🔶تشخیص فرهنگ از شِبه فرهنگ در چشمِ عادی آسان نیست، مانند هرچیز اصل و بَدَل، که بَدَلش با درخششِ دروغینِ خود مشتریِ بیشتری گِرد خود جمع میکند. در حالی که فرهنگ آرام و غریب راه میسپرد، شِبهفرهنگ با بوق و نَقّاره گام برمیدارد.
دستگاههای تجهیزِ عقاید و فرستندههای فرشتهبال آن را بر سر دست میگیرند و تا دورترین روستاها و حتی چادرِ قبایل میبرند، قضیهی دیو و نمکی است...
🔷نباید فراموش کرد که در طیّ این عمر دراز و پُر حادثه، اگر چیزی این مُلک را بر سرِ پا نگه داشته، «فرهنگ» بوده است. این فراموشی، خطری است.
اگر این فرهنگ نبود، ایران هم به سرنوشت کشورهایی دچار میشد که در برابر هجومها به کلّی تغییرِ ماهیّت دادند، مثل تناسخی که هندوها به آن معتقدند.
#فرهنگ_و_شبهفرهنگ
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
@ESHTADAN
دستگاههای تجهیزِ عقاید و فرستندههای فرشتهبال آن را بر سر دست میگیرند و تا دورترین روستاها و حتی چادرِ قبایل میبرند، قضیهی دیو و نمکی است...
🔷نباید فراموش کرد که در طیّ این عمر دراز و پُر حادثه، اگر چیزی این مُلک را بر سرِ پا نگه داشته، «فرهنگ» بوده است. این فراموشی، خطری است.
اگر این فرهنگ نبود، ایران هم به سرنوشت کشورهایی دچار میشد که در برابر هجومها به کلّی تغییرِ ماهیّت دادند، مثل تناسخی که هندوها به آن معتقدند.
#فرهنگ_و_شبهفرهنگ
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
@ESHTADAN
Forwarded from وُهومَن اَمشاسِپَند (بردیا)
✅ زیارت پیر سبز چک چکو
از اشتاد روز تا انارام روز از خوردادماه برابر با ؛
۲۶ تا ۳۰ خورداد در گاه شماری زرتشتی.
و ۲۴ تا ۲۸ خورداد ماه در گاه شماری خورشيدی.
آیین « زیارت پیر سبز چک چک چکو » و «زیارت ستی پیر » ( ۶۸ کیلومتری یزد ) برگزار می شود.
یکی از نیایش گاه های زرتشتیان پیرسبز است که به آن "چک چک" نیز می گویند.
چک چک در گویش زرتشتی و لهجه یزدی و کردی به چم چکه چکه است ،
از آن جا که قطره های آب از شکاف سنگ های بالای نیایش گاه فرو می ریزد،
نام پیر سبز چک چکو یا چک چک شده است.
این نیایشگاه در خاور شهرستان اردکان در استان یزد واقع شده است.
از یزد و راه طبس ۶۵ کیلومتر و از راه اردکان ۴۳ کیلومتر است.
زرتشتیان نیایش گاه های گوناگونی در استان یزد دارند که، همه ی این جایگاه ها برای آنان ارزشمند است.
ولی پیرسبز چکچکو به شوند (:دلیل) چگونگی ساختار آن در دامنه ی کوه،
و شکل پیرامون کوه های خرانق از کشش و ارزش بیشتری برخوردار است.
پیر سبز هرسال نه تنها میزبان گروه فراوانی از زرتشتیان است بلکه، بسیاری از غیر زرتشتیان نیز از این نیایش گاه دیدار می کنند.
از روز ۲۴ تا روز ۲۸ خورداد ماه خورشیدی هرسال دیدار و باشندگی در پیرسبز تنها ویژه ی زرتشتیان است.
پیروان این کیش از شهرها و استان ها و گاهی ازکشورهای دیگر نیز در این هنگام ویژه گرد هم می آیند.
از آن جا که پشتوانه ی باشندگی دراین نیایش گاه باورهای گوناگون و ارزشمند برگرفته از تاریخ باستانی و استوره های ایرانی است.
زرتشتیان که پیوسته از تراداد (:سنت) و فرهنگ نیاکان به نیکی پاسداری کرده اند.
و به انگیزه ی شادی روان و فروهر درگذشتگان و نیایش اهورامزدا هم چنان به این نیایش گاه ها روی می آورند.
درون نیایش گاه پیر سبز از سنگ آهکی کوه تراشیده شده است.
در گوشه ی آن تنه درخت چنار کهن سالی رشد کرده است.
و در بخشی از کوه درختان انار، انجیر ومورد خودنمایی می کند که پیرامون آن را بوته های سبز پرسیاوشان پوشانده است.
بیشترین چکه های آب براین بوته ها ودرختان می ریزد و در چاله ای سنگی انباشته می شود.
این آب تنها انباشته ی سالیانه برای استفاده مردم باشنده در پیر و سرسبزی درختان این دامنه کوه است.
شوه ی نام پیر سبز نیز برای خودنمایی چنین درختانی سبزی در دل کویر بی آب و علف می باشد.
در میان نیایش گاه جایی مناسب برای روشن کردن شمع، افروختن آتش و سوزاندن عود و کندر با آتشدان بزرگ فلزی فراهم شده است.
ساختمان هایی درپیرامون نیایشگاه بنا شده اند که خیله نام دارند هر یک را اهالی روستا ها و شهرهای گوناگون برای گردهم آیی مرتوگان آن دیار بنیان گذاشته اند.
✍ پژوهش و گردآوری : بردیا بزرگمهر
۲
@khashatra
پایان🔺🔺
از اشتاد روز تا انارام روز از خوردادماه برابر با ؛
۲۶ تا ۳۰ خورداد در گاه شماری زرتشتی.
و ۲۴ تا ۲۸ خورداد ماه در گاه شماری خورشيدی.
آیین « زیارت پیر سبز چک چک چکو » و «زیارت ستی پیر » ( ۶۸ کیلومتری یزد ) برگزار می شود.
یکی از نیایش گاه های زرتشتیان پیرسبز است که به آن "چک چک" نیز می گویند.
چک چک در گویش زرتشتی و لهجه یزدی و کردی به چم چکه چکه است ،
از آن جا که قطره های آب از شکاف سنگ های بالای نیایش گاه فرو می ریزد،
نام پیر سبز چک چکو یا چک چک شده است.
این نیایشگاه در خاور شهرستان اردکان در استان یزد واقع شده است.
از یزد و راه طبس ۶۵ کیلومتر و از راه اردکان ۴۳ کیلومتر است.
زرتشتیان نیایش گاه های گوناگونی در استان یزد دارند که، همه ی این جایگاه ها برای آنان ارزشمند است.
ولی پیرسبز چکچکو به شوند (:دلیل) چگونگی ساختار آن در دامنه ی کوه،
و شکل پیرامون کوه های خرانق از کشش و ارزش بیشتری برخوردار است.
پیر سبز هرسال نه تنها میزبان گروه فراوانی از زرتشتیان است بلکه، بسیاری از غیر زرتشتیان نیز از این نیایش گاه دیدار می کنند.
از روز ۲۴ تا روز ۲۸ خورداد ماه خورشیدی هرسال دیدار و باشندگی در پیرسبز تنها ویژه ی زرتشتیان است.
پیروان این کیش از شهرها و استان ها و گاهی ازکشورهای دیگر نیز در این هنگام ویژه گرد هم می آیند.
از آن جا که پشتوانه ی باشندگی دراین نیایش گاه باورهای گوناگون و ارزشمند برگرفته از تاریخ باستانی و استوره های ایرانی است.
زرتشتیان که پیوسته از تراداد (:سنت) و فرهنگ نیاکان به نیکی پاسداری کرده اند.
و به انگیزه ی شادی روان و فروهر درگذشتگان و نیایش اهورامزدا هم چنان به این نیایش گاه ها روی می آورند.
درون نیایش گاه پیر سبز از سنگ آهکی کوه تراشیده شده است.
در گوشه ی آن تنه درخت چنار کهن سالی رشد کرده است.
و در بخشی از کوه درختان انار، انجیر ومورد خودنمایی می کند که پیرامون آن را بوته های سبز پرسیاوشان پوشانده است.
بیشترین چکه های آب براین بوته ها ودرختان می ریزد و در چاله ای سنگی انباشته می شود.
این آب تنها انباشته ی سالیانه برای استفاده مردم باشنده در پیر و سرسبزی درختان این دامنه کوه است.
شوه ی نام پیر سبز نیز برای خودنمایی چنین درختانی سبزی در دل کویر بی آب و علف می باشد.
در میان نیایش گاه جایی مناسب برای روشن کردن شمع، افروختن آتش و سوزاندن عود و کندر با آتشدان بزرگ فلزی فراهم شده است.
ساختمان هایی درپیرامون نیایشگاه بنا شده اند که خیله نام دارند هر یک را اهالی روستا ها و شهرهای گوناگون برای گردهم آیی مرتوگان آن دیار بنیان گذاشته اند.
✍ پژوهش و گردآوری : بردیا بزرگمهر
۲
@khashatra
پایان🔺🔺
Forwarded from سرو سخنگو (دکتر اسلامی نُدوشن)
سرزمینی که شاهنامه موضوعِ خود را در آن متمرکز کرده است، ایران است. بارها نامِ ایران در این کتاب تکرار میشود، همه چیز بر گِرد این نام و این خاک میگردد. جنگِ بزرگ هم بر سرِ این کشور در میگیرد. ایران کشور میانه است، میانِ خاور و باختر، آبادتر و آراستهتر از جاهای دیگر، و به زعمِ شاهنامه دارای مردمی متمدّنتر.
در مقدّمهی شاهنامهی ابومنصوری آمده است: «و ایرانشهر از رودِ آموی است تا رود مصر (جیحون تا نیل)، و این کشورهای دیگر پیرامونِ اویند، و از این هفت کشور، ایرانشهر بزرگوارتر است به هر هنری...»(ص۴۹).
امّا ایران اگر ارجحیّت یا حتّی «تقدّسی» برایش قائل هستند، برای مردمش است نه خاک، و مردم هم به سبب کردارها و اندیشههایشان چنیناَند. به هر حال، باید ایران را از تعرّض مصون داشت. نباید گذارد که بیگانگان به آن راه یابند.
#ایران_و_جهان_از_نگاه_شاهنامه
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
در مقدّمهی شاهنامهی ابومنصوری آمده است: «و ایرانشهر از رودِ آموی است تا رود مصر (جیحون تا نیل)، و این کشورهای دیگر پیرامونِ اویند، و از این هفت کشور، ایرانشهر بزرگوارتر است به هر هنری...»(ص۴۹).
امّا ایران اگر ارجحیّت یا حتّی «تقدّسی» برایش قائل هستند، برای مردمش است نه خاک، و مردم هم به سبب کردارها و اندیشههایشان چنیناَند. به هر حال، باید ایران را از تعرّض مصون داشت. نباید گذارد که بیگانگان به آن راه یابند.
#ایران_و_جهان_از_نگاه_شاهنامه
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
#ژاله_آموزگار :
زبان فارسی شیرین و ماندنی است
زبان فارسی شیرین است، این زبان ماندنی است در اساسِ آن خللی وارد نخواهد شد، کاخی است که از باد و باران گزند نخواهد یافت زیرا این بذر سخن در جای جای سرزمین ما به بار نشستهاست و با پارسی زبانان آن سوی مرزهای ایران هم مستحکم تر خواهد شد و گلهای تازهای خواهد داد و با میوههایی شیرین به بار خواهد نشست.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#محمد_بقایی_ماکان:
تا زمانی که شاهنامه هست، نمیشود به فکر تجزیه ایران بود
تا زمانی که شاهنامه هست، نمیشود به فکر تجزیه ایران بود و به آن فکر کرد. ما امروز مراکز متعدد شاهنامهخوانی را در تبریز داریم. زبان فارسی یکی از دلنشینترین زبانهاست. زبان فارسی خودبهخود وزن و آهنگ دارد منتهی چون داخل گود هستیم، به زیبایی و طنازی و شیوایی و آهنگین بودن این زبان فکر نمیکنیم. آسمان تفکر و فرهنگ ایرانی دارای شخصیتهای برجستهای است که متاسفانه مدیریت کلان فرهنگی به تعداد معدودی از آنها با معیارهای خودش توجه میکند و جامعه ما آنچنان که باید عنایت کامل به آن ندارد. اگر بخواهیم مدنیت و تمدن غرب را ریشهیابی کنیم، در هر یک از اتاقهای آن میتوان نشانی از فرهنگ ایرانی پیدا کرد. زبان فارسی در سه دین بزرگ اثر گذاشته و کافی است تا آثار سهروردی را بخوانیم تا به این نکته پی ببریم.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
زبان فارسی شیرین و ماندنی است
زبان فارسی شیرین است، این زبان ماندنی است در اساسِ آن خللی وارد نخواهد شد، کاخی است که از باد و باران گزند نخواهد یافت زیرا این بذر سخن در جای جای سرزمین ما به بار نشستهاست و با پارسی زبانان آن سوی مرزهای ایران هم مستحکم تر خواهد شد و گلهای تازهای خواهد داد و با میوههایی شیرین به بار خواهد نشست.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#محمد_بقایی_ماکان:
تا زمانی که شاهنامه هست، نمیشود به فکر تجزیه ایران بود
تا زمانی که شاهنامه هست، نمیشود به فکر تجزیه ایران بود و به آن فکر کرد. ما امروز مراکز متعدد شاهنامهخوانی را در تبریز داریم. زبان فارسی یکی از دلنشینترین زبانهاست. زبان فارسی خودبهخود وزن و آهنگ دارد منتهی چون داخل گود هستیم، به زیبایی و طنازی و شیوایی و آهنگین بودن این زبان فکر نمیکنیم. آسمان تفکر و فرهنگ ایرانی دارای شخصیتهای برجستهای است که متاسفانه مدیریت کلان فرهنگی به تعداد معدودی از آنها با معیارهای خودش توجه میکند و جامعه ما آنچنان که باید عنایت کامل به آن ندارد. اگر بخواهیم مدنیت و تمدن غرب را ریشهیابی کنیم، در هر یک از اتاقهای آن میتوان نشانی از فرهنگ ایرانی پیدا کرد. زبان فارسی در سه دین بزرگ اثر گذاشته و کافی است تا آثار سهروردی را بخوانیم تا به این نکته پی ببریم.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
باشگاه شاهنامه پژوهان
باشگاه شاهنامه پژوهان باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه خوانی، شاهنامه پژوهی، شاهنامه فردوسی، آرامگاه فردوسی، فردوسی، مقالات شاهنامه پژوهی، اخبار شاهنامه، سخنرانی شاهنامه پژوهان
Forwarded from شورای کتاب کودک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به یاد زنده یاد توران میرهادی
۲۶ خردادماه ۱۳۰۶- ۱۸ آبان ماه ۱۳۹۵
تصاویر برگرفته از آخرین کارگاه ادبیات توران میرهادی است. این کارگاه ضمیمهی DVD فیلم «تورانخانم» منتشر شده است.
#کارگاه_فیلم_کارآ #کارستان #کاری_کنیم_کارستان #توران_میرهادی #توران_خانم #رخشان_بنی_اعتماد #مجتبامیرتهماسب #فرهنگنامه_کودکان_و_نوجوانان
@tooranmirhadi
https://instagram.com/touran_mirhadi_khomarlou
۲۶ خردادماه ۱۳۰۶- ۱۸ آبان ماه ۱۳۹۵
تصاویر برگرفته از آخرین کارگاه ادبیات توران میرهادی است. این کارگاه ضمیمهی DVD فیلم «تورانخانم» منتشر شده است.
#کارگاه_فیلم_کارآ #کارستان #کاری_کنیم_کارستان #توران_میرهادی #توران_خانم #رخشان_بنی_اعتماد #مجتبامیرتهماسب #فرهنگنامه_کودکان_و_نوجوانان
@tooranmirhadi
https://instagram.com/touran_mirhadi_khomarlou
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و هفتم خردادماه سالروز درگذشت احمد مهدوی دامغانی
چراغ صاعقۀ آن سحاب (شراب) روشن باد
که زد به خرمن ما آتش محبّت او
خدا رحمت کند استاد خانلری را در بحثی زیر عنوان «صاعقۀ سحاب یا صاعقۀ شراب» از نسخۀ دیوان چاپشده (که به احتمال آن مرحوم شاید «چاپ قدسی» بوده) و در آن به جای «سحاب» در این بیت «شراب» ضبط شده بوده است، ذکری به میان میآورد و ضمن آن بحث توجیه و تفسیری را که مرحوم ذکاءالملک فروغی طاب ثراه در آن باره مرقوم فرموده بوده است به چیزی نمیگیرد و مینویسد: در این بحث (یعنی سخن مرحوم فروغی) توجه نشده است که شراب با صاعقه و چراغ کمترین تناسبی ندارد.
بندۀ کمترین نمیداند که آیا در موقعی که استاد خانلری این نظر را دربارۀ نادرست بودن «شراب» و صحت «سحاب» مرقوم داشته تعبیر کنایۀ «چراغ روشن بودن» را که از کنایات بسیار رایج در محاوره است و گاه به صورت جملۀ دعائیه استعمال میشود، تعبیری عامیانه فرض فرموده یا اساساً آن را به خاطر نداشته است. ولی مسلم است که این ابیات خواجه را در نظر نداشته که:
آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت
کآتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت
بی چراغ جام در خلوت نمییارم نشست
زانکه کنج اهل دل باید که نورانی بود
حافظ چراغ می به ره آفتاب دار
گو برفروز مشعلۀ صبحگاه ازو
البته تشبیه شراب به مطلق نور و فروغ اعم از خورشید و ستاره و آذرخش و چراغ و تشبیه جام پر از باده به شعاع و ستاره و چراغ از تشبیهات بسیار رایج در ادب فارسی و عربی است و شعرای توصیفکنندۀ شراب چون رودکی و اعشی و خصوصاً منوچهری و ابونواس در آن باره داد فصاحت و بلاغت را دادهاند.
احمد مهدوی دامغانی
[«چهل و دو یادداشت دربارۀ ابیات حافظ»، احمد مهدوی دامغانی، در ناموارۀ دکتر محمود افشار، بهکوشش ایرج افشار، با همکاری کریم اصفهانیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۶۸، جلد هشتم، ص ۴۸۰۱-۴۸۰۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
چراغ صاعقۀ آن سحاب (شراب) روشن باد
که زد به خرمن ما آتش محبّت او
خدا رحمت کند استاد خانلری را در بحثی زیر عنوان «صاعقۀ سحاب یا صاعقۀ شراب» از نسخۀ دیوان چاپشده (که به احتمال آن مرحوم شاید «چاپ قدسی» بوده) و در آن به جای «سحاب» در این بیت «شراب» ضبط شده بوده است، ذکری به میان میآورد و ضمن آن بحث توجیه و تفسیری را که مرحوم ذکاءالملک فروغی طاب ثراه در آن باره مرقوم فرموده بوده است به چیزی نمیگیرد و مینویسد: در این بحث (یعنی سخن مرحوم فروغی) توجه نشده است که شراب با صاعقه و چراغ کمترین تناسبی ندارد.
بندۀ کمترین نمیداند که آیا در موقعی که استاد خانلری این نظر را دربارۀ نادرست بودن «شراب» و صحت «سحاب» مرقوم داشته تعبیر کنایۀ «چراغ روشن بودن» را که از کنایات بسیار رایج در محاوره است و گاه به صورت جملۀ دعائیه استعمال میشود، تعبیری عامیانه فرض فرموده یا اساساً آن را به خاطر نداشته است. ولی مسلم است که این ابیات خواجه را در نظر نداشته که:
آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت
کآتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت
بی چراغ جام در خلوت نمییارم نشست
زانکه کنج اهل دل باید که نورانی بود
حافظ چراغ می به ره آفتاب دار
گو برفروز مشعلۀ صبحگاه ازو
البته تشبیه شراب به مطلق نور و فروغ اعم از خورشید و ستاره و آذرخش و چراغ و تشبیه جام پر از باده به شعاع و ستاره و چراغ از تشبیهات بسیار رایج در ادب فارسی و عربی است و شعرای توصیفکنندۀ شراب چون رودکی و اعشی و خصوصاً منوچهری و ابونواس در آن باره داد فصاحت و بلاغت را دادهاند.
احمد مهدوی دامغانی
[«چهل و دو یادداشت دربارۀ ابیات حافظ»، احمد مهدوی دامغانی، در ناموارۀ دکتر محمود افشار، بهکوشش ایرج افشار، با همکاری کریم اصفهانیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۶۸، جلد هشتم، ص ۴۸۰۱-۴۸۰۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
اقلیم خاطرات
#دکتر_علی_عبدلی
⬛️دکتر علی عبدلی درگذشت
https://www.tg-me.com/hatefTa
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
▪️او پژوهنده فرهنگ و زبان تات و تالش بود. پژوهیده های او ۲۵ کتاب و ده ها مقاله است.
▪️بیست و پنج سال پیش بانویی فرهیخته دیدارمان داد. پیش از آن چند از چندین کتاب هایش را به دست همان بانو به دستم رسانید و در رویه نخست آن نوشته بود:
# پیشکش_به_آشنای_نادیده
◾️فرهنگ و زبان های ایرانی پنجره های آشنایی میان ما بود. و رشته پیوندی که هرگز نگسلد ؛ و این پنجره گفتگو ها میان آورد و بس از دانش او تات و تالش را شناختم که پیش از آن نمیدانستم.
◾️گروتمان گاه باد.
@HATEFTA
https://www.tg-me.com/hatefTa
#دکتر_علی_عبدلی
⬛️دکتر علی عبدلی درگذشت
https://www.tg-me.com/hatefTa
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
▪️او پژوهنده فرهنگ و زبان تات و تالش بود. پژوهیده های او ۲۵ کتاب و ده ها مقاله است.
▪️بیست و پنج سال پیش بانویی فرهیخته دیدارمان داد. پیش از آن چند از چندین کتاب هایش را به دست همان بانو به دستم رسانید و در رویه نخست آن نوشته بود:
# پیشکش_به_آشنای_نادیده
◾️فرهنگ و زبان های ایرانی پنجره های آشنایی میان ما بود. و رشته پیوندی که هرگز نگسلد ؛ و این پنجره گفتگو ها میان آورد و بس از دانش او تات و تالش را شناختم که پیش از آن نمیدانستم.
◾️گروتمان گاه باد.
@HATEFTA
https://www.tg-me.com/hatefTa
Telegram
attach 📎
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
#جلال_خالقی_مطلق:
ما فقط فردوسی را نام بردیم ولی فرمانروایانی مثل یعقوب لیث،سامانیان، ابومنصور عبدالرزاق موفق هروی و خاندان کاکوییه در اصفهان پشت زبان فارسی ایستادند. همین خاندان به ابنسینا گفتند که دانشنامه علایی را به زبان فارسی بنویسد.
در حالی که ما کار اینها را فراموش میکنیم. این امیران ایران دوستو فارسی دوست، با این شاعران و دانشمندان ایرانی و وزیران ایرانی، دست به دست هم دادند،و با آن علاقه و دلبستگی که از پدرانشان ارث برده بودند، زبان فارسی را جانشین زبان عربی کردند.
منتها خط عربی را باید میپذیرفتند. زیرا خط پهلوی از بین رفته بود و فقط خط خوبی هم نبود و خیلی ناقص بود. خط عربی با وجود نقایصی که دارد باز بهتر از آن خط بود. زبان عربی،در پیشرفتش به شمال آفریقا هیچ مانعی نداشت.
در پیشرفتش به مشرق، با دیوار زبان فارسی روبهرو شد. و از این جاست که دیگر ملیتها عرب نیستند بلکه ملیتها ملیت خودشان هستند. همه ملیتها از این مرز به بعد همه زبان خودشان را مدیون زبان فارسی هستند. اگر زبان فارسی مقاومت نکرده بود، ما امروز نه کردی داشتیم و نه بلوچی و نه ترکی.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
ما فقط فردوسی را نام بردیم ولی فرمانروایانی مثل یعقوب لیث،سامانیان، ابومنصور عبدالرزاق موفق هروی و خاندان کاکوییه در اصفهان پشت زبان فارسی ایستادند. همین خاندان به ابنسینا گفتند که دانشنامه علایی را به زبان فارسی بنویسد.
در حالی که ما کار اینها را فراموش میکنیم. این امیران ایران دوستو فارسی دوست، با این شاعران و دانشمندان ایرانی و وزیران ایرانی، دست به دست هم دادند،و با آن علاقه و دلبستگی که از پدرانشان ارث برده بودند، زبان فارسی را جانشین زبان عربی کردند.
منتها خط عربی را باید میپذیرفتند. زیرا خط پهلوی از بین رفته بود و فقط خط خوبی هم نبود و خیلی ناقص بود. خط عربی با وجود نقایصی که دارد باز بهتر از آن خط بود. زبان عربی،در پیشرفتش به شمال آفریقا هیچ مانعی نداشت.
در پیشرفتش به مشرق، با دیوار زبان فارسی روبهرو شد. و از این جاست که دیگر ملیتها عرب نیستند بلکه ملیتها ملیت خودشان هستند. همه ملیتها از این مرز به بعد همه زبان خودشان را مدیون زبان فارسی هستند. اگر زبان فارسی مقاومت نکرده بود، ما امروز نه کردی داشتیم و نه بلوچی و نه ترکی.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
پیر مغان
▪️اصطلاح پیر مغان هم مانند اصطلاح رند در زبان شعر از سنائی تا عطّار از معنی ظاهری خود خلع شده و به کسی اطلاق شده است که در دکان او متاع قلب و تزویر فروخته نمیشود. در دکان او کالائی عرضه میشود که شخص را از هواهای شیطانی و نفسانی دور کند و او را مست و بیخود کند، یعنی از حرص و آز شهوت غافل سازد. پیر مغان مرشد و راهنمای واقعی است.
او کسی است که به تأیید نظر حلّ معمّا میکند و مشکل جویندگان حقیقت را برطرف میسازد. او جام جهانبین و دل روشن و ضمیر پاک دارد و چون از او میپرسند که این جام جهانبین را کی به او دادهاند میگوید در ازل و در آغاز آفرینش، زیرا آفرینش انسان عبث نیست و انسان موجود خوابنده و خورنده و کُشَنده نیست و حامل امانت الاهی است.
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تأیید نظر حلّ معما میکرد
گفتم این جام جهانبین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
هدایت در دست پیر مغان است و شیخِ مدّعی و زاهدِ ریاکار وعدهٔ هدایت و سعادت میدهند امّا به ضلالت و شقاوت میبرند. شیخ میگوید در آن جهان تو را شرابی خواهند داد که مستیبخش روح است است و درخور نیکوکاران است، اما پیر مغان همین شراب هدایتبخش را با نور الاهی واقعی خود به تشنگان حقیقت میپیماید، پس اوست که وعده را به جا میآورد:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
▪️در شعر حافظ پیر مغان پیر هدایت و مرشد انسان و انسان کامل است. رند آزادهٔ پاکباز وارستهای است که از همه قیود آزاد است امّا سر تعلیم و ارشاد ندارد. پیر مغان مقامی والاتر دارد زیرا راهبر و راهنما و مشکلگشا است و حافظ نمیخواهد سر از آستان او بردارد زیر آستان او سرای دولت و خانهٔ فتوح گشایش است:
از آستان پیر مغان سر چرا کشم
دولت درین سرا و گشایش در این در است
آئینهٔ جام، صص ۴۱_۴۲
شرح مشکلات دیوان حافظ
شادروان استاد عباس زریاب خوئی
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
پیر مغان
▪️اصطلاح پیر مغان هم مانند اصطلاح رند در زبان شعر از سنائی تا عطّار از معنی ظاهری خود خلع شده و به کسی اطلاق شده است که در دکان او متاع قلب و تزویر فروخته نمیشود. در دکان او کالائی عرضه میشود که شخص را از هواهای شیطانی و نفسانی دور کند و او را مست و بیخود کند، یعنی از حرص و آز شهوت غافل سازد. پیر مغان مرشد و راهنمای واقعی است.
او کسی است که به تأیید نظر حلّ معمّا میکند و مشکل جویندگان حقیقت را برطرف میسازد. او جام جهانبین و دل روشن و ضمیر پاک دارد و چون از او میپرسند که این جام جهانبین را کی به او دادهاند میگوید در ازل و در آغاز آفرینش، زیرا آفرینش انسان عبث نیست و انسان موجود خوابنده و خورنده و کُشَنده نیست و حامل امانت الاهی است.
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تأیید نظر حلّ معما میکرد
گفتم این جام جهانبین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
هدایت در دست پیر مغان است و شیخِ مدّعی و زاهدِ ریاکار وعدهٔ هدایت و سعادت میدهند امّا به ضلالت و شقاوت میبرند. شیخ میگوید در آن جهان تو را شرابی خواهند داد که مستیبخش روح است است و درخور نیکوکاران است، اما پیر مغان همین شراب هدایتبخش را با نور الاهی واقعی خود به تشنگان حقیقت میپیماید، پس اوست که وعده را به جا میآورد:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
▪️در شعر حافظ پیر مغان پیر هدایت و مرشد انسان و انسان کامل است. رند آزادهٔ پاکباز وارستهای است که از همه قیود آزاد است امّا سر تعلیم و ارشاد ندارد. پیر مغان مقامی والاتر دارد زیرا راهبر و راهنما و مشکلگشا است و حافظ نمیخواهد سر از آستان او بردارد زیر آستان او سرای دولت و خانهٔ فتوح گشایش است:
از آستان پیر مغان سر چرا کشم
دولت درین سرا و گشایش در این در است
آئینهٔ جام، صص ۴۱_۴۲
شرح مشکلات دیوان حافظ
شادروان استاد عباس زریاب خوئی
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
🔷بیستونهم خردادماه، سالگرد درگذشت بهمن سرکاراتی (۱۳۱۶-۱۳۹۲)
به یاد دکتر بهمن سرکاراتی، بزرگمردی از آذربایجان
یادداشتی از آمنه بیدگلی
🔸دکتر بهمن سرکاراتی، استاد نامدار فرهنگ و زبانهای باستانی، اسطورهشناس و اَوِستاشناس، شاهنامهپژوه شهیر و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسى، سرکاراتی در دوازدهم شهریورماه ۱۳۱۶ در تبریز متولّد شد. تحصیلات ابتدایی تا پایان دورۀ دبیرستان را در زادگاه خود گذراند. در سال ۱۳۳۶ش در رشتۀ زبان و ادبیات فارسى دانشگاه تبریز پذیرفته شد. او در این مقطع از محضر استادانی چون عبدالرّسول خیامپور، احمد ترجانیزاده، حسن قاضى طباطبایى، یحیى ماهیار نوّابى و منوچهر مرتضوى بهرهمند شد. در سال ۱۳۳۹ش، با دریافت راتبۀ (بورسِ) تحصیلی، براى ادامۀ تحصیل، به انگلستان رفت و در رشتۀ زبانهاى ایرانى باستان و میانۀ «مدرسۀ مطالعات شرقى و افریقایى» دانشگاه لندن به ادامۀ تحصیل پرداخت. گرشویچ، بویس، بیوار، ویندفور و مکنزى ازجمله استادان او در این مقطع بودند. سرکاراتی در سال ۱۳۴۵ش، کارشناسى ارشد را به اتمام رساند...
🔴برای دیدن متن کامل یادداشت به نشانی زیر در وبگاه فرهنگستان مراجعه کنید:
🌐 https://apll.ir/?p=12448
به یاد دکتر بهمن سرکاراتی، بزرگمردی از آذربایجان
یادداشتی از آمنه بیدگلی
🔸دکتر بهمن سرکاراتی، استاد نامدار فرهنگ و زبانهای باستانی، اسطورهشناس و اَوِستاشناس، شاهنامهپژوه شهیر و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسى، سرکاراتی در دوازدهم شهریورماه ۱۳۱۶ در تبریز متولّد شد. تحصیلات ابتدایی تا پایان دورۀ دبیرستان را در زادگاه خود گذراند. در سال ۱۳۳۶ش در رشتۀ زبان و ادبیات فارسى دانشگاه تبریز پذیرفته شد. او در این مقطع از محضر استادانی چون عبدالرّسول خیامپور، احمد ترجانیزاده، حسن قاضى طباطبایى، یحیى ماهیار نوّابى و منوچهر مرتضوى بهرهمند شد. در سال ۱۳۳۹ش، با دریافت راتبۀ (بورسِ) تحصیلی، براى ادامۀ تحصیل، به انگلستان رفت و در رشتۀ زبانهاى ایرانى باستان و میانۀ «مدرسۀ مطالعات شرقى و افریقایى» دانشگاه لندن به ادامۀ تحصیل پرداخت. گرشویچ، بویس، بیوار، ویندفور و مکنزى ازجمله استادان او در این مقطع بودند. سرکاراتی در سال ۱۳۴۵ش، کارشناسى ارشد را به اتمام رساند...
🔴برای دیدن متن کامل یادداشت به نشانی زیر در وبگاه فرهنگستان مراجعه کنید:
🌐 https://apll.ir/?p=12448
اهمیّت زبان فارسی
زبان فارسی برای ما ایرانیان از جهات مختلف اهمیت و شاخصیت دارد. نخستین شاخصیت زبان فارسی در حال حاضر این است که وسیلۀ تفاهم و گفتوگو بین اقوام مختلف ایرانی است. چنانکه همگی میدانید، ایرانیان دارای قومیتهای مختلف هستند و هر کدام از این قومیتها برای خودشان زبان خاص دارند. گیلک، لر و بلوچ هر یک برای خود زبان خاص دارد، ولی وسیلۀ تفاهم بین این اقوام زبان فارسی است. یک گیلک با یک کرد به زبان فارسی صحبت میکند. یک آذربایجانی با یک بلوچ به زبان فارسی سخن میگوید. از این نظر زبان فارسی درواقع جزوی از هویت ماست. اگر اغراق نکنم، جزو بسیار مهمی از هویت ماست. در نظر بگیرید اگر زبان فارسی نبود هویت ایرانی چه حالی داشت؛ بنابراین باید زبان فارسی را از این جهت پاس بداریم.
دومین اهمیت زبان فارسی در این است که در این زبان آثار بسیار مهمی به وجود آمده است. دانشمندان زبانشناس میگویند در جهان شش هزار زبان وجود دارد. بین این شش هزار زبان شما چند زبان میشناسید که در آن اثری مثل شاهنامه مثل غزلیات مولوی و سعدی و حافظ، مثل رباعیات خیام به وجود آمده باشد. درواقع تعداد این زبانها بسیار اندک است، حتی میگویند که به سی تا هم نمیرسد که بسیار اندک است. از این نظر زبان فارسی اهمیت خاص خود را دارد. در صدر این آثار که به زبان فارسی اهمیت و شکوه میدهد شاهنامه قرار دارد. شاهنامه بزرگترین یادگار ادبی ماست.
مرحوم #محمدعلی_فروغی مینویسد که اگر به من ایراد نمیگرفتند، میگفتم که شاهنامه بزرگترین یادگار ادبی نوع بشر است؛ ولی یک دانشمند اروپایی به نام ویسلل که در حماسههای قدیم پژوهش کرده، دربارۀ شاهنامه میگوید: شاهنامه را باید در کنار کمدی الهی دانته، ایلیاد هومر و در کنار آثار شکسپیر قرار داد و این چهار تا را یادگار شکوهمند نبوغ بشری دانست.
دکتر حسن انوری
@kheradsarayeferdowsi
زبان فارسی برای ما ایرانیان از جهات مختلف اهمیت و شاخصیت دارد. نخستین شاخصیت زبان فارسی در حال حاضر این است که وسیلۀ تفاهم و گفتوگو بین اقوام مختلف ایرانی است. چنانکه همگی میدانید، ایرانیان دارای قومیتهای مختلف هستند و هر کدام از این قومیتها برای خودشان زبان خاص دارند. گیلک، لر و بلوچ هر یک برای خود زبان خاص دارد، ولی وسیلۀ تفاهم بین این اقوام زبان فارسی است. یک گیلک با یک کرد به زبان فارسی صحبت میکند. یک آذربایجانی با یک بلوچ به زبان فارسی سخن میگوید. از این نظر زبان فارسی درواقع جزوی از هویت ماست. اگر اغراق نکنم، جزو بسیار مهمی از هویت ماست. در نظر بگیرید اگر زبان فارسی نبود هویت ایرانی چه حالی داشت؛ بنابراین باید زبان فارسی را از این جهت پاس بداریم.
دومین اهمیت زبان فارسی در این است که در این زبان آثار بسیار مهمی به وجود آمده است. دانشمندان زبانشناس میگویند در جهان شش هزار زبان وجود دارد. بین این شش هزار زبان شما چند زبان میشناسید که در آن اثری مثل شاهنامه مثل غزلیات مولوی و سعدی و حافظ، مثل رباعیات خیام به وجود آمده باشد. درواقع تعداد این زبانها بسیار اندک است، حتی میگویند که به سی تا هم نمیرسد که بسیار اندک است. از این نظر زبان فارسی اهمیت خاص خود را دارد. در صدر این آثار که به زبان فارسی اهمیت و شکوه میدهد شاهنامه قرار دارد. شاهنامه بزرگترین یادگار ادبی ماست.
مرحوم #محمدعلی_فروغی مینویسد که اگر به من ایراد نمیگرفتند، میگفتم که شاهنامه بزرگترین یادگار ادبی نوع بشر است؛ ولی یک دانشمند اروپایی به نام ویسلل که در حماسههای قدیم پژوهش کرده، دربارۀ شاهنامه میگوید: شاهنامه را باید در کنار کمدی الهی دانته، ایلیاد هومر و در کنار آثار شکسپیر قرار داد و این چهار تا را یادگار شکوهمند نبوغ بشری دانست.
دکتر حسن انوری
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
«زبان فارسی برخلاف زبانهای انگلیسی و فرانسه یا حتی عربی و ترکی به زور شمشیر جایی نرفته، آنهایی که این زبان را برگزیدند به دل خودشان چنین کردند. فارسیزبانان هرگز در بنگال و بالکان حضور نداشتند، اگر داشتند این حضور فرهنگی بود نه سیاسی.
در پارهای جمهوریهایی که در گذشته در تصرف روسیه بودند زبان اول روسی است، بعد از آن زبان ملی خودشان. دلیل آن کاملاً روشن است. اگر حیدر دوغلات کاشغری در کاشغر تاریخش را به فارسی نوشته به واسطه آن نبود که فارسیزبانان کاشغر را تسخیر کرده بودند، بلکه غلبه فرهنگی داشتند. میبینم که زبان فارسی زبان عشق و دل است نه زبان شمشیر.
اینکه کسانی امروزه میکوشند تا در میان سخن واژههای فرنگی بیاورند، البته یکی به این دلیل است که ملتهایی مثل انگلیس و فرانسوی خواه ناخواه غلبه فرهنگی دارند. دیگر اینکه زبانی مثل زبان انگلیسی دیگر زبان زور نیست، یک جور زبان میانجی است و به اصطلاح لینگوافرانکا است، چنان که روزگاری زبان فارسی یا اردو چنین نقشی داشتند. ابن بطوطه میگوید وقتی به دربار سریلانکا رفت نه پادشاه سریلانکا عربی میدانست و نه او زبان سریلانکایی، اما هر دو فارسی میدانستند و با این زبان با یکدیگر سخن گفتند.
دیگر آنکه آنهایی میکوشند بیبهانه واژههای اروپایی در میان سخن بیاورند مردمان هویت باخته و بیریشه و در واقع ترس خورده و مرعوب هستند وگرنه ما چیزی کم از دیگران نداریم. واژههای فارسی را در میان کلمات انگلیسی نیز میتوان پیدا کرد، چنان که واژههای عربی هم در این زبان کم نیستند؛ یعنی هرکه زبان فارسی یاد گرفت به خاطر جاذبه این زبان بوده و به خاطر پیامی که در آثار بزرگان گویندگان این زبان وجود داشت.»
@Parsi_anjoman
@shahnamehpajohan
انوشه، حسن؛ «ماندیم و درجا زدیم، زبان فارسی محدود ماند»؛ گفتگو با حمیدرضا محمدی؛ روزنامه ایران؛ ۱۶ آبان ۱۳۹۴
در پارهای جمهوریهایی که در گذشته در تصرف روسیه بودند زبان اول روسی است، بعد از آن زبان ملی خودشان. دلیل آن کاملاً روشن است. اگر حیدر دوغلات کاشغری در کاشغر تاریخش را به فارسی نوشته به واسطه آن نبود که فارسیزبانان کاشغر را تسخیر کرده بودند، بلکه غلبه فرهنگی داشتند. میبینم که زبان فارسی زبان عشق و دل است نه زبان شمشیر.
اینکه کسانی امروزه میکوشند تا در میان سخن واژههای فرنگی بیاورند، البته یکی به این دلیل است که ملتهایی مثل انگلیس و فرانسوی خواه ناخواه غلبه فرهنگی دارند. دیگر اینکه زبانی مثل زبان انگلیسی دیگر زبان زور نیست، یک جور زبان میانجی است و به اصطلاح لینگوافرانکا است، چنان که روزگاری زبان فارسی یا اردو چنین نقشی داشتند. ابن بطوطه میگوید وقتی به دربار سریلانکا رفت نه پادشاه سریلانکا عربی میدانست و نه او زبان سریلانکایی، اما هر دو فارسی میدانستند و با این زبان با یکدیگر سخن گفتند.
دیگر آنکه آنهایی میکوشند بیبهانه واژههای اروپایی در میان سخن بیاورند مردمان هویت باخته و بیریشه و در واقع ترس خورده و مرعوب هستند وگرنه ما چیزی کم از دیگران نداریم. واژههای فارسی را در میان کلمات انگلیسی نیز میتوان پیدا کرد، چنان که واژههای عربی هم در این زبان کم نیستند؛ یعنی هرکه زبان فارسی یاد گرفت به خاطر جاذبه این زبان بوده و به خاطر پیامی که در آثار بزرگان گویندگان این زبان وجود داشت.»
@Parsi_anjoman
@shahnamehpajohan
انوشه، حسن؛ «ماندیم و درجا زدیم، زبان فارسی محدود ماند»؛ گفتگو با حمیدرضا محمدی؛ روزنامه ایران؛ ۱۶ آبان ۱۳۹۴
Forwarded from شفیعی کدکنی
در شهر [شیرازِ قرن هشتم] چیزی که فراوان پیدا میشد ابواب خیر بود –مساجد، مدارس و خانقاهها– که املاک بسیار بر آنها وقف بود، اما از این اوقاف بسیار که فقیه مدرسه* را «دست» میداشت چیز درستی به آنچه مصرف واقعی بود نمیرسید و بیشتر در دست خورندگان بود؛ خورندگانِ اوقاف.
شاه شیخ در شادخواری و عشرتجویی خویش این همه را آزاد میگذاشت. اما بعدها، محمد مظفر به بهانهٔ آنکه «ضبط و نسق» موقوفات کند، تمام اوقاف را به مقاطعه بِستَد و اکثر آنها دیوانی شد. (متصل شد به اموال حاکمیتی).
از کوچهٔ رندان
[دربارهٔ زندگی و اندیشهٔ حافظ]
شادروان استاد عبدالحسین زرینکوب، صص ۸-۷
* برگرفتهٔ بیتی از حافظ:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی بِه زِ مالِ اوقاف است
شاه شیخ در شادخواری و عشرتجویی خویش این همه را آزاد میگذاشت. اما بعدها، محمد مظفر به بهانهٔ آنکه «ضبط و نسق» موقوفات کند، تمام اوقاف را به مقاطعه بِستَد و اکثر آنها دیوانی شد. (متصل شد به اموال حاکمیتی).
از کوچهٔ رندان
[دربارهٔ زندگی و اندیشهٔ حافظ]
شادروان استاد عبدالحسین زرینکوب، صص ۸-۷
* برگرفتهٔ بیتی از حافظ:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی بِه زِ مالِ اوقاف است
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
سی و یکم خردادماه سالروز درگذشت شهریار عدل
تهران، شکلگیری یک هویت
در هیچیک از منابع دورۀ قبل از اسلام ذکری از تهران نشده است؛ چنین مینماید که این نام برای نخستین بار در نسبت محمد بن حماد ابوعبدالله حافظ تهرانی رازی که محدث بوده پدیدار شده است. این فرد ادیب که زندگی خود را وقف مطالعۀ احادیث و روایات مربوط به پیامبر اسلام (ص) کرده بود به سال ۲۶۱ یا ۲۷۱ق. در فلسطین درگذشت. خطیب بغدادی - متوفی به سال ۴۶۳ق - به این نخستین تهرانی مشهور استناد کرده است. تأیید این نسبت در قرن سوم ق. میرساند که هستۀ اولیۀ شهر حاضر و نام آن، دستکم از آغاز دوران اسلامی وجود داشته است. بدیهی است که هسته و نام ممکن است متعلق به خیلی قبل از این دوره بوده و به زمانی که بر ما نامعلوم است برسد.
حال ببینیم نام پایتخت ایران را چگونه باید نوشت و معنای آن چیست؟ به نظر میرسد یاقوت که در سال ۶۱۷ق در ری بوده، مسئله را تقریباً به طور قطع حل کرده باشد. او این نام را به عربی «طهران» نوشته و آن را ذیل حرف «طای حُطی» طبقهبندی کرده است. با این همه، میگوید که این واژه ایرانی (عجمیة) است و اهالی بومی آن را «تهران» تلفظ میکنند؛ زیرا به عقیدۀ او آنها حرف ط در گویش خود ندارند. بنابراین، در فارسی باید «تهران» نوشت و تلفظ کرد و «طهران» را برای عربی کلاسیک گذاشت. بهرغم این تأیید، این سؤال پیش میآید که آیا این تفاوت املایی در اصل بازتاب وجود هجایی واسط بین «ت» و «ط» عربی در گویش تقریباً بومی نبوده است؟ واجی که وقتی نویسندگان برای آوانویسی از حروف عربی استفاده میکردند گاه آن را به صورت «ط» و گاه «ت» مینوشتند. وجود چنین واجی را نمیتوان اثبات کرد، اگر هم وجود داشته باشد بعدها و پیش از دوران یاقوت به نفع حرف «ت» از میان رفته است.
و اما معنای واژۀ تهران همچنان نامعلوم مانده است. ریشهشناسی عامیانۀ ته + ران - کسی که [افراد یا حیوانات را] میراند- یا به پیش میراند یا در اعماق (زیرزمین) خانه دارد - بر اساس معنای واژه بنا شده و این امر در نوشتههای یاقوت و زکریای قزوینی که میگویند تهرانیها در خانههای زیرزمینی مأوا میگزینند تأیید شده است.
همچنین دو واژۀ تهران و شمیران را در مقابل هم گذاشتهاند تا از سویی «مکان مسطح یا دشت» برای تهر + ان و «مکانی که در آن برکه یا مخزن آب وجود دارد» برای شَمَر + ان به دست آید، از یک سو «مکان گرم» برای ته + ران و از سوی دیگر «مکان خنک یا سرد» برای شمی + ران. در این توضیحات آخر معنای پسوند «ان» که مکان و محل را نشان میدهد، مسلم است؛ زیرا در این زمینه نمونههای بسیار وجود دارد، اما در مورد معانی پیشنهادی برای بخش اول این نامها چنین قطعیتی وجود ندارد.
[«باغ مسکونی یا تهران در گذشتههای دور، از پیدایش تا عهد صفوی» شهریار عدل، ترجمۀ ابوالحسن سروقد مقدم، بخارا، سال شانزدهم، شمارۀ ۱۰۷، مرداد – شهریور ۱۳۹۴، ص ۲۸۵ - ۲۸۷.]
عکس از وبگاه مجلّۀ بخارا
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
تهران، شکلگیری یک هویت
در هیچیک از منابع دورۀ قبل از اسلام ذکری از تهران نشده است؛ چنین مینماید که این نام برای نخستین بار در نسبت محمد بن حماد ابوعبدالله حافظ تهرانی رازی که محدث بوده پدیدار شده است. این فرد ادیب که زندگی خود را وقف مطالعۀ احادیث و روایات مربوط به پیامبر اسلام (ص) کرده بود به سال ۲۶۱ یا ۲۷۱ق. در فلسطین درگذشت. خطیب بغدادی - متوفی به سال ۴۶۳ق - به این نخستین تهرانی مشهور استناد کرده است. تأیید این نسبت در قرن سوم ق. میرساند که هستۀ اولیۀ شهر حاضر و نام آن، دستکم از آغاز دوران اسلامی وجود داشته است. بدیهی است که هسته و نام ممکن است متعلق به خیلی قبل از این دوره بوده و به زمانی که بر ما نامعلوم است برسد.
حال ببینیم نام پایتخت ایران را چگونه باید نوشت و معنای آن چیست؟ به نظر میرسد یاقوت که در سال ۶۱۷ق در ری بوده، مسئله را تقریباً به طور قطع حل کرده باشد. او این نام را به عربی «طهران» نوشته و آن را ذیل حرف «طای حُطی» طبقهبندی کرده است. با این همه، میگوید که این واژه ایرانی (عجمیة) است و اهالی بومی آن را «تهران» تلفظ میکنند؛ زیرا به عقیدۀ او آنها حرف ط در گویش خود ندارند. بنابراین، در فارسی باید «تهران» نوشت و تلفظ کرد و «طهران» را برای عربی کلاسیک گذاشت. بهرغم این تأیید، این سؤال پیش میآید که آیا این تفاوت املایی در اصل بازتاب وجود هجایی واسط بین «ت» و «ط» عربی در گویش تقریباً بومی نبوده است؟ واجی که وقتی نویسندگان برای آوانویسی از حروف عربی استفاده میکردند گاه آن را به صورت «ط» و گاه «ت» مینوشتند. وجود چنین واجی را نمیتوان اثبات کرد، اگر هم وجود داشته باشد بعدها و پیش از دوران یاقوت به نفع حرف «ت» از میان رفته است.
و اما معنای واژۀ تهران همچنان نامعلوم مانده است. ریشهشناسی عامیانۀ ته + ران - کسی که [افراد یا حیوانات را] میراند- یا به پیش میراند یا در اعماق (زیرزمین) خانه دارد - بر اساس معنای واژه بنا شده و این امر در نوشتههای یاقوت و زکریای قزوینی که میگویند تهرانیها در خانههای زیرزمینی مأوا میگزینند تأیید شده است.
همچنین دو واژۀ تهران و شمیران را در مقابل هم گذاشتهاند تا از سویی «مکان مسطح یا دشت» برای تهر + ان و «مکانی که در آن برکه یا مخزن آب وجود دارد» برای شَمَر + ان به دست آید، از یک سو «مکان گرم» برای ته + ران و از سوی دیگر «مکان خنک یا سرد» برای شمی + ران. در این توضیحات آخر معنای پسوند «ان» که مکان و محل را نشان میدهد، مسلم است؛ زیرا در این زمینه نمونههای بسیار وجود دارد، اما در مورد معانی پیشنهادی برای بخش اول این نامها چنین قطعیتی وجود ندارد.
[«باغ مسکونی یا تهران در گذشتههای دور، از پیدایش تا عهد صفوی» شهریار عدل، ترجمۀ ابوالحسن سروقد مقدم، بخارا، سال شانزدهم، شمارۀ ۱۰۷، مرداد – شهریور ۱۳۹۴، ص ۲۸۵ - ۲۸۷.]
عکس از وبگاه مجلّۀ بخارا
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from دژنپشت
.
درنگی در کیستی ما
به مناسبت پایان بهار
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بهاری دیگر به فرجام آمد. هزاروچهارصد و دومین بهار از تاریخی که سرآغازش را هجرت پیامبر اسلام گرفتهاند.
بایسته است تا اندرین پایان خرداد و پایان بهار، باز درنگی بر چیستی و کیستی خود بکنیم؛ که هم سالگرد کشته شدن یزدگرد سوم ساسانی است، هم سالگرد کشتار آقامحمدخان قاجار در کرمان.
نوشتهاند که یزدگرد سوم در خرداد سال ۳۱ قمری کشته شد. در آنچه از مرگ یزدگرد پرداختهاند از نو بنگریم.
یکی شاه و شاهزاده آن شعور را نداشته که با جامه شاهنشاهی آراسته به گوهر، سرگردان نماند، تنها پا به آسیابی ننهد و نخوابد، تا آسیابان به دیدن او با جامه گرانبها، آهنگ کشتنش نکند؟
زندگانی ایرانیان از دویست سالی پیش از فروپاشی ساسانیان، تا سیصدسالی پس از آن در تاریکی فرورفته.
آیا در آن حدود نیم هزاره کسی پیدا نشده که خطی بر ورقی از کاغذ، سنگ، چوب، یا . . . بکشد و بنویسد که چه دیده و چه رخ داده؟ یا چنان خطهایی کشیده شده، اما دیگرانی آن را از میان بردهاند.
کتابهای تاریخی که از پس آن برهه بمانده، همه گزارشی یگانه دارد از گذشته. فرق آنها با یکدیگر آنجاست که در کتابهای سدههای بعدی، خبرهای جدیدی آورده شده. اما در اخبار گذشته بازنگری نشده.
دوست داریم به جای آگاهی، داستان بشنویم.
از گروه بازرگانان مغولان آگاهیم که به دستور فرماندار اترار کشته شدند. شنیدهایم که یک تن از آن کشتار گریخت و آگاهی به چنگیز رساند. پس، کوهابههای درندگان مغول به ایران سرازیر شد.
در هر رخداد دیگر هم یک تن میماند و گزارشها را به آیندگان میرساند. آیندگانی که از کیکاووس تا چنگیز و تا امروز، دمی بر چندوچون شنیدهها درنگ نکردهاند.
خرداد ماه، سالگرد کشتار هولناک آقامحمدخان قاجار است در کرمان، و چشم کشیدنهای او به شمار بیست هزار جفت.
ستمکاری و ایرانستیزی و انسانستیزی شاهان قجری ندانسته نمانده. اما راستی، چه کس اندران ساعت هولناک ماند و چشمهای کنده شده را شمرد، تا بیست هزار جفت!
به داستان خو کردهایم. کنجکاوی نمیکنیم. از کشتهشدن کوروش کبیر در خراسان، تا نبرد قادسیه، تا ترور ناصرالدین شاه، تا برنامههای شبانه رادیو بی. بی. سی. در پارینه.
این خوی آسایشجو را پرورشی دیگر باید. تا بداند که بهر نیکوشدن زندگانی باید کار کرد، کوشید، و عرق ریخت.
تا کاری نکنیم، کاری نخواهد شد.
حتی اگر خیابانها پر از متظاهران باشد، در و شیشه بانکها بشکند، و اتوبوسها آتش زده شود.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
درنگی در کیستی ما
به مناسبت پایان بهار
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
بهاری دیگر به فرجام آمد. هزاروچهارصد و دومین بهار از تاریخی که سرآغازش را هجرت پیامبر اسلام گرفتهاند.
بایسته است تا اندرین پایان خرداد و پایان بهار، باز درنگی بر چیستی و کیستی خود بکنیم؛ که هم سالگرد کشته شدن یزدگرد سوم ساسانی است، هم سالگرد کشتار آقامحمدخان قاجار در کرمان.
نوشتهاند که یزدگرد سوم در خرداد سال ۳۱ قمری کشته شد. در آنچه از مرگ یزدگرد پرداختهاند از نو بنگریم.
یکی شاه و شاهزاده آن شعور را نداشته که با جامه شاهنشاهی آراسته به گوهر، سرگردان نماند، تنها پا به آسیابی ننهد و نخوابد، تا آسیابان به دیدن او با جامه گرانبها، آهنگ کشتنش نکند؟
زندگانی ایرانیان از دویست سالی پیش از فروپاشی ساسانیان، تا سیصدسالی پس از آن در تاریکی فرورفته.
آیا در آن حدود نیم هزاره کسی پیدا نشده که خطی بر ورقی از کاغذ، سنگ، چوب، یا . . . بکشد و بنویسد که چه دیده و چه رخ داده؟ یا چنان خطهایی کشیده شده، اما دیگرانی آن را از میان بردهاند.
کتابهای تاریخی که از پس آن برهه بمانده، همه گزارشی یگانه دارد از گذشته. فرق آنها با یکدیگر آنجاست که در کتابهای سدههای بعدی، خبرهای جدیدی آورده شده. اما در اخبار گذشته بازنگری نشده.
دوست داریم به جای آگاهی، داستان بشنویم.
از گروه بازرگانان مغولان آگاهیم که به دستور فرماندار اترار کشته شدند. شنیدهایم که یک تن از آن کشتار گریخت و آگاهی به چنگیز رساند. پس، کوهابههای درندگان مغول به ایران سرازیر شد.
در هر رخداد دیگر هم یک تن میماند و گزارشها را به آیندگان میرساند. آیندگانی که از کیکاووس تا چنگیز و تا امروز، دمی بر چندوچون شنیدهها درنگ نکردهاند.
خرداد ماه، سالگرد کشتار هولناک آقامحمدخان قاجار است در کرمان، و چشم کشیدنهای او به شمار بیست هزار جفت.
ستمکاری و ایرانستیزی و انسانستیزی شاهان قجری ندانسته نمانده. اما راستی، چه کس اندران ساعت هولناک ماند و چشمهای کنده شده را شمرد، تا بیست هزار جفت!
به داستان خو کردهایم. کنجکاوی نمیکنیم. از کشتهشدن کوروش کبیر در خراسان، تا نبرد قادسیه، تا ترور ناصرالدین شاه، تا برنامههای شبانه رادیو بی. بی. سی. در پارینه.
این خوی آسایشجو را پرورشی دیگر باید. تا بداند که بهر نیکوشدن زندگانی باید کار کرد، کوشید، و عرق ریخت.
تا کاری نکنیم، کاری نخواهد شد.
حتی اگر خیابانها پر از متظاهران باشد، در و شیشه بانکها بشکند، و اتوبوسها آتش زده شود.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
Forwarded from موسسهٔ نیمروز Nimruz Institute
«اگر مردمان مرا در نماز نام برند و بستایند […] هرآینه من با جان تابناک و جاودانۀۀ خویش، به مردمان اَشَوَن روی آورم و به هنگامی [از پیش] برنهاده در یک یا دو یا پنجاه شب، فرا رسم.» (تیریشت، کردۀ ششم: ۱۱)
آنگونه که تاریخ و تجربه مینمایاند، مردمان سرزمین ایران همواره نگران آب بودهاند و کوشیدهاند تا از این مایۀ زندگی پاسداری کنند. ازهمینروست که آب در اساطیر و متون دینی ایرانی جایگاه برجستهای یافته است: ایزدبانوان و ایزدانی چون آناهیتا، خرداد و تیر نگاهدارندگانِ آب و باشندگانی چون ضحاک و اَپوش خشککنندگانش دانسته میشوند. پس شگفت نیست که در حماسۀ ایرانیان نبرد میانِ پاسدارانِ آب و خشککنندگانش در قالب نبرد ایرانیان و افراسیاب نمود یابد.
برای مطالعهٔ بیشتر وارد لینک زیر شوید:
https://nimruzinstitute.ir/?p=3360
@nimruz_ir
آنگونه که تاریخ و تجربه مینمایاند، مردمان سرزمین ایران همواره نگران آب بودهاند و کوشیدهاند تا از این مایۀ زندگی پاسداری کنند. ازهمینروست که آب در اساطیر و متون دینی ایرانی جایگاه برجستهای یافته است: ایزدبانوان و ایزدانی چون آناهیتا، خرداد و تیر نگاهدارندگانِ آب و باشندگانی چون ضحاک و اَپوش خشککنندگانش دانسته میشوند. پس شگفت نیست که در حماسۀ ایرانیان نبرد میانِ پاسدارانِ آب و خشککنندگانش در قالب نبرد ایرانیان و افراسیاب نمود یابد.
برای مطالعهٔ بیشتر وارد لینک زیر شوید:
https://nimruzinstitute.ir/?p=3360
@nimruz_ir
Forwarded from انجمن تاریخ و میراث ایرانیان
◀️ حسین علیزاده موسیقیدان برجسته و عضو شورای عالی خانه موسیقی در مراسم تشییع استاد نصرالله ناصح پور :
#ردیف_موسیقی_ایران
#میراث_جهانی
✔️ زندهیاد نصرالله ناصحپور یکی از وفادارترین افرادی بود که در موسیقی سنتی پرورش یافته و بسیاری را پرورش داده بود. سالها پیش و به واسطه محمدرضا لطفی با او آشنا شدم. به دلیل اینکه زبان آذری، زبان اصلی او بود و من هم گرایشی به این سمت داشتم، علاقمند بودم، با ایشان کار کنم و به هر ترتیب این همکاری سال ۶۲ انجام شد.
✔️ از مسئولین تقاضای خاصی نکنید، چون هیچ نتیجهای ندارد. وقتی نغمهای ایرانی شنیده میشود و مسئولان حسی را در خود نمیبینند، یعنی هویتی ندارند. بنابراین ما درخواستی از آنها نداریم.
✔️ اساتیدی چون زندهیاد #نصرالله_ناصحپور پرچم موسیقی ایرانی را بالا نگه داشتهاند و ما در این سالها شاهد ضربه به فرهنگ ایران بودیم اما تاریخ همواره ناظر است و به ما نشان میدهد چه بلایی سر فرهنگ و هنر این مملکت آمده است. با این همه همانطور که موسیقی ایرانی تاکنون در قلب این مردم باقی مانده، بعد از این نیز باقی خواهد ماند.
✔️ رشد نسل جوان در حوزههای مختلف که این روزها شاهد آن هستیم، نوید دهنده دنیای بهتری برای ماست و موسیقی در این سرزمین روزهای خوب و بدی را پشت سر گذاشته است. اما درست در روزهایی که شرایط موسیقی بدتر شده، شاهد ظهور نسلی هستیم که برای حفظ این موسیقی آمدهاند. با نگاهی به ویژگیهای نسل امروز در زمینههای مختلف، میتوانید به آنها افتخار کنید. به عنوان مثال در نسل جوان موسیقی، ما شاهد این هستیم که علاوه بر هنر، دغدغه و مسئله اجتماعی نیز در آنها پررنگ است. این اتفاق نشانی از هنرمند بودن آنها و برای ما نوید روزهای خوب است.
✔️ کلاس زندهیاد #ناصحپور هیچگاه تعطیل نشد و آواز او آواز غمگین و پژمردهای نبود. آنچه که آواز ایرانی نیز باتوجه به ادبیات غنی خود به آن نیاز دارد. من با وجود غم بزرگی که دارم، از ته دل شادم؛ زیرا ناصحپور هر کاری لازم بود و خواست را انجام داد و بعد رفت
┏━━━ 🌕 ━━━┓
⠀ @foalborz
┗━━━ 🌕 ━━━┛
https://s8.uupload.ir/files/4567675_85ml.jpg
#ردیف_موسیقی_ایران
#میراث_جهانی
✔️ زندهیاد نصرالله ناصحپور یکی از وفادارترین افرادی بود که در موسیقی سنتی پرورش یافته و بسیاری را پرورش داده بود. سالها پیش و به واسطه محمدرضا لطفی با او آشنا شدم. به دلیل اینکه زبان آذری، زبان اصلی او بود و من هم گرایشی به این سمت داشتم، علاقمند بودم، با ایشان کار کنم و به هر ترتیب این همکاری سال ۶۲ انجام شد.
✔️ از مسئولین تقاضای خاصی نکنید، چون هیچ نتیجهای ندارد. وقتی نغمهای ایرانی شنیده میشود و مسئولان حسی را در خود نمیبینند، یعنی هویتی ندارند. بنابراین ما درخواستی از آنها نداریم.
✔️ اساتیدی چون زندهیاد #نصرالله_ناصحپور پرچم موسیقی ایرانی را بالا نگه داشتهاند و ما در این سالها شاهد ضربه به فرهنگ ایران بودیم اما تاریخ همواره ناظر است و به ما نشان میدهد چه بلایی سر فرهنگ و هنر این مملکت آمده است. با این همه همانطور که موسیقی ایرانی تاکنون در قلب این مردم باقی مانده، بعد از این نیز باقی خواهد ماند.
✔️ رشد نسل جوان در حوزههای مختلف که این روزها شاهد آن هستیم، نوید دهنده دنیای بهتری برای ماست و موسیقی در این سرزمین روزهای خوب و بدی را پشت سر گذاشته است. اما درست در روزهایی که شرایط موسیقی بدتر شده، شاهد ظهور نسلی هستیم که برای حفظ این موسیقی آمدهاند. با نگاهی به ویژگیهای نسل امروز در زمینههای مختلف، میتوانید به آنها افتخار کنید. به عنوان مثال در نسل جوان موسیقی، ما شاهد این هستیم که علاوه بر هنر، دغدغه و مسئله اجتماعی نیز در آنها پررنگ است. این اتفاق نشانی از هنرمند بودن آنها و برای ما نوید روزهای خوب است.
✔️ کلاس زندهیاد #ناصحپور هیچگاه تعطیل نشد و آواز او آواز غمگین و پژمردهای نبود. آنچه که آواز ایرانی نیز باتوجه به ادبیات غنی خود به آن نیاز دارد. من با وجود غم بزرگی که دارم، از ته دل شادم؛ زیرا ناصحپور هر کاری لازم بود و خواست را انجام داد و بعد رفت
┏━━━ 🌕 ━━━┓
⠀ @foalborz
┗━━━ 🌕 ━━━┛
https://s8.uupload.ir/files/4567675_85ml.jpg
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
داستانهای عشقی در شاهنامه
[با یاد فرزانهٔ بیادعای تبریزی زندهیاد استاد دکتر منوچهر مرتضوی در زادروز]
▪️در شاهنامه به عنوان حماسهٔ ملّی سرزمین ما، جریان کامل زندگی آرمانی انسان از رزم و بزم و عشق و پند و اندرز و حکمت و تعلیم و تربیت و مبارزه با دشواریها و مبارزهٔ خیر و شر و تعادل واقعگرایانهٔ جبر و سرنوشت و کوشش و مجاهدت و شادی و غم تصویر شده است. در این میان «عشق» نیز جایگاهی سزاوار دارد، با انواع تجلیّات و آثار و نتایج مترتّب بر آنها. داستان «زال و رودابه» و «رستم و تهمینه» نوع اصلی و طبیعی عشق انسانی را نشان میدهد که ظاهراً خود مقدمهای است ضروری برای آفرینش حماسهٔ بینظیر رستم و غمنامهٔ «پر آب چشم» سهراب. داستان «بیژن و منیژه» نیز، اگرچه از داستانی عشقی تمامعیار حکایت میکند، ولی به هر حال بیرون از انسجام کلی طرح حوادث نیست. داستان «سهراب و گردآفرید»، که چاشنی شبهعاشقانهای بیش نیست، جزئی از حوادث گوناگون طبیعی و شامل نکاتی در چهارچوب طرح کلّی از قبیل روابط ایرانیان و ترکان (تورانیان) و تأکید شجاعت و شهامت ایرانیان و خصلت زن ایرانی و نظایر این نکات است.
ماجرای عشق و هوس «سودابه» در داستان «سیاوش» که شباهت گونهای به عشق زلیخا دارد (با رنگ و بوی واقعیتر و انطباق بیشتر با طبیعت عشق و هوس و کینهٔ زن) از یک سوی تمهیدی بایسته برای حماسهٔ غمانگیز «کین سیاوش» و از سویی نمایشی شایسته از تضاد شخصیتها (کیکاووس، سودابه، سیاوش، رستم) و بخصوص تشخّص اخلاقی و استقلال شخصیت رستم در برابر شهریاری ایران و رابطهٔ ویژه و پیچیدهٔ رستم و فرمانروایان رسمی ایران از جهات گوناگون به شمار میرود.
ظاهراً ماجراهای «لیریک» دورهٔ ساسانی شاهنامه، بخصوص بهرام گور و خسروپرویز، را باید نمایندهٔ تعهد سخنور بزرگ ایران به دو اصل دانست: نخست، تعهد به پیروی کامل از روایات مستند؛ دوم، تعهد آگاهانه یا ناخودآگاه به رعایت جامعیّت مظاهر حیات انسانی و اجتماعی در قالب یک حماسهٔ بزرگ.
خواستاری «فریبرز» برادر سیاوش از «فرنگیس» مادر کیخسرو، به وساطت رستم داستان دیگری است که جوهر عشقی و لمْح غنائی را در پردهٔ شرم و آزرم و ستر و عفاف نهفته دارد.
در مجموع میتوان چند نکته را در مورد داستانهای عاشقانهٔ شاهنامه ذکر کرد:
اولاً، وحدت روح حماسی/ تاریخی شاهنامه و پایبند بودن به روایات و داستانهای کهن مقتضی بیان داستانهای عشقی در هماهنگی با روح کلّی شاهنامه بوده و مجالی برای داستانپردازی شورانگیز عاشقانه و مستقل از چهارچوب سبکی و موضوعی حماسهٔ ملّی باقی نگذاشته است.
ثانیاً، ویژگیهای شاهنامه، که علی الاصول ناظر به مطابقت در حدّ امکان با روایات و اسناد و رعایت وحدت روح و انسجام کلّی در سرتاسر حماسه است، اجازه نمیدهد از چنین اثری انتظار افسانههای عاشقانهٔ ابداعی و شاعرانه و عشقهای افلاطونی و عشقهای اساطیری نامعقول داشته باشیم.
گرایش فطری فردوسی به واقعگرائی و آزرم اخلاقی و عفت بیان وی _که ظاهراً انعکاسی مشخص از همین ویژگیها در فرهنگ باستانی ایران است_ نیز در پرداختن و سرودن داستانهای عشقی شاهنامه، با مختصّاتی که برشمردیم بی تأثیر نبوده است.
داستان خسرو و شیرین که شورانگیزترین روایت آن را در اثر جاودان نظامی میبینیم، در شاهنامه جریانی معقول و طبیعی دارد و نمونهٔ بارز همین متانت و آزرم و پیروی فردوسی از روایت منابع است. این قصّه که جزئی از سرگذشت خسروپرویز و با توصیف مهر و وفای خسرو و شیرین به جای افسانهسرائی شاعرانه دارای جاذبهٔ خاص غنائی و اخلاقی است با چاشنی داستان مستقل باربد و مویهگری و شیون او بر خسرو به اوج لطف و تأثیر میرسد. پایان داستان و خودکشی شیرین با زهر هلاهل در دخمهٔ پرویز یادآور بعضی تراژدیهای عشقی مشهور جهان است.
شاید تنها مورد بارز عشق و شیدائی جنونآمیز در شاهنامه مربوط به سودابه باشد، که در حقیقت عشق نیست، بلکه هوس و شهوتی است که منجر به کینه و نفرت و با سرانجام و سرنوشتی سزاوار برای سودابه.
فردوسی و شاهنامه
زندهیاد استاد منوچهر مرتضوی
صص ۳۳_۳۵
ـــــــــــــــــــــــ
داستانهای عشقی در شاهنامه
[با یاد فرزانهٔ بیادعای تبریزی زندهیاد استاد دکتر منوچهر مرتضوی در زادروز]
▪️در شاهنامه به عنوان حماسهٔ ملّی سرزمین ما، جریان کامل زندگی آرمانی انسان از رزم و بزم و عشق و پند و اندرز و حکمت و تعلیم و تربیت و مبارزه با دشواریها و مبارزهٔ خیر و شر و تعادل واقعگرایانهٔ جبر و سرنوشت و کوشش و مجاهدت و شادی و غم تصویر شده است. در این میان «عشق» نیز جایگاهی سزاوار دارد، با انواع تجلیّات و آثار و نتایج مترتّب بر آنها. داستان «زال و رودابه» و «رستم و تهمینه» نوع اصلی و طبیعی عشق انسانی را نشان میدهد که ظاهراً خود مقدمهای است ضروری برای آفرینش حماسهٔ بینظیر رستم و غمنامهٔ «پر آب چشم» سهراب. داستان «بیژن و منیژه» نیز، اگرچه از داستانی عشقی تمامعیار حکایت میکند، ولی به هر حال بیرون از انسجام کلی طرح حوادث نیست. داستان «سهراب و گردآفرید»، که چاشنی شبهعاشقانهای بیش نیست، جزئی از حوادث گوناگون طبیعی و شامل نکاتی در چهارچوب طرح کلّی از قبیل روابط ایرانیان و ترکان (تورانیان) و تأکید شجاعت و شهامت ایرانیان و خصلت زن ایرانی و نظایر این نکات است.
ماجرای عشق و هوس «سودابه» در داستان «سیاوش» که شباهت گونهای به عشق زلیخا دارد (با رنگ و بوی واقعیتر و انطباق بیشتر با طبیعت عشق و هوس و کینهٔ زن) از یک سوی تمهیدی بایسته برای حماسهٔ غمانگیز «کین سیاوش» و از سویی نمایشی شایسته از تضاد شخصیتها (کیکاووس، سودابه، سیاوش، رستم) و بخصوص تشخّص اخلاقی و استقلال شخصیت رستم در برابر شهریاری ایران و رابطهٔ ویژه و پیچیدهٔ رستم و فرمانروایان رسمی ایران از جهات گوناگون به شمار میرود.
ظاهراً ماجراهای «لیریک» دورهٔ ساسانی شاهنامه، بخصوص بهرام گور و خسروپرویز، را باید نمایندهٔ تعهد سخنور بزرگ ایران به دو اصل دانست: نخست، تعهد به پیروی کامل از روایات مستند؛ دوم، تعهد آگاهانه یا ناخودآگاه به رعایت جامعیّت مظاهر حیات انسانی و اجتماعی در قالب یک حماسهٔ بزرگ.
خواستاری «فریبرز» برادر سیاوش از «فرنگیس» مادر کیخسرو، به وساطت رستم داستان دیگری است که جوهر عشقی و لمْح غنائی را در پردهٔ شرم و آزرم و ستر و عفاف نهفته دارد.
در مجموع میتوان چند نکته را در مورد داستانهای عاشقانهٔ شاهنامه ذکر کرد:
اولاً، وحدت روح حماسی/ تاریخی شاهنامه و پایبند بودن به روایات و داستانهای کهن مقتضی بیان داستانهای عشقی در هماهنگی با روح کلّی شاهنامه بوده و مجالی برای داستانپردازی شورانگیز عاشقانه و مستقل از چهارچوب سبکی و موضوعی حماسهٔ ملّی باقی نگذاشته است.
ثانیاً، ویژگیهای شاهنامه، که علی الاصول ناظر به مطابقت در حدّ امکان با روایات و اسناد و رعایت وحدت روح و انسجام کلّی در سرتاسر حماسه است، اجازه نمیدهد از چنین اثری انتظار افسانههای عاشقانهٔ ابداعی و شاعرانه و عشقهای افلاطونی و عشقهای اساطیری نامعقول داشته باشیم.
گرایش فطری فردوسی به واقعگرائی و آزرم اخلاقی و عفت بیان وی _که ظاهراً انعکاسی مشخص از همین ویژگیها در فرهنگ باستانی ایران است_ نیز در پرداختن و سرودن داستانهای عشقی شاهنامه، با مختصّاتی که برشمردیم بی تأثیر نبوده است.
داستان خسرو و شیرین که شورانگیزترین روایت آن را در اثر جاودان نظامی میبینیم، در شاهنامه جریانی معقول و طبیعی دارد و نمونهٔ بارز همین متانت و آزرم و پیروی فردوسی از روایت منابع است. این قصّه که جزئی از سرگذشت خسروپرویز و با توصیف مهر و وفای خسرو و شیرین به جای افسانهسرائی شاعرانه دارای جاذبهٔ خاص غنائی و اخلاقی است با چاشنی داستان مستقل باربد و مویهگری و شیون او بر خسرو به اوج لطف و تأثیر میرسد. پایان داستان و خودکشی شیرین با زهر هلاهل در دخمهٔ پرویز یادآور بعضی تراژدیهای عشقی مشهور جهان است.
شاید تنها مورد بارز عشق و شیدائی جنونآمیز در شاهنامه مربوط به سودابه باشد، که در حقیقت عشق نیست، بلکه هوس و شهوتی است که منجر به کینه و نفرت و با سرانجام و سرنوشتی سزاوار برای سودابه.
فردوسی و شاهنامه
زندهیاد استاد منوچهر مرتضوی
صص ۳۳_۳۵
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
بابِ دندان یا آبِ دندان
بابِ دندان:
مناسبِ حال؛ شایسته؛ مطلوب:
نگاهی به کتابها انداختم، ولی چیزِ بابِ دندانی پیدا نکردم. ♧ بعضی از این چیزها بابِ دندانِ ما اهلِ این مملکت نیست. (نمونههایی از نثرِ فصیحِ معاصرِ استادمینوی: ۲۸۰). (فرهنگِ کنایات)
آب دندان
[ ب ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صفا و برق دندان :
بیا و بوسه بده زآن دهان خندانت
که در دلم زده آتش بس آب دندانت.
نزاری. (دهخدا)
در فرهنگ فارسی معین هم بابِ دندان را اینچنین معنی کرده است:
(بِ دَ) (ص مر.) چیزی که با ذوق و سلیقه جور دربیاید. (معین، اینترنت).
آبِ دندان:
موافق و ملایم
اگر آبِ دندان بُوَد میزبان
بدان شهرِ خُرَّم دو هفته بِِمان
[با چند شاهدِ دیگر_ و این همان است که حالا محرّفاً "بابِ دندان" گویند.] (یادداشتها، ج۱۰: ۲۰۴)
چون حريفی آبدندان ديد شيخ
لعل او در حقه خندان ديد شيخ
(منطقالطیر: ۱۳۴، بیت ۱۳۶۴)
استاد شفیعی کدکنی در تعلیقات چنین آوردهاند:
حریفِ آبدندان: حریفی که دندانهای روشنی بمانندِ قطرۀ آب دارد و نیز آنکه در قمار به آسانی ببازد، کنایه از طرفی که بیتجربه است. در دیوان، ۳۰۶، گفتهاست:
در خراباتِ خرابِ عشقِ تو
یک حریفِ آبدندان کس ندید.
(همان: ۳۴۱)
آبِ دندان
نوعی شیرینی است و استعارةً به دخترِ خیلی زیبا و طناز هم میگویند.
#ریشه_شناسی_واژه_ها
#بابدندان #آبدندان #واژگان #واژه #فرهنگلغات #شاهد
#واژهها
یادداشتهای قزوینی؛ محمّد بن عبدالوهاب قزوینی، به کوشش ایرج افشار؛ علمی؛ دوره ده جلدی؛ ۱۳۶۳، ج۱۰: (۲۰۴) ۲۸۹۱.
لغتنامهی دهخدا؛ علیاکبر دهخدا؛ مجلس،۱۳۲۵ و دانشگاه تهران،۱۳۳۷.
فرهنگ کنایاتِ سخن؛ دکتر حسنِ انوری؛ سخن؛ دوره دوجلدی؛ ۱۳۹۰.
منطقالطیر؛ عطار، فریدالدین محمّدبن ابراهیم نیشابوری؛ مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی؛ سخن؛ ۱۳۸۸.
فرهنگ ایران زمین؛ بنیادگذاران محمّدتقی دانشپژوه، دکتر منوچهر ستوده، مصطفی مقرّبی، دکتر عباس زریاب خویی، ایرج افشار؛ صاحب امتیاز: ایرج افشار؛جلد ششم، ۱۳۳۴؛بازچاپ سخن؛۱۳۸۵: ۱۰؛ ضربالمثلهای فارسی در افغانستان؛ دکتر محمّدتقی مقتدری.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
بابِ دندان:
مناسبِ حال؛ شایسته؛ مطلوب:
نگاهی به کتابها انداختم، ولی چیزِ بابِ دندانی پیدا نکردم. ♧ بعضی از این چیزها بابِ دندانِ ما اهلِ این مملکت نیست. (نمونههایی از نثرِ فصیحِ معاصرِ استادمینوی: ۲۸۰). (فرهنگِ کنایات)
آب دندان
[ ب ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صفا و برق دندان :
بیا و بوسه بده زآن دهان خندانت
که در دلم زده آتش بس آب دندانت.
نزاری. (دهخدا)
در فرهنگ فارسی معین هم بابِ دندان را اینچنین معنی کرده است:
(بِ دَ) (ص مر.) چیزی که با ذوق و سلیقه جور دربیاید. (معین، اینترنت).
آبِ دندان:
موافق و ملایم
اگر آبِ دندان بُوَد میزبان
بدان شهرِ خُرَّم دو هفته بِِمان
[با چند شاهدِ دیگر_ و این همان است که حالا محرّفاً "بابِ دندان" گویند.] (یادداشتها، ج۱۰: ۲۰۴)
چون حريفی آبدندان ديد شيخ
لعل او در حقه خندان ديد شيخ
(منطقالطیر: ۱۳۴، بیت ۱۳۶۴)
استاد شفیعی کدکنی در تعلیقات چنین آوردهاند:
حریفِ آبدندان: حریفی که دندانهای روشنی بمانندِ قطرۀ آب دارد و نیز آنکه در قمار به آسانی ببازد، کنایه از طرفی که بیتجربه است. در دیوان، ۳۰۶، گفتهاست:
در خراباتِ خرابِ عشقِ تو
یک حریفِ آبدندان کس ندید.
(همان: ۳۴۱)
آبِ دندان
نوعی شیرینی است و استعارةً به دخترِ خیلی زیبا و طناز هم میگویند.
#ریشه_شناسی_واژه_ها
#بابدندان #آبدندان #واژگان #واژه #فرهنگلغات #شاهد
#واژهها
یادداشتهای قزوینی؛ محمّد بن عبدالوهاب قزوینی، به کوشش ایرج افشار؛ علمی؛ دوره ده جلدی؛ ۱۳۶۳، ج۱۰: (۲۰۴) ۲۸۹۱.
لغتنامهی دهخدا؛ علیاکبر دهخدا؛ مجلس،۱۳۲۵ و دانشگاه تهران،۱۳۳۷.
فرهنگ کنایاتِ سخن؛ دکتر حسنِ انوری؛ سخن؛ دوره دوجلدی؛ ۱۳۹۰.
منطقالطیر؛ عطار، فریدالدین محمّدبن ابراهیم نیشابوری؛ مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی؛ سخن؛ ۱۳۸۸.
فرهنگ ایران زمین؛ بنیادگذاران محمّدتقی دانشپژوه، دکتر منوچهر ستوده، مصطفی مقرّبی، دکتر عباس زریاب خویی، ایرج افشار؛ صاحب امتیاز: ایرج افشار؛جلد ششم، ۱۳۳۴؛بازچاپ سخن؛۱۳۸۵: ۱۰؛ ضربالمثلهای فارسی در افغانستان؛ دکتر محمّدتقی مقتدری.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
#قدمعلی_سرامی : داستان های شاهنامه محتوایی جهانی دارند
آسمان فرهنگ ایرانی پوشیده است از اخترانی که هر یک جلوه و زیبایی خاص خود را دارند ولی از این میان غالبا به تعداد اندکی توجه می شود که از انگشتان یک دست تجاوز نمی کند. اینان ۵ یا ۶ شاعر طراز اول زبان فارسی اند که نامشان در همه شهرها بر اماکن عمومی نقش بسته است. حال آنکه نشان چندانی از دیگر شخصیت های فرهنگی و تاریخی مرز پرگهر نیست. برای مثال به نظر نمی رسد در سبزوار خیابانی، تالاری ، کتابخانه ای یا حتی کوچه ای به نام «هلالی جغتایی» باشد که برخی غزل های او به اشعار سعدی پهلو می زند به همین ترتیب گمان نمی رود که در شهر ری جایی به نام «غضائری رازی» شاعر شیعه عهد محمود غزنوی باشد که از تهمت قرمطی بودن سلطان متعصب ، سوراخ به سوراخ می گریخت. از اینها مهم تر نادیده گرفتن شان علامه ای است به نام علی اکبر دهخدا که پس از فردوسی کسی به میزان او برای تحکیم و استواری زبان فارسی رنج نبرده و یادگار او به نام «لغت نامه» همسنگ معتبرترین دانش نامه های جهان است.
برای خواندن متن کامل این یادداشت اینجا بزنید
@Shahnamehpajohan
آسمان فرهنگ ایرانی پوشیده است از اخترانی که هر یک جلوه و زیبایی خاص خود را دارند ولی از این میان غالبا به تعداد اندکی توجه می شود که از انگشتان یک دست تجاوز نمی کند. اینان ۵ یا ۶ شاعر طراز اول زبان فارسی اند که نامشان در همه شهرها بر اماکن عمومی نقش بسته است. حال آنکه نشان چندانی از دیگر شخصیت های فرهنگی و تاریخی مرز پرگهر نیست. برای مثال به نظر نمی رسد در سبزوار خیابانی، تالاری ، کتابخانه ای یا حتی کوچه ای به نام «هلالی جغتایی» باشد که برخی غزل های او به اشعار سعدی پهلو می زند به همین ترتیب گمان نمی رود که در شهر ری جایی به نام «غضائری رازی» شاعر شیعه عهد محمود غزنوی باشد که از تهمت قرمطی بودن سلطان متعصب ، سوراخ به سوراخ می گریخت. از اینها مهم تر نادیده گرفتن شان علامه ای است به نام علی اکبر دهخدا که پس از فردوسی کسی به میزان او برای تحکیم و استواری زبان فارسی رنج نبرده و یادگار او به نام «لغت نامه» همسنگ معتبرترین دانش نامه های جهان است.
برای خواندن متن کامل این یادداشت اینجا بزنید
@Shahnamehpajohan