Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🖋یکم شهریور سالگرد درگذشت پرویز ناتل خانلری است. او استاد زبان و ادب پارسی، چکامه سرا، نویسنده، سیاستمدار و مترجم بود. از آثار مهم و ماندگار او در زمینه زبان فارسی می توان به کتاب دستور زبان فارسی و تاریخ زبان فارسی اشاره داشت. در تصحیح می توان از سمک عیار و در ترجمه از تریستان و ایزولد و دختر سروان اثر پوشکین نام برد.
🔸هرگاه نام خانلری می آید برای بسیاری تصویر عقابی پدیدار می شود. سروده عقاب او از مشهورترین و درخشان ترین سروده های ادب پارسی است. این سروده زیبا و آموزنده زیستن سرافرازانه و شرافتمندانه را یادآوری می کند. می توان همچون عقاب زیست هرچند با عمری کوتاه، اما هم سفره زاغان پلید و پلشت نشد و همانند آنان مردارخوار نشد، که راز عمر دراز زاغان همین مردارخواری آنان است. با آمدن نام خانلری از این رو برای بسیاری تصویر عقاب نمایان می شود که خود او نیز در اوج سپهر، سرافرازانه زیست.
🔸باری در زمانه ای که شریف زیستن می تواند بزرگترین عصیان باشد شنیدن سروده خانلری با آوای او نهیبی است بر ما که گرچه زندگی ارزشمند و ارجمند است اما نه آنقدر که فر و آزادی و فتح و ظفر را از یاد ببربم.
@shahnamehpajohan
🔸هرگاه نام خانلری می آید برای بسیاری تصویر عقابی پدیدار می شود. سروده عقاب او از مشهورترین و درخشان ترین سروده های ادب پارسی است. این سروده زیبا و آموزنده زیستن سرافرازانه و شرافتمندانه را یادآوری می کند. می توان همچون عقاب زیست هرچند با عمری کوتاه، اما هم سفره زاغان پلید و پلشت نشد و همانند آنان مردارخوار نشد، که راز عمر دراز زاغان همین مردارخواری آنان است. با آمدن نام خانلری از این رو برای بسیاری تصویر عقاب نمایان می شود که خود او نیز در اوج سپهر، سرافرازانه زیست.
🔸باری در زمانه ای که شریف زیستن می تواند بزرگترین عصیان باشد شنیدن سروده خانلری با آوای او نهیبی است بر ما که گرچه زندگی ارزشمند و ارجمند است اما نه آنقدر که فر و آزادی و فتح و ظفر را از یاد ببربم.
@shahnamehpajohan
اول شهریورماه، سالگرد درگذشت پرویز ناتل خانلری (۱۲۹۲-۱۳۶۹)
زبان فارسی متعلق به یک نسل یا یک فرد نیست، زبانی است که همۀ فارسیزبانان نسلهای گذشته و حال و آینده در آن سهیم هستند و هر فردی بر عهده دارد تا آنجا که دانش و ادراک او اقتضا میکند، در حفظ این میراث عظیم و عزیز کوشش کند و به نظر من خطا و خیانت است که کسانی بتوانند این وظیفه را انجام بدهند و از روی سهلانگاری و بیمبالاتی یا به ملاحظات فردی و شخصی از ادای آن غفلت کنند.
نقد بیغش، مجموعه گفتوگوهای دکتر پرویز ناتل خانلری با صدرالدین الهی، چ دوم، نشر معین، تهران ۱۳۹۳، صص ۱۸۰ – ۱۸۱.
🔸نقل از کانال فرهنگستان زبان و ادب فارسی
https://www.tg-me.com/eshtadan
زبان فارسی متعلق به یک نسل یا یک فرد نیست، زبانی است که همۀ فارسیزبانان نسلهای گذشته و حال و آینده در آن سهیم هستند و هر فردی بر عهده دارد تا آنجا که دانش و ادراک او اقتضا میکند، در حفظ این میراث عظیم و عزیز کوشش کند و به نظر من خطا و خیانت است که کسانی بتوانند این وظیفه را انجام بدهند و از روی سهلانگاری و بیمبالاتی یا به ملاحظات فردی و شخصی از ادای آن غفلت کنند.
نقد بیغش، مجموعه گفتوگوهای دکتر پرویز ناتل خانلری با صدرالدین الهی، چ دوم، نشر معین، تهران ۱۳۹۳، صص ۱۸۰ – ۱۸۱.
🔸نقل از کانال فرهنگستان زبان و ادب فارسی
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
طنز و مزاح در شعر حافظ
بخشِ یکم:
درست یادم نیست که در چه کتابی این نکته را خواندهبودم. کتاب در مباحث نقد ادبی بود و مؤلف دریکی از فصول آن، موضوع تغزل و طنز و مزاح را در شعر مطرح کرده و نتیجه گرفته بود که این دو معنی «مانعةالجمع»اند و هرگاه شاعری این دو شیوه را باهم بیآمیزد در کارِ خود توفیقی بهدست نخواهد آورد. اما مؤلف خود در حاشیه یکمورد استثنا را ذکرکرده بود و آن آثارِ هانری هاینه شاعرِ غزلسرای آلمانی بود.
خواندن این نکته مرا بهفکر واداشت. آیا این حکم کلی درست است؟ و اگر در موردِ ادبیات کشورهای دیگر صدق کند در شعرِ فارسی نیز همچنان قابل اطلاق هست یا نه؟
اندیشه مرا به دیوان حافظ رهنمون شد، غزل سرایی که «در لطافت طبعش خلاف نیست». آیا او نیز مشمولِ آن حکم کلی است یا از این نظر شیوهای خاص خود دارد؟ دیوان عزیز را برداشتم و ورق زدم، و از میان صدها نکته که درهر بار مراجعه به آن از ذهن مشتاقان میگذرد نمونههای متعدد یافتم که خلافِ رأی آن سخندان بیگانه بود.
حافظ غزلسرا شوخطبع و بذلهگو نیز هست و گاهگاه معنیِ مقصود را به کنایهای بیان میکند که خود در حکم لطیفهای است:
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز
پیالهای بدهش گو دماغ را تَر کُن.
یکی از شیوههایی که حافظ در نکته پردازیهای خود بهکار میبرد تجاهل است:
دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود؟.
شاعر بهروی خود نمیآرود که ایراد بر خوردن شراب است که حرام است و موجب تکفیر، چه پنهان و چه آشکار. و در عذری که میآورد اصل مطلب را انکار نمیکند.
شاید از همین مقوله باشد استخاره برای ترکِ شراب. گویی نمیداند که شراب خوردن گناه بزرگ است و مستوجبِ تکفیر و به قول خودش «در کارِ خیر حاجتِ هیچ استخاره نیست». اما عذر شاعر این است که بهار میآید و در این فصل شراب خوردن لذت بیشتری دارد که سبب شکستن توبه میشود:
به عزمِ توبه سحر استخاره کنم
بهارِ توبهشکن میرسد چهچاره کنم.
در مثل است که «یک جامه بِدر بهنیکنامی» یعنی یکبار کاری بکن که موجب حُسنِ شهرت و اعتماد مردم باشد آنگاه آسوده بنشین و هرچه میخواهی بکن. نظامی این مثل را بیش از یکبار آورده است:
چو خواهی صَد قبا در شادکامی
بِدَر یک پیرهن در نیک نامی.
حافظ جامهای را که در عالمِ رندی چاک شده، موجب نیکنامی میشمارد و میگوید که لااقل یکبار لازم بود چنین پیراهنی دریده شود تا سبب حسنِ شهرتش باشد:
دامنی گر چاک شُد در عالم رندی چه باک
جامهای در نیکنامی نیز میباید برید.
اما شوخطبعی شاعر وقتی به اصطلاح گُل میکند که مخاطب، زاهد یا صوفی است و شاعر میخواهد سربهسرِ آنها بگذارد. دراینمورد غالباً شیوهای را بهکار میبرد که آن را عذر بدتر از گناه میخوانند. چرا رشتهٔ تسبیح که وسیلهٔ خواندن وِردِ سَحَری است گسیخته است؟ عذرِ شاعر این است که دستش در ساعدِ ساقی سیمینساق بوده است:
رشتهٔ تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعدِ ساقی سیمینساق بود.
صبوحی کردن یعنی بادهگساری در بامداد گناه بزرگ است. خاصه در شبِ قدر که وقت اجرای وظایف دینی است. شاعر صبوحیزده عذر میآورد که یار آمد و سرخوش بود و جامی بر کنارِ طاق آماده بود:
در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مَکُن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنارِ طاق بود.
شاعر از مسجد که مجلسِ وعظ است به خرابات میرود و در جوابِ این ایراد که چرا زودتر از مسجد بیرون آمده عذر میآورد که میترسیده که مجلسِ وعظ طول بکشد و فرصتِ میگساری از دست برود:
گر زِ مسجد بهخرابات شدم عیب مَگیر
مجلسِ وعظ درازست و زمان خواهد شد.
نصیحتگوی بیحاصل به شاعرِ میخواره توصیه میکند که توبه کند. اما وقتِ گل است و بهارِ توبهشکن درپیش. در چنین وقتی برای احتیاط باید مشورت کرد، نه با زاهد و فقیه، بلکه با شاهد و ساغر:
وقتِ گُل گویی که تائب شو بهچشم و سَر ولی
میروم تا مشورت با شاهد و ساغر کنم.
اما جای دیگر توبه انجام گرفته است بهدست صنمی بادهفروش، اما توبه شرطی دارد و آن این است که جز با رخ بزم آرایی می خورده نشود:
کردهام توبه بهدست صنمی بادهفروش
که دگر می نخورم بی رخ بزمآرایی.
اگر تأخیری در رندی و بادهگساری شاعر رخ داده گناه از او نیست. علت آن بوده که تا آن وقت راه میخانه را نمیدانسته است:
تا بهغایت رهِ میخانه نمیدانستم
ورنه مستوری ما تا بهچه غایت باشد.
شاعر ادعا میکند که پیش از آن عابد و زاهد بوده تا آنجا که هرگز مطرب و می نمیدیده است. اما عذری دارد و آن اینکه هوای مغ بچّگان او را به این راه انداخته است:
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین بیش
هوای مغبچگانم در اینوآن انداخت.
طنز و مزاح در شعرِ حافظ؛ دکتر پرویز ناتل خانلری؛ ناموارۀ دکتر محمود افشار؛ بکوشش ایرج افشار با همکاری کریم اصفهانیان؛ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ ۱۳۶۶؛ ج۴: ۲۱۳۵تا۲۱۳۹.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
بخشِ یکم:
درست یادم نیست که در چه کتابی این نکته را خواندهبودم. کتاب در مباحث نقد ادبی بود و مؤلف دریکی از فصول آن، موضوع تغزل و طنز و مزاح را در شعر مطرح کرده و نتیجه گرفته بود که این دو معنی «مانعةالجمع»اند و هرگاه شاعری این دو شیوه را باهم بیآمیزد در کارِ خود توفیقی بهدست نخواهد آورد. اما مؤلف خود در حاشیه یکمورد استثنا را ذکرکرده بود و آن آثارِ هانری هاینه شاعرِ غزلسرای آلمانی بود.
خواندن این نکته مرا بهفکر واداشت. آیا این حکم کلی درست است؟ و اگر در موردِ ادبیات کشورهای دیگر صدق کند در شعرِ فارسی نیز همچنان قابل اطلاق هست یا نه؟
اندیشه مرا به دیوان حافظ رهنمون شد، غزل سرایی که «در لطافت طبعش خلاف نیست». آیا او نیز مشمولِ آن حکم کلی است یا از این نظر شیوهای خاص خود دارد؟ دیوان عزیز را برداشتم و ورق زدم، و از میان صدها نکته که درهر بار مراجعه به آن از ذهن مشتاقان میگذرد نمونههای متعدد یافتم که خلافِ رأی آن سخندان بیگانه بود.
حافظ غزلسرا شوخطبع و بذلهگو نیز هست و گاهگاه معنیِ مقصود را به کنایهای بیان میکند که خود در حکم لطیفهای است:
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز
پیالهای بدهش گو دماغ را تَر کُن.
یکی از شیوههایی که حافظ در نکته پردازیهای خود بهکار میبرد تجاهل است:
دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود؟.
شاعر بهروی خود نمیآرود که ایراد بر خوردن شراب است که حرام است و موجب تکفیر، چه پنهان و چه آشکار. و در عذری که میآورد اصل مطلب را انکار نمیکند.
شاید از همین مقوله باشد استخاره برای ترکِ شراب. گویی نمیداند که شراب خوردن گناه بزرگ است و مستوجبِ تکفیر و به قول خودش «در کارِ خیر حاجتِ هیچ استخاره نیست». اما عذر شاعر این است که بهار میآید و در این فصل شراب خوردن لذت بیشتری دارد که سبب شکستن توبه میشود:
به عزمِ توبه سحر استخاره کنم
بهارِ توبهشکن میرسد چهچاره کنم.
در مثل است که «یک جامه بِدر بهنیکنامی» یعنی یکبار کاری بکن که موجب حُسنِ شهرت و اعتماد مردم باشد آنگاه آسوده بنشین و هرچه میخواهی بکن. نظامی این مثل را بیش از یکبار آورده است:
چو خواهی صَد قبا در شادکامی
بِدَر یک پیرهن در نیک نامی.
حافظ جامهای را که در عالمِ رندی چاک شده، موجب نیکنامی میشمارد و میگوید که لااقل یکبار لازم بود چنین پیراهنی دریده شود تا سبب حسنِ شهرتش باشد:
دامنی گر چاک شُد در عالم رندی چه باک
جامهای در نیکنامی نیز میباید برید.
اما شوخطبعی شاعر وقتی به اصطلاح گُل میکند که مخاطب، زاهد یا صوفی است و شاعر میخواهد سربهسرِ آنها بگذارد. دراینمورد غالباً شیوهای را بهکار میبرد که آن را عذر بدتر از گناه میخوانند. چرا رشتهٔ تسبیح که وسیلهٔ خواندن وِردِ سَحَری است گسیخته است؟ عذرِ شاعر این است که دستش در ساعدِ ساقی سیمینساق بوده است:
رشتهٔ تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعدِ ساقی سیمینساق بود.
صبوحی کردن یعنی بادهگساری در بامداد گناه بزرگ است. خاصه در شبِ قدر که وقت اجرای وظایف دینی است. شاعر صبوحیزده عذر میآورد که یار آمد و سرخوش بود و جامی بر کنارِ طاق آماده بود:
در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مَکُن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنارِ طاق بود.
شاعر از مسجد که مجلسِ وعظ است به خرابات میرود و در جوابِ این ایراد که چرا زودتر از مسجد بیرون آمده عذر میآورد که میترسیده که مجلسِ وعظ طول بکشد و فرصتِ میگساری از دست برود:
گر زِ مسجد بهخرابات شدم عیب مَگیر
مجلسِ وعظ درازست و زمان خواهد شد.
نصیحتگوی بیحاصل به شاعرِ میخواره توصیه میکند که توبه کند. اما وقتِ گل است و بهارِ توبهشکن درپیش. در چنین وقتی برای احتیاط باید مشورت کرد، نه با زاهد و فقیه، بلکه با شاهد و ساغر:
وقتِ گُل گویی که تائب شو بهچشم و سَر ولی
میروم تا مشورت با شاهد و ساغر کنم.
اما جای دیگر توبه انجام گرفته است بهدست صنمی بادهفروش، اما توبه شرطی دارد و آن این است که جز با رخ بزم آرایی می خورده نشود:
کردهام توبه بهدست صنمی بادهفروش
که دگر می نخورم بی رخ بزمآرایی.
اگر تأخیری در رندی و بادهگساری شاعر رخ داده گناه از او نیست. علت آن بوده که تا آن وقت راه میخانه را نمیدانسته است:
تا بهغایت رهِ میخانه نمیدانستم
ورنه مستوری ما تا بهچه غایت باشد.
شاعر ادعا میکند که پیش از آن عابد و زاهد بوده تا آنجا که هرگز مطرب و می نمیدیده است. اما عذری دارد و آن اینکه هوای مغ بچّگان او را به این راه انداخته است:
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین بیش
هوای مغبچگانم در اینوآن انداخت.
طنز و مزاح در شعرِ حافظ؛ دکتر پرویز ناتل خانلری؛ ناموارۀ دکتر محمود افشار؛ بکوشش ایرج افشار با همکاری کریم اصفهانیان؛ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ ۱۳۶۶؛ ج۴: ۲۱۳۵تا۲۱۳۹.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
طنز و مزاح در شعر حافظ
بخشِ دوم:
طاعت و عبادت از وظایف بندگان خداست. اما ادای این فرایض برای رستگاری کافی نیست و اگر بنده ای به طاعات خود مغرور شود به ضلالت میافتد:
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت.
حافظ به عبادات خود اعتنا و اعتقاد ندارد و بدانها مغرور نیست اما این که گاهی ّقدحی نوشیده است شاید موجب آمرزش و رستگاری او شود:
حاش لله که نیَم معتقد طاعتِ خویش
اینقدر هست که گهگه قدحی مینوشم.
گاهی طنز متوجه خود شاعر است، یعنی ناکامی خود را به کنایهای تلخ بیان میکند. سلیمان مظهر قدرت و شوکت است و بر همهٔ کائنات و از جمله باد فرمان میراند. شاعر در یکی از صفات سلیمان خود را همشأن او می شمارد و آن در دست داشتن باد است. ایهام در آنجاست که در مورد شاعر تهی بودن دست به معنی محرومیت است و در مورد سلیمان نشانه قدرت:
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواَش نیست بجز باد به دست.
دلدارِ شاعر نیز همیشه به التماس های او جواب سربالا میدهد، یعنی در این مورد طنزی لطیف بهکار میبرد: شاعر به معشوق التماس میکند که دلش را نگاه دارد. یعنی با او مهربان و وفادار باشد. معشوق این معنی را به حفظ و حراست پروردگار تعبیر میکند و شاعر را به درگاه خداوند حواله میکند. ضمناً عبارت «خدا نگهدار» اشاره ای به وداع نیز هست:
چو گفتمش که دلم را نگاهدار چه گفت:
زِ دست بنده چهخیزد خدا نگهدارد.
شاعر، دلدار را دعوت میکند که بهمیان جمع بیاید تا عاشقان گردِ او حلقه زنند و این دعوت را با تشبیه و تمثیل نقطه و دایره انجام میدهد. معشوق کلمهٔ پرگار را که یکی از معانی آن هوس و میل است میگیرد و به همان تعبیر شاعر جواب میدهد که آرزوی باطل دارد:
چو نقطه گفتمش اندر میان دایره آی
به خنده گفت که حافظ برو چه پرگاری.
جای دیگر شاعر اظهار می.کند که از جور یار به تنگ آمده و میخواهد از شهر برود و راه صحرا پیش بگیرد:
زِ دستِ جورِ تو گفتم زِ شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو، که پای تو بست؟
تجاهل نیز یکی از شیوههای پاسخ دلدارست:
گفتم آه از دلِ دیوانهٔ حافظ بی تو
زیرِ لب خنده زنان گفت که دیوانهٔ کیست.
بازار حُسن و عشق است. شاعر عشوهای را به بهای جان خریدار است اما دلدار راضی نیست و بهای بیشتری میخواهد:
عشوهای از لب شیرین تو دل خواست به جان
به شکر خنده لبش گفت مزادی طلبیم.
شاعر به التماس میافتد و به کنایه میگوید: چه باشد اگر به بوسهای عاشق دلخستهای را نوازش کنی؟ دلدار همچنان در پرده و کنایه میگوید که آرزوی شاعر روی ماه معشوق را آلوده خوهد کرد:
به لابه گفتمش ای ماهرخ چه باشد اگر
به یک شکر زِ تو دلدادهای بیاساید
به خنده گفت که حافظ خدای را مپسند
که بوسهٔ تو رخ ماه را بیالاید.
گاهی هم شاعر برای استجابت دعای خود دلدار را وا میدارد که آمین بگوید:
میکند حافظ دعائی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکر افشانِ شما.
یعنی آنکه حاجت را برآورد خود دلدار است که شاعر توقع آمین از او دارد.
این چند نکته و مثال برای بیان یکی از شیوه های لطیف غزلسرای بزگ بود. شاید اینگونه نکته پردازیها در آن روزگار مورد توجه مردم زیرک و صاحب نظر شیراز بوده و در مجالس بزم از آن لذت میبردهاند. حافظ خود در غزلی که سراسر وصف چنین مجلسی است به این معنی اشارتی دارد:
صبحِ دولت میدمد کو جامِ همچون آفتاب
فرصتی زین بِه کجا باشد بده جامِ شراب.
خانه بیتشویش و ساقی یار و مطرب نکتهگوی
موسمِ عیش است و دورِ ساغر و عهد شباب.
یک جا شاعر اشاره به یاری میکند که در طرح غزل شیوهٔ تازهای به او آموخته است. این شیوهٔ تازه چیست؟ آیا مرادش همین لطایف است؟ آیا یار شیرین سخن حافظ که «نادره گفتار نیز بوده» این شیوه را به شاعر آموخته است؟
آنکه در طرز غزل شیوه به حافظ آموخت
یارِ شیرینسخنِ نادره گفتارِ من است.
#حافظ
#استاددکترپرویزناتلخانلری
#یادبود_بزرگان
طنز و مزاح در شعرِ حافظ؛ دکتر پرویز ناتل خانلری؛ ناموارۀ دکتر محمود افشار؛ بکوشش ایرج افشار با همکاری کریم اصفهانیان؛ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ ۱۳۶۶؛ ج۴: ۲۱۳۵تا۲۱۳۹.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
بخشِ دوم:
طاعت و عبادت از وظایف بندگان خداست. اما ادای این فرایض برای رستگاری کافی نیست و اگر بنده ای به طاعات خود مغرور شود به ضلالت میافتد:
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت.
حافظ به عبادات خود اعتنا و اعتقاد ندارد و بدانها مغرور نیست اما این که گاهی ّقدحی نوشیده است شاید موجب آمرزش و رستگاری او شود:
حاش لله که نیَم معتقد طاعتِ خویش
اینقدر هست که گهگه قدحی مینوشم.
گاهی طنز متوجه خود شاعر است، یعنی ناکامی خود را به کنایهای تلخ بیان میکند. سلیمان مظهر قدرت و شوکت است و بر همهٔ کائنات و از جمله باد فرمان میراند. شاعر در یکی از صفات سلیمان خود را همشأن او می شمارد و آن در دست داشتن باد است. ایهام در آنجاست که در مورد شاعر تهی بودن دست به معنی محرومیت است و در مورد سلیمان نشانه قدرت:
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواَش نیست بجز باد به دست.
دلدارِ شاعر نیز همیشه به التماس های او جواب سربالا میدهد، یعنی در این مورد طنزی لطیف بهکار میبرد: شاعر به معشوق التماس میکند که دلش را نگاه دارد. یعنی با او مهربان و وفادار باشد. معشوق این معنی را به حفظ و حراست پروردگار تعبیر میکند و شاعر را به درگاه خداوند حواله میکند. ضمناً عبارت «خدا نگهدار» اشاره ای به وداع نیز هست:
چو گفتمش که دلم را نگاهدار چه گفت:
زِ دست بنده چهخیزد خدا نگهدارد.
شاعر، دلدار را دعوت میکند که بهمیان جمع بیاید تا عاشقان گردِ او حلقه زنند و این دعوت را با تشبیه و تمثیل نقطه و دایره انجام میدهد. معشوق کلمهٔ پرگار را که یکی از معانی آن هوس و میل است میگیرد و به همان تعبیر شاعر جواب میدهد که آرزوی باطل دارد:
چو نقطه گفتمش اندر میان دایره آی
به خنده گفت که حافظ برو چه پرگاری.
جای دیگر شاعر اظهار می.کند که از جور یار به تنگ آمده و میخواهد از شهر برود و راه صحرا پیش بگیرد:
زِ دستِ جورِ تو گفتم زِ شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو، که پای تو بست؟
تجاهل نیز یکی از شیوههای پاسخ دلدارست:
گفتم آه از دلِ دیوانهٔ حافظ بی تو
زیرِ لب خنده زنان گفت که دیوانهٔ کیست.
بازار حُسن و عشق است. شاعر عشوهای را به بهای جان خریدار است اما دلدار راضی نیست و بهای بیشتری میخواهد:
عشوهای از لب شیرین تو دل خواست به جان
به شکر خنده لبش گفت مزادی طلبیم.
شاعر به التماس میافتد و به کنایه میگوید: چه باشد اگر به بوسهای عاشق دلخستهای را نوازش کنی؟ دلدار همچنان در پرده و کنایه میگوید که آرزوی شاعر روی ماه معشوق را آلوده خوهد کرد:
به لابه گفتمش ای ماهرخ چه باشد اگر
به یک شکر زِ تو دلدادهای بیاساید
به خنده گفت که حافظ خدای را مپسند
که بوسهٔ تو رخ ماه را بیالاید.
گاهی هم شاعر برای استجابت دعای خود دلدار را وا میدارد که آمین بگوید:
میکند حافظ دعائی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکر افشانِ شما.
یعنی آنکه حاجت را برآورد خود دلدار است که شاعر توقع آمین از او دارد.
این چند نکته و مثال برای بیان یکی از شیوه های لطیف غزلسرای بزگ بود. شاید اینگونه نکته پردازیها در آن روزگار مورد توجه مردم زیرک و صاحب نظر شیراز بوده و در مجالس بزم از آن لذت میبردهاند. حافظ خود در غزلی که سراسر وصف چنین مجلسی است به این معنی اشارتی دارد:
صبحِ دولت میدمد کو جامِ همچون آفتاب
فرصتی زین بِه کجا باشد بده جامِ شراب.
خانه بیتشویش و ساقی یار و مطرب نکتهگوی
موسمِ عیش است و دورِ ساغر و عهد شباب.
یک جا شاعر اشاره به یاری میکند که در طرح غزل شیوهٔ تازهای به او آموخته است. این شیوهٔ تازه چیست؟ آیا مرادش همین لطایف است؟ آیا یار شیرین سخن حافظ که «نادره گفتار نیز بوده» این شیوه را به شاعر آموخته است؟
آنکه در طرز غزل شیوه به حافظ آموخت
یارِ شیرینسخنِ نادره گفتارِ من است.
#حافظ
#استاددکترپرویزناتلخانلری
#یادبود_بزرگان
طنز و مزاح در شعرِ حافظ؛ دکتر پرویز ناتل خانلری؛ ناموارۀ دکتر محمود افشار؛ بکوشش ایرج افشار با همکاری کریم اصفهانیان؛ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ ۱۳۶۶؛ ج۴: ۲۱۳۵تا۲۱۳۹.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from دکتر اسلامی نُدوشن
🔰 تنها در یک خط هستم و جز آن در هیچ مشغلهای وقت و فکر خود را از دست نمیدهم، چه در سفر باشم و چه در خانه، چه در کلاس درس چه در کوه، چه در خلوت چه در صحبت، به همان یک چیز میاندیشم، و آن رهروی در جهت روشنبینی و دریافت است، نمیگویم وصول، میگویم طلب وصول، یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه ...
✅ با خود گویم زعمر بر تو چه رسید
پیمانه چگونه پر شد از بیم و امید
پاسخ شنوم «سرو» نلرزد چون بید
این است تو را امید و این است نوید
*سرو: درخت زندگی و نماد آزادگی و جاودانگی
🔰 گفتگوها، ص ۲۵۷
بهار در پاییز
------------------
سوم شهریورماه زادروز استاد دکتر اسلامی نُدوشن را گرامی میداریم.
___
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
✅ با خود گویم زعمر بر تو چه رسید
پیمانه چگونه پر شد از بیم و امید
پاسخ شنوم «سرو» نلرزد چون بید
این است تو را امید و این است نوید
*سرو: درخت زندگی و نماد آزادگی و جاودانگی
🔰 گفتگوها، ص ۲۵۷
بهار در پاییز
------------------
سوم شهریورماه زادروز استاد دکتر اسلامی نُدوشن را گرامی میداریم.
___
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
Forwarded from اتچ بات
#علیرضا_قیامتی :
داستانها در شاهنامه در خدمت اخلاق و حکمت هستند. گویی حکیم طوس داستان ها و روایت ها را به این خاطر روایت کرده و توصیف کرده و ترسیم کرده است که به این ابیات برسد و تا اینجا جان سخن را بیان کند:
بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم...
این ابیات انسانی و دلانگیز و رؤیایی همچنان بعد از هزار سال میطلبد که سرمشق همه جهانیان باشد؛ بهویژه حاکمان جهان. میتواند راه و رسم بهزیستن و راه و رسم مکارم اخلاقی را به ما و همه انسان ها بنمایاند. در هیچ حماسه دیگری ابیاتی اینقدر حکیمانه و خردورزانه نداریم.
#علیرضا_قیامتی :
جهان #شاهنامه جهان آرمانی ایرانیان است
جهان شاهنامه جهان آرمانی ایرانیان است. سراسر جلال و شکوه و پهلوانی و مردانگی و سرفرازی است که در درازای تاریخ همواره پناه مردم ایران بوده است. هرچند شاهنامه حماسه ملی مردم ایران و ستایش ایران و ایرانی است اما بیش از آن حماسه ای است انسانی آکنده از مهرورزی و دادگری، نامه ی آشتی و پرهیز از خشونت
هم از آشتی کام مردم رواست
که نابود باد هر که او جنگ خواست
#علیرضا_قیامتی :
شاهنامه همواره پناهگاه مردم ایران بوده است
بیگمان شاهنامه سند شکوهمند فرهنگ و تمدن ایرانزمین است و میتوان گفت شاهنامه بزرگترین حماسه جهانی است که توانسته است در گردآوری و تدوین هویت ملی یک ملت این همه موثر و تاثیر گذار باشد. شاهنامه در طول تاریخ همواره پناهگاه مردم ایران بود و موجب دوام و قوام و پیوستگی و استواری ایران زمین شد و امیدآفرین هم بود و مردم غم و درد و اندوه خود را با آن در میان میگذاشتند.
🔷#فرزند_فرزانه_توس
🗓یکم شهریورماه زادروز دکتر علیرضا قیامتی شاهنامه پژوه و استاد زبان و ادبیات فارسی فرخنده باد
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
داستانها در شاهنامه در خدمت اخلاق و حکمت هستند. گویی حکیم طوس داستان ها و روایت ها را به این خاطر روایت کرده و توصیف کرده و ترسیم کرده است که به این ابیات برسد و تا اینجا جان سخن را بیان کند:
بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم...
این ابیات انسانی و دلانگیز و رؤیایی همچنان بعد از هزار سال میطلبد که سرمشق همه جهانیان باشد؛ بهویژه حاکمان جهان. میتواند راه و رسم بهزیستن و راه و رسم مکارم اخلاقی را به ما و همه انسان ها بنمایاند. در هیچ حماسه دیگری ابیاتی اینقدر حکیمانه و خردورزانه نداریم.
#علیرضا_قیامتی :
جهان #شاهنامه جهان آرمانی ایرانیان است
جهان شاهنامه جهان آرمانی ایرانیان است. سراسر جلال و شکوه و پهلوانی و مردانگی و سرفرازی است که در درازای تاریخ همواره پناه مردم ایران بوده است. هرچند شاهنامه حماسه ملی مردم ایران و ستایش ایران و ایرانی است اما بیش از آن حماسه ای است انسانی آکنده از مهرورزی و دادگری، نامه ی آشتی و پرهیز از خشونت
هم از آشتی کام مردم رواست
که نابود باد هر که او جنگ خواست
#علیرضا_قیامتی :
شاهنامه همواره پناهگاه مردم ایران بوده است
بیگمان شاهنامه سند شکوهمند فرهنگ و تمدن ایرانزمین است و میتوان گفت شاهنامه بزرگترین حماسه جهانی است که توانسته است در گردآوری و تدوین هویت ملی یک ملت این همه موثر و تاثیر گذار باشد. شاهنامه در طول تاریخ همواره پناهگاه مردم ایران بود و موجب دوام و قوام و پیوستگی و استواری ایران زمین شد و امیدآفرین هم بود و مردم غم و درد و اندوه خود را با آن در میان میگذاشتند.
🔷#فرزند_فرزانه_توس
🗓یکم شهریورماه زادروز دکتر علیرضا قیامتی شاهنامه پژوه و استاد زبان و ادبیات فارسی فرخنده باد
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🔹🔸🔹به فراخور چهارم شهریور سالروز درگذشت: مهدی اخوان ثالث
#سر_کوه_بلند
🔹سر کوه بلند آمد سحر باد
ز توفانی که میآمد خبر داد
درخت سبزه لرزیدند و لاله
به خاک افتاد و مرغ از چهچهه افتاد
🔹سر کوه بلند ابر است و باران
زمین غرق گل و سبزهٔ بهاران
گل و سبزهٔ بهاران خاک و خشت است
برای آن که دور افتد ز یاران
🔹سر کوه بلند آهوی خسته
شکسته دست و پا، غمگین نشسته
شکست دست و پا درد است، اما
نه چون درد دلش کز غم شکسته
https://www.tg-me.com/eshtadan
🔹سر کوه بلند آمد عقابی
نه هیچش نالهای، نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هشت و جان داد
غروبی بود و غمگین آفتابی
🔹سر کوه بلند از ابر و مهتاب
گیاه و گل گهی بیدار و گه خواب
اگر خوابند اگر بیدار، گویند
که هستی سایهٔ ابر است، دریاب
🔹سر کوه بلند آمد حبیبم
بهاران بود و دنیا سبز و خرم
در آن لحظه که بوسیدم لبش را
نسیم و لاله رقصیدن باهم
زنده یاد #مهدی_اخوان_ثالث
( #م_امید)
همراه با آواز : استاد #صدیق_تعریف
آهنگساز : استاد #مجید_درخشانی
https://www.tg-me.com/eshtadan
#سر_کوه_بلند
🔹سر کوه بلند آمد سحر باد
ز توفانی که میآمد خبر داد
درخت سبزه لرزیدند و لاله
به خاک افتاد و مرغ از چهچهه افتاد
🔹سر کوه بلند ابر است و باران
زمین غرق گل و سبزهٔ بهاران
گل و سبزهٔ بهاران خاک و خشت است
برای آن که دور افتد ز یاران
🔹سر کوه بلند آهوی خسته
شکسته دست و پا، غمگین نشسته
شکست دست و پا درد است، اما
نه چون درد دلش کز غم شکسته
https://www.tg-me.com/eshtadan
🔹سر کوه بلند آمد عقابی
نه هیچش نالهای، نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هشت و جان داد
غروبی بود و غمگین آفتابی
🔹سر کوه بلند از ابر و مهتاب
گیاه و گل گهی بیدار و گه خواب
اگر خوابند اگر بیدار، گویند
که هستی سایهٔ ابر است، دریاب
🔹سر کوه بلند آمد حبیبم
بهاران بود و دنیا سبز و خرم
در آن لحظه که بوسیدم لبش را
نسیم و لاله رقصیدن باهم
زنده یاد #مهدی_اخوان_ثالث
( #م_امید)
همراه با آواز : استاد #صدیق_تعریف
آهنگساز : استاد #مجید_درخشانی
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
attach 📎
Forwarded from خردسرای فردوسی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مؤسسهٔ فرهنگی خردسرای فردوسی
📽 سخنان آقای دکتر محمدجعفر یاحقی
(مدیرعامل مؤسسه فرهنگی خردسرای فردوسی)
🔸 پنجشنبه ۲ شهریورماه ۱۴۰۲
🔹مشهد، آرامگاه فردوسی، آرامگاه مهدی اخوانثالث
www.tg-me.com/kheradsarayeferdowsi
📽 سخنان آقای دکتر محمدجعفر یاحقی
(مدیرعامل مؤسسه فرهنگی خردسرای فردوسی)
🔸 پنجشنبه ۲ شهریورماه ۱۴۰۲
🔹مشهد، آرامگاه فردوسی، آرامگاه مهدی اخوانثالث
www.tg-me.com/kheradsarayeferdowsi
Forwarded from اهل قلم و فرهنگ
🔹وصیت مهدی اخوان ثالث
من که مُردم، اگر شد، مرا پیش پای فردوسی به خاک بسپارید، چه بهتر! و اگر نشد، بیرون از هر بهشتی، در جایی دوردست که کسی جز خدا نشناسد. تنها با عورتپوشی، در گودالی بهطول قامتم، پیش چشم پدرم خورشید، به مادرم زمین بسپارید. اگر خورشید پشت ابرها باشد و ابرها ببارند، امری و مسألهای نیست.
دو درخت از هرنوع که بخواهید، بهفاصله دو متر بر سر گورم بکارید، تا از لاشه من تغذیه کنند؛ و بر آن درختها، تا مرغ شب گمکرده آشیانهای بیاساید و یا میوهای داشته باشد و گرسنهای را به راحت برساند؛ یا گلی و سایهای بر رهگذر خستهای هدیه کند. یا دست کم هیمهای بر سرما ماندهای ببخشد.
«و منه اصلی و الیه وصلی.»
برگرفته از
📕 چهلوچند سال با امید
✍🏻 یدالله قرایی
✅اهل قلم و فرهنگ:
👉🆔 @ahleghalamvafarhang
من که مُردم، اگر شد، مرا پیش پای فردوسی به خاک بسپارید، چه بهتر! و اگر نشد، بیرون از هر بهشتی، در جایی دوردست که کسی جز خدا نشناسد. تنها با عورتپوشی، در گودالی بهطول قامتم، پیش چشم پدرم خورشید، به مادرم زمین بسپارید. اگر خورشید پشت ابرها باشد و ابرها ببارند، امری و مسألهای نیست.
دو درخت از هرنوع که بخواهید، بهفاصله دو متر بر سر گورم بکارید، تا از لاشه من تغذیه کنند؛ و بر آن درختها، تا مرغ شب گمکرده آشیانهای بیاساید و یا میوهای داشته باشد و گرسنهای را به راحت برساند؛ یا گلی و سایهای بر رهگذر خستهای هدیه کند. یا دست کم هیمهای بر سرما ماندهای ببخشد.
«و منه اصلی و الیه وصلی.»
برگرفته از
📕 چهلوچند سال با امید
✍🏻 یدالله قرایی
✅اهل قلم و فرهنگ:
👉🆔 @ahleghalamvafarhang
Forwarded from دژنپشت
.
گوشهای از جهان ایرانی
پنج شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در نزد ایرانیان باستان عمر جهان دوازده هزار سال است. این عمر را زمان کرانهمند میگفتند و این دوره با فرشگرد به پایان میآمد که زمان نوزایی آفرینش بود و سپس دورهای دیگر آغاز میشد.
دوره دوازه دهزار ساله عمر جهان به سه دوره چهار هزار ساله بخش میشود. جهان در سه هزار سال نخستین جهانی است متعالی که در آن نمونه یا مثال همه موجودات به صورت فروَر یا فروَشی پدیدار میشود و جهان در آرامش است. خورشید، ماه، ستارگان، آب، گیاه، آدمی و جانوران همه هستند، اما به ریخت مثالی.
در نه هزار سال بعدی این جهان فروری یا مثالی به ریخت مادی درمیآید.
فرورها مادی میشوند و به جهان مادی میآیند تا با بدی بجنگند و از نیکی پشتیبانی کنند.
چنین تا دور دوازده هزار ساله به سر آید و دوری دیگر آغاز شود.
- جهان فروری. دکتر بهرام فرهوشی. برگهای دو و سه.
به زمانی که درس میخواندیم همین چند خط را از فکر و جهاننگری ایرانی به ما نیاموختند. اما از فکر و فلسفه یونان باستان تا به افکار متفکران معاصر مغرب و روسیه را آموختیم و کمترین عیبی هم نداشت.
درهای فراگرفتن فکر و فلسفه ایرانی در این ایران ما همچنان بسته است. عیب پنداشته میشود!
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
#یکشنبه_ها_و_حافظ
اخوان مشکل شعر حافظ را
برای من حل کرد.
▪️من اگر متجاوز از یک رُبعقرن، زندگی او را از نزدیک ندیده بودم و در احوالات مختلف با او نزیسته بودم، امروز فهم درستی از شعر حافظ نمیتوانستم داشته باشم. اخوان مشکلِ شعرِ حافظ را برای من حل کرد، بیآنکه سخنی در باب حافظ یا توضیح شعرهای او گفته باشد. من از مشاهدهٔ احوال و زندگی اخوان، متوجهٔ این نکته شدم که چرا حافظ «خرقهٔ زهد» و «جامِ می» را از جهت رضای او با هم میداشته است.
دریغا که به دلایلی، اکنون مجال آن نیست تا لحظههایی از تجسّم این تناقضها را در گفتار و رفتار او نقل کنم. زیباترین سخنان و طنزآمیزترین لحظههایی که در عمرِ خویش شنیدم و دیدم، همین گفتهها و لحظهها بود «شب قدری نصیبم شد، ولی قدرش ندانستم.»
اکنون میفهمم که چرا در دوره سلطهٔ ژدانف، ادبیات و فرهنگ شوروی به انحطاط گرایید؛ زیرا در آن ایّام، به این تناقض که محور هنرهاست، نمیخواستند میدان بدهند و میگفتند:
باید یکی از دو سوی این تناقض به نفع ایدئولوژی حزب مرتفع شود و نمیدانستند که ارتفاع یکی از دو سوی این تناقض به معنی پایان یافتن خلاقیّت هنری است.
به زبان ساده، میتوانم بگویم که هیچ شعر حزبی یا مذهبی خالص تاکنون ندیدهام که ارزش هنری هم داشته باشد. بیگمان اگر شعر مذهبیای، که ارزش هنری داشته باشد، یافت شود، به ناگزیر صبغهای از عرفان و گاه زندقه در آن وجود دارد و این لازمهٔ خلاقیّت هنری است. من این نکته را از زندگی با اخوان آموختم.
محمدرضا شفیعی کدکنی
حالات و مقامات م. امید(مهدی اخوان ثالث)،
صص ۲۱۷–۲۱۶
#حافظ
#اخوان_ثالث
ـــــــــــــــــــــــ
#یکشنبه_ها_و_حافظ
اخوان مشکل شعر حافظ را
برای من حل کرد.
▪️من اگر متجاوز از یک رُبعقرن، زندگی او را از نزدیک ندیده بودم و در احوالات مختلف با او نزیسته بودم، امروز فهم درستی از شعر حافظ نمیتوانستم داشته باشم. اخوان مشکلِ شعرِ حافظ را برای من حل کرد، بیآنکه سخنی در باب حافظ یا توضیح شعرهای او گفته باشد. من از مشاهدهٔ احوال و زندگی اخوان، متوجهٔ این نکته شدم که چرا حافظ «خرقهٔ زهد» و «جامِ می» را از جهت رضای او با هم میداشته است.
دریغا که به دلایلی، اکنون مجال آن نیست تا لحظههایی از تجسّم این تناقضها را در گفتار و رفتار او نقل کنم. زیباترین سخنان و طنزآمیزترین لحظههایی که در عمرِ خویش شنیدم و دیدم، همین گفتهها و لحظهها بود «شب قدری نصیبم شد، ولی قدرش ندانستم.»
اکنون میفهمم که چرا در دوره سلطهٔ ژدانف، ادبیات و فرهنگ شوروی به انحطاط گرایید؛ زیرا در آن ایّام، به این تناقض که محور هنرهاست، نمیخواستند میدان بدهند و میگفتند:
باید یکی از دو سوی این تناقض به نفع ایدئولوژی حزب مرتفع شود و نمیدانستند که ارتفاع یکی از دو سوی این تناقض به معنی پایان یافتن خلاقیّت هنری است.
به زبان ساده، میتوانم بگویم که هیچ شعر حزبی یا مذهبی خالص تاکنون ندیدهام که ارزش هنری هم داشته باشد. بیگمان اگر شعر مذهبیای، که ارزش هنری داشته باشد، یافت شود، به ناگزیر صبغهای از عرفان و گاه زندقه در آن وجود دارد و این لازمهٔ خلاقیّت هنری است. من این نکته را از زندگی با اخوان آموختم.
محمدرضا شفیعی کدکنی
حالات و مقامات م. امید(مهدی اخوان ثالث)،
صص ۲۱۷–۲۱۶
#حافظ
#اخوان_ثالث
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
آفرین بزرگان
این آفرین به هنگام بستن پیمان زناشویی خطاب به عروس و داماد خوانده میشده. از آن نسخهای پهلوی نیز وجود دارد. عنوان این آفرین باید به سبب نام بزرگانی باشد که در آن یاد شدهاند.
این آفرین بر شما باد
در پیشگاه خدا و در این ایرانشهر فرخ
کامهانجام بوید چون اورمزد خدای به دامان (۱) خویش
فرخ و پهلومتر (۲) بوید چون کیخسرو
خوبمهر بوید چون مهرایزد
دشمنزدار (۳) بوید چون زریر
خوبدیده بوید چون سیاوش
بامی (۴) بوید چون بیژن
اشو (۵) بوید چون گشتاسبشاه
زورمند بوید چون سام نریمان
آزناوَر (۶) بوید چون رستم
نیزهور بوید چون اسفندیار
کُنداگ (۷) بوید چون جاماسب بیدخش
چیر و اَپرویز بوید چون اَردافَروَرد
راد بوید چون تیشتر
چرب بوید چون باران
بینا بوید چون خورشید
بسکرفه (۸) بوید چون زرتشت
دیرزیوش بوید چون زروان پادشاه
برومند بوید چون اسپندارمد زمین
بسپیوند بوید چون رود ناوتاک
بسانبار بوید چون زمستان
خرم بوید چون بهار
خوشبوی بوید چون مشک
بایسته بوید چون زر
روان بوید چون درم
کَردار (۹) بوید چون اورمزد خدای به دامان خویش
این آفرین به شما ایدون باد چون
ماه و خورشید، آب و آتش
می و مورد و مشک، یاسمن و گل و مرزنگوش
هزار سال با بندگان خویش مستی کنید
به خورش پاک و می خوش، اسپرم و عنبر
زن و شوی همبینش بوید
فرزند نر و اشو زایید که
ایران داراد، نام خواهاد، دشمن اوژناد، دوده افروزاد
(۱) آفریدگان. (۲) برتر. (۳) زننده و کشندۀ دشمن. (۴) تابناک. (۵) پیروِ اَش: جوهر آفرینش اورمزد، نظم اخلاقی جهان. (۶) زورآور، سلاحدار. (۷) پیشبین، واقف اسرار. (۸) عمل ثواب. (۹) فعّال.
[دوازده متن باستانی، تدوین، ترجمه، توضیح و تفسیر دکتر بیژن غیبی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۵، ص ۳۷۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
این آفرین به هنگام بستن پیمان زناشویی خطاب به عروس و داماد خوانده میشده. از آن نسخهای پهلوی نیز وجود دارد. عنوان این آفرین باید به سبب نام بزرگانی باشد که در آن یاد شدهاند.
این آفرین بر شما باد
در پیشگاه خدا و در این ایرانشهر فرخ
کامهانجام بوید چون اورمزد خدای به دامان (۱) خویش
فرخ و پهلومتر (۲) بوید چون کیخسرو
خوبمهر بوید چون مهرایزد
دشمنزدار (۳) بوید چون زریر
خوبدیده بوید چون سیاوش
بامی (۴) بوید چون بیژن
اشو (۵) بوید چون گشتاسبشاه
زورمند بوید چون سام نریمان
آزناوَر (۶) بوید چون رستم
نیزهور بوید چون اسفندیار
کُنداگ (۷) بوید چون جاماسب بیدخش
چیر و اَپرویز بوید چون اَردافَروَرد
راد بوید چون تیشتر
چرب بوید چون باران
بینا بوید چون خورشید
بسکرفه (۸) بوید چون زرتشت
دیرزیوش بوید چون زروان پادشاه
برومند بوید چون اسپندارمد زمین
بسپیوند بوید چون رود ناوتاک
بسانبار بوید چون زمستان
خرم بوید چون بهار
خوشبوی بوید چون مشک
بایسته بوید چون زر
روان بوید چون درم
کَردار (۹) بوید چون اورمزد خدای به دامان خویش
این آفرین به شما ایدون باد چون
ماه و خورشید، آب و آتش
می و مورد و مشک، یاسمن و گل و مرزنگوش
هزار سال با بندگان خویش مستی کنید
به خورش پاک و می خوش، اسپرم و عنبر
زن و شوی همبینش بوید
فرزند نر و اشو زایید که
ایران داراد، نام خواهاد، دشمن اوژناد، دوده افروزاد
(۱) آفریدگان. (۲) برتر. (۳) زننده و کشندۀ دشمن. (۴) تابناک. (۵) پیروِ اَش: جوهر آفرینش اورمزد، نظم اخلاقی جهان. (۶) زورآور، سلاحدار. (۷) پیشبین، واقف اسرار. (۸) عمل ثواب. (۹) فعّال.
[دوازده متن باستانی، تدوین، ترجمه، توضیح و تفسیر دکتر بیژن غیبی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۵، ص ۳۷۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
معارف عالیه را ضعیف ندارید!
اگر امروز چیزی از آنچه دسترس ماست و وجود آن کسبی تواند بود در تجلّی کمال مطلوب یک قوم دخیل باشد آن چیز معارف عالیه است. بهخصوص که هر قومی باید کمال مطلوبی به فراخور استعداد و سوابق تاریخ خود داشته باشد و ایرانی با سوابقی که جز گوشۀ ضعیفی از آن را ندیدیم کمال مطلوب خود را از مخزنی دون معارف عالیه نمیتواند بیرون آرد. پس اصل فریاد ما این است که معارف عالیه را ضعیف ندارید تا مخزن کمال مطلوب شما از دست نرود و چشمۀ سعادت و حیات این قوم نخشکد.
ابوالحسن فروغی
[آینده: سال اوّل (تیر ۱۳۰۴- آبان ۱۳۰۵)، مؤسس و مدیر مسئول دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۶۵۲ (شمارۀ ۱۱، تیرماه ۱۳۰۵)]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
اگر امروز چیزی از آنچه دسترس ماست و وجود آن کسبی تواند بود در تجلّی کمال مطلوب یک قوم دخیل باشد آن چیز معارف عالیه است. بهخصوص که هر قومی باید کمال مطلوبی به فراخور استعداد و سوابق تاریخ خود داشته باشد و ایرانی با سوابقی که جز گوشۀ ضعیفی از آن را ندیدیم کمال مطلوب خود را از مخزنی دون معارف عالیه نمیتواند بیرون آرد. پس اصل فریاد ما این است که معارف عالیه را ضعیف ندارید تا مخزن کمال مطلوب شما از دست نرود و چشمۀ سعادت و حیات این قوم نخشکد.
ابوالحسن فروغی
[آینده: سال اوّل (تیر ۱۳۰۴- آبان ۱۳۰۵)، مؤسس و مدیر مسئول دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۶۵۲ (شمارۀ ۱۱، تیرماه ۱۳۰۵)]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
دانش و خواسته است نرگس و گل
که به یکجای نشکفند بهم
هرکه را دانش است، خواسته نیست
و آن که را خواسته است دانش کم
#شیخابوالحسنشهیدبلخی
#شهیدبلخی
تذکرۀ لبابالالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج۲: ۳۸۶.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
که به یکجای نشکفند بهم
هرکه را دانش است، خواسته نیست
و آن که را خواسته است دانش کم
#شیخابوالحسنشهیدبلخی
#شهیدبلخی
تذکرۀ لبابالالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج۲: ۳۸۶.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from خردسرای فردوسی
🔹هنگامهٔ کیانیان: پژوهشی در هستییابی گاهنبار کیانیان بر پایهٔ شاهنامهٔ فـردوسی و گفتارهای اوستایی
🔸پژوهش و تحقیق: #محمد_طهماسبی
تهران: طلایه، ۱۴۰۲
هنگامهٔ کیانیان نام گزیده ایست که در آن گاهنگار کهن ایران بر پایهٔ شاهنامهٔ فردوسی و گفتارهای اوستایی ارزیابی شده است. برای نگارنده این پژوهش، آرمـان بنیادین، همانا جستجوی پاسخ به پرسشی ریشهدار است: «اگر گاه دودمان کیانیان در شاهنامهٔ فردوسی و سـایر گفتارهای کهـن با یورش اسکـندر سـرانجام و پایان مییابد و سپس از اشکانیان آغاز شده و پس از ساسانیان، به چـیرگی سـوارانی از دشت نیزه گزار میرسـد، پس در این میان جایگاه و سرنوشت بنیادگران پارسه و پاسارگاد کجاست؟».
در این پژوهش جهت یکسـانسازی نگرشها، ابتدا گزارشـی ژرف از گـاهشماری و گاهنگاری بازگو گردیده و به ساماندهی دادههای گاهوارهها پرداخـته و بگونهای نمودار گردیده است. پس از آن، پیش از باریکبینی و اندیشـه در زمان پادشاهـی هخامنشیان در جایگاه چنبر گمشدهٔ شاهنامه، ابتدا گاهشماری اشکانیان مـورد ارزیابی و سنجـش قرارگرفته و میزان نابسامانیها در آن آشـکار گـردیده است. سپس بررسی گاهشماری کیانیان در شاهنامهٔ فـردوسی و سـایر گفـتاوردهای کهن به ویژه نوشتهٔ ارزشمند «آثار الباقی» از ابوریحـان بیرونی و گـاهنگاری «کلدانی» با نام «ریشـههای گشایشِ پرسـمانِ بنیادینِ پژوهـش» انجام گرفت. در ادامه با کمک گرفتن از «اوستا» و سایر گفتارهای کهن اسامهای و آیینی و برخی یکسانسازیها، تمامی آن چه به دست آمده را با گاهنگاری دانشی روز (تاریخ آکادمیک) هم راستا نموده و به ساماندهی گزارشها پرداخته شده است و سپس گمـانهٔ خـود را با پندار و انگارهای روشن دربارهٔ «شایدی بر هستی گاهِ دودمان کیانیان در میانهٔ گاهشماری ایران و ایرانشهر کهن»، آشکار میساختیم.
در فرجامِ راهِ پرپیچ و خم این گردآورد، مهربانی و دهش تمامی آموزگاران فرهیخته ـ که چراغِ روشنِ این راه دشوار بودند ـ بهویـژه همـراهی استاد ارجـمند و گرانمـایه «دکتر علیرضا قیامتی» را، که پیمانه کوچـک اندیشـهام با چـکیدهای از دریای بیکران خرد و دانش ایشان لبریز گردید، پاکدلانه میسـتایم.
@kheradsarayeferdowsi
🔸پژوهش و تحقیق: #محمد_طهماسبی
تهران: طلایه، ۱۴۰۲
هنگامهٔ کیانیان نام گزیده ایست که در آن گاهنگار کهن ایران بر پایهٔ شاهنامهٔ فردوسی و گفتارهای اوستایی ارزیابی شده است. برای نگارنده این پژوهش، آرمـان بنیادین، همانا جستجوی پاسخ به پرسشی ریشهدار است: «اگر گاه دودمان کیانیان در شاهنامهٔ فردوسی و سـایر گفتارهای کهـن با یورش اسکـندر سـرانجام و پایان مییابد و سپس از اشکانیان آغاز شده و پس از ساسانیان، به چـیرگی سـوارانی از دشت نیزه گزار میرسـد، پس در این میان جایگاه و سرنوشت بنیادگران پارسه و پاسارگاد کجاست؟».
در این پژوهش جهت یکسـانسازی نگرشها، ابتدا گزارشـی ژرف از گـاهشماری و گاهنگاری بازگو گردیده و به ساماندهی دادههای گاهوارهها پرداخـته و بگونهای نمودار گردیده است. پس از آن، پیش از باریکبینی و اندیشـه در زمان پادشاهـی هخامنشیان در جایگاه چنبر گمشدهٔ شاهنامه، ابتدا گاهشماری اشکانیان مـورد ارزیابی و سنجـش قرارگرفته و میزان نابسامانیها در آن آشـکار گـردیده است. سپس بررسی گاهشماری کیانیان در شاهنامهٔ فـردوسی و سـایر گفـتاوردهای کهن به ویژه نوشتهٔ ارزشمند «آثار الباقی» از ابوریحـان بیرونی و گـاهنگاری «کلدانی» با نام «ریشـههای گشایشِ پرسـمانِ بنیادینِ پژوهـش» انجام گرفت. در ادامه با کمک گرفتن از «اوستا» و سایر گفتارهای کهن اسامهای و آیینی و برخی یکسانسازیها، تمامی آن چه به دست آمده را با گاهنگاری دانشی روز (تاریخ آکادمیک) هم راستا نموده و به ساماندهی گزارشها پرداخته شده است و سپس گمـانهٔ خـود را با پندار و انگارهای روشن دربارهٔ «شایدی بر هستی گاهِ دودمان کیانیان در میانهٔ گاهشماری ایران و ایرانشهر کهن»، آشکار میساختیم.
در فرجامِ راهِ پرپیچ و خم این گردآورد، مهربانی و دهش تمامی آموزگاران فرهیخته ـ که چراغِ روشنِ این راه دشوار بودند ـ بهویـژه همـراهی استاد ارجـمند و گرانمـایه «دکتر علیرضا قیامتی» را، که پیمانه کوچـک اندیشـهام با چـکیدهای از دریای بیکران خرد و دانش ایشان لبریز گردید، پاکدلانه میسـتایم.
@kheradsarayeferdowsi
Telegram
attach 📎
Forwarded from دژنپشت
.
به فرخی زادروز استاد ارفعی
۹ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بایسته و فرایسته است تا امروز نهم شهریور نگذشته یادی شود به بزرگی از استاد عبدالمجید ارفعی:
نهم شهریور به سال ۱۳۱۸. آبادی اوز. بندرعباس.
اگر هنوز به این روزگار و اندرین سرزمین کسانی بماندهاند که شایست ایشان را استاد خواند، یکی همین استاد ارفعی است.
گزارش زندگانی پر بار ایشان در اینترنت یافت شود. همین اندازه بر من دانشآموز بود که نگذارم به زادروز فرخنده این یگانه بَرمَنش، نامش اندر میانه نیاید.
استاد ارفعی از اندکشمار دانشمندان است که استاد چندین زبانهای باستانی است. برخی از آن زبانها چون اکدی دیگر گوینده ندارد و توان آن را زبان خاموش شمرد.
ناگفته نماند که این یگانه روزگار ما هم از نوازش غوغاییان بیبهره نمانده است. بیکارش کرده بودند. کیست که نداند پیامد بیکار شدن استادی راستین چیست؟
او و اندک شمارانی چون او ساعت فراغت ندارند. استادند، و استاد آن کس نیست که از کلاس و درس بزند تا به کار در بنگاه معاملات یا در فروشگاه یا ... برسد.
بیکاری استاد ارفعی و اندک همانندانش برابر با تعطیل دانش در ایران بود. ...
از بزرگی استاد عبدالمجید ارفعی همین بس که یک بار هم از آنچه بر او گذشته یاد نیاورده است.
استاد عبدالمجید ارفعی!
زادروز شما فرخنده باد.
تا شما هستید دانش هست. دانشگاه هست. انسان دانشمند هست.
نمازتان باد.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
به فرخی زادروز استاد ارفعی
۹ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بایسته و فرایسته است تا امروز نهم شهریور نگذشته یادی شود به بزرگی از استاد عبدالمجید ارفعی:
نهم شهریور به سال ۱۳۱۸. آبادی اوز. بندرعباس.
اگر هنوز به این روزگار و اندرین سرزمین کسانی بماندهاند که شایست ایشان را استاد خواند، یکی همین استاد ارفعی است.
گزارش زندگانی پر بار ایشان در اینترنت یافت شود. همین اندازه بر من دانشآموز بود که نگذارم به زادروز فرخنده این یگانه بَرمَنش، نامش اندر میانه نیاید.
استاد ارفعی از اندکشمار دانشمندان است که استاد چندین زبانهای باستانی است. برخی از آن زبانها چون اکدی دیگر گوینده ندارد و توان آن را زبان خاموش شمرد.
ناگفته نماند که این یگانه روزگار ما هم از نوازش غوغاییان بیبهره نمانده است. بیکارش کرده بودند. کیست که نداند پیامد بیکار شدن استادی راستین چیست؟
او و اندک شمارانی چون او ساعت فراغت ندارند. استادند، و استاد آن کس نیست که از کلاس و درس بزند تا به کار در بنگاه معاملات یا در فروشگاه یا ... برسد.
بیکاری استاد ارفعی و اندک همانندانش برابر با تعطیل دانش در ایران بود. ...
از بزرگی استاد عبدالمجید ارفعی همین بس که یک بار هم از آنچه بر او گذشته یاد نیاورده است.
استاد عبدالمجید ارفعی!
زادروز شما فرخنده باد.
تا شما هستید دانش هست. دانشگاه هست. انسان دانشمند هست.
نمازتان باد.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
Forwarded from کانال تبادلات مهربانان
🔖 فهرستی از کانالهای تاریخی و فرهنگی و علمی و هنری
🔰 پاتوق نویسندگان برتر دنیا
♦️ @nevisandbdonya
🔰 کتابخانۀ طب سنتی و اسلامی
♦️ @danyalshafa
🔰 پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
♦️ @Farzandan_Parsi
🔰 درمان با گیاهان سنتی و روانکاوی
♦️ @teb_sinawi
🔰 کلبه شعر و ادب پارسی
♦️ @Ivanxaneh
🔰 دلواژههای تنهایی
♦️ @Gandomzaran
🔰 بازخوانی تاریخ ایران و اسلام
♦️ @Khonjibook
🔰 کارگروه پژوهشی ایرانبان کُرد
♦️ @iranban_kord
🔰 وهومن امشاسپند
♦️ @khashatra
🔰 مطالعه و خرد، الفبای توسعه
♦️ @Alefbaietousee
🔰 منابع و مآخذ تاریخ شاهنشاهی اشکانی
♦️ @ArsacidEmpire
🔰 آلبوم جنگاوران تاریخ (میلیتاریسم تاریخی)
♦️ @Marzupan
🔰 تصاویر و پیکرههای تاریخی
♦️ @AntiqPic
🔰 تاریخ روایی ایران
♦️ @oldhistor
🔰 مجلۀ پژوهشی گردآفرید
♦️ @Gord_Afarid
🔰 تاریخ میانه
♦️ @midhistor
🔰 اشتادان
♦️ @Eshtadan
🔰 ترانههای کمترشنیدهشده (زیرخاکی)
♦️ @Moeinesfahanoi
🔰 منابع و مآخذ تاریخ پادشاهی ماد
♦️ @TheMedes
🔰 ایرانویج (تاریخ، فرهنگ، زیباییهای ایران)
♦️ @Iran_Vijeh
🔰 آهنگهای شاد و اشعار جانفزای پارسی
♦️ @BazmeParviz
🔰 انجمن پاردان (ایرانبان بلوچ)
♦️ @PardanShah
🔰 ایرانبوم (کتب و مستند کمیاب تاریخی)
♦️ @iranbum1
🔰 تاریخ به روایت میم و طنز
♦️ @NeoSafavism
🔰 آثار و مقالات مرتضی ثاقبفر
♦️ @Morteza_Saghebfar
🔰 ایرانگردی در ایرانشهرِ ساسانی
♦️ @Iranshahrgardi
🔰 فرهنگ مردم خوروبیابانک
♦️ @HatefTa
🔰 بازخوانی تاریخ بایندریه (ایران عصر آققویونلو)
♦️ @Bayandurids
🔰 تَهمخسرو: مبارزه با ایرانستیزان
♦️ @TahmKhosrow
🔰 منابع و مآخذ پژوهشی تاریخ ایران مدرن
♦️ @ModernIranBooks
🔰 آموزش زبان بلوچی گویش سرحدی
♦️ @amozesh_balochi
🔰 برخی متون ادب پارسی (باکیفیت و کمحجم)
♦️ @ShahdeParsi
🔰 دنیای آرامش
♦️ @donyayeaaramesh
🔰 زبان فارسی در دربار خداوندگاران عثمانی
♦️ @DorreShahvar
🔰 نسکخانۀ روزگاران
♦️ @nask_ruzegaran
🔰 تاریخ ایران از زبان حکیم فردوسی
♦️ @iransarbazshahnameh
🔰 کوتاه و گذرا در باستانشناسی و تاریخ
♦️ @ruzegaran
🔰 مؤسسۀ روشنگری
♦️ @media_war78
🔰 دین زرتشتی و اندیشهی ایرانشهری
♦️ @AshemVohu2581
🔰 دکتر خود باشیم (دانستنیهای ناب)
♦️ @kalemnab
🔰 آریاشهر
♦️ @Arya_Shahr_NS
🔰 ایرانپرستان کرد
♦️ @Kurdpatriott
🔰 ایرانشهر (آموزش خط و زبان فارسی میانه)
♦️ @iranshahr1353
🔰 اینفوگرافیهای تاریخی و سیاسی
♦️ @Histopersian
🔰 انجمن ملیفرهنگی ایرانبان
♦️ @anjoman_iranban
🔰 تاریخ و فرهنگ بلوچستان
♦️ @balochs_history
🔰 آموزشگاه طبی سید
♦️ @samsadeghitebeslami
🔰 پژوهشی در فرهنگ زردشتی
♦️ @atorshiz
🔰 شاهنامهپژوهی با دکتر سجاد آیدنلو
♦️ @Aydanlu
🔰 منابع و مآخذ تاریخ شاهنشاهی ساسانی
♦️ @Sasanian_Sources
🔰 مطالعات ایران در قفقاز و آسیای مرکزی
♦️ @DosuyeCaspian
🔰 کانالتون رو اینجا معرفی کنید
♦️ @linkdoni_hozavi
🔰 افشای پانیسم و مبارزه با ایرانستیزان
♦️ @Panturkzionist
🔰 تاریخ و فرهنگ ملل جهان
♦️ @tarikhe_melal
🔰 تاریخ ایران
♦️ @tarikhiranm
🔰 مدرسۀ علوم انسانی
♦️ @zistboommedia
🔰 مطالعات تخصصی تاریخ صفویه
♦️ @SafavidStudies
📬 @tab_mehrbanan | عضویت در لیست
🔰 پاتوق نویسندگان برتر دنیا
♦️ @nevisandbdonya
🔰 کتابخانۀ طب سنتی و اسلامی
♦️ @danyalshafa
🔰 پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
♦️ @Farzandan_Parsi
🔰 درمان با گیاهان سنتی و روانکاوی
♦️ @teb_sinawi
🔰 کلبه شعر و ادب پارسی
♦️ @Ivanxaneh
🔰 دلواژههای تنهایی
♦️ @Gandomzaran
🔰 بازخوانی تاریخ ایران و اسلام
♦️ @Khonjibook
🔰 کارگروه پژوهشی ایرانبان کُرد
♦️ @iranban_kord
🔰 وهومن امشاسپند
♦️ @khashatra
🔰 مطالعه و خرد، الفبای توسعه
♦️ @Alefbaietousee
🔰 منابع و مآخذ تاریخ شاهنشاهی اشکانی
♦️ @ArsacidEmpire
🔰 آلبوم جنگاوران تاریخ (میلیتاریسم تاریخی)
♦️ @Marzupan
🔰 تصاویر و پیکرههای تاریخی
♦️ @AntiqPic
🔰 تاریخ روایی ایران
♦️ @oldhistor
🔰 مجلۀ پژوهشی گردآفرید
♦️ @Gord_Afarid
🔰 تاریخ میانه
♦️ @midhistor
🔰 اشتادان
♦️ @Eshtadan
🔰 ترانههای کمترشنیدهشده (زیرخاکی)
♦️ @Moeinesfahanoi
🔰 منابع و مآخذ تاریخ پادشاهی ماد
♦️ @TheMedes
🔰 ایرانویج (تاریخ، فرهنگ، زیباییهای ایران)
♦️ @Iran_Vijeh
🔰 آهنگهای شاد و اشعار جانفزای پارسی
♦️ @BazmeParviz
🔰 انجمن پاردان (ایرانبان بلوچ)
♦️ @PardanShah
🔰 ایرانبوم (کتب و مستند کمیاب تاریخی)
♦️ @iranbum1
🔰 تاریخ به روایت میم و طنز
♦️ @NeoSafavism
🔰 آثار و مقالات مرتضی ثاقبفر
♦️ @Morteza_Saghebfar
🔰 ایرانگردی در ایرانشهرِ ساسانی
♦️ @Iranshahrgardi
🔰 فرهنگ مردم خوروبیابانک
♦️ @HatefTa
🔰 بازخوانی تاریخ بایندریه (ایران عصر آققویونلو)
♦️ @Bayandurids
🔰 تَهمخسرو: مبارزه با ایرانستیزان
♦️ @TahmKhosrow
🔰 منابع و مآخذ پژوهشی تاریخ ایران مدرن
♦️ @ModernIranBooks
🔰 آموزش زبان بلوچی گویش سرحدی
♦️ @amozesh_balochi
🔰 برخی متون ادب پارسی (باکیفیت و کمحجم)
♦️ @ShahdeParsi
🔰 دنیای آرامش
♦️ @donyayeaaramesh
🔰 زبان فارسی در دربار خداوندگاران عثمانی
♦️ @DorreShahvar
🔰 نسکخانۀ روزگاران
♦️ @nask_ruzegaran
🔰 تاریخ ایران از زبان حکیم فردوسی
♦️ @iransarbazshahnameh
🔰 کوتاه و گذرا در باستانشناسی و تاریخ
♦️ @ruzegaran
🔰 مؤسسۀ روشنگری
♦️ @media_war78
🔰 دین زرتشتی و اندیشهی ایرانشهری
♦️ @AshemVohu2581
🔰 دکتر خود باشیم (دانستنیهای ناب)
♦️ @kalemnab
🔰 آریاشهر
♦️ @Arya_Shahr_NS
🔰 ایرانپرستان کرد
♦️ @Kurdpatriott
🔰 ایرانشهر (آموزش خط و زبان فارسی میانه)
♦️ @iranshahr1353
🔰 اینفوگرافیهای تاریخی و سیاسی
♦️ @Histopersian
🔰 انجمن ملیفرهنگی ایرانبان
♦️ @anjoman_iranban
🔰 تاریخ و فرهنگ بلوچستان
♦️ @balochs_history
🔰 آموزشگاه طبی سید
♦️ @samsadeghitebeslami
🔰 پژوهشی در فرهنگ زردشتی
♦️ @atorshiz
🔰 شاهنامهپژوهی با دکتر سجاد آیدنلو
♦️ @Aydanlu
🔰 منابع و مآخذ تاریخ شاهنشاهی ساسانی
♦️ @Sasanian_Sources
🔰 مطالعات ایران در قفقاز و آسیای مرکزی
♦️ @DosuyeCaspian
🔰 کانالتون رو اینجا معرفی کنید
♦️ @linkdoni_hozavi
🔰 افشای پانیسم و مبارزه با ایرانستیزان
♦️ @Panturkzionist
🔰 تاریخ و فرهنگ ملل جهان
♦️ @tarikhe_melal
🔰 تاریخ ایران
♦️ @tarikhiranm
🔰 مدرسۀ علوم انسانی
♦️ @zistboommedia
🔰 مطالعات تخصصی تاریخ صفویه
♦️ @SafavidStudies
📬 @tab_mehrbanan | عضویت در لیست
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
دهم شهریور سالروز درگذشت دکتر احسان یارشاطر، بنیانگذار و سرویراستار دانشنامۀ ایرانیکا و استاد پیشین مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیای نیویورک
وطنپرستی
به گمان من وطنپرستی راستین بیش از همه این است که هر کس در هر کاری که هست به مقتضای آن وفا کند و داد آن را بدهد. اگر پزشک است صمیمانه در درمان بیماران بکوشد. اگر معلّم است همه در بند تربیت شاگردان خود باشد. اگر کارمند اداره است خود را خادم مردم بداند. اگر در کار سیاست است بهبود حال مردم و مصالح راستین کشور را راهنمای گفتار و کردار خود قرار دهد و اگر سرباز یا فرمانده است خود را برای دفاع آماده بدارد و از دشمن نگریزد. این اصلی است که اگر رعایت شود و به تربیت در ضمیرها خانه بگیرد، مردم را از جنگ و ویرانیها و مصائب آن در امان نگاه خواهد داشت.
وطنپرستی راستین و خدمت به جامعهای که ما را پرورده است این است، فراتر از این کسی که وطن خود را بهراستی دوست دارد در آبادانی آن میکوشد، اگر بتواند به علم و فرهنگ و ادب آن خدمت میکند و هم غافل نمیماند که آسایش او به آسایش دیگران وابسته است، عواطفی هست که برتر از علاقههای شخصی و ملّی است. راستی و خیرخواهی و ترحّم و آنچه آدمیت و انسانیت خوانده میشود از این گونه است.
مطلوب آن است که نخست ریای وطنپرستی به معنی رایج آن را بشناسیم و زیان آن را دریابیم. دیگر آنکه کوشش ما همه برای آماده کردن ذهنها برای دفاع از خود باشد نه هجوم و دستبرد به دیگران. سوم آنکه در عین آنکه در حفظ آب و خاک و فرهنگ خود و ذخایر و مفاخر ملّی میکوشیم از این نکته غافل نمانیم که اگر ملّتپرستی مرحلۀ پیشرفتهتری از قبیلهپرستی و کشمکشهای عشیرهای است، جهاندوستی نیز مرحلۀ تکاملیافتهای از وطنپرستی است. میتوان آن را ترویج کرد و عشق آن را در دلها نشاند و امیدوار بود که کوششهای آغازین در راه این هدف روزی پیروز شود و رنج جنگ و زیان ستیزه و کشتار بهتدریج از میان برخیزد.
[احسان یارشاطر، «وطنپرستی»، ایرانشناسی، سال ۵، شمارۀ ۱، بهار ۱۳۷۲، ۱۴-۱۹]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
وطنپرستی
به گمان من وطنپرستی راستین بیش از همه این است که هر کس در هر کاری که هست به مقتضای آن وفا کند و داد آن را بدهد. اگر پزشک است صمیمانه در درمان بیماران بکوشد. اگر معلّم است همه در بند تربیت شاگردان خود باشد. اگر کارمند اداره است خود را خادم مردم بداند. اگر در کار سیاست است بهبود حال مردم و مصالح راستین کشور را راهنمای گفتار و کردار خود قرار دهد و اگر سرباز یا فرمانده است خود را برای دفاع آماده بدارد و از دشمن نگریزد. این اصلی است که اگر رعایت شود و به تربیت در ضمیرها خانه بگیرد، مردم را از جنگ و ویرانیها و مصائب آن در امان نگاه خواهد داشت.
وطنپرستی راستین و خدمت به جامعهای که ما را پرورده است این است، فراتر از این کسی که وطن خود را بهراستی دوست دارد در آبادانی آن میکوشد، اگر بتواند به علم و فرهنگ و ادب آن خدمت میکند و هم غافل نمیماند که آسایش او به آسایش دیگران وابسته است، عواطفی هست که برتر از علاقههای شخصی و ملّی است. راستی و خیرخواهی و ترحّم و آنچه آدمیت و انسانیت خوانده میشود از این گونه است.
مطلوب آن است که نخست ریای وطنپرستی به معنی رایج آن را بشناسیم و زیان آن را دریابیم. دیگر آنکه کوشش ما همه برای آماده کردن ذهنها برای دفاع از خود باشد نه هجوم و دستبرد به دیگران. سوم آنکه در عین آنکه در حفظ آب و خاک و فرهنگ خود و ذخایر و مفاخر ملّی میکوشیم از این نکته غافل نمانیم که اگر ملّتپرستی مرحلۀ پیشرفتهتری از قبیلهپرستی و کشمکشهای عشیرهای است، جهاندوستی نیز مرحلۀ تکاملیافتهای از وطنپرستی است. میتوان آن را ترویج کرد و عشق آن را در دلها نشاند و امیدوار بود که کوششهای آغازین در راه این هدف روزی پیروز شود و رنج جنگ و زیان ستیزه و کشتار بهتدریج از میان برخیزد.
[احسان یارشاطر، «وطنپرستی»، ایرانشناسی، سال ۵، شمارۀ ۱، بهار ۱۳۷۲، ۱۴-۱۹]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایران بوم
۱۰ شهریور سالگرد درگذشت استاد گرانقدر احسان یارشاطر نماد چند دهه ایرانشناسی است.
یادش گرامی باد
◾️احسان یارشاطر (۱۴ فروردین ۱۲۹۹ در همدان - ۱۰ شهریور ۱۳۹۷ در کالیفرنیا) بنیانگذار مرکز مطالعات ایرانشناسی و استاد بازنشسته مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیا نیویورک بود.
وی نخستین ایرانی است که پس از جنگ جهانی دوم در آمریکا به مرتبه استادی رسید.یارشاطر همچنین بنیانگذار و سرویراستار دانشنامه ایرانیکا بودهاست که در دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک مستقر است و از آغاز دههٔ ۱۹۷۰ نزدیک به ۴۰ ویراستار و ۳۰۰ نویسنده از سراسر آمریکا، اروپا و آسیا با آن همکاری داشتهاند. یارشاطر ویراستاری سه مجلد از تاریخ ایران کمبریج را هم به عهده داشته و نویسنده شانزده جلد کتاب تاریخ ادبیات ایران است. او همچنین از همکاران دهخدا در لغتنامه دهخدا بود.
🔸احسان یارشاطر دانشآموختهٔ دوره دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران و دانشآموخته دوره دکترای زبانشناسی ایرانی در مدرسه مطالعات مشرقزمین و آفریقا دانشگاه لندن بود و از شاگردان ایرانی والتر هنینگ و مری بویس بهشمار میآید.
🔸 بنگاه ترجمه و نشر کتاب
در سال ۱۳۳۳ به منظور ترجمه مناسب و شایسته آثار ادبی جهان، بنگاه ترجمه و نشر کتاب را بنیان نهاد و در این راه از کمکهای اسدالله علم که در آن زمان رئیس املاک و مستغلات پهلوی بود نیز استفاده کرد. حوزه فعالیت این بنگاه به تدریج گسترش یافت و علاوه بر ادبیات خارجی، مجموعههای متون فارسی، ایرانشناسی، آثار فلسفی، ادبیات برای جوانان، خواندنیهای کودکان و آئینهٔ ایران و چند مجموعهٔ دیگر را در آن بنگاه چاپ و منتشر شد.
🔸ایرانیکا
در سال ۱۳۴۷ به پیشنهاد یارشاطر و با بودجه ۲ میلیون دلاری سازمان برنامه و بودجه ایران کار تدوین دانشنامه ایرانیکا آغاز شد. احسان یارشاطر برای تأمین هزینههای ایرانیکا بخشی از مجموعه آثار تاریخی خود را به ارزش ۳ میلیون دلار بفروش رساند که بعضی از این آثار اکنون در موزه متروپولیتن نیویورک هستند.
🔸مرکز ایرانشناسی
در نیویورک مرکز ایرانشناسی را بنیاد نهاد. وی کتابخانه سعید نفیسی را خرید و همراه با کتابخانه خودش به این مرکز بخشید. وی در آمریکا تلاش کرد تا آثار کلاسیک ادبیات ایران به زبانهای غربی و ژاپنی ترجمه شود.
از نخستین آثار انتشاریافتهٔ اوست:
دستور زبان گویشهای تاتی جنوبی
ترجمه الاشارات والتنبیهات ابن سینا
نقاشی نوین (با نام مستعار ا.ی. «رهسپر»)
سهیم بودن در ویراستاری و نوشتن تاریخ ایران کمبریج
شعر فارسی در عهد شاهرخ (نیمهٔ اول قرن نهم) یا آغاز انحطاط در شعر فارسی
داستانهای ادبیات ایران باستان
داستانهای شاهنامه
◾️◼️ روانش شاد و یادش گرامی◼️◾️
____
لطفا به کانال تلگرامی ایرانبوم بپیوندید.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
یادش گرامی باد
◾️احسان یارشاطر (۱۴ فروردین ۱۲۹۹ در همدان - ۱۰ شهریور ۱۳۹۷ در کالیفرنیا) بنیانگذار مرکز مطالعات ایرانشناسی و استاد بازنشسته مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیا نیویورک بود.
وی نخستین ایرانی است که پس از جنگ جهانی دوم در آمریکا به مرتبه استادی رسید.یارشاطر همچنین بنیانگذار و سرویراستار دانشنامه ایرانیکا بودهاست که در دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک مستقر است و از آغاز دههٔ ۱۹۷۰ نزدیک به ۴۰ ویراستار و ۳۰۰ نویسنده از سراسر آمریکا، اروپا و آسیا با آن همکاری داشتهاند. یارشاطر ویراستاری سه مجلد از تاریخ ایران کمبریج را هم به عهده داشته و نویسنده شانزده جلد کتاب تاریخ ادبیات ایران است. او همچنین از همکاران دهخدا در لغتنامه دهخدا بود.
🔸احسان یارشاطر دانشآموختهٔ دوره دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران و دانشآموخته دوره دکترای زبانشناسی ایرانی در مدرسه مطالعات مشرقزمین و آفریقا دانشگاه لندن بود و از شاگردان ایرانی والتر هنینگ و مری بویس بهشمار میآید.
🔸 بنگاه ترجمه و نشر کتاب
در سال ۱۳۳۳ به منظور ترجمه مناسب و شایسته آثار ادبی جهان، بنگاه ترجمه و نشر کتاب را بنیان نهاد و در این راه از کمکهای اسدالله علم که در آن زمان رئیس املاک و مستغلات پهلوی بود نیز استفاده کرد. حوزه فعالیت این بنگاه به تدریج گسترش یافت و علاوه بر ادبیات خارجی، مجموعههای متون فارسی، ایرانشناسی، آثار فلسفی، ادبیات برای جوانان، خواندنیهای کودکان و آئینهٔ ایران و چند مجموعهٔ دیگر را در آن بنگاه چاپ و منتشر شد.
🔸ایرانیکا
در سال ۱۳۴۷ به پیشنهاد یارشاطر و با بودجه ۲ میلیون دلاری سازمان برنامه و بودجه ایران کار تدوین دانشنامه ایرانیکا آغاز شد. احسان یارشاطر برای تأمین هزینههای ایرانیکا بخشی از مجموعه آثار تاریخی خود را به ارزش ۳ میلیون دلار بفروش رساند که بعضی از این آثار اکنون در موزه متروپولیتن نیویورک هستند.
🔸مرکز ایرانشناسی
در نیویورک مرکز ایرانشناسی را بنیاد نهاد. وی کتابخانه سعید نفیسی را خرید و همراه با کتابخانه خودش به این مرکز بخشید. وی در آمریکا تلاش کرد تا آثار کلاسیک ادبیات ایران به زبانهای غربی و ژاپنی ترجمه شود.
از نخستین آثار انتشاریافتهٔ اوست:
دستور زبان گویشهای تاتی جنوبی
ترجمه الاشارات والتنبیهات ابن سینا
نقاشی نوین (با نام مستعار ا.ی. «رهسپر»)
سهیم بودن در ویراستاری و نوشتن تاریخ ایران کمبریج
شعر فارسی در عهد شاهرخ (نیمهٔ اول قرن نهم) یا آغاز انحطاط در شعر فارسی
داستانهای ادبیات ایران باستان
داستانهای شاهنامه
◾️◼️ روانش شاد و یادش گرامی◼️◾️
____
لطفا به کانال تلگرامی ایرانبوم بپیوندید.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
نگرشی بر تاریخ و فرهنگ ایران زمین
www.iranboom.ir
www.iranboom.ir
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎤بهرام بیضایی از #احسان_یارشاطر می گوید
📍این سرزمین نمانده است مگر به این جنبش های یک تنه در هر عصری ...
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
📍این سرزمین نمانده است مگر به این جنبش های یک تنه در هر عصری ...
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir