Telegram Web Link
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
رهگذر! ای رهگذر! ای رهگذر
می‌شنوم، می‌شنوم، دور دور
همهمهٔ تق‌تقِ پای تو را
گر تو نمی‌دانی جای مرا
در تهِ این چاهم
با اژدها
راه سوی من کن و دستم بگیر
می‌شنوی گر که صدای مرا.

محمدرضا شفیعی کدکنی
عکس: سرور فرهادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸از سوز و ساز و حسرت و از داغ دل پُرم
محزون تر از کمانچه ی کیهان کلهرم ...


🔸🔸دیرور سوم آذر زادروز "کیهان کَلهُر "

🔹 موسیقیدان ،آهنگ‌ساز ونوازنده‌ی ایرانی. کمانچه ساز تخصصی کیهان کلهر است، وی در کنار کمانچه، تنبور، سه‌تار و شاه‌کمان نیز می‌نوازد.
https://www.tg-me.com/eshtadan
زن و عشق در شاهنامه

شاهنامه کتابی است که زن در سراسر آن حضور دارد؛ برعکس ایلیاد هُمر که در آن سیمای زن پریده‌رنگ و گذراست. زن در ایلیاد آتش فاجعه را برمی‌افروزد و خود کنار می‌نشیند. هلن که زیبایی شوم و تباه‌کننده‌اش موجد جنگ است. این‌گونه است کریزئیس که ناخواسته نزاع بین آگاممنون و اشیل را باعث می‌شود.
در دوران پهلوانی شاهنامه حضور زن لطف و گرمی و نازکی و رنگارنگی به ماجراها می‌بخشد و با آنکه قسمت عمدهٔ داستان‌ها شامل جنگ و کشتار و نزاع و خرابی است، وجود او موجب می‌شود که این کتاب در ردیف لطیف‌ترین آثار فکری بشر قرار گیرد.

این زن‌ها هستند که به داستان تراژیک آب و رنگ بخشیده‌اند. اگر تهمینه نبود مرگ سهراب آنقدر مؤثر و غم‌انگیز جلوه نمی‌کرد. همین‌گونه است مرگ فرود اگر جریره نبود، و مرگ سیاوش اگر فرنگیس نبود، و مرگ اسفندیار اگر کتایون نبود، و مرگ رستم و تراژدی زال، اگر رودابه نبود. سیمای تراژیک زن در شاهنامه به نجیب‌ترین و پاکیزه‌ترین نحو یعنی به عنوان مادر و همسر جلوه می‌کند، نه به عنوان معشوق.

در تمام داستان‌های شاهنامه حضور زن را می‌بینیم. در داستان ضحّاک خواهران جمشید هستند. در داستان فریدون باز خواهران جمشید را می‌بینیم که به همسری او درمی‌آیند، و نیز مادرش فرانک و دختران سرو که همسر پسران او می‌گردند. در داستان سام و زال سیندخت و رودابه هستند، و در داستان سهراب تهمینه و گرد‌آفرید؛ در داستان کاووس سودابه و مادر سیاوش، و در داستان سیاوش سودابه و فرنگیس و جریره و گلشهر زن پیران؛ و در داستان بیژن، منیژه؛ و در داستان گشتاسب و اسفندیار، کتایون دختر قیصر.

شاهنامه بر خلاف آنچه در نزد اشخاص نا‌آشنا معروف شده یک کتاب ضدّ زن نیست. در تمام دوران پهلوانی، از سودابه که بگذریم، یک زن پتیاره دیده نمی‌شود. اکثر زنان در شاهنامه نمونهٔ بارز زن تمام‌عیار هستند. در عین برخورداری از فرزانگی و بزرگ‌منشی، از جوهر زنانگی و زیبایی نیز به نحو سرشار بهره‌مندند. حتی زنانی که خارجی هستند چون با ایران می‌پیوندند، از صمیم قلب ایرانی می‌شوند و جانب نیکی را که جانب ایران است می‌گیرند.

عشق در شاهنامه در عین برهنگی پاک و نجیب است. رابطه زن و مرد بی‌آنکه به تکلّف و تصنّع گراییده باشد از تمدّن و فرهنگ برخوردار است.
ما تنها یک مورد می‌بینیم که عشق به کام نمی‌رسد و آن عشق ناگهانی سهراب به گُرد‌آفرید است.
تنها یک مورد عشق ناپاک و نارواست و آن عشق سودابه به سیاوش است. در چهار مورد از شش مورد، اظهار دلدادگی نخست از طرف زن می‌شود.
زن در شاهنامه برای ابراز عشق جسارت بیشتری دارد. این بی‌پروایی به استثنای سودابه به‌هیچ وجه مانع پاکدلی و پاکدامنی نیست.
چهار زنی که در اظهار عشق پیشقدم هستند:
تهمینه به رستم، سودابه به سیاوش، منیژه به بیژن و کتایون به گشتاسب. عشق زال و رودابه در یک زمان ابراز می‌شود. در یک مورد مرد در ابراز عشق پیشقدم می‌شود و آن سهراب است.

📚آواها و ایماها، صص ۱۸–۱۳

کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
ماییم که اصل شادی و کانِ غَمیم
سرمایهٔ دادیم و نهادِ ستَمیم
پَستیم و بُلندیم و کَمالیم و کَمیم
آئینهٔ زنگ خورده و جامِ جَمیم


#خیام #حکیم‌عمر‌خیام

رباعیات خیام در منابع کهن؛ سیدعلی میرافضلی؛ مرکز نشر دانشگاهی؛ ۱۳۸۲: ۴۲.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
#جبار_باغچه_بان

۴ آذر؛ سالروز درگذشت بزرگمرد ایرانی، جبار باغچه بان،بنیان‌گذار نخستین کودکستان و نخستین مدرسه ناشنوایان ایران در تبریز و همچنین اولین مؤلف و ناشر کتاب کودک در ایران است.
شادروان جبار باغچه بان در مراسم عروسی دو تن از شاگردان ناشنوایش.
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from ادب‌سار
جَهان چون برآری برآیدهمی
بد و نیک روزی سرآیدهمی

چو بستی کمر بر درِ راهِ آز
شود کار گیتی‌ت یکسر دراز

به یک روی جُستن بلندی سزاست
اگر در میانِ دمِ اژدهاست

و دیگر که گیتی ندارد درنگ
سرای سپنجی چه پهن و چه تنگ

پرستنده‌ی آز و جویای کین
به گیتی ز کس نشنود آفرین
#فردوسی

و آرزویم این که:
هر امید دل را که بستی میان
ز رنجی که بردی مبادت زیان


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
فرتور: #مهدیه_غفوریان
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍃
🍃🍃
🍃🍃🍃


🔷🔹پنجم آذر سالروز درگذشت محمدعلی فروغی

( زاده سال ۱۲۵۴، درگذشته ۱۳۲۱، تهران)                         
محمدعلی فروغی در ۶۵ سالگی درگذشت و در ابن بابویه به‌خاک سپرده شد.
                 

🔸      هرکس فروغی را می‌شناسد، می‌داند که آن مرحوم حکیم بود و اهل ادعا و گزاف‌گویی و غرور نبود... . می‌گفت خارجیان شعرای ما را بهتر از ما می‌شناسند و قدرشان را بهتر از ما می‌دانند، و از گفت‌وگویی که بعضی دانشمندان فرنگ راجع به سخن‌سرایان ایران کرده‌اند حکایت می‌کرد و گریه به او دست می‌داد. می‌گفت: روزی در جامعهٔ ملل یکی آمد و گفت: شما مال آن مملکتی هستید که شاعرش می‌گوید بنی‌آدم اعضای یکدیگرند...؟ بعد گفت: آنچه شما صدها سال پیش گفته‌اید دنیا امروز فهمیده... . فروغی این را گفت و گریه کرد. می‌گفت: خارجی‌ها شعرای ما را افتخار عالم بشریت می‌دانند و ما قدرشان را نمی‌دانیم.
خودم بسیار از خارجی‌ها را دیده‌ام که می‌گویند #سعدی تنها افتخار ایران نیست، بلکه افتخار بشریت است.

خلاصه‌شده از: #عبدالرحمن_فرامرزی، مقالهٔ «دست‌درازی به زبان فارسی»، در مجلهٔ یغما، ش ۹، ۱۳۲۳ (ش پیاپی ۲۶۷)، ص ۵۱۹.                            
https://www.tg-me.com/eshtadan
سیاست‌مدارِ مردم‌شناس

🔹دبا: امروز از درگذشت «محمّدعلی فروغی»، ملقب به ذکاءالملک، هشتاد سال گذشت. او که مترجم، ادیب و سخن‌شناس، فیلسوف، تاریخ‌دان، روزنامه‌نگار، سیاست‌مدار، دیپلمات، نماینده و رئیس مجلس، وزیر و نخست‌وزیر بود که در بنیادنهادن مردم‌شناسی دولتی ایـران نقشی مهم داشت. در ادامه، فرازهایی از مدخل «فُروغی» به‌قلم حمیدرضا دالوند در دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران را می‌خوانیم.

🔸«فروغی اگرچه مردم‌شناس نبود، ولی به‌عنوان یکی از برنامه‌ریزان و تدوینگران سیاستهای فرهنگی روزگار رضا شاه (۱۳۰۵-۱۳۲۰ ش) در شکل‌دهی بر پژوهشهای مردم‌شناسی و فرهنگ مردم ایران نقش مهمی داشت. او گردآوری فولکلور را در اساسنامۀ فرهنگستان گنجاند و در بنیادنهادن بنگاه مردم‌شناسی و بیان مفهوم انسان‌شناسی در ایران کوشید.

🔸وی به کمک متون فرنگی، مقاله‌ای با عنوان «مردم‌شناسی چیست؟»، تدوین کرد که نخست در دی‌ماه ۱۳۱۶ به صورت سخنرانی در بنگاه مردم‌شناسی و موزۀ آن ایراد شد، سپس، در ویژه‌نامۀ مردم‌شناسی مجلۀ آموزش و پرورش در آذر ۱۳۱۷ انتشار یافت. فروغی در تیرماه ۱۳۱۷ نامه‌ای برای نشر هفتصد ترانه از ترانه‌های روستایی ایران ــ گردآوری کوهی کرمانی ــ نوشت. او در این نوشته‌ها دریافت خود را از علم «آنتروپولوژی» بیان می‌کند.

🔸به‌اعتبار کاربرد واژۀ «مردم» به‌جای «انسان» در متون کهن ادب فارسی، اصطلاح «مردم‌شناسی» را در برابر «آنتروپولوژی» قرار می‌دهد و آن را شعبه‌ای از «بیولوژی» یا «معرفةالحیات» یا به قول خود فروغی «جان‌شناسی» می‌داند. وی مردم‌شناسی را به دو بخش اعم و اخص تقسیم می‌کند: بخش اعم همان است که امروزه با عنوان «علوم انسانی» از آن یاد می‌شود و بخش اخص را باز به دو قسمت «امور مادی» و «امور معنوی» تقسیم می‌نماید. «اِتنوگرافی» و «اتنولوژی» را «نژادشناسی» معنی می‌کند و در شمار «امور مادی» مردم‌شناسی می‌آورد و «امور معنوی» آن را دانشهایی چون انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، دین‌شناسی، اسطوره‌شناسی و فولکلور می‌داند.

🔸فروغی در برابر «فولکلور»، اصطلاح «توده‌شناسی» را قرار می‌دهد و سرانجام، مردم‌شناسی را علم به تحولات و تکامل انسان تعریف می‌کند. او در ادامۀ گفتار خود به سودمندیهای مردم‌شناسی و پیوند آن با دیگر علوم اشاره می‌کند. یافته‌های فروغی اساسی برای مردم‌شناسی دولتی می‌توانست باشد، ولی تحولات بعدی نشان داد که از آنچه وی ترسیم کرده بود، تنها اصطلاح «مردم‌شناسی» به کار بسته شد و رواج پیدا کرد، اما کاربردها و پیوندهایی که برای مردم‌شناسی اشاره کرده بود، کمتر مورد پژوهش و بررسی قرار گرفتند.»

🔻متن کامل این نوشتار را در صفحاتِ ۶٩۴ تا ۶٩۵ از جلد ششمِ دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران و هم‌چنین نسخۀ الکترونیک آن را در تارنمای مرکز بخوانید:
www.cgie.org.ir/fa/article/258551
@cgie_org_ir
Forwarded from شفیعی کدکنی
اخلاق اجتماعی و عملی حافظ
#یکشنبه_ها_و_حافظ


▪️[حافظ] اگر چیزی را نپسندد، اگر‌چه خواستنی و پذیرفتنی بنماید، اگرچه ایمانِ خطرناکِ عوام و عوام‌فریبان باشد، پس می‌زند و چون ناسزائی باز می‌گرداند و اينک آن صدای آشنا را به ضدّ اخلاقِ آب زیر کاه و موذی اجتماع می‌شنویم که قلبِ دروغ را زهر‌آگین می‌کند.

چقدر این مرد از امر به معروف و نهی از منکر، از نصایحِ پدرانه و مواعظِ حکیمانه بیزار است. نه به پند کسی جز پیر می‌فروش ـ که وی را به شراب و مستی می‌خواند ـ گوش می‌دهد و نه خود کسی را پند می‌دهد، فقط گاه بر سبيل تفنّن و در مقام پیرِ دانا، جوانانِ سعادتمند
را نصیحتی دوست‌تر از جان می‌کند که

حدیث از مطرب و می گو و رازِ دهر کمتر جو
که کس نگشاد و نگشاید به حکمت این معمّا را

نصیحتی به ضدّ نصیحت‌گویان و اخلاقشان!

هدف اندرز‌های او نشان دادن شاهراهِ سعادت نیست، می‌خواهد نصایحِ راه‌شناسان را، صراطِ مستقيمِ واعظانِ جلوه‌فروش را خراب کند.

باری اخلاق اجتماعی و عملی حافظ در مخالفت با اخلاق اجتماع و رفتار «اخلاقی» اهل اجتماع تکوین می‌یابد و شکل می‌گیرد و از همین‌رو مانندِ آزادی او - در اصل انفعالی است.

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

از دیدن دیگران که نه تنها ریا می‌کنند بلکه از راه قرآن ریا می‌کنند به بی‌ریائی و دام نگستردن، به شادنوشی و خوش‌باشی می‌رسد تا راستی را به کار دروغ نگیرد. او چون «اخلاقیان» اصولی پذیرفته و آسان‌پسند ندارد. از سوی دیگر مانند فیلسوفان دارای دستگاه اخلاقی نیست. ولی با چشم‌های شکافنده رفتار اهل دولت و شریعت را می‌کاود، از ننگ و ریای آنها بیزار می‌شود و راه و رسم اخلاق و رفتار خود را به خلاف آنهمه بنیان می‌‌نهد، «ادب از بی‌ادبان می‌آموزد» و نامستقیم، از لابلای بیراههٔ دیگران، راه خود را می‌یابد.
در این میدان او کمتر می‌داند چه باید کرد و بیشتر می‌داند چها نباید کرد.

در کوی دوست
زنده‌یاد استاد شاهرخ مسکوب
صفحات ۲۲۴–۲۲۳
درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ که از این رسانه منتشر می‌شود، با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
از داخل جلد یکی از کتابها

نصر بن سیّار، والی خراسان، کوشش بسیار کرد که خراسان را برای بنی امیّه نگاه دارد. اما قدرت ابومسلم و ستارهٔ بخت آل عباس رو به بالا داشت و نصر پس از آنکه آخرالامر به قومس و از آنجا به خوار، یعنی گرمسار امروزی، و سپس به ری پناه آورد و در ری نیز در هیچ کس قدرت مقاومت یا اراده به آن را ندید، به سوی همدان رفت، ولی بیمار شد و در ساوه مرد. نصر پیش از این ایام به مروان حمار، که خود به از نامش بود، نوشته بود که:

اری بین الرّماد ومیضَ جَمر
و یوشکُ آن یکونَ له ضرامُ
فانّ النّارَ بالعودَینِ تُوری
و انّ الفعلَ یقدُمُه الکلامُ
اقولُ من التعجب لیت شِعری
اایقاظُُ امیّةُ ام نیامُ

درخشیدن اخگر را در خاکستر می‌بینم و زودا که زبانه کشد.
آتش به دو تکه چوب برافروزد، و کردار را پیشاهنگ گفتار است.
از شگفتی گویم که کاش دانستمی که بنی‌امیّه بیدارند یا به خوابند.
🔷🔶رباعی ، نوشته شده برکناره درون جلد یک نسک دست نبشته:

دنیا که درآن ثبات کم می بینم
در هر نفسش هزار غم می‌بینم

چون کهنه رباطی است که از هرطرفش
راهی به بیابان عدم می‌بینم
https://www.tg-me.com/eshtadan
#حضرت_سعدی


شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنیدم که بغداد نیمی بسوخت

یکی شُکر گفت اندران خاک و دود
که دکان ما را گزندی نبود

جهاندیده‌ای گفتش ای بوالهوس
تو را خود غم خویشتن بود و بس؟

پسندی که شهری بسوزد به نار
وگرچه سرایت بود بر کنار؟

بجز سنگدل ناکند معده تنگ
چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ

توانگر خود آن لقمه چون می‌خورد
چو بیند که درویش خون می‌خورد؟

مگو تندرست است رنجوردار
که می‌پیچد از غصه رنجوروار


#ایران_ادبیات_استاد_سخن_سعدی
https://www.tg-me.com/eshtadan
هرکه چون گُل به زر فریفته شد
در عمل، آبروی داد به باد
دست‌کوتاه باش و راست چو سرو
تا سرافراز باشی و آزاد


#ظهیرالدین‌نصر‌سموری‌سگزی

تذکرۀ لباب‌الالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج١: ۱۷۳.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
#غیرت_پروانه

🔸این غزل را سال۱۳۷۵،در روزنامه جمهوری اسلامی دیدم،خواندم،به دل نشست،از صفحه ۱۲،شمارهٔ ۵۱۴۷،یک شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۷۵ آن روزنامه بریدم ،امروز در کاغد بریده هایم یافتم،نام سراینده اش ،قاسم مرام و از شیراز است.

https://www.tg-me.com/eshtadan

دلنشان  است و دلنشین:


🔸ما جام می زخون سیاووش کرده ایم
تا عالمی ز واقعه مدهوش کرده ایم

🔸تا سر زند سپیده به دامان سرخ عشق
دل را هزار کوچه سیاه‌پوش کرده ایم

🔸آمد غریبه ای که به لب حرف تازه داشت
حرفی که سالهاست فراموش کرده ایم

🔸ما صفحه سیاه شب بی ستاره را
با خط سرخ بارقه مخدوش کرده ایم

🔸درگیر و دار حادثه با اشک و آه خویش
بس شعله های فتنه که خاموش کرده ایم

🔸ما های های گریه یک عمر غربتیم
عمریست همچو خم ز درون جوش کرده ایم

🔸دل را به رنگ غیرت پروانه سال هاست
با شعله های جذبه همآغوشی کرده ایم

🔸صد پاره کرده است جگرگاه عشق را
زهری که از تغافل خود نوش کرده ایم

🔸دردی کشان مست فراموشتان مباد
ما جام می زخون سیاووش کرده ایم

https://www.tg-me.com/eshtadan
@ESHTADAN
🟡 هنر ساختن و نواختن عود جهانی شد

در سومین روز از هفدهمین نشست کمیته بین‌الدولی پاسداری از میراث‌فرهنگی ناملموس در شهر رباط مراکش از ۶ تا ۱۲ آذرماه ۱۴۰۱ در حال برگزاری است، «هنر ساختن و نواختن عود» به‌عنوان هجدهمین عنصر میراث‌فرهنگی ناملموس کشورمان مشترک با سوریه به ثبت جهانی رسید.

🔴 شب چله جهانی شد

🔸«یلدا/ چله» جهانی شد/ «یلدا/ چله» به عنوان نوزدهمین عنصر میراث فرهنگی ناملموس کشورمان در هفدهمین نشست کمیته بین الدولی پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس یونسکو ثبت جهانی شد.


نقل: ایران ورجاوند
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
شاهنامه؛
حماسهٔ داد و قانون


▪️[شاهنامه] حماسهٔ داد و قانون است. حماسهٔ مقاومتِ بی‌تزلزل در مقابل تعدّی و بیداد. حماسهٔ یک قوم است برای دفاع از هستی خویش، برای مقاومت در مقابل وحشی‌گری و زورگویی. برای مقاومت در مقابل دنیایی که بر ضدّ تمام هستی او مجهّز شده است. همین نکته است که به این اثر عظیم فردوسی ارزش جهانی و انسانی پایدار می‌دهد. تمامِ مأموریت، تمامِ مسئولیت و تمامِ تاریخِ واقعیِ قوم خود را درین افسانه‌های اساطیری خالی می‌کند و رنگ و شکل می‌بخشد. جنگ، جنگی پایان‌ناپذیر در سراسر این داستان جریان دارد اما بر خلاف مشهور، به کینه‌جویی شخصی و خاندانی محدود نیست. هدف آن مقابله با بیداد است. مقابله با دنیایی که می‌خواهد دروغ و فریب را بر کرسی بنشاند. هم بر ضدّ افراسیاب است که از آن سوی آموی برای خرابکاری راه می‌افتد، هم بر ضدّ دیو سپید که در آن سوی البرز راه را بر هر چه ایزدی است می‌بندد.
هم با ضحّاک که از دشت تازیان می‌آید این پیکار ادامه می‌یابد. آنچه مورد تهدید اوست یک چیز است: داد و نیکی.

تسامح کوروشی نه فقط در دورهٔ داریوش مايهٔ تضمین وحدت امپراطوری تلقّی شد، بلکه حتی یزدگرد اول پادشاه ساسانی هم که یک چهرهٔ جالب شاهنامه است. چیزی از تسامح کوروشی را در رفتار با ترسایان [مسیحیان] عرضه می‌کرد و اینهمه نشان می‌دهد که در ایرانِ تاریخ و افسانه، ایرانِ شاهنامه، اگر جنگ هست، منشأ آن بیداد‌دشمنی است نه بیگانه‌دشمنی.

این همان روح اعتدال اخلاقی است که از قدیم فلاسفهٔ شرق و غرب، ایران و دنیای مغان را بدان سبب ستوده‌اند. حماسۀ فردوسی جلوه‌گاه این اعتدال اخلاقی است.
نفرت از تجاوزها و غارت‌هایی که در غزنه به نام دین انجام می‌شد. کراهت از دروغ و ریایی که نام عدالت و مصلحت می‌گرفت تمام وجود فردوسی را پر کرده بود و انعکاس آن را در جای‌جای شاهنامه می‌توان یافت.

نامور‌نامه
زنده‌یاد استاد دکتر عبدالحسین زرّین‌کوب
صص ۱۰۹–۱۱۰

مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
گر آب دهی نهال خود کاشته‌ای
ور پَست کُنی بَنا، خود افراشته‌ای
منْ‌بنده همانم که تو پنداشته‌ای
از دست مَیَفکَنَم چو برداشته‌ای


#فخرالدین‌محمدبن‌محمودبن‌احمدنیشابوری
(صاحبِ تفسیرِ بصائر یمینی)

تذکرۀ لباب‌الالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج۱: ۲۹۹.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
@theapll
زادروز دکتر ژاله آموزگار (۱۳۱۸)

دکتر ژاله آموزگار استاد بازنشستۀ دانشگاه تهران و عضو وابستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در دوازدهم آذرماه ۱۳۱۸ در خوی متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش به پایان رساند و در سال ۱۳۳۵ از دبیرستان ایراندخت فارغ‌التحصیل شد. سپس در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز به تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۳۸ با رتبۀ ممتازی فارغ‌التحصیل شد و در فاصلۀ سال‌های ۱۳۳۸-۱۳۴۲ در مدارس تهران، نیشابور و کاشمر به تدریس پرداخت. دکتر آموزگار برای ادامۀ تحصیلات عالیه با استفاده از راتبۀ (بورس) تحصیلی عازم کشور فرانسه شد و در رشتۀ فرهنگ و زبان‌های باستانی در دانشگاه سوربن مشغول تحصیل شد و از محضر استادان بنامی چون پروفسور پی‌یر دومناش، اوبن، ژیلبر لازار و امیل بنونیست بهره برد و به مطالعه و تحقیق پرداخت و سرانجام در سال ۱۳۴۶ با گذراندن رسالۀ دکتری خود با عنوان ادبیات زرتشتی موفق به دریافت مدرک دکتری شد. دکتر آموزگار پس از پایان تحصیل در فرانسه و بازگشت به ایران در بنیاد فرهنگ ایران مشغول به کار شد و کار پژوهش بر روی دینکرد پنج، از متون پهلوی، را آغاز کرد. دکترآموزگار از سال ۱۳۴۹ در گروه فرهنگ و زبان‌های باستانی دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران مشغول به کار شد و سال‌ها به عنوان همکار استاد فقید دکتر احمد تفضلی به فعالیت‌های علمی و پژوهش بر روی تاریخ ایران قبل از اسلام به ویژه حوزۀ اساطیر و زبان‌های باستانی و تدریس و تألیف و ترجمه پرداخت.

برای دیدن متن کامل خبر به وبگاه فرهنگستان به نشانی زیر مراجعه کنید:
https://apll.ir/?p=11089
https://apll.ir/wp-content/uploads/2022/11/Y120901Zhaleh-A-1-1200x675.jpg
Forwarded from ایران بوم
دکتر ژاله آموزگار (زادهٔ ۱۲ آذر ۱۳۱۸ در خوی) استاد زبان‌های باستانی ایران و از مفاخر فرهنگی کشورمان است. او دکتری زبان‌های باستانی (زبان‌های ایرانی و ادبیات مزدیسنی) از دانشگاه سوربن دارد.
ژاله آموزگار عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی بوده‌است و هم‌اکنون به مدت ۴۶ سال است که به تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول است و بسیاری از استادان رشته‌های گوناگون این دانشکده، از شاگردان وی بوده‌اند.


نوروز - استاد ژاله آموزگار
https://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz/12108-noroz-amozegar.html

شادباش - دکتر ژاله آموزگار
https://www.iranboom.ir/jashnha/67-jostar/10893-shadbash.html

آشنایی با ایران شناسان - احمد تفضلی
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/11412-ashenaei-ba-iran-shenasan.html

زندگینامه علمی شادروان دکتر احمد تفضلی ( ۱۶ آذرماه ۱۳۱۶ - ۲۴ دی‌ماه ۱۳۷۵)
به قلم استاد ژاله آموزگار
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/33831


نقدی بر «امپراتوری فراموش شده؛ فرهنگ، هنر و تمدن هخامنشیان» - امپراتوری ماندگار ایران شناسی
دکتر ژاله آموزگار
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/3977-emperatori-faramosh-shode-ketab.html

چرا زبان فارسی ماندگار شد؟ / سخنرانی استاد ژاله آموزگار در انجمن بین‌المللی ایران شناسی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/16482


ما فره ایرانی را با چنگ و دندان حفظ می کنیم, به آب می زنیم از آتش میگذریم اما نمی گذاریم فره ایرانی به دست انیران بیفتد .
#ژاله_آموزگار
http://www.aparat.com/v/0hrXz


کتاب الکترونیکی خط در اسطوره ها
نویسنده: دکتر ژاله آموزگار
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/25512


در متون ادبیات پارسی بارها به واژه «سپنج»، «سرای سپنج» و... برخورده ایم. مقاله زیر بنام «واژه سپنج و کاربرد آن» از دکتر ژاله آموزگار می باشد در این باره می باشد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/37094


#ژاله_آموزگار : زادگاه و تاریخ تولد فردوسی اهمیتی ندارد، زیرا همه جای ایران سرای اوست. او با هر نوزادی در ایران زاده می شود اما مرگ فرهنگی ندارد.


ژاله آموزگار: خوشحالم به سرزمینی تعلق دارم که مردمانش از دیرباز بزرگ اندیشیده اند و هرگز به خدایان زمینی و سنگ و بت دل نبسته اند.
Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
#یکشنبه_ها_و_حافظ

ز تندبادِ حوادث نمی‌توان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی

ببین در آینهٔ جام نقش‌بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زَمَنی

از این سَموم که بر طرْفِ بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگِ نسترنی

زندگی حافظ در یکی از تاریک‌ترین دوره‌های تاریخ ما گذشت. تنها در سده‌های هفتم و هشتم دست‌کم هفده خاندان در سرزمین امروزی ایران کمابیش حکومت کردند. آمدن و رفتن اینان همیشه با جنگ و کشتار، با سپاهیانی که جز غارت درآمدی نداشتند و به امید آن خود را به آب و آتش می‌زدند، همراه بود. سیل‌وار می‌آمدند و در برابر سیلابی مهیب‌تر ریشه‌کن می‌شدند.

چیزی که بر جای می‌ماند مشتی غارتگرِ مست بود و انبوهی غارت‌شدهٔ نیم‌جان، فقر و بیماری و مرگ بود، زوالِ دین و انحطاطِ اخلاق و سلطنتِ فساد!
آشوب و توفانی پیاپی همه چیز را در هم می‌پیچید:

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب‌روزی بوالعجب‌کاری پریشان‌عالمی

در کوی دوست
زنده‌یاد استاد شاهرخ مسکوب
صفحات ۲۲۴–۲۲۳

درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ که از این رسانه منتشر می‌شود، با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
2024/09/28 01:24:44
Back to Top
HTML Embed Code: