Forwarded from ایران بوم
برای یافتن آرامگاه ابوالفضل بیهقی اشتباه نروید
اول آبان ماه روز بزرگداشت مورخ ایرانی، ابوالفضل بیهقی گرامی باد.
ابوالفضل بیهقی، نویسندهی کتاب معروف «تاریخ بیهقی»، از آن دست نویسندگان ادبیات کهن ایران است که کمتر افسانهپردازیای دربارهی زندگیاش وجود دارد؛ با این حال، مدفن این ادیب و مورخ بزرگ ایرانی همچنان محل بحث و چالش است.
معمولا کسانی که به منطقهی بیهق در خراسان بزرگ که اکنون به نام سبزوار شناخته میشود، میروند و به صرافت میافتند به سراغ آرامگاه نویسندهی «تاریخ بیهقی» بروند، اشتباهی از آرامگاه ابن فندق سر درمیآورند!
شباهت نام خانوادگی ابن فندق با ابوالفضل نه تنها مسافران؛ بلکه مردم شهر سبزوار را هم به اشتباه انداخته است. ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابوالقاسم زید ابن محمد بیهقی، معروف به ابن فندق بیهقی، حکیم، ادیب و ریاضیدان مشهور قرن ششم هجری است که مگر شباهت نام خانوادگی، نسبت دیگری با ابوالفضل بیهقی ندارد.
آرامگاه ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابوالقاسم زید ابن محمد بیهقی در بخش ششتمد واقع در سیوپنج کیلومتری شهر سبزوار است. در حالیکه ابوالفضل بیهقی در روستایی در این منطقه به دنیا آمده است؛ او در روستای حارثآباد بیهق در نزدیکی سبزوار، به سال 370 هجری خورشیدی به دنیا آمده و بعد از آنجا به شهر غزنه مهاجرت کرده است.
محمدجعفر یاحقی ـ مصحح «تاریخ بیهقی» ـ به خبرنگار ایسنا میگوید: ابوالفضل بیهقی به شهر غزنه مهاجرت میکند و در همانجا هم از دنیا میرود. از آنجایی که 60 – 70 سال بعد از درگذشت ابوالفضل بیهقی، شهر غزنه در حملهای از بین میرود؛ از همینرو مدفن ابوالفضل بیهقی نامعلوم است.
ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی سال 370 هجری خورشیدی به دنیا آمد و سال 456 خورشیدی از دنیا رفت. او اوایل عمر را در نیشابور به تحصیل دانش اشتغال داشت، سپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شد و در سال 418 هجری خورشیدی پس از درگذشت استادش بونصر مشکان به سمت دبیر دیوان شاهی برگزیده شد.
این مورخ و ادیب سال 437 پس از آزادی از زندان، به نگارش «تاریخ بیهقی» مشغول شد.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6201-1391-04-25-10-10-43.html
@iranboom_ir
اول آبان ماه روز بزرگداشت مورخ ایرانی، ابوالفضل بیهقی گرامی باد.
ابوالفضل بیهقی، نویسندهی کتاب معروف «تاریخ بیهقی»، از آن دست نویسندگان ادبیات کهن ایران است که کمتر افسانهپردازیای دربارهی زندگیاش وجود دارد؛ با این حال، مدفن این ادیب و مورخ بزرگ ایرانی همچنان محل بحث و چالش است.
معمولا کسانی که به منطقهی بیهق در خراسان بزرگ که اکنون به نام سبزوار شناخته میشود، میروند و به صرافت میافتند به سراغ آرامگاه نویسندهی «تاریخ بیهقی» بروند، اشتباهی از آرامگاه ابن فندق سر درمیآورند!
شباهت نام خانوادگی ابن فندق با ابوالفضل نه تنها مسافران؛ بلکه مردم شهر سبزوار را هم به اشتباه انداخته است. ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابوالقاسم زید ابن محمد بیهقی، معروف به ابن فندق بیهقی، حکیم، ادیب و ریاضیدان مشهور قرن ششم هجری است که مگر شباهت نام خانوادگی، نسبت دیگری با ابوالفضل بیهقی ندارد.
آرامگاه ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابوالقاسم زید ابن محمد بیهقی در بخش ششتمد واقع در سیوپنج کیلومتری شهر سبزوار است. در حالیکه ابوالفضل بیهقی در روستایی در این منطقه به دنیا آمده است؛ او در روستای حارثآباد بیهق در نزدیکی سبزوار، به سال 370 هجری خورشیدی به دنیا آمده و بعد از آنجا به شهر غزنه مهاجرت کرده است.
محمدجعفر یاحقی ـ مصحح «تاریخ بیهقی» ـ به خبرنگار ایسنا میگوید: ابوالفضل بیهقی به شهر غزنه مهاجرت میکند و در همانجا هم از دنیا میرود. از آنجایی که 60 – 70 سال بعد از درگذشت ابوالفضل بیهقی، شهر غزنه در حملهای از بین میرود؛ از همینرو مدفن ابوالفضل بیهقی نامعلوم است.
ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی سال 370 هجری خورشیدی به دنیا آمد و سال 456 خورشیدی از دنیا رفت. او اوایل عمر را در نیشابور به تحصیل دانش اشتغال داشت، سپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شد و در سال 418 هجری خورشیدی پس از درگذشت استادش بونصر مشکان به سمت دبیر دیوان شاهی برگزیده شد.
این مورخ و ادیب سال 437 پس از آزادی از زندان، به نگارش «تاریخ بیهقی» مشغول شد.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6201-1391-04-25-10-10-43.html
@iranboom_ir
Forwarded from ایران بوم
طنز و طعنه در تاریخ بیهقی
دکتر محمد جعفر یاحقی
@IRANBOOM_IR
وقتی از تاریخ بیهقی سخن میگوییم، به ظاهر چنین گمان میرود که ابوالفضل بیهقی با آن اهتمامی که در کار راندن تاریخ داشته و با آن همه وسواس و امانتداری و جدیت در کار، بعید است که در کتاب گرانسنگ خود میدانی هم برای طنز و طعنه و هجو و سخریه باز گذاشته باشد. این از آن روست که با شناختی که از وی داریم، او را جدیتر و تلخمزاجتر از آن میدانیم که طیبت و مزاح را در قلم او جایی باشد. به ویژه که او را تربیت یافتة مکتب فرهنگورانی چون بونصر مشکان و همزانوی سلاطین و رجال و همعنان فرهیختگان عصر میشناسیم. در حالی که سلاطین و حکام و رجال بیدرد دربارها عموماً خود از مخاطبان طنزهای جدی و اجتماعی در ادبیات ما شناخته شده و هدف ملامتهای تند منتقدان قرار گرفتهاند، تا آنجا که در عرف ادبی ما چنین انگاشته شده است که طنزی که متوجه ارباب قدرت نباشد یا با آنان محظور داشته باشد، نمیتواند طنز واقعی به حساب آید. اصولاً چنین به نظر میرسد که تاریخ هم، که در ذات خود متوجه خبر و ابلاغ و توصیف است، نمیتواند با طنز، که مقولهای انشایی و عاطفی است، سازگار باشد.
در این مقاله باز خواهیم نمود که چنین نیست. تاریخ بیهقی هم به سهم خود و گاه بیشتر و جدیتر، از رویکردی به نام طنز سود برده و اصولاً یکی از کارکردهای عمدهای که تأثیر کتاب وی را بیشتر و ماندگارتر کرده، همین امر بوده است. اصولاً این تصور یا اصل علمی که زبان تاریخ، خبری و ابلاغی است نه انشایی و عاطفی در مورد تاریخهای صرف و از نمونههایی همشأن و همروزگار بیهقی مثل تاریخ گردیزی و تاریخ یمینی و تاریخ سیستان، که تاریخیت صرف آنها مورد اتفاق است، البته تا حدی صدق میکند؛ اما فیالمثل در مورد تاریخ بیهقی، که ادبیت آن تا آنجا غلبه یافته که برخی1صریحاً از آن به عنوان یک متن نمایشی و بعضی دیگر2به مثابة داستان یاد کردهاند، ابدا صادق نیست. تاریخ بیهقی به هرحال بیشتر از آنکه تاریخ باشد، یک متن ادبی است که مضمونی تاریخی دارد. پس جای شگفتی نیست اگر ببینیم که نه تنها امروز که از گذشتهها تاریخ بیهقی در ایران بیشتر از آنکه ابزار کار تاریخگران و تاریخنویسان باشد، در دست دانشجویان ادبیات دیده شده و کتاب بالینی ادیبان و ادب دوستان بوده است.
نگاهی به کارهای انجام شده در مورد این کتاب،3 از مقاله و کتاب و پایاننامه گرفته تا مجالس بزرگداشت که برای مؤلف آن برپا میشود، به ما میگوید که تاریخ بیهقی دست کم در ایران یک کتاب ادبی معرفی شده است، هرچند که غریبان باز هم بیشتر به همان سیرت تاریخی کتاب توجه کردهاند.4 اگر خصیصة ادبیت را برای تاریخ بیهقی به عنوان امری ذاتی بپذیریم، وجود طنز را که یکی از شگردهای ادبی و زبان خاص آثار اجتماعی و انتقادی است، در آن بیشتر توجیهپذیر خواهیم یافت.
بیهقی نهتنها از زبان طنز که از انواع شگردهای زبانی برای برجسته کردن منظور خویش استفاده کرده است. به این شگردها در برخی از کتابها که محققان ادبی دربارة کارکردهای زبانی تاریخ بیهقی نگاشتهاند،5 بیش و کم اشاره شده، اما تا آنجا که من میدانم جز یک اشارة گذرا، آن هم با ذکر تنها یک نمونه6تا کنون کسی به طور مستقل متعرض مقولة طنز در تاریخ بیهقی نشده است.
در تاریخ بیهقی، مثل هر اثر ادبی دیگر، وقتی زبان در روال منطقی خود از کار فرو میماند، طنز آغاز میشود. در جامعهای که بیهقی از آن سخن میگوید، بسیار جاها زبان و منطق کارگشا نیست؛ یعنی یا اثر نمیکند یا اگر میکند، در آن پایه نیست که کار انتظام یابد و به زبان دیگر نیاز به برندگی بیشتری است. طنز همان زبان برنده است که تقریباً اشخاص و افراد مختلف بسته به موقع و مقام از آن استفاده میکنند. چنین نیست که فرودستان نیاز به برندگی زبان داشته باشند، یا بیهقی خود برای طرح دیدگاههای انتقادی و اجتماعی از آن استفاده نکند، در این میدان حتی سلطان با همه قدرت و امکانی که دارد، از به کاربردن طنز و طعنه خود را بینیاز نمیبیند. نهایت این است که طعنه را به هنگام قبض و تندی و طنز را زمان بسط و نرمی به کار میگیرد و هردو را البته برای تأثیر بیشتر.
وقتی سلطان دربارهٔ اریارق و غازی که خدمتها کردهاند، به خواجه حسن میمندی میگویدکه: «میشنویم تنی چند به باب ایشان حسد میبرند و ژاژ میخایند و دل ایشان مشغول میدارند.»7 با این لحن میخواهد خشم و نارضایتی خود را از ژاژخایان و اقدامی که میکنند، نشان دهد. وقتی هم چند تن از فرماندهان هندی در کرمان در جنگ کاهلی میکنند و به سیستان میگریزند، سلطان مسعود آنها را حبس میکند و سخنان درشت میگوید؛ چون بر خود میترسند،
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8187-tanz-tane-tarikh-beihaghi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر محمد جعفر یاحقی
@IRANBOOM_IR
وقتی از تاریخ بیهقی سخن میگوییم، به ظاهر چنین گمان میرود که ابوالفضل بیهقی با آن اهتمامی که در کار راندن تاریخ داشته و با آن همه وسواس و امانتداری و جدیت در کار، بعید است که در کتاب گرانسنگ خود میدانی هم برای طنز و طعنه و هجو و سخریه باز گذاشته باشد. این از آن روست که با شناختی که از وی داریم، او را جدیتر و تلخمزاجتر از آن میدانیم که طیبت و مزاح را در قلم او جایی باشد. به ویژه که او را تربیت یافتة مکتب فرهنگورانی چون بونصر مشکان و همزانوی سلاطین و رجال و همعنان فرهیختگان عصر میشناسیم. در حالی که سلاطین و حکام و رجال بیدرد دربارها عموماً خود از مخاطبان طنزهای جدی و اجتماعی در ادبیات ما شناخته شده و هدف ملامتهای تند منتقدان قرار گرفتهاند، تا آنجا که در عرف ادبی ما چنین انگاشته شده است که طنزی که متوجه ارباب قدرت نباشد یا با آنان محظور داشته باشد، نمیتواند طنز واقعی به حساب آید. اصولاً چنین به نظر میرسد که تاریخ هم، که در ذات خود متوجه خبر و ابلاغ و توصیف است، نمیتواند با طنز، که مقولهای انشایی و عاطفی است، سازگار باشد.
در این مقاله باز خواهیم نمود که چنین نیست. تاریخ بیهقی هم به سهم خود و گاه بیشتر و جدیتر، از رویکردی به نام طنز سود برده و اصولاً یکی از کارکردهای عمدهای که تأثیر کتاب وی را بیشتر و ماندگارتر کرده، همین امر بوده است. اصولاً این تصور یا اصل علمی که زبان تاریخ، خبری و ابلاغی است نه انشایی و عاطفی در مورد تاریخهای صرف و از نمونههایی همشأن و همروزگار بیهقی مثل تاریخ گردیزی و تاریخ یمینی و تاریخ سیستان، که تاریخیت صرف آنها مورد اتفاق است، البته تا حدی صدق میکند؛ اما فیالمثل در مورد تاریخ بیهقی، که ادبیت آن تا آنجا غلبه یافته که برخی1صریحاً از آن به عنوان یک متن نمایشی و بعضی دیگر2به مثابة داستان یاد کردهاند، ابدا صادق نیست. تاریخ بیهقی به هرحال بیشتر از آنکه تاریخ باشد، یک متن ادبی است که مضمونی تاریخی دارد. پس جای شگفتی نیست اگر ببینیم که نه تنها امروز که از گذشتهها تاریخ بیهقی در ایران بیشتر از آنکه ابزار کار تاریخگران و تاریخنویسان باشد، در دست دانشجویان ادبیات دیده شده و کتاب بالینی ادیبان و ادب دوستان بوده است.
نگاهی به کارهای انجام شده در مورد این کتاب،3 از مقاله و کتاب و پایاننامه گرفته تا مجالس بزرگداشت که برای مؤلف آن برپا میشود، به ما میگوید که تاریخ بیهقی دست کم در ایران یک کتاب ادبی معرفی شده است، هرچند که غریبان باز هم بیشتر به همان سیرت تاریخی کتاب توجه کردهاند.4 اگر خصیصة ادبیت را برای تاریخ بیهقی به عنوان امری ذاتی بپذیریم، وجود طنز را که یکی از شگردهای ادبی و زبان خاص آثار اجتماعی و انتقادی است، در آن بیشتر توجیهپذیر خواهیم یافت.
بیهقی نهتنها از زبان طنز که از انواع شگردهای زبانی برای برجسته کردن منظور خویش استفاده کرده است. به این شگردها در برخی از کتابها که محققان ادبی دربارة کارکردهای زبانی تاریخ بیهقی نگاشتهاند،5 بیش و کم اشاره شده، اما تا آنجا که من میدانم جز یک اشارة گذرا، آن هم با ذکر تنها یک نمونه6تا کنون کسی به طور مستقل متعرض مقولة طنز در تاریخ بیهقی نشده است.
در تاریخ بیهقی، مثل هر اثر ادبی دیگر، وقتی زبان در روال منطقی خود از کار فرو میماند، طنز آغاز میشود. در جامعهای که بیهقی از آن سخن میگوید، بسیار جاها زبان و منطق کارگشا نیست؛ یعنی یا اثر نمیکند یا اگر میکند، در آن پایه نیست که کار انتظام یابد و به زبان دیگر نیاز به برندگی بیشتری است. طنز همان زبان برنده است که تقریباً اشخاص و افراد مختلف بسته به موقع و مقام از آن استفاده میکنند. چنین نیست که فرودستان نیاز به برندگی زبان داشته باشند، یا بیهقی خود برای طرح دیدگاههای انتقادی و اجتماعی از آن استفاده نکند، در این میدان حتی سلطان با همه قدرت و امکانی که دارد، از به کاربردن طنز و طعنه خود را بینیاز نمیبیند. نهایت این است که طعنه را به هنگام قبض و تندی و طنز را زمان بسط و نرمی به کار میگیرد و هردو را البته برای تأثیر بیشتر.
وقتی سلطان دربارهٔ اریارق و غازی که خدمتها کردهاند، به خواجه حسن میمندی میگویدکه: «میشنویم تنی چند به باب ایشان حسد میبرند و ژاژ میخایند و دل ایشان مشغول میدارند.»7 با این لحن میخواهد خشم و نارضایتی خود را از ژاژخایان و اقدامی که میکنند، نشان دهد. وقتی هم چند تن از فرماندهان هندی در کرمان در جنگ کاهلی میکنند و به سیستان میگریزند، سلطان مسعود آنها را حبس میکند و سخنان درشت میگوید؛ چون بر خود میترسند،
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8187-tanz-tane-tarikh-beihaghi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
به
دوم آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در آن شب دیریاز شاهنامه که فردوسی از همه جهان دلگیر بوده از زنش میخواهد که شمعی بیاورد و بزمی ساز کند.
زن نیکیشناس فردوسی شمعی رخشنده میآورد و چراغ، و نیز می و نار و ترنج و بهی؛ و پس بزمی میسازد. ... .
در گزارش آن بزم دو تنه، سخن از انار است و بهی، همان به.
انار و به از میوههای پاییزانه است که به ویژه در خراسان هر سال به دسترس میآمد.
درخت به با برگهای کرکدارش و میوهاش که زردرنگ است و به رنگ مهر، تا همین اواخر در هر سرایی در خراسان بود.
به، یکی است و بر عکس سیب چندین گونه ندارد.
هر ساله در آبان ماه پشتههای بِه در هر سرا انباشته میشد. بهِ تازه و خوشبوی. مقداری زیاد به مصرف روزمره میرسید. بهری زیاد میان همسایهها بخش میشد. بهری را مربا میکردند. آن مربای قرمز تیره. بهری را روی تختک میچیدند و در گنجهها میگذاشتند تا برای شب چله بماند، یا برای نوروز.
این کار را جدهها میکردند و خود خبر داشتند که بِه را در کدام گنجه گذاشتهاند.
مدتی برمیآمد تا زمان خوردن یک جور به دیگر فرارسد و آن بهی بود که مدتی در گنجه مانده و خودش را باخته بود. رنگش برمیگشت و قهوهای میشد و لهیده. چنان میشد که مادربزرگها یکی به لهیده با یک قاشق چایخوری به دست نوهها میدادند تا بنشینند و با لذت بخورند. بهی که چونان انگبین شده بود خواص دارویی داشت. یکی در درمان ناخوشیهای معده. تخم به را جمع میکردند. جوشانده آن شیره غلیظ بیرنگی میشد که یاز میآورد، و درمان دردگلو و سرفه بود.
سالهاست که به در حیاط سراها نیست. سرایی هم نیست که حیاطی داشته باشد. مگر سرایی قدیم که دیگر کسی در آن به سر نمیبرد و هزار خاطره بر دیوارها و پیکرهاش زنگ زده.
در این حیاطها بویی نمیآید. کسی نیست که بداند هر سال پاییز در ماه آبان، همین که در سرایی باز میشد پیش از هر چیز بوی خوش به بود که به مشام میزد.
سالهاست که به از زندگانی ما رخت بر بسته و برفته. هر سال در بازار میوه فروشان اگر به پیدا شود به اصفهان است. خوشبو نیست و تراوت قدیم را ندارد. به بازار است، نه به حیاط، و عطر مهر و مهربانی نمیپراکند.
به از عناصر زندگی خراسانیها بود و با ما بود. بویش بهری از سال ما را خوش میکرد. میگذاشتیم تا باد عقرب بوزد، و به برسد. شیرین شود.
پس کرک بور رویش را با مالش دست بزداییم و همان جا زیر درخت بنشینیم و بخوریم. فارغ از سوداهای همه جهانها.
زیر درخت بهی که زندگی در انجا با همه زیباییهای زمین و آسمان پیوند میخورد.
برخی سخنسرایان سخن از به راندهاند. اما بهترین به آنی است که همسر مهربان فردوسی در آن شب دیریاز در بساط کوچک بزم چید:
می آورد و نار و ترنج و بهی
زدوده یکی جام شاهنشهی
گهی میگسارید و گه چنگ ساخت
تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
به
دوم آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در آن شب دیریاز شاهنامه که فردوسی از همه جهان دلگیر بوده از زنش میخواهد که شمعی بیاورد و بزمی ساز کند.
زن نیکیشناس فردوسی شمعی رخشنده میآورد و چراغ، و نیز می و نار و ترنج و بهی؛ و پس بزمی میسازد. ... .
در گزارش آن بزم دو تنه، سخن از انار است و بهی، همان به.
انار و به از میوههای پاییزانه است که به ویژه در خراسان هر سال به دسترس میآمد.
درخت به با برگهای کرکدارش و میوهاش که زردرنگ است و به رنگ مهر، تا همین اواخر در هر سرایی در خراسان بود.
به، یکی است و بر عکس سیب چندین گونه ندارد.
هر ساله در آبان ماه پشتههای بِه در هر سرا انباشته میشد. بهِ تازه و خوشبوی. مقداری زیاد به مصرف روزمره میرسید. بهری زیاد میان همسایهها بخش میشد. بهری را مربا میکردند. آن مربای قرمز تیره. بهری را روی تختک میچیدند و در گنجهها میگذاشتند تا برای شب چله بماند، یا برای نوروز.
این کار را جدهها میکردند و خود خبر داشتند که بِه را در کدام گنجه گذاشتهاند.
مدتی برمیآمد تا زمان خوردن یک جور به دیگر فرارسد و آن بهی بود که مدتی در گنجه مانده و خودش را باخته بود. رنگش برمیگشت و قهوهای میشد و لهیده. چنان میشد که مادربزرگها یکی به لهیده با یک قاشق چایخوری به دست نوهها میدادند تا بنشینند و با لذت بخورند. بهی که چونان انگبین شده بود خواص دارویی داشت. یکی در درمان ناخوشیهای معده. تخم به را جمع میکردند. جوشانده آن شیره غلیظ بیرنگی میشد که یاز میآورد، و درمان دردگلو و سرفه بود.
سالهاست که به در حیاط سراها نیست. سرایی هم نیست که حیاطی داشته باشد. مگر سرایی قدیم که دیگر کسی در آن به سر نمیبرد و هزار خاطره بر دیوارها و پیکرهاش زنگ زده.
در این حیاطها بویی نمیآید. کسی نیست که بداند هر سال پاییز در ماه آبان، همین که در سرایی باز میشد پیش از هر چیز بوی خوش به بود که به مشام میزد.
سالهاست که به از زندگانی ما رخت بر بسته و برفته. هر سال در بازار میوه فروشان اگر به پیدا شود به اصفهان است. خوشبو نیست و تراوت قدیم را ندارد. به بازار است، نه به حیاط، و عطر مهر و مهربانی نمیپراکند.
به از عناصر زندگی خراسانیها بود و با ما بود. بویش بهری از سال ما را خوش میکرد. میگذاشتیم تا باد عقرب بوزد، و به برسد. شیرین شود.
پس کرک بور رویش را با مالش دست بزداییم و همان جا زیر درخت بنشینیم و بخوریم. فارغ از سوداهای همه جهانها.
زیر درخت بهی که زندگی در انجا با همه زیباییهای زمین و آسمان پیوند میخورد.
برخی سخنسرایان سخن از به راندهاند. اما بهترین به آنی است که همسر مهربان فردوسی در آن شب دیریاز در بساط کوچک بزم چید:
می آورد و نار و ترنج و بهی
زدوده یکی جام شاهنشهی
گهی میگسارید و گه چنگ ساخت
تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
Forwarded from سرو ایرانشهر🌲بایگانی طباطبایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
واپسین سخنرانی جواد طباطبایی در ایران درباره نفس الامر قائم مقام فراهانی
تا آخرین روز نام «دولت ایران» را با چنان شکوهی به زبان میاورد تو گویی در مورد عظمتی بی انتها سخن میگوید که نباید گردی به آستانش بنشیند حتی اگر دولت شکست خورده قاجار باشد.
@JavadTaba 🌲
تا آخرین روز نام «دولت ایران» را با چنان شکوهی به زبان میاورد تو گویی در مورد عظمتی بی انتها سخن میگوید که نباید گردی به آستانش بنشیند حتی اگر دولت شکست خورده قاجار باشد.
@JavadTaba 🌲
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (داریوش میرزاخانی)
نقدا هیچکاری از یک نفر من فقیر بیاسباب برنمیآید. جز اینکه عاجزانه از درگاه مولی استدعا کنم که بر غیرتمندی و وطنپرستی و ملتدوستی و سختی اعتقاد و صحت عقیده و دینداری اخوان و همدلان و هموطنان من بیفزاید. – ۱۳۱۸ ه.ق
#قاجار
#سفرنامه
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
پاریس- روز جمعه بیست و چهارم (۲۴): از صبح تا ظهر ساعتساز و رنگفروش و زرگر و بعضی احباب (دوستان) فرنگی و آشنایان ایرانی که تمام با لباس و کلاه فرنگی بودند که در اول ورود شناخته نمیشدند، آمدند و رفتند. واقعا خیلی موقع تعجب است که این ایرانیها هیچ خیال نمیکنند فرنگیهائی که در تهران میآیند، هرگز لباس و کلاه ایرانی نمیپوشند و از لباس و ملّت خودشان هرگز دوری نمیکنند. اهل ایران را تجربه کردم. خیلی در تغییر دادن وضع و تقلید و کسب رسومات از خارجه حساس تر هستند. البته دیدهاید اگر یک فرنگی با هزار کوشش ملبس به لباس ایرانی بشود باز شناخته میشود چنانچه چرچیل صاحب مترجم سفارت انگلیس در تهران یک شب تمام لباسش را ایرانی کرده یک عبا هم دوش کرده به تکیه دولتی آمده بود. در میان دههزار نفر من او را شناختم. ولی دیروز در اکسپزیسیون میرزا احمد خان صنیع السلطنه را که دو روز بعد از من از کنت رکسویل آمده بود دیدم و تعارف هم کرد. تا نگفتند نشناختم.
در زمان خلافت عمر لشکر عرب که به ایران آمدند و در زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی قشون افغان، خون ایرانیان غیرتمند را ضایع کردند. الان خیلی کم ایرانی صحیح پیدا میشود که غیرت وطندوستی و ملتپروری و پادشاهپرستی که از پنجهزار سال پیشتر عادت ملت ایران بود داشته باشد و نمیدانند که این بیغیرتی چه به سرشان خواهد آورد. تماشایش به من وصلت نخواهد داد. آنانکه خواهند دید یاد ما بکنند. اگرچه این حرف هم غلط است.
شخص باید هر ضرری و نفعی که به ملت و وطن آبائی خودش میبیند، هرقدر دور هم که باشد عاید شخص خودش بداند و بهقدر قوه و توانائی در رفعش بکوشد. اگر توانست و کاری از پیش برد خوشا به حالش که اسم خودش را در تواریخ یادگار گذاشته. اگر نتوانست به همینقدر هم میتوان اکتفا کرد که بگویند فلان کس میخواست و خیالش این بود و روزگار مجالش نداد. نقدا هیچکاری از یک نفر من فقیر بیاسباب برنمیآید. جز اینکه عاجزانه از درگاه مولی استدعا کنم که بر غیرتمندی و وطنپرستی و ملتدوستی و سختی اعتقاد و صحت عقیده و دینداری اخوان و همدلان و هموطنان من بیفزاید. (۱۷۴_۱۷۵)
مأخذ: ظهیرالدوله، علی بن محمد ناصر. سفرنامه ظهیر الدوله. مصحح محمد اسماعیل رضوانی. تهران: مستوفی. سال ۱۳۷۱
@atorabanorg
#قاجار
#سفرنامه
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
پاریس- روز جمعه بیست و چهارم (۲۴): از صبح تا ظهر ساعتساز و رنگفروش و زرگر و بعضی احباب (دوستان) فرنگی و آشنایان ایرانی که تمام با لباس و کلاه فرنگی بودند که در اول ورود شناخته نمیشدند، آمدند و رفتند. واقعا خیلی موقع تعجب است که این ایرانیها هیچ خیال نمیکنند فرنگیهائی که در تهران میآیند، هرگز لباس و کلاه ایرانی نمیپوشند و از لباس و ملّت خودشان هرگز دوری نمیکنند. اهل ایران را تجربه کردم. خیلی در تغییر دادن وضع و تقلید و کسب رسومات از خارجه حساس تر هستند. البته دیدهاید اگر یک فرنگی با هزار کوشش ملبس به لباس ایرانی بشود باز شناخته میشود چنانچه چرچیل صاحب مترجم سفارت انگلیس در تهران یک شب تمام لباسش را ایرانی کرده یک عبا هم دوش کرده به تکیه دولتی آمده بود. در میان دههزار نفر من او را شناختم. ولی دیروز در اکسپزیسیون میرزا احمد خان صنیع السلطنه را که دو روز بعد از من از کنت رکسویل آمده بود دیدم و تعارف هم کرد. تا نگفتند نشناختم.
در زمان خلافت عمر لشکر عرب که به ایران آمدند و در زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی قشون افغان، خون ایرانیان غیرتمند را ضایع کردند. الان خیلی کم ایرانی صحیح پیدا میشود که غیرت وطندوستی و ملتپروری و پادشاهپرستی که از پنجهزار سال پیشتر عادت ملت ایران بود داشته باشد و نمیدانند که این بیغیرتی چه به سرشان خواهد آورد. تماشایش به من وصلت نخواهد داد. آنانکه خواهند دید یاد ما بکنند. اگرچه این حرف هم غلط است.
شخص باید هر ضرری و نفعی که به ملت و وطن آبائی خودش میبیند، هرقدر دور هم که باشد عاید شخص خودش بداند و بهقدر قوه و توانائی در رفعش بکوشد. اگر توانست و کاری از پیش برد خوشا به حالش که اسم خودش را در تواریخ یادگار گذاشته. اگر نتوانست به همینقدر هم میتوان اکتفا کرد که بگویند فلان کس میخواست و خیالش این بود و روزگار مجالش نداد. نقدا هیچکاری از یک نفر من فقیر بیاسباب برنمیآید. جز اینکه عاجزانه از درگاه مولی استدعا کنم که بر غیرتمندی و وطنپرستی و ملتدوستی و سختی اعتقاد و صحت عقیده و دینداری اخوان و همدلان و هموطنان من بیفزاید. (۱۷۴_۱۷۵)
مأخذ: ظهیرالدوله، علی بن محمد ناصر. سفرنامه ظهیر الدوله. مصحح محمد اسماعیل رضوانی. تهران: مستوفی. سال ۱۳۷۱
@atorabanorg
#ژاله_آموزگار:
مرز زبان و فرهنگ ورای مرزهای سیاسی است
من با بلندپروازی به گستره غنی و عمیق و پربار فرهنگی فکر میکنم که در شرق و شمال شرق این سرزمین تا سیردریا و آمودریا یعنی سیحون و جیحون پیش میرود و خراسان بزرگ را درمینوردد. که سرزمینهایی چون سغد و خوارزم در درون آن جای دارد. به دره یغنابی میاندیشم که زبان یغنابی که بازمانده زبان سغدی است، بر زبان گویشوران آن جاری شده است. دریاچه اورال را که فرسنگها از مرزهای سیاسی ما به دور است، تجسم میکنم که خاطره مهاجرت دیرینه اجداد آریایی ما را دارد. در شمال به دشتهای اوراسیایی میرسم که یک دنیا فرهنگ ایرانی را در عمق خاکهایش جای داده است. دوست جوانی از همرشتههای ما از ناحیه اوراسیا در جنوب روسیه دیدار کرده بود و به چنان نشانههایی از زبان و فرهنگ سکایی برخورد کرده بود و وامواژههایی از زبان اوستایی را در نام رودها و کوهپایهها یافته بود که برای من شگفتآور بود. با پافشاری از او خواستم تا این ریزنشانهها را در مقالهای منتشر کند تا باز به خود یادآور شویم که مرز زبان و فرهنگ ورای مرزهای سیاسی است.
@shahnamehpajohan
#ژاله_آموزگار:
به قول زندهیاد مهرداد بهار فرهنگ حصار نمیپذیرد
جلوتر میرویم، به حوالی قفقاز میرسیم و با چشمهای موشکافانه ردپای فرهنگ را میبینیم. از کنارههای میانرودان میگذریم و سپس در جنوب فرهنگ ایرانی را در کنارههای خلیجفارس و دریای عمان که زنده است، میبینیم. ادامه آن را در بلوچستان و در مرزهای هند و پاکستان مشاهده میکنیم. مرزهایی قرار دادیم که در این گستره بزرگ دیوارهایی هستند که پریرویان زیبای فرهنگ ایرانی تاب مستوری را در محدوده آن ندارند و از روزنها به پرواز در میآیند و به قول زندهیاد مهرداد بهار فرهنگ حصار نمیپذیرد، پس اگر دانشمندان و ایرانشناسان ما در کنار زبانهای اوستایی پارسی باستان، پهلوی، پارتی که متعلق به محدوده فعلی ایران هستند به زبانهای شرقی ایرانی همچون خوارزمی و ختنی و بلخی و بخصوص زبان سغدی که تخصص دوست ما زهره زرشناس است؛ میپردازند، همگی از فرهنگ ایران بزرگ سخن به میان میآورند که همه اینها را در آغوش گرم خود جای داده است.
@shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
مرز زبان و فرهنگ ورای مرزهای سیاسی است
من با بلندپروازی به گستره غنی و عمیق و پربار فرهنگی فکر میکنم که در شرق و شمال شرق این سرزمین تا سیردریا و آمودریا یعنی سیحون و جیحون پیش میرود و خراسان بزرگ را درمینوردد. که سرزمینهایی چون سغد و خوارزم در درون آن جای دارد. به دره یغنابی میاندیشم که زبان یغنابی که بازمانده زبان سغدی است، بر زبان گویشوران آن جاری شده است. دریاچه اورال را که فرسنگها از مرزهای سیاسی ما به دور است، تجسم میکنم که خاطره مهاجرت دیرینه اجداد آریایی ما را دارد. در شمال به دشتهای اوراسیایی میرسم که یک دنیا فرهنگ ایرانی را در عمق خاکهایش جای داده است. دوست جوانی از همرشتههای ما از ناحیه اوراسیا در جنوب روسیه دیدار کرده بود و به چنان نشانههایی از زبان و فرهنگ سکایی برخورد کرده بود و وامواژههایی از زبان اوستایی را در نام رودها و کوهپایهها یافته بود که برای من شگفتآور بود. با پافشاری از او خواستم تا این ریزنشانهها را در مقالهای منتشر کند تا باز به خود یادآور شویم که مرز زبان و فرهنگ ورای مرزهای سیاسی است.
@shahnamehpajohan
#ژاله_آموزگار:
به قول زندهیاد مهرداد بهار فرهنگ حصار نمیپذیرد
جلوتر میرویم، به حوالی قفقاز میرسیم و با چشمهای موشکافانه ردپای فرهنگ را میبینیم. از کنارههای میانرودان میگذریم و سپس در جنوب فرهنگ ایرانی را در کنارههای خلیجفارس و دریای عمان که زنده است، میبینیم. ادامه آن را در بلوچستان و در مرزهای هند و پاکستان مشاهده میکنیم. مرزهایی قرار دادیم که در این گستره بزرگ دیوارهایی هستند که پریرویان زیبای فرهنگ ایرانی تاب مستوری را در محدوده آن ندارند و از روزنها به پرواز در میآیند و به قول زندهیاد مهرداد بهار فرهنگ حصار نمیپذیرد، پس اگر دانشمندان و ایرانشناسان ما در کنار زبانهای اوستایی پارسی باستان، پهلوی، پارتی که متعلق به محدوده فعلی ایران هستند به زبانهای شرقی ایرانی همچون خوارزمی و ختنی و بلخی و بخصوص زبان سغدی که تخصص دوست ما زهره زرشناس است؛ میپردازند، همگی از فرهنگ ایران بزرگ سخن به میان میآورند که همه اینها را در آغوش گرم خود جای داده است.
@shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
چهارم آبان زادروز حسین پژمان بختیاری
گر آگاهی از دورۀ باستان
شوی خود برین گفته همداستان
که پیوند هر کشور است از زبان
زبان در تن ملک باشد چو جان
زبان است مایهیْ برازندگی
برازندگی میوۀ زندگی
کرا شد زبان نیاکان ز دست
ز آزادگی دیده بایدْش بست
زبان گر برون شد ز همخانگی
کشد کار خویشان به بیگانگی
زبان است پیوند همکشوران
درود خدا بر زبانپروران
چو تازیزبان گرمبازار شد
زبان نیاکان ما خوار شد
بجنبید از هر طرف خامهها
به تازیزبان کرده شد نامهها
به فرهنگ و دستور تازیزبان
بسی پارسیمرد شد ترزبان
یک از دیگری یاوری خواسته
به کین زبان نیا خاسته
همان صالح بدرگ بدسرشت
که دیوان به گفتار تازی نوشت
نه آتش به گلزار اندیشه زد
که بر ریشۀ کشوری تیشه زد
چو دانشنشان گشت تازیزبان
سوی نیستی شد به بازی زبان
تبه گشت بخت و سیه گشت هور
بلندی شد از نام ایران به دور
بهیکباره از گردش ماه و شید
بریده شد از فرّ ایران امید
که از یاری اورمزد بزرگ
پدیدار شد رادمردی سترگ
سخنآفرینی که چرخ بلند
ندیده چنو در سخن ارجمند
به ما داد ازان نامۀ خسروی
روان با سخن گفتن پهلوی
بجنبید دلهای دلمردگان
بجوشید خونهای افسردگان
ز نو بیروانان روان یافتند
به تن خون و در سینه جان یافتند
بود روشن این گفت و نتوان نهفت
بهویژه که استاد فرزانه گفت
«بسی رنج بردم درین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی»
پژمان بختیاری
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
گر آگاهی از دورۀ باستان
شوی خود برین گفته همداستان
که پیوند هر کشور است از زبان
زبان در تن ملک باشد چو جان
زبان است مایهیْ برازندگی
برازندگی میوۀ زندگی
کرا شد زبان نیاکان ز دست
ز آزادگی دیده بایدْش بست
زبان گر برون شد ز همخانگی
کشد کار خویشان به بیگانگی
زبان است پیوند همکشوران
درود خدا بر زبانپروران
چو تازیزبان گرمبازار شد
زبان نیاکان ما خوار شد
بجنبید از هر طرف خامهها
به تازیزبان کرده شد نامهها
به فرهنگ و دستور تازیزبان
بسی پارسیمرد شد ترزبان
یک از دیگری یاوری خواسته
به کین زبان نیا خاسته
همان صالح بدرگ بدسرشت
که دیوان به گفتار تازی نوشت
نه آتش به گلزار اندیشه زد
که بر ریشۀ کشوری تیشه زد
چو دانشنشان گشت تازیزبان
سوی نیستی شد به بازی زبان
تبه گشت بخت و سیه گشت هور
بلندی شد از نام ایران به دور
بهیکباره از گردش ماه و شید
بریده شد از فرّ ایران امید
که از یاری اورمزد بزرگ
پدیدار شد رادمردی سترگ
سخنآفرینی که چرخ بلند
ندیده چنو در سخن ارجمند
به ما داد ازان نامۀ خسروی
روان با سخن گفتن پهلوی
بجنبید دلهای دلمردگان
بجوشید خونهای افسردگان
ز نو بیروانان روان یافتند
به تن خون و در سینه جان یافتند
بود روشن این گفت و نتوان نهفت
بهویژه که استاد فرزانه گفت
«بسی رنج بردم درین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی»
پژمان بختیاری
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایران زمین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 نام کوروش بزرگ به خط « میخی هخامنشی » را یاد گرفتیم ؛ اکنون این واژه را به خط « میخی اکدی » از روی خود منشور کوروش بزرگ بیاموزید ...
🔷 منشور کوروش بزرگ به « خط میخی اکدی (بابلی) » و زبان « بابلی نو (گویشی از اکدی باستان) » در سال ۵۳۹ - ۵۳۸ پیش از میلاد در نیایشگاه اسگیله ( معبد مردوک ) توسط کاتبان بابلی برای مردم میانرودان نوشته شده است. این منشور در سال ۱۸۷۹ توسط هرمزد رسام در کاوشهای باستانشناسی کشف شد و امروزه در موزه بریتانیا نگهداری میشود
🆔 @iranzamin777
🔷 منشور کوروش بزرگ به « خط میخی اکدی (بابلی) » و زبان « بابلی نو (گویشی از اکدی باستان) » در سال ۵۳۹ - ۵۳۸ پیش از میلاد در نیایشگاه اسگیله ( معبد مردوک ) توسط کاتبان بابلی برای مردم میانرودان نوشته شده است. این منشور در سال ۱۸۷۹ توسط هرمزد رسام در کاوشهای باستانشناسی کشف شد و امروزه در موزه بریتانیا نگهداری میشود
🆔 @iranzamin777
Forwarded from Iranian Studies News پژوهشهای ایرانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 گاو بالدار ۲۷۰۰ ساله در کاوشهای باستانشناسی در عراق از زیر خاک بیرون آمد
Forwarded from انجمن تاریخ و میراث ایرانیان
◀️ کشف چرم نوشتههای دوره ساسانی در غار زل دلیجان
🔹معاون میراثفرهنگی، ادارهکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان مرکزی، از کشف چرم نوشتههای دوره ساسانی به خط پهلوی ساسانی در غار زل شهرستان دلیجان خبر داد.
✍ بهگزارش ادارهکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان مرکزی «حسین محمودی» گفت: فصل اول کاوش باستانشناسی غار زل دلیجان آغاز شده که تاکنون آثاری از چرم نوشتههای دوره ساسانی به خط پهلوی ساسانی به دست آمده است.
👈 وی افزود: بر اساس نتایج بررسیها و کاوشهای صورت گرفته، این غار نقش پناهگاه و نگهداری اشیاء با ارزش را در اوایل ورود اسلام به ایران داشته و برخی از آثار دوره ساسانی در این غار نگهداری میشده است.
👈 معاون میراثفرهنگی، ادارهکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی استان مرکزی ادامه داد: غارها یکی از مکانهای استقراری انسان در طول تاریخ محسوب میشوند و این گونه عارضههای طبیعی که در طول تاریخ به نوعی مورد استفاده و یا استقرار انسان بودهاند، غارهای تاریخی محسوب میشوند.
👈 محمودی با اشاره به اینکه، غار تاریخی زل در شهرستان دلیجان از جمله مکانهای تاریخی استان مرکزی است، اظهار کرد: این غار در حال حاضر توسط محمدرضا نعمتی از اعضای هیات علمی پژوهشکده باستان شناسی وزارت میراث فرهنگی در دست کاوش است.
👈 وی توضیح داد: در این غار تاریخی، بقایای یک استخر مصنوعی و دست ساخته بشر به دست آمده که به منظور ذخیره و بهرهبرداری آب ایجاد شده بود.
👈 معاون میراثفرهنگی، ادارهکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی استان مرکزی افزود: خشتهای خام و دادههای سفالی، تکههای پارچه و چرم نوشته دوره ساسانی از جمله آثار به دست آمده در این فصل کاوش غار زل است که در دست بررسی و مطالعه است.
┏━━━🍁━━━┓
⠀ @foalborz
┗━━━🍁━━━┛
https://biaupload.com/do.php?imgf=org-540fc420de101.jpg
🔹معاون میراثفرهنگی، ادارهکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان مرکزی، از کشف چرم نوشتههای دوره ساسانی به خط پهلوی ساسانی در غار زل شهرستان دلیجان خبر داد.
✍ بهگزارش ادارهکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان مرکزی «حسین محمودی» گفت: فصل اول کاوش باستانشناسی غار زل دلیجان آغاز شده که تاکنون آثاری از چرم نوشتههای دوره ساسانی به خط پهلوی ساسانی به دست آمده است.
👈 وی افزود: بر اساس نتایج بررسیها و کاوشهای صورت گرفته، این غار نقش پناهگاه و نگهداری اشیاء با ارزش را در اوایل ورود اسلام به ایران داشته و برخی از آثار دوره ساسانی در این غار نگهداری میشده است.
👈 معاون میراثفرهنگی، ادارهکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی استان مرکزی ادامه داد: غارها یکی از مکانهای استقراری انسان در طول تاریخ محسوب میشوند و این گونه عارضههای طبیعی که در طول تاریخ به نوعی مورد استفاده و یا استقرار انسان بودهاند، غارهای تاریخی محسوب میشوند.
👈 محمودی با اشاره به اینکه، غار تاریخی زل در شهرستان دلیجان از جمله مکانهای تاریخی استان مرکزی است، اظهار کرد: این غار در حال حاضر توسط محمدرضا نعمتی از اعضای هیات علمی پژوهشکده باستان شناسی وزارت میراث فرهنگی در دست کاوش است.
👈 وی توضیح داد: در این غار تاریخی، بقایای یک استخر مصنوعی و دست ساخته بشر به دست آمده که به منظور ذخیره و بهرهبرداری آب ایجاد شده بود.
👈 معاون میراثفرهنگی، ادارهکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی استان مرکزی افزود: خشتهای خام و دادههای سفالی، تکههای پارچه و چرم نوشته دوره ساسانی از جمله آثار به دست آمده در این فصل کاوش غار زل است که در دست بررسی و مطالعه است.
┏━━━🍁━━━┓
⠀ @foalborz
┗━━━🍁━━━┛
https://biaupload.com/do.php?imgf=org-540fc420de101.jpg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (داریوش میرزاخانی)
کوروش بزرگ(شماره ۱)
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
بنیان گذار شاهنشاهی
کوروش بزرگ را به درستی بنیان گذار شاهنشاهی پارسی هخامنشی خوانده اند. شاه جدید که از پایگاه جغرافیایی محدودی در مرکز فارس برخاسته بود، در مدت چند دهه (۵۳۰-۵۵۹ پ.م) بر پادشاهی های بزرگی مسلط شد که در نیمه نخست سده ششم پیش از میلاد سرزمین های شرق نزدیک در روزگار باستان را در بر داشتند: پادشاهی لیدی، شامل همه بخش های غربی آسیای صغیر تا رودخانه هالیس؛ پادشاهی ماد که مرکز آن حوالی اکباتان (همدان) بود، البته محدوده جغرافیایی آن هنوز جای بحث دارد؛ شاهنشاهی بابل نو که در دوران فرمانروایی آخرین پادشاهش نبونه ئید (۵۳۹-۵۵۶ پ.م) بخش زیادی از به اصطلاح هلال حاصلخيز (از شمال سوریه تا مرزهای غربی فلات ایران را در برداشت. گذشته از این کوروش در فلات ایران و آسیای مرکزی نیز به لشکر کشی های نظامی پرداخت. در زمان مرگ او (۵۳۰ پ.م) تنها مصر در قلمرو شاهنشاهی پارسی قرار نداشت. کمبوجیه دوم (۵۲۲-۵۳۰ پ.م) پسر و جانشین او، فتح دره نیل را به انجام رساند. شاهنشاهی هخامنشی که هنوز شکننده و در حال شکل گیری بود، از این پس پهناورترین شاهنشاهی استقرار یافته از دریای اژه تا آسیای مرکزی بود. یکی از مهم ترین و دشوار ترین پرسش هایی که درباره هخامنشیان برای تاریخ نویسان مطرح گردیده این است که چگونه می توان پیدایش به ظاهر ناگهانی یک قدرت جدید منطقه ای در شرق نزدیک را توضیح داد که ویژگی آن موفقیت در حفظ توازنی از قدرت های سیاسی است. برای مدتی طولانی تنها منبع موجود اطلاعات درباره تاریخ هخامنشی نویسندگان یونانی بودند. به ویژه همان طور که در کوروش نامه گزنفون ذکر شده است، ظاهراً شخصيت کوروش اعتبار و احترام زیادی را در یونان برانگیخته بود، تا اندازه ای که او را الگوی یک «پادشاه خوب» می دانستند. با وجود این، هرودوت نخستین و تنها گزارش جامع از زندگی و فتوحات کوروش را به دست می دهد. هرودوت برای نشان دادن ریشه های دشمنی بین یونانیها و پارسی ها فصل هایی طولانی از کتاب خود را به نبردهای کوروش اختصاص داده است. او گزارش خود را با فتح لیدی و تصرف سارد به دست سپاه پارسی آغاز کرده است(۱). هرودوت پیش از آن که به همین روش لشکر کشی های گذشته کورش عليه بابل(۲) و ماساژت ها در آسیای مرکزی را توضیح دهد، گزارشی طولانی درباره خاستگاه کوروش و شاهنشاهی پارسی او می دهد و گزارشی از رسوم و نهادهای اجتماعی و مذهبی پارسی ها را به دست می دهد(۳). این متن این گونه آغاز می شود: «و از این پس تاریخ ما با تحقیق درباره کوروش، کسی که شاهنشاهی کروسوس را نابود ساخت، و درباره پارسی ها و این که چگونه رهبری آسیا را به دست گرفتند، ادامه می یابد.»(ص ۱۱ _ ۱۲)
۱)Histories ,I, 46-94
۲)I.177-200
۳)I. 95-140
مأخذ: دریایی، تورج. کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. فصل یکم: مقاله کوروش بزرگ، نوشته: پی یر بریان، ترجمه: آذردخت جلیلیان. انتشارات توس _ بهار ۱۳۹۳
@atorabanorg
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
بنیان گذار شاهنشاهی
کوروش بزرگ را به درستی بنیان گذار شاهنشاهی پارسی هخامنشی خوانده اند. شاه جدید که از پایگاه جغرافیایی محدودی در مرکز فارس برخاسته بود، در مدت چند دهه (۵۳۰-۵۵۹ پ.م) بر پادشاهی های بزرگی مسلط شد که در نیمه نخست سده ششم پیش از میلاد سرزمین های شرق نزدیک در روزگار باستان را در بر داشتند: پادشاهی لیدی، شامل همه بخش های غربی آسیای صغیر تا رودخانه هالیس؛ پادشاهی ماد که مرکز آن حوالی اکباتان (همدان) بود، البته محدوده جغرافیایی آن هنوز جای بحث دارد؛ شاهنشاهی بابل نو که در دوران فرمانروایی آخرین پادشاهش نبونه ئید (۵۳۹-۵۵۶ پ.م) بخش زیادی از به اصطلاح هلال حاصلخيز (از شمال سوریه تا مرزهای غربی فلات ایران را در برداشت. گذشته از این کوروش در فلات ایران و آسیای مرکزی نیز به لشکر کشی های نظامی پرداخت. در زمان مرگ او (۵۳۰ پ.م) تنها مصر در قلمرو شاهنشاهی پارسی قرار نداشت. کمبوجیه دوم (۵۲۲-۵۳۰ پ.م) پسر و جانشین او، فتح دره نیل را به انجام رساند. شاهنشاهی هخامنشی که هنوز شکننده و در حال شکل گیری بود، از این پس پهناورترین شاهنشاهی استقرار یافته از دریای اژه تا آسیای مرکزی بود. یکی از مهم ترین و دشوار ترین پرسش هایی که درباره هخامنشیان برای تاریخ نویسان مطرح گردیده این است که چگونه می توان پیدایش به ظاهر ناگهانی یک قدرت جدید منطقه ای در شرق نزدیک را توضیح داد که ویژگی آن موفقیت در حفظ توازنی از قدرت های سیاسی است. برای مدتی طولانی تنها منبع موجود اطلاعات درباره تاریخ هخامنشی نویسندگان یونانی بودند. به ویژه همان طور که در کوروش نامه گزنفون ذکر شده است، ظاهراً شخصيت کوروش اعتبار و احترام زیادی را در یونان برانگیخته بود، تا اندازه ای که او را الگوی یک «پادشاه خوب» می دانستند. با وجود این، هرودوت نخستین و تنها گزارش جامع از زندگی و فتوحات کوروش را به دست می دهد. هرودوت برای نشان دادن ریشه های دشمنی بین یونانیها و پارسی ها فصل هایی طولانی از کتاب خود را به نبردهای کوروش اختصاص داده است. او گزارش خود را با فتح لیدی و تصرف سارد به دست سپاه پارسی آغاز کرده است(۱). هرودوت پیش از آن که به همین روش لشکر کشی های گذشته کورش عليه بابل(۲) و ماساژت ها در آسیای مرکزی را توضیح دهد، گزارشی طولانی درباره خاستگاه کوروش و شاهنشاهی پارسی او می دهد و گزارشی از رسوم و نهادهای اجتماعی و مذهبی پارسی ها را به دست می دهد(۳). این متن این گونه آغاز می شود: «و از این پس تاریخ ما با تحقیق درباره کوروش، کسی که شاهنشاهی کروسوس را نابود ساخت، و درباره پارسی ها و این که چگونه رهبری آسیا را به دست گرفتند، ادامه می یابد.»(ص ۱۱ _ ۱۲)
۱)Histories ,I, 46-94
۲)I.177-200
۳)I. 95-140
مأخذ: دریایی، تورج. کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. فصل یکم: مقاله کوروش بزرگ، نوشته: پی یر بریان، ترجمه: آذردخت جلیلیان. انتشارات توس _ بهار ۱۳۹۳
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (داریوش میرزاخانی)
کوروش بزرگ(شماره ۲)
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
کوروش اَنشان
امروزه می توانیم از منابع معاصر مستقیم و آموزنده تری استفاده کنیم. در منشور بابلی که به استوانه کوروش معروف است، پادشاه یک لقب بابلی دریافت کرده است (من، کوروش، شاه جهان، شاه نیرومند، شاه بابل، ...)، اما او خود را با توجه به خاستگاهش نیز معرفی می کند: «پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کوروش، نواده چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان». شهر انشان به طور مشخص در استان فارس کنونی در تل ملیان واقع شده است که از شهر پارسه (تخت جمشید) که بعداً توسط داریوش یکم بنیان گذاشته شد، دور نیست. بنابراین با توجه به این گزارش، کوروش بزرگ نواده یک خاندان سلطنتی بود که چیش پیش بنیان گذار آن بوده است، او پسر کمبوجیه یکم و نوه کسی بود که باید او را کوروش یکم دانست. گذشته از این، یک مهر استوانه ای که نقش آن بر برخی از لوحه های تخت جمشید مربوط به دوران فرمانروایی داریوش یکم دیده می شود، کتیبه خیره کننده ای به خط ایلامی میخی دارد: «کورَش انشان، پسر چیش پش». در اینجا نخستین نشانه از سلسله چیش پش را می بینیم. اما این کورَش کیست؟ آیا او پدر یا عموی کوروش بزرگ است؟ هیچ کس نمی تواند به یقین او را شناسایی کند، اما هیچ تردیدی نیست که او به همان خاندانی تعلق دارد که از انشان فارس برخاسته است صحنه حکاکی شده بر روی مهر نیز دارای اهمیت است. یک اسب سوار جنگجو نیزه اش را به اهتزاز در آورده است، دو نفر از دشمنان بر روی زمین افتاده اند و نفر سوم در مقابل او ایستاده است و نیزه در بدن او فرو رفته است. با توجه به سبک این مُهر، می توان آن را به یک کارگاه هنری در دربار شاهنشاهی انشان در نیمه نخست سده هفتم پیش از میلاد نسبت داد. انشان مکانی است که ایرانیان مهاجر با مردم بومی ایلام سده ها در تعامل بوده اند. در نتیجه این فرآیند طولانی شکل گیری قومیتی، قوم پارس ظهور یافت که ویژگی های فرهنگی ایرانی و ایلامی را در خود داشت. از این رو، به نظر نمی رسد که تا آن زمان مسئله سلسله هخامنشی مطرح بوده باشد، سلسله ای که داریوش یکُم پس از ظهورش(۵۲۰ - ۵۲۲ پیش از میلاد) آن را به خاطر اعتبار و قدمتش ستایش می کرد، بدون اینکه از کوروش به عنوان یکی از نیاکانش نامی ببرد. احتمال دارد که فرزندان پسر چیش پش پادشاه انشان، با مرگ کوروش دوم (۵۳۰ پ.م) و دو پسر او کمبوجیه دوم و بردیا (۵۲۲ پ.م) منقرض شده باشد. کوروش پس از مرگ در یک آرامگاه باشکوه به خاک سپرده شد که در پاسارگاد در مرکز فارس ساخته شد.(ص ۱۲ _ ۱۴)
مأخذ: دریایی، تورج. کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. فصل یکم: مقاله کوروش بزرگ، نوشته: پی یر بریان، ترجمه: آذردخت جلیلیان. انتشارات توس. بهار ۱۳۹۳
@atorabanorg
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
کوروش اَنشان
امروزه می توانیم از منابع معاصر مستقیم و آموزنده تری استفاده کنیم. در منشور بابلی که به استوانه کوروش معروف است، پادشاه یک لقب بابلی دریافت کرده است (من، کوروش، شاه جهان، شاه نیرومند، شاه بابل، ...)، اما او خود را با توجه به خاستگاهش نیز معرفی می کند: «پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کوروش، نواده چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان». شهر انشان به طور مشخص در استان فارس کنونی در تل ملیان واقع شده است که از شهر پارسه (تخت جمشید) که بعداً توسط داریوش یکم بنیان گذاشته شد، دور نیست. بنابراین با توجه به این گزارش، کوروش بزرگ نواده یک خاندان سلطنتی بود که چیش پیش بنیان گذار آن بوده است، او پسر کمبوجیه یکم و نوه کسی بود که باید او را کوروش یکم دانست. گذشته از این، یک مهر استوانه ای که نقش آن بر برخی از لوحه های تخت جمشید مربوط به دوران فرمانروایی داریوش یکم دیده می شود، کتیبه خیره کننده ای به خط ایلامی میخی دارد: «کورَش انشان، پسر چیش پش». در اینجا نخستین نشانه از سلسله چیش پش را می بینیم. اما این کورَش کیست؟ آیا او پدر یا عموی کوروش بزرگ است؟ هیچ کس نمی تواند به یقین او را شناسایی کند، اما هیچ تردیدی نیست که او به همان خاندانی تعلق دارد که از انشان فارس برخاسته است صحنه حکاکی شده بر روی مهر نیز دارای اهمیت است. یک اسب سوار جنگجو نیزه اش را به اهتزاز در آورده است، دو نفر از دشمنان بر روی زمین افتاده اند و نفر سوم در مقابل او ایستاده است و نیزه در بدن او فرو رفته است. با توجه به سبک این مُهر، می توان آن را به یک کارگاه هنری در دربار شاهنشاهی انشان در نیمه نخست سده هفتم پیش از میلاد نسبت داد. انشان مکانی است که ایرانیان مهاجر با مردم بومی ایلام سده ها در تعامل بوده اند. در نتیجه این فرآیند طولانی شکل گیری قومیتی، قوم پارس ظهور یافت که ویژگی های فرهنگی ایرانی و ایلامی را در خود داشت. از این رو، به نظر نمی رسد که تا آن زمان مسئله سلسله هخامنشی مطرح بوده باشد، سلسله ای که داریوش یکُم پس از ظهورش(۵۲۰ - ۵۲۲ پیش از میلاد) آن را به خاطر اعتبار و قدمتش ستایش می کرد، بدون اینکه از کوروش به عنوان یکی از نیاکانش نامی ببرد. احتمال دارد که فرزندان پسر چیش پش پادشاه انشان، با مرگ کوروش دوم (۵۳۰ پ.م) و دو پسر او کمبوجیه دوم و بردیا (۵۲۲ پ.م) منقرض شده باشد. کوروش پس از مرگ در یک آرامگاه باشکوه به خاک سپرده شد که در پاسارگاد در مرکز فارس ساخته شد.(ص ۱۲ _ ۱۴)
مأخذ: دریایی، تورج. کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. فصل یکم: مقاله کوروش بزرگ، نوشته: پی یر بریان، ترجمه: آذردخت جلیلیان. انتشارات توس. بهار ۱۳۹۳
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (داریوش میرزاخانی)
کوروش بزرگ(شماره ۳)
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
اداره شاهنشاهی جدید
گذشته از گزارش های مورخان یونانی و به ویژه هرودوت درباره فتوحاتی که سیاه ماد و لیدی را مغلوب ساخت، تنها تصرف بابل را می توان به کمک اسناد میخی با جزئیات بازسازی نمود. استوانه کوروش تمایل فاتحان به همکاری با نخبگان بابل را تأیید می کند: کوروش آشکارا خود را کسی معرفی می کند که به مالیات گیری های نبونه ئید از مکانهای مقدس بابل پایان داده و قدرت مالی و اقتصادی کامل این پرستشگاه ها را به آنها باز گردانده است. در همین زمان بود که تصمیم گرفته شد به جمعیت یهود، که از زمان فرمانروایی نبوکدنزار دوم به بابل تبعید شده بودند، اجازه داده شود تا به اورشلیم باز گردند و پرستشگاه خود را دوباره در آنجا بسازند. در استوانه به این موضوع اشاره ای نشده است. این اطلاعات از خود بهودی ها به ویژه از کتاب های عِزرا و نحميا به دست آمده است. کتاب عِزرا متن فرمان کوروش را به این شکل نقل می کند:
یک گزارش: در نخستین سال فرمانروایی کوروش شاه، کوروش فرمانی صادر کرد: درباره خانه خدا در اورشلیم، اجازه دهید خانه از نو ساخته شود، مکانی که قربانی ها پیشکش می شود و سوزانده میشود [...] آورده میشود. هزینه را دربار شاه پرداخت می کند.
اگر این متن جای بحث داشته باشد، خود واقعه انکارناپذیر است. با وجود این، یهودیه به حالت یک شاهنشاهی برنگشت. به احتمال زیاد یهودیه به یک ایالت (مدینه) تبدیل شد که حاکمی (پِها) از سوی قدرت مرکزی بر آن حکمرانی می کرد. چند سال بعد، در ۵۳۳ پیش از میلاد، یهودیه و سرزمین های مجاور آن در محدوده یک حکومت ایالتی بزرگ (ساتراپی) قرار گرفتند که بابل و کشورهای آن سوی فرات (ابيرناری) را نیز دربرداشت. این مثال ساده نشان می دهد که اشتباه است اگر کوروش را تنها یک فاتح بدانیم که اندیشه ای درباره سازماندهی قلمرو شاهنشاهی خود نداشته است، این مثال همچنین به روشنی نشان می دهد که ساتراپی ها پیش از داریوش وجود داشته اند. ما از سارد و داسکیلیون در آسیای صغیر اطلاع داریم و بقیه نیز در سرزمین های فلات ایران و آسیای مرکزی (یعنی آراخوزیا و باكتریا) شناخته شده اند. ساتراپ ها نماینده شاه بزرگ بودند، فرمان می دادند و به جمع آوری مالیات و منابع انسانی می پرداختند. حضور گئوبروه در بابل گستره اداره سلطنتی در زمان کوروش را نشان می دهد. از میان این کارگزاران، خزانه داران نقش مهمی داشتند، زیرا حاکمان محلی هر سال باید مالیات ها را برای حکومت مرکزی می فرستادند. در بابل سازمان اداری مسئول رسیدگی به مکان های مقدس همچون پرستشگاه اِئانا در اوروک بود. این مکانهای مقدس کارکنان زیادی داشتند و زمین های زیادی را اداره می کردند. از این زمان به بعد، کارگزارانی که به طور مستقیم توسط حکومت مرکزی منصوب می شدند، در اداره پرستشگاه موقعیت برجسته ای یافتند. این پرستشگاهها وظیفه داشتند به طور منظم پیشکش های ویژه مهمی را به حکومت مرکزی بدهند. این پیشکش ها شامل کارگرهایی برای پروژه های ساختمان های سلطنتی (مانند کندن کانال ها) بود و نیز محصولاتی که باید به شاه و دربارش هنگام اقامت در بابل داده می شد. گذشته از این، ساتراپ باید گناهکاران از جمله مجرمینی که از نخبگان جامعه بودند را دستگیر کرده و تحت تعقیب قانونی قرار می دادند. برای نمونه، گیمبلو مرد غیر روحانی که مسئول در آمدهای مربوط به احشام پرستگاه اِئانا بود، به دزدی از احشام محکوم شد و محاکمه او چندین سال طول کشید. همچنین در زمان کوروش بود که نظام هترو در بابل وجود داشت. این اصطلاح به اجتماعی اشاره دارد که در برابر خدمات نظامی به آنها زمین های زراعی داده می شد. این زمینها نامهای مختلفی داشته اند، مانند املاک کمان (بیت قسطی) یا املاک ارابه (بیت نركبتی) و غیره. درباره این نظام به ویژه در نیمه دوم سده پنجم پیش از میلاد، مدارک کافی وجود دارد، اما هیچ تردیدی نیست که این نظام در دوران کوروش و بر اساس ساختارهای نوبابلی از پیش موجود، گسترش یافته است.(ص ۱۵_۱۶)
مأخذ: دریایی، تورج. کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. فصل یکم: مقاله کوروش بزرگ، نوشته: پی یر بریان، ترجمه: آذردخت جلیلیان. انتشارات توس. بهار ۱۳۹۳
@atorabanorg
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
اداره شاهنشاهی جدید
گذشته از گزارش های مورخان یونانی و به ویژه هرودوت درباره فتوحاتی که سیاه ماد و لیدی را مغلوب ساخت، تنها تصرف بابل را می توان به کمک اسناد میخی با جزئیات بازسازی نمود. استوانه کوروش تمایل فاتحان به همکاری با نخبگان بابل را تأیید می کند: کوروش آشکارا خود را کسی معرفی می کند که به مالیات گیری های نبونه ئید از مکانهای مقدس بابل پایان داده و قدرت مالی و اقتصادی کامل این پرستشگاه ها را به آنها باز گردانده است. در همین زمان بود که تصمیم گرفته شد به جمعیت یهود، که از زمان فرمانروایی نبوکدنزار دوم به بابل تبعید شده بودند، اجازه داده شود تا به اورشلیم باز گردند و پرستشگاه خود را دوباره در آنجا بسازند. در استوانه به این موضوع اشاره ای نشده است. این اطلاعات از خود بهودی ها به ویژه از کتاب های عِزرا و نحميا به دست آمده است. کتاب عِزرا متن فرمان کوروش را به این شکل نقل می کند:
یک گزارش: در نخستین سال فرمانروایی کوروش شاه، کوروش فرمانی صادر کرد: درباره خانه خدا در اورشلیم، اجازه دهید خانه از نو ساخته شود، مکانی که قربانی ها پیشکش می شود و سوزانده میشود [...] آورده میشود. هزینه را دربار شاه پرداخت می کند.
اگر این متن جای بحث داشته باشد، خود واقعه انکارناپذیر است. با وجود این، یهودیه به حالت یک شاهنشاهی برنگشت. به احتمال زیاد یهودیه به یک ایالت (مدینه) تبدیل شد که حاکمی (پِها) از سوی قدرت مرکزی بر آن حکمرانی می کرد. چند سال بعد، در ۵۳۳ پیش از میلاد، یهودیه و سرزمین های مجاور آن در محدوده یک حکومت ایالتی بزرگ (ساتراپی) قرار گرفتند که بابل و کشورهای آن سوی فرات (ابيرناری) را نیز دربرداشت. این مثال ساده نشان می دهد که اشتباه است اگر کوروش را تنها یک فاتح بدانیم که اندیشه ای درباره سازماندهی قلمرو شاهنشاهی خود نداشته است، این مثال همچنین به روشنی نشان می دهد که ساتراپی ها پیش از داریوش وجود داشته اند. ما از سارد و داسکیلیون در آسیای صغیر اطلاع داریم و بقیه نیز در سرزمین های فلات ایران و آسیای مرکزی (یعنی آراخوزیا و باكتریا) شناخته شده اند. ساتراپ ها نماینده شاه بزرگ بودند، فرمان می دادند و به جمع آوری مالیات و منابع انسانی می پرداختند. حضور گئوبروه در بابل گستره اداره سلطنتی در زمان کوروش را نشان می دهد. از میان این کارگزاران، خزانه داران نقش مهمی داشتند، زیرا حاکمان محلی هر سال باید مالیات ها را برای حکومت مرکزی می فرستادند. در بابل سازمان اداری مسئول رسیدگی به مکان های مقدس همچون پرستشگاه اِئانا در اوروک بود. این مکانهای مقدس کارکنان زیادی داشتند و زمین های زیادی را اداره می کردند. از این زمان به بعد، کارگزارانی که به طور مستقیم توسط حکومت مرکزی منصوب می شدند، در اداره پرستشگاه موقعیت برجسته ای یافتند. این پرستشگاهها وظیفه داشتند به طور منظم پیشکش های ویژه مهمی را به حکومت مرکزی بدهند. این پیشکش ها شامل کارگرهایی برای پروژه های ساختمان های سلطنتی (مانند کندن کانال ها) بود و نیز محصولاتی که باید به شاه و دربارش هنگام اقامت در بابل داده می شد. گذشته از این، ساتراپ باید گناهکاران از جمله مجرمینی که از نخبگان جامعه بودند را دستگیر کرده و تحت تعقیب قانونی قرار می دادند. برای نمونه، گیمبلو مرد غیر روحانی که مسئول در آمدهای مربوط به احشام پرستگاه اِئانا بود، به دزدی از احشام محکوم شد و محاکمه او چندین سال طول کشید. همچنین در زمان کوروش بود که نظام هترو در بابل وجود داشت. این اصطلاح به اجتماعی اشاره دارد که در برابر خدمات نظامی به آنها زمین های زراعی داده می شد. این زمینها نامهای مختلفی داشته اند، مانند املاک کمان (بیت قسطی) یا املاک ارابه (بیت نركبتی) و غیره. درباره این نظام به ویژه در نیمه دوم سده پنجم پیش از میلاد، مدارک کافی وجود دارد، اما هیچ تردیدی نیست که این نظام در دوران کوروش و بر اساس ساختارهای نوبابلی از پیش موجود، گسترش یافته است.(ص ۱۵_۱۶)
مأخذ: دریایی، تورج. کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. فصل یکم: مقاله کوروش بزرگ، نوشته: پی یر بریان، ترجمه: آذردخت جلیلیان. انتشارات توس. بهار ۱۳۹۳
@atorabanorg
Forwarded from اهل تمیز
🌸هفتم آبان ماه یادروزِ کوروش بزرگ گرامی باد🌸
پدر سیاست مدرن، نیکولو ماکیاوللی، در باب اهمیت کوروش می نویسد:
«خردمند آن کسی است که به راه بزرگان رود و شیوهی مردان بزرگ را در پی گیرد تا اگر در هنر به پایهی ایشان نرسد، در کار وی رنگ و بویی از کار ایشان باشد...؛ در میان آنان که با تکیه بر هنر خویش به شهریاری رسیدهاند نه به یاری بخت، بلند-پایهترینشان، به گمان من، موسی و کوروش و رومولوس و تسئوس، و مانند ایشاناند. اگرچه در باب موسی سخنی نمیتوان گفت، چرا که وی را کاری جز به جای آوردن فرمانهای خداوند نبود...؛ اما اگر در کار کوروش بنگریم و کسانی چون او، که کشورها گشودهاند و پادشاهیها را بنیاد نهادهاند، همه را در خور ستایش خواهیم یافت.»
شهریار، نیکولو ماکیاوللی، ترجمهی داریوش آشوری، تهران، آگه، چ۹، ص ۸۰-۷۹
@ahle_tamyz
پدر سیاست مدرن، نیکولو ماکیاوللی، در باب اهمیت کوروش می نویسد:
«خردمند آن کسی است که به راه بزرگان رود و شیوهی مردان بزرگ را در پی گیرد تا اگر در هنر به پایهی ایشان نرسد، در کار وی رنگ و بویی از کار ایشان باشد...؛ در میان آنان که با تکیه بر هنر خویش به شهریاری رسیدهاند نه به یاری بخت، بلند-پایهترینشان، به گمان من، موسی و کوروش و رومولوس و تسئوس، و مانند ایشاناند. اگرچه در باب موسی سخنی نمیتوان گفت، چرا که وی را کاری جز به جای آوردن فرمانهای خداوند نبود...؛ اما اگر در کار کوروش بنگریم و کسانی چون او، که کشورها گشودهاند و پادشاهیها را بنیاد نهادهاند، همه را در خور ستایش خواهیم یافت.»
شهریار، نیکولو ماکیاوللی، ترجمهی داریوش آشوری، تهران، آگه، چ۹، ص ۸۰-۷۹
@ahle_tamyz
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (داریوش میرزاخانی)
کوروش بزرگ(شماره ۴)
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
از کوروش تا اسکندر(شماره ۱)
اعتبار کوروش در میان پارسی ها در دوره هخامنشیان همچنان حفظ شد. درست است که داریوش در تبارنامه ای که در کتیبه بیستون آمده است در میان نیاکان خود نامی از کوروش نمی برد، اما این موضوع به معنای آن نیست که او کوشش کرده است تصویر کوروش را از خاطره سلطنتی پاک کند. احتمال دارد که کتیبه های پاسارگاد که در آنها کوروش خود را یک «هخامنشی» میخواند در دوره فرمانروایی داریوش نوشته شده باشند، تا بدین وسیله ریشه این سلسله را به کوروش برساند، سلسله ای که شاه جدید در ۵۲۲ پیش از میلاد پس از مرگ کمبوجیه و حذف بردیا پسر دوم کوروش بنیانگذاری کرد. داریوش همچنین با دو دختر کوروش (آتوسا و آرتیستونه) و نیز با یکی از دختران بردیا (پرمیس) ازدواج کرد. نام این شاهدخت ها در الواح تخت جمشید که به دوران فرمانروایی داریوش برمیگردد آمده است. همچنین پیداست که نام کوروش که داریوش دوم به یکی از پسرانش داده بود، اعتبار ویژه ای به او بخشیده بود که متن های یونانی هم توجه زیادی به آن داشتند. سرانجام توسط اسکندر بزرگ، چهره کوروش دوباره نمایان شد. گزارشهایی که از همراهان اسکندر به جای مانده است فاتح مقدونی را «دوستدار کوروش» معرفی میکند اصطلاحاتی که برای ورود او به بابل در سال ۳۳۱ پیش از میلاد به کار رفته بود، دقیقاً همانند اصطلاحات کوروش در دو سده پیش در سال ۵۳۹ پیش از میلاد بود گذشته از این اسکندر دوباره پاسارگاد رفت نخست بین ژانویه و مه ۳۳۰ پیش از میلاد، یعنی بین تصرف و سوزاندن کاخ های تخت جمشید سپس در ۳۲۵ پیش از میلاد در بازگشت از هند و پیش از رفتن به تخت جمشید و شوش. کوروش پاسارگاد را قلب پارس / فارس ساخت. یک دژ بزرگ و نیرومند در این مکان مشرف بود و چندین کاخ در آنجا وجود داشت که مزین به باغهای های بودند که با کانال های آبیاری می شدند. بلند آوازه ترین و سالم ترین بنای تاریخی پاسارگاد آرامگاه کوروش است که اسکندر توجه ویژه ای به آن داشت. چندین توصیف عینی به یونانی از این بنا موجود است که در جزئیات با هم اختلاف دارند. آریستوبولوس به نقل از آریان می گوید که این آرامگاه در«یک باغ سلطنتی (پردیس) که گونههای مختلفی از درختان مقدس (آلسوس) در آن بود» ساخته شد. گذشتند از اختلافهای موجود در متون گوناگون، در سال ۱۸۱۱ م. جیمز موریه انگلیسی توانست به کمک داده های باستانی آرامگاه را شناسایی کند. نخستین بار در ۱۶۳۹ م. یک جهانگرد جوان آلمانی به نام یوهان آلبریخت فون ماندسلو از آرامگاه بازدید کرد و آن را ترسیم نمود. پژوهش های باستان شناختی در این مکان نشانه های باغ ها و کانال های آبیاری را آشکار ساخته است.(ص ۱۶ _ ۱۸)
مأخذ: دریایی، تورج. کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. فصل یکم: مقاله کوروش بزرگ، نوشته: پی یر بریان، ترجمه: آذردخت جلیلیان. انتشارات توس. بهار ۱۳۹۳
@atorabanorg
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
از کوروش تا اسکندر(شماره ۱)
اعتبار کوروش در میان پارسی ها در دوره هخامنشیان همچنان حفظ شد. درست است که داریوش در تبارنامه ای که در کتیبه بیستون آمده است در میان نیاکان خود نامی از کوروش نمی برد، اما این موضوع به معنای آن نیست که او کوشش کرده است تصویر کوروش را از خاطره سلطنتی پاک کند. احتمال دارد که کتیبه های پاسارگاد که در آنها کوروش خود را یک «هخامنشی» میخواند در دوره فرمانروایی داریوش نوشته شده باشند، تا بدین وسیله ریشه این سلسله را به کوروش برساند، سلسله ای که شاه جدید در ۵۲۲ پیش از میلاد پس از مرگ کمبوجیه و حذف بردیا پسر دوم کوروش بنیانگذاری کرد. داریوش همچنین با دو دختر کوروش (آتوسا و آرتیستونه) و نیز با یکی از دختران بردیا (پرمیس) ازدواج کرد. نام این شاهدخت ها در الواح تخت جمشید که به دوران فرمانروایی داریوش برمیگردد آمده است. همچنین پیداست که نام کوروش که داریوش دوم به یکی از پسرانش داده بود، اعتبار ویژه ای به او بخشیده بود که متن های یونانی هم توجه زیادی به آن داشتند. سرانجام توسط اسکندر بزرگ، چهره کوروش دوباره نمایان شد. گزارشهایی که از همراهان اسکندر به جای مانده است فاتح مقدونی را «دوستدار کوروش» معرفی میکند اصطلاحاتی که برای ورود او به بابل در سال ۳۳۱ پیش از میلاد به کار رفته بود، دقیقاً همانند اصطلاحات کوروش در دو سده پیش در سال ۵۳۹ پیش از میلاد بود گذشته از این اسکندر دوباره پاسارگاد رفت نخست بین ژانویه و مه ۳۳۰ پیش از میلاد، یعنی بین تصرف و سوزاندن کاخ های تخت جمشید سپس در ۳۲۵ پیش از میلاد در بازگشت از هند و پیش از رفتن به تخت جمشید و شوش. کوروش پاسارگاد را قلب پارس / فارس ساخت. یک دژ بزرگ و نیرومند در این مکان مشرف بود و چندین کاخ در آنجا وجود داشت که مزین به باغهای های بودند که با کانال های آبیاری می شدند. بلند آوازه ترین و سالم ترین بنای تاریخی پاسارگاد آرامگاه کوروش است که اسکندر توجه ویژه ای به آن داشت. چندین توصیف عینی به یونانی از این بنا موجود است که در جزئیات با هم اختلاف دارند. آریستوبولوس به نقل از آریان می گوید که این آرامگاه در«یک باغ سلطنتی (پردیس) که گونههای مختلفی از درختان مقدس (آلسوس) در آن بود» ساخته شد. گذشتند از اختلافهای موجود در متون گوناگون، در سال ۱۸۱۱ م. جیمز موریه انگلیسی توانست به کمک داده های باستانی آرامگاه را شناسایی کند. نخستین بار در ۱۶۳۹ م. یک جهانگرد جوان آلمانی به نام یوهان آلبریخت فون ماندسلو از آرامگاه بازدید کرد و آن را ترسیم نمود. پژوهش های باستان شناختی در این مکان نشانه های باغ ها و کانال های آبیاری را آشکار ساخته است.(ص ۱۶ _ ۱۸)
مأخذ: دریایی، تورج. کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. فصل یکم: مقاله کوروش بزرگ، نوشته: پی یر بریان، ترجمه: آذردخت جلیلیان. انتشارات توس. بهار ۱۳۹۳
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (داریوش میرزاخانی)
کوروش بزرگ(شماره ۵)
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
از کوروش تا اسکندر(شماره ۲)
اسکندر در بازگشت از هند در سال ۳۲۵ پیش از میلاد، هنگامی که پی برد آرامگاه کوروش تاراج شده و مورد بی احترامی قرار گرفته است به شدت عصبانی شد:
اسکندر دید که همه چیز را برداشته اند به جز تابوت سنگی و چهار پایه. غارتگران حتی به پیکر کوروش بی احترامی کرده بودند زیرا در تابوت را برداشته بودند و پیکر او را بیرون انداخته بودند؛ آنها سعی کرده بودند تابوت را به شکل قابل حملی در آورند تا بتوانند آن را با خود ببرند؛ بخش هایی از آن را قطعه قطعه کرده و بخش های دیگر را شکسته بودند. با وجود این آنها در این کار موفق نشدند و تابوت را به شکلی که بود رها ساخته و فرار کردند.(۱)
اسکندر «مغی را که مسئول حفاظت از آرامگاه بود» دستگیر کرد، اما چون در زیر شکنجه به چیزی اعتراف نکرد او را آزاد ساخت. اشاره به این مغ باعث شد آریان اطلاعات تکمیلی جالبی را درباره ماموریت آنها به دست دهد:
در این محدوده و نزدیک خود آرامگاه ساختمان کوچکی برای مغها ساخته شده بود. [...] از طرف شاه هر روز به آنها یک گوسفند، جيره غذا و شراب و هر ماه نیز یک اسب داده می شد تا برای کوروش قربانی کنند.
در الواح تخت جمشید (که تاریخ آن به ۴۹۲ تا ۴۵۸ پیش از میلاد بر می گردد) می توان به درک بهتری از این اطلاعات دست یافت؛ در این لوحه ها آمده است که حکومت سلطنتی محصولات کشاورزی و حیواناتی را می داد تا قربانی کنند و قربانی هایی که نزدیک آرامگاه های (شومَر) شخصیت های عالی رتبه خاندان سلطنتی انجام می شد نیز از آن جمله بود. گزارش های همراهان اسکندر نیز گواه چنین مراسمی برای شاه در گذشته است. جالب است بدانیم چنین مراسمی که از ۵۳۰ پیش از میلاد شکل گرفته بود تا دو سده پس از آن به احترام کوروش برگزار می شد. سپس اسکندر مأموریت زیر را به آریستوبولوس سپرد:
آرامگاه را دوباره به شکل مناسبی در آورید، دوباره پیکر او را در تابوت گذاشته و در تابوت را بر روی آن قرار دهید، جاهایی که خراب شده بود تعمیر کنید، و تخت را با استفاده از پوشش های تزئینی بپوشانید و هر چیز دیگری که در آنجا وجود داشته درست مانند شکل اصلی شان برگردانید و بیارایید، درها را با دیوارهای سنگی مسدود کنید و بر آن لایه ای از خاک رس بکشید، و سپس بر روی خاک رس مُهر سلطنتی بزنید (۳). اسکندر نابود کننده آئین نیاکانی پارسی ها نبود، بلکه می خواست احترام فراوان خود را به یاد و خاطره کسی که دو سده پیش شاهنشاهی پارسی را بنیان گذاری کرده بود، نشان دهد؛ شاهنشاهی ای که اسکندر فقط بر آن غلبه کرده بود. حتی امروز آرامگاه کوروش در پاسارگاد مكان برجسته ای است که یادآور خاطره هخامنشیان می باشد و به خاطر ماهیت کم نظیرش تأثیر گذارتر از آرامگاه های صخره ای جانشینانش در نقش رستم و تخت جمشید است.(ص ۱۸ _ ۱۹)
۱)Arrianus, anabolic. VI. 29. 9
۲)VI. 29. 7
۳)VI. 29. 10
مأخذ: دریایی، تورج. کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. فصل یکم: مقاله کوروش بزرگ، نوشته: پی یر بریان، ترجمه: آذردخت جلیلیان. انتشارات توس. بهار ۱۳۹۳
@atorabanorg
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
از کوروش تا اسکندر(شماره ۲)
اسکندر در بازگشت از هند در سال ۳۲۵ پیش از میلاد، هنگامی که پی برد آرامگاه کوروش تاراج شده و مورد بی احترامی قرار گرفته است به شدت عصبانی شد:
اسکندر دید که همه چیز را برداشته اند به جز تابوت سنگی و چهار پایه. غارتگران حتی به پیکر کوروش بی احترامی کرده بودند زیرا در تابوت را برداشته بودند و پیکر او را بیرون انداخته بودند؛ آنها سعی کرده بودند تابوت را به شکل قابل حملی در آورند تا بتوانند آن را با خود ببرند؛ بخش هایی از آن را قطعه قطعه کرده و بخش های دیگر را شکسته بودند. با وجود این آنها در این کار موفق نشدند و تابوت را به شکلی که بود رها ساخته و فرار کردند.(۱)
اسکندر «مغی را که مسئول حفاظت از آرامگاه بود» دستگیر کرد، اما چون در زیر شکنجه به چیزی اعتراف نکرد او را آزاد ساخت. اشاره به این مغ باعث شد آریان اطلاعات تکمیلی جالبی را درباره ماموریت آنها به دست دهد:
در این محدوده و نزدیک خود آرامگاه ساختمان کوچکی برای مغها ساخته شده بود. [...] از طرف شاه هر روز به آنها یک گوسفند، جيره غذا و شراب و هر ماه نیز یک اسب داده می شد تا برای کوروش قربانی کنند.
در الواح تخت جمشید (که تاریخ آن به ۴۹۲ تا ۴۵۸ پیش از میلاد بر می گردد) می توان به درک بهتری از این اطلاعات دست یافت؛ در این لوحه ها آمده است که حکومت سلطنتی محصولات کشاورزی و حیواناتی را می داد تا قربانی کنند و قربانی هایی که نزدیک آرامگاه های (شومَر) شخصیت های عالی رتبه خاندان سلطنتی انجام می شد نیز از آن جمله بود. گزارش های همراهان اسکندر نیز گواه چنین مراسمی برای شاه در گذشته است. جالب است بدانیم چنین مراسمی که از ۵۳۰ پیش از میلاد شکل گرفته بود تا دو سده پس از آن به احترام کوروش برگزار می شد. سپس اسکندر مأموریت زیر را به آریستوبولوس سپرد:
آرامگاه را دوباره به شکل مناسبی در آورید، دوباره پیکر او را در تابوت گذاشته و در تابوت را بر روی آن قرار دهید، جاهایی که خراب شده بود تعمیر کنید، و تخت را با استفاده از پوشش های تزئینی بپوشانید و هر چیز دیگری که در آنجا وجود داشته درست مانند شکل اصلی شان برگردانید و بیارایید، درها را با دیوارهای سنگی مسدود کنید و بر آن لایه ای از خاک رس بکشید، و سپس بر روی خاک رس مُهر سلطنتی بزنید (۳). اسکندر نابود کننده آئین نیاکانی پارسی ها نبود، بلکه می خواست احترام فراوان خود را به یاد و خاطره کسی که دو سده پیش شاهنشاهی پارسی را بنیان گذاری کرده بود، نشان دهد؛ شاهنشاهی ای که اسکندر فقط بر آن غلبه کرده بود. حتی امروز آرامگاه کوروش در پاسارگاد مكان برجسته ای است که یادآور خاطره هخامنشیان می باشد و به خاطر ماهیت کم نظیرش تأثیر گذارتر از آرامگاه های صخره ای جانشینانش در نقش رستم و تخت جمشید است.(ص ۱۸ _ ۱۹)
۱)Arrianus, anabolic. VI. 29. 9
۲)VI. 29. 7
۳)VI. 29. 10
مأخذ: دریایی، تورج. کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. فصل یکم: مقاله کوروش بزرگ، نوشته: پی یر بریان، ترجمه: آذردخت جلیلیان. انتشارات توس. بهار ۱۳۹۳
@atorabanorg
Forwarded from اتچ بات
🔷 هفتم آبانماه، روز کورش بزرگ، فرمانروای دادگستر.
دکتر علیرضا قیامتی:
🔶کوروش بزرگ پیام آور صلح و دوستی ، پرچمدار سترگ آزادی و آزاداندیشی است . اندیشه های کوروش چکیده فرهنگ ایرانی و بازتاب دهنده خردورزی و مهربانی است.
والاترین منشور فرمانروایی جهان از آن این شهریار نیک کردار ایرانی است ، کوروش الگوی حکمرانی دادگرانه و انسان دوستانه ایران را به جهانیان عرضه کرد.
اندیشه هایی چنین ، اوج ارجمندی انسانی و بزرگ منشی او را واگویه می کند.
کوروش بزرگ می بایست مهمترین عامل پیوند ،همدلی وهمگرایی ایرانیان و حوزه تمدنی ایران بزرگ فرهنگی باشد ، افزون بر این، ازادمنشی ، دادگری و نیک اندیشی او مرز نمی شناسد و او را افتخار جهانیان ومیراث مشترک همه جوامع انسانی قرار داده است!
دکتر ژاله آموزگار:
🔶کوروش فرمانروایی بزرگ بود که حتی مورخان بیگانه نیز او را ستودهاند و منشور او را میتوان کهنترین سند کتبی از دادگستری و مراعات حقوق بشر در تاریخ دانست که در آن، تساهل و تسامح فرمانروایانه به وضوح دیده میشود، به ویژه اینکه وقتی دیگران از سوزاندن اسیران و درآوردن چشم و گوش پس از کشورگشاییهای خود سخن میگویند، کوروش از ساختن و آباد کردن سخن میگوید.
دکتر عبدالحسین زرین کوب:
🔶روزی که بیانیۀ کورش بزرگ در بابل به اطلاع عامه رسید بیشک دورۀ تازهای در تاریخ جهان آغاز شد. با این بیانیه دورۀ باستانی شرق که در آن قدرت و غلبۀ پادشاهان آشور و بابل تمام آنچه را که تعلق به اقوام مغلوب داشت عرضۀ نابودی میکرد جای خود را به دورۀ تازهای داد که در طی آن شاهنشاهان پارس محبت نسبت به اقوام تابع و تسامح در مورد عقاید آنها را به عنوان اصل کشورداری تلقی کردند و نوعی سیاست همزیستی پیش گرفتند که در سایۀ آن بی آنکه هیچگونه مجاهدۀ خشونتآمیزی برای در هم آمیختن عناصر و اقوام نامتجانس حوزۀ امپراتوری خویش به عمل آورند، از هر قوم و نژاد آنچه را آموختنی و نگهداشتنی بود در مجموعۀ فرهنگ ترکیبی خویش وارد کردند.
دنیایی که با بیانیۀ کورش بزرگ تولد یافت در عین آنکه البته نمیتوانست با آن همواره هماهنگ بماند و ناچار گهگاه به اقتضای احوال از آن انحراف میجست، بهکلی با دنیای بیرحم، خشن و تنگحوصلۀ امپراتوریهای قدیم شرق تفاوت داشت. برخلاف آشور و بابل که شهرهای دشمن را با تمام مردم و معابدشان عرضۀ هلاک و فنا میکردند، فرمانروایی هخامنشیان حتی در سختترین انقلابها اقوام و ملتها را طعمۀ خشم بیلگام نساخت. در تمام این دوره نه تمدنی بر دست شاهنشاهان ایران از بین رفت، نه قوم و ملتی نابود شد.
تسامح کورشی که در تمام دوران هخامنشی بیش و کم برقرار بود، وحدت امپراتوری هخامنشی را تضمین میکرد و در عین حال قلمرو شاهنشاهان را به منزلۀ پلی میکرد که بین شرق و غرب، بین کهنه و نو، بین دنیای مادی و دنیای معنوی کشیده شده بود، و از اینهمه یک فرهنگ ترکیبی میساخت که تمام قوای نامتجانس حوزۀ شاهنشاهی را تا حدّ ممکن در آن شریک و بدان علاقهمند میساخت. نهفقط در آنچه با عقاید و آداب ارتباط دارد این تسامح کورشی موجب آمیزگاری عقاید دینی و در عین حال مایۀ حفظ احترام متقابل ادیان و عقاید شد، بلکه حتی در آنچه به بازرگانی و صنعت نیز مربوط بود موجب توسعۀ همکاریهای بین اقوام شد.
🔷نقل از کانال های تلگرام بنیاد موقوفات دکتر محمود اقشار و باشگاه شاهنامه پژوهان.
https://www.tg-me.com/eshtadan
دکتر علیرضا قیامتی:
🔶کوروش بزرگ پیام آور صلح و دوستی ، پرچمدار سترگ آزادی و آزاداندیشی است . اندیشه های کوروش چکیده فرهنگ ایرانی و بازتاب دهنده خردورزی و مهربانی است.
والاترین منشور فرمانروایی جهان از آن این شهریار نیک کردار ایرانی است ، کوروش الگوی حکمرانی دادگرانه و انسان دوستانه ایران را به جهانیان عرضه کرد.
اندیشه هایی چنین ، اوج ارجمندی انسانی و بزرگ منشی او را واگویه می کند.
کوروش بزرگ می بایست مهمترین عامل پیوند ،همدلی وهمگرایی ایرانیان و حوزه تمدنی ایران بزرگ فرهنگی باشد ، افزون بر این، ازادمنشی ، دادگری و نیک اندیشی او مرز نمی شناسد و او را افتخار جهانیان ومیراث مشترک همه جوامع انسانی قرار داده است!
دکتر ژاله آموزگار:
🔶کوروش فرمانروایی بزرگ بود که حتی مورخان بیگانه نیز او را ستودهاند و منشور او را میتوان کهنترین سند کتبی از دادگستری و مراعات حقوق بشر در تاریخ دانست که در آن، تساهل و تسامح فرمانروایانه به وضوح دیده میشود، به ویژه اینکه وقتی دیگران از سوزاندن اسیران و درآوردن چشم و گوش پس از کشورگشاییهای خود سخن میگویند، کوروش از ساختن و آباد کردن سخن میگوید.
دکتر عبدالحسین زرین کوب:
🔶روزی که بیانیۀ کورش بزرگ در بابل به اطلاع عامه رسید بیشک دورۀ تازهای در تاریخ جهان آغاز شد. با این بیانیه دورۀ باستانی شرق که در آن قدرت و غلبۀ پادشاهان آشور و بابل تمام آنچه را که تعلق به اقوام مغلوب داشت عرضۀ نابودی میکرد جای خود را به دورۀ تازهای داد که در طی آن شاهنشاهان پارس محبت نسبت به اقوام تابع و تسامح در مورد عقاید آنها را به عنوان اصل کشورداری تلقی کردند و نوعی سیاست همزیستی پیش گرفتند که در سایۀ آن بی آنکه هیچگونه مجاهدۀ خشونتآمیزی برای در هم آمیختن عناصر و اقوام نامتجانس حوزۀ امپراتوری خویش به عمل آورند، از هر قوم و نژاد آنچه را آموختنی و نگهداشتنی بود در مجموعۀ فرهنگ ترکیبی خویش وارد کردند.
دنیایی که با بیانیۀ کورش بزرگ تولد یافت در عین آنکه البته نمیتوانست با آن همواره هماهنگ بماند و ناچار گهگاه به اقتضای احوال از آن انحراف میجست، بهکلی با دنیای بیرحم، خشن و تنگحوصلۀ امپراتوریهای قدیم شرق تفاوت داشت. برخلاف آشور و بابل که شهرهای دشمن را با تمام مردم و معابدشان عرضۀ هلاک و فنا میکردند، فرمانروایی هخامنشیان حتی در سختترین انقلابها اقوام و ملتها را طعمۀ خشم بیلگام نساخت. در تمام این دوره نه تمدنی بر دست شاهنشاهان ایران از بین رفت، نه قوم و ملتی نابود شد.
تسامح کورشی که در تمام دوران هخامنشی بیش و کم برقرار بود، وحدت امپراتوری هخامنشی را تضمین میکرد و در عین حال قلمرو شاهنشاهان را به منزلۀ پلی میکرد که بین شرق و غرب، بین کهنه و نو، بین دنیای مادی و دنیای معنوی کشیده شده بود، و از اینهمه یک فرهنگ ترکیبی میساخت که تمام قوای نامتجانس حوزۀ شاهنشاهی را تا حدّ ممکن در آن شریک و بدان علاقهمند میساخت. نهفقط در آنچه با عقاید و آداب ارتباط دارد این تسامح کورشی موجب آمیزگاری عقاید دینی و در عین حال مایۀ حفظ احترام متقابل ادیان و عقاید شد، بلکه حتی در آنچه به بازرگانی و صنعت نیز مربوط بود موجب توسعۀ همکاریهای بین اقوام شد.
🔷نقل از کانال های تلگرام بنیاد موقوفات دکتر محمود اقشار و باشگاه شاهنامه پژوهان.
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
attach 📎
Forwarded from دکتر محمد دهقانی
🍁 هفتهی پیش برای گردش با خانواده رفته بودیم کنار بهاصطلاح دریاچهی خلیج فارس در غرب تهران. دیدم آنجا هم (مثل بعضی جاهای دیگر شهر) مجسمهای از قیصر علم کردهاند. زیرش هم این توضیحات را نوشتهاند. بگذریم از این که قیصر در سال ۱۳۸۶ درگذشت و در همایش چهرههای ماندگار ۱۳۸۷ حضور نداشت. آنچه توجه مرا جلب کرد تاریخ ولادت قیصر بود. بر اساس آنچه در این لوح میبینیم قیصر در اواسط قرن سیزدهم خورشیدی به دنیا آمده و در اواخر قرن چهاردهم وفات کرده است، یعنی دقیقاً ۱۴۸ سال مهمان این جهان خاکی بوده است که راستی حد نصاب مهمی در تاریخ عمرهای طولانی است. این شاهکار شهرداری تهران بهانهای بود تا یاد آن دوست نازنین را گرامی بدارم.
🍁 #انتقاد
🍁 #یادداشت
💠 @dmdehghani
🍁 #انتقاد
🍁 #یادداشت
💠 @dmdehghani