Telegram Web Link
خویشکاری ریدکان و اندرز به کودکان

خویشکاری (وظیفۀ) ریدکان (کودکان) بدین فرمان دبیرستان‌خدای (مدیر مدرسه) داده است:

۱. هر روز بسی پیش‌تر از اینکه خورشید برآید از بستر برخیزید.
۲. خویشتن دست و روی با دستشوی (صابون) و آب خوب بشویید.
۳. به‌گاه (به‌موقع) از روی داد (طبق قاعدۀ معمول) به دبیرستان شوید.
۴. به جای ویژۀ خویش دست یازید.
۵. اندر دبیرستان چشم و گوش و دل و زبان را به فرهنگ دارید.
۶. چون‌تان از دبیرستان فرازهلند (مرخص کنند) اندر راه هوشیارانه و با فرهنگ (از روی ادب) روید.
۷. آشنا بهْ مردم (شخصی آشنا) را که‌تان به پذیره آید (از برابر آید) هرکس که باشد، نماز به‌آیین برید (ادای احترام کنید).
۸. کار خانه نیز آنچه هست هوشیارانه و با اندرز کنید.
۹. به هیچ روی پدر و مادر میازارید.
۱۰. خواهر و برادر و بنده و پرستار و ستور مزنید، به نیک آیین دارید (پسندیده رفتار کنید).
۱۱. دژساز مَبوید (بدخو نباشید) با بهان، خوب‌ساز بوید (نیک‌خو).
۱۲. که‌تان نان (غذا) خوردن فرمایند بینی ویرایید (پاک کنید) و دست شویید.
۱۳. نان به پیش نهید، بنشینید، «ایثا آد یزمئید» بگویید، «اشم وهو» بگویید (دعای طعام خوردن) و نان خورید.
۱۴. همینکه نان خوردید جای ویرایید (پاک کنید)، آب به دست دهید، سر موی پیش نهید و به سر بر نهید.
۱۷. اِسپَرَم و خلال دندان به جای ویژۀ خویش بازبرید.
۱۸. به (به شنیدن) اندرز نشینید، خوش خسبید، درست آخیزید.
۱۹. دبیرستان به کام بینید (در مدرسه و کسب علم کامروا باشید).
۲۰. بهْ (بهترین) درود.

پازند، باب سی و یکم

[دوازده متن باستانی، تدوین، ترجمه، توضیح و تفسیر دکتر بیژن غیبی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۵، ص ۲۴۶]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from اهل تمیز
▪️فیلیپ ژینیو (Philippe Gignoux) زادۀ ١ مارس ١٩٣١ شب گذشته ٢۵ سپتامبر ٢۰٢٣، در ٩٢ سالگی درگذشت.

▪️ژینیو استاد پیشین مدرسه مطالعات عالی پاریس بوده و از این ایران‌شناس نامی و پژوهش‌گر جهان باستان آثاری چند به فارسی ترجمه شده است. از جمله ترجمۀ ارداویراف‌نامه استاد ژاله آموزگار که نشر معین آن را به زیور طبع آراسته و انسان و کیهان در ایران باستان که به وسیله لیندا گودرزی انجام شده و نشر ماهی منتشرش ساخته است.

@ahle_tamyz
Forwarded from اهل تمیز
🔹انقراض
🖋به قلم بهرام روشن‌ضمیر

▪️امروز که خبر درگذشت فیلیپ ژینیو استادِ سابق مدرسه مطالعات عالی پاریس را شنیدم به سراغ جشن‌نامه اِستودیا ایرانیکا رفتم که به مناسبت هشتادمین سال تولدش توسط ریکا گیزلن و کریستل ژولیَن منتشر شد. عنوان آن را به سریانی چاپ کردند "ربو لعلمین" که به استعار یعنی آموزگارِ ابدی.

▪️ژینیو در بخش‌های متنوعی از ایرانشناسی و شرق‌شناسی کارهای اساسی انجام داد. از آن جمله می‌توان به پژوهشهای کتیبه‌ای، مهرشناسی، سکه‌شناسی، نام‌انسان‌شناسی، قدیس‌شناسی، آخرالزمان‌شناسی، فلسفه، تاریخ ساسانی و البته تحقیق و ترجمه متون سریانی و زرتشتی (پهلوی) اشاره کرد.

▪️نسل این دایناسورهای ایرانشناسی به پایان می‌رسد و آنچه باقی می‌ماند، سوپرمتخصص‌هایی‌ست که بر موضوعی میکروسکوپی تحقیق کرده‌اند، بی‌آنکه بینشی از کهکشان مطالعات ایرانی داشته باشند. مطالعات ایرانی روز به روز در حال پراکنده و بی‌نظم‌تر شدن است و هر متخصص آن تبدیل به سیاره‌ای جدا شده که در مدار خودش حرکت می‌کند. ایرانشناسی در دامِ علم برای علم افتاده. پرسشی مطرح می‌کنند که برای هیچکس جز خودشان مساله نیست و بعد به آن پاسخ می‌دهند و می‌گویند حالا چیزی می‌دانیم که نمی‌دانستیم!

@HistoriographyOfIran
@ahle_tamyz
پنجم مهرماه، زادروز سیّد حسن تقی‌زاده

شکی نیست که صحبت ترقی و تمدن و نجات مملکت و اصلاحات در ایران با مشروطیت شروع و از آن ناشی شد و آن تکانی که مملکت در سنۀ ۱۳۲۴ قمری خورد مبدأ این نهضت جدید گردید که هر قدر هم ضعیف است نسبتی با عهد «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» ندارد و فرقش با آن عصر مثل فرق تاریک و روشنایی صبح است با ظلمت محض شب. اگر این آزادی مبادلۀ افکار در صلاح مملکت به‌کلّی از میان برود یا شبح کاذبی از آن باقی بماند، هیچ امیدی به نجات نمی‌ماند و هزاران تعلیمِ‌عالی‌دیده به قدر ندیم‌باشی منشأ اثر نمی‌شود و یک چاپلوس داد خود را از کهتر و مهتر می‌ستاند، ولی از آن طرف هیچ مسئله و هیچ‌یک از شئون ترقی هم به اندازۀ مشروطیت و آزادی سیاسی به اعلی درجه متناسب با میزان تعلیم عمومی نیست و موازی با آن بالا و پایین نمی‌رود و اگر ما بخواهیم در خط اصلاحات باقی بمانیم و امکان وصول به ترقّی و تمدّن را از دست ندهیم باید اساس مشروطیت خود را دودستی چسبیده حراست کنیم و دخالت ملّت را در حلّ و عقد امور مملکت مرعی داریم و برای داشتن آزادی سیاسی و مشروطیت هم باید قطعاً و ناچار پایۀ معرفت عامّه را بالا ببریم و برای این کار هم ناگزیر از سعی در تعلیم عمومی هستیم ورنه با هزار تدبیر و مجاهده و تشکیل احزاب سیاسی و فتوای علما و تحصّن در بقاع متبرکه و استمداد از ایلات این مرغ آزاد در این قفس تاریک باقی نخواهد ماند و قانون طبیعت تخلّف‌پذیر نخواهد بود. پایۀ معرفت عمومی در ایران هم از عثمانی در عهد جلوس سلطان حمید و مشروطیت اول آن مملکت و از روسیه در زمان وزارت استالیپین بالاتر نیست. مگر عقل طبیعی و ذوق سلیم که از گاهی به گاهی خود را در این مملکت نشان داده است به داد ملت برسد و نهالی از این درخت بیست‌ساله باقی نگاه دارد تا به‌تدریج به نسبت انتشار تعلیم عمومی باز نشو و نمایی پیدا کرده تناور شود.

حسن تقی‌زاده

[آینده: سال اوّل (تیر ۱۳۰۴- آبان ۱۳۰۵)، مؤسس و مدیر مسئول دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۴۰۷ (شمارۀ ۷، بهمن‌ماه ۱۳۰۴)]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
تقی زاده،
زندگی توفانی حکیم سیاسی
 
پنج مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

حسن تقی­‌زاده، از مردان وزین ایران بود و وزن خود را از دانش کم نظیرش داشت. از پیشگامان و پرچمداران نهضت مشروطیت بود. به او لقب «پدر مشروطیت ایران» داده بودند. خود بر زندگانی خودش نام توفانی داده است.

دانش او و آشنایی گسترده‌اش با دنیای روز او را به دریافت­‌هایی والا رسانده بود. دنیا و تمدن نوین را از سر حکمت می­‌شناخت. آنان که بر او می­‌تازند پا بر تاریکی و کور باوری دارند. کورباوران تا مجالی یافتند خود چون یخ در آتش تمدن مغرب گداختند. تقی زاده هنوز هست و پرتو می­ افشاند.
 
۱۴۶ سال پیش، پنجم مهر سال 1256 خورشیدی در تبریز زاده شد. همانجا درس خواند. چندی را در قفقازیه و استانبول و بیروت و قاهره سفر و کسب تجربه کرد. به ایران که آمد وارد فعالیت به طرفداری مشروطیت شد. چند دوره نماینده مجلس بود. چندی هم در برلن مجله‌ای فارسی به نام کاوه منتشر می­‌کرد.   

سال 1289 خورشیدی روحانیان نجف حکم تکفیرش را دادند. سردار اسعد او را پنهان کرد. پس به اروپا رفت. به ایران که برگشت مدتی بی­کار بود تا حتی تهیدست شد. اواخر سال 1307 استاندار خراسان شد.
 
در استانداری او زلزله سختی به مشهد و شهرهای شمالی خراسان زد. بهار سال 1308 سرگرم بازدید نواحی زلزله‌زده بود که به سفارت ایران در لندن برگمارده شد. به لندن رفت. در کابینه‌های بعدی ایران تا 1312 وزیر بود.  
 
در آن اوان، از دولت برکنار شد و تا رضا شاه بود، برکنار ماند. بعد از شهریور 1320 وزیر مختار و سپس سفیر کبیر ایران در انگلستان شد. پس از جنگ جهانی دوم که ارتش شوروی حاضر به پایان اشغال ایران نشد برای بازگرداندن آزادی و استقلال ایران جدیت ‌ها کرد. روس ستیزی موجب شد که وابستگی او را به انگلیسی­‌ها در افکار عمومی نشر دادند. سال 1328 نماینده سنا شد. در دوره دوم سنا رییس آن مجلس شد.
 
تقی زاده حدود هفتاد سال در دنیای سیاست ایران فعالیت کرد. در همان حال از فعالیت­‌های علمی و فرهنگی فاصله نگرفت. به زبان­‌های عربی، ترکی، فرانسه، انگلیسی و آلمانی تسلط داشت. مردی کارآزموده در امور ایران و دنیا شده بود. به هر کجا می­ رفت اثر می‌گذاشت. اواخر زندگی در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران درس تاریخ علوم اسلامی و تاریخ ادیان می­‌داد. پای­بند دین و میهن بود. همسری آلمانی گرفته بود. فرزندی نداشت.
 
54 سال پیش، روز هشتم بهمن 1348 درگذشت. روزنامه اطلاعات نوشت: «مردی که صدایش در گوش محمدعلی شاه از غرش توپ سهمگین تر بود.» 
او را مردی باهوش، زیرک، با حافظه قوی، از مردان مطلع و از افاضل درجه یک ایران وصف کرده‌اند.
 
در دهه 1390 انتشارات توس در تهران نوشته­‌های تقی­‌زاده را در 20 مجلد انتشار داد. از کتاب­‌های نامدار تقی زاده کتاب خاطراتش با عنوان «زندگی توفانی» است.
 
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
 
.
Forwarded from چشمه های روشن (Roshanak Razmgir)
‍ ایجاز و اطناب در شاهنامه
(بخشی از جستار «بررسی سبک در شاهنامه» - نوشته استاد جلال خالقی مطلق)

ایجاز و اطناب:

در حماسه‌سرایی، شاعر از یک‌سو باید از توصیف‌های دراز و شرح مطالب زاید که حواس خواننده را از اصل داستان دور می‌سازد پرهیز کند، ولی از سوی دیگر باید به دقت به جزئیّات رویدادها و توصیف نبردها بپردازد، وگرنه همة یک داستان بزرگ را می‌توان در صد بیت خلاصه کرد و این کار به یک داستان، بلکه یک سرود حماسی خواهد بود؛ بنابر این در شاهنامه، ما با دو صنعت ایجاز و اطناب روبرو هستیم(نک: صفا، ص۲۲۷). فردوسی در اطناب، با آنکه به همه جزئیّات لازم می‌پردازد و همیشه چشمی نیز به پیرامون رویدادها دارد، ولی هیچ‌گاه از خطّ اصلی داستان بیرون نمی‌رود و به جزئیّات زاید و شرح و بسطهای بیرون از موضوع نمی‌پردازد و این یکی از تفاوت‌‌های مهم او با دیگر حماسه‌سرایان، از جمله دقیقی و اسدی است. در هزار بیت دقیقی در شاهنامه مواردی هست که شاعر برای مطالبی که فردوسی آن را به یکی دو سه بیت می‌گفت، دوبرابر آن گفته است.

اگر اطناب ناپسند دقیقی به علت عدم تسلط کافی شاعر در بیان موجز مطالب است، اسدی با وجود داشتن چنین تسلطی، به علت طبع‌آزمایی و نداشتن آشنایی کافی با هدف شعر حماسی، سخنش به اطناب کشیده است و مثلا یک‌جا دوازده بیت در وصف اسب، جایی دیگر دوازده بیت در توصیف یک بیابان،‌ جایی دیگر نُه بیت در توصیف یک بیشه و به همین ترتیب دوازده بیت در توصیف یک رود، چهارده بیت در توصیف کَشتی، نوزده بیت در توصیف شتر، چهارده بیت در توصیف شبی مهتابی، پانزده بیت در توصیف یک خوان و خوراک‌های آن گفته است. هر یک از این توصیف‌ها برای خود قطعه‌ای زیباست، ولی مناسب رُمانس و منظومه‌های عاشقانه است، نه حماسه. فردوسی در چنین مواردی به یکی دو بیت بسنده می‌کند و اگر بیشتر بگوید در جای مناسب‌تری، مثلا در خطبه داستان یا پایان داستان، می‌گوید و نه این که مثلا تا به رود جیحون رسید، داستان را رها کند و ده بیست بیت در توصیف جیحون بگوید.

فردوسی و سعدی دو استاد مسلّم صنعت ایجازند. در زیر مثال‌هایی از ایجاز فردوسی در شرح عرضی می‌آوریم: «جهان خواستی، یافتی، خون مریز» (همان، ج۱، ص۱۲۱، بیت ۵۰۵)، که به گفته‌ نولدکه حتی روکرت هم نتوانسته است آن را در یک مصراع ترجمه کند!

بر این برنهادند و برخاستند
ز بهر شبیخون بیاراستند

(فردوسی، همان،‌ ج۴، ص۲۷۴، بیت ۱۶۰۶)

یا در گزارش آبستنی مادر سیاوش به یک مصراع بسنده کرده است و در عین حال تشبیه و تصویر را از یاد نبرده است:

بسی برنیامد بر این روزگار
که رنگ اندر آمد به خرّم بهار

(همان، ج۲، ص۲۰۶، بیت ۶۳)

و یا در این سه بیت مشهور و مؤثّر که شاعر در ستایش اثر خود سروده است:

بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب

پی افگندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند

بر این نامه‌بر عمرها بگذرد
همی خواندش هر که دارد خرد

(همان،‌ ج۴، ص۱۷۳ـ۱۷۴، بیت ۶۶ـ۶۸)

فردوسی برای اینکه سخنی را کوتاه بگوید، غالبا از عباراتی چون «بسی برنیامد»، «چنان بُد»، «بر این برنهادند»، «چه و چون و چند» و به‌ویژه «که» ایجاز استفاده می‌کند و یا جملات معترضه به کار می‌برد. با این‌همه، در شاهنامه نمونه‌‌هایی از ایجاز مُخلّ نیز داریم که مثال‌های آن بیشتر در اندرزهای انوشروان یافت می‌شود(همان، ج۷، ص۴۰۷، بیت ۳۹۰۲ـ۳۹۰۴؛ ص ۴۳۰، بیت ۴۱۵۵ـ۴۱۵۶)، ولی در این‌گونه موارد روشن نیست که فشرده‌گویی شاعر به علت این است که می‌خواهد از مطالب مأخذ خود بیرون نرود و یا ناشی از بی‌حوصلگی او در نظم مطالب ملال‌آور است و یا علت آن عدم آگاهی ما از پیش‌زمینه موضوع است و یا مسبّب آن دستبرد کاتبان است، که گاه سخن شاعر را، با افزودن بیتهایی بر آن، به تطویل و اطناب مُمل کشانده‌اند.

🆔️ @cheshmehaye_roshan
Forwarded from چشمه های روشن (Roshanak Razmgir)
👈  واژه ای از شاهنامه که امروز با معنای نادرست به کار میرود:   "اینک"

واژه «اینک» را امروزه برای «اکنون» به کار میبریم. در شاهنامه این واژه هیچگاه برای «اکنون» به کار نرفته است مگر در افزوده ها که در قرون بعدی نویسندگان به شاهنامه افزوده اند. «اینک» همان است که در زبان محاوره میگوییم «ایناهاش». در خراسان میگویند «اینَه». بدون شک شباهت این دو کلمه سبب این اشتباه شده است.

چند نمونه از شاهنامه:

هنگامی که سیندخت از شوهرش مهراب کابلی میخواهد تا با گنج، خشم سام را بخواباند و از یورش او به کابل جلوگیری کند:

بدو گفت سیندخت کـ : ”ای سرفراز
بَوَد، کَت، به خونم نیاید نیاز!
مرا رفت باید به نزدیک سام
سخن برگشودن چو تِیغ از نیام
ز من رنج جان و ز تو خواسته
سپردن به من گنج آراسته“
بدو گفت مهراب کـ : ”اینک کلید!
غم گنج هرگز نباید کشید!“

هنگامی که گشتاسپ شاه، پسرش اسفندیار را در بند میکند:

جهاندار گفتا که: ”اینک! پسر
که آهنگ دارد به جای پدر“

(این است  پسری که میخواهد بجای پدر شاه شود!)

در نبرد رستم و اسفندیار:

خروشید کـ : ”ای فرّخ اسفندیار
هماوردت آمد، برآرای کار!“
چو بشنید اسفندیار این سخن
ازان شِیرِ پرخاشجوی کهن،
بخندید و گفت: ”اینک! آراستم
بدانگه که از خواب برخاستم“

هنگام رفتن سیاوش به شبستان شاه:

شبستان همه شد پر از گفت و گوی
که: ”اینک! سرِ تاجِ فرهنگ جوی
تو گویی به مردم نمانَد همی
روانش خرد برفشاند همی“

هنگام تولد فرزند سیاوش:

دوان رفت گلشهر، تا پیشِ ماه
جدا گشته بود از برِ ماه، شاه!
بیامد به شادی به پیران بگفت
که: ”اینک! به آیین، خور و ماه، جفت
یکی اندر آی و شگفتی ببین
بزرگیّ و رای جهان آفرین“

پیران تورانی، همسر سیاوش را که باردار بود، از دست افراسیاب رهانیده بود و اکنون فرزندش به دنیا آمده بود. همسر پیران میگوید بیا و ببین که ماه و خورشید در کنار هم هستند! ماه، مادر است و خورشید، فرزندش!

در هجوم خاقان چین به ایران وقتی سپاه ایران را آراسته می بیند:

چو از دور خاقان چین بنگرید
خروش سواران ایران شنید،
پسند آمدش گفت کـ : ”اینک سپاه!
سواران رزم آور و کینه خواه

این است سپاه! (با این سخن، سپاه ایران را می ستاید)

و سرانجام، نمونه از ترجیع بند مشهور هاتف اصفهانی:

گر سر صلح داری، اینک دل!
ور سر جنگ داری، اینک جان!

🆔 @cheshmehaye_roshan
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
داستان سوگ‌آور محبوب ایرانی داستان برخورد دو آدم بد و خوب است، همان مضمون کهنِ اهورا و اهریمن، همان بد و خوبی که در تفکّر ایرانی پیوسته محرک و باعث تحول داستان‌ها است و مضمون اصلی اساطیر و حماسه قرار می‌گیرد. نبردهای ایران و توران برخورد افراسیاب و پادشاهان ایرانی، دشمنیِ ضحاک و فریدون تماماً معرف نبرد بد و خوب است. ما می‌توانیم به عزاداری‌های حسینی توجه کنیم که واقعاً برای ما مقدس و محترم است. در اینجا هم ما یک یزید و شمرِ لعنتی را در برابر امام شهیدمان قرار می‌دهیم و در واقع، این اشکی که از چشم‌های ما در عزاداری‌های حسینی می‌ریزد، نشان می‌دهد چگونه در نزد ما اینگونه مضمون و شخصیت داستان‌های سوگ‌آور محبوب است. برخورد شخصیتی دیوسیرت و شخصیتی فرشته‌آسا و مرگ انسان شریف به دست عنصر دیو‌سیرت با همه شقاوت و توحشِ ممکن.
این ساختِ روایات سوگ‌آور ما است.

از اسطوره تا تاریخ
زنده‌یاد استاد مهرداد بهار
صص ۲۴۲–۲۴۱
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
#مهرداد_بهار
رحم‌الله معشرالماضین
که به‌مردی جهان سپردندی
راحتِ جانِ بندگانِ خدای
راحتِ خویشتن شمردندی
آن بزرگان چو زنده می‌نشوند
کاش این ناکسان بمردندی


مکتبِ وقوع در شعر فارسی؛ استاد احمد گلچین معانی؛ بنیاد فرهنگ ایران؛ ۱۳۴۸: ۴۹۹.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Forwarded from چشمه های روشن (Roshanak Razmgir)
👈  واژه ای که با معنای نادرست روان شده است

ستُرگ

یکی از شبه استادان، «سترگ» را همواره به معنای «بزرگ» به کار میبرد و فردوسی را نیز فردوسی سترگ میخواند! اسدی توسی، نزدیکترین فرهنگ نویس به زمان فردوسی، در « لغت فرس» میگوید:

”سترگ لجوج باشد و بی آزرم و شرم.“

ریشة این واژه نیز در زبانهای پهلوی و اوستایی معانی ناستوده داشته است. سترگ در برخی افزوده های شاهنامه، با معنای نادرست (که تازه تر است) به کار رفته است.
یک بیت از شاهنامه را شاهد این گفتار می آوریم و به همین یک نمونه بسنده میکنیم. بهرام پورگشسپ (که ساسانیان او را به چوبینه شهرت داده اند) بر خسرو پرویز می شورد. خواهر بهرام بنام گُردیه او را بسی پند می دهد تا از این کار بازش دارد، اما سودی نمی بخشد. سرانجام بهرام با توطئه کشته می شود و گردیه با آن سپاه که بر خسرو خروج کرده بود، بسوی خسرو پرویز باز می گردند. خسرو از گردیه می خواهد تا شوهرش را (که دایی خسرو نیز بود و در کور کردن و قتل هرمزد شاه همکاری کرده بود) بکُشد و همسر خسرو شود. گردیه چنین می کند و به خسرو نامه می نویسد:

دوات و قلم خواست ناپاک زن
ز هر گونه انداخت، با رایزن

سر نامه کرد آفرین از نخست
بر آن کس که او، کینه از دل بشُست

دگر گفت: ”کاری که فرمود شاه
برآمد، به کامِ دلِ نیکخواه

پراکنده گشت آن سپاه سترگ
به بخت جهاندار شاهِ بزرگ

ازین پس کنون، تا چه فرمان دهی
چه آویزی از گوشوار رهی!“

انداختن (بیت اول): طرح کردن
رهی: غلام و نوکر. معنای بیت آخر: مزد این نوکر را چه میدهی؟

در بیت چهارم، واژة «سترگ» به قرینة واژة «بزرگ» به خوبی معنای درست خود را نشان میدهد، زیرا سپاه سترگ، سپاهیان بهرام بودند که بر خسرو پرویز خروج کرده بودند، و از دید شاه 'بزرگ'، بی آزرم به شمار می آیند.

🆔 @cheshmehaye_roshan
#سنت_بوو:
خواندن شاهنامه سبب می‌شود که فرانسویان از غرور و تکبر بی‌جای خود دست بشویند، چراکه غرور زاییده‌ نادانی است


خواندن شاهنامه سبب می‌شود که فرانسویان از غرور و تکبر بی‌جای خود دست بشویند، چراکه غرور زاییده‌ نادانی است، نادانی درباره‌ آن چه دیگران دارند. آدمی آن چه را خود دارد همواره بزرگ می‌پندارد و از این رو بر خویش می‌بالد. من هر گاه از گردش روزگار خسته می‌شوم به خواندن درباره‌ ایران و یا چین می‌پردازم تا از غرور و خودخواهی در امان بمانم، به ویژه ایرانیان که طبعی ذاتا شاعرانه دارند ستایش مرا بیشتر برمی‌انگیزند . شاهنامه‌ فردوسی و هانری‌نامه‌ ولتر را با هم بخوانیم تا اختلاف آنها را دریابیم. اختلاف چنان است که بخواهیم شکوه و بزرگی رود پرخروش گنگ را با یکی از حوضچه‌های ورسای مقایسه کنیم. (Premiers Lundis رویه ۳۳۳و۳۳۴)

@shahnamehpajohan
#شاهرخ_مسکوب:
زنان شاهنامه گاه از مردان داناتر و جگردارترند


بد نیست گفته شود که زنان شاهنامه نه تنها در خطرگاه عشق و عاشقی که در رایزنی و برآمدن از دشواری‌ها نیز، مانند سیندخت، گاه از مردان داناتر و جگردارترند. در شورش بهرام چوبین و خیال خام او که هرمزد را براندازد و خود به پادشاهی نشیند، خواهرش گردیه، به خلاف سران سپاه بهرام، به وی هشدار می‌دهد که درهوای پادشاهی جان خود و کار و نام دودمانت را برباد می‌دهی.

@shahnamehpajohan

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from پارسی‌انجمن
دومنیکو اینجنتیو، استاد و رئیس دپارتمان تاریخ و فرهنگ کلاسیک دانشگاه کالیفرنیا:
🔻زبان فارسی قدیمی‌ترین زبان‌ رایج در جهان است و قدمت آن البته از تمامی زبان‌های دنیا بیشتر است.

🔻ایرانیان نخستین مردمانی بودند که مفهوم دولت ـ ملت را سامان‌دهی کردند و همواره نسبت به ملت بودنشان واقف بودند.

🔻ایرانیان هربار که دولت‌های ملی‌شان سقوط کرد، برای جلوگیری از سقوط ملت بودنشان، از زبان فارسی همیشه با قدرت بالایی استفاده کردند و اجازه سقوط خودآگاهی ملی‌شان را ندادند.

🔻تا پیش از استعمار انگلستان، تنها زبانی که توانسته بود مردم هند را حول یک دولت ملی جمع کند زبان فارسی بود.

🔻زبان امپراتوری عثمانی، تا پیش از تاسیس ترکیه، فارسی بود و ترکان عثمانی در مکاتبات و سخنرانی‌ها و اشعارشان به زبان فارسی تکیه داشتند.

🔻فارسی را به هیچ وجه نمی‌شود به عنوان یک زبان قومی پذیرفت بلکه یک زبان تاریخی است که باعث ایجاد همبستگی در بسیاری از مردم متمدن آسیا شد و میراث بزرگ فلسفی، ادبی، دینی و تاریخی به وجود آورد.

🔻این گفت‌وگو با اینجنتیو را در «پارسی‌انجمن» بخوانید:

http://parsianjoman.org/?p=7397

پارسی‌انجمن 🔻
@Parsi_anjoman
Forwarded from ایران بوم
ایرانیات در دیوان شمس

دکتر اصغر دادبه سخنانش را با بررسی هویت ملی آغاز کرد. وی گفت هیچ تفاوتی میان فردوسی و مولوی از جهت ملی‌گرایی نیست فقط زبانشان متفاوت است. چکیده سخنان دادبه بدین شرح است:

ایرانیات عبارت است از هر آنچه به ایران مربوط است و از فرهنگ و تمدن ایران برآمده است. طرح و بررسی ایرانیات در هر دفتر و دیوان، از جمله دیوان غزلهای مولوی موسوم به غزلیات شمس همانا نشان دادن ایران‌گرایی صاحب دفتر و دیوانی است که در سرودها و نوشته‌های وی تأمل می‌شود و طرح و بررسی می‌گردد. ایرانیات، سازندۀ هویت ملی مردم ایران است. هویت ملی به مثلثی می‌ماند که چونان هر مثلث دارای سه ضلع است: 1) ضلع زبان و ادب ملی؛ 2) ضلع اسطوره و تاریخ ملی؛ و 3) ضلع حکمت و فلسفۀ ملی. دین را هم در این ضلع باید جستجو کرد که دین، عین حکمت است و از جمله معانی حکمت به لحاظ نظری معرفت به حق است و به لحاظ عملی انجام دادن احکام و تکالیف شرعی.

وی گفت: مهمترین و هویت‌سازترین اضلاع سه‌گانۀ هویت ملی، ضلع زبان و به تبع آن ادب ملی است و اگر این ضلع معنی نیابد و تحقق پیدا نکند دو ضلع دیگر معنی نخواهند یافت و کارساز نخواهند شد. مولوی مثنوی معنوی، غزلهای موسوم به غزلیات شمس را به زبان ملی خود که همانا زبان پارسی است و زبان مادری و فرهنگی او نیز هست سروده است. او این زبان را که خانۀ هویت ملی است شکر می‌داند و سخن گفتن بدان را شکر خوردن.

مسلمانان، مسلمانان، زبان پارسی گویم
که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی

او اظهار داشت: در این گفتار ضمن نمودن اهمیت زبان پارسی از دیدگاه مولوی نشان خواهیم داد که دیوان غزلهای او موسوم به دیوان شمس آکنده است از اشارات به اساطیر و تاریخ ملی و یکسره بیان حکمت و فلسفه ملی ایران و بدین‌سان جلوه‌گاه مثلث هویت ملی مردم ایران.

http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/3802-iraniat-dar-divan-shams.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
🔸به مناسبت هشتم مهر ماه زادروز زنده یاد: #احمد_کسروی (و۸مهر۱۲۶۹ تبریز و۲۰اسفند۱۳۲۴تهران) :«… کار زبان را خوار نباید گرفت هر توده‌ای که به نیکی می‌گراید باید زبانش نیز پیراسته و آراسته گردد. زبان آیینه‌ی اندیشه‌هاست. زبان نمونه‌ی خویهاست … »
@ESHTADAN
Forwarded from چشمه های روشن (Roshanak Razmgir)
كاريزماي سياوش در شاهنامه (١)
                          
كاريزما به چم (بمعني) آرمان است. و كاريزماتيك به چم آرماني. كاريزما برگرفته از واژه يوناني خاريسما است. در انجيل اين واژه براي ستايش (توصيف) جانِ مينوِي (روح القدس) بكار رفته است.

از ديد "ماكس وبر" يك رهبر كاريزماتيك، بايد چند ويژگي داشته باشد؛ پندار نيك، بيباكي و دليري، توان تصميم گيري، نوگرايي، توانايي در آگاه كردن مردم و وادار نمودن ديگران به پيروي از خود.

سياوش در شاهنامه ويژگي هاي يك رهبر و فرمانرواي آرماني را دارد. و مي تواند نماد و سمبل آرزوهاي ديرينه ملت هاي جهان، و آيينه همه نماي خوبي هاي يك انسان باشد.

سياوش نماد و استوره جهان بيني ايراني است. كه بن مايه آن پندار نيك است. زيرا با پندار نيك، گفتار و كردار هم به نيكي مي گرايد.

در جهان بيني ايرانيان باستان، غم و اندوه و سوگواري نبود. آنان شادترين مردمان دوران خود بودند. و بيش از هشتاد روز از سال را جشن مي گرفتند. و به رقص و پايكوبي و ميگساري و دست افشاني مي پرداختند. ايرانيان مرده پرستي را كرداري زشت و اهريمني مي دانستند. و تنها يكروز در سال سوگواري مي كردند، و آن سالروز مرگ سياوش بود، كه به آن "سوگ سياوش" مي گفتند. اين نشان ميدهد، كه ايرانيان باستان به سياوش عشق مي ورزيدند. و همواره مي خواستند، كه ياد و خاطره او را زنده نگهدارند. برگزاري آيين هاي سوگ سياوش براي اين نبود، كه سياوش در چنين روزي مرده است، بلكه ناشي از سوز و گداز دروني ايرانيان بود، كه چرا در سرگذشت سياوش، بدي و پليدي بر خوبي و پاكي چيره شد!؟

براستي مي توان گفت؛ كه در آرمان شهري كه فردوسي در پي ساختن آنست، سياوش رهبري آرماني و كاريزماتيك براي اين شهر است.

در بخش هاي آينده به چند ويژگي برجسته سياوش در كنش و منش اشاره مي كنيم:

دنباله نوشتار در شماره آينده ...

بن مايه؛
١- شاهنامه فردوسي؛ دكتر خالقي
٢- فرهنگ استوره؛ دكتر آموزگار
٣- ايران و جهان از نگاه فردوسي؛ دكتر اسلامي ندوشن
٤- يشت ها؛ ابراهيم پورداود
٥- مزديسنا و ادب پارسي؛ دكتر معين
٦- ديدگاه ماكس وبر در باره ويژگي هاي رهبر آرماني (كاريزماتيك)


🆔 @cheshmehaye_roshan
#فرانسوا_کوپه:


تیمور لنگ، گاه سوار بر اسبی که لگامی زرین داشت سرگرم اندیشه های دور و دراز خود از میدان جنگ به گورستان می رفت و از اسب پیاده می شد و تنها در میان قبرها به گردش می پرداخت و هر گاه بر مزار یکی از نیاکان خود یا شاعری بزرگ، سرداری دلاور و دانشمندی نامدار می گذشت، سر فرود می آورد و مزار او را می بوسید.

تیمور، پس از آن که شهر توس را گشود، فرمان داد که از گشتار مردم آن دست بردارند؛ زیرا فردوسی، شاعر ایرانی، روزگار خود را در آن به سر برده بود. آنگاه تیمور بر سر مزار او شتافت و چون جذبه ای اسرارآمیز او را به سوی فردوسی می کشید،خواست که قبرش را بگشایند: «مزار شاعر غرق در گل بود».

تيمور در انديشه  شد كه پس از مرگ، مزار كشور گشايی چون او چگونه خواهد بود. پس،  از راه قره  قورم به سوی تاتار - آن جا كه نيای بزرگش، چنگيز،  در معبدی آهنين آرميده است، روی آورد. 

در برابر زائر نامدار که زانو بر زمین زده و سر فرود آورده بود،سنگ بزرگی را که بر گور فاتح چین نهاده بودند،برداشتند؛ولی تیمور ناگهان برخود لرزید و روی بگردانید:«گور ستمگر غرق در خون بود».


@shahnamehpajohan

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
🔷 به فرخندگی دهم مهرماه، جشن مهرگان: «مهرگان» جشن گرامیداشت مهر و پیمان

🔻در میان همه‌ی جشنهایی که در ایران باستان فراگیر بوده است دو جشن از دیگر جشنها بزرگ‌تر و برجسته‌تر بودند: یکی «نوروز» و دیگری «مهرگان». نخستین نویدبخش بهار و رفتن زمستان و همراه با سرسبزی و خرمی جهان بود و دومی در نیمه‌ی دوم سال برپا می‌شد، زمانی که گرمای سوزنده‌ی تابستان سپری شده و هوای دلپذیر پاییزی جای آن را گرفته است.

🔻فریدون، پادشاه پیشدادی، در مهرگان بر ضحاک تازی پیروز شد و او را گرفت و در کوه دماوند به بند کشید و تاج شاهی ایران‌زمین را بر سر نهاد.

🔻مهرگان، چونان نوروز، آیینهای ویژه‌ی خویش را داشته است. یکی از این آیینها این بود که ایرانیان در این روز رختهایی نو می‌پوشیدند و به یکدیگر و به پادشاه پیشکشهایی می‌دادند، و در این روز، همچون نوروز، خوانچه‌ای می‌انداختند و بر آن هفت دانه مورد، خوشه‌ای انگور سپید، سیب، به، نیلوفر، شکر و لیمو می‌نهادند.

👈 درباره‌ی این جشن در «اینجا» بخوانید.

پارسی‌انجمن 🔻
@Parsi_anjoman
دهم مهر، زادروز مهرداد بهار (۱۳۰۸-۱۳۷۳)

مطالعۀ اساطیر یک قوم، در همۀ ابعاد آن، ما را یاری می‌دهد تا تاریخِ رشد تمدن و فرهنگ آن قوم را بازشناسیم، و نیز از آنجا که بسیاری سنّت‌ها و اعتقادات، با وجود آنکه با روح دین و تمدن یگانه نیستند، سرسختانه بازمی‌مانند و در درون عقاید امروزی ما نیز جای می‌گزینند، چه بسا چنین مطالعه‌ای ما را به گوشه‌هایی از آداب و عادات کهن خود که همچنان در میان ما زنده است، راهنما گردد.

پژوهشی در اساطیر ایران، مهرداد بهار، تهران، مؤسسۀ انتشارات آگاه، ۱۳۷۸، ص ۱۷.
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
پرده برداری از تندیس فردوسی
همزمان با جشن مهرگان


۱۰ مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

ساعت چهارونیم پس از نیمروز دهم مهر ماه به سال ۱۳۲۴، همزمان با آغاز جشن ملی مهرگان، در آیینی در تهران محسن صدر، نخست وزیر وقت ایران، از تندیس فردوسی پرده برداشت.
تندیس فردوسی را پارسیان هند - زرتشتیان - ساخته و به ملت و دولت ایران پیشکش کرده بودند.

زرتشتیان از ستم‌های بی‌حساب قاجارها خاک و میهن نیاکانی را رها کرده و به هندوستان گریخته بودند. آنان از آغاز پادشاهی رضاشاه امید بسته بودند که از نو به میهن بازآیند.
این پیشکش گرانبها درآمد گشایش درهای میهن به روی آنان بود.

در آیین پرده برداری از تندیس فردوسی زنده‌یاد رستم گیو سخنانی راند و استاد ملک‌الشعرا، محمدتقی بهار ، چکامه‌ای خواندند.
میدان فردوسی غرق شور میهن بود.

- اطلاعات. ۱۱ مهر ۱۳۲۴. ص ۱.

https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
Forwarded from ایران بوم
کزازی: مولانا بی‌شک ایرانی است

بر‌ترین نشانه ایرانی بودن او این است که همه آثار وی همچون «رازنامه سترگ»، «مولوی مثنوی»، «فیه مافیه» و سخنانی که در بزم‌های آئینی بر زبان رانده است، همگی به زبان پارسی است. شما هیچ اثر ادبی از مولانا ندارید که به زبانی جز پارسی باشد.

هیچ گمانی نیست که مولانا ایرانی است، هرکس اندک آشنایی با این سخنور و فرزانه و اندیشمند ایرانی داشته باشد بی‌هیچ گمان و چند و چون ایرانی بودن مولانا را خواهد پذیرفت.

میر جلال الدین کزازی استاد دانشگاه علامه طباطبایی در گفتگو با باشگاه خبرنگاران گفت:در گذشته سروده‌ها، نوشته‌ها و دفتر‌ها را می‌ربودند و در این روزگار نیز به یاری رسانه‌ها، پدیدآورندگان آن‌ها را مصادره می‌کنند. بی‌شک مولانا ایرانی است، هرکس اندک آشنایی با این سخنور و فرزانه و اندیشمند ایرانی داشته باشد بدون شک ایرانی بودن مولانا را خواهد پذیرفت.  
 
وی ادامه داد: بر‌ترین نشانه ایرانی بودن او این است که همه آثار وی همچون «رازنامه سترگ»، «مولوی مثنوی»، «فیه مافیه» و سخنانی که در بزم‌های آئینی بر زبان رانده است، همگی به زبان پارسی است. شما هیچ اثر ادبی از مولانا ندارید که به زبانی جز پارسی باشد.  
 
این استاد دانشگاه افزود: مولانا یکی از ایرانی‌ترین ایرانیانی است که می‌توان شناخت. مولانا در سال های کودکی در ۱۲ سالگی از ایران همراه با پدر خود به آسیای کهن رفت. چند سال زندگانی را او در سرزمین کوچ گذرانید و هرگز دوباره به ایران بازنگشت. اما نه تنها رنگ فرهنگ آن سرزمین را به خود نپذیرفت، بلکه یکی از شکوفا‌ترین و کارساز‌ترین کانون‌های فرهنگ و اندیشه ایرانی و زبان پارسی را در سرزمین کوچ پدید آورد.  
 
کزازی بیان کرد: همه آفریده‌های شگرف، شکوهنمند و شگفتی انگیز مولانا در این سرزمین و در واقع در سرزمینی بیگانه پدید آمده است، هنگامی که مردان سیاست در آن سرزمین کوشیدند که زبان پارسی و فرهنگ کهن را به کناری بنهند، پیوند آن سرزمین با پیشینه فرهنگی و تاریخیشان یا یکسره گسیخت یا به سستی گرفت، زبان و ادب پارسی هم در آن سرزمین کمابیش فراموش شد، اما هنوز هم شما می‌بینید که در بزم‌های آئینی که بر آرامگاه «پیر شوریده بلخ» برگزار می‌شود، آوازخوانان سروده‌هایی را که می‌سرایند و می‌خوانند به زبان پارسی بر می‌گزینند. شاید پاره‌ای از آنان ندانند که چه می‌خوانند، اما این زبان آنچنان در آن سرزمین کارساز افتاده است که با نام بلند و ارجمند مولانا پیوند برقرار کرده است که برخود واجب می‌دانند در بزم او بیت‌های پارسی را برخوانند و بسرایند.

http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/14177-1393-07-11-13-27-37.html

@iranboom_ir
2024/09/23 21:30:07
Back to Top
HTML Embed Code: