#حسن_بلخاری :
ایرانیان شاهنامه را مطلقاً کتاب افسانه و اسطوره نمیدانند بلکه آن را کتاب «حکمت» و «خرد» میشمارند. به همین دلیل بلندترین قله حکمت ما، صاحب حکمت متعالیه، ملاصدرای شیرازی، فردوسی را «حکیم قدوسی» خوانده است و مولانا نیز متأثر از اندیشه فردوسی میسراید:
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیرخدا و رستم دستانم آرزوست
اگر شاهنامه افسانه و اسطوره بود، در جهان حکمت، عرفان و اندیشه ما ظهور نمییافت. ملاصدرا در اسفار اربعه به دلیل اینکه حکماً اصطلاح «وجود» را از برای حق تعالی قلمداد کردهاند، به فردوسی استناد میکند. در مبدأ و معاد نیز برای اثبات حیات «روح» پس از مرگ و بقای «نفس» به کلام و حکمت فردوسی استناد میکند. اگر شاهنامه، افسانه بود، حکماً و بزرگان ما آن را بزرگ نمیداشتند. همچنین جناب شهید ثالث نیز چنین تعبیر نمیکرد که شاهنامه کتاب رمزی است که معنا را در بطن خود مستتر دارد! لذا این کتاب ایلیاد و ادیسه نیست و در بطن آن، بین حماسه و حکمت مرزی وجود ندارد.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
ایرانیان شاهنامه را مطلقاً کتاب افسانه و اسطوره نمیدانند بلکه آن را کتاب «حکمت» و «خرد» میشمارند. به همین دلیل بلندترین قله حکمت ما، صاحب حکمت متعالیه، ملاصدرای شیرازی، فردوسی را «حکیم قدوسی» خوانده است و مولانا نیز متأثر از اندیشه فردوسی میسراید:
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیرخدا و رستم دستانم آرزوست
اگر شاهنامه افسانه و اسطوره بود، در جهان حکمت، عرفان و اندیشه ما ظهور نمییافت. ملاصدرا در اسفار اربعه به دلیل اینکه حکماً اصطلاح «وجود» را از برای حق تعالی قلمداد کردهاند، به فردوسی استناد میکند. در مبدأ و معاد نیز برای اثبات حیات «روح» پس از مرگ و بقای «نفس» به کلام و حکمت فردوسی استناد میکند. اگر شاهنامه، افسانه بود، حکماً و بزرگان ما آن را بزرگ نمیداشتند. همچنین جناب شهید ثالث نیز چنین تعبیر نمیکرد که شاهنامه کتاب رمزی است که معنا را در بطن خود مستتر دارد! لذا این کتاب ایلیاد و ادیسه نیست و در بطن آن، بین حماسه و حکمت مرزی وجود ندارد.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
باشگاه شاهنامه پژوهان | ایران را باشگاه شاهنامه پژوهی خواهیم کرد
باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه فردوسی، شاهنامه خوانی، سایت شاهنامه، شاهنامه پژوهی، فردوسی
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
💠 ایرانشناسی | فرهنگ و هنر
💠 سندی که میگوید فارسی زبان رسمی هندوستان بوده
💠 دستنویسی که متعلق به سدۀ ۱۷ میلادی است، نشان میدهد فارسی بهمدت چند قرن زبان رسمی هندوستان بوده است.
یوسف سعادت، پژوهشگر زبانشناسی تاریخی زبانهای ایرانی در یادداشتی که بهتازگی منتشر کرده، نوشته است: «روش پخت بغلاوه یا همان باقلوا به شیوۀ رومی (یعنی به روش رایج در سرزمین عثمانی) در یک دستنویس فارسیِ نوشتهشده در امپراتوری گورکانیان هند.
زبان فارسی به مدت چند قرن و کمابیش تا آغاز فعالیتهای استعماری انگلیسیها در هند زبان رسمی هندوستان بوده است.
این دستنویس متعلق به سدۀ ۱۷ میلادی است.»
در ادامه تصاویری که به این یادداشت ضمیمه شدهاند، میآید:
💠 سندی که میگوید فارسی زبان رسمی هندوستان بوده
💠 دستنویسی که متعلق به سدۀ ۱۷ میلادی است، نشان میدهد فارسی بهمدت چند قرن زبان رسمی هندوستان بوده است.
یوسف سعادت، پژوهشگر زبانشناسی تاریخی زبانهای ایرانی در یادداشتی که بهتازگی منتشر کرده، نوشته است: «روش پخت بغلاوه یا همان باقلوا به شیوۀ رومی (یعنی به روش رایج در سرزمین عثمانی) در یک دستنویس فارسیِ نوشتهشده در امپراتوری گورکانیان هند.
زبان فارسی به مدت چند قرن و کمابیش تا آغاز فعالیتهای استعماری انگلیسیها در هند زبان رسمی هندوستان بوده است.
این دستنویس متعلق به سدۀ ۱۷ میلادی است.»
در ادامه تصاویری که به این یادداشت ضمیمه شدهاند، میآید:
سیاست ایران
پدران ما جهان را با یک اصل که اصل راستی بود قرنها تمشیت دادند و خون فرزندان خود را در پیشرفت این اصل ریختند. من از سایر اصولی که این جهانداران در آن وقت محافظت کردند مثل عدل و عفت و دانش و شرافت و سخا و شجاعت فعلاً چیزی نمیگویم، زیرا که این صفات از ریشۀ راستی برمیخیزد. اگر صدق کاملاً اجرا شود در روابط فرد با فرد و جامعه با فرد و رعیت با پادشاه ابداً موردی برای ضدهای این صفات پیش نخواهد آمد. بنابراین هرکس تأمل کند در اینکه راستگویی جزء آیین و عقیدۀ دینی او بوده است نه مرام مسلکی ظاهری او، آن وقت ملتفت میشود که چه امنیت و عدالتی در سایۀ جهانداری ایران حکمفرمای آسیای غربی قدیم بوده است. سلطه و اقتدار پادشاهان برای اقوام مغلوب و مطیع ایران چه نعمتی محسوب شده است. در اوستا آمده است: «راه در جهان یکی بیش نیست و آن راه راستی است.»
گزنفون حکیم و سردار یونانی مینویسد: «جوانان ایران از دروغ و ناسپاسی و فریب سخت میپرهیزند. زنهارخواری و کافرنعمتی هیچگاه از آنان دیده نشده است و از این روست که یونانیان با دیدۀ حیرت و حرمت در آنان میبینند.»
[مقالهها و رسالهها، تألیف غلامرضا رشید یاسمی، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۲۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
پدران ما جهان را با یک اصل که اصل راستی بود قرنها تمشیت دادند و خون فرزندان خود را در پیشرفت این اصل ریختند. من از سایر اصولی که این جهانداران در آن وقت محافظت کردند مثل عدل و عفت و دانش و شرافت و سخا و شجاعت فعلاً چیزی نمیگویم، زیرا که این صفات از ریشۀ راستی برمیخیزد. اگر صدق کاملاً اجرا شود در روابط فرد با فرد و جامعه با فرد و رعیت با پادشاه ابداً موردی برای ضدهای این صفات پیش نخواهد آمد. بنابراین هرکس تأمل کند در اینکه راستگویی جزء آیین و عقیدۀ دینی او بوده است نه مرام مسلکی ظاهری او، آن وقت ملتفت میشود که چه امنیت و عدالتی در سایۀ جهانداری ایران حکمفرمای آسیای غربی قدیم بوده است. سلطه و اقتدار پادشاهان برای اقوام مغلوب و مطیع ایران چه نعمتی محسوب شده است. در اوستا آمده است: «راه در جهان یکی بیش نیست و آن راه راستی است.»
گزنفون حکیم و سردار یونانی مینویسد: «جوانان ایران از دروغ و ناسپاسی و فریب سخت میپرهیزند. زنهارخواری و کافرنعمتی هیچگاه از آنان دیده نشده است و از این روست که یونانیان با دیدۀ حیرت و حرمت در آنان میبینند.»
[مقالهها و رسالهها، تألیف غلامرضا رشید یاسمی، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۲۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
«در یک زمان فوقالعاده تاریخی دنیا هستیم که عظمت و اهمیت آن از شدت ظهور خفا بههم رسانیده و ما چون در جریان وقایع عظیمه آن هستیم درست ملتفت دهشت هولناک آن نیستیم و فقط اخلاف ما حکایات این زمان پرهراس را با هول و عجب خواهند خواند. چند تن از بومیان یک کشور بدبخت و زبون دشمن یعنی ایران نیز در این روز رستخیز ملل و فرع اکبر در شهر برلین مرکز حرکات محیرالعقول جنگ جهانگیر گردآمده و درباره مملکت ستمدیده خود فکر میکنند... در این حال تکلیف ماست که باز بیکار نمانیم و اگر از دور هم باشد برای بیدارساختن و برانگیختن هموطنان خود فریاد زنیم و برای همراهی با اردوی جهاد ملی استغاثه نماییم. همین است مقصد این روزنامه کوچک که صدای ضعیف خود را در میان غلغله عالمگیر از دارالسلطنه برلین میخواهد به گوش ایرانیان برساند... با این امید که بتوانیم صدایی به صدای اولاد بیدار ایران که در هر گوشهای که هستند اهمیت موقع امروزه را ملتفت شده و فریاد میزنند بدهیم. به نشر این ورقه مبادرت کردیم و اسم آنرا تمیناً کاوه گذاشتیم. بدبختانه فریدونی در ایران پیدا نشد و قیام ایران بر ضد دشمنان کار خود ملت است و بس....
#علامهسیدحسنتقیزاده
#استادسیدحسنتقیزاده
#تقیزاده #کاوه #ایران
کاوه؛ سالِ نخستین؛ شماره یک؛ دوشنبه ۱۵ شهریورماه قدیم ۱۲۸۵یزدگردی، ۱۸ ربیعالاوّل ۱۳۳۴ه.ق، ۲۴ژانویه۱۹۱۶؛ بازچاپ ۱۳۶۱؛ نشر ویس.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
#علامهسیدحسنتقیزاده
#استادسیدحسنتقیزاده
#تقیزاده #کاوه #ایران
کاوه؛ سالِ نخستین؛ شماره یک؛ دوشنبه ۱۵ شهریورماه قدیم ۱۲۸۵یزدگردی، ۱۸ ربیعالاوّل ۱۳۳۴ه.ق، ۲۴ژانویه۱۹۱۶؛ بازچاپ ۱۳۶۱؛ نشر ویس.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from حسن کسائی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نینواز جاودان . به مناسبت دهمین سالروز خاموشی حسنکسائی
@hasan_kasai
@hasan_kasai
Forwarded from HATEF هاتف
4_5823428281268964997.pdf
359.1 KB
🌴به فراخور بیست و ششم خرداد
زادروز زنده یاد استاد سید محمد محیططباطبایی
( زاده ۲۶ خرداد ۱۲۸۰ زواره – درگذشته ۲۷ امرداد ۱۳۷۱ تهران) ادیب، پژوهشگر ادبی، مورخ و منتقد
.✅نظری به اردستان باستانی
✍ سید محمد محیط طباطبایی
یغما سال دوم خرداد ١٣٢٨ شماره ٣ (پیاپی ١٣)
@HATEFTA
https://www.tg-me.com/hatefTa
زادروز زنده یاد استاد سید محمد محیططباطبایی
( زاده ۲۶ خرداد ۱۲۸۰ زواره – درگذشته ۲۷ امرداد ۱۳۷۱ تهران) ادیب، پژوهشگر ادبی، مورخ و منتقد
.✅نظری به اردستان باستانی
✍ سید محمد محیط طباطبایی
یغما سال دوم خرداد ١٣٢٨ شماره ٣ (پیاپی ١٣)
@HATEFTA
https://www.tg-me.com/hatefTa
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
✅ سلسله نوشتارهای بنمایههای پسِ زبانزدها(ضرب المثلها)ی ایرانی
☑️ دروغ شاخدار
فردوسی بزرگ :
اگر جفت گردد زبان بر دروغ
نگیرد ز بخت سپهری فروغ
"دکتر گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی معتقد بود که، دروغ هرچه بزرگتر باشد انکار و تکذیب آن دشوارتر خواهد بود یعنی آنقدر بزرگ جلوه میکند که، فرصت نمیدهد، شنونده در درستی یا نادرستی آن تامل کند. در کشورمان به اینگونه دروغ های بزرگ که غیرقابل گمان و تصور باشد، به اصطلاح، «دروغ شاخدار» میگویند که گاهی در این باره اصطلاح «شاخ درآوردن» نیز به کار میرود. {مجتبی رجبیون، ضربالمثلها و حکایتهای شیرین فارسی، تولی، ۱۳۹۳، ص۱۳۰}
در کیش میترایی پیشازرتشتی، دروغ به چَم (معنا)ی پیمانشکنی یا میثرودروج به کار میرفته است. پس از آن، "کهنترین منبعی که برای نخستین بار واژه و مفهوم دروغ در آن به کار رفته، گاهان اوستاست. در گاهان ، دروغ کلید واژهای است دینی و مستقل که، با دقت زیاد و در موقعیتی سنجیده به کار گرفته شده و همواره در برابر واژهی اَشَه "راستی و پاکی" آمده است و جفت متضاد معناییِ اَشَوَن (راستکار) / درِِگوَند (دروغزن)، محور مرزبندی مردمان در ادبیات گاهانی است.
نظامی گنجوی:
چو نتوان راستی را درج کردن
دروغی را نشاید خرج کردن
در پارسی باستان که، به زبان اوستایی نزدیک است به جای دروغ، دوروج duruj و به جای درِگوَنت اوستایی، واژهی دروجَنَه کاربرد داشته که به همینگونه، دروغزن معنا میدهد. پس برای شناخت واژهی دروغ بهتر است نخست جفت متضاد معناییِ اشون / درگوند را بشناسیم که در سانسکریت رتَه rta و در پارسی باستان اَرتَه arta میباشد و در نامهای اردیبهشت، اَردشیر، اَردوان، اَردبیل، اَردستان و... قابل بازیابی است.
اَشَه یا اَشا به چَمار نظم و سامان هستی و هنجار کیهانی است و دروغ که وارونِ آن است عبارت است از : کژرفتاری و انحراف از نظم و سامان هستی و هنجار کیهانی و هرگونه بینظمی، بیسامانی، آشوب و ناهنجاری را در بر میگیرد. اگر این قانون طبیعی رعایت شود و اندیشه و گفتار و کردار ما بر پایهی آن استوار گردد، مسیر رستگاری، خرسندی، شادمانی یا «زندگی» را نشان خواهد داد. وارونِ آن، دروج انحراف از راه راست یا اشه و پیامدش آشوب، بیسامانی یا «نازندگی»است.
در گاتها یکی از امشاسپندان یا فروزههای اهورایی، اشهوَهیشتَه به چمار بهترین راستی است. انسان بخرد راه اشه را برمیگزیند و راستی در اندیشه و گفتار و کردار را پیشه میکند که سازنده است و پیامدش آرامش و راحتی خیال " زندگی" است. وارون آن، انسان نابخرد به بیراهه میرود و سراب دروغ را برمیگزیند و اندیشه و گفتار و کردارش به دروغ که ویرانگری است، میگراید و پیامدش وجدان درد و ناراحتی روانی «نازندگی» است. {موبد فیروز آذر گشسب، سرودهای آسمانی زرتشت، فروهر،۱۳۸۳، هات ۳۰، بندهای ۳تا۵}
ابوسعید ابیالخیر:
دوزخ شرزی ز آه بیهودهی ماست
فردوس دمی ز وقت آسودهی ماست
اوستا میگوید: «راه در جهان یکی است و آن، راستی است.» همچنانکه تاریکی، وجود مستقل ندارد و در نبود ِروشنایی وجود و معنا پیدا میکند، دروغ نیز سراب و بیراههای است که در نبود ِراستی وجود پیدا میکند.
"بر پایهی گاتها، آنان که زادهی سپهر دروغند، دُژآگاه هستند یعنی دانش و آگاهی خود را وارون ِاشه به کار میگیرند. گاتها آنان را درِگونَد یا دُروَند میخواند که به قول سعدی از دانش و تواناییهای خود به مثابهی تیغ در دست زندگی مست بهره میگیرند. پس کنش ِناشی از دروغ، امری تصادفی و ناشی از اشتباههای جزئی نیست بلکه امری است انداموار، سازمان یافته و متمرکز. "{cgie.org شروین وکیلی، مرکز دایرهالمعارف اسلامی}
📌 ادامه 👇👇👇
☑️ دروغ شاخدار
فردوسی بزرگ :
اگر جفت گردد زبان بر دروغ
نگیرد ز بخت سپهری فروغ
"دکتر گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی معتقد بود که، دروغ هرچه بزرگتر باشد انکار و تکذیب آن دشوارتر خواهد بود یعنی آنقدر بزرگ جلوه میکند که، فرصت نمیدهد، شنونده در درستی یا نادرستی آن تامل کند. در کشورمان به اینگونه دروغ های بزرگ که غیرقابل گمان و تصور باشد، به اصطلاح، «دروغ شاخدار» میگویند که گاهی در این باره اصطلاح «شاخ درآوردن» نیز به کار میرود. {مجتبی رجبیون، ضربالمثلها و حکایتهای شیرین فارسی، تولی، ۱۳۹۳، ص۱۳۰}
در کیش میترایی پیشازرتشتی، دروغ به چَم (معنا)ی پیمانشکنی یا میثرودروج به کار میرفته است. پس از آن، "کهنترین منبعی که برای نخستین بار واژه و مفهوم دروغ در آن به کار رفته، گاهان اوستاست. در گاهان ، دروغ کلید واژهای است دینی و مستقل که، با دقت زیاد و در موقعیتی سنجیده به کار گرفته شده و همواره در برابر واژهی اَشَه "راستی و پاکی" آمده است و جفت متضاد معناییِ اَشَوَن (راستکار) / درِِگوَند (دروغزن)، محور مرزبندی مردمان در ادبیات گاهانی است.
نظامی گنجوی:
چو نتوان راستی را درج کردن
دروغی را نشاید خرج کردن
در پارسی باستان که، به زبان اوستایی نزدیک است به جای دروغ، دوروج duruj و به جای درِگوَنت اوستایی، واژهی دروجَنَه کاربرد داشته که به همینگونه، دروغزن معنا میدهد. پس برای شناخت واژهی دروغ بهتر است نخست جفت متضاد معناییِ اشون / درگوند را بشناسیم که در سانسکریت رتَه rta و در پارسی باستان اَرتَه arta میباشد و در نامهای اردیبهشت، اَردشیر، اَردوان، اَردبیل، اَردستان و... قابل بازیابی است.
اَشَه یا اَشا به چَمار نظم و سامان هستی و هنجار کیهانی است و دروغ که وارونِ آن است عبارت است از : کژرفتاری و انحراف از نظم و سامان هستی و هنجار کیهانی و هرگونه بینظمی، بیسامانی، آشوب و ناهنجاری را در بر میگیرد. اگر این قانون طبیعی رعایت شود و اندیشه و گفتار و کردار ما بر پایهی آن استوار گردد، مسیر رستگاری، خرسندی، شادمانی یا «زندگی» را نشان خواهد داد. وارونِ آن، دروج انحراف از راه راست یا اشه و پیامدش آشوب، بیسامانی یا «نازندگی»است.
در گاتها یکی از امشاسپندان یا فروزههای اهورایی، اشهوَهیشتَه به چمار بهترین راستی است. انسان بخرد راه اشه را برمیگزیند و راستی در اندیشه و گفتار و کردار را پیشه میکند که سازنده است و پیامدش آرامش و راحتی خیال " زندگی" است. وارون آن، انسان نابخرد به بیراهه میرود و سراب دروغ را برمیگزیند و اندیشه و گفتار و کردارش به دروغ که ویرانگری است، میگراید و پیامدش وجدان درد و ناراحتی روانی «نازندگی» است. {موبد فیروز آذر گشسب، سرودهای آسمانی زرتشت، فروهر،۱۳۸۳، هات ۳۰، بندهای ۳تا۵}
ابوسعید ابیالخیر:
دوزخ شرزی ز آه بیهودهی ماست
فردوس دمی ز وقت آسودهی ماست
اوستا میگوید: «راه در جهان یکی است و آن، راستی است.» همچنانکه تاریکی، وجود مستقل ندارد و در نبود ِروشنایی وجود و معنا پیدا میکند، دروغ نیز سراب و بیراههای است که در نبود ِراستی وجود پیدا میکند.
"بر پایهی گاتها، آنان که زادهی سپهر دروغند، دُژآگاه هستند یعنی دانش و آگاهی خود را وارون ِاشه به کار میگیرند. گاتها آنان را درِگونَد یا دُروَند میخواند که به قول سعدی از دانش و تواناییهای خود به مثابهی تیغ در دست زندگی مست بهره میگیرند. پس کنش ِناشی از دروغ، امری تصادفی و ناشی از اشتباههای جزئی نیست بلکه امری است انداموار، سازمان یافته و متمرکز. "{cgie.org شروین وکیلی، مرکز دایرهالمعارف اسلامی}
📌 ادامه 👇👇👇
دغدغهی گاتها این است که چگونه دروغ را به دست راستی بسپاریم تا از آن بیبیم شویم؟ پاسخ گاتها: آراستگی و مجهز شدن به اَمشاسپندان یا فروزهها و ویژگیهای اهورایی ودر یک کلام خداگونه بودن و خداگونه شدن است. به بیان دیگر، چنانکه گاتها در بند۱۳، هات۳۴ میگوید، هر کار نیکی را به خاطر نیک بودن و محض و ناب بودن آن انجام دهیم. یعنی راستی و پرهیز از دروغ را به خاطر اینکه کاری ذاتا نیک و ستودنی است، انجام دهیم نه به خاطر بیم از دوزخ و یا پاداش بهشت.
"تمدن ایرانی، نخستین و تنها تمدن عصر پیشامسیحی است که مفهوم دروغ در آن هم طینتی سیاسی دارد و هم به مثابهی کلیدواژهای مرکزی در دستگاهی اخلاقی کاربرد یافته است ."{همان}
کتیبههای هخامنشی از روزگار داریوش بزرگ به بعد، سندهای انکار ناپذیری را در اختیار ما قرار میدهند. ساختار این کتیبهها بر سه محور جفت متضاد معنایی پایدار است:
۱ ) ترسالی و آباد کردن زمین/خشکسالی و خشکاندن زمین و تخریب محیط زیست
۲) جنگاوران و دشمنان
۳) موبدان و شهریاران نیک و بد
مفهوم دروغ، موضوع پیچیدهای در مقیاس تاریخی و اجتماعی است به ویژه، در بستر فرهنگ کهنی چون ایران که، هزاران سال تمدن و پیشینهی تاریخی پر فراز و فرود دارد، بیش از پیش پیچیده و چندسویه میشود. بسیاری از روانشناسان و تحلیلگران تاریخی، وضعیت پیچیدهی جامعهی کنونی ایران را ناشی از تاریخ دشواری میدانند که، پشت سر گذاشته است. {بهنام مرادیان ،چرا دروغ میگوییم، برسم، ۱۳۸۹، صص ۱۸-۲۲}
باری! "هر یک از صفتها و ویژگیهای انسان در کارخانهی خیالپرداز ذهن، به مثابهی فابِل حیوانات و یا غیرحیوانات عمل کرده و معانی را به شکل و صورت خاص متمثل میکند. اما اینکه چگونه ذهن آدم این کار صورتسازی را انجام میدهد، بسیار شگفتآور است. برای نمونه: کسی که صفت و ملکهی تقلید و محاکات احوال، افعال، اقوال و اطوار این و آن است، وی را به صورت بوزینه درمیآورند چون بوزینه در این فن، مهارت تام دارد و یا آدم با غدر و مکر را به شکل گرگ (که در غدر معروف است) نمایش میدهند، دشمنی و عداوت را به شکل مار و پشیمانی و ندامت همچنین پشیمانی از دروغهای بزرگ را به شکل شاخ درآوردن جلوه میدهند." {مجتبی رجبیون، ضرب المثلها و حکایتهای ایرانی ، تولی،۱۳۸۳، صص۱۳۱-۱۳۲}.
اگر لختی به تاریخ گذشتهمان نظری بیندازیم به راستی از پشیمانی به خاطر دروغورزیهای امروزمان، شاخ درمیآوریم از اینکه هرودوت میگوید، پارسیان به کودکانشان، سوارکاری و کمانگیری و راستگویی میآموزند. {هرودت، کتاب اول، ۱۳۶}
در یک تعریف فشرده ،دروغ عبارت است از: هنگامی که کسی چیزی که در ذهنش دارد را بیان نکرده و آن را با تصویر ساختگی جایگزین و به شنونده که خواستار شنیدن حقیقت و واقعیت بوده، میگوید (عرضه میکند)، گوییم دروغ گفته است. بتکدهی ذهن ما پیوسته در حال تولید دروغ شاخدار است. این ما هستیم که باید ذهن خود را دمادم مدیریت کنیم.
✍️ منیژه ملکی ریزی، دانشآموختهی کارشناسی علوم تربیتی، دانشگاه فرهنگیان اصفهان، خرداد ۱۴۰۱
🔸نقل از: مردمنامه
@ESHTADAN
"تمدن ایرانی، نخستین و تنها تمدن عصر پیشامسیحی است که مفهوم دروغ در آن هم طینتی سیاسی دارد و هم به مثابهی کلیدواژهای مرکزی در دستگاهی اخلاقی کاربرد یافته است ."{همان}
کتیبههای هخامنشی از روزگار داریوش بزرگ به بعد، سندهای انکار ناپذیری را در اختیار ما قرار میدهند. ساختار این کتیبهها بر سه محور جفت متضاد معنایی پایدار است:
۱ ) ترسالی و آباد کردن زمین/خشکسالی و خشکاندن زمین و تخریب محیط زیست
۲) جنگاوران و دشمنان
۳) موبدان و شهریاران نیک و بد
مفهوم دروغ، موضوع پیچیدهای در مقیاس تاریخی و اجتماعی است به ویژه، در بستر فرهنگ کهنی چون ایران که، هزاران سال تمدن و پیشینهی تاریخی پر فراز و فرود دارد، بیش از پیش پیچیده و چندسویه میشود. بسیاری از روانشناسان و تحلیلگران تاریخی، وضعیت پیچیدهی جامعهی کنونی ایران را ناشی از تاریخ دشواری میدانند که، پشت سر گذاشته است. {بهنام مرادیان ،چرا دروغ میگوییم، برسم، ۱۳۸۹، صص ۱۸-۲۲}
باری! "هر یک از صفتها و ویژگیهای انسان در کارخانهی خیالپرداز ذهن، به مثابهی فابِل حیوانات و یا غیرحیوانات عمل کرده و معانی را به شکل و صورت خاص متمثل میکند. اما اینکه چگونه ذهن آدم این کار صورتسازی را انجام میدهد، بسیار شگفتآور است. برای نمونه: کسی که صفت و ملکهی تقلید و محاکات احوال، افعال، اقوال و اطوار این و آن است، وی را به صورت بوزینه درمیآورند چون بوزینه در این فن، مهارت تام دارد و یا آدم با غدر و مکر را به شکل گرگ (که در غدر معروف است) نمایش میدهند، دشمنی و عداوت را به شکل مار و پشیمانی و ندامت همچنین پشیمانی از دروغهای بزرگ را به شکل شاخ درآوردن جلوه میدهند." {مجتبی رجبیون، ضرب المثلها و حکایتهای ایرانی ، تولی،۱۳۸۳، صص۱۳۱-۱۳۲}.
اگر لختی به تاریخ گذشتهمان نظری بیندازیم به راستی از پشیمانی به خاطر دروغورزیهای امروزمان، شاخ درمیآوریم از اینکه هرودوت میگوید، پارسیان به کودکانشان، سوارکاری و کمانگیری و راستگویی میآموزند. {هرودت، کتاب اول، ۱۳۶}
در یک تعریف فشرده ،دروغ عبارت است از: هنگامی که کسی چیزی که در ذهنش دارد را بیان نکرده و آن را با تصویر ساختگی جایگزین و به شنونده که خواستار شنیدن حقیقت و واقعیت بوده، میگوید (عرضه میکند)، گوییم دروغ گفته است. بتکدهی ذهن ما پیوسته در حال تولید دروغ شاخدار است. این ما هستیم که باید ذهن خود را دمادم مدیریت کنیم.
✍️ منیژه ملکی ریزی، دانشآموختهی کارشناسی علوم تربیتی، دانشگاه فرهنگیان اصفهان، خرداد ۱۴۰۱
🔸نقل از: مردمنامه
@ESHTADAN
@VOTEHRAN
چهار مضراب بیات ترک/جلیل شهناز/محمداسماعیلی
🔴 به بهانه ۲۷ خرداد سالروز درگذشت استاد #جلیل_شهناز
🍃 چهارمضراب بیات ترک
🍃تار: جلیل شهناز
🍃تنبک: محمداسماعیلی
▪️۲۷خرداد سالروز درگذشت
استادجلیل شهناز
موسیقیدان نامدار و نوازتده پیشکسوت تار،
او آغازگر سبک نو وتازه ای در تارنوازی بود که در موسیقی ایرانی، "مکتب اصفهان" را به اوج شکوفایی خود رساند. استفاده از همه ی امکانات ساز، نواختن بسیاری از گوشههای مهجور، رعایت جملهبندی در نوازندگی از جمله ویژگیهای نوازندگی این هنرمند نامی ایران است.
٪صد سال توان به تار مضراب زدن
اما نتوان جلیل شهناز شدن"
روانش شاد🌹
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
🍃 چهارمضراب بیات ترک
🍃تار: جلیل شهناز
🍃تنبک: محمداسماعیلی
▪️۲۷خرداد سالروز درگذشت
استادجلیل شهناز
موسیقیدان نامدار و نوازتده پیشکسوت تار،
او آغازگر سبک نو وتازه ای در تارنوازی بود که در موسیقی ایرانی، "مکتب اصفهان" را به اوج شکوفایی خود رساند. استفاده از همه ی امکانات ساز، نواختن بسیاری از گوشههای مهجور، رعایت جملهبندی در نوازندگی از جمله ویژگیهای نوازندگی این هنرمند نامی ایران است.
٪صد سال توان به تار مضراب زدن
اما نتوان جلیل شهناز شدن"
روانش شاد🌹
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
Forwarded from شفیعی کدکنی
ای ننگشان که قدرِ تو نشناختند و رفت
بر جانِ تو ستم که چنین و چنانیا
شفیعیکدکنی
احمد مهدویدامغانی
زادهٔ ۱۳ شهریور ۱۳۰۵، مشهد
درگذشته در ۲۷ خرداد ۱۴۰۱، فیلادلفیا
بر جانِ تو ستم که چنین و چنانیا
شفیعیکدکنی
احمد مهدویدامغانی
زادهٔ ۱۳ شهریور ۱۳۰۵، مشهد
درگذشته در ۲۷ خرداد ۱۴۰۱، فیلادلفیا
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
استاد راد، مهدوی دامغانیا
بسیار مهربانی و بسیار دانیا
در پارسی و تازی، بر مرکب سخن
امروزِ روز، فارِسِ هر دو زبانیا
بر گنج باستانی فارسی دری، کنون
گنجور رهشناسی و هم پاسبانیا
گر دو بدیع مشرق و مغرب نماندهاند
یا رب تو مانیا که هم این و هم آنیا
با این سرشت خاکی و خوی فرشتگی
تو در زمین نشسته و بر آسمانیا
در راه مهرورزی و آیین دوستی
چون جویبارِ جاری و نَهرِ روانیا
یک پاره از بهشتی و افتاده بر زمین
وز فرط لطف و مهر، تو گویی روانیا
سختی به کار دین و در اخلاق مردمی
گویی که در نسیم سحر پرنیانیا
ای ننگشان که قدر تو نشناختند و رفت
بر جان تو ستم که چنین و چنانیا
جسم تو بر کرانۀ گوی زمین مکین
روح تو با ستاره کند همعنانیا
دانم که بهر بندگی خاصگان حق
وقف است سال و ماه تو را زندگانیا
این بندگی به میری عالم نمیدهی
زین رو به چشم من، تو امیر جهانیا
جز مدهشان که زینت عرش است و قدسیان
هر مِدحتی که هست، گم است و گمانیا
بادا که سال نو به وطن رهسپر شوی
بر خوان فقر خود کُنَمت میزبانیا
وانگه ز ری به سوی خراسان شویم و تو
گردی شفیعِ من ز چنین تیرهجانیا
بر درگهی که خیل ملائک به روز و شب
صف بستهاند جمله پی پاسبانیا
چون شاعرانِ یاوهسرای گزافهگوی
هرگز نگویمت که: بمان جاودانیا
خواهم ز ایزد آنکه درین سالیان که هست
چندان که مانیا، به سعادت بمانیا.
تهران، خرداد ۱۳۹۱
#استاددکترمحمدرضاشفیعیکدکنی
#استاددکتراحمدمهدویدامغانی
استاد مهدوی دامغانی (۱۳۰۵_۱۴۰۱) دور از میهن و سرزمینِ خویش درگذشت، روانش شاد
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
بسیار مهربانی و بسیار دانیا
در پارسی و تازی، بر مرکب سخن
امروزِ روز، فارِسِ هر دو زبانیا
بر گنج باستانی فارسی دری، کنون
گنجور رهشناسی و هم پاسبانیا
گر دو بدیع مشرق و مغرب نماندهاند
یا رب تو مانیا که هم این و هم آنیا
با این سرشت خاکی و خوی فرشتگی
تو در زمین نشسته و بر آسمانیا
در راه مهرورزی و آیین دوستی
چون جویبارِ جاری و نَهرِ روانیا
یک پاره از بهشتی و افتاده بر زمین
وز فرط لطف و مهر، تو گویی روانیا
سختی به کار دین و در اخلاق مردمی
گویی که در نسیم سحر پرنیانیا
ای ننگشان که قدر تو نشناختند و رفت
بر جان تو ستم که چنین و چنانیا
جسم تو بر کرانۀ گوی زمین مکین
روح تو با ستاره کند همعنانیا
دانم که بهر بندگی خاصگان حق
وقف است سال و ماه تو را زندگانیا
این بندگی به میری عالم نمیدهی
زین رو به چشم من، تو امیر جهانیا
جز مدهشان که زینت عرش است و قدسیان
هر مِدحتی که هست، گم است و گمانیا
بادا که سال نو به وطن رهسپر شوی
بر خوان فقر خود کُنَمت میزبانیا
وانگه ز ری به سوی خراسان شویم و تو
گردی شفیعِ من ز چنین تیرهجانیا
بر درگهی که خیل ملائک به روز و شب
صف بستهاند جمله پی پاسبانیا
چون شاعرانِ یاوهسرای گزافهگوی
هرگز نگویمت که: بمان جاودانیا
خواهم ز ایزد آنکه درین سالیان که هست
چندان که مانیا، به سعادت بمانیا.
تهران، خرداد ۱۳۹۱
#استاددکترمحمدرضاشفیعیکدکنی
#استاددکتراحمدمهدویدامغانی
استاد مهدوی دامغانی (۱۳۰۵_۱۴۰۱) دور از میهن و سرزمینِ خویش درگذشت، روانش شاد
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from عکس نگار
فرازی از یک گفتگو با استاد شادروان دکتر احمد مهدوی دامغانی
محمدحسینی باغسنگانی
::
استاد مهدوی چرا همیشه وقتی نام ایران می آید درون شما آشوب می شود و بغض می کنید و اشک از چشمان شما سرازیر می شود؟
عجب سؤال سختی -با خنده- من پیرمرد را با این سوالات اذیت نکن... وقتی اسم ایران می آید درونم آتش می گیرد. – بغض –
شما دلتان برای ایران تنگ شده و طبیعی است ...
نخیر، من در ایران زندگی کردم از بدو تولد در مشهد تا همین الان که در این آپارتمان در فیلادلفیا هزاران مایل دورتر از مشهد است. من همیشه در ایرانم. ایران من بزرگتر است از این حرفها ...
ایران شما چه قدر بزرگ است؟
به عظمت و بزرگی ایران حکیم طوس. به عظمت کاخ بلند شاهنامه، به بزرگی حافظ و سعدی، به بزرگی بزرگانی چون زکریای رازی و بوعلی سینا و ملاصدرا. ایران من به عظمت مولاناست..
ایران بزرگی است استاد مهدوی، کلاه از سر عقل می افتد.
این عظمت مدیون بزرگان ماست. چه همین چهره ها که شما نام بردید و چه هم روزگاران ما. از استاد ما علامه بزرگوار محمد قزوینی، استاد عزیز ما بدیعالزمان فروزانفر و مرحوم بدیعالزمانی کردستانی و سید الشعراء امیری فیروزکوهی، دکتر جعفر شهیدی، دکتر مهدی محقق، دکتر زرینکوب و دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی ادام الله ايامه و انعامه ...
این گفتگوی بلند بالا حاصل سالها پرسش و پاسخ است با استاد مهدوی که به صورت کتاب منتشر خواهد ... فرازی از این گفتگو به زودی در روزنامه اطلاعات منتشر می شود
📟 به اشتراک بگذارید
پیوستن به کانال چراغداران: www.tg-me.com/Chraghdaran
گروه چراغداران: www.tg-me.com/cheraghdaran
کانال سخن و سخنوران: www.tg-me.com/SokhanoSokhanvaran
محمدحسینی باغسنگانی
::
استاد مهدوی چرا همیشه وقتی نام ایران می آید درون شما آشوب می شود و بغض می کنید و اشک از چشمان شما سرازیر می شود؟
عجب سؤال سختی -با خنده- من پیرمرد را با این سوالات اذیت نکن... وقتی اسم ایران می آید درونم آتش می گیرد. – بغض –
شما دلتان برای ایران تنگ شده و طبیعی است ...
نخیر، من در ایران زندگی کردم از بدو تولد در مشهد تا همین الان که در این آپارتمان در فیلادلفیا هزاران مایل دورتر از مشهد است. من همیشه در ایرانم. ایران من بزرگتر است از این حرفها ...
ایران شما چه قدر بزرگ است؟
به عظمت و بزرگی ایران حکیم طوس. به عظمت کاخ بلند شاهنامه، به بزرگی حافظ و سعدی، به بزرگی بزرگانی چون زکریای رازی و بوعلی سینا و ملاصدرا. ایران من به عظمت مولاناست..
ایران بزرگی است استاد مهدوی، کلاه از سر عقل می افتد.
این عظمت مدیون بزرگان ماست. چه همین چهره ها که شما نام بردید و چه هم روزگاران ما. از استاد ما علامه بزرگوار محمد قزوینی، استاد عزیز ما بدیعالزمان فروزانفر و مرحوم بدیعالزمانی کردستانی و سید الشعراء امیری فیروزکوهی، دکتر جعفر شهیدی، دکتر مهدی محقق، دکتر زرینکوب و دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی ادام الله ايامه و انعامه ...
این گفتگوی بلند بالا حاصل سالها پرسش و پاسخ است با استاد مهدوی که به صورت کتاب منتشر خواهد ... فرازی از این گفتگو به زودی در روزنامه اطلاعات منتشر می شود
📟 به اشتراک بگذارید
پیوستن به کانال چراغداران: www.tg-me.com/Chraghdaran
گروه چراغداران: www.tg-me.com/cheraghdaran
کانال سخن و سخنوران: www.tg-me.com/SokhanoSokhanvaran
Forwarded from پایگاه ایران دوستان مازندران
🔴 به بهانه سالروز درگذشت باستان شناس نامدار معاصر پروفسور #شهریار_عدل_تبریزی
🔸 ۳۱ خرداد ۱۳۹۴ باستان شناسی ایران انسان بزرگی را چون #پروفسور_شهریار_عدل را از دست داد که سالها جای خالی ایشان احساس خواهد شد . استاد عالیرتبه دانشگاه #تهران و #سوربن_فرانسه ، کارشناس و پیگیری کننده در پرونده ثبت جهانی #تخت_جمشید #چغازنببل و #میدان_نقش_جهان و ارائه کننده نظریات و روشهای نوین در حفاری های علمی از یادگارهای ماندگار او محسوب می شود . دکتر #عدل از نیک مردان فرهنگ این کشور و از زمره افرادی به شمار می رفت که تمام وجودشان سرشار از عشقی بی پایان به تاریخ سرشار از مفاخر و تفاخر ایران است . #عدل نامی کاملا آشنا در محافل باستانی شناسی دانشگاهی و عملی جهان به شمار می آید و هر جا نامش برده شود بیشک با احترام و ادب همراه است . اخلاق و معرفت نفسش که جای خود را داشت و همواره برای آموختن بی منت و جلسات مملو از مهربانی بیقرار بود .
روانش شاد و یادش گرامی🌹
#ایران
#تبریز
#میراث_جهانی
#تاریخ_ایران
#تخت_جمشید
#چغازنبیل
#میدان_نقش_جهان
#عدل
#باستان_شناس
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
🔸 ۳۱ خرداد ۱۳۹۴ باستان شناسی ایران انسان بزرگی را چون #پروفسور_شهریار_عدل را از دست داد که سالها جای خالی ایشان احساس خواهد شد . استاد عالیرتبه دانشگاه #تهران و #سوربن_فرانسه ، کارشناس و پیگیری کننده در پرونده ثبت جهانی #تخت_جمشید #چغازنببل و #میدان_نقش_جهان و ارائه کننده نظریات و روشهای نوین در حفاری های علمی از یادگارهای ماندگار او محسوب می شود . دکتر #عدل از نیک مردان فرهنگ این کشور و از زمره افرادی به شمار می رفت که تمام وجودشان سرشار از عشقی بی پایان به تاریخ سرشار از مفاخر و تفاخر ایران است . #عدل نامی کاملا آشنا در محافل باستانی شناسی دانشگاهی و عملی جهان به شمار می آید و هر جا نامش برده شود بیشک با احترام و ادب همراه است . اخلاق و معرفت نفسش که جای خود را داشت و همواره برای آموختن بی منت و جلسات مملو از مهربانی بیقرار بود .
روانش شاد و یادش گرامی🌹
#ایران
#تبریز
#میراث_جهانی
#تاریخ_ایران
#تخت_جمشید
#چغازنبیل
#میدان_نقش_جهان
#عدل
#باستان_شناس
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
Forwarded from چشموچراغ
🏖 تابستان
واژۀ تابستان از دو جزء «تاب» و «–ِستان» تشکیل شده است. جزء نخست به معنی «گرما، تابش» در اوستا به معنای درخشیدن و گرم بودن است و در واژههایی مانند تب، تابه، تافتون و تابیدن (در معنی درخشیدن) نیز دیده میشود. «تاب» در برخی از #زبانهای_هندواروپایی نیز با همین معنا برگرفته از ریشهای به معنای گرم بودن است. جزء دوم این واژه، یعنی «–ِستان»، پسوند زمان است. بنابراین، کلمۀ تابستان یعنی «زمان گرما».
#ریشه_شناسی
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
واژۀ تابستان از دو جزء «تاب» و «–ِستان» تشکیل شده است. جزء نخست به معنی «گرما، تابش» در اوستا به معنای درخشیدن و گرم بودن است و در واژههایی مانند تب، تابه، تافتون و تابیدن (در معنی درخشیدن) نیز دیده میشود. «تاب» در برخی از #زبانهای_هندواروپایی نیز با همین معنا برگرفته از ریشهای به معنای گرم بودن است. جزء دوم این واژه، یعنی «–ِستان»، پسوند زمان است. بنابراین، کلمۀ تابستان یعنی «زمان گرما».
#ریشه_شناسی
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خودکامگی موجب تباهیست
▪️از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی میانجامد.
چارهٔ دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است. این را در سراسر شاهنامه میتوان دید. از دورهٔ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبر قوم بود چون بگذریم، در ادوار بعدی قدرت مطلق به دست پادشاه نیست. در دورهٔ کیانی تا پایانِ عصرِ کیخسرو، پهلوانان شریکِ قدرتِ پادشاهاند و از گشتاسب تا یزدگرد، موبدان.
پادشاهان آسایش این جهانی ایرانیان را تأمین میکردند و موبدان راهِ رستگاری آنجهانی را به مردم نشان میدادند و هردو نیرو در خدمت بهروزی و نیکسرانجامی ایرانیان بود.
در شاهنامه پادشاه مظهر استقلال کشور و حافظ ایران در برابر هجوم خارجی است. اعلام جنگ و صلح با اوست. پهلوانان در جنگ با دشمن فرمانبردار او هستند، اما نوکر چشم و گوش بستهٔ او نیستند. پهلوانان در عین وفاداری به شاه وجدان بیدار ملت و مظهر آزادگی و گردنفرازی هستند و اگر پادشاه از اصول صحیح شهریاری و دادگری پای فراتر گذارد در برابر او مردانه میایستند.
نمونههای ایستادگی پهلوانان مخصوصاً رستم را در برابر شاهانی چون کاوس و گشتاسب و سخنان تند پهلوانان را خطاب به آن شاهان میبینیم.
وقتی کیکاوس با سبکسری و به فریب ابلیس چهار عقاب را به تخت بست و به نیروی آنها به آسمان رفت و در بیشهای در آمل به زمین افتاد، گودرز او را چنین سرزنش کرد:
بدو گفت گودرز بیمارْسْتان
تو را جای زیباتر از شارْسْتان
به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کس، بیهده رای خویش
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد
کشیدی سپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن
دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی، اکنون برهمن شدی!
به جنگ زمین سربهسر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی!
خالقی، ۲، ص ۹۸
کاوس جوابی ندارد. شرمسار میشود و از کاخ بیرون میرود.
یک بار دیگر هنگامی که رستم خبر کشته شدن دستپروردهاش سیاوش شاهزادهٔ بیگناه را میشنود، به آهنگ کینخواهی از تورانیان از نیمروز حرکت میکند. ابتدا به درگاه کاوس میرود و با خشم و خروش او را خوار میسازد:
چو آمد برِ تختِ کاوسِ کی
سرش بود پرخاک و پرخاک پی
بدو گفت خوی بد، ای شهریار
پراگندی و تخمت آمد به بار
تو را مهرِ سودابه و بدخُوی
ز سر برگرفت افسر خسروی
کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی
کاوس با شرمساری در برابر سخنان جهانپهلوان خشمگین جز اشک ریختن چارهای ندارد. رستم از آنجا به سراغ سودابه میرود و او را میکشد و کاوس از جای خود نمیجنبد:
به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاوسشاه
خالقی، ۲، ص ۳۸۲
با این نمونهها میبینید که شاهنامه ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و ایرانیان و پهلوانان ایران است. هیچ پادشاهی در شاهنامه از رستم که نماد یک ایرانی آرمانی است بزرگتر نیست و این نکته در همان عصر فردوسی هم بر همگان روشن بوده است. از اینجاست که در حکایت تاریخ سیستان میخوانیم که محمود به فردوسی میگوید: «همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم». و نیز افسانهای از همان روزگاران بر سر زبانها بوده و در منابع متعدد قدیمی نقل شده که رستم به خواب فردوسی آمد و گفت در فلانجا من گنجی نهفتهام، برو، بردار و منتِ محمود را مکش. فردوسی آن گنج را برداشت و میان شاعران قسمت کرد و خود دیناری برنداشت.
زندهیاد استاد محمدامین ریاحی
فردوسی
زندگی، اندیشه و شعرِ او
صص۲۲۱–۲۱۳
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
خودکامگی موجب تباهیست
▪️از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی میانجامد.
چارهٔ دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است. این را در سراسر شاهنامه میتوان دید. از دورهٔ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبر قوم بود چون بگذریم، در ادوار بعدی قدرت مطلق به دست پادشاه نیست. در دورهٔ کیانی تا پایانِ عصرِ کیخسرو، پهلوانان شریکِ قدرتِ پادشاهاند و از گشتاسب تا یزدگرد، موبدان.
پادشاهان آسایش این جهانی ایرانیان را تأمین میکردند و موبدان راهِ رستگاری آنجهانی را به مردم نشان میدادند و هردو نیرو در خدمت بهروزی و نیکسرانجامی ایرانیان بود.
در شاهنامه پادشاه مظهر استقلال کشور و حافظ ایران در برابر هجوم خارجی است. اعلام جنگ و صلح با اوست. پهلوانان در جنگ با دشمن فرمانبردار او هستند، اما نوکر چشم و گوش بستهٔ او نیستند. پهلوانان در عین وفاداری به شاه وجدان بیدار ملت و مظهر آزادگی و گردنفرازی هستند و اگر پادشاه از اصول صحیح شهریاری و دادگری پای فراتر گذارد در برابر او مردانه میایستند.
نمونههای ایستادگی پهلوانان مخصوصاً رستم را در برابر شاهانی چون کاوس و گشتاسب و سخنان تند پهلوانان را خطاب به آن شاهان میبینیم.
وقتی کیکاوس با سبکسری و به فریب ابلیس چهار عقاب را به تخت بست و به نیروی آنها به آسمان رفت و در بیشهای در آمل به زمین افتاد، گودرز او را چنین سرزنش کرد:
بدو گفت گودرز بیمارْسْتان
تو را جای زیباتر از شارْسْتان
به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کس، بیهده رای خویش
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد
کشیدی سپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن
دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی، اکنون برهمن شدی!
به جنگ زمین سربهسر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی!
خالقی، ۲، ص ۹۸
کاوس جوابی ندارد. شرمسار میشود و از کاخ بیرون میرود.
یک بار دیگر هنگامی که رستم خبر کشته شدن دستپروردهاش سیاوش شاهزادهٔ بیگناه را میشنود، به آهنگ کینخواهی از تورانیان از نیمروز حرکت میکند. ابتدا به درگاه کاوس میرود و با خشم و خروش او را خوار میسازد:
چو آمد برِ تختِ کاوسِ کی
سرش بود پرخاک و پرخاک پی
بدو گفت خوی بد، ای شهریار
پراگندی و تخمت آمد به بار
تو را مهرِ سودابه و بدخُوی
ز سر برگرفت افسر خسروی
کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی
کاوس با شرمساری در برابر سخنان جهانپهلوان خشمگین جز اشک ریختن چارهای ندارد. رستم از آنجا به سراغ سودابه میرود و او را میکشد و کاوس از جای خود نمیجنبد:
به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاوسشاه
خالقی، ۲، ص ۳۸۲
با این نمونهها میبینید که شاهنامه ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و ایرانیان و پهلوانان ایران است. هیچ پادشاهی در شاهنامه از رستم که نماد یک ایرانی آرمانی است بزرگتر نیست و این نکته در همان عصر فردوسی هم بر همگان روشن بوده است. از اینجاست که در حکایت تاریخ سیستان میخوانیم که محمود به فردوسی میگوید: «همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم». و نیز افسانهای از همان روزگاران بر سر زبانها بوده و در منابع متعدد قدیمی نقل شده که رستم به خواب فردوسی آمد و گفت در فلانجا من گنجی نهفتهام، برو، بردار و منتِ محمود را مکش. فردوسی آن گنج را برداشت و میان شاعران قسمت کرد و خود دیناری برنداشت.
زندهیاد استاد محمدامین ریاحی
فردوسی
زندگی، اندیشه و شعرِ او
صص۲۲۱–۲۱۳
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
✅ متن استخاره محمدعلی شاه قاجار درباره به توپ بستن مجلس شورای ملی:
بسم ﷲ الرحمن الرحیم
پروردگارا اگر من امشب توپ به در مجلس بفرستم و فردا با قوه جبریه مردم را اسکات نمایم خوب است و صلاح است. استخاره خوب بیاید و الافلا یا دلیل المتحیرین یااﷲ.
☑️ پاسخ میرزا ابوطالب زنجانی (یکی از روحانیون مخالف مشروطه):
قل لا تخافا اننی معکما اسمع و اری فاْتیاه فقولا له انا رسولا ربک فارسل معنا بنی اسرائیل: حکم خداوندی به حضرت موسی و حضرت هارون علیهمالسلام شد بروید نزد فرعون و بگویید ما فرستاده خدا هستیم بسوی تو، سابق آیه هم میفرماید نترسید ما با شما هستیم. اینکار باید اقدام بشود غلبه قطعی است اگرچه در اول زحمت داشته باشد.
📌 دوم تیرماه ۱۲۸۷ ه.ش.، سالروز به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی توسط محمدعلی شاه قاجار.
بسم ﷲ الرحمن الرحیم
پروردگارا اگر من امشب توپ به در مجلس بفرستم و فردا با قوه جبریه مردم را اسکات نمایم خوب است و صلاح است. استخاره خوب بیاید و الافلا یا دلیل المتحیرین یااﷲ.
☑️ پاسخ میرزا ابوطالب زنجانی (یکی از روحانیون مخالف مشروطه):
قل لا تخافا اننی معکما اسمع و اری فاْتیاه فقولا له انا رسولا ربک فارسل معنا بنی اسرائیل: حکم خداوندی به حضرت موسی و حضرت هارون علیهمالسلام شد بروید نزد فرعون و بگویید ما فرستاده خدا هستیم بسوی تو، سابق آیه هم میفرماید نترسید ما با شما هستیم. اینکار باید اقدام بشود غلبه قطعی است اگرچه در اول زحمت داشته باشد.
📌 دوم تیرماه ۱۲۸۷ ه.ش.، سالروز به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی توسط محمدعلی شاه قاجار.
در یکی از قدیمیترین نقشههای جهان بر روی یک لوح گلی شهر بابل به صورت مستطیلی در میانۀ جهان نشان داده شده است. به غیر از شهر بابل، رود فرات و چند شهر و منطقۀ دیگر نیز در این نقشه ترسیم شدهاند...
در مقایسه با دیگر نقاط که به شکل دوایر کوچک هستند، شهر بابل به صورت چهارگوش ترسیم شده است. این نقشه نهتنها موقعیت جغرافیایی شهرها و نقاط مختلف منطقه را مشخص میکند، بلکه دیدگاه آن روز بابلیان را نسبت به دنیا نشان میدهد... در این دیدگاه شهر بابل بهصورت چهارگوشه به عنوان مرکز جهان در میان دنیایی مدوّر قرار داشته است. شهرها نیز هر کدام به صورت دایرههای کوچکی در این مجموعۀ جهانی هستند...
جالب توجه است که ایدۀ یک جهان دایرهوار با مرکزی چهارگوشه که در نقشۀ بابل اجرا شده است در چغازنبیل نیز مشاهده میشود. کل شهر در میان حصاری خارجی به صورت مدوّر احاطه شده که در میانۀ آن محوطهای مقدس برای معابد به صورت چهارگوش محصور شده است. به این ترتیب در این فضابندی، شهر نماد جهان مدنی است و محوطۀ مقدس مرکز این جهان را تشکیل میدهد. این محوطه جایگاه معابد و محل زیست خدایان بوده است. استفاده از فضای چهارگوش درون فضای دایرهوار را میتوان پدیدهای تصور کرد که همچون تصویر بابل در نقشۀ مذکور، اهمیت و مرکزیت را جلوهگر میکرده است. در چغازنبیل در میانۀ محوطۀ مقدس این پدیده دوباره تکرار شده است، به طوری که فضای مدوری توسط یک حصار درونی احاطه شده که در وسط آن، مهمترین بخش شهر، یعنی ذیقورات به صورت چهارگوش ساخته شده و مرکز جهان خدایان را تشکیل میداده است.
در آجرنوشتههای شهر نیز ایجاد این بخشهای مختلف، یعنی کل شهر، محوطۀ مقدس و محوطۀ ذیقورات تشریح شدهاند. یکی از متون اونتاش-نپیریشا ساخت شهر و حصارهای آن را به این صورت عنوان میکند: «من اونتاش-نپیریشا، پسر هومبان-نومنا، شاه انشان و شوش، شهر محصور ال-اونتاش-نپیریشا و محوطۀ مقدس را ساختم. در آنجا (در محوطۀ مقدس) یک حصار بیرونی و یک حصار درونی ایجاد کردم. من یک ذیقورات که شاهان گذشته (نظیر) آن را نساخته بودند، بنا کردم و آن را به خدایان محوطۀ مقدس نپیریشا و اینشوشینک اهدا کردم.»
[چغازنبیل: بافت شهری و جنبههای معماری در ایلام باستان، تألیف دکتر بهزاد مفیدی نصرآبادی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۵۷-۵۹]
از گنجینۀ بخششی دکتر منوچهر ستوده
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
@ESHTADAN
در مقایسه با دیگر نقاط که به شکل دوایر کوچک هستند، شهر بابل به صورت چهارگوش ترسیم شده است. این نقشه نهتنها موقعیت جغرافیایی شهرها و نقاط مختلف منطقه را مشخص میکند، بلکه دیدگاه آن روز بابلیان را نسبت به دنیا نشان میدهد... در این دیدگاه شهر بابل بهصورت چهارگوشه به عنوان مرکز جهان در میان دنیایی مدوّر قرار داشته است. شهرها نیز هر کدام به صورت دایرههای کوچکی در این مجموعۀ جهانی هستند...
جالب توجه است که ایدۀ یک جهان دایرهوار با مرکزی چهارگوشه که در نقشۀ بابل اجرا شده است در چغازنبیل نیز مشاهده میشود. کل شهر در میان حصاری خارجی به صورت مدوّر احاطه شده که در میانۀ آن محوطهای مقدس برای معابد به صورت چهارگوش محصور شده است. به این ترتیب در این فضابندی، شهر نماد جهان مدنی است و محوطۀ مقدس مرکز این جهان را تشکیل میدهد. این محوطه جایگاه معابد و محل زیست خدایان بوده است. استفاده از فضای چهارگوش درون فضای دایرهوار را میتوان پدیدهای تصور کرد که همچون تصویر بابل در نقشۀ مذکور، اهمیت و مرکزیت را جلوهگر میکرده است. در چغازنبیل در میانۀ محوطۀ مقدس این پدیده دوباره تکرار شده است، به طوری که فضای مدوری توسط یک حصار درونی احاطه شده که در وسط آن، مهمترین بخش شهر، یعنی ذیقورات به صورت چهارگوش ساخته شده و مرکز جهان خدایان را تشکیل میداده است.
در آجرنوشتههای شهر نیز ایجاد این بخشهای مختلف، یعنی کل شهر، محوطۀ مقدس و محوطۀ ذیقورات تشریح شدهاند. یکی از متون اونتاش-نپیریشا ساخت شهر و حصارهای آن را به این صورت عنوان میکند: «من اونتاش-نپیریشا، پسر هومبان-نومنا، شاه انشان و شوش، شهر محصور ال-اونتاش-نپیریشا و محوطۀ مقدس را ساختم. در آنجا (در محوطۀ مقدس) یک حصار بیرونی و یک حصار درونی ایجاد کردم. من یک ذیقورات که شاهان گذشته (نظیر) آن را نساخته بودند، بنا کردم و آن را به خدایان محوطۀ مقدس نپیریشا و اینشوشینک اهدا کردم.»
[چغازنبیل: بافت شهری و جنبههای معماری در ایلام باستان، تألیف دکتر بهزاد مفیدی نصرآبادی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۵۷-۵۹]
از گنجینۀ بخششی دکتر منوچهر ستوده
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
@ESHTADAN
#شاه_منصور_شاه_میرزا :
شاهنامه شاهوار حکیم ابوالقاسم فردوسی، آن دانای توس را میتوان برحق سپری دفاعی درمقابل هر گونه آفت و بلای تاریخ دانست. این دژ محکم و استوار که پای در زمین دارد و سر بر آسمانها افراشته است، گویای تاریخ، زبان، فلکلور، هویت و سرنوشت زبان فارسی است. سخنسرای توسی در این اثر جاودانه داد سخن را داده و دربرابر تصویر قهرمانیهای رزمآوران سربلند ایرانی و جانفداییهای آنان درمقابل دشمنان مرزوبوم، حکمت و خرد را علم کرده است که برای آنان مهمتر از همه، حفظ میهن و خاک پاک آن است. پهلوانان این حماسه بیبدیل دربرابر شمشیر و سنان از خرد کار میگیرند و گوینده شاهنامه بر این است که قهرمانی و پهلوانی فقط شمشیر گرفتن بر دست نیست، بلکه باید در سر خرد و در دل، عشق و مهر میهن داشت و از نگاه دانای توسی، فریب و مکر و ریو و ریا نکوهش شده است. او پیروز میدانها را آنی میداند که خرد را افسر خویش کرده است و بر این نظر است که تنها خرد والاست که بشر را از جمله آفات و گزندها دور میدارد و یک زندگی آسوده و مفرح را برای فرزندان آدم فراهم میکند.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
شاهنامه شاهوار حکیم ابوالقاسم فردوسی، آن دانای توس را میتوان برحق سپری دفاعی درمقابل هر گونه آفت و بلای تاریخ دانست. این دژ محکم و استوار که پای در زمین دارد و سر بر آسمانها افراشته است، گویای تاریخ، زبان، فلکلور، هویت و سرنوشت زبان فارسی است. سخنسرای توسی در این اثر جاودانه داد سخن را داده و دربرابر تصویر قهرمانیهای رزمآوران سربلند ایرانی و جانفداییهای آنان درمقابل دشمنان مرزوبوم، حکمت و خرد را علم کرده است که برای آنان مهمتر از همه، حفظ میهن و خاک پاک آن است. پهلوانان این حماسه بیبدیل دربرابر شمشیر و سنان از خرد کار میگیرند و گوینده شاهنامه بر این است که قهرمانی و پهلوانی فقط شمشیر گرفتن بر دست نیست، بلکه باید در سر خرد و در دل، عشق و مهر میهن داشت و از نگاه دانای توسی، فریب و مکر و ریو و ریا نکوهش شده است. او پیروز میدانها را آنی میداند که خرد را افسر خویش کرده است و بر این نظر است که تنها خرد والاست که بشر را از جمله آفات و گزندها دور میدارد و یک زندگی آسوده و مفرح را برای فرزندان آدم فراهم میکند.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
باشگاه شاهنامه پژوهان | ایران را باشگاه شاهنامه پژوهی خواهیم کرد
باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه فردوسی، شاهنامه خوانی، سایت شاهنامه، شاهنامه پژوهی، فردوسی
🏵طوس شایستگی آن را دارد که همان موقعیت را به خود بگیرد که «قونیه» نسبت به #مولوی و «استراتفورد» نسبت به شکسپیر دارد….
🔸کسانی که تربت جلالالدین مولوی را زیارت کردهاند، دیدهاند که با چه تکریم و جبروتی از آن نگهداری میشود و موزهٔ آن گرانبار است از اشیای متلعق به مولوی و خانوادهٔ او و نسخههای کهن مثنوی و… و هرساله هزاران نفر از سراسر جهان به زیارت آن میشتابند و در ماه خاصی مدت چند روز مراسم نینوازی و سماع صوفیانه در آن برپا میگردد که یادگار دوران مولانا را زنده نگاه دارد.
🔸استراتفورد، زادگاه شکسپیر، نیز وضعیتی مشابه دارد… و تعداد دیدارکنندگان آن بهشمار درنمیآید…. مفهوم فردوسی برای ایران از مفهوم شکسپیر برای انگلستان عمیقتر است.
🔸او تنها یک گویندهٔ بزرگ نیست، بلکه تکوین شخصیت ایران مدیون اوست، و یکی از اخلاقیترین کتابهای جهان را، که «کتاب کتابهای» فارسی میباشد، بهوجود آورده، و زندگی شخصی او نیز نمونهٔ تام اخلاق و انسانیت بوده.
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
#ثبت_جهانی_توس
#تا_ثبت_جهانی_توس
#توس_مدیا
@tusmediair
@ESHTADAN
🔸کسانی که تربت جلالالدین مولوی را زیارت کردهاند، دیدهاند که با چه تکریم و جبروتی از آن نگهداری میشود و موزهٔ آن گرانبار است از اشیای متلعق به مولوی و خانوادهٔ او و نسخههای کهن مثنوی و… و هرساله هزاران نفر از سراسر جهان به زیارت آن میشتابند و در ماه خاصی مدت چند روز مراسم نینوازی و سماع صوفیانه در آن برپا میگردد که یادگار دوران مولانا را زنده نگاه دارد.
🔸استراتفورد، زادگاه شکسپیر، نیز وضعیتی مشابه دارد… و تعداد دیدارکنندگان آن بهشمار درنمیآید…. مفهوم فردوسی برای ایران از مفهوم شکسپیر برای انگلستان عمیقتر است.
🔸او تنها یک گویندهٔ بزرگ نیست، بلکه تکوین شخصیت ایران مدیون اوست، و یکی از اخلاقیترین کتابهای جهان را، که «کتاب کتابهای» فارسی میباشد، بهوجود آورده، و زندگی شخصی او نیز نمونهٔ تام اخلاق و انسانیت بوده.
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
#ثبت_جهانی_توس
#تا_ثبت_جهانی_توس
#توس_مدیا
@tusmediair
@ESHTADAN