Telegram Web Link
Forwarded from صدای ميراث
قلعه‌خواری در البرز با مشارکت وزارت میراث‌فرهنگی/وزارت میراث‌فرهنگی حکم تصرف قلعه و تپه باستانی ثبت ملی شده البرز را صادر کرد/زمین‌خواری در کرج با تصرف تپه و قلعه حیدرآباد
صدای میراث: مدیرکل میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی استان البرز در اقدامی عجیب مجوز تصرف و تخریب قلعه تاریخی و ثبت ملی شده در هزار متری تپه باستانی متعلق به پیش از تاریخ «حیدرآباد» که هر دو آن‌ها مالکیت دولتی داشتند، صادر کرد و با درخواست تصرف قلعه و تخریب قلعه تاریخی «حیدرآباد» موافقت کرد. براساس...
https://www.sedayemiras.ir/?p=14105
Forwarded from میراث خبر
ربوده شدن تابلو معرفی کاروانسرای چنار راهدار شیراز

گروه مهرگان : سیاوش آریا
چندی است که سودجویان و افراد ناشناس در شهرستان شیراز دست به ربودن تابلوهای میراث فرهنگی که معرفی مکان ها و محوطه های تاریخی و فرهنگی بر روی آنها آمده و قانون های میراث فرهنگی نیز در آن آورده شده، می زنند.
نخستین بار که نگارنده از ربودن تابلوهای میراث فرهنگی آگاهی یافته، محوطه باستانی برم دلک شیراز بوده که یادگارهای ساسانیان در دامان کوه تراشیده شده و در تابستان امسال در بازدید میدانی ما، و با وجود فنس کشی گرداگرد محوطه ، سودجویان و افراد ناشناس تابلو معرفی اثر تاریخی را از بیخ و بن کنده و ربوده بودند!
نگارنده همان زمان موضوع را در اداره کل میراث فرهنگی ، گردشگری و صنایع دستی شیراز پیگیری کرد و به آگاهی معاونت میراث فرهنگی استان رسانید و روشن شد که افراد یا فردی ناشناس تابلو را ربوده است. هر چند که تا کنون سابقه ربوده شدن تابلو میراث فرهنگی بسیار اندک بوده و بیشتر در جاهای دور افتاده و بیرون از شهر و روستاها رخ داده است. برای نمونه در تابستان سال ۱۳۹۹ در بازدید نگارنده از بنای نامدار به چاشتخوران در شهر ارسنجان، تابلو معرفی اثر ربوده شده بود که نگارنده آن را در گزارش جامع خود آورده بود.
اما تا کنون در شهرستان شیراز و به فاصله زمانی اندکی از هم، ربوده شدن تابلوهای میراث فرهنگی یا سابقه نداشته و یا بسیار بسیار کم مورد بوده است.
با این همه، امروز ۲۳ مهرماه ۱۴۰۰در بازدید میدانی یکی از دوستداران میراث فرهنگی از کاروانسرای چنار راهدار شیراز ، بیننده ربوده شدن تابلو معرفی اثر بوده است که با آگاهی رسانی به نگارنده ، ما نیز پیگیر آن شده و به آگاهی یگان حفاظت میراث فرهنگی استان رسانده و خواستار بررسی ابعاد گوناگون موضوع شده ایم.
باید دانست نگارنده به همراه همین فرد دوستدار میراث فرهنگی در تابستان امسال از این کاروانسرا بازدید کرده بود که تابلو میراث فرهنگی در کنار اثر وجود داشت.
اما موضوع مهم تر این است که زنگ خطر برای یادمان های میراث فرهنگی شهرستان شیراز به صدا درآمده و مسوولان میراث فرهنگی به ویژه یگان حفاظت میراث فرهنگی و مدیریت شهری و نیروهای انتظامی باید آگاه و هشیار باشند. بی گمان ادامه این روند بسیار خطرناک است و تهدیدی جدی برای یادمان های تاریخی و فرهنگی شهرستان شیراز به شمار می آید.
کاروانسرای چنار راهدار شیراز مربوط به دوره صفویه است و به گونه چهار ایوانی و با مصالح لاشه سنگ و گچ ساخته شده است.

نگاره های تازه از عرفان کرانی است
نگاره های قدیمی تر از نگارنده است

#mehrganaria
https://www.instagram.com/p/CVEDb_JLx8q/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from ایران ورجاوند Irān-i Varjāvand (@Iranvarjavand_bot)
💠 ایران‌شناسی

💠 واکنش تند اسماعیل کهرم به اظهارات اخیر ضرغامی درباره احیای کشاورزی در پاسارگاد

💠 آقای ضرغامی! برای حل مشکلی که ادعا کرده‌اید، کار نا تمام آقای خلخالی را با انفجار مقبره کوروش، شما تمام کنید/ در صورت توجه به ظرفیت‌های منطقه‌ای، مردم پاسارگاد با درآمد توریسم از کشاورزی بی‌نیاز می‌شوند/ در صورت حفر چاه و کشاورزی در پاسارگاد، مقبره کوروش تا ۴۰ سال آینده در فروچاله‌ها مدفون می‌شود.

امتداد-محمد جعفری: اخیرا، عزت‌الله ضرغامی، وزیر میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری دولت سیزدهم در اظهار نظری عجیب از عدم امکان کشاورزی و حفر چاه در پاسارگاد به دلیل وجود مقبره کوروش کبیر انتقاد کرده و ضمن تاکید بر لزوم حل این مسئله، گفت: “باید این مشکلات برطرف شود و قوانین حریم‌ها مقداری انقباض پیدا کند”!

در همین رابطه اسماعیل کهرم، فعال محیط زیست و مشاور پیشین رئیس سازمان حفاظت محیط زیست در امور محیط طبیعی در گفتگو با امتداد، ضمن انتقاد شدید از این اظهارات ضرغامی، عنوان داشت: آقای ضرغامی! برای حل مشکلی که آن را ادعا کرده‌اید، کار نا تمام آقای خلخالی را شما تمام کنید و قبر کوروش و تمام ظواهر وجود یک حکومت تمدنی ۲۵۰۰ ساله را با تعبیه دینامیت و بمب، منفجر کنید!

قبر کوروش کبیر، اولین و قدیمی‌ترین مقبره با این ابعاد در جهان است

وی افزود: قبر کوروش کبیر، اولین و قدیمی‌ترین مقبره با این ابعاد در جهان است. وجود چنین سرمایه ارزشمند فرهنگی، زمانی ارزش خواهد یافت که متولیان آن، قدرش را بدانند. قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری. متاسفانه فردی به مانند ضرغامی به هیچ عنوان، قدر و ارزش فرهنگی اولین مقبره بر روی کره زمین را نمی‌داند.

در صورت توجه به ظرفیت‌های منطقه‌ای، مردم پاسارگاد با درآمد توریسم از کشاورزی بی‌نیاز می‌شوند

این استاد برجسته دانشگاه، تصریح کرد: اگر توجه و اهتمام ویژه و شایسته به ظرفیت‌های منطقه‌ای صورت بگیرد، مردم پاسارگاد می‌توانند از راه درآمد توریسم که ظرفیت وجود این مقبره و بنای تاریخی…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پاسخ وزیر میراث فرهنگی نسبت مسائل مطرح شده در پاسارگاد:

به دنبال حفر چاه کنار مقبره کورش نیستیم

[طبیعتا سخن پیشین ایشان اشاره به حریم‌های درجه‌ی ۱ تا ۳ این بنای ثبت‌شده جهانی داشت که منتقدان همان را نادرست دانستند؛ آب‌های زیرزمینی یک‌پارچه بوده و به هم متصل هستند و خطر فرونشست، جدا از تخریب حریم منظری بنا، همچنان پابرجاست - دیده‌بان میراث فرهنگی ایران]

@reesjomhoormiras
واکنش جامعه باستان شناسی ایران درباره اظهارات جناب آقای ضرغامی وزیر محترم میراث فرهنگی درباره پاسارگاد

***

حرمت حریم آثار تاریخی را نگهدارید!

به تازگی، آقای ضرغامی، وزیر محترم میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی در سفر هیأت دولت به استان فارس در سخنی شگفت و غیرمسئولانه گفته‌اند: «امروز مردم پاسارگاد به‌دلیل مقبره کوروش نمی‌توانند کشاورزی کنند، چاه بزنند، باید این مشکلات برطرف شود و قوانین حریم‌ها مقداری انقباض پیدا کند». می‌­دانیم منظور آقای وزیر مردم روستای مادر سلیمان است که به تازگی به شهر تبدیل شده و بخشی از آن بر روی لایه­‌های مجموعۀ تاریخی و باستانی پاسارگاد قرار دارد.

برای اطلاع بیشتر آقای ضرغامی به عرض می رسد:

نخست آنکه، عرصه و حریم آثار تاریخی و فرهنگی موضوعی فنی است که بایدها و نبایدها تخصصی خود را دارد. طرح چنین مهمی در عرصۀ عمومی -پیش از بررسی در کمیته‌­های کارشناسی و فنی- ناشی از بی دقتی و نا آشنایی گوینده سخن با این موضوع  است که هم برای وزارتخانه و مسئولیت­های پیش روی آن مضّر است و هم مردم از آن سودی نمی‌­برند. چه بسا در آینده، گویندۀ سخن نیز از گفته نادرست و نابجای خود پشیمان شود!

آقای ضرغامی باید توجه کنند که پاسارگاد یک اثر ثبت جهانی است و عرصه و حریم آن پیشتر توسط دولت ایران به سازمان یونسکو ارائه شده و مورد تصویب قرار گرفته است. هرگونه دخل و تصرف ناروا در عرصه و حریم آثار ثبتی به ویژه یک اثر ثبت جهانی عواقب حقوقی ناگوار به دنبال خواهد داشت و در عرصۀ افکار عمومی نیز تاثیر آن بسیار منفی خواهد بود. 

حریم آثار ثبتی یکی از ابزارهای حفاظتی مهم برای آثار تاریخی هستند تا در مجاورت آنها فعالیت‌های آسیب‌رسان انجام نشود. شگفت انگیز است که این‌بار پیشنهاد دخل و تصرف در حریم یکی از مشهورترین محوطه‌‌های باستانی ایران نه توسط وزارتخانه‌های دیگر، بلکه توسط متولی رسمی میراث فرهنگی در کشور مطرح شده است. امری که مایۀ شگفتی و تأسف باستان‌شناسان ایرانی است.

 قطعاً آقای وزیر از بحران فرونشست­ های زمین در ایران، بویژه در پهنۀ گستردۀ استان فارس که مقام نخست فرونشست­های کشور را دارد، باخبرند و به خوبی می‌دانند حفر چاه­ های عمیق عامل نخست چنین بحرانی در کشور است. بحرانی  که روز به روز در حال تشدید شدن است. آثار باستانی دیگر استان فارس مانند نقش رستم و حتی تخت جمشید نیز هم‌اکنون با خطرات ناشی از 3فرونشست زمین رو به رو هستند. پای این خطر را به محوطه باستانی پاسارگاد نکشانید! اینکه آقای وزیر پا را از دایره مسئولیت خود خارج می­کنند و در کار دیگر وزارتخانه ­ها- چون وزارت جهاد کشاورزی و سازمان محیط زیست-  دخالت می­کنند، موضوعی مهم و تأمل برانگیز است اما مهمتر اینکه آقای وزیر متوجه مسئولیت و عواقب چنین سخنی هم نیستند! براستی اگر یکی از این فروچاله ها در زیر روستای مادر سلیمان و میراث جهانی پاسارگاد رخ دهد -که احتمال آن هم کم نیست- چه پاسخی خواهند داشت؟ آیا از لطمات اجتماعی، انسانی و سیاسی آن آگاه اند و آن را می پذیرند؟ از این گذشته، با شکستن حریم پاسارگاد، چه بسا ممکن است توسعۀ شهری و صنعتی نیز در اطراف این محوطه صورت بگیرد و ماجرا فقط به حفر چاه و کشاورزی محدود نماند.

3جناب آقای وزیر، شما مسئول میراث فرهنگی مملکت هستید و ما باستان‌شناسان امیدوار به سخنان شما و نرفتن به راه اسلاف بوده ایم ولی به مرور شاهد اتفاقات مأیوس کننده هستیم. چاره کار کشاورزان و تصمیم در انقباض یا انبساط عرصه و حریم آثار تاریخی موضوعی فنی و تخصصی است که باید کارشناسان آن وزارتخانه در این باره تصمیم بگیرند و شما به آن عمل کنید نه اینکه شما برای آن تصمیم بگیرید و کارشناسان بله قربان گوی شما شوند. تصمیم مدیریتی برای انقباض حریم مجموعۀ تاریخی و فرهنگی پاسارگاد و محوطه‌های ثبتی دیگر، چاره کار نیست. این بدعت اگر اجراء شود، تبدیل به رویه می شود و گریبان دیگر محوطه های باستانی را هم می گیرد. اگر واقعاً به فکر مردم روستای مادر سلیمان هستید، پیشنهاد می شود، در دولت تدارکی ببینید که گردشگری رونق بگیرد و مبنایی قرار دهید تا کشاورزانی را که زمین هایشان در محدودۀ حریم پاسارگاد است به شرط رعایت موازین عرصه و حریم پاسارگاد، در سود حاصل از مجموعه میراث جهانی پاسارگاد به نسبتی سهیم شوند.

جناب آقای ضرغامی، تصمیمات خلق الساعه و شتاب زده نگیرید. کشور و میراث فرهنگی کشور زخم خورده از چنین تصمیم هایی است. اسلاف نامقبول و مشهور به همین راه بوده اند و مشورت و اندرز و هشدار و فریاد هیچ کارشناسی در آنها اثر نکرد. از گذشته  درس بگیرید و تصمیمی نگیرید که عواقب آن تا سال‌های سال حرمت میراث فرهنگی این مرز و بوم را بشکند. حرمت حرایم آثار را نگهدارید. این به نفع مردم، میراث فرهنگی، محیط زیست و آبروی کشور است.  

 
Forwarded from امتداد
📄مساله فقط پاسارگاد نیست، محدود به امروز هم نیست

✍🏻امتداد-گروه اجتماعی: انتشار اظهاراتی از عزت الله ضرغامی در رابطه با امکان حفر چاه در اطراف مجموعه پاسارگاد و رفع محدودیت کشاورزی و ساخت و ساز برای ساکنین اطراف این منطقه، اگرچه با تکذیب ضمنی وی همراه شد اما همان اظهارات تصحیح شده هم، عمق نازل نگاه مسئولین کشور نسبت به اقتصاد را نشان می‌دهد. واقعیت آن است که چنین نگاهی مختص به امروز هم نیست و سبقه‌ای چند دهه‌ای دارد و سررشته‌ی آن به دوران پهلوی دوم میرسد.

🟢اصولا در نگاه اکثریت سیاستمداران ایرانی، اشتغال صرفا از طریق کارخانه و صدای چرخ‌دنده ایجاد می‌شود و اشتغال از طریق کسب و کارهای فناور و سبز به رسمیت شناخته نمی‌شود. این در حالی است که بنا به گزارش‌های سال‌های اخیر بانک جهانی، ماهیت کار به شدت در حال تغییر و تحول است و پیش‌بینی می‌شود که درصد قابل توجهی از مشاغل صنعتی در ده سال پیش‌رو در معرض نابودی قرار گیرند.

🟢به طور مثال شهر شیراز به دلیل موقعیت و آثار بسیار برجسته تاریخی، فرهنگی، هنری و ادبی خود در موقعیت رقابتی قرار دارد و ظرفیت تبدیل شدن به یکی از بزرگترین مرکز توریستی ایران در سطح بین المللی را داراست. نکته آنکه حجم گردش مالی سالیانه صنعت گردشگری در جهان بیش از ۱۵۰۰ میلیارد دلار است و جذب درصد کوچکی از این گردش مالی می‌تواند به اندازه کل فروش سالیانه نفت کشور فقط برای این شهر درآمدزایی داشته باشد.

🟢اما بزرگترین مانع در راه رسیدن به این هدف ناتوانی سیاسی- مدیریتی، مالی و تجهیزاتی شهر، مدیریت غیر تخصصی و ناکارآمد، ضعف زیر ساخت‌ها و تبلیغات است. یعنی حاکمیت نگاهی که توریسم را به عنوان یک صنعت به رسمیت نمی‌شناسد و از نظر وی فقط کشاورزی و ساخت و ساز، شغل محسوب می‌شود! چرا که پا گرفتن توریسم مستلزم برنامه‌ریزی طولانی‌مدت، توانمندسازی شهروندان و فراهم کردن زیرساخت‌هاست اما کشاورزی و ساخت و ساز عموما محتاج یک گردش قلم و اعطای مجوز حفر چاه و فروش تراکم است و بهترین فرصت برای پوپولیسم و خرید محبوبیت از مالکان خرد!

🟢اما این گردش قلم‌ها نه تنها خیانت به آیندگان است بلکه خیانت به همان کشاورز است! شاید آن کشاورز در وهله اول از اعطای مجوز چاه شادمان شود اما بعد از چند سال و سرمایه‌گذاری بر کشاورزی وقتی با کمبود آب مواجه شود تازه متوجه خواهد شد که تمام سرمایه‌گذاری وی بر باد رفته و سرنوشتی مانند سرنوشت کشاورزان شرق اصفهان در انتظار اوست.

🟢وضعیت آب در شهر شیراز تا حدودی از وضعیت آب در اصفهان هم بحرانی‌تر است و اگر تاکنون مانند اصفهان شاهد اعتراضات در این شهر و استان نبوده‌ایم بیشتر به علت محدود بودن کشاورزی در این منطقه است وگرنه در تابستان‌های سال‌های اخیر، شهر شیراز با جیره‌بندی و افت فشار آب رو به رو بوده است. این در حالی است که همزمان صنایعی مانند پتروشیمی شیراز با تکنولوژی متعلق به چند دهه قبل و با صرف بیش از ده میلیون مترمکعب از آب شرب، کود کشاورزی تولید کرده‌اند که جزو کم‌بازده‌ترین محصولات پتروشیمی است. اما این صنایع به لطف خوراک ارزان قیمت و آبی که به ثمن بخس به آنها واگذار شده تاکنون ورشکست نشده‌اند. چرا که از همان دهه چهل که این پتروشیمی تاسیس شده است تا امروز، پتروشیمی به عنوان صنعت اشتغال‌زا معرفی شده است اما گردشگری نه و این صنایع توانسته‌اند با لابی‌های مختلف مانع قطع رانت خوراک و آب شوند!

🟢وضعیت صنایع آب‌بر، نه تنها امروز بلکه آینده گردشگری را هم تیره و تار می‌کند. به طور مثال پتروشیمی و پالایشگاه شیراز به همراه شهرک‌های صنعتی اطراف شهر با حفر چاه و استفاده بی‌محابا از آب‌های زیرزمینی باعث افت سطح این مخازن شده اند که همه اینها باعث فرونشست دشت مرودشت شده است. با پدیده فرونشست در این دشت، ممکن است که چند دهه دیگر، اثری از تخت جمشید و آثار باستانی محوطه آن نباشد و این بنا در زیر زمین مدفون شود! چنین وضعیتی در اصفهان هم حاکم است و صنایع آب‌بر این منطقه عملا آینده گردشگری را در این شهر به خطر انداخته‌اند.

🟢علی‌ایحال شاید آرزوی دست نیافتنی باشد اما ممکن است، روزی برسد که حداقل وزیر میراث‌فرهنگ و گردشکری کشور، برای اشتغال‌زایی راهی بهتر از کشاورزی و تولید کود به ذهنش برسد و کمی به خود سختی دهد و به اشتغال از طریق صنایع سبز مثل گردشگری هم فکر کند و چشم‌انداز ایجاد شغل از طریق رانت آب ارزان‌قیمت و خوراک ارزان‌قیمت را فراموش کند.

http://emtedad.news/?p=4490

#امتداد
@emtedadnet
وطن را به جان و به دل دوست دار

چنین یاد دارم ز آموزگار
حکیم سخن‌گستر هوشیار

طلب کرد روزی مرا نزد خویش
بسی لطف کرد آن پسندیده‌کیش

درِ دُرج فرهنگ و دانش بسفت
به اندرزم این نکته‌ها بازگفت

جهان‌آفرین را پرستنده باش
به فرمان و طاعت نکوبنده باش

به کسب هنر کوش و غافل مباش
چو تن‌پروران سست و کاهل مباش

به دانش تو جان را فروزنده دار
به دانش تن مرده را زنده دار

برو در جهان ترک آزار کن
بدان را به احسان خود یار کن

به بیچارگان یار و غمخوار باش
فروماندگان را مددکار باش

وطن را به جان و به دل دوست دار
سر افشان به پایش، روان کن نثار

گرامی‌وطن مهربان‌مام ماست
از او شادی و رامش و کام ماست

وطن خوابگاه نیاکان بود
وطن مایۀ عزّت و شان بود

ببین تا چه گفت آن حکیم بزرگ
به شهنامه در آن کتاب بزرگ

چو ایران نباشد تن من مباد
چنین دارم از موبد پاک یاد

عبدالعظیم قریب گرکانی

[فرائد الادب، عبدالعظیم قریب گرکانی، به کوشش دکتر ناصر رحیمی، محمدرسول دریاگشت، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۸، ص ۵۵۳-۵۵۴]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

https://www.instagram.com/p/CVMnr7CK7CR/?utm_medium=copy_link

@AfsharFoundation
Forwarded from اتچ بات
«از ‏ایران، ‏آذربایجان ماند، از آذربایجان  ‏تبریز و از تبریز کوی امیرخیز، و از کوی امیرخیز، فقط یک کوچه ماند که  ‏ستارخان در آنجا  ‏مقاومت می کرد. بعد آن کوچه به کوی ، کوی به شهر، شهر به ولایت و ولایت به کشور بدل گردید.»
@mardomnameh
۲۸ مهرماه، زادروز ستارخان سردار ملی گرامی باد.
📚«زنگ بیهقی» فردا در تمامی مدارس سبزوار نواخته می‌شود




فردا همزمان با اول آبان‌ماه با نواخته‌شدن زنگ «بیهقی» در تمامی مدارس سبزوار برنامه‌های «یازدهمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی؛ پدرنثرفارسی» آغاز می‌شود.👇
b2n.ir/s50914
@ibnaibna
Forwarded from چشمه های روشن (Roshanak Razmgir)
🗓 #روزشمار
🌞 #آبان


در آبانت هر کار فرخنده باد
سپهر روان پیش تو بنده باد

#آبان

هشتمین ماه سال و #دهمین روز از هر ماه خورشیدی.
دهمین روز از هر ماه جشن #آبانگان.
در ماه آبان افتاب در برج #عقرب است.


#جشن های این ماه :
#آبانگان (چله پاییز) ۱۰ آبان


بزرگداشت #ابوالفضل_بیهقی _ ۱ آبان
#روز جهانی #کوروش بزرگ _ ۷ آبان
روز دانش آموز _ ۱۳ آبان
روز کتاب و کتابخوانی _ ۲۴ آبان


🆔️ @cheshmehaye_roshan
Audio
⚪️ ذکر بردار.کردن حسنک وزیر , تاریخ مسعودی مشهور به بیهقی
با صدای: محمود دولت آبادی
حسنک وزیر، آخرین وزیر محمود غزنوی بود که به دستور مسعود غزنوی،به دار آویخته شد.
نقل-فرهنگ خراسان
@ESHTADAN
Forwarded from فرهنگ خراسان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدا و دوتار حاج قربان در مدح رسول اکرم اسلام(ص)
@Khorasanculture_Ir
⁠سوم آبان سالروز درگذشت فریدون مشیری، منتخب یازدهمین جایزهٔ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار در تاریخ ۱۳۸۲/۶/۲۴

خروش فردوسی

هنوز یادم هست
چهار سالم بود
که با نوازش سیمرغ
به خواب می‌رفتم
به بانگ شیههٔ رخش
ز خواب می‌جستم.
چه مایه شوق به دیدار موی زالم بود
به خواب و بیداری
لب از حکایت رستم فرونمی‌بستم
تنم ز نعرهٔ دیو سپید می‌لرزید.
چه آفرین که به گردآفرید می‌خواندم.
شرنگ قصهٔ سهراب را به یاری اشک
ز تنگنای گلوی فشرده می‌راندم
دلم برای فریدون و کاوه پر می‌زد.
حکایت ضحاک
همیشه مایهٔ بیزاری و ملالم بود.

چه روزها و چه شب‌ها که خواب‌داروی من
زلال عشق دلاویز زال و رودابه
شراب قصۀ تهمینه و تهمتن بود.
شبی اگر سخن از بیژن و منیژه نبود
جهان‌ به چشمم، همتای چاه بیژن بود.

چه روزها و چه شب‌ها در آسمان و زمین
نگاه من همه دنبال تیر آرش بود
رخ سیاوش را
درون جنگل آتش شکفته می‌دیدم
دلم در آتش بود؛

چه روزها که به دل می‌گریستم خاموش
به شوربختی اسفندیار رویین‌تن
چه روزها که به جان می‌گداختم از خشم
به سست‌عهدی افراسیاب سنگین‌دل
به نابکاری گرسیوز و فریب شغاد
به آنچه رفت ازین هر سه بدنهاد به باد

به پاک‌مهری ایرج
به تنگ‌چمشی تور...
به نوشداروی پنهان به گنج کیکاووس
به اشکبوس
به طوس

به پرده پردۀ آن صحنه‌های رنگارنگ
به لحظه لحظۀ آن رویدادهای شگفت،
به چهره‌های نهان در نهفتگاه زمان،
به گیو، پیران، هومان، هژبر، نوذر، سام
به بهمن و بهرام،
همین نه چشم و نه گوش،
که می‌سپردم تاب و توان و هستی و هوش

صدای فردوسی
که می‌سرود:
به نام خدای جان و خرد
مرا به سوی جهان فرشتگان می‌برد!
به روی پردهٔ ایوان خانه می‌دیدم
کتاب و پیکر و دستار تاجوارش را
که مثل سایهٔ رحمت کنار بارهٔ توس
نشسته بود و سخن را به آسمان می‌برد!

به روی و موی چو دهقان سالخورده ولی،
به چشم من همه در هیئت پیمبر بود.
فروغ ایزدی از چشم و چهره‌اش می‌تافت.
شکوه معجزه‌اش
همین سخن که:
توانایی‌ات به دانایی‌ست!
مگر مسیح دگر بود او که می‌فرمود:
- اگرچه زنده بود، مرده آن که دانا نیست!

چه سال‌ها که به تلخی سپرد و سختی برد.
نه دل به کام و نه ایام و زهر غم در جام.
نشست و خواند و سرود و سرود و پای فشرد.
مگر امان دهدش دست مرگ، تا فرجام.

هنوز می‌بینم:
بزرگدار ادب را که در تمامی عمر،
نگاه و راهش، همواره سوی داور بود.
عقاب شعرش، بالای هفت اختر بود.
هنر به چشمش، ارزنده‌تر ز گوهر بود
مذاب روحش بر برگ‌های دفتر بود!

خروش او را از دوردست‌های زمان،
هنوز می‌شنوم،
خروش فردوسی
خروش ایران بود!
خروش قومی از نعره ناگریزان بود

بدان سروش خدایی دوباره دل‌ها را،
به یکدگر می‌بست،
گسستگان را زنجیروار می‌پیوست.
خروش او که:
«تن من مباد و ایران باد»
طلوع دست به هم دادن اسیران بود
خروش او خبر بازگشت شیران بود!

خروش فردوسی،
به خاک‌ریختگان را پیامی از جان داشت.
همین نه تخم سخن بذر مردمی می‌کاشت.

نسیم گفتارش،
در آن بهشت خزان‌دیده می‌وزید به مهر،
سلالۀ جم و کی را ز خاک برمی‌داشت.
دوباره ایران را
می‌آفرید
می‌افراشت...

هزار سال گذشت.
بنای کاخ سخن را که برکشید بلند
نیافت هیچ ز باران و آفتاب گزند
نه گوهری‌ست که ارجش به کاستی افتد
نه آتشی‌ست که خاکسترش بپوشاند
هزار سال دگر، صد هزار سال دگر
شکوه شعرش خون در بدن بجوشاند

بزرگ‌مردا! همچون تو رستمی باید
که هفت‌خوانِ زمان را طلسم بگشاید.
مگر دوباره جهان را به نور مهر و خرد،
هم آنچنان که تو می‌خواستی بیاراید!

فریدون مشیری
۱۳۵۵
@AfsharFoundation
@ESHTADAN
حکایت "هنرمند هر جا رود قدر بیند" ، از گلستان سعدی

حکیمی پسران را پند همی‌داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطر است یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد. اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده وگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است، هنرمند هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.

سخت است پس از جاه تحکم بردن
خو کرده به ناز جور مردم بردن

وقتی افتاد فتنه‌ای در شام
هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند

روستازادگان دانشمند
به وزیری پادشا رفتند

پسران وزیر ناقص عقل
به گدایی به روستا رفتند

منبع: گلستان سعدی، باب هفتم : در تاثیر تربیت ؛ حکایت شماره ٢

@tabrizschoolofpersianpainting

🔸به مناسبت ۲۵ اکتبر روز جهانی هنرمند
@ESHTADAN
#جشن_آبانگان_جشن_گرامی_داشت_آب_ها


آبانگان جشنى است ملى و ترادادی (سنتى) كه روز آبان روز برابر با ۱۰ آبان در گاهشمار مزدیسنی و ۴ آبان در گاهشمار خورشیدی برگزار و نام فرشته نگهبان آب را با خود دارد.
در فلسفه ی پيدايش اين جشن داستانى استوره اى نقل مى‌كنند كه مانند ديگر اساتير كهن به تاريخ دور ايرانيان بازمى‌گردد.

درباره ی پيدايش جشن آبانگان روايت است كه در پى جنگ‌هاى طولانى بين ايران و توران، افراسياب تورانى دستور داد تا كاريزها و نهرها را ويران كنند.

پس از پايان جنگ، پسر طهماسب كه «زو» نام داشت، دستور داد تا كاريزها و نهرها را لايروبى كنند و پس از لايروبى آب در كاريزها روان گرديد. ايرانيان آمدن آب را جشن گرفتند و همين جشن بود كه به عنوان پاسداشت فرشته ی نگاهبان آب هاى بى آلايش در تاريخ ماندگار شد ...

در روايت ديگرى آمده است كه پس از هشت سال خشك سالى در ماه آبان باران آغاز به باريدن كرد و از آن زمان جشن آبانگان پديد آمد.
ايرانيان در اين روز همانند ساير جشن ها به آدريان‌ها مى‌روند و پس از آن براى گرامي داشت ایزد آب‌ها آناهيتا، به كنار جوى‌ها و نهرها و کاریز ها رفته و با خواندن نیایش، اهورامزدا را ستايش كرده و درخواست فراوانى آب و نگهدارى آن را كرده و پس از آن به شادى مى‌پردازند.
جالب اين جاست كه مى گويند اگر در اين روز باران ببارد، آبانگان به مردان تعلق گرفته و مردان تن و جان خويش را به آب مى سپارند و اگر بارانى نبارد، آبانگان زنان است و زنان آب تنى مى‌كنند.
ايرانيان اين روز را جشن گرفته و آيين هایرويژه‌اب را برگزار می كنند.
آب در آيين کهن ايرانی یکی از ۴ آخیشج پاک است و به همين شوه در اين روز ايرانيان تلاش مي كردند آب را به عنوان لازمه ی زندگی گرامی بدارند،
و از آلودن و ناپاک کردن آن بپرهيزند.

«جشن آبانگان» جشنی است در گرامی داشت ستاره­‌ی روان (سیاره) درخشان «اَنَهیتَه / آناهید (زهره» و رود پهناور و خروشان «اردوی / آمو (آمودریا») بر پا مي‌شود .

اَردوی سوره اَناهیتا Ardavi – Sura Anāhita ایزد‌بانویی ایرانی بسیار برجسته­ ای است كه نقش مهمی در آیین­ های ایرانی دارد و پیشینه­ ی ستایش و بزرگ داشت این ایزد بانو در فرهنگ ایرانی به دوره­ های پیش از زرتشتی در تاریخ ایران می­ رسد.

بخش بزرگی در کتاب اوستا به نام آبان یشت (یشت پنجم) که یکی از باستانی­ ترین ِیشت­ ها می­ باشد به این ایزد بانو اختصاص دارد.
در این یشت، او زنی است جوان، خوش اندام، بلند بالا، زیبا چهره، با بازوان سپید و اندامی برازنده، كمربند تنگ بر میان بسته، به جواهر آراسته، با طوقی زرین بر گردن، گوشواری چهارگوش در گوش، تاجی با سد ستاره­ ی هشت گوش بر سر، كفش­ هایی درخشان در پا، با بالاپوشی زرین و پرچینی از پوست سگ آبی. اَناهید گردونه­ ای دارد با چهار اسب سپید، اسب­‌های گردونه­ ی او ابر، باران، برف و تگرگ هستند.

او در بلندترین طبقه­‌ ی آسمان جای گزیده است و بر كرانه­ ی هر دریاچه­ ای، خانه­‌ای آراسته، با سد پنجره­‌ ی درخشان و هزار ستون خوش تراش دارد.
او از فراز ابرهای آسمان، به فرمان اهورامزدا، باران و برف و تگرگ را فرو می­ باراند.

نیایشگاه­‌های آناهیتا معمولا در كنار رودها برپا می­ شده و زیارتگاه­ هایی كه امروزه با اسامی دختر و بی بی مشهور هستند و در كنار آن­ ها آبی جاری ست، می­ توانند بقایای آن نیایشگاه­‌ها باشند.
برخی هتا سفره­‌های نذری با نام بی بی (هم چون بی بی سه شنبه) را بازمانده­‌ی آیین­ های مربوط به آناهیتا می­ دانند.

آناهیتا همتای ایرانی «آفرودیت»، الهه­ ی عشق و زیبایی در یونان و «ایشتر»، الهه­‌ ی بابلی، به شمار می­ رود.

واژه­ ی «آب» که جمع آن «آبان» است در اوستا و پهلوی «آپ» و در سانسکریت «آپه» Apa و در فارسی هخامنشی «آپی» می­ باشد.

این آخشیج (عنصر) همانند آخشیج­ های اصلی دیگر چون آتش و خاک و هوا در آیین­ های ایرانیان باستان سپند و ورجاوند است و آلودن آن گناهی بس بزرگ است. برای هریک از چهار آخشیج امشاسپندی (فرشته) ویژه نام گذاری شده است.
به گواهی اوستا و نامه­‌های دینی پهلوی، ایرانیان آخشیج­ های چهارگانه را که پایه­‌ی نخستین زندگی است، می­‌ستودند.
در جشن آبانگان، پارسیان به ویژه زنان در کنار دریا یا رودخانه­‌ها، فرشته­‌ی آب را نیایش می­‌کنند.
ایرانیان کهن آب را پاک و سپند می­‌شمردند و هیچ­ گاه آن­ را آلوده نمی­‌کردند و آبی را که اوصاف سه­ گانه­ اش (رنگ - بو – مزه) دگرگون می­‌شد برای آشامیدن و شستشو به­‌کار نمی­‌بردند.

«هرودوت» می­‌آورد :
ایرانیان در میان آب ادرار نمی­‌کنند، آب دهان و بینی در آن نمی­‌اَندازند و در آن دست و روی نمی­‌شویند .
«استرابون» جغرافیدان یونانی نیز می­ آورد :
ایرانیان در آب روان، خود را شستشو نمی­ دهند و در آن لاشه، مردار و آن­ چه که نا پاک است نمی­ اندازند.

@khashatra
@ESHTADAN
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ هفتم آبان ماه به شکل خودجوش به نام کوروش بزرگ؛ شاهنشاه هخامنشی نامیده شده است. مردم نامه ضمن گرامیداشت این روز شما را به خواندن بخشی از ترجمه استوانه کوروش دعوت می کند که توسط شاهرخ رزمجو عضو هیئت علمی گروه باستانشناسی دانشگاه تهران انجام شده است.
@mardomnameh
👇👇👇
20- منم کوروش ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه نیرومند ، شاه بابل ، شاه سومر و آکد ، شاه چهار گوشه ی جهان

21- پسر کمبوجیه ، شاه بزرگ ، شاه شهر انشان ، نوه ی کوروش ، شاه بزرگ ، [شاه شهر] انشان ، از نسل چیش پیش ، شاه بزرگ ،شاه شهر انشان

22- دودمان جاودانه ی پادشاهی که (خدایان) بل و نبو ، فرمانرواییش را دوست دارند ( و ) پادشاهی او را با دلی شاد ، یاد می کنند . آنگاه که با آشتی به [ درون ] بابل آمدم

23- جایگاه سروری ( خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم . مردوک ، سرور بزرگ ، قلب گشاده ی کسی که بابل را دوست دارد [ همچون سرنوشتم ] به من [ بخشید ] ( و ) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم .

24- سپاهیان گسترده ام با آرامش درون بابل گام بر می داشتند . نگذاشتم کسی در همه ی [ سومر و ] آکد هراس آفرین باشد.

25- در پی امنیت [ شهر ] بابل و همه ی جایگاه های مقدسش بودم . برای مردم بابل ...................... ، که بر خلاف [ خواست خدایان ] یوغی بر آنان نهاده بود که شایسته شان نبود

26- خستگی هایشان را تسکین دادم ( و ) از ( بندها ) رهایشان کردم . مردوک ، سرور بزرگ ، از رفتار [ نیک من ] شادمان گشت ( و)

27- به من ، کوروش ، شاهی که از او می ترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همه ی سپاهیانم

28- برکتی نیکو ارزانی داشت . بگذار ما با شادی در برابرش باشیم ، در آرامش ، به [ فرمان ] والایش ، همه ی شاهانی که بر تخت نشسته اند

29- از هر گوشه ی ( جهان ) از دریای پایین ، آنان که در سرزمین های دور دست زندگی می کنند ،

 ( و ) همه ی شاهان سرزمین ( آمورو ) که در چادر ها زندگی می کنند ، همه ی آنان ،

30- باج سنگینشان را به شوانه ( بابل ) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند از ( شوانه / بابل ) تا شهر آشور و شوش

31- آکد ، سرزمین اشنونه ، زمبن ، شهر متورنو ، در تا مرز گوتی [ جایگاه های مقدس آن سوی ] دجله که از دیرباز محراب هایشان ویران شده بود

32- خدایانی را که درون آنها ساکن بودند به جایگاه هایشان باز گردانیدم و ( آنان را ) در جایگاه ابدی خودشان نهادم . همه ی مردمان آنان ( آن خدایان ) را گرد آوردم و به سکونتگاه هایشان بازگرداندم و

33- خدایان سرزمین سومر و آکد را که نبونید - در میان خشم سرور خدایان - به شوانه ( بابل ) آورده بود ، به فرمان مردوک ، سرور بزرگ ، به سلامت

34- به جایگاهشان باز گرداندم ، جایی که دلشادشان می سازد باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاه هایشان باز گرداندم

35- هر روز در برابر بل و نبو ، روزگاری دراز ( عمری طولانی ) برایم خواستار شوند ( و) کارهای نیکم

  را یاد آور شوند و به مردوک ، سرورم چنین بگویند که : کوروش ، شاهی که از تو می ترسد و کمبوجیه پسرش

36- بگذار آنان سهمیه رسان نیایشگاه هایمان باشند تا روزگاران دراز . ...... و باشد که مردمان بابل [ شاهی او را ] بستایند . من همه ی سرزمین ها را در صلح قرار دادم....
@mardomnameh
کورش و مردم

چهره‌ای که در بیشتر روایات و داستان‌های پراکنده‌ی باقی‌مانده از کورش هخامنشی ترسیم می‌شود چهره فرمانروایی‌ست خردمند و ژرف‌نگر و دوراندیش. فرمانروایی که نیک می‌دانست پایه و بنیاد حکومت‌ها نه ارتش و سپاه نیرومند و پرشمار که توده مردم است. حکومتی که برپایه مردم‌دوستی و مردم‌داری پاگرفته و استوار شده باشد مانا و پایاست. حکومت‌ها را مردم نگه می‌دارند نه نیروهای نظامی. این سخن ساده و کوتاه از کورش نقل است که : « مردم‌دوستی پرارزش‌تر است تا هنر لشکرداری» این همان حکمتی‌ست که بنیاد اندرزنامه‌های سیاسی ما را از روزگاران کهن تا عصرحاضر می‌سازد و چکیده‌اش این است که مردمان ریشه و اساس حکومت‌اند و نه بندگان آن! اصول و روش کشورداری کورش در یک اصل خلاصه می‌شد : مردم‌دوستی و مردم‌محوری.
دریغا که در روزگاران دراز پس از کورش کم کسی از ارباب قدرت آن سخن ساده را شنید و کمتر کسی به این روش پای‌بندی نشان داد! الگوی فروافتادن حکومت‌ها در سراسر تاریخ ایران موضوع بسیار جالب و پراهمیتی‌ست برای مطالعه و برای عبرت‌آموزی. موضوعی که راقم این سطور سالهاست جسته‌گریخته پیرامون آن پژوهش می‌کند و می‌اندیشد. تاریخ به روشنی گواه است که : با خلق خدا هرکه درافتاد ورافتاد. هیچ نیرویی نمی‌تواند حکومت‌های غیرمردمی را برای درازمدت سرپا نگه دارد. این نوع حکومت‌ها ، برعکس حکومت‌های مردمی ، کوتاه‌مدت‌اند.

روز جهانی کورش مبارک‌باد.

#داریوش_رحمانیان
هفتم آبان ماه نود و هشت
@mardomnameh
@ESHTADAN
#کوروش_بزرگ : سربازان من دوستانه گام بر می داشتند



(و آنگاه که) سربازان من دوستانه اندر بابل گام بر می‌داشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمام سرزمین سومر و اکد ترساننده باشد. من شهر بابل و همهٔ (دیگر) شهرها را در فراوانی نعمت پاس داشتم ... درماندگی‌هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری رهانیدم. مردوک، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و آنگاه مرا، کوروش، پادشاهی که پرستندهٔ وی است و کمبوجیه، فرزند زاده‌شدهٔ من و همهٔ سپاهیانم را با بزرگواری افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد، (و ما) والاترین پایهٔ [خدائیش] را ستودیم.

#عبدالمجید_ارفعی، فرمان کوروش بزرگ، ص ۴۸-۴۹


@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
ویرانی ما

دردا که دوای درد پنهانی ما
افسوس که چارۀ پریشانی ما
در عهدۀ جمعی است که پنداشته‌اند
آبادی خویش را ز ویرانی ما!

صافی اصفهانی
(د. ۱۲۱۹ ق)
‏..
حدود ۲۵۰ سال پیش، شاعری گمنام از سادات موسوی اصفهان، به نام میرزا جعفر، متخلّص به صافی، از وضعیتی سخن گفته که کشور ما هنوز از آن رها نشده است: جمعی که آبادی خود را در ویران کردنِ دیگران می‌دانند و تمشیّت همۀ کارها نیز در دستِ آن‌هاست.

هر چند رباعی فارسی در دورۀ بازگشت ادبی، از آن شکوهِ دیرین خود فاصله گرفت و در حضیض کلیشه و تکرار افتاد، اما شاعرانی نیز بودند که در ظلمات آن روزگار، با تک رباعیات خود سوسو زدند و چراغ رباعی را روشن نگه داشتند. صافی اصفهانی، از جملۀ آن شاعران است و همین رباعی او، نامش را از حصار زمان و مکان وا رهانید. رباعی صافی، در اغلب تذکره‌های آن روزگار نقل شده است: آتشکدۀ آذر (نیمۀ دوم، ۵۳۰)؛ تذکرۀ عذری بیگدلی (ص ۶۹۳-۶۹۴)؛ انجمن خاقان (ص ۵۵۵)؛ مجمع الفصحاء (ج ۲، بخش دوم، ۹۹۰)؛ حدیقة الشعراء (ج ۲، ۹۶۵).

در مورد میرزا جعفر اصفهانی، اطلاعات اندکی در دست است. آذر بیگدلی در روزگار جوانی با او دیدار کرده و او را «جوانی خلیق و مهربان» خوانده است. فاضل خان گروسی، دو سال پیش از مرگ شاعر، او را در اصفهان دیده و او را «پیری زنده‌دل» یافته است. به گفتۀ هدایت، به سال ۱۲۱۹ قمری در سن هفتاد سالگی درگذشت و او را در مقبرۀ میرفندرسکی به خاک سپردند. از دیوان شعر او نسخه‌های چندی به‌جاست. اما هنوز به چاپ نرسیده است. صافی، منظومۀ شهنشاه نامه را در شرح غزوات امام علی به نظم در آورد و به فتحعلیشاه تقدیم کرد. اما رواجی نیافت. وی با اینکه همانند اغلب شاعران هم‌عصر خود بر مدار تقلید حرکت می‌کرد، اما غزلیات و رباعیاتش بسیار به‌اسلوب و در حدّ خودش، خواندنی است. صافی اصفهانی، در رباعی، از پیروان جدّی حکیم عمر خیّام بود و بخش مهمی از رباعیات او را خیّامیّاتش تشکیل می‌دهد.

از شگفتی‌های روزگار آنکه این رباعی مشهورِ صافی، در گزیدۀ شعر علی موسوی گرمارودی که به انتخاب استاد بهاءالدین خرمشاهی فراهم آمده، جزو اشعار این شاعر معاصر جای گرفته است (تهران، انتشارات مروارید، ۱۳۷۵، ص ۲۰۹) و تا کنون ندیده‌ام که گوینده‌اش انتساب این رباعی را تکذیب کرده باشد. در سال ۱۳۸۱ مجلۀ کیهان فرهنگی ویژه‌نامه‌ای برای موسوی گرمارودی تدارک دید و این رباعی آنجا نیز جزو منتخب اشعار او نقل شد (ش ۱۹۳، آبان ۱۳۸۱، ص ۲۹).

از رباعیات صافی اصفهانی، این چند رباعی نیز خواندنی است. منبع من، دستنویس شمارۀ ۲۹۹ کتابخانۀ مجلس سناست که در سال ۱۲۴۴ ق کتابت شده است. رباعیات خیامانۀ او را در مطلب جداگانه‌ای بررسی خواهیم کرد.

دشتی است که هر شیر، شکار دگری است
شهری است که هر عزیز، خوار دگری است
راهی است که هرکه زیر بار دگری است
جایی است که هر کسی به کار دگری است
‏..
دارم غم آنکه غم نمی‌داند چیست
درد پُر و صبر کم نمی‌داند چیست
با اهل وفا شنیده است این‌که ستم
خوش نیست، ولی ستم نمی‌داند چیست!
‏..
در بزم تو هرجا که نشینند، خوش است
وز شخص تو هر عضو که بینند، خوش است
از شاخ تو هر برگ که بویند، نکوست
وز باغ تو هر میوه که چینند، خوش است
‏..
سیلاب غمت، بلند و پستی نگذاشت
سودای تو هوشیار و مستی نگذاشت
آه از دل و دست تو که یک‌ره به غلط
دستی به دلی، دلی به دستی نگذاشت!
‏..
در بادیۀ فراق، منزل تا چند؟
وز آبِ دو دیده، پای در گل تا چند؟
بر هر تل خاک، خاک بر سر تا کی؟
بر هر سرِ سنگ، سنگ بر دل تا چند؟
‏..
من بندۀ آن مست که هشیار نشد
از بازیِ آسمان خبردار نشد
مَی خورد و به‌پای خُم ز بخت بیدار
در خواب چنان رفت که بیدار نشد!
‏..
کس نیست که یک حرف صوابت گوید
ویرانیِ این جمع خرابت گوید
ترسم چو صلا زنی، ز ما مُرده‌دلان
یک زنده نباشد که جوابت گوید!
‏..
قومی به جنون عشق چون من بدنام
قومی دیگر به عقل مشهورِ انام
رفتند و عیان نشد کز اینان آخر
دیوانه کدام بود و فرزانه کدام
‏..
ای زلف تو را چو من گرفتار بسی
روی چو گل تو را چو من خار بسی
از من مگسل که این نه شرط یاری است
من یار یکی دارم و تو یار بسی!
‏..
صافی! غم باغ و شهر و صحرا تا کی؟
بر هر گل و هر لاله تماشا تا کی؟
یک دل داری، هزار دلبر تا چند؟
یک سر داری، هزار سودا تا کی؟

‏●●
"چهار خطی"
https://www.tg-me.com/Xatt4
2024/09/30 09:29:57
Back to Top
HTML Embed Code: