدرسوختهٔ احمقی این شعر را تغییر بدهد و بگوید:

«بنی‌آدم اعضای یک پیکرند»

این حماقت است.
کسی حق ندارد در آثار ملّی ما دست ببرد، فضولی بکند و آن را به هر شکلی دلش می‌خواهد دربیاورد. پس شرط امانت چه معنایی دارد؟ پس اصالت چه معنایی دارد؟
کسی که می‌خواهد در این رشته کار کند باید اصول تحقیق را بداند.

کتاب امروز
گفتگو با استاد مجتبی مینوی، پاییز ۱۳۵۲
گفتگو‌کنندگان: محمدرضا شفیعی کدکنی، نجف دریابندری

#آثار_ملی
#فردوسی
#سعدی
#حماقت
#جعلیات
Forwarded from ادب‌سار
هرآن‌کس که زایَد ببایدْش مُرد
اگر شهرْیارست اگر مَردِ خُرد

بدار و ببخش آن‌چه افزون بوَد
وز اندازه‌ی خویش بیرون بوَد

نداری تنِ خویش را رنجهْ بس
که اندر جَهان نیست جاویدْ کس

چو با راستی باشی و مردمی
نبینی جز از خوبی و خرّمی
#فردوسی

امید که همواره:
دلِ ما پر از آفرین باد و مِهر


گزينش: #جعفر_جعفرزاده
خوش‌نویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی

@AdabSar
🌹
🌹🌹
‍ بیست‌ و‌ یکم بهمن‌ سالروز درگذشت عباس اقبال

عباس اقبال و مسائل روز


عباس اقبال یکی از برجسته‌ترین روشندلان و دانشمندان ایران میان سال‌های ۱۲۹۵ تا ۱۳۳۴ بود. نام او در بیشتر مجله‌های ادبی و نشریه‌های پژوهشی آن روزگاران دیده می‌شود. او پرکار بود و از گوشه‌های روشن هر یک از نوشته‌های او برمی‌آید که نسبت به فرهنگ و تمدن والای ایران دلسوز بود. آنچه می‌نوشت چون به زبانی فصیح و استوار بود، خواندنی بود. در هر مبحثی که درمی‌شد چون پژوهش خود را به ژرفی انجام می‌داد، نوشته‌اش ماندنی و آموختنی بود.
اقبال در دو رشتۀ تحقیقات تاریخی و تتبعات ادبی از پیشگامان بود و در تصحیح و نشر متون از داناترین و دلبسته‌ترین کسان. کارنامۀ خدمات علمی او درخشان است و کارهای ماندگار از او بسیار.
اقبال در زمینۀ مجله‌نویسی با انتشار یادگار که پنج سال دوام یافت (۱۳۲۳-۱۳۲۸) یکی از بهترین مجله‌های تحقیقی و تاریخی را به روش دانشگاهی و عالمانه منتشر کرد. مجله‌ای که هیچ‌گاه از بلندای مرجع بودن فرونخواهد افتاد.
اقبال در هر یک از شماره‌های یادگار مطلبی فرهنگی را که مرتبط با «مسائل روز» و از جمله ابتلائات فکری روشن‌بینان و از زمرۀ مشکلاتی بود که مملکت از حیث امور معارفی بدان مواجه بود، مطرح می‌کرد و سرمقاله‌ای متین و بی‌غرضانه در آن موضوع می‌نوشت و آنچه را درست می‌دانست برمی‌گفت.
اقبال مرد سیاسی نبود و از ورود در این وادی بی‌تظاهر پرهیز قلبی داشت. دو یا سه بار که به او پیشنهاد تصدی وزارت فرهنگ شده بود، از پذیرفتن آن مقام عذر خواسته بود. اما هر زمان که پای سیاست فرهنگی ایران در میان بود و ضرورت پیش می‌آمد از گفتن و نوشتن مصالح عمومی نمی‌هراسید و تن نمی‌زد. به یاد دارم در پیشامد فاجعۀ خطرناک آذربایجان مقاله‌ای دلیرانه در روزنامۀ اطلاعات نوشت و ملت ایران را متوجه خطراتی کرد که از اقدامات پیشه‌وری و همکارانش برای وحدت ملّی و زبان فارسی پیش‌آمدنی بود.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۱۵۴-۱۵۵]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
🌿▪️ ۲۱ بهمن سالروز درگذشت استان عباس اقبال آشتیانی ، محقق ، ادیب و مصحح برجسته متون فاخر ادبیات فاخر فارسی  و کتب تاریخی می باشد

🔹 ⁠⁣اقبال در دورۀ زندگانی خود کوشش بسیار کرد و در حدود سی جلد کتاب مهم و تعداد بسیار زیادی مقالات در روزنامه‌ها و مجلات انتشار داد. از خدمات مهم او نشر مجلۀ یادگار بود که پنج سال از آن منتشر شد و در شمار بهترین مجلاتی بود که در زبان فارسی انتشار یافت...

🔹یکی از بهترین‌ کارهای او در رشتۀ تاریخ کتابی است که در تاریخ مغول تألیف کرد. در زمینۀ تاریخ ایران به حوادث مربوط به ایام سلاجقه نیز علاقه داشت و کتابی که در خصوص وزرای آن عهد نوشته بود پس از مرگش به طبع رسید. نیز دو متن فارسی عتبة الکتبة (مجموعه‌ای است از مکاتبات دوران سلجوقی) و سمط العلی را (که در تاریخ پادشاهی سلاجقۀ کرمان است) در این موضوع به چاپ رسانید.

🔹قسمت دیگر از تاریخ ایران که مورد علاقه و تحقیق او بود دوران پادشاهی صفویان و قاجارهاست. دربارۀ صفویه متن مجمع‌ التواریخ را چاپ کرد. سلسله مقالاتی که دربارۀ حوادث ایام مزبور و شرح حال رجال این دوره انتشار داد نیز گواهی صادق بر این مدعاست.
در خصوص قاجاریه مقالات او حتماً و حقاً سندیت دارد. همچنین کتاب سه سال در دربار ایران تألیف دکتر فوریه، طبیب مخصوص ناصرالدّین‌شاه، را به فارسی ترجمه کرد. ترجمۀ دو کتاب یادداشت‌های ژنرال تره‌زل و مأموریت ژنرال گاردان در ایران نیز در همین مباحث است. سرگذشت امیرکبیر هم از آثار خوب او در حوادث این دوران به شمار می‌آید.

🔹روزنامۀ میرزا محمّد کلانتر فارس و تاریخ نو تألیف جهانگیرمیرزای قاجار را نیز تصحیح و چاپ کرد. انتشار کتاب جنگ‌های ایران و انگلیس با حواشی مفیدی که بر آن افزوده نیز  اطلاع و علاقۀ بسیار و تبحر قطعی او را در تاریخ قاجاریه نشان می‌دهد.

🔸 یادش گرامی

┏━━━❄️━━━┓
⠀      @foalborz
┗━━━❄️━━━┛

https://biaupload.com/do.php?imgf=org-421c5b6912231.jpg
غلط املایی

عباس اقبال آشتیانی

غیر از مردم لاابالی و بی ‏مبالات، هیچکس نیست که پیش از خروج از خانه و قدم نهادن در کوچه لااقل روزی یک بار، خود را در آیینه نبیند و وضع سر و لباس و کفش و کلاه خود را تحت مراقبت نیاورد، و نواقص و معایب و بی‏ نظمی ‏ها و آشفتگی های هیئت ظاهر خویش را به شکلی ترمیم و اصلاح ننماید.
چرا؟
برای آنکه انسان، ذاتاً خودخواه است و خود را از هیچکس کمتر و پست‏ تر نمی‏ شمارد، و بر او بسی ناگوار است که باهیئت و اندامی ناساز و شکل و ریختی منکر در مقابل دیگران جلوه کند و دیگران در ظاهر او عیب و نقصی قابل سرزنش و خرده‏ گیری ببینند و بر او بخندند.

این توجه و دقت در رفع عیوب ظاهری به هر نظر که تعبیر شود به شرط آنکه به حدّ خود آرایی و ظاهرسازی نرسد، ممدوح است چه برای مرد دردی بدتر از ان نیست که مورد عیب جویی هر کس و ناکس قرار گیرد، و به علت عیبی که رفع آن بسیار آسان بوده، انگشت نمای این و آن واقع شود.

اما تعجب در اینجاست که غالب همین مردم که برای رفع عیبجویی دیگران، درحفظ ظاهر گاهی از حد اعتدال نیز قدم فراتر می ‏گذارند، هر روز در گفته و نوشته خود، مرتکب هزار غلط انشائی و املائی می ‏شوند و متوجه نیستند که به علت تقریر و تحریر نادرست و بی ‏اندام، تا چه حد مورد طعنه و مضحکه خاص و عامند و چون تأثر و تألّمی هم از این بابت ندارند بهیچوجه در صدد رفع این عیب بزرگ نیز بر نمی‏ آیند.

ممکن است که انشاء کسی سست و نارسا و مبهم و دور از قواعد فصاحت و بلاغت باشد اگر چه رفع این عیوب نیز تا حدی به مدد تتبع آثار بزرگان ادب و ممارست درخواندن و به حفظ سپردن گفته‏های فصیح و بلیغ فراهم می‏ آید. لیکن چون نویسندگی هم مانند شعر تا حدی موقوف به استعداد ذاتی و طبع خدادادی است، باز می‏ توان صاحب چنین نوشته ‏ای را معذور داشت و از او چیزی را که خدا به او نداده است، و تدارک آن به اکتساب مقدور نبوده، نخواست. اما غلط املائی چنین نیست، اصلاح ان بکلی به دست خود انسان است و در مرحله چیز نویسی، اتقاقاً از هر کار دیگر آسانتر است.
ذوق، تنها آن نیست که انسان فریفته و دلداده هر منظره زیبا و هر هیئت موزون و هر آهنگ دلنواز شود، بلکه یک درجه از ذوق سلیم هم است که انسان طبعاً از هر منظره زشت و هر هیئت ناموزون و هر آهنگ ناساز، تنفر و اشمئزاز حاصل کند و آنها را با اکراه و ناخوشی تلقی نماید، تا طبعش به پستی و زشتی نگراید و همیشه جویای زیبایی و رسایی و درستی باشد.
کسانی که در نوشته‏ های خود، استمراراً مرتکب اغلاط املائی می‏شوند و به این عیب بزرگ که به دست ایشان پرداخته می‏شود، پی نمی ‏برند، علاوه برآنکه از آن درجه از ذوق که مانع انسان از مرافقت با زشتی و نادرستی است محرومند، از درک ننگ و عار نیز بی ‏نصیبند و آن همت را ندارند که زشتی و نادرستی را که در وجود ایشان هست و مسبب آن نیز خود آنانند و بخوبی
می‏ توانند آن را رفع کنند، از میان بردارند و صحیح و سالم چیز بنویسند.
درممالک متمدنه دنیا، هر روزنامه ‏ای را که بخرید، اگر چه ممکن است که مطالب آن سخیف و مهوع و خلاف حقیقت و بر ذوق ناگوار باشد، اما کمتر اتفاق می ‏افتد که یک غلط املائی در آن دیده شود، و بقدری غلط املائی برای هر کس که قلم به دست می‏ گیرد در این ممالک ننگ است که اغلاط املائی را که ما در نوشته خواص اعضای ادارات و پاره‏ ای از رجال عالی مرتبه خود هر روز می‏ بینیم، ایشان ‹‹ غلط‏ های زنان رختشوی ›› می ‏گویند، زیرا که زنان رختشویند که به علت
بی ‏سوادی تمام به این شغل نسبه ً پست سر فرود آورده و در موقع برداشتن صورت جامه ‏هایی که برای شستن می‏گیرند، مرتکب این قبیل اغلاط می‏شوند.
روزی به یکی از همین آقایان که در نوشتن املای کلمات بسیار بی‏ مبالات است و اتقاقاً مایه و استعدادی طبیعی نیز برای نویسندگی دارد گفتم که: املای فلان کلمه و فلان کلمه غلط است. درجواب گفت که: من مخصوصاً آنها را به این اشکال نوشته ام و چون یقین دارم که دنیا زیر و زیر نخواهدشد، در این کار تعمّد کرده ‏ام.

من دیگر به او چیزی نگفتم چه مسلم می دانستم که اگر کسی املای درست کلمه ای را که همه در ضبط آن اتفاق کرده و اهل لغت آن را به همان وضع قرار داده‏ اند، بداند محال است که هیئت صحیح و متفق علیه را که همه می‏شناسند و معنی آن را می‏فهمند، و اگر هم نفهمند به مدد کتب لغت به معنی آن پی خواهند بود، رها کند و بجای آن از خود هیئتی جدید که معروف و مفهوم هیچکس نیست، به کار برد و با این حرکت خود خواهانه، مفهوم مقاصدی را هم که کلمات قراردادی برای بیان آنها وضع شده، بر دیگران مشکل یا محال کند.

دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/4563-ghalat-emlaei.html


@iranboom_ir
#دشنام در شاهنامه*

شاه نامه از نظرِ ادبیاتِ گفتاری، شرمگین‌ترین و نجیبانه‌ترین کتابِ زبانِ فارسی و شاید همه‌ی زبان‌هاست.

فردوسی پیوسته از واژگانِ زشت و زننده پرهیز دارد. سراسرِ این کتاب را هاله‌ای از اخلاق بلند و نجابت و بزرگواری در بر گرفته است. زبانِ این کتاب، زبانی عادی نیست.

احساسات، دریده و بی‌پروا برنمی‌آیند. هر واژه‌ای اگر چه از اندرونی تفتیده برآمده باشد، برایِ گذشتن از مرزهایِ نجابتِ این کتاب جواز نمی یابد.

نامِ افراسیاب که بزرگ‌ترین دشمنِ ایران است، بارها با صفاتی مانند رَد و دلاور همراه است.
و بدترین صفت‌هایی که در کنار نامِ او می‌آید، جفاپیشه، بداندیش و بدگوهر است و همین‌ها نیز از زبانِ دشمنِ او گفته می‌شود نه خودِ فردوسی.

زمانی که شاه‌نامه با افراسیاب که بزرگ‌ترین دشمنِ ایران بوده چنین رفتاری در پیش می‌گیرد ، پیداست که با دیگران چگونه برخورد می‌کند.

بخشی از این ادبیاتِ اخلاقی، برآمده از روحیه‌یِ خودِ فردوسی ست و بخشی از آن نمایانگرِ سرشتِ عمومیِ رفتارِ ایرانیان در روزگاری ست که هنوز ارزش‌هایِ اخلاقی یک‌سره بازیچه‌ی دستِ تاراج نگردیده بود.
نقش و نشانی از این خودداری و نجابتِ اخلاقی در همه‌ی نوشته‌هایِ ایرانی تا پایانِ سده‌ی چهارم به چشم می‌خورد.

فردوسی زمانی که می‌خواهد اصالتِ ضحاک را زیرِ تیغ پرسش بگذارد و به سخن ساده، حرام زادگیِ او را بیان کند ، با چنان دقت و ظرافتی این کار را انجام می‌دهد که در نخستین نگاه خواننده شاید متوجه  آن نیز نگردد.
پس از آن که ضحاک، خونِ پدرش مرداس را می‌ریزد، این گونه در پرده به نسبتِ او اشاره می کند:

*به خونِ پدر گشت هم‌داستان*
*ز دانا  شنیدَستَم  این داستان*

*که فرزندِ بَد، گر شود نرّه شیر*
*به خونِ پدر هم نباشد دلیر*

*مگر در نهانش سَخُن، دیگر است*
*پژوهنده را راز  با مادر است*

دکتر سیاوش جعفری
از کتابِ *گفتارِ خسروانی و کردارِ پهلوانی*

  ‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌        
💎
🆔 @maneshparsi
2024/10/01 19:15:47
Back to Top
HTML Embed Code: