Telegram Web Link
Forwarded from اتچ بات
🌿۱۳ آذر سالروز درگذشت هنرمند عالیرتبه موسیقی مکتب اصفهان ، خواننده برجسته و شعر شناس نامدار معاصر استاد سید #جلال_الدین_تاج_اصفهانی
می باشد

👈وی در سال ۱۲۸۲در اصفهان‏ متولد شد. پدرش شیخ اسماعیل معروف به تاج‌الواعظین بود که تا حدی با دستگاه‌های‏ موسیقی سنتی ایرانی‏ آشنایی داشت.  او  در ده سالگی نزد پدر و استادانی چون سید عبدالرحیم اصفهانی، نایب اسدالله، میرزا حسین ساعت ساز(خضوعی)، میرزا حسین عندلیب، حبیب شاطرحاجیبه دانش اندوزی پرداخت. وي از سال ۱۳۱۹ همکاری با رادیو را آغاز کرد و از ۱۳۲۸ به همکاری با رادیو اصفهان پرداخت و ضمن خوانندگی، سرپرست نوازندگان رادیو اصفهان شد .جلال تاج اصفهانی در رادیو اصفهان به اجرای برنامه‌هایی با تار اکبرخان نوروزی و برنامه آموزش گوشه‌های دستگاه‌های موسیقی ایرانی پرداخت. از ماندگارترین آثارش می‌توان به آتش دل اشاره کرد.از جمله شاگردان او محمدرضا شجریان، حسین خواجه امیری، علی‌اصغر شاهزیدی، سید رضا طباطبایی کربکندی، علی‌رضا افتخاری، مرتضی شریف، ناصر یزدخواستی, رضا قرنیان اصفهانی و نصر الله معین و محمد تقی سعیدی ولاشانی را می‌توان نام برد.

🔸 یادش گرامی
💠 موسیقی ایران _ ۸۰

#سنتی

#سه_گاه

🔹 اثری شنیدنی از استادان زنده یاد #جلال_الدین_تاج_اصفهانی ( آواز ) #لطف_الله_مجد( تار ) #علی_تجویدی ( ویلون ) و #سید_حسن_کسایی ( نی )

🇮🇷 سرزمین فرزانگان

@folkkmusic
@ESHTADAN
Forwarded from میراث‌ باشی
📷 عکس‌های ارسالی به میراث‌باشی نشان از آن دارد که صحن حیاط عمارت مسعودیه آبستن حوادث جدید است.

🔸اخرین بار آزاده اخلاقی صحنه به توپ بستن مجلس را در اردیبهشت سال ۹۵ در عمارت مسعودیه بازنمایی کرد که با واکنش شدید میراثیان مواجه شد.

🔸پرونده عمارت مسعودیه که بزرگان و کارشناسان صاحب‌نام حوزه میراث فرهنگی آن را متفق‌القول جزو نفایس ایران می‌دانند، سال ۸۹ با بیرون راندن کارکنان سازمان میراث فرهنگی با قرادادی ۵۹ ساله برای ایجاد هتل به سرمایه‌گذار واگذار شد.

🔸 این پرونده بعدها به دلیل شکایت طرفین به دادگاه قضایی ارسال شد و عملا این بنا قریب ۱۱ سال است در بی‌سامانی به سر می‌برد.

🔸در حال حاضر صندوق احیا بناهای تاریخی در یکی از ساختمان‌های این بنا مستقر است.

🔸افزون بر خود ساختمان جداره‌های بیرونی بنا به سمت خیابان‌های اطراف هم در وضعیت مناسبی به سر نمی‌برند.

🔸از واگذاری عمارت مسعودیه به عنوان ننگ‌آورترین و سیاه‌ترین واگذاری وزارت میراث فرهنگی یاد می‌شود چرا که بسیاری از کارشناسان بر نفیس بودن این عمارت با توجه به موقعیت آن و وقایع تاریخی که بر آن گذشته صحه می‌گذارند.


instagram.com/miras_bashi
@mirasbashi
The Hills of Ghaytariyeh.mkv
277.8 MB
💠 تپه های قیطریه (۱۳۴۷)

💠 کارگردان: پرویز کیمیاوی


💠 در سال ۱۳۴۷، تپه‌های قیطریه شاهد یکی از بزرگترین اکتشافات باستان شناسی دنیا بود و در یک عملیات عمرانی از تپه قیطریه ۳۵۰ گور باستانی، تدفین‌های یک نفره و دو نفره و نزدیک به ۵۰۰۰ شی سالم برنزی و سفالی به دست آمد.

پس از این اداره باستانشناسی، از شهرداری درخواست کرد که جواز ساخت و ساز در این منطقه را ندهد اما این اتفاق رخ نداد و نشانه‌های کهنی از فرهنگ و تمدن در زیر برج‌ها مدفون و از دیده‌ها پنهان شده است. موضوعی که کیمیاوی به آن پرداخته است.
روانشاد استاد دکتر احمد تفضلی
زبان‌شناس ایرانی، ایران‌شناس، پژوهشگر، مترجم و متخصص زبان پهلوی و استاد زبان‌های باستانی در دانشگاه تهران بود.تفضلی در زمینهٔ زبان‌های ایرانی میانه به‌ویژه پهلوی و پارتی، در پهنهٔ بین‌المللی یکی از صاحب‌نظران ویژه به شمار می‌آمد.

زندگی‌نامه :

وی در ۱۶ آذر سال ۱۳۱۶ در اصفهان زاده شد. دوره دانش آموزی را در تهران گذراند و در سال ۱۳۳۵ با دریافت مدال درجهٔ یک فرهنگ از دارالفنون دیپلم ادبی گرفت. در سال ۱۳۳۸ دانشکدهٔ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران را با بدست آوردن رتبهٔ نخست به پایان برد. در سال ۱۳۴۰ به انگلستان رفت و در رشتهٔ فرهنگ و زبان‌های باستانی ایران در مدرسهٔ زبان‌های شرقی دانشگاه لندن دانشجو شد و در سال ۱۳۴۴ کارشناسی ارشد گرفت. پیش از بازگشت به ایران دورهٔ پژوهشی کوتاهی را هم در پاریس گذراند. در ۱۳۴۵ در رشتهٔ زبان‌های باستانی از دانشگاه تهران درجهٔ دکتری گرفت. موضوع پایان‌نامهٔ او تصحیح و ترجمهٔ سوتکرنسک و ورشت مانسرنسک از دینکرد و سنجش این دو نسک با متن‌های اوستایی، به راهنمایی روانشاد دکتر صادق کیا بوده‌است.از ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۵ ضمن تحصیل، به عنوان پژوهشگر در استخدام ادارهٔ فرهنگ عامه بود. از ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۷ در بنیاد فرهنگ ایران، پژوهش می کرد. در ۱۳۴۷ در دانشگاه تهران درس دادن را آغاز نمود. در ۱۳۷۰ عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و از سال ۱۳۷۳ معاون علمی و پژوهشی این فرهنگستان بود. تفضلی افزون بر اینکه یکی از صاحب نظران در زمینهٔ زبان‌های باستانی ایران بود، به زبان عربی کاملاً آشنا بود و به زبان‌های انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و ادبیات فارسی تسلط کامل داشت و همچنین با روسی نیز آشنا بود.

مرگ :

تفضلی در ساعت ۱۲/۳۰ روز ۲۴ دی ماه ۱۳۷۵ دفتر کارش را در دانشگاه تهران ترک کرد و راهی منزلش در شمیران شد ولی هرگز به منزل نرسید.او در همان روز به روشی مشکوکی در خیابان به قتل رسید. قتل او در دنباله پرونده سرکوب روشنفکران و قتل‌های زنجیره‌ای به شمار می‌رود.روانش شاد و یادش گرامی.

کتاب‌ها و نوشته ها:

واژه‌نامه مینوی خرد، بنیاد فرهنگ ایران ۱۳۴۸
ترجمهٔ مینوی خرد چاپ اول بنیاد فرهنگ ایران ۱۳۵۴، چاپ دوم، انتشارات توس، ۱۳۶۴
نمونه‌های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه‌ای ایران (کتاب) جلد ۱ از آرتور کریستن سن با همکاری ژاله آموزگار (ترجمه و تحقیق)، تهران، نشر نو، ۱۳۶۴
نمونه‌های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه‌ای ایران (کتاب) جلد ۲ از آرتور کریستن سن با همکاری ژاله آموزگار (ترجمه و تحقیق)، تهران، نشر نو، ۱۳۶۸
شناخت اساطیر ایران (کتاب) از جان هینلز (ترجمه) با همکاری ژاله آموزگار، تهران، نشر چشمه و فرهنگسرای بابل، چاپ اول ۱۳۶۸
اسطوره زندگی زرتشت با همکاری ژاله آموزگار، تهران، نشر چشمه و فرهنگسرای بابل، چاپ اول ۱۳۷۰
زبان پهلوی ادبیات و دستور آن (کتاب) با همکاری ژاله آموزگار، تهران، نشر معین، چاپ اول ۱۳۷۳
تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام
به فرانسه Prof. Ph. Gignoux کتاب Anthologie of Zadspram چاپ پاریس ۱۹۹۳
#دکتر_احمد_تفضلی
@tarikhfarhanghonariranzamin
مؤسسۀ نیمروز با همکاری بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، خانۀ اندیشمندان علوم انسانی، هفته‌نامۀ امرداد، انجمن ایرانشناسی و دیگر نهادهای فرهنگی برگزار می‌کند:

پاسداشت یاد دکتر احمد تفضّلی


با حضور:

دکتر علی‌اشرف صادقی (زبان‌شناس و چهرۀ ماندگار ادب فارسی)

دکتر مهرداد ملک‌زاده (استادیار پژوهشگاه باستان‌شناسی)

دکتر احمدرضا قائم‌مقامی (استادیار گروه زبان‌های باستانی دانشگاه تهران)

دکتر آرزو رسولی طالقانی (استادیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی)

چهارشنبه، ۱۷ آذرماه
ساعت ۲٠ به وقت ایران


در لایو اینستاگرام مؤسسۀ نیمروز:
@nimruz.ir

دکتر احمد تفضلی (۱۶ آذر ۱۳۱۶- ۲۶ دی‌ ۱۳۷۵) استاد فرهنگ و زبان‌های باستانی دانشگاه تهران بود که در مجامع بین‌المللی چهره‌ای شناخته‌شده و صاحب‌نظر به شمار می‌رفت.
برای گرامیداشت یاد آن دانشمند فرزانۀ ایران معاصر، برآنیم تا در سالروز زاده شدن ایشان گفتگوهایی دربارۀ شخصیت، کارنامۀ علمی و میراث دانشی آن مرحوم داشته باشیم.

@AfsharFoundation
✍🏼 دربارهٔ «نگران»

واژه‌های زبان گاهی گسترش معنایی می‌یابند و گاهی معنایشان محدودتر می‌شود یا حتی به‌کل تغییر می‌کند. «نگران» یکی از این واژه‌هاست. «دلواپس»، که معنی کنونی این واژه است، در گذشته معنای ثانویهٔ آن بوده و معنای اولیهٔ این واژه، که از فعل «نگریستن» ساخته شده، «بیننده، در حال نگاه کردن» بوده؛ ازجمله در این بیت سعدی:
همه را دیده به رویت نگران است ولی
همه‌کس را نتوان گفت که بینایی هست
امروزه این واژه در ایران فقط معنای دلواپس دارد؛ البته این معنی نیز با معنای اولیهٔ آن بی‌ارتباط نیست و درواقع نتیجهٔ گسترش معناییِ مجازی-استعاری است که در آن، شخص دلواپس پیوسته در حال رصد و پایش اوضاع‌واحوال و منتظرِ رسیدن خبر ناگوار است. جالب است که واژهٔ «نگران» امروزه در فارسی افغانستان و همچنین در زبان اردو در پاکستان به‌معنی «ناظر» به‌کار می‌رود که به‌ معنای اولیهٔ آن نزدیک‌تر است.
#واژه‌شناسی
@cheshmocheragh
هجدهم آذرماه زادروز دکتر فتح‌الله مجتبایی، پژوهشگر، نویسنده، مترجم و عضو هیئت گزینش کتاب و جایزهٔ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار

آتش در قافله

حافظ این خرقۀ پشمینه بینداز که ما
از پی قافله با آتش آه آمده‌ایم

یکی از دوستان سالخوردۀ پدرم که خود سفرهای بسیار کرده بود، می‌گفت که در روزگار گذشته رسم بر این بود که در اوقات شیوع بیماری‌های سخت در نواحی دیگر، هنگامی که قافله‌ای از راه می‌رسید، بیرون دروازۀ شهر توقف می‌کرد و با آتشی که همراه قافله منزل به منزل برده می‌شد، آتشی بزرگ برمی‌افروختند و مسافران لباس‌هایی را که در طول سفر بر تن داشتند در آن می‌افکندند و لباس‌های دیگری که از شهر آورده شده بود به تن می‌کردند تا آلودگی‌های سفر به درون شهر راه نیابد.
من این نکته را در جایی نوشته ندیده‌ام، ولی ظاهر آن با مضمون بیت خواجه سخت سازگار است.

به نقل از:
[شرح شکن زلف: بر حواشی دیوان حافظ، دکتر فتح‌الله مجتبایی، تهران: سخن، ۱۳۸۶، ص ۱۷۱-۱۷۲]

@AfsharFoundation
Forwarded from دژنپشت
نان لوله، شیرینی روسی الاصل بیرجندی
19 آذر 1400
محمود فاضلی بیرجندی
در اخبار روزهای کنونی آمده بود که نان لوله به ثبت ملی رسیده است. بدین روی گزیده ای را از اطلاعاتی که مدتها پیش در این باره گرد آورده بودم در این جا می آورم:

در سال های جنگ جهانی اول و دوم دولت های #روسیه و #انگلستان در #بیرجند کنسولگری داشتند. کنسولگری روسیه در محل کنونی بانک صادرات مرکزی در حاشیه میدان امام و ورودی بازار بیرجند بود. کنسولگری انگلستان درباغ منظریه در جنوب بیرجند ابتدای جاده بند عمر شاه.

از کنسولگری روسیه اثری برجا نمانده، اما ساختمان کنسولگری انگلستان همچنان در جنوب شهر در پای کوهستان باغران پا برجاست.

یکی از کنسول های روسیه در مدت ماموریتش در بیرجند با خانواده اش در اینجا بوده است.

زنی بیرجندی به نام #کل_سکینه که برای کمک به همسر کنسول به کنسولگری رفت و آمد داشته با برخی از آداب و رسوم روس ها آشنا می شود.
وقتی ماموریت کنسول در بیرجند به پایان رسیده خانم کنسول بعضی از اثاث خود را به یادگار به آن زن بیرجندی می‌دهد.

از آن اثاث یک دستگاه ساخت نان لوله بوده است. زن بیرجندی در مدت آشنایی با خانم کنسول طرز پخت نان لوله را یاد گرفته بود و پس از رفتن روس‌ها از بیرجند #نان_لوله را در خانه خود می‌پخت و به بعضی از بیرجندی‌ها معرفی کرد.
اما دستگاه نان لوله را در اختیار خودش داشت. بدین روی، مردم بیرجند دستگاه را ندیده و نمی‌شناختند.

کل سکینه کم‌کم نان لوله را بیشتر پخت و به عده بیشتری از بیرجندی‌ها عرضه کرد.
چندی که گذشت مردم او را به نام #کل_سکینه_نان_لوله می شناختند.
معروف است که کل سکینه دستگاه پخت نان لوله را به کسی نشان نمی‌داد.
نان لوله تا سالهای سال در بیرجند شناخته و مورد علاقه بیرجندی‌ها بود؛ اما کسی جز کل سکینه طرز تهیه آن را نمی دانست.

بدین ترتیب نان لوله یادگاری از فرهنگ غذایی روسیه بود که در بیرجند ماند.
نان لوله به غیر از بیرجند در هیچ کجای #ایران شناخته شده نیست.

مدت زیادی که گذشت دستگاه نان لوله به چشم بیرجندی ها خورد. کمی بعد از آن جوانان با ذوق بیرجندی دستگاه نان لوله را ساختند و انحصار آن از دست کل سکینه به در رفت.

نان لوله امروزه یکی از شیرینی‌های خاص مردم بیرجند است. اما کمتر کسی می‌داند که نان لوله، شیرینی #غیر_بیرجندی است که از روسیه وارد خانه‌های بیرجندی‌ها شده است.

https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
تنوّع اقلیمی شعر بهار
[به بهانهٔ زادروز واپسین تجلی یکی از ارجمند‌ترین صورت‌های شعر فارسی؛ ملک‌الشعرای بهار]



▪️این مسألهٔ مقایسهٔ تنوّع اقالیم شعری بهار را می‌توان از عصرِ مشروطه به قُدما نیز تسرّی داد و گفت:
در دیوان هیچ شاعرِ قصیده‌سرایی (با همهٔ عظمت و بیکرانگی شعر سنایی و استواری ساخت و انسجامِ فکری ناصر خسرو و تصاویر بدیعِ خاقانی) به اندازهٔ دیوان بهار، تنوّعِ اغراض وجود ندارد. این یکی از سعادت‌های بهار بوده است که قصيده را در روزگاری به خدمت شعر خویش در آورده که تاریخ اجتماعی ایران و جهان هر روز گونه و رنگ تازه‌ای به خود گرفته و او تجارب شعری قُدما را به خدمت اندیشه‌های خویش، در ارتباط با حوادث عصر، در آورده است؛ این چنین امکانی برای خاقانی و ناصر خسرو و سنایی نبوده است (در قصاید قُدما متنوّع‌ترین حوزهٔ موضوع از آن سنایی است. و این به معنی آن نیست که بخواهم بگویم قصیدهٔ بهار بهتر از قصیدهٔ سنایی یا خاقانی است؛ سخن بر سر چیز دیگری است و آن مسألهٔ تنوع زمینه‌های شعری است. اگر از دو سه قصيدهٔ انوری (یکی از پیمبران شعر) بگذریم، بقیهٔ شعرهای او همه تکرار یک مطلب است: مدح و گدایی؛ البته بعضی قطعات و بعضی غزل‌های او ارزش والای خویش را دارد. صحبت بر سر قصیده‌سرایی اوست، که در آن وادی، پیمبر شناخته شده است. در تمام دیوان قصاید این پیمبر قصیده‌سرایی، جز مدیحه‌های مکرّر، هیچ چیز وجود ندارد. اگر منکر حرف بنده هستید به حافظه‌تان مراجعه کنید فوراً «برسمرقند اگر بگذری ای باد سحر» و «ای برادر بشنوی رمزی ز شعر و شاعری» به یادتان می‌آید و بعد می‌رسد به بعضی قطعه‌های هجوی یا اخلاقی او.
تنها شاعری که از نسل شاعران پس از مشروطیت، هم به لحاظ تنوّع در اسالیبِ بیان و به لحاظ نفوذ در میان خوانندگان، می‌تواند با بهار مورد مقایسه قرار گیرد پروین اعتصامی است؛ اما در دیوانِ پروین اگر تنوّعِ اسالیبِ بیان وجود دارد (مناظره‌ها، فابل‌ها) ولی از حوزهٔ اخلاق، آن هم همان آموزش‌های تجربه‌شدهٔ شاعرانِ پیشین، به ندرت گامی بیرون نهاده است و تنوّع اقلیمی شعر بهار را ندارد. البته دیوان پروین یکدست‌تر از دیوان بهار است و نفوذ او در میان خوانندگان شعر بیشتر از بهار می‌نماید.

▪️شعر فارسی پس از ظهور نیما، چه بخواهید و چه نخواهید، معیارهای تازه‌ای را پذیرفته و در قلمرو آن معیارها، دیگر جایی برای مقایسه کسی با بهار باقی نیست. بهار واپسین تجلّی یکی از ارجمندترین صورت‌های شعر فارسی است؛ صورتی که از رودکی آغاز و به بهار ختم می‌شود. منظور سیر طبیعی این قالب است وگرنه در دو هزار سال دیگر هم ممکن است کسی بیاید و قصیده‌ای بگوید.

محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، صص ۳۸۵–۳۸۴
Forwarded from نور سیاه
یک قطره خون

به این بیت مولانا توجه کنید:
کوه از غمت بشکافته وآن غم به دل درتافته
یک قطره خونی یافته از فضلت این افضال‌ها

استاد بدیع‌الزمان فروزانفر ذیل این بیت در توضیح «یک قطره خون» مرقوم فرموده است:«کنایت از نطفۀ انسانی در حالت علقه» (۱). شارحان دیگر هم تا آنجا که دیده‌ام همین معنی را پذیرفته‌اند (۲).
نمی‌توان نظر استاد فروزانفر را رد کرد که به قول مولانا:«تن ما دو قطره خون بد که نظیف و آدمی شد» اما به نظرم شاید مناسب‌تر باشد که «یک قطره خون» را در اشاره به دل بگیریم. «یک قطره خون» برای توضیح خردی دل است. می گوید: همان غم و عشقی که بر کوه طور- با آن عظمت- تجلی کرد و آن را شکافت بر دل -خرد و ضعیف- تابیده است.

این مضمون که دل یک قطرۀ خون است در شعر فارسی آمده است. برای مثال این رباعی زیبا:
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
شوری برخاست فتنه‌ای حاصل شد
سرنشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطرۀ خون چکید و نامش دل شد (۳)

یا این ابیات از عطار:
- تنگ‌دل ماندی که دل یک قطره خونْست
عالمی در عالمی می‌بایدت
تا که این یک قطره صد دریا شود
صبر صد عالم همی‌می‌بایدت (۴)

- آن قطره کزین ‌پیش دلش می‌گفتی‌
امروز به خون غرقه شد و دریا گشت (۵)

و این بیت از عراقی:
- بر خاک درش فتاد و جان داد
آن قطرهٔ خون، که خوانیش دل (۶)

مولانا در بیت دیگری هم به این مضمون اشاره دارد:
- قطرۀ خون دلم را چون جهانی کرده‌ای
تا ز حیرانی ندانم قطره‌ای را از جهان (۷)

همچنین مولانا دل را دو و سه‌چهار قطره خون خوانده:
- ای داده دو قطره خون دل را
اندیشه و فکر و خرده‌دانی (۸)

- رخ همچو زعفران را چو گل و چو لاله گردان
سه‌چهار قطره خون را دل بابشارتی کن (۹)

عطار هم در بیتی دل را «نیم قطره خون» گفته است:
- منم دلی و چه دل نیم قطره خون وآن نیز
چنان‌که نیست برو اعتماد نیم زمان (۱۰)

پانوشت
۱. کلیات شمس یا دیوان کبیر، با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۷۸، ج۱،ص۴.
۲.برای نمونه : گزیدۀ غزلیات شمس، به کوشش احمد رنجبر، امیرکبیر،۱۳۶۷، ص۱۸ ؛ شرح دیوان شمس تبریزی، کریم زمانی،نشر قطره و شکوه دانش، چاپ پنجم، ۱۳۹۸،ج۱، ص۵۵.
۳. سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، سعید نفیسی، کتابخانۀ شمس، ۱۳۳۴،ص۳۱. استاد نفیسی نوشته که این رباعی به مجد بغدادی هم منسوب است. همان،ص۱۴۲.
۴.دیوان قصاید و غزلیات عطار، به کوشش تقی تفضلی، انجمن آثار ملی، ۱۳۴۱، ص۱۳.
۵. مختارنامه، تصحیح شفیعی کدکنی، سخن،۱۳۸۶، ص ۱۰۴.
۶.کلیات عراقی، به کوشش سعید نفیسی، کتابخانۀ سنایی، چاپ هشتم، ۱۳۷۵، ص۲۲۲.
۷. کلیات شمس یا دیوان کبیر، ج۴، ص۲۱۰.
۸. همان، ج۶، ص۷۵.
۹.همان، ج۴، ص۲۱۰.
۱۰. دیوان قصاید و غزلیات عطار، ص ۷۴۵.

https://www.tg-me.com/n00re30yah
Forwarded from چهار خطی
▫️
یک قطرۀ خون و یک توضیح تکمیلی

در تکمیل یادداشت جناب دکتر عظیمی، ذکر این رباعی خاقانی (دیوان، ۷۳۴) که به عایشۀ مقریه (جُنگ رباعی، ۱۶۷) و اوحد کرمانی (دیوان رباعیات، ۱۴۷) و دیگران هم منسوب است، مناسبت تام دارد و تأییدی است بر نظر صائب ایشان:

گفتی که: ترا شوم، مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و کدام دل؟ چه می‌گویی تو
یک قطرۀ خون است و هزار اندیشه!

ضمناً رباعیی که در اول گفتار ایشان آمده و در منابع متأخر به ابوسعید ابوالخیر و شیخ مجدالدین بغدادی منسوب است، در مرصاد العباد (ص ۷۲) و نزهة المجالس (ص ۲۱۲) بی نام گوینده دیده می‌شود. این رباعی، در سفینۀ اشعاری که علی بن دوستخدا آنقروی در ربع اول قرن هشتم گرد آورده (کتابخانۀ حالت افندی، ۲۳۸ الحاقی، ۹۶ر) در منتخب اشعار اوحدالدین کرمانی جای گرفته است و این قدیمی‌ترین منبع انتساب رباعی به یکی از مشایخ رباعی‌سرای فارسی است:

از شب‌نم عشق خاک آدم گل شد
شوری برخاست، فتنه‌ای حاصل شد
سرنشتر عشق بر رگ روح رسید
یک قطرۀ خون چکید، نامش دل شد

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://www.tg-me.com/Xatt4
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (داریوش میرزاخانی)
در‌ راه نجات آذربایجان

نوشته دکتر محمد امین ریاحی
#آذربایگان
#نجات_آذربایجان
#پهلوی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
از آذر ۱۳۲۴ تا آذر ۱۳۲۵ که‌ کابوس‌ هولناک حکومت ترور و وحشت آذربایجان را فـراگرفته بـود، قاطبه‌ای آذربایجانی‌ها در یک رنج و مشقت روحی‌ به‌ سر می‌بردند. من نیز که در آذربایجان به دنیا آمده و سال‌ها در دامن‌ مهر و محبتش زیسته‌ام، گرفتار‌ این‌ بلا و مصیبت بودم و به‌ قدر وسع در مبارزه با دستگاه خیانت ایـن تـجزیه‌طلبان فرومایه شرکت نمودم و افتخار دارم که در این سال از وظیفه ایرانیت خود در نبرد با این آفت ملیت‌ و استقلال فروگذار نکردم و با قلم ناچیز خود برای معرفی ماهیت این غائله و برداشتن پرده از چهره‌ی این دیـو فساد و خیانت کوشیدم. همدستان و همفکران تجزیه‌طلبان که در تهران قدرت و نفوذی داشتند و با‌ وجود‌ ادعای آزادی خواهی، با تمام قوا مظاهر آزادی و افکار آزادیخواهانه را خفه می‌کردند، در مورد آذربایجان هم با اصرار و لجاجت غریبی مـی‌خواستند رژیـم دموکرات‌نمایان را آزادی محض و آذربایجان را در نتیجه‌ «اصلاحات‌ دموکراتیک!» بهشت موعود قلمداد نمایند. جای تأسف بود که عده‌ای از جوانان و دانشجویان هم به گناه ساده‌دلی و حسن‌نیت، فریب‌خورده و احیانا توضیحات افراد آذربایجانی مقیم پایتخت را حـمل بـر «افکار‌ ارتجاعی‌!» می‌نمودند. ولی چون من جریان غائله‌ی آذربایجان را از نزدیک دیده بودم و به حقیقت موضوع، ایمان کامل داشتم، مثل تمام دانشجویان آذربایجانی در معرفی هویت تجزیه‌طلبان و ابراز منویات حقیقی‌ اهالی‌ آذربـایجان‌ کـوشیدم و خوش وقتم که سرانجام‌ قیام‌ مردانه‌ی‌ اهالی آذربایجان بر ضد دموکرات‌ها و ورود پیروزمندانه‌ی نیرو به آذربایجان و بروز احساسات بی‌شائبه‌ی اهالی به کوری چشم بی‌خبران و مغرضین بطلان دعاوی‌ یاوه‌گویان‌ را‌ به ثـبوت رسـانید. فـتنه‌جویانی که یک سال مهد‌ زرتـشت‌ را اسـیر سـر پنجه‌ی هوی و هوس خود کرده بودند، در برابر فشار افکار عمومی تاب نیاوردند و مثل دزدان و آدمکشان‌ فرار‌ کردند‌ و شاید روزی که قدم از مرزها بـیرون نـهاده و خـود را‌ از آتش خشم و انتقام ملت در امان می‌دیدند با خـود مـی‌گفتند: «مرگ هست و برگشتن نیست!» آذربایجان، در طول تارخ‌ همواره‌ برای‌ حفظ استقلال و ملیت و وحدت ایران کوشیده و در مقابل تهاجم اجانب مـرزهای‌ ایـران‌ را نـگاهبانی کرده است. آذربایجان زادگاه زرتشت، جایگاه آتشکده آذر گشنسب و کانون ایـرانیت بوده است. چه‌ بی‌شرم‌ کسانی‌ بودند آن‌هایی‌که برای آذربایجان تاریخ و قومیت و ملیتی غیر از ایران ادعا می‌کردند‌. آن‌ها‌ در‌ پنـاه سـر نـیزه خارجی بر مردم بی‌پشت‌ و پناه آذربایجان تسلط یافته و دم از رهبری آذربایجانی‌ها‌ می‌زدند‌. ولی هـنگامی که دست خارجی از پشت آن‌ها برداشته شد از ترس اهالی ستمدیده و میهن‌پرست‌ آذربایجان‌ تاب ایستادگی نیاوردند و فـرار اخـتیار کـردند. آذربایجان، در ایجاد آثار ادبی و تمدنی نژاد‌ ایران‌ هم‌ سهم‌ به‌ سزایی دارد. آذربایجان شعرایی مـثل: قـطران تـبریزی، نظامی، خاقانی، همام تبریزی، حجة الاسلام نیر‌ تبریزی‌ و صدها شاعر و نویسنده‌ی فارسی‌گوی و فارسی‌نویس بـه پیـشگاه ایـرانیت تقدیم داشته و همواره کانون زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ بوده است. شک نیست، که به واسـطه‌ی حـوادث و انقلابات و رفت‌ و آمد اقوام مختلف به آذربایجان «زبان‌ آذری‌» که لهجه‌ای از فارسی است کـم‌کم فـراموش شـده و یک لهجه‌ی محلی دیگر‌ جای‌ آن‌ را گرفته است که در محاورات به‌کار می‌رود. ولی بزرگ‌ترین نـشانه‌ی عـلاقه مردم آذربایجان به‌ زبان‌ ملی‌ و اجدادی‌شان این است که شعرای این استان هـمه بـه فـارسی شعر سروده‌اند‌ و نویسندگانش‌ به فارسی چیز نوشته‌اند و در این یک سال فرمانروایی تجزیه‌طلبان که از استعمال زبـان مـلی با‌ تمام‌ قوا جلوگیری می‌شد، مردم در زحمت بودند و آن تعصبات دروغی ماجراجویانه را‌ بـا‌ نـفرت و انـزجار تلقی می‌کردند و در نهان با‌ غزلیات‌ شیخ‌ و خواجه راز و نیاز می‌کردند و درمان دل امیدوار‌ خود‌ را در اوراق آن‌ها می‌خواندند:

دور گـردان گـردو روزی بـرمراد ما نگشت

‌ دائما‌ یک‌سان‌ نماند حال دوران غم مخور‌

در‌ آینده، هنگامی‌ که‌ فـرزندان‌ ایـران شرح مظالم یک ساله‌ی ماجراجویان‌ را‌ بر اهالی آذربایجان خواهند خواند و متأثر خواهند شد، یک چیز مـایه‌ی افـتخار‌ و مسرت‌ آن‌ها خواهد بود و آن مقاومت در‌ پیشگاه ایران و ایرانیت مفتخرند‌ که‌ در این مـدت بـا داشتن‌ ایمان‌ به ملیت و استقلال ایران بـا قـلم و قـدم در این راه مبارزه کرده و فصل‌ درخشان‌ دیگری بـر تـاریخ پرافتخار آذربایجان‌ افزوده‌اند‌.

ماخذ: مقدمه‌ی‌ کتاب در راه‌ نجات آذربایجان‌،مورخ ۲۴ اسفند ۱۳۲۵‌.

@atorabanorg
بیست و یکم آذرماه زادروز احمد شاملو

شاعر، روزنامه‌نگار، مترجم و پژوهشگر حوزۀ زبان و ادب و فرهنگ عامیانه
از آثار شعری او می‌توان به «هوای تازه»، «آیدا در آینه»، «مرثیه‌های خاک»، «شکفتن در مه» و «ابراهیم در آتش» اشاره کرد.

غزلی از مولانا با صدای احمد شاملو:

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهرۀ مشعشع تابانم آرزوست

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا، برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

وآن دفع گفتنت که برو، شه به خانه نیست
وآن ناز و باز تندی دربانم آرزوست

بالله که شهر بی تو مرا حبس می‌شود
آوارگیّ و کوه و بیابانم آرزوست

زین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور و طور و موسیی عمرانم آرزوست

زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن های و هوی و نعرۀ مستانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست

این نان و آب چرخ چو سیل‌ست بی‌وفا
من ماهی‌ام، نهنگم، عمّانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتیم یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آنکه یافت می‌نشود آنم آرزوست

هرچند مفلسم نپذیرم عقیق خُرد
کانِ عقیقِ نادرِ ارزانم آرزوست

گویاترم ز بلبل امّا ز رشک آن
مُهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

پنهان ز دیده‌ها و همه دیدها ازوست
آن آشکار‌صنعت پنهانم آرزوست

باقیّ این غزل را ای مطرب ظریف
زین‌سان همی‌شمار که زین‌سانم آرزوست

بنمای شمس مفخر تبریز روز شرق
من هدهدم، حضور سلیمانم آرزوست

@AfsharFoundation
Forwarded from اتچ بات
#فریدون_مشیری : من اینجا تا نفس باقیست می مانم

نگاهت تلخ و افسرده است
دلت را خارخار نا امیدی سخت آزرده است
غم این نابسامانی همه توش و توانت را زتن برده است

تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی
تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان‌کن در افتادی
تو را کوچیدن از این خاک، دل بر کندن از جان است
تو را با برگ‌برگ این چمن پیوند پنهان است
تو را این ابر ظلمت گستر بی‌رحم بی باران
تو را این خشکسالی های پی در پی
تو را از نیمه ره بر گشتن یاران
تو را تزویر غمخواران ز پا افکند
تو را هنگامه شوم شغالان
بانگ بی تعطیل زاغان
در ستوه آورد
تو با پیشانی پاک نجیب خویش
که از آن سوی گندمزار
طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است
تو با آن گونه‌های سوخته از آفتاب دشت
تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت
که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است
تو با چشمان غمباری
که روزی چشمه جوشان شادی بود
و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده‌ست
خواهی رفت
و اشک من ترا بدرورد خواهد گفت

من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می‌مانم ...



برای خواندن کامل این چکامه اینجا بزنید

@shahnamehpajohan
۲۳ آذر زادروز دکتر جواد طباطبایی خجسته باد


«ایران یک نظریه است» یعنی: ایران جنبه‌های نظری دارد که به ما اجازه داد زبان و فرهنگ آن را دوباره تجدید بکنیم، و همین عدم انحلال ایران در خلافت نشان می‌دهد که ما یکسری امکانات نظری بسیار اساسی داشتیم که با آن توانستیم خود را در آن شرایط پیچیده، در «درونِ بیرون» جهان اسلام بازسازی کنیم و فرهنگ مان را تجدید کنیم، و در نتیجه ما هرگز جزوی از امپراتوری اسلامی نشدیم.

ایران به لحاظ دینی درون دستگاه خلافت بود اما به لحاظ غیردینی یا فرهنگی در بیرون آن قرار داشت.

ما ایرانیان برعکس اعراب هستیم، یعنی اصلا نمی‌توانیم تصور کنیم که جزوی از خلافت هستیم، به‌همین دلیل است که سایه خلافت بر ما سنگینی نمی‌کند و هیچگاه نیز در ایران بازتولید نشده و نمی‌شود.

من فکر نمی کنم این امر برای ما مسئله شود چون وحدت تاریخی را که در ادب و تاریخ ما وجود و حضور داشته، به رغم سیلهای متعدد که بر ما وارد شده و «سمومی» که بر ما وزیده، تاکنون دوام آورده است.


@iran_khouzestan
🔷🔸حکایت
وقتی درسفر حجاز طایفه ای جوانان صاحبدل همدم من بودند و هم قدم ,
وقت ها زمزمه ای بکردندی و بیتی محققانه بگفتندی و عابدی در سبیل منکر حال درویشان بود و بی خبر از دردایشان , تا برسیدیم به خیل بنی هلال, کودکی سیاه از حیّ
عرب به درآمد و آوازی برآورد که مرغ از هوا درآورَد اشتر عابد را دیدم که به رقص اندر آمد و عابد را بینداخت و برفت, گفتم ای شیخ در حیوانی اثر کرد و تورا هم چنان تفاوت نمی کند.
🔷دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری؟
تو خود چه آدمیی کز عشق بی خبری

🔸اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
گر ذوق نیست تورا کژ طبع جانوری

🔹و عندَ هُبوب الناشرات على الحمى
تميل و عضونُ البان لا الحجر الصلد

🔶به ذكرش هرچه بینی در خروش است
دلی داند درین معنی که گوش است

🔷نه بلبل بر گُلش تسبيح خوانيست
كه هر خارى به تسبيحش زبانيست

حضرت سعدی علیه الرحمه
گلستان ,باب دوم , در اخلاق درویشان .
@ESHTADAN 🔻
2024/11/06 01:57:44
Back to Top
HTML Embed Code: