Telegram Web Link
⁠⁣بیست‌ و‌ سوم تیرماه سالروز درگذشت یحیی مهدوی، عضو شورای تولیت و هیئت گزینش کتاب و جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار

... معبود دیگر او زبان فارسی بود. در حضور او می‌بایست به فارسی درست صحبت کرد. اگر می‌گفتید «دوش گرفته‌ام» می‌فرمود دوش گرفتنی نیست. بگویید رفته‌ بودم حمام. کتاب‌های مصنفات بابا افضل و تفسیر عتیق را برای قوام و دوام زبان فارسی و رایج کردن لغات فراموش‌شدۀ اصیل به چاپ رسانید. خود در وضع لغت محتاط بود. البته برای مصطلحات فلسفی کلمات زیادی از فکر او تراوش کرد و مستعمل شد. یادم است که وقتی متدولوژی فلیسین شاله، ترجمۀ او را در دبیرستان می‌خواندیم با اصطلاح «پدیده» آشنایی گرفتیم، ولی چند سال بعد خود آن را نامناسب دانست. دیگر خشنود نبود که ما «پدیده» را بر زبان بیاوریم.
از زمانی که پدر من درگذشت، چون دکتر مهدی آذر در آمریکا زندگی می‌کرد، تولیت منصوص موقوفۀ افشار را به خواهش دکتر آذر پذیرفت. پدرم اللّهیار صالح را مخصوصاً معین کرده بود و صالح به جای خود دکتر مهدی آذر را و مرحوم آذر به مناسبت دوری خود از ایران دکتر مهدوی را. حضور دکتر مهدوی در جلسات شورای تولیت موجب سرفرازی بود. آنچه او می‌فرمود آخرین سخن بود. کم می‌گفت و درست می‌گفت. هماره رعایت جوانب مصارف وقف را که مخصوص به تعمیم زبان فارسی است، مرتباً به دیگر اعضا گوشزد می‌کرد. همۀ کتاب‌هایی که در سلسلۀ انتشارات آن موقوفه تا کنون نشر شده است با تصویب ایشان بوده است.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۲، ۱۳۴۸]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
‍ ‍ ‍ جزیره‌های تمب

جزیره‌های تمب بزرگ و کوچک را در لهجه‌های جنوب ایران «تمب گپ» و «تمب مار» می‌نامند. تمب با «تاء» مضموم و «م» و «ب» ساکن به معنی «تپه» و «تل» و «زمین برآمده» به کار رفته است. در زبان دریانوردان بومی این دو جزیره را «تمب گپ» به معنی «تمب بزرگ» و «تمب مار» می‌نامند. تمب مار را «تمب کوچک»، «تل مار»، «تنب مار»، «طنب کوچک»، «نابیو تنب»، «نبی تنب» نیز خوانده‌اند.
در سال ۱۸۳۵ میلادی، ۱۲۵۵ هجری قمری که دامنۀ فعالیت دزدان دریایی در کرانه‌های خلیج فارس به اوج رسیده بود و طرد دزدان دریایی و جلوگیری از اعمال آن‌ها، بهانۀ مداخلات انگلستان در خلیج فارس گردید تا امپراتوری انگلستان بتواند این شاهراه دریایی را در دست خود گیرد، بنابه پیشنهاد حکومت هندوستان کاپیتان هنل انگلیسی، افسر بحریۀ انگلیس که از طرف دریاداری انگلیس عهده‌دار امور خلیج فارس بود، یک خط فرضی به موازات ساحل رسم نمود که امتداد آن از جزیره‌های بوموسی و سیری می‌گذشت. بعدها جانشین هنل، به نام ماژور موریسن، با شیوخ و رهبران امارات خلیج فارس مذاکراتی به عمل آورد و خط دیگری برای نشان دادن حدود آب‌های ایران و سواحل جنوبی خلیج فارس روی نقشۀ خلیج فارس فرض و وضع نمود که از جزیرۀ سیر ابونعیر و شمال رأس رکن در شمال جزیرۀ قطر تا نزدیکی رأس الزور در کویت می‌گذشت.
این خط نسبت به خط قبلی که آن هم در جنوب جزیره‌های تمب قرار داشت، جنوبی‌تر بود. این خطوط را خطوط محدودیت نامیده‌اند و جزایر تمب و بوموسی در شمال هر دو خط قرار گرفته‌اند و بر اساس خطوط فرضی وضعی هر دو مأمور دریاداری انگلستان، در آب‌های ایران واقع شده‌اند و بنابراین حکومت انگلستان که سالیان دراز مدعی مالکیت جزایر تمب بزرگ و تمب کوچک و بوموسی بوده است، با تأیید حکومت هندوستان، این جزایر را در محدودۀ آب‌های ایران می‌شناخته و در روی نقشه، تأیید کرده است و مالکیت ایران بر این جزایر را بر اساس اصول علمی و سیاسی و تاریخی پذیرفته‌اند و مالکیت ایران را تأیید نموده‌اند.
در نقشۀ خلیج فارس که از طرف وزارت جنگ انگلیس به سال ۱۸۸۸ میلادی چاپ شده است، جزیره‌های تمب بزرگ و تمب مار یا تمب کوچک همراه با جزیره‌های «بوموسی» و «سیری» و «فرورو» به رنگ اصلی خاک ایران روی نقشه رنگ شده‌اند، اما همین دولت انگلستان در اوائل قرن بیستم و در اولین سال‌های بعد از جنگ جهانی اول با کمک نیروی دریایی گشتی خود در آب‌های خلیج فارس و اقیانوس هند، مانع از فعالیت مأموران گمرکی و مالیاتی ایران در این جزیره‌ها گردید و در کتب و مآخذ و اسناد جدید خود آن‌ها را به حکام رأس الخیمه و شارجه متعلق دانست.
در کتاب خطی مفاص اللئالی و منار اللیالی، تألیف محمدعلی سدیدالسلطنۀ کبابی بندرعباسی که به کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران اهدا شده و هم‌اکنون در آن کتابخانه نگهداری می‌شود، رونوشت سندی به خط و زبان عربی ثبت شده است که پدران و بنی اعمام حکام حالیۀ رأس الخیمه و شارجه به اتفاق عدۀ دیگری از مردمان جزایر تمب و بوموسی و سیری حقانیت ایران را در مالکیت جزایر مذکور تأیید کرده و صریحاً اعلام کرده‌اند که بعضی از سنوات برای تعلیف احشام خود این جزایر یا بعضی از آن‌ها را برای علفچر مواشی خود از حاکم ایرانی بندر لنگه اجاره می‌نموده‌اند.»

احمد اقتداری
منتخب بیست‌ و‌ یکمین جایزهٔ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار


[«سرگذشت تاریخی چهار جزیره در خلیج فارس»، احمد اقتداری، یغما، آبان ۱۳۵۶، ش ۳۵۰، ص ۵۰۳-۵۰۴ و فروردین ۱۳۵۷، ش ۳۵۵، ص ۴۶-۴۷]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
علیرضا شاپور شهبازی (زادۀ ۱۳ شهریور ۱۳۲۱ در شیراز و درگذشتۀ ۲۵ تیر ۱۳۸۵ در واشنگتن)، تاریخ‌نگار و باستان‌شناس ایرانی و متخصص تاریخ هخامنشیان بود که در مدت زندگانی پر بار خویش، آثار گرانی را در عرصۀ تاریخ ایران باستان، به زیر طبع بیاراست.
علیرضا شهبازی که بیشتر با نام علیرضا شاپور شهبازی شناخته می‌شود، در یکی از خانواده‌های اصیل شیراز، چشم به جهان گشود. مادرش را در کودکی از دست داد و پدرش حاجی ابراهیم شهبازی، در تربیت و پرورش ذوق او، نقشی اساسی ایفا داشت. دوران دبیرستان را در دبیرستان حکمت سپری کرد و در آنجا از محضر استادی چون مهدی حمیدی شیرازی، که آن زمان مدیریت دبیرستان حکمت را عهده‌دار بود، بهره‌مند گردید. او در دانشگاه شیراز به ادامۀ تحصیل در مقطع کارشناسی تاریخ پرداخت و در سال ۱۳۴۷ با رتبه ممتاز، دوران تحصیل خویش را به پایان رساند. شهبازی با استفاده از بورسیۀ شاگرد اولی به بریتانیا رفت و در دانشگاه لندن، دوران کارشناسی ارشد خویش را در رشتۀ باستان‌شناسی سپری کرد (۱۳۴۹). مدتی بعد برای ادامۀ تحصیل در مقطع دکتری دانشگاه لندن پذیرفته شده و در سال ۱۳۵۲، موفق به دریافت درجۀ دکتری باستانشناسی گردید و سال‌ها بعد مدرک پسادکتری خویش را در تاریخ‌شناسی ایران از دانشگاه گوتینگن آلمان دریافت نمود (۱۹۸۳ م.). شهبازی از جملۀ متخصصان ایرانی بود که نسبت به زبان‌های مختلف، آگاهی کافی داشت. او به زبان‌های فارسی باستان، انگلیسی و آلمانی مسلط بوده و فرانسوی، یونانی، عبری و آرامی را نیز به قدر کفایت می‌دانست و با آنها آشنا بود.
در طول حیات‌اش، در دانشگاه های مختلفی چون دانشگاه شیراز، تهران، هاروارد، کلمبیا، گوتینگن و اورگن شرقی، به تدریس پرداخته و با موسساتی چون بنیاد دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، دایره‌المعارف ایرانیکا و مرکز نشر دانشگاهی، به همکاری نزدیک داشت. در سال ۱۳۵۳ و زمانی که تازه به ایران آمده بود، بنیاد تحقیقات هخامنشی را تأسیس کرد که مهم‌ترین هدف آن پژوهش و تحقیق دربارۀ تاریخ هخامنشیان است.
شهبازی در طول حیات خویش جوایز متعددی دریافت کرد و مقالات و کتب بسیاری از چی به زبان های فارسی و انگلیسی، منتشر گردید. بسیاری از کتب و مقالات او اینک به زبان فارسی ترجمه شده و در دسترس محققان و علاقه‌مندان به تاریخ قرار دارند.

شهبازی یکی از مورخانی بود که دل در گرو مهر ایران داشت . اما این دل بستگی او به تاریخ ایران ، چنانکه دکتر تورج دریایی نیز در سوگ وی گوید ، هرگز منجر به آن نگردید که این استاد فرزانه تاریخ ایران ، دیدگاهی نژادپرستانه یا شوونیستی داشته باشد . شهبازی تسلط و اشرافی قابل توجه بر منابع و مآخذ تاریخ ایران باستان داشت و این مورد به خوبی از کتب و مقالات او قابل درک و دریافت است . پیکر او سرانجام پس از فوت اش در اثر سرطان معده در حافظیه شیراز ، در کنار نامداران دیگری که در جوار حضرت حافظ آرمیده اند ، در خاک خفت تا مصداقی مکشوف باشد ، برای این بیت لسان الغیب شیرازی که می فرماید ؛
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود.

@nimruz_ir
‍ بیست و پنجم تیرماه، سالروز درگذشت علیرضا شاپور شهبازی

از هنگامی او را شناختم که جوان بود و در تخت جمشید تصدی موزه یا یکی از مرکزهای پژوهشی آنجا را عهده‌دار بود. به‌تدریج به نگارش و تألیف پرداخت و در سلسلۀ انتشارات باستان‌شناسی یا مؤسسۀ آسیایی دانشگاه شیراز (پهلوی سابق) کتاب چاپ کرد. از همان آغاز کار نشان داد که به روش درست و بنیان علمی اعتقاد دارد.
برای او جای فسوسی نماد از اینکه نتوانست یا نخواستند به کارش ادامه دهد. با بینشی که داشت زود به دنیای علمی خارج راه یافت و توانست مدتی در توبینگن و بعدها در امریکا کارهای پژوهشی و آموزشی بیابد و مسیر درازنای مطالعۀ تاریخ گذشتۀ ایران را از دست نگذارد.
در امریکا در دانشگاه ارگون درس می‌داد. مقالاتش در ایرانیکا بیشتر یادگار همین دوران آرامش و پژوهش است. جز این کتابی دربارۀ تاریخ فردوسی نوشت و نظری نسبت به تاریخ تولّد او ابراز داشت که بعضی را پسند افتاد و جمعی را نه. کتابی هم از او در سال ۱۳۵۱ با نام شاهنشاهان و سنت‌های ایرانیان منتشر شد. سال بعد کتاب بهتری به عنوان نقش اقوام شاهنشاهی بنا بر حجاری‌های تخت جمشید به قلم او پدیدار شد.
شهبازی فریفتۀ تخت جمشید بود و چندی خدمتگزار رسمی آن. روزگار و عمرش بر سر هخامنشیان مصروف شد. ماندگاری نام او در زمینۀ تاریخ تتبعات ایرانی موجب سرافرازی است.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۴۳۸-۱۴۳۹]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
#علیرضا_شاپور_شهبازی :
فردوسی شالوده اندیشه و تخت جمشید شالوده بینش من است


همانطور که #فردوسی شالوده اندیشه من است #تخت_جمشید نیز شالوده بینش من است. من از تخت جمشید و دریافت دقایق آن به رموز هنر انسانی و ایرانی پی می برم و از شنیدن و خواندن شعر فردوسی به هویت ایرانی و به هویت خودم راه می یابم.
من از تخت جمشید نه تنها گذشته فرهنگ ایرانی بلکه فرهنگ انسانی را شناختم. بلکه از طریق آن ها خودم را نیز شناختم. تخت جمشید هر فرد مغرور را از غرور تهی می کند و هر فرد نابینا در هنر را بینا می کند.


@shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
❇️ ایران

🔘 بزرگداشت ناصرخسرو

💠 مراسم بزرگداشت روز حکیم ناصرخسرو قبادیانی، شاعر و حکیم بزرگ سده‌های چهارم و پنجم هجری برگزار می‌شود.

این مراسم روز سه‌شنبه (بیست و هفتم تیرماه ۱۴۰۲) از ساعت ۱۷ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار می‌شود.

مهدی محقق عضو هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، محمود شالویی رییس انجمن، احمد تمیم‌داری استاد زبان و ادبیات فارسی و سرور مولایی عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی سخنرانان این مراسم خواهند کرد.

حکیم ناصرخسرو قبادیانی از شاعران و فیلسوفان بزرگ ایران است که بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل: فلسفه، حساب، طب، موسیقی، نجوم  و کلام تبحر داشت.
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
#یکشنبه_ها_و_حافظ
دانشجو: استاد!
مستی و شراب در شعر حافظ و در ادبیات فارسی به دو گونه تعبیر شده است. اصالت با کدام است؟


▪️جواب: ادبیات فارسی یک واحد مشخّص نیست که من به طور قطعی بتوانم حکم کنم. در شعر حافظ مواردی از استعمال شراب هست که شما به هیچ عنوان نمی‌توانید تفسیر غیرالهی کنید مثلِ: «ساکنان حرمِ سِتر و عفافِ ملکوت/ با منِ راه‌نشین بادهٔ مستانه زدند» ؛ اما مواردی هم هست که من هیچ اصراری ندارم تفسیر عرفانی‌اش کنید: «دو یارِ زیرک و از بادهٔ کهن دو منی/ فراغتی و کتابی و گوشهٔ چمنی». جاهایی که بافت عرفانی دارد اگر تفسیر غیر الهی بکنید خلاف عدل و مروت است.
اما در ادبیات فارسی به طور مطلق نظر دادن بی‌خبری محض است. ممکن است شاعری را با توجه به قرائن تاریخی و شرایط زندگی فردی و اجتماعی و اطلاعات درون شعری‌اش بتوانید در موردش قضاوت کنید که مثلاً شراب در زبان منوچهری همان «ام الخبائث» و «نبید» است یا مثلاً سنایی را در نظر بگیرید. او شاعری است که شخصیت دوگانه‌ای دارد. پنجاه درصد از استعمالات خمر در دیوان او به همان معنی آب انگور است؛ می‌دانید سنایی شخصیت دگرگون‌یافته‌ای دارد. اصولاً یکی از شگفتی‌های ادب فارسی و تاریخ تصوف و اسلام است. بخشی از زندگی سنایی یک زندگی عادی و غیرعرفانی بوده که در  آن دوره مسلماً آلودگی به خمریات داشته است، خمریات از نوعی که منوچهری و رودکی توصیفش می‌کنند. اما زندگی سنایی یک برش تاریخی دیگر هم دارد که بُعد روحانی و معنوی اوست.

اسناد زندگی حافظ و متن دیوان او نشان می‌دهد که چنین تعدد شخصیتی در وی نیز بوده است. حافظ یک لحظه‌های ناب الهی دارد که شما به هیچ وسیله‌ای نمی‌توانید آنها را به ساحت مادی ارتباط دهید. اما چنین هم نیست که شما از حافظ یک موجود صددرصد قدسی الهی بتوانید بسازید. یک سری اسناد تاریخی هست که نشان می‌دهد کسانی که حافظ با آنها دمخور بوده موجودات سالمی نبوده‌اند.

بنابراین، من اصراری ندارم بر اینکه همهٔ اشعار حافظ را تفسیر عرفانی کنید. البته از این نکته غافل نباشید که سِتِ عرفان در درون شعر حافظ مهم‌ترین سِت است. اما این به آن معنا نیست که کاری را که بعضی شارحان کرده‌اند بکنید و مثلاً بگویید منظور از «دور شاه شجاع» مرحلهٔ تجلّی ذات قدسیهٔ الهی است. نه چنین چیزی نیست. نباید خود را گول زد و از حقایق تاریخی فرار کرد.

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۲۷۱_۲۷۳

درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ
یکشنبه‌ها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#حافظ
📚بررسی فرّ در شاهنامه فردوسی


📝نویسنده:بهروز ثروتیان
🔹دانشگاه تبریز سال 1350

🔸فرّ در شاهنامه ی فردوسی با همه ی تجلیات گوناگون و مظاهر مختلف خود فقط یک صفت تغییر ناپذیر دارد و آن اینکه " چیزیست خدایی " و این چیز خدایی گاهی به صورت نور از چهره و دیدار پادشاهان و موبدان و پهلوانان می تابد و زمانی به صورت نیرویی در بازوان رستم سمبل تمام نمای قدرت ملی پیکار با گردن کشان و دشمنان شاهنشاهی ایران زمین پدیدار می شود و لحظه ای به شکل یک اندیشه ی خدایی در پیدا کردن رازهای سر بسته ی دنیای زندگی انسانها و حتی در هم شکستن جادوها یعنی دیوارها و مرز های مانع حرکت و پیشرفت جلوه می کند و این چیز با در برداشتن مفاهیم عظمت و شکوه آئین و شرف و سنگ و وقار به هر صورت و شکلی ظاهر باشد مظهر و تجلی گاه آن " انسان یا هر موجود دیگر " از صفت زیبایی برخوردار است و به قول خواجه ی غزل سرای شیراز " آنی " دارد . می توان در یک عبارت گفت : فرّ یک فروغ ایزدی است که به دل هر کس بتابد از همگنان خود برتری می یابد و از پرتو این فروغ است که شخص به نیروی بالاتر از حد انتظار می رسد.



#باشگاه_کتاب_شاهنامه

@ketabshahnameh
https://www.tg-me.com/eshtadan
🔰 فراخوان دوره‌های دانشگاهی
🎨📚 پنج‌شنبه‌های هنر ایرانی و شعر پارسی

🖥️ کارگاه‌های حضوری و مجازی
🏛️ با ارایه گواهی‌نامه دانشگاهی
💠 به کوشش موسسه فردوسی

۱- هنر شاهنامه‌خوانی، نقالی، مجری‌گری و شعرخوانی
🙋🏻‍♀️🙋🏻‍♂️ ویژه کودکان و نوجوانان
🎭 مدرسان: یاسر موحدفرد، عباس بهمنش و غلامرضا خوشحال‌پور
🗓️ پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۴ تا ۱۶

۲- مدرسی شاهنامه‌خوانی، نقالی، مجری‌گری، ویراستاری و خبرنگاری
🧑🏻‍🎓👨🏻‍🎓 ویژه جوانان و بزرگسالان
🎙️ مدرسان: یاسر موحدفرد، فیروزه آدابی، عباس بهمنش و غلامرضا خوشحال‌پور
🗓️ پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۶ تا ۱۸

۳- تصویرسازی شاهنامه فردوسی و آموزش نرم‌افزار ترسیمی (کورل)
🏵️ ویژه کودکان تا بزرگسالان
🖍️ مدرسان: نرگس صافی و صادق مجلسی‌
🗓️ پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۸ تا ۲۰

مهلت ثبت نام:
↩️ تا دهم اَمردادماه ۱۴۰۲

📲 ثبت نام واتساپی:
۰۹۲۱۳۶۰۳۲۸۸

🖥️ برای آگاهی بیشتر:
⬅️ پایگاه آموزشی توس‌پدیا
www.toospedia.ir
⁠⁣⁠بیست و هشتم تیرماه زادروز منوچهر ستوده، منتخب هشتمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار

جغرافیای تاریخی برای ستوده علمی است جذاب‌تر و مهم‌تر از تاریخ. او از تاریخ جغرافیای تاریخی می‌آفریند. برای ستوده قطعی است که تا مورخی وضع اقلیمی و طبیعی منطقه و پیوند راه‌های گذشته و تناسب قرار گرفتن قلعه‌ها و آبادی‌ها را به یکدیگر به چشم سر ندیده باشد، براساس کتاب و متن و نقشه دشوار است که چنان‌که باید از گیجی و گنگی به درآید. ستوده با این اعتقاد بود که هم جغرافیای تاریخی تدریس می‌کرد، هم به «مکاشفه» با محل می‌پرداخت، هم نوشته‌های علمی این رشته را در زبان فارسی دامنه‌ور ساخت.
پیاده‌روی به شوق و امید دیدن فلان سنگی که گفته‌اند نگاره‌ای یا نوشته‌ای بر آن است و گفته‌اند که به خط میخی یا کوفی است، یا تشنه و گشنه و آفتاب‌زده به سوی خرابه‌ای که باد و باران گزندهای ویرانگر در آن کرده همه در اندیشۀ ستوده برای آن بوده است که اطلاعی نو از بر و بوم کهن خود به دست آورد که «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» تا مگر برگی از روزگار مردمش، از گیاهش، از دامش، از سنگش، از گورش، از گذشته‌اش بر دفتر ایران‌شناسی بیفزاید و ایران جاودانه را به ما بشناساند. اینهاست گام‌های بلند او در راه رسیدن به قلمروهای ایران‌دیدگی و عشق لایزال به فرهنگ ملی.
ستوده را بردارید و در یک آبادی ناشناس دورافتاده از راه، میان کوه‌ها، جنگل‌ها، کویرها بگذارید، مثل «دُربید» جایی. او کوله‌بارش را به گوشه‌ای می‌گذارد و به چهار سوی آبادی سر می‌کشد تا همزبانی تجربه‌دیده بیابد. پس به پژوهش می‌پردازد. نخست نام آبادی‌ها و قلعه‌ها و ویرانه‌های اطراف را جویا می‌شود. فاصلۀ یک‌یک را به‌دقت می‌پرسد و ضبط می‌کند و راه‌های چندجانبه را که هست روی نقشه می‌آورد. سپس به بازشناسی گویش آنجا می‌پردازد و می‌کوشد چم و خم مباحث دستوری و آوایی آنها را دریابد. آداب و رسومشان را ضبط کند. قصه‌هاشان را می‌شنود و به بازی‌هایشان می‌پردازد. طرز کشت و ورز و نوع خانه‌سازی و پوشش بامشان را یادداشت می‌کند. گیاهان محلی را یک‌به‌یک می‌چیند و با ضبط اسم محلی خشک می‌کند و اطلاعاتی را که از افراد بومیان و پیرزنان دربارۀ آنها می‌شنود به نوشته می‌سپارد. از احوال جانوران و خرفستران هم درنمی‌گذرد.
مگر نه اینکه سی سال است از تهران رمیده و به درون جنگل نارنج‌بن کنار چشمۀ دانیال خزیده است. آنجا نارنج و ترنج می‌پرورد، ولی زندگی معنوی خود را با پژوهش در جغرافیای تاریخی و مباحث وابسته بدان عجین ساخته و لذت می‌برد هنگامی که کسی با او ساعتی دربارۀ این عوالم به صحبت بنشیند. مگر نه اینکه شصت سال پیش در بیابان‌های عقدا که کارمند شرکت پرژام بود، فکرش به دنبال گرد آوردن اطلاعات جغرافیایی از ساربانان و گله‌داران و بوته‌آوران دربارۀ راه‌های کویری و گویش مردم آن صفحات پرت بود. مقالۀ او را دربارۀ بیابان‌های اطراف عقدا تا خور و بیابانک بخوانید تا صحت گفته‌ام روشن باشد. او از آغاز می‌دانست چه می‌جوید و چه می‌خواهد.

[هفتاد گفتار از ایرج افشار، به اهتمام دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۸۷۸-۸۸۲]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
⁠بیست‌ و‌ نهم تیرماه سالروز درگذشت جلال‌الدین همایی (سنا)

همایی متولد رمضان ۱۳۱۷ قمری (۱۲۷۸ شمسی) بود. اجدادش از شیراز بودند. از استادان بنامش حاجی ‌آقا رحیم ارباب، شیخ محمّد خراسانی، حاجی ملّا عبدالجواد آدینه‌ای، حاجی میر سیّد علی جناب را باید نام برد. پس از تحصیلات قدیم به تدریس در مدرسۀ نیمارود اصفهان پرداخت تا اینکه از حدود سال ۱۳۰۰ شمسی به تدریس در مدارس جدید روی آورد. از سال ۱۳۰۸ رسماً به خدمت وزارت معارف درآمد و مدتی در تبریز به تدریس مشغول بود. بعد به تهران آمد و در دارالفنون و مدارس دیگر درس می‌گفت. بالأخره سمت استادی دانشگاه تهران یافت و این سمت بود که از او والایی یافت.
همایی از حاجی شیخ مرتضی آشتیانی، ملّا محمّدحسین فشارکی، آقا سیّد محمّد نجف‌آبادی اجازۀ روایت و اجتهاد داشت. همایی شعر هم می‌گفت. از غزلیات خوب و معروفش این غزل است که در سال ۱۳۲۷ سروده است:

عمری به عبث در ره مقصود دویدیم
یک عمر دویدیم و به مقصد نرسیدیم

چون طایر آوارۀ تشویش‌گرفته
هر لحظه ازین شاخ بدان شاخ پریدیم

از خلقِ جهان خیر ندیدیم ازین روی
در گوشۀ تنهایی و خلوت بخزیدیم

بودیم یکی آهوَک رام ولیکن
گرگان به کمین‌گاه چو دیدیم رمیدیم

شهدِ لبنِ کودکی از خاطرِ ما برد
زهری که ازین کاسۀ وارونه چشیدیم

چون دستِ اجل رختِ حیات از تن ما کند
در بسترِ خواب ابدی رخت کشیدیم

هم خاک شود باز، گرفتم که دگربار
چون سبزۀ نوخاسته از خاک دمیدیم

در جلوه بوَد یار به هر سوی پدیدار
گر کور نبودیم چرا یار ندیدیم؟

گیتی‌ست سنا گلشنی آراسته لیکن
ما جز علف هرزه ازین باغ نچیدیم

[نادره‌کاران، سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج۱، ص ۶۰۴-۶۰۵]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
شاهنامه و زندگی مردم عامّه


▪️مسلّماً شاهنامه در مدت نُه تا ده قرن در قلمرو وسیع زبان فارسی که چهارچوب هویّت فرهنگی ایران و قلمرو ملّی آن محسوب می‌شود، بیش از هر اثر دیگری با زندگی عامّهٔ مردم عجین بوده و از محفل خواصّ تا منازل و محافلِ عوام همه جا حضور داشته است. همان طور که حضور شاهنامه در دستگاه سلاطین غوری (به قول صاحب چهارمقاله) و کوشش شایستهٔ دربار تیموریان و بایسنقر میرزا برای ترتیب عالیترین نسخهٔ شاهنامه با مقدّمهٔ مبسوط و توجّه ویژهٔ شاه اسماعیل صفوی به شاهنامه‌خوانی برای تقویت روحیّهٔ ملّی و نظامی، تقریباً مشخص و قطعی می‌نماید، حضور پهلوانان شاهنامه به خصوص رستم دستان در قهوه‌خانه‌ها و زورخانه‌ها و در و دیوار ابنیه و کاخ‌های عمومی و خصوصی و سردر حمام‌ها و احتمالاً بعضی کاروانسراها و اماکن دیگر امری مسلّم است. وجود نقّالان و شاهنامه‌خوانان و تألیف رستم‌نامه‌های نثر به فارسی و ترکی نیز گواه دیگری است بر اقبال و خوگری همگانی مردم ایران با اثر بزرگ فردوسی.


▪️ظاهراً در تاجیکستان تا انقلاب بلشویکی و حتی پس از آن و در بسیاری از مناطق افغانستان تا این اواخر و در آسیای صغیر تا زمان استیلای عثمانیان (نه سلجوقیان)  و در آذربایجان و قفقاز تا حدود سدهٔ یازدهم هجری، به فارسی و پس از آن به فارسی و ترکی شاهنامه و به خصوص قسمت‌های پهلوانی آن، همیشه و همه‌جا معروف و مورد علاقهٔ عموم مردم بوده است. قراین تاریخی نشان می‌دهد که فرمانروایان، و بزرگان ترک و ترکستان نیز، که طبعاً نمی‌توانسته‌اند با مضامین ایرانی و تورانی شاهنامه موافق باشند، تحت تأثیر این اثر بزرگ قرار داشته و گاهی در اثبات انتسابِ به افراسیاب مبالغه می‌کرده‌اند. ردّ پای پهلوانان شاهنامه، به خصوص رستم در ادبیات و داستان‌های ملّی گرجی و ارمنی نیز مشهود و آشکار است و چنانکه در جای دیگر نیز گفته‌ایم، شگفت‌آور اینکه در بعضی حماسه‌های گرجی رستم یاور گرجیان است بر ضدّ افراسیاب و ایرانیان.

فردوسی و شاهنامه، ص ۷۷
زنده‌یاد استاد منوچهر مرتضوی

مطالب این رسانه را دربارهٔ کتاب ملّی ایرانیان با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه

#منوچهر_مرتضوی
یاد آن دانشمندِ بی‌ادعای تبریزی، استاد بی‌همتا، منوچهر مرتضوی همیشه در قلبمان زنده است.
استاد مرتضوی، فراموشت نخواهیم کرد.
شاهنامه_فردوسی_ژول_مول۱.pdf
7.1 MB
🔹ژول مُل، خاورشناس آلمانی با تابعیت فرانسوی، متخصص در زبان و ادبیات فارسی، مصحح شاهنامه فردوسی و مترجم شاهنامه به نثر فرانسوی است.


📝ژول مُل در سال ۱۸۲۶ ازطرف دولت فرانسه مأمور شد که شاهنامهٔ فردوسی را به زبان فرانسوی ترجمه کند. او از این تاریخ تا پایان عمر، به مدت چهل سال، با عشق و علاقه مشغول ویرایش دقیق متن فارسی و ترجمهٔ آن به زبان فرانسه شد. در سال ۱۸۳۸، با انتشار اولین جلد از ترجمهٔ شاهنامه، ستایش همگان را برانگیخت. در سال‌های بعد به‌تدریج جلدهای بعدی را منتشر کرد، ولی عمرش کفاف نداد و نتوانست آخرین جلد را به‌پایان ببرد. باربیه دومنار (به فرانسوی: C. Barbier de Meynard)، شاگرد او و یکی از مترجمان بوستان سعدی، کار ترجمهٔ جلد آخر را به‌پایان رساند و آن را در ۱۸۷۸ منتشر کرد.

📚شاهنامهٔ ژول مُل با استفاده از ۳۵ دست‌نویس موجود در اروپا (۸ نسخه از کتابخانهٔ ملی پاریس، ۱۳ نسخه از دیوان هند، ۵ نسخهٔ ملکی خودِ مُل، و نسخه‌هایی از مجموعه‌های خصوصی) به انجام رسیده است.



#باشگاه_کتاب_شاهنامه

@ketabshahnameh
چاپ هفتم «شاهنامۀ‌فردوسی: تصحیح انتقادی و شرح یکایک ابیات (دفتر یکم)» منتشر شد.

از میان روش‌های مختلفِ تصحیحِ متون، آنچه یک روش را بر روش‌های دیگر برتری می‌دهد یا اتخاذ روشی را ضرورت می‌بخشد، در درجۀ نخست ناگزیری‌های نسخه‌ها یا همان راهی است که دستنویس‌های به‌جامانده از آن متنِ ادبیِ کهن فراپیشِ مصحّح می‌گذارند.

آنچه تعیین می‌کند چه روشی در تصحیحِ یک متنِ کهن برتر و چه روشی از درجۀ اعتبار کم‌تری برخوردار است و چه شیوه‌ای گاه تنها روشِ قابلِ قبول و دربردارندۀ بیش‌ترین احتیاط‌های علمی است، کمیّت و کیفیتِ دستنویس‌های به‌جامانده و فاصلۀ زمانی است که قدیم‌ترین نسخه / نسخه‌های موجود از تاریخ نگارش / سرایشِ متن اصلی دارند، و بسامدِ اغلاط و بدخوانی‌هایِ موجود در صحیح‌ترین و مغلوط‌ترین نسخه / نسخه‌ها، و اندازۀ تصرفات و تحریفات و در نهایت درجۀ اعتبار و مضبوط بودنِ آن‌هاست.

«شاهنامهٔ فردوسی: تصحیح انتقادی و شرح یکایک ابیات» تصحیح تازه‌ای است از شاهنامه‌ی فردوسی بر پایۀ مهم‌ترین نسخه‌های موجود، همچون دستنویس موزۀ بریتانیا، فلورانس و... نسخۀ سن‌ژوزف که به‌تازگی در بیروت یافته شده و تصحیح حمدالله مستوفی نیز برای نخستین بار در این تصحیح انتقادی بررسی شده‌اند. بخش دیگر این اثر شرح یکایک ابیات، تعابیر کنایی، مجازی، استعاری و... است، به همراه گزارش ریشه‌شناسی واژگان متن و بررسی درونمایه‌ها، رویدادها، شخصیت‌ها و خویشکاری آنها و نیز مقایسۀشان با متون همزمان و ناهمزمان. برگردان عربی شاهنامه از فتح بن علی بنداری اصفهانی در اوایل قرن هفتم، برگردان منظوم انگلیسی برادران وارنر، فهرست واژه‌های گزارش‌شده، فهرست واژه‌های پارسی باستان، اوستایی، پهلوی اشکانی، ساسانی و... فهرست واژه‌های عربی، فهرست واژه‌های غیر عربی و غیر ایرانی، فهرست نام مکان و کسان، بیت‌یاب و کتابنامه از بخش‌های دیگر این کتاب‌اند.

محمدرضا شفیعی کدکنی دربارۀ این اثر نوشته‌اند: «کارهای ایشان دربارۀ شاهنامه دارای تمام ارزش‌های یک کار آکادمیک است و من آرزو می‌کنم که روزی آخرین مجلد تحقیق ایشان را دربارۀ شاهنامه زیارت کنم و پس از این نیز کارهای دیگری را.»

شاهنامۀ‌فردوسی: تصحیح انتقادی و شرح یکایک ابیات (دفتر یکم) | مهری بهفر | نشرنو، چاپ هفتم ۱۴۰۲، قطع وزیری، جلد سخت، ۱۰۵۶ صفحه.


#باشگاه_کتاب_شاهنامه

@ketabshahnameh
#بندیکت_اشتبلر :
کار فردوسی را هیچ‌کس در تاریخ بشریت انجام نداده است



به نظرم کاری که فردوسی برای زبان فارسی کرد، کاری است که هیچ انسان دیگری آن را در طول تاریخ بشریت انجام نداده است. ما در کشورهای اروپایی هیچگاه با خطر نابودی زبان مواجه نبودیم. اما فردوسی به‌درستی با تشخیص این نیاز به رفع آن پرداخت و از این زبان محافظت کرد.

من در چند سال اخیر دو بار به ایران سفر کردم. در کودکی دوستی داشتم که ایرانی بود، اما آشنایی من با ایران به خاطر خواندن کتابی درباره ایران بود. وقتی که دانشجو بودم به کلاس‌هایی می‌رفتم که موضوعی مرتبط با ایران داشتند. این شد که تصمیم گرفتم به ایران بیایم و از نزدیک با این کشور آشنا شوم. آمدنم به ایران با مشکلات زیادی همراه بود. رابطه فرانسه و ایران خوب نبود و من با مسئولیت خودم به ایران آمدم. اولین بار هم که به ایران آمدم، در موسسه دهخدا زبان فارسی خواندم.


از نظر من زبان فارسی زیباترین برای تالیف آثار ادبی است. متاسفانه مردم کشورهای دیگر فکر می‌کنند فارسی همان عربی است و من متاسفم که فارسی آن‌طور که باید به مردم دنیا شناسانده نشده است.



@shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
اجمالاً سه عنصر تاریخ و جغرافیا و اقلیم هر کدام به گونه‌ای در شکل‌دادن شخصیت ایرانی اثر گذارده‌اند. به این جهت، خوشی‌ها و ناخوشی‌هایی که در طی سه هزار سال تاریخ مکتوب، از مادها تا امروز بر سر این ملّت آمده است، تاثیرگرفته از این سه عنصر عمده است.

من شخصاً به جغرافیا خیلی اهمیت می‌دهم و در تأثیرگذاری جغرافیا تردید ندارم و آن برمی‌گردد به اینکه هر ملّتی در چه نقطه به دنیا آمده و زندگی کرده است و پرورده چه نوع موقعیّت جغرافیایی و اقلیمی است.
یک علت خصوصیّت قومی ایرانی از جغرافیا ناشی شده است. این جغرافیا درست در مرکز دنیای شناخته شده است و جایی است در بین شرق و غرب و شمال و جنوب از هر جانب تأثیر گرفته است.

دومین امری که در سرشت هر ملتی مؤثر می‌افتد، تاریخ است و اینکه کشوری در چه نقطه‌ای باشد و عوارض بیرونی تا چه اندازه در او اثرگذار شده باشد. بنابراین جغرافیای ایران به عنوان نقطه‌ای میان چند تمدّن و بین چند قاره، تاریخ خودش را از روی همین موضوع ساخته است. اگر ایران در نقطه‌ای دیگر می‌بود، تاریخ دیگری پیدا می‌کرد و این همه هجوم‌های مختلف در آن صورت نمی‌گرفت و این همه فرهنگ‌های مختلف در آن تأثیرگذار نمی‌شد. در واقع ایران در وسط معركه جهانی بوده است.  ایران در طی زمان ناگزیر بوده است یا یک قدرت فائق باشد برای اینکه بتواند ادامه حیات بدهد یا اینکه اگر قدرت بزرگ نبود، یک فرهنگ قوی داشته باشد، تا اگر شاخصیت و دفاع خودش را از طریق نظامی‌گری ناممکن دید، از طریق فرهنگی قوی ادامه حیات دهد و او همواره این دو خصوصیت را داشته است.

بعد از مسئله تاریخ و جغرافیا، عامل سوم، مسئله اقلیم است. ایران کشوری است نیمه‌تشنه و کم‌آب و کم‌باران. ما سرزمینی به نسبت خشک هستیم. صرف نظر از مازندران و گیلان، ایران اصلی و مرکزی روی هم رفته خشک است. این کم آبی در روحیه ایرانی بسیار اثرگذار بوده است.

بقیه مسائل به دنبال این‌ها می‌آیند. اینکه مثلاً چرا ایرانی انعطاف‌پذیر است، چرا تقدیرگراست، چرا تعارض فکری دارد و فکرهای مختلف در وجودش او را به این سو و آن سو می‌کشد؛ چرا تک‌رو است و دیگر مسائل، اینها زاییده اوضاع و احوالی است که انسان ایرانی در آن قرار گرفته و ساخته و پرورده شده است. تمام زندگی ایرانی یک هدف بزرگ را تعقیب کرده است و روی آن یک هدف حرکت کرده و آن این بوده که ایرانیت را برای خودش حفظ کند؛ یعنی موجودیتی که خاص این ملت است، با تمام مشخصات.

زندگی، عشق و دیگر هیچ، صص ۳۸۹-۳۸۸.
__
کانال دکتر اسلامی ندوشن
@dr_eslaminodoushan
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن

🔸بار دیگر بگوییم: ایران هیچ چیز کم ندارد؛ نه تاریخ، نه فرهنگ، نه منابع و نه هوشِ مردمش.
چون این ملّت توانسته است که خود را سه هزار سال بر سـرِ پا نگه دارد و تا به امـروز خود را کشانده، دلیلی نمی‌بینیم که باز هم نتواند، منتها حرف بر سـرِ آن است که این «جوهره‌ی ذاتی» یعنی قابلیّتِ تطابق و ادامه، بازیافته شود و لازمه‌اش این خواهد بود که «مسیر» تعیین گردد.
باید عزمِ رو به راه نهادن در او به کار افتد.

                     #بازتاب‌ها

🔸 عدّه‌ای از اندیشمندان بر این باورند که تا در درونِ ما تغییری رخ ندهد، در بیرون تغییری صورت نمی‌پذیرد و بر همین اساس بر توسعه‌ی فرهنگی تأکید می‌کنند و آن را ضروری و حسّاس تشخیص می‌دهند، دیدگاه شما در این زمینه چیست؟
(طرح سؤال از آقای محمّد صادقی)

🔸 آیه‌ی «لا يُغيّر...» در قرآن آیه‌ی معروفی است، ما یک سلسله مقاله در «هستی» نوشتیم تحت عنوانِ «همه‌ی راه‌ها بسته است، مگر یک راه، تغییر از پایه» که در شماره‌های تابستان و پاییز ۱۳۷۲ مجلّه‌ی هستی و کتابِ ″ایران و تنهایی‌اش″ آمده و نکته‌هایی در این باره یادآوری کردیم. شاعر گفته است شمشیرِ خوب ز آهنِ بد کِی کند کسی؟
ایرانی آهنِ بدی نیست، ولی باید مجال بیابد تا جوهره‌ی فلزّ خود را به کار اندازد.

        #گفتن‌نتوانیم_نگفتن‌نتوانیم
               #فصلنامه_هستی

🔸راهِ مستقیم سهل و ممتنع است. حرف در این است که جوابگو به خواستِ عدّه‌ی خاصّی باشد، یا جوابگو به خواستِ مردم و به خواستِ کشور؟
دیرتر یا زودتر، نجاتِ این کشور در آن است که آموزش (در مفهوم وسيعِ مدرسه و مطبوعات و غیره...) به کارخانه‌ی "انسانِ کارآمد"سازی تبدیل گردد.

       #مرزهای_ناپیدا

💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن

🆔 @sarv_e_sokhangoo
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
حافظ
شاعری اجتماعی


▪️حافظ به یک معنا عارف بسیار بزرگی است و در عین حال، اشعارش بسیار اجتماعی است؛ حتی اجتماعی‌تر از اشعارِ ناصرخسرو، شاعری که عمر و هنر خود را وقف تبلیغ یک ایدئولوژی کرده است. در واقع، شاعری سیاسی‌تر از ناصرخسرو وجود ندارد؛ امّا حافظ یک شاعرِ صددرصد اجتماعی است و درین زمینه بسیار هوشیار بوده است. اگر برای ناصرخسرو به عنوانِ یک شاعرِ بزرگْ سیاست مهم است، برای حافظ، هنر مقدّم است؛ یعنی اگر بین جامعه و هنر تعارضی پیش آید یا تصمیم‌گیریِ نهایی در سرِ راه شاعر به وجود آید که بین جامعه و تاریخ و هنرْ یکی را انتخاب کند، انتخابِ نهاییِ حافظْ هنر است. به اعتبارِ همین اصل است که با همهٔ اهمیّتی که جریان‌های ایدئولوژیکی و تاریخی عصرش در اشعارش داشته است برای او تنها یک اصل مطلق بوده و آن محوری کردن و محور قرار دادن جمال‌شناسی است.

▪️آنچه که در عمق تاریخ یک روزگار می‌گذرد در شعر یک شاعر به صورت آینه چه مستقیم و چه غیرمستقیم منعکس می‌شود. تمام اشعار حافظ محصول درگیری‌های اجتماعی است که در تاریخ هنرش و قلمرو جغرافیایی وی وجود داشته است. حافظ انسانی است که با تپش‌های عصرش می‌تپیده و کاملاً نگران پیرامون خود‌ بوده و همهٔ حوادث عصر برای او مهم بوده است؛ حتّی در عرفانی‌ترین اشعار حافظ نیز رگه‌هایی از تأثیر اجتماعی وجود دارد؛ امّا هنر حافظ چنان است که شعر وی تنها درگیر همان نکتهٔ تاریخی نباشد. حافظ شاعری است که در عرفانی‌ترین اشعارش نیز بافت ایدئولوژیک به چشم می‌خورد.


▪️هنر جاودانهٔ حافظ در این است که، با دشمنی خاصّ، در یک بافت تاریخی مبارزه می‌کند و تیپی از او می‌سازد که در تاریخ تکرار می‌شود و مردمِ دوره‌های بعد نیز، در ضمن، خود را در شعر او‌ می‌یابند؛ در واقع، شعر حافظ در هر دوره‌ای زنده است. پس حافظ در مرحلهٔ اول یک هنرمند است، در مرحلهٔ دوم از ابزارهایی که در دست داشته بیشترین بهره را از مجموعهٔ فرهنگی عرفان برده است. در مرحلهٔ سوم، اشعار وی دارای یک ساحت ایدئولوژیک هستند.

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۳۳۵_۳۴۸

درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ
یکشنبه‌ها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#حافظ
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
شاملو؛
ضد ابتذال‌ترین شاعرِ عصرِ ما




▪️شاملو هرچه هست، ضدّ ابتذال‌ترین شاعرِ عصرِ ماست. نیما، اخوان، فروغ، سپهری و... همه مقداری شعرِ مبتذل، سطر‌های مبتذل دارند. شاملو مثل خاقانی است، با ابتذال دشمن است.‌
اگر از کتاب‌ِ آهنگ‌های فراموش‌شده بگذریم، تقریباً شعر مبتذل در بساط او به دشواری می‌توان یافت. ممکن است صرفِ گریز از ابتذال هم هنر نباشد ولی مهم است که مردی، قریبِ نیم‌قرن و بیشتر، این همه شعر بگوید و حتی یک شعرِ مبتذل نداشته باشد.

محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، صفحهٔ ۵۲۷


[دوم مرداد
سالگرد درگذشت شاعر فقید، احمد شاملو]
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
معنای ابتذال در هنر و ادبیات



▪️وقتی چیزی مبتذل، به معنی لغویِ کلمه، شد، دیگر نقطهٔ ابهام و زمینه‌ای برای #ادراک_بی_چگونه ندارد.
از همین جا است که گاه یک اثر برای بعضی از مردم مصداقِ هنر است و برای بعضی دیگر هنر شمرده نمی‌شود. آنها که هنر می‌دانندش هنوز نقطهٔ ادراکِ بی‌چگونه‌ای در آن می‌یابند و آنها که آن اثر، برای آنها، هیچ نقطهٔ ادراکِ بلاکیفی ندارد، مشت آن هنرمند و صاحب آن اثر در برابر آنها باز است. مثل اینکه بگویند:
این شعر فقط وزن و قافیه دارد یا تشبیهش صورتِ دستمالی‌شدهٔ فلان تشبیه از فلان شاعر است یا مضمونش را دیگری با صورتی که مرکزی برای ادراک بلا‌کیف دارد، قبلا آورده است. برای این‌گونه افراد، آن اثر، دیگر مصداق هنر نخواهد بود. اما اگر کسانی باشند که از آن‌گونه هوش و آگاهی برخوردار نباشند، می‌توانند از چنان اثری هم احساس التذاذ هنری کنند، زیرا برای آنها هنوز نقطه‌هایی از ادراک بی‌چگونه در آن اثر وجود دارد.
پس در فاصلهٔ زبان روزمره و حرفهای مکرّر کوچه و بازارِ مردم از یک سوی، شاهکار‌های مسلّمِ شعرِ جهان از سوی دیگر، همیشه مجموعهٔ بی‌شماری از طیف‌های هنری، با شدّت و ضعفِ بسیار، وجود خواهد داشت - تا مخاطب و داورِ این موضوع چه کسانی باشند.

محمدرضا شفیعی کدکنی
زبان شعر در نثر صوفیه، صص ۷۴ و ۷۵
2024/10/01 13:33:34
Back to Top
HTML Embed Code: