Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (کوروش👑)
جستاری پیرامون چامه(=شعر) سُرایی ایران باستان در نوشتههای کهن پارسی:
بهرام گور را نیز سخنسُرا (=شاعر),و سخنور دانستهاند. آنچنانکه نخستین سروده پارسی را ازآنِ بهرام گور دانستهاند:
منم آن پیل دمان و منم شیر یله
نام من بهرام گور و کنیتم بوجبله
بیگمان ، بهرام گور نخستین کسی نیست که به پارسی سروده باشد و این لخت(=بیت) هم از او نیست . زیرا چگونه واژههای عربی « کنَیتَم بوجبله » از زبان او ( پهلوی ) روان شده باشد؟
وانگه به گفته عباس اقبال ، نکتهای را میتوان از این گفته برداشت کرد و آن رواگ(=رواج) چامه سُرایی(شعر )در روزگار بهرام گور، و سخنوری و چکامه پروری و نوازش سخنوران در دربار شاهنشاهان ساسانی است . چنان که مسعودی چند سروده را از او میداند. ملک الشعراء بهار در دانشنویسه « شعر در ایران » ، سروده بهرام گور را چنین آورده است :
منم آن شیر یله ، منم آن ببر گله
نام من بهرام گور ، کنیتم بوجبله
همان نیز این لخت را برساخته(=جعلی) دانسته است.
پور(=ابن) خردادبه چامه بهرام را به گونه زیر آورده است :
منم شیر شنبله و منم ببر تله
بهار در این باره آورده است که « بیگمان ریخت پهلوی آن چنین بوده است:
منم اوم شيرى شلنبک اومـن اوم ببری یلک
که به پارسی نو این چنین میشود:
« منم شیر بیشه شلنبه / و مـنـم بـبر آزاد ».
ایـن چامه بـه وزن هـفـت هـجایی است . رویداد نویسان به پندار آن که یک لخت(=بیت) یک بند(=مصراع) است ، بند دیگری که نام « بهرام گور » و کنیه « بوجبله » باشد . بر آن افزودهاند.
کریستنسن درباره سرودههای پهلوی پنداشته است که چامههای نادینی در روزگار ساسانیان دارای وزنهایی به مانند نوشتار بودند به جز آن که شمار هجاها نمایان بوده است. بنا به دیدگاه او ، بدین روی است که برهان قاطع نوای خسروانی ( از ساخته های باربد ) را نوشتاری آهنگین(=نثر مسجع) دانسته است.
بازبُرد:
سرودههای روشنایی دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور
ویرایش و سره نگاری پارسی مهدی زمانیان
𐬬𐬁𐬯𐬞𐬊𐬵𐬭𐬈·𐬯𐬁𐬯𐬁𐬥𐬍.
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
بهرام گور را نیز سخنسُرا (=شاعر),و سخنور دانستهاند. آنچنانکه نخستین سروده پارسی را ازآنِ بهرام گور دانستهاند:
منم آن پیل دمان و منم شیر یله
نام من بهرام گور و کنیتم بوجبله
بیگمان ، بهرام گور نخستین کسی نیست که به پارسی سروده باشد و این لخت(=بیت) هم از او نیست . زیرا چگونه واژههای عربی « کنَیتَم بوجبله » از زبان او ( پهلوی ) روان شده باشد؟
وانگه به گفته عباس اقبال ، نکتهای را میتوان از این گفته برداشت کرد و آن رواگ(=رواج) چامه سُرایی(شعر )در روزگار بهرام گور، و سخنوری و چکامه پروری و نوازش سخنوران در دربار شاهنشاهان ساسانی است . چنان که مسعودی چند سروده را از او میداند. ملک الشعراء بهار در دانشنویسه « شعر در ایران » ، سروده بهرام گور را چنین آورده است :
منم آن شیر یله ، منم آن ببر گله
نام من بهرام گور ، کنیتم بوجبله
همان نیز این لخت را برساخته(=جعلی) دانسته است.
پور(=ابن) خردادبه چامه بهرام را به گونه زیر آورده است :
منم شیر شنبله و منم ببر تله
بهار در این باره آورده است که « بیگمان ریخت پهلوی آن چنین بوده است:
منم اوم شيرى شلنبک اومـن اوم ببری یلک
که به پارسی نو این چنین میشود:
« منم شیر بیشه شلنبه / و مـنـم بـبر آزاد ».
ایـن چامه بـه وزن هـفـت هـجایی است . رویداد نویسان به پندار آن که یک لخت(=بیت) یک بند(=مصراع) است ، بند دیگری که نام « بهرام گور » و کنیه « بوجبله » باشد . بر آن افزودهاند.
کریستنسن درباره سرودههای پهلوی پنداشته است که چامههای نادینی در روزگار ساسانیان دارای وزنهایی به مانند نوشتار بودند به جز آن که شمار هجاها نمایان بوده است. بنا به دیدگاه او ، بدین روی است که برهان قاطع نوای خسروانی ( از ساخته های باربد ) را نوشتاری آهنگین(=نثر مسجع) دانسته است.
بازبُرد:
سرودههای روشنایی دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور
ویرایش و سره نگاری پارسی مهدی زمانیان
𐬬𐬁𐬯𐬞𐬊𐬵𐬭𐬈·𐬯𐬁𐬯𐬁𐬥𐬍.
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
Forwarded from ایراندل | IranDel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 اگر از شاهنامه فردوسی، دو بیت را برای شرایطِ امروز ایران انتخاب کنید، کدامها هستند؟
استاد جلال خالقی مطلق، شاهنامهشناس برجستهی ایران و جهان پاسخ میدهند
@IranDel_Channnel
💢
استاد جلال خالقی مطلق، شاهنامهشناس برجستهی ایران و جهان پاسخ میدهند
@IranDel_Channnel
💢
#محمد_علی_فروغی :
شاهنامه معظم ترین یادگار ادبی نوع بشر است
شاهنامه فردوسی هم از حیث کمیت هم از جهت کیفیت بزرگترین اثر ادبیات و نظم فارسی است، بلکه میتوان گفت یکی از شاهکارهای ادبی جهان است، و اگر من همیشه در راه احتیاط قدم نمیزدم،و از این که سخنانم گزافه نماید احتراز نداشتم، میگفتم شاهنامه معظم ترین یادگار ادبی نوع بشر است. اما می ترسم بر من خرده بگیرند که چون قادر بر ادراک دقایق و لطایف آثار ادبی همه قبایل و امم قدیم و جدید نیستی حق چنین ادعایی نداری.
@shahnamehpajohan
شاهنامه معظم ترین یادگار ادبی نوع بشر است
شاهنامه فردوسی هم از حیث کمیت هم از جهت کیفیت بزرگترین اثر ادبیات و نظم فارسی است، بلکه میتوان گفت یکی از شاهکارهای ادبی جهان است، و اگر من همیشه در راه احتیاط قدم نمیزدم،و از این که سخنانم گزافه نماید احتراز نداشتم، میگفتم شاهنامه معظم ترین یادگار ادبی نوع بشر است. اما می ترسم بر من خرده بگیرند که چون قادر بر ادراک دقایق و لطایف آثار ادبی همه قبایل و امم قدیم و جدید نیستی حق چنین ادعایی نداری.
@shahnamehpajohan
Forwarded from خردسرای فردوسی
شانزدهم مهرماه زادروز دانشیمرد ایرانشناس معاصر، زندهیاد ایرج افشار
در طی ۸۵ سال عمر گرانمایهاش بزرگترین خدمات را به فرهنگ ایران انجام داد و منشاء ابتکارات سودمند و گوناگون شد و یکتنه از عهدهٔ سامان دادن کارهایی برآمد که حتی چند دانشمند برجسته و فعال مجموعاً از عهدهٔ آنها برنمیآمدند.
اگر بگویم که استاد ایرج افشار از آغاز قرن بیستم مجموعاً بزرگترین خدمات را به فرهنگ ایران انجام داده است به هیچ وجه مبالغهای در آن نیست، بلکه این قضاوتی است که پس از تأمل کافی در خدمات او به ایران و مقایسهٔ آنها با آنچه دانشمندان و فرهنگپروران دیگر ایران در همان مدت انجام دادهاند برای من حاصل شده.
چگونه افشار توانست یکتنه کار چندین دانشمند و مدیر فعال را انجام دهد سؤالی است که پاسخ آن برای من بهدرستی معلوم نیست، جز آنکه پشتکار معروف مردم موطنش یزد و ایراندوستی عمیق او و شوق آموختن و آموزاندن و هوش و کیاستی سرشار نباید بیتأثیر بوده باشند.
احسان یارشاطر
بخارا، شمارهٔ ۸۱، خرداد و تیر ۱۳۹۰.
@kheradsarayeferdowsi
در طی ۸۵ سال عمر گرانمایهاش بزرگترین خدمات را به فرهنگ ایران انجام داد و منشاء ابتکارات سودمند و گوناگون شد و یکتنه از عهدهٔ سامان دادن کارهایی برآمد که حتی چند دانشمند برجسته و فعال مجموعاً از عهدهٔ آنها برنمیآمدند.
اگر بگویم که استاد ایرج افشار از آغاز قرن بیستم مجموعاً بزرگترین خدمات را به فرهنگ ایران انجام داده است به هیچ وجه مبالغهای در آن نیست، بلکه این قضاوتی است که پس از تأمل کافی در خدمات او به ایران و مقایسهٔ آنها با آنچه دانشمندان و فرهنگپروران دیگر ایران در همان مدت انجام دادهاند برای من حاصل شده.
چگونه افشار توانست یکتنه کار چندین دانشمند و مدیر فعال را انجام دهد سؤالی است که پاسخ آن برای من بهدرستی معلوم نیست، جز آنکه پشتکار معروف مردم موطنش یزد و ایراندوستی عمیق او و شوق آموختن و آموزاندن و هوش و کیاستی سرشار نباید بیتأثیر بوده باشند.
احسان یارشاطر
بخارا، شمارهٔ ۸۱، خرداد و تیر ۱۳۹۰.
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from شفیعی کدکنی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ایرج افشار؛ تمام لحظاتِ عمر، برای ایران
[در زادروز ایرج افشار؛ رها از هر عنوان و لقبی]
▪️به هر حال توی همون رسانهٔ شفیعی کدکنی
از ایرج افشار و ستوده
فقط از خدایی پایین بیار؛ هرچی میخوای بذاری بذار.
چون واقعا اینها آدمهای عظیمالشأن این قرن بودند.
واقعا! واقعا! واقعا آدم...
ایرج افشار؛ فکر نمیکنم دیگه تکرار بشه. واقعا!
عشقِ به ایران هست. شدید هم هست.
ولی ایرج افشار شدن یک چیز دیگریست.
آدمی که تمام دقایقِ عمرش، تمام لحظاتِ عمرش،
به فکرِ ایران باشه، مثل ایرج افشار نداریم.
محمدرضا شفیعی کدکنی
دربارهٔ ایرج افشار در این رسانه:
#ایرج_افشار
پینوشت:
محمدرضا شفیعی کدکنی:
او ایرج افشار است و بس، رها از هر عنوان و لقبی
[در زادروز ایرج افشار؛ رها از هر عنوان و لقبی]
▪️به هر حال توی همون رسانهٔ شفیعی کدکنی
از ایرج افشار و ستوده
فقط از خدایی پایین بیار؛ هرچی میخوای بذاری بذار.
چون واقعا اینها آدمهای عظیمالشأن این قرن بودند.
واقعا! واقعا! واقعا آدم...
ایرج افشار؛ فکر نمیکنم دیگه تکرار بشه. واقعا!
عشقِ به ایران هست. شدید هم هست.
ولی ایرج افشار شدن یک چیز دیگریست.
آدمی که تمام دقایقِ عمرش، تمام لحظاتِ عمرش،
به فکرِ ایران باشه، مثل ایرج افشار نداریم.
محمدرضا شفیعی کدکنی
دربارهٔ ایرج افشار در این رسانه:
#ایرج_افشار
پینوشت:
محمدرضا شفیعی کدکنی:
او ایرج افشار است و بس، رها از هر عنوان و لقبی
شانزدهم مهر، زادروز ایرج افشار (۱۳۰۴-۱۳۸۹)
فرهنگ رشتهای است بافته شده از تارهای بسیار و رنگهای گوناگون. در میان این تارها آنکه از همه استوارتر و رخشانتر است زبان فارسی است... زبان ما ریشهای ژرف و آثار دامنهور در گذشته دارد و مردم ایران توانستهاند این میراث را در قبال همۀ حوادث سیاسی و پادشاهی یا هجومهای نظامی و فرهنگی دهان به دهان و ورق به ورق نگاهبانی کنند و به دست امروزیان بسپارند. پس ما باید در حفظ و تعمیم آن شایستگی از خود نشان بدهیم...
«آینده در سال نو» (سرمقاله)، ایرج افشار، مجلۀ آینده، سال نوزدهم، شمارۀ ۱ تا ۳، ۱۳۷۲، ص ۴.
https://www.tg-me.com/theapll
فرهنگ رشتهای است بافته شده از تارهای بسیار و رنگهای گوناگون. در میان این تارها آنکه از همه استوارتر و رخشانتر است زبان فارسی است... زبان ما ریشهای ژرف و آثار دامنهور در گذشته دارد و مردم ایران توانستهاند این میراث را در قبال همۀ حوادث سیاسی و پادشاهی یا هجومهای نظامی و فرهنگی دهان به دهان و ورق به ورق نگاهبانی کنند و به دست امروزیان بسپارند. پس ما باید در حفظ و تعمیم آن شایستگی از خود نشان بدهیم...
«آینده در سال نو» (سرمقاله)، ایرج افشار، مجلۀ آینده، سال نوزدهم، شمارۀ ۱ تا ۳، ۱۳۷۲، ص ۴.
https://www.tg-me.com/theapll
Telegram
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
The Academy of Persian Language and Literature
@theapll
وبگاه:
www.apll.ir
تلگرام:
https://www.tg-me.com/theapll
اینستاگرام:
@theapll
توییتر
@the_apll
مدیر وبگاه/ کانال
@The_apll
روابط عمومی
Public Relations
@PR_APLL
The Academy of Persian Language and Literature
@theapll
وبگاه:
www.apll.ir
تلگرام:
https://www.tg-me.com/theapll
اینستاگرام:
@theapll
توییتر
@the_apll
مدیر وبگاه/ کانال
@The_apll
روابط عمومی
Public Relations
@PR_APLL
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
محمد دبیرسیاقی
(۴ اسفند ۱۲۹۸ - ۱۶ مهر ۱۳۹۷ قزوین)
پژوهشگر، نویسنده، شاعر، آموزگار ادبیات فارسی و مصحح متون کهن پارسی.
مستند كوتاه از زندگی استاد دکتر محمد دبیرسیاقی
http://radiofarhang.ir/videodetails/?m=060532&n=1084296
(۴ اسفند ۱۲۹۸ - ۱۶ مهر ۱۳۹۷ قزوین)
پژوهشگر، نویسنده، شاعر، آموزگار ادبیات فارسی و مصحح متون کهن پارسی.
مستند كوتاه از زندگی استاد دکتر محمد دبیرسیاقی
http://radiofarhang.ir/videodetails/?m=060532&n=1084296
Forwarded from دکتر اسلامی نُدوشن
پیام خانم دکتر شیرین بیانی (اسلامی ندوشن)، به مناسبت جشن مهرگان و رونمایی از کتاب نوروز و مهرگان
🔰 بدون ایران، زنده نمیمانم
نوروز را افزون بر نمادهای شاد ظاهریاش باید بیشتر گرامی داشت؛ اوضاع کنونی زمانه مرا به سویی سوق داد که بیش از پیش در باب گرامیداشت سنن ایرانی جهت درک ژرفتر ایرانیان بگویم و بنویسم. با توجه به دیرینگی چهارهزار ساله نوروز، با اینهمه گرفتاریها، مصیبتها، فراز و نشیبهایی که آمده و رفته، چگونه ماندگار شده و پایدار بوده؟ پس بدانید که این ملت دارای نیرویی است که با سُنّت آشناست و آنرا نگه میدارد؛ این انگیزه من بود….
نوروز و مهرگان پیامآوران زایش و رویش هستند و اینجاست که ادبیات و شعر با قدرت به کار آمد؛ اگر ادبیات نبود نوروز نوشته نمیشد. منوچهری دامغانی، رودکی و … اگر نبودند نوروز درست نوشته نمیشد. این افراد به خوبی ریزهکاریها را با لُطف خوش نوشتهاند. مهمترین منابع ما در مورد نوروز و مهرگان شعرا هستند به ویژه منوچهری.
من بدون کتاب و بدون ایران زنده نمیمانم و میبایستی بند ناف من با فرهنگ ایرانی مرتبط باشد در غیراینصورت خواهم مُرد. نگارش این کتاب مرا از فکر و خیال غربت، دوری از میهن و فرهنگ رها میکرد. هر ایرانی چنانچه به فرهنگ پناه ببرد برایش مانند دارویی شبیه مسکّن است.»/ أمرداد
___
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
🔰 بدون ایران، زنده نمیمانم
نوروز را افزون بر نمادهای شاد ظاهریاش باید بیشتر گرامی داشت؛ اوضاع کنونی زمانه مرا به سویی سوق داد که بیش از پیش در باب گرامیداشت سنن ایرانی جهت درک ژرفتر ایرانیان بگویم و بنویسم. با توجه به دیرینگی چهارهزار ساله نوروز، با اینهمه گرفتاریها، مصیبتها، فراز و نشیبهایی که آمده و رفته، چگونه ماندگار شده و پایدار بوده؟ پس بدانید که این ملت دارای نیرویی است که با سُنّت آشناست و آنرا نگه میدارد؛ این انگیزه من بود….
نوروز و مهرگان پیامآوران زایش و رویش هستند و اینجاست که ادبیات و شعر با قدرت به کار آمد؛ اگر ادبیات نبود نوروز نوشته نمیشد. منوچهری دامغانی، رودکی و … اگر نبودند نوروز درست نوشته نمیشد. این افراد به خوبی ریزهکاریها را با لُطف خوش نوشتهاند. مهمترین منابع ما در مورد نوروز و مهرگان شعرا هستند به ویژه منوچهری.
من بدون کتاب و بدون ایران زنده نمیمانم و میبایستی بند ناف من با فرهنگ ایرانی مرتبط باشد در غیراینصورت خواهم مُرد. نگارش این کتاب مرا از فکر و خیال غربت، دوری از میهن و فرهنگ رها میکرد. هر ایرانی چنانچه به فرهنگ پناه ببرد برایش مانند دارویی شبیه مسکّن است.»/ أمرداد
___
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
Forwarded from چشمه های روشن (Roshanak Razmgir)
كاريزماي سياوش در شاهنامه (٣)
در بخش پيشين خوانديم، كه در آرمان شهر فردوسي، سياوش فرمانروا و رهبري آرماني است. در اين بخش به يكي ديگر از ويژگيهاي رهبران كاريزماتيك از ديد ماكس وبر مي پردازيم.
٢- دليري در تصميم گيري؛
سياوش براي دوري از سودابه و تنش هاي دربار، خودخواسته روانه ميدان جنگ با توران شد. ايرانيان در جنگ پيروز شدند. افراسياب درخواست آشتي كرد. براي جلوگيري از پيمان شكني افراسياب بنا شد، ايران گروهي از بزرگان كشوري و لشكري توران را گروگان بگيرد. رستم ليستي تهيه كرد، و براي افراسياب فرستاد. گروگانها به ايران آمدند. چون خبر به كيكاوس و دربار رسيد، برآشفت. و به سياوش فرمانده سپاه دستور داد، كه همه گروگانها را بكشند. پيمان آشتي شكسته شود. و سپاه ايران به تورانيان يورش برند.
سياوش از دستور پدر يكه ميخورد. دل پاك و خردمندي او پيمان شكني و كشتن گروگانها را ناجوانمردانه ميداند. و از چنين پيشامدي آرزوي مرگ مي كند. و با خود مي گويد؛
همي سر ز يزدان نبايد كشيد
فراوان نكوهش ، نبايد شنيد
دو گيتي همي برد خواهد ز من
بماند به كامه، دل اهرمن
نزادي مرا ، كاشكي مادرم
وگر زاد، مرگ آمدي بر سرم
سياوش مي داند، كه اگر پيماني كه با افراسياب بسته است نشكند، و به عهد خود وفادار بماند، خشم پدر و دوري از ايران و چشم پوشي از تخت و تاج را بدنبال خواهد داشت. با اين وجود به عهد و پيمان خود وفادار مي ماند! سياوش مي داند كه اگر مَني (تكبر) كند؟ و از روي خودخواهي بيگناهان را بكشد، نمي تواند بر دل مردم فرمانروايي كند. او مي داند، كه براي پاسداشت ارزشها بايد رنج كشيد، و خون دل خورد. و در سر دو راهي نيك و بد به آلودگيها پشت كرد. سياوش دليري و خوي پهلواني را در خويشتن داري مي بيند. و تصميم ميگيرد با سرپيچي از فرمان شاه، از ايران بگريزد.
مگر وا رهاند، مرا دادگر
ز سودابه و گفت و گوي پدر
بن مايه؛
١- شاهنامه فردوسي؛ دكتر خالقي
٢- سوگ سياوش؛ شاهرخ مسكوب
٣- ياداشت هاي دكتر زرين كوب
٤- ايران و جهان از نگاه فردوسي؛ دكتر اسلامي ندوشن
٥- زبان و فرهنگ استوره؛ دكتر ژاله آموزگار
٦- يشت ها؛ ابراهيم پورداود
٧- ماكس وبر؛ رهبر آرماني
٨- ياداشت هاي دكتر صدرايي
🆔 @cheshmehaye_roshan
در بخش پيشين خوانديم، كه در آرمان شهر فردوسي، سياوش فرمانروا و رهبري آرماني است. در اين بخش به يكي ديگر از ويژگيهاي رهبران كاريزماتيك از ديد ماكس وبر مي پردازيم.
٢- دليري در تصميم گيري؛
سياوش براي دوري از سودابه و تنش هاي دربار، خودخواسته روانه ميدان جنگ با توران شد. ايرانيان در جنگ پيروز شدند. افراسياب درخواست آشتي كرد. براي جلوگيري از پيمان شكني افراسياب بنا شد، ايران گروهي از بزرگان كشوري و لشكري توران را گروگان بگيرد. رستم ليستي تهيه كرد، و براي افراسياب فرستاد. گروگانها به ايران آمدند. چون خبر به كيكاوس و دربار رسيد، برآشفت. و به سياوش فرمانده سپاه دستور داد، كه همه گروگانها را بكشند. پيمان آشتي شكسته شود. و سپاه ايران به تورانيان يورش برند.
سياوش از دستور پدر يكه ميخورد. دل پاك و خردمندي او پيمان شكني و كشتن گروگانها را ناجوانمردانه ميداند. و از چنين پيشامدي آرزوي مرگ مي كند. و با خود مي گويد؛
همي سر ز يزدان نبايد كشيد
فراوان نكوهش ، نبايد شنيد
دو گيتي همي برد خواهد ز من
بماند به كامه، دل اهرمن
نزادي مرا ، كاشكي مادرم
وگر زاد، مرگ آمدي بر سرم
سياوش مي داند، كه اگر پيماني كه با افراسياب بسته است نشكند، و به عهد خود وفادار بماند، خشم پدر و دوري از ايران و چشم پوشي از تخت و تاج را بدنبال خواهد داشت. با اين وجود به عهد و پيمان خود وفادار مي ماند! سياوش مي داند كه اگر مَني (تكبر) كند؟ و از روي خودخواهي بيگناهان را بكشد، نمي تواند بر دل مردم فرمانروايي كند. او مي داند، كه براي پاسداشت ارزشها بايد رنج كشيد، و خون دل خورد. و در سر دو راهي نيك و بد به آلودگيها پشت كرد. سياوش دليري و خوي پهلواني را در خويشتن داري مي بيند. و تصميم ميگيرد با سرپيچي از فرمان شاه، از ايران بگريزد.
مگر وا رهاند، مرا دادگر
ز سودابه و گفت و گوي پدر
بن مايه؛
١- شاهنامه فردوسي؛ دكتر خالقي
٢- سوگ سياوش؛ شاهرخ مسكوب
٣- ياداشت هاي دكتر زرين كوب
٤- ايران و جهان از نگاه فردوسي؛ دكتر اسلامي ندوشن
٥- زبان و فرهنگ استوره؛ دكتر ژاله آموزگار
٦- يشت ها؛ ابراهيم پورداود
٧- ماكس وبر؛ رهبر آرماني
٨- ياداشت هاي دكتر صدرايي
🆔 @cheshmehaye_roshan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
◼️هفدهم مهرماه سالروز درگذشت خسرو آواز ایران زنده یاد محمد رضا شجریان
https://www.tg-me.com/eshtadan
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from چشمه های روشن (Roshanak Razmgir)
كاريزماي سياوش در شاهنامه (٤)
در بخش هاي پيشين در باره برخي از ويژگيهاي يك رهبر كاريزماتيك (آرماني) نوشتيم. يكي ديگر از اين ويژگيها؛
٣- پيمان داري و وفاي به عهد است.
پيمان شكني در جهان استوره و حماسه، كرداري اهريمني و پليداست. زيرا پيش نياز آن دروغ گويي و دوري از داد و راستي است. سياوش به هيچ روي پيمان و عهدي كه با افراسياب بسته است، نمي شكند. زيرا در جهان بيني او پيمان شكني، بيرون افتادن از راه خداوند است.
در نزد ايرانيان باستان، زشت ترين كنش دروغ گفتن بود. كه خود پيش نياز (لازمه) پيمان شكني ست.
سياوش پس از پيروزي در جنگ با افراسياب، نامه اي به پدرش كيكاوس پادشاه ايران مي نويسد. و پس از ستايش كردگار، پيروزي سپاه و بهروزي خود را خواست خداوند مي داند.
كيكاوس از پيمان آشتي با افراسياب برمي آشوبد. و از سياوش مي خواهد، كه گروگانها را يا بكشد، يا به دربار بفرستد. و پيمان با افراسياب را بشكند. و با يورش برق آسا به سپاه توران، شبيخون زند، و آنان را غافلگير كند. سياوش هيچيك از دستورات كيكاوس را نمي پذيرد. او نه تنها ريختن خون بيگناهان را روا نميداند، بلكه پيمان شكني را، برآشفتن انجمن (جامعه) مي داند. و آنرا كرداري زشت و برهم زننده سر و سامان جامعه مي داند. چون پيمان نامه ها هستند، كه سامانه جهان را نگاه ميدارند. سياوش باور دارد، كه پيمان چه با نيكوكاران و چه بدكاران هرگز نبايد شكسته شود. او پيمان شكني را كرداري اهريمني ميداند. كه آدمي را از پاكي دور كرده، و به گمراهي مي كشاند. بنابرين دلاورانه در برابر فرمان پادشاه مي ايستد.
در مرديسنا آمده است، كه؛ "ايزدي نگهبان پيمان است. ايزدمهر نگاهبان پيمان است"
دنباله دارد ....
بن مايه؛
١- شاهنامه فردوسي؛ دكتر خالقي
٢- سوگ سياوش؛ شاهرخ مسكوب
٣- ياداشت هاي دكتر زرين كوب
٤- ايران و جهان از نگاه فردوسي؛ دكتر اسلامي ندوشن
٥- زبان و فرهنگ استوره؛ دكتر ژاله آموزگار
٦- يشت ها؛ ابراهيم پورداود
٧- ماكس وبر؛ رهبر آرماني
٨- ياداشت هاي دكتر صدرايي
@cheshmehaye_roshan
در بخش هاي پيشين در باره برخي از ويژگيهاي يك رهبر كاريزماتيك (آرماني) نوشتيم. يكي ديگر از اين ويژگيها؛
٣- پيمان داري و وفاي به عهد است.
پيمان شكني در جهان استوره و حماسه، كرداري اهريمني و پليداست. زيرا پيش نياز آن دروغ گويي و دوري از داد و راستي است. سياوش به هيچ روي پيمان و عهدي كه با افراسياب بسته است، نمي شكند. زيرا در جهان بيني او پيمان شكني، بيرون افتادن از راه خداوند است.
در نزد ايرانيان باستان، زشت ترين كنش دروغ گفتن بود. كه خود پيش نياز (لازمه) پيمان شكني ست.
سياوش پس از پيروزي در جنگ با افراسياب، نامه اي به پدرش كيكاوس پادشاه ايران مي نويسد. و پس از ستايش كردگار، پيروزي سپاه و بهروزي خود را خواست خداوند مي داند.
كيكاوس از پيمان آشتي با افراسياب برمي آشوبد. و از سياوش مي خواهد، كه گروگانها را يا بكشد، يا به دربار بفرستد. و پيمان با افراسياب را بشكند. و با يورش برق آسا به سپاه توران، شبيخون زند، و آنان را غافلگير كند. سياوش هيچيك از دستورات كيكاوس را نمي پذيرد. او نه تنها ريختن خون بيگناهان را روا نميداند، بلكه پيمان شكني را، برآشفتن انجمن (جامعه) مي داند. و آنرا كرداري زشت و برهم زننده سر و سامان جامعه مي داند. چون پيمان نامه ها هستند، كه سامانه جهان را نگاه ميدارند. سياوش باور دارد، كه پيمان چه با نيكوكاران و چه بدكاران هرگز نبايد شكسته شود. او پيمان شكني را كرداري اهريمني ميداند. كه آدمي را از پاكي دور كرده، و به گمراهي مي كشاند. بنابرين دلاورانه در برابر فرمان پادشاه مي ايستد.
در مرديسنا آمده است، كه؛ "ايزدي نگهبان پيمان است. ايزدمهر نگاهبان پيمان است"
دنباله دارد ....
بن مايه؛
١- شاهنامه فردوسي؛ دكتر خالقي
٢- سوگ سياوش؛ شاهرخ مسكوب
٣- ياداشت هاي دكتر زرين كوب
٤- ايران و جهان از نگاه فردوسي؛ دكتر اسلامي ندوشن
٥- زبان و فرهنگ استوره؛ دكتر ژاله آموزگار
٦- يشت ها؛ ابراهيم پورداود
٧- ماكس وبر؛ رهبر آرماني
٨- ياداشت هاي دكتر صدرايي
@cheshmehaye_roshan
Forwarded from مرکز آثار مفاخر و اسناد دانشگاه فردوسی مشهد
جهان یادگار است و ما رفتنی
به گیتی نماند به جز مردمی
با دریغ و درد دکتر محمدرضا راشد محصل، استاد برجستۀ زبان و ادبیات فارسی و ستون ادب و فرهنگ در خراسان، چشم از جهان فروبست.
اینک، دانشگاه فردوسی مشهد و جامعۀ ادبی کشور در غم جانسوز این دانشیمردِ مردمدار و اسطورهای از جنس شرافت، صداقت، مردانگی و آزادگی به سوگ نشسته است.
مرکز آثار مفاخر و اسناد دانشگاه فردوسی مشهد این ضایعۀ بزرگ را به خانوادۀ بزرگ دانشگاه فردوسی مشهد، جامعۀ علمی کشور و خانوادۀ گرامی آن استاد زندهیاد تسلیت میگوید و برای آن شادروان رحمت گستردهٔ الهی را آرزومند است.
مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر آن زندهیاد متعاقباً اعلام خواهد شد.
@mafakherferdowsi
به گیتی نماند به جز مردمی
با دریغ و درد دکتر محمدرضا راشد محصل، استاد برجستۀ زبان و ادبیات فارسی و ستون ادب و فرهنگ در خراسان، چشم از جهان فروبست.
اینک، دانشگاه فردوسی مشهد و جامعۀ ادبی کشور در غم جانسوز این دانشیمردِ مردمدار و اسطورهای از جنس شرافت، صداقت، مردانگی و آزادگی به سوگ نشسته است.
مرکز آثار مفاخر و اسناد دانشگاه فردوسی مشهد این ضایعۀ بزرگ را به خانوادۀ بزرگ دانشگاه فردوسی مشهد، جامعۀ علمی کشور و خانوادۀ گرامی آن استاد زندهیاد تسلیت میگوید و برای آن شادروان رحمت گستردهٔ الهی را آرزومند است.
مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر آن زندهیاد متعاقباً اعلام خواهد شد.
@mafakherferdowsi
Forwarded from خردسرای فردوسی
بزرگ بود و از قبیلهٔ فردا بود
این مرد چقدر بزرگ بود! با زندگی حسابی کنار
آمده بود. روان تابناکی داشت. چه میگویم؟ همه تن روان بود «تو گفتی که بهره ندارد ز خاک».
با آنکه رنج بسیار کشیده بود اما هرگز به روی خودش نمیآورد. از آنها هم که به او بد کرده بودند هرگز به بدی یاد نمیکرد.
بزرگی و بزرگمنشی هم کرانهای دارد اما او در همهچیز بیکرانه بود.
دکتر محمدرضا راشد محصل، هم راشد بود و هم محصل. راشدی را در کلاس آزموده بود و محصلی را در کل زندگی. همیشه میآموخت و میآموزانید.
دامن به هیچ آلایشی نیالود؛ نه دنیاوی نه عقبایی. تا آخریننفس پشت و پناه خردسرا بود و حالا که که او بیهنگام از میان ما رفت خردسرا «به کجای این شب تیره بیاویزد قبای ژنده خود را؟»
دریغا و بسیاربار دریغا که ما اعضای هیأت مدیره که سالها به او تکیه داشتیم و از خردمندیهایش برخوردار، در آخرین لحظه بر بالینش نبودیم به دلیل سفری به خارج از کشور که از قبل پیشبینی شده بود.
هیچ فکر نمیکردیم که خبر دردناک را از راه دور باید بشنویم! «همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد!»
درود خدا بر او باد که نیکنامی را با نگاه و کردار خود معنای تازهای بخشید و دستکم در افق بیکرانهای نامیرا شد.
نابودگی ظاهری او هم البته برای همگان دردناک است، این درد جانکاه را به خاندان نیکنام راشد و همهٔ وابستگان و پیوستگان، دودمان سنگین خرد و خردمندی و اعضا و پیوستگان خردسرای فردسی اندوهباد میگوییم.
روانش با جاودانان در مینو و کالبدش در جوار دیگر نامآوران عرصهٔ خورشید در آرامش جاودان باد.
(مجمع عمومی، هیأت مدیره، کارکنان و یاران خردسرای فردوسی)
@kheradsarayeferdowsi
این مرد چقدر بزرگ بود! با زندگی حسابی کنار
آمده بود. روان تابناکی داشت. چه میگویم؟ همه تن روان بود «تو گفتی که بهره ندارد ز خاک».
با آنکه رنج بسیار کشیده بود اما هرگز به روی خودش نمیآورد. از آنها هم که به او بد کرده بودند هرگز به بدی یاد نمیکرد.
بزرگی و بزرگمنشی هم کرانهای دارد اما او در همهچیز بیکرانه بود.
دکتر محمدرضا راشد محصل، هم راشد بود و هم محصل. راشدی را در کلاس آزموده بود و محصلی را در کل زندگی. همیشه میآموخت و میآموزانید.
دامن به هیچ آلایشی نیالود؛ نه دنیاوی نه عقبایی. تا آخریننفس پشت و پناه خردسرا بود و حالا که که او بیهنگام از میان ما رفت خردسرا «به کجای این شب تیره بیاویزد قبای ژنده خود را؟»
دریغا و بسیاربار دریغا که ما اعضای هیأت مدیره که سالها به او تکیه داشتیم و از خردمندیهایش برخوردار، در آخرین لحظه بر بالینش نبودیم به دلیل سفری به خارج از کشور که از قبل پیشبینی شده بود.
هیچ فکر نمیکردیم که خبر دردناک را از راه دور باید بشنویم! «همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد!»
درود خدا بر او باد که نیکنامی را با نگاه و کردار خود معنای تازهای بخشید و دستکم در افق بیکرانهای نامیرا شد.
نابودگی ظاهری او هم البته برای همگان دردناک است، این درد جانکاه را به خاندان نیکنام راشد و همهٔ وابستگان و پیوستگان، دودمان سنگین خرد و خردمندی و اعضا و پیوستگان خردسرای فردسی اندوهباد میگوییم.
روانش با جاودانان در مینو و کالبدش در جوار دیگر نامآوران عرصهٔ خورشید در آرامش جاودان باد.
(مجمع عمومی، هیأت مدیره، کارکنان و یاران خردسرای فردوسی)
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from شفیعی کدکنی
[هشتادوچهار سالگی]
یک چند زمانهام به تردید گذشت
و ایّام دگر به بیم و امّید گذشت
زین واژه به واژهٔ دگر، آواره،
عمرم همه، در وطن، به تبعید گذشت.
محمدرضا شفیعی کدکنی
عکس: محمد سیف
یک چند زمانهام به تردید گذشت
و ایّام دگر به بیم و امّید گذشت
زین واژه به واژهٔ دگر، آواره،
عمرم همه، در وطن، به تبعید گذشت.
محمدرضا شفیعی کدکنی
عکس: محمد سیف
Forwarded from 🌲تاریخ و زندگی🌲 (Javad Abbasi)
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
Forwarded from ایران بوم
کزازی: هیچ ایرانی نیست که حافظ را خوش نداشته باشد
میرجلالالدین کزازی معتقد است، یکی از انگیزههایی که حافظ مردمیترین سخنور ایران شده، پیوند سرودههای اوست با «خنیا» و هیچ ایرانی نیست که حافظ را خوش نداشته باشد.
این نویسنده و پژوهشگر، گفت: در میان ویژگیهای گونهگون که در سرودههای خواجه شیراز کارکردی بنیادین دارد، اگر یکی را بخواهیم برگزینیم، آن ویژگی همان ویژگی است که آن را آبگونگی مینامند.
او با بیان اینکه حافظ سخن پارسی و غزل پارسی را به فرازنایی از نازکی، نغزی و پروردگی برده و شعر را به قلمرو رازآلود خنیا کشیده است، ادامه داد: سخن حافظ هرچند در قلمرو سخن و شعر میماند، اما هممرز است با قلمرو آن هنر که هنر خنیاست.
کزازی اظهار کرد: ویژگی سرشتین و ساختاری خنیا این است که هنری است که یکسره از دل برمیخیزد و یکسره بی میانجی بر دل مینشیند.
او با تأکید بر اینکه خواجه سخنوری است که شعر را بیش از هر سخنوری به جهان رازآلود خنیا نزدیک برده است، خاطرنشان کرد: من بر آنم که هر غزل حافظ بیش از آنکه غزل باشد، آفرینشی است بر زبان و ساختهای است خنیایی.
این نویسنده تصریح کرد: برای همین است که غزل حافظ تا بدین پایه شکیبسوز، کاونده، کارآور و شورانگیز است و اگر غزلی را از خواجه بر کسی بخوانیم که زبان پارسی نمیداند و درنمییابد خواجه در آن غزل چه گفته است و چه اندیشههایی گنجانده است، از آن غزل اثر خواهد پذیرفت و درخواهد یافت با پدیدهای دیگرسان، شورانگیز و هنری روبهروست.
این استاد زبان و ادبیات فارسی با بیان اینکه این مایه والایی، دلربایی و شکوفایی را تنها در غزل حافظ میتوانیم یافت و یکی از انگیزههایی که حافظ مردمیترین سخنور ایران شده، پیوند سرودههای اوست با خنیا، تأکید کرد: همگان به حافظ گرایاناند و هیچ ایرانی نیست که حافظ را خوش نداشته باشد، چه دانش آموخته باشد، چه نباشد و از همینروست که زمانی که مردم درمیمانند و به پرسشی بیپاسخ میرسند، راه و چاره کار خویش را از او میخواهند.
او ادامه داد: سخن حافظ آبگونه است و چون آب کالبدی روان دارد، به دور از فشردگی و فسردگی و ریخت و رنگ هر آوندی را به خود میگیرد که در آن میریزندش؛ آوندهای سر و بیش از آن آوندهای دل.
کزازی گفت: از اینروست که حافظ همیشه سخنور روز بوده است و هر کسی حافظ را از آن خویش میداند و برای حافظی که از آن اوست، با دیگری به چالش برمیخیزد و هیچ سخنوری اندازه حافظ چالشخیز و هنگامهساز نبوده است.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10585-hafez-khosh.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
میرجلالالدین کزازی معتقد است، یکی از انگیزههایی که حافظ مردمیترین سخنور ایران شده، پیوند سرودههای اوست با «خنیا» و هیچ ایرانی نیست که حافظ را خوش نداشته باشد.
این نویسنده و پژوهشگر، گفت: در میان ویژگیهای گونهگون که در سرودههای خواجه شیراز کارکردی بنیادین دارد، اگر یکی را بخواهیم برگزینیم، آن ویژگی همان ویژگی است که آن را آبگونگی مینامند.
او با بیان اینکه حافظ سخن پارسی و غزل پارسی را به فرازنایی از نازکی، نغزی و پروردگی برده و شعر را به قلمرو رازآلود خنیا کشیده است، ادامه داد: سخن حافظ هرچند در قلمرو سخن و شعر میماند، اما هممرز است با قلمرو آن هنر که هنر خنیاست.
کزازی اظهار کرد: ویژگی سرشتین و ساختاری خنیا این است که هنری است که یکسره از دل برمیخیزد و یکسره بی میانجی بر دل مینشیند.
او با تأکید بر اینکه خواجه سخنوری است که شعر را بیش از هر سخنوری به جهان رازآلود خنیا نزدیک برده است، خاطرنشان کرد: من بر آنم که هر غزل حافظ بیش از آنکه غزل باشد، آفرینشی است بر زبان و ساختهای است خنیایی.
این نویسنده تصریح کرد: برای همین است که غزل حافظ تا بدین پایه شکیبسوز، کاونده، کارآور و شورانگیز است و اگر غزلی را از خواجه بر کسی بخوانیم که زبان پارسی نمیداند و درنمییابد خواجه در آن غزل چه گفته است و چه اندیشههایی گنجانده است، از آن غزل اثر خواهد پذیرفت و درخواهد یافت با پدیدهای دیگرسان، شورانگیز و هنری روبهروست.
این استاد زبان و ادبیات فارسی با بیان اینکه این مایه والایی، دلربایی و شکوفایی را تنها در غزل حافظ میتوانیم یافت و یکی از انگیزههایی که حافظ مردمیترین سخنور ایران شده، پیوند سرودههای اوست با خنیا، تأکید کرد: همگان به حافظ گرایاناند و هیچ ایرانی نیست که حافظ را خوش نداشته باشد، چه دانش آموخته باشد، چه نباشد و از همینروست که زمانی که مردم درمیمانند و به پرسشی بیپاسخ میرسند، راه و چاره کار خویش را از او میخواهند.
او ادامه داد: سخن حافظ آبگونه است و چون آب کالبدی روان دارد، به دور از فشردگی و فسردگی و ریخت و رنگ هر آوندی را به خود میگیرد که در آن میریزندش؛ آوندهای سر و بیش از آن آوندهای دل.
کزازی گفت: از اینروست که حافظ همیشه سخنور روز بوده است و هر کسی حافظ را از آن خویش میداند و برای حافظی که از آن اوست، با دیگری به چالش برمیخیزد و هیچ سخنوری اندازه حافظ چالشخیز و هنگامهساز نبوده است.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10585-hafez-khosh.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from کاروند پارسی || محمودفتوحیرودمعجنی (Mahmood Fotoohi)
.
چه کسی نخستین بار حافظ را لسان الغیب گفت؟
لسان الغیب، پرکاربردترین و آشناترین لقب برای حافظ شیرازی است. از هوش مصنوعی پرسیدم: «مشهورترین صفتِ حافظ شیرازی چیست؟».
علامۀ قرن بیست و یکم در پاسخ نوشت:
«بر اساس جستجوی من، مشهورترین و محبوبترین صفت حافظ شیرازی، "لسان الغیب" است. این صفت به این دلیل او داده شده که به طور شگفتآوری به پیشبینی و تفسیر ماهیت انسانی و وقایع زندگی اشاره میکند. به نظر میرسد وی از دیدگاهی عمیق، پیامهای پنهان و تفسیرناپذیری از جهان معنوی به مخاطبان خود میدهد. شعرهای او به ارزش فرهنگی و ادبی بالایی دست یافته است.»
پاسخ هوشِ مصنوعی فشردهای است از اطلاعات موجود در فضای مجازی که میلیونها کاربر آن را در صفحات و سامانههای مجازی ثبت و منتشر میکنند. پس میتواند گویای جایگاه و شخصیت حافظ در ذهن فرهنگی جهان پارسیزبان امروز باشد. گواه دیگر برای غلبۀ صفتِ لسان الغیب بر دیگر صفات شعر حافظ، درج این صفت روی جلد دیوان حافظ توسط بسیاری از ناشران ایرانی است.
چنان نیست که صفت لسان الغیب را به تازگی و در قرن اخیر به حافظ یا به دیوان وی داده باشند. در سدۀ نهم هجری مرکز فرهنگی هرات، نقش ویژهای در تقدسبخشی به شخصیت و شعر حافظ داشت. عبدالرحمان جامی (ف 898 ق) صوفی طریقت نقشبندی که در محیط فرهنگی هرات و خراسان نفوذ فکری فراوانی داشت، روند قدسی شدن شخصیت و سخن حافظ را که از زمان حیات خود شاعر آغاز شده بود سرعت بخشید. او در کتاب نفحات الانس (نگارش 883 ق) حافظ را " لسان الغیب و ترجمان الاسرار" خوانده و در کتاب دیگرش بهارستان (نگارش 892) شعر حافظ را تا سر حد اعجاز برکشیده و آن را لسان الغیب نامیده است.
البته جامی واضع این لقب برای حافظ نبوده است. این لقب در میانۀ قرن نهم برای حافظ تقریباً تثبیت شده بود چنان که گاه به خود حافظ و گاه به دیوانش صفت " لسان الغیب" دادهاند. کتاب تاریخ دیاربکریه (نگارش، 875 ق) این لقب را به دیوان حافظ داده میگوید «درویشان صاحب ذوق آن [دیوان] را لسان الغیب میگویند». پیشتر از آن یعنی کمتر از پنجاه سال از درگذشت حافظ، آذری اسفراینی (840 ق) در کتاب جواهر الاسرار برای حافظ لقب لسان الغیب را آورده است. پیشتر که برویم، ده سال قبل از آذری در کتاب لطایف اشرفی (مجموعۀ سخنان یکی از صوفیان کبروی مقیم هند به نام سید اشرف جهانگیر سمنانی زنده در 709 تا 832 ق) - آمده است که اکابر صوفیان روزگارِ حافظ، وی را " لسان الغیب" نامیدهاند. میبینیم که وقتی جامی در پایان سدۀ نهم، حافظ را لسان الغیب مینامد سالها پیشتر از وی در میان همگان از دیاربکر ترکیه تا هندوستان و خراسان حافظ به "لسان الغیب" شهرت داشته است.
گفتنی است که اصطلاح "لسان الغیب" در فرهنگ اسلامی بسیار کهنتر از روزگار حافظ است. نخستین کاربرد آن احتمالاً به قرن سوم هجری میرسد در شعری از حسین بن منصور حلاج (ف 303 ق ) که "لسان الغیب" را در برابر " لسان العلم" طرح کرده و میگوید:
فإنَّ لسانَ العلم للنطق و الهُدی
وانَّ لسانَ الغیب جلَّ عن النطقِ
«زبان علم برای نطق و هدایت است و زبان غیب از نطق والاتر است».
در زبان پارسی، اصطلاح "زبان غیب" را در شعر خاقانی شروانی و مولوی بلخی میبینیم؛ فریدالدین عطار نیشابوری نیز در تذکرة الاولیاء "زبان غیب" را در وصف زبان صوفیان آورده بود؛ گرچه این تعبیر پیشینۀ دور و درازی در زبان عربی و فارسی داشت اما پیش از حافظ در زبان فارسی کسی را به "لسان الغیب" ملقب نکرده بودند.
با آن که حافظ سخنش چندان مقبول طبع متشرعان نمیآمده چگونه و چرا به این لقب اشتهار یافته است؟
بخشی از پژوهش در دست تألیف «قرآن پارسی، آرمان ایرانیان»،
چه کسی نخستین بار حافظ را لسان الغیب گفت؟
لسان الغیب، پرکاربردترین و آشناترین لقب برای حافظ شیرازی است. از هوش مصنوعی پرسیدم: «مشهورترین صفتِ حافظ شیرازی چیست؟».
علامۀ قرن بیست و یکم در پاسخ نوشت:
«بر اساس جستجوی من، مشهورترین و محبوبترین صفت حافظ شیرازی، "لسان الغیب" است. این صفت به این دلیل او داده شده که به طور شگفتآوری به پیشبینی و تفسیر ماهیت انسانی و وقایع زندگی اشاره میکند. به نظر میرسد وی از دیدگاهی عمیق، پیامهای پنهان و تفسیرناپذیری از جهان معنوی به مخاطبان خود میدهد. شعرهای او به ارزش فرهنگی و ادبی بالایی دست یافته است.»
پاسخ هوشِ مصنوعی فشردهای است از اطلاعات موجود در فضای مجازی که میلیونها کاربر آن را در صفحات و سامانههای مجازی ثبت و منتشر میکنند. پس میتواند گویای جایگاه و شخصیت حافظ در ذهن فرهنگی جهان پارسیزبان امروز باشد. گواه دیگر برای غلبۀ صفتِ لسان الغیب بر دیگر صفات شعر حافظ، درج این صفت روی جلد دیوان حافظ توسط بسیاری از ناشران ایرانی است.
چنان نیست که صفت لسان الغیب را به تازگی و در قرن اخیر به حافظ یا به دیوان وی داده باشند. در سدۀ نهم هجری مرکز فرهنگی هرات، نقش ویژهای در تقدسبخشی به شخصیت و شعر حافظ داشت. عبدالرحمان جامی (ف 898 ق) صوفی طریقت نقشبندی که در محیط فرهنگی هرات و خراسان نفوذ فکری فراوانی داشت، روند قدسی شدن شخصیت و سخن حافظ را که از زمان حیات خود شاعر آغاز شده بود سرعت بخشید. او در کتاب نفحات الانس (نگارش 883 ق) حافظ را " لسان الغیب و ترجمان الاسرار" خوانده و در کتاب دیگرش بهارستان (نگارش 892) شعر حافظ را تا سر حد اعجاز برکشیده و آن را لسان الغیب نامیده است.
البته جامی واضع این لقب برای حافظ نبوده است. این لقب در میانۀ قرن نهم برای حافظ تقریباً تثبیت شده بود چنان که گاه به خود حافظ و گاه به دیوانش صفت " لسان الغیب" دادهاند. کتاب تاریخ دیاربکریه (نگارش، 875 ق) این لقب را به دیوان حافظ داده میگوید «درویشان صاحب ذوق آن [دیوان] را لسان الغیب میگویند». پیشتر از آن یعنی کمتر از پنجاه سال از درگذشت حافظ، آذری اسفراینی (840 ق) در کتاب جواهر الاسرار برای حافظ لقب لسان الغیب را آورده است. پیشتر که برویم، ده سال قبل از آذری در کتاب لطایف اشرفی (مجموعۀ سخنان یکی از صوفیان کبروی مقیم هند به نام سید اشرف جهانگیر سمنانی زنده در 709 تا 832 ق) - آمده است که اکابر صوفیان روزگارِ حافظ، وی را " لسان الغیب" نامیدهاند. میبینیم که وقتی جامی در پایان سدۀ نهم، حافظ را لسان الغیب مینامد سالها پیشتر از وی در میان همگان از دیاربکر ترکیه تا هندوستان و خراسان حافظ به "لسان الغیب" شهرت داشته است.
گفتنی است که اصطلاح "لسان الغیب" در فرهنگ اسلامی بسیار کهنتر از روزگار حافظ است. نخستین کاربرد آن احتمالاً به قرن سوم هجری میرسد در شعری از حسین بن منصور حلاج (ف 303 ق ) که "لسان الغیب" را در برابر " لسان العلم" طرح کرده و میگوید:
فإنَّ لسانَ العلم للنطق و الهُدی
وانَّ لسانَ الغیب جلَّ عن النطقِ
«زبان علم برای نطق و هدایت است و زبان غیب از نطق والاتر است».
در زبان پارسی، اصطلاح "زبان غیب" را در شعر خاقانی شروانی و مولوی بلخی میبینیم؛ فریدالدین عطار نیشابوری نیز در تذکرة الاولیاء "زبان غیب" را در وصف زبان صوفیان آورده بود؛ گرچه این تعبیر پیشینۀ دور و درازی در زبان عربی و فارسی داشت اما پیش از حافظ در زبان فارسی کسی را به "لسان الغیب" ملقب نکرده بودند.
با آن که حافظ سخنش چندان مقبول طبع متشرعان نمیآمده چگونه و چرا به این لقب اشتهار یافته است؟
بخشی از پژوهش در دست تألیف «قرآن پارسی، آرمان ایرانیان»،
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خاموشیَت مباد
که فریادِ میهنی!
در ستایشِ حافظ
مستی و هوشیاری و راهی و رهزنی
ابری و آفتابی و تاریکْروشنی
هرکس درونِ شعر تو جویایِ خویش و تو
آیینهدارِ خاطرِ هر مرد و هر زنی
در پایتختِ سلسلهٔ شب، که شهرِ ماست
همواره روح را به سوی روز، روزنی
نشناخت کس تو را و شگفتا که قرنهاست
حاضر میانِ انجمن و کوی و برزنی
این سان که در سرودِ تو خون و طراوت است
صد بیشهْ ارغوانی و صد باغْ سوسنی
ای هرگز و همیشه و نزدیک و دیر و دور!
در هر کجا و هیچ کجا، در چه مأمنی؟
در مسجدی و گوشهٔ میخانهات پناه
آلودهٔ شرابی و پاکیزه دامنی.
هر مصرعت عصارهٔ اعصار و ای شگفت!
کاینده را به آینگی صبحِ روشنی
نَشگِفت اگر که سلسلهٔ عاشقانِ دهر
امروز خامُشاند و تو گرمِ سرودنی
آفاق از چراغِ صدای تو روشن است
خاموشیَت مباد که فریادِ میهنی!
محمدرضا شفیعی کدکنی
از دفترِ مرثیههای سرو کاشمر، سخن، تهران: ۱۳۸۹
___
▪️با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
فردوسی بیشوکم نظایری در جهان دارد و سعدی نیز. حتی جلالالدین مولوی هم. ولی حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعرِ فارسیِ او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و از نظر «پیر خطاپوش» حافظ که بر قلمِ صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است شادمان باشند و در زندگیِ روزانه، مردمِ ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سرِ سفرهٔ عقد و هفتسین سالِ نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند،
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصربهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد دوم، صص ۱۹–۱
۲۰ مهرماه و بزرگداشت فریاد میهن؛ حافظ شیرازی
#حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
خاموشیَت مباد
که فریادِ میهنی!
در ستایشِ حافظ
مستی و هوشیاری و راهی و رهزنی
ابری و آفتابی و تاریکْروشنی
هرکس درونِ شعر تو جویایِ خویش و تو
آیینهدارِ خاطرِ هر مرد و هر زنی
در پایتختِ سلسلهٔ شب، که شهرِ ماست
همواره روح را به سوی روز، روزنی
نشناخت کس تو را و شگفتا که قرنهاست
حاضر میانِ انجمن و کوی و برزنی
این سان که در سرودِ تو خون و طراوت است
صد بیشهْ ارغوانی و صد باغْ سوسنی
ای هرگز و همیشه و نزدیک و دیر و دور!
در هر کجا و هیچ کجا، در چه مأمنی؟
در مسجدی و گوشهٔ میخانهات پناه
آلودهٔ شرابی و پاکیزه دامنی.
هر مصرعت عصارهٔ اعصار و ای شگفت!
کاینده را به آینگی صبحِ روشنی
نَشگِفت اگر که سلسلهٔ عاشقانِ دهر
امروز خامُشاند و تو گرمِ سرودنی
آفاق از چراغِ صدای تو روشن است
خاموشیَت مباد که فریادِ میهنی!
محمدرضا شفیعی کدکنی
از دفترِ مرثیههای سرو کاشمر، سخن، تهران: ۱۳۸۹
___
▪️با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
فردوسی بیشوکم نظایری در جهان دارد و سعدی نیز. حتی جلالالدین مولوی هم. ولی حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعرِ فارسیِ او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و از نظر «پیر خطاپوش» حافظ که بر قلمِ صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است شادمان باشند و در زندگیِ روزانه، مردمِ ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سرِ سفرهٔ عقد و هفتسین سالِ نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند،
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصربهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد دوم، صص ۱۹–۱
۲۰ مهرماه و بزرگداشت فریاد میهن؛ حافظ شیرازی
#حافظ