Telegram Web Link
⁠⁣ششم خردادماه سالروز درگذشت محمّد قزوینی

نامه‌ای از محمّد قزوینی به دکتر محمود افشار

۲ مه ۱۹۲۲= ۵ رمضان ۱۳۴۰

دوست عزیز مکرّم آخرین تعلیقۀ حضرت عالی از بوشهر مورخۀ ۱۴ مارس زیارت گردید... از نیک‌بینی Optimisme که در خصوص ایران و مردم ایران و اوضاع ایران اظهار داشته بودید خیلی باعث قوت قلب و فرح روحانی گردید، ولی برعکس از منظرۀ چرکین و کثیف (هم صورتاً و هم معناً) روزنامجات «فارسی»... از این ورق‌‌پاره‌های ننگین من بسیار افسرده شدم و به رأی‌العین می‌بینم که زبان شیرین سعدی و حافظ مبتذل به چه آش شله‌قلمکاری شده است و کم‌کم به‌کلّی دارد از میان می‌رود‌. خدای واحد شاهد است که اغلب عبارات آنها را با وجود دو سه مرتبه تکرار، هیچ نفهمیدم و اگر ده سال دیگر عمر کنم دوباره چشمم به این روزنامه‌های متعفن بیفتد، قطعاً هیچ حتی یک کلمۀ آن را هم نخواهم فهمید.
ای سعدی و ای حافظ، ای انوری، ای فردوسی سر از قبر درآرید ببینید اخلاف ناخلف شما زبان شیرین نمکین عذب‌البیان شما را به چه روزی درآورده‌اند...
من دوپایی روی قرآن می‌روم و به دو دست بریدۀ حضرت عباس قسم می‌خورم که ضرر روس و انگلیس، بلکه تسلّط و تصرّف آنها ایران را به‌ مراتب ضررش کمتر است از این روزنامجات که در سرتاسر ایران مانند قورباغه صدا به صدا داده و مانند شغال‌ها یکی بعد از دیگری همه به یک آهنگ و به یک رویه همان عبارات و جمل و کلمات مستهجن مستقبح مهوّع را استعمال می‌کنند...
من هیچ باور نمی‌کردم اینقدر عمر کنم که آخر زبان فارسی را به این طور به خاکستر سیاه نشانده ببینم و هیچ بالله، تالله گمان‌ نمی‌کردم که جنس ایرانی که غارت دویست سیصدسالۀ عرب و استیلای دویست‌سالۀ مغول را دیده و از سر خود رد کرده و زبان خود را از میان آن همه امواج متلاطمۀ حوادث و تاخت و تازهای امم وحشیه سالم و صحیح بیرون آورده و به دست ما اولاد ناخلف عاق والدین داده بالأخره این طور میمون و بوزینه بشود که کلۀ پوچ بی‌مغزش هیچ از خود نداشته و چشم و دهنش به دست عثمانی‌ها و فرانسه‌ها باشد و عین عبارات اولی‌ها و عین ترجمۀ عبارات دومی‌ها را در عبارات خود استعمال کند. مگر عبارات و اصطلاحات فارسی قحط است که انسان گدایی از ملل خارجه که هیچ ربطی و مشاکله‌ای با ما ندارند نماید، مگر در این شصت هزار بیت که فردوسی گفت و تمام تاریخ و افسانۀ ایران را در آن با کمال فصاحت بیان نمود هیچ‌وقت در تغییرات آن‌قدر مضطر شد که از عرب یا ترک مثلاً بگیرد...
باری ببخشید خیلی عصبانی شدم و عریضه را بی‌جهت طول دادم. هرچه از دستتان برمی‌آید جهاد فی سبیل الله در این راه بفرمایید که فی‌الواقع حسناتش از جهاد با کفار حربی هزار درجه بالاتر است و این را حقیقت می‌گویم نه مبالغۀ شاعرانه چه کفار حربی منتهی چندین هزار آدم می‌کشند ولی ملّت را که از میان نمی‌برند، ولی این میکروب‌های سرطان و وبای زبان فارسی اگر دوام بکنند و تمام بدن لاغر بی‌بنیۀ این زبان شریف را فاسد نمایند، واضح است طولی نمی‌کشد که اصل ملّت ایران مثل هزار ملل تاریخی دیگر به‌کلّی از میان رفته و جزو ملل دیگر و مستهلک در اقوام دیگر می‌شوند...

مخلص حقیقی
محمّد قزوینی

[نامه‌های دوستان، گردآوری دکتر محمود افشار، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۷۵، ص ۳۰۹-۳۱۲]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی
https://www.tg-me.com/AfsharFoundation
نکوداشت استاد عبدالمجید ارفعی
@ESHTADAN
📔یاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

سخنرانان:
# دکتر رضا داوری
# دکتر اصغر دادبه
# دکتر حسن بلخاری
# دکتر فریدون مجلسی
# دکتر محمود اسعدی
# دکتر مهران اسلامی ندوشن

یکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۷۳۰

سالن فردوسی
حضوری برگزار می گردد.
ورود برای عموم آزاد و رایگان است.

خانه اندیشمندان علوم انسانی
@ESHTADAN
💠 اخبار

💠 ایران به «سازمان ملّی فولکلور» نیاز دارد

💠 حسن ذوالفقاری با دادن هشدار درباره خطر نابودی بسیاری از مباحث فرهنگ عامّه از لزوم تأسیس نهادی که تمام مواد فولکلوریک ایرانی را گردآوری و حفظ کند، می‌گوید.

«سازمان ملّی فولکلور» نهادی بود که در خردادماه ۱۳۴۶ در تهران افتتاح شد اما بعدها که تعطیل شد چیزی جایگزینش نشد.

حالا هم فرهنگ و ادبیات عامّه، موسیقی و رقص‌های محلی با بی‌سامانی مواجه‌اند و بسیاری از آثار ادبی و شنیده‌ها و قصّه‌ها در گذر روزگار محو می‌شوند.

در همین راستا، حسن ذوالفقاری، استاد دانشگاه و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی به ایسنا می‌گوید: وجود چنین نهادی، به چند دلیل و برای چند کار حتماً لازم است؛ اول این‌که سیاست‌ها، برنامه‌های کلان و رویکردها در آن‌جا پیش‌بینی شده و فرهنگ عامّه مطالعه و تقویت شود. از این‌رو، رشته تحصیلی «ادبیات عامّه» تأسیس شد. برنامه این رشته را خودِ من نگاشتم و وزارت علوم تصویب کرد و هم‌اکنون در دانشگاه‌ها، کارشناسی‌ارشد زبان و ادبیات عامّه تدریس می‌شود. در حال حاضر، در دانشگاه تربیت‌مدرس، پنجمین دوره این رشته در حال اجراست. تأسیس مجله اقدام دیگری بود که ما مجله علمی-پژوهشی «فرهنگ و ادبیات عامّه» را تاسیس کردیم(https://cfl.modares.ac.ir) که جایگاه خوبی در مجلات دارد. همچنین دانشنامه فرهنگ مردم ایران تدوین شد که تاکنون شش جلد از آن منتشر شده‌است. هرکدام از این کارها، اقدامی موثر در توسعه علمی مباحث ادبیات عامّه است. در انجمن ترویج زبان فارسی هم کارگروه فرهنگ و ادبیات عامّه مشغول به فعالیت است که برنامه‌ها و نشست‌هایی در این زمینه برگزار می‌کند. همه این فعالیت‌ها مستلزم این است که در یک انجمن واحد تجمیع شود و سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی، جمع‌آوری، گردآوری و از همه مهم‌تر، آرشیو کردن در آن‌جا ساماندهی شود.

او در ادامه تاکید دارد:‌ بسیاری از مباحث فرهنگ عامّه در خطر نابودی هستند. اگر انجمنی توان و پشتوانه مالی نداشته ‌باشد، نمی‌تواند از این وظیفه خطیر پشتیبانی کند. نهادهایی مانند…
Forwarded from اتچ بات
⬛️ به مناسبت سالروز درگذشت روانشاد #دکتر _بهرام_فره وشی
"۱۳۰۴ ارومیه-۱۳۷۷ سن خوره"

🔹فرازهایی از سخنان دانشمندان در شب بهرام فره وشی' بخارا،ش۱۱۵:

🔹روانشاد ایرج افشار:

فرزند علیمحمد فره وشی ملقب به مترجم همایون بود. زمانی که پدرش در ارومیه، رییس معارف بود زاده شد.
دوره دانشسرای مقدماتی را در اصفهان گذرانید و پس از آن به تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران پرداخت. شاگردی لایق و علاقمند ابراهیم پورداود بود.
به ترغیب پورداود به فرانسه رفت و از دانشگاه پاریس درجه دکتری در رشته زبان ها و فرهنگ ایران باستان گرفت.
آنجا شاگرد پردومناش و امیل بنونیست بود، و مکتب آن استادان را پیروی میکرد.
پس از بازگشت به ایران به دانشیاری در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پذیرفته شد و جانشین مرحوم پورداود بود.

#دکتر_زهره_زرشناس:

#الف_قدی_که_به_هر_الفی_برآید

🔹حاصل سخن انکه زنده یاد فره وشی، تأثير چشم گیری در معرفی، رشد و گسترش مطالعات ایران باستان در میان مردم و نیز جامعه دانشگاهی ایران و همزمان در جهان آکادمیک اروپایی داشته اند و الف قدی بوده اند که به الفی برآید.

#دکتر_جلیل_دوستخواه:

#نام_فره_وشی_درکنار_نام_ایران

🔹گرامی بداریم یاد و خاطره دکتر بهرام فره وشی استاد و پژوهشگر زبانها و ادبیات باستانی ایران را و ارج بگزاریم خدمت شایسته اورا به فرهنگ گرانمایه میهنمان. نام فره وشی را همواره در کنار نام ایران به یاد داشته باشیم.

#دکتر_ژاله_آموزگار:

#یاد_بزرگمرد_فره_وشی_گرامی_باد

.🔹او در همه دوران زندگیش از نوشتن و به وجود آوردن آثار ارزنده غافل نمیشد.
نخست از ترجمه شروع کرد. ترجمه های روبنسن کروزوئه، ترانه های شرقی، افسانه های الجزایری از جمله این آثارند.

🔹در زمینه کارهای تخصصی باید از فرهنگ پهلوی به فارسی و فارسی به پهلوی، پژوهش در باره کتاب ششم دینکرد، ترجمه کارنامه اردشیر بابکان از پهلوی به فارسی،ترجمه کتاب هنر ایران در دوره پارتی و ساسانی، اثر ماندگار رمان گریشمن از فرانسه به فارسی،واژه نامه خوری،و راهنمای ‌گرداوری گویش ها و گرداوری یادداشت هایی در باره حدود صد و پنجاه لهجه ایرانی از جمله آثار ارزشمند او در زمینه مطالعات گویش شناسی است.
من به عنوان یک همکار قدیمی و یک ایرانی یاد این بزرگمرد را گرامی میدارم و باتمام وجود خدمات صادقانه اش را ارج مینهم.🔻
@HATEFTA
🔴به بهانه سالروز تاسیس دانشگاه تهران

صلاح الدین خدیو

🔸امروز هشتم خرداد، هشتاد و هشتمین سالروز تاسیس دانشگاه تهران بود: دانشگاه مادر، قلب تپنده تحولات سیاسی و اجتماعی معاصر و ... بخشی از اوصاف این دانشگاهند. به نظر می رسد دانشگاه تهران در ابتدا بخشی از پروژه " شهر مدرن و متجدد " پهلوی بود. شهر و بویژه تهران به مثابه پایتخت کشور در قلب تجدد خواهی رایج آن زمان قرار داشت و دانشگاه هم مانند هتل، بیمارستان، پارک و خیابان، اهمیتی نمادین داشت.
اما به تدریج به نهادی اجتماعی تبدیل شد و در کانون مدرنیته ایرانی قرار گرفت.
اشتهار و اعتبار و وزانت این دانشگاه باعث گردید که هنجارهای آن به یک الگوی رفتاری پایدار و ارزشمند بدل و سایر دانشگاه هایی که به تدریج در سال ها و دهه های بعد پا گرفتند، آن را اقتباس نمایند
سوگمندانه در چند دهه اخیر این دانشگاه نیز از انحطاط و سیاست زدگی که دامن آموزش عالی را گرفت در امان نماند و به مرور از میراث و خاستگاه اولیه خود فاصله گرفت.
زوال " نهادمندی " دانشگاه در دو دهه اخیر بیش از پیش تشدید شد و عملا آن را به ساختمان و فضایی فیزیکی فروکاست و منزلت های متعالی آن را از بین برد. درست مانند مراکز خرید و " متروپل " ها و مال هایی که هر روز از گوشه و کنار کشور سر بر می آورند، دانشگاه هم به نوعی مرکز خرید تبدیل شد و از هر کوی و برزن و قصبه و روستایی سر برآورد: محل خرید مدرک، پایان نامه و عناوین دکترا و مهندس و استاد و ...
در واقع به سیاهه ای که فساد ساختاری آن ها را بلعید، می توان دانشگاه را هم افزود: زمین خواری، کوه خواری، رودخواری، جنگل خواری و دانشگاه خواری!
آنچه بر سر دانشگاه آمد، یک گسست و انقطاع نهادی تمام عیار بود بود. نهاد در قاموس جامعه شناختی آن به معنای هنجارها و قواعد معتبر و قابل تقلیدی که کنش جمعی را تسهیل و نسل ها پایدار می مانند، توسط منطق پول و مناسبات اقتصادی ناسالم منکوب گردید.
بر این اساس تاسیس دوباره دانشگاه به معنای ساخت ابنیه و عمارت و لابراتوار و کتابخانه و ...نیست، بلکه به معنی دمیدن روح "یونیورسیته" در کالبد بی جان و عاری از علم فضاهای فیزیکی موجود است.
موج گسترده مهاجرت نخبگان و دانش آموختگان که از آن به عنوان فرار مغزها نام برده می شود، گویای سرخوردگی از ساخنار آموزشی موجود است که نه تنها شایسته گزین نیست، بلکه در مرحله ورود به بازار کار قادر به تشخیص تفاوت علم و مهارت و خلاقیت با کاغذ پاره ای بنام مدرک نمی باشد.
وزیری که چند روز قبل پوتین را " دکتر پوتین " نامید، بیش از همه ابتذال فراگیر درون واژه دکتر را برملا کرد. تصور کنید مقامات ما بجای واژه های جناب و مستطاب و عالیجاه و ...به رهبران خارجی دکتر صدام و دکتر ترامپ و دکتر بن سلمان و ...بگویند.
به این فهرست زبان ندانی و دانش دیپلماتیک و سیاسی کم کثیری از دولتمردان را می توان افزود.
یکی از نخستین اقدامات چین هنگام اجرای اصلاحات دنگ شیائوپینگ و سیاست درهای باز اقتصادی در سال 1978، تاسیس دوباره دانشگاه بود. دنگ نه تنها صدها هزار دانشجوی برگزیده و نخبه را برای فراگیری علوم و فنون نوین راهی آکادمی های اروپای غربی و آمریکای شمالی کرد، بلکه کنکور سخت گیرانه چینی را با حذف همه سهمیه ها دوباره برقرار کرد. پیشتر گزینش سیاسی و ایدئولوژیک حزب کمونیست باعث شده بود که کرسی های دانشگاه عمدتا در اختیار فرزندان کادرهای ارتش خلق و خانواده های طبقه کارگر قرار گیرد و به اصطلاح شانس طبقات بورژوا و مرفه - گروه های متوسط - به حداقل برسد.
پس از آن که گزینش های سیاسی و عقیدتی مزبور جای خود را به ارزیابی های سخت گیرانه علمی و هوشی داد، به تدریج جایگاه چین در تولید علم و پیشتازی در علوم و فناوری های نوین ارتقا یافت و اکنون در این زمینه ها درگیر رقابتی سخت با ایالات متحده است.
مدل حکومتی و سازماندهی اجتماعی و سیاسی چین اصلا شایسته تحسین نیست، اما نحوه مواجهه آن با بیماری و انحطاط دانشگاه حتما جای آموختن دارد.

پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
Forwarded from دژنپشت
منکرات ما مردم و معروفات دستگاه ها

محمود فاضلی بیرجندی
9 خرداد 1401

این عکس کوه های پوشیده از جنگل در جنوب شهر رامسر است. ساختمانها تا نوک کوه ها رفته و پوشش جنگل را نابود کرده است. حتی بر فراز کوه برج می سازند و جرثقیل ویژه برج سازی (تاورکرین) هم بر فراز بنایی نیمه ساز دیده می شود.

من برای گردشی و شرکت در انجمن شاهنامه رامسر تا آن شهر زیبای عزیز رفتم. هر چه دیدار دوستان عزیزم جانبخش بود و کارهای فرهنگی ایشان ستودنی، دیدار شهرها و آنچه بر شهرها گذشته جانفرسا بود. باید بگویم کاش نرفته بودم. در رامسر و چند شهر دیگر که رفتم، همه جا را فروخته اند و می سازند. شالیزارها قطعه بندی شده و به زیر ساختمان رفته تا سر کوه ها. زمین های شهرها و آبادی های کوچک آن قدر ساخته شده که به هم پیوسته. گمان نکنم از مینودشت در خاور گلستان تا آستارا در باختر گیلان دیوار از دیوار جدا باشد. کاش نرفته بودم که چندین درد در دلم نمی گرفت.

با این همه کژرفتاری و رهاشدگی در این مملکت اگر ساختمانی در آبادان فروریخت شگفتی ندارد. بیراه نیست اگر گفته شود فردا ساختمان های دیگر فروخواهد ریخت. معماری های اصفهان زیبا که جهان را به ستایش واداشت همه در آستانه نابودی است. زمین در هر جای ایران فرومی نشیند.

پیوسته شنیدیم که امر به معروف و نهی از منکر وظیفه است. نگذاشتند گفته شود که در دین، امر به معروف و نهی از منکر را باید به حاکمان گفت. یک تار مو یا یک آستین کوتاه را منکر شمردید. اما غارت مملکتی و درمانده کردن خلقی به نان شب در شمار منکرات نیست؟ نابودکردن جنگل ها که ثروت مردم است در شمار منکرات نیست؟ منکرات را فقط ما مردم بینوا می کنیم. شهرداری و فرمانداری و دیگر دستگاه ها هر چه کنند عین معروف است؟

ایران زمین در بندهش "ایرانشهر آبادان خوشبوی" نبشته شده. دریغ از این ایرانشهر آبادان خوشبوی ما که ذره ذره آب می شود. چرا جلوی این همه زیانکاری و ویرانگری گرفته نمی‌شود.

https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
Forwarded from دژنپشت
رامسر، پر از چاره و مهر و فرهنگ و سنگ

محمود فاضلی بیرجندی
11 خرداد 1401

تنی چند از شاهنامه دوستان در رامسر دست به کاری نو زده اند، ستودنی. داستان بیژن و منیژه را به گزارش شاهنامه به کار بسته اند و هر هفته بازمی ورزند، تا پس از آمادگی و چیرگی، آن را در تیر ماه برای همگان به نمایش درآورند.

تازگی کارشان آن است که همه ورزندگان داستان از زنان هستند. گروهی خنیاگران همراه آنان می نوازند. دو خواننده که آواهای نیرومند دارند می خوانند، و در آن میانه گزارشگر داستان برخی سروده ها از دیگر سخنسرایان پارسی گو را هم می آورد تا سویه ای دلکش تر از آب درآید.

این شاهنامه دوستان را سالها است می شناسم. شوری در سر دارند، و دلی دارند در گرو مهر شاهنامه و میهن گرامی ما، ایران.

در زمان دیدن کار اینان، بسیار کوشیدم تا خودم را نگه بدارم. وگر نه باید بر پیشگاه می جستم و به این دوستان نماز می گزاردم.
چنین نشد. اما بر خود گرفتم تا چند خط بنویسم و دیگر دوستان را از کار باارج ایشان آگاهی دهم.

می توان زندگی را در میانه این همه تباهی و زشتی، زیبا کرد، نو کرد. این ایرانیگری است. آن ققنوس که گفته اند در جان ایران است همین است. در نزد همین ایرانیان پاک دلِ بیداربخت.
فرهنگ و تاریخ ما هر گاه که سر بر زند، داروی همه دردهاست.

تیر ماه که بیاید، رامسر باز بهری را از چاره و مهر و فرهنگ و سنگ گذشته ها به خود خواهد دید.
ایدون باد.
ایدون باد.

https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
Forwarded from شفیعی کدکنی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
سلطهٔ اعراب بر ایران
و نقش فردوسی در احیای فرهنگ ملّی و قومی



▪️سلطهٔ اعراب بر ایران خیلی خیلی بی‌رحمانه و قلدرانه و زورگویانه بوده است.
درسته اینها می‌گفتند ما برای پیروزی اسلام آمدیم، ولی اجحاف و ظلم و قلدری می‌کردند،
مخصوصاً در جایی که فردوسی از همان‌جا سربرآورد؛ یعنی دشت طوس.

▪️فردوسی می‌دیده که دارد یک فرهنگ نابود می‌شود.

▪️من جایی خواندم نویسندهٔ معروف مصری (محمدحسنین هیکل) گفته بود ما به این دلیل عرب شدیم که شاعری از تراز فردوسی نداشتیم، شاعری از تراز فردوسی به احیای فرهنگ قومی و ملی آنها برنخاست. مصری‌ها عرب نبودند، آنها با فتوحات اسلامی عرب شدند.

▪️فردوسی در زیر تشعشعات فعالیت اعراب در دشت طوس فعالیت کرد. او می‌دید که دارد یک فرهنگ نابود می‌شود.

محمدرضا شفیعی کدکنی
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷
دانشگاه تهران

مطالب پیشین را با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#فردوسی
Forwarded from میراث‌ باشی
🔺برسد به دست وزیر میراث فرهنگی

‼️صفحات قرآن به سرقت رفته از موزه پارس در حراجی‌ها و موزه‌های دنیا دست به دست می‌شود


📍مرتضی کریمی‌نیا قرآن پژوه و‌مترجم در صفحه اینستاگرامش از اتفاق تلخ و‌تامل برانگیزی نوشت و‌خواستار پیگیری وزیر میراث فرهنگی شد:

🔸دو سال پیش من در مقاله‌ای مفصل نشان دادم که یکی از قرآن‌های کوفی بسیار کهن به شمارۀ ۵۴۸در موزۀ ملی پارس شیراز که در یک سرقت مسلحانه در فروردین ۱۳۸۲ از موزه به سرقت رفته، چگونه طی هجده سال اخیر به صورت برگ برگ در حراج‌های مختلف پاریس و لندن فروخته شده و اکنون اوراق آن در موزه‌ها و کتابخانه‌های مهم دنیا مانند متروپلیتن و لوور پاریس و ... قرار گرفته است. من با زحمت فراوان تقریبا تمامی اوراق آن را در کاتالوگ‌های مختلف یافته و تصاویر و اطلاعات جزیی آن را متتشر کرده بودم.

‼️اما این کشف مهم تقریباً هیچ واکنش رسمی از سوی مسئولان رسمی میراث فرهنگی برنیانگیخت و اکنون نیز گویا به فراموشی سپرده شده است.

🔸در فرصتی که امروز در کنفرانس پاریس (کلژ دوفرانس) داشتم، به بهانه‌ای صحیح، به این اثر اشاره کردم و تصاویری از آن را نمایش دادم.

🔸 بعد از کنفرانس دو تن از مسئولان بخش اسلامی در موزۀ لوور پاریس با حالتی سراسیمه و بسیار شرمسار از این رخداد نزد من آمدند و اطلاعات بیشتری در این باره جویا شدند.

‼️وقتی فهمیدند که دو برگ از این قرآن را موزۀ لوور از یکی از حراج‌ها خریده است، پرسیدند چرا در این دو سال هیچ اقدام رسمی از سوی ایران صورت نگرفته است. قصه مفصل است، اما در مجموع آماده بودند تا این اوراق را برگردانند، زیرا هیچ چیزی برای یک موزۀ بزرگ و مشهور بدتر از آن نیست که اثری مسروقه را، آن هم بدین وضوح و آشکاری در مجموعۀ خود داشته باشد.

🔹امیدوارم این ماجرا مسئولان امر را به‌صرافت بیاندازد که با پیگیری رسمی و حقوقی، دست‌کم اوراق موجود در لوور پاریس را به شیراز بازگرداند و در ادامه با توسل به اقدام این موزه، از دیگر جاها هم بخواهد تا این برگه‌ها را بازگردانند.

‼️حتی اگر تمام ۱۷۲ برگ این نسخه یافت نشود، بازگرداندن یک برگ آن هم برای زنده نگه داشتن نام و یاد نسخۀ ارزشمند ۵۴۸ موزۀ ملی پارس غنیمت است.

‼️شرح کامل این ماجرا و فهرست دقیق ردیابی‌هایم از این میراث ایرانی و اسلامی، همراه با تصاویر کامل آنها را در مقالۀ زیر آورده‌ام:
«قرآن کوفی 4289 در موزۀ ملی ایران، و دیگر پارۀ مسروقۀ آن در موزۀ پارس (شیراز): طغیان علیه "کتابت پیوسته" در قرآن نویسی کوفی»، در مجلۀ آینۀ پژوهش، سال سی و یکم، شمارۀ 184، مهر و آبان 1399، ص 111ـ177.

https://kariminia.kateban.com/post/4679

https://bit.ly/3zevPNP

instagram.com/miras_bashi
@mirasbashi
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
پیش از شما
به‌سانِ شما
بی‌شمارها
با تارِ عنکبوت
نوشتند روی باد:
«کاین دولت خجسته‌‌ی جاوید زنده باد!»

از دفتر هزاره‌ی دوم آهوی کوهی

🔸نقل از کانال تلگرامی شفیعی کدکنی
@ESHTADAN
Forwarded from اتچ بات
اولویت محیط زیست کدام است؟ - عباس محمدی

کنت وات، در سرآغاز کتاب مبانی محیط زیست می‌گوید: «شاید این نکته که مسایل بوم‌شناسی خالص از بعضی جهات بهتر هستند، درست باشد، ولی اگر فرزندان ما و همسالان آن‌ها اقدام عاجل و موثری درمورد آلودگی هوا و عواقب آن به عمل نیاورند، نوه‌های ما ممکن است دیگر قادر به مطالعه‌ی مسایل بوم‌شناسی خالص نباشند». این نکته، بیش از سه دهه پیش گفته شده و اکنون با روند تخریب شدیدی که جهان در پیش داشته، نه نوه‌های ما، بلکه فرزندان‌مان فرصت مطالعه‌ی بسیاری از مسایل زیستی را از دست خواهند داد یا (درموردهایی مانند مطالعه‌ی بخش‌های گسترده‌ای از جنگل‌های بارانی) از دست داده اند.
حکایت ما دوستداران محیط زیست (و البته بیشتر افراد جامعه‌ی بشری) حکایت کاروانیانی است که راهزنان بر ایشان تاخته اند؛ در این حال، بیش از هر چیز نگاهداشت آن‌چه که داریم اهمیت دارد. برای مثال، مهم حفظ مواد خوراکی‌مان است و نه وسواس و تدقیق در نوع غذا. ترجمان گفته‌ی کنت وات برای فعالان محیط زیست این است که زمان زیادی در دسترس نیست تا آسوده خاطر، دل به اکولوژی محض یا مطالعه‌های به کلی آکادمیک بدهیم‌؛ باید هرچه سریع‌تر جلوی تخریب و آلوده‌سازی محیط زیست را بگیریم تا آن فرصت مطالعاتی مطلوب‌، برای همیشه از دست نرود. من در جاهای دیگری هم اشاره کرده ام که معضل محیط زیست  بیشتر یک موضوع اجتماعی است تا یک امر فنی خاص. به بیان دیگر، در این مورد کم‌تر با یک معمای علمی، و بسیار بیشتر با یک مشکل مربوط به تضاد رفتاری و دیدگاهی طبقه‌های فرادست جامعه با مصالح جامعه، روبرو هستیم. حل این مشکل، نه با فعالیت در آزمایشگاه‌ها و کتابخانه‌ها واتاق‌های فکر بلکه تا حد زیادی از طریق مبارزه‌ی اجتماعی فرادست می آید.

توجه به این مساله، برای کسانی که می‌خواهند به‌راستی کاری برای محیط زیست کنند، از این جهت اهمیت دارد که به آنان کمک می‌کند تا اولویت‌های خود را در تلاش برای حفاظت محیط زیست، مشخص سازند. آیا باید به ایجاد مراکز علمی و تحقیقاتی بیشتر پرداخت، یا با کارهای آموزشی همگانی و فعالیت‌های تبلیغی و ترویجی، مردم را به مقابله با افراد و سازمان‌های مخرب محیط زیست فراخواند؟ آیا باید خویشتن را غرق در مطالعه‌ی علمی برای پی بردن به رازهای تباهی محیط زیست کرد، یا با دریافت چکیده‌ی دانشی که در مرکزهای علمی معتبر جهان به دست آمده وارد کارزار اجتماعی با تبهکارانی شد که برای به دست آوردن سود بیشتر محیط را ویران می‌کنند؟ شاید بگویند که هرکدام از این رویکردها، بسته به علاقه و استعداد شخصی یا امکانات موجود، جایگاه و ارزش خود را دارد و نمی‌توان یکی را بر دیگری برتر دانست.

اما، موضوع این است که در شرایط مشخص کنونی ایران کدام رویکرد اولویت دارد. به نظر من، در سمت دولت و در سیاست‌گزاری‌های کلان، لازم است که به جای ایجاد دانشکده‌های بیشتر برای محیط زیست و دیگر علوم زیستی، به ارتقای مراکز موجود پرداخت، و به جای پروردن شمار زیادی دانش‌آموخته با انبان‌های محفوظات ، انسان‌های اجتماعی چالش‌گر و منتقد و جستجوکننده تربیت کرد. اگر مشکل محیط زیست ما با تحصیلات  و پرورش شماری دکتر و مهندس حل می شد، پس چرا در 15-10 سال گذشته که صدها دانش آموخته‌ی محیط زیست از دانشگاه‌های کشور بیرون آمده اند، وضع محیط زیست به مراتب خراب‌تر از گذشته شده است؟! چرا دانشکده‌های محیط زیست و استادان و دانشجویان و دانش آموختگان این دانشکده‌ها که به چند هزار نفرمی رسند، در جنبش محیط زیستی حضور چشم‌گیر ندارند، و اصلا چرا خود منشا هیچ جنبش محیط زیستی نبوده اند؟! چرا در تجمع‌های اعتراض به اوضاع غم‌بار محیط زیست کشور، معمولا فقط چند ده نفر شرکت می‌کنند و از آن صدها مهندس  و دکتر و استاد دانشگاه خبری نیست؟! آیا  «شان» نخبگان ما اجازه نمی‌دهد که در حرکت‌های خیابانی و آموزش‌های چهره به چهره و برنامه‌های پاک سازی شرکت کنند، یا روحیه‌ی تسلیم‌طلبانه‌ای که در دانشگاه‌های ما ترویج می‌شود و تمکینی که بیشتر جوانان ما به این وضع دارند‌، سبب‌ساز این بی‌عملی است؟

نمونه‌های بسیاری را در زمینه‌های دیگر می‌توان یادآور شد که سامانه‌ی آموزش رسمی ما نتوانسته در آن‌ها مولد و منشا اثر باشد. شاید آشکارترین نمود این بیماری را در موضوع معماری و ساختمان ‌سازی بتوان دید که با گذشت حدود هشتاد سال از تاسیس دانشکده‌های فنی و دانش‌آموخته شدن هزاران مهندس و دکتر در این رشته، شهرها و روستاهایی داریم با بافت و هویت مخدوش و ساختمان‌هایی بدمنظر و سست‌بنیان و ناهماهنگ با محیط زیست وميراث فرهنگی

@iranboom_ir
🌴پنجم ژوئن روز جهانی محیط زیست
نقل متن از ایران بوم
@ESHTADAN
⁠⁣هجدهم خرداد زادروز سعید نفیسی

نفیسی تمایل داشته که آثار ادبی فارسی در دسترس محققین و محصلین قرار گیرد. اما در حین مطالعۀ این ادبیات متوجه می‌شود که حتی صد یک آن هم به چاپ نرسیده و آنچه چاپ شده ناقص و پر از تعارفات بی‌فایده است. به همین جهت کمر به استنساخ و تصحیح متون ادبی می‌بندد... اما شیوۀ تصحیح نفیسی را نمی‌توان تقلید صرف از آنچه به غلط در ایران به «شیوۀ خاورشناسان» معروف شده یعنی ضبط کلیۀ نسخه‌بدل‌ها در حاشیه تلقی کرد؛ زیرا هیچ خاورشناسی کلیۀ نسخه‌بدل‌ها را در حاشیه به دست نمی‌دهد. در این مورد چنان‌که قزوینی، نفیسی و دیگر مصححین قدیم و جدید کار کرده‌اند واقع‌بینی ملاک بوده است و برای اینکه حجم کتاب با ذکر تفاوت‌های بی‌فایده بسیار نشود، فقط آن نسخه‌بدل‌هایی که فایده‌ای از نقل آن‌ها متصوّر است در حاشیه آورده‌ شده‌اند.
نفیسی در تصحیح گذشته از اعتبار و قدمت نسخ مورد استفاده به احاطۀ ادبی مصحح اهمیت بسیار می‌دهد و معتقد است که آگاهی کامل از زبان ادبای قدیم به مصحح اجازه می‌دهد که حتی اگر همۀ نسخه‌ها در ضبط غلطی اتفاق دارند مصحح از ذهن خود صورت صحیح را استخراج و به متن اضافه کند...
اگر نتوان با همۀ عقاید نفیسی دربارۀ فنّ تصحیح موافق بود یک مطلب را نمی‌توان نادیده انگاشت و آن تعلیقات بسیار مفید و مفصلی است که او بر برخی از تصحیحات خود نوشته است. از میان این‌ها مطالبی که دربارۀ تاریخ بیهقی در تعلیقات کتاب آورده بعد از ده‌ها سال هنوز مورد رجوع اهل علم است. علی‌رغم برخی اشتباهات کوچک و بزرگ مطبعی باید انصاف داد که توضیحات و تعلیقاتی که نفیسی بر دیگر تصحیحات خودش از متون قدیمی نثر و نظم فارسی نگاشته است پرفایدگی خود را حفظ کرده‌اند.

[مقالاتی در باب تاریخ، ادب و فرهنگ ایران، دکتر محمود امیدسالار، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ص ۵۸۸-۵۹۰]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
Forwarded from دژنپشت
تندیس 63 ساله فردوسی و ایرانیت ما

محمود فاضلی بیرجندی
17 خرداد 1401

سال 1338 در روز 17 خرداد تندیس فردوسی در میدان فردوسی تهران برجا زده شد.
این تندیس را ابوالحسن صدیقی مجسمه‌ساز زبردست ایرانی از سنگ مرمر ساخت. اوايل سال ۱۳۳۸ آماده شد و در این روز در میدانی نصب شد که نام میدان فردوسی گرفت.
در پايين پای اين تندیس، پيکر کودکی برهنه است که گمان می رود «زال» باشد. رای سازنده تندیس در باره این کودک در جایی دیده نشده است.

تندیسی که استاد صدیقی ساخت چنان به بروبالا و به چهره دلنشین بود که در خیال آن بر جان همگان نشست و زان پس هر کس که خواست نقشی از سیمای فردوسی بزند همین بروبالا و همین چهره را از نو کشید.

امسال 63 سال شده که این تندیس شکوهمند با خاطره های هر کس از ساکنان پایتخت تا رهگذران و مسافران درآمیخته است.

نقل است که در نخستین ساعات پس از فروپاشی حکومت پهلوی کسانی به این تندیس تاختند و سرش را کندند. اما سر پس از واکنش مردم به پیکره بازگردانده شد.
در زمان دولت احمدی نژاد هم کسانی هوای آن کردند تا این تندیس را به بهانه جلوگیری از فرسایش، به موزه ای ببرند. شادا که نتوانستند این رای خویش را پیاده کنند و این تندیس برجای ماند.
پس از آن هم خبرهایی بود که تندیس را قالب گیری کرده اند تا اصل آن را به موزه ببرند و پیکره ای مصنوعی بر جای آن بگذارند. شادا این رای هم تاکنون به اجرا درنیامده است. آزموده ایم که هر گاه از این کارهای شبه دلسوزی شده، نیرنگی در کار آمده است. بدین روی بهتر است تا این تندیس گرامی همچنان بر جای بماند.

فردوسی در این روزگار پربلا هم همان نقش را دارد که هزار سال پیش در میانه ستمکارگی های مهاجمان بیگانه داشت:
به یادمان می آورد که ایرانی هستیم. همه ما ایرانی هستیم.

https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
نگاهی به کتاب ارج ورجاوند، یادنامۀ دکتر پرویز ورجاوند

ارج ورجاوند یادنامه‌ای است که به پاس خدمات میهنی، علمی و فرهنگی دکتر پرویز ورجاوند استاد باستان‌شناسی دانشگاه تهران و همچنین سخنگوی جبهۀ ملی ایران به کوشش شاهین آریامنش در شرکت سهامی انتشار منتشر شده است.

در این کتاب که شامل مقاله‌های علمی در زمینۀ باستان‌شناسی، تاریخ، فرهنگ و ادب ایران است از چهره‌هایی چون ادیب برومند، محمود موسوی، ناصر تکمیل‌همایون، زهره زرشناس، حکمت‌الله ملاصالحی، داوود هرمیداس باوند مقاله منتشر شده است.

بر این کتاب ادیب برومند و محمود موسوی مقدمه نگاشته‌اند که ادیب برومند درگذشت دکتر ورجاوند را ضایعه‌ای میهنی قلمداد کرده است و دکتر ورجاوند به‌راستی ایراندوست نامیده که در این خوی پسندیده، حمیتی والا و همتی گسترده داشت چنان که در وطنخواهیِ او اندک شائبه‌ای وجود نداشت و شبانه‌روزش در بیم و هراس سپری می‌شد که مبادا به تمامیت این کشور لطمه‌ای و به میراث‌های تاریخی آن ضربه‌ای وارد آید. جای‌جای این سرزمین را دوست می‌داشت و از حال و احوال ملتش غافل نبود.

در ادامه محمود موسوی نیز از خاطراتِ زمانی که دکتر ورجاوند وزارت فرهنگ و هنر را اداره می‌کرد پرداخته است و او را چنین معرفی کرده است که: «او حاضر نبود از آرمانهای بلندپروازانهٔ خود دست شوید و با شم ملی‌گرایانه و میهن‌پرستانه‌اش سودا کند. او میهن‌پرستی راستین بود که با کجی‌ها و نادرستی‌ها سر ستیز داشت و تا به آخر نسبت به آرمانهای خود وفادار ماند و عمر خود را در این راه سپری کرد. یادش گرامی و نامش باقی باد.»

در ادامه شاهین آریامنش در مقدمه‌ای از فرزند پرویز و ورجاوند ایران نگاشته است و کارنامۀ علمی او را به رشتۀ تحریر درآورده است. وی دربارۀ ورجاوند نوشته است: «دلبستگی به ایران و ایرانیان و آرزوی سربلندی آنان، شاه بیت غزل زندگی دکتر پرویز ورجاوند بود. میهن برای ورجاوند آب و خاک نبود بلکه گِل سرشت او بود. ورجاوند ریشه در این خاکِ پاک داشت و دلش یکپارچه نه تنها برای ایران و ایرانیان بلکه برای مردمان جهان ایرانی می‌تپید چرا که عشق به ایرانِ از آلودگی پاک و جهانِ ایرانی در دل او خیمه زده بود. ورجاوند در همه عمر، غمخوار و نگران میهن بود و از نوجوانی هر گامی که برمی‌داشت برای میهن و هم‌میهنانش بود؛ از همین رو در نبرد با استعمار و ملی شدن صنعت نفت ایران، سر خامه را تیز کرد و به نوشتن مقاله و یادداشت در مطبوعات پرداخت چنانکه پس از کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲، بارها هور و ماه بر او تیره گشت و چند بار دستگیر شد. وی با اینکه در سال ۱۳۳۹ از ایران دور شد و به فرانسه رفت اما دل و جانش با ایران بود و توانست شاخه جبهه ملی ایران را در اروپا با همکاری تنی چند از کوشندگان پایه‌گذاری کند و از این راه فعالیت‌های میهنی را ادامه دهد.

دلی پُر ز دانش، سری پُر سخن، دیگر ویژگی نغز دکتر ورجاوند بود و تلاش می‌کرد هر آنچه که آموخته بود به نسل جوان منتقل کند، بنابراین او که زنجیر وفای ایران بر پای دلش فکنده شده بود، خورشید سرد مغرب را برنتابید و به آشیان کهنه سیمرغ بازگشت و در آزمون ورودی استادیاری دانشگاه تهران شرکت کرد و پذیرفته شد اما به دلیل مخالفت ساواک از استخدام بازماند. با این همه، او رسالت علمی و میهنی خویش را به جای آورد و با پشتیبانی شادروانان دکتر علی‌اکبر سیاسی، دکتر غلام حسین صدیقی و دکتر ذبیح‌الله صفا بدون دریافت حقوق به پرورش نسل جدید دانشجویان باستان‌شناسی پرداخت.

دکتر ورجاوند پیشرفت و توسعه ایران را بر بنیاد هویت و میراث فرهنگی این کهن بوم و بر و تکیه بر خویشتنِ خویش می‌دانست چرا که از دید او میراث فرهنگی یک ملت، نشانه‌هایی از تاریخ یک فرهنگ و یک ملت به شمار می‌روند که روح آن ملت در وجود آنها جنبه ابدیت و نوینی به خود می‌گیرد. به بیان دیگر میراث فرهنگی یک ملت بیانگر هویت فراموش نشدنی مردم است که ملت با آن، صاحب فرهنگ گشاده و شکوفا می‌شوند. او میراثِ موزه‌ای را نمی‌پسندید؛ از دید او میراث فرهنگی، مرده و مومیایی‌شده و موزه‌ای و زندگی از دست داده نبود بلکه او گذشته و میراث فرهنگی را کشتزار بارور و سرشار از قدرت بالندگی و شکوفاشدن قلمداد می‌کرد که به تکاپو انداختن آن در جامعه، سود ایران و ایرانیان را در پی خواهد داشت. او عامل نجات ایران را نه تسلیم شدن به شرق و غرب و تا مغز استخوان غربی شدن بلکه در بازگشت به خویشتن و حفظ هویت فرهنگی و ملی می‌دانست.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/15881-ketab-arj-varjavand-yadname-dr-parviz-varjavand.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر پرویز ورجاوند (۱۱ اردیبهشت۱۳۱۳ - ۱۹خرداد ۱۳۸۶) استاد دانشگاه، باستان‌شناس و سخنگوی جبهه ملی ایران بود

نگاهی به کتاب ارج ورجاوند،یادنامۀ دکتر ورجاوند
#حسن_بلخاری :


ایرانیان شاهنامه را مطلقاً کتاب افسانه و اسطوره نمی‌دانند بلکه آن را کتاب «حکمت» و «خرد» می‌شمارند. به همین دلیل بلندترین قله حکمت ما، صاحب حکمت متعالیه، ملاصدرای شیرازی، فردوسی را «حکیم قدوسی» خوانده است و مولانا نیز متأثر از اندیشه فردوسی می‌سراید:

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیرخدا و رستم دستانم آرزوست

اگر شاهنامه افسانه و اسطوره بود، در جهان حکمت، عرفان و اندیشه ما ظهور نمی‌یافت. ملاصدرا در اسفار اربعه به دلیل اینکه حکماً اصطلاح «وجود» را از برای حق تعالی قلمداد کرده‌اند، به فردوسی استناد می‌کند. در مبدأ و معاد نیز برای اثبات حیات «روح» پس از مرگ و بقای «نفس» به کلام و حکمت فردوسی استناد می‌کند. اگر شاهنامه، افسانه بود، حکماً و بزرگان ما آن را بزرگ نمی‌داشتند. همچنین جناب شهید ثالث نیز چنین تعبیر نمی‌کرد که شاهنامه کتاب رمزی است که معنا را در بطن خود مستتر دارد! لذا این کتاب ایلیاد و ادیسه نیست و در بطن آن، بین حماسه و حکمت مرزی وجود ندارد.


@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣
https://shahnamehpajohan.ir⁣⁣⁣⁣
💠 ایران‌شناسی | فرهنگ و هنر

💠 سندی که می‌گوید فارسی زبان رسمی هندوستان بوده

💠 دست‌نویسی که متعلق به سدۀ ۱۷ میلادی است، نشان می‌دهد فارسی به‌مدت چند قرن زبان رسمی هندوستان بوده است.

یوسف سعادت، پژوهشگر زبان‌شناسی تاریخی زبان‌های ایرانی در یادداشتی که به‌تازگی منتشر کرده، نوشته است: «روش پخت بغلاوه یا همان باقلوا به شیوۀ رومی (یعنی به روش رایج در سرزمین عثمانی) در یک دست‌نویس فارسیِ نوشته‌شده در امپراتوری گورکانیان هند.

زبان فارسی به مدت چند قرن و کمابیش تا آغاز فعالیت‌های استعماری انگلیسی‌ها در هند زبان رسمی هندوستان بوده است.

این دست‌نویس متعلق به سدۀ ۱۷ میلادی است.»

در ادامه تصاویری که به این یادداشت ضمیمه شده‌اند، می‌آید:
⁠⁣سیاست ایران

پدران‌ ما جهان را با یک اصل که اصل راستی بود قرن‌ها تمشیت دادند و خون فرزندان خود را در پیشرفت این اصل ریختند. من از سایر اصولی که این جهانداران در آن وقت محافظت کردند مثل عدل و عفت و دانش و شرافت و سخا و شجاعت فعلاً چیزی نمی‌گویم، زیرا که این صفات از ریشۀ راستی برمی‌خیزد. اگر صدق کاملاً اجرا شود در روابط فرد با فرد و جامعه با فرد و رعیت با پادشاه ابداً موردی برای ضدهای این صفات پیش نخواهد آمد. بنابراین هرکس تأمل کند در اینکه راستگویی جزء آیین و عقیدۀ دینی او بوده است نه مرام مسلکی ظاهری او، آن وقت ملتفت می‌شود که چه امنیت و عدالتی در سایۀ جهانداری ایران حکمفرمای آسیای غربی قدیم بوده است. سلطه و اقتدار پادشاهان برای اقوام مغلوب و مطیع ایران چه نعمتی محسوب شده است. در اوستا آمده است: «راه در جهان یکی بیش نیست و آن راه راستی است.»
گزنفون حکیم و سردار یونانی می‌نویسد: «جوانان ایران از دروغ و ناسپاسی و فریب سخت می‌پرهیزند. زنهارخواری و کافرنعمتی هیچ‌گاه از آنان دیده نشده است و از این‌ روست که یونانیان با دیدۀ حیرت و حرمت در آنان می‌بینند.»

[مقاله‌ها و رساله‌ها، تألیف غلامرضا رشید یاسمی، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۲۱]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
«در یک زمان فوق‌العاده تاریخی دنیا هستیم که عظمت و اهمیت آن از شدت ظهور خفا به‌هم رسانیده و ما چون در جریان وقایع عظیمه آن هستیم درست ملتفت دهشت هولناک آن نیستیم و فقط اخلاف ما حکایات این زمان پرهراس را با هول و عجب خواهند خواند. چند تن از بومیان یک کشور بدبخت و زبون دشمن یعنی ایران نیز در این روز رستخیز ملل و فرع اکبر در شهر برلین مرکز حرکات محیرالعقول جنگ جهانگیر گرد‌آمده و درباره مملکت ستمدیده خود فکر می‌کنند... در این حال تکلیف ماست که باز بیکار نمانیم و اگر از دور هم باشد برای بیدار‌ساختن و برانگیختن هموطنان خود فریاد زنیم و برای همراهی با اردوی جهاد ملی استغاثه نماییم. همین است مقصد این روزنامه کوچک که صدای ضعیف خود را در میان غلغله عالمگیر از دارالسلطنه برلین می‌خواهد به‌ گوش ایرانیان برساند... با این امید که بتوانیم صدایی به‌ صدای اولاد بیدار ایران که در هر گوشه‌ای که هستند اهمیت موقع امروزه را ملتفت شده و فریاد می‌زنند بدهیم.  به‌ نشر این ورقه مبادرت کردیم و اسم آن‌را تمیناً کاوه گذاشتیم. بدبختانه فریدونی در ایران پیدا نشد و قیام ایران بر ضد‌ دشمنان کار خود ملت است و بس....

#علامه‌سیدحسن‌تقی‌زاده
#استاد‌سیدحسن‌تقی‌زاده
#تقی‌زاده #کاوه #ایران

کاوه؛ سالِ نخستین؛ شماره یک؛ دوشنبه ۱۵ شهریورماه قدیم ۱۲۸۵یزدگردی، ۱۸ ربیع‌الاوّل ۱۳۳۴ه.ق، ۲۴ژانویه۱۹۱۶؛ بازچاپ ۱۳۶۱؛ نشر ویس.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
2024/09/28 23:22:41
Back to Top
HTML Embed Code: