فردوسی که در سراسر کتابش، ستایشگر آزادگان است، خود نیز در میان آنان جای میگیرد. بنظر میرسد که ارادت او به خاندان علی(ع) که بارها و به اصرار از آن دم زدهاست، بیشتر به سبب بزرگواری و آزادمنشی و دلیری آنان در دفاع از حق بودهاست، تا ناشی از یک اعتقاد مذهبی. ستایش او از خاندان علی(ع)، بالطبع، خالی از یک رنگ سیاسی نیست. او بین همه تازیان، تنها این خانواده را سزاوار ستودن میداند، و این، علیرغم عباسیان است که دشمن آنان به شمار میرفتند.
____
کانال دکتر اسلامی ندوشن
@dr_eslaminodoushan
____
کانال دکتر اسلامی ندوشن
@dr_eslaminodoushan
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن :
شاهنامه تبلور مبارزه بین آزادی و بندگی است
شاهنامه تبلور مبارزه بین آزادی و بندگی است و خطاب این کتاب به تمام جهانیان است.تاریخ بعد از اسلام را باید به پیش و پس از سرایش شاهنامه تقسیم کنیم، چون ایران پیش از شاهنامه مانند لختهای بود که شکل نگرفته بود و فردوسی مانند یک پیکرتراش آن را شکل داد. این هزار ساله ترکیبش را از شاهنامه گرفته است. باید قبول کنیم که چه خوب و چه بد، پروردهٔ این کتاب هستیم که راهنما و نشانهٔ هویت ماست.
@shahnamehpajohan
@ESHTADAN
شاهنامه تبلور مبارزه بین آزادی و بندگی است
شاهنامه تبلور مبارزه بین آزادی و بندگی است و خطاب این کتاب به تمام جهانیان است.تاریخ بعد از اسلام را باید به پیش و پس از سرایش شاهنامه تقسیم کنیم، چون ایران پیش از شاهنامه مانند لختهای بود که شکل نگرفته بود و فردوسی مانند یک پیکرتراش آن را شکل داد. این هزار ساله ترکیبش را از شاهنامه گرفته است. باید قبول کنیم که چه خوب و چه بد، پروردهٔ این کتاب هستیم که راهنما و نشانهٔ هویت ماست.
@shahnamehpajohan
@ESHTADAN
Forwarded from شرق
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
میرجلالالدین کزازی:
کدام اندیشمند روا میدارد که در خانه اندیشمندان بسته شود؟
میرجلالالدین کزازی استاد دانشگاه و ادیب ایرانی در حمایت از خانه اندیشمندان در محل خانه حاضر شد.
کزازی :
در خانه اندیشمندان را اگر ببندند، در فرهنگ، دانش، اندیشه، بینش و هرآنچه مایه آدمیت است بسته خواهد شد.
چرا میخواهیم خانهای را که به راستی خانه آدمیزادگان است را ببندیم؟
@sharghdaily
sharghdaily.com
کدام اندیشمند روا میدارد که در خانه اندیشمندان بسته شود؟
میرجلالالدین کزازی استاد دانشگاه و ادیب ایرانی در حمایت از خانه اندیشمندان در محل خانه حاضر شد.
کزازی :
در خانه اندیشمندان را اگر ببندند، در فرهنگ، دانش، اندیشه، بینش و هرآنچه مایه آدمیت است بسته خواهد شد.
چرا میخواهیم خانهای را که به راستی خانه آدمیزادگان است را ببندیم؟
@sharghdaily
sharghdaily.com
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
«در نظر گرفتن دریچهٔ ایدئولوژیک در آموزش،
ظلم به آیندهٔ مملکت»
[به بهانهٔ ۱۸ تیرماه؛ روزِ ملی ادبیات کودک و نوجوان]
▪️مرحوم پدرم یک فرزند داشت. دست من را میگرفت و توی مشهد آن دوران که خیلی کوچکتر بود میچرخیدیم. در این مدت مرحوم پدرم بدون اینکه من یک کلمهٔ اینها را بفهمم، شعرهای الفیهٔ ابن مالک را و منظومهٔ منطق و حکمتِ سبزواری که خودش استاد اینها بود برای من میخواند. من طوطیوار حفظ میکردم. دیشب بعد از هفتاد و چهار سال شروع کردم مقدار زیادی از آنها را دوره کردن.
▪️مرحوم پدرِ من از کمترین سنّی که بچه میتوانست چیزی یاد بگیرد این مغز من را که خیلی برجسته و ممتاز نبوده و نیست، سرشار کرد از مقدار زیادی چیزهایی که من بعدها اینها را پیش استادانم خواندم و فهمیدم و الان گاهی سرِ کلاسِ درس چیزهایی که در ۶ سالگی یاد گرفتم به بچههای دکتری دانشگاه تهران درس میدهم.
▪️پدرم هیچ راضی نشد من به دبستان بروم. خیلی دلم میخواست مثل بچّههای همبازی خودم، بچّههای همسایهمون، منم کیفی دستم بگیرم؛ صبح بروم مدرسه. پدرم کیف برایم خرید. کتاب اول ابتدایی هم برای من خرید، ولی گفت همینجا توی خانه!
نمیخوام بری مدرسه!
دست من را گرفت و در سن ۹ سالگی سر درس سیوطیِ ادیب که همدرسان من همهشان آدمهای بیستوچهار پنج ساله بودند، نشاند. روز اول، من را با خنده و مسخره دست انداختند که این بچه را بگذاریدش روی طاقچه! کوچولو بودم. خیلی هم ریزه پیزه بودم. ولی پدر من جدی برخورد میکرد با این مسئله.
▪️ما نسبت به آموزش ابتدایی مخصوصاً در سنین پایین خیلی خیلی کم شاید توجه داشته باشیم. من گاهی کتابهای فرزندانم را سالها پیش میدیدم. بینهایت به مسئلهٔ آموزشِ کودکان کم اهمیت میدهیم.
▪️ذهن بچه بینهایت امکانات است. ما این را خیلی ساده میگیریم و خیلی دست کم میگیریم. بدون اینکه تمام جوانب آموزش سنتی خودمان را در نظر بگیریم یا پیشرفتهایی که در حوزهٔ جهانی کودکان افتاده توجه کنیم.
از امکانات تاریخی خودمان در حوزهٔ آموزشِ کودکان که عملاً آموزشِ نسلهای بعد خواهد بود غفلت میکنیم.
▪️مشکلترین کار، شعر برای بچه است. آن شعرِ ایرج حاصل یک نبوغ بود.
خیال میکنند کسی که برای بزرگان شعر نمیتواند بگوید، پس حتماً میتواند برای بچهها شعر بگوید؛ اصلاً اینجوری نیست. کتابهای مدرسه را من قدیمها دیدم. بسیار شعرهای بدی برای بچّهها میگذارند.
▪️هر چیز، ایدئولوژیک بشود به نظر من با اشکال روبهرو میشود. نوع ایدئولوژی مارکسیسم، لنینیسم شکست خورد. ایدئولوژیهایی که بخواهند افراط کنند شکست خواهند خورد.
ما با در نظر گرفتن دریچهٔ ایدئولوژیک در آموزش، ظلم میکنیم به آیندهٔ مملکت خودمان و فلان آدمی را که هیچ کاری نمیتواند بکند میگوییم بیا برای بچهها شعر بگو.
▪️من یادم هست کتابهای بچههای هممدرسه و همبازی هفتاد سال پیش خودم را. میآمدند خانهٔ ما. کتابهایشان جا میماند. یادم هست:
ای ریزهٔ روزیِ تو بوده
از ریزشِ ریسمان مادر
خو کرده به تنگنایِ شَروان
با تنگیِ آب و نان مادر
شعری که خاقانی برای مادرش گفته است.
چه عیبی دارد بچهها با ادبیات فاخر کلاسیک ما آشنا بشوند. معلم یک خرده بیشتر وقت صرف کند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
۲۴ آبان ۱۳۹۸
پردیس کتاب مشهد
#کودک_و_نوجوان
ـــــــــــــــــــــــ
«در نظر گرفتن دریچهٔ ایدئولوژیک در آموزش،
ظلم به آیندهٔ مملکت»
[به بهانهٔ ۱۸ تیرماه؛ روزِ ملی ادبیات کودک و نوجوان]
▪️مرحوم پدرم یک فرزند داشت. دست من را میگرفت و توی مشهد آن دوران که خیلی کوچکتر بود میچرخیدیم. در این مدت مرحوم پدرم بدون اینکه من یک کلمهٔ اینها را بفهمم، شعرهای الفیهٔ ابن مالک را و منظومهٔ منطق و حکمتِ سبزواری که خودش استاد اینها بود برای من میخواند. من طوطیوار حفظ میکردم. دیشب بعد از هفتاد و چهار سال شروع کردم مقدار زیادی از آنها را دوره کردن.
▪️مرحوم پدرِ من از کمترین سنّی که بچه میتوانست چیزی یاد بگیرد این مغز من را که خیلی برجسته و ممتاز نبوده و نیست، سرشار کرد از مقدار زیادی چیزهایی که من بعدها اینها را پیش استادانم خواندم و فهمیدم و الان گاهی سرِ کلاسِ درس چیزهایی که در ۶ سالگی یاد گرفتم به بچههای دکتری دانشگاه تهران درس میدهم.
▪️پدرم هیچ راضی نشد من به دبستان بروم. خیلی دلم میخواست مثل بچّههای همبازی خودم، بچّههای همسایهمون، منم کیفی دستم بگیرم؛ صبح بروم مدرسه. پدرم کیف برایم خرید. کتاب اول ابتدایی هم برای من خرید، ولی گفت همینجا توی خانه!
نمیخوام بری مدرسه!
دست من را گرفت و در سن ۹ سالگی سر درس سیوطیِ ادیب که همدرسان من همهشان آدمهای بیستوچهار پنج ساله بودند، نشاند. روز اول، من را با خنده و مسخره دست انداختند که این بچه را بگذاریدش روی طاقچه! کوچولو بودم. خیلی هم ریزه پیزه بودم. ولی پدر من جدی برخورد میکرد با این مسئله.
▪️ما نسبت به آموزش ابتدایی مخصوصاً در سنین پایین خیلی خیلی کم شاید توجه داشته باشیم. من گاهی کتابهای فرزندانم را سالها پیش میدیدم. بینهایت به مسئلهٔ آموزشِ کودکان کم اهمیت میدهیم.
▪️ذهن بچه بینهایت امکانات است. ما این را خیلی ساده میگیریم و خیلی دست کم میگیریم. بدون اینکه تمام جوانب آموزش سنتی خودمان را در نظر بگیریم یا پیشرفتهایی که در حوزهٔ جهانی کودکان افتاده توجه کنیم.
از امکانات تاریخی خودمان در حوزهٔ آموزشِ کودکان که عملاً آموزشِ نسلهای بعد خواهد بود غفلت میکنیم.
▪️مشکلترین کار، شعر برای بچه است. آن شعرِ ایرج حاصل یک نبوغ بود.
خیال میکنند کسی که برای بزرگان شعر نمیتواند بگوید، پس حتماً میتواند برای بچهها شعر بگوید؛ اصلاً اینجوری نیست. کتابهای مدرسه را من قدیمها دیدم. بسیار شعرهای بدی برای بچّهها میگذارند.
▪️هر چیز، ایدئولوژیک بشود به نظر من با اشکال روبهرو میشود. نوع ایدئولوژی مارکسیسم، لنینیسم شکست خورد. ایدئولوژیهایی که بخواهند افراط کنند شکست خواهند خورد.
ما با در نظر گرفتن دریچهٔ ایدئولوژیک در آموزش، ظلم میکنیم به آیندهٔ مملکت خودمان و فلان آدمی را که هیچ کاری نمیتواند بکند میگوییم بیا برای بچهها شعر بگو.
▪️من یادم هست کتابهای بچههای هممدرسه و همبازی هفتاد سال پیش خودم را. میآمدند خانهٔ ما. کتابهایشان جا میماند. یادم هست:
ای ریزهٔ روزیِ تو بوده
از ریزشِ ریسمان مادر
خو کرده به تنگنایِ شَروان
با تنگیِ آب و نان مادر
شعری که خاقانی برای مادرش گفته است.
چه عیبی دارد بچهها با ادبیات فاخر کلاسیک ما آشنا بشوند. معلم یک خرده بیشتر وقت صرف کند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
۲۴ آبان ۱۳۹۸
پردیس کتاب مشهد
#کودک_و_نوجوان
Forwarded from دکتر اسلامی نُدوشن
🔰هجدهم تیرماه سالروز درگذشت مهدی آذریزدی و روز ملّی ادبیات کودک و نوجوان
❇یکی از نامههای استاد مهدی آذریزدی، پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران به دکتر اسلامی نُدوشن:
آقای دکتر سلام و دست مريزاد!
خيلی دلم ميخواست اين نامه را بنويسم، اما نمیدانستم چه جور و چی بنويسم و میترسيدم که مانند آخرين آن مغفّل باشد. آخر نتوانستم خودداری کنم زيرا که حالتی رفته بود که اين کاغذ خطدار و خودکار بيک، به فرياد آمده بودند. قضيه اينست که قسمت اول سفر تاجيکستان را در اطلاعات خوانده بودم و کيف کرده بودم و لذت برده بودم. هميشه هم از آثار شما همين انتظار را داشتم که انتظار بر حق و مستند و مستدلی است اما شبی که قسمت دوم و پايانی آن گزارش چاپ شده بود، جواني که دانشجوی رشته فيزيک_کاربردی است و گاهگاه احوالی از من میپرسد، سر رسيد و اوّل چيزی که پرسيد اين بود که: سفر تاجيکستان دکتر را ديدی؟ گفتم: بله، ايناهاش، دارم آخرين سطرهايش را میخوانم، مگه چطور؟ گفت: خيلی عاليه، من و داداشم و خواهرم و پدرم آن را با هم خوانديم و پدر پنجاه و پنج سالهام از شوق گريه میکرد و میگفت: "بارکالله و آفرين! مدّتها بود که چنين چيزی نخوانده بوديم که از يک طرف سفرنامه ناصرخسرو را تداعی میکند با ريزهکاریها و داوریهايش ...
و از طرفی حافظ را و مبارزه نهان و آشکارش را با رياکاریها و دغلبازیها و چقدر دلير است اين مرد که وقتی به خجند و اشروسنه میرسد بیپروا همه چيز را روی دايره میريزد و میداند که کسانی برايش مضمون کوک میکنند."
گفتم: بله ... و هويّتی ما اينطورند که در دل مردم جا دارند و اسلامی ندوشن يعنی همين و همين ديگه و جای خوشوقتی است که مردم همه چيز را میفهمند و نه فلسفهخوان و اديب بلکه دانشجوی فيزيک کاربردی هم و بقيّه دلها و جانهای پاک هم.
و الحمدالله و خداوند شما را اقلّا 46 سال ديگر در نهايت سلامت و امن و آسايش نگهبان و ياریرسان باشد تا باز هم بنويسيد و مردم را زنده دل نگاه داريد تا ببينيم چه میشود و چگونه درست میشود.
___
✅کانال دکتراسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
❇یکی از نامههای استاد مهدی آذریزدی، پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران به دکتر اسلامی نُدوشن:
آقای دکتر سلام و دست مريزاد!
خيلی دلم ميخواست اين نامه را بنويسم، اما نمیدانستم چه جور و چی بنويسم و میترسيدم که مانند آخرين آن مغفّل باشد. آخر نتوانستم خودداری کنم زيرا که حالتی رفته بود که اين کاغذ خطدار و خودکار بيک، به فرياد آمده بودند. قضيه اينست که قسمت اول سفر تاجيکستان را در اطلاعات خوانده بودم و کيف کرده بودم و لذت برده بودم. هميشه هم از آثار شما همين انتظار را داشتم که انتظار بر حق و مستند و مستدلی است اما شبی که قسمت دوم و پايانی آن گزارش چاپ شده بود، جواني که دانشجوی رشته فيزيک_کاربردی است و گاهگاه احوالی از من میپرسد، سر رسيد و اوّل چيزی که پرسيد اين بود که: سفر تاجيکستان دکتر را ديدی؟ گفتم: بله، ايناهاش، دارم آخرين سطرهايش را میخوانم، مگه چطور؟ گفت: خيلی عاليه، من و داداشم و خواهرم و پدرم آن را با هم خوانديم و پدر پنجاه و پنج سالهام از شوق گريه میکرد و میگفت: "بارکالله و آفرين! مدّتها بود که چنين چيزی نخوانده بوديم که از يک طرف سفرنامه ناصرخسرو را تداعی میکند با ريزهکاریها و داوریهايش ...
و از طرفی حافظ را و مبارزه نهان و آشکارش را با رياکاریها و دغلبازیها و چقدر دلير است اين مرد که وقتی به خجند و اشروسنه میرسد بیپروا همه چيز را روی دايره میريزد و میداند که کسانی برايش مضمون کوک میکنند."
گفتم: بله ... و هويّتی ما اينطورند که در دل مردم جا دارند و اسلامی ندوشن يعنی همين و همين ديگه و جای خوشوقتی است که مردم همه چيز را میفهمند و نه فلسفهخوان و اديب بلکه دانشجوی فيزيک کاربردی هم و بقيّه دلها و جانهای پاک هم.
و الحمدالله و خداوند شما را اقلّا 46 سال ديگر در نهايت سلامت و امن و آسايش نگهبان و ياریرسان باشد تا باز هم بنويسيد و مردم را زنده دل نگاه داريد تا ببينيم چه میشود و چگونه درست میشود.
___
✅کانال دکتراسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
هجدهم تیرماه سالروز درگذشت مهدی آذر یزدی
نامهای از مهدی آذر یزدی به ایرج افشار
جناب آقای افشار
آدرس آقای جمالزاده را از آقای کیانوش گرفتم و یک نسخه شعر قند و عسل را خدمتشان فرستادم و انتظار جوابی نداشتم. اما نامهای از ایشان در بیست و پنج صفحه به خط دستی خودشان بهوسیلۀ آقای خدیو جم رسید که رونوشت آن را برای اطلاع جنابعالی تقدیم میکنم. (رونوشت کلمه به کلمه مطابق اصل است و اصل نیز برای ارائه حاضر است).
فکر کردم از دو جهت: یکی برای اینکه اظهار نظر جمالزاده دربارۀ نمونهای از آثار معاصر شعر فارسی است و یکی برای اینکه معرفی شعر قند و عسل بیشک برای جوانان سودمند است. بد نیست اگر صلاح بدانید و با کسب اجازه از خود آن سیّد بزرگوار قسمتهای لازمی از این نامه را در راهنمای کتاب یا در یغما با توصیۀ خودتان به طبع برسانید. توضیح آنکه شعر قند و عسل را پیش از کتاب کردن برای یغما فرستاده بودم، ولی چاپ نکرد. با اینکه شعرهای بدتری را همیشه چاپ میکند و دیگر خودم خجالت میکشم با آقای یغمایی حرفش را بزنم؛ زیرا من این مرد خوب را دوست میدارم و نمیخواهم به هیچ قیمتی ناراحت شود.
ظاهراً بهتر است که قسمتهایی از نامۀ ایشان حذف شود؛ زیرا شاید اگر نامۀ خصوصی نبود خودشان چیزهایی از آن را حذف میکردند (مثلاً آنچه دربارۀ تبریکها نوشتهاند ...) و مخصوصاً آن را پاکنویس کردم که بشود روی قسمتهایی از آن خط کشید. نظر شما را نمیدانم. آنچه میدانم این است که این شعر قند و عسل در زبان فارسی به خوبی بهترین آثار ایرج است و شاید اگر مقایسه شود از بعضی از آثار لافونتن در اصل فرانسه شیرینتر و روانتر است و موضوع آن هم بسیار آموزنده است و حیف است که حالا دربارۀ آن هیچ حرفی نزنند و آن وقت چند سال دیگر که ما نیستیم بگویند شعر قند و عسل یک نمونۀ خوب از آثار قرن بیستم زبان فارسی بوده است.
خودم تصور میکنم که منظومۀ دومی که شعر جنگل مولا نام دارد از این هم بهتر شود، گرچه موضوعش کهنهتر است و به هر حال نام آنها باقی میماند. پس مرا هم از لطف خودتان دریغ نفرمایید.
دو نامۀ دیگر از دکتر حمیدی و خانم لیلی ایمن داشتم که بیش از توقع و تصور خودم از آن تمجید و تشویق نمودهاند و با این ترتیب البته در این زمینه باز هم کار خواهم کرد و بهار خواهم کرد که با یک گل بهار نمیشود و میدانم که اگر پسر وزیر و وکیل و از این قبیل بودم برای همین قند و عسل جنجال میشد، ولی حالا که هیچکس آذر یزدی را نمیشناسد و با او کاری ندارد حیف است اگر این پانصد نسخه هم نافروش بماند و مردم از فیض عظمای مطالعۀ این تحفۀ نطنز محروم و بیخبر بمانند، در حالی که استحقاق معرفی را هم دارد. به خدا که دارد. با تقدیم احترام و عرض سلام.
مهدی آذر یزدی
تهران، ۱۳۴۵
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ۱۵۰۲-۱۵۰۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
نامهای از مهدی آذر یزدی به ایرج افشار
جناب آقای افشار
آدرس آقای جمالزاده را از آقای کیانوش گرفتم و یک نسخه شعر قند و عسل را خدمتشان فرستادم و انتظار جوابی نداشتم. اما نامهای از ایشان در بیست و پنج صفحه به خط دستی خودشان بهوسیلۀ آقای خدیو جم رسید که رونوشت آن را برای اطلاع جنابعالی تقدیم میکنم. (رونوشت کلمه به کلمه مطابق اصل است و اصل نیز برای ارائه حاضر است).
فکر کردم از دو جهت: یکی برای اینکه اظهار نظر جمالزاده دربارۀ نمونهای از آثار معاصر شعر فارسی است و یکی برای اینکه معرفی شعر قند و عسل بیشک برای جوانان سودمند است. بد نیست اگر صلاح بدانید و با کسب اجازه از خود آن سیّد بزرگوار قسمتهای لازمی از این نامه را در راهنمای کتاب یا در یغما با توصیۀ خودتان به طبع برسانید. توضیح آنکه شعر قند و عسل را پیش از کتاب کردن برای یغما فرستاده بودم، ولی چاپ نکرد. با اینکه شعرهای بدتری را همیشه چاپ میکند و دیگر خودم خجالت میکشم با آقای یغمایی حرفش را بزنم؛ زیرا من این مرد خوب را دوست میدارم و نمیخواهم به هیچ قیمتی ناراحت شود.
ظاهراً بهتر است که قسمتهایی از نامۀ ایشان حذف شود؛ زیرا شاید اگر نامۀ خصوصی نبود خودشان چیزهایی از آن را حذف میکردند (مثلاً آنچه دربارۀ تبریکها نوشتهاند ...) و مخصوصاً آن را پاکنویس کردم که بشود روی قسمتهایی از آن خط کشید. نظر شما را نمیدانم. آنچه میدانم این است که این شعر قند و عسل در زبان فارسی به خوبی بهترین آثار ایرج است و شاید اگر مقایسه شود از بعضی از آثار لافونتن در اصل فرانسه شیرینتر و روانتر است و موضوع آن هم بسیار آموزنده است و حیف است که حالا دربارۀ آن هیچ حرفی نزنند و آن وقت چند سال دیگر که ما نیستیم بگویند شعر قند و عسل یک نمونۀ خوب از آثار قرن بیستم زبان فارسی بوده است.
خودم تصور میکنم که منظومۀ دومی که شعر جنگل مولا نام دارد از این هم بهتر شود، گرچه موضوعش کهنهتر است و به هر حال نام آنها باقی میماند. پس مرا هم از لطف خودتان دریغ نفرمایید.
دو نامۀ دیگر از دکتر حمیدی و خانم لیلی ایمن داشتم که بیش از توقع و تصور خودم از آن تمجید و تشویق نمودهاند و با این ترتیب البته در این زمینه باز هم کار خواهم کرد و بهار خواهم کرد که با یک گل بهار نمیشود و میدانم که اگر پسر وزیر و وکیل و از این قبیل بودم برای همین قند و عسل جنجال میشد، ولی حالا که هیچکس آذر یزدی را نمیشناسد و با او کاری ندارد حیف است اگر این پانصد نسخه هم نافروش بماند و مردم از فیض عظمای مطالعۀ این تحفۀ نطنز محروم و بیخبر بمانند، در حالی که استحقاق معرفی را هم دارد. به خدا که دارد. با تقدیم احترام و عرض سلام.
مهدی آذر یزدی
تهران، ۱۳۴۵
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ۱۵۰۲-۱۵۰۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from Iranian Studies News پژوهشهای ایرانی
❇️ آذربایجان شرقی | ایرانشناسان
🔘 مشکور در زمره بزرگان سده زرین دانشمندان تکرارنشدنی است
💠 ژاله آموزگار گفت: استاد مشکور هم در زمره بزرگان سدهای قرار میگیرد که من آن را سده زرین بزرگان و دانشمندان تکرارنشدنی مینامم که در طی آن شخصیتهای ارزندهای قد برافراشتهاند و هر کدام در حد توانایی و تخصصشان در اعتلای سرزمین عزیزمان ایران کوشیدهاند. دورانی که علم و عالم مقام و منزلتی داشت و عالم در برابر علمی که آموخته بود و جامعهای که او را پرورده بود، خود را مسئول احساس میکرد.
بنیاد ایرانشناسی شعبه آذربایجان شرقی همایش بزرگداشت ایرانشناس و محقق تاریخ تبریز مرحوم دکتر محمدجواد مشکور را برگزار کرد. در این مراسم کتاب «راوی روزگاران» (مجموعه مقالات اهدایی به دکتر مشکور) که از سوی دکتر سیدسعید میرمحمدصادق گردآوری شده است، رونمایی شد. این همایش در عمارت تاریخی بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی برگزار شد و در آن جمع کثیری از محققان و پژوهشگران حوزه زبان شناسی، ایرانشناسی و تاریخ و ادبیات فارسی شرکت کردند.
ژاله آموزگار در پیامی که به این مراسم ارسال کرد، گفت: خوشحالم که با پیام کوتاهی در محفل گرم دوستداران استاد عزیز درگذشتهام دکتر محمدجواد مشکور شرکت میکنم. شاید من قدیمیترین دانشجوی این استاد نازنین باشم که هنوز میتوانم قدمهای آرام و صورت مهربانانهاش را وقتی در دانشکده ادبیات تبریز وارد کلاس میشد، به یاد بیاورم.
وی افزود: برای من در آن سالها بسیار جذاب بود که استادی هفتهای یک بار رنج سفر تهران به تبریز را بر خود هموار میکند تا دانستههایش را در اختیار دانشجویان مشتاق و تازهنفس قرار دهد. او استادی بود که نجابت و مهربانی ذاتی داشت و با آرامش و تسلط کلاسهایش را اداره میکرد.
ژاله آموزگار بیان کرد: در جلسه بزرگداشتی که در آذرماه ۱۳۸۴، ده سال پس از درگذشت ایشان در دائرهالمعارف بزرگ اسلامی برگزار شد، من سعی کردم به نحوی دین شاگردیام را به جای آورم و مراتب احترامم را ابراز دارم و از دو…
🔘 مشکور در زمره بزرگان سده زرین دانشمندان تکرارنشدنی است
💠 ژاله آموزگار گفت: استاد مشکور هم در زمره بزرگان سدهای قرار میگیرد که من آن را سده زرین بزرگان و دانشمندان تکرارنشدنی مینامم که در طی آن شخصیتهای ارزندهای قد برافراشتهاند و هر کدام در حد توانایی و تخصصشان در اعتلای سرزمین عزیزمان ایران کوشیدهاند. دورانی که علم و عالم مقام و منزلتی داشت و عالم در برابر علمی که آموخته بود و جامعهای که او را پرورده بود، خود را مسئول احساس میکرد.
بنیاد ایرانشناسی شعبه آذربایجان شرقی همایش بزرگداشت ایرانشناس و محقق تاریخ تبریز مرحوم دکتر محمدجواد مشکور را برگزار کرد. در این مراسم کتاب «راوی روزگاران» (مجموعه مقالات اهدایی به دکتر مشکور) که از سوی دکتر سیدسعید میرمحمدصادق گردآوری شده است، رونمایی شد. این همایش در عمارت تاریخی بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی برگزار شد و در آن جمع کثیری از محققان و پژوهشگران حوزه زبان شناسی، ایرانشناسی و تاریخ و ادبیات فارسی شرکت کردند.
ژاله آموزگار در پیامی که به این مراسم ارسال کرد، گفت: خوشحالم که با پیام کوتاهی در محفل گرم دوستداران استاد عزیز درگذشتهام دکتر محمدجواد مشکور شرکت میکنم. شاید من قدیمیترین دانشجوی این استاد نازنین باشم که هنوز میتوانم قدمهای آرام و صورت مهربانانهاش را وقتی در دانشکده ادبیات تبریز وارد کلاس میشد، به یاد بیاورم.
وی افزود: برای من در آن سالها بسیار جذاب بود که استادی هفتهای یک بار رنج سفر تهران به تبریز را بر خود هموار میکند تا دانستههایش را در اختیار دانشجویان مشتاق و تازهنفس قرار دهد. او استادی بود که نجابت و مهربانی ذاتی داشت و با آرامش و تسلط کلاسهایش را اداره میکرد.
ژاله آموزگار بیان کرد: در جلسه بزرگداشتی که در آذرماه ۱۳۸۴، ده سال پس از درگذشت ایشان در دائرهالمعارف بزرگ اسلامی برگزار شد، من سعی کردم به نحوی دین شاگردیام را به جای آورم و مراتب احترامم را ابراز دارم و از دو…
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
در قلمروِ نقدِ ادبی
خلاقیّتِ فردی مهم نیست،
نقشِ تاریخی اهمیّت دارد.
▪️میتوانیم با اطمینان بگوییم که هر شعر ماندنی به طور کلی هر اثر ادبی برجسته در تاریخ ادبیات، حاصل شکلگیری مجموعهای از تجربههاست، تجربههای یک نسل و غالباً چندین نسل.
شاهنامه فردوسی، استمرار کارهای امثال دقیقی و قبل از دقیقی است. رباعیات خیام حاصل سه قرن آزمون در حوزهٔ رباعی و شکلگیری مضامین خیامی در ادبیات دورهٔ اسلامی ماست، اگر از سوابق قبل از اسلامی آن و ترانههای ایرانی کهن صرف نظر کنیم.
مثنوی جلالالدین رومی نیز تبلور تجربههای تمام عارفان قبل از اوست بهویژه سنایی و عطار.
دیوان حافظ که آخرین شاهکار بزرگ فرهنگ ملی ماست تبلور تمام آثار برجستهٔ شعری زبان فارسی است، از رودکی تا سعدی و حتی اوحدی مراغی و سلمان ساوجی و عماد فقیه کرمانی، یعنی اکثر معاصران حافظ وامدار یکیک شاعران قبل از خویش است، چه قدما و چه معاصرانش. این نکته را در مورد صائب و بیدل و بهار و شهریار هم میتوان گفت و در مورد نیما و اخوان و فروغ هم میتوان توضیح داد. با این تفاوت که هرچه فاصلهٔ زمانی دورتر باشد، ظهور این امر یعنی تکامل و تبلور تجربهها را بهتر میتوان احساس کرد.
در قلمرو نقد ادبی، آنچه در کار یک هنرمند مهم است خلاقیت فردی او نیست، بلکه «نقش تاریخی» اوست، یعنی پایگاهی که وی در زنجیرهٔ تکامل ادبی دارد. به همین دلیل، شعری که نتوان هیچیک از اجزای آن را جز در تجربهٔ واحد گویندهاش تعقیب کرد پیش از خداوند خویش خواهد مرد، حتی اگر گویندهاش نبوغی برتر از نبوغ شکسپیر و مولوی و ابوتمام داشته باشد. منظور از نبوغ در اینجا استعداد محض است نه تجلیات آن که مسلماً نیازمند تمام تجربههای عظیم قبل از هنرمند است.
وقتی که ما در دیوان حافظ این تصویر را ملاحظه میکنیم حتی اگر بر تمام تجربههای گویندگان قبل از حافظ در این میدان اشراف داشته باشیم باز هم نبوغ هنری او را ستایش میکنیم و برای گویندگان قبل از او نیز در بافت تاریخی هر کدام، کمال حرمت را قائلیم. آنچه برای ما مهم است نقش تاریخی اوست در تکامل این تصویر و نه این که او از کجا این تصویر را گرفته است.
تصویری که میخواستم چند نکته را در باب آن یادآوری کنم، تصویری است که او، درین بیت، از شمع داده است:
جدا شد یارِ شیرینت کنون تنها نشین، ای شمع!
که حکمِ آسمان این است اگر سازی وگر سوزی
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۱۱۸–۱۱۷
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
در قلمروِ نقدِ ادبی
خلاقیّتِ فردی مهم نیست،
نقشِ تاریخی اهمیّت دارد.
▪️میتوانیم با اطمینان بگوییم که هر شعر ماندنی به طور کلی هر اثر ادبی برجسته در تاریخ ادبیات، حاصل شکلگیری مجموعهای از تجربههاست، تجربههای یک نسل و غالباً چندین نسل.
شاهنامه فردوسی، استمرار کارهای امثال دقیقی و قبل از دقیقی است. رباعیات خیام حاصل سه قرن آزمون در حوزهٔ رباعی و شکلگیری مضامین خیامی در ادبیات دورهٔ اسلامی ماست، اگر از سوابق قبل از اسلامی آن و ترانههای ایرانی کهن صرف نظر کنیم.
مثنوی جلالالدین رومی نیز تبلور تجربههای تمام عارفان قبل از اوست بهویژه سنایی و عطار.
دیوان حافظ که آخرین شاهکار بزرگ فرهنگ ملی ماست تبلور تمام آثار برجستهٔ شعری زبان فارسی است، از رودکی تا سعدی و حتی اوحدی مراغی و سلمان ساوجی و عماد فقیه کرمانی، یعنی اکثر معاصران حافظ وامدار یکیک شاعران قبل از خویش است، چه قدما و چه معاصرانش. این نکته را در مورد صائب و بیدل و بهار و شهریار هم میتوان گفت و در مورد نیما و اخوان و فروغ هم میتوان توضیح داد. با این تفاوت که هرچه فاصلهٔ زمانی دورتر باشد، ظهور این امر یعنی تکامل و تبلور تجربهها را بهتر میتوان احساس کرد.
در قلمرو نقد ادبی، آنچه در کار یک هنرمند مهم است خلاقیت فردی او نیست، بلکه «نقش تاریخی» اوست، یعنی پایگاهی که وی در زنجیرهٔ تکامل ادبی دارد. به همین دلیل، شعری که نتوان هیچیک از اجزای آن را جز در تجربهٔ واحد گویندهاش تعقیب کرد پیش از خداوند خویش خواهد مرد، حتی اگر گویندهاش نبوغی برتر از نبوغ شکسپیر و مولوی و ابوتمام داشته باشد. منظور از نبوغ در اینجا استعداد محض است نه تجلیات آن که مسلماً نیازمند تمام تجربههای عظیم قبل از هنرمند است.
وقتی که ما در دیوان حافظ این تصویر را ملاحظه میکنیم حتی اگر بر تمام تجربههای گویندگان قبل از حافظ در این میدان اشراف داشته باشیم باز هم نبوغ هنری او را ستایش میکنیم و برای گویندگان قبل از او نیز در بافت تاریخی هر کدام، کمال حرمت را قائلیم. آنچه برای ما مهم است نقش تاریخی اوست در تکامل این تصویر و نه این که او از کجا این تصویر را گرفته است.
تصویری که میخواستم چند نکته را در باب آن یادآوری کنم، تصویری است که او، درین بیت، از شمع داده است:
جدا شد یارِ شیرینت کنون تنها نشین، ای شمع!
که حکمِ آسمان این است اگر سازی وگر سوزی
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۱۱۸–۱۱۷
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#حافظ
Forwarded from خانه اندیشمندان علوم انسانی
بسم الله الرحمن الرحیم
اطلاعیه شماره ۲ خانه اندیشمندان علوم انسانی
فرهیختگان و اصحاب گرانمایهُ علم و فرهنگ و ادب
ضمن سپاسگزاری خاضعانه از همه شما همراهان گرامی و فرهنگ دوست که در روزهای گذشته پشتیبان خانه اندیشمندان علوم انسانی و پیگیر وضعیت این مجموعه علمی و فرهنگی بودهاید، نکات زیر را به استحضار شما بزرگواران میرسانیم:
۱- خرسندیم به استحضار برسانیم با استعانت از خداوند متعال و پس از رایزنی با جمعی از بزرگان خیرخواه و دلسوز کشور و نیز پیگیریهای حقوقی از مراجع ذیصلاح، خوشبختانه امروز با باز شدن قفل دربها، وضعیت خانه اندیشمندان علوم انسانی به روال سابق بازگشت. در حال حاضر آرامش بر این مجموعه حاکم است و فعالیتهای خانه به صورت طبیعی و عادی در جریان است.
۲- خانه اندیشمندان علوم انسانی آمادگی خود را برای هرگونه همکاری و تعامل با مدیران محترم شهرداری تهران در جهت تداوم خدمت رسانی فرهنگی به شهروندان و مخاطبان گرانقدر اعلام میدارد. در همینجا به همه اندیشمندان و فرزانگان کشور به عنوان صاحبان اصلی این خانه اطمینان میدهیم در این مذاکرات، ضمن پایبندی به اصل تعامل منطقی، از چارچوبهای اصلی حاکم بر فعالیتهای خانه اندیشمندان بهویژه رعایت اصل تعاطی افکار و تضارب آرا و اندیشههای مختلف در فضایی آرام، برابر و آزاد و در چارچوب قوانین و مقررات کشور و نیز رعایت اصل استقلال در تصمیمگیریها و برنامهریزهای علمی و فرهنگی خانه، عدول نخواهیم کرد و پاسداری از حریم علم و دانش و رعایت حرمت بزرگان و پیشکسوتان علمی و فرهنگی به عنوان میراث معنوی کشور را خط قرمز خود میدانیم.
۳- در راستای تحقق دو اصل ارزشمند شفافیت و پاسخگویی، پیشنهاد و درخواست مطرح شده توسط برخی از مخاطبان فرهیخته را اجابت کرده، طی سه روز آینده گزارش تفصیلی فعالیتها و برنامههای اجرا شده در خانه اندیشمندان علوم انسانی در طول ۱۲ سال گذشته را به استحضار شهروندان گرامی خواهیم رساند.
۴- در پایان وظیفه خود میدانیم از دستگاههای محترم قضایی و انتظامی که از حریم علم و اندیشه و اخلاق صیانت کرده و با رعایت شأن و جایگاه رفیع مفاخر علمی و فرهنگی کشور، امنیت و آرامش را به خانه اندیشمندان علوم انسانی و همه دلسوزان نظام هدیه کردند، صمیمانه سپاسگزاری کنیم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
خانه اندیشمندان علوم انسانی
نوزدهم تیرماه هزار چهارصد و دو
🆔 @iranianhht
اطلاعیه شماره ۲ خانه اندیشمندان علوم انسانی
فرهیختگان و اصحاب گرانمایهُ علم و فرهنگ و ادب
ضمن سپاسگزاری خاضعانه از همه شما همراهان گرامی و فرهنگ دوست که در روزهای گذشته پشتیبان خانه اندیشمندان علوم انسانی و پیگیر وضعیت این مجموعه علمی و فرهنگی بودهاید، نکات زیر را به استحضار شما بزرگواران میرسانیم:
۱- خرسندیم به استحضار برسانیم با استعانت از خداوند متعال و پس از رایزنی با جمعی از بزرگان خیرخواه و دلسوز کشور و نیز پیگیریهای حقوقی از مراجع ذیصلاح، خوشبختانه امروز با باز شدن قفل دربها، وضعیت خانه اندیشمندان علوم انسانی به روال سابق بازگشت. در حال حاضر آرامش بر این مجموعه حاکم است و فعالیتهای خانه به صورت طبیعی و عادی در جریان است.
۲- خانه اندیشمندان علوم انسانی آمادگی خود را برای هرگونه همکاری و تعامل با مدیران محترم شهرداری تهران در جهت تداوم خدمت رسانی فرهنگی به شهروندان و مخاطبان گرانقدر اعلام میدارد. در همینجا به همه اندیشمندان و فرزانگان کشور به عنوان صاحبان اصلی این خانه اطمینان میدهیم در این مذاکرات، ضمن پایبندی به اصل تعامل منطقی، از چارچوبهای اصلی حاکم بر فعالیتهای خانه اندیشمندان بهویژه رعایت اصل تعاطی افکار و تضارب آرا و اندیشههای مختلف در فضایی آرام، برابر و آزاد و در چارچوب قوانین و مقررات کشور و نیز رعایت اصل استقلال در تصمیمگیریها و برنامهریزهای علمی و فرهنگی خانه، عدول نخواهیم کرد و پاسداری از حریم علم و دانش و رعایت حرمت بزرگان و پیشکسوتان علمی و فرهنگی به عنوان میراث معنوی کشور را خط قرمز خود میدانیم.
۳- در راستای تحقق دو اصل ارزشمند شفافیت و پاسخگویی، پیشنهاد و درخواست مطرح شده توسط برخی از مخاطبان فرهیخته را اجابت کرده، طی سه روز آینده گزارش تفصیلی فعالیتها و برنامههای اجرا شده در خانه اندیشمندان علوم انسانی در طول ۱۲ سال گذشته را به استحضار شهروندان گرامی خواهیم رساند.
۴- در پایان وظیفه خود میدانیم از دستگاههای محترم قضایی و انتظامی که از حریم علم و اندیشه و اخلاق صیانت کرده و با رعایت شأن و جایگاه رفیع مفاخر علمی و فرهنگی کشور، امنیت و آرامش را به خانه اندیشمندان علوم انسانی و همه دلسوزان نظام هدیه کردند، صمیمانه سپاسگزاری کنیم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
خانه اندیشمندان علوم انسانی
نوزدهم تیرماه هزار چهارصد و دو
🆔 @iranianhht
Forwarded from نور سیاه
احمدرضا احمدی
احمدرضا احمدی برای من در وهلۀ اول نویسنده و شاعری است که نیم قرن برای کودکان مینویسد. او فصلی از تاریخ ادبیات کودک ایران است. به سهم خود این تکه از فرهنگ و ادب ما را توانگر کرده است. آخرین کتابی که از او خواندم و پسندیدم اسب و سیب و بهار بود؛ تلفیقی از خیال خوش و زبان شاعرانۀ نرم و تصویرهای دلپسند.
باید تأکید کنم بر نثر این کتابها؛ شفاف و لطیف و بلیغ. با جملات کوتاه و چالاک. سودمند و کارساز برای آموزش درست نوشتن و روشن نوشتن به کودکان.
در این کتابها هرچند خیال نویسنده تا دورجاها میرود اما فضای سورئال با منطق وهمپرورد جهان کودکان و افسانههایشان سازگار است. تأویلپذیری داستانها کودکان را به اندیشیدن راهنمون میشود و قریحۀ کودکانه را میپرورد و ورزیده میکند. احمدی گفته نمیخواهد در دهان کودک راحتالحلقوم بگذارد بااینهمه کام کودک از خواندن شیرین است.
محتوای کتابها بی که شعار بدهد، پر امید است و برانگیزاننده به خیر و نیکی. کفۀ مهربانی و دوست داشتن را گرانبار میکند. از صبح و چراغ و رنگینکمان و باران و بهار میگوید. از سیب و عشق و انار. از تنهایی و رهایی و کمند مهر. از گنجشک تنهای غمگینی که از قفس بیرون آمد و آنقدر بر تصویر گنجشک نقاشیشده بر دیوار، نوک کوفت که سرانجام گنجشک باغ نقاشی از قفس دیوار رهید و با او دوست شد.
به گوش کودکانمان میخواند وقتی خانه و باغچه ویران شده، وقتی کاری نمیتوان کرد، دستکم یک بوته گل لادن از باغچه بردارند و در گلدان بکارند. همیشه ملازم گلدان خود باشند و تمام روز به او بنگرند. شب با گلدان خود بخوابند و صبح با گلدان خود از خواب برخیزند. تا در روزی و نوروزی دیگر و باغچهای دیگر لادن خود را بکارند.
نفسش شکفته بادا که راز ماندگاری ایران در درازنای تاریخ نفسگیرش را به بچهها آموخته است.
احمدرضا احمدی جایی گفته تا دم مرگ پیوسته برای کودکان حکایت دل میگوید. که امیدش به کودکان هرگز گسسته نمیشود. که در خشکسال فروبستگی «هزار دروازۀ نگشودهبردریا» هست که کلیدش در دستان نازک کودکان است. که باور دارد عاقبت در کویر کور و تموز تفتیده، از آسمان بیابر کودکان، باران خواهد بارید.
باید به احترام درخت کهنی که در شامگاه عمر، آفتاب و باران را چنین گرم و روشن نماز میبرد، از جای برخیزم.
سال هشتاد و یکم بر تو مبارک بادا ای پیر سپیدمویی که به معجزت کودکان باور داشتی و باور داری و بچهها، و فقط بچهها، حرفت را باور کردهاند... پس نوشتی باران، باران بارید. بازهم نوشتی صبح، صبح آمد.
پانوشت
این یادداشت پیش از این در صفحهٔ اینستاگرامم و مجلهٔ بخارا منتشر شده بود.
https://www.tg-me.com/n00re30yah
احمدرضا احمدی برای من در وهلۀ اول نویسنده و شاعری است که نیم قرن برای کودکان مینویسد. او فصلی از تاریخ ادبیات کودک ایران است. به سهم خود این تکه از فرهنگ و ادب ما را توانگر کرده است. آخرین کتابی که از او خواندم و پسندیدم اسب و سیب و بهار بود؛ تلفیقی از خیال خوش و زبان شاعرانۀ نرم و تصویرهای دلپسند.
باید تأکید کنم بر نثر این کتابها؛ شفاف و لطیف و بلیغ. با جملات کوتاه و چالاک. سودمند و کارساز برای آموزش درست نوشتن و روشن نوشتن به کودکان.
در این کتابها هرچند خیال نویسنده تا دورجاها میرود اما فضای سورئال با منطق وهمپرورد جهان کودکان و افسانههایشان سازگار است. تأویلپذیری داستانها کودکان را به اندیشیدن راهنمون میشود و قریحۀ کودکانه را میپرورد و ورزیده میکند. احمدی گفته نمیخواهد در دهان کودک راحتالحلقوم بگذارد بااینهمه کام کودک از خواندن شیرین است.
محتوای کتابها بی که شعار بدهد، پر امید است و برانگیزاننده به خیر و نیکی. کفۀ مهربانی و دوست داشتن را گرانبار میکند. از صبح و چراغ و رنگینکمان و باران و بهار میگوید. از سیب و عشق و انار. از تنهایی و رهایی و کمند مهر. از گنجشک تنهای غمگینی که از قفس بیرون آمد و آنقدر بر تصویر گنجشک نقاشیشده بر دیوار، نوک کوفت که سرانجام گنجشک باغ نقاشی از قفس دیوار رهید و با او دوست شد.
به گوش کودکانمان میخواند وقتی خانه و باغچه ویران شده، وقتی کاری نمیتوان کرد، دستکم یک بوته گل لادن از باغچه بردارند و در گلدان بکارند. همیشه ملازم گلدان خود باشند و تمام روز به او بنگرند. شب با گلدان خود بخوابند و صبح با گلدان خود از خواب برخیزند. تا در روزی و نوروزی دیگر و باغچهای دیگر لادن خود را بکارند.
نفسش شکفته بادا که راز ماندگاری ایران در درازنای تاریخ نفسگیرش را به بچهها آموخته است.
احمدرضا احمدی جایی گفته تا دم مرگ پیوسته برای کودکان حکایت دل میگوید. که امیدش به کودکان هرگز گسسته نمیشود. که در خشکسال فروبستگی «هزار دروازۀ نگشودهبردریا» هست که کلیدش در دستان نازک کودکان است. که باور دارد عاقبت در کویر کور و تموز تفتیده، از آسمان بیابر کودکان، باران خواهد بارید.
باید به احترام درخت کهنی که در شامگاه عمر، آفتاب و باران را چنین گرم و روشن نماز میبرد، از جای برخیزم.
سال هشتاد و یکم بر تو مبارک بادا ای پیر سپیدمویی که به معجزت کودکان باور داشتی و باور داری و بچهها، و فقط بچهها، حرفت را باور کردهاند... پس نوشتی باران، باران بارید. بازهم نوشتی صبح، صبح آمد.
پانوشت
این یادداشت پیش از این در صفحهٔ اینستاگرامم و مجلهٔ بخارا منتشر شده بود.
https://www.tg-me.com/n00re30yah
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
#میر_جلال_الدین_کزازی:
سخن پارسی ستیغ و فرازنای فرهنگ ایرانی است
چگونگی آموزش زبان و ادب پارسی در دانشگاه های ایران، به هیچ روی شایسته و درخور و هماهنگ با این ادبِ شگرفِ شکرینِ شگفت انگیز نیست! سخن پارسی ستیغ و فرازنای فرهنگ ایرانی است. ایران را جهانیان به بهانه و بر بنیاد این سخنِ ستودهِ سختهِ ستوار می شناسند. بی هیچ گمان و گزافه، بزرگترین و نامورترین سخنوران جهان در زبان پارسی، بالا برافراخته اند. شاهکار های بی مانند را در رزم نامه و بزم نامه و راز نامه و دیگر قلمرو های ادب آفریده اند. سخنورانی مانند فردوسی، خیام، مولانا، سعدی، حافظ و نظامی؛ که هر کدام در قلمرو آفرینشی خویش، بی همال و همتایند. این نازشگاهِ فرهنگی – هنری، شایستهِ آن است که بیش از هر زمینه ای دیگر، فرهنگی – آموزشی، بدان پرداخته شود در آموزش؛ چه آموزشِ راست یکباره و چه آموزشِ کنارین که به شیوه هایی دیگر بیرون از آموزشگاه و دانشگاه انجام می تواند گرفت.
@shahnamehpajohan
#جلال_خالقی_مطلق :
دوست ندارند کشور ایران متحد باقی بماند
بخش بزرگی از شاهنامه دولت و قدرت ساسانی را منعکس میکند مضافاً بر اینکه در آن زمان دولتهای کوچک قبیلهای که دستنشانده ساسانیان بودند در زمان فردوسی بر کشور چیره شدند. بنابراین در واقع تجاوز کردند به کشور ایران. کشور ایران را به چنگ آوردند. وظیفه شاعر ملی در برابر آنها اعتراض است، تکیه بر گذشته است. اگر غیر از این بود که ما فردوسی را شاعر ملی دیگر نمیگفتیم. در هیچ جای جهان به شاعری که این صفات را نداشته باشد شاعر ملی نمیگویند. بحثهایی درباره نژادپرستی فردوسی، عربستیزی، ترکستیزی، بحثهای امروزی است. اینها برخاسته از عقاید امروز مردم ما است. بهخصوص نه مردم ما بلکه گروهی که اینها خودشان بیشتر نژادپرستاند از آن چیزی که گذشتگان بودند. دوست ندارند کشوری به نام ایران با مرزهایی که دارد متحد باقی بماند. از این رو به نمادهای ملی، به سمبلهای ملی این کشور حمله میکنند و مهمترین سمبلهای ملی این کشور #فردوسی و #شاهنامه و #زبان_فارسی است.
@shahnamehpajohan
عظمت فردوسی در این است که او شاهکار خود را علی رغم سیاست فرهنگی حاکم بر ایران آن روز سروده و بعد از او هم تا کابوس خلافت عربی بغداد دوام داشت، او و اثرش مقبول فرمانروایان دست نشانده نبودند.
#محمد_امین_ریاحی
@shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
سخن پارسی ستیغ و فرازنای فرهنگ ایرانی است
چگونگی آموزش زبان و ادب پارسی در دانشگاه های ایران، به هیچ روی شایسته و درخور و هماهنگ با این ادبِ شگرفِ شکرینِ شگفت انگیز نیست! سخن پارسی ستیغ و فرازنای فرهنگ ایرانی است. ایران را جهانیان به بهانه و بر بنیاد این سخنِ ستودهِ سختهِ ستوار می شناسند. بی هیچ گمان و گزافه، بزرگترین و نامورترین سخنوران جهان در زبان پارسی، بالا برافراخته اند. شاهکار های بی مانند را در رزم نامه و بزم نامه و راز نامه و دیگر قلمرو های ادب آفریده اند. سخنورانی مانند فردوسی، خیام، مولانا، سعدی، حافظ و نظامی؛ که هر کدام در قلمرو آفرینشی خویش، بی همال و همتایند. این نازشگاهِ فرهنگی – هنری، شایستهِ آن است که بیش از هر زمینه ای دیگر، فرهنگی – آموزشی، بدان پرداخته شود در آموزش؛ چه آموزشِ راست یکباره و چه آموزشِ کنارین که به شیوه هایی دیگر بیرون از آموزشگاه و دانشگاه انجام می تواند گرفت.
@shahnamehpajohan
#جلال_خالقی_مطلق :
دوست ندارند کشور ایران متحد باقی بماند
بخش بزرگی از شاهنامه دولت و قدرت ساسانی را منعکس میکند مضافاً بر اینکه در آن زمان دولتهای کوچک قبیلهای که دستنشانده ساسانیان بودند در زمان فردوسی بر کشور چیره شدند. بنابراین در واقع تجاوز کردند به کشور ایران. کشور ایران را به چنگ آوردند. وظیفه شاعر ملی در برابر آنها اعتراض است، تکیه بر گذشته است. اگر غیر از این بود که ما فردوسی را شاعر ملی دیگر نمیگفتیم. در هیچ جای جهان به شاعری که این صفات را نداشته باشد شاعر ملی نمیگویند. بحثهایی درباره نژادپرستی فردوسی، عربستیزی، ترکستیزی، بحثهای امروزی است. اینها برخاسته از عقاید امروز مردم ما است. بهخصوص نه مردم ما بلکه گروهی که اینها خودشان بیشتر نژادپرستاند از آن چیزی که گذشتگان بودند. دوست ندارند کشوری به نام ایران با مرزهایی که دارد متحد باقی بماند. از این رو به نمادهای ملی، به سمبلهای ملی این کشور حمله میکنند و مهمترین سمبلهای ملی این کشور #فردوسی و #شاهنامه و #زبان_فارسی است.
@shahnamehpajohan
عظمت فردوسی در این است که او شاهکار خود را علی رغم سیاست فرهنگی حاکم بر ایران آن روز سروده و بعد از او هم تا کابوس خلافت عربی بغداد دوام داشت، او و اثرش مقبول فرمانروایان دست نشانده نبودند.
#محمد_امین_ریاحی
@shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from خنیای جاوید.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ترانه : مجنون تو هستیم
براساس مقام های هراتی
تنظیم : هوشنگ جاوید
شعر: محمدمهدی سیار
خوانندگان: جوادتابش، آصف حبیبی
ازمجموعه : خواهی آمد
تولید : مرکزموسیقی حوزه هنری
سال تولید: ۱۴۰۱
باحضور هنرمندان برجسته موسیقی افغانستان
@khonyayejavid
با کانال خنیای جاوید همراه باشید
براساس مقام های هراتی
تنظیم : هوشنگ جاوید
شعر: محمدمهدی سیار
خوانندگان: جوادتابش، آصف حبیبی
ازمجموعه : خواهی آمد
تولید : مرکزموسیقی حوزه هنری
سال تولید: ۱۴۰۱
باحضور هنرمندان برجسته موسیقی افغانستان
@khonyayejavid
با کانال خنیای جاوید همراه باشید
Forwarded from یادداشتهای سید احمدرضا قائممقامی
بیماری ساری در املای شاهنامه (هشدار در مورد رسمالخط آقای دکتر خالقی)
آنچه در دستورهای فارسی ترکیب وصفی مقلوب میگویند (و بلحاظ تاریخی هیچ "مقلوب" نیست، بلکه ساخت دستوری اصیلتر و کهنتر است) البته ترکیب به معنای امروزی کلمه نیست. به عبارت دیگر، رابطهٔ میان صفت و موصوف را نمیتوان کلمهٔ مرکب، به معنایی که امروز در دستور زبان مصطلح است، دانست و فقط تعدادی از اینها، مانند جوانمرد، را میتوان کلمهٔ مرکب شمرد. گمان نمیرود که در این جا خلافی میان دستوریان باشد. پس این صفتها و موصوفهای اصطلاحاً مقلوب را باید جدا از هم نوشت، درست مانند موصوف و صفت. با این شرح، شیوهای که آقای دکتر خالقی از روی نیکخواهی و برای کمک کردن به درست خواندن شاهنامه باب کرده و در میان دیگران نیز سرایت کرده باید کنار گذاشته شود (شاهنامه نیز البته کلیّات یغمای جندقی و منظومههای سروش اصفهانی و اشعار محتشم کاشانی نیست که هر بلایی که بخواهیم سرشان درآوریم و درست نوشتن یا ننوشتن آنها هم چندان اهمّیّتی نداشته باشد). در هر حال، مطابق شیوهٔ درست و مطابق با قواعد دستوری عبارات زیر را باید چنان نوشت که این جا نوشته میشود:
گرانمایه اسبان، بیدار شاه، نامور جایگاه، ارجمند اردشیر، بد کنش (به معنای "کنش بد" نه "فرد بدکنش")، بیمایه قیصر، شنیده سخنها، سرافراز مرد، برکشیده سپهر، ...
این حکم در مورد بعضی عبارات معروف به ترکیب اضافی مانند ایران سپاه هم صادق است.
دیگر اختراع آقای دکتر خالقی این است که حرف اضافهٔ بعد از اسم را چسبیده به اسم بنویسد که مبادا خواننده در خواندن آن اشتباه کند، مانند به دریای قیراندر، به پیش سپاهاندرون، بر این کینهبر، ... از این شیوهٔ غیر علمی نیز باید دست برداشت. نسبت این دو حرف اضافهٔ پیش و پس از اسم با معمولشان بلحاظ دستوری یکی است و جدا نوشتن یکی و چسبان نوشتن دیگری به این لحاظ وجهی ندارد.
چسبان نوشتن همی بعد از فعل را نیز باید ترک کرد. بلحاظ تاریخی چسبان نوشتن همیِ قبل از فعل نیز همیشه درست نیست.
چسبان نوشتن آنچه ممکن است امروز اِتباع به نظر برسد نیز در موارد متعدد غلط است. وانگهی اگر مثلاً بوموبر و بروبوم را چسبیده مینویسیم و بوم و رُست را جدا، آیا نباید از خود بپرسیم که در ذهن شاعر نسبت این کلمات با هم چه بوده و حال که بوموبر را چسبان نوشتیم، آیا مثلاً باید مارومور و مرغوماهی و خشکوتر را نیز چنین بنویسیم یا جدا؟ همه را باید جدا نوشت و تصور امروزی را نباید بر متنهای کهن تحمیل نمود.
نوشتن هی به جای هٔ هم بیسلیقگی است.
زحماتی که آقای دکتر خالقی در تصحیح و شرح شاهنامه کشیدهاند البته ایشان را مجاز نمیدارد که در متن شاهنامه به هر نحو که میل ایشان بود تصرف کنند و پیداست که از مخاطب نیز انتظار است که عاقل باشد، چنانکه از مخاطب این یادداشت نیز مقداری عقل و اندکی سواد دستور انتظار است.
آنچه در دستورهای فارسی ترکیب وصفی مقلوب میگویند (و بلحاظ تاریخی هیچ "مقلوب" نیست، بلکه ساخت دستوری اصیلتر و کهنتر است) البته ترکیب به معنای امروزی کلمه نیست. به عبارت دیگر، رابطهٔ میان صفت و موصوف را نمیتوان کلمهٔ مرکب، به معنایی که امروز در دستور زبان مصطلح است، دانست و فقط تعدادی از اینها، مانند جوانمرد، را میتوان کلمهٔ مرکب شمرد. گمان نمیرود که در این جا خلافی میان دستوریان باشد. پس این صفتها و موصوفهای اصطلاحاً مقلوب را باید جدا از هم نوشت، درست مانند موصوف و صفت. با این شرح، شیوهای که آقای دکتر خالقی از روی نیکخواهی و برای کمک کردن به درست خواندن شاهنامه باب کرده و در میان دیگران نیز سرایت کرده باید کنار گذاشته شود (شاهنامه نیز البته کلیّات یغمای جندقی و منظومههای سروش اصفهانی و اشعار محتشم کاشانی نیست که هر بلایی که بخواهیم سرشان درآوریم و درست نوشتن یا ننوشتن آنها هم چندان اهمّیّتی نداشته باشد). در هر حال، مطابق شیوهٔ درست و مطابق با قواعد دستوری عبارات زیر را باید چنان نوشت که این جا نوشته میشود:
گرانمایه اسبان، بیدار شاه، نامور جایگاه، ارجمند اردشیر، بد کنش (به معنای "کنش بد" نه "فرد بدکنش")، بیمایه قیصر، شنیده سخنها، سرافراز مرد، برکشیده سپهر، ...
این حکم در مورد بعضی عبارات معروف به ترکیب اضافی مانند ایران سپاه هم صادق است.
دیگر اختراع آقای دکتر خالقی این است که حرف اضافهٔ بعد از اسم را چسبیده به اسم بنویسد که مبادا خواننده در خواندن آن اشتباه کند، مانند به دریای قیراندر، به پیش سپاهاندرون، بر این کینهبر، ... از این شیوهٔ غیر علمی نیز باید دست برداشت. نسبت این دو حرف اضافهٔ پیش و پس از اسم با معمولشان بلحاظ دستوری یکی است و جدا نوشتن یکی و چسبان نوشتن دیگری به این لحاظ وجهی ندارد.
چسبان نوشتن همی بعد از فعل را نیز باید ترک کرد. بلحاظ تاریخی چسبان نوشتن همیِ قبل از فعل نیز همیشه درست نیست.
چسبان نوشتن آنچه ممکن است امروز اِتباع به نظر برسد نیز در موارد متعدد غلط است. وانگهی اگر مثلاً بوموبر و بروبوم را چسبیده مینویسیم و بوم و رُست را جدا، آیا نباید از خود بپرسیم که در ذهن شاعر نسبت این کلمات با هم چه بوده و حال که بوموبر را چسبان نوشتیم، آیا مثلاً باید مارومور و مرغوماهی و خشکوتر را نیز چنین بنویسیم یا جدا؟ همه را باید جدا نوشت و تصور امروزی را نباید بر متنهای کهن تحمیل نمود.
نوشتن هی به جای هٔ هم بیسلیقگی است.
زحماتی که آقای دکتر خالقی در تصحیح و شرح شاهنامه کشیدهاند البته ایشان را مجاز نمیدارد که در متن شاهنامه به هر نحو که میل ایشان بود تصرف کنند و پیداست که از مخاطب نیز انتظار است که عاقل باشد، چنانکه از مخاطب این یادداشت نیز مقداری عقل و اندکی سواد دستور انتظار است.
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
تراژدی در شاهنامه
▪️داستان رستم و سهراب با «اُدیپوس»، تراژدی بینظیر جهانی، شباهت دارد با تفاوتهائی. مهمترین آن تفاوتها اینست که داستان «اُدیپ» جنبهٔ تراژدی نیمه اساطیری و نیمه سمبولیک دارد؛ ولی داستان رستم و سهراب داستان زندگی و اشتباه و نقطهٔ ضعف انسان واقعی است و درنتیجه نابخشودنیتر. بنابراین از عوامل تراژدی (ترحّم و ترس) کمتر ترحّم برمیانگیزد و رستم تقریباً نابخشودنی جلوه میکند. ولی عظمت رنج و بدبختی و محکومیّت رستم تا حدّی از نفرت شنونده میکاهد. البته شخصیت منحصربهفرد و خدشهناپذیر رستم نیز در تعدیل این بدکرداری و نامردی رستم و تغافل و نسیان آگاه یا ناخودآگاه شنونده مؤثّر است.
▪️رستم و اسفندیار با وجود دخالت عناصر اساطیری و مواد افسانهای، که غالباً مرزهای فراتر از حیثیّت تراژدی دارند، از پرتو نبوغ و توانائی سخنور طوس یکی از بزرگترین و مؤثّرترین تراژدیهای جهان است و از نتیجهٔ اجتنابناپذیر و غمانگیز «تقابل و تصادفِ دو حق» حکایت دارد. در این داستان شگفتانگیز دو سیمای محبوب و ارجمند پهلوانی و حماسی ایران، ناخواسته و به حکم سرنوشت شوم، در برابر هم قرار میگیرند و تصادم سهمگین تعهّد و خصلت و حیثیّت دو پهلوان سترگ، که درک دقایق آنها بدون آگاهی از سنن و خصائل و رسوم اساطیری و تاریخی و پهلوانی و مسائل متعدّد دیگر امکانپذیر نیست، تیرِ دو پیکانهٔ رستم، پهلوان نامی ایران، را در چشم روشن اسفندیار مینشاند.
▪️ فراموش نباید کرد در این مورد که «یکی داستان است پر آبِ چشم» با وجود چارهگری و حیلتآموزی رستم از سیمرغ، دلِ نازک به مراتب کمتر از تراژدی سهراب از رستم به خشم میآید، زیرا: اوّلاً مبارزهٔ دو پهلوان بزرگ بهکلّی با کشته شدن پسر به دست پدر تفاوت دارد؛ ثانیاً علّت وقوع تراژدی در دو داستان کاملاً متفاوت است، یعنی در داستان رستم و اسفندیار انگیزهٔ مبارزه و کشته شدن اسفندیار، آرمانهای اساسی دو پهلوان و پافشاری نامعقول اسفندیار در استخفاف تحمّلناپذیر و بستن دست رستم، و در داستان رستم و سهراب ابرام و اصرار کودکانهٔ رستم در پوشیده داشتن هویّت خود و نامردی اوست؛ ثانیاً در مقام مقایسهٔ نقطهٔ ضعف اصلی رستم در دو تراژدی، یعنی نامردی در داستان سهراب و استفاده از چارهگری سیمرغ در داستان اسفندیار بهسادگی میتوان دریافت که هیچگونه توجیهی برای نامردی رستم در داستان رستم و سهراب وجود ندارد، ولی حیلتآموزی از سیمرغ جادویی و اساطیری در برابر روئینتنی اسفندیار معادلهای برقرار میکند و اهمیّت خود را از دست میدهد.
فردوسی و شاهنامه، صص ۳۱_۳۳
زندهیاد استاد منوچهر مرتضوی
مطالب این رسانه را دربارهٔ کتاب ملّی ایرانیان با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
تراژدی در شاهنامه
▪️داستان رستم و سهراب با «اُدیپوس»، تراژدی بینظیر جهانی، شباهت دارد با تفاوتهائی. مهمترین آن تفاوتها اینست که داستان «اُدیپ» جنبهٔ تراژدی نیمه اساطیری و نیمه سمبولیک دارد؛ ولی داستان رستم و سهراب داستان زندگی و اشتباه و نقطهٔ ضعف انسان واقعی است و درنتیجه نابخشودنیتر. بنابراین از عوامل تراژدی (ترحّم و ترس) کمتر ترحّم برمیانگیزد و رستم تقریباً نابخشودنی جلوه میکند. ولی عظمت رنج و بدبختی و محکومیّت رستم تا حدّی از نفرت شنونده میکاهد. البته شخصیت منحصربهفرد و خدشهناپذیر رستم نیز در تعدیل این بدکرداری و نامردی رستم و تغافل و نسیان آگاه یا ناخودآگاه شنونده مؤثّر است.
▪️رستم و اسفندیار با وجود دخالت عناصر اساطیری و مواد افسانهای، که غالباً مرزهای فراتر از حیثیّت تراژدی دارند، از پرتو نبوغ و توانائی سخنور طوس یکی از بزرگترین و مؤثّرترین تراژدیهای جهان است و از نتیجهٔ اجتنابناپذیر و غمانگیز «تقابل و تصادفِ دو حق» حکایت دارد. در این داستان شگفتانگیز دو سیمای محبوب و ارجمند پهلوانی و حماسی ایران، ناخواسته و به حکم سرنوشت شوم، در برابر هم قرار میگیرند و تصادم سهمگین تعهّد و خصلت و حیثیّت دو پهلوان سترگ، که درک دقایق آنها بدون آگاهی از سنن و خصائل و رسوم اساطیری و تاریخی و پهلوانی و مسائل متعدّد دیگر امکانپذیر نیست، تیرِ دو پیکانهٔ رستم، پهلوان نامی ایران، را در چشم روشن اسفندیار مینشاند.
▪️ فراموش نباید کرد در این مورد که «یکی داستان است پر آبِ چشم» با وجود چارهگری و حیلتآموزی رستم از سیمرغ، دلِ نازک به مراتب کمتر از تراژدی سهراب از رستم به خشم میآید، زیرا: اوّلاً مبارزهٔ دو پهلوان بزرگ بهکلّی با کشته شدن پسر به دست پدر تفاوت دارد؛ ثانیاً علّت وقوع تراژدی در دو داستان کاملاً متفاوت است، یعنی در داستان رستم و اسفندیار انگیزهٔ مبارزه و کشته شدن اسفندیار، آرمانهای اساسی دو پهلوان و پافشاری نامعقول اسفندیار در استخفاف تحمّلناپذیر و بستن دست رستم، و در داستان رستم و سهراب ابرام و اصرار کودکانهٔ رستم در پوشیده داشتن هویّت خود و نامردی اوست؛ ثانیاً در مقام مقایسهٔ نقطهٔ ضعف اصلی رستم در دو تراژدی، یعنی نامردی در داستان سهراب و استفاده از چارهگری سیمرغ در داستان اسفندیار بهسادگی میتوان دریافت که هیچگونه توجیهی برای نامردی رستم در داستان رستم و سهراب وجود ندارد، ولی حیلتآموزی از سیمرغ جادویی و اساطیری در برابر روئینتنی اسفندیار معادلهای برقرار میکند و اهمیّت خود را از دست میدهد.
فردوسی و شاهنامه، صص ۳۱_۳۳
زندهیاد استاد منوچهر مرتضوی
مطالب این رسانه را دربارهٔ کتاب ملّی ایرانیان با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و سوم تیرماه سالروز درگذشت یحیی مهدوی، عضو شورای تولیت و هیئت گزینش کتاب و جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
... معبود دیگر او زبان فارسی بود. در حضور او میبایست به فارسی درست صحبت کرد. اگر میگفتید «دوش گرفتهام» میفرمود دوش گرفتنی نیست. بگویید رفته بودم حمام. کتابهای مصنفات بابا افضل و تفسیر عتیق را برای قوام و دوام زبان فارسی و رایج کردن لغات فراموششدۀ اصیل به چاپ رسانید. خود در وضع لغت محتاط بود. البته برای مصطلحات فلسفی کلمات زیادی از فکر او تراوش کرد و مستعمل شد. یادم است که وقتی متدولوژی فلیسین شاله، ترجمۀ او را در دبیرستان میخواندیم با اصطلاح «پدیده» آشنایی گرفتیم، ولی چند سال بعد خود آن را نامناسب دانست. دیگر خشنود نبود که ما «پدیده» را بر زبان بیاوریم.
از زمانی که پدر من درگذشت، چون دکتر مهدی آذر در آمریکا زندگی میکرد، تولیت منصوص موقوفۀ افشار را به خواهش دکتر آذر پذیرفت. پدرم اللّهیار صالح را مخصوصاً معین کرده بود و صالح به جای خود دکتر مهدی آذر را و مرحوم آذر به مناسبت دوری خود از ایران دکتر مهدوی را. حضور دکتر مهدوی در جلسات شورای تولیت موجب سرفرازی بود. آنچه او میفرمود آخرین سخن بود. کم میگفت و درست میگفت. هماره رعایت جوانب مصارف وقف را که مخصوص به تعمیم زبان فارسی است، مرتباً به دیگر اعضا گوشزد میکرد. همۀ کتابهایی که در سلسلۀ انتشارات آن موقوفه تا کنون نشر شده است با تصویب ایشان بوده است.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۲، ۱۳۴۸]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
... معبود دیگر او زبان فارسی بود. در حضور او میبایست به فارسی درست صحبت کرد. اگر میگفتید «دوش گرفتهام» میفرمود دوش گرفتنی نیست. بگویید رفته بودم حمام. کتابهای مصنفات بابا افضل و تفسیر عتیق را برای قوام و دوام زبان فارسی و رایج کردن لغات فراموششدۀ اصیل به چاپ رسانید. خود در وضع لغت محتاط بود. البته برای مصطلحات فلسفی کلمات زیادی از فکر او تراوش کرد و مستعمل شد. یادم است که وقتی متدولوژی فلیسین شاله، ترجمۀ او را در دبیرستان میخواندیم با اصطلاح «پدیده» آشنایی گرفتیم، ولی چند سال بعد خود آن را نامناسب دانست. دیگر خشنود نبود که ما «پدیده» را بر زبان بیاوریم.
از زمانی که پدر من درگذشت، چون دکتر مهدی آذر در آمریکا زندگی میکرد، تولیت منصوص موقوفۀ افشار را به خواهش دکتر آذر پذیرفت. پدرم اللّهیار صالح را مخصوصاً معین کرده بود و صالح به جای خود دکتر مهدی آذر را و مرحوم آذر به مناسبت دوری خود از ایران دکتر مهدوی را. حضور دکتر مهدوی در جلسات شورای تولیت موجب سرفرازی بود. آنچه او میفرمود آخرین سخن بود. کم میگفت و درست میگفت. هماره رعایت جوانب مصارف وقف را که مخصوص به تعمیم زبان فارسی است، مرتباً به دیگر اعضا گوشزد میکرد. همۀ کتابهایی که در سلسلۀ انتشارات آن موقوفه تا کنون نشر شده است با تصویب ایشان بوده است.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۲، ۱۳۴۸]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
جزیرههای تمب
جزیرههای تمب بزرگ و کوچک را در لهجههای جنوب ایران «تمب گپ» و «تمب مار» مینامند. تمب با «تاء» مضموم و «م» و «ب» ساکن به معنی «تپه» و «تل» و «زمین برآمده» به کار رفته است. در زبان دریانوردان بومی این دو جزیره را «تمب گپ» به معنی «تمب بزرگ» و «تمب مار» مینامند. تمب مار را «تمب کوچک»، «تل مار»، «تنب مار»، «طنب کوچک»، «نابیو تنب»، «نبی تنب» نیز خواندهاند.
در سال ۱۸۳۵ میلادی، ۱۲۵۵ هجری قمری که دامنۀ فعالیت دزدان دریایی در کرانههای خلیج فارس به اوج رسیده بود و طرد دزدان دریایی و جلوگیری از اعمال آنها، بهانۀ مداخلات انگلستان در خلیج فارس گردید تا امپراتوری انگلستان بتواند این شاهراه دریایی را در دست خود گیرد، بنابه پیشنهاد حکومت هندوستان کاپیتان هنل انگلیسی، افسر بحریۀ انگلیس که از طرف دریاداری انگلیس عهدهدار امور خلیج فارس بود، یک خط فرضی به موازات ساحل رسم نمود که امتداد آن از جزیرههای بوموسی و سیری میگذشت. بعدها جانشین هنل، به نام ماژور موریسن، با شیوخ و رهبران امارات خلیج فارس مذاکراتی به عمل آورد و خط دیگری برای نشان دادن حدود آبهای ایران و سواحل جنوبی خلیج فارس روی نقشۀ خلیج فارس فرض و وضع نمود که از جزیرۀ سیر ابونعیر و شمال رأس رکن در شمال جزیرۀ قطر تا نزدیکی رأس الزور در کویت میگذشت.
این خط نسبت به خط قبلی که آن هم در جنوب جزیرههای تمب قرار داشت، جنوبیتر بود. این خطوط را خطوط محدودیت نامیدهاند و جزایر تمب و بوموسی در شمال هر دو خط قرار گرفتهاند و بر اساس خطوط فرضی وضعی هر دو مأمور دریاداری انگلستان، در آبهای ایران واقع شدهاند و بنابراین حکومت انگلستان که سالیان دراز مدعی مالکیت جزایر تمب بزرگ و تمب کوچک و بوموسی بوده است، با تأیید حکومت هندوستان، این جزایر را در محدودۀ آبهای ایران میشناخته و در روی نقشه، تأیید کرده است و مالکیت ایران بر این جزایر را بر اساس اصول علمی و سیاسی و تاریخی پذیرفتهاند و مالکیت ایران را تأیید نمودهاند.
در نقشۀ خلیج فارس که از طرف وزارت جنگ انگلیس به سال ۱۸۸۸ میلادی چاپ شده است، جزیرههای تمب بزرگ و تمب مار یا تمب کوچک همراه با جزیرههای «بوموسی» و «سیری» و «فرورو» به رنگ اصلی خاک ایران روی نقشه رنگ شدهاند، اما همین دولت انگلستان در اوائل قرن بیستم و در اولین سالهای بعد از جنگ جهانی اول با کمک نیروی دریایی گشتی خود در آبهای خلیج فارس و اقیانوس هند، مانع از فعالیت مأموران گمرکی و مالیاتی ایران در این جزیرهها گردید و در کتب و مآخذ و اسناد جدید خود آنها را به حکام رأس الخیمه و شارجه متعلق دانست.
در کتاب خطی مفاص اللئالی و منار اللیالی، تألیف محمدعلی سدیدالسلطنۀ کبابی بندرعباسی که به کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران اهدا شده و هماکنون در آن کتابخانه نگهداری میشود، رونوشت سندی به خط و زبان عربی ثبت شده است که پدران و بنی اعمام حکام حالیۀ رأس الخیمه و شارجه به اتفاق عدۀ دیگری از مردمان جزایر تمب و بوموسی و سیری حقانیت ایران را در مالکیت جزایر مذکور تأیید کرده و صریحاً اعلام کردهاند که بعضی از سنوات برای تعلیف احشام خود این جزایر یا بعضی از آنها را برای علفچر مواشی خود از حاکم ایرانی بندر لنگه اجاره مینمودهاند.»
احمد اقتداری
منتخب بیست و یکمین جایزهٔ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
[«سرگذشت تاریخی چهار جزیره در خلیج فارس»، احمد اقتداری، یغما، آبان ۱۳۵۶، ش ۳۵۰، ص ۵۰۳-۵۰۴ و فروردین ۱۳۵۷، ش ۳۵۵، ص ۴۶-۴۷]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
جزیرههای تمب بزرگ و کوچک را در لهجههای جنوب ایران «تمب گپ» و «تمب مار» مینامند. تمب با «تاء» مضموم و «م» و «ب» ساکن به معنی «تپه» و «تل» و «زمین برآمده» به کار رفته است. در زبان دریانوردان بومی این دو جزیره را «تمب گپ» به معنی «تمب بزرگ» و «تمب مار» مینامند. تمب مار را «تمب کوچک»، «تل مار»، «تنب مار»، «طنب کوچک»، «نابیو تنب»، «نبی تنب» نیز خواندهاند.
در سال ۱۸۳۵ میلادی، ۱۲۵۵ هجری قمری که دامنۀ فعالیت دزدان دریایی در کرانههای خلیج فارس به اوج رسیده بود و طرد دزدان دریایی و جلوگیری از اعمال آنها، بهانۀ مداخلات انگلستان در خلیج فارس گردید تا امپراتوری انگلستان بتواند این شاهراه دریایی را در دست خود گیرد، بنابه پیشنهاد حکومت هندوستان کاپیتان هنل انگلیسی، افسر بحریۀ انگلیس که از طرف دریاداری انگلیس عهدهدار امور خلیج فارس بود، یک خط فرضی به موازات ساحل رسم نمود که امتداد آن از جزیرههای بوموسی و سیری میگذشت. بعدها جانشین هنل، به نام ماژور موریسن، با شیوخ و رهبران امارات خلیج فارس مذاکراتی به عمل آورد و خط دیگری برای نشان دادن حدود آبهای ایران و سواحل جنوبی خلیج فارس روی نقشۀ خلیج فارس فرض و وضع نمود که از جزیرۀ سیر ابونعیر و شمال رأس رکن در شمال جزیرۀ قطر تا نزدیکی رأس الزور در کویت میگذشت.
این خط نسبت به خط قبلی که آن هم در جنوب جزیرههای تمب قرار داشت، جنوبیتر بود. این خطوط را خطوط محدودیت نامیدهاند و جزایر تمب و بوموسی در شمال هر دو خط قرار گرفتهاند و بر اساس خطوط فرضی وضعی هر دو مأمور دریاداری انگلستان، در آبهای ایران واقع شدهاند و بنابراین حکومت انگلستان که سالیان دراز مدعی مالکیت جزایر تمب بزرگ و تمب کوچک و بوموسی بوده است، با تأیید حکومت هندوستان، این جزایر را در محدودۀ آبهای ایران میشناخته و در روی نقشه، تأیید کرده است و مالکیت ایران بر این جزایر را بر اساس اصول علمی و سیاسی و تاریخی پذیرفتهاند و مالکیت ایران را تأیید نمودهاند.
در نقشۀ خلیج فارس که از طرف وزارت جنگ انگلیس به سال ۱۸۸۸ میلادی چاپ شده است، جزیرههای تمب بزرگ و تمب مار یا تمب کوچک همراه با جزیرههای «بوموسی» و «سیری» و «فرورو» به رنگ اصلی خاک ایران روی نقشه رنگ شدهاند، اما همین دولت انگلستان در اوائل قرن بیستم و در اولین سالهای بعد از جنگ جهانی اول با کمک نیروی دریایی گشتی خود در آبهای خلیج فارس و اقیانوس هند، مانع از فعالیت مأموران گمرکی و مالیاتی ایران در این جزیرهها گردید و در کتب و مآخذ و اسناد جدید خود آنها را به حکام رأس الخیمه و شارجه متعلق دانست.
در کتاب خطی مفاص اللئالی و منار اللیالی، تألیف محمدعلی سدیدالسلطنۀ کبابی بندرعباسی که به کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران اهدا شده و هماکنون در آن کتابخانه نگهداری میشود، رونوشت سندی به خط و زبان عربی ثبت شده است که پدران و بنی اعمام حکام حالیۀ رأس الخیمه و شارجه به اتفاق عدۀ دیگری از مردمان جزایر تمب و بوموسی و سیری حقانیت ایران را در مالکیت جزایر مذکور تأیید کرده و صریحاً اعلام کردهاند که بعضی از سنوات برای تعلیف احشام خود این جزایر یا بعضی از آنها را برای علفچر مواشی خود از حاکم ایرانی بندر لنگه اجاره مینمودهاند.»
احمد اقتداری
منتخب بیست و یکمین جایزهٔ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
[«سرگذشت تاریخی چهار جزیره در خلیج فارس»، احمد اقتداری، یغما، آبان ۱۳۵۶، ش ۳۵۰، ص ۵۰۳-۵۰۴ و فروردین ۱۳۵۷، ش ۳۵۵، ص ۴۶-۴۷]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from موسسهٔ نیمروز Nimruz Institute
علیرضا شاپور شهبازی (زادۀ ۱۳ شهریور ۱۳۲۱ در شیراز و درگذشتۀ ۲۵ تیر ۱۳۸۵ در واشنگتن)، تاریخنگار و باستانشناس ایرانی و متخصص تاریخ هخامنشیان بود که در مدت زندگانی پر بار خویش، آثار گرانی را در عرصۀ تاریخ ایران باستان، به زیر طبع بیاراست.
علیرضا شهبازی که بیشتر با نام علیرضا شاپور شهبازی شناخته میشود، در یکی از خانوادههای اصیل شیراز، چشم به جهان گشود. مادرش را در کودکی از دست داد و پدرش حاجی ابراهیم شهبازی، در تربیت و پرورش ذوق او، نقشی اساسی ایفا داشت. دوران دبیرستان را در دبیرستان حکمت سپری کرد و در آنجا از محضر استادی چون مهدی حمیدی شیرازی، که آن زمان مدیریت دبیرستان حکمت را عهدهدار بود، بهرهمند گردید. او در دانشگاه شیراز به ادامۀ تحصیل در مقطع کارشناسی تاریخ پرداخت و در سال ۱۳۴۷ با رتبه ممتاز، دوران تحصیل خویش را به پایان رساند. شهبازی با استفاده از بورسیۀ شاگرد اولی به بریتانیا رفت و در دانشگاه لندن، دوران کارشناسی ارشد خویش را در رشتۀ باستانشناسی سپری کرد (۱۳۴۹). مدتی بعد برای ادامۀ تحصیل در مقطع دکتری دانشگاه لندن پذیرفته شده و در سال ۱۳۵۲، موفق به دریافت درجۀ دکتری باستانشناسی گردید و سالها بعد مدرک پسادکتری خویش را در تاریخشناسی ایران از دانشگاه گوتینگن آلمان دریافت نمود (۱۹۸۳ م.). شهبازی از جملۀ متخصصان ایرانی بود که نسبت به زبانهای مختلف، آگاهی کافی داشت. او به زبانهای فارسی باستان، انگلیسی و آلمانی مسلط بوده و فرانسوی، یونانی، عبری و آرامی را نیز به قدر کفایت میدانست و با آنها آشنا بود.
در طول حیاتاش، در دانشگاه های مختلفی چون دانشگاه شیراز، تهران، هاروارد، کلمبیا، گوتینگن و اورگن شرقی، به تدریس پرداخته و با موسساتی چون بنیاد دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، دایرهالمعارف ایرانیکا و مرکز نشر دانشگاهی، به همکاری نزدیک داشت. در سال ۱۳۵۳ و زمانی که تازه به ایران آمده بود، بنیاد تحقیقات هخامنشی را تأسیس کرد که مهمترین هدف آن پژوهش و تحقیق دربارۀ تاریخ هخامنشیان است.
شهبازی در طول حیات خویش جوایز متعددی دریافت کرد و مقالات و کتب بسیاری از چی به زبان های فارسی و انگلیسی، منتشر گردید. بسیاری از کتب و مقالات او اینک به زبان فارسی ترجمه شده و در دسترس محققان و علاقهمندان به تاریخ قرار دارند.
شهبازی یکی از مورخانی بود که دل در گرو مهر ایران داشت . اما این دل بستگی او به تاریخ ایران ، چنانکه دکتر تورج دریایی نیز در سوگ وی گوید ، هرگز منجر به آن نگردید که این استاد فرزانه تاریخ ایران ، دیدگاهی نژادپرستانه یا شوونیستی داشته باشد . شهبازی تسلط و اشرافی قابل توجه بر منابع و مآخذ تاریخ ایران باستان داشت و این مورد به خوبی از کتب و مقالات او قابل درک و دریافت است . پیکر او سرانجام پس از فوت اش در اثر سرطان معده در حافظیه شیراز ، در کنار نامداران دیگری که در جوار حضرت حافظ آرمیده اند ، در خاک خفت تا مصداقی مکشوف باشد ، برای این بیت لسان الغیب شیرازی که می فرماید ؛
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود.
@nimruz_ir
علیرضا شهبازی که بیشتر با نام علیرضا شاپور شهبازی شناخته میشود، در یکی از خانوادههای اصیل شیراز، چشم به جهان گشود. مادرش را در کودکی از دست داد و پدرش حاجی ابراهیم شهبازی، در تربیت و پرورش ذوق او، نقشی اساسی ایفا داشت. دوران دبیرستان را در دبیرستان حکمت سپری کرد و در آنجا از محضر استادی چون مهدی حمیدی شیرازی، که آن زمان مدیریت دبیرستان حکمت را عهدهدار بود، بهرهمند گردید. او در دانشگاه شیراز به ادامۀ تحصیل در مقطع کارشناسی تاریخ پرداخت و در سال ۱۳۴۷ با رتبه ممتاز، دوران تحصیل خویش را به پایان رساند. شهبازی با استفاده از بورسیۀ شاگرد اولی به بریتانیا رفت و در دانشگاه لندن، دوران کارشناسی ارشد خویش را در رشتۀ باستانشناسی سپری کرد (۱۳۴۹). مدتی بعد برای ادامۀ تحصیل در مقطع دکتری دانشگاه لندن پذیرفته شده و در سال ۱۳۵۲، موفق به دریافت درجۀ دکتری باستانشناسی گردید و سالها بعد مدرک پسادکتری خویش را در تاریخشناسی ایران از دانشگاه گوتینگن آلمان دریافت نمود (۱۹۸۳ م.). شهبازی از جملۀ متخصصان ایرانی بود که نسبت به زبانهای مختلف، آگاهی کافی داشت. او به زبانهای فارسی باستان، انگلیسی و آلمانی مسلط بوده و فرانسوی، یونانی، عبری و آرامی را نیز به قدر کفایت میدانست و با آنها آشنا بود.
در طول حیاتاش، در دانشگاه های مختلفی چون دانشگاه شیراز، تهران، هاروارد، کلمبیا، گوتینگن و اورگن شرقی، به تدریس پرداخته و با موسساتی چون بنیاد دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، دایرهالمعارف ایرانیکا و مرکز نشر دانشگاهی، به همکاری نزدیک داشت. در سال ۱۳۵۳ و زمانی که تازه به ایران آمده بود، بنیاد تحقیقات هخامنشی را تأسیس کرد که مهمترین هدف آن پژوهش و تحقیق دربارۀ تاریخ هخامنشیان است.
شهبازی در طول حیات خویش جوایز متعددی دریافت کرد و مقالات و کتب بسیاری از چی به زبان های فارسی و انگلیسی، منتشر گردید. بسیاری از کتب و مقالات او اینک به زبان فارسی ترجمه شده و در دسترس محققان و علاقهمندان به تاریخ قرار دارند.
شهبازی یکی از مورخانی بود که دل در گرو مهر ایران داشت . اما این دل بستگی او به تاریخ ایران ، چنانکه دکتر تورج دریایی نیز در سوگ وی گوید ، هرگز منجر به آن نگردید که این استاد فرزانه تاریخ ایران ، دیدگاهی نژادپرستانه یا شوونیستی داشته باشد . شهبازی تسلط و اشرافی قابل توجه بر منابع و مآخذ تاریخ ایران باستان داشت و این مورد به خوبی از کتب و مقالات او قابل درک و دریافت است . پیکر او سرانجام پس از فوت اش در اثر سرطان معده در حافظیه شیراز ، در کنار نامداران دیگری که در جوار حضرت حافظ آرمیده اند ، در خاک خفت تا مصداقی مکشوف باشد ، برای این بیت لسان الغیب شیرازی که می فرماید ؛
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود.
@nimruz_ir
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و پنجم تیرماه، سالروز درگذشت علیرضا شاپور شهبازی
از هنگامی او را شناختم که جوان بود و در تخت جمشید تصدی موزه یا یکی از مرکزهای پژوهشی آنجا را عهدهدار بود. بهتدریج به نگارش و تألیف پرداخت و در سلسلۀ انتشارات باستانشناسی یا مؤسسۀ آسیایی دانشگاه شیراز (پهلوی سابق) کتاب چاپ کرد. از همان آغاز کار نشان داد که به روش درست و بنیان علمی اعتقاد دارد.
برای او جای فسوسی نماد از اینکه نتوانست یا نخواستند به کارش ادامه دهد. با بینشی که داشت زود به دنیای علمی خارج راه یافت و توانست مدتی در توبینگن و بعدها در امریکا کارهای پژوهشی و آموزشی بیابد و مسیر درازنای مطالعۀ تاریخ گذشتۀ ایران را از دست نگذارد.
در امریکا در دانشگاه ارگون درس میداد. مقالاتش در ایرانیکا بیشتر یادگار همین دوران آرامش و پژوهش است. جز این کتابی دربارۀ تاریخ فردوسی نوشت و نظری نسبت به تاریخ تولّد او ابراز داشت که بعضی را پسند افتاد و جمعی را نه. کتابی هم از او در سال ۱۳۵۱ با نام شاهنشاهان و سنتهای ایرانیان منتشر شد. سال بعد کتاب بهتری به عنوان نقش اقوام شاهنشاهی بنا بر حجاریهای تخت جمشید به قلم او پدیدار شد.
شهبازی فریفتۀ تخت جمشید بود و چندی خدمتگزار رسمی آن. روزگار و عمرش بر سر هخامنشیان مصروف شد. ماندگاری نام او در زمینۀ تاریخ تتبعات ایرانی موجب سرافرازی است.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۴۳۸-۱۴۳۹]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
از هنگامی او را شناختم که جوان بود و در تخت جمشید تصدی موزه یا یکی از مرکزهای پژوهشی آنجا را عهدهدار بود. بهتدریج به نگارش و تألیف پرداخت و در سلسلۀ انتشارات باستانشناسی یا مؤسسۀ آسیایی دانشگاه شیراز (پهلوی سابق) کتاب چاپ کرد. از همان آغاز کار نشان داد که به روش درست و بنیان علمی اعتقاد دارد.
برای او جای فسوسی نماد از اینکه نتوانست یا نخواستند به کارش ادامه دهد. با بینشی که داشت زود به دنیای علمی خارج راه یافت و توانست مدتی در توبینگن و بعدها در امریکا کارهای پژوهشی و آموزشی بیابد و مسیر درازنای مطالعۀ تاریخ گذشتۀ ایران را از دست نگذارد.
در امریکا در دانشگاه ارگون درس میداد. مقالاتش در ایرانیکا بیشتر یادگار همین دوران آرامش و پژوهش است. جز این کتابی دربارۀ تاریخ فردوسی نوشت و نظری نسبت به تاریخ تولّد او ابراز داشت که بعضی را پسند افتاد و جمعی را نه. کتابی هم از او در سال ۱۳۵۱ با نام شاهنشاهان و سنتهای ایرانیان منتشر شد. سال بعد کتاب بهتری به عنوان نقش اقوام شاهنشاهی بنا بر حجاریهای تخت جمشید به قلم او پدیدار شد.
شهبازی فریفتۀ تخت جمشید بود و چندی خدمتگزار رسمی آن. روزگار و عمرش بر سر هخامنشیان مصروف شد. ماندگاری نام او در زمینۀ تاریخ تتبعات ایرانی موجب سرافرازی است.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۴۳۸-۱۴۳۹]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
#علیرضا_شاپور_شهبازی :
فردوسی شالوده اندیشه و تخت جمشید شالوده بینش من است
همانطور که #فردوسی شالوده اندیشه من است #تخت_جمشید نیز شالوده بینش من است. من از تخت جمشید و دریافت دقایق آن به رموز هنر انسانی و ایرانی پی می برم و از شنیدن و خواندن شعر فردوسی به هویت ایرانی و به هویت خودم راه می یابم.
من از تخت جمشید نه تنها گذشته فرهنگ ایرانی بلکه فرهنگ انسانی را شناختم. بلکه از طریق آن ها خودم را نیز شناختم. تخت جمشید هر فرد مغرور را از غرور تهی می کند و هر فرد نابینا در هنر را بینا می کند.
@shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
فردوسی شالوده اندیشه و تخت جمشید شالوده بینش من است
همانطور که #فردوسی شالوده اندیشه من است #تخت_جمشید نیز شالوده بینش من است. من از تخت جمشید و دریافت دقایق آن به رموز هنر انسانی و ایرانی پی می برم و از شنیدن و خواندن شعر فردوسی به هویت ایرانی و به هویت خودم راه می یابم.
من از تخت جمشید نه تنها گذشته فرهنگ ایرانی بلکه فرهنگ انسانی را شناختم. بلکه از طریق آن ها خودم را نیز شناختم. تخت جمشید هر فرد مغرور را از غرور تهی می کند و هر فرد نابینا در هنر را بینا می کند.
@shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from Iranian Studies News پژوهشهای ایرانی
❇️ ایران
🔘 بزرگداشت ناصرخسرو
💠 مراسم بزرگداشت روز حکیم ناصرخسرو قبادیانی، شاعر و حکیم بزرگ سدههای چهارم و پنجم هجری برگزار میشود.
این مراسم روز سهشنبه (بیست و هفتم تیرماه ۱۴۰۲) از ساعت ۱۷ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار میشود.
مهدی محقق عضو هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، محمود شالویی رییس انجمن، احمد تمیمداری استاد زبان و ادبیات فارسی و سرور مولایی عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی سخنرانان این مراسم خواهند کرد.
حکیم ناصرخسرو قبادیانی از شاعران و فیلسوفان بزرگ ایران است که بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل: فلسفه، حساب، طب، موسیقی، نجوم و کلام تبحر داشت.
🔘 بزرگداشت ناصرخسرو
💠 مراسم بزرگداشت روز حکیم ناصرخسرو قبادیانی، شاعر و حکیم بزرگ سدههای چهارم و پنجم هجری برگزار میشود.
این مراسم روز سهشنبه (بیست و هفتم تیرماه ۱۴۰۲) از ساعت ۱۷ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار میشود.
مهدی محقق عضو هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، محمود شالویی رییس انجمن، احمد تمیمداری استاد زبان و ادبیات فارسی و سرور مولایی عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی سخنرانان این مراسم خواهند کرد.
حکیم ناصرخسرو قبادیانی از شاعران و فیلسوفان بزرگ ایران است که بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل: فلسفه، حساب، طب، موسیقی، نجوم و کلام تبحر داشت.