Telegram Web Link
فارسی افزون‌تر از یک زبان

دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

🔹بنا به یک اصل کلی، زبان در نزد هر قوم وسیله بیان مقصود و تفهیم و تفهم است؛ ولی زبان فارسی دری نقشی افزون‌تر از این ایفا کرده است. بدین‌گونه:

۱ـ وسیله یکپارچگی سرزمینی بوده است که تحت نام ایران، و یا در قلمرو فرهنگی ایران، قرار داشته.
۲ـ موجب شده است که این کشور واجد شرایط شخصیت متمایزی بماند و در سایر کشورهای فتح‌شده اسلامی مستحیل نگردد.
۳ـ چون هنرهای دیگر از نوع موسیقی و نقاشی در دوران بعد از اسلام ممنوع یا محدود شناخته می‌شده، او از طریق شعر یا نثر شاعرانه، وظیفه و نقش آنها را هم بر عهده گرفته.
۴ـ سرنوشت ایران را به عنوان یک واحد مستقل فرهنگی، وابسته به سرنوشت خود کرده.
۵ـ آفت و انحطاط زبان فارسی، تا حدی مبیّن افت و انحطاط فرهنگی و اجتماعی ایران شناخته می‌شده.

🔹وابستگی ایران به زبان فارسی به گونه‌ای است که اگر در روزگار پیش از اسلام از یک باشندهٔ این سرزمین می‌پرسیدند: «شما که هستید؟» می‌گفت: «من ایرانی‌ام»؛ ولی بعد از اسلام می‌بایست بگوید: «یک ایرانی که زبانش فارسی است.» در این دوران هزار و صد‌ساله، همه چیز بر گرد محور زبان گردیده و بزرگترین دستاوردی که ما داریم، یعنی ادب و اندیشه، از آن سرچشمه گرفته است. در اینجا وارد بحث نمی‌شویم که اگر فارسی دری تکوین نیافته بود، وضع ایران چگونه می‌شد، بی تردید جز این می‌شد که شده است. البته ایرانی زندگی می‌کرد؛ ولی زندگیی که در حداقل نیازهای روزمره متوقف بماند. به قول امیرمعزی:

🍃زین سان که چرخ نیلگون، کرد این سراها را نگون
دیّار کی گردد کنون گرد دیار یار من؟

🔹در ایران بعد از اسلام دیگر مقتضیات گذشته موجود نبود که این کشور بتواند به عنوان یک قدرت منسجم بزرگ در صحنه جهانی عرضه وجود کند. بنابراین چون نمی‌توانست از پایگاهی که طی هزار سال به عنوان یک کشور فرادست داشته بود، چشم بپوشد، از طریق زبان موقعیت جهانی خود را حفظ کرد. در واقع سیادت سیاسی دوره گذشته، تبدیل به سیادت فرهنگی گشت. اینکه در قرن سوم، در عصر سامانی، ناگهان سیل سخنوری جاری گردید و به‌خصوص سه کتاب معتبر، یعنی«خداینامه» که تاریخ حماسی ایران بود و دیگری «تاریخ بلعمی» و سومی «تفسیر طبری» به زبان ‌فارسی نگاشته شد، واقعه معنی‌داری است.

🔹ایرانی با این سه کتاب نشان داد که می‌خواهد اعتقاد ایمانی خود را با تاریخ و یادگارهای باستانی خود همراه نگاه دارد. اتفاق شگرف آن شد که در همان سالی که رودکی از دنیا رفت (۳۲۹هـ)، فردوسی پا به هستی نهاد. شاهنامه استقرار زبان فارسی را به عنوان ادامه‌دهندهٔ حیات ملی تسجیل کرد. اینکه گفته شده است «عجم زنده کردم به این پارسی» چه این مصراع از فردوسی باشد و چه آن را از زبان او گفته باشند، واقعیت مهمی را بازگو می‌کند. از این پس دیگر ایران اطمینان یافت که همان‌گونه ایران خواهد ماند، ولو حوادث ریز و درشتی در کمینش باشند. دلیلش آنکه بعد از سامانیان، غزنویان آمدند و نخستین بار این کشور در تاریخ خود، فرمانروای بیگانه و برده‌تبار به خود دید، ولی چه باک؟ زبان فارسی باروی دفاعی مقاومی بود.

🔹از قراری که با قدری غلو حکایت کرده‌اند، چهارصد شاعر در دربار محمود غزنوی حضور می‌یافتند. اینها چه می‌کردند و چه می‌خواستند؟ در واقع مهمان زبان فارسی بودند، و خود محمود نیز مهمان بود؛ زیرا می‌بایست مشروعیت خود را از این زبان، یعنی از طریق شعر شاعران، کسب کند. به‌تدریج زبان فارسی دری، زبان مشترک همه ایرانیان شد و موجب گشت تا آنان همدیگر را به آن بازشناسند. اگر در جنگ «سلاسل» مردم با زنجیر خود را به هم بستند و فایده‌ای نکرد (چو برگشت زنجیرها بگسلد)، و در این زمان با سلسلهٔ زبان به هم بسته شدند و مؤثر افتاد.

🔹در ارزیابی نهایی، فشار و کژرفتاری عربها، از خلال دو حکومت اموی و عباسی، خالی از تأثیر مثبتی هم نبود، و آن این بود که ایرانی را به واکنش واداشت. انفجار استعداد و غیرت ایرانی به کار افتاد و یک نتیجه‌اش بالیدن زبان فارسی گشت. برای حفظ حیات ملی جز این چاره‌ای نبود. زبان تنها برآورندهٔ نیاز روزمره شناخته نمی‌شد، بلکه می‌بایست تضمین‌گر موجودیت ایران باشد،

🔹یک دل‌مشغولی بزرگ برای ایرانی، حفظ «ایرانیت» بوده است؛ یعنی حالتی که می‌بایست او را از کشورهای اطراف متمایز و با گذشتهٔ خود دمساز دارد. ایرانیت را مانند قدحی شکستنی زیر بغل گرفته و در راستهٔ تاریخ به راه افتاده. اگر کسانی هم بوده‌اند (و بوده‌اند) که می‌خواسته‌اند خود را از ایرانیت جدا نگه دارند، او آنها را رها نمی‌کرده. او در تاریخ ایران و گذشتهٔ پربار آن و تراکم فرهنگ‌ها خلاصه می‌شده، و این به ایران اجازه نداده است که به کشور دیگری شبیه گردد.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/16780-farsi-afzontar-az-yek-zaban.html


💎
🆔 @maneshparsi
Forwarded from شفیعی کدکنی
جان‌پناهِ زبان فارسی


در فاصله‌ای که از بهت و کوفتکی شکست در آمدیم تا وقتی که دوباره توانستیم سر پایمان بایستیم ما به عنوان يک قوم برای ادامهٔ حیات دو جور ایستادگی کردیم.
مستقیم و غیر مستقیم، یا به يک بيان کلی دیگر، نظامی و فرهنگی و بعد از چهار صد سال به دو نتیجه رسیدیم:
شکست و پیروزی.
شکست در مقابله، مستقیم، در رویاروئی و
جنگ برای هدف‌های اجتماعی و سیاسی برای جدا شدن و بریدن از فاتحان عرب، از خلافت بغداد و از دین اسلام. نتیجهٔ دوم رسیدن به پیروزی بود. پیروزی در نگهداری ملیّت و زبان.

ما ملیت یا شاید بهتر باشد بگوئیم هویت ملی، «ایرانیت» خودمان را از برکت زبان و در جان‌پناه زبان فارسی نگه داشتیم. علیرغم پراکندگی سیاسی در واحدهای جغرافیائی متعدد و فرمانروائی عرب، ایرانی و ترک، ایران و به ویژه خراسان آن روزگار از جهتی بی‌شباهت به یونان باستان یا به آلمان و ایتالیا تا نیمهٔ دوم قرن نوزدهم نبود. در همهٔ این کشورها يک قوم و يک ملت با زبان و فرهنگی مشترک، نوعی فرهنگ یک‌پارچه توأم با اختلاف در حکومت وجود داشت.
وحدت فرهنگی بدون وحدت سیاسی یگانگی در ریشه و پراکندگی در شاخ و برگ.

ملیّت و زبان
شاهرخ مسکوب
بیست و پنجم فروردین، روز بزرگداشت عطّار نیشابوری

شیخ فریدالدّين محمد عطّار نیشابوری از برجسته‌ترین چهره‌های شعر و عرفان در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم قمری است. سال تولد و وفات او را ۵۳۰-۶۲۷ق. و ۵۴۰-۶۱۸ق. نوشته‌اند.
محققان معاصر کوشیده‌اند نسب‌نامۀ معنوی عطّار را بشناسند. نفیسی تردید ندارد که عطّار «از سلسله کبرویه و از معتقدان به اصول نجم‌الدّین کبری بوده» است. فروزانفر این نظر را رد می‌کند. در مجمل فصیحی، سلسلۀ ارادت عطّار از طریق شیخ جمال‌الدّین محمد بن محمد النّغندری به شیخ ابوسعید ابوالخیر می‌رسد که زرّین‌کوب و شفیعی کدکنی آن را پذیرفته‌اند.

🔴 برای خواندن گزیده‌ای از مقالهٔ «عطّار نیشابوری»، به قلم دکتر تقی پورنامداریان منتشرشده در جلد چهارم دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی به نشانی زیر مراجعه کنید:
🌐 https://apll.ir/?p=15660
Forwarded from چشم‌و‌چراغ
✍🏼 بزرگداشت حکیم #عطار نیشابوری

عطار از دانش پزشکی روز بهره داشته و به‌عنوان شغل از آن ارتزاق می‌کرده‌است؛ بنابراین، در آثارش با کثرت واژگان پزشکی و دارویی مواجهیم. برای نمونه:
عسل‌درمانی و غلبه بر سردمزاجی؛ عطار با ترکیب «آتش‌بسیار افتادن» بر نهایت گرمی و خشکی طبعِ عسل اشاره می‌کند: از بس که عسل بخوردم از بی‌خبری/ در من افتاد آتش و بسیار افتاد
ایجاد خنده با خوردن زعفران؛ زعفران مفرح است و مصرف آن باعث شادابی و تسکین مغز و اعصاب می‌شود: گُل می‌خندد که زعفران خورد بسی/ شک نیست در آن که زعفران دارد گُل
پالایش مغز با گریه؛ ریزش اشک باعث «بلغم‌زداییِ» سر و تخلیهٔ آب اضافی و برآمده از اندوه می‌شود و آرامش‌بخش روان است: پدر گفتش که ای چشم و چراغم/ چو از گریه بپالودی روانم
همچنین، واژه‌های بیماردار، بیمار، و بیمارستان در اشعار او به‌کار رفته‌اند:
بدان بیمارداران گفت: زنهار/ مگردانید از شاهش خبردار
و:
بیمارستانِ چشمِ ‌بیمارِ تو را/ در زلفِ چو زنجیرِ تو بس دیوانه‌ست

برگرفته از: یدالله بهمنی مطلق و محمدرضا تونی، واژه‌های دارویی و درون‌مایه‌های پزشکی در آثار عطار، در کهن نامهٔ ادب پارسی، سال چهارم، پاییز ۱۳۹۲، ش ۳ (ش پیاپی: ۹)، ص ۳۶–۴۸.
#پرسه_در_متون
#پزشکی
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
منطق_الطیر_از_فریدالدین_محمد_عطار_نیشابوری_تصحیح_محمد_جواد_مشکور.pdf
7.8 MB
۲۵ فروردین روز بزرگداشت پیر عطار نیشابوری و سالگرد درگذشت استاد دانشمند دکتر محمد جواد مشکور است.
به همین مناسبت فایل کتاب منطق الطیر عطار نیشابوری به تصحیح روانشاد مشکور (چاپ سال ۱۳۵۳) به شما عزیزان پیشکش می‌شود.
شاد باشید.
#بنیاد_نیشابور
https://www.tg-me.com/bonyad_neyshaboor
Forwarded from ایران بوم
سالروز درگذشت دکتر پرویز اذکایی نویسنده و پژوهشگر برجسته ایرانی
(زادروز ۱۳۱۸ - درگذشت ۲۵ فروردین ۱۴۰۲)

دکتر اذکایی به سال  ۱۳۱۸ خورشیدی در همدان زاده شد و تحصیلات خود را در همدان گذراند و در سال ١٣٤٨ در رشته تاریخ از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد.

بیش از ۴۰۰ عنوان اثر او چاپ شده، که عبارت از ۴۰ کتاب و ۷۰ رسالهٔ علمی، و  گفتارهایی در دائرةالمعارف‌ها و نشریات معتبر است.

«همدان‌نامه» یا بیست گفتار دربارۀ مادستان، «ماتیکان عین القضات همدانی»، «باباطاهرنامه»، «تاریخ معاصر همدان» و «فرهنگ مردم همدان» تنها گوشه‌ای از کارهای ارزشمندی است که این مورخ همدانی به رشتۀ تحریر درآورده است.

اذکایی در سال ١٣٩٥ کتابخانه شخصی خود را به کتابخانه مرکزی همدان اهدا کرد که شامل هفت هزارو پانصد جلد کتاب نفیس و بیش از شش هزار جلد مجله علمی و فرهنگی است و هم‌اکنون در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد.

وی خانه مسکونی‌اش در محله شکریه را نیز وقف کرد تا به عنوان یک کتابخانه عمومی مورد استفاده همگان قرار گیرد.

یادش گرامی و روانش شاد باد.

https://www.tg-me.com/iranboom_ir/43163


وصفت نگنجد در بیان، نامت نیاید در قلم - نگاهی به آثار و احوال پرویز اذکایی - ناهید زندی صادق
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/16849-parviz-azkaei-zandi.html

راز رازی: شرحی بر کتاب «حکیم رازی» - نوشتۀ: پرویز اذکایی
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/16789-sharhi-ketab-hakim-razi.html

جهانی است بنشسته در گوشه‌ای / آیین نکوداشت «دکتر پرویز اذکایی» (امرداد ۱۳۹۸)
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/17477-


گزارش مراسم نکوداشت دکتر پرویز اذکایی (اردیبهشت ۱۳۹۳)
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/12753-nekodasht-dr-parviz-azkaei.html

وقف کتابخانه دکتر اذکایی، تبلوری از یک اقدام برجسته فرهنگی / ۱۴ هزار جلد کتاب اهدایی دکتر پرویز اذکایی به کتابخانه مرکزی همدان
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/16833-khabar-960822-001.html

شب پرویز اذکایی در تالار فجر همدان (آبان ۱۳۹۷) برگزار شد
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/17223-khabar-971125-010.html


مجموعه پنج‌جلدی «ماتیکان» شامل ۱۷۰ رساله و مقاله‌ بلند است که حاصل تقریباً پنجاه سال نویسندگی استاد است. وی برای مجموعه مقالات خود گزین کرده، و آن‌ها را مطابق با اصول طبقه‌بندی موضوعی در پنج جلد تدوین نموده است.
. ماتیکان فلسفی (بیست‌گفتار درباره‌ی حکمت و عرفان).
. ماتیکان علمی (سی‌گفتار در تاریخ علم ایران).
. ماتیکان فرهنگی (سی‌‌گفتار در فرهنگ و ادب).
. ماتیکان کتاب گزاری (چهل‌گفتار در بررسی و نقد کتاب).
. ماتیکان تاریخی (پنجاه‌گفتار درباره‌ی مسائل تاریخی) که این مجموعه شامل ۵ بخش است: ۱). جغرافیای تاریخی، ۲). خاندان‌ها و رجال، ۳). نگره‌های تاریخی، ۴). برخی تاریخ‌نگاران، ۵). تاریخ سیاسی
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/17474-nekodasht-ostad-azkaei-9805.html

پرویز اذکایی،ادیب و مورخ، ۱۴هزار جلد کتاب از کتابخانه شخصی خود به ارزش ۴ و نیم میلیارد تومان را وقف کتابخانه مرکزی همدان کرد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/14311
هم از آشتی کام مردم رواست  
که نابود باد هر که او جنگ خواست

جهان شاهنامه، جهان آرمانی ایرانیان است. سراسر جلال و شکوه و پهلوانی و مردانگی و سرفرازی است که در درازای تاریخ همواره پناه مردم ایران بوده است. هرچند شاهنامه حماسه ملی مردم ایران و ستایش ایران و ایرانی است اما بیش از آن حماسه‌ای است انسانی آکنده از مهرورزی و دادگری، نامهٔ آشتی و پرهیز از خشونت.

علیرضا قیامتی

@nimruz_ir
#ادمند_گاس :
داده فردوسی آرامش است و شادمانی جاودان


دیگر برای او سپیده خونین نخواهد دمید
و در شامگاهان، ماه سیمین، ترس و بیم همراه نخواهد آورد .
دیگر از خشم شاه ستمگر نهراسد،
و در پیشگاه پیامبر جاودانه بیارامد،
روح یمنی از آسمان بر وی دمیده،
از این رو در جنگ با محمود،
در پیکاری نابرابر، میان بی زور و زورمند پیروز شده،
بهره محمود خشم است و پشیمانی فراوان،
داده فردوسی آرامش است و شادمانی جاودان


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir

📚از منظومه فردوسی در تبعید
📝اثر ادمند گاس
📖برگردان: منوچهر امیری
🌅نگاره اثر آیدین سلسبیلی
#فدریکو_مایور:

فردوسی، با آن که شاعر ملی ایران است، اما عشق او به وطن، تجاوزگر نیست. ایران فردوسی هرگز با همسایگان خویش ناسازگاری ندارد. بر عکس، آغوش به سوی آنها می‌گشاید. دقیقاً از همین روست که اعراب، ترک‌ها و هندی‌ها، شاعر ملی ایران، فردوسی را از خود دانسته‌اند، شاهنامه را به زبان‌های خود ترجمه کرده‌اند و به وفور از مضامین آن بهره جسته‌اند. از این دیدگاه می‌توان گفت فردوسی یکی از پیشگامان جهان امروز است، جهانی که در آن، وسوسه جنگ را جز با روح اعتدال و آزادمنشی نمی‌توان عقب نشاند، جهانی که از یونسکو خواسته است چنان عمل کند که ملت‌ها از طریق شناخت هر چه ژرف‌تر فرهنگ‌های یکدیگر، به همدلی و تفاهم برسند.


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
‍ ⁠بیست‌ و‌ هفتم فروردین‌ماه سالروز درگذشت احمد اقتداری، منتخب بیست‌ و‌ یکمین جایزهٔ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار

دانش جغرافیایی دریایی فردوسی درست است
.

نولدکه عقیده دارد که فردوسی تجربۀ دریانوردی نداشته و جغرافیای دریایی زمانه‌اش را نمی‌دانسته و اماکن و سواحل و نقاط دریاها را و حدود مرزها و وضع طبیعی آنها را نمی‌شناخته است و بنابراین دریای مازندران را با مکران و بلوچستان در هم آمیخته است و سفر دریایی کیخسرو آن‌گونه که فردوسی به نظم کشیده نادرست است و منطبق با جغرافیای طبیعی و دریایی نیست.
با دقت در خود شاهنامه توجه می‌کنیم: جنگ ایرانیان و تورانیان به درازا کشید و پس از شبیخون زدن افراسیاب بر سپاه کیخسرو و شکست افراسیاب، افراسیاب ناگزیر راه بیابان و فرار را در پیش می‌گیرد.
افراسیاب در ترکستان و شمال ماوراء‌النهر می‌زیسته که در مرز چین و ختن بوده و کیخسرو از بودن او در آن ناحیه دل‌ناخوش بوده و از خاقان چین خواسته است که افراسیاب را از مرز چین و ختن براند. افراسیاب از مرز چین و ختن به نزدیک و ساحل دریایی آمده است که در شاهنامۀ فردوسی آب‌زره نام دارد. این آب‌زره همان دریایی است که کیخسرو خود به دنبال افراسیاب از مکران آغاز سفر دریایی می‌کند و در پایان سفر در کرانۀ این دریا یعنی کرانه‌های سند به ساحل می‌رسد و از آنجا به گنگ‌دژ می‌رود‌.
دریای زره یا آب‌زره همان دریای عمان است که مکران بر ساحل آن قرار دارد و پهنۀ آن به دریای سند می‌رسد.
نکته اینجاست که افراسیاب برای فرار از چنگ کیخسرو از تختگاه خود در ماوراء‌‌النهر قدیم و نزدیک مرز چین بیرون می‌آید و از راه دریا به‌سوی گنگ‌دژ می‌رود.
اما گنگ‌دژ همان گنگ‌دژ هوخت است که معبد و پرستشگاه ایرانیان و تختگاه فرمانروایان زابلستان یعنی نیمروز بوده است.
افراسیاب برای رفتن به گنگ‌دژ از مرز چین به ساحل دریای سند و کرانۀ رود سند آمده، در نزدیکی مصب رود سند و در کرانه‌های ایران‌زمین آن روزگار یعنی در سواحل بلوچستان به کشتی نشسته است.
کیخسرو می‌خواهد افراسیاب را در محاصرۀ نیروهای خود بگیرد تا دیگر افراسیاب از هیچ سوی نتواند فرار کند. آشکار است که امکان رفتن از زابلستان به گنگ‌دژ در آن روزگار از راه خشکی در آن موقعیت وجود نداشته است‌. پس لشکریان کیخسرو باید از راه آب‌زره به گنگ‌دژ برسند. اما آب‌زره نیز از زابلستان به دور است و باید از زمین مکران بگذرند و پادشاه مکران را اگر نافرمانی کند مطیع سازند. بدین‌گونه است که کیخسرو به مکران و به ساحل آب‌زره (دریای عمان)‌ می‌رسد و آمادۀ سفر از دریای آب‌زره به سوی دریای سند می‌شود. روشن است که دریای زره یا آب‌زره دریاچۀ هامون سیستان نیست و دریای عمان است و کیخسرو از راه مکران و دریای عمان و دریای سند به شمال افغانستان و غرب چین و مرز چین که افراسیاب در گنگ‌دژ در آن منطقه پناه برده است سفر کرده است و آنچه فردوسی در باب مکران، آب‌زره، گنگ‌دژ و راه دریایی آنها گفته است درست با جغرافیای طبیعی این مناطق تطبیق دقیق دارد.

«دانش جغرافیایی دریایی فردوسی درست است»، احمد اقتداری
در:
[پژوهش‌های ایرانشناسی: ناموارۀ دکتر محمود افشار، به کوشش نادر مطلبی کاشانی، تهران، ۱۳۸۹، جلد بیستم، ص ۲۰-۲۶]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation

۲۹ فروردین زادروز استاد #سیروس_شمیسا
تابوشکن تاریخ ادبیات ایران


دکترسیروس شمیسا شاعر، نویسنده، مترجم و استاد زبان و ادبیات فارسی فعال و توانای ایرانی، در رشت پا به جهان گذارد. پس از گرفتن دیپلم، در رشته پزشکی پذیرفته می‌شود ولی عشق و علاقه‌اش به زبان و ادبیات فارسى که از دوران كودكى و جوانى بر او چیره بوده است، او را به ترک تحصیل کشاند! سپس در رشته ادبیات دانشگاه شیراز به تحصیل پرداخت. پس از به پایان بردن دوره کارشناسی، ویراستار مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران شد و در دانشگاه آزاد ایران استخدام شد! پس از گرفتن فوق لیسانس، در ضمن خدمت سربازی، به تحصیل در دوره دكتراى زبان و ادبیات فارسى را در دانشگاه تهران پرداخت و در سال ۱۳۵۷ از رساله‌اش به‌راهنمایی دکتر ناتل خانلری دفاع کرد.
سیروس شمیسا در سال ۱۳۸۰ چهره‌ماندگار ایران لقب گرفت و هم‌اکنون استاد ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی است.


شاهد بازی در ادبیات فارسی

«شاهد بازی در ادبیات فارسی» نوشته استاد شمیسا کتابی جسور و جدید در زمینه موضوعی همجنسگرایی در تاریخ ایران، که در شکستن تابوهای ایرانی همتا ندارد و دربردارنده گواه‌های تاریخی استواری می‌باشد و در سال ۱۳۸۱ منتشر و در همان سال جمع‌آوری شد.


کتاب‌های سیروس شمیسا که در بسیاری از دانشگاههای ایران تدریس می‌شود:

نقد ادبی
داستان یک روح (تأویل داستان بوف کور صادق هدایت)
سبک‌شناسی نثر
انواع ادبی
راهنمای ادبیات معاصر (شرح و تحلیل گزیدهٔ شعر نو فارسی)
نگاهی به فروغ فرخزاد
کلّیّات سبک‌شناسی
سبک‌شناسی شعر
نگاهی به سپهری
طرح اصلی داستان رستم و اسفندیار
شاهد بازی در ادبیات فارسی
مکتب‌های ادبی
بیان
آینه و سه داستان دیگر
با یونگ و هسه
کتاب عشق جادویی (ترجمه)
فرهنگ اشارات ادبیات فارسی (اساطیر، سنن، آداب، اعتقادات، علوم …)
گزیده منطق‌الطیر
سیروس در اعماق (رمان)
معانی
مونسون (رمان)
نگاهی تازه به بدیع
ماه در پرونده (داستان)
یادداشت‌های حافظ
زندگانی قدیمی است
فرهنگ تلمیحات (اشارات اساطیری، داستانی، تاریخی، مذهبی در ادبیات فارسی)
سیر غزل در شعر فارسی
اخبار باغ‌های بزرگ
بیان و معانی
سیر رباعی
فرهنگ عروضی
آشنایی با عروض و قافیه
شاه نامه‌ها
کلیات سبک شناسی


زندگی پربار استاد شمیسا دراز باد.




💎
🆔 @maneshparsi


🌷
بیست و نهم فروردین، زادروز سیروس شمیسا (رشت ۱۳۲۷)

مفهوم ملّیت و ایران را در آثار هیچ‌یک از شاعران کهن ازجمله مولانا و سعدی و حافظ نمی‌توانیم حس کنیم، فقط شاهنامه است که در آن مفهوم یکپارچگی، قدمت تاریخی، هویت ایرانی، و از این قبیل را می‌بینیم... شاهنامه تنها متنی است که در آن به تفصیل و افتخار از ایران سخن رفته است... ایرانی که معمولاً در طیّ تاریخ، سرنوشت و سرگذشت محزونی داشته است با خواندن شاهنامه وارد یک دنیای آرمانی زیبا می‌شود که مبنای شرافت و صداقت و شادی و نیکی و بی‌آزاری بنا نهاده شده است... شاهنامه فقط کتاب تاریخ نیست بلکه گنجینه‌ای از معارف و رسوم و فرهنگ ایران باستان است که به‌شکلی به‌غایت هنری و ادبی ارائه شده است و لذا آن مطالب را برای ابد از گزند حوادث به دور نگه داشته است وآنگهی باعث شده است که زبان و هویت ایرانی جاویدان شود.

برگرفته از: کتاب شاهِ نامه‌ها، سیروس شمیسا، نشر هرمس
@theapll
Forwarded from چشم‌و‌چراغ
نمونه‌های اتفاقی #سره‌_نویسی را از خلال بعضی از آثار تاریخی می‌توان دریافت، ازقبیل «تاریخ جهانگشای جوینی» و «تجزیة ‌الأمصار و تزجیة ‌الأعصار»، مشهور به «تاریخ وصّاف». در اینجا باید از «نوروزنامه»، که مؤلف آن معلوم نیست، یاد کرد. این کتاب، از آنجایی که فقط دارای دو لغت عربی «رسم» و «همت» است، جزو کتبی محسوب می‌شود که به فارسی سره نوشته شده‌است.
حتی در دورهٔ قاجار هم نهضت سره‌نویسی را می‌توان دید. سره‌نویسی، به اعتبار یک فن استادانه و هنری، به مراسلات و منشآت این دوره هم سرایت کرد. شاعر طنزپرداز، یغمای جندقی، چندین نامه به پارسی سره دارد. معلم درباری، رضاقلی‌خان هدایت، هم در این نهضت شرکت کرد و فرهنگی در لغات فارسی سره پرداخت: «فرهنگ انجمن‌آرای ناصری». بهاءالله، مؤسس بهائی‌گری، خطاب به زردشتیان چند «الواح» به فارسی سره نوشت. دو شاهزاده، یعنی جلال‌میرزا، پسر فتحعلی‌شاه، و حاج ابوالحسن‌میرزا، مشهور به شیخ‌الرئیس، نیز در این امر شرکت کردند. اولی «نامهٔ خسروان» را نوشت و دومی اشعاری به پارسی سره گفت.

برگرفته از: محمد اسحاق، شعر جدید فارسی، ترجمهٔ دکتر سیروس شمیسا، تهران: فردوس، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۸۴ تا ۸۶.

🌱 دکتر #سیروس_شمیسا (۲۹ فروردین ۱۳۲۷)

#پرسه_در_متون
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
‍ ‍ یکم اردیبهشت‌ماه روز بزرگداشت سعدی

من چه در پای تو ریزم؟


سعدیا، جلوۀ جان‌ها ز صفای تو بود
رهنمای بشر اندیشه و رای تو بود
شور در پردۀ گیتی ز نوای تو بود
من چه در پای تو ریزم که سزای تو بود
سر نه چیزی‌ست که شایستۀ پای تو بود


دولت آن راست که در کوی تو باشد همه عمر
فتنۀ طبع سخنگوی تو باشد همه عمر
قبلۀ بندگی‌اش سوی تو باشد همه عمر
خرّم آن روی که در روی تو باشد همه عمر
وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود

راستی، هیچ سخن چون سخنت شیرین نیست
نیروی طبع خدادادۀ کس چندین نیست
به درخشندگی‌ات ماه نه و پروین نیست
ذرّه‌ای در همه اجزای من مسکین نیست
که نه آن ذرّه معلّق به هوای تو بود

از ازل مهر تو آمیخته شد با گل من
از تو آموخت ادب این دل ناقابل من
حاصل عمر همین بود و خوشا حاصل من
تا ترا جای شد ای سرو روان در دل من
هیچ‌کس می‌نپسندم که به جای تو بود

چون به شیراز تو، و آن شهر و دیار تو رویم
پی پابوس تو اوّل به مزار تو رویم
مرگ اگر روی نماید به حصار تو رویم
غایت آن است که سر در سر کار تو رویم
مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود

محفلی طرفه بسازیم همه شب من و دل
که به یاد تو پر از شور شود آن محفل
نه همین شمع، که ماه است ازآن بزم خجل
منِ پروانه‌صفت پیش تو ای شمع چگل
گر بسوزم گنه من نه خطای تو بود


پرتو فکر تو چون از افق دهر دمید
آسمان گفت که این نور بپاید جاوید
روزگاران چو تو فرزند کجا خواهد دید؟
عجب است آن که ترا دید و حدیث تو شنید
که همه عمر نه مشتاق لقای تو بود


گرچه از درد به گردون برسد نالۀ مرد
عشق را چاره نجویند چه می‌باید کرد؟
بلبل از باغ زند ناله چو بیند رخ ورد
خوش بود نالۀ دل‌سوختگان از سر درد
خاصه دردی که به امّید دوای تو بود

مکتب و مصطبه با حکمت سعدی هیچ است
مسجد و صومعه با خلوت سعدی هیچ است
هر بلندی به بر رفعت سعدی هیچ است
ملک دنیا همه با همّت سعدی هیچ است
پادشاهیش همین بس که گدای تو بود

حبیب یغمایی

[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۳، ۱۵۹۲-۱۵۹۴]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
⁠⁣یکم اردیبهشت‌ماه سالروز درگذشت محمدتقی بهار (ملک‌الشعراء)

‍ مرغ گرفتار


من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغیّ و دلم شاد کنید

فصل گل می‌گذرد همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغیّ و مرا یاد کنید

عندلیبان، گلِ سوری به چمن کرد ورود
بهرِ شاباشِ قدومش همه فریاد کنید

یاد ازین مرغِ گرفتار کنید ای مرغان!
چو تماشایِ گل و لاله و شمشاد کنید

هرکه دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و به یادِ منش آزاد کنید

آشیانِ منِ بیچاره اگر سوخت چه باک
فکرِ ویران شدن خانۀ صیّاد کنید

شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب
یادِ پروانۀ هستی شده بر باد کنید

بیستون بر سرِ راه است مباد از شیرین
خبری گفته و غمگین دلِ فرهاد کنید

جور و بیداد کند عمرِ جوانان کوتاه
ای بزرگانِ وطن! بهرِ خدا داد کنید

گر شد از جورِ شما خانۀ موری ویران
خانۀ خویش محال است که آباد کنید

کنج ویرانۀ زندان شد اگر سَهمِ «بهار»
شُکرِ آزادی و آن گنجِ خداداد کنید

ملک‌الشعراء بهار
در بهار سال ۱۳۱۲ خورشیدی در زندان شهربانی گفته شده است.

ملک‌الشعراء بهار (۱۲۶۵-۱۳۳۰) از قصیده‌سرایان بزرگ شعر فارسی، مدیحه‌سرای وطن و آزادی و تصنیف‌سرایی موفق بود. او روزنامه و مجلۀ نوبهار و نیز مجلۀ دانشکده را بنیاد نهاد و استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران بود‌. از آثار شعری او می‌توان به منظومۀ چهار خطابه، منظومۀ کارنامۀ زندان، نغمۀ کلک بهار و دیوان اشعار اشاره کرد.

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
یکم اردیبهشت‌ماه روز بزرگداشت سعدی

زبان سعدی


بسیاری از بزرگان ادب بر این عقیده‌اند که #زبان_فارسی امروزه که شاید بیش از صد سال است روی به سادگی نهاده و گسترش یافته و خود را برای بیان مفاهیم دقیق علمی و ادبی و فلسفی امروز آماده کرده و می‌کند، زبانی است که پایه‌های آن بر اساس گفتۀ سعدی و زبان این گویندۀ بی‌نظیر و روش‌هایی که وی در سخن گفتن مراعات کرده استوار است.

شادروان محمّدعلی فروغی در مقدمه‌ای که بر گلستان تصحیح‌شدۀ خویش نگاشته چنین گوید:
«گاهی شنیده می‌شود که اهل ذوق اعجاب می‌کنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته است، ولی حق این است که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن نگفته است، بلکه ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموخته‌ایم سخن می‌گوییم، یعنی سعدی شیوۀ نثر فارسی را چنان دلنشین ساخته که زبان او زبان رایج فارسی شده است و ای‌کاش ایرانیان قدر این نعمت بدانند و در شیوۀ بیان دست از دامان شیخ برندارند که به فرمودۀ خود او "حد همین است سخندانی و زیبایی را" و من نویسندگان بزرگ سراغ دارم (ازجمله میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام) که اعتراف می‌کنند که در نویسندگی هرچه دارند از شیخ سعدی دارند.»

به گمان من این حقیقتی است روشن و آشکار که بر قلم توانای مرحوم فروغی جاری شده است. سعدی معلّم اوّل زبان فارسی است و فارسی امروزی ما به زبان سعدی بیش از زبان هر شاعر یا نثرنویس دیگری ماننده است و نیز بنده عقیده دارد که تا امروز هیچ فارسی‌زبانی اعم از شاعر یا نثرنویس وجود ندارد که مانند سعدی روح زبان فارسی را دریافته و به رموز و ریزه‌کاری‌های آن تسلّط داشته باشد. به عبارت دیگر تاکنون هیچ فارسی‌زبانی این زبان دلپذیر و شیوا را به فصاحت و زیبایی سعدی تکلّم نکرده است و شاید بتوان حدس زد که از این پس نیز کمتر کسی پیدا خواهد شد که به اندازۀ شیخ اجل بدین زبان مسلّط باشد و این اندازه عبارات و استعارات و الفاظ و معانی زبان فارسی را مسخّر خویش بتواند ساخت.

برگرفته از: «زبان سعدی و پیوند آن با زندگی»، محمدجعفر محجوب، ایران‌نامه، سال سوم، صص ۵۸۷-۶۲۳.


@kheradsarayeferdowsi
#منصور_رستگار_فسایی:

پيدايی سعدی، رخدادی زاييده‌ی فرهنگ و انديشه‌ی ايرانی است. سعدی سخنوری است كه از آغاز با فرهنگ ايرانی آشنايی داشته است. آموزگار او در اين راه، بی‌گمان، فردوسی است. از اين رو با چنان پاسداشتی از فردوسی ياد می‌كند و نام او را بر زبان می‌آورد كه گويی برای سعدی نام فردوسی سپند است. سعدی هنگامی كه نام فردوسی را می‌آورد، در كنارش صفت پاكزاد را هم می‌گذارد. اين «پاكزادی» تنها واژه‌ای ستايش‌آميز برای نشان دادن تبار خانوادگی فردوسی نيست. بلكه سعدی اين پاكزادی را در «ايران‌زادی» و سربلندی ايرانی بودن مي‌شناسد. اين شيفتگی به فردوسی نشان‌دهنده‌ی دلبستگی فراوان سعدی به آن شاعر بزرگ زبان فارسی است. از سويی ديگر، سعدی با يادكرد از شاهنامه، مي‌كوشد تا تاريخ درخشان باستانی ايران را با اخلاق و دانش روزگار خود درآميزد.

@shahnamehpajohan
#منصور_رستگار_فسایی:

جم، محبوب ترين شخصيت اساطيری ايران، شخصيت محبوب سعدی است و گذشته ها را در خرد جمشيدی و آبادی روزگار او می يابد. تربيت سعدی و تربيت ايرانی او به حدی استوار و ريشه دار است که هر نظری را که به گذشته می کند، با دستی پر از عبرت و تجربه و آگاهی و بينايی باز می گردد و به عنوان يک معلم هميشه خردمند برای جامعه ادای وظيفه می کند و با شاگردانش به ابديت می پيوندد.سعدی اسطوره و تاريخ را به هم می پيوندد و در اين ارتباط حقايق جاودانه را کشف می کند.سخن سعدی در ارتباط با فرهنگ و گذشته و اساطير به دو بخش گوناگون تقسيم می شود. او از اساطير دينی، اسلامی و ملی استفاده می کند، اما آنجا که به فرهنگ ايرانی می رسد که تلفيقی بسيار سازگار در ميان آنها برقرار می کند، آنجا که می گويد: اگر خزائن قارون و ملک جم داری نيرزد آنکه وجودی ز خود بيازاری بنابراين با وجود اينکه قارون و جم از يک فرهنگ نيستند، اما هر دو اين شخصيت ها به موجودات زنده، پويا و معنی دار در فرهنگ جامعه تبديل می شود. شخصيت های شاهنامه ای در داستان های سعدی جای فراوانی دارد و با چشم عبرت به آنها می نگرد.


@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣
#منصور_رستگار_فسایی:

اگر بپرسيم كه سعدی به كتاب شاهنامه چگونه نگاه می كند؟ بايد چنين پاسخ داد كه برای او شاهنامه، كتاب گذشتگان و آيينه عبرت آيندگان است. سعدی شاهنامه را كتاب دستور زندگی، راهنمای حيات و تجسم نيک و بد روزگاران می داند.  وقتی او می خواهد عمر طولانی جهان و ديرينگی حيات را يادآور شود، برای نشان دادن درستی سخن خود، شخصيت‌های شاهنامه را مثال می‌زند و سرگذشت بشر را آنچنان كه در شاهنامه آمده، بازگو می كند. همين مسأله ميزان تاثيرپذيری سعدی از شاهنامه را روشن می سازد. او عظمت سرزمين مادری خود را از راه شاهنامه می شناسد و ملاک و معيارش برای شناخت گذشته باستانی ايران، كتاب فردوسی است. خواندن شاهنامه برای سعدی، ضايع و تباه نكردن ايام و عبرت گرفتن از گذر روزگار و زمانه است. روح و معنويت شاهنامه در كالبد سعدی جان می گيرد و او با زبان استوار و زيبای خود آن را بازسازی می كند. به همين دليل در حكايت‌هايش فضای شاهنامه را به زيبايی انتقال و نشان می دهد كه تا كجا وامدار فردوسی است. 


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
اردیبهشت - اردیبهشتگان

دوم اردیبهشت ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


ای ناخوشی‌ها بگریزید!
ای مرگ بگریز!
ای دیوان بگریزید!
ای گرگ‌نژادان بگریزید!
ای بدنهادان و گزندرسانان دو پا بگریزید!
ای تب بگریز!
ای دروغزن بگریز!
ای آشوب و ناآرامی بگریز!

اردیبهشت، زیباترین امشاسپند را برای فر و فروغش با نمازی به بانگ بلند می‌ستاییم.
- اوستا. اردیبهشت یشت.



اردیبهشت، در اوستا "اشَوَهیشت" است.
اَشَه به معنای راستی، درستی، نیکی، قانون و پاکی.
وَهیشت یا بهشت، به معنی بهشت برتر.
معنی اردیبهشت بر روی هم بهترین راستی و نیکوکاری و راستی است.

مردم باستان ایران بر آن بوده‌اند که جهان بر دو پایه است. یکی اَشَه یا راستی و نظم. دوم دروغ و ناراستی.
آنان آتش را نماد اشه در زمین می‌شناخته‌اند.

اردیبهشت در عالم مینوی نماینده راستی و پاکی است و در گیتی نگاهبان آتش‌ها و نور و روشنایی است.

در یشت‌ها از کتاب اوستا، سومین یشت به نام "اردیبهشت یشت" آمده. دومین ماه بهار و سومین روز از هر ماه به نام اردیبهشت است. در این روز جشن اردیبهشتگان را می‌گرفته‌اند. گل مرزنگوش نماد اردیبهشت است.

ایرانیان بر آن بودند که فرشته اردیبهشت بیماری‌ها را به یاری خوراک‌ها و دواها درمان می‌کند و راستی را از دروغ بازمی‌نمایاند.

اردیبهشت، دومین از هفت اَمشاسپَند یا هفت فرشته است که یاران اهورامزدا در گرداندن کار جهان‌اند و اهورامزدا با او و بهمن در کار جهان رای می‌زند.
این هفت امشاسپند را زرتشت پیامبر بر جای ایزدان قدیم مردم آریایی نشاند.

از میان دیوان، ایندرا، دیو خشم و فریب و گمراه کردن، همستار/ حریف اردیبهشت است

باور ایرانیان باستان آن بود که ایزد آذر به همراهی اردیبهشت و بهمن به دیدار گشتاسپ، شاهنشاه کیانی، شدند تا آیین را بر او بنمایانند. از زمانی که گشتاسپ آیین زرتشت را پذیرفت، تاریخ ایران به راهی دیگر رفت و آیین فرمانروایی و زندگانی باشندگان سرزمین ایران دیگرگونه شد.

در آیین ایرانی برترین آرزوی هر کس آن است که با راستی و درستکاری خویش از زمره اَشَوان یا پاکان گردد.
آن کس که از اَشَه روی برگرداند پیرو دروغ و ناراستی خواهد بود.
چند نام پارسی، یکی اردشیر ـ اَرتَخشتر ـ هم از همین جاست. اردشیر معنای برترین فرمانروایی می‌دهد.

شاهنامه فردوسی در آفرین بر شاه کیخسرو،  اردیبهشت را به یاری خوانده است:
همه ساله اردیبهشت هژیر
نگهبان تو با هش و رای پیر.


با بهره از:
اوستا. ابراهیم پورداوود.
اوستا. جلیل دوستخواه.
آثارالباقیه. ابوریحان بیرونی.
پژوهشی در اساطیر ایران. مهرداد بهار.
.


https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
.
ا═.🍃.═════════ا
فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی

l════════.🍃.═ا

از شورانگیزترین بن‌مایه‌های تغزلی که شیخ سعدی را برمی‌شوراند، لحظۀ برخاستن معشوق بلند قامت است که چونان قیامت به چشم عاشق می‌آید؛ او تأثر شدید خود از تماشای برخاستن معشوق بلند بالا را با "قیامت" و "فتنه " تصویر می‌کند:

بنشین یک نفس ای فتنه که برخاست قیامت
فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی


فتنه و قیامت
دو رخداد پرمخاطره و خوف‌انگیز در فرهنگ اسلامی است. چرا سعدی به معشوق زیبارو و دوست داشتنی می‌گوید "فتنه"؟
فتنه در آثار سعدی به این معانی آمده است:
الف) آشوب/ عذاب/ اضطراب
سر کوی ماه‌رویان همه روز فتنه باشد
ز مُعربِدان و مستان و معاشران و رندان

ب) عامل فتنه/ سبب آشوب و عذاب
فتنه‌ای بر بام باشد تا یکی
سر به دیوار سرایی می زند

ج) فتنه شدن بر چیزی: مفتون شدن،
فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامتست آن یا قیامت عنبرست آن یا عبیر

اطلاق "فتنه " به زیبارویان از باب مجاز با علاقۀ سببیّت است؛ یعنی زن زیبا سبب فتنه و آشوب است. سعدی مُبدع این ایده نیست، زنان در منابع دینی، عموماً به «فتنه» تعبیر شده‌اند و زن زیبا خصوصاً. اصطلاح "فتنة العَذاری" (فتنۀ زیبارویان) و "فتنة النساء" در احادیثی از قول پیامبر اسلام آمده است:
▪️ «لَا تجالسوا أَوْلَاد الْأَغْنِيَاء فَإِن فتنتهم أَشدُّ من فتْنَة العَذارَى » (الدیلمی، کتاب فردوس المأثور، العسقلاني، كتاب زهر الفردوس)
ونیز حدیثی ضعیف روایت شده است که:
▪️«اللهم إني أعوذُ بك من فتنةِ النِّساءِ ، وأعوذُ بك من عذابِ القبرِ». (البانی)
و در حدیثی دیگر
▪️«ما تَرَكْتُ بَعْدِي فِتْنَةً أضَرَّ علَى الرِّجالِ مِنَ النِّساءِ. (صحيح البخاري)
▪️«اتّقوا فتنة الدّنيا و فتنة النّساء فإنّ أوّل فتنة بني إسرائيل كانت من قبل النّساء» (الغزالی، احیاء العلوم)

نظر به روی زیبا، باعث فتنه است. فقیهان از آن با تعبیر "غائلۀ نظَر" هم یاد کرده‌اند. این فتنه از روابط فردی به مناسبات شهری می‌گراید و گاه به غائلة حاد سیاسی می‌انجامد.
سعدی گرچه همچون فقیهان زیبارویان را "فتنه" می‌نامد؛ اما از این نامیدن، وصفی مثبت و ستودنی اراده می‌کند. زیبای فتنه‌انگیز را می‌ستاید، دلبستۀ آن است و بسیار ارج می‌نهدش. او نظر به روی زیبا را مذهب خویش، و خود را "مُفتیِ ملّت اصحابِ نظر " می‌داند. آنجا که سعدی، زیبایی، جمال، اعتدال، و کمال را "فتنه" تعبیر می‌کند با زبان گفتمان مسلط سخن می‌گوید؛ اما با ستودن آن فتنه، با وارونه‌سازی هنری دست به یک شالوده‌شکنی فرهنگی می‌زند. و چه خوش، خویشتن را نیز فتنۀ زمان می‌خواند:

من فتنه زمانم وان دوستان که داری
بی شک نگاه دارند از فتنۀ زمانت

ابیاتی از سعدی در وصف فتنه (معشوق) را با هم بخوانیم:

دی زمانی به تکلف بر سعدی بنشست
فتنه بنشست چو برخاست قیامت برخاست

آن فتنه که روی خوب دارد
هرجا که نشست خاست غوغا ...

دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
از خانه برون آمد و بازار بیاراست

کیست آن فتنه که با تیر و کمان می گذرد
وان چه تیرست که در جوشن جان می گذرد

هر ساعتی این فتنه نوخاسته از جای
برخیزد و خلقی متحیر بنشاند



#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
شهر بیداد، قلعه آدمخواران


۴ اردی‌بهشت ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


در داستان خاقان چین در شاهنامه، گزارشی آمده از شهر بیداد، یا قلعه بیداد. هر بار که بدین داستان رسیده ام سخت به شگفت آمده‌ام.

این شهر را رستم پس از جنگ هماون و در راه رفتن به خاوران در فاصله یک منزل پس از سُغد، یافته است.

شاهنامه می‌فرماید که
شهر بیداد، شهری باستانی بوده که تور، پسر فریدون، از سنگ و خشت و چوب و نی بنهاده است. فرمانروای شهر بیداد، کافور نام دارد و او ستمکاره‌ای است که کودکان و زنان زیباروی خوراک همه روز اویند. مردم شهر بیداد هم، همگی آدمخوارانند.

رستم پس از دیدار آن شهر، که جایگاه مردمان آدمخوار است، سپاهیانی به نبرد گسیل می‌کند تا آنجا را بگیرند و پس خود نیز به یاری می‌رسد.
سپاه ایرانی به فرماندهی رستم بر قلعه بیداد می‌تازند. کافور فرمانروا را از میان برمی‌دارند، و هم آن شهر را می‌گیرند که جایگاه آدمخواران بدکردار پلید است.
 
داستان شهر بیداد در شاهنامه کمتر نگاهی را گرفته است و کمتر سخنی از آن رفته است.
شهر آدمخواران که نام سزاوار بیداد دارد در پیرامون سُغد است، و سُغد در آن سرزمین‌هاست که به "ایران ویج" نامبردار است: خاستگاه کهن و راستین ایران.

باید دید که چرا در آن سرزمین که خاستگاه ایران بوده شهر آدمخواران بنیاد نهاده شده؟ ایرانی که در تاریخ دور و درازش، هر از گاه با بدترین بیداد و بیدادگرانی ستمکاره گرفتار شده است. گاه فرمانرانانی داشته آدمخوار! چونان آن مرد تازی: ضحاک.

آشنایی با شهر بیداد، آشنایی با گوشه‌ای مهم از تاریخ سیاست و حکومت در ایران ماست.
این آشنایی باید بدان انجامد تا بیشتر در کردار خود بیندیشیم؛ که هر چه هست در راه و آیین خود ماست.
                                                
اندکی درنگ اندر احوال خویشتن بد نیست.

https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
2024/11/15 17:21:00
Back to Top
HTML Embed Code: