Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و هفتم شهریورماه سالروز درگذشت سیّد محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار)
حماسۀ ایران
سالها مشعل ما پیشرو دنیا بود
چشم دنیا همه روشن به چراغ ما بود
دُرجِ دارو همه در حُکم حکیم رازی
برجِ حکمت همه با بوعلیِ سینا بود
قرنها مکتب قانون و شفای سینا
با حکیمان جهان مشقِ خطی خوانا بود
عطر عرفان همه با نسخۀ شعر عطّار
اوج فکرت همه با مثنوی ملّا بود
داستانهای حماسی بسرود و بسزا
خاص فردوسی و آن همّت بیهمتا بود
کلک سحّار نظامی به نگارینتذهیب
کلک مشّاطۀ طبعی که عروسآرا بود
پند سعدی کلمات ملکالعرش عَلا
غزل خواجه سرود ملأ اعلا بود
عاشقی پیشه کن ای دل که به دستان گویند
وامقی بود که دلباختۀ عَذرا بود
گر سخن از صفت قهر و غرور ملّیست
کاوۀ ماست که بر قاف قرون عنقا بود
تاج تاریخ جهان کورش اَهْخامَنِشیست
کز قماش و منشی محتشم و والا بود
عدل کسرا چه هماییست همایونسایه
که نه بر صحنۀ تاریخ چنین سیما بود
شاهِ شطرنجِ فتوحات، همانا نادر
کز سلحشوری و لشکرشکنی غوغا بود
شمع در پردۀ فانوس بهپروا سوزد
ناز پروانه که بیپرده و بیپروا بود
آنچه شاهِ ولی و صوفی صافیمشرب
به صفای تو که دردانۀ این دریا بود
هر گلی کز چمن باغ جنان آبی خورد
نازپروردۀ این خاک عبیرآسا بود
بس توحّش که درو شد به تمدّن تبدیل
آمدن یرغو و رفتن یَسَق و یاسا بود
خاتمِ گمشده را باز بجو ای ایران
که بدان حلقه جهان زیر نگین ما بود
شهریار از تو نوای نی و ناقوس خوش است
این غزل را نسب از کوسِ بلندآوا بود
شهریار
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
حماسۀ ایران
سالها مشعل ما پیشرو دنیا بود
چشم دنیا همه روشن به چراغ ما بود
دُرجِ دارو همه در حُکم حکیم رازی
برجِ حکمت همه با بوعلیِ سینا بود
قرنها مکتب قانون و شفای سینا
با حکیمان جهان مشقِ خطی خوانا بود
عطر عرفان همه با نسخۀ شعر عطّار
اوج فکرت همه با مثنوی ملّا بود
داستانهای حماسی بسرود و بسزا
خاص فردوسی و آن همّت بیهمتا بود
کلک سحّار نظامی به نگارینتذهیب
کلک مشّاطۀ طبعی که عروسآرا بود
پند سعدی کلمات ملکالعرش عَلا
غزل خواجه سرود ملأ اعلا بود
عاشقی پیشه کن ای دل که به دستان گویند
وامقی بود که دلباختۀ عَذرا بود
گر سخن از صفت قهر و غرور ملّیست
کاوۀ ماست که بر قاف قرون عنقا بود
تاج تاریخ جهان کورش اَهْخامَنِشیست
کز قماش و منشی محتشم و والا بود
عدل کسرا چه هماییست همایونسایه
که نه بر صحنۀ تاریخ چنین سیما بود
شاهِ شطرنجِ فتوحات، همانا نادر
کز سلحشوری و لشکرشکنی غوغا بود
شمع در پردۀ فانوس بهپروا سوزد
ناز پروانه که بیپرده و بیپروا بود
آنچه شاهِ ولی و صوفی صافیمشرب
به صفای تو که دردانۀ این دریا بود
هر گلی کز چمن باغ جنان آبی خورد
نازپروردۀ این خاک عبیرآسا بود
بس توحّش که درو شد به تمدّن تبدیل
آمدن یرغو و رفتن یَسَق و یاسا بود
خاتمِ گمشده را باز بجو ای ایران
که بدان حلقه جهان زیر نگین ما بود
شهریار از تو نوای نی و ناقوس خوش است
این غزل را نسب از کوسِ بلندآوا بود
شهریار
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایران بوم
گفتوگو با محمدجان شکوریبخارایی از تاثیرگذارترین شخصیتهای فرهنگی تاجیکستان - تاجیکستان بدون ایران نمیتواند زیست کند
حمیدرضا محمدی
«سبب اساسی سخت جانی زبان فارسی تاجیکی، شاید این است که ریشههای تاریخی عمیقی دارد و در طول عصرها، از معنویت عالی، تاب و توانی یافته است. نیروی بزرگی که حیات معنوی خلق از قدیم جمع میآورد، به فرهنگ و زبان ملی استواری خاصی عطا کرد و قابلیتی داد که در برابر بسیاری آفتها و فاجعههای تاریخ تاب بیاورد.»
یعنی اگر زبان فارسی نبود، اسلام به آن مناطق نمیرفت؟
قطعا نمیرفت. چراکه در آن زمان در آن مناطق زبان اصلی و رسمی فارسی بود و اگر مبلغان فارسی زبان نبودند، قطعا دین اسلام تا آن مناطق نمیگسترد. میخواهم این را به شما بگویم که حتی اسلام هم به زبان فارسی مدیون است.
چرا زبان فارسی از خراسان و ماوراءالنهر به سایر نواحی گسترش پیدا کرد؟ به واقع پرسش این است که خراسان چه ویژگیای دارد که این نقش پایهای را ایفا کرده است؟
خراسان زادگاه یک فرهنگ متعالی است و سرزمین فرهنگ و معنویت است. فرهنگی که هم انسانهای آزادیخواه و وطنپرست را در دامن خود پرورانده و هم انسانهای عالم را؛ چه از نوع عارف و چه از نوع فیلسوف. شما ببینید که خراسان و ماوراءالنهر در تمام واقعههای سیاسی شرکت داشته. حتی جنگهایی هم که در این منطقه اتفاق افتاده، تماما نبردهای دیارخواهی و میهنپرستی بوده است. خراسان مهد فرهنگ و معنویت ایرانزمین است.
از شما خواندهام که در جایی گفته بودید: «زبان فارسی، قدرتمندترین زبان جهان است.» میخواستم چرایی این گفته شما را بدانم؟
چراکه زبان فارسی به لحاظ ادبی و فرهنگی، در قرون متمادی تاثیرات عمیقی را بر گستره وسیعی از جهان گذاشته است و خودش هم هنوز زوایای کشفنشده بسیاری دارد. از سوی دیگر این قدرت را دارد که به همه نیازهای زمان ما در همه رشتهها پاسخ گوید.
حکیم ابوعبدالله رودکی سمرقندی را پدر شعر فارسی دانستهاند و حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی را نیز به دلیل شاهنامه سترگش، کسی میدانند که اگر نبود امروز دیگر اثری از زبان فارسی به معنای اصیلش باقی نمانده بود. شما بهعنوان یک پژوهشگر و ایران شناس فارسی زبان تاجیک، نقش کدام یک را در بقا و استحکام زبان فارسی موثرتر و مهمتر میدانید؟
این دو بزرگوار در میدان ادبیات ما چنان حرکت کردهاند که مضمونش برابر است. مهم این نیست که هریک چه مقدار شعر سرودهاند چراکه به لحاظ کمی، تقریبا هر دو در یک پله ایستادهاند. حتی از لحاظ صفت شعر به این معنا که شعر خواننده را به کدام سو میبرد هم در هر دو اینها برابر و یکسان هستند. فردوسی شاهکار داستانهای فولکلوریک پارسی را سروده است و رودکی هم همه جوانب شعر فارسی را داشته است اما آنها را کمکم کار کرده است. شاید جالب باشد برایتان بگویم که این همرنگی و برابری تا به آنجاست که رودکی دقیقا در همان سالی وفات یافت که فردوسی متولد شد یعنی سال 329 هجری.
پس شاید بهتر باشد که این پرسش را مطرح کنم که آیا اساسا بین ادبیات امروز تاجیک با ادبیات امروز فارسی پیوندی وجود دارد؟
بله وجود دارد. درباره شعر که من هیچ جدایی بین فارسی و تاجیکی نمیبینم. چراکه این فارسی همان است که در گستره ایران بزرگ کاربرد داشته و برای همه ایرانینژادان مشترک و یگانه است و درباره نثر هم که در سوال قبل به شما پاسخ گفتم. اما مجموعا نویسندگان ما به گونهای جدی به آموختن ادبیات معاصر ایرانی مشغولند. به گمان این آشنایی در آینده در شناخت و شعور آنها تاثیر خواهد گذاشت. میخواهم این را بگویم که پیوند وجود دارد و بسیار محکم و استوار است.
در پایان میخواستم نظر شما را درباره ایران بدانم؟
ایران، تاجیکستان و افغانستان در همه زمانها در کنار هم و با هم بودهاند. اما رابطه ایران و تاجیکستان فراتر از اینهاست. من معتقدم که باید روابط این دو، در همه زمینهها گسترش وسیعی یابد چراکه تاجیکستان بدون ایران نمیتواند زیست کند. رابطه ایران و تاجیکستان، رابطه پدر و فرزندی است. ولی جدایی از پدر، در همه امور تنها به ضرر فرزند است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/3886-tajikestan-bedon-iran-nemitavanad-zendegi-konad.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
حمیدرضا محمدی
«سبب اساسی سخت جانی زبان فارسی تاجیکی، شاید این است که ریشههای تاریخی عمیقی دارد و در طول عصرها، از معنویت عالی، تاب و توانی یافته است. نیروی بزرگی که حیات معنوی خلق از قدیم جمع میآورد، به فرهنگ و زبان ملی استواری خاصی عطا کرد و قابلیتی داد که در برابر بسیاری آفتها و فاجعههای تاریخ تاب بیاورد.»
یعنی اگر زبان فارسی نبود، اسلام به آن مناطق نمیرفت؟
قطعا نمیرفت. چراکه در آن زمان در آن مناطق زبان اصلی و رسمی فارسی بود و اگر مبلغان فارسی زبان نبودند، قطعا دین اسلام تا آن مناطق نمیگسترد. میخواهم این را به شما بگویم که حتی اسلام هم به زبان فارسی مدیون است.
چرا زبان فارسی از خراسان و ماوراءالنهر به سایر نواحی گسترش پیدا کرد؟ به واقع پرسش این است که خراسان چه ویژگیای دارد که این نقش پایهای را ایفا کرده است؟
خراسان زادگاه یک فرهنگ متعالی است و سرزمین فرهنگ و معنویت است. فرهنگی که هم انسانهای آزادیخواه و وطنپرست را در دامن خود پرورانده و هم انسانهای عالم را؛ چه از نوع عارف و چه از نوع فیلسوف. شما ببینید که خراسان و ماوراءالنهر در تمام واقعههای سیاسی شرکت داشته. حتی جنگهایی هم که در این منطقه اتفاق افتاده، تماما نبردهای دیارخواهی و میهنپرستی بوده است. خراسان مهد فرهنگ و معنویت ایرانزمین است.
از شما خواندهام که در جایی گفته بودید: «زبان فارسی، قدرتمندترین زبان جهان است.» میخواستم چرایی این گفته شما را بدانم؟
چراکه زبان فارسی به لحاظ ادبی و فرهنگی، در قرون متمادی تاثیرات عمیقی را بر گستره وسیعی از جهان گذاشته است و خودش هم هنوز زوایای کشفنشده بسیاری دارد. از سوی دیگر این قدرت را دارد که به همه نیازهای زمان ما در همه رشتهها پاسخ گوید.
حکیم ابوعبدالله رودکی سمرقندی را پدر شعر فارسی دانستهاند و حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی را نیز به دلیل شاهنامه سترگش، کسی میدانند که اگر نبود امروز دیگر اثری از زبان فارسی به معنای اصیلش باقی نمانده بود. شما بهعنوان یک پژوهشگر و ایران شناس فارسی زبان تاجیک، نقش کدام یک را در بقا و استحکام زبان فارسی موثرتر و مهمتر میدانید؟
این دو بزرگوار در میدان ادبیات ما چنان حرکت کردهاند که مضمونش برابر است. مهم این نیست که هریک چه مقدار شعر سرودهاند چراکه به لحاظ کمی، تقریبا هر دو در یک پله ایستادهاند. حتی از لحاظ صفت شعر به این معنا که شعر خواننده را به کدام سو میبرد هم در هر دو اینها برابر و یکسان هستند. فردوسی شاهکار داستانهای فولکلوریک پارسی را سروده است و رودکی هم همه جوانب شعر فارسی را داشته است اما آنها را کمکم کار کرده است. شاید جالب باشد برایتان بگویم که این همرنگی و برابری تا به آنجاست که رودکی دقیقا در همان سالی وفات یافت که فردوسی متولد شد یعنی سال 329 هجری.
پس شاید بهتر باشد که این پرسش را مطرح کنم که آیا اساسا بین ادبیات امروز تاجیک با ادبیات امروز فارسی پیوندی وجود دارد؟
بله وجود دارد. درباره شعر که من هیچ جدایی بین فارسی و تاجیکی نمیبینم. چراکه این فارسی همان است که در گستره ایران بزرگ کاربرد داشته و برای همه ایرانینژادان مشترک و یگانه است و درباره نثر هم که در سوال قبل به شما پاسخ گفتم. اما مجموعا نویسندگان ما به گونهای جدی به آموختن ادبیات معاصر ایرانی مشغولند. به گمان این آشنایی در آینده در شناخت و شعور آنها تاثیر خواهد گذاشت. میخواهم این را بگویم که پیوند وجود دارد و بسیار محکم و استوار است.
در پایان میخواستم نظر شما را درباره ایران بدانم؟
ایران، تاجیکستان و افغانستان در همه زمانها در کنار هم و با هم بودهاند. اما رابطه ایران و تاجیکستان فراتر از اینهاست. من معتقدم که باید روابط این دو، در همه زمینهها گسترش وسیعی یابد چراکه تاجیکستان بدون ایران نمیتواند زیست کند. رابطه ایران و تاجیکستان، رابطه پدر و فرزندی است. ولی جدایی از پدر، در همه امور تنها به ضرر فرزند است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/3886-tajikestan-bedon-iran-nemitavanad-zendegi-konad.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
دکتر جمال رضایی
بریده از گزارشی بلند
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
تا ماه شهریور به انجام نرسیده شاید که یادی کنیم به بزرگی و نیکی و فرایستگی از دکتر جمال رضایی.
او شهریور 1305 در بیرجند بزاد. جدش صندوقدار دستگاه علم بود، و فرزندانش را به نام جدشان به «اولاده صندوقدار» میشناختند.
در بیرجند و مشهد و تهران درس خواند تا دکترای زبان و ادبیات فارسی گرفت. کتیبه سنگی «کال جنگال» را او شناسایی کرد. دکتر صادق کیا آن را خواند و معلوم شد که از آثار دوره پارتهاست. از سال 1335 تا 1339 استاد و معاون دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی بود.
سپس به تهران رفت. تدریس و تحقیق کرد. سرپرست موسسه زبانهای خارجی، سرپرست امور اداری دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، و معاون دانشکده شد. چندی رییس گروه آموزش فرهنگ و زبانهای باستانی بود و بازپسین سمتش معاونت دانشگاه تهران و معاونت وزارت علوم و آموزش عالی بود.
مردی قدرتمند و متنفذ شده بود. نفوذ و اقتدارش صرف کمک به عموم میشد. نگران خودش نبود.
زمانی حزب رستاخیز به رای شاه در کشور تاسیس شد. حزب، وجود اجتماعی نداشت و ناچار برای کسب وجاهت از حضور برخی شخصیتهای صاحب نام بهره میگرفت. پیوستن کسانی چون دکتر رضایی به حزب، از جنس تسلیم و رضا بود، آنگاه که جز آن چارهای نیست!
سال 1357 دهانش برای آشی که نخورده بود سوخت. خبر اخراج او و جمع استادانی از دانشگاه تهران روز 29 اسفند آن سال انتشار یافت. زندگی را پس از آن در تنگناهایی گذراند که برازنده دانشی مردی چونان او نبود. . . . .
رنجهای گران را تاب آورد. یکی از سرودههایش در همان سالها سخنی است رسا از دلتنگیهای جانکاه او:
هر دم اندوهی گران، هر لحظه رنجی جانشکار
آید از نو نزد من بهر مبارکباد من
قصه کوته، جان فشاندم سالها در راه علم
عشق ورزیدم به ایران، کشور فرخار من
لیک جز اندوه و حرمان، جز مرارت هر چه بود
حاصل آن گشت، آذر ماه در خرداد من
در دوره خانهنشینی آثاری گرد آورد که پس از درگذشتش منتشر شد. «واژه نامه گویش بیرجند» و «بیرجند نامه» از آن جمله است. این کتابها گویش بیرجندی را ثبت کرده و از نابودی رهانیده است. جا دارد دکتر رضایی را ناجی گویش بیرجند بشناسیم و نامش را بر هر کوی و برزن دیارمان بگذاریم. سازمان یونسکو برای ثبت گویشهای مردم دنیا خرجها میکند. دکتر رضایی چنان کاری بزرگ را یک تنه به انجام آورد.
روز 19 خرداد ماه 1380 در تهران درگذشت . پیکرش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
دکتر اندوهجردی در مقدمه بر «بیرجندنامه» شعری را آورده، سزاوار دکتر جمال رضایی:
شیر را بر گردن اَر زنجیر بود
بر همه زنجیرسازان میر بود.
دکتر جمال رضایی هنوز «میر» است.
میر ادب پارسی،
میر آزادگی،
میر بر زنجیرسازان. . . !
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
دکتر جمال رضایی
بریده از گزارشی بلند
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
تا ماه شهریور به انجام نرسیده شاید که یادی کنیم به بزرگی و نیکی و فرایستگی از دکتر جمال رضایی.
او شهریور 1305 در بیرجند بزاد. جدش صندوقدار دستگاه علم بود، و فرزندانش را به نام جدشان به «اولاده صندوقدار» میشناختند.
در بیرجند و مشهد و تهران درس خواند تا دکترای زبان و ادبیات فارسی گرفت. کتیبه سنگی «کال جنگال» را او شناسایی کرد. دکتر صادق کیا آن را خواند و معلوم شد که از آثار دوره پارتهاست. از سال 1335 تا 1339 استاد و معاون دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی بود.
سپس به تهران رفت. تدریس و تحقیق کرد. سرپرست موسسه زبانهای خارجی، سرپرست امور اداری دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، و معاون دانشکده شد. چندی رییس گروه آموزش فرهنگ و زبانهای باستانی بود و بازپسین سمتش معاونت دانشگاه تهران و معاونت وزارت علوم و آموزش عالی بود.
مردی قدرتمند و متنفذ شده بود. نفوذ و اقتدارش صرف کمک به عموم میشد. نگران خودش نبود.
زمانی حزب رستاخیز به رای شاه در کشور تاسیس شد. حزب، وجود اجتماعی نداشت و ناچار برای کسب وجاهت از حضور برخی شخصیتهای صاحب نام بهره میگرفت. پیوستن کسانی چون دکتر رضایی به حزب، از جنس تسلیم و رضا بود، آنگاه که جز آن چارهای نیست!
سال 1357 دهانش برای آشی که نخورده بود سوخت. خبر اخراج او و جمع استادانی از دانشگاه تهران روز 29 اسفند آن سال انتشار یافت. زندگی را پس از آن در تنگناهایی گذراند که برازنده دانشی مردی چونان او نبود. . . . .
رنجهای گران را تاب آورد. یکی از سرودههایش در همان سالها سخنی است رسا از دلتنگیهای جانکاه او:
هر دم اندوهی گران، هر لحظه رنجی جانشکار
آید از نو نزد من بهر مبارکباد من
قصه کوته، جان فشاندم سالها در راه علم
عشق ورزیدم به ایران، کشور فرخار من
لیک جز اندوه و حرمان، جز مرارت هر چه بود
حاصل آن گشت، آذر ماه در خرداد من
در دوره خانهنشینی آثاری گرد آورد که پس از درگذشتش منتشر شد. «واژه نامه گویش بیرجند» و «بیرجند نامه» از آن جمله است. این کتابها گویش بیرجندی را ثبت کرده و از نابودی رهانیده است. جا دارد دکتر رضایی را ناجی گویش بیرجند بشناسیم و نامش را بر هر کوی و برزن دیارمان بگذاریم. سازمان یونسکو برای ثبت گویشهای مردم دنیا خرجها میکند. دکتر رضایی چنان کاری بزرگ را یک تنه به انجام آورد.
روز 19 خرداد ماه 1380 در تهران درگذشت . پیکرش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
دکتر اندوهجردی در مقدمه بر «بیرجندنامه» شعری را آورده، سزاوار دکتر جمال رضایی:
شیر را بر گردن اَر زنجیر بود
بر همه زنجیرسازان میر بود.
دکتر جمال رضایی هنوز «میر» است.
میر ادب پارسی،
میر آزادگی،
میر بر زنجیرسازان. . . !
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
🔸ایران را اندیشه ایرانشهری حفظ کرد،نه زبان فارسی / جواد طباطبایی
🔹تا حدود سی سال پیش، کلمه ایران را نمیتوانستیم زیاد بهکار ببریم و من برای یک متن باید مجوز میگرفتم و ناچار شدم برخی ایرانزمینها را حذف کنم در حالی که ایران یک مقوله تاریخی بسیار مشخص است و نمیتوانید آن را حذف کنید. کلماتی هستند که در حدود ۱۴۰۰ سالی که زبان فارسی، زبان ما و زبان ملی ما است، همه جا به کار رفتهاند و نمیتوانیم آنها را سانسور کنیم. بعدا که بحران بهتدریج عمیقتر و عمیقتر میشد، من بعضی از آن ایرانزمین ها را دوباره برگرداندم و دوباره وارد متن کردم. اینها جزو واقعیتها است و به قول یک اقتصاددان، واقعیتها سمج اند.در ایران، دین اسلام سه چهار قرن قبل از نظامالملک، دین رسمی شده بود اما بهخلاف بسیاری کشورهای دیگر که به جهان اسلام پیوستند و امروز به آنها میگوییم کشورهای اسلامی، نظام اندیشه سیاسی در ایران، از ورای اسلام، حفظ شد و به دوره بعد از اسلام نیز انتقال یافت.
برای خواندن ادامه متن اینجا بزنید
@shahnamehpajohan
🔹تا حدود سی سال پیش، کلمه ایران را نمیتوانستیم زیاد بهکار ببریم و من برای یک متن باید مجوز میگرفتم و ناچار شدم برخی ایرانزمینها را حذف کنم در حالی که ایران یک مقوله تاریخی بسیار مشخص است و نمیتوانید آن را حذف کنید. کلماتی هستند که در حدود ۱۴۰۰ سالی که زبان فارسی، زبان ما و زبان ملی ما است، همه جا به کار رفتهاند و نمیتوانیم آنها را سانسور کنیم. بعدا که بحران بهتدریج عمیقتر و عمیقتر میشد، من بعضی از آن ایرانزمین ها را دوباره برگرداندم و دوباره وارد متن کردم. اینها جزو واقعیتها است و به قول یک اقتصاددان، واقعیتها سمج اند.در ایران، دین اسلام سه چهار قرن قبل از نظامالملک، دین رسمی شده بود اما بهخلاف بسیاری کشورهای دیگر که به جهان اسلام پیوستند و امروز به آنها میگوییم کشورهای اسلامی، نظام اندیشه سیاسی در ایران، از ورای اسلام، حفظ شد و به دوره بعد از اسلام نیز انتقال یافت.
برای خواندن ادامه متن اینجا بزنید
@shahnamehpajohan
🔸بیست و نهم شهریور ۱۳۱۲،
«محمدعلی فروغی »، نخستوزیر ،انجمن آثار ملی را تأسیس و طرح تأسیس دانشگاه تهران را تدوین کرد. شالودهی فرهنگستان زبان پارسی و برنامهی ساخت آرامگاه حافظ و سعدی هم در این روز رسمیت یافت.
https://www.tg-me.com/eshtadan
«محمدعلی فروغی »، نخستوزیر ،انجمن آثار ملی را تأسیس و طرح تأسیس دانشگاه تهران را تدوین کرد. شالودهی فرهنگستان زبان پارسی و برنامهی ساخت آرامگاه حافظ و سعدی هم در این روز رسمیت یافت.
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
🔴 ۳۰ شهریور زاد روز #فریدون_مشیری شاعر عاشقانه ها
"صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را
در پیش چشم خلق پنهان می کنند."
#فریدون_مشیری
https://www.tg-me.com/eshtadan
"صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را
در پیش چشم خلق پنهان می کنند."
#فریدون_مشیری
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from هیچستان
روز جهانی خر
میگویند امروز، روز جهانی خر است . این روز برای سپاسگزاری از حیوانی نامگذاری شدهاست که شش هفت هزار سال است که در کنار انسان بوده و برایش بار میبرد. نقش خر در تمدن انسان از بسیاری از انسانها بیشتر بوده است. با انساننماها، و به تعبیر حضرت مولانا ابلیسان آدمرو، که جز ستم و بیداد و مردمآزاری کار دیگری نکرده و نمیکنند که اصلا طرف قیاس نیست.
ﺷﻌﺮى از ایرج میرزا به مناسبت این روز در فضای مجازی پخش شده است که بهتر دیدم در اینجا نیز پخش شود:
مناظره با خر
"ایرج میرزا "
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ.
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ.
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ !
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ.
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ.
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢِ ﺗﻦِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ.
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ.
ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ نَه رُﺑﻮﺩﯾﻢ.
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐُﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ بُرَﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐِ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑُﺮَﺩ ﻧﺎﻥ ؟
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳَﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪِ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ.
ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ.
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ
حضرت شیخاجل سعدیشیرازی علیهالرحمه در باب نخست گلستان حکایتی زیبا دارد که بخش نخست آن به نقل بیرزد:
غافلی را شنیدم که خانهی رعیت خراب کردی تا خزانهی سلطان آباد کند، بیخبر از قول حکیمان که گفتهاند هر که خدای را عزوجل بیازارد تا دل خلقی به دست آرد خداوند تعالی همان خلق را بر او گمارد تا دمار از روزگارش برآرد
آتش سوزان نکند با سپند
آنچه کند دود دل دردمند
سر جمله حیوانات گویند که شیر است و اذل جانوران خر و به اتفاق خر باربر به که شیر مردمدر
مسکین خر اگرچه بی تمیز است
چون بار همی برد عزیز است
گاوان و خران باربردار
به ز آدمیان مردمآزار
هماهنگونه که میبینید حضرت سعدی رحمةالله علیه مردمآزاری را خداآزاری شمرده است و این البته مبتنیست بر آیات و روایات که شرح آن در این مختصر نگنجد.
پیش از انقلاب در ایران حزبی داشتیم به نام حزب خران. جا دارد این حزب دوباره برپا شود.
همچنین خوب است پژوهشگران ایرانی دربارهی نقش خر در تاریخ و فرهنگ و ادب ایران دستی بجنبانند...
#داریوش_رحمانیان
سیام شهریور هزار و چهارصد و دو
https://www.tg-me.com/hichestandr
میگویند امروز، روز جهانی خر است . این روز برای سپاسگزاری از حیوانی نامگذاری شدهاست که شش هفت هزار سال است که در کنار انسان بوده و برایش بار میبرد. نقش خر در تمدن انسان از بسیاری از انسانها بیشتر بوده است. با انساننماها، و به تعبیر حضرت مولانا ابلیسان آدمرو، که جز ستم و بیداد و مردمآزاری کار دیگری نکرده و نمیکنند که اصلا طرف قیاس نیست.
ﺷﻌﺮى از ایرج میرزا به مناسبت این روز در فضای مجازی پخش شده است که بهتر دیدم در اینجا نیز پخش شود:
مناظره با خر
"ایرج میرزا "
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ.
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ.
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ !
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ.
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ.
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢِ ﺗﻦِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ.
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ.
ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ نَه رُﺑﻮﺩﯾﻢ.
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐُﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ بُرَﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐِ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑُﺮَﺩ ﻧﺎﻥ ؟
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳَﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪِ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ.
ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ.
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ
حضرت شیخاجل سعدیشیرازی علیهالرحمه در باب نخست گلستان حکایتی زیبا دارد که بخش نخست آن به نقل بیرزد:
غافلی را شنیدم که خانهی رعیت خراب کردی تا خزانهی سلطان آباد کند، بیخبر از قول حکیمان که گفتهاند هر که خدای را عزوجل بیازارد تا دل خلقی به دست آرد خداوند تعالی همان خلق را بر او گمارد تا دمار از روزگارش برآرد
آتش سوزان نکند با سپند
آنچه کند دود دل دردمند
سر جمله حیوانات گویند که شیر است و اذل جانوران خر و به اتفاق خر باربر به که شیر مردمدر
مسکین خر اگرچه بی تمیز است
چون بار همی برد عزیز است
گاوان و خران باربردار
به ز آدمیان مردمآزار
هماهنگونه که میبینید حضرت سعدی رحمةالله علیه مردمآزاری را خداآزاری شمرده است و این البته مبتنیست بر آیات و روایات که شرح آن در این مختصر نگنجد.
پیش از انقلاب در ایران حزبی داشتیم به نام حزب خران. جا دارد این حزب دوباره برپا شود.
همچنین خوب است پژوهشگران ایرانی دربارهی نقش خر در تاریخ و فرهنگ و ادب ایران دستی بجنبانند...
#داریوش_رحمانیان
سیام شهریور هزار و چهارصد و دو
https://www.tg-me.com/hichestandr
Telegram
هیچستان
غیر حق در هر دو عالم هیچ نیست
Forwarded from اتچ بات
#ژاله_آموزگار:
«کوشیدن» را کنار گذاشته ایم و « سعی کردم» را جایگزین کرده ایم
فعل «كوشيدن» را كنار گذاشتهايم و «سعى كردن» را جايگزين كردهايم. ما از «كوشيدن»، «كوشا»، «كوشنده» و «كوشش» مىسازيم اما از «سعى كردن» چه چيزى را مىتوان ساخت؟ اينگونه است كه زبان زايايى خود را از دست مىدهد و سترون مىشود.
@shahnamehpajohan
#ژاله_آموزگار:
اساطیر مانوی را در مقایسه با اساطیر ایرانی کمتر می پسندم
به جز اعتقاد به ثنويت (نور و ظلمت) باقى افكار مانی كمتر ايرانى هستند. و البته ثنويت نيز در آيين او برعكس ايران كه آگاهانه و به خواست اهورهمزدا رخ مىدهد، تصادفى و غيرعمدى اتفاق مىافتد. بد نيست اين مطلب را اضافه كنم كه ما بايد ممنون زردشت باشيم كه از ميان همه خدايانى كه در آن زمان نامشان در رأس قدرت بود، او خداى خِرد را اهميت بيشترى بخشيد و در رأس قرار داد. من براى مانى احترام بسيار قائلم، او شخصيت فوقالعادهاى بود و نبوغ ويژهاى داشت اما مانويت گاهى مرا آزار مىدهد و من اساطير مانوى را در مقايسه با اساطير ايرانى كمتر مىپسندم.
@shahnamehpajohan
#ژاله_آموزگار:
انسان در اساطیر ایرانی همکار اهورامزدا است
اساطير ما ويژگىهايى خود را دارند. انسان در اساطير ايرانى با اين هدف آفريده شد تا همكار و همپيمان اهورامزدا باشد و با اهريمن مبارزه كند. اما در اسطوره گيل گمش ديد ديگرى وجود دارد؛ در آنجا جاودانگى از آن خدايان است و انسان تشويق به لذت بردن از زندگى مىشود. البته تفكر هر قومى با اقليم جغرافيايى آن قوم در ارتباط است. بينالنهرين منطقه خوش آب و هوايى است و وضع جغرافيايى اين اقليم در وضع اجتماعى و باورهاى آن تأثيرگذار بوده است. نكته ديگر وجوه متفاوت خدايان فرهنگها با يكديگر است. هر فرهنگ خداى خود را آنگونه تصوير مىكند كه مشخصه محيط خود او بوده است. از سوى ديگر بايد اضافه كنم ما هرگز به خدايان خود تجسم نبخشيديم و اين موضوع هم به نفع ما بوده است و هم به ضرر ما، جاى سربلندى است كه هرگز انديشههاى مقدس خود را با خاك و سنگ مجسم نكردهايم اما از طرف ديگر جاى افسوس است، چرا كه اگر مجسم مىكرديم مىتوانستيم چه شاهكارهايى خلق كنيم.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔸 https://www.tg-me.com/eshtadan
«کوشیدن» را کنار گذاشته ایم و « سعی کردم» را جایگزین کرده ایم
فعل «كوشيدن» را كنار گذاشتهايم و «سعى كردن» را جايگزين كردهايم. ما از «كوشيدن»، «كوشا»، «كوشنده» و «كوشش» مىسازيم اما از «سعى كردن» چه چيزى را مىتوان ساخت؟ اينگونه است كه زبان زايايى خود را از دست مىدهد و سترون مىشود.
@shahnamehpajohan
#ژاله_آموزگار:
اساطیر مانوی را در مقایسه با اساطیر ایرانی کمتر می پسندم
به جز اعتقاد به ثنويت (نور و ظلمت) باقى افكار مانی كمتر ايرانى هستند. و البته ثنويت نيز در آيين او برعكس ايران كه آگاهانه و به خواست اهورهمزدا رخ مىدهد، تصادفى و غيرعمدى اتفاق مىافتد. بد نيست اين مطلب را اضافه كنم كه ما بايد ممنون زردشت باشيم كه از ميان همه خدايانى كه در آن زمان نامشان در رأس قدرت بود، او خداى خِرد را اهميت بيشترى بخشيد و در رأس قرار داد. من براى مانى احترام بسيار قائلم، او شخصيت فوقالعادهاى بود و نبوغ ويژهاى داشت اما مانويت گاهى مرا آزار مىدهد و من اساطير مانوى را در مقايسه با اساطير ايرانى كمتر مىپسندم.
@shahnamehpajohan
#ژاله_آموزگار:
انسان در اساطیر ایرانی همکار اهورامزدا است
اساطير ما ويژگىهايى خود را دارند. انسان در اساطير ايرانى با اين هدف آفريده شد تا همكار و همپيمان اهورامزدا باشد و با اهريمن مبارزه كند. اما در اسطوره گيل گمش ديد ديگرى وجود دارد؛ در آنجا جاودانگى از آن خدايان است و انسان تشويق به لذت بردن از زندگى مىشود. البته تفكر هر قومى با اقليم جغرافيايى آن قوم در ارتباط است. بينالنهرين منطقه خوش آب و هوايى است و وضع جغرافيايى اين اقليم در وضع اجتماعى و باورهاى آن تأثيرگذار بوده است. نكته ديگر وجوه متفاوت خدايان فرهنگها با يكديگر است. هر فرهنگ خداى خود را آنگونه تصوير مىكند كه مشخصه محيط خود او بوده است. از سوى ديگر بايد اضافه كنم ما هرگز به خدايان خود تجسم نبخشيديم و اين موضوع هم به نفع ما بوده است و هم به ضرر ما، جاى سربلندى است كه هرگز انديشههاى مقدس خود را با خاك و سنگ مجسم نكردهايم اما از طرف ديگر جاى افسوس است، چرا كه اگر مجسم مىكرديم مىتوانستيم چه شاهكارهايى خلق كنيم.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔸 https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
attach 📎
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
مهر
یکم مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
آغاز مهر ماه امسال ساعت ده و بیست دقیقه پیش از نیمروز شنبه یکم مهر است. در این ساعت پاییز در سراسر نیمکره شمالی آغاز میشود.
واژه مهر
مهر در اوستا و در کتیبههای هخامنشی Mithra و در سنسکریت Mitra آمده. از این واژه معناهای گوناگون برمیآید. مهر، نام هفتمین ماه در گاهشماری خورشیدی است. عهد و پیمان و محبت از معناهای مهر است. خورشید را در پارسی مهر گویند. برخی نامها با پیوند مهر است، چون مهرداد. در تورات، نام خزانهدار کوروش میترادات آمده. مهر در آیین زرتشتی یکی از فریشتگان است و بدین روی نام مهر را بر آتشکدهها گذاشتهاند، چون آذربرزین مهر.
مهر در پزشکی با نام میتریداتیسم آمده و آن به استعمال پارهای زهر گفته شود، چندان که پیوسته بر اندازه استعمال افزوده گردد. مهرداد بزرگ، شاهنشاه ایران، در گیرودار پیکار با روم پیوسته اندکی زهر میخورد تا بدنش به آن خوگیر شود و زهر دشمن بر او کار نکند.
جشن مهرگان
روز شانزدهم ماه مهر به نام روز مهر نامیده شده و آغاز جشن مهرگان است. به نوشته بندهش در این روز مشی و مشیانه پدید آمدند. این جشن شش روز است و روز انجام آن مهرگان خاصه است.
برخی آیین های جشن مهرگان
جشن مهرگان بسیار شاد بوده. برخی از آیینهای آن چنین بوده:
شاهنشاهان هخامنشی در این جشن رخت فاخر ارغوانی بر تن میکردند و با هممیهنان میرقصیدند. ساتراپ ارمنستان بیست هزار کره اسپ به دربار شاهنشاه ایران میفرستاد. اردشیر پاپکان و خسرو انوشه روان به همه رخت نو میبخشیدند. موبدان موبد ایران خونچهای به پیشگاه شاهنشاه میآورد که در آن لیمو و شکر و نیلوفر و به و سیب و انگور سفید و مورد چیده بود.
جشن مهرگان به اندازهای بزرگ بوده که استیلای عرب بر ایران هم آن را از میان نبرد. اما از زمان چیرگی مغولان رفته رفته از میان برفت.
رخدادها
گویند که خدای در این روز زمین را بیافرید و در پیکرها روان بدمید. در این روز ماه از خورشید روشنایی گرفت و تابان شد. فریدون بر ضحاک چیره شد و خود بر تخت نشست. هم لهراسپ در این روز بر تخت نشست.
در اوستا
در اوستا مهر یشت به نام مهر است. این یشت در 35 فرگرد و 146 پاره است. مهر یشت یادآور روزگار آریاییان و نمایانگر اصلاحات زرتشت پیامبر است.
مهر پشت دو سخن بزرگ دارد: راستی و دلیری. همین یشت پشتوانه فرهنگی ایران باستان شد و راستگویی و پهلوانی در ایرن بگسترد و از خوی ایرانیان شد.
در روم
چون شاهنشاهان ایران نگاهی ویژه به مهر داشتند و سپاهیان ایرانی پیروزی خود را از مهر میدانستند ستایش مهر با ایرانیان به هر کجای پراکنده شد. در جنگها به سربازان رومی سرایت کرد. در یونان که خدای خورشید (هلیوس) پرستیده میشد آیین مهر ایرانی با آن درپیوست و به کشورهای اروپایی رفت.
معبد مهر
معبد مهر را مهرائوم نامیدند و آن سردابی یا غاری در زیرزمین بود.
سخنی چند از مهر یشت
میستاییم مهرِ دارنده دشتهای فراخ را که به سرزمینهای آریایی خان و مان با آرامش و خوشی ببخشد.
اگر بزرگ خانواده، بزرگ ده، رییس ناحیه، یا شهریار مملکت دروغ گوید آنگاه مهر خشمناک شود و بزرگ خانواده، بزرگ ده، رییس ناحیه و شهریار مملکت را تباه سازد.
به ستایش ما گوش فرا ده ای مهر،
ستایش ما را بپذیر ای مهر،
خواسته ما را برآور ای مهر.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
مهر
یکم مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
آغاز مهر ماه امسال ساعت ده و بیست دقیقه پیش از نیمروز شنبه یکم مهر است. در این ساعت پاییز در سراسر نیمکره شمالی آغاز میشود.
واژه مهر
مهر در اوستا و در کتیبههای هخامنشی Mithra و در سنسکریت Mitra آمده. از این واژه معناهای گوناگون برمیآید. مهر، نام هفتمین ماه در گاهشماری خورشیدی است. عهد و پیمان و محبت از معناهای مهر است. خورشید را در پارسی مهر گویند. برخی نامها با پیوند مهر است، چون مهرداد. در تورات، نام خزانهدار کوروش میترادات آمده. مهر در آیین زرتشتی یکی از فریشتگان است و بدین روی نام مهر را بر آتشکدهها گذاشتهاند، چون آذربرزین مهر.
مهر در پزشکی با نام میتریداتیسم آمده و آن به استعمال پارهای زهر گفته شود، چندان که پیوسته بر اندازه استعمال افزوده گردد. مهرداد بزرگ، شاهنشاه ایران، در گیرودار پیکار با روم پیوسته اندکی زهر میخورد تا بدنش به آن خوگیر شود و زهر دشمن بر او کار نکند.
جشن مهرگان
روز شانزدهم ماه مهر به نام روز مهر نامیده شده و آغاز جشن مهرگان است. به نوشته بندهش در این روز مشی و مشیانه پدید آمدند. این جشن شش روز است و روز انجام آن مهرگان خاصه است.
برخی آیین های جشن مهرگان
جشن مهرگان بسیار شاد بوده. برخی از آیینهای آن چنین بوده:
شاهنشاهان هخامنشی در این جشن رخت فاخر ارغوانی بر تن میکردند و با هممیهنان میرقصیدند. ساتراپ ارمنستان بیست هزار کره اسپ به دربار شاهنشاه ایران میفرستاد. اردشیر پاپکان و خسرو انوشه روان به همه رخت نو میبخشیدند. موبدان موبد ایران خونچهای به پیشگاه شاهنشاه میآورد که در آن لیمو و شکر و نیلوفر و به و سیب و انگور سفید و مورد چیده بود.
جشن مهرگان به اندازهای بزرگ بوده که استیلای عرب بر ایران هم آن را از میان نبرد. اما از زمان چیرگی مغولان رفته رفته از میان برفت.
رخدادها
گویند که خدای در این روز زمین را بیافرید و در پیکرها روان بدمید. در این روز ماه از خورشید روشنایی گرفت و تابان شد. فریدون بر ضحاک چیره شد و خود بر تخت نشست. هم لهراسپ در این روز بر تخت نشست.
در اوستا
در اوستا مهر یشت به نام مهر است. این یشت در 35 فرگرد و 146 پاره است. مهر یشت یادآور روزگار آریاییان و نمایانگر اصلاحات زرتشت پیامبر است.
مهر پشت دو سخن بزرگ دارد: راستی و دلیری. همین یشت پشتوانه فرهنگی ایران باستان شد و راستگویی و پهلوانی در ایرن بگسترد و از خوی ایرانیان شد.
در روم
چون شاهنشاهان ایران نگاهی ویژه به مهر داشتند و سپاهیان ایرانی پیروزی خود را از مهر میدانستند ستایش مهر با ایرانیان به هر کجای پراکنده شد. در جنگها به سربازان رومی سرایت کرد. در یونان که خدای خورشید (هلیوس) پرستیده میشد آیین مهر ایرانی با آن درپیوست و به کشورهای اروپایی رفت.
معبد مهر
معبد مهر را مهرائوم نامیدند و آن سردابی یا غاری در زیرزمین بود.
سخنی چند از مهر یشت
میستاییم مهرِ دارنده دشتهای فراخ را که به سرزمینهای آریایی خان و مان با آرامش و خوشی ببخشد.
اگر بزرگ خانواده، بزرگ ده، رییس ناحیه، یا شهریار مملکت دروغ گوید آنگاه مهر خشمناک شود و بزرگ خانواده، بزرگ ده، رییس ناحیه و شهریار مملکت را تباه سازد.
به ستایش ما گوش فرا ده ای مهر،
ستایش ما را بپذیر ای مهر،
خواسته ما را برآور ای مهر.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
Forwarded from خردسرای فردوسی
دران زلالِ بیکران
به استاد شجریان
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآورد
به روی نقشهٔ وطن، صدات چون کند سفر
کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد
برون زِ ترس و لرزها گذر کند ز مرزها
بهار بیکرانهای به زیب و فر برآورد
چو موجِ آن ترانهها برآید از کرانهها
جوانههای ارغوان زِ بیشه سر برآورد
بهار جاودانهای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغِ ما گُلِ ظفر برآورد
سیاهی از وطن رمد، سپیدهای جوان دمد
چو آذرخشِ نغمهات زِ شب شرر برآورد
شب ارچه های و هو کند، زِ خویش شستشو کند
دران زلال بیکران دمی اگر برآورد
صدای تُست جادهای که میرود که میرود
به باغ اشتیاق ما وزان سحر برآورد
بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما
هزار قمریِ جوان دوباره پَر برآورد
سفیرِ شادی وطن صفیر نغمههای تُست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
@kheradsarayeferdowsi
به استاد شجریان
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآورد
به روی نقشهٔ وطن، صدات چون کند سفر
کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد
برون زِ ترس و لرزها گذر کند ز مرزها
بهار بیکرانهای به زیب و فر برآورد
چو موجِ آن ترانهها برآید از کرانهها
جوانههای ارغوان زِ بیشه سر برآورد
بهار جاودانهای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغِ ما گُلِ ظفر برآورد
سیاهی از وطن رمد، سپیدهای جوان دمد
چو آذرخشِ نغمهات زِ شب شرر برآورد
شب ارچه های و هو کند، زِ خویش شستشو کند
دران زلال بیکران دمی اگر برآورد
صدای تُست جادهای که میرود که میرود
به باغ اشتیاق ما وزان سحر برآورد
بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما
هزار قمریِ جوان دوباره پَر برآورد
سفیرِ شادی وطن صفیر نغمههای تُست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
حافظ
و روضهخوانِ پیرِ دهِ ما
#یکشنبه_ها_و_حافظ
حدود نیم قرن قبل در یک مصاحبه، در ۱۳۴۴، به مناسبتی نقل کردم که روضهخوانِ پیرِ ده ما در روز پس از عاشورا، وقتی به توصیف اسارت اهلبیت و گرداندنِ سَرِ حضرت امام حسین «ع» در بازارِ شام و نیز گرداندنِ حضرت زینب «س» در کنارِ سر بریده و در میان «پرده عماری» میپرداخت این بیت حافظ را با صوت حزین میخواند:
در کار گُلاب و گُل حکم ازلی این بود
کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد
هیچ کس نمیتواند تردید کند که این ابتکارِ او کشف یکی از شبکههای غایبِ متنِ شعر حافظ است. اگرچه بیش از آنکه مصداقِ نگاه ساختاری باشد با هرمنوتیک مشابهاتی دارد.
از این دیدگاه، هر «متن» دارای یک حافظه است. آنچه در ضمیرِ آگاه این متن موجود است، همان است که از صورت آن استخراج میکنیم ولی کشفِ تمامی آنچه در حافظهٔ متن موجود است و آنچه در ضمیر نابهخودِ آن وجود دارد، زمانِ بینهایتی میطلبد. قرائتِ اولیه که از راهِ صورت و روابط اجزای صورت حاصل میشود در حقیقت استخراج ضمیر آگاهِ متن است که بسته است و محدود و آنچه از راه تأمل در ساختار حاصل میشود استخراجِ حافظهٔ مغفول یا ضمیرِ نابهخودِ متن است.
استخراج تمامی آنچه در حافظهٔ متن وجود دارد کار یک تن و یک نسل نیست، کارِ تمامی کسانی است که بالقوه، تا آخرالزمان، با آن متن سر و کار دارند.
هر متنِ هنری عملاً متنی ژنراتیو یا زایا است و متن های دیگر را از درون خود آشکار میکند. در همان مثالِ شعرِ «در کارِ گلاب و گل...» متنِ بیت حافظ چه بسیار متنهای دیگری را که از درونِ خود متولد کرده و یکی از آن بسیارها همین قرائتِ آن روضهخوانِ دهِ ما است.
همین متنِ زادهشده در ذهنِ آن پیرمرد، خود در ذهنِ من و بسیاری کسان که این سخن را از من شنیدهاند تاکنون سبب زایش متنهای دیگری شده است که هرکدام میتواند زهدانِ تولّدِ متنهای دیگر باشد.
به این دلیل هر متن ادبی را یک متن زایا " generative " میتوان نامگذاری کرد. هر قرائتِ درست و بافرهنگِ وسیع که بتواند یک شبکهٔ غایب را احضار کند، خود میتواند زاده شدنِ متنِ دیگری تلقی شود که آن متن خود آبستن متنهای دیگری باشد.
بر روی هم، شعرْ محصولِ دو نظام است:
صوتی و معنایی؛ و هر کدام از این نظامهای صوتی و معنایی عرصههای بینهایت تجربه هنرمنداناند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، سخن، صص ۱۸۲-۱۸۰
#یکشنبهها_و_حافظ
#حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
حافظ
و روضهخوانِ پیرِ دهِ ما
#یکشنبه_ها_و_حافظ
حدود نیم قرن قبل در یک مصاحبه، در ۱۳۴۴، به مناسبتی نقل کردم که روضهخوانِ پیرِ ده ما در روز پس از عاشورا، وقتی به توصیف اسارت اهلبیت و گرداندنِ سَرِ حضرت امام حسین «ع» در بازارِ شام و نیز گرداندنِ حضرت زینب «س» در کنارِ سر بریده و در میان «پرده عماری» میپرداخت این بیت حافظ را با صوت حزین میخواند:
در کار گُلاب و گُل حکم ازلی این بود
کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد
هیچ کس نمیتواند تردید کند که این ابتکارِ او کشف یکی از شبکههای غایبِ متنِ شعر حافظ است. اگرچه بیش از آنکه مصداقِ نگاه ساختاری باشد با هرمنوتیک مشابهاتی دارد.
از این دیدگاه، هر «متن» دارای یک حافظه است. آنچه در ضمیرِ آگاه این متن موجود است، همان است که از صورت آن استخراج میکنیم ولی کشفِ تمامی آنچه در حافظهٔ متن موجود است و آنچه در ضمیر نابهخودِ آن وجود دارد، زمانِ بینهایتی میطلبد. قرائتِ اولیه که از راهِ صورت و روابط اجزای صورت حاصل میشود در حقیقت استخراج ضمیر آگاهِ متن است که بسته است و محدود و آنچه از راه تأمل در ساختار حاصل میشود استخراجِ حافظهٔ مغفول یا ضمیرِ نابهخودِ متن است.
استخراج تمامی آنچه در حافظهٔ متن وجود دارد کار یک تن و یک نسل نیست، کارِ تمامی کسانی است که بالقوه، تا آخرالزمان، با آن متن سر و کار دارند.
هر متنِ هنری عملاً متنی ژنراتیو یا زایا است و متن های دیگر را از درون خود آشکار میکند. در همان مثالِ شعرِ «در کارِ گلاب و گل...» متنِ بیت حافظ چه بسیار متنهای دیگری را که از درونِ خود متولد کرده و یکی از آن بسیارها همین قرائتِ آن روضهخوانِ دهِ ما است.
همین متنِ زادهشده در ذهنِ آن پیرمرد، خود در ذهنِ من و بسیاری کسان که این سخن را از من شنیدهاند تاکنون سبب زایش متنهای دیگری شده است که هرکدام میتواند زهدانِ تولّدِ متنهای دیگر باشد.
به این دلیل هر متن ادبی را یک متن زایا " generative " میتوان نامگذاری کرد. هر قرائتِ درست و بافرهنگِ وسیع که بتواند یک شبکهٔ غایب را احضار کند، خود میتواند زاده شدنِ متنِ دیگری تلقی شود که آن متن خود آبستن متنهای دیگری باشد.
بر روی هم، شعرْ محصولِ دو نظام است:
صوتی و معنایی؛ و هر کدام از این نظامهای صوتی و معنایی عرصههای بینهایت تجربه هنرمنداناند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، سخن، صص ۱۸۲-۱۸۰
#یکشنبهها_و_حافظ
#حافظ
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
نیایش سال نو دانشاندوزی
سوم مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
ای دانش مزدا آفریده پاک،
اگر در پیش باشی بمان تا به تو برسم؛
و اگر در دنبال باشی بشتاب و به من برس.
- دینیشت.
.
نخستین روز سال نو دانشاندوزی بر جویندگان دانش فرخنده باد.
بادا که دانشآموز ایرانی از هر سویی به دانشها دست یابد. دانشها همه، خداداد است.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
نیایش سال نو دانشاندوزی
سوم مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
ای دانش مزدا آفریده پاک،
اگر در پیش باشی بمان تا به تو برسم؛
و اگر در دنبال باشی بشتاب و به من برس.
- دینیشت.
.
نخستین روز سال نو دانشاندوزی بر جویندگان دانش فرخنده باد.
بادا که دانشآموز ایرانی از هر سویی به دانشها دست یابد. دانشها همه، خداداد است.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
خویشکاری ریدکان و اندرز به کودکان
خویشکاری (وظیفۀ) ریدکان (کودکان) بدین فرمان دبیرستانخدای (مدیر مدرسه) داده است:
۱. هر روز بسی پیشتر از اینکه خورشید برآید از بستر برخیزید.
۲. خویشتن دست و روی با دستشوی (صابون) و آب خوب بشویید.
۳. بهگاه (بهموقع) از روی داد (طبق قاعدۀ معمول) به دبیرستان شوید.
۴. به جای ویژۀ خویش دست یازید.
۵. اندر دبیرستان چشم و گوش و دل و زبان را به فرهنگ دارید.
۶. چونتان از دبیرستان فرازهلند (مرخص کنند) اندر راه هوشیارانه و با فرهنگ (از روی ادب) روید.
۷. آشنا بهْ مردم (شخصی آشنا) را کهتان به پذیره آید (از برابر آید) هرکس که باشد، نماز بهآیین برید (ادای احترام کنید).
۸. کار خانه نیز آنچه هست هوشیارانه و با اندرز کنید.
۹. به هیچ روی پدر و مادر میازارید.
۱۰. خواهر و برادر و بنده و پرستار و ستور مزنید، به نیک آیین دارید (پسندیده رفتار کنید).
۱۱. دژساز مَبوید (بدخو نباشید) با بهان، خوبساز بوید (نیکخو).
۱۲. کهتان نان (غذا) خوردن فرمایند بینی ویرایید (پاک کنید) و دست شویید.
۱۳. نان به پیش نهید، بنشینید، «ایثا آد یزمئید» بگویید، «اشم وهو» بگویید (دعای طعام خوردن) و نان خورید.
۱۴. همینکه نان خوردید جای ویرایید (پاک کنید)، آب به دست دهید، سر موی پیش نهید و به سر بر نهید.
۱۷. اِسپَرَم و خلال دندان به جای ویژۀ خویش بازبرید.
۱۸. به (به شنیدن) اندرز نشینید، خوش خسبید، درست آخیزید.
۱۹. دبیرستان به کام بینید (در مدرسه و کسب علم کامروا باشید).
۲۰. بهْ (بهترین) درود.
پازند، باب سی و یکم
[دوازده متن باستانی، تدوین، ترجمه، توضیح و تفسیر دکتر بیژن غیبی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۵، ص ۲۴۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
https://www.tg-me.com/eshtadan
خویشکاری (وظیفۀ) ریدکان (کودکان) بدین فرمان دبیرستانخدای (مدیر مدرسه) داده است:
۱. هر روز بسی پیشتر از اینکه خورشید برآید از بستر برخیزید.
۲. خویشتن دست و روی با دستشوی (صابون) و آب خوب بشویید.
۳. بهگاه (بهموقع) از روی داد (طبق قاعدۀ معمول) به دبیرستان شوید.
۴. به جای ویژۀ خویش دست یازید.
۵. اندر دبیرستان چشم و گوش و دل و زبان را به فرهنگ دارید.
۶. چونتان از دبیرستان فرازهلند (مرخص کنند) اندر راه هوشیارانه و با فرهنگ (از روی ادب) روید.
۷. آشنا بهْ مردم (شخصی آشنا) را کهتان به پذیره آید (از برابر آید) هرکس که باشد، نماز بهآیین برید (ادای احترام کنید).
۸. کار خانه نیز آنچه هست هوشیارانه و با اندرز کنید.
۹. به هیچ روی پدر و مادر میازارید.
۱۰. خواهر و برادر و بنده و پرستار و ستور مزنید، به نیک آیین دارید (پسندیده رفتار کنید).
۱۱. دژساز مَبوید (بدخو نباشید) با بهان، خوبساز بوید (نیکخو).
۱۲. کهتان نان (غذا) خوردن فرمایند بینی ویرایید (پاک کنید) و دست شویید.
۱۳. نان به پیش نهید، بنشینید، «ایثا آد یزمئید» بگویید، «اشم وهو» بگویید (دعای طعام خوردن) و نان خورید.
۱۴. همینکه نان خوردید جای ویرایید (پاک کنید)، آب به دست دهید، سر موی پیش نهید و به سر بر نهید.
۱۷. اِسپَرَم و خلال دندان به جای ویژۀ خویش بازبرید.
۱۸. به (به شنیدن) اندرز نشینید، خوش خسبید، درست آخیزید.
۱۹. دبیرستان به کام بینید (در مدرسه و کسب علم کامروا باشید).
۲۰. بهْ (بهترین) درود.
پازند، باب سی و یکم
[دوازده متن باستانی، تدوین، ترجمه، توضیح و تفسیر دکتر بیژن غیبی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۵، ص ۲۴۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
attach 📎
Forwarded from اهل تمیز
▪️فیلیپ ژینیو (Philippe Gignoux) زادۀ ١ مارس ١٩٣١ شب گذشته ٢۵ سپتامبر ٢۰٢٣، در ٩٢ سالگی درگذشت.
▪️ژینیو استاد پیشین مدرسه مطالعات عالی پاریس بوده و از این ایرانشناس نامی و پژوهشگر جهان باستان آثاری چند به فارسی ترجمه شده است. از جمله ترجمۀ ارداویرافنامه استاد ژاله آموزگار که نشر معین آن را به زیور طبع آراسته و انسان و کیهان در ایران باستان که به وسیله لیندا گودرزی انجام شده و نشر ماهی منتشرش ساخته است.
@ahle_tamyz
▪️ژینیو استاد پیشین مدرسه مطالعات عالی پاریس بوده و از این ایرانشناس نامی و پژوهشگر جهان باستان آثاری چند به فارسی ترجمه شده است. از جمله ترجمۀ ارداویرافنامه استاد ژاله آموزگار که نشر معین آن را به زیور طبع آراسته و انسان و کیهان در ایران باستان که به وسیله لیندا گودرزی انجام شده و نشر ماهی منتشرش ساخته است.
@ahle_tamyz
Forwarded from اهل تمیز
🔹انقراض
🖋به قلم بهرام روشنضمیر
▪️امروز که خبر درگذشت فیلیپ ژینیو استادِ سابق مدرسه مطالعات عالی پاریس را شنیدم به سراغ جشننامه اِستودیا ایرانیکا رفتم که به مناسبت هشتادمین سال تولدش توسط ریکا گیزلن و کریستل ژولیَن منتشر شد. عنوان آن را به سریانی چاپ کردند "ربو لعلمین" که به استعار یعنی آموزگارِ ابدی.
▪️ژینیو در بخشهای متنوعی از ایرانشناسی و شرقشناسی کارهای اساسی انجام داد. از آن جمله میتوان به پژوهشهای کتیبهای، مهرشناسی، سکهشناسی، نامانسانشناسی، قدیسشناسی، آخرالزمانشناسی، فلسفه، تاریخ ساسانی و البته تحقیق و ترجمه متون سریانی و زرتشتی (پهلوی) اشاره کرد.
▪️نسل این دایناسورهای ایرانشناسی به پایان میرسد و آنچه باقی میماند، سوپرمتخصصهاییست که بر موضوعی میکروسکوپی تحقیق کردهاند، بیآنکه بینشی از کهکشان مطالعات ایرانی داشته باشند. مطالعات ایرانی روز به روز در حال پراکنده و بینظمتر شدن است و هر متخصص آن تبدیل به سیارهای جدا شده که در مدار خودش حرکت میکند. ایرانشناسی در دامِ علم برای علم افتاده. پرسشی مطرح میکنند که برای هیچکس جز خودشان مساله نیست و بعد به آن پاسخ میدهند و میگویند حالا چیزی میدانیم که نمیدانستیم!
@HistoriographyOfIran
@ahle_tamyz
🖋به قلم بهرام روشنضمیر
▪️امروز که خبر درگذشت فیلیپ ژینیو استادِ سابق مدرسه مطالعات عالی پاریس را شنیدم به سراغ جشننامه اِستودیا ایرانیکا رفتم که به مناسبت هشتادمین سال تولدش توسط ریکا گیزلن و کریستل ژولیَن منتشر شد. عنوان آن را به سریانی چاپ کردند "ربو لعلمین" که به استعار یعنی آموزگارِ ابدی.
▪️ژینیو در بخشهای متنوعی از ایرانشناسی و شرقشناسی کارهای اساسی انجام داد. از آن جمله میتوان به پژوهشهای کتیبهای، مهرشناسی، سکهشناسی، نامانسانشناسی، قدیسشناسی، آخرالزمانشناسی، فلسفه، تاریخ ساسانی و البته تحقیق و ترجمه متون سریانی و زرتشتی (پهلوی) اشاره کرد.
▪️نسل این دایناسورهای ایرانشناسی به پایان میرسد و آنچه باقی میماند، سوپرمتخصصهاییست که بر موضوعی میکروسکوپی تحقیق کردهاند، بیآنکه بینشی از کهکشان مطالعات ایرانی داشته باشند. مطالعات ایرانی روز به روز در حال پراکنده و بینظمتر شدن است و هر متخصص آن تبدیل به سیارهای جدا شده که در مدار خودش حرکت میکند. ایرانشناسی در دامِ علم برای علم افتاده. پرسشی مطرح میکنند که برای هیچکس جز خودشان مساله نیست و بعد به آن پاسخ میدهند و میگویند حالا چیزی میدانیم که نمیدانستیم!
@HistoriographyOfIran
@ahle_tamyz
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
پنجم مهرماه، زادروز سیّد حسن تقیزاده
شکی نیست که صحبت ترقی و تمدن و نجات مملکت و اصلاحات در ایران با مشروطیت شروع و از آن ناشی شد و آن تکانی که مملکت در سنۀ ۱۳۲۴ قمری خورد مبدأ این نهضت جدید گردید که هر قدر هم ضعیف است نسبتی با عهد «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» ندارد و فرقش با آن عصر مثل فرق تاریک و روشنایی صبح است با ظلمت محض شب. اگر این آزادی مبادلۀ افکار در صلاح مملکت بهکلّی از میان برود یا شبح کاذبی از آن باقی بماند، هیچ امیدی به نجات نمیماند و هزاران تعلیمِعالیدیده به قدر ندیمباشی منشأ اثر نمیشود و یک چاپلوس داد خود را از کهتر و مهتر میستاند، ولی از آن طرف هیچ مسئله و هیچیک از شئون ترقی هم به اندازۀ مشروطیت و آزادی سیاسی به اعلی درجه متناسب با میزان تعلیم عمومی نیست و موازی با آن بالا و پایین نمیرود و اگر ما بخواهیم در خط اصلاحات باقی بمانیم و امکان وصول به ترقّی و تمدّن را از دست ندهیم باید اساس مشروطیت خود را دودستی چسبیده حراست کنیم و دخالت ملّت را در حلّ و عقد امور مملکت مرعی داریم و برای داشتن آزادی سیاسی و مشروطیت هم باید قطعاً و ناچار پایۀ معرفت عامّه را بالا ببریم و برای این کار هم ناگزیر از سعی در تعلیم عمومی هستیم ورنه با هزار تدبیر و مجاهده و تشکیل احزاب سیاسی و فتوای علما و تحصّن در بقاع متبرکه و استمداد از ایلات این مرغ آزاد در این قفس تاریک باقی نخواهد ماند و قانون طبیعت تخلّفپذیر نخواهد بود. پایۀ معرفت عمومی در ایران هم از عثمانی در عهد جلوس سلطان حمید و مشروطیت اول آن مملکت و از روسیه در زمان وزارت استالیپین بالاتر نیست. مگر عقل طبیعی و ذوق سلیم که از گاهی به گاهی خود را در این مملکت نشان داده است به داد ملت برسد و نهالی از این درخت بیستساله باقی نگاه دارد تا بهتدریج به نسبت انتشار تعلیم عمومی باز نشو و نمایی پیدا کرده تناور شود.
حسن تقیزاده
[آینده: سال اوّل (تیر ۱۳۰۴- آبان ۱۳۰۵)، مؤسس و مدیر مسئول دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۴۰۷ (شمارۀ ۷، بهمنماه ۱۳۰۴)]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
شکی نیست که صحبت ترقی و تمدن و نجات مملکت و اصلاحات در ایران با مشروطیت شروع و از آن ناشی شد و آن تکانی که مملکت در سنۀ ۱۳۲۴ قمری خورد مبدأ این نهضت جدید گردید که هر قدر هم ضعیف است نسبتی با عهد «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» ندارد و فرقش با آن عصر مثل فرق تاریک و روشنایی صبح است با ظلمت محض شب. اگر این آزادی مبادلۀ افکار در صلاح مملکت بهکلّی از میان برود یا شبح کاذبی از آن باقی بماند، هیچ امیدی به نجات نمیماند و هزاران تعلیمِعالیدیده به قدر ندیمباشی منشأ اثر نمیشود و یک چاپلوس داد خود را از کهتر و مهتر میستاند، ولی از آن طرف هیچ مسئله و هیچیک از شئون ترقی هم به اندازۀ مشروطیت و آزادی سیاسی به اعلی درجه متناسب با میزان تعلیم عمومی نیست و موازی با آن بالا و پایین نمیرود و اگر ما بخواهیم در خط اصلاحات باقی بمانیم و امکان وصول به ترقّی و تمدّن را از دست ندهیم باید اساس مشروطیت خود را دودستی چسبیده حراست کنیم و دخالت ملّت را در حلّ و عقد امور مملکت مرعی داریم و برای داشتن آزادی سیاسی و مشروطیت هم باید قطعاً و ناچار پایۀ معرفت عامّه را بالا ببریم و برای این کار هم ناگزیر از سعی در تعلیم عمومی هستیم ورنه با هزار تدبیر و مجاهده و تشکیل احزاب سیاسی و فتوای علما و تحصّن در بقاع متبرکه و استمداد از ایلات این مرغ آزاد در این قفس تاریک باقی نخواهد ماند و قانون طبیعت تخلّفپذیر نخواهد بود. پایۀ معرفت عمومی در ایران هم از عثمانی در عهد جلوس سلطان حمید و مشروطیت اول آن مملکت و از روسیه در زمان وزارت استالیپین بالاتر نیست. مگر عقل طبیعی و ذوق سلیم که از گاهی به گاهی خود را در این مملکت نشان داده است به داد ملت برسد و نهالی از این درخت بیستساله باقی نگاه دارد تا بهتدریج به نسبت انتشار تعلیم عمومی باز نشو و نمایی پیدا کرده تناور شود.
حسن تقیزاده
[آینده: سال اوّل (تیر ۱۳۰۴- آبان ۱۳۰۵)، مؤسس و مدیر مسئول دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۴۰۷ (شمارۀ ۷، بهمنماه ۱۳۰۴)]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
تقی زاده،
زندگی توفانی حکیم سیاسی
پنج مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
حسن تقیزاده، از مردان وزین ایران بود و وزن خود را از دانش کم نظیرش داشت. از پیشگامان و پرچمداران نهضت مشروطیت بود. به او لقب «پدر مشروطیت ایران» داده بودند. خود بر زندگانی خودش نام توفانی داده است.
دانش او و آشنایی گستردهاش با دنیای روز او را به دریافتهایی والا رسانده بود. دنیا و تمدن نوین را از سر حکمت میشناخت. آنان که بر او میتازند پا بر تاریکی و کور باوری دارند. کورباوران تا مجالی یافتند خود چون یخ در آتش تمدن مغرب گداختند. تقی زاده هنوز هست و پرتو می افشاند.
۱۴۶ سال پیش، پنجم مهر سال 1256 خورشیدی در تبریز زاده شد. همانجا درس خواند. چندی را در قفقازیه و استانبول و بیروت و قاهره سفر و کسب تجربه کرد. به ایران که آمد وارد فعالیت به طرفداری مشروطیت شد. چند دوره نماینده مجلس بود. چندی هم در برلن مجلهای فارسی به نام کاوه منتشر میکرد.
سال 1289 خورشیدی روحانیان نجف حکم تکفیرش را دادند. سردار اسعد او را پنهان کرد. پس به اروپا رفت. به ایران که برگشت مدتی بیکار بود تا حتی تهیدست شد. اواخر سال 1307 استاندار خراسان شد.
در استانداری او زلزله سختی به مشهد و شهرهای شمالی خراسان زد. بهار سال 1308 سرگرم بازدید نواحی زلزلهزده بود که به سفارت ایران در لندن برگمارده شد. به لندن رفت. در کابینههای بعدی ایران تا 1312 وزیر بود.
در آن اوان، از دولت برکنار شد و تا رضا شاه بود، برکنار ماند. بعد از شهریور 1320 وزیر مختار و سپس سفیر کبیر ایران در انگلستان شد. پس از جنگ جهانی دوم که ارتش شوروی حاضر به پایان اشغال ایران نشد برای بازگرداندن آزادی و استقلال ایران جدیت ها کرد. روس ستیزی موجب شد که وابستگی او را به انگلیسیها در افکار عمومی نشر دادند. سال 1328 نماینده سنا شد. در دوره دوم سنا رییس آن مجلس شد.
تقی زاده حدود هفتاد سال در دنیای سیاست ایران فعالیت کرد. در همان حال از فعالیتهای علمی و فرهنگی فاصله نگرفت. به زبانهای عربی، ترکی، فرانسه، انگلیسی و آلمانی تسلط داشت. مردی کارآزموده در امور ایران و دنیا شده بود. به هر کجا می رفت اثر میگذاشت. اواخر زندگی در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران درس تاریخ علوم اسلامی و تاریخ ادیان میداد. پایبند دین و میهن بود. همسری آلمانی گرفته بود. فرزندی نداشت.
54 سال پیش، روز هشتم بهمن 1348 درگذشت. روزنامه اطلاعات نوشت: «مردی که صدایش در گوش محمدعلی شاه از غرش توپ سهمگین تر بود.»
او را مردی باهوش، زیرک، با حافظه قوی، از مردان مطلع و از افاضل درجه یک ایران وصف کردهاند.
در دهه 1390 انتشارات توس در تهران نوشتههای تقیزاده را در 20 مجلد انتشار داد. از کتابهای نامدار تقی زاده کتاب خاطراتش با عنوان «زندگی توفانی» است.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
تقی زاده،
زندگی توفانی حکیم سیاسی
پنج مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
حسن تقیزاده، از مردان وزین ایران بود و وزن خود را از دانش کم نظیرش داشت. از پیشگامان و پرچمداران نهضت مشروطیت بود. به او لقب «پدر مشروطیت ایران» داده بودند. خود بر زندگانی خودش نام توفانی داده است.
دانش او و آشنایی گستردهاش با دنیای روز او را به دریافتهایی والا رسانده بود. دنیا و تمدن نوین را از سر حکمت میشناخت. آنان که بر او میتازند پا بر تاریکی و کور باوری دارند. کورباوران تا مجالی یافتند خود چون یخ در آتش تمدن مغرب گداختند. تقی زاده هنوز هست و پرتو می افشاند.
۱۴۶ سال پیش، پنجم مهر سال 1256 خورشیدی در تبریز زاده شد. همانجا درس خواند. چندی را در قفقازیه و استانبول و بیروت و قاهره سفر و کسب تجربه کرد. به ایران که آمد وارد فعالیت به طرفداری مشروطیت شد. چند دوره نماینده مجلس بود. چندی هم در برلن مجلهای فارسی به نام کاوه منتشر میکرد.
سال 1289 خورشیدی روحانیان نجف حکم تکفیرش را دادند. سردار اسعد او را پنهان کرد. پس به اروپا رفت. به ایران که برگشت مدتی بیکار بود تا حتی تهیدست شد. اواخر سال 1307 استاندار خراسان شد.
در استانداری او زلزله سختی به مشهد و شهرهای شمالی خراسان زد. بهار سال 1308 سرگرم بازدید نواحی زلزلهزده بود که به سفارت ایران در لندن برگمارده شد. به لندن رفت. در کابینههای بعدی ایران تا 1312 وزیر بود.
در آن اوان، از دولت برکنار شد و تا رضا شاه بود، برکنار ماند. بعد از شهریور 1320 وزیر مختار و سپس سفیر کبیر ایران در انگلستان شد. پس از جنگ جهانی دوم که ارتش شوروی حاضر به پایان اشغال ایران نشد برای بازگرداندن آزادی و استقلال ایران جدیت ها کرد. روس ستیزی موجب شد که وابستگی او را به انگلیسیها در افکار عمومی نشر دادند. سال 1328 نماینده سنا شد. در دوره دوم سنا رییس آن مجلس شد.
تقی زاده حدود هفتاد سال در دنیای سیاست ایران فعالیت کرد. در همان حال از فعالیتهای علمی و فرهنگی فاصله نگرفت. به زبانهای عربی، ترکی، فرانسه، انگلیسی و آلمانی تسلط داشت. مردی کارآزموده در امور ایران و دنیا شده بود. به هر کجا می رفت اثر میگذاشت. اواخر زندگی در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران درس تاریخ علوم اسلامی و تاریخ ادیان میداد. پایبند دین و میهن بود. همسری آلمانی گرفته بود. فرزندی نداشت.
54 سال پیش، روز هشتم بهمن 1348 درگذشت. روزنامه اطلاعات نوشت: «مردی که صدایش در گوش محمدعلی شاه از غرش توپ سهمگین تر بود.»
او را مردی باهوش، زیرک، با حافظه قوی، از مردان مطلع و از افاضل درجه یک ایران وصف کردهاند.
در دهه 1390 انتشارات توس در تهران نوشتههای تقیزاده را در 20 مجلد انتشار داد. از کتابهای نامدار تقی زاده کتاب خاطراتش با عنوان «زندگی توفانی» است.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
Forwarded from چشمه های روشن (Roshanak Razmgir)
ایجاز و اطناب در شاهنامه
(بخشی از جستار «بررسی سبک در شاهنامه» - نوشته استاد جلال خالقی مطلق)
ایجاز و اطناب:
در حماسهسرایی، شاعر از یکسو باید از توصیفهای دراز و شرح مطالب زاید که حواس خواننده را از اصل داستان دور میسازد پرهیز کند، ولی از سوی دیگر باید به دقت به جزئیّات رویدادها و توصیف نبردها بپردازد، وگرنه همة یک داستان بزرگ را میتوان در صد بیت خلاصه کرد و این کار به یک داستان، بلکه یک سرود حماسی خواهد بود؛ بنابر این در شاهنامه، ما با دو صنعت ایجاز و اطناب روبرو هستیم(نک: صفا، ص۲۲۷). فردوسی در اطناب، با آنکه به همه جزئیّات لازم میپردازد و همیشه چشمی نیز به پیرامون رویدادها دارد، ولی هیچگاه از خطّ اصلی داستان بیرون نمیرود و به جزئیّات زاید و شرح و بسطهای بیرون از موضوع نمیپردازد و این یکی از تفاوتهای مهم او با دیگر حماسهسرایان، از جمله دقیقی و اسدی است. در هزار بیت دقیقی در شاهنامه مواردی هست که شاعر برای مطالبی که فردوسی آن را به یکی دو سه بیت میگفت، دوبرابر آن گفته است.
اگر اطناب ناپسند دقیقی به علت عدم تسلط کافی شاعر در بیان موجز مطالب است، اسدی با وجود داشتن چنین تسلطی، به علت طبعآزمایی و نداشتن آشنایی کافی با هدف شعر حماسی، سخنش به اطناب کشیده است و مثلا یکجا دوازده بیت در وصف اسب، جایی دیگر دوازده بیت در توصیف یک بیابان، جایی دیگر نُه بیت در توصیف یک بیشه و به همین ترتیب دوازده بیت در توصیف یک رود، چهارده بیت در توصیف کَشتی، نوزده بیت در توصیف شتر، چهارده بیت در توصیف شبی مهتابی، پانزده بیت در توصیف یک خوان و خوراکهای آن گفته است. هر یک از این توصیفها برای خود قطعهای زیباست، ولی مناسب رُمانس و منظومههای عاشقانه است، نه حماسه. فردوسی در چنین مواردی به یکی دو بیت بسنده میکند و اگر بیشتر بگوید در جای مناسبتری، مثلا در خطبه داستان یا پایان داستان، میگوید و نه این که مثلا تا به رود جیحون رسید، داستان را رها کند و ده بیست بیت در توصیف جیحون بگوید.
فردوسی و سعدی دو استاد مسلّم صنعت ایجازند. در زیر مثالهایی از ایجاز فردوسی در شرح عرضی میآوریم: «جهان خواستی، یافتی، خون مریز» (همان، ج۱، ص۱۲۱، بیت ۵۰۵)، که به گفته نولدکه حتی روکرت هم نتوانسته است آن را در یک مصراع ترجمه کند!
بر این برنهادند و برخاستند
ز بهر شبیخون بیاراستند
(فردوسی، همان، ج۴، ص۲۷۴، بیت ۱۶۰۶)
یا در گزارش آبستنی مادر سیاوش به یک مصراع بسنده کرده است و در عین حال تشبیه و تصویر را از یاد نبرده است:
بسی برنیامد بر این روزگار
که رنگ اندر آمد به خرّم بهار
(همان، ج۲، ص۲۰۶، بیت ۶۳)
و یا در این سه بیت مشهور و مؤثّر که شاعر در ستایش اثر خود سروده است:
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
پی افگندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بر این نامهبر عمرها بگذرد
همی خواندش هر که دارد خرد
(همان، ج۴، ص۱۷۳ـ۱۷۴، بیت ۶۶ـ۶۸)
فردوسی برای اینکه سخنی را کوتاه بگوید، غالبا از عباراتی چون «بسی برنیامد»، «چنان بُد»، «بر این برنهادند»، «چه و چون و چند» و بهویژه «که» ایجاز استفاده میکند و یا جملات معترضه به کار میبرد. با اینهمه، در شاهنامه نمونههایی از ایجاز مُخلّ نیز داریم که مثالهای آن بیشتر در اندرزهای انوشروان یافت میشود(همان، ج۷، ص۴۰۷، بیت ۳۹۰۲ـ۳۹۰۴؛ ص ۴۳۰، بیت ۴۱۵۵ـ۴۱۵۶)، ولی در اینگونه موارد روشن نیست که فشردهگویی شاعر به علت این است که میخواهد از مطالب مأخذ خود بیرون نرود و یا ناشی از بیحوصلگی او در نظم مطالب ملالآور است و یا علت آن عدم آگاهی ما از پیشزمینه موضوع است و یا مسبّب آن دستبرد کاتبان است، که گاه سخن شاعر را، با افزودن بیتهایی بر آن، به تطویل و اطناب مُمل کشاندهاند.
🆔️ @cheshmehaye_roshan
(بخشی از جستار «بررسی سبک در شاهنامه» - نوشته استاد جلال خالقی مطلق)
ایجاز و اطناب:
در حماسهسرایی، شاعر از یکسو باید از توصیفهای دراز و شرح مطالب زاید که حواس خواننده را از اصل داستان دور میسازد پرهیز کند، ولی از سوی دیگر باید به دقت به جزئیّات رویدادها و توصیف نبردها بپردازد، وگرنه همة یک داستان بزرگ را میتوان در صد بیت خلاصه کرد و این کار به یک داستان، بلکه یک سرود حماسی خواهد بود؛ بنابر این در شاهنامه، ما با دو صنعت ایجاز و اطناب روبرو هستیم(نک: صفا، ص۲۲۷). فردوسی در اطناب، با آنکه به همه جزئیّات لازم میپردازد و همیشه چشمی نیز به پیرامون رویدادها دارد، ولی هیچگاه از خطّ اصلی داستان بیرون نمیرود و به جزئیّات زاید و شرح و بسطهای بیرون از موضوع نمیپردازد و این یکی از تفاوتهای مهم او با دیگر حماسهسرایان، از جمله دقیقی و اسدی است. در هزار بیت دقیقی در شاهنامه مواردی هست که شاعر برای مطالبی که فردوسی آن را به یکی دو سه بیت میگفت، دوبرابر آن گفته است.
اگر اطناب ناپسند دقیقی به علت عدم تسلط کافی شاعر در بیان موجز مطالب است، اسدی با وجود داشتن چنین تسلطی، به علت طبعآزمایی و نداشتن آشنایی کافی با هدف شعر حماسی، سخنش به اطناب کشیده است و مثلا یکجا دوازده بیت در وصف اسب، جایی دیگر دوازده بیت در توصیف یک بیابان، جایی دیگر نُه بیت در توصیف یک بیشه و به همین ترتیب دوازده بیت در توصیف یک رود، چهارده بیت در توصیف کَشتی، نوزده بیت در توصیف شتر، چهارده بیت در توصیف شبی مهتابی، پانزده بیت در توصیف یک خوان و خوراکهای آن گفته است. هر یک از این توصیفها برای خود قطعهای زیباست، ولی مناسب رُمانس و منظومههای عاشقانه است، نه حماسه. فردوسی در چنین مواردی به یکی دو بیت بسنده میکند و اگر بیشتر بگوید در جای مناسبتری، مثلا در خطبه داستان یا پایان داستان، میگوید و نه این که مثلا تا به رود جیحون رسید، داستان را رها کند و ده بیست بیت در توصیف جیحون بگوید.
فردوسی و سعدی دو استاد مسلّم صنعت ایجازند. در زیر مثالهایی از ایجاز فردوسی در شرح عرضی میآوریم: «جهان خواستی، یافتی، خون مریز» (همان، ج۱، ص۱۲۱، بیت ۵۰۵)، که به گفته نولدکه حتی روکرت هم نتوانسته است آن را در یک مصراع ترجمه کند!
بر این برنهادند و برخاستند
ز بهر شبیخون بیاراستند
(فردوسی، همان، ج۴، ص۲۷۴، بیت ۱۶۰۶)
یا در گزارش آبستنی مادر سیاوش به یک مصراع بسنده کرده است و در عین حال تشبیه و تصویر را از یاد نبرده است:
بسی برنیامد بر این روزگار
که رنگ اندر آمد به خرّم بهار
(همان، ج۲، ص۲۰۶، بیت ۶۳)
و یا در این سه بیت مشهور و مؤثّر که شاعر در ستایش اثر خود سروده است:
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
پی افگندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بر این نامهبر عمرها بگذرد
همی خواندش هر که دارد خرد
(همان، ج۴، ص۱۷۳ـ۱۷۴، بیت ۶۶ـ۶۸)
فردوسی برای اینکه سخنی را کوتاه بگوید، غالبا از عباراتی چون «بسی برنیامد»، «چنان بُد»، «بر این برنهادند»، «چه و چون و چند» و بهویژه «که» ایجاز استفاده میکند و یا جملات معترضه به کار میبرد. با اینهمه، در شاهنامه نمونههایی از ایجاز مُخلّ نیز داریم که مثالهای آن بیشتر در اندرزهای انوشروان یافت میشود(همان، ج۷، ص۴۰۷، بیت ۳۹۰۲ـ۳۹۰۴؛ ص ۴۳۰، بیت ۴۱۵۵ـ۴۱۵۶)، ولی در اینگونه موارد روشن نیست که فشردهگویی شاعر به علت این است که میخواهد از مطالب مأخذ خود بیرون نرود و یا ناشی از بیحوصلگی او در نظم مطالب ملالآور است و یا علت آن عدم آگاهی ما از پیشزمینه موضوع است و یا مسبّب آن دستبرد کاتبان است، که گاه سخن شاعر را، با افزودن بیتهایی بر آن، به تطویل و اطناب مُمل کشاندهاند.
🆔️ @cheshmehaye_roshan
Forwarded from چشمه های روشن (Roshanak Razmgir)
👈 واژه ای از شاهنامه که امروز با معنای نادرست به کار میرود: "اینک"
واژه «اینک» را امروزه برای «اکنون» به کار میبریم. در شاهنامه این واژه هیچگاه برای «اکنون» به کار نرفته است مگر در افزوده ها که در قرون بعدی نویسندگان به شاهنامه افزوده اند. «اینک» همان است که در زبان محاوره میگوییم «ایناهاش». در خراسان میگویند «اینَه». بدون شک شباهت این دو کلمه سبب این اشتباه شده است.
چند نمونه از شاهنامه:
هنگامی که سیندخت از شوهرش مهراب کابلی میخواهد تا با گنج، خشم سام را بخواباند و از یورش او به کابل جلوگیری کند:
بدو گفت سیندخت کـ : ”ای سرفراز
بَوَد، کَت، به خونم نیاید نیاز!
مرا رفت باید به نزدیک سام
سخن برگشودن چو تِیغ از نیام
ز من رنج جان و ز تو خواسته
سپردن به من گنج آراسته“
بدو گفت مهراب کـ : ”اینک کلید!
غم گنج هرگز نباید کشید!“
هنگامی که گشتاسپ شاه، پسرش اسفندیار را در بند میکند:
جهاندار گفتا که: ”اینک! پسر
که آهنگ دارد به جای پدر“
(این است پسری که میخواهد بجای پدر شاه شود!)
در نبرد رستم و اسفندیار:
خروشید کـ : ”ای فرّخ اسفندیار
هماوردت آمد، برآرای کار!“
چو بشنید اسفندیار این سخن
ازان شِیرِ پرخاشجوی کهن،
بخندید و گفت: ”اینک! آراستم
بدانگه که از خواب برخاستم“
هنگام رفتن سیاوش به شبستان شاه:
شبستان همه شد پر از گفت و گوی
که: ”اینک! سرِ تاجِ فرهنگ جوی
تو گویی به مردم نمانَد همی
روانش خرد برفشاند همی“
هنگام تولد فرزند سیاوش:
دوان رفت گلشهر، تا پیشِ ماه
جدا گشته بود از برِ ماه، شاه!
بیامد به شادی به پیران بگفت
که: ”اینک! به آیین، خور و ماه، جفت
یکی اندر آی و شگفتی ببین
بزرگیّ و رای جهان آفرین“
پیران تورانی، همسر سیاوش را که باردار بود، از دست افراسیاب رهانیده بود و اکنون فرزندش به دنیا آمده بود. همسر پیران میگوید بیا و ببین که ماه و خورشید در کنار هم هستند! ماه، مادر است و خورشید، فرزندش!
در هجوم خاقان چین به ایران وقتی سپاه ایران را آراسته می بیند:
چو از دور خاقان چین بنگرید
خروش سواران ایران شنید،
پسند آمدش گفت کـ : ”اینک سپاه!
سواران رزم آور و کینه خواه
این است سپاه! (با این سخن، سپاه ایران را می ستاید)
و سرانجام، نمونه از ترجیع بند مشهور هاتف اصفهانی:
گر سر صلح داری، اینک دل!
ور سر جنگ داری، اینک جان!
🆔 @cheshmehaye_roshan
واژه «اینک» را امروزه برای «اکنون» به کار میبریم. در شاهنامه این واژه هیچگاه برای «اکنون» به کار نرفته است مگر در افزوده ها که در قرون بعدی نویسندگان به شاهنامه افزوده اند. «اینک» همان است که در زبان محاوره میگوییم «ایناهاش». در خراسان میگویند «اینَه». بدون شک شباهت این دو کلمه سبب این اشتباه شده است.
چند نمونه از شاهنامه:
هنگامی که سیندخت از شوهرش مهراب کابلی میخواهد تا با گنج، خشم سام را بخواباند و از یورش او به کابل جلوگیری کند:
بدو گفت سیندخت کـ : ”ای سرفراز
بَوَد، کَت، به خونم نیاید نیاز!
مرا رفت باید به نزدیک سام
سخن برگشودن چو تِیغ از نیام
ز من رنج جان و ز تو خواسته
سپردن به من گنج آراسته“
بدو گفت مهراب کـ : ”اینک کلید!
غم گنج هرگز نباید کشید!“
هنگامی که گشتاسپ شاه، پسرش اسفندیار را در بند میکند:
جهاندار گفتا که: ”اینک! پسر
که آهنگ دارد به جای پدر“
(این است پسری که میخواهد بجای پدر شاه شود!)
در نبرد رستم و اسفندیار:
خروشید کـ : ”ای فرّخ اسفندیار
هماوردت آمد، برآرای کار!“
چو بشنید اسفندیار این سخن
ازان شِیرِ پرخاشجوی کهن،
بخندید و گفت: ”اینک! آراستم
بدانگه که از خواب برخاستم“
هنگام رفتن سیاوش به شبستان شاه:
شبستان همه شد پر از گفت و گوی
که: ”اینک! سرِ تاجِ فرهنگ جوی
تو گویی به مردم نمانَد همی
روانش خرد برفشاند همی“
هنگام تولد فرزند سیاوش:
دوان رفت گلشهر، تا پیشِ ماه
جدا گشته بود از برِ ماه، شاه!
بیامد به شادی به پیران بگفت
که: ”اینک! به آیین، خور و ماه، جفت
یکی اندر آی و شگفتی ببین
بزرگیّ و رای جهان آفرین“
پیران تورانی، همسر سیاوش را که باردار بود، از دست افراسیاب رهانیده بود و اکنون فرزندش به دنیا آمده بود. همسر پیران میگوید بیا و ببین که ماه و خورشید در کنار هم هستند! ماه، مادر است و خورشید، فرزندش!
در هجوم خاقان چین به ایران وقتی سپاه ایران را آراسته می بیند:
چو از دور خاقان چین بنگرید
خروش سواران ایران شنید،
پسند آمدش گفت کـ : ”اینک سپاه!
سواران رزم آور و کینه خواه
این است سپاه! (با این سخن، سپاه ایران را می ستاید)
و سرانجام، نمونه از ترجیع بند مشهور هاتف اصفهانی:
گر سر صلح داری، اینک دل!
ور سر جنگ داری، اینک جان!
🆔 @cheshmehaye_roshan