✅ قانونی شدن حفاری و فروش میراث تاریخی ایران
اخیراً نمایندگان محترم مجلس طرحی را با عنوان جذاب «استفاده بهینه از اشیا باستانی و عتیقهجات» پیشنهاد کردهاند که در واقع همان «حفاری و فروش قانونی میراث فرهنگی» ست.
این طرح به تمامی دارندگان مدرک کارشناسی ارشد و دکتری رشتههای تاریخ و باستانشناسی و حتی تاریخ طب و تاریخ ادیان! که دورهی «کوتاه» میراث فرهنگی را بگذرانند و پول مجوز بدهند اجازه میدهد بیل و کلنگ برداشته و بدون هیچ نظارتی در هر نقطهای که خواستند (به جز اماکن تاریخی که به ثبت ملی رسیدهاند) اقدام به حفاری کنند!
اینکه مجلس محترم میخواهد به افرادی با مدرک تاریخ طب و تاریخ ادیان اجازه دهد با یک دورهی آموزشی به قول خودشان کوتاهمدت! (انگار که حفاری باستانشناختی در حد کارگاه گلدوزی و آشپزی ست) مجوز بدهد میراث باستانی کشور را بجویند به کنار!
ماده ۳ روشن میکند که نمایندگان محترم حتی فرق متخصصان رشته باستانشناسی و تاریخ را از هم تشخیص نداده و فکر میکنند فرد دارای کارشناسی ارشد یا دکتری تاریخ میتواند به صورت علمی و بدون آموزش طولانی مدت و یادگیری مبانی علم باستانشناسی و نظارت استادی کارکشته دست به حفاری بزند!
بنده به عنوان یک دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ در دانشگاه تهران که گرایشم هم تاریخ ایران باستان است باید اعلام کنم که دانشجویان تاریخ، حتی در گرایش ایران باستان، یک واحد هم دربارهی آموزش حفاری باستانشناختی و روشها و مراحل علمی آن نخوانده و نمیخوانند و هیچ تفاوتی با یک فرد عادی ندارند.
گذشته از آن، دارندگان مدرک دکتری باستانشناسی و اساساً هر فردی حتی با سالها سابقهی حفاری، چطور میتواند بدون نظارت قانونی مورد اعتماد قرار بگیرد؟ ماده ۵ اعلام میکند که حفظ امنیت ناحیهی حفاری به عهده فرد کاوشگر است! و در صورت تضییع یا تخریب! جایگاه باستانی باید پاسخگو باشد! خیلی ممنون! شما حتی اگر به کفشداری یک مکان زیارتی مثل حرم امام رضا در مشهد هم بروید، برای حفاظت از کفش های مردم تمهیدات سفت و سختتری اندیشیدهاند!
مطابق ماده ۶، کاوشگر محترم پس از کشف آثار باستانی که بهتر است در این دیدگاه به آن گنج بگوییم، فهرستی را به میراث فرهنگی اعلام میکند و کارشناسان بر آن قیمت میگذارند. حالا اینکه شاید کاوشگر محترم تصمیم گرفت آثار را در گونی بریزد و ببرد دبی بفروشد به کنار.
مواد ۱۲ تا ۱۴ اعلام میکنند پس از تعیین قیمت، اگر موزهها و میراث فرهنگی شی تاریخی را خریدند که هیچ، اگر نه پس از گذشت چند ماه تمام ایرانیان، خارجیان و اساساً هر شخصی که حاضر باشد پولی به حساب کاوشگر محترم بریزد، میتواند میراث فرهنگی و تاریخی ایران را به صورت قانونی صاحب شود و والسلام!
همهی ما از وضعیت اقتصادی میراث فرهنگی آگاهیم، سازمانی که حتی پول تعمیر و گسترش ساختمان فعلی موزه ایران باستان را ندارد، مشخص است که برای خرید این اشیا قدم پیش نخواهد گذاشت! پس میرسیم به بحث مشتریان پولدار خارجی. از همه دردناکتر این که در بخش مزایای طرح، نخستین مزیت آن، ارز آوری نوشته شده است! یعنی خود نمایندگان محترم هم میدانند که غالب این آثار قرار است از کلکسیونها و موزههای خارجی سر در بیاورند!
✍️ فاطمه کاملی، دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان دانشگاه تهران، ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
📌 لینک خبر: 👇👇👇
🔗https://www.google.com/amp/s/www.farsnews.ir/amp/14010217000336
اخیراً نمایندگان محترم مجلس طرحی را با عنوان جذاب «استفاده بهینه از اشیا باستانی و عتیقهجات» پیشنهاد کردهاند که در واقع همان «حفاری و فروش قانونی میراث فرهنگی» ست.
این طرح به تمامی دارندگان مدرک کارشناسی ارشد و دکتری رشتههای تاریخ و باستانشناسی و حتی تاریخ طب و تاریخ ادیان! که دورهی «کوتاه» میراث فرهنگی را بگذرانند و پول مجوز بدهند اجازه میدهد بیل و کلنگ برداشته و بدون هیچ نظارتی در هر نقطهای که خواستند (به جز اماکن تاریخی که به ثبت ملی رسیدهاند) اقدام به حفاری کنند!
اینکه مجلس محترم میخواهد به افرادی با مدرک تاریخ طب و تاریخ ادیان اجازه دهد با یک دورهی آموزشی به قول خودشان کوتاهمدت! (انگار که حفاری باستانشناختی در حد کارگاه گلدوزی و آشپزی ست) مجوز بدهد میراث باستانی کشور را بجویند به کنار!
ماده ۳ روشن میکند که نمایندگان محترم حتی فرق متخصصان رشته باستانشناسی و تاریخ را از هم تشخیص نداده و فکر میکنند فرد دارای کارشناسی ارشد یا دکتری تاریخ میتواند به صورت علمی و بدون آموزش طولانی مدت و یادگیری مبانی علم باستانشناسی و نظارت استادی کارکشته دست به حفاری بزند!
بنده به عنوان یک دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ در دانشگاه تهران که گرایشم هم تاریخ ایران باستان است باید اعلام کنم که دانشجویان تاریخ، حتی در گرایش ایران باستان، یک واحد هم دربارهی آموزش حفاری باستانشناختی و روشها و مراحل علمی آن نخوانده و نمیخوانند و هیچ تفاوتی با یک فرد عادی ندارند.
گذشته از آن، دارندگان مدرک دکتری باستانشناسی و اساساً هر فردی حتی با سالها سابقهی حفاری، چطور میتواند بدون نظارت قانونی مورد اعتماد قرار بگیرد؟ ماده ۵ اعلام میکند که حفظ امنیت ناحیهی حفاری به عهده فرد کاوشگر است! و در صورت تضییع یا تخریب! جایگاه باستانی باید پاسخگو باشد! خیلی ممنون! شما حتی اگر به کفشداری یک مکان زیارتی مثل حرم امام رضا در مشهد هم بروید، برای حفاظت از کفش های مردم تمهیدات سفت و سختتری اندیشیدهاند!
مطابق ماده ۶، کاوشگر محترم پس از کشف آثار باستانی که بهتر است در این دیدگاه به آن گنج بگوییم، فهرستی را به میراث فرهنگی اعلام میکند و کارشناسان بر آن قیمت میگذارند. حالا اینکه شاید کاوشگر محترم تصمیم گرفت آثار را در گونی بریزد و ببرد دبی بفروشد به کنار.
مواد ۱۲ تا ۱۴ اعلام میکنند پس از تعیین قیمت، اگر موزهها و میراث فرهنگی شی تاریخی را خریدند که هیچ، اگر نه پس از گذشت چند ماه تمام ایرانیان، خارجیان و اساساً هر شخصی که حاضر باشد پولی به حساب کاوشگر محترم بریزد، میتواند میراث فرهنگی و تاریخی ایران را به صورت قانونی صاحب شود و والسلام!
همهی ما از وضعیت اقتصادی میراث فرهنگی آگاهیم، سازمانی که حتی پول تعمیر و گسترش ساختمان فعلی موزه ایران باستان را ندارد، مشخص است که برای خرید این اشیا قدم پیش نخواهد گذاشت! پس میرسیم به بحث مشتریان پولدار خارجی. از همه دردناکتر این که در بخش مزایای طرح، نخستین مزیت آن، ارز آوری نوشته شده است! یعنی خود نمایندگان محترم هم میدانند که غالب این آثار قرار است از کلکسیونها و موزههای خارجی سر در بیاورند!
✍️ فاطمه کاملی، دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان دانشگاه تهران، ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
📌 لینک خبر: 👇👇👇
🔗https://www.google.com/amp/s/www.farsnews.ir/amp/14010217000336
فارس
متن طرح مجلس برای استفاده بهینه از اشیاء باستانی و گنجها
متن طرح مجلس برای استفاده بهینه از اشیاء باستانی و گنجها منتشر شد.
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و یکم اردیبهشتماه سالروز درگذشت دکتر محمدرضا باطنی، منتخب بیست و هفتمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
دکتر باطنی و زبان علمی فارسی
محمدرضا باطنی در ایجاد زبان علمی فارسی تأثیری قابل ملاحظه داشت. گفتمان زبانشناسی مدرن در ایران بدون آثاری که او نوشت نمیتوانست به صورتی که اکنون دیده میشود شکل گیرد. توجّه او به امکانات واژهسازی فارسی و تلاش برای برابرگذاری اصطلاحات زبانشناسی در رشد این علم در ایران نقش اساسی داشت. این نکته نیز مهم است که در این راه او همواره به امکانات طبیعی و درونی زبان توجه داشت و نه، مثلاً به باستانگرایی یا معادلگذاریهای غریب. او همواره معتقد بوده است که بدون فعالسازی نظام واژهسازی طبیعی فارسی امکان ایجاد زبان علمی و پیشرفت آن ممکن نیست. از همان نخستین مقالاتی که او نوشت و بهویژه کتابهایی که ترجمه کرد این سلامت و طبیعی بودن در عین سلاست و نیز صراحت مشهود است.
محمدرضا باطنی به این امر نیز توجّه داشت که علم فقط برای علما نیست و زبان علمی باید بتواند در خدمت توسعۀ علمی جامعه نیز باشد. به گمان او علم باید بتواند از محوطۀ دانشگاه فراتر رود. این توجّه و تعهد حاصل از آن موجب شد بکوشد مفاهیم تخصصی علمی را در قالبی همگانفهم بریزد و از این رهگذر نهتنها گروه وسیعتری از افراد جامعه را در یافتههای علمی شریک کند، بلکه زبان این ارتباط علمی عمومی را سادهتر و روشنتر کند. این یکی از قابلیتهای کممانند آثار اوست که هم اهل فن و هم غیرمتخصصان به سهم خود میتوانند از آنها بهرهمند شوند.
حسین سامعی
[دفترچۀ بیست و هفتمین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، اهداشده به دکتر محمدرضا باطنی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۳۵-۳۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
دکتر باطنی و زبان علمی فارسی
محمدرضا باطنی در ایجاد زبان علمی فارسی تأثیری قابل ملاحظه داشت. گفتمان زبانشناسی مدرن در ایران بدون آثاری که او نوشت نمیتوانست به صورتی که اکنون دیده میشود شکل گیرد. توجّه او به امکانات واژهسازی فارسی و تلاش برای برابرگذاری اصطلاحات زبانشناسی در رشد این علم در ایران نقش اساسی داشت. این نکته نیز مهم است که در این راه او همواره به امکانات طبیعی و درونی زبان توجه داشت و نه، مثلاً به باستانگرایی یا معادلگذاریهای غریب. او همواره معتقد بوده است که بدون فعالسازی نظام واژهسازی طبیعی فارسی امکان ایجاد زبان علمی و پیشرفت آن ممکن نیست. از همان نخستین مقالاتی که او نوشت و بهویژه کتابهایی که ترجمه کرد این سلامت و طبیعی بودن در عین سلاست و نیز صراحت مشهود است.
محمدرضا باطنی به این امر نیز توجّه داشت که علم فقط برای علما نیست و زبان علمی باید بتواند در خدمت توسعۀ علمی جامعه نیز باشد. به گمان او علم باید بتواند از محوطۀ دانشگاه فراتر رود. این توجّه و تعهد حاصل از آن موجب شد بکوشد مفاهیم تخصصی علمی را در قالبی همگانفهم بریزد و از این رهگذر نهتنها گروه وسیعتری از افراد جامعه را در یافتههای علمی شریک کند، بلکه زبان این ارتباط علمی عمومی را سادهتر و روشنتر کند. این یکی از قابلیتهای کممانند آثار اوست که هم اهل فن و هم غیرمتخصصان به سهم خود میتوانند از آنها بهرهمند شوند.
حسین سامعی
[دفترچۀ بیست و هفتمین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، اهداشده به دکتر محمدرضا باطنی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۳۵-۳۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
Forwarded from زبانشناسی همگانی
⚫️ قصه پر غصه استاد زبانشناس!
استاد محمدرضا باطنی سال ۱۳۶۰ در چهل و هفت سالگی، سنی که تازه یک استاد دانشگاه به بار مینشیند، تن به بازنشستگی اجباری داد. اگر بازنشسته نمیشد در همان دورانی که هر چند روز یک بار لیست بلند بالایی از استادان اخراجی در روزنامهها منتشر میشد، اخراجش میکردند. استاد از آن روزها میگوید: بعد که بر حسب تصادف فهرست اخراجیها را دیدم چون الفبایی بود نام خودم را اول لیست دیدم. در سرتاسر زندگیاش عضو هیچ گروه سیاسی نبوده، اما تاب تحمل ناروایی را نیز هرگز نداشته است. به اعضای ستاد انقلاب فرهنگی رک و راست گفته بود فرهنگ، انقلاب برنمیدارد، به فرض هم که بردارد به ستاد احتیاج ندارد، به ستاد هم که احتیاج داشته باشد آیا شما بهترین پنج نفری بودید که میبایست گزیده میشدید؟
روایت باطنی از روزهای انقلاب فرهنگی:
"بهار سال ۵۹ بود. دانشگاهها تعطیل شد، ولی ما به دانشکده سر میزدیم. یک روز خبر دادند که ستاد انقلاب فرهنگی از استادان دانشکده ادبیات خواسته است در دانشکده حقوق جمع شوند تا مطالبشان را برای آنها بگویند. پس از افتتاح جلسه، آقای سروش مفصل صحبت کرد. بعد هم یک نفر دیگر حرف زد. اینها به این نیت آمده بودند که وانمود کنند با استادان مشورت شدهاست و بعدها نگویند پشت درهای بسته تصمیم گرفتهاند. این بود که بلند شدم و گفتم "فرهنگ، انقلاب برنمیدارد..."
پس از ترک دانشگاه و بازنشستگی اجباری، خانهنشین شد؛ کلافه از بیکاری و دستخوش افسردگی شدید.
روایت استاد ار خانهنشینی:
"در آن روزها چنان حالم بد شده بود که دنبال کارهای بازنشستگیام هم نمیرفتم. آنقدر از دانشگاه زده شده بودم که حتا دلم نمیخواست بروم کتابهایم را از اتاقم در کتابخانه مرکزی بردارم. به همین جهت از دکتر حقشناس که اتاقش درست کنار اتاق من بود خواهش کردم این کار را بکند. دکتر حقشناس با کتابهایم از راه رسید. گریه نکردم اما با بغض تمام این شعر را خواندم:
"یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت"
بعد از آن بود که دچار افسردگی شدید شدم. تا این که یک روز تلفن زنگ زد و به کار دعوتش کردند؛ یک کارخانه گچ تحریر مدیرعامل میخواست. اگر چه او اهل کارهائی از این دست نبود اما چون دعوتکننده دکتر ضیایی، معاون پیشین دانشگاه تهران، بود پذیرفت. پنج شش ماهی از کار تازهاش نگذشته بود که سیل انقلاب آن کارخانه کوچک را هم بلعید؛ و پی آمد مصادره کارخانه، خانهنشینی دوباره بود. ناگزیر میبایست به جستجوی کار دیگری برمیآمد، اما برای یک استاد دانشگاه که سالها سروکارش با علم بوده، چه کاری درخور است: "یک شب با خودم فکر کردم که کار اصلی من در زندگی، کار علمی است. حالا اگر از زبانشناسی زده شدهام و نمیخواهم حتا فکرش را هم بکنم، پس بروم دنبال یک کار دیگر. آمدم نشستم به ترجمه کردن. اولینش همان کتاب "درآمدی بر فلسفه" بوخینسکی بود..." و بعد هم کتابهای دیگری چون "انسان به روایت زیستشناسی" که به اتفاق همسرش ترجمه کرد، "فیزیولوژی خواب"، "دانشنامهً مصور"، "ساخت و کار ذهن"، و... اما این کارها برای کی نان و آب داشت که برای دکتر باطنی داشته باشد.
پس از چندی همکاری با انتشارات فرهنگ معاصر را آغاز کرد و دست به کار فرهنگنویسی شد. بیش از سه دهه دست در این کار داشت. میگوید: "من از طریق دکتر حقشناس با مؤسسه فرهنگ معاصر آشنا شدم. ابتدا قرار شد برای فرهنگ معاصر یک فرهنگ انگلیسی_فارسی توریستی کوچک تهیه کنم". اما بعد ناشر پیشنهاد کرد که همان را کمی مفصلتر کند که به درد دبیرستان بخورد. چندی بعد باز ناشر از وی خواست آن را کاملتر کند و به صورت یک فرهنگ یک جلدی درآورد: "به این ترتیب، فرهنگنویسی آهستهآهسته در من رسوخ کرد و تمام توجهم را به خود جلب کرد".
ویراست اول فرهنگ یک جلدیِ انگلیسی_فارسی معاصر پس از هفت سال منتشر شد و جایزۀ اول کتاب سال را از آنِ خود کرد: "ولی من از شرکت در مراسم و گرفتن جایزهای که به کتاب تعلق میگرفت امتناع کردم".
آخرین دستاورد او و همکارانش "فرهنگ فعلهای گروهی" (phrasal verbs) است.
متولد ۱۳۱۳ اصفهان بود. اما سالها در تهران زندگی میکرد. در این شهر پر ازدحام با همسرش شهین (شاگرد سابقش که بیش از ۵۰ سال از ازدواجشان گذشته) در محلی آرام، در آپارتمانی نسبتا راحت اما بی ذرهای تجمل و جلال و جبروت، سکونت داشت. امروز سهشنبه ۲۱ اردیبهشت در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
از آثار او در حوزه زبانشناسی میتوان به «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی»، «مسائل زبانشناسی نوین»، «نگاهی تازه به دستور زبان»، «چهار گفتار درباره زبان»، «درباره زبان»، «زبان و تفکر»، «پیرامون زبان و زبانشناسی» و... اشاره کرد.
نقلقولها از کتاب:
با مهر: جشننامهٔ دکتر محمدرضا باطنی | انتشارات فرهنگ معاصر.
@tarighatfarsi
🇮🇷 @linguiran
استاد محمدرضا باطنی سال ۱۳۶۰ در چهل و هفت سالگی، سنی که تازه یک استاد دانشگاه به بار مینشیند، تن به بازنشستگی اجباری داد. اگر بازنشسته نمیشد در همان دورانی که هر چند روز یک بار لیست بلند بالایی از استادان اخراجی در روزنامهها منتشر میشد، اخراجش میکردند. استاد از آن روزها میگوید: بعد که بر حسب تصادف فهرست اخراجیها را دیدم چون الفبایی بود نام خودم را اول لیست دیدم. در سرتاسر زندگیاش عضو هیچ گروه سیاسی نبوده، اما تاب تحمل ناروایی را نیز هرگز نداشته است. به اعضای ستاد انقلاب فرهنگی رک و راست گفته بود فرهنگ، انقلاب برنمیدارد، به فرض هم که بردارد به ستاد احتیاج ندارد، به ستاد هم که احتیاج داشته باشد آیا شما بهترین پنج نفری بودید که میبایست گزیده میشدید؟
روایت باطنی از روزهای انقلاب فرهنگی:
"بهار سال ۵۹ بود. دانشگاهها تعطیل شد، ولی ما به دانشکده سر میزدیم. یک روز خبر دادند که ستاد انقلاب فرهنگی از استادان دانشکده ادبیات خواسته است در دانشکده حقوق جمع شوند تا مطالبشان را برای آنها بگویند. پس از افتتاح جلسه، آقای سروش مفصل صحبت کرد. بعد هم یک نفر دیگر حرف زد. اینها به این نیت آمده بودند که وانمود کنند با استادان مشورت شدهاست و بعدها نگویند پشت درهای بسته تصمیم گرفتهاند. این بود که بلند شدم و گفتم "فرهنگ، انقلاب برنمیدارد..."
پس از ترک دانشگاه و بازنشستگی اجباری، خانهنشین شد؛ کلافه از بیکاری و دستخوش افسردگی شدید.
روایت استاد ار خانهنشینی:
"در آن روزها چنان حالم بد شده بود که دنبال کارهای بازنشستگیام هم نمیرفتم. آنقدر از دانشگاه زده شده بودم که حتا دلم نمیخواست بروم کتابهایم را از اتاقم در کتابخانه مرکزی بردارم. به همین جهت از دکتر حقشناس که اتاقش درست کنار اتاق من بود خواهش کردم این کار را بکند. دکتر حقشناس با کتابهایم از راه رسید. گریه نکردم اما با بغض تمام این شعر را خواندم:
"یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت"
بعد از آن بود که دچار افسردگی شدید شدم. تا این که یک روز تلفن زنگ زد و به کار دعوتش کردند؛ یک کارخانه گچ تحریر مدیرعامل میخواست. اگر چه او اهل کارهائی از این دست نبود اما چون دعوتکننده دکتر ضیایی، معاون پیشین دانشگاه تهران، بود پذیرفت. پنج شش ماهی از کار تازهاش نگذشته بود که سیل انقلاب آن کارخانه کوچک را هم بلعید؛ و پی آمد مصادره کارخانه، خانهنشینی دوباره بود. ناگزیر میبایست به جستجوی کار دیگری برمیآمد، اما برای یک استاد دانشگاه که سالها سروکارش با علم بوده، چه کاری درخور است: "یک شب با خودم فکر کردم که کار اصلی من در زندگی، کار علمی است. حالا اگر از زبانشناسی زده شدهام و نمیخواهم حتا فکرش را هم بکنم، پس بروم دنبال یک کار دیگر. آمدم نشستم به ترجمه کردن. اولینش همان کتاب "درآمدی بر فلسفه" بوخینسکی بود..." و بعد هم کتابهای دیگری چون "انسان به روایت زیستشناسی" که به اتفاق همسرش ترجمه کرد، "فیزیولوژی خواب"، "دانشنامهً مصور"، "ساخت و کار ذهن"، و... اما این کارها برای کی نان و آب داشت که برای دکتر باطنی داشته باشد.
پس از چندی همکاری با انتشارات فرهنگ معاصر را آغاز کرد و دست به کار فرهنگنویسی شد. بیش از سه دهه دست در این کار داشت. میگوید: "من از طریق دکتر حقشناس با مؤسسه فرهنگ معاصر آشنا شدم. ابتدا قرار شد برای فرهنگ معاصر یک فرهنگ انگلیسی_فارسی توریستی کوچک تهیه کنم". اما بعد ناشر پیشنهاد کرد که همان را کمی مفصلتر کند که به درد دبیرستان بخورد. چندی بعد باز ناشر از وی خواست آن را کاملتر کند و به صورت یک فرهنگ یک جلدی درآورد: "به این ترتیب، فرهنگنویسی آهستهآهسته در من رسوخ کرد و تمام توجهم را به خود جلب کرد".
ویراست اول فرهنگ یک جلدیِ انگلیسی_فارسی معاصر پس از هفت سال منتشر شد و جایزۀ اول کتاب سال را از آنِ خود کرد: "ولی من از شرکت در مراسم و گرفتن جایزهای که به کتاب تعلق میگرفت امتناع کردم".
آخرین دستاورد او و همکارانش "فرهنگ فعلهای گروهی" (phrasal verbs) است.
متولد ۱۳۱۳ اصفهان بود. اما سالها در تهران زندگی میکرد. در این شهر پر ازدحام با همسرش شهین (شاگرد سابقش که بیش از ۵۰ سال از ازدواجشان گذشته) در محلی آرام، در آپارتمانی نسبتا راحت اما بی ذرهای تجمل و جلال و جبروت، سکونت داشت. امروز سهشنبه ۲۱ اردیبهشت در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
از آثار او در حوزه زبانشناسی میتوان به «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی»، «مسائل زبانشناسی نوین»، «نگاهی تازه به دستور زبان»، «چهار گفتار درباره زبان»، «درباره زبان»، «زبان و تفکر»، «پیرامون زبان و زبانشناسی» و... اشاره کرد.
نقلقولها از کتاب:
با مهر: جشننامهٔ دکتر محمدرضا باطنی | انتشارات فرهنگ معاصر.
@tarighatfarsi
🇮🇷 @linguiran
Forwarded from Dehkhoda | دهخدا
Forwarded from Dehkhoda | دهخدا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جایزهٔ علی اکبر دهخدا از زبان دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، دکتر ژاله آموزگار، دکتر حسن انوری، دکتر محمود بیجنخان و اکرم سلطانی. جمعه بیست سوم اردیبهشت، ساعت شانزده، تالار دکتر افشار مؤسسه لغتنامهٔ دهخدا، پخش زنده از صفحه اینستاگرام مؤسسه دهخدا (dehkhodaicps@) و شبکه دانشگاه تهران (tv.ut.ac.ir/live)
@dehkhodaicps
@dehkhodaicps
Forwarded from اتچ بات
🔸به فراخور ۲۴ اردیبهشت، سالروز درگذشت زنده یاد: #حبیب_یغمایی
"و۱۲۸۰، ف ۱۳۶۳، خوربیابانک"
🔹ماده تاریخ کتابخانه ملی
"نامه هایی که در اداره انطباعات به امضای وزیر نوشته میشد به دستور حکمت☆، با انشاء من بود. به یادم میاید وقتی بنای کتابخانه ملی پایان گرفت حکمت دستور داد نامه ای به استادان و شعرا بنویسم که تاریخ بنای کتابخانه را در سه بیت و به نام رضاشاه بسازند و کتابخانه را به نام (فردوسی) بخوانند.
من هم به تفنن گفتار بزرگمهر را در زمان انوشیروان مطالعه کردم که بیتی در تاریخ بیابم. اتفاقاً در وهله نخست این مصراع به حساب جمل به سال هجری قمری مطابق افتاد.
آن را نوشتم و صبحگاهان که خدمت وزیر رفتم بعد از امضای نامه های شعرا، قطعه خودرا هم ارائه دادم.
وزیر بعد از مطالعه ان نامه هارا دراند و فرمود همین قطعه خیلی خوب است.
🔸آن ابیات به خط زیبای امیرالکتاب
(که درباره او سخن خواهم راند) بر سردر کتابخانه برکاشی نوشته شد، و بیت تاریخ این است:
زفردوسی آموز تاریخ آن
میاسای از آموختن یک زمان "
___
☆زنده یاد علی اصغر حکمت:
"حدود پنج سال وزارت معارف را داشت وچون شخص باذوق و مستعد و موقع شناس بود وزارت معارف را از حال مردگی و فرسودگی بیرون اورد و رونقی بخشید که تا آنروز نداشت"
مأخذ: خاطرات حبیب یغمایی، به کوشش:
ایرج افشار،تهران ،انتشارات طلایه،۱۳۷۲
#خور_و_بیابانک_کتاب_شناسی
#یادبود_بزرگان_مشاهیر
#حبیب_یغمایی
#ایرج_افشار
@ESHTADAN
@HATEFTA
"و۱۲۸۰، ف ۱۳۶۳، خوربیابانک"
🔹ماده تاریخ کتابخانه ملی
"نامه هایی که در اداره انطباعات به امضای وزیر نوشته میشد به دستور حکمت☆، با انشاء من بود. به یادم میاید وقتی بنای کتابخانه ملی پایان گرفت حکمت دستور داد نامه ای به استادان و شعرا بنویسم که تاریخ بنای کتابخانه را در سه بیت و به نام رضاشاه بسازند و کتابخانه را به نام (فردوسی) بخوانند.
من هم به تفنن گفتار بزرگمهر را در زمان انوشیروان مطالعه کردم که بیتی در تاریخ بیابم. اتفاقاً در وهله نخست این مصراع به حساب جمل به سال هجری قمری مطابق افتاد.
آن را نوشتم و صبحگاهان که خدمت وزیر رفتم بعد از امضای نامه های شعرا، قطعه خودرا هم ارائه دادم.
وزیر بعد از مطالعه ان نامه هارا دراند و فرمود همین قطعه خیلی خوب است.
🔸آن ابیات به خط زیبای امیرالکتاب
(که درباره او سخن خواهم راند) بر سردر کتابخانه برکاشی نوشته شد، و بیت تاریخ این است:
زفردوسی آموز تاریخ آن
میاسای از آموختن یک زمان "
___
☆زنده یاد علی اصغر حکمت:
"حدود پنج سال وزارت معارف را داشت وچون شخص باذوق و مستعد و موقع شناس بود وزارت معارف را از حال مردگی و فرسودگی بیرون اورد و رونقی بخشید که تا آنروز نداشت"
مأخذ: خاطرات حبیب یغمایی، به کوشش:
ایرج افشار،تهران ،انتشارات طلایه،۱۳۷۲
#خور_و_بیابانک_کتاب_شناسی
#یادبود_بزرگان_مشاهیر
#حبیب_یغمایی
#ایرج_افشار
@ESHTADAN
@HATEFTA
Telegram
attach 📎
یادداشت های شاهنامه: چراغ راهنمایی به هزارتوهای حماسه ی ایران
دکتر جلیل دوستخواه
شاهنامه ی فردوسی، گنج شایگان حماسه ی ملّی ی ایران و بزرگترین نمایشگاه فرهنگ ایرانی، به گفته ی درست ِ استاد دکتر جلال خالقی مطلق، ویراستار ِ بهترین و رساترین چاپ ِ تاکنون نشریافته ی آن، متنی است "دشوار ِ آسانْ نما". این سخن ِاستاد خالقی، برآیند ِ آزمون ِ دشوار ِ چند ده ساله ی ایشان در کار ِ ویرایش ِ این اثر ِ گرانْ سنگ است و هرکس که سر و کاری جدّی با این متن داشته باشد، درستی ی آن را گواهی می کند.
بخش یکم ِ این یادداشتها (ویژه ی دفترهای یکم و دوم متن) پیش از این در دو دفتر نشریافته بود و اکنون بخش دوم (ویژه ی دفترهای سوم تا پنجم متن) در دسترس دوستداران شاهنامه قرارگرفته است. درباره ی این یادداشتهای کلیدی و بسیار ارجمند، می توان و باید به گستردگی سخن گفت و جزء به جزء آنها را در کارگاه نقد بازشکافت و عیارسنجید. این کاری است بایسته که همانا زمان و مجالی فراخ می خواهد. امّا اکنون، بانوی فرهیخته و پژوهنده ی ایران شناس نوشین شاهرخی،نخستین گام را در این راه برداشته و به بررسی و تحلیل بخش اخیر یادداشت ها پرداخته است. آنچه در پی می آورم، متن بررسی ی اوست که می تواند برای جویندگان کلیدهای گنجینه ی بزرگ شاهنامه، آگاهی دهنده و نویدبخش باشد. این بررسی را با سپاس از نگارنده، به گُفتاوَرد از تارنمای خبری ی ِ اخبار ِ روز بدین صفحه می آورم.
معرّفی ی ِ کتاب: بخش دوم یادداشتهای شاهنامه
اثر جلال خالقی مطلق
نوشین شاهرخی
بخش یکم یادداشتهای شاهنامه در سال 1380 منتشر شد که گزارش بیتهای دفترهای یکم و دوم شاهنامه را دربرداشت. بخش دوم به دفترهای سوم، چهارم و پنجم میپردازد. (شش دفتر از هشت دفتر شاهنامه تاکنون به چاپ رسیدهاند و دو دفتر دیگر نیز به همراه یادداشتهای دفتر هشتم بزودی منتشر خواهند شد). این یادداشتها نه تنها به توضیح برخی واژگان و بیتهای دشوار شاهنامه میپردازد، بلکه حاوی بررسیهای ارزنده از داستانهای شاهنامه است. دکتر جلال خالقی مطلق حدود چهل سال زندگی خود را صرف پیرایش شاهنامه نمودهاند و این یادداشتها بازتاب دانش گسترده و آگاهی ایشان از این حماسهی بزرگ ملّی است.
این یادداشتها سرشار از آگاهیهای گونهگون میباشد. اهمیت موضوع درگیری در سراسر شاهنامه، مفاهیم اسطورهای چون فرّه و مشروعیت (پادشاهی و یا نیز پهلوانی)، رابطهی پسر با پدر و نیا، آیین خسروان، اساطیر و تاریخ، آیینهای ایران کهن، تعبیر اسطورهها و آیینهای پیش و پس از دین زرتشتی، ادبیات و توضیح ریشهی واژگان، صنایع قصیدهسرایی و نیز نگاه فردوسی در زمینههای گوناگون، از جمله به زن، مورد کنکاش قرار گرفته و با رمزگشایی زبان در زمان شاعر، خواننده با نگاهی نو به پیشباز این اثر ارزنده میرود.
در این یادداشتها نهتنها روایت فردوسی با روایت مورخان پیش از فردوسی مقایسه گشته، بلکه در پایان برخی از داستانها نقدی فشرده و کوتاه نیز ارائه شده است. از یکسو درگیریهایی که هستهی اصلی داستانهای شاهنامه را تشکیل میدهند (نهتنها تضادهای اسطورهای چون نیک و بد، بلکه درگیریهای عقیدتی که در این دو قطب نیک و بد نمیگنجند، همچون "داستان رستم و اسفندیار" و یا "فرود")، با نگاهی تیزبین و شفاف و نیز نو مورد بررسی قرار گرفتهاند و از سوی دیگر زبان شاعر در بیان این درگیریها و ارتباط آنان با طبیعت با دیگر شاعران سنجیده شده است. در اینجا نمونهای از تفسیر سخن فردوسی و مقایسهی آن با سخن نظامی میآید که نشان از دمیدن روح در طبیعت دارد.
"… ولی توصیف شب در خطبۀ داستان "بیژن و منیژه" یک توصیف ذهنی است. در اینجا سراینده به میان دو مرحلۀ بالا، یعنی عکس گرفتن از طبیعت و نقاشی کردن آن عکس، یک مرحلۀ دیگر نیز افزوده است و آن این که عکسها نخست در تاریکخانۀ خیال تغییر ماهیت دادهاند و سپس نقاشی شدهاند. البته در توصیفهای طبیعت درشاهنامه، جاندادن به عناصر طبیعت و مردمسازی آنها نمونههای بسیار دارد. ولی در این جا نه مردمسازی، بلکه دیوسازی، و یا اگر در چارچوب بزرگتری بررسی کنیم، اسطورهسازی از طبیعت انجام گرفته است. خواننده هنگام خواندن توصیف شب در این خطبه، نهتنها به تفاوت آشکار سبک فردوسی با توصیفهای دیگر او از طبیعت پی میبرد، بلکه از سوی دیگر شباهتی که در اینجا میان سبک فردوسی و سبکنظامی است نظر او را جلب میکند. در واقع نظامی که برخلاف فردوسی، بیشتر به توصیفهای ذهنی و تزئینی از طبیعت میپردازد و اصولاً میتوان گفت که در شعر فارسی چنین توصیفهایی ویژۀ نظامی در هنر نگارهپردازی است، از سخن فردوسی در این خطبه تأثیر پذیرفته است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2210-yaddasht-shahnameh-cheragh.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
دکتر جلیل دوستخواه
شاهنامه ی فردوسی، گنج شایگان حماسه ی ملّی ی ایران و بزرگترین نمایشگاه فرهنگ ایرانی، به گفته ی درست ِ استاد دکتر جلال خالقی مطلق، ویراستار ِ بهترین و رساترین چاپ ِ تاکنون نشریافته ی آن، متنی است "دشوار ِ آسانْ نما". این سخن ِاستاد خالقی، برآیند ِ آزمون ِ دشوار ِ چند ده ساله ی ایشان در کار ِ ویرایش ِ این اثر ِ گرانْ سنگ است و هرکس که سر و کاری جدّی با این متن داشته باشد، درستی ی آن را گواهی می کند.
بخش یکم ِ این یادداشتها (ویژه ی دفترهای یکم و دوم متن) پیش از این در دو دفتر نشریافته بود و اکنون بخش دوم (ویژه ی دفترهای سوم تا پنجم متن) در دسترس دوستداران شاهنامه قرارگرفته است. درباره ی این یادداشتهای کلیدی و بسیار ارجمند، می توان و باید به گستردگی سخن گفت و جزء به جزء آنها را در کارگاه نقد بازشکافت و عیارسنجید. این کاری است بایسته که همانا زمان و مجالی فراخ می خواهد. امّا اکنون، بانوی فرهیخته و پژوهنده ی ایران شناس نوشین شاهرخی،نخستین گام را در این راه برداشته و به بررسی و تحلیل بخش اخیر یادداشت ها پرداخته است. آنچه در پی می آورم، متن بررسی ی اوست که می تواند برای جویندگان کلیدهای گنجینه ی بزرگ شاهنامه، آگاهی دهنده و نویدبخش باشد. این بررسی را با سپاس از نگارنده، به گُفتاوَرد از تارنمای خبری ی ِ اخبار ِ روز بدین صفحه می آورم.
معرّفی ی ِ کتاب: بخش دوم یادداشتهای شاهنامه
اثر جلال خالقی مطلق
نوشین شاهرخی
بخش یکم یادداشتهای شاهنامه در سال 1380 منتشر شد که گزارش بیتهای دفترهای یکم و دوم شاهنامه را دربرداشت. بخش دوم به دفترهای سوم، چهارم و پنجم میپردازد. (شش دفتر از هشت دفتر شاهنامه تاکنون به چاپ رسیدهاند و دو دفتر دیگر نیز به همراه یادداشتهای دفتر هشتم بزودی منتشر خواهند شد). این یادداشتها نه تنها به توضیح برخی واژگان و بیتهای دشوار شاهنامه میپردازد، بلکه حاوی بررسیهای ارزنده از داستانهای شاهنامه است. دکتر جلال خالقی مطلق حدود چهل سال زندگی خود را صرف پیرایش شاهنامه نمودهاند و این یادداشتها بازتاب دانش گسترده و آگاهی ایشان از این حماسهی بزرگ ملّی است.
این یادداشتها سرشار از آگاهیهای گونهگون میباشد. اهمیت موضوع درگیری در سراسر شاهنامه، مفاهیم اسطورهای چون فرّه و مشروعیت (پادشاهی و یا نیز پهلوانی)، رابطهی پسر با پدر و نیا، آیین خسروان، اساطیر و تاریخ، آیینهای ایران کهن، تعبیر اسطورهها و آیینهای پیش و پس از دین زرتشتی، ادبیات و توضیح ریشهی واژگان، صنایع قصیدهسرایی و نیز نگاه فردوسی در زمینههای گوناگون، از جمله به زن، مورد کنکاش قرار گرفته و با رمزگشایی زبان در زمان شاعر، خواننده با نگاهی نو به پیشباز این اثر ارزنده میرود.
در این یادداشتها نهتنها روایت فردوسی با روایت مورخان پیش از فردوسی مقایسه گشته، بلکه در پایان برخی از داستانها نقدی فشرده و کوتاه نیز ارائه شده است. از یکسو درگیریهایی که هستهی اصلی داستانهای شاهنامه را تشکیل میدهند (نهتنها تضادهای اسطورهای چون نیک و بد، بلکه درگیریهای عقیدتی که در این دو قطب نیک و بد نمیگنجند، همچون "داستان رستم و اسفندیار" و یا "فرود")، با نگاهی تیزبین و شفاف و نیز نو مورد بررسی قرار گرفتهاند و از سوی دیگر زبان شاعر در بیان این درگیریها و ارتباط آنان با طبیعت با دیگر شاعران سنجیده شده است. در اینجا نمونهای از تفسیر سخن فردوسی و مقایسهی آن با سخن نظامی میآید که نشان از دمیدن روح در طبیعت دارد.
"… ولی توصیف شب در خطبۀ داستان "بیژن و منیژه" یک توصیف ذهنی است. در اینجا سراینده به میان دو مرحلۀ بالا، یعنی عکس گرفتن از طبیعت و نقاشی کردن آن عکس، یک مرحلۀ دیگر نیز افزوده است و آن این که عکسها نخست در تاریکخانۀ خیال تغییر ماهیت دادهاند و سپس نقاشی شدهاند. البته در توصیفهای طبیعت درشاهنامه، جاندادن به عناصر طبیعت و مردمسازی آنها نمونههای بسیار دارد. ولی در این جا نه مردمسازی، بلکه دیوسازی، و یا اگر در چارچوب بزرگتری بررسی کنیم، اسطورهسازی از طبیعت انجام گرفته است. خواننده هنگام خواندن توصیف شب در این خطبه، نهتنها به تفاوت آشکار سبک فردوسی با توصیفهای دیگر او از طبیعت پی میبرد، بلکه از سوی دیگر شباهتی که در اینجا میان سبک فردوسی و سبکنظامی است نظر او را جلب میکند. در واقع نظامی که برخلاف فردوسی، بیشتر به توصیفهای ذهنی و تزئینی از طبیعت میپردازد و اصولاً میتوان گفت که در شعر فارسی چنین توصیفهایی ویژۀ نظامی در هنر نگارهپردازی است، از سخن فردوسی در این خطبه تأثیر پذیرفته است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2210-yaddasht-shahnameh-cheragh.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
www.iranboom.ir
یادداشت های شاهنامه: چراغ راهنمایی به هزارتوهای حماسه ی ایران
کزازی: پرداختن به «شاهنامه» کاری خُرد و خام نیست
میرجلالالدین کزازی، پژوهشگر و استاد دانشگاه با اشاره به این موضوع که پرداختن به «شاهنامه» کاری خرد و خام نیست تاکید کرد: هر کاری در زمینه معرفی این شاهکار ادبی، باید بهگونهای سرشت و چگونگی آنرا به نمایش بگذارد.
استاد کزازی گفت: هر کار فرهنگی و هنری که در پیوند با «شاهنامه» انجام میشود، باید بهگونهای باشد، تا سرشت و چگونگی این شاهکار بیمانند را به نمایش بگذارد.
وی با تاکید بر این مساله که پرداختن به «شاهنامه» کاری خرد و خام نیست، اشارهای به هر یک از شیوههای ارایه «شاهنامه» در زمان حاضر داشت و توضیح داد: اگر داستانهای «شاهنامه» هر یک به صورت مستقل به چاپ برسند، اما این کار بهگونهای باشد که انگیزه خواندن این نامه نامی را در خواننده آن داستان بر انگیزد، کار بسیار پسندیدهاي است.
این شاهنامهپژوه افزود: همچنین اگر نویسندهای داستانی از «شاهنامه» را به زبانی ساده برای کودکان یا نوجوانان بازنویسد، آرمان او و انگیزه او باید آن باشد، که نوجوان یا کودک برانگیخته شود و «شاهنامه» را در روزگاری که میتواند، در متن بنیادین آن بخواند.
وی در ادامه توضیح داد: اگر هم داستانی از «شاهنامه» را به شیوه پویانمایی زندگی دوباره میبخشید، همچنان باید آنچه آفریدهاید بدانسان رویی و سویی از «شاهنامه» را بر بیننده آشکار بدارد که او را به آشنایی بیشتر و گستردهتر با «شاهنامه» برانگیزد.
کزازی یادآور شد: همچنین اگر فردی بخواهد داستانی از «شاهنامه» را بر پرده ببرد و با نگارههای جنبان آنرا به بینندگان بشناساند، این نگارههای جنبان یا این فیلم باید بتواند نمودی و نشانی از شکوه و شگرفی «شاهنامه» را بر بیننده آشکار بگرداند.
وی تاکید کرد: اگر چنین نباشد این تلاشها نه تنها سودمند نیست، بلکه زیانبار هم هست؛ چراکه شناختی نادرست، بیاندام و حتی میتوانم بگویم وارونه از «شاهنامه» به خوانندگان و بینندگان ارایه میکند.
این استاد دانشگاه در پایان یادآور شد: برای مثال پیشتر هم چند مجموعه بر پایه داستانهای «شاهنامه» به شیوه پویانمایی یا در پیکره نگارههای جنبان ساخته و پخش شده است که به هیچ روی شایسته شاهکاری بزرگ، شگرف و بیمانند همچون «شاهنامه» نیست.
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/4973-pardakhtan-be-shahname.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
میرجلالالدین کزازی، پژوهشگر و استاد دانشگاه با اشاره به این موضوع که پرداختن به «شاهنامه» کاری خرد و خام نیست تاکید کرد: هر کاری در زمینه معرفی این شاهکار ادبی، باید بهگونهای سرشت و چگونگی آنرا به نمایش بگذارد.
استاد کزازی گفت: هر کار فرهنگی و هنری که در پیوند با «شاهنامه» انجام میشود، باید بهگونهای باشد، تا سرشت و چگونگی این شاهکار بیمانند را به نمایش بگذارد.
وی با تاکید بر این مساله که پرداختن به «شاهنامه» کاری خرد و خام نیست، اشارهای به هر یک از شیوههای ارایه «شاهنامه» در زمان حاضر داشت و توضیح داد: اگر داستانهای «شاهنامه» هر یک به صورت مستقل به چاپ برسند، اما این کار بهگونهای باشد که انگیزه خواندن این نامه نامی را در خواننده آن داستان بر انگیزد، کار بسیار پسندیدهاي است.
این شاهنامهپژوه افزود: همچنین اگر نویسندهای داستانی از «شاهنامه» را به زبانی ساده برای کودکان یا نوجوانان بازنویسد، آرمان او و انگیزه او باید آن باشد، که نوجوان یا کودک برانگیخته شود و «شاهنامه» را در روزگاری که میتواند، در متن بنیادین آن بخواند.
وی در ادامه توضیح داد: اگر هم داستانی از «شاهنامه» را به شیوه پویانمایی زندگی دوباره میبخشید، همچنان باید آنچه آفریدهاید بدانسان رویی و سویی از «شاهنامه» را بر بیننده آشکار بدارد که او را به آشنایی بیشتر و گستردهتر با «شاهنامه» برانگیزد.
کزازی یادآور شد: همچنین اگر فردی بخواهد داستانی از «شاهنامه» را بر پرده ببرد و با نگارههای جنبان آنرا به بینندگان بشناساند، این نگارههای جنبان یا این فیلم باید بتواند نمودی و نشانی از شکوه و شگرفی «شاهنامه» را بر بیننده آشکار بگرداند.
وی تاکید کرد: اگر چنین نباشد این تلاشها نه تنها سودمند نیست، بلکه زیانبار هم هست؛ چراکه شناختی نادرست، بیاندام و حتی میتوانم بگویم وارونه از «شاهنامه» به خوانندگان و بینندگان ارایه میکند.
این استاد دانشگاه در پایان یادآور شد: برای مثال پیشتر هم چند مجموعه بر پایه داستانهای «شاهنامه» به شیوه پویانمایی یا در پیکره نگارههای جنبان ساخته و پخش شده است که به هیچ روی شایسته شاهکاری بزرگ، شگرف و بیمانند همچون «شاهنامه» نیست.
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/4973-pardakhtan-be-shahname.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
www.iranboom.ir
کزازی: پرداختن به «شاهنامه» کاری خُرد و خام نیست
Forwarded from اتچ بات
#بزرگداشت_فردوسی
#اصغر_دادبه :
فردوسی پیامبر سخن است و کلامش تا امروز جریان و حضور مستقیم و غیرمستقیم دارد. اگر کسی به بزرگی فردوسی زبان گویای یک ملت نباشد نمیتواند ماندگار شود. در سده چهارم هجری که دوره شکوه فرهنگی دوران اسلامی بوده هویت خود را بازسازی کردیم و نقش مهم فردوسی اینجا آشکار شد، چراکه با به میدان آمدن فردوسی این هویت شکل گرفت.
فردوسی انگشت روی مهمترین مسئله یعنی هویت ملی گذاشت، تمام مبانی حکمت را در شاهنامه او میبینیم. لفظ ایران بیش از دو هزار بار در شاهنامه به کار رفته، فردوسی زبان ملت و خود ملی و من جمعی یا همان جوهره ملیت را در کار خود تشخص داده و تعیین کرده است.
فردوسی پیامبر سخن است و کلامش تا امروز جریان و حضور مستقیم و غیرمستقیم دارد، در بیشتر آبادیهای ایران هم اکنون شاهنامه خوانی رواج دارد و برخی بیلطفیها و بیمزگیها نیز نتوانسته هیچ خللی به آن وارد کند.
#بزرگداشت_فردوسی
#ژاله_آموزگار: فردوسی با هر نوزادی در ایران زاده می شود
🔸زادگاه و تاریخ تولد فردوسی اهمیتی ندارد ، زیرا همه جای ایران سرای اوست . او با هر نوزادی در ایران زاده می شود اما مرگ فرهنگی ندارد .
🔸 من فردوسی را تنها پیکرتراشی نمیبینم که پتکی بر سنگی بکوبد تا پیکری بی جان بسازد. او برای من آرشی است که همۀ هستی، عمر و جان و روانش را در این اثر نهاد و هم چون آرش که خود تیر شد تا گسترۀ ایران گستردهتر شود، فردوسی نیز خود شاهنامه شد تا فرهنگ ایرانی زنده بماند.
🔸او پیر شد. پیمانشکنی از فرمانروایان دید، مرگ غریبانهای به سراغش آمد اما موفق شد سایهبانی بسازد که نام و فرهنگ ایران، در سایۀ آن، از گزند زمان، در امان بماند .
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
🔸انوری ابیوردی
آفرین بر روان فردوسی
آن همایون نژاد فرخنده
او نه استاد بود و ما شاگرد
او خداوند* بود و ما بنده
@iranboom_ir
@ESHTADAN
#اصغر_دادبه :
فردوسی پیامبر سخن است و کلامش تا امروز جریان و حضور مستقیم و غیرمستقیم دارد. اگر کسی به بزرگی فردوسی زبان گویای یک ملت نباشد نمیتواند ماندگار شود. در سده چهارم هجری که دوره شکوه فرهنگی دوران اسلامی بوده هویت خود را بازسازی کردیم و نقش مهم فردوسی اینجا آشکار شد، چراکه با به میدان آمدن فردوسی این هویت شکل گرفت.
فردوسی انگشت روی مهمترین مسئله یعنی هویت ملی گذاشت، تمام مبانی حکمت را در شاهنامه او میبینیم. لفظ ایران بیش از دو هزار بار در شاهنامه به کار رفته، فردوسی زبان ملت و خود ملی و من جمعی یا همان جوهره ملیت را در کار خود تشخص داده و تعیین کرده است.
فردوسی پیامبر سخن است و کلامش تا امروز جریان و حضور مستقیم و غیرمستقیم دارد، در بیشتر آبادیهای ایران هم اکنون شاهنامه خوانی رواج دارد و برخی بیلطفیها و بیمزگیها نیز نتوانسته هیچ خللی به آن وارد کند.
#بزرگداشت_فردوسی
#ژاله_آموزگار: فردوسی با هر نوزادی در ایران زاده می شود
🔸زادگاه و تاریخ تولد فردوسی اهمیتی ندارد ، زیرا همه جای ایران سرای اوست . او با هر نوزادی در ایران زاده می شود اما مرگ فرهنگی ندارد .
🔸 من فردوسی را تنها پیکرتراشی نمیبینم که پتکی بر سنگی بکوبد تا پیکری بی جان بسازد. او برای من آرشی است که همۀ هستی، عمر و جان و روانش را در این اثر نهاد و هم چون آرش که خود تیر شد تا گسترۀ ایران گستردهتر شود، فردوسی نیز خود شاهنامه شد تا فرهنگ ایرانی زنده بماند.
🔸او پیر شد. پیمانشکنی از فرمانروایان دید، مرگ غریبانهای به سراغش آمد اما موفق شد سایهبانی بسازد که نام و فرهنگ ایران، در سایۀ آن، از گزند زمان، در امان بماند .
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
🔸انوری ابیوردی
آفرین بر روان فردوسی
آن همایون نژاد فرخنده
او نه استاد بود و ما شاگرد
او خداوند* بود و ما بنده
@iranboom_ir
@ESHTADAN
Telegram
attach 📎
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
ای دل طریق رندی از مُحتسب بیاموز
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
▪️محتسب در اینجا دقیقاً امیر مبارزالدين است. وقتی در جامعهای فساد حاکم شد و ریا و زرق حاکمیت پیدا کرد آنوقت است که حاکمان و عمله و اكرهٔ حکّام برای رواج هرچه بیشتر این فساد تمام توش و توان خود را به کار میگیرند و دستگاههای تبلیغاتی خود را به کار میاندازند و با استفاده از این دستگاهها هر امر نامشروع را مشروع جلوه میدهند. اگر هم در این کار موفق نشدند به هر چیزی از موضع ضدش حمله میکنند. آن چیزی را که مردم آگاهانه یا ناآگاهانه بدان دلبستگی دارند و حكامِ فاسد جرأت نمیکنند منکر ارزشش گردند بدین لحاظ و به مناسبت ترس از افکار عمومی، از موضع ضدش بدان حمله میکنند.
همین امیر مبارزالدین خودش در مرکز مبارزه با خمر میایستاد در حالی که بهترین بهرهمندشونده از همان چیزی بود که در ظاهر سر مبارزهٔ با آن را داشت. چون از موضع مخالف صحبت میکرد خیلی راحت میتوانست هدف خود را تعقیب کند.
اینجاست که مسألهٔ تحمیق تودهها مطرح میشود و زمامداران با استفاده از همین جریان به کثیفترین و رذیلانهترین هدفهای خود دسترسی مییابند و تودههای محروم هم تصوّر میکنند که تمامی اعمالی که انجام میگیرد – چون از موضع دین و مذهب میباشد – تمامماً به نفع آنهاست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
[درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ]
جلد سوم، صفحهٔ ۱۵۵
مُحتَسِب:
نهیکننده از چیزهایی که در شرع ممنوع باشد [غیاث].
مأمور حکومتی شهر که کار او بررسی مقادیر و اندازهها و نظارت در اجرای احکام دین و بازدارنده از منهیات و اعمال نامشروع و آزمایش صحت و پاکی مأکولات و زرع بود.
و چون پیر شوند محتسب گردند و ایشان را محتسب معروفگر خوانند.[حدود العالم].
هیچکس را زَهره نبود که شراب آشکارا خورد که چاووشان و محتسبان گماشته بودند.
[تاریخ بیهقی، ص ۵۴۳]
قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را
محتسب گر میخورد معذور دارد مست را
[سعدی]
#حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
ای دل طریق رندی از مُحتسب بیاموز
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
▪️محتسب در اینجا دقیقاً امیر مبارزالدين است. وقتی در جامعهای فساد حاکم شد و ریا و زرق حاکمیت پیدا کرد آنوقت است که حاکمان و عمله و اكرهٔ حکّام برای رواج هرچه بیشتر این فساد تمام توش و توان خود را به کار میگیرند و دستگاههای تبلیغاتی خود را به کار میاندازند و با استفاده از این دستگاهها هر امر نامشروع را مشروع جلوه میدهند. اگر هم در این کار موفق نشدند به هر چیزی از موضع ضدش حمله میکنند. آن چیزی را که مردم آگاهانه یا ناآگاهانه بدان دلبستگی دارند و حكامِ فاسد جرأت نمیکنند منکر ارزشش گردند بدین لحاظ و به مناسبت ترس از افکار عمومی، از موضع ضدش بدان حمله میکنند.
همین امیر مبارزالدین خودش در مرکز مبارزه با خمر میایستاد در حالی که بهترین بهرهمندشونده از همان چیزی بود که در ظاهر سر مبارزهٔ با آن را داشت. چون از موضع مخالف صحبت میکرد خیلی راحت میتوانست هدف خود را تعقیب کند.
اینجاست که مسألهٔ تحمیق تودهها مطرح میشود و زمامداران با استفاده از همین جریان به کثیفترین و رذیلانهترین هدفهای خود دسترسی مییابند و تودههای محروم هم تصوّر میکنند که تمامی اعمالی که انجام میگیرد – چون از موضع دین و مذهب میباشد – تمامماً به نفع آنهاست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
[درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ]
جلد سوم، صفحهٔ ۱۵۵
مُحتَسِب:
نهیکننده از چیزهایی که در شرع ممنوع باشد [غیاث].
مأمور حکومتی شهر که کار او بررسی مقادیر و اندازهها و نظارت در اجرای احکام دین و بازدارنده از منهیات و اعمال نامشروع و آزمایش صحت و پاکی مأکولات و زرع بود.
و چون پیر شوند محتسب گردند و ایشان را محتسب معروفگر خوانند.[حدود العالم].
هیچکس را زَهره نبود که شراب آشکارا خورد که چاووشان و محتسبان گماشته بودند.
[تاریخ بیهقی، ص ۵۴۳]
قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را
محتسب گر میخورد معذور دارد مست را
[سعدی]
#حافظ
Forwarded from اتچ بات
🔸🔹🔸به فراخور بیست و هشتم اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت #خیام
🔹...شماری از رباعیات خیام موضوع واحدی دارند.گویی به یک سلسله مشابه برمیخوریم که از جهت موضوع به یکدیگر بسیار نزدیکند و فقط در نکات جزیی بایکدیگر متفاوتند. به نظر ما یک فرضیه میتواند این خصوصیت را توضیح دهد:
برهمه کس واضح است که فعالیت خیام باچه وضع دشواری روبرو بود. از اینکه حتی مورخین بی نظر رباعیات خیام را ماران زهرآگین شریعت توصیف مینمایند،
به خوبی برمیاید که چه خطر هولناکی ازجانب فقهای متعصب متوجه خیام بود.
بنابراین البته اندیشه جمع اوری و انتشار رباعیات، که این ریاضیدان بزرگ،سرودن آنهارا نیز کاری جدی نمیدانست،به هیچ وجه نمیتوانست در خاطر او خطور نماید،
ممکن است که شاعر آثار منظوم خودرا در ورق کاغذی یاداشت مینمود و وقتی جمع کوچکی از دانشمندان و هم اندیشان نزدش میامدند به هنگام صحبت و میگساری تازه ترین سروده های خودرا برای ایشان میخواند،
اینک به نظر بیاوریم که مثلا پنج نفر از دوستان خیام به خانه برمیگشتند رباعیاتی را که از سراینده آن شنیده بودند هریک با کمکی دور شدن از اصل ،و تغییر این و یا آن کلمه یادداشت مینمود.
بدین شکل دست کم شش واریانت از هر رباعی به دست آمده و بعد ها هنگام جمع آوری آنها هر واریانت را رباعی جداگانه ای به شمار آورده اند، از طرف دیگر شماره واریانت ها در جریان استساخ آن ها افزایش یافته است.
🔸نتیجه چنین استدلالی این است که:
وقتی به یک سلسله مشابه از رباعیات بر میخوریم ظاهراً فکر و موضوع به خود خیام تعلق دارد ولی تعیین اصالت این و یا آن واریانت غیر ممکن است .
✍یوگنی- برتلس ۲۵-می-،۱۹۷۵
مأخذ:عمرخیام،رباعیات. پیشگفتار، انستیتو خاورشناسی،مسکو،۱۹۵۹
تصویر:مینیاتور،زنده یاد رسام ارژنگی،
🔹رباعی:
ای بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت
هرکس سخنی از سر سودا گفتند
زان روی که هست کس نمیداند گفت
@ESHTADAN
@HATEFTA
🔹...شماری از رباعیات خیام موضوع واحدی دارند.گویی به یک سلسله مشابه برمیخوریم که از جهت موضوع به یکدیگر بسیار نزدیکند و فقط در نکات جزیی بایکدیگر متفاوتند. به نظر ما یک فرضیه میتواند این خصوصیت را توضیح دهد:
برهمه کس واضح است که فعالیت خیام باچه وضع دشواری روبرو بود. از اینکه حتی مورخین بی نظر رباعیات خیام را ماران زهرآگین شریعت توصیف مینمایند،
به خوبی برمیاید که چه خطر هولناکی ازجانب فقهای متعصب متوجه خیام بود.
بنابراین البته اندیشه جمع اوری و انتشار رباعیات، که این ریاضیدان بزرگ،سرودن آنهارا نیز کاری جدی نمیدانست،به هیچ وجه نمیتوانست در خاطر او خطور نماید،
ممکن است که شاعر آثار منظوم خودرا در ورق کاغذی یاداشت مینمود و وقتی جمع کوچکی از دانشمندان و هم اندیشان نزدش میامدند به هنگام صحبت و میگساری تازه ترین سروده های خودرا برای ایشان میخواند،
اینک به نظر بیاوریم که مثلا پنج نفر از دوستان خیام به خانه برمیگشتند رباعیاتی را که از سراینده آن شنیده بودند هریک با کمکی دور شدن از اصل ،و تغییر این و یا آن کلمه یادداشت مینمود.
بدین شکل دست کم شش واریانت از هر رباعی به دست آمده و بعد ها هنگام جمع آوری آنها هر واریانت را رباعی جداگانه ای به شمار آورده اند، از طرف دیگر شماره واریانت ها در جریان استساخ آن ها افزایش یافته است.
🔸نتیجه چنین استدلالی این است که:
وقتی به یک سلسله مشابه از رباعیات بر میخوریم ظاهراً فکر و موضوع به خود خیام تعلق دارد ولی تعیین اصالت این و یا آن واریانت غیر ممکن است .
✍یوگنی- برتلس ۲۵-می-،۱۹۷۵
مأخذ:عمرخیام،رباعیات. پیشگفتار، انستیتو خاورشناسی،مسکو،۱۹۵۹
تصویر:مینیاتور،زنده یاد رسام ارژنگی،
🔹رباعی:
ای بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت
هرکس سخنی از سر سودا گفتند
زان روی که هست کس نمیداند گفت
@ESHTADAN
@HATEFTA
Telegram
attach 📎
اشتادان Eshtadan
🔸🔹🔸به فراخور بیست و هشتم اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت #خیام 🔹...شماری از رباعیات خیام موضوع واحدی دارند.گویی به یک سلسله مشابه برمیخوریم که از جهت موضوع به یکدیگر بسیار نزدیکند و فقط در نکات جزیی بایکدیگر متفاوتند. به نظر ما یک فرضیه میتواند این خصوصیت را…
تاریخ نگارش پیشگفتار۱۹۵۷ صحیح است.
Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
جامیست که عقلْآفرین میزندَش...
#خیام
آرامگاه خیام، تیرماه ۱۳۹۸
ویدیو از دکتر وحید قنبری ننیز
[۲۸ اردیبهشتماه، روز ملّی بزرگداشت حکیم عمرخیام]
ـــــــــــــــــــــــ
جامیست که عقلْآفرین میزندَش...
#خیام
آرامگاه خیام، تیرماه ۱۳۹۸
ویدیو از دکتر وحید قنبری ننیز
[۲۸ اردیبهشتماه، روز ملّی بزرگداشت حکیم عمرخیام]
Forwarded from چشموچراغ
📗فرهنگوارهٔ لغات و ترکیبات عربی شاهنامه. سجاد آیدنلو. تهران: سخن، ۱۳۹۶.
تصور بسیاری از علاقهمندان و خوانندگان #شاهنامه این است که در سراسر شاهنامه هیچ لغت غیرفارسیای به کار نرفتهاست. اما، بر اساس پژوهشهایی که محققان ایرانی و غیرایرانی انجام دادهاند، در حماسهٔ ملی ایران چندصد لغت عربی وجود دارد. دکتر #سجاد_آیدنلو به بررسی لغات عربی شاهنامه، مطابق معتبرترین تصحیحِ فعلاً موجودِ شاهنامه، یعنی ویرایش دوم نسخهٔ تصحیحیِ دکتر #جلال_خالقی_مطلق، پرداخته و حاصل پژوهش خود و حدود هفتصد واژهای را که یافته، در کتاب فرهنگوارهٔ لغات و ترکیبات عربی شاهنامه منتشر کردهاست. مؤلف به موضوعاتی چون لغات و ترکیبات عربی؛ واژههای معرّب؛ ترکیبات عربی-فارسی/ فارسی-عربی؛ ترکیبات معرّب-فارسی/ فارسی-معرّب؛ اسامی خاص؛ کلمات مشکوک (از نظر اصالت ضبط و کاربرد)؛ واژههای نیازمند بررسی بیشتر؛ و لغات عربی یا معرّب ابیات «#دقیقی» پرداختهاست. در انتهای کتاب فهرست الفبایی همهٔ لغات و ترکیبات بخشهای هشتگانهٔ اثر آمدهاست. پس از بخش منابع نیز خلاصهای از پژوهشهای پیشین و تعداد لغات عربیای که هر پژوهشگر تشخیص داده در جدولی آمدهاست.
#معرفی_کتاب
#فکر_کردن_از_کتاب_خواندن_هم_مهمتر_است
تصور بسیاری از علاقهمندان و خوانندگان #شاهنامه این است که در سراسر شاهنامه هیچ لغت غیرفارسیای به کار نرفتهاست. اما، بر اساس پژوهشهایی که محققان ایرانی و غیرایرانی انجام دادهاند، در حماسهٔ ملی ایران چندصد لغت عربی وجود دارد. دکتر #سجاد_آیدنلو به بررسی لغات عربی شاهنامه، مطابق معتبرترین تصحیحِ فعلاً موجودِ شاهنامه، یعنی ویرایش دوم نسخهٔ تصحیحیِ دکتر #جلال_خالقی_مطلق، پرداخته و حاصل پژوهش خود و حدود هفتصد واژهای را که یافته، در کتاب فرهنگوارهٔ لغات و ترکیبات عربی شاهنامه منتشر کردهاست. مؤلف به موضوعاتی چون لغات و ترکیبات عربی؛ واژههای معرّب؛ ترکیبات عربی-فارسی/ فارسی-عربی؛ ترکیبات معرّب-فارسی/ فارسی-معرّب؛ اسامی خاص؛ کلمات مشکوک (از نظر اصالت ضبط و کاربرد)؛ واژههای نیازمند بررسی بیشتر؛ و لغات عربی یا معرّب ابیات «#دقیقی» پرداختهاست. در انتهای کتاب فهرست الفبایی همهٔ لغات و ترکیبات بخشهای هشتگانهٔ اثر آمدهاست. پس از بخش منابع نیز خلاصهای از پژوهشهای پیشین و تعداد لغات عربیای که هر پژوهشگر تشخیص داده در جدولی آمدهاست.
#معرفی_کتاب
#فکر_کردن_از_کتاب_خواندن_هم_مهمتر_است
◼️▪️عثمان محمد پرست
استاد بزرگ موسیقی مقامی، معروف به عثمان خوافی ،جان به جان افرین داد.
روانش در مینو شادان باد.
🔸مراسم تشییع و تدفین وی فردا ۳۰ اردبیهشت ماه ساعت ۱۲:۳۰ در مصلای بزرگ شهرستان خواف برگزار خواهد شد.
@ESHTADAN
استاد بزرگ موسیقی مقامی، معروف به عثمان خوافی ،جان به جان افرین داد.
روانش در مینو شادان باد.
🔸مراسم تشییع و تدفین وی فردا ۳۰ اردبیهشت ماه ساعت ۱۲:۳۰ در مصلای بزرگ شهرستان خواف برگزار خواهد شد.
@ESHTADAN
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
اسطوره، حماسه و تاریخ
▪️بازماندهٔ ادبیات پهلوی نشان میدهد که در روزگار ساسانیان یعنی دوران تکوین و تدوین خداینامکها، تا چه اندازه اسطوره و اندیشهٔ زروانی با آداب و آیین و باورهای زرتشتی درآمیخته بود. از این رو، در اسطورههای ایرانی(خواه زروانی و خواه زردشتی)، جهان آغاز و انجام و درنتیجه عمری دارد؛ بینش اساطیر ایران تاریخی است و بر همین گرته شاهنامه نیز «تاریخ» اسطوره، حماسهٔ پهلوانی و ایران ساسانی است. از این رو پیوند شاهنامه با اساطیر ایران را میتوان از دیدگاههای چندی نگریست و از جمله هزارههای آمیختگی و نبرد نیک و بد را در پادشاهی دراز و افسانهای جمشید و ضحّاک و افراسیاب بازیافت.
▪️در شاهنامه اسطوره و حماسه و تاریخ، افسانه و داستان و واقعیت درهم تنیدهاند. شاهنامه بهمنزلهٔ اثری ادبی، حماسهایست که در آن سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی باز شناخته میشود: حماسهٔ اساطیری، حماسهٔ پهلوانی و حماسهٔ تاریخی! بخش نخست، «سرگذشت» افسانهها و شخصیتهای اساطیر است. بخش دیگر «تاریخ» حماسی ایران، ماجرای دلیری و نبرد پهلوانان و پادشاهان است و بخش پایانی تاریخ دوران تاریخی است.
البته این بخشبندی اجمالی و تقریبی است و گاه مرز روشنی، بهویژه میان دو بخش نخستین، که نامآورانی چون فریدون و افراسیاب و کیخسرو، نقشپردازان آنند، وجود ندارد. در شاهنامه تاریخ گیتی بازتابی است از تاریخ مینو؛ زمین از راه آسمان و واقعیت از راه اسطوره در تصور نقش میبندد.
اگر دوران حماسی کتاب را از پادشاهی فریدون _تقسیم جهان به سه کشور میان سه پسر _ تا پایان سرگذشت رستم بدانیم، آنگاه میتوان نقش اسطوره و اندیشهٔ زمان مینوی را مانند تار و پود در بن، و تاریخ پهلوانی ایران را چون نقشی بر آن، باز شناخت.
▪️گوهر بینش اساطیری ایران «دوبنی» است. در آگاهی ما هستی، نه آمیزهای از بد و نیک، بلکه چون روز و شب دو پدیدهٔ جدای به هم بسته بود: نور و ظلمت، نیک و بد، زیبا و زشت! و تا روز دور رستاخیز این دو سرچشمهٔ زایندهٔ هستی را در کشمکشی مدام میدانستیم یا میدانیم). از همین رو دید ما از دنیا و آخرت در ذات خود اخلاقی است؛ هرچیزی یا خوب است یا بد. و بد و خوب ناگزیر باهم ناسازگار و در جدالند.
درنتیجه، این دید اخلاقی حماسی نیز هست. تاریخ مینو، از آفرینش تا رستاخیز با جنگ ایزدان و دیوان آغاز میشود و به پایان میرسد. و اما در گیتی نبرد پادشاهان و پهلوانان گردونهٔ این تاریخ را میگرداند، در جانبی فریدون و سیاوش و کیخسرو، رستم و گودرز و گیو جا دارند و در جانبی ضحّاک و افراسیاب و گرسیوز.
اما زمین آیینهٔ تمامنمای آسمان نیست و بازتاب سرگذشت جهان در زندگی ما، پس از گذر از تجربهٔ بشری و صافی واقعیت، به حقیقتی _نه آنچنانکه در آرزوی ماست_ میانجامد. واقعیت ناخوشایند نقش خود را بر خیال خوش ما میزند و پهلوانهای شاهنامه، گرچه ضحّاک و افراسیاب یا گرسیوز و رودابه را نابود میکنند، ولی خود نیز عاقبت غمانگیزی دارند.
️شاهنامه و تاریخ
مقالهای از زندهیاد استاد شاهرخ مسکوب
ایراننامه، سال بیستم، پاییز۱۳۸۱، شمارهٔ۸۰
برای خواندن مطالب هفتههای پیشین این هشتگ را دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
اسطوره، حماسه و تاریخ
▪️بازماندهٔ ادبیات پهلوی نشان میدهد که در روزگار ساسانیان یعنی دوران تکوین و تدوین خداینامکها، تا چه اندازه اسطوره و اندیشهٔ زروانی با آداب و آیین و باورهای زرتشتی درآمیخته بود. از این رو، در اسطورههای ایرانی(خواه زروانی و خواه زردشتی)، جهان آغاز و انجام و درنتیجه عمری دارد؛ بینش اساطیر ایران تاریخی است و بر همین گرته شاهنامه نیز «تاریخ» اسطوره، حماسهٔ پهلوانی و ایران ساسانی است. از این رو پیوند شاهنامه با اساطیر ایران را میتوان از دیدگاههای چندی نگریست و از جمله هزارههای آمیختگی و نبرد نیک و بد را در پادشاهی دراز و افسانهای جمشید و ضحّاک و افراسیاب بازیافت.
▪️در شاهنامه اسطوره و حماسه و تاریخ، افسانه و داستان و واقعیت درهم تنیدهاند. شاهنامه بهمنزلهٔ اثری ادبی، حماسهایست که در آن سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی باز شناخته میشود: حماسهٔ اساطیری، حماسهٔ پهلوانی و حماسهٔ تاریخی! بخش نخست، «سرگذشت» افسانهها و شخصیتهای اساطیر است. بخش دیگر «تاریخ» حماسی ایران، ماجرای دلیری و نبرد پهلوانان و پادشاهان است و بخش پایانی تاریخ دوران تاریخی است.
البته این بخشبندی اجمالی و تقریبی است و گاه مرز روشنی، بهویژه میان دو بخش نخستین، که نامآورانی چون فریدون و افراسیاب و کیخسرو، نقشپردازان آنند، وجود ندارد. در شاهنامه تاریخ گیتی بازتابی است از تاریخ مینو؛ زمین از راه آسمان و واقعیت از راه اسطوره در تصور نقش میبندد.
اگر دوران حماسی کتاب را از پادشاهی فریدون _تقسیم جهان به سه کشور میان سه پسر _ تا پایان سرگذشت رستم بدانیم، آنگاه میتوان نقش اسطوره و اندیشهٔ زمان مینوی را مانند تار و پود در بن، و تاریخ پهلوانی ایران را چون نقشی بر آن، باز شناخت.
▪️گوهر بینش اساطیری ایران «دوبنی» است. در آگاهی ما هستی، نه آمیزهای از بد و نیک، بلکه چون روز و شب دو پدیدهٔ جدای به هم بسته بود: نور و ظلمت، نیک و بد، زیبا و زشت! و تا روز دور رستاخیز این دو سرچشمهٔ زایندهٔ هستی را در کشمکشی مدام میدانستیم یا میدانیم). از همین رو دید ما از دنیا و آخرت در ذات خود اخلاقی است؛ هرچیزی یا خوب است یا بد. و بد و خوب ناگزیر باهم ناسازگار و در جدالند.
درنتیجه، این دید اخلاقی حماسی نیز هست. تاریخ مینو، از آفرینش تا رستاخیز با جنگ ایزدان و دیوان آغاز میشود و به پایان میرسد. و اما در گیتی نبرد پادشاهان و پهلوانان گردونهٔ این تاریخ را میگرداند، در جانبی فریدون و سیاوش و کیخسرو، رستم و گودرز و گیو جا دارند و در جانبی ضحّاک و افراسیاب و گرسیوز.
اما زمین آیینهٔ تمامنمای آسمان نیست و بازتاب سرگذشت جهان در زندگی ما، پس از گذر از تجربهٔ بشری و صافی واقعیت، به حقیقتی _نه آنچنانکه در آرزوی ماست_ میانجامد. واقعیت ناخوشایند نقش خود را بر خیال خوش ما میزند و پهلوانهای شاهنامه، گرچه ضحّاک و افراسیاب یا گرسیوز و رودابه را نابود میکنند، ولی خود نیز عاقبت غمانگیزی دارند.
️شاهنامه و تاریخ
مقالهای از زندهیاد استاد شاهرخ مسکوب
ایراننامه، سال بیستم، پاییز۱۳۸۱، شمارهٔ۸۰
برای خواندن مطالب هفتههای پیشین این هشتگ را دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
دوش اندر رهگذاری سائلی گفتا مرا
کای تُرا در نزد خواجه اعتبار و آب و رنگ
پُرسشی کُن چون برآن درگاهِ عالی دَررَسی
نانِ والی را چه طعم است و چه بوی است و چه رنگ؟
#حکیمسوری #ضیالشگر #مستشاراعظم
#نان #فقر #گرسنگی
کلیاتِ حکیم سوری؛ تقی دانش (بلوری)، ضیاءلشکر، مستشار اعظم؛ کتابفروشی و چاپخانۀ اقبال؛ بیتا؛ ج۲: ۴۹
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
کای تُرا در نزد خواجه اعتبار و آب و رنگ
پُرسشی کُن چون برآن درگاهِ عالی دَررَسی
نانِ والی را چه طعم است و چه بوی است و چه رنگ؟
#حکیمسوری #ضیالشگر #مستشاراعظم
#نان #فقر #گرسنگی
کلیاتِ حکیم سوری؛ تقی دانش (بلوری)، ضیاءلشکر، مستشار اعظم؛ کتابفروشی و چاپخانۀ اقبال؛ بیتا؛ ج۲: ۴۹
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
دوم خرداد زادروز دکتر محمّدعلی موحّد،
منتخب بیست و دومین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
داستان زبان مادری
در ایران ما لااقل از قرون سوم و چهارم هجری به بعد که تواریخ روشنتر و اطلاعات مبسوطتری در اختیار داریم همیشه در کنار زبانهای محلی و بومی و قومی-حالا به هر نامی که خوانده شود- زبانی رسمی و مشترک بینالاقوام وجود داشته و دارد و آن زبانی است که معمولاً فارسی نامیده میشود. اما این زبان به هیج وجه اختصاص به ولایت فارس یا اقوام ساکن در آن ولایت ندارد. اختصاص به هیچ قوم خاصی ندارد و مال مشاع همۀ اقوام ایرانی است که از پدران به پسران، از اسلاف به اخلاف رسیده است. در همان ولایت فارس بنده عرض کردم، سعدی که بازار میرفت، با اهل بازار به زبان گلستان و بوستان سخن نمیگفت، به زبان محلی سخن میگفت که نمونۀ آن را در دیوانش داریم و آن زبانی است که حتی برای شیرازیان امروز مفهوم نیست و باید ارباب دانش زبانشناسی مانند دکتر صادقی و امثال او آنها را برای ما ترجمه کنند...
فولکلور یا فرهنگ عامه که در موسیقی و آواز و ترانه و مثل و قصه و غیره انعکاس دارد به لحاظ بیان لفظی از زبان بومی و محلی استفاده میکند و آن زبان البته در مناطق مختلف متفاوت است. در مناطق ترکنشینْ ترکی، در مناطق دیگر کردی، عربی، بلوچی، گیلک، طالشی و غیره.
رنگ و بوی متفاوت و حال و هوای ویژۀ هر کدام از این گوناگونیهاست که فرهنگ مشترک ملّی را غنا میبخشد و آن فرهنگ مشترک ملّی در قالب زبان فارسی ریخته میشود و آن زبان رسمی ماست، زبان علمی، زبان ادبی، زبان فلسفه و تاریخ ماست. استفاده از زبان محلّی در موارد ویژه مانند هجو و طنز البته استثنا دارد. اگر کسی به مادر خود نامه مینوشت نامه نه به زبان مادری بلکه به زبان رسمی نوشته میشد و همچنین مکاتبات بین الاخوان، قبالۀ مالکیت، ورقۀ نکاحیه، توقیعات و مناشیر و فرامین دولتی، نامههای رسمی حکام به یکدیگر، وقفنامهها، وصیتنامهها، حتی سنگ قبرها به آن زبان رسمی نوشته میشد. در گذشته چنین بود، هماکنون نیز چنین است.
به نقل از:
[دفترچۀ بیست و دومین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، اهداشده به دکتر محمّدعلی موحّد، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۴، ص ۳۳-۳۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
منتخب بیست و دومین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
داستان زبان مادری
در ایران ما لااقل از قرون سوم و چهارم هجری به بعد که تواریخ روشنتر و اطلاعات مبسوطتری در اختیار داریم همیشه در کنار زبانهای محلی و بومی و قومی-حالا به هر نامی که خوانده شود- زبانی رسمی و مشترک بینالاقوام وجود داشته و دارد و آن زبانی است که معمولاً فارسی نامیده میشود. اما این زبان به هیج وجه اختصاص به ولایت فارس یا اقوام ساکن در آن ولایت ندارد. اختصاص به هیچ قوم خاصی ندارد و مال مشاع همۀ اقوام ایرانی است که از پدران به پسران، از اسلاف به اخلاف رسیده است. در همان ولایت فارس بنده عرض کردم، سعدی که بازار میرفت، با اهل بازار به زبان گلستان و بوستان سخن نمیگفت، به زبان محلی سخن میگفت که نمونۀ آن را در دیوانش داریم و آن زبانی است که حتی برای شیرازیان امروز مفهوم نیست و باید ارباب دانش زبانشناسی مانند دکتر صادقی و امثال او آنها را برای ما ترجمه کنند...
فولکلور یا فرهنگ عامه که در موسیقی و آواز و ترانه و مثل و قصه و غیره انعکاس دارد به لحاظ بیان لفظی از زبان بومی و محلی استفاده میکند و آن زبان البته در مناطق مختلف متفاوت است. در مناطق ترکنشینْ ترکی، در مناطق دیگر کردی، عربی، بلوچی، گیلک، طالشی و غیره.
رنگ و بوی متفاوت و حال و هوای ویژۀ هر کدام از این گوناگونیهاست که فرهنگ مشترک ملّی را غنا میبخشد و آن فرهنگ مشترک ملّی در قالب زبان فارسی ریخته میشود و آن زبان رسمی ماست، زبان علمی، زبان ادبی، زبان فلسفه و تاریخ ماست. استفاده از زبان محلّی در موارد ویژه مانند هجو و طنز البته استثنا دارد. اگر کسی به مادر خود نامه مینوشت نامه نه به زبان مادری بلکه به زبان رسمی نوشته میشد و همچنین مکاتبات بین الاخوان، قبالۀ مالکیت، ورقۀ نکاحیه، توقیعات و مناشیر و فرامین دولتی، نامههای رسمی حکام به یکدیگر، وقفنامهها، وصیتنامهها، حتی سنگ قبرها به آن زبان رسمی نوشته میشد. در گذشته چنین بود، هماکنون نیز چنین است.
به نقل از:
[دفترچۀ بیست و دومین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، اهداشده به دکتر محمّدعلی موحّد، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۴، ص ۳۳-۳۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
دوم خرداد سالروز درگذشت نصرالله فلسفی
نصرالله فلسفی در مدارس آلیانس و دارالفنون تحصیل کرد و بلافاصله پس از آن به خدمت در وزارت پست و تلگراف درآمده و آغاز به کار کرد. چون ذوق نویسندگی و قریحۀ شاعری و شوق تحقیق داشت در همانجا مدیریت مجلۀ پست و تلگراف را بر عهده گرفت. پس از چندی به وزارت عدلیه و بعد به وزارت معارف منتقل شد.
مدتی تدریس در دارالفنون و مدارس دیگر را بر عهده داشت و چندی مدیر مجلۀ تعلیم و تربیت بود. چون دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ تأسيس شد، نصرالله فلسفی به استادی دانشگاه برگزیده شد (۱۳۱۵-۱۳۴۰). چند سال هم در سمت رایزنی فرهنگی ایران در ایتالیا به خدمت پرداخت (۱۳۳۵-۱۳۴۰). دو یا سه سال هم استاد مدعو در دانشگاه استراسبورک (فرانسه) بود.
یکی از مثنویهای کوتاه او «نشد کاخ ایرانپرستی نگون» نام دارد و سراسر در بیان احساسات وطنی است، پر از شور و هیجان و در آن مضمون دوام وطنپرستی ایرانیان را پس از حملۀ عرب چنین سروده است:
نشد مهر ایران ز دلها بهدر
که با خون بد آمیخته از گهر
همان عشق آزادی و سروری
کز آن بود ما را به گیتی سری
بماند آتشآسا به دلها درون
نشد کاخ ایرانپرستی نگون
نامش را در زمینۀ تحقیقات تاریخی، کتاب زندگی شاه عباس جاودانه کرد. این کتاب هم شیرین است و هم محققانه و بیتردید در میان نگارشهای تاریخی از کتب معدودی است که ماندگار خواهد ماند. مانندش را زیاد نداریم.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۶۹۰-۶۹۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
نصرالله فلسفی در مدارس آلیانس و دارالفنون تحصیل کرد و بلافاصله پس از آن به خدمت در وزارت پست و تلگراف درآمده و آغاز به کار کرد. چون ذوق نویسندگی و قریحۀ شاعری و شوق تحقیق داشت در همانجا مدیریت مجلۀ پست و تلگراف را بر عهده گرفت. پس از چندی به وزارت عدلیه و بعد به وزارت معارف منتقل شد.
مدتی تدریس در دارالفنون و مدارس دیگر را بر عهده داشت و چندی مدیر مجلۀ تعلیم و تربیت بود. چون دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ تأسيس شد، نصرالله فلسفی به استادی دانشگاه برگزیده شد (۱۳۱۵-۱۳۴۰). چند سال هم در سمت رایزنی فرهنگی ایران در ایتالیا به خدمت پرداخت (۱۳۳۵-۱۳۴۰). دو یا سه سال هم استاد مدعو در دانشگاه استراسبورک (فرانسه) بود.
یکی از مثنویهای کوتاه او «نشد کاخ ایرانپرستی نگون» نام دارد و سراسر در بیان احساسات وطنی است، پر از شور و هیجان و در آن مضمون دوام وطنپرستی ایرانیان را پس از حملۀ عرب چنین سروده است:
نشد مهر ایران ز دلها بهدر
که با خون بد آمیخته از گهر
همان عشق آزادی و سروری
کز آن بود ما را به گیتی سری
بماند آتشآسا به دلها درون
نشد کاخ ایرانپرستی نگون
نامش را در زمینۀ تحقیقات تاریخی، کتاب زندگی شاه عباس جاودانه کرد. این کتاب هم شیرین است و هم محققانه و بیتردید در میان نگارشهای تاریخی از کتب معدودی است که ماندگار خواهد ماند. مانندش را زیاد نداریم.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۶۹۰-۶۹۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation