Telegram Web Link
‍ ‍ ‍ یازدهم فروردین‌ماه زادروز علی دشتی

علی دشتی تنگستانی


مشهورترین نویسندۀ ارزشمند قرن اخیر این ناحیه علی دشتی است. خاندان او از مردم اهرم تنگستان‌اند. در کربلا متولد شد و جوانی را در طلب علم در عتبات گذرانید. پس از آنکه به بوشهر بازگشت چون جویای دریای پهناوری بود، با سری پرشور به تهران آمد و توانست به میدان سیاست درافتد و به نیروی قلم پرهیجان و تازه‌پرداز به آوازه برسد و به مراکز قدرت و سیاست نزدیک شود. عاقبت وکیل و وزیر شد و نامی که می‌خواست یافت. بی‌گمان نامش در تاریخ ادبیات ماندگار خواهد ماند و در تاریخ سیاسی چند سطری به فعالیت‌های او مصروف می‌شود.
در شرح زندگانی او دو رسالۀ مستقل می‌شناسم: یکی نوشتۀ ابراهیم خواجه‌نوری (از سلسلۀ بازیگران عصر طلایی) که دو سه بار طبع شده است و دیگر رساله‌ای است انتقادی به قلم استاد مرحوم غلامحسین مصاحب که در بحبوحۀ فعالیت‌های سیاسی دشتی در سال ۱۳۲۴ به نام «شیخ علی دشتی» منتشر شد و سال‌هاست که کمیاب است.
سه رشته در نویسندگی او قابل تشخیص است: ۱) نویسندگی روزنامه‌ای و سیاسی، ۲) نویسندگی داستانی و ترجمه، ۳) نویسندگی در زمینه‌های نقد ادبی. امضای مستعار دشتی «مجهول» بود.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۷۰۶-۷۱۰]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
🌲دوازدهم فروردین، زادروز احسان یارشاطر (۱۲۹۹-۱۳۹۷) گرامی باد
آموزه ۱۹۶

👤 دکتر احسان یارشاطر

🔰 هویت ملّی از احساسی درونی می‌زاید. چنان‌که از مقالات دانشمندان... برمی‌آید عواملی چند مثل زبان و مذهب و نژاد و وطن و از همه مهم‌تر اشتراک در تجارب تاریخی در تکوین آن مؤثر است. بحران هویت هنگامی روی می‌دهد که یکی یا بیشتر از این عوامل در خطر بیفتد یا در اثر رویدادها و دگرگونی‌ها پریشان شود. ایران در طی تاریخ پر فراز و نشیب خود چند بار با چنین بحرانی روبه‌رو شده است. سرزمینِ آن گاه به تصرف بیگانگان (آسوریان، مقدونیان، تازیان، ترکان و مغولان) درآمده، مذهب ملّی آن به مذهبی دیگر جای سپرده، اقوام دیگر در آن سکنی گرفته و نژادی آمیخته در آن ساخته‌‌اند، خط آن دیگرگون شده و زبان آن پاکی خود را از دست داده است. با این همه، ایران به پای خود ایستاده و هویت خود را از معرکه به در برده است... باید گفت ایران برای حفظ خودی خود و پرهیز از گمنامی وسیله‌ای در اختیار دارد که از دیرباز وی را در پاسداری هویت ملّی یاری کرده و از بر افتادن هخامنشیان تا کنون پیوسته دستگیر و مددکار ما بوده است و آن تجارب مشترک تاریخی و حاصل آنهاست که به صورت میراث ملّی به ما رسیده است. ظرف این میراث و پاسبان قوام آن زبان فارسی است که صرف نظر از زبان‌های محلّی از روزگار ساسانیان زبان رسمی و ادبی ایران بوده است. زبان فارسی بستر فرهنگ و تمدن و تاریخ ما، گنجینۀ افکار ما و دستمایۀ شاعران و نویسندگان ماست. تنها با گرامی داشتن زبان فارسی و آموختن و آموزاندن آن و مهر ورزیدن به آن و بارورتر کردن آن است که می‌توانیم امیدوار باشیم که از تنگنای بحران کنونی نیز برهیم و خطر را از سر بگذرانیم و از زوال هویت دیرپای خود مصون بمانیم.

🔸 یادش  گرامی

┏━━━🪷━━━┓
⠀      @foalborz
┗━━━🪷━━━┛
نگاهی تاریخی به جشن سیزده بدر....

سیزدَه‌به‌دَر ، سیزدهمین روزِ فروردین‌ماه و از جشن‌های نوروزیِ ایران است....

در تقویم‌های رسمیِ ایران، بعد ازانقلاب، این روز روز طبیعت نامگذاری شده‌است و ازتعطیلات رسمی است...

برخی بر این باورند که در این روز باید برای راندن نحسی، از خانه بیرون روند و نحسی را در طبیعت به‌درکنند...

اما برای اثبات اینکه ایرانیان قدیم هم این دیدگاه را داشتند هیچ روایت تاریخی و قابل استنادی وجود ندارد....

بعد از سیزده‌به‌در، جشن‌های نوروزی پایان می‌پذیرد...

هیچ سندی وجود ندارد که مردمان نسل‌های پیشین از نحسی «سیزده» سخن گفته باشند...

شاید در یکی دو سدهٔ اخیر، به دلیل اینکه عدد ۱۳ در برخی دین‌ها و فرهنگ‌ها بدشگون پنداشته می‌شود، در ایران نیز این توجیهِ بی‌پایه را به سیزده‌به‌در افزوده باشند....

به‌طور کلی در میان جشن‌های ایرانی جشن «سیزده‌به‌در» کمی مبهم است، زیرا مبنا و اساس دیگر جشن‌ها را ندارد.

در کتاب‌های تاریخی اشارهٔ مستقیمی به وجود چنین مراسمی نشده‌است، اما در منابع کهن اشاره‌هایی به «روز سیزدهم فروردین» هست...

گفته می‌شود ایرانیان باستان در آغاز سال نو پس از دوازده روز جشن‌گرفتن و شادی‌کردن که به یاد دوازده ماه سال است، روز سیزدهم نوروز را که روز فرخنده‌ای‌ست به باغ و صحرا می‌رفتند و شادی می‌کردند و درحقیقت با این ترتیب رسمی بودن دورهً نوروز را به پایان می‌رسانیدند.

در گاهشماری ایرانی، هر روز ماه، نام ویژه‌ای دارد...
به‌عنوان مثال، روز نخست هر ماه، اورمزد روز و روز سیزدهم هر ماه تیر روز نامیده می‌شود و متعلق به ایزد تیراست.
تیر در زبان اوستایی «تیشتَریَه» خوانده می‌شود، و هم نام تیشتر، ایزد باران می‌باشد.

با توجه به اطلاق گرفتن نام ایزد باران، می‌توان گفت که تیر در نزد ایرانیان باستان نمادی از رحمت الهی بوده‌است...

تیر در کیش مزدیسنی مقام بلند و داستان شیرین و دلکشی دارد و جشن بزرگ تیر روز از تیرماه نیز که جشن تیرگاناست به نام او می‌باشد....

روز طبیعت (سیزده‌به‌در) سنت ایرانیان باستان به مناسبت پیروزی ایزد باران بر دیو خشکسالی اَپوش می‌باشد؛ و از قبل از اشو زرتشت (۱۸۰۰ قبل از میلاد) مرسوم بوده، چنان‌که در کتاب «از نوروز تا نوروز» پژوهش و نگارش آقای کوروش نیکنام (نمایندهٔ مجلس زرتشتیان) ص ۴۱ و ۴۲ آمده.
«سیزدهم روز از ماه فروردین، تیر یا تِشتَر نام دارد.

ایزد تیر یا تشترکه در اوستا، یَشتی هم به نام آن وجود دارد ایزد باران است و در باور پیشینیان پیش از آشو زرتشت برای این که ایزد باران در سال جدید پیروز شود و دیو خشکسالی نابود گردد باید مردمان در نیایش روز تیر ایزد از این ایزد یاد کنند و از او در خواست باریدن باران نمایند...

در ایران باستان پس از برگزاری مراسم نوروزی سیزدهم که به ایزد باران تعلق داشت مردم به دشت و صحرا و کنار جویبارها می‌رفتند و به شادی و پایکوبی می‌پرداختند و آرزوی بارش باران را از خداوند می‌نمودند....

اکنون هم زرتشتیان از بامداد روز تِشتَر ایزد و فروردین ماه، سفره نوروزی را برمی‌چینند، خوردنی‌ها و مقداری آجیل و شیرینی‌های باقی‌مانده در سفره نوروز را با خود به طبیعت می‌برند، و شِشه سبزه‌های موجود در سفره را با خود برمی‌دارند و به دشت و صحرا و کنار چشمه‌ها یا آب‌های روان می‌روند...

سبزهٔ خود را در کنار جویبارها به آب روان می‌سپارند و آرزو می‌کنند که سالی پربرکت و خرم داشته باشند...

تا پسین آن روز را بیرون از خانه هستند و در طبیعت و میان سبزه و صحرا به شادمانی می‌پردازند...

(توضیح: در اسطوره‌های ایرانی، ایزد باران همواره به‌صورت اسبی با دیو خشکسالی که دیواپوش نام دارد در جنگ و مبارزه است و اگر تیر ایزد پیروز شود، باران می‌بارد و چشمه‌ها می‌جوشند و رودها روان می‌گردند و سرسبزی را به ارمغان می‌آورند).

✍️ مهرداد قدردان
 
💎
🆔 @maneshparsi

🔴 درباره سیزده‌بدر

✍️ سجاد‌آیدنلو، شاهنامه‌پژوه و دکترای زبان و ادبیات فارسی

تصریح شاهنامه به اینکه خسروپرویز، به‌هنگام نوروز، «دو هفته» در باغ خویش به بزم می‌نشسته، نکتهٔ مهمی است و بااینکه شاهد واحدی است و غیر از آن ظاهراً گواه دیگری برای دوهفته بودنِ جشن نوروز در روزگار ساسانیان یا ایرانِ پس از اسلام تا دورهٔ صفویه نیست، از نظر مشابهت با سنت‌های معاصر و پایان بزم نوروزی پس از سیزده روز درخور تأمل است... . در آغاز منظومهٔ ویس و رامین ــ که داستان آن اصلی پارتی (فارسی میانهٔ اشکانی) دارد ــ توصیفی از یک جشن عمومی در فصل بهار آمده که در آن، هم شاه و هم عموم مردم به باغ و راغ می‌روند و نشاط و پایکوبی می‌کنند. هرچند در اینجا هیچ قرینه و اشاره‌ای به برگزاری آن در سیزدهم فروردین نیست، زمان و نحوهٔ اجرای آن کاملاً شبیه مراسم «سیزده‌بدر» است:
یکی جشن نوآیین کرده بُد شاه
که بُد درخوردِ آن دیهیم آن گاه

چه خرم جشن بود اندر بهاران
به جشن اندر سراسر نامداران
...
همه کس رفته از خانه به صحرا
برون بُرده همه سازِ تماشا...



🔴 برگرفته از: سجاد‌ آیدنلو، مقالهٔ «سیزده‌به‌در»، در نشریهٔ فرهنگ و ادبیات عامه، سال ششم، خرداد و تیر ۱۳۹۷، شمارهٔ ۲۰، ص ۱۳۸

@IranDel_Channel

💢
📚گوش روز
گوش روز، نام روز چهاردهم در ماه‌های ایرانی است. این روز به ایزد گوش (Gōš) تعلق دارد که ایزد نگاهبان ستوران و جانوران سودمند است.
گوش، به معنی جهان، گیتی، زمین و گاو است و گاو به معنی هرگونه جانور سودمند است. در نگاه آریاییان، گاو با زمین پیوند دارد و همه‌ی برکت و سودمندی زمین، در گاو گردآمده‌است. نیز گوشورون (Gōš-urwan) در اوستا، روان جانوران است و او نزد هُرمَزد از بیدادی که از کشتن جانوران بر آنان می‌رود، شکوه می‌کند.
ایزد گوش در نگاهبانی از ستوران با ایزدان ماه، رام و بهمن، همکار است. گوش، گوهر گاوان را از ماه می‌گیرد و به زمین می‌سپارد. چهار روز متعلق به این چهار ایزد، روزهایی بوده‌است که آریاییان از کشتن جانوران سودمند، پرهیز می‌کردند و هندیان هنوز هم از کشتن گاو، می‌پرهیزند. در گوش‌روز، خوردن گوشت، کراهت داشته و بلکه منع می‌شده‌است و این رسم را برجای‌مانده از روزگاری می‌دانستند که جمشید به سبب خوردن یک شرحه از گوشت گاو، بر دست دیوان کشته شد و دیوان بر زمین مستولی شدند.
ایرانیان در گوش‌روز، گاو وَرزا به دشت‌ها می‌بردند و زمین را شخم می‌زدند تا برای کشت آماده شود.
#گوش
#گوش‌روز

@iranshahr1353
#ژاله_آمورگار:
میراث نامحسوس ما آشنایی با تفکرات گذشته‌مان است

میراث‌ها انواع مختلف دارند. ملموس و ناملموس، محسوس و نامحسوس، پنهان یا آشکار. آثار محسوس و ملموس را می‌توان در کاخ‌های تخت جمشید از سویی و در کاشی‌های آبی و دلپذیر مسجد شیخ‌لطف‌الله از سویی دیگر، در ارگ تبریز و در ارگ بم، در استوانه کورش و در ستون‌های مسجد جامع یزد، در قله سر به فلک کشیده دماوند، در کرانه‌های آبی خلیج‌فارس، در کوه‌های بیستون و در آب‌های هیرمند تشنه آب و بسیاری آثار دیگر یافت. میراث نامحسوس ما آشنایی با تفکرات گذشته‌مان است که آن را در رزم‌نامه و حکمت‌نامه فردوسی، در بزم‌نامه‌های نظامی، در لابه‌لای معنویت مثنوی مولوی، در تفکر عمیق خیام، در داده‌های فلسفی گاهان و دینکرد، در نکته‌سنجی‌های صائب، در فضای آسمانی غزلیات حافظ، در نثر زیبای گلستان، در دیوان‌ها و تاریخ‌نامه‌ها و در دیگر آثار بازمانده از گذشته و در لابه‌لای نسخه‌های خطی در خطر از میان رفتن که میراث مکتوب بیشترین تلاشش را در این زمینه به کار گرفته است، می‌توان یافت.
@shahnamehpajohan

#علی_اشرف_صادقی:
میراث مکتوب ایران بیش از سه هزار سال قدمت دارد

معمولاً می‌خوانیم و می‌شنویم که ایران ۲۵۰۰ سال تاریخ دارد. این گفتار برابر است با سند مکتوبی که از دوره هخامنشی بر جای مانده است. میراث مکتوب ما بسیار کهن‌تر از این تاریخ است. کهن‌ترین میراث مکتوب ایران اوستا است که قبل از ساسانی و احتمالاً قبل از عهد اشکانی مکتوب نبوده، زیرا در ایران همیشه سنت شفایی بوده است. در آن زمان از حفظ کردن اوستا ثواب داشت. احتمالاً این اثر در دوره ساسانی به خطی که از خط پهلوی گرفته شده بود، مکتوب و بر روی پوست نوشته شد. باید بگویم میراث مکتوب ایران بیش از سه هزار سال قدمت دارد. اوستا حدوداً در هزاره اول قبل از میلاد سروده شده است. اوستا کهن‌ترین میراث ماست. در دوره اشکانی به دلیل نبود کاغذ بر روی پوست، چرم و پارچه و گاهی چوب می‌نوشتند و پیداست که نوشتن بر روی چرم و پارچه چقدر دشوار است و ناپایدار.

@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#اصغر_دادبه:
میراث مکتوب زبان عربی⁩ به برکت خرد شدن کمر نیاکان ما بالیده است

دشمنی با زبان ارزشمند فارسی تاریخی طولانی دارد، چنانچه این دشمنی با زبان فارسی وجود داشته و ادامه دارد. میراث مکتوب زبان عربی به برکت خرد شدن کمر نیاکان ما، بالیده و زبان حسابی شده است. با زبان ارزشمند فارسی دشمنی می‌شود، اگر زبان فارسی میراث ارزشمند نداشت، این همه دشمنی برای چه بود؟ با چیزی که ارزش دارد و حس می‌کنند مزاحم است، دشمنی می‌کنند. تمدن جنبه‌های مختلف دارد از موشک تا ساختمان اما فرهنگ انسانیت و اخلاق و رفتار نیک است، بشر و بشریت متمدن شده اما با فرهنگ نشده است، اگر با فرهنگ شده بود این همه آدم را نمی‌کشتند، پا روی حق نمی‌گذاشتند و با زبان که آکنده از فرهنگ است، ستیز نمی‌کردند. کسی با شغادها دشمنی نمی‌کند بلکه با رستم‌ها دشمنی می‌کنند.

@shahnamehpajohan

https://www.tg-me.com/eshtadan
شهنامه چه می‌گفت ...


این دفتر دانایی، این طرفه ره‌آورد،
الهام خدایی‌ست که «فردوسی توسی»
از جان و دل آن را بپذیرفت
با جان و دل خویش بیامیخت،
بیاراست، بپرورد
ده قرن فزون است که در پهنهٔ گیتی                  
میدان شکوهش را
کس نیست هماورد
... جان‌مایهٔ شعرش همه ایرانی و ایران
طومار نسب‌نامهٔ گردان و دلیران
نظمی که پی افکند
کاخی که بنا کرد

شهنامه به ایران و به ایرانی می‌گفت:
یک روز شما در تنتان گوهر جان بود
یک روز شما بر سرتان تاج کیان بود
وآن پرچمتان رایت مهر و خرد و داد
افراشته بر بام جهان بود

شهنامه به آن مردم خودباخته می‌گفت
بار دگر آن‌گونه توانمند توان بود

این دفتر دانایی
این طرفه ره‌آورد
الهام خدایی
فرمان اهوراست
روح وطن ماست که فردوسی توسی
با جان و دل خویش بیامیخت، بیاراست، بپرورد
آنگاه چنین نغز و دل‌افروز و دلاویز
در پیش نگاه همه آفاق بگسترد


فریدون مشیری

@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from ادب‌سار
🐓 سروشگان، جشنی در ستایش ایزد آگاهی‌بخش


🐓 «سروش» یکی از ایزدان بزرگ و باستانی ایران و نگهبان سامان‌مندی(نظم) و پیمان‌ها بود. جشن «سروشگان» یا جشن «هفده‌روز» در سروش‌روز از فروردین، برابر با هفدهم فروردین در ایران برگزار می‌شد.
#سروش از ریشه‌ی «سرُو»، در اوستا «سِرااوشا» به چَم(معنی) فرمانبرداری و در پارسی میانه «سرُوشُو» به چَم شنیدن است. بر پایه‌ی باورهای کهن، به‌ویژه در باورهای زرتشتی، «سروش ایزدی» نخستین ایزدی است که زبان به ستایش خداوند گشود و نیایش را به مردم آموخت. او پیش از سر زدن آفتاب بانگ زده و مردم را برای نیایش پروردگار فرا می‌خواند. درباره‌ی آیین #جشن_سروشگان تنها این را می‌دانیم که ایرانیان در این روز به نیایشگاه‌ها می‌رفتند.

🐓 بر پایه‌ی افسانه‌ها، ایزد سروش بر بلندای البرز کاخی دارد با یک‌هزار ستون که به خودی خود روشن و ستاره‌نشان است. گردونه‌ی او را در آسمان، چهار اسب نر درخشان و تیزرو با سم‌های زرین می‌رانند. هیچ جانداری نمی‌تواند از او پیشی بگیرد و از این‌رو او دشمنان خود را در هر کجا که باشند دستگیر می‌کند.
سروش همیشه بیدار است و از آفریدگان مزدا پاسبانی می‌کند و برای این کار هر روز و هر شب سه بار به دور زمین می‌گردد. نماد مادی سروش «خروس» است که با بانگ بامدادی خود مردم را بیدار می‌کند. از این‌رو خروس به‌ویژه خروس سپیدرنگ، ارزش والایی برای ایرانیان داشت.

🐓 سروش دارای ویژگی‌هایی چون بازوی پرتوان، چالاکی و شهریاری بر جهان است. او دارای جنگ‌افزار سخت و ابزار مینوی است. ابزار مینوی پیکری آمیخته با سخنان سپند(مقدس)، اندیشه‌ی والا، خوش‌سخنی، نگهبانی آفریدگان، پاسبانی سرار گیتی و پناه دادن به بینوایان است.
«ایزد سروش» بر آن است تا نیروهای اهریمنی چون خشم، مستی، بوشاسپ یا خواب و تنبلی و به‌ویژه دروغ را از میان ببرد.
سروش نابودکننده‌ی دیو آز و خشم است و به همراه مهر و رَشَن (دو ایزد باستانی ایران) کردار مردم را سنجیده و به نیکوکاران پاداش و به بدکاران سزا می‌دهد. او پیک اهورامزدا و فرمانروای خورآسان تا خوربران(شرق تا غرب) جهان است.


🐓 در شاهنامه‌ی #فردوسی سروش نخستین باشنده‌ی(موجود) فرازمینی در جهان است.
در داستان‌های شاهنامه او بر کیومرس، فریدون، سام، گودرز و خسروپرویز نمایان می‏شود و آن‌ها را از بدخواهی‌ها آگاه کرده و یاری‌شان می‌کند.
ز گیتی برآمد سراسر خروش
به آذربد این جشن روز سروش


🐓 در سروده‌های #حافظ نیز سروش همان «روح‌القُدُس» است.
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده‌ها داده است


✍️ #پریسا_امام_وردیلو
#جشن_های_ایرانی #فروردینگان


📚 برگرفته از:
۱- فرهنگ نام‌های شاهنامه #منصور_رستگارفسایی
۲- بندهش #مهرداد_بهار
۳- جشن‌ها و آیین‌های ایرانی با تکیه بر استوره و مردم‌شناسی #حسام_الدین_مهدوی
۴- راهنمای زمان جشن‌ها و گردهمایی‌های ملی #رضا_مرادی_غیاث_آبادی


🌠 @AdabSar
Forwarded from آسمانه
✏️مسجد در شهر ایرانی؛ به خاطر مجادله‌ی اخیر بر سر جای مسجد
حمیدرضا خوئی
.
مسجد نزد ایرانیان:
مسجد ایرانی -به‌جز دوران اخیر- در میان زندگی شهری نشسته بود. در ایرانْ مسجدْ چون کوشکِ میان باغْ برپا نمی‌شد و چهره‌ی بنایی منفرد در میان فضای باز شهری و برون شهریْ به خود نمی‌گرفت. مطلب منحصر به ایران نبود. در شهرهای مسلمین جهان هم این رویه کم و بیش ساری بود- منتها در ایران عمومیت داشت و معمولاً قاعده‌ی قطعی بود.
مسجد کبودْ و‌ نظیر آن نادر بود؛ اما در کشورهای مسلمان‌نشین ترکیبی از هر دو اطوار وجود داشت و گاه یکی از اطوار غالب می‌شد.
در قلمروی عثمانی مسجد بزرگْ اغلب از بافتْ جدا می‌شد و گرداگرد خود را آب و جارو می‌کرد و همسایگان را به پس می‌راند و گاه بر تپه‌ می‌نشست و مجزا و‌ منفرد می‌گشت- چیزی که در سنت کلیساسازی در شهر قرون‌وسطایی و باروک جاری بود و تا شهر مدرن هم ادامه یافت.
باریْ جداره‌ی مسجد ایرانیْ بسته بود و جز در محل دروازهْ‌ نما نداشت و‌ عالمی منزوی پیدا می‌کرد. به رغم این انزواْ درها را به همه سو می‌گشود و مشتاقان را به سوی خود می‌خواند. با این کارْ حیاطْ به مسیر میان‌بُرِ شهری بدل می‌شد و لاجرم ساکن شهر و‌ محله در حین زندگیِ روزمرهْ و بی‌آنکه نیتی کند با مسجد دمخور می‌شد.
در جامع‌اصفهان و جامع‌یزد و جامع‌اردستان و مسجدسلطانی/امام‌تهران و مسجدالنبی‌قزوین و مسجدعتیق‌شیراز و مسجد‌سیداصفهانْ گاه مسجدْ مَفصلِ بین محلات مسکونی بود و گاه مفصل بین محله و بازار و گاه مفصل میان محله و باغ و گاه مفصلی میان راسته‌های بازار.
پسْ از یک سوْ مسجد ایرانی کسی را به خود راه نمی‌داد مگر آنکه که «اهل» باشدْ اما از دیگر سوْ «اصرار» داشت که «همه» را «اهل» کند.
بنابراین مسجدْ بر سر راه مردم می‌نشست و نه‌تنها اجازه می‌داد که مردم از آن عبور کنندْ بلکه با پهنه‌ای که برای دروازه و جلوخانْ‌ در میان راه و بازار و‌ میدانْ می‌گشودْ مخاطب را از میان مسیر هر روزه‌اش می‌رُبود و به درون می‌‌خواند.
.
دینی که منحصر به جمعه نیست:
پیوستگی مسجد با شهر از «زمینه‌ای اجتماعی» خبر می‌دهد -زمینه‌ای که پیوند «عبادت» با «زندگی» را نزد ایرانیان برملا می‌کند. مطابق آن‌ْ «عرصه‌ی عبادیْ» عرصه‌ای جدا از عرصه‌های تجاری و کار و صنعت و سکونت و زیارت نیست. مخاطبی که به مسجد می‌رفت لازم نبود که از همه جا دور شود و «قصد» کند و رو سوی مسجد کند. به سخن دیگرْ عرصه‌های دیگر مزاحم مسجد نبودند سهل استْ خویشاوند او بودند و در رُتبه‌های گوناگونْ مکانِ عبادت تلقی می‌شدند.
ظریفان و اهل‌ معرفت گفته‌اند که به چَشمِ دیندارِ ماْ «عبادتْ» منحصر به مسجد نیست؛ بلکه نزد اوْ کسب و کار و صنعت و معاملهْ و حتی معاشرت و دوستیْ جملگیْ «عبادت»‌ است.
این قاعده با فرهنگ مسیحی یکسره متفاوت است. کلیساْ در شهر اروپاییِ مسیحیْ -با همه‌ی زیبایی‌‌اش- جعبه‌ی بسته‌ای بود که به بیرون نظر نمی‌کرد و اگر پنجره داشتْ بالاتر از قامت انسان بود. منتها با نمای پُرتراش از هر سو دلبری می‌کرد. با نماهای متعدد از همه مجزا می‌شد و از مابقی فاصله می‌گرفت. با گستردنِ پلازاهای بزرگْ این تفکیکْ مؤکد می‌شد و لاجرم انقطاعی قاطع میان «کار عبادی» و «زندگی روزمره» رخ می‌داد.
با این نگاهْ در فرهنگ مسیحیْ «کارِ عبادی»ْ «کارِ روز یکشنبه» است؛ در حالی که برای مسلمان ایرانیْ «کارِ عبادیْ» «کارِ روز جمعه» نیست.
قدماْ مسجد را در معاشرت با شهر و روستا ساختند و اگر مسجدی چون جامع ورامین را با فاصله بنا کردند به اُمیدِ گسترشِ آتیِ بافتِ شهر تا جوار آن بودند. در تاریخ معماری ایران ندیده‌ام که مسجدی را در باغ و راغ بنا کرده باشند؛ و اگر مصداقی از این دست از چشم پنهان ماندهْ کمیاب بوده است. البته برخی مساجد مصلایی پیدا می‌شدند که آشکارا مساجدی با اهداف خاص بوده‌اند و یکه و یگانه حساب می‌شدند.
.
بر پایه‌ی این ملاحظات آشکار است که جمعی از متولیان مسجدسازی امروز کشورمان که بر ساخت مسجد در باغ‌ و بوستان‌ پافشاری می‌کنند -بی‌آنکه بدانند- به زمینه‌ی فرهنگی کلیسایی -و یا در بهترین گمان به زمینه‌ی فرهنگی مساجد عثمانی- تعلقِ خاطر دارند تا زمینه‌ی فرهنگی مسجد ایرانی.
ایشان بر طبلی می‌کوبند که «طنین طبلش» به گوش دیندار ایرانی ناخوش است.

#یادداشت #حمیدرضا_خوئی
@asmaaneh
Forwarded from ادب‌سار
هر آن‌کس که داند که دادار هست
نباشد مگر پاک و یزدان‌پرست

دگر آن‌که دانش مگیرید خوار
اگر زیردست‌ست و گر شهرْیار

سه دیگر بدانی که هرگز سخن
نگردد برِ مردِ دانا کهن

چهارم چنان دان که بیمِ گناه
فزون باشد از بند و زندانِ شاه

به پنجم‌سخن مردمِ زشت‌ْگوی
نگیرد به نزدِ کسان آب‌ِروی
#فردوسی

امید آن که:
همه‌روزْگارِ تو فرخنده باد


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوش‌نویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
💐
💐💐
#حسن_بلخاری :
ایرانیان شاهنامه را کتاب «حکمت» و«خرد» می شمارند



ایرانیان شاهنامه را مطلقا کتاب افسانه و اسطوره نمی دانند بلکه آن را کتاب «حکمت» و«خرد» می شمارند. به همین دلیل بلندترین قله حکمت ما، صاحب حکمت متعالیه، ملاصدرای شیرازی، فردوسی را «حکیم قدوسی» خوانده است و مولانا نیز متأثر از اندیشه فردوسی می سراید:

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیرخدا و رستم دستانم آرزوست

اگر شاهنامه افسانه و اسطوره می بود، در جهان حکمت، عرفان و اندیشه ما ظهور نمی یافت. ملاصدرا در اسفار اربعه به دلیل اینکه حکما اصطلاح «وجود» را از برای حق تعالی قلمداد کرده‌اند، به فردوسی استناد می‌کند. در مبدأ و معاد نیز برای اثبات حیات «روح» پس از مرگ و بقای «نفس» به کلام و حکمت فردوسی استناد می کند. اگر شاهنامه، افسانه بود، حکما و بزرگان ما آن را بزرگ نمی داشتند. همچنین جناب شهید ثالث نیز چنین تعبیر نمی کرد که شاهنامه کتاب رمزی است که معنا را در بطن خود مستتر دارد! لذا این کتاب ایلیاد و ادیسه نیست و در بطن آن، بین حماسه و حکمت مرزی وجود ندارد.


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
Forwarded from ایران بوم
بُستان افروز، گل ویژه فروردین و جشن فروردین‌گان

دکتر شاهین سپنتا

فروردین، جمع واژه «فَرورد» است. این واژه در زبان پارسی باستان «فَروَرتی» برابر واژه «فَرَوَشی» اوستایی و «فَرَوَهر» پهلوی است و جمع آن «فَروَرتین» بوده است. «فروشی» نام پنجمین نیروی مینُوی آفریدگان و به معنای «پشتیبانی کردن و پناه دادن» است. نخستین ماه سال و نوزدهمین روز ماه در سال خورشیدی نیز «فروردین» نام دارد، از این روی به فرخندگی این همنامی، جشن فروردین‌گان (فروردین روز در فروردین‌ماه یا 19 فروردین ماه) یا جشن فروردگان برگزار می‌شود. در کتاب پهلوی «بندهش» آنجا که «درباره چگونگی گیاهان» سخن به میان می‌آید، از میان گل‌ها، «بُستان ‌افروز» یا «بوستان افروز» یا «بوی‌ستان ‌ابروز» گل ویژه فروردین معرفی شده و آمده است: «... این را نیز گوید که هر گلی از آن امشاسپندی است؛ و باشد که گوید:... بُستان ‌افروز فروردین را ... خویش است...». اما پرسش اینجاست که بر اساس دانش گیاه‌شناسی امروز منظور از گل بُستان ‌افروز نامبرده شده در متون کهن ایرانی کدام گل است؟

‌‌برای آشنایی بیشتر با بُستان‌افروز به متون کهن ادب فارسی نگاهی می‌اندازیم. سعدی، منوچهری دامغانی، حکیم سنایی، کلیم کاشانی، سیدای نسفی (شاعر تاجیک)، واعظ قزوینی، علی‌شیر نوایی، غضایری رازی در سروده‌های خود از بُستان‌افروز یاد کرده‌اند و گاه رنگ باده و رخسار را به آن تشبیه کرده اند. وحشی بافقی در قصیده‌ای از بُستان افروز چنین یاد می‌کند:

ای خوشا خلعت نوروزی بُستان افروز / جامه از اطلس زنگاری و تاج از مخمل

در منظومه «رمز الریاحین» که توسط  «محمد هادی کاشانی»  مشهور به «رمزی کاشانی» از شاعران دوره صفوی و هم‌دوره شاه عباس دوم ، در وصف اصفهان و مناظره گل‌های «باغ هزار جریب‌ نو» در اصفهان سروده شده است از این گل با نام «زلف عروسان» نام برده می‌شود و در بخشی زیر عنوان «گفتگوی زلف عروسان در تعریف خویش» آمده است:

چو بشنید این سخن زلف عروسان/ فروزان گشت چون تاج خروسان

بگفتا کی به رنگ من گُلی هست/ که من در کشور حُسنم زبردست...

مرا باشد نشاط از حُسن دلبر/ که دارم چهره چون یاقوت احمر

فروزان خوشه های لعل و مرجان / به کف دارم عیان از بهر احسان

همین خواهم نثار یار سازم / از او هر گوشه صد گلزار سازم

ز بس گشتم ز رنگینی گران‌بار/ سر افکندم به‌سان شاخ پربار

منم زلف عروس باغ و بُستان / بُود زلف عروسان رشته جان

عروس باغ را زلف رسایم / به هر جانب که افتم خوش نمایم

به رنگم در جهان رنگی نباشد / کسی را حد نیرنگی نباشد

ز حُسن خود فزون از این چه گویم / که دل‌ها گشته خون در تار مویم

ابیات بالا نشان می‌دهد که در ایران از دیرباز تاکنون گل بُستان افروز را می شناختند و اگرچه برخی از انواع آن خواص دارویی نیز دارد و بیشتر انواعش بوی چندانی ندارد اما به خاطر زیبایی‌اش در باغ‌ها و بوستان‌ها کاشته‌ می‌شود و از روی شکل ظاهری‌اش، برخی گونه‌ها به «تاج خروس» معروف شده است و برخی گونه‌های دیگر بستان افروز رشته‌ای را که به شکل رشته‌های آویخته است، «زلف عروسان» نامیده‌اند.

در فرهنگ‌نامه‌های گوناگون آمده است که «بُستان افروز» گلی است سرخ رنگ مایل به بنفش و بی‌بو با دانه‌های گِرد، ریز و براق و سیاه که آن را با نام‌های دیگر همچون تاج‌خروس، تاج‌خروسک، تاج‌افشان، گل‌یوسف،  زلف‌عروسان، گیس‌عروس، گل حلوا، باروتک، حور اسفند، بارونَک (در منظریّه در شمال تهران ) و سُرخ مَغز (در بَردسیرِ کرمان )، بُستانْ گولی (در آذربایجان) و آشکِنی و تولْکی اوتی (در اردبیل) و چاووش تَرِه (در خلخال) گویند و به گفته ابوریحان بیرونی در  کتاب «صیدنه» در شهر دیار بکر «زینة الریاحین» نیز گفته می‌شده است.

بُستان‌افروز یا تاج‌خروس از تیره تاج‌خروسان است و گیاه‌شناسان، یازده نوع از آن و یک دورگه آمیخته از جنس آمارانتوس و یک نوع کلزیا را در حوزه جغرافیایی فلورِ ایران (شامل ایران به معنای اخصّ، افغانستان، بخشی از باختر پاکستان، شمالِ عراق، جمهوری آذربایجان، و ترکمنستان ) بازشناخته و توصیف کرده‌اند.

http://www.iranboom.ir/jashnha/69-farvardin/10908-bostan-afroz.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
📜🕯️🖋️جشن فروردینگان شاد باد

🔥فروشی های اشؤن مردان همه سرزمینها را می ستاییم.

🔥فروشی های اشون زنان همه سرزمینها را می ستاییم.

🔥همه فروشی های نیک توانای پاک اشونان را از گیومرت تا سوشیانت پیروزمند میستایم.

🔥بشود که فروشی های نیکان، بزودی در این جا به دیدار ما بشتابند. بشود که آنان به یاری ما آیند
بشود که ما را - هنگامی که به تنگنا افتاده ایم - با یاوری آشکار خویش، نگاهداری کنند؛ با پشتیبانی مانند مزدا اهوره و سروش پارسای توانا و «منثروی ورجاوند» دانا - آن پیک دشمن دیو که از مزدا اهوره ی دیو ستیز است - که زرتشت را به پناه بخشی جهان استومند فرستاد.

🔥ای فروشی های اشوان! ای نیکان! ای آبها! أی گیاهان!
شادمان و گرامی در این خانه فرود آیید و آرام گزینید و بمانید.

📘
#اوستا_فروردین_یشت

🆔
@conference_iranvich🔥
Forwarded from ایران بوم
سفارش شادروان استاد منوچهر ستوده

استاد منوچهر ستوده از مفاخر ملی ایران، پس از یک دوره بیماری ناشی از عفونت ریه، در سن ۱۰۳ سالگی (۲۰ فروردین ماه ۱۳۹۵) درگذشت.

دکتر منوچهر ستوده ایران شناس، جغرافیدان و استاد بازنشسته دانشگاه تهران و پژوهشگر برجسته كشور در دهه های اخیر بود.

وی در ۲۸ تیر ۱۲۹۲ در عودلاجان از محله‌های قدیم تهران به دنیا آمد با این حال همواره به سرزمین پدری و مادری خود یعنی مازندران، عشق می‌ورزید.

فهرست کتاب‌های دکتر ستوده ۵۲ جلد است. تعداد مقالات دکتر ستوده تا به امروز به ۲۸۶ رسید. کتاب‌ها و مقالات استاد ستوده نشانهٔ دل‌بستگی ژرف و عمیق ایشان به تاریخ و دامنه و پیشینهٔ فرهنگ ایرانی است. برخی از کتاب‌های ستوده: فرهنگ گیلکی، با مقدمهٔ ابراهیم پورداود- فرهنگ کرمانی- فرهنگ بهدینان، با مقدمهٔ ابراهیم پورداود-حدود العالم من المشرق الی المغرب- دیوان امیر پازواری، با همکاری محمد داودی- مهمان نامه بخارا -جغرافیای اصفهان- فرهنگ سمنانی، سرخه‌ای، لاسگردی، سنگسری، شهمیرزادی- عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات - قلاع اسماعیلیه در رشته‌کوه‌های البرز،   تاریخ گیلان و دیلمستان- از آستارا تا استرآباد در ده جلد، شامل آثار و بناهای تاریخی گیلان و مازندران و گلستان که هرکدام قریب به ۸۰۰ صفحه است- فرهنگ نائینی- تاریخ بدخشان-تاریخ بنادر و جزایر خلیج‌فارس- سفرنامهٔ گیلان ناصرالدین‌شاه قاجار-جغرافیای تاریخی شمیران- اسناد خاندان خلعتبری با مقدمه مجتبی رضوانی گیل کلایی است.

ستوده در مراسم بزرگداشت خود توصیه‌ای مهم نه به دانشجویان که به همه آدم‌های امروز کرد: غنیمت فرصت و قدردان وقت بودن. او در سخنانی کوتاه گفت: سعدی می‌گوید «صاحبا عمر عزیز است غنیمت‌ دانش/ گوی خیری که توانی ببر از میدانش...» و من در اینجا به چند کلام درباره گذر عمر و ضرورت غنیمت‌دانستن آن بسنده می‌کنم. خداوند ما را صاحب این ساعات قرار داده و ما باید جوابگو باشیم و از این دقایق خوب استفاده کنیم. ‌ ما باید تمام دقایق و ساعات را صرف کار مفید و مثبت برای خود و دیگران کنیم و بدانیم که با تلف کردن عمر به هیچ جا نخواهیم رسید. ساعات دقیق و حساسی در اختیار ماست و باید از آنها حفظ و حراست کنیم. مقدسی صاحب «احسن‌التقاسیم» با آنکه می‌توانست ساعات خود را با عیش و عشرت و به بطالت بگذراند، اما این اثر عظیم را در زمان خودش به وجود آورد. صبح تا غروب پای رادیو، تلویزیون و ماهواره نشستن باعث حرام شدن و به بطالت رفتن سرمایه خداداد عمر است و امیدوارم دانشجویان و پژوهشگران قدر دقایق عمر خود را بدانند و روش بنده را پی‌ بگیرند

@iranboom_ir
👈 فریدون جنیدی و ایستادگی بر سر یک پیمان.

استاد فریدون جنیدی اندیشمندی که در روزگار جوانی در کلاسِ درس عیسی صدیق با خود پیمان بست که تا پایان عمر، زندگی خویش را در راه پژوهش در فرهنگ ایران صرف کند و تاکنون که موی سپید کرده‌است، کوشیده بر سر پیمان خویش بماند.

در معرفی شخصیت و نگرش فریدون جنیدی شاید این خاطره ی کوتاه به‌تمامی گویا باشد.
این خاطره بازمی‌گردد به ۱۳۴۵ خورشیدی، زمانی که فریدون جنیدیِ جوان در کلاس درس تاریخ فرهنگ مرحوم عیسی صدیق نشسته بود و استاد داشت درباره تلاش‌های هِنری راولینسونِ اروپایی که با بررسی کتیبه ی بیستون توانسته بود، خط میخی را بخواند، دادِ سخن می‌داد و می‌گفت که ؛
«یک اروپایی برای خواندن سنگ‌ نوشته ی ایرانی سی سال زمان نهاد، شما که ایرانی هستید آیا می توانید برای کشور خودتان سه سال از عمر خودتان را بگذارید».
در این هنگام فریدون جنیدی برمی‌خیزید و خطاب به استاد می‌گوید که ؛
«استاد، مگر شما آن ایرانیان را که سی سال بر سر کار پژوهش جان و زمان نهاده باشند، نمی‌شناسید؟
مگر فردوسی سترگ برای زنده نگه‌داشتن اندیشه و فرهنگ و زبان ایرانی سی سال زمان ننهاد،
با آن که بارها گفته شده است که نان جوین نیز بر سفره نداشته است؟
مگر استاد دهخدا بیش از سی سال زمان بر سر فرهنگ ننهاد؟
هنوز کفن دهخدا خشک نشده است، شما به جای آن که جوانان را برانگیزید تا سی، چهل سال از زمان خود را بر سر فرهنگ ایران بنهند، آنان را کوچک می‌شمارید،
تا در خود ننگ ببینند و خویش را درخور و شایسته سرزنش بشمارند؟
اکنون برای آن که بدانید جوانان ایرانی سی سال از زندگی خود را بر سر فرهنگ ایران می‌نهند، همین جا به شما می‌گویم :
من، فریدون جنیدی، جوان ایرانی، تا پایان زمان خود، زندگی خویش را در راه پژوهش در فرهنگ ایران خواهم افشاند».
۳
@khashatra

🔸به مناسبت بیستم‌ فرودین (۱۳۱۸) زادروز شاهنامه پژوه استاد فریدون جنیدی
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from عکس نگار
#نصرالله_پور_جوادی:
نسلی که ستوده به آن تعلق داشت، ایران‌دوست بود

نسلی که مرحوم ستوده به آن تعلق داشت، نسلی ایران‌دوست بود. آنها کسانی بودند که علاقه‌ی خاصی به ایران پیدا کرده بودند و این علاقه را حس کردند و حتی به نسل‌های پس از خودشان منتقل کردند. در زمان رضاشاه و شاید اندکی پس از آن این حس ایران‌دوستی در این نسل به وجود آمد، این موضوع هم به خاطر توجهی بود که به هویت ایرانی پیدا شد. جنگ جهانی اول باعث شد که تا حدود زیادی ایران با دنیا ارتباط پیدا کند و وقایع جهانی را بشناسد و خود را در میان کشورهای جهان بیابد، از طرفی کارهای تحقیقاتی که فرنگی‌ها درباره‌ی ایرانیان انجام داده بودند باعث شده بود که هویت ایرانی مشخص شود و برای جوانان، حس تاریخ و هویت تقویت شد. در این دوران کسانی مثل ایرج افشار، سعید نفیسی، ذبیح‌الله صفا و ده‌ها نفر دیگر پدید آمدند که اگر آثار هرکدام از آن‌ها را بخوانیم حس وطن‌پرستی و ایران‌دوستی را در آن‌ها مشاهده می‌کنیم.


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir⁣⁣⁣⁣

#نصرالله_پور_جوادی:
ما مدیون این اشخاص هستیم


در دوره‌ای به شخصیت‌هایی مثل مرحوم ستوده انگ‌های مختلف می‌زدند و می‌گفتند این‌ها فراماسونر یا نژادپرست هستند، به همین خاطر این شخصیت‌ها در ادامه ساکت و خانه‌نشین شدند. اما در ادامه خوشبختانه کسانی متوجه شدند که اگر ایران بخواهد در جغرافیای عالم بماند باید زبان و فرهنگ و هویت تاریخی آن حفظ شود چون اگر این‌ها را از ایران بگیریم ایران از نظر جغرافیایی هم لطمه می‌خورد، بنابراین ما باید از امثال ستوده، محمود و ایرج افشار، ذبیح‌الله صفا و سعید نفیسی با افتخار یاد کنیم که به ما این عشق و محبت به زبان فارسی و تاریخ و هویت‌مان را منتقل کردند. ما مدیون این اشخاص هستیم. ستوده شاید یکی از آخرین افرادی از این نسل بود که ما از دست دادیم.


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir⁣⁣⁣⁣
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
سخنان دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
دربارهٔ استاد منوچهر ستوده


▪️«اسناد و مدارکی که توسط استاد منوچهر ستوده فراهم آمده، مهم‌ترین مدارک تحقیقات نسل آینده در حوزهٔ جغرافیای تاریخی خواهد بود‌.
تصوّر نمی‌کنم که در قرنِ ما هیچ‌کسی در حوزهٔ جغرافیای تاریخی ایرانِ بزرگ به تنهایی به اندازهٔ دکتر ستوده کار بزرگ و ماندنی انجام داده باشد‌.»
فیلم از مستند «خون است دلم برای ایران» دربارهٔ دکتر منوچهر ستوده، ساختهٔ سید جواد میرهاشمی
https://www.tg-me.com/shafiei_kadkani
اشاراتی دربارۀ محدودیت‌های پژوهش بایگانیک در ایران

دکتر حسن حضرتی با نقل خاطره‎ای از استاد محمدعلی موحد به شرایط نامطلوب حاکم بر اغلب بایگانی‌های اسنادی کشور اشارۀ انتقادی کوتاه کرده‌اند (اینجا). نگارنده در اینجا با اتکا به تجربۀ خصوصی خویش چند نکتۀ دیگر را به فرستۀ تلگرامی ایشان می‎افزاید.

رفتار بسیاری از متولیان بایگانی‎های عمومی در قبال اسناد و شواهد مکتوب و غیر مکتوب ذخیره‎شده در مراکز تحت مدیریت‌شان همچون واکنش ماری حلقه‎زده بر گرد دفینه‎ای است. شمار قابل توجهی از مدیران و کارکنان این مؤسسات به دارایی‎های بایگانیک خود نه به چشم منابع پژوهشی ملی، که بایستی در اختیار محققان و عموم شهروندان قرار گیرد، بلکه به چشم دارایی خاص آن مؤسسه می‎نگرند؛ در واقع، نگاه آنها نه پژوهشی و دانشگاهی بلکه غالباً عتیقه‎شناسانه است. بدتر از آن، حتی بسیاری از کارکنان و مدیران این مراکز، با نگاهی انحصارطلبانه، منابع تحت اختیار خویش را تیول سازمانی و اقطاع بالاستغلال خود دانسته و اولویت پژوهش با استفاده از این امکانات اسنادی و بایگانیک را برای کارمندان و محققان در استخدام رسمی خود قائل‎اند، و تا سرحد امکان با وضع قوانین سخت‎گیرانۀ اداری و مانع‎تراشی‎های متعدد دسترسی محققان را به اسناد و شواهد مکتوب و غیر مکتوب دشوار می‎سازند. مشکل ولی فقط به قوانین آیین‌نامه‎ای وضع‎شده از بالا ختم نمی‎شود؛ بسیاری از موانع موجود بر سر راه مراجعان به این مراکزریشه در سلایق و تمایلات شخصی کارکنان‎شان دارد، چنانکه برخی از متولیان آنها، که دستی بر آتش پژوهش هم دارند، گاه شروط غیر قابل درکی برای محققان بیرونی وضع می‎کنند؛ فی‎المثل با پژوهشگران شرط می‎کنند که تا پیش از انتشار پژوهش فلان مدیر یا محقق سازمان، که با استفاده از اسناد مورد علاقه و نیاز مراجعه‎کننده تهیه‎شده‎اند، اثر خویش را منتشر نکنند یا حتی از آن اسناد بهره نگیرند. یا شرط می‌کنند که ناشر اثر مورد نظر سهم قابل توجهی از نسخه‌های چاپی آن پژوهش را تقدیم سازمان مورد نظر کند!
نکتۀ دیگر اینکه، گذشته از وضعیت فاجعه‎بار نگهداری و مدیریت اسناد و منابع در برخی از این مراکز، همان مدارک موجود و دسته‎بندی شده نیز به درستی در اختیار پژوهشگران قرار نمی‎گیرد. گرچه نسخۀ تصویری بسیاری از این منابع برای محققان کافی است، اما آنجا که پای بررسی‎های شکلی در میان است مشاهدۀ دست دوم از طریق تصاویر اسکن‎شده کفایت نمی‎کند.
ظرفیت منابع مکتوب چاپی و رسمی برای پژوهش در تاریخ معاصر (و البته پیش از آن) محدود است. توسعه و غنی‎سازی پژوهش تاریخی در این حوزه نیازمند بایگانی‎های مدون و باز با دسترسی هر چه راحت‎تر برای محققان است که با صرف کمترین هزینه و وقت بتوانند بیشترین بهرۀ پژوهشی را از شواهد نوشتاری و مادی ببرند، لیکن رفتار صاحبان این مؤسسات بیش از هر چیز باعث دلسردی و یا کشتن ذوق تحقیق در مراجعان پژوهشگر و ابترماندن بسیاری از طرح‎های پژوهشی می‎شود. دسترسی به این بایگانی‎ها در بسیاری از موارد تنها با همان رویۀ معمول آشنابازی و توصیه از مراجع «بالا»تر امکان‎پذیر است و یک محقق خرده‎پای بدون نفوذ به سختی بتواند از این منابع ملی بهره گیرد. در یک کلام، بسیاری از بایگانی‎های ملی و دولتی در کشور بیشتر شبیه به یک اداره هستند تا یک مرکز پژوهشی و از همان رویه‎ها و قواعد دست‎وپاگیر و کارمندسالار دیگر سازمان‎های دولتی تبعیت می‎کنند.
با این همه، نگارنده در برخی از این ادارات با متخصصان و متولیان دلسوز و متعهدی نیز مواجه شده است که مدیون یاری‎های بی‎دریغ آنهاست و بث‎الشکوای فوق شامل حال آنها نمی‎شود.
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
آتشکده بُرزین مهر در نیشابور

۱۹ فروردین ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

دانیم که آتش در نزد ایرانیان کهن ارجی داشته است، برتر از دیگر داشته‌ها. و آتش را بخش‌بندی کرده‌اند و هر آتش ارزشی دیگر داشته. در پرستشگاه‌های خود آتش می‌نهاده و رو به آتش، با خدای راز و نیاز و نماز می‌کرده‌اند.
سه آتشگاه بزرگ ایران قدیم یکی بُرزین‌مهر بوده، به ماناک آتشی که در بُرزترین/ بلندترین جای است، در ریوند به نزدیک نیشابور ـ آتش دهقانان و کارگران، دوم آذرگُشنسپ، در شیز، نزدیک تکاب آذربایجان ـ آتشگاه شاهنشاهان و رزمیان ؛ و سوم آذرفرنبغ در کاریان فارس ـ آتش روحانیان.

نیاکان ما باور داشتند که این آتش‌ها را اهورامزدا برنشانده تا نگاهبانان زندگی ایرانیان باشند. روشن داشتن آن دیوان را تار و مار می‌کند تا زندگانی، پاک و به‌آیین و پیراسته بماند. اما سده‌هاست که این هر سه آتش بزرگ فرومرده. به باور استاد پورداوود، این آتشگاه‌های بزرگ تاریخی هم چون دیگر داشته‌های ایرانیان در تازش مغولان نابود شده.
در سال‌هایی پیش از ۱۳۵۷، نیرو و مَنِشی در کار آمده بود تا آتشگاه آذرگشنسپ، آتش شاهنشاهان و رزمیان ایران، را از نو بسازد. دیگرگشت روزگار نگذاشت تا آن منش به فرجام رسد.

از آن آتشگاه آذربرزین که به کوه‌های ریوند است، در پیرامون نیشابور، هم جز ویرانه‌هایی نمانده. کسی هم در پی بازساختن آن برنیامده. این آتشگاه به روزگار گشتاسپ شاه در این جای برپا شد. نام ریوند و آتش برزین‌مهر در زامیادیشت و خرده اوستا آمده است. رایمندان، آتش برزین مهر را از دو آتش دیگر ایران باستان کهنسال‌تر دانسته‌اند و بر آنند که به روزگار اشکانیان برپای داشته شد.

در بندهش سخنی دیگر خوانیم:
"آذر برزین تا به پادشاهی گشتاسپ کیانی به همان گونه در جهان می‌وزید و پاسبانی می‌کرد. چون زرتشت دین آورد، گشتاسپ شاه این آتش را اندر کوه ریوند برنشاند. آنجا را «پُشـته گشتاسپان» خوانند." (ص ۹۱).
بر پایه این گزارش، عمر آذر برزین‌مهر به پیش از روزگار تاریخی ایرانیان می‌رسد.

از عکس‌های این آتشگاه ورجاوند ما، پیداست که بنیاد آن ویران شده. گویا زمانی دلسوزانی پیدا شده و داربستی اندر زیر تاقی آن برپا داشته‌اند تا ویران‌تر نشود.

کو کسی، از خراسانیان یا دیگر ایرانیان، که برنامه گردش به ریوند را بر پای دارد، شماری از دوستداران تاریخ را بدان سو برد و آنان را با این جای والای قدیم آشنا گرداند؟

https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
2024/09/24 13:28:36
Back to Top
HTML Embed Code: