Telegram Web Link
🏢 من هرگاه چهرهٔ نجیب و مهرانگیز یک افغانستانی را می‌بینم و آهنگ دلنشین فارسی او را می‌شنوم میل دارم که سر به زیر بیندازم. گویا در نگاه پرمحبتش گله‌ای هست و به زبان حال می‌گوید:
«برادر عزیز، مرا کم می‌شناسی و کم دوست داری»

دکتر پرویز ناتِل خانلَری
(زاده ۲۹ اسفند ۱۲۹۲ – درگذشته ۱ شهریور ۱۳۶۹)
ادیب، سیاست‌مدار،  زبان‌شناس، نویسنده و شاعر.


@ESHTADAN
💧 هفته جهانی آب 2021 23-27 آگوست💧

💧جهان در بحران آب به سر می برد و جان کودکان و آینده آنها در خطر است!💧

💧 ما باید اقدامی در جهت تضمین ایمن آینده آب انجام دهیم.💧

@ESHTADAN
Forwarded from اتچ بات
🔶🔹🔸سوم شهریور ماه سالروز تولّد استاد اسلامی ندوشن!

( به ملکوت آسمانها و زمین اندر نشود، مگر آن کس که دوباره زاده شود. _حضرت مسیح_)

زادروزِ استاد اسلامی ندوشن هم همانند بسیاری از بزرگان اندکی با رمز و راز آمیخته شده؛ چه، تاکنون سه مورد برای تاریخ میلادِ ایشان به ثبت رسیده است.
تاریخی که احتمال آن ضعیف‌تر از دو مورد دیگر می‌نماید، سوم آذر ماه ۱۳۰۴ است.
تاریخی هم که در شناسنامه‌ی استاد ثبت شده، _یعنی سوم شهریور ماه ۱۳۰۳_ همانطور که در ذیل عکس شماره‌ی ۲ می‌بینیم، مورد تأیید ایشان نمی‌باشد. بنابراین سوم مهر ماه ۱۳۰۴ _که در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی نیز آمده_ به ظنّ قوی صحیح‌تر از موارد دیگر است.
در اینجا شاید خالی از لطف نباشد اگر گریزی هم به کلام مولانای جان بزنیم:
پس حیاتِ ماست موقوفِ فِطام
اندک اندک جهد کن، تَمَّ الْکلام
چون جنین بود آدمی، بُد خون غذا
از نجس پاکی بَرَد مؤمن، کذیٰ
از فطامِ خون، غذایش شیر شد
وز فطامِ شیر، لقمه‌گیــر شد
وز فطامِ لقمه، لقمانی شود
طالبِ اِشکارِ پنهانی شود

مولانا تولّد دوّم را با لفظ «فطام» تعبیر کرده است. فطام در لغت به معنی از شیر باز گرفتنِ طفل است. و در اصطلاحات صوفیه، کنایه است از زدودنِ عادات و اخلاقِ زشت و تجدید حیات روحانی که همان تولّد دوّم است. پس حاصل تولّد دوّم، زنده شدن به حیات روحانی و اخلاق پسندیده است. (استاد کریم زمانی)
بدون هیچگونه شک و تردیدی برای استاد اسلامی ندوشن که بینش را هم‌پای دانشِ وسیعِ خود تعالی بخشیده‌اند، تولّد دوّم مطرح بوده نه تولّد نخست یا همان تولّد زهدانی! و مطمئناً به آن ارزشِ والا هم دست یافته‌اند که نشانه‌هایش را در هر صفحه‌ای از آثارِ ارزشمندشان می‌توانیم بینیم.
باری، با همه‌ی این تفاسیر، امروز را گرامی می‌داریم تا به همه‌ی همراهانِ عزیز، به ویژه خانواده‌ی محترم استاد تبریک گوییم و آرزوی سلامتی و بهروزی نماییم.
اگر از دل حصار شاید کرد
جز دلِ من تو را حصار مباد
مهربانی‌اَت را شماری نیست
زندگانی‌اَت را شمار مباد
(آغاجی بخارایی)

💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن

🆔 @sarv_e_sokhangoo
@ESHTADAN
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
▪️بخشی از جریان تدفین اخوان را
که به تفصیل تمام نوشته بودم حذف کردم.
بعد از مرگ من، دیگران اجازه دارند که آن را نشر دهند. به خط خودم نگاه داشته‌ام تا در آینده انتشار یابد. فقط از روی خط خودم.

من هیچگاه سیاسی نبوده‌ام ولی متجاوز از شصت سال ناظرِ دقیق و پرحوصلهٔ جریان‌های سیاسی در ایران بوده‌ام.
به تجربه دریافته‌ام که روشنفکرانِ ما، غالباً فاقد «تقوای سیاسی»‌اند. به اندک خشم و نفرتی، حتی شخصی، انواع تهمت‌ها را به طرف مقابل می‌زنند. آنها نیز به تأثیرِ ناگزیرِ «ساختارِ ساختارها» گرفتارِ «حجیّت ظن‌»اند و این است مایهٔ اصلیِ بدبختیِ تاریخیِ ما.

محمدرضا شفیعی کدکنی
حالات و مقامات م.امید
[چهارم شهریور‌ماه سالگرد درگذشت شاعر فقید ایران، مهدی اخوان ثالث]

🔸ازکانال شفیعی کدکنی
سالروز درگذشت زندیاد مهدی اخوان ثالث
@ESHTADAN
افغانستان

🔸من از سیاهی این روزگار می ترسم

@ESHTADAN
لذت از دیدگاه محمد بن زکریا رازی*
(دکتر مهدی محقق)

👈 رازی در همین فصل بحث لذت را به میان می آورد و می گوید کسانی که ورزش علمی‌نیافته اند تصور می کنند که لذت خالص است و با رنج مشوب نیست در حالیکه چنین نمی باشد بلکه لذت به میزان رنجی که در نتیجه خروج از حالت طبیعی اتفاق می افتد به آدمی دست می دهد.

👈 او برای تمهید این اصل لذت را چنین تعریف می کند که عبارت است از برگشت به حالت اولی و طبیعی پس از آنکه به وسیله امری موذی از حالت طبیعی خود خروج حاصل شده باشد همچون مردی که از جائی سرپوشیده سایه ناک به بیابانی در رود و در برابر خورشید تابستانی قرار گیرد تا گرما او را رنجه دارد و سپس به جای نخستین خود برگردد، او در این مکان لذت می برد تا هنگامی که به حالت اول برگردد و با برگشتن بدن به حالت نخستین لذت پایان می یابد پس شدت لذت در این مکان به مقدار شدت گرم شدن او و سرعت این مکان در سرد گردانیدن اوست و فیلسوفان طبیعی لذت را بدین گونه تعریف کرده اند زیرا نزد آنان لذت عبارت از رجوع به طبیعت است.

*الدراسه التحلیلیه لکتاب الطب الروحانی للطبیب الفیلسوف محمد بن زکریا الرازی، دکتر مهدی محقق، ص ۲۵۸
#تاریخ_پزشکی

@drmahdimohaghegh

نقل:کانال دکتر مهدی محقق
به فراخور پنجم شهریور روز بزرگداشت حکیم زکریای رازی و روز داروسازی .
@ESHTADAN
📚آرمان‌شهر و ویران‌شهر؛ دو روی یک سکه





آرمان‌شهر، مفهومی کهن است اما امیدِ به کشف یا ساختِ آن، همچنان برای انسان امروز زنده مانده. یافتِ جلوه‌های گونه‌گونِ گرایش آدمیان به آرمان‌شهر، از دوران باستان تا امروز، مطالعه‌ای مفصّل در حوزه‌هایی گونه‌گون می‌طلبد که محقق 81ساله آمریکایی، به‌خوبی از عهده‌اش برآمده و می‌گوید: شگفت اینکه آرمانشهرگرایانِ رسیده به قدرت سیاسی، عموماً ویران‌شهر ساختند.👇
b2n.ir/g21013
@ibnaibna
@ESHTADAN
🔸هشتم شهریور ۱۴۰۰،ساعت۱۵
@ESHTADAN
کلاه کاغذی بر سر کسی نهادن

در پیکار ایرانیان با خاقان چین و یلان و لشکریان همراه او:

چنین گفت رستم به ایرانیان
که یک‌سر ببندید کین را میان

به جان و سر شاه و خورشید و ماه
به خاک سیاوش به توران‌سپاه

که گر نامداری از ایران‌زمین
هزیمت پذیرد ز سالار چین

نبیند مگر دار یا بند و چاه
به سر بر نهاده ز کاغذ کلاه

از مصراع دوم بیت چهارم معلوم می‌شود که در گذشته برای تحقیر و تنبیه گناهکاران، مقصّران و دشمنان گرفتار‌شده کلاهی از کاغذ می‌ساختند و بر سر آنها می‌گذاشتند و رستم به ایرانیان می‌گوید هرکس که از برابر سپاه خاقان بگریزد، یا به دار کشیده می‌شود یا زندانی خواهد شد و یا اینکه به مجازات این ترس و گریز کلاه کاغذی بر سرش خواهند گذاشت تا رسوا شود.
جالب است که در یکی از افسانه‌های زندگی حافظ بر سر این شاعر به جرم باده‌گساری کلاه کاغذین می‌نهند. در میان بختیاری‌ها نیز از سر کسی کلاه برگرفتن و به جای آن کلاه کاغذی نهادن به معنای خوارداشت او بوده است و در مکتب‌خانه‌ها هم بر سر کودکانی که درس نمی‌خواندند یا بی‌نظمی می‌کردند برای تنبیه کلاه کاغذی می‌گذاشتند.
برای مزید فایده باید به این نکته هم اشاره کرد که استفاده از کلاه به منظور تنبیه و تحقیر به شیوه‌ای دیگر نیز رایج بوده است بدین صورت که محتسبان کلاهی را که از آن زنگوله و دُم روباه آویزان بود بر سر کم‌فروشان می‌گذاشتند و در بازار می‌گرداندند. به این کلاه کلاه زنگله، تخته کلاه و کلاه تخته می‌گفتند و در شعر بعضی شاعران نیز به آن و کاربردش اشاره شده است:

کلاه زنگلۀ مهر بر سر صبح است
به عهد خواجه مگر آب کرده است به شیر

(مولانا فهمی)

[در حضرت سیمرغ: بیست‌و‌پنج مقاله و یادداشت دربارۀ شاهنامه و ادب حماسی ایران، دکتر سجاد آیدنلو، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۶، ص ۲۴۶-۲۴۸]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛
@afsharfoundation

@ESHTADAN
مینوی خرد و تأثیر آن بر شاهنامهٔ فردوسی

#مینوی_خرد یکی از مهم‌ترین اندرزنامه‌های دورهٔ فارسی میانه و ادبیات پهلوی است. این اثر کم‌حجم، سرشار از پند و اندرزهای زیبا و خردمدارانهٔ دینی و تجربی در زمینه‌های گوناگون است. 
 #شاهنامه_فردوسی نیز پیونددهند‌‌هٔ فرهنگ ایرانی از دورهٔ پیش از اسلام به دورهٔ اسلامی است.
با مقایسهٔ مقدمهٔ شاهنامهٔ فردوسی با مقدمهٔ مینوی ‌خرد می‌توان دریافت در هر دو اثر توجه ویژه‌ای به موضوع #خرد شده ‌است.

در مقدمهٔ شاهنامه پس از ستایش خداوند، خرد نخستین موضوعی است که از آن یاد می‌شود؛ از همین آغاز اثر اهمیت و ارزش‌دادن به خرد آشکار است؛ همین رویکرد در مقدمهٔ مینوی ‌خرد نیز دیده می‌شود.

در شاهنامهٔ فردوسی بارها واژهٔ خرد و دانا در کنار هم آمده است و این نشان‌دهندهٔ آگاهی فردوسی از متن مینوی ‌خرد است:

ز دانا شنیدم یکی داستان
خرد شد بر آن نیز هم داستان

اخلاق عملی شاهنامه مانند اندرزنامه‌های پهلوی، مجموعه‌ای از ارزش‌ها و پندهای اخلاقی و حکمت عملی است که بیشتر در خطبه‌ها و سخنان پادشاهان و پهلوانان دیده می‌شود. خرد در فلسفهٔ آفرینش، در فرهنگ ایرانی و اسلامی نقش و جایگاهی ویژه دارد.

در مینوی خرد آمده است: «از نخست من که خرد غریزی هستم از مینوها و گیتی‌ها با اورمزد بودم» (مینوی‌ خرد، ۱۳۵۴: ۷۲). فردوسی نیز همین مسئله را بیان می‌کند:

نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جان است و آن سه پاس
(فردوسی، ۱۳۸۶، ج۱، ۴)

کتاب مینوی ‌خرد ازنظر مباحث مربوط به خرد اهمیت بسیاری دارد و بیشترین تأثیر را بر شاهنامهٔ فردوسی گذاشته ‌است.

از نظر فردوسی والاترین گنج‌ها، دانایی است و انسان آرمانی فردوسی، فردی است که خرد و دانش خود را برای بهی برگزیند. همهٔ اندرزهای بیان‌شده در شاهنامه، جنبهٔ جهانی دارد و این یکی از تفاوت‌های اندرزها و جهان‌‌‌‌بینی شاهنامه نسبت‌به متون کهن است.
منابع سرایش شاهنامهٔ فردوسی دربرگیرندهٔ بسیاری از متون کهن است که مینوی‌ خرد نیز در این میان جایگاهی ویژه دارد.

#شاهنامه_فردوسی
#مینوی_خرد
#اندرزنامه
#خرد
#خردسرای_فردوسی

@kheradsarayeferdowsi
@ESHTADAN
▪️هشتم شهریور۱۳۶۴، غلامرضا روحانی، شاعرِ طنزپرداز، متخلص به «اجنّه»، درگذشت.
روانش شاد باد!
سید غلامرضا روحانی، شاعرِ طنزپرداز، در ۲۱ اردیبهشت ۱۲۷۶ در مشهد به دنیا آمد. وی شعرهای متعددی برای نمایش‌نامه‌ها و پیش‌پرده‌ها سرود که بیشتر آنها درون‌مایهٔ فکاهی داشت.
در سال ۱۳۱۳ مجموعه‌ای از شعرهایش را با نام «طلیعهٔ فکاهیات روحانی» با مقدمهٔ سید محمدعلی جمال‌زاده، که به او لقبِ «رئیس طایفهٔ فکاهی‌سرایان» داده بود، به چاپ رساند. مجموعه‌ای مفصل‌تر مشتمل بر اشعار و فکاهیات او در سال ۱۳۴۳ با عنوان «کلیات اشعار و فکاهیات روحانی (اجنه)» در انتشارات سنائی به چاپ رسید.
مردم امروزه با بسیاری از اشعار غلامرضا روحانی خاطره دارند، بی‌آنکه بدانند سرایندهٔ آنها که بوده‌است. از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: «یکی یه پولِ خروس»، «ماشین مشتی ممدلی، نه بوق داره نه صندلی»، «حلوای تَن‌تَنانی، تا نخوری ندانی»، «افاده‌ها طبق‌طبق، سگ‌ها به دورش وق و وق»، «سِپِلِشت آید و زن زاید و مهمان برسد».
غلامرضا روحانی در هشتم شهریور ۱۳۶۴ در تهران درگذشت.
@cheshmocheragh
نقل:چشم و چراغ
@ESHTADAN
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ 🌲مردی که زبان فارسی وطنش بود

#احسان_یارشاطر

( زاده ۱۴ فروردین ۱۲۹۹ همدان -- درگذشته ۱۰ شهریور ۱۳۹۷ کالیفرنیا )، بنیانگذار دانشنامه ایرانیکا و مرکز مطالعات ایران‌شناسی و استاد بازنشسته مطالعات ایرانی دانشگاه کلمبیا آمریکا

《وطن ما، به یک معنی، سرزمینی‌ست پر از صحراهای فراخ و کوه‌های بلند و رودها و دریاچه‌هایی که در درازای زمان بارها زیر پای مهاجمان مختلف کوفته شده و باز به ‌پا خاسته... ولی ما وطن دیگری هم داریم که در ذهنمان جای دارد. وطنی که #رودکی در آن چنگ می‌نواخت و #فردوسی از خِرَد و دلاوری‌های قهرمانان سخن می‌گفت، و #خیام سرگردانی انسان را بازمی‌نمایاند و #ابوسعید و #نظامی و #سعدی و #مولوی و #حافظ، با استادی حیرت‌انگیز، از ظرایف روان انسان، بیش از همه عشق، سخن می‌گفتند. این وطن را می‌توان از گزند حوادث در امان داشت. وطن من این وطن است... #وطن_من_زبان_فارسی ا‌ست.》

@ESHTADAN
📌دریغا یارشاطر! دریغا ایران!
@mardomnameh
درباره‌ی احسان یارشاطر (زاده 12 فروردین 1299- درگذشته 10شهریور 1397) گفتنی‌ها و شنیدنی‌ها بسیار است و گفته‌ها و نوشته‌ها اندک. و البته واضح است و مبرهن که یک یادداشت کوتاه تلگرامی قاصر از ذکر خدمات علمی و مدیریتی آن دانشمند فرزانه است، تا چه رسد بر شرح آن. مراد من از نگارش این وجیزه، ضمن یادآوری برخی از آثار این عالم گران قدر، پرداختن به نقش والای ایشان در قبال فرهنگ و تمدن ایران و نحوه‌ی واکنش دولتمردان این سرزمین و رسانه‌ی ملی (بخوانید میلی، که اگر ملی بود و ایرانی بود، کدامین کس از احسان یارشاطر سزاوارتر برای ذکر اقدامات و مجاهدت‌هایش در راه ایران شناسی) به زندگی و مرگ وی است!

احسان یارشاطر در باب زوایای گونه‌گون فرهنگ و تمدن ایرانی اعم از زبان، تاریخ، هنر، ادبیات و حکمت ایرانی قلم رانده است. ترجمه‌ی اشارات و تنبیهات ابن سینا به زبان فارسی، داستان‎‌های ایران باستان، گویش تاتی جنوبی، شعر فارسی در عهد شاهرخ، ویراستاری مجلد سوم تاریخ ایران کمبریج و حضور ایران در جهان اسلام تنها قسمتی از نوشته‌های وی درباب تمدن ایران زمین است.

در کنار صفات مورخ، ادیب، زبان شناس و مترجم، احسان یارشاطر را می‌بایست یک مدیر توانا نیز به حساب آورد. زمانیکه یارشاطر در ایران بود و مدیریت بنگاه ترجمه و نشر کتاب را برعهده داشت، رسالت خویش را در معرفی آثار ممتاز ادبی جهان به ایرانیان می‌دانست و آن زمان که به آمریکا مهاجرت کرد، درصدد معرفی فرهنگ ایرانی به جهانیان برآمد و ماحصل آن 16 مجلد (تاکنون) دانشنامه‌ی ایرانیکا و 18 مجلد تاریخ ادبیات ایران به زبان انگلیسی است.

زندگی و مرگ احسان یارشاطر بیش از هر چیز برای من، یادآور زندگی و مرگ حکیم توس، ابوالقاسم فردوسی است که هم از جان و قلم در راه فرهنگ و تمدن ایرانی مایه گذاشت و هم سرمایه‌ی خویش را وقف بقای ایران زمین نمود و سرانجام به حکم رافضی بودن، قدر وی چنانکه در خور و شایسته‌ بود، شناخته نشد. در زمانه‌ای که والاحضرتان توبره‌ی خود را از ذخایر ملی این سرزمین پر می‌کنند و سهم خدمات ارزنده‌ی خود را در راستای آسایش و رفاه ملت ایران دریافت می‌کنند، احسان یارشاطر قریب به سیزده میلیون دلار از اموال شخصی خود را وقف دانشنامه‌ی ایرانیکا، بزرگترین و جامع ترین پروژه‌ی ایران شناسی، نمود. سرانجام وی در ینگه دنیا، دور از سرزمین مادری که تمام عمر خود را وقف آن نموده بود، چهره در نقاب خاک کشید. اگرچه وی در سال 1347 خورشیدی برای تصدی کرسی ایران شناسی دانشگاه کلمبیا عازم آمریکا شد، دلیل عدم بازگشت وی و در حقیقت ممانعت از بازگشت وی پس از سال 1357 به ایران، سخت مشابه به ممانعتی است که آن مذکر متعصب در برابر دفن فردوسی در قبرستان مسلمانان به عمل آورد و آن اتهام همانا رافضی بودن است و بددینی.

در باب مذهب یارشاطر شایان ذکر است که بهاییت، تنها دین پدر و مادر وی به شمار می‌آید و وی مانند هوشنگ ابتهاج، بهرام بیضایی، آرامش دوستدار و بهرام صادقی پایبندی به این آیین نداشت و آنگونه که بهرام بیضایی راجع به خود می‌گوید که «من مذهبم فرهنگ است»، می‌بایست مذهب یارشاطر را نیز فرهنگ ایرانی به شمار آورد، همانگونه که وی «وطن خود را زبان فارسی می‌دانست».

سه سال قبل در چنین روزی احسان یارشاطر چشم از جهان فروبست و عده‌ای معدود از اهالی فرهنگ و ادب مرگ وی را تسلیت گفتند. اگرچه در کنار آن عده‌ی معدود، نام وزارت خارجه‌ی آمریکا نیز دیده می‌شد، جای تسلیت رجال سیاسی ایران زمین و رسانه‌ای که توقع می‌رود ملی باشد، سخت سرد و خالی بود و البته جز این نیز توقع نمی‌رفت. در زمانه‌ای که «هر خسی کسی شده و هر مزوَّری وزیری و هر شاگرد پایگاهی خداوند حرمت»، که نه توان ادای تلفظ موزه‌ی لوور را دارند و نه می‌دانند که در کتیبه‌ی نقش رستم امپراتور روم در برابر شاپور ساسانی زانو زده، و نه داریوش هخامنشی، و هزاران سال فرهنگ وتمدنی را که فردوسی و یارشاطر  از جان و مال خود را در راه حفظ، شناخت و معرفی آن به جهانیان مایه گذاشتند ، دوران جهل و ستم می‌دانند، اگر بر زبان کسی ( ناکسی) نام احسان یارشاطر برده شود جای درنگ است.

سه سال از غروب اختر آسمان ایران شناسی می‌گذرد و سه سال است با نفرت و کینه به رسانه‌ی میلی وطنم  نظر میکنم که چرا و چگونه این قدر ساده لوحانه مرگ چنین خواجه‌ای را خُرد پنداشت و در برابر فقدان آن استاد یگانه لب فرو بست و هیچ نگفت. این نفرت و کینه هر زمان که اعلام مرگ یک خواننده و یا فوتبالیست و بازیگری را از رسانه‌ی میلی میشنوم شعله‌ورتر می‌شود و با خود زمزمه می‌کنم دریغا ایران، دریغا یارشاطر!
سه سال از چیده شدن گل باغ ایران زمین می‌گذرد و سه سال است انتظار می‌کشم که عکس جلد بخارا عکس احسان یارشاطر باشد و سه سال است منتظر  برگزاری «شب احسان یارشاطر» هستم. حتم دارم علی دهباشی و دیگر دوستداران ایران زمین نیز انتظار آن روز فرخنده و خجسته را می‌کشند و به محض آنکه روز نو شود، با صدای رسا، شادمانه نام احسان یارشاطر نه در محافل کوچک، که در جای جای ایران، از طریق رسانه ملی و در کتب درسی به نیکی و بزرگواری و ایران دوستی، برده خواهد شد و خدمات وی ارج نهاده می‌شود، همانگونه که هزار سال است نام فردوسی. و نه نام محمود غزنوی، و نه شعرای دربارش. اگرچه زمانه‌ی فردوسی و یارشاطر، مصادف با ارجمندی جادو و خرافه و خوار شمردن هنر و ادب بوده است و شاهان زمانه انگشت در جهان کرده قرمطی می‌جویند، سرانجام کاروان جهل و ستم نیز از این کاروان‌سرا عبور خواهد کرد و نوبت از ناکسان به کسان خواهد رسید، در آن هنگام پاسداران فرهنگ و تمدن ایرانی چون سرو استوار سر بر می‌افرازند و یاد و خاطره‌ی حاملان آتش در سینه‌ی‌ فرهنگ ایرانی را گرامی می‌دارند.

پی نوشت: ماندانا زندیان در گفتگو با احسان یارشاطر، زندگی وی را به نگارش درآورده است.

صدای آمریکا مستند زندگی احسان یارشاطر را به تصویر کشیده است.

هم کتاب بی‌نهایت خواندنی است و هم مستند با صدای لرزان پیرمرد فوق العاده دلنشین.
@mardomnameh
علیرضا کچویی، کارشناس ارشد تاریخ گرایش خلیج فارس، دانشگاه تهران

🔸نقل: مردمنامه
@ESHTADAN
🔸دیدگاه یکی از همراهان در باره دو مطلب پیش نوشته ، بی هرگونه ویرایش:

🖋 متن مربوط به زنده یاداحسان یار شاطر را خوندم
دو نکته به نظرم رسید
یکی این که در این متن از واژه نفرت و کینه استفاده کرد که به نظرم واژه های قابل قبولی نیست به ویژه از زبان فرهیخته ای که متن تحقیقی و گزارشیِ علمی می نویسه اونم متنی راجع به بزرگی همچون احسان یار شاطر که با نوشته هاشون و کار های بزرگشون و با نوع صحبت کردنشون نشون دادن که از این نوع گفتمان دور و جدا هستن و در زندگیشونم نشون دادن که با کسی کینه و نفرتی ندارن
و دومین نقدی که به این نوشته دارم اینه که با اعتراض، نوشته شده : نفرت و کینه دارم که چرا نام ورزشکاران و خوانندگان را هنگام در گذشت اعلام می کنند
خب به نظرم اینجا دیگه نویسنده خیلی تحت تاثیر احساسات قرار گرفته و کمی دور از انصاف صحبت کرده
هنرمندان و ورزشکاران هم بالاخره شهروندانِ شاخصی هستند و باید مورد احترام قرار بگیرند و اگر این اتفاق نیفته و مثلا اسم اونا هم اعلام نشه اتفاق مثبتی نیست و برای هیج کس سودی نداره
این نظر من بود
نمی دونم شما چطور فکر می کنین؟
@ESHTADAN
فرزند جان بر کف خراسانم ❤️
خون پاکت همچون خون سیاووش خواهد جوشید
و از ان تاکی خواهد رست که بازوانش را تا بلندای اسمان ها بر خواهد کشید
و فرزندان سرزمینت را از شراب عشق سرمست خواهد کرد...
همان فرزندانی که یک روز به یادت در میدان بزرگ پنجشیر سرود آزادی سر خواهند داد.

تو هماره زنده ای❤️

# هما ارژنگی

@ESHTADAN
▪️۱۲ شهریور سالروز درگذشت دانشمند و فیزیکدان ایران #پرفسور_محمود_حسابی "۴ اسفند ۱۲۸۱-۱۲شهریور ۱۳۷۱"

🔸 حاصل ضرب توان در ادعا مقداری ثابت است.

هرچه توان انسان کمتر باشد ادعایش بیشتر، و هرچه توان انسان بیشتر باشد ادعایش کمتر می‌گردد.
پروفسور حسابی
@ESHTADAN
💥سیزدهم شهریور روز ملی بزرگداشت ابوریحان بیرونی و روز مردم شناسی گرامی باد.


ابوریحان محمد بن احمد بیرونی
(زادهٔ حومه کاث در خوارزم، خراسان بزرگ)
ریاضی‌دان، همه‌چیزدان، ستاره‌شناس، 
تقویم‌شناس، انسان‌شناس، هندشناس، 
تاریخ‌نگار، گاه‌نگار و طبیعی‌دان ایرانی در سدهٔ چهارم و پنجم هجری است. بیرونی را از بزرگ‌ترین دانشمندان مسلمان و یکی از بزرگ‌ترین دانشمندانِ ایرانی در همهٔ اعصار می‌دانند. همچنین، او را پدرِ انسان‌شناسی و هندشناسی می‌دانند.
او به زبان‌های خوارزمی، فارسی، عربی، و سانسکریت مسلط بود و با زبان‌های یونانی باستان، عبری توراتی و سُریانی آشنایی داشت. از آنجا که در بیرون (حومه) کاث خوارزم سکنی داشت، او را بیرونی لقب دادند.
دکتر عادل سپهر

@ESHTADAN
4_5879475353918901468.pdf
3.2 MB
شرح حال ابوریحان بیرونی، نوشته زنده یاد علی اکبر دهخدا، چاپ سال ۱۳۵۲
https://www.tg-me.com/bonyad_neyshaboor

@ESHTADAN
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 " زنده باد آزادی"

مجتبی نجفی کنشگر سیاسی و جامعه شناس در فرانسه

🔸 با صدای احمد مسعود شنیدن دارد. در حالی که گوشه های از دکلمه او برای آزادی را مینویسم طالبان از چهار جهت او و یارانش را هدف گرفته. خدایا به او و همه پنجشیری های مبارز کمک کن.‌.

قفس بشکن و به پرواز آ
و مستی کن که بر آزادگان
داغ اسارت سخت ننگین است...
هی با توام با تو،کاری بکن که دیر است
آتش بزن بسوزان سر کن شعله ها

آزاده در اسارت هرگز نگردد آرام
بشکن به پنجه هایت زندان میله ها".

پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
2024/09/30 17:17:04
Back to Top
HTML Embed Code: