Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خیام را چگونه بنگریم؟
[۲۸ اردیبهشت؛ روز بزرگداشت حکیم عمر خیام]
▪️شعر حافظ در قلمروِ خلاقیت هنری است و ما میخواهیم آن را به زبان منطق توجیه کنیم. این درست نیست. اصولاً هنر از قوانین عاطفه (اگر بتوانیم برای عاطفه یک قوانینی قائل بشویم) تبعیت میکند، نه از قوانین عقل.
بنابراین به نظر من خیلی طبیعی است که یک آدمی که احتمالاً متشرّع است در لحظههایی از دایرهٔ اعتقادات عادی خودش خروج داشته باشد. شاید خیلی از شماها خیّام را مثل بسیاری از منتقدان اروپایی بنگرید. بسیاری از منتقدان عصر حاضر خودمان مثل صادق هدایت، خواستهاند که خیّام را یک آدم به معنی ماتریالیست مطلق بدانند. مثلاً این نمونه که:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهرِ چه او فکندش اندر کم و کاست
گر نیک نیامد این صُوَر عیب کراست؟
گر نیک آمد شکستن از بهرِ چراست
یا:
جامیست که عقلآفرین میزندش
صدبوسه زِ مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جامِ لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
این اعتراض از همین نوع است، یعنی اعتراضی است که این کوزهگر دهر... شما اگر تعقیب کنید این تمِ کوزه و کوزهگر را، این صراحتی که شما فرضاً در «پیر ما گفت خطا بر قلمِ صنع نرفت...» یا مثلا « این کوزهگر دهر چنین جام لطیف...». این یک اعتراض ملایمی است که اولاً نسبتش میدهد به کوزهگر دهر. طبعاً دهر چیزی است که آدم میتواند مسئولیت را بر گردن خود خدا نیندازد. اما وقتی او میگوید قلمِ صنع، صنع حوزهٔ عمل الهی است، حوزهٔ فعل الهی است. این تصریح بیشتری دارد. اما او میگوید:
«این کوزهگر دهر...» یعنی غیرمستقیم همین حرف را میزند.
در عین حال جملهٔ «میسازد و باز بر زمین میزندش» میتواند سؤالی باشد، سوال انکاری. یعنی این کار را نمیکند، وانگهی کار کوزهگری اصلاً مگر کار دهر است؟! در اصل کار خداست و چون خدا عالم و عادل و حکیم است این کار را نمیکند. شما ظاهر قضیه را میبینید و بر ظاهر قضاوت میکنید، حال آنکه باطن کار جورِ دیگر است. درست است که میشکندش این شکستن در واقع نوعی پوستاندازی است، از اسارت تن خلاص شدن است.
اما میخواستم این را برایتان بگویم که این نوع تفکر زندیقی–الحادی اگر بخواهد ملاک این قرار بگیرد که در یک لحظه یا در چند لحظه، برای یک شادی زودگذر، چنین تفکّری پیش بیاید و شما این را به حساب مجموعهٔ نظام فکری او قرار بدهید، این را در مورد خیّام نفی نمیکنم (البته اگر اصلاً خیامی وجود داشته باشد).
این مسأله اصلاً در تمدّن اسلامی اثری طبیعی بوده است. این من و شما هستیم که شاید کاسهٔ از آش داغتر باشیم.
در آن دورهٔ شکفتگی تمدن اسلامی، خیلی راحت آدمها میآمدند حرفشان را میزدند. یک آدمی مثل خیام بوده و آدمی هم مثل نجمالدین رازی به او فحش میداده.
شما آثار ابوالعلا معرّی را نگاه کنید. مَعَرّی آدمی است مسلمان و حتی نوعی شیعه. همین آدم از شیعههای اولیه هم دلبستگیاش به مذهب بیشتر میشود و حتی به ازلیّت نور محمدی هم اعتقاد دارد و آدمی است زاهد و خیلی هم معتقد. هیچ وقت هوس خوردن شراب نمیکرده. اما همین آدم در مسائل فروع فقهی میگوید کاش پیغمبری میآمد و شراب را حلال میکرد. اَیأتی نَبِیّ یَجعلُ الْخمرَ طَلَقَةً. این آدم وقتی از دایرهٔ خودش بیرون میآید، تمام اصول مارکسیسم–لنینیسم را در جیبش میبیند. پس دورههای شکفتگی تمدن اسلامی این جور تفکّر وجود دارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
[۱۴ اسفند ۱۳۵۸، دانشگاه تهران]
این کیمیای هستی، مجلد سوم، دربارهٔ حافظ، درسگفتارهای دانشگاه تهران]
#خیام
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خیام را چگونه بنگریم؟
[۲۸ اردیبهشت؛ روز بزرگداشت حکیم عمر خیام]
▪️شعر حافظ در قلمروِ خلاقیت هنری است و ما میخواهیم آن را به زبان منطق توجیه کنیم. این درست نیست. اصولاً هنر از قوانین عاطفه (اگر بتوانیم برای عاطفه یک قوانینی قائل بشویم) تبعیت میکند، نه از قوانین عقل.
بنابراین به نظر من خیلی طبیعی است که یک آدمی که احتمالاً متشرّع است در لحظههایی از دایرهٔ اعتقادات عادی خودش خروج داشته باشد. شاید خیلی از شماها خیّام را مثل بسیاری از منتقدان اروپایی بنگرید. بسیاری از منتقدان عصر حاضر خودمان مثل صادق هدایت، خواستهاند که خیّام را یک آدم به معنی ماتریالیست مطلق بدانند. مثلاً این نمونه که:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهرِ چه او فکندش اندر کم و کاست
گر نیک نیامد این صُوَر عیب کراست؟
گر نیک آمد شکستن از بهرِ چراست
یا:
جامیست که عقلآفرین میزندش
صدبوسه زِ مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جامِ لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
این اعتراض از همین نوع است، یعنی اعتراضی است که این کوزهگر دهر... شما اگر تعقیب کنید این تمِ کوزه و کوزهگر را، این صراحتی که شما فرضاً در «پیر ما گفت خطا بر قلمِ صنع نرفت...» یا مثلا « این کوزهگر دهر چنین جام لطیف...». این یک اعتراض ملایمی است که اولاً نسبتش میدهد به کوزهگر دهر. طبعاً دهر چیزی است که آدم میتواند مسئولیت را بر گردن خود خدا نیندازد. اما وقتی او میگوید قلمِ صنع، صنع حوزهٔ عمل الهی است، حوزهٔ فعل الهی است. این تصریح بیشتری دارد. اما او میگوید:
«این کوزهگر دهر...» یعنی غیرمستقیم همین حرف را میزند.
در عین حال جملهٔ «میسازد و باز بر زمین میزندش» میتواند سؤالی باشد، سوال انکاری. یعنی این کار را نمیکند، وانگهی کار کوزهگری اصلاً مگر کار دهر است؟! در اصل کار خداست و چون خدا عالم و عادل و حکیم است این کار را نمیکند. شما ظاهر قضیه را میبینید و بر ظاهر قضاوت میکنید، حال آنکه باطن کار جورِ دیگر است. درست است که میشکندش این شکستن در واقع نوعی پوستاندازی است، از اسارت تن خلاص شدن است.
اما میخواستم این را برایتان بگویم که این نوع تفکر زندیقی–الحادی اگر بخواهد ملاک این قرار بگیرد که در یک لحظه یا در چند لحظه، برای یک شادی زودگذر، چنین تفکّری پیش بیاید و شما این را به حساب مجموعهٔ نظام فکری او قرار بدهید، این را در مورد خیّام نفی نمیکنم (البته اگر اصلاً خیامی وجود داشته باشد).
این مسأله اصلاً در تمدّن اسلامی اثری طبیعی بوده است. این من و شما هستیم که شاید کاسهٔ از آش داغتر باشیم.
در آن دورهٔ شکفتگی تمدن اسلامی، خیلی راحت آدمها میآمدند حرفشان را میزدند. یک آدمی مثل خیام بوده و آدمی هم مثل نجمالدین رازی به او فحش میداده.
شما آثار ابوالعلا معرّی را نگاه کنید. مَعَرّی آدمی است مسلمان و حتی نوعی شیعه. همین آدم از شیعههای اولیه هم دلبستگیاش به مذهب بیشتر میشود و حتی به ازلیّت نور محمدی هم اعتقاد دارد و آدمی است زاهد و خیلی هم معتقد. هیچ وقت هوس خوردن شراب نمیکرده. اما همین آدم در مسائل فروع فقهی میگوید کاش پیغمبری میآمد و شراب را حلال میکرد. اَیأتی نَبِیّ یَجعلُ الْخمرَ طَلَقَةً. این آدم وقتی از دایرهٔ خودش بیرون میآید، تمام اصول مارکسیسم–لنینیسم را در جیبش میبیند. پس دورههای شکفتگی تمدن اسلامی این جور تفکّر وجود دارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
[۱۴ اسفند ۱۳۵۸، دانشگاه تهران]
این کیمیای هستی، مجلد سوم، دربارهٔ حافظ، درسگفتارهای دانشگاه تهران]
#خیام
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
کدام خیّام؟
[خیّام عارف نیست.]
دانشجو: استاد! جایگاه و تأثیر عرفان خیّام در برابر عرفان مکتب خراسان چه قدر هست؟
شفیعی کدکنی:
▪️اولاً خیام عارف نیست. شما خیّام را با خیّامیّات اشتباه نکنید!
▪️همیشه باید صحت انتساب و قطعیت صدور و Authenticity اصل اول تحقیقات شما باشد،
اگر در باب تاریخ فرش کار میکنید، در باب تاریخ زورخانه کار میکنید، تاریخ معماری، تاریخ شعر تاریخ طبّ کار میکنید.
وقتی میگویید ابن سینا گفته است، کجا گفته است؟!
وقتی میگویید خیّام گفته است، کجا گفته است؟! آیا واقعاً عمر خیّام گفته است؟ این مهم است.
▪️عمر خیّام واقعی که هم فیلسوف است و هم ریاضیدان و هم مقداری رباعی دارد به هیچ وجه زیرِ چترِ مفهومِ کلمهٔ «عرفان» مطلقاً قرار نمیگیرد.
جلسهٔ درس سهشنبه
۱۶ مهرماه ۱۳۹۸، دانشگاه تهران
#خیام
#شفیعی_کدکنی
ـــــــــــــــــــــــ
کدام خیّام؟
[خیّام عارف نیست.]
دانشجو: استاد! جایگاه و تأثیر عرفان خیّام در برابر عرفان مکتب خراسان چه قدر هست؟
شفیعی کدکنی:
▪️اولاً خیام عارف نیست. شما خیّام را با خیّامیّات اشتباه نکنید!
▪️همیشه باید صحت انتساب و قطعیت صدور و Authenticity اصل اول تحقیقات شما باشد،
اگر در باب تاریخ فرش کار میکنید، در باب تاریخ زورخانه کار میکنید، تاریخ معماری، تاریخ شعر تاریخ طبّ کار میکنید.
وقتی میگویید ابن سینا گفته است، کجا گفته است؟!
وقتی میگویید خیّام گفته است، کجا گفته است؟! آیا واقعاً عمر خیّام گفته است؟ این مهم است.
▪️عمر خیّام واقعی که هم فیلسوف است و هم ریاضیدان و هم مقداری رباعی دارد به هیچ وجه زیرِ چترِ مفهومِ کلمهٔ «عرفان» مطلقاً قرار نمیگیرد.
جلسهٔ درس سهشنبه
۱۶ مهرماه ۱۳۹۸، دانشگاه تهران
#خیام
#شفیعی_کدکنی
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
خورشید سرخ
بنابر خبری که در جرائد آلمان چند روز قبل انتشار یافت، سردار اسعد بختیاری یک انجمنی بنام «خورشید سرخ» برای ادای تکالیف و کارهائی که در فرنگ «چلیپای سرخ» و در عثمانی «هلال سرخ» متعهد آنهاست تشکیل دادهاست که در جنگ ایرانیان با دشمنان خود بپرستاری مجروحین و صدمه دیدهها مواظبت کند. این خبر اگر صحیح باشد بسیار خوش و مایۀ امتنان است چه اینکار نیز یکی از اهمّ لوازم پیشرفت کار جنگ است. بعضی از اطبّای بزرگ آلمان بواسطۀ این خبر منتشر، در روزنامهها بخیال افتادهاند که هیئتی از اطبّا و زنان پرستار «خواهران» تشکیل داده بایران بفرستند که بهیئت «خورشید سرخ» کمک کند. امید که این کار خیر زودتر انجام گیرد و مبلغی دوا و لوازم طبابت و عدۀ اطبّا و پرستاران بمیدان جنگ ایرانی برسند.»
#علامهسیدحسنتقیزاده
#استادسیدحسنتقیزاده
#سرداراسعدبختیاری
#تقیزاده #کاوه #ایران
#خورشیدسرخ #شیروخورشید
#صلیبسرخ #هلالاحمر
کاوه؛ سالِ نخستین؛ شماره دو؛ سهشنبه ۳۰ شهریورماه قدیم ۱۲۸۵یزدگردی(برابر ۱۸ بهمن ۱۲۹۴ه.خ) ، ۳ ربیعالثانی ۱۳۳۴ه.ق، ۸فوریه۱۹۱۶؛ بازچاپ ۱۳۶۱؛ نشر ویس.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
بنابر خبری که در جرائد آلمان چند روز قبل انتشار یافت، سردار اسعد بختیاری یک انجمنی بنام «خورشید سرخ» برای ادای تکالیف و کارهائی که در فرنگ «چلیپای سرخ» و در عثمانی «هلال سرخ» متعهد آنهاست تشکیل دادهاست که در جنگ ایرانیان با دشمنان خود بپرستاری مجروحین و صدمه دیدهها مواظبت کند. این خبر اگر صحیح باشد بسیار خوش و مایۀ امتنان است چه اینکار نیز یکی از اهمّ لوازم پیشرفت کار جنگ است. بعضی از اطبّای بزرگ آلمان بواسطۀ این خبر منتشر، در روزنامهها بخیال افتادهاند که هیئتی از اطبّا و زنان پرستار «خواهران» تشکیل داده بایران بفرستند که بهیئت «خورشید سرخ» کمک کند. امید که این کار خیر زودتر انجام گیرد و مبلغی دوا و لوازم طبابت و عدۀ اطبّا و پرستاران بمیدان جنگ ایرانی برسند.»
#علامهسیدحسنتقیزاده
#استادسیدحسنتقیزاده
#سرداراسعدبختیاری
#تقیزاده #کاوه #ایران
#خورشیدسرخ #شیروخورشید
#صلیبسرخ #هلالاحمر
کاوه؛ سالِ نخستین؛ شماره دو؛ سهشنبه ۳۰ شهریورماه قدیم ۱۲۸۵یزدگردی(برابر ۱۸ بهمن ۱۲۹۴ه.خ) ، ۳ ربیعالثانی ۱۳۳۴ه.ق، ۸فوریه۱۹۱۶؛ بازچاپ ۱۳۶۱؛ نشر ویس.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from موسسهٔ نیمروز Nimruz Institute
🔸 در سایت تاریخی بیستون و روبروی فرهادتراش کاخی ساسانی قرار گرفته که به دستور خسروپرویز ساخته شده است. بنای کاخ مانند سنگنگارهای که قرار بود بر فرهادتراش حک شود هرگز به اتمام نرسید. این کاخ سرستونهای بسیار داشته که با نقش شخص خسرو پرویز، آناهیتا (ایزد آبها)، شاید بهرام (ایزد جنگ) و نقوش گیاهی تزیین شده بودند. در دوره قاجار برای توسعه مسجد جامع کرمانشاه به جای تراشیدن سنگهای جدید تصمیم میگیرند از سرستونهای آماده ساسانی استفاده کنند اما از آنجا که روی آنها تصاویر ایزدان و انسانها حک شده بود که کاربرد آنها در مسجد حرام است، این نقوش را از سرستونها تراشیدند و آنها را صاف کرده و به مسجد جامع کرمانشاه منتقل کردند.
🖇 برای مطالعهٔ ادامهٔ مطلب به لینک زیر مراجعه کنید:
https://nimruzinstitute.ir/?p=3308
🖋فاطمه کاملی (دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان در دانشگاه تهران)
@nimruz_ir
🖇 برای مطالعهٔ ادامهٔ مطلب به لینک زیر مراجعه کنید:
https://nimruzinstitute.ir/?p=3308
🖋فاطمه کاملی (دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان در دانشگاه تهران)
@nimruz_ir
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
رنگِ حَناست بر کَفِ پای مبارکت
یا خونِ عاشقیست که پامال کردهای؟
#شیخعبدالحقدهلوی
ریاضالشعراء؛ علیقلی واله داغستانی؛ مقدمه و تصحیح سیدمحسن ناجی نصرآبادی؛ اساطیر؛ دوره پنج جلدی؛ ١٣٨٤؛ ج۴: ۱۴۲۵.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
یا خونِ عاشقیست که پامال کردهای؟
#شیخعبدالحقدهلوی
ریاضالشعراء؛ علیقلی واله داغستانی؛ مقدمه و تصحیح سیدمحسن ناجی نصرآبادی؛ اساطیر؛ دوره پنج جلدی؛ ١٣٨٤؛ ج۴: ۱۴۲۵.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from یادداشتهای سید احمدرضا قائممقامی
چگال و چگالی (یادداشت لغوی دربارهٔ منشأ یک اصطلاح علمی)
فرهنگستان اول در برابر dense فرنگی و کثیف عربی، به معنای متراکم، لغت چگال را برگزیده است. چگال را اعضای آن فرهنگستان در فرهنگهای لغت دیده بودهاند. چگالی در فرهنگهای لغت نبوده، ولی ساختی مطابق قاعده دارد.
چگال را فرهنگهای هند، یعنی جهانگیری و برهان و آنندراج و رشیدی، به چیز کثیف و سنگین و درهمفشرده معنی کردهاند و فرهنگهای اخیر ایرانی مانند انجمنآرا و فرنودسار هم آن را تکرار کردهاند. همین به لغتنامهٔ دهخدا و فرهنگهای معاصر راه یافته و غلط نیز نیست. غلط بیتی است که به شاهد این لغت در لغتنامهٔ دهخدا از آنندراج و جهانگیری نقل شده. ساختن این بیت یکی دیگر از دغلبازیهای مؤلف رند فریبکار دروغزن فرهنگ جهانگیری است:
پیش طبعش گران هوای سبک
پیش حلمش سبک زمین چگال
این بیت را اینجوی دروغزن به رضیالدین نیشابوری، شاعر قرن ششم، نسبت داده. در دیوان چاپی رضی این بیت نیست، ولی بعید نیست از او باشد؛ سبک شعر سبک شاعران آن عصر است. بعید نیست از او باشد، اما نه به این شکل. هر کودکی نیز که صد بیت از شعرای قدیم خوانده باشد میداند که صورت درست این بیت، که شعرای دیگر نیز نظیرش را ساختهاند، باید چنین باشد:
پیش طبعش گران هوای سبک
پیش حلمش سبک زمین گران
مقایسه شود با این بیت ازرقی (چاپ آقای راستیپور، ۱۳۱، و مقایسه شود با پیکرهٔ عمومی فرهنگستان):
با حلم او زمین گران چون هوا سبک
با طبع او هوای سبک چون زمین گران
حال چرا اینجوی دغلباز، که اگر اکنون بودی، حق بودی که منصبی علمی مطابق تخصصش به او سپردندی، چنین کرده؟ چگال لغتی است به اقرب احتمال هندی، و چون در بین اهل هند تداول داشته، اینجو برای آنکه در مسابقهٔ فرهنگنویسی گوی از همگنان برباید، برای لغت مستعمل اهل آن دیار، و احتمالاً مستعمل مهدی الیه فرهنگش، شاهد قدیم "یافته".
در گنجور و پیکرهٔ فرهنگستان یک شاهد از قاآنی از لغت چگال هست. این شاهد معتبر است. ولی میدانیم که قاآنی از شعرای "فرهنگباز" است و این لغت را از همان فرهنگهای هند آموخته بوده است.
حال از کجا میتوان به هندی بودن کلمه پی برد؟ در فرهنگ پلاتس، چگال صورت لهجهای به شمار آمده و به چِکارا حواله داده شده. چگال و چکارا در آن فرهنگ به قوی و ضخیم و سنگین و فشرده تعریف شده است. هندیان این لغت را از ایرانیان نگرفته بودهاند:
John T. Platts, A Dictionary of Urdū, Classical Hindi and English (London, 1911), 434, 437.
ذیل: دوستان گفتند که در افغانستان این معنی را هنوز کثیف میگویند و چگالی (دانسیته) را کثافت. به یاد آوردم که در اولین اطلس جغرافیایی فارسی به جای آنچه امروز تراکم جمعیّت میگوییم، کثافت نفوس نوشته شده بوده است.
فرهنگستان اول در برابر dense فرنگی و کثیف عربی، به معنای متراکم، لغت چگال را برگزیده است. چگال را اعضای آن فرهنگستان در فرهنگهای لغت دیده بودهاند. چگالی در فرهنگهای لغت نبوده، ولی ساختی مطابق قاعده دارد.
چگال را فرهنگهای هند، یعنی جهانگیری و برهان و آنندراج و رشیدی، به چیز کثیف و سنگین و درهمفشرده معنی کردهاند و فرهنگهای اخیر ایرانی مانند انجمنآرا و فرنودسار هم آن را تکرار کردهاند. همین به لغتنامهٔ دهخدا و فرهنگهای معاصر راه یافته و غلط نیز نیست. غلط بیتی است که به شاهد این لغت در لغتنامهٔ دهخدا از آنندراج و جهانگیری نقل شده. ساختن این بیت یکی دیگر از دغلبازیهای مؤلف رند فریبکار دروغزن فرهنگ جهانگیری است:
پیش طبعش گران هوای سبک
پیش حلمش سبک زمین چگال
این بیت را اینجوی دروغزن به رضیالدین نیشابوری، شاعر قرن ششم، نسبت داده. در دیوان چاپی رضی این بیت نیست، ولی بعید نیست از او باشد؛ سبک شعر سبک شاعران آن عصر است. بعید نیست از او باشد، اما نه به این شکل. هر کودکی نیز که صد بیت از شعرای قدیم خوانده باشد میداند که صورت درست این بیت، که شعرای دیگر نیز نظیرش را ساختهاند، باید چنین باشد:
پیش طبعش گران هوای سبک
پیش حلمش سبک زمین گران
مقایسه شود با این بیت ازرقی (چاپ آقای راستیپور، ۱۳۱، و مقایسه شود با پیکرهٔ عمومی فرهنگستان):
با حلم او زمین گران چون هوا سبک
با طبع او هوای سبک چون زمین گران
حال چرا اینجوی دغلباز، که اگر اکنون بودی، حق بودی که منصبی علمی مطابق تخصصش به او سپردندی، چنین کرده؟ چگال لغتی است به اقرب احتمال هندی، و چون در بین اهل هند تداول داشته، اینجو برای آنکه در مسابقهٔ فرهنگنویسی گوی از همگنان برباید، برای لغت مستعمل اهل آن دیار، و احتمالاً مستعمل مهدی الیه فرهنگش، شاهد قدیم "یافته".
در گنجور و پیکرهٔ فرهنگستان یک شاهد از قاآنی از لغت چگال هست. این شاهد معتبر است. ولی میدانیم که قاآنی از شعرای "فرهنگباز" است و این لغت را از همان فرهنگهای هند آموخته بوده است.
حال از کجا میتوان به هندی بودن کلمه پی برد؟ در فرهنگ پلاتس، چگال صورت لهجهای به شمار آمده و به چِکارا حواله داده شده. چگال و چکارا در آن فرهنگ به قوی و ضخیم و سنگین و فشرده تعریف شده است. هندیان این لغت را از ایرانیان نگرفته بودهاند:
John T. Platts, A Dictionary of Urdū, Classical Hindi and English (London, 1911), 434, 437.
ذیل: دوستان گفتند که در افغانستان این معنی را هنوز کثیف میگویند و چگالی (دانسیته) را کثافت. به یاد آوردم که در اولین اطلس جغرافیایی فارسی به جای آنچه امروز تراکم جمعیّت میگوییم، کثافت نفوس نوشته شده بوده است.
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (کوروش👑)
یادداشتی پیرامون سره نگاری در زبان پارسی:
سره نگاری هرگز سر دشمنی با زبان سعدی، حافظ و مولوی را ندارد، و هر سره نگار دانش دانی میداند که زبان وام دهنده و وام گیرنده است. و این داد و ستد زبانی در همه زبانها رخ داده و میدهد. سره نگاری تا جایی که دریافت معنی گزاره را سخت و سنگین نکند، بسیار پسندیده و خوب است. چند روز پیش استادی همه کاسه و کوزهها و کم کاریهای فرهنگستان زبان و ادب فارسی را بر سر سرهنگاران کوباند!
و استاد ادب دان دکتر کزازی را هم بی بهره نگذاشتند! و به ایشان هم تاختند و از همه خواستند که از ایشان الگو برداری نکنند!
و کار بجایی رسید که ایشان در سخنانشان واژه پارسی دهقان را جمع مکسر عربی بستند!!
سخن اینجاست اگر فرهنگستانی داشتیم که تنها دغدغهاش زدودن واژههای فرنگی از زبان پارسی نبود و همان اندازه در ستُردن واژههای نابجای عربی هم میکوشید، مردم خود جوش و سرخود هر یک فرهنگستان خود نمیشدند که این همه ناهمگنی رخ بدهد!
برخی سره نویسان بگونهای مینویسند که صد رحمت به زبان پهلوی! گنگ نا روشن نوشتن پیامدش میشود این که امروز میبینیم! از این ور بام افتادن !!
پس میانهروی در سره نگاری بسیار بهتر و همسو با فراخور فرهنگ و سواد جامعه، و صد البته بهتر از عربی نویسی به سبک و سیاک ادب قاجار است.
که اگر فرهنگستان و ادب فارسی روزگار رضاشاه نبود کار جایی میکشید که امروز این گزاره پارسی را « پدرم، باستان شناس بود و برادرش، زندگی خود را برای گیاه شناسی گذاشت.» باید این چنین میگفتیم « ابوی من عالم بآثار عتیق بود و اخوی او عمر خود در معرفت النباتات صرف کرد.»(برگرفته از تارنمای عصر ایران نوشته مهرداد خدیر)
در فرانسه و اسپانیا و بسیاری کشورها حساسیت بر روی زبان ملی دیده میشود. و نباید این حساسیت را نادرست انگاشته و از آن شرمنده باشیم.چیزی که امروز هویداست این است که زبان پارسی چه بخواهند و چه نخواهند به سوی پالوده شدن از واژههای عربی پیش میرود. با سنجش ادب نوشتاری و گفتاری امروز با ادب پارسی در زمان قاجار، این رخداد به خوبی روشن و پیداست.
🖊 نوشته مهدی زمانیان
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
سره نگاری هرگز سر دشمنی با زبان سعدی، حافظ و مولوی را ندارد، و هر سره نگار دانش دانی میداند که زبان وام دهنده و وام گیرنده است. و این داد و ستد زبانی در همه زبانها رخ داده و میدهد. سره نگاری تا جایی که دریافت معنی گزاره را سخت و سنگین نکند، بسیار پسندیده و خوب است. چند روز پیش استادی همه کاسه و کوزهها و کم کاریهای فرهنگستان زبان و ادب فارسی را بر سر سرهنگاران کوباند!
و استاد ادب دان دکتر کزازی را هم بی بهره نگذاشتند! و به ایشان هم تاختند و از همه خواستند که از ایشان الگو برداری نکنند!
و کار بجایی رسید که ایشان در سخنانشان واژه پارسی دهقان را جمع مکسر عربی بستند!!
سخن اینجاست اگر فرهنگستانی داشتیم که تنها دغدغهاش زدودن واژههای فرنگی از زبان پارسی نبود و همان اندازه در ستُردن واژههای نابجای عربی هم میکوشید، مردم خود جوش و سرخود هر یک فرهنگستان خود نمیشدند که این همه ناهمگنی رخ بدهد!
برخی سره نویسان بگونهای مینویسند که صد رحمت به زبان پهلوی! گنگ نا روشن نوشتن پیامدش میشود این که امروز میبینیم! از این ور بام افتادن !!
پس میانهروی در سره نگاری بسیار بهتر و همسو با فراخور فرهنگ و سواد جامعه، و صد البته بهتر از عربی نویسی به سبک و سیاک ادب قاجار است.
که اگر فرهنگستان و ادب فارسی روزگار رضاشاه نبود کار جایی میکشید که امروز این گزاره پارسی را « پدرم، باستان شناس بود و برادرش، زندگی خود را برای گیاه شناسی گذاشت.» باید این چنین میگفتیم « ابوی من عالم بآثار عتیق بود و اخوی او عمر خود در معرفت النباتات صرف کرد.»(برگرفته از تارنمای عصر ایران نوشته مهرداد خدیر)
در فرانسه و اسپانیا و بسیاری کشورها حساسیت بر روی زبان ملی دیده میشود. و نباید این حساسیت را نادرست انگاشته و از آن شرمنده باشیم.چیزی که امروز هویداست این است که زبان پارسی چه بخواهند و چه نخواهند به سوی پالوده شدن از واژههای عربی پیش میرود. با سنجش ادب نوشتاری و گفتاری امروز با ادب پارسی در زمان قاجار، این رخداد به خوبی روشن و پیداست.
🖊 نوشته مهدی زمانیان
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
✍زنده یاد دکتر محمد علی اسلامی ندوشن
🔸ایران به چه نیاز دارد؟
پول؟ ارز؟ آب؟ ذخایر معدنیِ پایانناپذیر؟ به نیروینظامی؟ تکنولوژی؟ حمایتِ بینالمللی؟ اتم؟
هرکدام از اینها میتواند کارساز باشد ولی مشکلِ او را حل نمیکند؛
او به یک چیز احتیاج دارد: انسان؛
اگر داشت همه چیز دارد، اگر نداشت به جایی نخواهد رسید.
#ایران_را_از_یاد_نبریم
🔸خونهایی که بر سرِ راهِ «قدرت» ریخته شده است، از خونهای دیگرِ تاریخ، بیشتر و شاید از همه پوچتر و توجیه ناپذیرتر است.
در طلبِ مال و نام و زن، آسانتر میشود آدمکشی را علّتیابی کرد؛ ليكن جاهطلبی چون از حدّ و قاعده بگذرد، از درونی مُستَسقی و بیمار حکایت میکند.
وقتی پایههای قدرت بر خون قرار گرفت، حفظِ آن با حفظِ جان، پیوند میخورد و چنین تصوّر میشود که اگر قدرت از دست برود، زندگی نیز با آن رفته است.
اینجاست که چه بسا جنایت پُشتِ جنایت بیاید و استمرارِ آن ضرورتی شناخته شود.
#داستان_داستانها
🔸من ریشههای مادّیِ فرهنگ را به هیچ وجه انکار نمیکنم، چرا که فرهنگ بیتردید زائیدهی شرایط مادّیِ اجتماعی است، بدین معنی که يک انسانِ گرسنه به دشواری میتواند خالقِ فرهنگی باشد. تا عوامل اوّلیّهی زندگی در يک فرد یا جامعه مساعد نشود فرهنگی شروع نمیشود، فرهنگ آنجاست که فرصتهای مناسب در اختیار استعدادها قرار داده میشود. در این شرایط است که جامعه بهترین و بیشترین بازدهِ فرهنگی از خود بروز میدهد و عکس قضیّه در آنجاهایی است که استعداد را میکوبند و مجراهای فرهنگی را میبندند، یا در راههای ناباروَر، نیروها را فاسد میکنند.
#فرهنگ_و_شبه_فرهنگ
@sarv_e_sokhangoo
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
🔸ایران به چه نیاز دارد؟
پول؟ ارز؟ آب؟ ذخایر معدنیِ پایانناپذیر؟ به نیروینظامی؟ تکنولوژی؟ حمایتِ بینالمللی؟ اتم؟
هرکدام از اینها میتواند کارساز باشد ولی مشکلِ او را حل نمیکند؛
او به یک چیز احتیاج دارد: انسان؛
اگر داشت همه چیز دارد، اگر نداشت به جایی نخواهد رسید.
#ایران_را_از_یاد_نبریم
🔸خونهایی که بر سرِ راهِ «قدرت» ریخته شده است، از خونهای دیگرِ تاریخ، بیشتر و شاید از همه پوچتر و توجیه ناپذیرتر است.
در طلبِ مال و نام و زن، آسانتر میشود آدمکشی را علّتیابی کرد؛ ليكن جاهطلبی چون از حدّ و قاعده بگذرد، از درونی مُستَسقی و بیمار حکایت میکند.
وقتی پایههای قدرت بر خون قرار گرفت، حفظِ آن با حفظِ جان، پیوند میخورد و چنین تصوّر میشود که اگر قدرت از دست برود، زندگی نیز با آن رفته است.
اینجاست که چه بسا جنایت پُشتِ جنایت بیاید و استمرارِ آن ضرورتی شناخته شود.
#داستان_داستانها
🔸من ریشههای مادّیِ فرهنگ را به هیچ وجه انکار نمیکنم، چرا که فرهنگ بیتردید زائیدهی شرایط مادّیِ اجتماعی است، بدین معنی که يک انسانِ گرسنه به دشواری میتواند خالقِ فرهنگی باشد. تا عوامل اوّلیّهی زندگی در يک فرد یا جامعه مساعد نشود فرهنگی شروع نمیشود، فرهنگ آنجاست که فرصتهای مناسب در اختیار استعدادها قرار داده میشود. در این شرایط است که جامعه بهترین و بیشترین بازدهِ فرهنگی از خود بروز میدهد و عکس قضیّه در آنجاهایی است که استعداد را میکوبند و مجراهای فرهنگی را میبندند، یا در راههای ناباروَر، نیروها را فاسد میکنند.
#فرهنگ_و_شبه_فرهنگ
@sarv_e_sokhangoo
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
روشنبینی یا جهل؟
▪️بشریّت در طیّ عمر خود به دنبال چه بوده است؟ روشنبینی یا جهل؟ به نظر میرسد که هر دو. این هر دو در کنار هم، مانند روشنایی و تاریکی، سرنوشت او را رقم زدهاند. اگر بگوییم که انسان جهل را به اندازهٔ علم دوست میداشته و به آن پایبند بوده گزافه نگفتهایم، زیرا تاریخ آن را تأیید میکند. نگاه بیندازیم به تاریخ خرافهها و کوردلیها ببینیم که چه کارها که نکرده. این تنها خصیصهٔ یک گروه عوام یا عالمان تاریکاندیش نبوده، بلکه روشنترین افراد هم نتوانستهاند از جاذبهٔ بعضی ندانستنها و فراموش کردنها در امان بمانند. علّتش آن است که بارِ دانستن بسیار سنگین بوده و ذات انسان تحمل کشیدن آن را نداشته است، مانند برقی که بر کوه زد و چشم موسی را خیره کرد.
▪️اگر فراموشی نبود یا روی بُرد به یک سلسله باورهای خلاف عقل نبود و دنیای پندارها به زندگی رنگ و جلا نمیزد و امید نمیبخشید، زندگی در خشکی واقعیّت چروکیده میشد. چه کسی هست که اندکی به ناپیدا و اتّفاق امید نبندد؟ جهل، بالینی بوده که بشریّت گاه به گاه سر خود را بر آن آرمانده است تا خود را به قول حافظ «دمی ز وسوسهٔ عقل بیخبر دارد». حافظ یکی از آن افراد استثنائی است که همهٔ سوراخسنبههای فکر را کاویده و خواسته است که به کُنه سرنوشت بشر راه یابد، از این رو از سر هیچ آب و سرابی درنمیگذرد؛ ولی سرانجام از نفس میافتد که میگوید: که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمّا را!
در مقابل هرچیز علامت سؤال مینهد، حتی اصول اولیّه را و سرانجام میگوید:
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق و رضاست، خرده مگیر
ولی از کاویدن خسته نمیشود. اگر نفی عقل میکند و میگوید: این شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست... برای آن است که از آن دلِ پری دارد، زیرا با همهٔ ادّعایش، گرههای کور بشریّت به دست او گشوده نشده است. عقل در دایرهٔ محدود حرکت میکند و حافظ حوصلهٔ محدودپیمایی ندارد. میخواهد جست بزند بر فراز سلسله مراتب و به نقطهٔ آخر برسد.
▪️وضع روزگار او خود نیز مهر تأیید پیاپی بر این آموختهها میزند. از بس زمانه ناامن بوده، چه بسا شبی که سرِ آرام بر بالین نمیگذارده. شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل... زبان او زبان تنها او نیست، آن را باید زبان یک تاریخ دانست. اینکه بارها از «درس شبانه و وِرد سحرگاه» دم میزند، برای آن است که آرام نمیگرفته و امید رسیدن صبح داشته «صبح» معنوی. روی بُردش به «عشق» برای آن است که پناهگاه به دست آورد. در میان یک فضای آشفته، دروغین و بیاخلاق، تنها امانگاهی که میدیده زیبایی بوده، چه در انسان و چه در طبیعت. در بُرههای از تاریخ ایران قرار گرفته بوده که او را بر آن میداشته که به باوری پایبند نماند، زیرا همهٔ باورها به آزمایش گذارده شده و شکست خورده بودند. مگر نه آن بود که طیّ تاریخِ شناخته شده، زور و جهل استیلا داشته بودند و اگر زور فائق مانده بود، برای آن بود که جهل پشتوانهاش بود، و بدتر از همه آنکه جهل و زور هر دو ادّعا داشتند که میخواهند حق بر کرسی نشانده بماند؟
تأملی در حافظ؛
[بررسی هفتاد و هفت غزل در ارتباط با تاریخ و فرهنگ ایران]
زندهیاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
صص ۳۰_۳۲
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
روشنبینی یا جهل؟
▪️بشریّت در طیّ عمر خود به دنبال چه بوده است؟ روشنبینی یا جهل؟ به نظر میرسد که هر دو. این هر دو در کنار هم، مانند روشنایی و تاریکی، سرنوشت او را رقم زدهاند. اگر بگوییم که انسان جهل را به اندازهٔ علم دوست میداشته و به آن پایبند بوده گزافه نگفتهایم، زیرا تاریخ آن را تأیید میکند. نگاه بیندازیم به تاریخ خرافهها و کوردلیها ببینیم که چه کارها که نکرده. این تنها خصیصهٔ یک گروه عوام یا عالمان تاریکاندیش نبوده، بلکه روشنترین افراد هم نتوانستهاند از جاذبهٔ بعضی ندانستنها و فراموش کردنها در امان بمانند. علّتش آن است که بارِ دانستن بسیار سنگین بوده و ذات انسان تحمل کشیدن آن را نداشته است، مانند برقی که بر کوه زد و چشم موسی را خیره کرد.
▪️اگر فراموشی نبود یا روی بُرد به یک سلسله باورهای خلاف عقل نبود و دنیای پندارها به زندگی رنگ و جلا نمیزد و امید نمیبخشید، زندگی در خشکی واقعیّت چروکیده میشد. چه کسی هست که اندکی به ناپیدا و اتّفاق امید نبندد؟ جهل، بالینی بوده که بشریّت گاه به گاه سر خود را بر آن آرمانده است تا خود را به قول حافظ «دمی ز وسوسهٔ عقل بیخبر دارد». حافظ یکی از آن افراد استثنائی است که همهٔ سوراخسنبههای فکر را کاویده و خواسته است که به کُنه سرنوشت بشر راه یابد، از این رو از سر هیچ آب و سرابی درنمیگذرد؛ ولی سرانجام از نفس میافتد که میگوید: که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمّا را!
در مقابل هرچیز علامت سؤال مینهد، حتی اصول اولیّه را و سرانجام میگوید:
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق و رضاست، خرده مگیر
ولی از کاویدن خسته نمیشود. اگر نفی عقل میکند و میگوید: این شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست... برای آن است که از آن دلِ پری دارد، زیرا با همهٔ ادّعایش، گرههای کور بشریّت به دست او گشوده نشده است. عقل در دایرهٔ محدود حرکت میکند و حافظ حوصلهٔ محدودپیمایی ندارد. میخواهد جست بزند بر فراز سلسله مراتب و به نقطهٔ آخر برسد.
▪️وضع روزگار او خود نیز مهر تأیید پیاپی بر این آموختهها میزند. از بس زمانه ناامن بوده، چه بسا شبی که سرِ آرام بر بالین نمیگذارده. شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل... زبان او زبان تنها او نیست، آن را باید زبان یک تاریخ دانست. اینکه بارها از «درس شبانه و وِرد سحرگاه» دم میزند، برای آن است که آرام نمیگرفته و امید رسیدن صبح داشته «صبح» معنوی. روی بُردش به «عشق» برای آن است که پناهگاه به دست آورد. در میان یک فضای آشفته، دروغین و بیاخلاق، تنها امانگاهی که میدیده زیبایی بوده، چه در انسان و چه در طبیعت. در بُرههای از تاریخ ایران قرار گرفته بوده که او را بر آن میداشته که به باوری پایبند نماند، زیرا همهٔ باورها به آزمایش گذارده شده و شکست خورده بودند. مگر نه آن بود که طیّ تاریخِ شناخته شده، زور و جهل استیلا داشته بودند و اگر زور فائق مانده بود، برای آن بود که جهل پشتوانهاش بود، و بدتر از همه آنکه جهل و زور هر دو ادّعا داشتند که میخواهند حق بر کرسی نشانده بماند؟
تأملی در حافظ؛
[بررسی هفتاد و هفت غزل در ارتباط با تاریخ و فرهنگ ایران]
زندهیاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
صص ۳۰_۳۲
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
ای پاک به بیرون و سیهکار به دل
اقرار به لب کرده و انکار به دل
دینِ تو دو رویه شد به مانند قلم
مصحف به زبان داری و زنّار به دل
#شیخعبدالحقدهلوی
ریاضالشعراء؛ علیقلی واله داغستانی؛ مقدمه و تصحیح سیدمحسن ناجی نصرآبادی؛ اساطیر؛دوره پنج جلدی؛ ١٣٨٤؛ ج۴: ۱۴۲۵.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
اقرار به لب کرده و انکار به دل
دینِ تو دو رویه شد به مانند قلم
مصحف به زبان داری و زنّار به دل
#شیخعبدالحقدهلوی
ریاضالشعراء؛ علیقلی واله داغستانی؛ مقدمه و تصحیح سیدمحسن ناجی نصرآبادی؛ اساطیر؛دوره پنج جلدی؛ ١٣٨٤؛ ج۴: ۱۴۲۵.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
@shafiei_kadkani
🔷دوم خرداد خجسته زادروز دانشمند ایران زمین: #محمد_علی_موحد
ـــــــــــــــــــــــ
«از من میخواهند دربارهٔ استاد موحّد سخن بگویم اما این ثنا گفتن ز من ترکِ ثناست.»
محمدرضا شفیعی کدکنی
🔹شاد و خرّم دوّمِ خردادِ ما
روزِ میلادِ مِهیناستادِ ما
آن موحّد کاو به توحیدِ نظر
جمع کرده جملهٔ اضدادِ ما
آن شگفتآمیزهٔ عشق و خرد
اعتدالِ مردمی و دادِ ما
مفخرِ ایرانزمین در این زمان
صیتش از تبریز تا بغدادِ ما
عاشقِ راهِ مصدق، آن بزرگ
پیشوا و رهبرِ آزادِ ما
🔷نقل: شفیعی کدکنی
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
🔷دوم خرداد خجسته زادروز دانشمند ایران زمین: #محمد_علی_موحد
ـــــــــــــــــــــــ
«از من میخواهند دربارهٔ استاد موحّد سخن بگویم اما این ثنا گفتن ز من ترکِ ثناست.»
محمدرضا شفیعی کدکنی
🔹شاد و خرّم دوّمِ خردادِ ما
روزِ میلادِ مِهیناستادِ ما
آن موحّد کاو به توحیدِ نظر
جمع کرده جملهٔ اضدادِ ما
آن شگفتآمیزهٔ عشق و خرد
اعتدالِ مردمی و دادِ ما
مفخرِ ایرانزمین در این زمان
صیتش از تبریز تا بغدادِ ما
عاشقِ راهِ مصدق، آن بزرگ
پیشوا و رهبرِ آزادِ ما
🔷نقل: شفیعی کدکنی
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from ایران بوم
معرفی کتاب《ارج نامهٔ دکتر محمّدعلی موحّد》
ارجنامۀ دکترمحمّدعلی موحّد چهرهٔ برجستۀ فرهنگ و ادب ایران به کوشش محمّد طاهری خسروشاهی در دانشگاه تبریز تدوین شد. این کتاب دربرگیرندۀ مطالبی از حدود ۷۰ شخصیت برجستۀ فرهنگ و ادب ایران است که دربارهٔ استاد موحّد نوشته شده یا به وی تقدیم شده است.
طاهری خسروشاهی، با اشاره به ضرورت تجلیل از خدمات دکتر موحّد اظهارداشت: دکتر محمدعلی موحّد یکی از فرزندان فرهیخته و بلندهمت ایران است که سرتاسر عمر پربرکت خود را در تکاپوی علمی و فرهنگی گذرانده و در راستای تقویت بنیادهای فرهنگی ایران اسلامی و تعمیق زبان و ادب فارسی تلاش کرده است.
وی با اشاره به جامعیّت شخصیت دکتر موحّد گفت: حوزههای متنوعی که دکتر موحّد در طول سالیان اخیر به پژوهش گرفته است، گواه تنوع علائق و ابعاد شخصیت اوست و آنچه در این میان مایهٔ شگفتی است، مهارت و دانش ژرف او در همهٔ این حوزههای متنوع است.
دکتر موحّد استاد حقوق نفت است و درعینحال عرفانپژوهی کمنظیر بهویژه در حوزهٔ مولویشناسی و ابنعربی پژوهشی است. همچنین سهم او در شناساندن سیمای ناشناختۀ شمس تبریزی بر کسی پوشیده نیست. در عرصهٔ تحقیقات تاریخی و بررسی اسناد هم بهویژه آنجا که پای منافع ملّی و وحدت سرزمینی در میان است، محققی پرحوصله و باریکنگر است.
وی افزود: ارجنامهٔ استاد موحّد پس از مقدمهای موجز از شرح حال ایشان، با درج سالشمار دقیقی از زندگی و آثار استاد آغاز میشود و سپس با گفتوگویی جدید دربارهٔ شمس تبریزی و چند موضوع دیگر ادامه مییابد. در بخش دوم ارجنامه که «دربارهٔ استاد» نام دارد، جمعی از دوستان و ارادتمندان دکتر موحّد، دربارهٔ سلوک اخلاقی و معنوی استاد و پیرامون آثار ایشان سخن گفتهاند. از مطالب مندرج در این بخش میتوان به آثاری از محمود دولتآبادی،هوشنگ مرادی کرمانی، عزتالله فولادوند، عبدالله کوثری، مجدالدین کیوانی، حجتالله ایوبی و ... اشاره کرد.
این پژوهشگر افزود: بخش سوم ارجنامۀ استاد موحّد به شیوۀ مرسوم جشننامهها و یادنامهها، دربرگیرندۀ آثار برخی از مفاخر و بزرگان فرهنگ و ادب است که مقالات خود را در موضوعات متنوع تحقیقات ادبی، تاریخی و حقوقی به احترام استاد موحّد از ایران و خارج کشور جهت انتشار در ارجنامۀ ایشان به دانشگاه تبریز اهدا کردهاند. از مؤلفان این بخش میتوان به آثاری از محمّدرضا شفیعی کدکنی احمد مهدوی دامغانی، بهاءالدین خرمشاهی، علیاکبر ولایتی، نصرالله پورجوادی ،محمدعلی اسلامی ندوشن، تقی پورنامداریان،محمدجعفر یاحقّی، ژاله آموزگار و ... اشاره کرد.
طاهری گفت: در صفحات پایانی کتاب، تصاویری منحصربهفرد و دیدنی از استاد موحّد برای نخستین بار چاپ شده است.
گفتنی است محمّدعلی موحّد متولد #دوم_خرداد ۱۳۰۲ شمسی در تبریز، ادیب، حقوقدان و عرفانپژوه و شمسشناس برجستۀ ایرانی است. وی در سالهای بحرانی ماجرای نفت در ایران (دههٔ سی) به معاونت حقوقی شرکت ملی نفت رسید و پس از آن بهعنوان معاونت اجرایی اوپک، در ژنو مستقر شد. از آثار وی میتوان به کتابهای: نفت ما و مسائل حقوقی آن، تصحیح مقالات شمس تبریزی (برندهٔ جایزۀ کتاب سال ایران)، ترجمۀ سفرنامه ابن بطوطه، خواب آشفتۀ نفت (برندۀ جایزۀ کتاب سال ایران)، در هوای حق و عدالت (برندۀ جایزهٔ اندیشهٔ سال)، ترجمه و تحلیل فصوصالحکم ابن عربی، تصحیح رساله در مناقب خداوندگار، ترجمهٔ اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر، مبالغهٔ مستعار (ردّ ادعای شیوخ بر مالکیت جزایر سهگانه) و ... اشاره کرد. موحّد از سال 1382 به عضویت پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران در آمده است.
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/11750-arj-name-dr-mohammad-ali-moavahed.html
@iranboom_ir
ارجنامۀ دکترمحمّدعلی موحّد چهرهٔ برجستۀ فرهنگ و ادب ایران به کوشش محمّد طاهری خسروشاهی در دانشگاه تبریز تدوین شد. این کتاب دربرگیرندۀ مطالبی از حدود ۷۰ شخصیت برجستۀ فرهنگ و ادب ایران است که دربارهٔ استاد موحّد نوشته شده یا به وی تقدیم شده است.
طاهری خسروشاهی، با اشاره به ضرورت تجلیل از خدمات دکتر موحّد اظهارداشت: دکتر محمدعلی موحّد یکی از فرزندان فرهیخته و بلندهمت ایران است که سرتاسر عمر پربرکت خود را در تکاپوی علمی و فرهنگی گذرانده و در راستای تقویت بنیادهای فرهنگی ایران اسلامی و تعمیق زبان و ادب فارسی تلاش کرده است.
وی با اشاره به جامعیّت شخصیت دکتر موحّد گفت: حوزههای متنوعی که دکتر موحّد در طول سالیان اخیر به پژوهش گرفته است، گواه تنوع علائق و ابعاد شخصیت اوست و آنچه در این میان مایهٔ شگفتی است، مهارت و دانش ژرف او در همهٔ این حوزههای متنوع است.
دکتر موحّد استاد حقوق نفت است و درعینحال عرفانپژوهی کمنظیر بهویژه در حوزهٔ مولویشناسی و ابنعربی پژوهشی است. همچنین سهم او در شناساندن سیمای ناشناختۀ شمس تبریزی بر کسی پوشیده نیست. در عرصهٔ تحقیقات تاریخی و بررسی اسناد هم بهویژه آنجا که پای منافع ملّی و وحدت سرزمینی در میان است، محققی پرحوصله و باریکنگر است.
وی افزود: ارجنامهٔ استاد موحّد پس از مقدمهای موجز از شرح حال ایشان، با درج سالشمار دقیقی از زندگی و آثار استاد آغاز میشود و سپس با گفتوگویی جدید دربارهٔ شمس تبریزی و چند موضوع دیگر ادامه مییابد. در بخش دوم ارجنامه که «دربارهٔ استاد» نام دارد، جمعی از دوستان و ارادتمندان دکتر موحّد، دربارهٔ سلوک اخلاقی و معنوی استاد و پیرامون آثار ایشان سخن گفتهاند. از مطالب مندرج در این بخش میتوان به آثاری از محمود دولتآبادی،هوشنگ مرادی کرمانی، عزتالله فولادوند، عبدالله کوثری، مجدالدین کیوانی، حجتالله ایوبی و ... اشاره کرد.
این پژوهشگر افزود: بخش سوم ارجنامۀ استاد موحّد به شیوۀ مرسوم جشننامهها و یادنامهها، دربرگیرندۀ آثار برخی از مفاخر و بزرگان فرهنگ و ادب است که مقالات خود را در موضوعات متنوع تحقیقات ادبی، تاریخی و حقوقی به احترام استاد موحّد از ایران و خارج کشور جهت انتشار در ارجنامۀ ایشان به دانشگاه تبریز اهدا کردهاند. از مؤلفان این بخش میتوان به آثاری از محمّدرضا شفیعی کدکنی احمد مهدوی دامغانی، بهاءالدین خرمشاهی، علیاکبر ولایتی، نصرالله پورجوادی ،محمدعلی اسلامی ندوشن، تقی پورنامداریان،محمدجعفر یاحقّی، ژاله آموزگار و ... اشاره کرد.
طاهری گفت: در صفحات پایانی کتاب، تصاویری منحصربهفرد و دیدنی از استاد موحّد برای نخستین بار چاپ شده است.
گفتنی است محمّدعلی موحّد متولد #دوم_خرداد ۱۳۰۲ شمسی در تبریز، ادیب، حقوقدان و عرفانپژوه و شمسشناس برجستۀ ایرانی است. وی در سالهای بحرانی ماجرای نفت در ایران (دههٔ سی) به معاونت حقوقی شرکت ملی نفت رسید و پس از آن بهعنوان معاونت اجرایی اوپک، در ژنو مستقر شد. از آثار وی میتوان به کتابهای: نفت ما و مسائل حقوقی آن، تصحیح مقالات شمس تبریزی (برندهٔ جایزۀ کتاب سال ایران)، ترجمۀ سفرنامه ابن بطوطه، خواب آشفتۀ نفت (برندۀ جایزۀ کتاب سال ایران)، در هوای حق و عدالت (برندۀ جایزهٔ اندیشهٔ سال)، ترجمه و تحلیل فصوصالحکم ابن عربی، تصحیح رساله در مناقب خداوندگار، ترجمهٔ اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر، مبالغهٔ مستعار (ردّ ادعای شیوخ بر مالکیت جزایر سهگانه) و ... اشاره کرد. موحّد از سال 1382 به عضویت پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران در آمده است.
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/11750-arj-name-dr-mohammad-ali-moavahed.html
@iranboom_ir
www.iranboom.ir
ارج نامهٔ دکتر محمّدعلی موحّد در دانشگاه تبریز تدوین شد
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
به بهانهء زادروزِ استاد دکتر محمّدعلی موحد
متنِ سخنرانی روانشاد استاد علیمدد که همین روزها، سالروزِ درگذشتِ ایشان نیز هست، در بزرگداشتِ استاد موحد:
من بسیار کوچکتر از آنم که بتوانم درباره جناب دکتر محمّدعلی موحد سخنی بگویم. برای رفع این نقص، فکر کردم که از ضمیر جمع استفاده کنم و به نیابت از جمعِ حسابداران مطالبی را بیان کنم. امّا در کاربرد ضمير ما هم با مشکل مواجه شدم، چون دکتر موحد دکترای حقوق خصوصی دارند، حقوقدان هستند و وکیل پایه یک دادگستری. حقوقدانی که کتابهایی چون نفتِ ما و مسائل حقوقی آن، درسهایی از داوریهای نفتی، و حقوق مدنی را نوشتهاند و در مباحث حقوق بینالملل با حقوقدانانِ بزرگی چون جنکینز در کمبریج و شوارتزنبرگ در لندن حشر و نشر داشتهاند، و ...، پس، حقوقدانان، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشته اند و چنین هم کردهاند. دکتر موحد ادیب هستند و ایرانشناس. با ایرانشناسانی چون آربری، مینورسکی و لاکهارت مجالست داشتهاند و مورد تفقد و تشویق استادانی چون مینوی و جمالزاده بودهاند. نسخه های خطی موجود در موزه بریتانیا را بررسی کرده اند، سلوكالمولوک و حديقهالحقيقه را تصحیح و تعلیق کردهاند، سفرنامه ابن بطوطه، فصوصالحکم ابن عربی و خزران آرتورکستلر را ترجمه کردهاند، عضو فرهنگستان زبان ایران هستند و...، پس، ادیبان و دوستداران فرهنگ و تمدن ایران، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشتهاند و این کار را هم کردهاند. دکتر موحد عارف هستند و در متون عرفانی تحقیقات وسیعی دارند، تصحیح و تعلیق مقالات شمس تبریزی، خمی از شراب ربانی، اصطرلابِ حق - گزیده فيه مافيه، و تالیف کتابهای شمس تبریزی و ابن بطوطه از جمله آثار ایشان است. پس، عارفان و دوستداران عرفان و راهیان طریقت، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشتهاند و چنین نیز کردهاند. دکتر موحد پژوهشگر مسائل سیاسی، تاریخی و فکری معاصر هستند. اثر جاویدان خواب آشفته نفت - دکتر مصدق و نهضت ملی ایران به تنهایی این جنبه از زندگی پربار دکتر موحد را مینمایاند. آثار دیگری چون گفتهها و ناگفتهها - تحلیلی از گزارش عملیات پنهانی سیا در کودتای ۲۸ مرداد، مبالغه مستعار - بررسی اسناد وزارت خارجه بریتانیا درباره مالکیت جزایر تنب و ابوموسی، ترجمه چهار مقاله از آیزا برلین درباره آزادی، تالیف کتاب در هوای حق و عدالت از نتایج پژوهشهای ایشان است. پس، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد با محققان علوم سیاسی و دولتمردان است. متوجه نشدم که آنها چنین کاری را کردهاند یا نه، امّا حداقل این که کتابِ خوابِ آشفته نفت و سه اثر دیگر ایشان برنده جایزه کتاب سال در سالهای مختلف شده است. دکتر موحد شهروند افتخاری شهر خوی آرامگاه ابدی شمس تبریزی هستند. اهالی خوی حق و افتخار این را داشتهاند که برای همشهریشان مجلس بزرگداشت برگزار کنند و این کار را هم کردهاند. سالهای بسیاری از عمر پربار و پربرکت دکتر موحد گذشته است و دکتر موحد سالهای سال است که در کمک به سالمندان کهریزک کمر همت بستهاند. پس حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد با سالمندان ساکن کهریزک است. نمیدانم توان و امکان چنین کاری را داشته اند یا نه. اما دکتر موحد معلم بودهاند و معلم هستند. از معلمی مدارس تبریز در جوانی تا تدریس در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و دانشکده حسابداری و علوم مالی نفت؛ و ما حسابداران، بدون واسطه یا با واسطه از شاگردان ایشانیم، پس به عنوان شاگردانی شاکر از ایشان میخواهیم که به ما اجازه دهند با غرور و افتخار بگوییم که ما شاگردان استادی بودهایم که حقوقدان، ادیب، عارف، محقق، ایرانشناس، مترجم و... بوده است و به ما اجازه دهند در این مراسم که در بزرگداشت ایشان گردهم آمدهایم، به نشانهء سپاس، هدیهای ناقابل حضورشان تقدیم کنیم.
#استاددکترمحمدعلیموحد
#استادمصطفیعلیمدد
#دانشگاهصنعتنفت
#دانشکدهحسابداریوعلوممالی
#گرامیداشتبزرگان
مجلهء حسابداران؛ سال بیست و سوم، شماره بیست و دوم، ویژهنامهء هفتهء جهانی حسابداری؛ ۱۳۷۸.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
متنِ سخنرانی روانشاد استاد علیمدد که همین روزها، سالروزِ درگذشتِ ایشان نیز هست، در بزرگداشتِ استاد موحد:
من بسیار کوچکتر از آنم که بتوانم درباره جناب دکتر محمّدعلی موحد سخنی بگویم. برای رفع این نقص، فکر کردم که از ضمیر جمع استفاده کنم و به نیابت از جمعِ حسابداران مطالبی را بیان کنم. امّا در کاربرد ضمير ما هم با مشکل مواجه شدم، چون دکتر موحد دکترای حقوق خصوصی دارند، حقوقدان هستند و وکیل پایه یک دادگستری. حقوقدانی که کتابهایی چون نفتِ ما و مسائل حقوقی آن، درسهایی از داوریهای نفتی، و حقوق مدنی را نوشتهاند و در مباحث حقوق بینالملل با حقوقدانانِ بزرگی چون جنکینز در کمبریج و شوارتزنبرگ در لندن حشر و نشر داشتهاند، و ...، پس، حقوقدانان، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشته اند و چنین هم کردهاند. دکتر موحد ادیب هستند و ایرانشناس. با ایرانشناسانی چون آربری، مینورسکی و لاکهارت مجالست داشتهاند و مورد تفقد و تشویق استادانی چون مینوی و جمالزاده بودهاند. نسخه های خطی موجود در موزه بریتانیا را بررسی کرده اند، سلوكالمولوک و حديقهالحقيقه را تصحیح و تعلیق کردهاند، سفرنامه ابن بطوطه، فصوصالحکم ابن عربی و خزران آرتورکستلر را ترجمه کردهاند، عضو فرهنگستان زبان ایران هستند و...، پس، ادیبان و دوستداران فرهنگ و تمدن ایران، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشتهاند و این کار را هم کردهاند. دکتر موحد عارف هستند و در متون عرفانی تحقیقات وسیعی دارند، تصحیح و تعلیق مقالات شمس تبریزی، خمی از شراب ربانی، اصطرلابِ حق - گزیده فيه مافيه، و تالیف کتابهای شمس تبریزی و ابن بطوطه از جمله آثار ایشان است. پس، عارفان و دوستداران عرفان و راهیان طریقت، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشتهاند و چنین نیز کردهاند. دکتر موحد پژوهشگر مسائل سیاسی، تاریخی و فکری معاصر هستند. اثر جاویدان خواب آشفته نفت - دکتر مصدق و نهضت ملی ایران به تنهایی این جنبه از زندگی پربار دکتر موحد را مینمایاند. آثار دیگری چون گفتهها و ناگفتهها - تحلیلی از گزارش عملیات پنهانی سیا در کودتای ۲۸ مرداد، مبالغه مستعار - بررسی اسناد وزارت خارجه بریتانیا درباره مالکیت جزایر تنب و ابوموسی، ترجمه چهار مقاله از آیزا برلین درباره آزادی، تالیف کتاب در هوای حق و عدالت از نتایج پژوهشهای ایشان است. پس، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد با محققان علوم سیاسی و دولتمردان است. متوجه نشدم که آنها چنین کاری را کردهاند یا نه، امّا حداقل این که کتابِ خوابِ آشفته نفت و سه اثر دیگر ایشان برنده جایزه کتاب سال در سالهای مختلف شده است. دکتر موحد شهروند افتخاری شهر خوی آرامگاه ابدی شمس تبریزی هستند. اهالی خوی حق و افتخار این را داشتهاند که برای همشهریشان مجلس بزرگداشت برگزار کنند و این کار را هم کردهاند. سالهای بسیاری از عمر پربار و پربرکت دکتر موحد گذشته است و دکتر موحد سالهای سال است که در کمک به سالمندان کهریزک کمر همت بستهاند. پس حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد با سالمندان ساکن کهریزک است. نمیدانم توان و امکان چنین کاری را داشته اند یا نه. اما دکتر موحد معلم بودهاند و معلم هستند. از معلمی مدارس تبریز در جوانی تا تدریس در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و دانشکده حسابداری و علوم مالی نفت؛ و ما حسابداران، بدون واسطه یا با واسطه از شاگردان ایشانیم، پس به عنوان شاگردانی شاکر از ایشان میخواهیم که به ما اجازه دهند با غرور و افتخار بگوییم که ما شاگردان استادی بودهایم که حقوقدان، ادیب، عارف، محقق، ایرانشناس، مترجم و... بوده است و به ما اجازه دهند در این مراسم که در بزرگداشت ایشان گردهم آمدهایم، به نشانهء سپاس، هدیهای ناقابل حضورشان تقدیم کنیم.
#استاددکترمحمدعلیموحد
#استادمصطفیعلیمدد
#دانشگاهصنعتنفت
#دانشکدهحسابداریوعلوممالی
#گرامیداشتبزرگان
مجلهء حسابداران؛ سال بیست و سوم، شماره بیست و دوم، ویژهنامهء هفتهء جهانی حسابداری؛ ۱۳۷۸.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خرمشهر
▪️خرمشهر،
تارک ایران، عروس ایران،
هم بر خاک زندگی داری و هم بر آب، خاکت چون غبارِ نشسته بر ضریح است، و آبت چون اشکِ روشن.
کارون کاکُلِ خود را بر ساقِ تو میساید و بر ناخنهایِ تو بوسه میزند، ناخنِ حنا بسته، چون عناب.
و نسیمی که بر تو میوزد نه از شرق است و نه از غرب، از بامِ عاشقان است که انگشتِ خود را بریدهاند و نمک بر آن پاشیده تا خوابشان نبرد.
خرمشهر،
دیدهبانِ دریچهٔ بلندِ صبح، پریِ دریایی، سیهچشمی که سر از پنجره بیرون آوردهای و دورِ دور را مینگری،
خرمنِ ناز پوشیده در چادرِ نیاز، چشمهایِ خود را مخوابان.
در تو چه میبینیم؟ از تو چه میشنویم، چه میبوییم؟ از سینهٔ پر رازِ تو، صبر و وقارِ تو، بیگناهیِ خاموش چون مریمِ تو.
▪️ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیده است و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهٔ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
خُرمشهر،
دیدهبانِ برجِ بلند، چشم از راه بر مَدار، همه باز میگردند؛ مرغها که از بانگِ خمپارهها رفتند باز میگردند؛ مارها میروند و کبوترها میآیند. مغیلانها میخشکند و لالهها میرویند، و باز نخلها چترهایِ خود را خواهند جُنباند.
و ایران این لوکِ* پیرِ همیشه جوان، چون یالهایِ خود را تکان میدهد، بادیه میلرزد، رملها و صحراهایِ غَفر میلرزند، سرابها میلرزند، نوشندگانِ نفت که کبابِ سوسمار «مزهیِ» آنهاست، میلرزند.
لوکِ پیر دوکوهانه میغُرُنبد. و اقلیم از کوهانی به کوهان دیگر میافتد.
غباری برخاسته است و سواری در راه است.
۵ خردادِ ۱۳۶۱
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
برگرفته از فصلنامهٔ هستی، تابستانِ ۱۳۷۲ خورشیدی، صص ۱۸۴–۱۸۳
*لوک: شترِ نرِ نیرومند که پیشروندهٔ کاروانِ شترهاست.
ـــــــــــــــــــــــ
خرمشهر
▪️خرمشهر،
تارک ایران، عروس ایران،
هم بر خاک زندگی داری و هم بر آب، خاکت چون غبارِ نشسته بر ضریح است، و آبت چون اشکِ روشن.
کارون کاکُلِ خود را بر ساقِ تو میساید و بر ناخنهایِ تو بوسه میزند، ناخنِ حنا بسته، چون عناب.
و نسیمی که بر تو میوزد نه از شرق است و نه از غرب، از بامِ عاشقان است که انگشتِ خود را بریدهاند و نمک بر آن پاشیده تا خوابشان نبرد.
خرمشهر،
دیدهبانِ دریچهٔ بلندِ صبح، پریِ دریایی، سیهچشمی که سر از پنجره بیرون آوردهای و دورِ دور را مینگری،
خرمنِ ناز پوشیده در چادرِ نیاز، چشمهایِ خود را مخوابان.
در تو چه میبینیم؟ از تو چه میشنویم، چه میبوییم؟ از سینهٔ پر رازِ تو، صبر و وقارِ تو، بیگناهیِ خاموش چون مریمِ تو.
▪️ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیده است و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهٔ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
خُرمشهر،
دیدهبانِ برجِ بلند، چشم از راه بر مَدار، همه باز میگردند؛ مرغها که از بانگِ خمپارهها رفتند باز میگردند؛ مارها میروند و کبوترها میآیند. مغیلانها میخشکند و لالهها میرویند، و باز نخلها چترهایِ خود را خواهند جُنباند.
و ایران این لوکِ* پیرِ همیشه جوان، چون یالهایِ خود را تکان میدهد، بادیه میلرزد، رملها و صحراهایِ غَفر میلرزند، سرابها میلرزند، نوشندگانِ نفت که کبابِ سوسمار «مزهیِ» آنهاست، میلرزند.
لوکِ پیر دوکوهانه میغُرُنبد. و اقلیم از کوهانی به کوهان دیگر میافتد.
غباری برخاسته است و سواری در راه است.
۵ خردادِ ۱۳۶۱
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
برگرفته از فصلنامهٔ هستی، تابستانِ ۱۳۷۲ خورشیدی، صص ۱۸۴–۱۸۳
*لوک: شترِ نرِ نیرومند که پیشروندهٔ کاروانِ شترهاست.
Forwarded from انجمن تاریخ و میراث ایرانیان
🌿▪️ ۴ خرداد سالروز درگذشت دکتر علیاکبر سیاسی استاد عالیرتبه روانشناسی و رئیس دانشگاه تهران می باشد .
🔹 انتشارات دانشگاه تهران در دورۀ ریاست و در سالهای آغازین کار او تأسیس شد و دکتر پرویز خانلری طراح و مجری امور آن شد. دکتر سیاسی در هر مقامی که بود به رشتۀ تألیفات و نشر کتاب اهمیت زیاد میگذارد و بر جنبۀ کیفی آن نظارت میکرد و همکارانش را بر آن میداشت که نشر کتب از هر گونه ابتذال بهدور باشد. در ایامی که ریاست انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی وابسته به کمیسیون ملّی یونسکو را بر عهده گرفت و همچنین در مقام رئیس کانون ایران جوان کوشید تا مجموعه سخنرانیهای فرهنگی و پژوهشی ایرادشده در آن دو مؤسسه به چاپ رسد (آن قدر که به یاد دارم پنج مجموعه از کانون ایران جوان و دو مجموعه از انجمن ایرانی فلسفه چاپ شده است).
از کارها و فکرهای اساسی و مهم دیگر او که تأثیر زیاد در قوام بنیان فرهنگی دانشگاه داشت، ایجاد بخش روابط فرهنگی بود که ادارۀ امور آن را به عهدۀ دکتر پرویز ناتل خانلری گذارده بود. این اداره با دادن بورسهای تحصیلی به دانشجویان خارجی (امریکا، فرانسه، چکسلواکی، آلمان، هند و پاکستان و عراق) آمدن افرادی را که به تحصیل زبان و ادبیات فارسی علاقه داشتند ترغیب کرد و این کار اساسی که در راه ترویج زبان فارسی بهطور علمی و دانشگاهی مؤثر بود به فکر و ابتکار دکتر سیاسی و شمّ فرهنگی خاص دکتر خانلری در ایران آغاز شد.
تأسیس چاپخانۀ دانشگاه، کوی امیرآباد، خوابگاههای دانشجویان همه یادگار فکر بلند و نیّت مبارک دکتر سیاسی است.
دکتر سیاسی در مقام ریاست دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی و نیز دانشسرای عالی تا پیش از جدا شدن آن که بیش از بیست سال مدت گرفت، همواره بر این کوشش بود که اعتبار علمی و اهمیت جهانی زبان فارسی پایدار باشد. به این منظور برگزاری مراسم فرهنگی با اساس و دور از جنجال را میپذیرفت و از تبجیل و تجلیل استادان بنام خودداری نداشت.
تأسیس مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی نیز نمونۀ دیگری است از آن فکر و مرام. این مجله در طول مدتی که دکتر سیاسی بر آن اشراف و نظارت داشت منزلتی والا داشت.
🔸 یادش گرامی
┏━━━ 🌺 ━━━┓
⠀ @foalborz
┗━━━ 🌺 ━━━┛
https://historydocuments.ir/pic/attach_photo/16801.jpg
🔹 انتشارات دانشگاه تهران در دورۀ ریاست و در سالهای آغازین کار او تأسیس شد و دکتر پرویز خانلری طراح و مجری امور آن شد. دکتر سیاسی در هر مقامی که بود به رشتۀ تألیفات و نشر کتاب اهمیت زیاد میگذارد و بر جنبۀ کیفی آن نظارت میکرد و همکارانش را بر آن میداشت که نشر کتب از هر گونه ابتذال بهدور باشد. در ایامی که ریاست انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی وابسته به کمیسیون ملّی یونسکو را بر عهده گرفت و همچنین در مقام رئیس کانون ایران جوان کوشید تا مجموعه سخنرانیهای فرهنگی و پژوهشی ایرادشده در آن دو مؤسسه به چاپ رسد (آن قدر که به یاد دارم پنج مجموعه از کانون ایران جوان و دو مجموعه از انجمن ایرانی فلسفه چاپ شده است).
از کارها و فکرهای اساسی و مهم دیگر او که تأثیر زیاد در قوام بنیان فرهنگی دانشگاه داشت، ایجاد بخش روابط فرهنگی بود که ادارۀ امور آن را به عهدۀ دکتر پرویز ناتل خانلری گذارده بود. این اداره با دادن بورسهای تحصیلی به دانشجویان خارجی (امریکا، فرانسه، چکسلواکی، آلمان، هند و پاکستان و عراق) آمدن افرادی را که به تحصیل زبان و ادبیات فارسی علاقه داشتند ترغیب کرد و این کار اساسی که در راه ترویج زبان فارسی بهطور علمی و دانشگاهی مؤثر بود به فکر و ابتکار دکتر سیاسی و شمّ فرهنگی خاص دکتر خانلری در ایران آغاز شد.
تأسیس چاپخانۀ دانشگاه، کوی امیرآباد، خوابگاههای دانشجویان همه یادگار فکر بلند و نیّت مبارک دکتر سیاسی است.
دکتر سیاسی در مقام ریاست دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی و نیز دانشسرای عالی تا پیش از جدا شدن آن که بیش از بیست سال مدت گرفت، همواره بر این کوشش بود که اعتبار علمی و اهمیت جهانی زبان فارسی پایدار باشد. به این منظور برگزاری مراسم فرهنگی با اساس و دور از جنجال را میپذیرفت و از تبجیل و تجلیل استادان بنام خودداری نداشت.
تأسیس مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی نیز نمونۀ دیگری است از آن فکر و مرام. این مجله در طول مدتی که دکتر سیاسی بر آن اشراف و نظارت داشت منزلتی والا داشت.
🔸 یادش گرامی
┏━━━ 🌺 ━━━┓
⠀ @foalborz
┗━━━ 🌺 ━━━┛
https://historydocuments.ir/pic/attach_photo/16801.jpg
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
چهارم خردادماه سالروز درگذشت دکتر علیاکبر سیاسی
کتابخانۀ دکتر سیاسی
یکی از عجایب اتفاقات که در تاریخ کتابداری ایران روی داد امتناع دانشگاه تهران از پذیرفتن کتابخانۀ دکتر علیاکبر سیاسی در سال ۱۳۷۳ بود. پس از درگذشت دکتر سیاسی فرزند گرامی ایشان، دکتر فریدون سیاسی، استاد دانشکدۀ بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران به من تلفن فرمود و گفت پدرم وصیت یا توصیه کرده است که کتابخانۀ ایشان با نظر شما به هر کجا مصلحت میدانید داده شود.
گفتم طبیعی است که کتابخانۀ دانایی که مدت دوازده سال رئیس دانشگاه تهران و از آغاز تأسیس آن دانشگاه استاد آنجا و بعدها موجد کتابخانۀ مرکزی آنجا بوده است میباید در همین دانشگاه نگهداری شود؛ یعنی چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. پس بیدرنگی به دفتر رئیس دانشگاه وقت تلفن کردم. چون منشی ابا کرد که مستقیماً با هرکه بود صحبت کنم و بهانهای آورد ازقبیل اینکه در جلسه تشریف دارند، ناچار موضوع را گفتم تا به اطلاع ایشان برساند و یادآور شدم فردا برای آگاه شدن از این که کجا باید به انتقال کتابها اقدام کرد تلفن خواهم کرد.
فردا که تلفن کردم منشی گفت خدمتشان عرض کردم ولی جوابی نفرمودند، زیرا سرشان شلوغ بود. گفتم کی تلفن کنم؟ گفت سه چهار روز دیگر، زیرا پنجشنبه و جمعه در میان بود. دفعۀ سوم با لحن سرد و مخالفگونۀ منشی روبهرو شدم؛ زیرا تقریباً به این مضمون جواب داد که جناب آقای رئیس دانشگاه وقت نداشتند به موضوع رسیدگی بفرمایند. فهمیدم وقت تلف کردن است و این رئیس مصلحت نمیداند حتی کتابخانۀ سیاسی در خانۀ علمی و دستپرورد او به یادگار بماند.
به دکتر سیاسی (فریدون) تلفن زدم و گفتم قضیه این است و چشمم آب نمیخورد که هر قدر معطل شوید اقدامی بکنند. گفت پس چه کنیم؟ گفتم اگر موافق باشید با دانشگاه یزد صحبت میکنم. گفت به چه مناسبت؟ گفتم برای اینکه جدّ شما از مردم یزد بود. گفت بله بسیار مناسب است. پس با دکتر شاهی، رئیس قبلی دانشگاه یزد که در آن وقت رئیس کمیسیون ملّی یونسکو بود، صحبت کردم تا بدانم رئیس دانشگاه یزد کیست؟ معلوم شد دکتر وحدت به جای او آمده است. وحدت با نهایت علاقهمندی و انسانیت پذیرفت و کامیون فرستاد و کتابها به یزد حمل شد. چون کتابها به آنجا رسید، مجلسی آراست که اگر یادم نرفته باشد دکتر شاهی هم در آن حضور داشت. جای مناسبی برای کتابها اختیار و بهآراستگی تنظیم شده بود و مآلاً به درخواست آقای شمس، وکیل خاندان سیاسی و دکتر فریدون سیاسی هیئت امنایی برای کتابخانه معیّن شد و تجلیل مناسبی از رئیس دوازدهسالۀ دانشگاه تهران در زادگاه پدریاش انجام شد.
تردید نباید داشت که دانشگاه تهران بیش از همه به علیاصغر حکمت و دکتر علیاکبر سیاسی مدیون است و مطمئنم روزگاری این دو نام برای تاریخ دانشگاه ارزش واقعی خواهند یافت.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۹۶۰ - ۹۶۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
کتابخانۀ دکتر سیاسی
یکی از عجایب اتفاقات که در تاریخ کتابداری ایران روی داد امتناع دانشگاه تهران از پذیرفتن کتابخانۀ دکتر علیاکبر سیاسی در سال ۱۳۷۳ بود. پس از درگذشت دکتر سیاسی فرزند گرامی ایشان، دکتر فریدون سیاسی، استاد دانشکدۀ بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران به من تلفن فرمود و گفت پدرم وصیت یا توصیه کرده است که کتابخانۀ ایشان با نظر شما به هر کجا مصلحت میدانید داده شود.
گفتم طبیعی است که کتابخانۀ دانایی که مدت دوازده سال رئیس دانشگاه تهران و از آغاز تأسیس آن دانشگاه استاد آنجا و بعدها موجد کتابخانۀ مرکزی آنجا بوده است میباید در همین دانشگاه نگهداری شود؛ یعنی چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. پس بیدرنگی به دفتر رئیس دانشگاه وقت تلفن کردم. چون منشی ابا کرد که مستقیماً با هرکه بود صحبت کنم و بهانهای آورد ازقبیل اینکه در جلسه تشریف دارند، ناچار موضوع را گفتم تا به اطلاع ایشان برساند و یادآور شدم فردا برای آگاه شدن از این که کجا باید به انتقال کتابها اقدام کرد تلفن خواهم کرد.
فردا که تلفن کردم منشی گفت خدمتشان عرض کردم ولی جوابی نفرمودند، زیرا سرشان شلوغ بود. گفتم کی تلفن کنم؟ گفت سه چهار روز دیگر، زیرا پنجشنبه و جمعه در میان بود. دفعۀ سوم با لحن سرد و مخالفگونۀ منشی روبهرو شدم؛ زیرا تقریباً به این مضمون جواب داد که جناب آقای رئیس دانشگاه وقت نداشتند به موضوع رسیدگی بفرمایند. فهمیدم وقت تلف کردن است و این رئیس مصلحت نمیداند حتی کتابخانۀ سیاسی در خانۀ علمی و دستپرورد او به یادگار بماند.
به دکتر سیاسی (فریدون) تلفن زدم و گفتم قضیه این است و چشمم آب نمیخورد که هر قدر معطل شوید اقدامی بکنند. گفت پس چه کنیم؟ گفتم اگر موافق باشید با دانشگاه یزد صحبت میکنم. گفت به چه مناسبت؟ گفتم برای اینکه جدّ شما از مردم یزد بود. گفت بله بسیار مناسب است. پس با دکتر شاهی، رئیس قبلی دانشگاه یزد که در آن وقت رئیس کمیسیون ملّی یونسکو بود، صحبت کردم تا بدانم رئیس دانشگاه یزد کیست؟ معلوم شد دکتر وحدت به جای او آمده است. وحدت با نهایت علاقهمندی و انسانیت پذیرفت و کامیون فرستاد و کتابها به یزد حمل شد. چون کتابها به آنجا رسید، مجلسی آراست که اگر یادم نرفته باشد دکتر شاهی هم در آن حضور داشت. جای مناسبی برای کتابها اختیار و بهآراستگی تنظیم شده بود و مآلاً به درخواست آقای شمس، وکیل خاندان سیاسی و دکتر فریدون سیاسی هیئت امنایی برای کتابخانه معیّن شد و تجلیل مناسبی از رئیس دوازدهسالۀ دانشگاه تهران در زادگاه پدریاش انجام شد.
تردید نباید داشت که دانشگاه تهران بیش از همه به علیاصغر حکمت و دکتر علیاکبر سیاسی مدیون است و مطمئنم روزگاری این دو نام برای تاریخ دانشگاه ارزش واقعی خواهند یافت.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۹۶۰ - ۹۶۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایران بوم
سالگرد درگذشت هوشنگ سیحون (۵ خردادماه 1393)
هوشنگ سیحون، آثار معماری ارزشمندی دارد که تمامی آنها طی ۵ دهه گذشته ساخته شدهاند و در فهرست میراث ملی ایران به ثبت رسیدهاند. از جمله مهمترین آثار او، آرامگاههای فردوسی در توس، خیام در نیشابور و بوعلیسینا در همدان است.
هوشنگ سیحون، خالق بناهای ارزشمند بسیاری است. از آن جمله میتوان به آرامگاه بزرگانی چون خیام، کمال الملک، بوعلی سینا، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی خان پسیان و 10ها مقبره و آرامگاه دیگر و نیز طراحی بنای «موزه توس» در سال 1347 و همچنین ساختمان بانک سپه در میدان امامخمینی تهران اشاره کرد.
وی همچنین طراحی ساختمانهای سازمان نقشه برداری کل کشور، کارخانه نخ ریسی کوروس اخوان، کارخانه آرد مرشدی، مجتمع آموزشی یاغچی آباد، سینما آسیا، سینما سانترال، کارخانه کانادادرای (زمزم فعلی) در تهران و اهواز، کارخانه یخ سازی کورس اخوان و حدود 150 پروژه مسکونی خصوصی را بر عهده داشته است.
گفته میشود که سیحون طرح آرامگاه حکیم عمر خیام را مبتنی بر اصول ریاضی و مثلثاتی خیام، پایهگذاری و طراحی کرده است.
سیحون در خانوادهای آشنا با موسیقی به دنیا آمد. پدربزرگ او میرزا عبدالله فراهانی از پیشگامان موسیقی سنتی و معروف به پدر موسیقی سنتی ایران بود. مادر وی، مولود خانم، از نوازندگان تار و سه تار، و نیز دایی او مرحوم احمد عبادی، استاد بزرگ سه تار بود.
او پس از پایان تحصیل معماری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به دعوت آندره گدار (رئیس اداره باستانشناسی وقت ایران) برای ادامه تحصیل راهی پاریس میشود و در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس (بوزار) طی حدود 3 سال تحت تعلیم اوتلو زاوارونی به تکمیل دانش معماری خود میپردازد و در سال 1949 به درجه دکترای هنر میرسد.
او در بازگشت به ایران در سن 23 سالگی نخستین اثر معماری خود که بنای یادبودی بر آرامگاه بوعلی سینا بوده است را طراحی میکند.
سیحون در طول سالهای فعالیت خود عضو شورای ملی باستانشناسی، شورای عالی شهرسازی، شورای مرکزی تمام دانشگاههای ایران و کمیته بینالمللی ایکوموس بوده و به مدت 15 سال مسؤولیت مرمت بناهای تاریخی ایران را برعهده داشته است.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12739-hoshang-seihoon.html
@iranboom_ir
هوشنگ سیحون، آثار معماری ارزشمندی دارد که تمامی آنها طی ۵ دهه گذشته ساخته شدهاند و در فهرست میراث ملی ایران به ثبت رسیدهاند. از جمله مهمترین آثار او، آرامگاههای فردوسی در توس، خیام در نیشابور و بوعلیسینا در همدان است.
هوشنگ سیحون، خالق بناهای ارزشمند بسیاری است. از آن جمله میتوان به آرامگاه بزرگانی چون خیام، کمال الملک، بوعلی سینا، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی خان پسیان و 10ها مقبره و آرامگاه دیگر و نیز طراحی بنای «موزه توس» در سال 1347 و همچنین ساختمان بانک سپه در میدان امامخمینی تهران اشاره کرد.
وی همچنین طراحی ساختمانهای سازمان نقشه برداری کل کشور، کارخانه نخ ریسی کوروس اخوان، کارخانه آرد مرشدی، مجتمع آموزشی یاغچی آباد، سینما آسیا، سینما سانترال، کارخانه کانادادرای (زمزم فعلی) در تهران و اهواز، کارخانه یخ سازی کورس اخوان و حدود 150 پروژه مسکونی خصوصی را بر عهده داشته است.
گفته میشود که سیحون طرح آرامگاه حکیم عمر خیام را مبتنی بر اصول ریاضی و مثلثاتی خیام، پایهگذاری و طراحی کرده است.
سیحون در خانوادهای آشنا با موسیقی به دنیا آمد. پدربزرگ او میرزا عبدالله فراهانی از پیشگامان موسیقی سنتی و معروف به پدر موسیقی سنتی ایران بود. مادر وی، مولود خانم، از نوازندگان تار و سه تار، و نیز دایی او مرحوم احمد عبادی، استاد بزرگ سه تار بود.
او پس از پایان تحصیل معماری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به دعوت آندره گدار (رئیس اداره باستانشناسی وقت ایران) برای ادامه تحصیل راهی پاریس میشود و در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس (بوزار) طی حدود 3 سال تحت تعلیم اوتلو زاوارونی به تکمیل دانش معماری خود میپردازد و در سال 1949 به درجه دکترای هنر میرسد.
او در بازگشت به ایران در سن 23 سالگی نخستین اثر معماری خود که بنای یادبودی بر آرامگاه بوعلی سینا بوده است را طراحی میکند.
سیحون در طول سالهای فعالیت خود عضو شورای ملی باستانشناسی، شورای عالی شهرسازی، شورای مرکزی تمام دانشگاههای ایران و کمیته بینالمللی ایکوموس بوده و به مدت 15 سال مسؤولیت مرمت بناهای تاریخی ایران را برعهده داشته است.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12739-hoshang-seihoon.html
@iranboom_ir
Forwarded from ایران بوم
بناهای ماندگار «هوشنگ سیحون» در ایران
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/35550
هوشنگ سیحون خالق بناهای معروفی در ایران است و آرامگاه برخی از مشاهیر ایران به دست او طراحی شده است.
به گزارش ایسنا، هوشنگ سیحون در طول فعالیت خود در ایران، بناهای مشهوری را طراحی کرد. توجه به شخصیتی که بنا برای او ساخته میشد، از ویژگیهای کار هوشنگ سیحون بود.
آرامگاه خیام
آرامگاه کنونی خیام در شهر نیشابور از شاخصترین کارهای هوشنگ سیحون است. این آرامگاه در باغی که مقبره امامزاده محروق، از نوادگان امام سجاد (ع) در آن واقع است، قرار گرفته؛ این باغ در زمان حیات خیام در محله شادیاخ نیشابور بوده است. آرامگاه یا بنای یادبود خیام از ساختمانهای شاخص طراحی شده در ایران است.
هوشنگ سیحون خود درباره این بنا گفته بود: «آرامگاه خیام در باغ امامزاده محروق نیشابور قرار داشت. اولین کاری که باید انجام میدادم این بود که به گونهای طراحی کنم که آرامگاه خیام و امامزاده محروق تداخل پیدا نکنند؛ به همین منظور من برای باغ محوری عرضی تعریف کردم تا آرامگاه را که در گوشه شمال شرقی باغ قرار داشت از امامزاده جدا کنم. من مکانی در باغ را که اختلاف ارتفاع سه متری نسبت به درختان زردآلوی باغ داشت انتخاب کردم، چون این مکان سه متر پائینتر قرار دارد و فصل بهار شکوفههای زردآلو روی مزار میریزد. خیام ریاضیدان، منجم و ادیب بود؛ سعی داشتم که این سه جنبه شخصیتی در مزارش تجلی پیدا کند.»
آرامگاه نادرشاه افشار
آرامگاه نادرشاه بنایی است در مجموعه باغ موزه نادری در شهر مشهد که به یادبود نادرشاه افشار در سال ۱۳۴۲ خورشیدی توسط هوشنگ سیحون طراحی و ساخته شده است. ساختمان آرامگاه نادرشاه از قسمت مرکزی که محل تدفین نادرشاه است و دو تالار موزه تشکیل شده که یکی از آنها موزه اسلحه دورههای مختلف تاریخ ایران و دیگری موزه اسلحه و آثار مربوط به دوران نادرشاه را نمایش میدهد.
ساختمان جدید آرامگاه نادرشاه افشار در تاریخ ۱۲ فروردین ماه سال ۱۳۴۲ به همت انجمن آثار ملی ایران در باغ نادری بازگشایی شد.
آرامگاه کمالالملک
آرامگاه کمالالملک از دیگر بناهای طراحی شده توسط هوشنگ سیحون است. این بنا در شهر نیشابور (مدفن کمالالملک) قرار گرفته است. موقعیت این بنا در نزدیکی آرامگاه عطار نیشابوری در محله شادیاخ در نیشابور (شهر کهن) و موقعیت کنونی در خیابان عرفان (نیشابور) است.
حجم بنا از قوسهایی متقاطع که بر روی اقطار مربع زده شدهاند پدید آمده که این قوسهای متقاطع، «تاقهای چهاربخش» را که در معماری سنتی ایران بسیار دیده شدهاند تداعی میکنند و احتمالاً منبع الهام طراح نیز بوده است. طراح با بهرهگیری خلاقانه از قوس و با پیچشی که در ایده کلی آن ایجاد کرده، به نتیجهای ظاهراً متفاوت با هندسهای پیچیده دست یافته است. این طرح نوآورانه با بهکارگیری سازه پوستهای بتنی اجرا شده است. این بنا در مراسمی در تاریخ ۱۲ فروردین ۱۳۴۲ خورشیدی رونمایی شد.
آرامگاه ابوعلی سینا
آرامگاه ابوعلی سینا که در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۶ به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده، از دیگر آثار به جا مانده از هوشنگ سیحون است. این بنا به سبک معماری «قرنی» که بوعلی سینا در آن میزیسته از روی قدیمیترین بنای تاریخدار اسلامی یعنی برج گنبد قابوس در شهر گنبد کاووس اقتباس شده است.
باغچههای این بنا متاثر از باغهای ایرانی، آبنماها الهام گرفته از حوض خانههای سنتی و نمایی با روکار سنگهای حجیم و خشن خارا که با سنگ گرانیت کوهستان الوند آراسته شده و نمایان کننده کاخهای باستانی ایرانیان است. کار ساخت این بنا در سال ۱۳۳۳ هجری شمسی به پایان رسید.
به گزارش ایسنا، هوشنگ سیحون، معمار و نقاش ایرانی در یکم شهریور ماه 1299 در تهران متولد شد.خانوادهی او اهل هنر موسیقی بودند و پدربزرگش، میرزا عبدالله فراهانی از پیشگامان موسیقی سنتی بود. سیحون پس از پایان تحصیلاتش در رشتهی معماری دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به دعوت رییس ادارهی باستانشناسی برای ادامهی تحصیل به فرانسه سفر میکند و سه سال در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس تحصیل میکند و موفق به دریافت مدرک دکترا میشود.
او پس از بازگشت به ایران یک دوره به ریاست دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران منصوب شد که از فعالیتهای او تاسیس سه رشتهی شهرسازی، تئاتر و موسیقی بود. او در 23 سالگی، نخستین اثر معماری خود را که بنای یادبودی برای آرامگاه ابوعلیسینا بود، طراحی کرد.
همچنین از آثار معروف این معمار ایرانی میتوان به آرامگاه کمالالملک، خیام، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی پسیان، بنای موزهی توس و ساختمان بانک سپه در میدان توپخانهی تهران اشاره کرد.
این معمار ایرانی روز پنجم خرداد ماه 1393 در خارج از کشور درگذشت.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12740-
@iranboom_ir
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/35550
هوشنگ سیحون خالق بناهای معروفی در ایران است و آرامگاه برخی از مشاهیر ایران به دست او طراحی شده است.
به گزارش ایسنا، هوشنگ سیحون در طول فعالیت خود در ایران، بناهای مشهوری را طراحی کرد. توجه به شخصیتی که بنا برای او ساخته میشد، از ویژگیهای کار هوشنگ سیحون بود.
آرامگاه خیام
آرامگاه کنونی خیام در شهر نیشابور از شاخصترین کارهای هوشنگ سیحون است. این آرامگاه در باغی که مقبره امامزاده محروق، از نوادگان امام سجاد (ع) در آن واقع است، قرار گرفته؛ این باغ در زمان حیات خیام در محله شادیاخ نیشابور بوده است. آرامگاه یا بنای یادبود خیام از ساختمانهای شاخص طراحی شده در ایران است.
هوشنگ سیحون خود درباره این بنا گفته بود: «آرامگاه خیام در باغ امامزاده محروق نیشابور قرار داشت. اولین کاری که باید انجام میدادم این بود که به گونهای طراحی کنم که آرامگاه خیام و امامزاده محروق تداخل پیدا نکنند؛ به همین منظور من برای باغ محوری عرضی تعریف کردم تا آرامگاه را که در گوشه شمال شرقی باغ قرار داشت از امامزاده جدا کنم. من مکانی در باغ را که اختلاف ارتفاع سه متری نسبت به درختان زردآلوی باغ داشت انتخاب کردم، چون این مکان سه متر پائینتر قرار دارد و فصل بهار شکوفههای زردآلو روی مزار میریزد. خیام ریاضیدان، منجم و ادیب بود؛ سعی داشتم که این سه جنبه شخصیتی در مزارش تجلی پیدا کند.»
آرامگاه نادرشاه افشار
آرامگاه نادرشاه بنایی است در مجموعه باغ موزه نادری در شهر مشهد که به یادبود نادرشاه افشار در سال ۱۳۴۲ خورشیدی توسط هوشنگ سیحون طراحی و ساخته شده است. ساختمان آرامگاه نادرشاه از قسمت مرکزی که محل تدفین نادرشاه است و دو تالار موزه تشکیل شده که یکی از آنها موزه اسلحه دورههای مختلف تاریخ ایران و دیگری موزه اسلحه و آثار مربوط به دوران نادرشاه را نمایش میدهد.
ساختمان جدید آرامگاه نادرشاه افشار در تاریخ ۱۲ فروردین ماه سال ۱۳۴۲ به همت انجمن آثار ملی ایران در باغ نادری بازگشایی شد.
آرامگاه کمالالملک
آرامگاه کمالالملک از دیگر بناهای طراحی شده توسط هوشنگ سیحون است. این بنا در شهر نیشابور (مدفن کمالالملک) قرار گرفته است. موقعیت این بنا در نزدیکی آرامگاه عطار نیشابوری در محله شادیاخ در نیشابور (شهر کهن) و موقعیت کنونی در خیابان عرفان (نیشابور) است.
حجم بنا از قوسهایی متقاطع که بر روی اقطار مربع زده شدهاند پدید آمده که این قوسهای متقاطع، «تاقهای چهاربخش» را که در معماری سنتی ایران بسیار دیده شدهاند تداعی میکنند و احتمالاً منبع الهام طراح نیز بوده است. طراح با بهرهگیری خلاقانه از قوس و با پیچشی که در ایده کلی آن ایجاد کرده، به نتیجهای ظاهراً متفاوت با هندسهای پیچیده دست یافته است. این طرح نوآورانه با بهکارگیری سازه پوستهای بتنی اجرا شده است. این بنا در مراسمی در تاریخ ۱۲ فروردین ۱۳۴۲ خورشیدی رونمایی شد.
آرامگاه ابوعلی سینا
آرامگاه ابوعلی سینا که در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۶ به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده، از دیگر آثار به جا مانده از هوشنگ سیحون است. این بنا به سبک معماری «قرنی» که بوعلی سینا در آن میزیسته از روی قدیمیترین بنای تاریخدار اسلامی یعنی برج گنبد قابوس در شهر گنبد کاووس اقتباس شده است.
باغچههای این بنا متاثر از باغهای ایرانی، آبنماها الهام گرفته از حوض خانههای سنتی و نمایی با روکار سنگهای حجیم و خشن خارا که با سنگ گرانیت کوهستان الوند آراسته شده و نمایان کننده کاخهای باستانی ایرانیان است. کار ساخت این بنا در سال ۱۳۳۳ هجری شمسی به پایان رسید.
به گزارش ایسنا، هوشنگ سیحون، معمار و نقاش ایرانی در یکم شهریور ماه 1299 در تهران متولد شد.خانوادهی او اهل هنر موسیقی بودند و پدربزرگش، میرزا عبدالله فراهانی از پیشگامان موسیقی سنتی بود. سیحون پس از پایان تحصیلاتش در رشتهی معماری دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به دعوت رییس ادارهی باستانشناسی برای ادامهی تحصیل به فرانسه سفر میکند و سه سال در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس تحصیل میکند و موفق به دریافت مدرک دکترا میشود.
او پس از بازگشت به ایران یک دوره به ریاست دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران منصوب شد که از فعالیتهای او تاسیس سه رشتهی شهرسازی، تئاتر و موسیقی بود. او در 23 سالگی، نخستین اثر معماری خود را که بنای یادبودی برای آرامگاه ابوعلیسینا بود، طراحی کرد.
همچنین از آثار معروف این معمار ایرانی میتوان به آرامگاه کمالالملک، خیام، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی پسیان، بنای موزهی توس و ساختمان بانک سپه در میدان توپخانهی تهران اشاره کرد.
این معمار ایرانی روز پنجم خرداد ماه 1393 در خارج از کشور درگذشت.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12740-
@iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
بناهای ماندگار «هوشنگ سیحون» در ایران
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12740-bana-ha-mandegar-hoshang-
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12740-bana-ha-mandegar-hoshang-
@iranboom_ir
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
گرشاسب
▪️جا دارد که در اینجا اشارهای شود به این پهلوان کهن که به دوران هندوایرانی تعلق دارد. افسانههای مربوط به این شخصیت پیشزردشتی وارد روایتهای دینی شده و رنگ زردشتی به خود گرفته است و گونههای متفاوت این روایتها باعث شده است که زمان و شخصیت گرشاسب در تاریخ اساطیری به آسانی قابل تشخیص نباشد.
گرشاسب پسر ثریته است. ثریته تواناترین مرد از خاندان سام است و سومین کسی است از میان مردمان که هوم را مطابق آیین میفشارد و به پاداش این کار صاحب دو پسر میشود: یکی اورواخشیهٔ قانونگذار و دیگری گرشاسبِ گیسوَر (دارای موی مجعد)، نرمنش (دلاور)، گُرزور و نیرومندترین مردان. بنابراین از نظر زمانی در این روایت، گرشاسب پس از جمشید و فریدون و پیش از زردشت است. گرشاسب بخشی از فرّهٔ جمشید را دریافت میکند و همان طور که پیش از این گذشت، با اینکه فریدون بـر ضحاک پیروز میشود، نابودی ضحاک در هزارههای پایانی جهان پس از بند گسستن او به دست گرشاسب خواهد بود.
▪️دلاوریهای گرشاسب با کشتن اژدهای شاخدار آغاز میشود. گرشاسب به هنگام نیمروز در ظرفی آهنین بر پشت اژدهای شاخدار غذا میپزد. اژدها از گرمای آتش میجهد و گرشاسب هراسان به کناری میشتابد و در این نبرد، آتش
آزرده میشود. گرشاسب در کنار دریای فراخکرد، دیو اژدها مانند یعنی گَنْدَرْو زرّینپاشنه را از پای در میآورد. بر خانهٔ بزرگ او یورش میبرد و هیتاسب زرّینتاج را که قاتل برادرش اورواخشیه است میکشد. رام کردن باد، بازداشتن مرغ بال گسترده و از میان بردن راهزنان غولپیکر نیز جزء کارهای قهرمانی اوست.
▪️گرشاسب سپس از پری خناثئیتی در کابلستان فریب میخورد و به او میپیوندد و با بیاحترامی به آتش که قبلاً بدان اشاره شد جزء گناهکاران میشود و با وجود جاودانه بودن، وقتی نوهین تورانی در دشتی در زابلستان تیری به او میزند، او به خواب فرومیرود و تا آخر جهان در این حالت بیهوشی باقی خواهد ماند. پیکر گرشاسب را فروهرها محافظت میکنند تا در هزارهٔ اوشیدرماه وقتی که ضحاک زنجیر خود را گسست و به آزار آفریدههای گیتی پرداخت، امشاسپندان و ایزدان بر سر پیکر گرشاسب بروند و او را از خواب بیدار کنند تا او گرز بر ضحاک کوبد و نابودش کند.
تاریخ اساطیری ایران، صص ۵۷_۵۸
استاد ژاله آموزگار
مطالب این رسانه را دربارهٔ کتاب ملّی ایرانیان با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
گرشاسب
▪️جا دارد که در اینجا اشارهای شود به این پهلوان کهن که به دوران هندوایرانی تعلق دارد. افسانههای مربوط به این شخصیت پیشزردشتی وارد روایتهای دینی شده و رنگ زردشتی به خود گرفته است و گونههای متفاوت این روایتها باعث شده است که زمان و شخصیت گرشاسب در تاریخ اساطیری به آسانی قابل تشخیص نباشد.
گرشاسب پسر ثریته است. ثریته تواناترین مرد از خاندان سام است و سومین کسی است از میان مردمان که هوم را مطابق آیین میفشارد و به پاداش این کار صاحب دو پسر میشود: یکی اورواخشیهٔ قانونگذار و دیگری گرشاسبِ گیسوَر (دارای موی مجعد)، نرمنش (دلاور)، گُرزور و نیرومندترین مردان. بنابراین از نظر زمانی در این روایت، گرشاسب پس از جمشید و فریدون و پیش از زردشت است. گرشاسب بخشی از فرّهٔ جمشید را دریافت میکند و همان طور که پیش از این گذشت، با اینکه فریدون بـر ضحاک پیروز میشود، نابودی ضحاک در هزارههای پایانی جهان پس از بند گسستن او به دست گرشاسب خواهد بود.
▪️دلاوریهای گرشاسب با کشتن اژدهای شاخدار آغاز میشود. گرشاسب به هنگام نیمروز در ظرفی آهنین بر پشت اژدهای شاخدار غذا میپزد. اژدها از گرمای آتش میجهد و گرشاسب هراسان به کناری میشتابد و در این نبرد، آتش
آزرده میشود. گرشاسب در کنار دریای فراخکرد، دیو اژدها مانند یعنی گَنْدَرْو زرّینپاشنه را از پای در میآورد. بر خانهٔ بزرگ او یورش میبرد و هیتاسب زرّینتاج را که قاتل برادرش اورواخشیه است میکشد. رام کردن باد، بازداشتن مرغ بال گسترده و از میان بردن راهزنان غولپیکر نیز جزء کارهای قهرمانی اوست.
▪️گرشاسب سپس از پری خناثئیتی در کابلستان فریب میخورد و به او میپیوندد و با بیاحترامی به آتش که قبلاً بدان اشاره شد جزء گناهکاران میشود و با وجود جاودانه بودن، وقتی نوهین تورانی در دشتی در زابلستان تیری به او میزند، او به خواب فرومیرود و تا آخر جهان در این حالت بیهوشی باقی خواهد ماند. پیکر گرشاسب را فروهرها محافظت میکنند تا در هزارهٔ اوشیدرماه وقتی که ضحاک زنجیر خود را گسست و به آزار آفریدههای گیتی پرداخت، امشاسپندان و ایزدان بر سر پیکر گرشاسب بروند و او را از خواب بیدار کنند تا او گرز بر ضحاک کوبد و نابودش کند.
تاریخ اساطیری ایران، صص ۵۷_۵۸
استاد ژاله آموزگار
مطالب این رسانه را دربارهٔ کتاب ملّی ایرانیان با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
ششم خردادماه سالروز درگذشت محمّد قروینی
موقعی که قزوینی جوان در تهران بود تحقیقات در ایران پایۀ درست و استواری نداشت. نهایت کارهایی که بتوان به آنها تحقیق نام نهاد کتابهای تاریخ تبریز نادرمیرزا، آثار عجم فرصةالدوله، ابدعالبدایع شمسالعلماء، تاریخ شعرای ذکاءالملک اوّل و نوع آن آثار بود. کتابخانهای هم در ایران نبود که کارگشا باشد. کتابخانۀ سلطنتی برای مراجعۀ مردم نبود. مجلّات و نشریات اروپایی که خاص مباحث شرقشناسی بود به ایران نمیرسید، تحقیقات ایرانی در آن وقت مفهومی نداشت. حتی تصحیح متون پایۀ نااستواری داشت.
قزوینی چون به دریای علم فرنگ رسید و از زلال آن نوشید، جان گرفت از نشست و برخاست با بزرگان و شرقشناسانی که در انگلیس بودند روش علمی را آموخت. از خزانههای کتب لندن و کمبریج بهرهوریها یافت، با تورّق دورههای مجلّههای شرقشناسی بر مطالب مقالههای گذشتگان پیش از خود وقوف پیدا کرد. از دیدن و خواندن مجموعهها با راه و روش تحقیق آشنا شد. با دستمزدهای ناچیزی که از قبل همکاری با ادوارد براون به او میرسید امرار معاش میکرد، ولی استمرار خدمات علمی او تضمین شده بود. سالها پس از آن هم از اوقاف گیب مبالغی بابت حق تصحیح جهانگشای جوینی دریافت کرد.
در دورۀ جنگ جهانی اوّل از پاریس به برلن رفت. رفتن قزوینی به برلن برای او فوز عظیمی بود از باب اینکه توانست نسخ خطی آلمان را تا حدودی که اوضاع جنگ اجازه میداد ببیند. جز این فرصتی دلپسند بود که با مستشرقان معتبر آلمان مانند نولدکه و مارکوارت و روزن و میتوخ و دیگران همنشینی و همسخنی داشته باشد و از راه و روش بسیار مستحکم و کممانند آنان در تحقیقات مستفید شود. روش مطالعات آلمانی در شرقشناسی همیشه شهرت داشت و معتبر بوده است.
از یادگارهای مهم قزوینی که ماندگار خواهد بود یادداشتهای علمی و انتقادی اوست که در ده جلد چاپ شده است و اصل آنها در کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران نگاهداری میشود.
این یادداشتها باید الگوی همیشگی برای کلیۀ دانشجویانی باشد که در رشتههای تحقیقات ایرانی تحصیل میکنند. میباید معلّمان بروند و آنها را به دانشجویان خود نشان بدهند و روش «برگهنویسی علمی» درست از روی آنها تبیین و توضیح بشود.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۸۰ - ۸۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
موقعی که قزوینی جوان در تهران بود تحقیقات در ایران پایۀ درست و استواری نداشت. نهایت کارهایی که بتوان به آنها تحقیق نام نهاد کتابهای تاریخ تبریز نادرمیرزا، آثار عجم فرصةالدوله، ابدعالبدایع شمسالعلماء، تاریخ شعرای ذکاءالملک اوّل و نوع آن آثار بود. کتابخانهای هم در ایران نبود که کارگشا باشد. کتابخانۀ سلطنتی برای مراجعۀ مردم نبود. مجلّات و نشریات اروپایی که خاص مباحث شرقشناسی بود به ایران نمیرسید، تحقیقات ایرانی در آن وقت مفهومی نداشت. حتی تصحیح متون پایۀ نااستواری داشت.
قزوینی چون به دریای علم فرنگ رسید و از زلال آن نوشید، جان گرفت از نشست و برخاست با بزرگان و شرقشناسانی که در انگلیس بودند روش علمی را آموخت. از خزانههای کتب لندن و کمبریج بهرهوریها یافت، با تورّق دورههای مجلّههای شرقشناسی بر مطالب مقالههای گذشتگان پیش از خود وقوف پیدا کرد. از دیدن و خواندن مجموعهها با راه و روش تحقیق آشنا شد. با دستمزدهای ناچیزی که از قبل همکاری با ادوارد براون به او میرسید امرار معاش میکرد، ولی استمرار خدمات علمی او تضمین شده بود. سالها پس از آن هم از اوقاف گیب مبالغی بابت حق تصحیح جهانگشای جوینی دریافت کرد.
در دورۀ جنگ جهانی اوّل از پاریس به برلن رفت. رفتن قزوینی به برلن برای او فوز عظیمی بود از باب اینکه توانست نسخ خطی آلمان را تا حدودی که اوضاع جنگ اجازه میداد ببیند. جز این فرصتی دلپسند بود که با مستشرقان معتبر آلمان مانند نولدکه و مارکوارت و روزن و میتوخ و دیگران همنشینی و همسخنی داشته باشد و از راه و روش بسیار مستحکم و کممانند آنان در تحقیقات مستفید شود. روش مطالعات آلمانی در شرقشناسی همیشه شهرت داشت و معتبر بوده است.
از یادگارهای مهم قزوینی که ماندگار خواهد بود یادداشتهای علمی و انتقادی اوست که در ده جلد چاپ شده است و اصل آنها در کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران نگاهداری میشود.
این یادداشتها باید الگوی همیشگی برای کلیۀ دانشجویانی باشد که در رشتههای تحقیقات ایرانی تحصیل میکنند. میباید معلّمان بروند و آنها را به دانشجویان خود نشان بدهند و روش «برگهنویسی علمی» درست از روی آنها تبیین و توضیح بشود.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۸۰ - ۸۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎