Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نوروز
#حاجی_فیروز
🎙سخنرانی بهرام بیضایی درباره حاجی فیروز
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#حاجی_فیروز
🎙سخنرانی بهرام بیضایی درباره حاجی فیروز
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
Forwarded from ایران بوم
هما گل گلاب: پدر اولین عکس رنگی را در ایران گرفت
دکتر هما گل گلاب، فرزند حسین گل گلاب درباره پدرش چند نکته را یاد آور شد و گفت :«پدر فرزند مهدی مصورالملک و ایران بودند. علت لقب مصورالملک هم از آن جهت بود که ایشان نقاش دوران قاجار بودند و پدرم نیز که نقاشی را ارث برده بود هم نقاشیاش خوب بود و هم خط بسیار خوبی داشت. البته دربارۀ چیزهای دیگر صحبت کردند که من تکرار نمیکنم.
پدر به غیر از « ای ایران، ای مرز پرگهر» سه چهار سرود بسیار قشنگ دیگر هم دارد به نام « آذرآبادگان». سرود ای ایران که 23 مهر 1323 ساختند، آذربایجان را سال بعدش ساختند و سرودی است بسیار قشنگ و هم تراز همین سرود ای ایران و در آرشیو رادیو ایران هم هست. سرود سومش سرود دانشگاه است که موجود هست و در مراسم میزنند.
از اتفاقات خیلی جالب، یک سال پیش من بین اوراق یکی از کتابهایش سرود و نتی هست که دربارهی هواپیمایی ملی هما است و تا کنون کسی دربارهاش اطلاعی نداشته. و من مترصد اینم که کسی بتواند آن را اجرا کند و بسیار سرود قشنگی است.
از کارهای پدر که بخواهم بگویم، پدر علاوه بر این سرود میگفت و استاد دانشگاه تهران بود اولین رادیوی با باتری خشک را ساخته و با گوشی و به زحمت به آن گوش میداد و فوقالعاده مورد توجه بود. و اولین عکس رنگی را در ایران گرفت. این عکس در بعضی نمایشگاهها هنوز هست.
اما نکتهای که بسیار برای همه جالب بود. پدر محلی را بداشت در سوهانک ، در شرق تهران که خیلی دور از تهران بود. منزل پدر در خیابان ایران یعنی عینالدوله سابق بود. پدر اوایل یک موتور سیکلت ساید کار داشت، مال هالی ویدلسون و بعداً ـ سال 1335 ـ یک اتومبیل داشت. پدر چون در تهران درس میداد مجبور بود به تهران بیاید و برگردد. آن موقع تلفن و موبایل و این حرفها نبود. ما یک تلسکوپ داشتیم . تلسکوپی بود که از آنجا میتوانست خیابان ایران ، یعنی سه راه امین حضور را ببیند. چون تلفن نبود هر بار که به تهران میآمد و میخواست برگردد، کسی نبود که خبر بدهد امشب برمیگردد یا نه. علامتش این بود که یک پارچۀ قرمزی آویزان میکردند که یعنی نمیآیم و یک پارچۀ سفید که یعنی میآیم. این یک رمزی برای ایشان بود. و وقتی هم که میآمد از این جادۀ پاسداران بود که دو طرفش هم پر از درخت زال زالک بود. یک اتومبیل که از آنجا رد میشد تا مدتها خاک بالا میرفت چون آسفالت نبود و بعضی اوقات هم با دوستانشان میآمدند، با آقایان کلنل وزیری، خالقی، صبا، ارجمند. و ما از آنجا با دوربین میفهمیدیم که پدر با یک عهده مهمان میآید. ولی هنوز نمیدانستیم چه کسانیاند. به رودخانه نزدیک دارآباد که میرسیدند، پیاده میشدند چون اتومبیل باید سبک میبود تا پدر بتواند اتومبیلش را از آن آب رد بکند. و ما با آن دوربین میفهمیدیم که مهمانها چه کسانی هستند و این برای پدر و ما خیلی جالب بود.
و از خانوادهمان بگویم. پدر چهار فرزند داشت: فرزند کوچکتر به عللی فوت شد، یک پسر بزرگتر از من داشتند، مهندس فرخ گل گلاب که الأن در امریکاست و من بودم که دومی هستم و دکتر داروساز و بازنشستۀ دانشگاه تهران. نفر سوم هم دکتر داریوش گل گلاب بود و در نیویورک بود و متأسفانه در سال 1367 فوت شد. بیش از این وقت شما را نمیگیرم چون همه گفتنیها را گفتند و من فقط چند نکتۀ کوچک را یادآوری کردم.»
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10095-1392-06-07-22-42-20.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
دکتر هما گل گلاب، فرزند حسین گل گلاب درباره پدرش چند نکته را یاد آور شد و گفت :«پدر فرزند مهدی مصورالملک و ایران بودند. علت لقب مصورالملک هم از آن جهت بود که ایشان نقاش دوران قاجار بودند و پدرم نیز که نقاشی را ارث برده بود هم نقاشیاش خوب بود و هم خط بسیار خوبی داشت. البته دربارۀ چیزهای دیگر صحبت کردند که من تکرار نمیکنم.
پدر به غیر از « ای ایران، ای مرز پرگهر» سه چهار سرود بسیار قشنگ دیگر هم دارد به نام « آذرآبادگان». سرود ای ایران که 23 مهر 1323 ساختند، آذربایجان را سال بعدش ساختند و سرودی است بسیار قشنگ و هم تراز همین سرود ای ایران و در آرشیو رادیو ایران هم هست. سرود سومش سرود دانشگاه است که موجود هست و در مراسم میزنند.
از اتفاقات خیلی جالب، یک سال پیش من بین اوراق یکی از کتابهایش سرود و نتی هست که دربارهی هواپیمایی ملی هما است و تا کنون کسی دربارهاش اطلاعی نداشته. و من مترصد اینم که کسی بتواند آن را اجرا کند و بسیار سرود قشنگی است.
از کارهای پدر که بخواهم بگویم، پدر علاوه بر این سرود میگفت و استاد دانشگاه تهران بود اولین رادیوی با باتری خشک را ساخته و با گوشی و به زحمت به آن گوش میداد و فوقالعاده مورد توجه بود. و اولین عکس رنگی را در ایران گرفت. این عکس در بعضی نمایشگاهها هنوز هست.
اما نکتهای که بسیار برای همه جالب بود. پدر محلی را بداشت در سوهانک ، در شرق تهران که خیلی دور از تهران بود. منزل پدر در خیابان ایران یعنی عینالدوله سابق بود. پدر اوایل یک موتور سیکلت ساید کار داشت، مال هالی ویدلسون و بعداً ـ سال 1335 ـ یک اتومبیل داشت. پدر چون در تهران درس میداد مجبور بود به تهران بیاید و برگردد. آن موقع تلفن و موبایل و این حرفها نبود. ما یک تلسکوپ داشتیم . تلسکوپی بود که از آنجا میتوانست خیابان ایران ، یعنی سه راه امین حضور را ببیند. چون تلفن نبود هر بار که به تهران میآمد و میخواست برگردد، کسی نبود که خبر بدهد امشب برمیگردد یا نه. علامتش این بود که یک پارچۀ قرمزی آویزان میکردند که یعنی نمیآیم و یک پارچۀ سفید که یعنی میآیم. این یک رمزی برای ایشان بود. و وقتی هم که میآمد از این جادۀ پاسداران بود که دو طرفش هم پر از درخت زال زالک بود. یک اتومبیل که از آنجا رد میشد تا مدتها خاک بالا میرفت چون آسفالت نبود و بعضی اوقات هم با دوستانشان میآمدند، با آقایان کلنل وزیری، خالقی، صبا، ارجمند. و ما از آنجا با دوربین میفهمیدیم که پدر با یک عهده مهمان میآید. ولی هنوز نمیدانستیم چه کسانیاند. به رودخانه نزدیک دارآباد که میرسیدند، پیاده میشدند چون اتومبیل باید سبک میبود تا پدر بتواند اتومبیلش را از آن آب رد بکند. و ما با آن دوربین میفهمیدیم که مهمانها چه کسانی هستند و این برای پدر و ما خیلی جالب بود.
و از خانوادهمان بگویم. پدر چهار فرزند داشت: فرزند کوچکتر به عللی فوت شد، یک پسر بزرگتر از من داشتند، مهندس فرخ گل گلاب که الأن در امریکاست و من بودم که دومی هستم و دکتر داروساز و بازنشستۀ دانشگاه تهران. نفر سوم هم دکتر داریوش گل گلاب بود و در نیویورک بود و متأسفانه در سال 1367 فوت شد. بیش از این وقت شما را نمیگیرم چون همه گفتنیها را گفتند و من فقط چند نکتۀ کوچک را یادآوری کردم.»
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10095-1392-06-07-22-42-20.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
آتش
▪️سیاوش سیَه را به تندی بتاخت
نشد تنگدل، جنگِ آتش بساخت
دفتر سوم، داستان سیاوش
سیاوش برای اثبات بیگناهی خود تن به آزمایش داد، به جنگِ آتش رفت، پیروز بیرون آمد. سیاوش یک خدای نباتی است، خدای بارآوری، آتش، خشکسالی است که سیاوش از آن بهسلامتی عبور میکند.
به جای عبور از آتش، جنگِ آتش آمده است. سیاوش به جنگِ خدای آتش رفته است. خدای آتش در اسلام شیطان است. در اساطیر یونان Agnoy است. در بحث استعارهٔ مفهومی لیکافی، خشم و غضب، آتش است. در اساطیر یونان آتش مربوط به عالم خدایان است. پرومته آن را به آدمیان داد و خشمِ خدایان را برانگیخت. آتش در دین زردشتی مقدّس است و در اساطیر ایرانی قائم مقام خورشید است. اسطورهٔ سیاوش مربوط به اعصار کهن اقوام بومی کشاورز فلات ایران است و بسیار قدیمیتر از عصر زردشت است.
هرتل آتش را بنیاد دینهای آریایی میدانست. در شعر فارسی هم شاید مهمترین ارجاعات به خورشید و آتش و می، باشد، مخصوصاً خاقانی و نظامی. من از آن دسته کسانی هستم که معتقدم هیچ چیز از بین نمیرود و فقط تغییر شکل میدهد. ستایش خورشید و آتش و می همان ستایش آریایی است.
این لغات ترکیبات معناداری هم دارند:
عشق همان آتش دل است.
حافظ میگوید:
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
باید بپرسید که اشاره به کدام آتشی است که مرده است؟
حافظ هم در ردیف این ستایشگران ناخودآگاه قومیّت ایرانی است.
استاد دکتر سیروس شمیسا
شاهنامهها، صفحهٔ ۱۰۲ و صفحهٔ ۴۱۲
سیَه: نام اسب سیاوش
ـــــــــــــــــــــــ
آتش
▪️سیاوش سیَه را به تندی بتاخت
نشد تنگدل، جنگِ آتش بساخت
دفتر سوم، داستان سیاوش
سیاوش برای اثبات بیگناهی خود تن به آزمایش داد، به جنگِ آتش رفت، پیروز بیرون آمد. سیاوش یک خدای نباتی است، خدای بارآوری، آتش، خشکسالی است که سیاوش از آن بهسلامتی عبور میکند.
به جای عبور از آتش، جنگِ آتش آمده است. سیاوش به جنگِ خدای آتش رفته است. خدای آتش در اسلام شیطان است. در اساطیر یونان Agnoy است. در بحث استعارهٔ مفهومی لیکافی، خشم و غضب، آتش است. در اساطیر یونان آتش مربوط به عالم خدایان است. پرومته آن را به آدمیان داد و خشمِ خدایان را برانگیخت. آتش در دین زردشتی مقدّس است و در اساطیر ایرانی قائم مقام خورشید است. اسطورهٔ سیاوش مربوط به اعصار کهن اقوام بومی کشاورز فلات ایران است و بسیار قدیمیتر از عصر زردشت است.
هرتل آتش را بنیاد دینهای آریایی میدانست. در شعر فارسی هم شاید مهمترین ارجاعات به خورشید و آتش و می، باشد، مخصوصاً خاقانی و نظامی. من از آن دسته کسانی هستم که معتقدم هیچ چیز از بین نمیرود و فقط تغییر شکل میدهد. ستایش خورشید و آتش و می همان ستایش آریایی است.
این لغات ترکیبات معناداری هم دارند:
عشق همان آتش دل است.
حافظ میگوید:
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
باید بپرسید که اشاره به کدام آتشی است که مرده است؟
حافظ هم در ردیف این ستایشگران ناخودآگاه قومیّت ایرانی است.
استاد دکتر سیروس شمیسا
شاهنامهها، صفحهٔ ۱۰۲ و صفحهٔ ۴۱۲
سیَه: نام اسب سیاوش
کوزه شکستن
مردم تهران تا چند سال پیش که از سر در نقارهخانه بالا میرفتند کوزهای آبندیده با خود میبردند و از آنجا به زمین میافکندند و میشکستند و کسانی که بدانجا دسترس نداشتند از بام خویش کوزه را بر زمین میافکندند. این کار در بسیاری از نقاط ایران معمول است و عقیده دارند که بلاها و قضاهای بد را در کوزه متراکم کردهاند و چون بشکند آن قضا و آن بلا دفع شود. در زمانهای قدیم پدران ما معتقد بودهاند که ظرف سفالین را بیش از یک سال در خانه نگاه نباید داشت و چون هر سالی به آخر میرسید جملۀ ظروف سفالین را که در خانه داشتند میشکستند و بیرون میریختند و حتی سفال را بیش از یک سال در خانه نگاه داشتن نشانۀ منتهای تنگدستی و سرشکستگی میدانستند و هر کس را که میخواستند به نهایت تهیدستی وصف کنند میگفتند: « کوزۀ دوساله در خانۀ اوست». دلیل این کار واضح است: ظرف سفالین چون لعاب ندارد بهزودی چرکین و آلوده میشود و چون به هیچ وجه قابل شستن و پاک کردن نیست یگانه چارۀ دفع مضرات آن شکستن آن است و این عادت قدیم ایران تغییر شکل داده و به شب چهارشنبهسوری اختصاص گرفته است.
فال گرفتن با بولونی
یکی از شیرینترین آداب چهارشنبهسوری که بیشتر جنبۀ بازی و تفریح گوارایی دارد فال گرفتن با بولونی است. بولونی کوزۀ دهانگشاد کوچکی است که در خانههای ما فراوان است و در آن ادویۀ خشک یا ترشی و مربا و غیره میریزند. زنان و دختران جوان گرد یکدیگر جمع میشوند و کوزهای را میآورند. هرکس هرچه همراه خود دارد و نشانهای از او به شمار میرود در آن بولونی میاندازد و اشعار مختلف در وصفالحال که بتوان بدان تفأل کرد بر قطعههای کاغذ مینویسد و تا کرده در بولونی میاندازد، سپس دختر نابالغی را میخوانند و او دست در بولونی میکند و پارهای کاغذ را بیرون میآورد و یکی از حاضران شعری را که بر آن نوشته است میخواند. سپس همان دختر یکی از آن اشیاء را بیرون میآورد و ارائه میدهد و آن شعر که خوانده شده است فالی است که در حق صاحب آن نشانی زدهاند. در اصفهان یک سرمهدان و یک آئینۀ کوچک نیز علاوه بر آن اشیاء در بولونی میاندازند و با دیوان حافظ تفأل میزنند، بدین ترتیب که چشمان را میبندند و انگشت میانین را بالای اوراق کتاب میگردانند و اتفاقاً صحیفهای را میگشایند اگر غزلی از صدر صحیفه شروع شده باشد آن غزل را میخوانند وگرنه از مطلع غزل که در صفحۀ پیشین است میخوانند و آن اشعار را در وصف حال آن کس فال میگیرند.
[مقالات سعید نفیسی (در زمینۀ تاریخ تصوف، فرهنگ و ادب ایران)، به کوشش مسعود عرفانیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ج ۳، ص ۱۰۶-۱۱۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی
@AfsharFoundation
مردم تهران تا چند سال پیش که از سر در نقارهخانه بالا میرفتند کوزهای آبندیده با خود میبردند و از آنجا به زمین میافکندند و میشکستند و کسانی که بدانجا دسترس نداشتند از بام خویش کوزه را بر زمین میافکندند. این کار در بسیاری از نقاط ایران معمول است و عقیده دارند که بلاها و قضاهای بد را در کوزه متراکم کردهاند و چون بشکند آن قضا و آن بلا دفع شود. در زمانهای قدیم پدران ما معتقد بودهاند که ظرف سفالین را بیش از یک سال در خانه نگاه نباید داشت و چون هر سالی به آخر میرسید جملۀ ظروف سفالین را که در خانه داشتند میشکستند و بیرون میریختند و حتی سفال را بیش از یک سال در خانه نگاه داشتن نشانۀ منتهای تنگدستی و سرشکستگی میدانستند و هر کس را که میخواستند به نهایت تهیدستی وصف کنند میگفتند: « کوزۀ دوساله در خانۀ اوست». دلیل این کار واضح است: ظرف سفالین چون لعاب ندارد بهزودی چرکین و آلوده میشود و چون به هیچ وجه قابل شستن و پاک کردن نیست یگانه چارۀ دفع مضرات آن شکستن آن است و این عادت قدیم ایران تغییر شکل داده و به شب چهارشنبهسوری اختصاص گرفته است.
فال گرفتن با بولونی
یکی از شیرینترین آداب چهارشنبهسوری که بیشتر جنبۀ بازی و تفریح گوارایی دارد فال گرفتن با بولونی است. بولونی کوزۀ دهانگشاد کوچکی است که در خانههای ما فراوان است و در آن ادویۀ خشک یا ترشی و مربا و غیره میریزند. زنان و دختران جوان گرد یکدیگر جمع میشوند و کوزهای را میآورند. هرکس هرچه همراه خود دارد و نشانهای از او به شمار میرود در آن بولونی میاندازد و اشعار مختلف در وصفالحال که بتوان بدان تفأل کرد بر قطعههای کاغذ مینویسد و تا کرده در بولونی میاندازد، سپس دختر نابالغی را میخوانند و او دست در بولونی میکند و پارهای کاغذ را بیرون میآورد و یکی از حاضران شعری را که بر آن نوشته است میخواند. سپس همان دختر یکی از آن اشیاء را بیرون میآورد و ارائه میدهد و آن شعر که خوانده شده است فالی است که در حق صاحب آن نشانی زدهاند. در اصفهان یک سرمهدان و یک آئینۀ کوچک نیز علاوه بر آن اشیاء در بولونی میاندازند و با دیوان حافظ تفأل میزنند، بدین ترتیب که چشمان را میبندند و انگشت میانین را بالای اوراق کتاب میگردانند و اتفاقاً صحیفهای را میگشایند اگر غزلی از صدر صحیفه شروع شده باشد آن غزل را میخوانند وگرنه از مطلع غزل که در صفحۀ پیشین است میخوانند و آن اشعار را در وصف حال آن کس فال میگیرند.
[مقالات سعید نفیسی (در زمینۀ تاریخ تصوف، فرهنگ و ادب ایران)، به کوشش مسعود عرفانیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ج ۳، ص ۱۰۶-۱۱۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی
@AfsharFoundation
Forwarded from شفیعی کدکنی
null.pdf
245.5 KB
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خاستگاه و مبنای جشن چهارشنبهسوری ارتباطی با از آتش گذشتن یا کشته شدن سیاوش ندارد.
دکتر سجاد آیدنلو
ـــــــــــــــــــــــ
خاستگاه و مبنای جشن چهارشنبهسوری ارتباطی با از آتش گذشتن یا کشته شدن سیاوش ندارد.
دکتر سجاد آیدنلو
✍🏻 پایان سرایش #شاهنامه
[فردوسی] در ۳۶۷ [هجری]، یعنی در ۳۸ سالگی یا کمی دیرتر سرایش شاهنامه را براساس #شاهنامه_ابومنصوری آغاز میکند و نخستین نگارش آن را در ۳۸۴ به پایان میبرد.
نگارش نخستینِ شاهنامه باید شامل برگزیدهای از بخشهای مأخذ او بوده باشد. ازاینرو، شاعر پس از سال ۳۸۴ به کار خود ادامه میدهد و سرانجام با نگارش دوم و نهایی خود در ۲۵ اسفند ۴۰۰ ق (برابر ۸ مارس ۱۰۱۰ م) کتاب را به پایان میرساند و به سلطان محمود تقدیم میکند. فردوسی پیش از سال ۳۶۷، یعنی پیش از مرگ #دقیقی و آغاز سرایش شاهنامه، داستان «بیژن و منیژه» را سروده بود که بعدا به شاهنامه افزود. همچنین پس از سال ۴۰۰ حک و اصطلاحاتی در کتاب خود کرده است.
(شاهنامه، #فردوسی، تصحیح #جلال_خالقی_مطلق، جلد اول، پیشگفتار، سخن، ۱۳۹۴، صفحۀ بیستونهم)
@xabarname
@ESHTADAN
[فردوسی] در ۳۶۷ [هجری]، یعنی در ۳۸ سالگی یا کمی دیرتر سرایش شاهنامه را براساس #شاهنامه_ابومنصوری آغاز میکند و نخستین نگارش آن را در ۳۸۴ به پایان میبرد.
نگارش نخستینِ شاهنامه باید شامل برگزیدهای از بخشهای مأخذ او بوده باشد. ازاینرو، شاعر پس از سال ۳۸۴ به کار خود ادامه میدهد و سرانجام با نگارش دوم و نهایی خود در ۲۵ اسفند ۴۰۰ ق (برابر ۸ مارس ۱۰۱۰ م) کتاب را به پایان میرساند و به سلطان محمود تقدیم میکند. فردوسی پیش از سال ۳۶۷، یعنی پیش از مرگ #دقیقی و آغاز سرایش شاهنامه، داستان «بیژن و منیژه» را سروده بود که بعدا به شاهنامه افزود. همچنین پس از سال ۴۰۰ حک و اصطلاحاتی در کتاب خود کرده است.
(شاهنامه، #فردوسی، تصحیح #جلال_خالقی_مطلق، جلد اول، پیشگفتار، سخن، ۱۳۹۴، صفحۀ بیستونهم)
@xabarname
@ESHTADAN
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
فرنگیس
▪️فرنگیس دختر افراسیاب است که بعد از جریره به همسری سیاوش در میآید. دورانِ عیش فرنگیس با سیاوش نیز مانند جریره کوتاه است. پس از چندی زندگی مشترک در گنگدژ، افراسیاب به سعایتِ گرسیوَز، سیاوش را از میان برمیدارد. فرنگیس زیبایی و لطف و فرهنگ را با هم جمع دارد و در جانبداری از نیکی و عدالت و وفاداری به شوهر و
خانوادهاش از زنان نمونهٔ شاهنامه است.
چون سیاوش کشته میشود افراسیاب دستور میدهد که به دخترش فرنگیس نیز چوب بزنند تا «تخم کین» از او فرو ریزد.
تنها با وساطت پیران از کشتن او صرفنظر میکند، لیکن سرگردانی و زندگی اضطرابآمیز فرنگیس از این زمان آغاز میشود. پنهانی در خانهٔ پیران میزاید، بعد پسرش کیخسرو را به چوپانی میسپارند تا نَسَبِ خود را فراموش کند. در تمام این زمان فرنگیس با اوست و هر لحظه بیم آن است که افراسیاب در صدد گرفتن جان شاهزاده برآید. چون گیو پنهانی کیخسرو را به ایران باز میگرداند مادرش نیز او را همراهی میکند. بین راه جان پیران را که به چنگ گیو اسیر شده است نجات میدهد.
فرنگیس تا آخرین لحظه به خاطرهٔ سیاوش و خانواده او وفادار میماند و در کینخواهی شوهر قدم به قدم همراه کیخسرو است. وی نیز یکی از زنان مصیبتکش ادبیات فارسی است. شوهرش که برازندهترین مردِ روزگار خود است به فرمان پدرش کشته میشود و خود او دورانی از زندگیش را در هراس و دربهدری میگذراند. پس از بازگشت به ایران هم باید شاهدِ جنگِ خونین کشورِ پسرش با کشورِ پدر باشد. صدها تن از خانوادهٔ شوهر و صدها تن از خانوادهٔ پدر در این جنگ کشته میگردند. برادرانش، نیز به همراه پدرش نابود میشوند و او باید در این میانه دستخوش عذاب روحی توانفرسایی باشد. فرنگیس تنها به علت عشق شوهر یا پسرش نیست که در صف دشمنان پدر و کشورش جای میگیرد، از این جهت نیز هست که تورانیان را گناهکار و مستوجب مجازات میداند.
آواها و ایماها
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
#فرنگیس
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
فرنگیس
▪️فرنگیس دختر افراسیاب است که بعد از جریره به همسری سیاوش در میآید. دورانِ عیش فرنگیس با سیاوش نیز مانند جریره کوتاه است. پس از چندی زندگی مشترک در گنگدژ، افراسیاب به سعایتِ گرسیوَز، سیاوش را از میان برمیدارد. فرنگیس زیبایی و لطف و فرهنگ را با هم جمع دارد و در جانبداری از نیکی و عدالت و وفاداری به شوهر و
خانوادهاش از زنان نمونهٔ شاهنامه است.
چون سیاوش کشته میشود افراسیاب دستور میدهد که به دخترش فرنگیس نیز چوب بزنند تا «تخم کین» از او فرو ریزد.
تنها با وساطت پیران از کشتن او صرفنظر میکند، لیکن سرگردانی و زندگی اضطرابآمیز فرنگیس از این زمان آغاز میشود. پنهانی در خانهٔ پیران میزاید، بعد پسرش کیخسرو را به چوپانی میسپارند تا نَسَبِ خود را فراموش کند. در تمام این زمان فرنگیس با اوست و هر لحظه بیم آن است که افراسیاب در صدد گرفتن جان شاهزاده برآید. چون گیو پنهانی کیخسرو را به ایران باز میگرداند مادرش نیز او را همراهی میکند. بین راه جان پیران را که به چنگ گیو اسیر شده است نجات میدهد.
فرنگیس تا آخرین لحظه به خاطرهٔ سیاوش و خانواده او وفادار میماند و در کینخواهی شوهر قدم به قدم همراه کیخسرو است. وی نیز یکی از زنان مصیبتکش ادبیات فارسی است. شوهرش که برازندهترین مردِ روزگار خود است به فرمان پدرش کشته میشود و خود او دورانی از زندگیش را در هراس و دربهدری میگذراند. پس از بازگشت به ایران هم باید شاهدِ جنگِ خونین کشورِ پسرش با کشورِ پدر باشد. صدها تن از خانوادهٔ شوهر و صدها تن از خانوادهٔ پدر در این جنگ کشته میگردند. برادرانش، نیز به همراه پدرش نابود میشوند و او باید در این میانه دستخوش عذاب روحی توانفرسایی باشد. فرنگیس تنها به علت عشق شوهر یا پسرش نیست که در صف دشمنان پدر و کشورش جای میگیرد، از این جهت نیز هست که تورانیان را گناهکار و مستوجب مجازات میداند.
آواها و ایماها
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
#فرنگیس
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
بیست و هفتم اسفندماه زادروز عبدالحسین زرینکوب
۱۳۳۱-۱۳۴۰
در آغاز این دهه زرینکوب درجۀ دکتری ادبیات دریافت کرد و از سال ۱۳۳۵ تدریس دانشگاهی را در دانشکدۀ الهیات بر عهده گرفت. از دبیری وزارت فرهنگ به دانشیاری دانشگاه و در پایان همین دهه به مرتبت استادی ارتقای درجه یافت. در آغازۀ همین دهه با خانم سخنسنج، قمر آریان، پیمان همسری بست.
در این دهه بود که زرینکوب با سیّد حسن تقیزاده آشنایی پیدا کرد. در همین دهه بود که زرینکوب به عضویت کتابخانۀ مجلس سنا درآمد.
قصد تقیزاده از پذیرفتن چنین مردان شایستۀ باجوهر و دانشمند کار کشیدن از آنها نبود. میخواست با کمک کردن مادی به آنها امکانات خواندن و پژوهش کردن را برایشان فراهم کند. تقیزاده به زریاب و جهانداری تأکید کرده بود که زرینکوب با آسایش خاطر و رفاه نسبی که برایش فراهم کردهایم باید در محل کتابخانه به تحقیق و تجسس مورد تمایل خود بپردازد.
عبدالحسین زرینکوب در این مدت که حدود هشت سال طول کشید، جز ساعاتی که درس میداد، اوقات را در کتابخانۀ مجلس سنا به مطالعه و نگارش و پژوهش میگذراند. یادداشتهای وافری از این دوران ثمربخش فراهم کرد. مقداری زیاد از نوشتههای او حاصل این ایام است. تقیزاده در بالیدن زرینکوب مؤثر بود. موضوع تدریس زرینکوب در رشتۀ تاریخ علوم همان درسی بود که تقیزاده در دانشکدۀ الهیات داشت.
از کارهای عمدۀ علمی که در این دهه زرینکوب عهدهدار شد ترجمه کردن مقالاتی از دائرةالمعارف اسلامی (به زبانهای فرانسوی و انگلیسی) تألیف مستشرقان بود که در هلند به چاپ میرسید و میان دانشمندان ایران آوازه درافکنده بود.
در این دوره مقالههای زیاد از زرینکوب مخصوصاً در مجلههای سخن، مهر، علم و زندگی، راهنمای کتاب، کتابهای ماه، نقد کتاب، انتقاد کتاب، صدف و نشریات دیگر به چاپ رسید. همچنین دو کتاب از او (یکی ترجمه و دیگری تألیف) و سه مجلّد متن درسی انتشار یافت.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۱۳۱۱-۱۳۱۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
@ESHTADAN
۱۳۳۱-۱۳۴۰
در آغاز این دهه زرینکوب درجۀ دکتری ادبیات دریافت کرد و از سال ۱۳۳۵ تدریس دانشگاهی را در دانشکدۀ الهیات بر عهده گرفت. از دبیری وزارت فرهنگ به دانشیاری دانشگاه و در پایان همین دهه به مرتبت استادی ارتقای درجه یافت. در آغازۀ همین دهه با خانم سخنسنج، قمر آریان، پیمان همسری بست.
در این دهه بود که زرینکوب با سیّد حسن تقیزاده آشنایی پیدا کرد. در همین دهه بود که زرینکوب به عضویت کتابخانۀ مجلس سنا درآمد.
قصد تقیزاده از پذیرفتن چنین مردان شایستۀ باجوهر و دانشمند کار کشیدن از آنها نبود. میخواست با کمک کردن مادی به آنها امکانات خواندن و پژوهش کردن را برایشان فراهم کند. تقیزاده به زریاب و جهانداری تأکید کرده بود که زرینکوب با آسایش خاطر و رفاه نسبی که برایش فراهم کردهایم باید در محل کتابخانه به تحقیق و تجسس مورد تمایل خود بپردازد.
عبدالحسین زرینکوب در این مدت که حدود هشت سال طول کشید، جز ساعاتی که درس میداد، اوقات را در کتابخانۀ مجلس سنا به مطالعه و نگارش و پژوهش میگذراند. یادداشتهای وافری از این دوران ثمربخش فراهم کرد. مقداری زیاد از نوشتههای او حاصل این ایام است. تقیزاده در بالیدن زرینکوب مؤثر بود. موضوع تدریس زرینکوب در رشتۀ تاریخ علوم همان درسی بود که تقیزاده در دانشکدۀ الهیات داشت.
از کارهای عمدۀ علمی که در این دهه زرینکوب عهدهدار شد ترجمه کردن مقالاتی از دائرةالمعارف اسلامی (به زبانهای فرانسوی و انگلیسی) تألیف مستشرقان بود که در هلند به چاپ میرسید و میان دانشمندان ایران آوازه درافکنده بود.
در این دوره مقالههای زیاد از زرینکوب مخصوصاً در مجلههای سخن، مهر، علم و زندگی، راهنمای کتاب، کتابهای ماه، نقد کتاب، انتقاد کتاب، صدف و نشریات دیگر به چاپ رسید. همچنین دو کتاب از او (یکی ترجمه و دیگری تألیف) و سه مجلّد متن درسی انتشار یافت.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۱۳۱۱-۱۳۱۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
@ESHTADAN
Forwarded from اتچ بات
🌴 #حق_لیلی
#میناب_جشن_نیمه_شعبان
"یکی از آئین های شهر میناب حق لیلی یا ارگیز گردانی است ، در این شهر به هنگام نيمه شعبان تمام اهالي به بازار مي روند و ضمن خريدن لباس نو براي کودکان، آجيل، شيريني و چيزهاي مورد نياز را براي برگزاري اين مراسم تهيه مينمايند و آنگاه بعد از غروب کودکان به شکل گروهي و در حاليکه کيسه اي در دست دارند از خانه خارج شده و براي گرفتن عيدي که ميتواند شربت، شيريني، نخود، شکلات و... باشد به درب منازل مي روند.
آئین آردگیز گردانی یا همان حق لیلی تا نیمه های شب ادامه دارد و مردم اعم از پیر و جوان بزرگ و کوچک برای زنده نگه داشتن این آئین سنتی و قدیمی تا پاسی از شب در کوچه ها و خیابانها به جشن و شادی می پردازند،دختر پسرها به در هر منزلي که رسيدند ابتدا ايستاده و اين شعر را با صداي بلند و با شادی ميخوانند:
حک(حق)ليلي کرم گوشم بش م هاده که درويشم
hak lili karam gowšom bašeme hāda ke darvišom
يعني به من حق ليلي بدهيد چرا که گوشم کر است و درويش نيز ميباشم.
یا: «حق لیلی که وقتیشن/ کیک هاده که وقتیشن»
و یا :« آرگیز گردونن امشو/ نیمه شعبونن امشو/ عید خومونن امشو/ منجلون نبرن امشو/ امشو امشو امشو/ امشو چه خوشن امشو/عید شعبون امشو »
افراد با در دست داشتن آردگیز (الک) که در قدیم از برگ درخت خرما درست میشد ولی امروزه دیگر جای خود را به کیسههای پلاستیکی داده است به منازل و خانههای همسایهها مراجعه میکنند و با سر دادن آوای «حق لیلی که وقتیشن » با صدای تقریبا بلند ضمن خبر دادن به اهل خانه از صاحبخانه درخواست میکنند که پذیرایی و شیرینی ویژه این شب را که از قبل تهیه کرده است برایشان بیاورد و صاحبخانه نیز با در دست داشتن شیرینی، شربت و یا کلوچه های محلی از آنها پذیرایی میکند.بعد از گذشت ساعات زیاد از اهدای حق لیلی اگر درب منزلی از اهالی روستا بسته شده به این نشانه خواهد بود که شیرینی و نقل و نخود و بیسکویت در این منزل به اتمام رسیده و خانواده درب را بسته اند و خودشان برای دریافت حق لیلی از اهالی روستا به بیرون از خانه رفته اند.
اما بزرگترها نيز جهت رفتن به سه منزل و حق ليلي گرفتن طبق باور مردم ميناب واجب دانسته شده است. اين جشن امروزه به گونه اي که ذکر آن رفت برگزار ميشود اما در زمان قديم رسم بود که همسايهها به طور پنهاني آرگيز (?ārgiz=الک) را در حياط خانه همسايه پرت ميكردند و اهالي خانه نيز الک را از آجيل و شيريني، پول و چيزهاي ديگر پر مي کردن و آن را بيرون خانه کنار در حياط قرار مي دادند. سپس همسايهها خوراکيها را از درون آن بر مي داشتند. جشن حق ليلي با شور و شعف زيادي در بين مردم به خصوص کودکان و نوجوانان برگزار ميشود .
برخی بر این عقیده هستند که در این شب سکههایی بر روی زمین افتاده که متبرک به دستان امام زمان (عج) است و هرکس که لیاقت داشته باشد، آن را پیدا میکند و زندگیاش رونق میگیرد.
باور مردم منطقه این است که با نیت سلامتی امام دوازدهم حداقل درب هفت خانه را در این شب مبارک بزنند و از آن «حق لیلی» (حق شب) دریافت کنند .این آئین میراثی کهن و بهجا مانده از نیاکان و پیشینیانشان شهر میناب است."
✍سهراب سعیدی
🔸برگرفته از کانال:فصلنامه فرهنگ مردم ایران با تلخیص و ویرایش.
💥میلاد امام عصر، مبارک باد.
@ESHTADAN
@HATEFTA
#میناب_جشن_نیمه_شعبان
"یکی از آئین های شهر میناب حق لیلی یا ارگیز گردانی است ، در این شهر به هنگام نيمه شعبان تمام اهالي به بازار مي روند و ضمن خريدن لباس نو براي کودکان، آجيل، شيريني و چيزهاي مورد نياز را براي برگزاري اين مراسم تهيه مينمايند و آنگاه بعد از غروب کودکان به شکل گروهي و در حاليکه کيسه اي در دست دارند از خانه خارج شده و براي گرفتن عيدي که ميتواند شربت، شيريني، نخود، شکلات و... باشد به درب منازل مي روند.
آئین آردگیز گردانی یا همان حق لیلی تا نیمه های شب ادامه دارد و مردم اعم از پیر و جوان بزرگ و کوچک برای زنده نگه داشتن این آئین سنتی و قدیمی تا پاسی از شب در کوچه ها و خیابانها به جشن و شادی می پردازند،دختر پسرها به در هر منزلي که رسيدند ابتدا ايستاده و اين شعر را با صداي بلند و با شادی ميخوانند:
حک(حق)ليلي کرم گوشم بش م هاده که درويشم
hak lili karam gowšom bašeme hāda ke darvišom
يعني به من حق ليلي بدهيد چرا که گوشم کر است و درويش نيز ميباشم.
یا: «حق لیلی که وقتیشن/ کیک هاده که وقتیشن»
و یا :« آرگیز گردونن امشو/ نیمه شعبونن امشو/ عید خومونن امشو/ منجلون نبرن امشو/ امشو امشو امشو/ امشو چه خوشن امشو/عید شعبون امشو »
افراد با در دست داشتن آردگیز (الک) که در قدیم از برگ درخت خرما درست میشد ولی امروزه دیگر جای خود را به کیسههای پلاستیکی داده است به منازل و خانههای همسایهها مراجعه میکنند و با سر دادن آوای «حق لیلی که وقتیشن » با صدای تقریبا بلند ضمن خبر دادن به اهل خانه از صاحبخانه درخواست میکنند که پذیرایی و شیرینی ویژه این شب را که از قبل تهیه کرده است برایشان بیاورد و صاحبخانه نیز با در دست داشتن شیرینی، شربت و یا کلوچه های محلی از آنها پذیرایی میکند.بعد از گذشت ساعات زیاد از اهدای حق لیلی اگر درب منزلی از اهالی روستا بسته شده به این نشانه خواهد بود که شیرینی و نقل و نخود و بیسکویت در این منزل به اتمام رسیده و خانواده درب را بسته اند و خودشان برای دریافت حق لیلی از اهالی روستا به بیرون از خانه رفته اند.
اما بزرگترها نيز جهت رفتن به سه منزل و حق ليلي گرفتن طبق باور مردم ميناب واجب دانسته شده است. اين جشن امروزه به گونه اي که ذکر آن رفت برگزار ميشود اما در زمان قديم رسم بود که همسايهها به طور پنهاني آرگيز (?ārgiz=الک) را در حياط خانه همسايه پرت ميكردند و اهالي خانه نيز الک را از آجيل و شيريني، پول و چيزهاي ديگر پر مي کردن و آن را بيرون خانه کنار در حياط قرار مي دادند. سپس همسايهها خوراکيها را از درون آن بر مي داشتند. جشن حق ليلي با شور و شعف زيادي در بين مردم به خصوص کودکان و نوجوانان برگزار ميشود .
برخی بر این عقیده هستند که در این شب سکههایی بر روی زمین افتاده که متبرک به دستان امام زمان (عج) است و هرکس که لیاقت داشته باشد، آن را پیدا میکند و زندگیاش رونق میگیرد.
باور مردم منطقه این است که با نیت سلامتی امام دوازدهم حداقل درب هفت خانه را در این شب مبارک بزنند و از آن «حق لیلی» (حق شب) دریافت کنند .این آئین میراثی کهن و بهجا مانده از نیاکان و پیشینیانشان شهر میناب است."
✍سهراب سعیدی
🔸برگرفته از کانال:فصلنامه فرهنگ مردم ایران با تلخیص و ویرایش.
💥میلاد امام عصر، مبارک باد.
@ESHTADAN
@HATEFTA
Telegram
attach 📎
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"شهروزنامه چیست و چه میخواهد؟"
تلاشم بر این است که در قالب یک روزنامه، روایتی از رخدادها و داستانهای شاهنامه ارائه دهم؛ با این فرض که واقعا آن زمان، روزنامه و روزنامهنگاری وجود داشته است.
✍️ با این نگاه، رخدادهای شاهنامه در ژانرهای خبر، گزارش و گاه گفتوگو و حتی تحلیل به قلم روزنامهنگاری که در آن مقطع با همه محدودیتها، بخشنامهها و فشارها کار میکرده؛ بازروایی میشود و درعینحال، با ابزارهای ژورنالیسم و گرافیک بازنمایی میشود.
✍️ در این مدل کار، سعی کردهام و خواهم کرد که تا جایی که میتوانم، خود را در جایگاه روزنامهنگار و روزنامهای در آن شرایط، قرار دهم و از اینکه روزنامه به "منثور کردن نظم فردوسی" فروکاهد، اجتناب کنم.
✍️ براین مبنا، نام این کار و این روزنامه را هم "شهروزنامه" گذاشتم که تلفیقی است از "شاهنامه" و "روزنامه".
🔅آدرس کانال تلگرامی "شهروزنامه":
@shahrooznameh
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
تلاشم بر این است که در قالب یک روزنامه، روایتی از رخدادها و داستانهای شاهنامه ارائه دهم؛ با این فرض که واقعا آن زمان، روزنامه و روزنامهنگاری وجود داشته است.
✍️ با این نگاه، رخدادهای شاهنامه در ژانرهای خبر، گزارش و گاه گفتوگو و حتی تحلیل به قلم روزنامهنگاری که در آن مقطع با همه محدودیتها، بخشنامهها و فشارها کار میکرده؛ بازروایی میشود و درعینحال، با ابزارهای ژورنالیسم و گرافیک بازنمایی میشود.
✍️ در این مدل کار، سعی کردهام و خواهم کرد که تا جایی که میتوانم، خود را در جایگاه روزنامهنگار و روزنامهای در آن شرایط، قرار دهم و از اینکه روزنامه به "منثور کردن نظم فردوسی" فروکاهد، اجتناب کنم.
✍️ براین مبنا، نام این کار و این روزنامه را هم "شهروزنامه" گذاشتم که تلفیقی است از "شاهنامه" و "روزنامه".
🔅آدرس کانال تلگرامی "شهروزنامه":
@shahrooznameh
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
▫️صدرالدین الهی : «برای رفع خستگی، آیا در این اواخر شعری خواندهاید که به معنی واقعی از آن لذت برده باشید؟»
▪️ دکتر پرویز ناتل خانلری : «یکی از دوستان، دستنویس شعری را به من داد که شاید هنوز چاپ نشده و شاعر آن را هم تازگیها ندیدهام. اما یکی از بهترین شعرهایی است که معنای وطن را در ذهن و جان آدمی جا میدهد. شاعر علاوه بر شاعری، محققی دانشمند و مورد احترام من است. آقای محمدرضا شفیعی کدکنی. شعری گفته دربارهی جعبههای بنفشهی فرنگی که اوایل بهار در کوچه و بازار میفروشند. گوش کنید:
در روزهای آخر اسفند کوچ بنفشههای مهاجر
زيباست
در نيمروز روشن اسفند
وقتی بنفشه ها را از سايه های سرد
در اطلس شميم بهاران
با خاک و ريشه
ميهن سيارشان
از جعبههای کوچک و چوبی
در گوشهی خيابان میآورند
جوی هزار زمزمه در من
میجوشد:
ای کاش
ای کاش، آدمی وطنش را
مثل بنفشهها
(در جعبههای خاک)
يک روز میتوانست
همراه خويشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
▪️ دکتر پرویز ناتل خانلری : «یکی از دوستان، دستنویس شعری را به من داد که شاید هنوز چاپ نشده و شاعر آن را هم تازگیها ندیدهام. اما یکی از بهترین شعرهایی است که معنای وطن را در ذهن و جان آدمی جا میدهد. شاعر علاوه بر شاعری، محققی دانشمند و مورد احترام من است. آقای محمدرضا شفیعی کدکنی. شعری گفته دربارهی جعبههای بنفشهی فرنگی که اوایل بهار در کوچه و بازار میفروشند. گوش کنید:
در روزهای آخر اسفند کوچ بنفشههای مهاجر
زيباست
در نيمروز روشن اسفند
وقتی بنفشه ها را از سايه های سرد
در اطلس شميم بهاران
با خاک و ريشه
ميهن سيارشان
از جعبههای کوچک و چوبی
در گوشهی خيابان میآورند
جوی هزار زمزمه در من
میجوشد:
ای کاش
ای کاش، آدمی وطنش را
مثل بنفشهها
(در جعبههای خاک)
يک روز میتوانست
همراه خويشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
باشگاه شاهنامه پژوهان | ایران را باشگاه شاهنامه پژوهی خواهیم کرد
باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه فردوسی، شاهنامه خوانی، سایت شاهنامه، شاهنامه پژوهی، فردوسی
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
#نوروز
تاریخ شما شرح بر انداختن ماست
این کهنه کتابی است که جلدش کفن ماست
این گربه ی کز کرده ی چسبیده به دیوار
ته مانده ای از بیشه ی شیر وطن ماست
بی پرده بگوییم که در پرده نگنجیم
عریانی ما پاکترین پیرهن ماست
چیزی که نداریم به تاراج شما رفت
آن چیز که مانده است همان فوت و فن ماست
سرسختی فردوسی و سرمستی حافظ
آن لشکر پنهان شده در خویشتن ماست
معشوق غزل جلوه ای از روح حماسه است
سهراب همان سرو چمان چمن ماست
ای آن که به آیین عجم خرده گرفتی
نوروز همان پاسخ دندان شکن ماست
ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم
این آیه ی کوتاه، تمام سخن ماست
#حسن_قریبی
برگرفته از : ماهنامه ی بخارا، شماره ی ۷۷-۷۸، خرداد و شهریور ۱۳۹۱
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
تاریخ شما شرح بر انداختن ماست
این کهنه کتابی است که جلدش کفن ماست
این گربه ی کز کرده ی چسبیده به دیوار
ته مانده ای از بیشه ی شیر وطن ماست
بی پرده بگوییم که در پرده نگنجیم
عریانی ما پاکترین پیرهن ماست
چیزی که نداریم به تاراج شما رفت
آن چیز که مانده است همان فوت و فن ماست
سرسختی فردوسی و سرمستی حافظ
آن لشکر پنهان شده در خویشتن ماست
معشوق غزل جلوه ای از روح حماسه است
سهراب همان سرو چمان چمن ماست
ای آن که به آیین عجم خرده گرفتی
نوروز همان پاسخ دندان شکن ماست
ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم
این آیه ی کوتاه، تمام سخن ماست
#حسن_قریبی
برگرفته از : ماهنامه ی بخارا، شماره ی ۷۷-۷۸، خرداد و شهریور ۱۳۹۱
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (کوروش👑)
سرودهای به پارسی میانه تُرفانی( مانوی) درباره نوروز!
nōg purrmāh - āy - ā ud wahār [ ... ] .
āmad nōg rōz ud nōg * šādī .
āmad nōg rōz , awar - ā nōg * šādīh āhār winnārī zīndagān purr šādī .
ای نو پُرماه و ای بهار ! آمد نوروز و شادی نو ! آمد نوروز و بیا ای شادی نو! بیارای خوراک زندگان را پر شادی !
میتواند نوروز در این سروده کاربردی دوپهلو داشته باشد و زادروز مانی را نوروز دانسته باشد وانگهی این سروده از آن روی که واژهی نوروز را بکار برده، بسیار ارزشمند است.
برگرفته از تاربرگ اینستاگرامی دکتر شروین فرید نژاد.
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
nōg purrmāh - āy - ā ud wahār [ ... ] .
āmad nōg rōz ud nōg * šādī .
āmad nōg rōz , awar - ā nōg * šādīh āhār winnārī zīndagān purr šādī .
ای نو پُرماه و ای بهار ! آمد نوروز و شادی نو ! آمد نوروز و بیا ای شادی نو! بیارای خوراک زندگان را پر شادی !
میتواند نوروز در این سروده کاربردی دوپهلو داشته باشد و زادروز مانی را نوروز دانسته باشد وانگهی این سروده از آن روی که واژهی نوروز را بکار برده، بسیار ارزشمند است.
برگرفته از تاربرگ اینستاگرامی دکتر شروین فرید نژاد.
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
Forwarded from شفیعی کدکنی
بزرگا! جاودانْمردا! هُشیواری و دانایی
نه دیروزی که امروزی، نه امروزی که فردایی
همه دیروزِ ما از تو، همه امروزِ ما با تو
همه فردایِ ما در تو، که بالایی و والایی
ندانیم و ندانستند قَدرت را و میدانند
هنرسنجانِ فرداها، که تو فردی و فردایی
محمدرضا شفیعی کدکنی
[در ستایش حکیم فردوسی]
طوس
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
نه دیروزی که امروزی، نه امروزی که فردایی
همه دیروزِ ما از تو، همه امروزِ ما با تو
همه فردایِ ما در تو، که بالایی و والایی
ندانیم و ندانستند قَدرت را و میدانند
هنرسنجانِ فرداها، که تو فردی و فردایی
محمدرضا شفیعی کدکنی
[در ستایش حکیم فردوسی]
طوس
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
پیام نوروزی دکتر محمد مصدق
هممیهنان گرامیم،
پیروزی نهایی ملت ایران را آرزومندم. این افتخار نصیب من شده است، تا جشن بزرگ ملّی آغاز سال نو را به هموطنان عزیزم تبریک بگویم. حمیت و غیرت و آرمانخواهی پسران و دختران دلاور سرزمینمان را میستایم و مبارزه ها وتلاشهای برجسته و خستگیناپذیر آنان را ستایش میکنم. خداوند منان را، برای رسیدن به آرمان ها و آرزوهای ملی (شان) سپاسگزارم. نوروز تنها نشانی از آغاز سال نو نیست، بلکه ملتی قابل احترام و ستایش و با گذشته درخشان را به یاد می آورد. نوروز بزرگی و عظمت کشور باستانیمان را یادآوری می کند.
من با هر نوروز آرزو میکنم که صفحه نوینی به برگهای تاریخ پر شکوه ما اضافه گردد. در سال نو، از پروردگار شادی و تندرستی را برای همه هممیهنان عزیزم خواهانم.
پیام نوروزی دکتر مصدق بهمناسبت نوروز 1332 خورشیدی
@NFIfans
@ESHTADAN
هممیهنان گرامیم،
پیروزی نهایی ملت ایران را آرزومندم. این افتخار نصیب من شده است، تا جشن بزرگ ملّی آغاز سال نو را به هموطنان عزیزم تبریک بگویم. حمیت و غیرت و آرمانخواهی پسران و دختران دلاور سرزمینمان را میستایم و مبارزه ها وتلاشهای برجسته و خستگیناپذیر آنان را ستایش میکنم. خداوند منان را، برای رسیدن به آرمان ها و آرزوهای ملی (شان) سپاسگزارم. نوروز تنها نشانی از آغاز سال نو نیست، بلکه ملتی قابل احترام و ستایش و با گذشته درخشان را به یاد می آورد. نوروز بزرگی و عظمت کشور باستانیمان را یادآوری می کند.
من با هر نوروز آرزو میکنم که صفحه نوینی به برگهای تاریخ پر شکوه ما اضافه گردد. در سال نو، از پروردگار شادی و تندرستی را برای همه هممیهنان عزیزم خواهانم.
پیام نوروزی دکتر مصدق بهمناسبت نوروز 1332 خورشیدی
@NFIfans
@ESHTADAN
بیست و نهم اسفندماه زادروز دکتر پرویز ناتل خانلری
بنیاد فرهنگ ایران در سال ۱۳۲۴ تأسیس شد و دکتر خانلری تا روزی که مدیریت آن را داشت بیش از سیصد جلد کتاب در یازده مجموعه منتشر ساخت. ضمناً پژوهشکدهای برای تربیت محقق تأسیس کرد که در آن بهطور محض مباحث اساسی رشتههای ایرانشناسی در مرتبۀ تخصصی تدریس میشد. کوششهای بسیار مؤثری را برای گسترش زبان فارسی در افغانستان و هندوستان و پاکستان و سرزمینهای عربزبان (مخصوصاً) مصر آغاز کرد. گام استواری در بیرونکشی و تاریخگذاری واژههای زبان فارسی از میان متون کهن برای تألیف فرهنگ تاریخی برداشت و جلد اول آن کتاب گرانسنگ ماندگار را منتشر کرد.
در همین دوره خانلری ادارۀ امور فرهنگستان ادب و هنر را پذیرفت و به تأسيس انجمن تاریخ و انجمن موسیقی که از شعب آن بود اقدام کرد.
خانلری در سالهای پایان زندگی که دچار شکستگی بدنی و خستگی معنوی شد از کار پژوهش علمی کناره نکرد. اجازه داد دوباره مجلۀ سخن تجدید چاپ شود. دورۀ سمک عیار را دوباره به چاپ رسانید. مجموعهای از مقالات اساسی خود را تنظیم کرد که هفتاد سخن نام دارد و دو جلد از آن تا کنون پخش شده است. کتابهای دستور زبان و تاریخ زبان فارسیاش چندین بار چاپ شد. دیوان حافظ را بهآراستگی بیشتری به دست مشتاقان رسانید.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۹۷۶-۹۷۷]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
@ESHTADAN
بنیاد فرهنگ ایران در سال ۱۳۲۴ تأسیس شد و دکتر خانلری تا روزی که مدیریت آن را داشت بیش از سیصد جلد کتاب در یازده مجموعه منتشر ساخت. ضمناً پژوهشکدهای برای تربیت محقق تأسیس کرد که در آن بهطور محض مباحث اساسی رشتههای ایرانشناسی در مرتبۀ تخصصی تدریس میشد. کوششهای بسیار مؤثری را برای گسترش زبان فارسی در افغانستان و هندوستان و پاکستان و سرزمینهای عربزبان (مخصوصاً) مصر آغاز کرد. گام استواری در بیرونکشی و تاریخگذاری واژههای زبان فارسی از میان متون کهن برای تألیف فرهنگ تاریخی برداشت و جلد اول آن کتاب گرانسنگ ماندگار را منتشر کرد.
در همین دوره خانلری ادارۀ امور فرهنگستان ادب و هنر را پذیرفت و به تأسيس انجمن تاریخ و انجمن موسیقی که از شعب آن بود اقدام کرد.
خانلری در سالهای پایان زندگی که دچار شکستگی بدنی و خستگی معنوی شد از کار پژوهش علمی کناره نکرد. اجازه داد دوباره مجلۀ سخن تجدید چاپ شود. دورۀ سمک عیار را دوباره به چاپ رسانید. مجموعهای از مقالات اساسی خود را تنظیم کرد که هفتاد سخن نام دارد و دو جلد از آن تا کنون پخش شده است. کتابهای دستور زبان و تاریخ زبان فارسیاش چندین بار چاپ شد. دیوان حافظ را بهآراستگی بیشتری به دست مشتاقان رسانید.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۹۷۶-۹۷۷]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
@ESHTADAN
#بوی_گل_بامداد_نوروز
💥برخیز که میرود زمستان
بگشای درِ سرایِ بستان
نارنج و بَنفشه بر طبَق نِه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیشِ ایوان
برخیز! که بادِ صبحِ نوروز،
در باغچه میکند گل افشان؛
خاموشی بلبلانِ مشتاق،
در موسمِ گل ندارد امکان؛
آوازِ دهل نهان نمانَد
در زیرِ گلیم و عشق پنهان.
بویِ گلِ بامدادِ نوروز
و آوازِ خوش هَزاردستان؛
بس جامه فروختهست و دستار
بس خانه که سوختهست و دکّان.
ما را سرِ دوست بر کنار است
آنَک سرِ دشمنان و سندان
چشمی که به دوست برکُند دوست
بر هم ننهد ز تیرباران
سعدی چو به میوه میرسد دست
سهلست جفایِ بوستان بان.
🔸حضرت شیخ اجل سعدی
@ESHTADAN
💥برخیز که میرود زمستان
بگشای درِ سرایِ بستان
نارنج و بَنفشه بر طبَق نِه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیشِ ایوان
برخیز! که بادِ صبحِ نوروز،
در باغچه میکند گل افشان؛
خاموشی بلبلانِ مشتاق،
در موسمِ گل ندارد امکان؛
آوازِ دهل نهان نمانَد
در زیرِ گلیم و عشق پنهان.
بویِ گلِ بامدادِ نوروز
و آوازِ خوش هَزاردستان؛
بس جامه فروختهست و دستار
بس خانه که سوختهست و دکّان.
ما را سرِ دوست بر کنار است
آنَک سرِ دشمنان و سندان
چشمی که به دوست برکُند دوست
بر هم ننهد ز تیرباران
سعدی چو به میوه میرسد دست
سهلست جفایِ بوستان بان.
🔸حضرت شیخ اجل سعدی
@ESHTADAN