Forwarded from ایران بوم
یادی از عباس یمینی شریف در سالگرد درگذشتش
بیستوهشتم آذرماه مصادف است با سالگرد درگذشت عباس یمینی شریف، از نخستین شاعران و نویسندگان ادبیات کودک ایران.
عباس یمینی شریف بیش از ۳۰ کتاب برای کودکان دارد که از آن میان شعر با الفبا، باغ دوستی، پلنگ یکهتاز و کتاب توکا را میتوان نام برد. برخی از این آثار از کانونهای ادبی و فرهنگی ایرانی و بینالمللی جایزههایی دریافت کردهاند.
یمینی شریف از بنیانگذاران شورای کتاب کودک و انجمن پژوهشهای آموزشی پویاست و سردبیری و مدیریت شماری از مجلههای کودکان را نیز بر عهده داشت.
او در سال ۱۲۹۸ در تهران زاده شد و کودکی خود را در روستای دربند سپری کرد. از دوران کودکی شعر میسرود، اما سرودن برای کودکان را هنگامی آغاز کرد که در دانشسرای مقدماتی آموزگاری با ادبیات کودکان دیگر کشورها آشنا شد. در سال ۱۳۲۱ برای نخستینبار یکی از سرودههایش در روزنامه نونهالان چاپ شد. یک سال بعد با برنده شدن در نخستین مسابقه شعر برای کودکان به عنوان شاعر کودکان شناخته شد و از سال ۱۳۲۴ سرودههایش در کتابهای درسی دوره دبستان گنجانده شد.
یمینی شریف در همان سال مجله «بازی کودکان» را منتشر کرد که توانست به سبب زبان و محتوای مناسب با کودکان ارتباط برقرار کند، چنانچه گروهی از کارشناسان «بازی کودکان» را نخستین نشریه کودکان میدانند. از دیگر نشریههایی که مدیریت آنها را بر عهده داشت، مجلههای «دانشآموز» و «کیهان بچهها» را میتوان نام برد.
یمینی شریف سال ۱۳۳۲ برای گذراندن دوره کارشناسی آموزش و ادبیات کودکان به آمریکا سفر کرد. تجربههای تلخش از دوران مکتب و آشنایی با دیدگاههای نو در آموزش و پرورش کودکان او را بر آن داشت تا پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۳۶ با همراهی همسرش توران مقومی، دبستان روش نو را باز کند. دبستان روش نو پس از مدتی از کودکستان تا دبیرستان گسترش یافت و تا ۱۳۵۸ به کار خود ادامه داد.
از دیگر فعالیتهای او، بنیانگذاری جایزه ادبی عباس یمینی شریف برای تشویق نویسندگان و تصویرگران ایرانی، نگارش کتاب اول ابتدایی، کتاب اول و دوم برای بزرگسالان نوآموز، کتابهای آموزشی برای پدران و مادران و مقالههای آموزشی و اجتماعی در روزنامه کیهان آن زمان بود.
پس از درگذشت او، شورای کتاب کودک به پیشنهاد هومن یمینی شریف، فرزند مرحوم یمینی شریف، جایزه ادبی یمینی شریف را در زمینه شعر تأسیس کرد و در نخستین دوره آن که مصادف با مراسم 50 سالگی شورای کتاب کودک بود، به تعدادی از شاعران کودکان جایزههایی تعلق گرفت.
عباس یمینی شریف پس از نیم سده فعالیت برای کودکان در ۲۸ آذر ۱۳۶۸ به سبب بیماری درگذشت.
شعر زیر از ایشان است
ما گلهای خندانیم فرزندان ایرانیم
ما سرزمین خود را مانند جان می دانیم
ما باید دانا باشیم هوشیار و بینا باشیم
از بهر حفظ ایران باید توانا باشیم
آباد باش ای ایران آزاد باش ای ایران
از ما فرزندان خود دلشاد باش ای ایران
***
۱۲۹۸- تولد در محله پامنار تهران، اول خردادماه.
۱۳۰۳- عزیمت به دهکده ی دربند بهمراه خانواده در 5 سالگی.
- شروع به تحصیلات مقدماتی در مکتبخانه روستا.
۱۳۰۸- آشنایی با فرخی یزدی بواسطه خواندن اشعار وی برای آوازه خوان بی سواد روستا.
۱۳۱۲- آغاز سرودن اشعار با بهره گیری از اندوخته های مکتب و مدرسه.
۱۳۱۴- اخذ تصدیق شش ساله ابتدایی از دبستان دولتی تجریش.
۱۳۱۷- اخذ مدرک دوره اول متوسطه از دبیرستان دارالفنون تهران.
- ورود به دانشسرای مقدماتی تهران در سن 19 سالگی.
- آشنایی با ادبیات کودکان جهان پس از ورود به کتابخانه دانشسرا.
- شروع به مطالعه و ترجمه کتب مرتبط با کودکان.
۱۳۱۹- اخذ گواهینامه از دانشسرای مقدماتی.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/11169-abbas-yamini.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
بیستوهشتم آذرماه مصادف است با سالگرد درگذشت عباس یمینی شریف، از نخستین شاعران و نویسندگان ادبیات کودک ایران.
عباس یمینی شریف بیش از ۳۰ کتاب برای کودکان دارد که از آن میان شعر با الفبا، باغ دوستی، پلنگ یکهتاز و کتاب توکا را میتوان نام برد. برخی از این آثار از کانونهای ادبی و فرهنگی ایرانی و بینالمللی جایزههایی دریافت کردهاند.
یمینی شریف از بنیانگذاران شورای کتاب کودک و انجمن پژوهشهای آموزشی پویاست و سردبیری و مدیریت شماری از مجلههای کودکان را نیز بر عهده داشت.
او در سال ۱۲۹۸ در تهران زاده شد و کودکی خود را در روستای دربند سپری کرد. از دوران کودکی شعر میسرود، اما سرودن برای کودکان را هنگامی آغاز کرد که در دانشسرای مقدماتی آموزگاری با ادبیات کودکان دیگر کشورها آشنا شد. در سال ۱۳۲۱ برای نخستینبار یکی از سرودههایش در روزنامه نونهالان چاپ شد. یک سال بعد با برنده شدن در نخستین مسابقه شعر برای کودکان به عنوان شاعر کودکان شناخته شد و از سال ۱۳۲۴ سرودههایش در کتابهای درسی دوره دبستان گنجانده شد.
یمینی شریف در همان سال مجله «بازی کودکان» را منتشر کرد که توانست به سبب زبان و محتوای مناسب با کودکان ارتباط برقرار کند، چنانچه گروهی از کارشناسان «بازی کودکان» را نخستین نشریه کودکان میدانند. از دیگر نشریههایی که مدیریت آنها را بر عهده داشت، مجلههای «دانشآموز» و «کیهان بچهها» را میتوان نام برد.
یمینی شریف سال ۱۳۳۲ برای گذراندن دوره کارشناسی آموزش و ادبیات کودکان به آمریکا سفر کرد. تجربههای تلخش از دوران مکتب و آشنایی با دیدگاههای نو در آموزش و پرورش کودکان او را بر آن داشت تا پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۳۶ با همراهی همسرش توران مقومی، دبستان روش نو را باز کند. دبستان روش نو پس از مدتی از کودکستان تا دبیرستان گسترش یافت و تا ۱۳۵۸ به کار خود ادامه داد.
از دیگر فعالیتهای او، بنیانگذاری جایزه ادبی عباس یمینی شریف برای تشویق نویسندگان و تصویرگران ایرانی، نگارش کتاب اول ابتدایی، کتاب اول و دوم برای بزرگسالان نوآموز، کتابهای آموزشی برای پدران و مادران و مقالههای آموزشی و اجتماعی در روزنامه کیهان آن زمان بود.
پس از درگذشت او، شورای کتاب کودک به پیشنهاد هومن یمینی شریف، فرزند مرحوم یمینی شریف، جایزه ادبی یمینی شریف را در زمینه شعر تأسیس کرد و در نخستین دوره آن که مصادف با مراسم 50 سالگی شورای کتاب کودک بود، به تعدادی از شاعران کودکان جایزههایی تعلق گرفت.
عباس یمینی شریف پس از نیم سده فعالیت برای کودکان در ۲۸ آذر ۱۳۶۸ به سبب بیماری درگذشت.
شعر زیر از ایشان است
ما گلهای خندانیم فرزندان ایرانیم
ما سرزمین خود را مانند جان می دانیم
ما باید دانا باشیم هوشیار و بینا باشیم
از بهر حفظ ایران باید توانا باشیم
آباد باش ای ایران آزاد باش ای ایران
از ما فرزندان خود دلشاد باش ای ایران
***
۱۲۹۸- تولد در محله پامنار تهران، اول خردادماه.
۱۳۰۳- عزیمت به دهکده ی دربند بهمراه خانواده در 5 سالگی.
- شروع به تحصیلات مقدماتی در مکتبخانه روستا.
۱۳۰۸- آشنایی با فرخی یزدی بواسطه خواندن اشعار وی برای آوازه خوان بی سواد روستا.
۱۳۱۲- آغاز سرودن اشعار با بهره گیری از اندوخته های مکتب و مدرسه.
۱۳۱۴- اخذ تصدیق شش ساله ابتدایی از دبستان دولتی تجریش.
۱۳۱۷- اخذ مدرک دوره اول متوسطه از دبیرستان دارالفنون تهران.
- ورود به دانشسرای مقدماتی تهران در سن 19 سالگی.
- آشنایی با ادبیات کودکان جهان پس از ورود به کتابخانه دانشسرا.
- شروع به مطالعه و ترجمه کتب مرتبط با کودکان.
۱۳۱۹- اخذ گواهینامه از دانشسرای مقدماتی.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/11169-abbas-yamini.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
Forwarded from انجمن تاریخ و میراث ایرانیان
#ایران_رویایی
#خانه_موزه_صبا
🍀◾️ به بهانه ۲۹ آذر سالروز درگذشت معلم بزرگ هنر ، محقق بی بدیل و موسیقیدان نامدار استاد ابوالحسن خان صبا
💠 سهم این مرد شریف از تهران، خانه ساده و کوچک او در خیابان ظهیرالاسلام است که در سالهای پیش از انقلاب، بنا بر وصیتش به موزه تبدیل شد و اکنون در اختیار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرار دارد.
💠 خانه-موزه صبا را میتوان تنهاترین موزه تهران دانست: تنها موزهای که درِ آن همیشه بسته و چراغهایش خاموش است؛ مگر آنکه کسی در بزند و به فضای سوت و کور آن راه پیدا کند؛ تنها موزهای که صبحها جلوی درش پارکینگ موتورهاست و عصرها، جای دپوی زباله؛ تنها موزهای که معلوم نیست آخرین بار ویترینهایش را کِی دستمال کشیدهاند؛ یک سال پیش؟ دو سال پیش؟ پنج سال پیش؟ تنها موزهای که نه سایت دارد، نه صفحه اینستاگرام و نه هیچ داشته دیگری در فضای بیانتهای شبکههای اجتماعی؛ موزهای بیرویداد؛ بیبرنامه؛ بیامید....
♻️ مدارا با آثار تاریخی و محوطه های باستانی، حفظ میراث طبیعی و احترام به میراث معنوی
@foalborz
@TourismCo
#خانه_موزه_صبا
🍀◾️ به بهانه ۲۹ آذر سالروز درگذشت معلم بزرگ هنر ، محقق بی بدیل و موسیقیدان نامدار استاد ابوالحسن خان صبا
💠 سهم این مرد شریف از تهران، خانه ساده و کوچک او در خیابان ظهیرالاسلام است که در سالهای پیش از انقلاب، بنا بر وصیتش به موزه تبدیل شد و اکنون در اختیار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرار دارد.
💠 خانه-موزه صبا را میتوان تنهاترین موزه تهران دانست: تنها موزهای که درِ آن همیشه بسته و چراغهایش خاموش است؛ مگر آنکه کسی در بزند و به فضای سوت و کور آن راه پیدا کند؛ تنها موزهای که صبحها جلوی درش پارکینگ موتورهاست و عصرها، جای دپوی زباله؛ تنها موزهای که معلوم نیست آخرین بار ویترینهایش را کِی دستمال کشیدهاند؛ یک سال پیش؟ دو سال پیش؟ پنج سال پیش؟ تنها موزهای که نه سایت دارد، نه صفحه اینستاگرام و نه هیچ داشته دیگری در فضای بیانتهای شبکههای اجتماعی؛ موزهای بیرویداد؛ بیبرنامه؛ بیامید....
♻️ مدارا با آثار تاریخی و محوطه های باستانی، حفظ میراث طبیعی و احترام به میراث معنوی
@foalborz
@TourismCo
Forwarded from آذری ها |Azariha
یکم دی ماه را با نام «روز خور» یا «دیگان» میشناسند؛ روزی که خورشید دوباره بعد از بلندترین شب سال، طلوع میکند و باز به دنیا زندگی میبخشد. میان ایرانیان باستان، بهرغم اینکه همیشه شب یلدا جایگاه ویژهای داشته و همیشه با مراسمهای مخصوصش برگزار میشده است، همیشه ترسی از شب نیز وجود داشته است؛ ترس از بلندترین شب سال، ترس از ظلمتی بیشتر از همیشه و ترس از اینکه دیگر خورشید طلوع نکند. آنها برای اینکه این ترس را فراموش کنند، خود را با اعمال و مراسم شب یلدا مشغول میکردند و دور اقوام و دوستان جمع میشدند تا از شدت این ترس کاسته شود. حال که بلندترین شب سال را تا صبح در کنار هم سپری کردهاند، صبح روز بعد آن (صبح روز یکم دی ماه) را «روز خور» یا «دی گان» مینامیدند و آن را تعطیل اعلام میکردند و خستگی بیداری شب گذشته را از تن به در میبردند.
همچنین در برخی از کتب و منابع تاریخی آمده است که روز یکم دی ماه یا همان «روز خور» روز برابری و برادری و عدالت بشریت بوده است. ابوریحان بیرونی، دانشمند بزرگ در اثر ارزشمند خود با نام «آثار الباقیه»، درباره روز یکم دی ماه یا همان «خرم روز» مینویسد:در این روز عادت ایرانیان چنین بود که پادشاه از تخت شاهی به زیر میآمد و جامه سپید میپوشید و در بیابان بر فرشهای سپید مینشست… . پادشاه با دهقانان و برزیگران مجالست میکرد و در یک سفره با ایشان غذا میخورد و میگفت: «من امروز مانند یکی از شما هستم و من با شما برادر هستم؛ زیرا قوام دنیا به کارهایی است که به دست شما میشود و قوام عمارت آن هم به پادشاه است… من که پادشاه هستم با شما برزیگران برادر خواهم بود و مانند دو برادر مهربان خواهیم بود؛ بهخصوص که دو برادر مهربان، هوشنگ و ویکرد چنین بودند…»
🆔@Ir_Azariha
همچنین در برخی از کتب و منابع تاریخی آمده است که روز یکم دی ماه یا همان «روز خور» روز برابری و برادری و عدالت بشریت بوده است. ابوریحان بیرونی، دانشمند بزرگ در اثر ارزشمند خود با نام «آثار الباقیه»، درباره روز یکم دی ماه یا همان «خرم روز» مینویسد:در این روز عادت ایرانیان چنین بود که پادشاه از تخت شاهی به زیر میآمد و جامه سپید میپوشید و در بیابان بر فرشهای سپید مینشست… . پادشاه با دهقانان و برزیگران مجالست میکرد و در یک سفره با ایشان غذا میخورد و میگفت: «من امروز مانند یکی از شما هستم و من با شما برادر هستم؛ زیرا قوام دنیا به کارهایی است که به دست شما میشود و قوام عمارت آن هم به پادشاه است… من که پادشاه هستم با شما برزیگران برادر خواهم بود و مانند دو برادر مهربان خواهیم بود؛ بهخصوص که دو برادر مهربان، هوشنگ و ویکرد چنین بودند…»
🆔@Ir_Azariha
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
با دریغ سید احمد وکیلیان، نویسنده، پژوهشگر فرهنگ عامه و سردبیر فصلنامۀ فرهنگ مردم درگذشت.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار درگذشت زندهیاد سید احمد وکیلیان را به خانوادۀ وی و مردم فرهنگدوست ایران تسلیت میگوید. یاد و نامش گرامی باد.
@AfsharFoundation
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار درگذشت زندهیاد سید احمد وکیلیان را به خانوادۀ وی و مردم فرهنگدوست ایران تسلیت میگوید. یاد و نامش گرامی باد.
@AfsharFoundation
محمد نوری_در روح جان من
@ABADAN_VOICE
🔸یکم دیماه زاد روز استاد محمد نوری گرامی باد.
ایران
در روح و جان من ، می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی ، که بهر تو نلرزدای ایران
ای ایران ، دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من ، تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشن گر دنیای من به جهان ، تو بمان،
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
ایران
در روح و جان من ، می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی ، که بهر تو نلرزدای ایران
ای ایران ، دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من ، تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشن گر دنیای من به جهان ، تو بمان،
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
شاهنامه ستایش شاهان نیست؛
ستایشِ مردمِ ایران است.
▪️شاهنامه تاریخ و سیرت شاهان است اما بر خلاف آنچه گاهی برخی خاماندیشان و ناآگاهان و مغرضان پنداشته و گفتهاند، ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و مردم ایران است. ستایش همهٔ نیکان و دلاوران و خردمندان است.
شاهان سلطنت میکردند اما قدرت مطلقهٔ حکومت به دست آنان نبود. شهریاری رشتهای بود که ایرانیان را به هم میپیوست و مرزهای ایران و سنن و آیین و فرهنگ ایران را نگاهبانی میکرد و رمز قدرت و شوکت ایران بود.
شاهنامه مجموعهٔ تجارب تاریخی ایرانیان در ادارهٔ صحیح اجتماع و تأمین آسایش مردم است. خرد و دانش و ژرفبینی و باریکنگری حکیم فردوسی سبب گردیده که شاهکار او به صورت آیین کشورداری و درس فرمانروایی خردمندانهای درآید و منطبق با اصول صحیح مدیریت باشد. حتی امروز هم فرمانروایان و زمامداران در همهٔ جهان حتی یک فرماندار و بخشدار ناحیهای کوچک میتواند از شاهنامه نکاتی در مدیریت توأم با عدالت بیاموزد.
در میان پنجاه پادشاه ایرانی شاهنامه، شاهانِ خوب هستند، شاهانِ بد هم هستند. فردوسی شاهان خوب را میستاید و شاهانِ بد را مینکوهد. شاهِ خوب گوش به فرمان سروش دارد و فرّ کیانی یا فرّ ایزدی (تأیید خداوندی) با اوست و در دادگری و آبادی کشور و آسایش مردم میکوشد. شاهِ بد گوش به اهرمن و جادو میسپارد و فرّ ایزدی از او دور میشود و مردم هم از او بر میگردند.
از نمونههای شاهان خوب، فریدون، کیخسرو، بهرام گور، نوشیروان و نمونههای شاهان بد، ضحّاک و کیکاوس و گشتاسب و هرمز
و شیرویه هستند.
آنچه فردوسی دربارهٔ فریدون میگوید خطاب به همهٔ فرمانروایان است:
فریدونِ فرخ فرشته نبود
به مُشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دِهِش یافت این نیکوی
تو داد و دهش کن فریدون توی
فردوسی
زندهیاد استاد دکتر محمدامین ریاحی
صص ۲۰۸–۲۰۷
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
#ایران
ـــــــــــــــــــــــ
شاهنامه ستایش شاهان نیست؛
ستایشِ مردمِ ایران است.
▪️شاهنامه تاریخ و سیرت شاهان است اما بر خلاف آنچه گاهی برخی خاماندیشان و ناآگاهان و مغرضان پنداشته و گفتهاند، ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و مردم ایران است. ستایش همهٔ نیکان و دلاوران و خردمندان است.
شاهان سلطنت میکردند اما قدرت مطلقهٔ حکومت به دست آنان نبود. شهریاری رشتهای بود که ایرانیان را به هم میپیوست و مرزهای ایران و سنن و آیین و فرهنگ ایران را نگاهبانی میکرد و رمز قدرت و شوکت ایران بود.
شاهنامه مجموعهٔ تجارب تاریخی ایرانیان در ادارهٔ صحیح اجتماع و تأمین آسایش مردم است. خرد و دانش و ژرفبینی و باریکنگری حکیم فردوسی سبب گردیده که شاهکار او به صورت آیین کشورداری و درس فرمانروایی خردمندانهای درآید و منطبق با اصول صحیح مدیریت باشد. حتی امروز هم فرمانروایان و زمامداران در همهٔ جهان حتی یک فرماندار و بخشدار ناحیهای کوچک میتواند از شاهنامه نکاتی در مدیریت توأم با عدالت بیاموزد.
در میان پنجاه پادشاه ایرانی شاهنامه، شاهانِ خوب هستند، شاهانِ بد هم هستند. فردوسی شاهان خوب را میستاید و شاهانِ بد را مینکوهد. شاهِ خوب گوش به فرمان سروش دارد و فرّ کیانی یا فرّ ایزدی (تأیید خداوندی) با اوست و در دادگری و آبادی کشور و آسایش مردم میکوشد. شاهِ بد گوش به اهرمن و جادو میسپارد و فرّ ایزدی از او دور میشود و مردم هم از او بر میگردند.
از نمونههای شاهان خوب، فریدون، کیخسرو، بهرام گور، نوشیروان و نمونههای شاهان بد، ضحّاک و کیکاوس و گشتاسب و هرمز
و شیرویه هستند.
آنچه فردوسی دربارهٔ فریدون میگوید خطاب به همهٔ فرمانروایان است:
فریدونِ فرخ فرشته نبود
به مُشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دِهِش یافت این نیکوی
تو داد و دهش کن فریدون توی
فردوسی
زندهیاد استاد دکتر محمدامین ریاحی
صص ۲۰۸–۲۰۷
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
#ایران
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
یادداشتی دربارهٔ اهمیّت افکار عمومی در شاهنامه
#مهری_بهفر
«درفشی مکن خویشتن در جهان»
(داستان سیاوش، ص۶۲۲)
خودت را در نظر مردم جهان رسوا و به بدی زبانزد و انگشتنما نکن!
در شاهنامه افکار عمومی، نزد هر سطحی از حاکمیت و وابسته به هریک از سه نهاد قدرت، آشکارا واجد اهمیت است و هیچ قدرتی در اقدامها و تصمیمهایش کاملاً بیپروا و بیخیالِ افکار عمومی نیست. سنگینی افکار عمومی بههنگامِ انجامِ اَعمالِ خارجاز عرف و بیقاعده و کار و کردارهای بیرویهْ بر شانههای قدرتی که مرتکب این افعال میشود نمودی عینی دارد.
فشار افکار عمومی گاه قدرت را از عمل به آنچه متضمنِ حفظ ِمقام یا بقای سلطهٔ اوست بازمیدارد، گاه به بازاندیشیِ چندبارهی اقدامِ تبهکارانهای فرامیخواند که او برای بسطِ قدرتش خود را ناگزیر به انجامِ آن میبیند. این قاعده حتی افراسیاب را هم شامل میشود(که بنا به یک سویهٔ متن دیو خشکسالی و از رئوس دیوان اساطیری است ــ که ایزد گیاهی (سیاوش) را از بین میبرد ــ و بنا به سویهٔ دیگر متن، پادشاه توران است)که در طول دوران حکمرانیاش بارها به ایران حمله کرده، شهرها را ویران و مردمان را کشته است.او نیز در بافتار روایت از پروای افکار عمومی فارغ نیست.
در شاهنامه سه دسته نگاه، از سه منظر، ناظر بر افعال و اعمال شاه است. و شاه زیر سایهٔ سنگین این سه دسته نگاه و داوری،که همپوشانی معنایی و مفهومی با هم دارند و «افکار عمومی و داوری جمعی و جهانی و الهی» را شکل میدهند، دست به عمل میزند و از آن رها نیست،گرچه درنهایت مغایر با آن عمل کند.
در مواقعی که عملِ خارج از رَویه و عرف و آیینی در حال انجام نباشد، عموماً از فشارِ این سه نگاه هم خبری و سخنی نیست و اما آنگاه که پای عملِ بیرویه و خلاف آیین و قاعدهای در میان باشد، شاه از فشار ناشی از این نظارهٔ سهگانه،که بهگونهای بازدارنده عمل میکنند،سخن میگوید و در ملاحظاتش آن را در نظر میگیرد،ولو درنهایت از آن عدول کند.
یکی از این سه منظرْ از آنِ یزدان است که در سکوتِ مطلق ناظر است و دخالتی نمیکند، ولی داوری او دربارهٔ داد و بیدادِ کار و کردارها که از راه وجدان یا ندای درون یا دین درک میشود،در ادراکِ شاهِ خطاکارِ خودکامه میماند تا در بزنگاهِ تصمیمگیریها از اعماقِ ضمیرش موجباتِ حرکتِ خطا و اشتباه او را فراهم و زمینهی سقوط و سرنگونیاش را مهیا سازد.شاه در شاهنامه در گیرودارِ میانِ امیالِ آزمندانهاش در بسط قدرت، بهنحوی متوجه و نگرانِ داوری یزدان و ردّ و قبولِ اوست:«نباشد پسند جهانآفرین»
دومین نگاه و داوری که شاه در هنگامِ انجام اعمال بیرویه و بیقاعده متوجه آن است، از آنِ «مردم» کشور خود است:از فرودستان تا بزرگان که در شاهنامه غالباً از آنها با «کهان» و «مهان» یا «کهتران» و «مهتران» یاد میشود. نگاه حاضر و ناظری که مانند نظارهٔ یزدان، حتی اگر قدرت را از زشتکاری بازندارد،برای او واهمهانگیز است:«نکوهش کنندم کهان و مهان»
سومین چشمی که قدرتْ خودش را و اقداماتش را زیر نظارهٔ آن میبیند و نگران آن است، نگاهِ جهان و قضاوت جهانیان است:«ز گیتی برآید یکی گفتوگوی»
درمجموع میتوان چنین تجسم کرد که قدرت در شاهنامه بر صحنهٔ نمایشی ایفای نقش میکند که تماشاگرانش داورانیاند که او نمیتواند کاملاً فارغ از نگاه آنها دست به عمل بزند. ایزدان که داوران آسمانیاند در جایگاه ویژه و بَرینِ خود نشستهاند و داوران زمینی، از کِهان و مِهان و جهان به فراخورِ امکانْ صحنهٔ عملِ شاه را در احاطهٔ خود گرفتهاند. و شاه زیرِ نگاهِ این داورانْ میانِ بسطِ آزمندانهٔ قدرتِ خود یا قبضِ آن به سودِ داد و آبادیْ راهی برمیگزیند.
در فرستهی دوم مروری دارم بر برخی ابیات شاهنامه که ناظر به نگرانی از شوریدنِ افکار عمومی و برانگیختنِ وجدان جمعی است. این ابیات از داستان سیاوش برگزیده شدهاند تا چهار شخصیتِ متفاوت، دو تن ایرانی و دو تن تورانی، را از حیثِ این نگرانی در بافتارِ یک داستان نشان دهند: شاه ایران، کاووس، شاه توران، افراسیاب، پیران، وزیر افراسیاب، و سیاوش، شاهزادهٔ فرّهمند، که اگر دربرابر ستم و ستیزهجویی پدرش نمیایستاد، شاه آینده او میبود.
سیاوش با سرتافتن از فرمان پدر و گذشتن از جاه و جایگاهش نگذاشت بیش از صدتن از گروگانهای تورانی کشته شوند؛ گروگانهایی که بنا بود صرفاً تضمین صلح باشند. سیاوش در دوراههٔ تندادن به بیداد ولی نصیببردن از تاجوتخت، و گزیدنِ مردمی و پیمانداری و از دستکشیدن از پادشاهی، نهفقط از جاه و مَقام که بهناگزیر از جای و مُقام هم دست میکشد؛ کاری بزرگْ از فرزندِ شخصِ اول مملکت که بهطور معمول یا همراهیِ صددرصدی با قساوتهای جاری دارد یا با این توجیه که امروز کاری از من ساخته نیست، فرداروز که به قدرت رسیدم جبران خواهم کرد، سکوت و بیعملی پیشه میکند.
@daftarebastan
@shahnamehpajohan
#مهری_بهفر
«درفشی مکن خویشتن در جهان»
(داستان سیاوش، ص۶۲۲)
خودت را در نظر مردم جهان رسوا و به بدی زبانزد و انگشتنما نکن!
در شاهنامه افکار عمومی، نزد هر سطحی از حاکمیت و وابسته به هریک از سه نهاد قدرت، آشکارا واجد اهمیت است و هیچ قدرتی در اقدامها و تصمیمهایش کاملاً بیپروا و بیخیالِ افکار عمومی نیست. سنگینی افکار عمومی بههنگامِ انجامِ اَعمالِ خارجاز عرف و بیقاعده و کار و کردارهای بیرویهْ بر شانههای قدرتی که مرتکب این افعال میشود نمودی عینی دارد.
فشار افکار عمومی گاه قدرت را از عمل به آنچه متضمنِ حفظ ِمقام یا بقای سلطهٔ اوست بازمیدارد، گاه به بازاندیشیِ چندبارهی اقدامِ تبهکارانهای فرامیخواند که او برای بسطِ قدرتش خود را ناگزیر به انجامِ آن میبیند. این قاعده حتی افراسیاب را هم شامل میشود(که بنا به یک سویهٔ متن دیو خشکسالی و از رئوس دیوان اساطیری است ــ که ایزد گیاهی (سیاوش) را از بین میبرد ــ و بنا به سویهٔ دیگر متن، پادشاه توران است)که در طول دوران حکمرانیاش بارها به ایران حمله کرده، شهرها را ویران و مردمان را کشته است.او نیز در بافتار روایت از پروای افکار عمومی فارغ نیست.
در شاهنامه سه دسته نگاه، از سه منظر، ناظر بر افعال و اعمال شاه است. و شاه زیر سایهٔ سنگین این سه دسته نگاه و داوری،که همپوشانی معنایی و مفهومی با هم دارند و «افکار عمومی و داوری جمعی و جهانی و الهی» را شکل میدهند، دست به عمل میزند و از آن رها نیست،گرچه درنهایت مغایر با آن عمل کند.
در مواقعی که عملِ خارج از رَویه و عرف و آیینی در حال انجام نباشد، عموماً از فشارِ این سه نگاه هم خبری و سخنی نیست و اما آنگاه که پای عملِ بیرویه و خلاف آیین و قاعدهای در میان باشد، شاه از فشار ناشی از این نظارهٔ سهگانه،که بهگونهای بازدارنده عمل میکنند،سخن میگوید و در ملاحظاتش آن را در نظر میگیرد،ولو درنهایت از آن عدول کند.
یکی از این سه منظرْ از آنِ یزدان است که در سکوتِ مطلق ناظر است و دخالتی نمیکند، ولی داوری او دربارهٔ داد و بیدادِ کار و کردارها که از راه وجدان یا ندای درون یا دین درک میشود،در ادراکِ شاهِ خطاکارِ خودکامه میماند تا در بزنگاهِ تصمیمگیریها از اعماقِ ضمیرش موجباتِ حرکتِ خطا و اشتباه او را فراهم و زمینهی سقوط و سرنگونیاش را مهیا سازد.شاه در شاهنامه در گیرودارِ میانِ امیالِ آزمندانهاش در بسط قدرت، بهنحوی متوجه و نگرانِ داوری یزدان و ردّ و قبولِ اوست:«نباشد پسند جهانآفرین»
دومین نگاه و داوری که شاه در هنگامِ انجام اعمال بیرویه و بیقاعده متوجه آن است، از آنِ «مردم» کشور خود است:از فرودستان تا بزرگان که در شاهنامه غالباً از آنها با «کهان» و «مهان» یا «کهتران» و «مهتران» یاد میشود. نگاه حاضر و ناظری که مانند نظارهٔ یزدان، حتی اگر قدرت را از زشتکاری بازندارد،برای او واهمهانگیز است:«نکوهش کنندم کهان و مهان»
سومین چشمی که قدرتْ خودش را و اقداماتش را زیر نظارهٔ آن میبیند و نگران آن است، نگاهِ جهان و قضاوت جهانیان است:«ز گیتی برآید یکی گفتوگوی»
درمجموع میتوان چنین تجسم کرد که قدرت در شاهنامه بر صحنهٔ نمایشی ایفای نقش میکند که تماشاگرانش داورانیاند که او نمیتواند کاملاً فارغ از نگاه آنها دست به عمل بزند. ایزدان که داوران آسمانیاند در جایگاه ویژه و بَرینِ خود نشستهاند و داوران زمینی، از کِهان و مِهان و جهان به فراخورِ امکانْ صحنهٔ عملِ شاه را در احاطهٔ خود گرفتهاند. و شاه زیرِ نگاهِ این داورانْ میانِ بسطِ آزمندانهٔ قدرتِ خود یا قبضِ آن به سودِ داد و آبادیْ راهی برمیگزیند.
در فرستهی دوم مروری دارم بر برخی ابیات شاهنامه که ناظر به نگرانی از شوریدنِ افکار عمومی و برانگیختنِ وجدان جمعی است. این ابیات از داستان سیاوش برگزیده شدهاند تا چهار شخصیتِ متفاوت، دو تن ایرانی و دو تن تورانی، را از حیثِ این نگرانی در بافتارِ یک داستان نشان دهند: شاه ایران، کاووس، شاه توران، افراسیاب، پیران، وزیر افراسیاب، و سیاوش، شاهزادهٔ فرّهمند، که اگر دربرابر ستم و ستیزهجویی پدرش نمیایستاد، شاه آینده او میبود.
سیاوش با سرتافتن از فرمان پدر و گذشتن از جاه و جایگاهش نگذاشت بیش از صدتن از گروگانهای تورانی کشته شوند؛ گروگانهایی که بنا بود صرفاً تضمین صلح باشند. سیاوش در دوراههٔ تندادن به بیداد ولی نصیببردن از تاجوتخت، و گزیدنِ مردمی و پیمانداری و از دستکشیدن از پادشاهی، نهفقط از جاه و مَقام که بهناگزیر از جای و مُقام هم دست میکشد؛ کاری بزرگْ از فرزندِ شخصِ اول مملکت که بهطور معمول یا همراهیِ صددرصدی با قساوتهای جاری دارد یا با این توجیه که امروز کاری از من ساخته نیست، فرداروز که به قدرت رسیدم جبران خواهم کرد، سکوت و بیعملی پیشه میکند.
@daftarebastan
@shahnamehpajohan
Forwarded from ایران بوم
به یاد استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی - مرگ چنین خواجه...
عباس کشتکاران
منظور خردمند من، آن ماه که او را
با حسن ادب شیوه صاحبنظری بود
از چنگ منش اختر بد مهر به در برد
آری چه کنم؟ فتنه دور قمری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بیحاصلی و بی خبری بود
در مرگ چنین خواجه، خواجه محمدابراهیم باستانی پاریزی که نه کاری است خُرد، رو به خواجهٔ شیراز بردم، برای آغاز سخن؛ سخنی که در آغاز سال نمیدانستم رنگ غم میگیرد، از رفتن بزرگی، دوستی، صاحبنظری که مرا با او بیش از پنجاه سال، الفت و همسخنی بود.
ابوالحسن علی بن مسعودی (متوفی به سال 325 ق)، در کتاب پرارزش خویش «مُروج الذّهب»، تاریخ را امری مقدس و مورخ را امین دانسته که «چیزی از معانی آن را تحریف کند یا قسمتی از آن را تغییر دهد، یا نکتهای از آن را محو کند، یا چیزی از توضیحات آن را متشبه یا دگرگون یا واژگون کند، یا تباه یا مختصر کند، یا به دیگری نسبت دهد، یا بیفزاید، از هر ملت و فرقه که باشد، غصب و انتقام و بلایای سخت خدا چنان بر او فرود آید، که صبرش ناچیز و فکرش حیران شود.»1
باستانی پاریزی از جمله نادرهمردانی بود که شرط امانت را در نقل روایتها و نشان دادن رویدادهای تاریخی به حد وسواس رعایت میفرمود، که در میان او و خواجه ابوالفضل بیهقی ـ صاحب تاریخ بیهقی ـ که قرن به هزاره رسیده است، کمتر مورخی توانسته است، بدان گونه باشد که مسعودی گفته است.
آن خواجه بیهق مینویسد که در آنچه در تاریخ آورده، «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست، که احوال را آسان گرفتهاند و شمّهای بیش یاد نکردهاند؛ اما من چون این کار پیش گرفتم، میخواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم، تا هیچ از احوال پوشیده نماند و اگر این کتاب دراز شود و خوانندگان را ملامت افزاید، طمع دارم ایشان را که مرا از مبرمان نشمرند، که هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد، که آخر هیچ حکایت از نکتهای که به کار آید، خالی نباشد.»2
و باستانی که من او را «خواجهٔ پاریز» مینامیدم و او از سر همان بزرگی و فروتنی میفرمود: «من از خواجگان پاریز نیستم، ملازادهام» که پدرش حاجآخوند در پاریز سالها در سلک متکلمان، بر منبر مردم را ارشاد میفرمود و در لباس واعظان، برکشته کربلا مرثیه مِیرانده و مردم را با صد نوا، میگریانده و همین خواجه ما، در بسیاری از آن مراثی، پیشخوان پدر بوده است، به گفته خود او، «و اما مادرم از سلسله خواجگان بوده است»، و من بدو که: «مرادْ خواجگیِ نسب نیست؛ خواجگی به بزرگی و شایستگی شماست که باید خواجگی بیهق و خواجهٔ شیراز و حافظ قرآن نیز از همین خواجگی برآمده باشد.»
و این بزرگ خواجه ما سبکش در همه نوشتههای خویش، اگرچه به نگاه بیهنرانی که به عیب نظر میکنند و به حسد چشم دیدن هنر دیگران را ندارند، درازنویس و از این شاخه بدان شاخه پریدن بود، اما آنان که شیفته هنرند و از ارباب غرض نیستند، یعنی همین پارسیگویان و پارسیخوانان، او را نه از «مبرمان» میشمرند، و نه از خواندن آثار او، «ملالتشان میافزود» که خواجه ابوالفضل بیهقی، به همان گونه که آوردیم، از خوانندگان کتاب خویش خواسته او را از «مبرمان نشمرند» و اگر کتاب او «دراز شود»، او را ببخشایند و اگر کسی را که از خواندن تاریخ بیهقی، به چند بار، ملالت پدیدآمده باشد، توان گفت که از آثار خواجه محمد ابراهیم باستانی نیز که ای کاش میماند و شمار کتابهای خویش را به صد میرساند و بیشتر، که مجموعه نوشتههای او، که هر چندتای آن به کتابی جای گرفته، به نزدیک هزار است، نیز ملالت پدید نمیآرد، که شمار چاپهای کتاب او، که به دهبار و بیشتر رسیده، میرسانَد این خواجه را مریدان بسیار بوده است و هنوز نیز، هرچند قالب تهی کرده، هست که:
شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
شادروان دکتر عباس زریاب خوئی، که او نیز یکی از چند تن معدود استادانی است که شایستگی نام استاد را داشت و وجودش در عرصه ادب و فرهنگ پارسی مغتنم بود، و من بارها از زبان باستانی پاریزی، قدر و بزرگی او را شنیده و هم در نوشتهها به هنگامی که به نام زریاب خوئی میرسد، میتوان خواند، درباره باستانی پاریزی در مقدمه حماسه کویر آورده است: «باستانی پاریزی از جمله اشخاص نادری است که استعداد نویسندگی را با شمّ تاریخ یکجا جمع کرده است، که هم نویسنده برجستهای است و هم مورخ بزرگی است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12543-bastani-parizi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/
عباس کشتکاران
منظور خردمند من، آن ماه که او را
با حسن ادب شیوه صاحبنظری بود
از چنگ منش اختر بد مهر به در برد
آری چه کنم؟ فتنه دور قمری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بیحاصلی و بی خبری بود
در مرگ چنین خواجه، خواجه محمدابراهیم باستانی پاریزی که نه کاری است خُرد، رو به خواجهٔ شیراز بردم، برای آغاز سخن؛ سخنی که در آغاز سال نمیدانستم رنگ غم میگیرد، از رفتن بزرگی، دوستی، صاحبنظری که مرا با او بیش از پنجاه سال، الفت و همسخنی بود.
ابوالحسن علی بن مسعودی (متوفی به سال 325 ق)، در کتاب پرارزش خویش «مُروج الذّهب»، تاریخ را امری مقدس و مورخ را امین دانسته که «چیزی از معانی آن را تحریف کند یا قسمتی از آن را تغییر دهد، یا نکتهای از آن را محو کند، یا چیزی از توضیحات آن را متشبه یا دگرگون یا واژگون کند، یا تباه یا مختصر کند، یا به دیگری نسبت دهد، یا بیفزاید، از هر ملت و فرقه که باشد، غصب و انتقام و بلایای سخت خدا چنان بر او فرود آید، که صبرش ناچیز و فکرش حیران شود.»1
باستانی پاریزی از جمله نادرهمردانی بود که شرط امانت را در نقل روایتها و نشان دادن رویدادهای تاریخی به حد وسواس رعایت میفرمود، که در میان او و خواجه ابوالفضل بیهقی ـ صاحب تاریخ بیهقی ـ که قرن به هزاره رسیده است، کمتر مورخی توانسته است، بدان گونه باشد که مسعودی گفته است.
آن خواجه بیهق مینویسد که در آنچه در تاریخ آورده، «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست، که احوال را آسان گرفتهاند و شمّهای بیش یاد نکردهاند؛ اما من چون این کار پیش گرفتم، میخواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم، تا هیچ از احوال پوشیده نماند و اگر این کتاب دراز شود و خوانندگان را ملامت افزاید، طمع دارم ایشان را که مرا از مبرمان نشمرند، که هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد، که آخر هیچ حکایت از نکتهای که به کار آید، خالی نباشد.»2
و باستانی که من او را «خواجهٔ پاریز» مینامیدم و او از سر همان بزرگی و فروتنی میفرمود: «من از خواجگان پاریز نیستم، ملازادهام» که پدرش حاجآخوند در پاریز سالها در سلک متکلمان، بر منبر مردم را ارشاد میفرمود و در لباس واعظان، برکشته کربلا مرثیه مِیرانده و مردم را با صد نوا، میگریانده و همین خواجه ما، در بسیاری از آن مراثی، پیشخوان پدر بوده است، به گفته خود او، «و اما مادرم از سلسله خواجگان بوده است»، و من بدو که: «مرادْ خواجگیِ نسب نیست؛ خواجگی به بزرگی و شایستگی شماست که باید خواجگی بیهق و خواجهٔ شیراز و حافظ قرآن نیز از همین خواجگی برآمده باشد.»
و این بزرگ خواجه ما سبکش در همه نوشتههای خویش، اگرچه به نگاه بیهنرانی که به عیب نظر میکنند و به حسد چشم دیدن هنر دیگران را ندارند، درازنویس و از این شاخه بدان شاخه پریدن بود، اما آنان که شیفته هنرند و از ارباب غرض نیستند، یعنی همین پارسیگویان و پارسیخوانان، او را نه از «مبرمان» میشمرند، و نه از خواندن آثار او، «ملالتشان میافزود» که خواجه ابوالفضل بیهقی، به همان گونه که آوردیم، از خوانندگان کتاب خویش خواسته او را از «مبرمان نشمرند» و اگر کتاب او «دراز شود»، او را ببخشایند و اگر کسی را که از خواندن تاریخ بیهقی، به چند بار، ملالت پدیدآمده باشد، توان گفت که از آثار خواجه محمد ابراهیم باستانی نیز که ای کاش میماند و شمار کتابهای خویش را به صد میرساند و بیشتر، که مجموعه نوشتههای او، که هر چندتای آن به کتابی جای گرفته، به نزدیک هزار است، نیز ملالت پدید نمیآرد، که شمار چاپهای کتاب او، که به دهبار و بیشتر رسیده، میرسانَد این خواجه را مریدان بسیار بوده است و هنوز نیز، هرچند قالب تهی کرده، هست که:
شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
شادروان دکتر عباس زریاب خوئی، که او نیز یکی از چند تن معدود استادانی است که شایستگی نام استاد را داشت و وجودش در عرصه ادب و فرهنگ پارسی مغتنم بود، و من بارها از زبان باستانی پاریزی، قدر و بزرگی او را شنیده و هم در نوشتهها به هنگامی که به نام زریاب خوئی میرسد، میتوان خواند، درباره باستانی پاریزی در مقدمه حماسه کویر آورده است: «باستانی پاریزی از جمله اشخاص نادری است که استعداد نویسندگی را با شمّ تاریخ یکجا جمع کرده است، که هم نویسنده برجستهای است و هم مورخ بزرگی است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12543-bastani-parizi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/
Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعر فارسی او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و در زندگی روزانه، مردم ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سر سفرهٔ عقد و هفتسین سال نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند.
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصر بهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعر فارسی او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و در زندگی روزانه، مردم ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سر سفرهٔ عقد و هفتسین سال نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند.
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصر بهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
Forwarded from ایران بوم
ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودکی و مشهور به استاد شاعران (زادهٔ ۴ دی ۲۴۴، رودک - درگذشتهٔ ۳۲۹، پنجکنت) از شاعران نامی ایران در دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری است.
یادش گرامی باد.
بزرگداشت رودکی
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7631-salroz-bzorgdasht-rodaki.html
منبعی مجهول درباره شمار ابیات رودکی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/7945-1391-07-28-06-58-25.html
رودکی و خنیاگری
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9128-rodaki-va-khonyagari.html
بوی جوی مولیان آید همی
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13810-joye-molian.html
به زیارت زادگاه رودکی (سفرنامه تاجیکستان)
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/2471-be-ziarat-zadgah-rodaki.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
یادش گرامی باد.
بزرگداشت رودکی
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7631-salroz-bzorgdasht-rodaki.html
منبعی مجهول درباره شمار ابیات رودکی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/7945-1391-07-28-06-58-25.html
رودکی و خنیاگری
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9128-rodaki-va-khonyagari.html
بوی جوی مولیان آید همی
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13810-joye-molian.html
به زیارت زادگاه رودکی (سفرنامه تاجیکستان)
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/2471-be-ziarat-zadgah-rodaki.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
حافظ
همهٔ لحظاتِ ماست.
▪️در روزگار کودکی من در خراسان در روز گفته میشد «نَمَک» و در شبِ دیگر «طعام» نام داشت و یک ترس حرمتی وجود داشت که اسم نمک را نمیآوردند. این همان تابو است یا اینکه فردی نام همسر خود را نمیآورد بلکه میگوید «خواهرِ نوروزعلی».
در تاریخِ یک جامعه هرچه آگاهی و قانون بیشتر باشد تابوها در آن کمترند. تاریخ ما تاریخِ طلوع و غروب تابوهاست. یک چیزی تابو میشود و همین میشود که شرایط اجتماعی و اقتصادیش را از دست داد از بین میرود. همهٔ آنچه به دلیل پرهیز یا به دلیل احترام تابو شده ترسی در دلِ انسان ایجاد میکند. بخش مهمی از تابوها زیر مجموعهٔ خرافات محسوب میشود. قدرت، پشت سنگر این تابوها ایجاد میشود. جامعهٔ بشری همیشه گرفتار آن است و هرچه دموکراسی و قانون رشد کند این تابوها کمتر میشود.
این کار هنر است که تسخیر میکند و خلع سلاح میکند. غیرت و ناموس هم از همین تابوها است. مثلاً بخش اعظم دیوان سنایی مصادیق تجاوز به تابوهای اجتماعی است، از جمله کلمهٔ محتسب یا کلمهٔ شیخ که مقابل رند است.
محتسب شیخ شد و فسقِ خود از یاد ببُرد
قصهٔ ماست که در هر سربازار بماند
خود زهّاد از این شعر لذّتی میبرند که من و شما نمیبریم.
در کنار عقل فردوسی که صدای اعتزال است و عشق مولوی که صدای اشعریت است یک صدای حیرت هم هست که بلندترین صدای آن را خیام سر میدهد. چه بهتر که به آن ادبیات خیامی بگوییم. حافظ در پایان دورهٔ کلاسیسیسمِ ادبیات فارسی هر سه صدا را با خود دارد. به همین دلیل هیچیک از دواوین، به اندازهٔ دیوان حافظ مورد توجه همهٔ لحظات ما نیست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی،
[دربارهٔ شعر حافظ]
جلد سوم، ۳۱۲–۳۰۹
درسگفتارهای دربارهٔ حافظ که از این رسانه منتشر میشود را با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
حافظ
همهٔ لحظاتِ ماست.
▪️در روزگار کودکی من در خراسان در روز گفته میشد «نَمَک» و در شبِ دیگر «طعام» نام داشت و یک ترس حرمتی وجود داشت که اسم نمک را نمیآوردند. این همان تابو است یا اینکه فردی نام همسر خود را نمیآورد بلکه میگوید «خواهرِ نوروزعلی».
در تاریخِ یک جامعه هرچه آگاهی و قانون بیشتر باشد تابوها در آن کمترند. تاریخ ما تاریخِ طلوع و غروب تابوهاست. یک چیزی تابو میشود و همین میشود که شرایط اجتماعی و اقتصادیش را از دست داد از بین میرود. همهٔ آنچه به دلیل پرهیز یا به دلیل احترام تابو شده ترسی در دلِ انسان ایجاد میکند. بخش مهمی از تابوها زیر مجموعهٔ خرافات محسوب میشود. قدرت، پشت سنگر این تابوها ایجاد میشود. جامعهٔ بشری همیشه گرفتار آن است و هرچه دموکراسی و قانون رشد کند این تابوها کمتر میشود.
این کار هنر است که تسخیر میکند و خلع سلاح میکند. غیرت و ناموس هم از همین تابوها است. مثلاً بخش اعظم دیوان سنایی مصادیق تجاوز به تابوهای اجتماعی است، از جمله کلمهٔ محتسب یا کلمهٔ شیخ که مقابل رند است.
محتسب شیخ شد و فسقِ خود از یاد ببُرد
قصهٔ ماست که در هر سربازار بماند
خود زهّاد از این شعر لذّتی میبرند که من و شما نمیبریم.
در کنار عقل فردوسی که صدای اعتزال است و عشق مولوی که صدای اشعریت است یک صدای حیرت هم هست که بلندترین صدای آن را خیام سر میدهد. چه بهتر که به آن ادبیات خیامی بگوییم. حافظ در پایان دورهٔ کلاسیسیسمِ ادبیات فارسی هر سه صدا را با خود دارد. به همین دلیل هیچیک از دواوین، به اندازهٔ دیوان حافظ مورد توجه همهٔ لحظات ما نیست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی،
[دربارهٔ شعر حافظ]
جلد سوم، ۳۱۲–۳۰۹
درسگفتارهای دربارهٔ حافظ که از این رسانه منتشر میشود را با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
💠 ایرانشناسی
💠 چه کسی اولین بار فال حافظ گرفت؟
💠 «دیوان حافظ» از خیلی وقتپیش عضو جدانشدنی سفرههای یلدا شد؛ ما از حافظ، فال میگیریم به امید اینکه در انتهای یک شب بلند از میان غزلیات، بیتی یا غزلی را پیدا کنیم که جایی ته قلبمان را گرم و روشن کند…
شاید این پرسش در ذهن خیلیها باشد که نام حافظ چگونه با شب یلدا گره خورد؟ چرا فقط فال حافظ میگیریم و مثلا فال سعدی، فردوسی و یا مثلا مولانا نداریم؟ آیا مردم پیش از ظهور حافظ هم به فال اعتقاد داشتند؟
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد…
برخی شیوع فالهای گوناگون مانند کف بینی، شانه بینی، ماسه بند، تعبیر خواب و… را بازمانده از آیین «شمنی» میدانند که در همه جا و به ویژه در مشرق زمین رواج داشته و بیشتر کاهنان، ساحران و شمنان دست به این کار می زدند. مثلا یونانیها به شاعر نامدار خود «هومر» تفال میزدند یا عربها برای گشودن رازها و آگاهی از آینده و مشکلات خود از دیوان شاعران عرب بهره میگرفتند. در ایران باستان اما مغها از سحر و جادو دوری میکردند اما فال گرفتن را بد میدانستند. یکی از انواع فالهای رایج در میان آنها نگریستن در آتش مقدس و فال زدن با آن بود. در شاهنامه فردوسی هم بارها از فالزدنهای شاهان، پهلوانان و موبدان یاد شده است.
شاه شمشادقدان، خسرو شیریندهنان…
استخاره یا همان تفال به قرآن نیز یکی از مرسومترین روشهای تفال زدن است که پس از ظهور اسلام رایج شد و پس از آن نیز به دیگر آثار ادبی که تصور میشد، نویسندهاش بهرهای از کلام حق دارد، گسترش یافت. پس از ظهور حافظ، تفال به دیوان دیگر شاعران، بسیار کمتر و «دیوان حافظ» جانشین آنها شده است. سالها پس از درگذشت حافظ، تقدس شخصیت و شعر او بیشتر جلوهگر میشود و به مرور دیوانش نزد مردم احترام پیدا میکند.
محمدعلی اسلامی نُدوشن…
💠 چه کسی اولین بار فال حافظ گرفت؟
💠 «دیوان حافظ» از خیلی وقتپیش عضو جدانشدنی سفرههای یلدا شد؛ ما از حافظ، فال میگیریم به امید اینکه در انتهای یک شب بلند از میان غزلیات، بیتی یا غزلی را پیدا کنیم که جایی ته قلبمان را گرم و روشن کند…
شاید این پرسش در ذهن خیلیها باشد که نام حافظ چگونه با شب یلدا گره خورد؟ چرا فقط فال حافظ میگیریم و مثلا فال سعدی، فردوسی و یا مثلا مولانا نداریم؟ آیا مردم پیش از ظهور حافظ هم به فال اعتقاد داشتند؟
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد…
برخی شیوع فالهای گوناگون مانند کف بینی، شانه بینی، ماسه بند، تعبیر خواب و… را بازمانده از آیین «شمنی» میدانند که در همه جا و به ویژه در مشرق زمین رواج داشته و بیشتر کاهنان، ساحران و شمنان دست به این کار می زدند. مثلا یونانیها به شاعر نامدار خود «هومر» تفال میزدند یا عربها برای گشودن رازها و آگاهی از آینده و مشکلات خود از دیوان شاعران عرب بهره میگرفتند. در ایران باستان اما مغها از سحر و جادو دوری میکردند اما فال گرفتن را بد میدانستند. یکی از انواع فالهای رایج در میان آنها نگریستن در آتش مقدس و فال زدن با آن بود. در شاهنامه فردوسی هم بارها از فالزدنهای شاهان، پهلوانان و موبدان یاد شده است.
شاه شمشادقدان، خسرو شیریندهنان…
استخاره یا همان تفال به قرآن نیز یکی از مرسومترین روشهای تفال زدن است که پس از ظهور اسلام رایج شد و پس از آن نیز به دیگر آثار ادبی که تصور میشد، نویسندهاش بهرهای از کلام حق دارد، گسترش یافت. پس از ظهور حافظ، تفال به دیوان دیگر شاعران، بسیار کمتر و «دیوان حافظ» جانشین آنها شده است. سالها پس از درگذشت حافظ، تقدس شخصیت و شعر او بیشتر جلوهگر میشود و به مرور دیوانش نزد مردم احترام پیدا میکند.
محمدعلی اسلامی نُدوشن…