Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
به بهانهء زادروزِ استاد دکتر محمّدعلی موحد
متنِ سخنرانی روانشاد استاد علیمدد که همین روزها، سالروزِ درگذشتِ ایشان نیز هست، در بزرگداشتِ استاد موحد:
من بسیار کوچکتر از آنم که بتوانم درباره جناب دکتر محمّدعلی موحد سخنی بگویم. برای رفع این نقص، فکر کردم که از ضمیر جمع استفاده کنم و به نیابت از جمعِ حسابداران مطالبی را بیان کنم. امّا در کاربرد ضمير ما هم با مشکل مواجه شدم، چون دکتر موحد دکترای حقوق خصوصی دارند، حقوقدان هستند و وکیل پایه یک دادگستری. حقوقدانی که کتابهایی چون نفتِ ما و مسائل حقوقی آن، درسهایی از داوریهای نفتی، و حقوق مدنی را نوشتهاند و در مباحث حقوق بینالملل با حقوقدانانِ بزرگی چون جنکینز در کمبریج و شوارتزنبرگ در لندن حشر و نشر داشتهاند، و ...، پس، حقوقدانان، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشته اند و چنین هم کردهاند. دکتر موحد ادیب هستند و ایرانشناس. با ایرانشناسانی چون آربری، مینورسکی و لاکهارت مجالست داشتهاند و مورد تفقد و تشویق استادانی چون مینوی و جمالزاده بودهاند. نسخه های خطی موجود در موزه بریتانیا را بررسی کرده اند، سلوكالمولوک و حديقهالحقيقه را تصحیح و تعلیق کردهاند، سفرنامه ابن بطوطه، فصوصالحکم ابن عربی و خزران آرتورکستلر را ترجمه کردهاند، عضو فرهنگستان زبان ایران هستند و...، پس، ادیبان و دوستداران فرهنگ و تمدن ایران، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشتهاند و این کار را هم کردهاند. دکتر موحد عارف هستند و در متون عرفانی تحقیقات وسیعی دارند، تصحیح و تعلیق مقالات شمس تبریزی، خمی از شراب ربانی، اصطرلابِ حق - گزیده فيه مافيه، و تالیف کتابهای شمس تبریزی و ابن بطوطه از جمله آثار ایشان است. پس، عارفان و دوستداران عرفان و راهیان طریقت، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشتهاند و چنین نیز کردهاند. دکتر موحد پژوهشگر مسائل سیاسی، تاریخی و فکری معاصر هستند. اثر جاویدان خواب آشفته نفت - دکتر مصدق و نهضت ملی ایران به تنهایی این جنبه از زندگی پربار دکتر موحد را مینمایاند. آثار دیگری چون گفتهها و ناگفتهها - تحلیلی از گزارش عملیات پنهانی سیا در کودتای ۲۸ مرداد، مبالغه مستعار - بررسی اسناد وزارت خارجه بریتانیا درباره مالکیت جزایر تنب و ابوموسی، ترجمه چهار مقاله از آیزا برلین درباره آزادی، تالیف کتاب در هوای حق و عدالت از نتایج پژوهشهای ایشان است. پس، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد با محققان علوم سیاسی و دولتمردان است. متوجه نشدم که آنها چنین کاری را کردهاند یا نه، امّا حداقل این که کتابِ خوابِ آشفته نفت و سه اثر دیگر ایشان برنده جایزه کتاب سال در سالهای مختلف شده است. دکتر موحد شهروند افتخاری شهر خوی آرامگاه ابدی شمس تبریزی هستند. اهالی خوی حق و افتخار این را داشتهاند که برای همشهریشان مجلس بزرگداشت برگزار کنند و این کار را هم کردهاند. سالهای بسیاری از عمر پربار و پربرکت دکتر موحد گذشته است و دکتر موحد سالهای سال است که در کمک به سالمندان کهریزک کمر همت بستهاند. پس حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد با سالمندان ساکن کهریزک است. نمیدانم توان و امکان چنین کاری را داشته اند یا نه. اما دکتر موحد معلم بودهاند و معلم هستند. از معلمی مدارس تبریز در جوانی تا تدریس در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و دانشکده حسابداری و علوم مالی نفت؛ و ما حسابداران، بدون واسطه یا با واسطه از شاگردان ایشانیم، پس به عنوان شاگردانی شاکر از ایشان میخواهیم که به ما اجازه دهند با غرور و افتخار بگوییم که ما شاگردان استادی بودهایم که حقوقدان، ادیب، عارف، محقق، ایرانشناس، مترجم و... بوده است و به ما اجازه دهند در این مراسم که در بزرگداشت ایشان گردهم آمدهایم، به نشانهء سپاس، هدیهای ناقابل حضورشان تقدیم کنیم.
#استاددکترمحمدعلیموحد
#استادمصطفیعلیمدد
#دانشگاهصنعتنفت
#دانشکدهحسابداریوعلوممالی
#گرامیداشتبزرگان
مجلهء حسابداران؛ سال بیست و سوم، شماره بیست و دوم، ویژهنامهء هفتهء جهانی حسابداری؛ ۱۳۷۸.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
متنِ سخنرانی روانشاد استاد علیمدد که همین روزها، سالروزِ درگذشتِ ایشان نیز هست، در بزرگداشتِ استاد موحد:
من بسیار کوچکتر از آنم که بتوانم درباره جناب دکتر محمّدعلی موحد سخنی بگویم. برای رفع این نقص، فکر کردم که از ضمیر جمع استفاده کنم و به نیابت از جمعِ حسابداران مطالبی را بیان کنم. امّا در کاربرد ضمير ما هم با مشکل مواجه شدم، چون دکتر موحد دکترای حقوق خصوصی دارند، حقوقدان هستند و وکیل پایه یک دادگستری. حقوقدانی که کتابهایی چون نفتِ ما و مسائل حقوقی آن، درسهایی از داوریهای نفتی، و حقوق مدنی را نوشتهاند و در مباحث حقوق بینالملل با حقوقدانانِ بزرگی چون جنکینز در کمبریج و شوارتزنبرگ در لندن حشر و نشر داشتهاند، و ...، پس، حقوقدانان، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشته اند و چنین هم کردهاند. دکتر موحد ادیب هستند و ایرانشناس. با ایرانشناسانی چون آربری، مینورسکی و لاکهارت مجالست داشتهاند و مورد تفقد و تشویق استادانی چون مینوی و جمالزاده بودهاند. نسخه های خطی موجود در موزه بریتانیا را بررسی کرده اند، سلوكالمولوک و حديقهالحقيقه را تصحیح و تعلیق کردهاند، سفرنامه ابن بطوطه، فصوصالحکم ابن عربی و خزران آرتورکستلر را ترجمه کردهاند، عضو فرهنگستان زبان ایران هستند و...، پس، ادیبان و دوستداران فرهنگ و تمدن ایران، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشتهاند و این کار را هم کردهاند. دکتر موحد عارف هستند و در متون عرفانی تحقیقات وسیعی دارند، تصحیح و تعلیق مقالات شمس تبریزی، خمی از شراب ربانی، اصطرلابِ حق - گزیده فيه مافيه، و تالیف کتابهای شمس تبریزی و ابن بطوطه از جمله آثار ایشان است. پس، عارفان و دوستداران عرفان و راهیان طریقت، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشتهاند و چنین نیز کردهاند. دکتر موحد پژوهشگر مسائل سیاسی، تاریخی و فکری معاصر هستند. اثر جاویدان خواب آشفته نفت - دکتر مصدق و نهضت ملی ایران به تنهایی این جنبه از زندگی پربار دکتر موحد را مینمایاند. آثار دیگری چون گفتهها و ناگفتهها - تحلیلی از گزارش عملیات پنهانی سیا در کودتای ۲۸ مرداد، مبالغه مستعار - بررسی اسناد وزارت خارجه بریتانیا درباره مالکیت جزایر تنب و ابوموسی، ترجمه چهار مقاله از آیزا برلین درباره آزادی، تالیف کتاب در هوای حق و عدالت از نتایج پژوهشهای ایشان است. پس، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد با محققان علوم سیاسی و دولتمردان است. متوجه نشدم که آنها چنین کاری را کردهاند یا نه، امّا حداقل این که کتابِ خوابِ آشفته نفت و سه اثر دیگر ایشان برنده جایزه کتاب سال در سالهای مختلف شده است. دکتر موحد شهروند افتخاری شهر خوی آرامگاه ابدی شمس تبریزی هستند. اهالی خوی حق و افتخار این را داشتهاند که برای همشهریشان مجلس بزرگداشت برگزار کنند و این کار را هم کردهاند. سالهای بسیاری از عمر پربار و پربرکت دکتر موحد گذشته است و دکتر موحد سالهای سال است که در کمک به سالمندان کهریزک کمر همت بستهاند. پس حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد با سالمندان ساکن کهریزک است. نمیدانم توان و امکان چنین کاری را داشته اند یا نه. اما دکتر موحد معلم بودهاند و معلم هستند. از معلمی مدارس تبریز در جوانی تا تدریس در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و دانشکده حسابداری و علوم مالی نفت؛ و ما حسابداران، بدون واسطه یا با واسطه از شاگردان ایشانیم، پس به عنوان شاگردانی شاکر از ایشان میخواهیم که به ما اجازه دهند با غرور و افتخار بگوییم که ما شاگردان استادی بودهایم که حقوقدان، ادیب، عارف، محقق، ایرانشناس، مترجم و... بوده است و به ما اجازه دهند در این مراسم که در بزرگداشت ایشان گردهم آمدهایم، به نشانهء سپاس، هدیهای ناقابل حضورشان تقدیم کنیم.
#استاددکترمحمدعلیموحد
#استادمصطفیعلیمدد
#دانشگاهصنعتنفت
#دانشکدهحسابداریوعلوممالی
#گرامیداشتبزرگان
مجلهء حسابداران؛ سال بیست و سوم، شماره بیست و دوم، ویژهنامهء هفتهء جهانی حسابداری؛ ۱۳۷۸.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خرمشهر
▪️خرمشهر،
تارک ایران، عروس ایران،
هم بر خاک زندگی داری و هم بر آب، خاکت چون غبارِ نشسته بر ضریح است، و آبت چون اشکِ روشن.
کارون کاکُلِ خود را بر ساقِ تو میساید و بر ناخنهایِ تو بوسه میزند، ناخنِ حنا بسته، چون عناب.
و نسیمی که بر تو میوزد نه از شرق است و نه از غرب، از بامِ عاشقان است که انگشتِ خود را بریدهاند و نمک بر آن پاشیده تا خوابشان نبرد.
خرمشهر،
دیدهبانِ دریچهٔ بلندِ صبح، پریِ دریایی، سیهچشمی که سر از پنجره بیرون آوردهای و دورِ دور را مینگری،
خرمنِ ناز پوشیده در چادرِ نیاز، چشمهایِ خود را مخوابان.
در تو چه میبینیم؟ از تو چه میشنویم، چه میبوییم؟ از سینهٔ پر رازِ تو، صبر و وقارِ تو، بیگناهیِ خاموش چون مریمِ تو.
▪️ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیده است و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهٔ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
خُرمشهر،
دیدهبانِ برجِ بلند، چشم از راه بر مَدار، همه باز میگردند؛ مرغها که از بانگِ خمپارهها رفتند باز میگردند؛ مارها میروند و کبوترها میآیند. مغیلانها میخشکند و لالهها میرویند، و باز نخلها چترهایِ خود را خواهند جُنباند.
و ایران این لوکِ* پیرِ همیشه جوان، چون یالهایِ خود را تکان میدهد، بادیه میلرزد، رملها و صحراهایِ غَفر میلرزند، سرابها میلرزند، نوشندگانِ نفت که کبابِ سوسمار «مزهیِ» آنهاست، میلرزند.
لوکِ پیر دوکوهانه میغُرُنبد. و اقلیم از کوهانی به کوهان دیگر میافتد.
غباری برخاسته است و سواری در راه است.
۵ خردادِ ۱۳۶۱
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
برگرفته از فصلنامهٔ هستی، تابستانِ ۱۳۷۲ خورشیدی، صص ۱۸۴–۱۸۳
*لوک: شترِ نرِ نیرومند که پیشروندهٔ کاروانِ شترهاست.
ـــــــــــــــــــــــ
خرمشهر
▪️خرمشهر،
تارک ایران، عروس ایران،
هم بر خاک زندگی داری و هم بر آب، خاکت چون غبارِ نشسته بر ضریح است، و آبت چون اشکِ روشن.
کارون کاکُلِ خود را بر ساقِ تو میساید و بر ناخنهایِ تو بوسه میزند، ناخنِ حنا بسته، چون عناب.
و نسیمی که بر تو میوزد نه از شرق است و نه از غرب، از بامِ عاشقان است که انگشتِ خود را بریدهاند و نمک بر آن پاشیده تا خوابشان نبرد.
خرمشهر،
دیدهبانِ دریچهٔ بلندِ صبح، پریِ دریایی، سیهچشمی که سر از پنجره بیرون آوردهای و دورِ دور را مینگری،
خرمنِ ناز پوشیده در چادرِ نیاز، چشمهایِ خود را مخوابان.
در تو چه میبینیم؟ از تو چه میشنویم، چه میبوییم؟ از سینهٔ پر رازِ تو، صبر و وقارِ تو، بیگناهیِ خاموش چون مریمِ تو.
▪️ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیده است و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهٔ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
خُرمشهر،
دیدهبانِ برجِ بلند، چشم از راه بر مَدار، همه باز میگردند؛ مرغها که از بانگِ خمپارهها رفتند باز میگردند؛ مارها میروند و کبوترها میآیند. مغیلانها میخشکند و لالهها میرویند، و باز نخلها چترهایِ خود را خواهند جُنباند.
و ایران این لوکِ* پیرِ همیشه جوان، چون یالهایِ خود را تکان میدهد، بادیه میلرزد، رملها و صحراهایِ غَفر میلرزند، سرابها میلرزند، نوشندگانِ نفت که کبابِ سوسمار «مزهیِ» آنهاست، میلرزند.
لوکِ پیر دوکوهانه میغُرُنبد. و اقلیم از کوهانی به کوهان دیگر میافتد.
غباری برخاسته است و سواری در راه است.
۵ خردادِ ۱۳۶۱
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
برگرفته از فصلنامهٔ هستی، تابستانِ ۱۳۷۲ خورشیدی، صص ۱۸۴–۱۸۳
*لوک: شترِ نرِ نیرومند که پیشروندهٔ کاروانِ شترهاست.
Forwarded from انجمن تاریخ و میراث ایرانیان
🌿▪️ ۴ خرداد سالروز درگذشت دکتر علیاکبر سیاسی استاد عالیرتبه روانشناسی و رئیس دانشگاه تهران می باشد .
🔹 انتشارات دانشگاه تهران در دورۀ ریاست و در سالهای آغازین کار او تأسیس شد و دکتر پرویز خانلری طراح و مجری امور آن شد. دکتر سیاسی در هر مقامی که بود به رشتۀ تألیفات و نشر کتاب اهمیت زیاد میگذارد و بر جنبۀ کیفی آن نظارت میکرد و همکارانش را بر آن میداشت که نشر کتب از هر گونه ابتذال بهدور باشد. در ایامی که ریاست انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی وابسته به کمیسیون ملّی یونسکو را بر عهده گرفت و همچنین در مقام رئیس کانون ایران جوان کوشید تا مجموعه سخنرانیهای فرهنگی و پژوهشی ایرادشده در آن دو مؤسسه به چاپ رسد (آن قدر که به یاد دارم پنج مجموعه از کانون ایران جوان و دو مجموعه از انجمن ایرانی فلسفه چاپ شده است).
از کارها و فکرهای اساسی و مهم دیگر او که تأثیر زیاد در قوام بنیان فرهنگی دانشگاه داشت، ایجاد بخش روابط فرهنگی بود که ادارۀ امور آن را به عهدۀ دکتر پرویز ناتل خانلری گذارده بود. این اداره با دادن بورسهای تحصیلی به دانشجویان خارجی (امریکا، فرانسه، چکسلواکی، آلمان، هند و پاکستان و عراق) آمدن افرادی را که به تحصیل زبان و ادبیات فارسی علاقه داشتند ترغیب کرد و این کار اساسی که در راه ترویج زبان فارسی بهطور علمی و دانشگاهی مؤثر بود به فکر و ابتکار دکتر سیاسی و شمّ فرهنگی خاص دکتر خانلری در ایران آغاز شد.
تأسیس چاپخانۀ دانشگاه، کوی امیرآباد، خوابگاههای دانشجویان همه یادگار فکر بلند و نیّت مبارک دکتر سیاسی است.
دکتر سیاسی در مقام ریاست دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی و نیز دانشسرای عالی تا پیش از جدا شدن آن که بیش از بیست سال مدت گرفت، همواره بر این کوشش بود که اعتبار علمی و اهمیت جهانی زبان فارسی پایدار باشد. به این منظور برگزاری مراسم فرهنگی با اساس و دور از جنجال را میپذیرفت و از تبجیل و تجلیل استادان بنام خودداری نداشت.
تأسیس مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی نیز نمونۀ دیگری است از آن فکر و مرام. این مجله در طول مدتی که دکتر سیاسی بر آن اشراف و نظارت داشت منزلتی والا داشت.
🔸 یادش گرامی
┏━━━ 🌺 ━━━┓
⠀ @foalborz
┗━━━ 🌺 ━━━┛
https://historydocuments.ir/pic/attach_photo/16801.jpg
🔹 انتشارات دانشگاه تهران در دورۀ ریاست و در سالهای آغازین کار او تأسیس شد و دکتر پرویز خانلری طراح و مجری امور آن شد. دکتر سیاسی در هر مقامی که بود به رشتۀ تألیفات و نشر کتاب اهمیت زیاد میگذارد و بر جنبۀ کیفی آن نظارت میکرد و همکارانش را بر آن میداشت که نشر کتب از هر گونه ابتذال بهدور باشد. در ایامی که ریاست انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی وابسته به کمیسیون ملّی یونسکو را بر عهده گرفت و همچنین در مقام رئیس کانون ایران جوان کوشید تا مجموعه سخنرانیهای فرهنگی و پژوهشی ایرادشده در آن دو مؤسسه به چاپ رسد (آن قدر که به یاد دارم پنج مجموعه از کانون ایران جوان و دو مجموعه از انجمن ایرانی فلسفه چاپ شده است).
از کارها و فکرهای اساسی و مهم دیگر او که تأثیر زیاد در قوام بنیان فرهنگی دانشگاه داشت، ایجاد بخش روابط فرهنگی بود که ادارۀ امور آن را به عهدۀ دکتر پرویز ناتل خانلری گذارده بود. این اداره با دادن بورسهای تحصیلی به دانشجویان خارجی (امریکا، فرانسه، چکسلواکی، آلمان، هند و پاکستان و عراق) آمدن افرادی را که به تحصیل زبان و ادبیات فارسی علاقه داشتند ترغیب کرد و این کار اساسی که در راه ترویج زبان فارسی بهطور علمی و دانشگاهی مؤثر بود به فکر و ابتکار دکتر سیاسی و شمّ فرهنگی خاص دکتر خانلری در ایران آغاز شد.
تأسیس چاپخانۀ دانشگاه، کوی امیرآباد، خوابگاههای دانشجویان همه یادگار فکر بلند و نیّت مبارک دکتر سیاسی است.
دکتر سیاسی در مقام ریاست دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی و نیز دانشسرای عالی تا پیش از جدا شدن آن که بیش از بیست سال مدت گرفت، همواره بر این کوشش بود که اعتبار علمی و اهمیت جهانی زبان فارسی پایدار باشد. به این منظور برگزاری مراسم فرهنگی با اساس و دور از جنجال را میپذیرفت و از تبجیل و تجلیل استادان بنام خودداری نداشت.
تأسیس مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی نیز نمونۀ دیگری است از آن فکر و مرام. این مجله در طول مدتی که دکتر سیاسی بر آن اشراف و نظارت داشت منزلتی والا داشت.
🔸 یادش گرامی
┏━━━ 🌺 ━━━┓
⠀ @foalborz
┗━━━ 🌺 ━━━┛
https://historydocuments.ir/pic/attach_photo/16801.jpg
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
چهارم خردادماه سالروز درگذشت دکتر علیاکبر سیاسی
کتابخانۀ دکتر سیاسی
یکی از عجایب اتفاقات که در تاریخ کتابداری ایران روی داد امتناع دانشگاه تهران از پذیرفتن کتابخانۀ دکتر علیاکبر سیاسی در سال ۱۳۷۳ بود. پس از درگذشت دکتر سیاسی فرزند گرامی ایشان، دکتر فریدون سیاسی، استاد دانشکدۀ بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران به من تلفن فرمود و گفت پدرم وصیت یا توصیه کرده است که کتابخانۀ ایشان با نظر شما به هر کجا مصلحت میدانید داده شود.
گفتم طبیعی است که کتابخانۀ دانایی که مدت دوازده سال رئیس دانشگاه تهران و از آغاز تأسیس آن دانشگاه استاد آنجا و بعدها موجد کتابخانۀ مرکزی آنجا بوده است میباید در همین دانشگاه نگهداری شود؛ یعنی چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. پس بیدرنگی به دفتر رئیس دانشگاه وقت تلفن کردم. چون منشی ابا کرد که مستقیماً با هرکه بود صحبت کنم و بهانهای آورد ازقبیل اینکه در جلسه تشریف دارند، ناچار موضوع را گفتم تا به اطلاع ایشان برساند و یادآور شدم فردا برای آگاه شدن از این که کجا باید به انتقال کتابها اقدام کرد تلفن خواهم کرد.
فردا که تلفن کردم منشی گفت خدمتشان عرض کردم ولی جوابی نفرمودند، زیرا سرشان شلوغ بود. گفتم کی تلفن کنم؟ گفت سه چهار روز دیگر، زیرا پنجشنبه و جمعه در میان بود. دفعۀ سوم با لحن سرد و مخالفگونۀ منشی روبهرو شدم؛ زیرا تقریباً به این مضمون جواب داد که جناب آقای رئیس دانشگاه وقت نداشتند به موضوع رسیدگی بفرمایند. فهمیدم وقت تلف کردن است و این رئیس مصلحت نمیداند حتی کتابخانۀ سیاسی در خانۀ علمی و دستپرورد او به یادگار بماند.
به دکتر سیاسی (فریدون) تلفن زدم و گفتم قضیه این است و چشمم آب نمیخورد که هر قدر معطل شوید اقدامی بکنند. گفت پس چه کنیم؟ گفتم اگر موافق باشید با دانشگاه یزد صحبت میکنم. گفت به چه مناسبت؟ گفتم برای اینکه جدّ شما از مردم یزد بود. گفت بله بسیار مناسب است. پس با دکتر شاهی، رئیس قبلی دانشگاه یزد که در آن وقت رئیس کمیسیون ملّی یونسکو بود، صحبت کردم تا بدانم رئیس دانشگاه یزد کیست؟ معلوم شد دکتر وحدت به جای او آمده است. وحدت با نهایت علاقهمندی و انسانیت پذیرفت و کامیون فرستاد و کتابها به یزد حمل شد. چون کتابها به آنجا رسید، مجلسی آراست که اگر یادم نرفته باشد دکتر شاهی هم در آن حضور داشت. جای مناسبی برای کتابها اختیار و بهآراستگی تنظیم شده بود و مآلاً به درخواست آقای شمس، وکیل خاندان سیاسی و دکتر فریدون سیاسی هیئت امنایی برای کتابخانه معیّن شد و تجلیل مناسبی از رئیس دوازدهسالۀ دانشگاه تهران در زادگاه پدریاش انجام شد.
تردید نباید داشت که دانشگاه تهران بیش از همه به علیاصغر حکمت و دکتر علیاکبر سیاسی مدیون است و مطمئنم روزگاری این دو نام برای تاریخ دانشگاه ارزش واقعی خواهند یافت.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۹۶۰ - ۹۶۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
کتابخانۀ دکتر سیاسی
یکی از عجایب اتفاقات که در تاریخ کتابداری ایران روی داد امتناع دانشگاه تهران از پذیرفتن کتابخانۀ دکتر علیاکبر سیاسی در سال ۱۳۷۳ بود. پس از درگذشت دکتر سیاسی فرزند گرامی ایشان، دکتر فریدون سیاسی، استاد دانشکدۀ بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران به من تلفن فرمود و گفت پدرم وصیت یا توصیه کرده است که کتابخانۀ ایشان با نظر شما به هر کجا مصلحت میدانید داده شود.
گفتم طبیعی است که کتابخانۀ دانایی که مدت دوازده سال رئیس دانشگاه تهران و از آغاز تأسیس آن دانشگاه استاد آنجا و بعدها موجد کتابخانۀ مرکزی آنجا بوده است میباید در همین دانشگاه نگهداری شود؛ یعنی چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. پس بیدرنگی به دفتر رئیس دانشگاه وقت تلفن کردم. چون منشی ابا کرد که مستقیماً با هرکه بود صحبت کنم و بهانهای آورد ازقبیل اینکه در جلسه تشریف دارند، ناچار موضوع را گفتم تا به اطلاع ایشان برساند و یادآور شدم فردا برای آگاه شدن از این که کجا باید به انتقال کتابها اقدام کرد تلفن خواهم کرد.
فردا که تلفن کردم منشی گفت خدمتشان عرض کردم ولی جوابی نفرمودند، زیرا سرشان شلوغ بود. گفتم کی تلفن کنم؟ گفت سه چهار روز دیگر، زیرا پنجشنبه و جمعه در میان بود. دفعۀ سوم با لحن سرد و مخالفگونۀ منشی روبهرو شدم؛ زیرا تقریباً به این مضمون جواب داد که جناب آقای رئیس دانشگاه وقت نداشتند به موضوع رسیدگی بفرمایند. فهمیدم وقت تلف کردن است و این رئیس مصلحت نمیداند حتی کتابخانۀ سیاسی در خانۀ علمی و دستپرورد او به یادگار بماند.
به دکتر سیاسی (فریدون) تلفن زدم و گفتم قضیه این است و چشمم آب نمیخورد که هر قدر معطل شوید اقدامی بکنند. گفت پس چه کنیم؟ گفتم اگر موافق باشید با دانشگاه یزد صحبت میکنم. گفت به چه مناسبت؟ گفتم برای اینکه جدّ شما از مردم یزد بود. گفت بله بسیار مناسب است. پس با دکتر شاهی، رئیس قبلی دانشگاه یزد که در آن وقت رئیس کمیسیون ملّی یونسکو بود، صحبت کردم تا بدانم رئیس دانشگاه یزد کیست؟ معلوم شد دکتر وحدت به جای او آمده است. وحدت با نهایت علاقهمندی و انسانیت پذیرفت و کامیون فرستاد و کتابها به یزد حمل شد. چون کتابها به آنجا رسید، مجلسی آراست که اگر یادم نرفته باشد دکتر شاهی هم در آن حضور داشت. جای مناسبی برای کتابها اختیار و بهآراستگی تنظیم شده بود و مآلاً به درخواست آقای شمس، وکیل خاندان سیاسی و دکتر فریدون سیاسی هیئت امنایی برای کتابخانه معیّن شد و تجلیل مناسبی از رئیس دوازدهسالۀ دانشگاه تهران در زادگاه پدریاش انجام شد.
تردید نباید داشت که دانشگاه تهران بیش از همه به علیاصغر حکمت و دکتر علیاکبر سیاسی مدیون است و مطمئنم روزگاری این دو نام برای تاریخ دانشگاه ارزش واقعی خواهند یافت.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۹۶۰ - ۹۶۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایران بوم
سالگرد درگذشت هوشنگ سیحون (۵ خردادماه 1393)
هوشنگ سیحون، آثار معماری ارزشمندی دارد که تمامی آنها طی ۵ دهه گذشته ساخته شدهاند و در فهرست میراث ملی ایران به ثبت رسیدهاند. از جمله مهمترین آثار او، آرامگاههای فردوسی در توس، خیام در نیشابور و بوعلیسینا در همدان است.
هوشنگ سیحون، خالق بناهای ارزشمند بسیاری است. از آن جمله میتوان به آرامگاه بزرگانی چون خیام، کمال الملک، بوعلی سینا، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی خان پسیان و 10ها مقبره و آرامگاه دیگر و نیز طراحی بنای «موزه توس» در سال 1347 و همچنین ساختمان بانک سپه در میدان امامخمینی تهران اشاره کرد.
وی همچنین طراحی ساختمانهای سازمان نقشه برداری کل کشور، کارخانه نخ ریسی کوروس اخوان، کارخانه آرد مرشدی، مجتمع آموزشی یاغچی آباد، سینما آسیا، سینما سانترال، کارخانه کانادادرای (زمزم فعلی) در تهران و اهواز، کارخانه یخ سازی کورس اخوان و حدود 150 پروژه مسکونی خصوصی را بر عهده داشته است.
گفته میشود که سیحون طرح آرامگاه حکیم عمر خیام را مبتنی بر اصول ریاضی و مثلثاتی خیام، پایهگذاری و طراحی کرده است.
سیحون در خانوادهای آشنا با موسیقی به دنیا آمد. پدربزرگ او میرزا عبدالله فراهانی از پیشگامان موسیقی سنتی و معروف به پدر موسیقی سنتی ایران بود. مادر وی، مولود خانم، از نوازندگان تار و سه تار، و نیز دایی او مرحوم احمد عبادی، استاد بزرگ سه تار بود.
او پس از پایان تحصیل معماری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به دعوت آندره گدار (رئیس اداره باستانشناسی وقت ایران) برای ادامه تحصیل راهی پاریس میشود و در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس (بوزار) طی حدود 3 سال تحت تعلیم اوتلو زاوارونی به تکمیل دانش معماری خود میپردازد و در سال 1949 به درجه دکترای هنر میرسد.
او در بازگشت به ایران در سن 23 سالگی نخستین اثر معماری خود که بنای یادبودی بر آرامگاه بوعلی سینا بوده است را طراحی میکند.
سیحون در طول سالهای فعالیت خود عضو شورای ملی باستانشناسی، شورای عالی شهرسازی، شورای مرکزی تمام دانشگاههای ایران و کمیته بینالمللی ایکوموس بوده و به مدت 15 سال مسؤولیت مرمت بناهای تاریخی ایران را برعهده داشته است.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12739-hoshang-seihoon.html
@iranboom_ir
هوشنگ سیحون، آثار معماری ارزشمندی دارد که تمامی آنها طی ۵ دهه گذشته ساخته شدهاند و در فهرست میراث ملی ایران به ثبت رسیدهاند. از جمله مهمترین آثار او، آرامگاههای فردوسی در توس، خیام در نیشابور و بوعلیسینا در همدان است.
هوشنگ سیحون، خالق بناهای ارزشمند بسیاری است. از آن جمله میتوان به آرامگاه بزرگانی چون خیام، کمال الملک، بوعلی سینا، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی خان پسیان و 10ها مقبره و آرامگاه دیگر و نیز طراحی بنای «موزه توس» در سال 1347 و همچنین ساختمان بانک سپه در میدان امامخمینی تهران اشاره کرد.
وی همچنین طراحی ساختمانهای سازمان نقشه برداری کل کشور، کارخانه نخ ریسی کوروس اخوان، کارخانه آرد مرشدی، مجتمع آموزشی یاغچی آباد، سینما آسیا، سینما سانترال، کارخانه کانادادرای (زمزم فعلی) در تهران و اهواز، کارخانه یخ سازی کورس اخوان و حدود 150 پروژه مسکونی خصوصی را بر عهده داشته است.
گفته میشود که سیحون طرح آرامگاه حکیم عمر خیام را مبتنی بر اصول ریاضی و مثلثاتی خیام، پایهگذاری و طراحی کرده است.
سیحون در خانوادهای آشنا با موسیقی به دنیا آمد. پدربزرگ او میرزا عبدالله فراهانی از پیشگامان موسیقی سنتی و معروف به پدر موسیقی سنتی ایران بود. مادر وی، مولود خانم، از نوازندگان تار و سه تار، و نیز دایی او مرحوم احمد عبادی، استاد بزرگ سه تار بود.
او پس از پایان تحصیل معماری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به دعوت آندره گدار (رئیس اداره باستانشناسی وقت ایران) برای ادامه تحصیل راهی پاریس میشود و در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس (بوزار) طی حدود 3 سال تحت تعلیم اوتلو زاوارونی به تکمیل دانش معماری خود میپردازد و در سال 1949 به درجه دکترای هنر میرسد.
او در بازگشت به ایران در سن 23 سالگی نخستین اثر معماری خود که بنای یادبودی بر آرامگاه بوعلی سینا بوده است را طراحی میکند.
سیحون در طول سالهای فعالیت خود عضو شورای ملی باستانشناسی، شورای عالی شهرسازی، شورای مرکزی تمام دانشگاههای ایران و کمیته بینالمللی ایکوموس بوده و به مدت 15 سال مسؤولیت مرمت بناهای تاریخی ایران را برعهده داشته است.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12739-hoshang-seihoon.html
@iranboom_ir
Forwarded from ایران بوم
بناهای ماندگار «هوشنگ سیحون» در ایران
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/35550
هوشنگ سیحون خالق بناهای معروفی در ایران است و آرامگاه برخی از مشاهیر ایران به دست او طراحی شده است.
به گزارش ایسنا، هوشنگ سیحون در طول فعالیت خود در ایران، بناهای مشهوری را طراحی کرد. توجه به شخصیتی که بنا برای او ساخته میشد، از ویژگیهای کار هوشنگ سیحون بود.
آرامگاه خیام
آرامگاه کنونی خیام در شهر نیشابور از شاخصترین کارهای هوشنگ سیحون است. این آرامگاه در باغی که مقبره امامزاده محروق، از نوادگان امام سجاد (ع) در آن واقع است، قرار گرفته؛ این باغ در زمان حیات خیام در محله شادیاخ نیشابور بوده است. آرامگاه یا بنای یادبود خیام از ساختمانهای شاخص طراحی شده در ایران است.
هوشنگ سیحون خود درباره این بنا گفته بود: «آرامگاه خیام در باغ امامزاده محروق نیشابور قرار داشت. اولین کاری که باید انجام میدادم این بود که به گونهای طراحی کنم که آرامگاه خیام و امامزاده محروق تداخل پیدا نکنند؛ به همین منظور من برای باغ محوری عرضی تعریف کردم تا آرامگاه را که در گوشه شمال شرقی باغ قرار داشت از امامزاده جدا کنم. من مکانی در باغ را که اختلاف ارتفاع سه متری نسبت به درختان زردآلوی باغ داشت انتخاب کردم، چون این مکان سه متر پائینتر قرار دارد و فصل بهار شکوفههای زردآلو روی مزار میریزد. خیام ریاضیدان، منجم و ادیب بود؛ سعی داشتم که این سه جنبه شخصیتی در مزارش تجلی پیدا کند.»
آرامگاه نادرشاه افشار
آرامگاه نادرشاه بنایی است در مجموعه باغ موزه نادری در شهر مشهد که به یادبود نادرشاه افشار در سال ۱۳۴۲ خورشیدی توسط هوشنگ سیحون طراحی و ساخته شده است. ساختمان آرامگاه نادرشاه از قسمت مرکزی که محل تدفین نادرشاه است و دو تالار موزه تشکیل شده که یکی از آنها موزه اسلحه دورههای مختلف تاریخ ایران و دیگری موزه اسلحه و آثار مربوط به دوران نادرشاه را نمایش میدهد.
ساختمان جدید آرامگاه نادرشاه افشار در تاریخ ۱۲ فروردین ماه سال ۱۳۴۲ به همت انجمن آثار ملی ایران در باغ نادری بازگشایی شد.
آرامگاه کمالالملک
آرامگاه کمالالملک از دیگر بناهای طراحی شده توسط هوشنگ سیحون است. این بنا در شهر نیشابور (مدفن کمالالملک) قرار گرفته است. موقعیت این بنا در نزدیکی آرامگاه عطار نیشابوری در محله شادیاخ در نیشابور (شهر کهن) و موقعیت کنونی در خیابان عرفان (نیشابور) است.
حجم بنا از قوسهایی متقاطع که بر روی اقطار مربع زده شدهاند پدید آمده که این قوسهای متقاطع، «تاقهای چهاربخش» را که در معماری سنتی ایران بسیار دیده شدهاند تداعی میکنند و احتمالاً منبع الهام طراح نیز بوده است. طراح با بهرهگیری خلاقانه از قوس و با پیچشی که در ایده کلی آن ایجاد کرده، به نتیجهای ظاهراً متفاوت با هندسهای پیچیده دست یافته است. این طرح نوآورانه با بهکارگیری سازه پوستهای بتنی اجرا شده است. این بنا در مراسمی در تاریخ ۱۲ فروردین ۱۳۴۲ خورشیدی رونمایی شد.
آرامگاه ابوعلی سینا
آرامگاه ابوعلی سینا که در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۶ به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده، از دیگر آثار به جا مانده از هوشنگ سیحون است. این بنا به سبک معماری «قرنی» که بوعلی سینا در آن میزیسته از روی قدیمیترین بنای تاریخدار اسلامی یعنی برج گنبد قابوس در شهر گنبد کاووس اقتباس شده است.
باغچههای این بنا متاثر از باغهای ایرانی، آبنماها الهام گرفته از حوض خانههای سنتی و نمایی با روکار سنگهای حجیم و خشن خارا که با سنگ گرانیت کوهستان الوند آراسته شده و نمایان کننده کاخهای باستانی ایرانیان است. کار ساخت این بنا در سال ۱۳۳۳ هجری شمسی به پایان رسید.
به گزارش ایسنا، هوشنگ سیحون، معمار و نقاش ایرانی در یکم شهریور ماه 1299 در تهران متولد شد.خانوادهی او اهل هنر موسیقی بودند و پدربزرگش، میرزا عبدالله فراهانی از پیشگامان موسیقی سنتی بود. سیحون پس از پایان تحصیلاتش در رشتهی معماری دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به دعوت رییس ادارهی باستانشناسی برای ادامهی تحصیل به فرانسه سفر میکند و سه سال در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس تحصیل میکند و موفق به دریافت مدرک دکترا میشود.
او پس از بازگشت به ایران یک دوره به ریاست دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران منصوب شد که از فعالیتهای او تاسیس سه رشتهی شهرسازی، تئاتر و موسیقی بود. او در 23 سالگی، نخستین اثر معماری خود را که بنای یادبودی برای آرامگاه ابوعلیسینا بود، طراحی کرد.
همچنین از آثار معروف این معمار ایرانی میتوان به آرامگاه کمالالملک، خیام، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی پسیان، بنای موزهی توس و ساختمان بانک سپه در میدان توپخانهی تهران اشاره کرد.
این معمار ایرانی روز پنجم خرداد ماه 1393 در خارج از کشور درگذشت.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12740-
@iranboom_ir
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/35550
هوشنگ سیحون خالق بناهای معروفی در ایران است و آرامگاه برخی از مشاهیر ایران به دست او طراحی شده است.
به گزارش ایسنا، هوشنگ سیحون در طول فعالیت خود در ایران، بناهای مشهوری را طراحی کرد. توجه به شخصیتی که بنا برای او ساخته میشد، از ویژگیهای کار هوشنگ سیحون بود.
آرامگاه خیام
آرامگاه کنونی خیام در شهر نیشابور از شاخصترین کارهای هوشنگ سیحون است. این آرامگاه در باغی که مقبره امامزاده محروق، از نوادگان امام سجاد (ع) در آن واقع است، قرار گرفته؛ این باغ در زمان حیات خیام در محله شادیاخ نیشابور بوده است. آرامگاه یا بنای یادبود خیام از ساختمانهای شاخص طراحی شده در ایران است.
هوشنگ سیحون خود درباره این بنا گفته بود: «آرامگاه خیام در باغ امامزاده محروق نیشابور قرار داشت. اولین کاری که باید انجام میدادم این بود که به گونهای طراحی کنم که آرامگاه خیام و امامزاده محروق تداخل پیدا نکنند؛ به همین منظور من برای باغ محوری عرضی تعریف کردم تا آرامگاه را که در گوشه شمال شرقی باغ قرار داشت از امامزاده جدا کنم. من مکانی در باغ را که اختلاف ارتفاع سه متری نسبت به درختان زردآلوی باغ داشت انتخاب کردم، چون این مکان سه متر پائینتر قرار دارد و فصل بهار شکوفههای زردآلو روی مزار میریزد. خیام ریاضیدان، منجم و ادیب بود؛ سعی داشتم که این سه جنبه شخصیتی در مزارش تجلی پیدا کند.»
آرامگاه نادرشاه افشار
آرامگاه نادرشاه بنایی است در مجموعه باغ موزه نادری در شهر مشهد که به یادبود نادرشاه افشار در سال ۱۳۴۲ خورشیدی توسط هوشنگ سیحون طراحی و ساخته شده است. ساختمان آرامگاه نادرشاه از قسمت مرکزی که محل تدفین نادرشاه است و دو تالار موزه تشکیل شده که یکی از آنها موزه اسلحه دورههای مختلف تاریخ ایران و دیگری موزه اسلحه و آثار مربوط به دوران نادرشاه را نمایش میدهد.
ساختمان جدید آرامگاه نادرشاه افشار در تاریخ ۱۲ فروردین ماه سال ۱۳۴۲ به همت انجمن آثار ملی ایران در باغ نادری بازگشایی شد.
آرامگاه کمالالملک
آرامگاه کمالالملک از دیگر بناهای طراحی شده توسط هوشنگ سیحون است. این بنا در شهر نیشابور (مدفن کمالالملک) قرار گرفته است. موقعیت این بنا در نزدیکی آرامگاه عطار نیشابوری در محله شادیاخ در نیشابور (شهر کهن) و موقعیت کنونی در خیابان عرفان (نیشابور) است.
حجم بنا از قوسهایی متقاطع که بر روی اقطار مربع زده شدهاند پدید آمده که این قوسهای متقاطع، «تاقهای چهاربخش» را که در معماری سنتی ایران بسیار دیده شدهاند تداعی میکنند و احتمالاً منبع الهام طراح نیز بوده است. طراح با بهرهگیری خلاقانه از قوس و با پیچشی که در ایده کلی آن ایجاد کرده، به نتیجهای ظاهراً متفاوت با هندسهای پیچیده دست یافته است. این طرح نوآورانه با بهکارگیری سازه پوستهای بتنی اجرا شده است. این بنا در مراسمی در تاریخ ۱۲ فروردین ۱۳۴۲ خورشیدی رونمایی شد.
آرامگاه ابوعلی سینا
آرامگاه ابوعلی سینا که در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۶ به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده، از دیگر آثار به جا مانده از هوشنگ سیحون است. این بنا به سبک معماری «قرنی» که بوعلی سینا در آن میزیسته از روی قدیمیترین بنای تاریخدار اسلامی یعنی برج گنبد قابوس در شهر گنبد کاووس اقتباس شده است.
باغچههای این بنا متاثر از باغهای ایرانی، آبنماها الهام گرفته از حوض خانههای سنتی و نمایی با روکار سنگهای حجیم و خشن خارا که با سنگ گرانیت کوهستان الوند آراسته شده و نمایان کننده کاخهای باستانی ایرانیان است. کار ساخت این بنا در سال ۱۳۳۳ هجری شمسی به پایان رسید.
به گزارش ایسنا، هوشنگ سیحون، معمار و نقاش ایرانی در یکم شهریور ماه 1299 در تهران متولد شد.خانوادهی او اهل هنر موسیقی بودند و پدربزرگش، میرزا عبدالله فراهانی از پیشگامان موسیقی سنتی بود. سیحون پس از پایان تحصیلاتش در رشتهی معماری دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به دعوت رییس ادارهی باستانشناسی برای ادامهی تحصیل به فرانسه سفر میکند و سه سال در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس تحصیل میکند و موفق به دریافت مدرک دکترا میشود.
او پس از بازگشت به ایران یک دوره به ریاست دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران منصوب شد که از فعالیتهای او تاسیس سه رشتهی شهرسازی، تئاتر و موسیقی بود. او در 23 سالگی، نخستین اثر معماری خود را که بنای یادبودی برای آرامگاه ابوعلیسینا بود، طراحی کرد.
همچنین از آثار معروف این معمار ایرانی میتوان به آرامگاه کمالالملک، خیام، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی پسیان، بنای موزهی توس و ساختمان بانک سپه در میدان توپخانهی تهران اشاره کرد.
این معمار ایرانی روز پنجم خرداد ماه 1393 در خارج از کشور درگذشت.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12740-
@iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
بناهای ماندگار «هوشنگ سیحون» در ایران
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12740-bana-ha-mandegar-hoshang-
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12740-bana-ha-mandegar-hoshang-
@iranboom_ir
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
گرشاسب
▪️جا دارد که در اینجا اشارهای شود به این پهلوان کهن که به دوران هندوایرانی تعلق دارد. افسانههای مربوط به این شخصیت پیشزردشتی وارد روایتهای دینی شده و رنگ زردشتی به خود گرفته است و گونههای متفاوت این روایتها باعث شده است که زمان و شخصیت گرشاسب در تاریخ اساطیری به آسانی قابل تشخیص نباشد.
گرشاسب پسر ثریته است. ثریته تواناترین مرد از خاندان سام است و سومین کسی است از میان مردمان که هوم را مطابق آیین میفشارد و به پاداش این کار صاحب دو پسر میشود: یکی اورواخشیهٔ قانونگذار و دیگری گرشاسبِ گیسوَر (دارای موی مجعد)، نرمنش (دلاور)، گُرزور و نیرومندترین مردان. بنابراین از نظر زمانی در این روایت، گرشاسب پس از جمشید و فریدون و پیش از زردشت است. گرشاسب بخشی از فرّهٔ جمشید را دریافت میکند و همان طور که پیش از این گذشت، با اینکه فریدون بـر ضحاک پیروز میشود، نابودی ضحاک در هزارههای پایانی جهان پس از بند گسستن او به دست گرشاسب خواهد بود.
▪️دلاوریهای گرشاسب با کشتن اژدهای شاخدار آغاز میشود. گرشاسب به هنگام نیمروز در ظرفی آهنین بر پشت اژدهای شاخدار غذا میپزد. اژدها از گرمای آتش میجهد و گرشاسب هراسان به کناری میشتابد و در این نبرد، آتش
آزرده میشود. گرشاسب در کنار دریای فراخکرد، دیو اژدها مانند یعنی گَنْدَرْو زرّینپاشنه را از پای در میآورد. بر خانهٔ بزرگ او یورش میبرد و هیتاسب زرّینتاج را که قاتل برادرش اورواخشیه است میکشد. رام کردن باد، بازداشتن مرغ بال گسترده و از میان بردن راهزنان غولپیکر نیز جزء کارهای قهرمانی اوست.
▪️گرشاسب سپس از پری خناثئیتی در کابلستان فریب میخورد و به او میپیوندد و با بیاحترامی به آتش که قبلاً بدان اشاره شد جزء گناهکاران میشود و با وجود جاودانه بودن، وقتی نوهین تورانی در دشتی در زابلستان تیری به او میزند، او به خواب فرومیرود و تا آخر جهان در این حالت بیهوشی باقی خواهد ماند. پیکر گرشاسب را فروهرها محافظت میکنند تا در هزارهٔ اوشیدرماه وقتی که ضحاک زنجیر خود را گسست و به آزار آفریدههای گیتی پرداخت، امشاسپندان و ایزدان بر سر پیکر گرشاسب بروند و او را از خواب بیدار کنند تا او گرز بر ضحاک کوبد و نابودش کند.
تاریخ اساطیری ایران، صص ۵۷_۵۸
استاد ژاله آموزگار
مطالب این رسانه را دربارهٔ کتاب ملّی ایرانیان با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
گرشاسب
▪️جا دارد که در اینجا اشارهای شود به این پهلوان کهن که به دوران هندوایرانی تعلق دارد. افسانههای مربوط به این شخصیت پیشزردشتی وارد روایتهای دینی شده و رنگ زردشتی به خود گرفته است و گونههای متفاوت این روایتها باعث شده است که زمان و شخصیت گرشاسب در تاریخ اساطیری به آسانی قابل تشخیص نباشد.
گرشاسب پسر ثریته است. ثریته تواناترین مرد از خاندان سام است و سومین کسی است از میان مردمان که هوم را مطابق آیین میفشارد و به پاداش این کار صاحب دو پسر میشود: یکی اورواخشیهٔ قانونگذار و دیگری گرشاسبِ گیسوَر (دارای موی مجعد)، نرمنش (دلاور)، گُرزور و نیرومندترین مردان. بنابراین از نظر زمانی در این روایت، گرشاسب پس از جمشید و فریدون و پیش از زردشت است. گرشاسب بخشی از فرّهٔ جمشید را دریافت میکند و همان طور که پیش از این گذشت، با اینکه فریدون بـر ضحاک پیروز میشود، نابودی ضحاک در هزارههای پایانی جهان پس از بند گسستن او به دست گرشاسب خواهد بود.
▪️دلاوریهای گرشاسب با کشتن اژدهای شاخدار آغاز میشود. گرشاسب به هنگام نیمروز در ظرفی آهنین بر پشت اژدهای شاخدار غذا میپزد. اژدها از گرمای آتش میجهد و گرشاسب هراسان به کناری میشتابد و در این نبرد، آتش
آزرده میشود. گرشاسب در کنار دریای فراخکرد، دیو اژدها مانند یعنی گَنْدَرْو زرّینپاشنه را از پای در میآورد. بر خانهٔ بزرگ او یورش میبرد و هیتاسب زرّینتاج را که قاتل برادرش اورواخشیه است میکشد. رام کردن باد، بازداشتن مرغ بال گسترده و از میان بردن راهزنان غولپیکر نیز جزء کارهای قهرمانی اوست.
▪️گرشاسب سپس از پری خناثئیتی در کابلستان فریب میخورد و به او میپیوندد و با بیاحترامی به آتش که قبلاً بدان اشاره شد جزء گناهکاران میشود و با وجود جاودانه بودن، وقتی نوهین تورانی در دشتی در زابلستان تیری به او میزند، او به خواب فرومیرود و تا آخر جهان در این حالت بیهوشی باقی خواهد ماند. پیکر گرشاسب را فروهرها محافظت میکنند تا در هزارهٔ اوشیدرماه وقتی که ضحاک زنجیر خود را گسست و به آزار آفریدههای گیتی پرداخت، امشاسپندان و ایزدان بر سر پیکر گرشاسب بروند و او را از خواب بیدار کنند تا او گرز بر ضحاک کوبد و نابودش کند.
تاریخ اساطیری ایران، صص ۵۷_۵۸
استاد ژاله آموزگار
مطالب این رسانه را دربارهٔ کتاب ملّی ایرانیان با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
ششم خردادماه سالروز درگذشت محمّد قروینی
موقعی که قزوینی جوان در تهران بود تحقیقات در ایران پایۀ درست و استواری نداشت. نهایت کارهایی که بتوان به آنها تحقیق نام نهاد کتابهای تاریخ تبریز نادرمیرزا، آثار عجم فرصةالدوله، ابدعالبدایع شمسالعلماء، تاریخ شعرای ذکاءالملک اوّل و نوع آن آثار بود. کتابخانهای هم در ایران نبود که کارگشا باشد. کتابخانۀ سلطنتی برای مراجعۀ مردم نبود. مجلّات و نشریات اروپایی که خاص مباحث شرقشناسی بود به ایران نمیرسید، تحقیقات ایرانی در آن وقت مفهومی نداشت. حتی تصحیح متون پایۀ نااستواری داشت.
قزوینی چون به دریای علم فرنگ رسید و از زلال آن نوشید، جان گرفت از نشست و برخاست با بزرگان و شرقشناسانی که در انگلیس بودند روش علمی را آموخت. از خزانههای کتب لندن و کمبریج بهرهوریها یافت، با تورّق دورههای مجلّههای شرقشناسی بر مطالب مقالههای گذشتگان پیش از خود وقوف پیدا کرد. از دیدن و خواندن مجموعهها با راه و روش تحقیق آشنا شد. با دستمزدهای ناچیزی که از قبل همکاری با ادوارد براون به او میرسید امرار معاش میکرد، ولی استمرار خدمات علمی او تضمین شده بود. سالها پس از آن هم از اوقاف گیب مبالغی بابت حق تصحیح جهانگشای جوینی دریافت کرد.
در دورۀ جنگ جهانی اوّل از پاریس به برلن رفت. رفتن قزوینی به برلن برای او فوز عظیمی بود از باب اینکه توانست نسخ خطی آلمان را تا حدودی که اوضاع جنگ اجازه میداد ببیند. جز این فرصتی دلپسند بود که با مستشرقان معتبر آلمان مانند نولدکه و مارکوارت و روزن و میتوخ و دیگران همنشینی و همسخنی داشته باشد و از راه و روش بسیار مستحکم و کممانند آنان در تحقیقات مستفید شود. روش مطالعات آلمانی در شرقشناسی همیشه شهرت داشت و معتبر بوده است.
از یادگارهای مهم قزوینی که ماندگار خواهد بود یادداشتهای علمی و انتقادی اوست که در ده جلد چاپ شده است و اصل آنها در کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران نگاهداری میشود.
این یادداشتها باید الگوی همیشگی برای کلیۀ دانشجویانی باشد که در رشتههای تحقیقات ایرانی تحصیل میکنند. میباید معلّمان بروند و آنها را به دانشجویان خود نشان بدهند و روش «برگهنویسی علمی» درست از روی آنها تبیین و توضیح بشود.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۸۰ - ۸۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
موقعی که قزوینی جوان در تهران بود تحقیقات در ایران پایۀ درست و استواری نداشت. نهایت کارهایی که بتوان به آنها تحقیق نام نهاد کتابهای تاریخ تبریز نادرمیرزا، آثار عجم فرصةالدوله، ابدعالبدایع شمسالعلماء، تاریخ شعرای ذکاءالملک اوّل و نوع آن آثار بود. کتابخانهای هم در ایران نبود که کارگشا باشد. کتابخانۀ سلطنتی برای مراجعۀ مردم نبود. مجلّات و نشریات اروپایی که خاص مباحث شرقشناسی بود به ایران نمیرسید، تحقیقات ایرانی در آن وقت مفهومی نداشت. حتی تصحیح متون پایۀ نااستواری داشت.
قزوینی چون به دریای علم فرنگ رسید و از زلال آن نوشید، جان گرفت از نشست و برخاست با بزرگان و شرقشناسانی که در انگلیس بودند روش علمی را آموخت. از خزانههای کتب لندن و کمبریج بهرهوریها یافت، با تورّق دورههای مجلّههای شرقشناسی بر مطالب مقالههای گذشتگان پیش از خود وقوف پیدا کرد. از دیدن و خواندن مجموعهها با راه و روش تحقیق آشنا شد. با دستمزدهای ناچیزی که از قبل همکاری با ادوارد براون به او میرسید امرار معاش میکرد، ولی استمرار خدمات علمی او تضمین شده بود. سالها پس از آن هم از اوقاف گیب مبالغی بابت حق تصحیح جهانگشای جوینی دریافت کرد.
در دورۀ جنگ جهانی اوّل از پاریس به برلن رفت. رفتن قزوینی به برلن برای او فوز عظیمی بود از باب اینکه توانست نسخ خطی آلمان را تا حدودی که اوضاع جنگ اجازه میداد ببیند. جز این فرصتی دلپسند بود که با مستشرقان معتبر آلمان مانند نولدکه و مارکوارت و روزن و میتوخ و دیگران همنشینی و همسخنی داشته باشد و از راه و روش بسیار مستحکم و کممانند آنان در تحقیقات مستفید شود. روش مطالعات آلمانی در شرقشناسی همیشه شهرت داشت و معتبر بوده است.
از یادگارهای مهم قزوینی که ماندگار خواهد بود یادداشتهای علمی و انتقادی اوست که در ده جلد چاپ شده است و اصل آنها در کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران نگاهداری میشود.
این یادداشتها باید الگوی همیشگی برای کلیۀ دانشجویانی باشد که در رشتههای تحقیقات ایرانی تحصیل میکنند. میباید معلّمان بروند و آنها را به دانشجویان خود نشان بدهند و روش «برگهنویسی علمی» درست از روی آنها تبیین و توضیح بشود.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۸۰ - ۸۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
تحقیقِ درست
اگر با این همه محقق که در روزگار ما هست هنوز ادب تحقیقی ما سست و بیمایه به نظر میآید جای دریغ است، اما علت آن است که داعیهداران زمان ما کار تحقیق را زیاد آسان و خوارمایه گرفتهاند. تا ۳۰ سالی پیش که هنوز این همه محقق در بین ما ظهور نکرده بود کسانی مانند محمد قزوینی و همگنان او، اگر تحقیقی در مسائل ادبی و تاریخی میکردند دقیق و استوار بود. کار این گونه محققان اگر بسیار نبود و به کندی و آهستگی پیش میرفت؛ اما روشن و درست بود و تا حد زیادی مایهی خرسندی و اطمینان میگشت. چنان محققی چون شوقِ طلب و دردِ تحقیق داشت با دقت و حوصلهی تمام در کشف مطالب و حل دشواریها اهتمام میورزید حتی اتفاق میافتاد که برای یافتن اصل و تمام شعری تازی که در جهانگشای جوینی آمده بود، چندین سال وقت و عمر میگذرانید. این مایه، شور و شوق البته مایهی حیرت است؛ اما تا چنین شور و شوقی در محقق نباشد کار او نمیتواند مایهی یقین و موجب اطمینان اهلنظر واقع گردد و حقیقت آن است که همین شور و شوق و دقت و حوصلهی شگرف است که کار محققان بزرگی مانند شامپولیون وانکیتل دوپرون و فوستل دوکولانژ و بسیاری از همگنان آنها را شکوه و عظمت جاودانه بخشیده است.
اما از این همه شور و شوق که در کسانی مانند محمد قزوینی با دقت و احتیاطی نزدیک به سرحد وسواس همراه بود، در بسیاری از محققان ما امروزه تقریباً هیچ نمانده است و از این رو است که کار بیشتر محققان ما امروز بیش و کم سست و ضعیف و آمیخته با بیدردی و شتابکاری است. این بیدردی و شتابکاری که آفت عمدهی کارِ درست است، امروز چنان بر ما چیره گشته است که حتی شور و شوق و درد و ذوق دانشطلبی و حقیقتجویی را از کسانی نیز که از عهدهی کار درست برمیآیند، باز گرفته است و ادب تحقیقی ما را چنان ضعیف و بیمایه کرده است.
این شتابکاری، محققان ما را به کجا میبرد؟ نخست به بیرسمی که آغاز سرگشتگی است؛ زیرا هر نکتهای که مورد تحقیق اهلنظر است خود مسئلهای دیگر است و راه دیگر دارد که محقق باید رسم و راه غور و تحقیق در آن را بیابد؛ اما آنکه مجال اندیشه و تأمل ندارد، این رسم و راه را نمیجوید و ناچار دستوری و قالبی ساخته و پرداخته را در تحقیق پیش میکشد و کار او یکنواخت و قالبی و گاه پوچ و بیفایده میشود. این دستور و قاعدهی ساخته و پرداخته، هماکنون در کار بعضی از محققان ما هست و کار آنها به همین سبب سست و پست و بیحاصل و یکنواخت شده است.
آنجا که تحقیق دربارهی شخصی گمنام یا نامآور مورد نظر است محقق ما دیگر به خود زحمت نمیدهد تا معلوم بدارد در تحقیق حال او چه نکتههاست که باید روشن کرد و کدام مطلب هست که هیچ به جستوجو و پژوهش نمیارزد؟ اگر آنکه احوال او مورد نظر است شاعری یا نویسندهای است، به آسانی میتوان راجع به او کتاب کلان و شاید در چندین مجلد نوشت! اما چگونه؟ این را محقق عالیشأنِ شتابکار ما به آسانی و از روی دستور و قاب معین میتواند انجام بدهد: دربارهی نام و لقب وی، دربارهی تاریخ ولادت و وفات وی، دربارهی معاصران و ممدوحان وی و دربارهی شمارهی آثار و سایر احوال وی، اختلافهایی را که همیشه در سخنان تذکرهنویسان هست ذکر میکنند و بدون اینکه بخواهد یا بتواند در آن سخنان داوری کند آن همه را به ترتیب گرد میآورد و مخصوصاً به بهانهی آنکه اوضاع و احوال محیط و عصر و اقلیم و زمانهی او را روشن کند، تمام اطلاعاتی را که در کتابهای تاریخ و کتابهای مسالک و ممالک در باب شهر و دیار آن شاعر و نویسنده آمده است به تفصیل، بیهیچ نقدی و تحقیقی، نقل میکند و گمان میبرد که با گردآوردن چنین کتابی، حقیقت حال آن شاعر و نویسنده را تا آنجا که ممکن هست، دریافته است و نکتهای ناگفته و ناشناخته باز نگذاشته است و غافل است که از این تحقیق دستوری و قالبی بیروح و کم مغز، هیچچیز تازهای در باب آن نویسنده و شاعر معلوم نشده است و در واقع تحقیق و جستوجوی او حاصلی نداشته است.
#علامهمحمدقزوینی
#علامهقزوینی
#استاددکترعبدالحسینزرینکوب
#یادبود_بزرگان
یادداشتها و اندیشهها؛ از مقالات، نقدها و اشارات؛ دکتر عبدالحسین زرینکوب؛ جاویدان؛ ۲۵۳۶: ۹تا۱۱.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
اگر با این همه محقق که در روزگار ما هست هنوز ادب تحقیقی ما سست و بیمایه به نظر میآید جای دریغ است، اما علت آن است که داعیهداران زمان ما کار تحقیق را زیاد آسان و خوارمایه گرفتهاند. تا ۳۰ سالی پیش که هنوز این همه محقق در بین ما ظهور نکرده بود کسانی مانند محمد قزوینی و همگنان او، اگر تحقیقی در مسائل ادبی و تاریخی میکردند دقیق و استوار بود. کار این گونه محققان اگر بسیار نبود و به کندی و آهستگی پیش میرفت؛ اما روشن و درست بود و تا حد زیادی مایهی خرسندی و اطمینان میگشت. چنان محققی چون شوقِ طلب و دردِ تحقیق داشت با دقت و حوصلهی تمام در کشف مطالب و حل دشواریها اهتمام میورزید حتی اتفاق میافتاد که برای یافتن اصل و تمام شعری تازی که در جهانگشای جوینی آمده بود، چندین سال وقت و عمر میگذرانید. این مایه، شور و شوق البته مایهی حیرت است؛ اما تا چنین شور و شوقی در محقق نباشد کار او نمیتواند مایهی یقین و موجب اطمینان اهلنظر واقع گردد و حقیقت آن است که همین شور و شوق و دقت و حوصلهی شگرف است که کار محققان بزرگی مانند شامپولیون وانکیتل دوپرون و فوستل دوکولانژ و بسیاری از همگنان آنها را شکوه و عظمت جاودانه بخشیده است.
اما از این همه شور و شوق که در کسانی مانند محمد قزوینی با دقت و احتیاطی نزدیک به سرحد وسواس همراه بود، در بسیاری از محققان ما امروزه تقریباً هیچ نمانده است و از این رو است که کار بیشتر محققان ما امروز بیش و کم سست و ضعیف و آمیخته با بیدردی و شتابکاری است. این بیدردی و شتابکاری که آفت عمدهی کارِ درست است، امروز چنان بر ما چیره گشته است که حتی شور و شوق و درد و ذوق دانشطلبی و حقیقتجویی را از کسانی نیز که از عهدهی کار درست برمیآیند، باز گرفته است و ادب تحقیقی ما را چنان ضعیف و بیمایه کرده است.
این شتابکاری، محققان ما را به کجا میبرد؟ نخست به بیرسمی که آغاز سرگشتگی است؛ زیرا هر نکتهای که مورد تحقیق اهلنظر است خود مسئلهای دیگر است و راه دیگر دارد که محقق باید رسم و راه غور و تحقیق در آن را بیابد؛ اما آنکه مجال اندیشه و تأمل ندارد، این رسم و راه را نمیجوید و ناچار دستوری و قالبی ساخته و پرداخته را در تحقیق پیش میکشد و کار او یکنواخت و قالبی و گاه پوچ و بیفایده میشود. این دستور و قاعدهی ساخته و پرداخته، هماکنون در کار بعضی از محققان ما هست و کار آنها به همین سبب سست و پست و بیحاصل و یکنواخت شده است.
آنجا که تحقیق دربارهی شخصی گمنام یا نامآور مورد نظر است محقق ما دیگر به خود زحمت نمیدهد تا معلوم بدارد در تحقیق حال او چه نکتههاست که باید روشن کرد و کدام مطلب هست که هیچ به جستوجو و پژوهش نمیارزد؟ اگر آنکه احوال او مورد نظر است شاعری یا نویسندهای است، به آسانی میتوان راجع به او کتاب کلان و شاید در چندین مجلد نوشت! اما چگونه؟ این را محقق عالیشأنِ شتابکار ما به آسانی و از روی دستور و قاب معین میتواند انجام بدهد: دربارهی نام و لقب وی، دربارهی تاریخ ولادت و وفات وی، دربارهی معاصران و ممدوحان وی و دربارهی شمارهی آثار و سایر احوال وی، اختلافهایی را که همیشه در سخنان تذکرهنویسان هست ذکر میکنند و بدون اینکه بخواهد یا بتواند در آن سخنان داوری کند آن همه را به ترتیب گرد میآورد و مخصوصاً به بهانهی آنکه اوضاع و احوال محیط و عصر و اقلیم و زمانهی او را روشن کند، تمام اطلاعاتی را که در کتابهای تاریخ و کتابهای مسالک و ممالک در باب شهر و دیار آن شاعر و نویسنده آمده است به تفصیل، بیهیچ نقدی و تحقیقی، نقل میکند و گمان میبرد که با گردآوردن چنین کتابی، حقیقت حال آن شاعر و نویسنده را تا آنجا که ممکن هست، دریافته است و نکتهای ناگفته و ناشناخته باز نگذاشته است و غافل است که از این تحقیق دستوری و قالبی بیروح و کم مغز، هیچچیز تازهای در باب آن نویسنده و شاعر معلوم نشده است و در واقع تحقیق و جستوجوی او حاصلی نداشته است.
#علامهمحمدقزوینی
#علامهقزوینی
#استاددکترعبدالحسینزرینکوب
#یادبود_بزرگان
یادداشتها و اندیشهها؛ از مقالات، نقدها و اشارات؛ دکتر عبدالحسین زرینکوب؛ جاویدان؛ ۲۵۳۶: ۹تا۱۱.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
تاریخِ نادانیِ ما
▪️وقتی که علّامه محمّد قزوینی ( ۱۲۹۴_ ۱۳۶۸ ه.ق) بعد از عمری تحصیلاتِ حوزوی در ایران و سالها پژوهش در اروپا و حشر و نشر با بزرگترین خاورشناسانِ جهان و نشرِ آنهمه آثار تاریخی و ادبی فارسی و عربی و فراهم آوردن آنهمه یادداشتها به ایران بازگشت، ارادتمندان او، امثال سید حسن تقیزاده و بدیعالزّمان فروزانفر، خواستند برای او ممرِّ معیشتی فراهم سازند که او پیرانهسر از گرسنگی نمیرد. مصلحت در آن دیدند که ایشان را به استادی دانشگاه تهران دعوت کنند. مجلسی برای همین امر در دانشگاه تهران تشکیل شد که در آن تقیزاده و فروزانفر و همهٔ بزرگان عصر در آن جمع بودند. از علّامهٔ قزوینی نیز خواهش کرده بودند که به آن مجلس درآید. سرانجام مسألهٔ استادی ایشان را مطرح کردند و قرار شد که شورای دانشگاه این موضوع را تصویب کند. هریک از بزرگان دقایقی چند در فضایل علمی ایشان و جایگاه جهانی ایشان در حوزهٔ پژوهشهای ایرانی و اسلامی، سخن گفت و همگی به دانشگاه تهران تبریک گفتند که علّامهٔ قزوینی چنین افتخاری را به دانشگاه داده و استادی آنجا را قبول کرده است. کار در آستانهٔ تمام شدن بود که یکی از استادان دانشکدهٔ الاهیات، که در معارفِ طلبگی مرد فاضلی بود، و معلم صرف و نحو عربی بود، پرسید:
ایشان استاد چه رشتهای خواهند بود؟
پاسخ دادند که استاد تاریخ.
آن استاد سادهلوح دانشکدهٔ الاهیات گفت:
–تاریخ را که بچّه خودش میخواند، استاد لازم ندارد!
مرحوم قزوینی با شنیدن این سخن برخاست و گفت:
«آری، تاریخ استاد لازم ندارد.»
و مجلس را ترک گفت و برای همیشه دانشگاه تهران را از وجودِ بیمانند خویش محروم کرد. هرچه تقیزاده و فروزانفر و دیگر بزرگان عجز و لابه کردند، به هیچ روی حاضر نشد استادی
دانشگاه تهران را قبول کند.
رشدِ عقلانی جوامع بشری، بیشتر از آنکه به ارتقای طبّ و فیزیک و شیمی در آن کشورها وابسته باشد به میزان فهمی که از تاریخ دارند وابسته است. تاریخ، پیچیدهترین دانشِ بشری است. از فیزیک، از شیمی، از ریاضیات و نجوم بسی پیچیدهتر و دشوارتر است. ما تصوّر میکنیم مورّخ کسی است که ناسخالتواریخ را حفظ کرده و میداند که در چه سالی فلان جنگ روی داده است و چند نفر در آن جنگ کشته شدهاند و نام آن کشتگان چیست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
درویش ستیهنده، تهران: ۱۳۹۷، صص ۱۰۳–۱۰۲
#علامه_محمد_قزوینی
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
تاریخِ نادانیِ ما
▪️وقتی که علّامه محمّد قزوینی ( ۱۲۹۴_ ۱۳۶۸ ه.ق) بعد از عمری تحصیلاتِ حوزوی در ایران و سالها پژوهش در اروپا و حشر و نشر با بزرگترین خاورشناسانِ جهان و نشرِ آنهمه آثار تاریخی و ادبی فارسی و عربی و فراهم آوردن آنهمه یادداشتها به ایران بازگشت، ارادتمندان او، امثال سید حسن تقیزاده و بدیعالزّمان فروزانفر، خواستند برای او ممرِّ معیشتی فراهم سازند که او پیرانهسر از گرسنگی نمیرد. مصلحت در آن دیدند که ایشان را به استادی دانشگاه تهران دعوت کنند. مجلسی برای همین امر در دانشگاه تهران تشکیل شد که در آن تقیزاده و فروزانفر و همهٔ بزرگان عصر در آن جمع بودند. از علّامهٔ قزوینی نیز خواهش کرده بودند که به آن مجلس درآید. سرانجام مسألهٔ استادی ایشان را مطرح کردند و قرار شد که شورای دانشگاه این موضوع را تصویب کند. هریک از بزرگان دقایقی چند در فضایل علمی ایشان و جایگاه جهانی ایشان در حوزهٔ پژوهشهای ایرانی و اسلامی، سخن گفت و همگی به دانشگاه تهران تبریک گفتند که علّامهٔ قزوینی چنین افتخاری را به دانشگاه داده و استادی آنجا را قبول کرده است. کار در آستانهٔ تمام شدن بود که یکی از استادان دانشکدهٔ الاهیات، که در معارفِ طلبگی مرد فاضلی بود، و معلم صرف و نحو عربی بود، پرسید:
ایشان استاد چه رشتهای خواهند بود؟
پاسخ دادند که استاد تاریخ.
آن استاد سادهلوح دانشکدهٔ الاهیات گفت:
–تاریخ را که بچّه خودش میخواند، استاد لازم ندارد!
مرحوم قزوینی با شنیدن این سخن برخاست و گفت:
«آری، تاریخ استاد لازم ندارد.»
و مجلس را ترک گفت و برای همیشه دانشگاه تهران را از وجودِ بیمانند خویش محروم کرد. هرچه تقیزاده و فروزانفر و دیگر بزرگان عجز و لابه کردند، به هیچ روی حاضر نشد استادی
دانشگاه تهران را قبول کند.
رشدِ عقلانی جوامع بشری، بیشتر از آنکه به ارتقای طبّ و فیزیک و شیمی در آن کشورها وابسته باشد به میزان فهمی که از تاریخ دارند وابسته است. تاریخ، پیچیدهترین دانشِ بشری است. از فیزیک، از شیمی، از ریاضیات و نجوم بسی پیچیدهتر و دشوارتر است. ما تصوّر میکنیم مورّخ کسی است که ناسخالتواریخ را حفظ کرده و میداند که در چه سالی فلان جنگ روی داده است و چند نفر در آن جنگ کشته شدهاند و نام آن کشتگان چیست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
درویش ستیهنده، تهران: ۱۳۹۷، صص ۱۰۳–۱۰۲
#علامه_محمد_قزوینی
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
Forwarded from نقش بر آب (Hamed Khatamipour)
علّامه قزوینی و مارکوارت
ملاقات قزوینی با پرفسور مارکوارت، ایرانشناس بسیار بزرگ و معروف آلمانی هم ... شنیدنی است. مارکوارت استاد بسیار مشهوری بود و در علم جغرافیای ایران قدیم در سرتاسر جهان، نظیر و همتا نداشت و با آن همه معلومات بسیار وسیعی که دربارهٔ ایران و خاورزمین داشت(او علاوه بر زبانهای معمولی و زبانهای اوستایی و پهلوی و ارمنی و سانسکریت حتّی زبان چینی را هم یاد گرفته بود تا بتواند از مآخذ چینی هم دربارهٔ ایران و مشرقزمین استفاده نماید)در دانشگاه برلن، استاد تاریخ فرنگستان(گویا در قرون وسطی) بود. با ما ایرانیان آشنا شده بود. مکرّر اظهار میل نمود که مایل است با میرزا محمّدخان قزوینی آشنا شود ولی قزوینی مدام طفره میرفت و شانه خالی میکرد. مارکوارت معتقد بود که قزوینی با یاری و همدستی یک تن از ایرانشناسان آلمانی باید «شاهنامهٔ» فردوسی را مورد تحقیق و مطالعهٔ عمیق و دامنهداری قرار بدهند تا «شاهنامه» به صورت جدیدی با مقدّمه وحواشی و ملحقات و تعلیقات لازم به چاپ برسد.
عاقبت روزی قزوینی نتوانست تعلّل بورزد و به دیدار مارکوارت رفت. هرگز فراموش نخواهم کرد ساعتی را که پس از دیدار به ادارهٔ «کاوه» مراجعت نمود. با حال عجیبی وارد شد. گویی وحشتزده بود. چشمان درشتش درشتر(کذا) شده بود و آتشفشانی میکرد. به محض این که وارد اتاق دفتری شد که تقیزاده و راقم این سطور در آنجا کار میکردیم به صدای بلند و پرخاشکنان فرمود این چه کاری بود که شما کردید، چرا مجبور کردید به دیدن این شخص بروم، او کجا و من کجا، او دریاست و من قطرهای بیش نیستم. در مقابل او من آدمی که خودم را کسی پنداشته بودم نیستم و معدوم دیدم، ای کاش پایم شکسته بود و نرفته بودم ... .
خاطرات سیّد محمّدعلی جمالزاده، به کوشش ایرج افشار - علی دهباشی، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۸۰، صص۲۲۴-۲۲۵
https://www.tg-me.com/naghshbarab
ملاقات قزوینی با پرفسور مارکوارت، ایرانشناس بسیار بزرگ و معروف آلمانی هم ... شنیدنی است. مارکوارت استاد بسیار مشهوری بود و در علم جغرافیای ایران قدیم در سرتاسر جهان، نظیر و همتا نداشت و با آن همه معلومات بسیار وسیعی که دربارهٔ ایران و خاورزمین داشت(او علاوه بر زبانهای معمولی و زبانهای اوستایی و پهلوی و ارمنی و سانسکریت حتّی زبان چینی را هم یاد گرفته بود تا بتواند از مآخذ چینی هم دربارهٔ ایران و مشرقزمین استفاده نماید)در دانشگاه برلن، استاد تاریخ فرنگستان(گویا در قرون وسطی) بود. با ما ایرانیان آشنا شده بود. مکرّر اظهار میل نمود که مایل است با میرزا محمّدخان قزوینی آشنا شود ولی قزوینی مدام طفره میرفت و شانه خالی میکرد. مارکوارت معتقد بود که قزوینی با یاری و همدستی یک تن از ایرانشناسان آلمانی باید «شاهنامهٔ» فردوسی را مورد تحقیق و مطالعهٔ عمیق و دامنهداری قرار بدهند تا «شاهنامه» به صورت جدیدی با مقدّمه وحواشی و ملحقات و تعلیقات لازم به چاپ برسد.
عاقبت روزی قزوینی نتوانست تعلّل بورزد و به دیدار مارکوارت رفت. هرگز فراموش نخواهم کرد ساعتی را که پس از دیدار به ادارهٔ «کاوه» مراجعت نمود. با حال عجیبی وارد شد. گویی وحشتزده بود. چشمان درشتش درشتر(کذا) شده بود و آتشفشانی میکرد. به محض این که وارد اتاق دفتری شد که تقیزاده و راقم این سطور در آنجا کار میکردیم به صدای بلند و پرخاشکنان فرمود این چه کاری بود که شما کردید، چرا مجبور کردید به دیدن این شخص بروم، او کجا و من کجا، او دریاست و من قطرهای بیش نیستم. در مقابل او من آدمی که خودم را کسی پنداشته بودم نیستم و معدوم دیدم، ای کاش پایم شکسته بود و نرفته بودم ... .
خاطرات سیّد محمّدعلی جمالزاده، به کوشش ایرج افشار - علی دهباشی، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۸۰، صص۲۲۴-۲۲۵
https://www.tg-me.com/naghshbarab
Telegram
نقش بر آب
“ایران را از یاد نبریم”
حامد خاتمی پور
ارتباط با ادمین:
@HamedKhatamipour55
حامد خاتمی پور
ارتباط با ادمین:
@HamedKhatamipour55
#جلال_خالقی_مطلق:
مفهوم ایران در شاهنامه تا اندازهای شناور است
🔸مفهوم ایران در شاهنامه تا اندازهای شناور است، چون مرزهای ایران شناور بوده. با هر سلسلهای که سرکار میآمده بخشهایی از ایران از دست میرفته یا چیزی به جغرافیای قبلی اضافه میشده است. مثلا ایران در زمان هخامنشیان وسعت خیلی زیادی داشته و همچنین در زمان مادها. در زمان پارتها مقداری کوچکتر میشود و بعد دوباره وسعت مییابد؛ در زمان ساسانیان کوچکتر میشود و باز دوباره بزرگ میشود و در زمان خسرو پرویز به وسعت چشمگیری میرسد. بعضی وقتها در شاهنامه، ایران فقط به معنای ایران شرقی است و بعضی وقتها هم به معنای پایتخت ایران است. مثلا وقتی که رستم با اسفندیار صحبت از ایران و نیران میکند، معلوم میشود کشورهایی هم ضمیمه ایران بودهاند. یعنی تیول ایران بودهاند، ولی به طور کلی وقتی گفته میشود ایران، منظور سرزمین خیلی وسیعی است با مرزهای گسترده.
ایران در شاهنامه دو معنی دارد
🔸ایران در شاهنامه دو معنی دارد. یکی کشور ایران است و معنی دیگرش ایرانیان است. ایران جمع «اِر» پهلوی است که به معنی نژاده و ایرانی است. غیر از کلمه ایرانیان، دهقان هم برای ایرانیان به کار رفته و آزادگان هم همینطور. پس چند کلمه داریم برای ساکنین ایران: «ایرانیان یا ایران»، «آزادگان» و «دهقانان». همه کسانی که غیرایرانی هستند، نیران نامیده شدهاند که ممکن است سرزمینهای وابسته به ایران باشند یا غیروابسته. نیران به معنی غیرایران است.
🗞گفتگو با هفته نامه کرگدن/ مریم گودرزی
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.i
___
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
مفهوم ایران در شاهنامه تا اندازهای شناور است
🔸مفهوم ایران در شاهنامه تا اندازهای شناور است، چون مرزهای ایران شناور بوده. با هر سلسلهای که سرکار میآمده بخشهایی از ایران از دست میرفته یا چیزی به جغرافیای قبلی اضافه میشده است. مثلا ایران در زمان هخامنشیان وسعت خیلی زیادی داشته و همچنین در زمان مادها. در زمان پارتها مقداری کوچکتر میشود و بعد دوباره وسعت مییابد؛ در زمان ساسانیان کوچکتر میشود و باز دوباره بزرگ میشود و در زمان خسرو پرویز به وسعت چشمگیری میرسد. بعضی وقتها در شاهنامه، ایران فقط به معنای ایران شرقی است و بعضی وقتها هم به معنای پایتخت ایران است. مثلا وقتی که رستم با اسفندیار صحبت از ایران و نیران میکند، معلوم میشود کشورهایی هم ضمیمه ایران بودهاند. یعنی تیول ایران بودهاند، ولی به طور کلی وقتی گفته میشود ایران، منظور سرزمین خیلی وسیعی است با مرزهای گسترده.
ایران در شاهنامه دو معنی دارد
🔸ایران در شاهنامه دو معنی دارد. یکی کشور ایران است و معنی دیگرش ایرانیان است. ایران جمع «اِر» پهلوی است که به معنی نژاده و ایرانی است. غیر از کلمه ایرانیان، دهقان هم برای ایرانیان به کار رفته و آزادگان هم همینطور. پس چند کلمه داریم برای ساکنین ایران: «ایرانیان یا ایران»، «آزادگان» و «دهقانان». همه کسانی که غیرایرانی هستند، نیران نامیده شدهاند که ممکن است سرزمینهای وابسته به ایران باشند یا غیروابسته. نیران به معنی غیرایران است.
🗞گفتگو با هفته نامه کرگدن/ مریم گودرزی
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.i
___
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
روح ایرانی در شعر حافظ
▪️جلوهٔ دیگر چهرهٔ ممتاز حافظ، ایرانیاندیشی اوست. در آن دوره که سرزمین ایران پایمال سُم ستوران مهاجمانی از چند سوی، و ملّت ایران دستخوش خفقان و اختناق بود، و قرنها به طور مستمر کوشش شده بود که ایرانیان ایرانی بودن خود را فراموش کنند، خواجهٔ شیراز بعد از دانای طوس شاید تنها کسی است که از اهل اندیشه و قلم، که در آن روزگاران فرهنگ ایرانی دارد و به ایران میاندیشد، و آنچنان است که یک ایرانی باید باشد. این اصیلترین رنگ شعر حافظ است و همین ویژگی سبب شده است که در طول ششصد سال هر ایرانی از بوی خوش سخنش پیام آشنا شنیده، و آن را به جان و دل عزیز داشته است.
▪️حافظ به ایران میاندیشد و مثل یک ایرانی میاندیشد. البته توقع نباید داشت که دریافت او از ایران در ششصد سال پیش درست مثل دریافت ایرانیان امروز، مثل دریافت بهار و دهخدا باشد. اما در اوضاع و احوال آن روز اندیشهٔ او اندیشهٔ ایرانی است. حافظ در شعر خود به «قیل و قال مدرسه» و «طاق و رواق مدرسه و قال و قیل فضل» اشارهها دارد. «علم و فضلی که به چل سال» به دست آورده بود، مجموعهٔ فرهنگ ایرانی و اسلامی آن روزگار است. به گفتهٔ مقدمهنویس دیوان اوقات خود را به «بحث کشّاف و مفتاح، و مطالعهٔ مطالع و مصباح، و تحصیل قوانین ادب و تجسّس دواوین عرب» میگذرانید. میدانیم که برنامهٔ مدارس آن روز از همین قبیل بود. امّا مهم این است که میبینیم چنین برنامهای نتوانسته است یک وجود خشک قشری از حافظ بسازد.
▪️آنچه در مدرسههای آن روز بحث و تدریس میشد، کتابهای دینی به زبان عربی بود. بعد از سقوط عباسیان و در فضای جدید، تدریس کتابهای حکمت و کلام به مدارس راه یافته بود. تجسّس دیوانهای شاعران عرب هم سرگرمی دانشمندان اهل ذوق بود. آنهمه در سخن حافظ اثر گذاشته امّا نه چنان که اندیشه و شعر او را از فرهنگ ایرانی دور کند و مصنوع و خشک و عالمانه سازد. اگر اشعار ملمّعش را نشانهٔ فضلفروشی بشماریم، امّا معدودی اصطلاحات مدرسهای یا تعبیرات و ترکیبات عربی آن چنان طبیعی در سخنش نشسته که ذوق سلیم را نمیرماند.
مایهٔ اصلی سخن او، فرهنگ ایرانی عصر او و ادوار پیش از اوست، و رواج سخنش سبب شده که در فرهنگ ایرانی بعد از خود، بیش از هر شاعر و نویسندهٔ ایرانی اثر گذاشته است.
گلگشت در شعر و اندیشهٔ حافظ، صص ۳۳_۳۷
دکتر محمدامین ریاحی
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
روح ایرانی در شعر حافظ
▪️جلوهٔ دیگر چهرهٔ ممتاز حافظ، ایرانیاندیشی اوست. در آن دوره که سرزمین ایران پایمال سُم ستوران مهاجمانی از چند سوی، و ملّت ایران دستخوش خفقان و اختناق بود، و قرنها به طور مستمر کوشش شده بود که ایرانیان ایرانی بودن خود را فراموش کنند، خواجهٔ شیراز بعد از دانای طوس شاید تنها کسی است که از اهل اندیشه و قلم، که در آن روزگاران فرهنگ ایرانی دارد و به ایران میاندیشد، و آنچنان است که یک ایرانی باید باشد. این اصیلترین رنگ شعر حافظ است و همین ویژگی سبب شده است که در طول ششصد سال هر ایرانی از بوی خوش سخنش پیام آشنا شنیده، و آن را به جان و دل عزیز داشته است.
▪️حافظ به ایران میاندیشد و مثل یک ایرانی میاندیشد. البته توقع نباید داشت که دریافت او از ایران در ششصد سال پیش درست مثل دریافت ایرانیان امروز، مثل دریافت بهار و دهخدا باشد. اما در اوضاع و احوال آن روز اندیشهٔ او اندیشهٔ ایرانی است. حافظ در شعر خود به «قیل و قال مدرسه» و «طاق و رواق مدرسه و قال و قیل فضل» اشارهها دارد. «علم و فضلی که به چل سال» به دست آورده بود، مجموعهٔ فرهنگ ایرانی و اسلامی آن روزگار است. به گفتهٔ مقدمهنویس دیوان اوقات خود را به «بحث کشّاف و مفتاح، و مطالعهٔ مطالع و مصباح، و تحصیل قوانین ادب و تجسّس دواوین عرب» میگذرانید. میدانیم که برنامهٔ مدارس آن روز از همین قبیل بود. امّا مهم این است که میبینیم چنین برنامهای نتوانسته است یک وجود خشک قشری از حافظ بسازد.
▪️آنچه در مدرسههای آن روز بحث و تدریس میشد، کتابهای دینی به زبان عربی بود. بعد از سقوط عباسیان و در فضای جدید، تدریس کتابهای حکمت و کلام به مدارس راه یافته بود. تجسّس دیوانهای شاعران عرب هم سرگرمی دانشمندان اهل ذوق بود. آنهمه در سخن حافظ اثر گذاشته امّا نه چنان که اندیشه و شعر او را از فرهنگ ایرانی دور کند و مصنوع و خشک و عالمانه سازد. اگر اشعار ملمّعش را نشانهٔ فضلفروشی بشماریم، امّا معدودی اصطلاحات مدرسهای یا تعبیرات و ترکیبات عربی آن چنان طبیعی در سخنش نشسته که ذوق سلیم را نمیرماند.
مایهٔ اصلی سخن او، فرهنگ ایرانی عصر او و ادوار پیش از اوست، و رواج سخنش سبب شده که در فرهنگ ایرانی بعد از خود، بیش از هر شاعر و نویسندهٔ ایرانی اثر گذاشته است.
گلگشت در شعر و اندیشهٔ حافظ، صص ۳۳_۳۷
دکتر محمدامین ریاحی
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
آیا هنوز ققنوسهایی خواهند بود که دوباره از آتش برخیزند، به داد فرهنگ ایران و به داد زبان فارسی و به داد آزاداندیشان برسند؟! چرا ایراندوستی گناه شد؟! چه شد که ارزشها سقوط کردند؟! علم واقعی بیرنگ شد و در لابهلای مقالههای فرمایشی و نمرههای ارتقا دست و پا زد؟!
#ژاله_آموزگار
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#ژاله_آموزگار
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
#شاهرخ_مسکوب :
پهلوانان شاهنامه مردان آرزویند
افسانه ی #رستم تنها ساخته ی آرزو نیست، واقعیت زندگی در کار است این نیرومند ترین مردان هم در جنگ با سهراب طعم تلخ شکست را می چشد و در نبرد با اسفندیار در می ماند و سرانجام مرگ، که چون زندگی واقعی است، او را در کام خود می کشد.حتی اسفندیار بیمرگ نیز شکار مرگ است. واقعیت ریشه ی این یلان را در دل خود دارد.
پهلوانان شاهنامه مردان آرزویند که در جهان واقعیت به سر می برند. چنان سربلندند که دست نیافتنی می نمایند، درختهایی راست و سر به آسمان ولی ریشه در خاک و به سبب همین ریشه ها دریافتنی و پذیرفتنی، از جنبه ی زمینی، در زمین، و بر زمین بودن، چون مایند و از جنبه ی آسمانی تبلور آرزو های ما و از هر دو جهت تبلور زندگی . واقعیت و ناگزیر از واقعیت آدمی در آنهاست و از این دیدگاه کمال حقیقتند. اما چنین حقیقتی انعکاس ساده و بی واسطه ی واقعیت نیست.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
پهلوانان شاهنامه مردان آرزویند
افسانه ی #رستم تنها ساخته ی آرزو نیست، واقعیت زندگی در کار است این نیرومند ترین مردان هم در جنگ با سهراب طعم تلخ شکست را می چشد و در نبرد با اسفندیار در می ماند و سرانجام مرگ، که چون زندگی واقعی است، او را در کام خود می کشد.حتی اسفندیار بیمرگ نیز شکار مرگ است. واقعیت ریشه ی این یلان را در دل خود دارد.
پهلوانان شاهنامه مردان آرزویند که در جهان واقعیت به سر می برند. چنان سربلندند که دست نیافتنی می نمایند، درختهایی راست و سر به آسمان ولی ریشه در خاک و به سبب همین ریشه ها دریافتنی و پذیرفتنی، از جنبه ی زمینی، در زمین، و بر زمین بودن، چون مایند و از جنبه ی آسمانی تبلور آرزو های ما و از هر دو جهت تبلور زندگی . واقعیت و ناگزیر از واقعیت آدمی در آنهاست و از این دیدگاه کمال حقیقتند. اما چنین حقیقتی انعکاس ساده و بی واسطه ی واقعیت نیست.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
Forwarded from اسکان نیوز
🔻سهلانگاری در مرمت اماکن گردشگری؛
حوض ماهی آرامگاه سعدی خشک شد
انتشار عکسهایی از وضعیت سازه و بناهای محوطه آرامگاه سعدی در شیراز طی روزهای اخیر توجه زیادی در شبکههای اجتماعی جلب کرده است.
خشکسالی باعث خشک شدن حوض ماهیهای آرامگاه شده و بنای اصلی آرامگاه هم در برخی نقاط دچار ترک و فروریختگی شده است.
محمد رضا هاجری، سخنگوی شورای شهر شیراز در مورد وضعیت این بنای خاطرهانگیز به خبرآنلاین میگوید: «در واقع طی ۳۰ الی ۴۰ سال اخیر مرمتی در آرامگاه سعدی نداشتهایم. محوطه و فضای سبز داخلی نیازمند بازسازی است.»
پیش از این روابط عمومی اداره کل میراث فرهنگی فارس از اختصاص بودجهای یک میلیارد تومانی برای مرمت این بنا در سال ۱۴۰۲ خبر داده بود.
هاجری اما میگوید این بودجه کافی نیست: «بودجه یک میلیاردی جوابگو نیست. در بخش بودجههای مرمت و بازسازی، استان فارس که ۱۵ اثر تاریخی دارد جز سه استان برتر در دریافت بودجه بازسازی نیست.»
بنای فعلی آرامگاه سعدی در سال ۱۳۳۰ و بر اساس طرحی از محسن فروغی معمار مدرنیست ایرانی ساخته شده است.
@eskannews_com
instagram.com/eskannews
حوض ماهی آرامگاه سعدی خشک شد
انتشار عکسهایی از وضعیت سازه و بناهای محوطه آرامگاه سعدی در شیراز طی روزهای اخیر توجه زیادی در شبکههای اجتماعی جلب کرده است.
خشکسالی باعث خشک شدن حوض ماهیهای آرامگاه شده و بنای اصلی آرامگاه هم در برخی نقاط دچار ترک و فروریختگی شده است.
محمد رضا هاجری، سخنگوی شورای شهر شیراز در مورد وضعیت این بنای خاطرهانگیز به خبرآنلاین میگوید: «در واقع طی ۳۰ الی ۴۰ سال اخیر مرمتی در آرامگاه سعدی نداشتهایم. محوطه و فضای سبز داخلی نیازمند بازسازی است.»
پیش از این روابط عمومی اداره کل میراث فرهنگی فارس از اختصاص بودجهای یک میلیارد تومانی برای مرمت این بنا در سال ۱۴۰۲ خبر داده بود.
هاجری اما میگوید این بودجه کافی نیست: «بودجه یک میلیاردی جوابگو نیست. در بخش بودجههای مرمت و بازسازی، استان فارس که ۱۵ اثر تاریخی دارد جز سه استان برتر در دریافت بودجه بازسازی نیست.»
بنای فعلی آرامگاه سعدی در سال ۱۳۳۰ و بر اساس طرحی از محسن فروغی معمار مدرنیست ایرانی ساخته شده است.
@eskannews_com
instagram.com/eskannews