#میرجلال_الدین_کزازی:
#نوروز به دیرینگی تاریخ است
کمابیش نوروز به دیرینگی تاریخ ایران است؛ بزرگترین یادگاری که ازتاریخ ایران به جای مانده. هرچند همانند جشن نوروز در کشورهای دیگر هم (مانند آشور و بابل) با نام جشن بهار برگزار میشده است اما اگر نوروز حتی در بن نیز جشنی ایرانی نبوده باشد اندکاندک به جشن و آیینی یکسره ایرانی دگرگونی یافته است؛ آنچنانکه میتوان آن را برترین نشانه و نماد فرهنگ ایرانی دانست. نوروز درفش فرهنگ ایرانی است. در هر جای جهان که نشانی از نوروز هست، ما ایرانیان میتوانیم دلآسوده باشیم که فرهنگ ایران تا بدانجا گسترش یافته است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#میر_جلال_الدین_کزازی:
برترین پیام #نوروز می تواند رستاخیز باشد
🔸برترین پیام نوروز می تواند رستاخیز باشد. نوروز جشن رستاخیز است، جشن شکوفایی است، جشن نوشدگی است، جشن رستن از پژمردگی، فروماندگی، سردی، تاریکی است. زیرا نوروز نوید جهانی نو، گرم، روشن را همواره به همراه می آورد. نوروز ایرانی هم زمان است با بهار. بهار، روزگار رستاخیز گیتی است، زمستان، سرما، تاریکی، افسردگی به فرجام می آید تا بهار؛ روشنایی، گرما، جار و جنب آغاز بگیرد.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#میر_جلال_الدین_کزازی :
نوروز درفش فرهنگ ایران است
نوروز درفش و نماد فرهنگ ایران است و ایرانیان را نمود و نوید روز نو که از دل و درون تیرگی های شب ، برخواهد دمید و جهان را برخواهد افروخت و تازگی و فر و فروغی دوباره خواهد بخشید.#نوروز یکی از کهنترین جشنها و آیینهای ایرانی است که از فراسوی هزاره ها تاکنون پاییده است و ایرانیان، همساز و هماهنگ با نیاکانشان، آن را با شکوه بسیار برپا میدارند. ارج و کارکرد نوروز، در فرهنگ و تاریخ ایران، به گونه ای بوده است و هست که این آیین و جشن برترین نماد آن تاریخ و فرهنگ گردیده است و درفش همواره افراخته آن؛ به گونه ای که میتوانیم بیچند و چون بر آن باشیم که در هر گوشه گیتی که این جشن و آیین روایی دارد، فرهنگ گرانسنگ و نازشخیز ایران تا بدان گوشه راه برده است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#نوروز به دیرینگی تاریخ است
کمابیش نوروز به دیرینگی تاریخ ایران است؛ بزرگترین یادگاری که ازتاریخ ایران به جای مانده. هرچند همانند جشن نوروز در کشورهای دیگر هم (مانند آشور و بابل) با نام جشن بهار برگزار میشده است اما اگر نوروز حتی در بن نیز جشنی ایرانی نبوده باشد اندکاندک به جشن و آیینی یکسره ایرانی دگرگونی یافته است؛ آنچنانکه میتوان آن را برترین نشانه و نماد فرهنگ ایرانی دانست. نوروز درفش فرهنگ ایرانی است. در هر جای جهان که نشانی از نوروز هست، ما ایرانیان میتوانیم دلآسوده باشیم که فرهنگ ایران تا بدانجا گسترش یافته است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#میر_جلال_الدین_کزازی:
برترین پیام #نوروز می تواند رستاخیز باشد
🔸برترین پیام نوروز می تواند رستاخیز باشد. نوروز جشن رستاخیز است، جشن شکوفایی است، جشن نوشدگی است، جشن رستن از پژمردگی، فروماندگی، سردی، تاریکی است. زیرا نوروز نوید جهانی نو، گرم، روشن را همواره به همراه می آورد. نوروز ایرانی هم زمان است با بهار. بهار، روزگار رستاخیز گیتی است، زمستان، سرما، تاریکی، افسردگی به فرجام می آید تا بهار؛ روشنایی، گرما، جار و جنب آغاز بگیرد.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#میر_جلال_الدین_کزازی :
نوروز درفش فرهنگ ایران است
نوروز درفش و نماد فرهنگ ایران است و ایرانیان را نمود و نوید روز نو که از دل و درون تیرگی های شب ، برخواهد دمید و جهان را برخواهد افروخت و تازگی و فر و فروغی دوباره خواهد بخشید.#نوروز یکی از کهنترین جشنها و آیینهای ایرانی است که از فراسوی هزاره ها تاکنون پاییده است و ایرانیان، همساز و هماهنگ با نیاکانشان، آن را با شکوه بسیار برپا میدارند. ارج و کارکرد نوروز، در فرهنگ و تاریخ ایران، به گونه ای بوده است و هست که این آیین و جشن برترین نماد آن تاریخ و فرهنگ گردیده است و درفش همواره افراخته آن؛ به گونه ای که میتوانیم بیچند و چون بر آن باشیم که در هر گوشه گیتی که این جشن و آیین روایی دارد، فرهنگ گرانسنگ و نازشخیز ایران تا بدان گوشه راه برده است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
باشگاه شاهنامه پژوهان
باشگاه شاهنامه پژوهان باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه خوانی، شاهنامه پژوهی، شاهنامه فردوسی، آرامگاه فردوسی، فردوسی، مقالات شاهنامه پژوهی، اخبار شاهنامه، سخنرانی شاهنامه پژوهان
Forwarded from برگی از تاریخ
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
بیست و یکم اسفند، روز بزرگداشت نظامی گنجوی خجسته باد.
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
بیست و یکم اسفند، روز بزرگداشت نظامی گنجوی خجسته باد.
Forwarded from خردسرای فردوسی
۲۱ اسفند؛
بزرگداشت حکیم نظامي و نگارگری متون غنایی
ایرانگرایی و ایرانستایی نظامی
نظامی سرایندهای ایراندوست و ایرانستاست.
او نهتنها خمیرۀ دو تا از داستانهای خود، یعنی خسرو و شیرین و هفت پیکر را از شاهنامه گرفته است، بلکه همۀ آثار او پر است از اشاره به اساطیر و تاریخ و روایتهای ایران کهن که شاعر همیشه با غرور و احترام از آن یاد میکند و بدان میبالد.
حتی در مخزن الاسرار که یک منظومۀ عرفانی ـ اخلاقی و بیشتر اسلامی است، شاعر بارها از اساطیر و پادشاهان ایران همچون جمشید، ضحّاک، فریدون، کیخسرو، نوشینروان، نریمان، سام، سیمرغ نام برده است و حتی موضوع سه تا از حکایتهای این کتاب را به نوشینروان و فریدون و جمشید نسبت داده است و در حقّ فریدون از جمله میگوید: «مُلک هزارست و فریدون یکی».
ولی شاعر نازکترین احساسات ایرانی خود را در سوگ بر مرگ دارا نشان داده که توصیف آن مشهور و دراز است. ما در اینجا به چند بیتی از آن بسنده میکنیم:
چه دستی که بر ما درازی کنی
به تاج کیان دستیازی کنی
نگه دار دستت که داراست این
نه پنهان، چو روز آشکاراست این...
سکندر بنالید کای تاجدار
سکندر منم، چاکر شهریار...
دریغا به دریا کنون آمدم
که تا سینه در موجِ خون آمدم
چرا مرکبم را نیفتاد سم
چرا پی نکردم درین راه گم...
دریغا که از نسل اسفندیار
همین بود و بس، ملک را یادگار...
به نزدیک من یک سرِ موی شاه
گرامیتر از صد هزاران کلاه...
مباد آن گلستان که سالار او
بدین خستگی باشد از خار او
نفیر از جهانی که داراکُشست
نهانپرور و آشکاراکُشست
برگرفته شده از: نظامی گنجهای، دکتر جلال خالقی مطلق، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ص ۸۶-۸۹.
@kheradsarayeferdowsi
بزرگداشت حکیم نظامي و نگارگری متون غنایی
ایرانگرایی و ایرانستایی نظامی
نظامی سرایندهای ایراندوست و ایرانستاست.
او نهتنها خمیرۀ دو تا از داستانهای خود، یعنی خسرو و شیرین و هفت پیکر را از شاهنامه گرفته است، بلکه همۀ آثار او پر است از اشاره به اساطیر و تاریخ و روایتهای ایران کهن که شاعر همیشه با غرور و احترام از آن یاد میکند و بدان میبالد.
حتی در مخزن الاسرار که یک منظومۀ عرفانی ـ اخلاقی و بیشتر اسلامی است، شاعر بارها از اساطیر و پادشاهان ایران همچون جمشید، ضحّاک، فریدون، کیخسرو، نوشینروان، نریمان، سام، سیمرغ نام برده است و حتی موضوع سه تا از حکایتهای این کتاب را به نوشینروان و فریدون و جمشید نسبت داده است و در حقّ فریدون از جمله میگوید: «مُلک هزارست و فریدون یکی».
ولی شاعر نازکترین احساسات ایرانی خود را در سوگ بر مرگ دارا نشان داده که توصیف آن مشهور و دراز است. ما در اینجا به چند بیتی از آن بسنده میکنیم:
چه دستی که بر ما درازی کنی
به تاج کیان دستیازی کنی
نگه دار دستت که داراست این
نه پنهان، چو روز آشکاراست این...
سکندر بنالید کای تاجدار
سکندر منم، چاکر شهریار...
دریغا به دریا کنون آمدم
که تا سینه در موجِ خون آمدم
چرا مرکبم را نیفتاد سم
چرا پی نکردم درین راه گم...
دریغا که از نسل اسفندیار
همین بود و بس، ملک را یادگار...
به نزدیک من یک سرِ موی شاه
گرامیتر از صد هزاران کلاه...
مباد آن گلستان که سالار او
بدین خستگی باشد از خار او
نفیر از جهانی که داراکُشست
نهانپرور و آشکاراکُشست
برگرفته شده از: نظامی گنجهای، دکتر جلال خالقی مطلق، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ص ۸۶-۸۹.
@kheradsarayeferdowsi
آیین چهارشنبه سوری(شماره۱-۲ )
#نوروز
🔥جشن چهارشنبه سوری در اصل جشن سوری نام داشت و اصطلاح چهارشنبه احتمالا بعد از اسلام به آن افزوده شده است.چون پیش از اسلام،واژه های شنبه و یک شنبه در میان زرتشتیان رواج نداشت و برای روزهای هفته از نام ایزدان استفاده می کردند مثل هرمزد روز،بهمن روز و غیره...اطلاق لفظ چهارشنبه برای این جشن دقیقا معلوم نیست.اما ایرانیانِ زرتشتی مانند یهودیان و برخی از اقوام دیگر ایرانی از شنبه،یکشنبه و... بهره می بردند.ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه اشاره ای دارد به این که اول شب چهارشنبه در نزد یهودیان ایران،ساعتِ آفریده شدنِ خورشید بوده و چون در یکی از گاهشماری های قدیم،آغازِ شب چهارشنبه را مبدا سال قرار داده اند،این روز،روز خاصی شد و جشن و شادی چهارشنبه سوری شاید به این دلیل باشد.شاید هم عدد چهار در چهارشنبه نماد چهار فصل سال باشد که در این روز به پایان می رسد.به هر جهت،جشن سوری عبارت بوده از روشن کردن آتش برای گرم کردن هوا و زود رسیدن بهار و نوروز.(ص.۳۵)
🔥 @atorshiz 🔥
در نزد ایرانیان باستان، آتش مظهر پاکی و پاک کنندگی و از میان برنده ی آلودگی ها بوده،و آتش را مقدس می دانستند. آتش افروزیِ جشن سوری در واقع جشنی بسیار کهن و باوری عامیانه بوده و بیشتر جنبه ی جادویی داشته است، و به راستی جادوی گرم کردن هوا بود تا خورشید نزدیک تر شود و گرما به زمین برسد. از نظر نجومی در آغاز نوروز، خورشید از برج حوت (برج ماهی) به برج حمل (برج بره) می آید یعنی به زمین بسیار نزدیک می شود. در شب چهارشنبه سوری، آتش می افروختند تا زردی و سستی و رخوت زمستانی از تن دور شود و سرخی و گرمی آتش به انسان برسد. در برخی از مناطق ایران، از جمله در آذربایجان و همدان در چهارشنبه سوری، تندیسه و مظهری از زمستان درست می کردند و آن را می زدند و از آبادی بیرون می کردند و جشن می گرفتند. حتی امروز هم در شب چهارشنبه سوری بچه ها معمولا صورت خود را می پوشانند یا چادر برسر می کنند و به در خانه ها می آیند تا هدیه بگیرند.این یک آیین معمولی است ولی می توان آن را با بازگشت فره وشی ها یا ارواح متوفا سنجید.(ص ۳۵ _ ۳۶)
بن مایه: اسماعیل پور.ابوالقاسم. چشمه های بیدار. جستارهای ایران شناسی، تهران. انتشارات هیرمند. چاپ اول، سال۱۳۹۶
@atorabanorg
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
#نوروز
🔥جشن چهارشنبه سوری در اصل جشن سوری نام داشت و اصطلاح چهارشنبه احتمالا بعد از اسلام به آن افزوده شده است.چون پیش از اسلام،واژه های شنبه و یک شنبه در میان زرتشتیان رواج نداشت و برای روزهای هفته از نام ایزدان استفاده می کردند مثل هرمزد روز،بهمن روز و غیره...اطلاق لفظ چهارشنبه برای این جشن دقیقا معلوم نیست.اما ایرانیانِ زرتشتی مانند یهودیان و برخی از اقوام دیگر ایرانی از شنبه،یکشنبه و... بهره می بردند.ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه اشاره ای دارد به این که اول شب چهارشنبه در نزد یهودیان ایران،ساعتِ آفریده شدنِ خورشید بوده و چون در یکی از گاهشماری های قدیم،آغازِ شب چهارشنبه را مبدا سال قرار داده اند،این روز،روز خاصی شد و جشن و شادی چهارشنبه سوری شاید به این دلیل باشد.شاید هم عدد چهار در چهارشنبه نماد چهار فصل سال باشد که در این روز به پایان می رسد.به هر جهت،جشن سوری عبارت بوده از روشن کردن آتش برای گرم کردن هوا و زود رسیدن بهار و نوروز.(ص.۳۵)
🔥 @atorshiz 🔥
در نزد ایرانیان باستان، آتش مظهر پاکی و پاک کنندگی و از میان برنده ی آلودگی ها بوده،و آتش را مقدس می دانستند. آتش افروزیِ جشن سوری در واقع جشنی بسیار کهن و باوری عامیانه بوده و بیشتر جنبه ی جادویی داشته است، و به راستی جادوی گرم کردن هوا بود تا خورشید نزدیک تر شود و گرما به زمین برسد. از نظر نجومی در آغاز نوروز، خورشید از برج حوت (برج ماهی) به برج حمل (برج بره) می آید یعنی به زمین بسیار نزدیک می شود. در شب چهارشنبه سوری، آتش می افروختند تا زردی و سستی و رخوت زمستانی از تن دور شود و سرخی و گرمی آتش به انسان برسد. در برخی از مناطق ایران، از جمله در آذربایجان و همدان در چهارشنبه سوری، تندیسه و مظهری از زمستان درست می کردند و آن را می زدند و از آبادی بیرون می کردند و جشن می گرفتند. حتی امروز هم در شب چهارشنبه سوری بچه ها معمولا صورت خود را می پوشانند یا چادر برسر می کنند و به در خانه ها می آیند تا هدیه بگیرند.این یک آیین معمولی است ولی می توان آن را با بازگشت فره وشی ها یا ارواح متوفا سنجید.(ص ۳۵ _ ۳۶)
بن مایه: اسماعیل پور.ابوالقاسم. چشمه های بیدار. جستارهای ایران شناسی، تهران. انتشارات هیرمند. چاپ اول، سال۱۳۹۶
@atorabanorg
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from کاروند پارسی || محمودفتوحیرودمعجنی (Mahmood Fotoohi)
.
ممنوعیت آتش شب نوروز
(چهارشنبه سوری)
توسط خلفای بنی عباس
در تاریخ هزار و چهارصد سالۀ ایران پس از اسلام، خلفای مسلمان در بغداد و قاهره، با جشنهای ایرانی از در مخالفت درآمدند و مردم را دچار منع و زجرهای بسیار کردند؛ اما آیینهای نوروزی هیچگاه از تب و تاب نیفتاد و در شرایط دشوار همچنان پای بر جای و پر رونق ماند. در برخی از گزارشهای تاریخی چنین آمده است:
ممنوعیت آتش شب نوروز در بغداد (سال ۲۸۲ -۲۸۴ هجری)
طبری در رخدادهای سال ۲۸۲ هجری مینویسد:
"فرمان نوروزی معتضدی: و در این سال [ 282 ق خلیفه المعتضد] مردمان [بغداد] را از کارهایی که در نوروز عجم انجام میدادند یعنی آبپاشی و افروختن آتش و مانند آن منع کرد".
(تاريخ الطبري - سنه اثنتين وثمانين ومائتين. ج ۱۰ ص ۳۹).
--------
بار دیگر طبری در رویدادهای سال ۲۸۴ قمری زمان معتضد بالله میگوید:
"روز چهارشنبه ... در بازارها و کویهای شهر بغداد جار زدند در نهیِ افروختن آتشِ شبِ نوروز و منع آبپاشیِ روز نوروز. و روز پنجشنبه نیز همین جار را زدند. و روز جمعه بر جانبِ شرقی مدینة السلام، بر درِ سعیدبن یسکین، رئیس پاسبانان، ندا دادند که امیرالمومنین برای مردم افروختن آتش و آبپاشی را آزاد کرده است. عامه مردمان آتش بیفروختند و آبپاشی کردند چندانکه بیرون از اندازه شد و آب بر پاسبانان پاشیدند."
(تاریخ طبری، ج ۱۰ ص ۵۳)
ممنوعیت آتش شب نوروز و آبپاشی در مصر قرن چهارم
ابن زولاق میگوید: در این سال یعنی سال 363 هحری، المعزُّ لدین الله [خلیفۀ مصر] افروختن آتش شبِ نوروز در کوچهها و پاشیدن آب در روز نوروز را ممنوع کرد.
و نیز گفت: «در سال 364 هجری، در روز نوروز آببازی نوروزی و آتش افروزی بسیار گشت و بازاریان چرخ میزدند؛ و فیل ساختند و با اسباب بازیهای خود به سوی قاهره بیرون آمدند. سه روز تمام بازی کردند و تزئینات و جواهرات را در بازارها به نمایش گذاشتند، سپس المعز لدین الله دستور داد که آشکارا جار زنند تا مردم آتش نیفروزند و آب نپاشند. گروهی را گرفتند و زندانی کردند؛ گروهی را گرفتند و بر پشتِ شتران [در شهر] گردانند.
(المقريزي، کتاب المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، ج 2 ص 443).
آیین نوروز چنان بود که در شامگاه آخرین روز سال آتش نوروز به پا می کردند و بامدادان روز بعد با آبپاشی به پیشواز نوروز می رفتند:
شاعر عرب گوید:
ولمّا أتَى النَوروزُ يا غايةَ المُنى
وأنت على الإعراض والهَجر والصَدِّ
بعثتُ بنار الشوقِ ليلاً إلى الحَشَى
فنورزتُ صُبحاً بالدمُوعِ علىِ الخَدِّ
ای نهایت آرزوهای من! آنگاه که نوروز درآمد
تو بر شیوۀ روگردانی و هجرت و منع بودی.
آتش شوق را شبانه در درون برافروختم
بامدادان با اشکِ بر گونه، به نوروز برآمدم.
(مقریزی، الخطط، 2/ 443)
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
ممنوعیت آتش شب نوروز
(چهارشنبه سوری)
توسط خلفای بنی عباس
در تاریخ هزار و چهارصد سالۀ ایران پس از اسلام، خلفای مسلمان در بغداد و قاهره، با جشنهای ایرانی از در مخالفت درآمدند و مردم را دچار منع و زجرهای بسیار کردند؛ اما آیینهای نوروزی هیچگاه از تب و تاب نیفتاد و در شرایط دشوار همچنان پای بر جای و پر رونق ماند. در برخی از گزارشهای تاریخی چنین آمده است:
ممنوعیت آتش شب نوروز در بغداد (سال ۲۸۲ -۲۸۴ هجری)
طبری در رخدادهای سال ۲۸۲ هجری مینویسد:
"فرمان نوروزی معتضدی: و در این سال [ 282 ق خلیفه المعتضد] مردمان [بغداد] را از کارهایی که در نوروز عجم انجام میدادند یعنی آبپاشی و افروختن آتش و مانند آن منع کرد".
(تاريخ الطبري - سنه اثنتين وثمانين ومائتين. ج ۱۰ ص ۳۹).
--------
بار دیگر طبری در رویدادهای سال ۲۸۴ قمری زمان معتضد بالله میگوید:
"روز چهارشنبه ... در بازارها و کویهای شهر بغداد جار زدند در نهیِ افروختن آتشِ شبِ نوروز و منع آبپاشیِ روز نوروز. و روز پنجشنبه نیز همین جار را زدند. و روز جمعه بر جانبِ شرقی مدینة السلام، بر درِ سعیدبن یسکین، رئیس پاسبانان، ندا دادند که امیرالمومنین برای مردم افروختن آتش و آبپاشی را آزاد کرده است. عامه مردمان آتش بیفروختند و آبپاشی کردند چندانکه بیرون از اندازه شد و آب بر پاسبانان پاشیدند."
(تاریخ طبری، ج ۱۰ ص ۵۳)
ممنوعیت آتش شب نوروز و آبپاشی در مصر قرن چهارم
ابن زولاق میگوید: در این سال یعنی سال 363 هحری، المعزُّ لدین الله [خلیفۀ مصر] افروختن آتش شبِ نوروز در کوچهها و پاشیدن آب در روز نوروز را ممنوع کرد.
و نیز گفت: «در سال 364 هجری، در روز نوروز آببازی نوروزی و آتش افروزی بسیار گشت و بازاریان چرخ میزدند؛ و فیل ساختند و با اسباب بازیهای خود به سوی قاهره بیرون آمدند. سه روز تمام بازی کردند و تزئینات و جواهرات را در بازارها به نمایش گذاشتند، سپس المعز لدین الله دستور داد که آشکارا جار زنند تا مردم آتش نیفروزند و آب نپاشند. گروهی را گرفتند و زندانی کردند؛ گروهی را گرفتند و بر پشتِ شتران [در شهر] گردانند.
(المقريزي، کتاب المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، ج 2 ص 443).
آیین نوروز چنان بود که در شامگاه آخرین روز سال آتش نوروز به پا می کردند و بامدادان روز بعد با آبپاشی به پیشواز نوروز می رفتند:
شاعر عرب گوید:
ولمّا أتَى النَوروزُ يا غايةَ المُنى
وأنت على الإعراض والهَجر والصَدِّ
بعثتُ بنار الشوقِ ليلاً إلى الحَشَى
فنورزتُ صُبحاً بالدمُوعِ علىِ الخَدِّ
ای نهایت آرزوهای من! آنگاه که نوروز درآمد
تو بر شیوۀ روگردانی و هجرت و منع بودی.
آتش شوق را شبانه در درون برافروختم
بامدادان با اشکِ بر گونه، به نوروز برآمدم.
(مقریزی، الخطط، 2/ 443)
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
Forwarded from برگی از تاریخ
چهارشنبه سوری در متنی کهن؟!
نخستین منبعی که به آتشافروزی در آستانه سال نو اشاره میکند، کتاب تاریخ بخارا نوشته ابوبکر محمد بن جعفر نَرشَخی (۳۵۸- ۲۸۶ ق) است.
او نوشته است:
"و چون امیر منصور بن نوح به مُلک بنشست، اندر ماه شوال سال سیصد و پنجاه، به جوی مولیان، فرمود تا آن سرای را دیگر بار عمارت کردند و هر چه هلاک و ضایع شده بود بهتر از آن به حاصل کردند. آنگاه امیر به سرای بنشست و هنوز سال تمام نشده بود که چون شبِ سوری چنانکه عادت قدیم است، آتشی عظیم افروختند. پارهای از آن بجست و سقف سرای در گرفت و دیگر باره جمله سرای بسوخت."
اشاره به "هنوز سال تمام نشده بود" و "شب سوری" باعث شده محققان گمان کنند که این نوشته درباره چهارشنبه سوری است.
@apageofhistory
نخستین منبعی که به آتشافروزی در آستانه سال نو اشاره میکند، کتاب تاریخ بخارا نوشته ابوبکر محمد بن جعفر نَرشَخی (۳۵۸- ۲۸۶ ق) است.
او نوشته است:
"و چون امیر منصور بن نوح به مُلک بنشست، اندر ماه شوال سال سیصد و پنجاه، به جوی مولیان، فرمود تا آن سرای را دیگر بار عمارت کردند و هر چه هلاک و ضایع شده بود بهتر از آن به حاصل کردند. آنگاه امیر به سرای بنشست و هنوز سال تمام نشده بود که چون شبِ سوری چنانکه عادت قدیم است، آتشی عظیم افروختند. پارهای از آن بجست و سقف سرای در گرفت و دیگر باره جمله سرای بسوخت."
اشاره به "هنوز سال تمام نشده بود" و "شب سوری" باعث شده محققان گمان کنند که این نوشته درباره چهارشنبه سوری است.
@apageofhistory
Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
بیست و دوم اسفند، سالگرد درگذشت حسین گلگلاب (۱۲۷۶-۱۳۶۳)
گروهی چنین میپندارند که برگزیدن واژههای نو و به کار بردن آنها در دانشهای نوین، زبان را تباه میکند و کوشش مردمی میهندوست را که در این کار کمر بسته و بدین کار پرداختهاند زیانآور میشمارند... آنان نمیدانند که پیشرفت برقآسای دانشهای نوین چنان خیرهکننده است که اگر هرچه زودتر به خود نیایند و چارهای نیندیشند آب از سر گذشته است. واژههای بیگانه چون موجهای سهمگین سراسر زبان را فراخواهد گرفت و ریشههای آن را روزبهروز سست خواهد ساخت.
«گزارشی دربارۀ فرهنگستان ایران»، حسین گلگلاب، فرهنگستان ایران و فرهنگستان زبان ایران، ۱۳۵۵، انتشارات فرهنگستان زبان ایران، ص ۱۳.
@theapll
گروهی چنین میپندارند که برگزیدن واژههای نو و به کار بردن آنها در دانشهای نوین، زبان را تباه میکند و کوشش مردمی میهندوست را که در این کار کمر بسته و بدین کار پرداختهاند زیانآور میشمارند... آنان نمیدانند که پیشرفت برقآسای دانشهای نوین چنان خیرهکننده است که اگر هرچه زودتر به خود نیایند و چارهای نیندیشند آب از سر گذشته است. واژههای بیگانه چون موجهای سهمگین سراسر زبان را فراخواهد گرفت و ریشههای آن را روزبهروز سست خواهد ساخت.
«گزارشی دربارۀ فرهنگستان ایران»، حسین گلگلاب، فرهنگستان ایران و فرهنگستان زبان ایران، ۱۳۵۵، انتشارات فرهنگستان زبان ایران، ص ۱۳.
@theapll
Forwarded from فرهنگ جاوید (هوشنگ جاوید)
سندی از تاریخ
پریدن ازآتش رسمی بازمانده از دوران حکومت مغول برایران
القاشانی نگارنده تاریخ الجایتو و همینطور نویسنده اصلی جامع التواریخ که خواجه رشیدالدین بااوشرط کرد تا اگر کتاب موافق رای الجایتو شد ، اورا ازمال واموال بی نصیب نگذارد و درآخرهم سرالقاشانی بی کلاه ماند!!
در واقعات سال ۷۰۹ه،ق با آنچه که می نویسد ، به ما می فهماند که پریدن از روی آتش یک رسم بودایی است که مغولان درایران باب کرده اند، شرح آن مربوط به دورانی است که الجایتو به گیلان آمده بود وسرداران سپاهش همگی مخالف مسلمان شدن اوبودنداو می نویسد:
چون به حدودگیلان اساوه گلستان برسید ، برکوشک غازان خان باجماعتی ایناقان وخاصگان ، به عیش وعشرتی مشغول بود، ودرشبی بارعد وبرق وصاعقه، ازقضا،صاعقه برقی بر سقات وقره چیان افتاد، وچند کس از سورت آن صاعقه برجای بسوختند، پادشاه ترسان ولرزان ازآنجا فرود آمدوامرا عرض داشتندکه : به موجب قواعدسابق ویاساق چنگیزخان، ترا"برآتش می بایدگذشت"،بخشیان را که متولی این کاربودندحاضرکردند، گفتند: این صاعقه هایل وبارقه محرق عایل ، ازشومی اسلام ومسلمانیست، اگر چنانک پادشاه ترک نماز پنجگانه ونوبت اذان وصلوه کند، توبه وانابت او به آتش گذشتن منجح ومقبول افتد، تامدت سه ماه کما بیش، ترک بانگ نماز وقیام به طاعات وعبا دات گرفتند.
بن مایه: تاریخ الجایتو،به اهتمام مهین همبلی، ص۹۸، بنگاه ترجمه ونشرکتاب ، ۱۳۴۸
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید .
ایناقان=ندیمان ، مشاوران
سقات وقره چیان= نگهبانان ویژه و دیده بانان
یاساق = شریعت مغولی، قانون چنگیزی
هایل= هول آور
محرق= آتش زننده
پریدن ازآتش رسمی بازمانده از دوران حکومت مغول برایران
القاشانی نگارنده تاریخ الجایتو و همینطور نویسنده اصلی جامع التواریخ که خواجه رشیدالدین بااوشرط کرد تا اگر کتاب موافق رای الجایتو شد ، اورا ازمال واموال بی نصیب نگذارد و درآخرهم سرالقاشانی بی کلاه ماند!!
در واقعات سال ۷۰۹ه،ق با آنچه که می نویسد ، به ما می فهماند که پریدن از روی آتش یک رسم بودایی است که مغولان درایران باب کرده اند، شرح آن مربوط به دورانی است که الجایتو به گیلان آمده بود وسرداران سپاهش همگی مخالف مسلمان شدن اوبودنداو می نویسد:
چون به حدودگیلان اساوه گلستان برسید ، برکوشک غازان خان باجماعتی ایناقان وخاصگان ، به عیش وعشرتی مشغول بود، ودرشبی بارعد وبرق وصاعقه، ازقضا،صاعقه برقی بر سقات وقره چیان افتاد، وچند کس از سورت آن صاعقه برجای بسوختند، پادشاه ترسان ولرزان ازآنجا فرود آمدوامرا عرض داشتندکه : به موجب قواعدسابق ویاساق چنگیزخان، ترا"برآتش می بایدگذشت"،بخشیان را که متولی این کاربودندحاضرکردند، گفتند: این صاعقه هایل وبارقه محرق عایل ، ازشومی اسلام ومسلمانیست، اگر چنانک پادشاه ترک نماز پنجگانه ونوبت اذان وصلوه کند، توبه وانابت او به آتش گذشتن منجح ومقبول افتد، تامدت سه ماه کما بیش، ترک بانگ نماز وقیام به طاعات وعبا دات گرفتند.
بن مایه: تاریخ الجایتو،به اهتمام مهین همبلی، ص۹۸، بنگاه ترجمه ونشرکتاب ، ۱۳۴۸
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
پیگیر مطالب کانال فرهنگ جاوید باشید .
ایناقان=ندیمان ، مشاوران
سقات وقره چیان= نگهبانان ویژه و دیده بانان
یاساق = شریعت مغولی، قانون چنگیزی
هایل= هول آور
محرق= آتش زننده
Telegram
فرهنگ جاوید
ویژه پرداختن به فرهنگ مردم ایران
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (کوروش👑)
🌴 به کار گیری وامواژه رطب( الرطبة) عربی در زبان پارسی بجای خرمای نو رَس!
واژه ایرانی خرما در بسیاری دیگر از زبانهای جهان رواج یافته است، وانگهی در خود ایران، روی بسته بندی خرمایتر و نو رَس، واژه عربی "رطب" را مینویسند! و آنکه در زبان عربی خرمای نو رَس را ( الرطبة) و خرمای تازه را "التمر الطازج*" می نامند!
برخی ریشه شناختی واژه خرما را، این چنین آوردهاند:
خرما = خورشید☀️ + ماه🌙
که این یک ریشه شناختی نادانشی و نادرست است( نک به. کانال آریابوم ariaboom@).
بهتر است بجای به کارگیری واژه عربی رطب از واژه خرمایِ نو رس در زبان پارسی بهره گرفته شود.
شماری از زبانهای جهان که واژه خرما را از زبان پارسی وام ستاندهاند:
👈ترکیاستانبولی hurma
👈ارانی( آذری ) xurma
👈قرقیزی kurma
👈ازبکی xurmo
👈آلبانیایی hurmë
👈بوسنیایی urma
👈کرواتی urma
👈صربستانی urma
رومانیایی curmal
روسی kurmá
بلغاری خرما ودرخت خرما hurma,furma
یونانی نو χουρμά (xurmāواگویش)
👈 اندونزیایی kurma
👈 مالزیایی kurma
👈و ...
*واژه الطازج وام واژه پارسی میانه درون زبان عربیست. چرا که ریختار این واژه، در زبان پارسی میانه( پهلوی ساسانی) 𐭲𐭠𐭰𐭪 tāzag بوده و «اگ ag یا ak» پایان واژه پهلوی به «زج» در زبان عربی، فرگشت یافته است و مینماید که، این واژه در زمان ساسانیان یا پساساسانی از پهلوی ساسانی درون عربی شده است. نه از زبان پارسی دری که واژه تازگ به تازه فرگشت یافته بوده است.
🖊#مهدی_زمانیان
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔══ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫══╝
واژه ایرانی خرما در بسیاری دیگر از زبانهای جهان رواج یافته است، وانگهی در خود ایران، روی بسته بندی خرمایتر و نو رَس، واژه عربی "رطب" را مینویسند! و آنکه در زبان عربی خرمای نو رَس را ( الرطبة) و خرمای تازه را "التمر الطازج*" می نامند!
برخی ریشه شناختی واژه خرما را، این چنین آوردهاند:
خرما = خورشید☀️ + ماه🌙
که این یک ریشه شناختی نادانشی و نادرست است( نک به. کانال آریابوم ariaboom@).
بهتر است بجای به کارگیری واژه عربی رطب از واژه خرمایِ نو رس در زبان پارسی بهره گرفته شود.
شماری از زبانهای جهان که واژه خرما را از زبان پارسی وام ستاندهاند:
👈ترکیاستانبولی hurma
👈ارانی( آذری ) xurma
👈قرقیزی kurma
👈ازبکی xurmo
👈آلبانیایی hurmë
👈بوسنیایی urma
👈کرواتی urma
👈صربستانی urma
رومانیایی curmal
روسی kurmá
بلغاری خرما ودرخت خرما hurma,furma
یونانی نو χουρμά (xurmāواگویش)
👈 اندونزیایی kurma
👈 مالزیایی kurma
👈و ...
*واژه الطازج وام واژه پارسی میانه درون زبان عربیست. چرا که ریختار این واژه، در زبان پارسی میانه( پهلوی ساسانی) 𐭲𐭠𐭰𐭪 tāzag بوده و «اگ ag یا ak» پایان واژه پهلوی به «زج» در زبان عربی، فرگشت یافته است و مینماید که، این واژه در زمان ساسانیان یا پساساسانی از پهلوی ساسانی درون عربی شده است. نه از زبان پارسی دری که واژه تازگ به تازه فرگشت یافته بوده است.
🖊#مهدی_زمانیان
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔══ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫══╝
🌷نوروز درفش فرهنگ ایران / #میر_جلال_الدین_کزازی
@shahnamehpajohan
#نوروز یکی از کهنترین جشنها و آیینهای ایرانی است که از فراسوی هزاره ها تاکنون پاییده است و ایرانیان، همساز و هماهنگ با نیاکانشان، آن را با شکوه بسیار برپا میدارند. ارج و کارکرد نوروز، در فرهنگ و تاریخ ایران، به گونه ای بوده است و هست که این آیین و جشن برترین نماد آن تاریخ و فرهنگ گردیده است و درفش همواره افراخته آن؛ به گونه ای که میتوانیم بیچند و چون بر آن باشیم که در هر گوشه گیتی که این جشن و آیین روایی دارد، فرهنگ گرانسنگ و نازشخیز ایران تا بدان گوشه راه برده است. به درستی نمیتوانیم آغاز و خاستگاه نوروز را در ایران نشان بدهیم و آشکار بداریم؛ آنچه در این باره به روشنی و استواری میدانیم، آن است که این جشن در روزگار هخامنشیان روایی داشته است.
برای خواندن متن کامل این یادداشت اینجا بزنید
@shahnamehpajohan
#نوروز یکی از کهنترین جشنها و آیینهای ایرانی است که از فراسوی هزاره ها تاکنون پاییده است و ایرانیان، همساز و هماهنگ با نیاکانشان، آن را با شکوه بسیار برپا میدارند. ارج و کارکرد نوروز، در فرهنگ و تاریخ ایران، به گونه ای بوده است و هست که این آیین و جشن برترین نماد آن تاریخ و فرهنگ گردیده است و درفش همواره افراخته آن؛ به گونه ای که میتوانیم بیچند و چون بر آن باشیم که در هر گوشه گیتی که این جشن و آیین روایی دارد، فرهنگ گرانسنگ و نازشخیز ایران تا بدان گوشه راه برده است. به درستی نمیتوانیم آغاز و خاستگاه نوروز را در ایران نشان بدهیم و آشکار بداریم؛ آنچه در این باره به روشنی و استواری میدانیم، آن است که این جشن در روزگار هخامنشیان روایی داشته است.
برای خواندن متن کامل این یادداشت اینجا بزنید
باشگاه شاهنامه پژوهان
نوروز درفش فرهنگ ایران / میرجلال الدین کزازی | باشگاه شاهنامه پژوهان
نوروز به راستی "جشن بازگشت به آغاز" است و بازنمای و رازگشای این نکته نغز نمادین و باورشناختی که یک چرخه آفرینش به آغاز خویش باز میگردد.
Forwarded from نور سیاه
تیراندازی برخی ایرانیان به بیستون و نقش رستم
عارف قزوینی در پیشانی یک تصنیفش یادداشت تأملبرانگیز و تکاندهندهای نوشته است:
«هیچ وقت فراموشم نخواهد شد و الحق فراموش شدنی هم نیست که در موقع عقبنشینی از جنگ روسها، بعضی از ژاندارمها و مجاهدین نزدیک بیستون رسیدند، تمثال بیمثال داریوش را که نام و نشانش از افتخارهای دیرین این ملت حقناشناس است، بنا کردند به شلیک و قریب چندصد فشنگ بر آن کوه باشکوه خالی نمودند؛ کوهی که وقتی کمر چرخ در مقابل عظمت آن خم بود. تا وقتی که یک نفر سوئدی یا آلمانی رسیده و فریاد زد که چه دشمنی با شرافت ملّی و تاریخی خود دارید؟ این بود دست کشیده و رفتند به جایی که عرب نی انداخت» (کلیات عارف قزوینی، به اهتمام عبدالرحمان سیف آزاد، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷، ص ۳۵۶).
استاد فقید علیرضا شاپور شهبازی در مقدمۀ کتاب ارزشمند شرح مصوّر نقش رستم فارس نوشته است:
«در آخر دورۀ قاجارها تفنگچیان کنار جوی آب نقش رستم بساط پهن میکردند، و بر سر به هدف خوردن گلولههایشان بر چشم و چهرۀ تصاویر بیدفاع نیاکانشان شرط میبستند و چون با گلولهای به کندن و یا پاشیدن پیکر تراشیدهای توفیق مییافتند، فریاد شادیشان به هوا میرفت و زمین از گناه بیاعتنائیشان میلرزید»(ص۵).
تا سیطرۀ جهل و خودکامگی و ظلم و وهن و فقر، مردم را در سهکنج نومیدی و سرخوردگی و خشم و عطلت و نفرت درمانده میکند، تا کرامت انسانی و عزّت ملّی پامال وهن و غدر و بیداد است، بیم تیرافکندن به بیستون و تختجمشید و مسجد شیخ لطفالله هست. بیم هزار چیز دیگر هم هست.
رهزن دهر نخفتهاست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده است که فردا ببرد
https://www.tg-me.com/n00re30yah
عارف قزوینی در پیشانی یک تصنیفش یادداشت تأملبرانگیز و تکاندهندهای نوشته است:
«هیچ وقت فراموشم نخواهد شد و الحق فراموش شدنی هم نیست که در موقع عقبنشینی از جنگ روسها، بعضی از ژاندارمها و مجاهدین نزدیک بیستون رسیدند، تمثال بیمثال داریوش را که نام و نشانش از افتخارهای دیرین این ملت حقناشناس است، بنا کردند به شلیک و قریب چندصد فشنگ بر آن کوه باشکوه خالی نمودند؛ کوهی که وقتی کمر چرخ در مقابل عظمت آن خم بود. تا وقتی که یک نفر سوئدی یا آلمانی رسیده و فریاد زد که چه دشمنی با شرافت ملّی و تاریخی خود دارید؟ این بود دست کشیده و رفتند به جایی که عرب نی انداخت» (کلیات عارف قزوینی، به اهتمام عبدالرحمان سیف آزاد، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷، ص ۳۵۶).
استاد فقید علیرضا شاپور شهبازی در مقدمۀ کتاب ارزشمند شرح مصوّر نقش رستم فارس نوشته است:
«در آخر دورۀ قاجارها تفنگچیان کنار جوی آب نقش رستم بساط پهن میکردند، و بر سر به هدف خوردن گلولههایشان بر چشم و چهرۀ تصاویر بیدفاع نیاکانشان شرط میبستند و چون با گلولهای به کندن و یا پاشیدن پیکر تراشیدهای توفیق مییافتند، فریاد شادیشان به هوا میرفت و زمین از گناه بیاعتنائیشان میلرزید»(ص۵).
تا سیطرۀ جهل و خودکامگی و ظلم و وهن و فقر، مردم را در سهکنج نومیدی و سرخوردگی و خشم و عطلت و نفرت درمانده میکند، تا کرامت انسانی و عزّت ملّی پامال وهن و غدر و بیداد است، بیم تیرافکندن به بیستون و تختجمشید و مسجد شیخ لطفالله هست. بیم هزار چیز دیگر هم هست.
رهزن دهر نخفتهاست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده است که فردا ببرد
https://www.tg-me.com/n00re30yah
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
🖋 خاطرهی سیمین دانشور از برخوردش با پروین اعتصامی
"دانشکدهی ادبیات، پشت میزِ کتابداری میدیدمش. چشمهای درشتش کمی تاب داشت و روسری سر میکرد. بیشترِ دانشجویان «خانمِ کتابدار» صدایش میکردند و من «خانم». مرحوم فروزانفر، مرا «دوشیزۀ مشکین شیرازی» مینامید تا اشارتی باشد به پوست آفتابخوردۀ جنوبیام. اما او یک روز گفت: «دانشور! کلیّاتِ او.هِنری را به امانت بردهای و پس نیاوردهای. جریمه میشوی.»
آن روزگار، ویرِ او.هِنری داشتم و از پایان غافلگیرکنندۀ داستانهای کوتاهش خوشم میآمد.
گفتم: «تمامش نکردهام.»
گفت: «تو بیاور، دوباره امانت بگیر!»
دانشجوی پسری که بعدها شناختمش، دکتر معین – معینِ فرهنگ و ادبیات ایران – در کنارم، به انتظارِ گرفتنِ کتاب، بیتاب مینمود.
گفت: «خانمِ پروین اعتصامی گزارش نمیدهد. هوای دخترها را دارد.»
خودِ خودش بود! غافلگیر شدم. وقتی آدم جوان است، انتظار دارد که هر آن اتفاقِ خوشی برایش بیفتد و اتفاقِ خوش افتاده بود. میدانستم که بایستی میشناختمش. میدانستم که این خانم خانمها را در ذهنم، در قلبم، در کلِ وجودم، جایی دیدهام، یا باید دیده باشم، و یا شنیده باشم. سیر نگاهش کردم. کمی چاق، اما غمگین مینمود و مثل شعرش بلندبالا نبود.
سرش که خلوت شد، به اشارهاش به مخزن کتابخانه رفتم. خواستم دستش را ببوسم، که نگذاشت. چای که میخوردیم، دوتا از بهترین شعرهایش «سفر اشک» و «مست و هوشیار» را از زبانِ من شنید. اما نتوانستم لبخندی به لبهای بستهاش اهداء کنم. حتی حیرت نکرد که «قند پارسی»اش تا شیرزا رفته و برگشته.
آن روز، هیچ کداممان نمیدانستیم که پایان غافلگیرکننده، سال بعد [و ۱۵ فروردین ۱۳۲۰] است."
#تاریخ_معاصر
@bitarikh
🔸به فراخور زاد روز رخشنده اعتصامی، معروف به پروین، شاعر نامور ادبیات ایران.
"و ۲۵ اسفند۱۲۸۵، تبریز-ف ۱۵فروردین ۱۳۲۰خورشیدی تهران، آرامگاه قم"
https://www.tg-me.com/eshtadan
"دانشکدهی ادبیات، پشت میزِ کتابداری میدیدمش. چشمهای درشتش کمی تاب داشت و روسری سر میکرد. بیشترِ دانشجویان «خانمِ کتابدار» صدایش میکردند و من «خانم». مرحوم فروزانفر، مرا «دوشیزۀ مشکین شیرازی» مینامید تا اشارتی باشد به پوست آفتابخوردۀ جنوبیام. اما او یک روز گفت: «دانشور! کلیّاتِ او.هِنری را به امانت بردهای و پس نیاوردهای. جریمه میشوی.»
آن روزگار، ویرِ او.هِنری داشتم و از پایان غافلگیرکنندۀ داستانهای کوتاهش خوشم میآمد.
گفتم: «تمامش نکردهام.»
گفت: «تو بیاور، دوباره امانت بگیر!»
دانشجوی پسری که بعدها شناختمش، دکتر معین – معینِ فرهنگ و ادبیات ایران – در کنارم، به انتظارِ گرفتنِ کتاب، بیتاب مینمود.
گفت: «خانمِ پروین اعتصامی گزارش نمیدهد. هوای دخترها را دارد.»
خودِ خودش بود! غافلگیر شدم. وقتی آدم جوان است، انتظار دارد که هر آن اتفاقِ خوشی برایش بیفتد و اتفاقِ خوش افتاده بود. میدانستم که بایستی میشناختمش. میدانستم که این خانم خانمها را در ذهنم، در قلبم، در کلِ وجودم، جایی دیدهام، یا باید دیده باشم، و یا شنیده باشم. سیر نگاهش کردم. کمی چاق، اما غمگین مینمود و مثل شعرش بلندبالا نبود.
سرش که خلوت شد، به اشارهاش به مخزن کتابخانه رفتم. خواستم دستش را ببوسم، که نگذاشت. چای که میخوردیم، دوتا از بهترین شعرهایش «سفر اشک» و «مست و هوشیار» را از زبانِ من شنید. اما نتوانستم لبخندی به لبهای بستهاش اهداء کنم. حتی حیرت نکرد که «قند پارسی»اش تا شیرزا رفته و برگشته.
آن روز، هیچ کداممان نمیدانستیم که پایان غافلگیرکننده، سال بعد [و ۱۵ فروردین ۱۳۲۰] است."
#تاریخ_معاصر
@bitarikh
🔸به فراخور زاد روز رخشنده اعتصامی، معروف به پروین، شاعر نامور ادبیات ایران.
"و ۲۵ اسفند۱۲۸۵، تبریز-ف ۱۵فروردین ۱۳۲۰خورشیدی تهران، آرامگاه قم"
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from اتچ بات
🎼 به مناسبت بیست و پنجم اسفند زاد روز استاد هنرآواز ایرانی، خواننده نامور، بانو فاطمه واعظی (زادهٔ ۲۵ اسفند ۱۳۲۸،شهسوار) مشهور به #پریسا 🔻
https://www.tg-me.com/eshtadan
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
attach 📎
Forwarded from فرهنگ و منش پارسی
آیا سکه جز هفت سین امروز یا خوان نوروزی ایرانیان باستان بوده است؟
افتخار روحیفر
ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی ایران
🔹نیک میدانیم که سکه یک واژه عربی است ( معرب شده ) پس سکه نمیتواند جز هفت سین خوان نوروزی امروز ایرانیان باشد. اما باور وجود سکه بر روی خوان نوروزی از کجاست؟
.
🔹در برخی متون تاریخی درباره سفره نوروزی ایرانیان باستان اشاراتی به وجود سکه های درهم و دینار در سفره نوروزی به چشم میخورد که بر مبنای آن در ایران عصر ساسانی در بامداد نوروز مردی به عنوان پیک خجسته یک خوان نوروزی به نزد شاه می آورد که در آن علاوه بر متعلقات دیگر هفت سکه درهم سفید یا دینار ضرب همان سال در آن وجود داشت .
🔹این اشاره به سکه های نوضرب نوروزی همان سال است که برای برکت و شادکامی ضرب می شده است. این رسم نهادن سکه بر روی خوان نوروزی عصر ساسانی تا عصر ما نیز ادامه داشته است و در سفره نوروزی یا هفت سین بکار برده می شود. به یاد داریم که هنوز پول نو و تازه در میان ایرانیان به عنوان عیدی استفاده میشود که ریشه از همین رسم پول نوضرب ساسانی دارد.
.
گزیده منابع:
( المحاسن و الاضداد _ ابوعثمان جاحظ،شاهینی )
( جشن های آب _ هاشم رضی )
💎
🆔 @maneshparsi
آیا سکه جز هفت سین امروز یا خوان نوروزی ایرانیان باستان بوده است؟
افتخار روحیفر
ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی ایران
🔹نیک میدانیم که سکه یک واژه عربی است ( معرب شده ) پس سکه نمیتواند جز هفت سین خوان نوروزی امروز ایرانیان باشد. اما باور وجود سکه بر روی خوان نوروزی از کجاست؟
.
🔹در برخی متون تاریخی درباره سفره نوروزی ایرانیان باستان اشاراتی به وجود سکه های درهم و دینار در سفره نوروزی به چشم میخورد که بر مبنای آن در ایران عصر ساسانی در بامداد نوروز مردی به عنوان پیک خجسته یک خوان نوروزی به نزد شاه می آورد که در آن علاوه بر متعلقات دیگر هفت سکه درهم سفید یا دینار ضرب همان سال در آن وجود داشت .
🔹این اشاره به سکه های نوضرب نوروزی همان سال است که برای برکت و شادکامی ضرب می شده است. این رسم نهادن سکه بر روی خوان نوروزی عصر ساسانی تا عصر ما نیز ادامه داشته است و در سفره نوروزی یا هفت سین بکار برده می شود. به یاد داریم که هنوز پول نو و تازه در میان ایرانیان به عنوان عیدی استفاده میشود که ریشه از همین رسم پول نوضرب ساسانی دارد.
.
گزیده منابع:
( المحاسن و الاضداد _ ابوعثمان جاحظ،شاهینی )
( جشن های آب _ هاشم رضی )
💎
🆔 @maneshparsi
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (کوروش👑)
یک تارنمای ریشه شناسی عربی را بررسی کردم،
دست به هر کاری زده اند که نام زبان پارسی و ایران را نیاورند.
چند واژهی پارسی که میدانستم درون عربی وام واژه است، بررسی کردم.
الكهرباء، القلعة، القناة، الياقوت، التاج، فردوس، أستاذ، ..
جز پرت و پلا و آسمان و ریسمان چیزی ندیدم!
واژه فردوس که معرب پردیس پارسی است، را واژهای رومی عربی دانسته، واژه استاد را به عجمی بودنش بسنده کرده، قلعه و قنات را نگفته که پارسیست! یاقوت را نگفته پارسی _ یونانیست! شگفت انگیز اینکه تاج و جواهر را هم نگفته است از تاگ و گوهر پارسیست کهربا نیز چنین!
بدبختی اینجاست که فرهنگستان کشور ما با این پیشنه ستُرگ زبانی از زبانهای باستانی اوستایی ، پارسی باستان ، گرفته تا زبانهای میانه همچون پهلوانی ( پهلوی اشکانی)، پارسی میانه( پارسیک/ پهلوی ساسانی)، و زبانهای ایرانی خاوری مانند : سغدی ، ختنی، خوارزمی و.. و زبانهای ایرانی نو مانند کُردی( همه گویشهایش) لری ( همه گویشهایش) لکی، مازنی، بلوچی،
سیستانی، گلیکی ، تاتی ، تالشی، سمنانی، و گویشهای پارسی ناب مانند همدانی، یهودی همدانی ،قزوینی،قمی، اصفهانی، یهودی اصفهانی، شیرازی، مشهدی، یزدی ،دری زرتشتی یزد و کرمان،بندری( همهگویشهاش) و ... که گنجینه های بزرگ واژگان ناب و کهن هستند را کنار گذاشته، و هنگام واژه گزینی در برابر واژگان فرنگی، از زبان عربی بهره میبرد! بسیار ناامید کننده است، واژهی فرانسوی و انگلیسی که زیرشاخه زبان هندواروپاییست و خویشاوند زبان پارسی را با واژهی عربی که هیچ خویشاوندی با زبان پارسی ندارد جایگزین کردن!
🖊 #مهدی_زمانیان
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
دست به هر کاری زده اند که نام زبان پارسی و ایران را نیاورند.
چند واژهی پارسی که میدانستم درون عربی وام واژه است، بررسی کردم.
الكهرباء، القلعة، القناة، الياقوت، التاج، فردوس، أستاذ، ..
جز پرت و پلا و آسمان و ریسمان چیزی ندیدم!
واژه فردوس که معرب پردیس پارسی است، را واژهای رومی عربی دانسته، واژه استاد را به عجمی بودنش بسنده کرده، قلعه و قنات را نگفته که پارسیست! یاقوت را نگفته پارسی _ یونانیست! شگفت انگیز اینکه تاج و جواهر را هم نگفته است از تاگ و گوهر پارسیست کهربا نیز چنین!
بدبختی اینجاست که فرهنگستان کشور ما با این پیشنه ستُرگ زبانی از زبانهای باستانی اوستایی ، پارسی باستان ، گرفته تا زبانهای میانه همچون پهلوانی ( پهلوی اشکانی)، پارسی میانه( پارسیک/ پهلوی ساسانی)، و زبانهای ایرانی خاوری مانند : سغدی ، ختنی، خوارزمی و.. و زبانهای ایرانی نو مانند کُردی( همه گویشهایش) لری ( همه گویشهایش) لکی، مازنی، بلوچی،
سیستانی، گلیکی ، تاتی ، تالشی، سمنانی، و گویشهای پارسی ناب مانند همدانی، یهودی همدانی ،قزوینی،قمی، اصفهانی، یهودی اصفهانی، شیرازی، مشهدی، یزدی ،دری زرتشتی یزد و کرمان،بندری( همهگویشهاش) و ... که گنجینه های بزرگ واژگان ناب و کهن هستند را کنار گذاشته، و هنگام واژه گزینی در برابر واژگان فرنگی، از زبان عربی بهره میبرد! بسیار ناامید کننده است، واژهی فرانسوی و انگلیسی که زیرشاخه زبان هندواروپاییست و خویشاوند زبان پارسی را با واژهی عربی که هیچ خویشاوندی با زبان پارسی ندارد جایگزین کردن!
🖊 #مهدی_زمانیان
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و هفتم اسفندماه زادروز عبدالحسین زرّینکوب، منتخب دهمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
بدونشک آن امری که در ادبیات گذشتۀ ما میتواند با طرز فکر و زندگی امروز سنخیت و تناسب داشته باشد، بُعد انسانی فوقالعادهای است که آثار امثال خیام، سعدی، حافظ و مولوی را برای تمام نسلهای انسانی- حتی برای دنیای غرب هم جالب و شوقانگیز میکند و البته برای حفظ اعتلای آن اگر قسمتی از جنبههای ضعیف و کماهمّیت یا نسبی و موقعی میراث گذشته هم نادیده- فقط در برنامۀ درسی- گرفته آید باک نیست.
باز با همان تفسیر تاریخی و لغوی معمول دانشگاهها نیز میتوان آنگونه آثاری را که در ادب فارسی دارای بُعد انسانی است برای جوان خوشایند و دلپذیر کرد؛ چراکه در اینگونه آثار مخاطب انسان است و تا وقتی انسان- انسان همۀ قرنها- با همین شور و هیجان و با همین حیرتها و دلهرهها در دنیا هست، خود را طرف صحبت و مخاطب این آثار خواهد یافت. وقتی سرپنجۀ سحار این آفرینندگان آثار انسانی توانسته است در گذشته تار دلهای امثال گوته، لافونتن، ژید و امرسون را به نوا درآورد، در آینده هم با دنیایی که در آن توسعۀ تکنولوژی فاصلۀ شرق و غرب را اندکاندک کم خواهد کرد، این موسیقی سحرآمیز انسانی برای تمام دلهای حساس پیام تسکین و تسلیت خواهد آورد. بدینگونه، استادانی، بی آنکه بگذارند ارتباط دانشجوی جوان ما با ادب گذشتهاش بهکلّی قطع شود، خواهند توانست این احساس را هم در جوانان برانگیزند که حتی به میراث ادبی خود ببالند و بدان شوق و ایمان نشان دهند.
فقط لازمۀ این توفیق آن است که در برنامۀ تدریس به جای عرضه کردن آنچه مشکل و نامأنوس و آکنده از چاپلوسی و خودنمایی است، چیزهایی عرضه شود که جنبۀ انسانی آن امکان گفتوشنود بیشتری بین استاد و شاگرد به وجود آورد و لغات مهجور و تعبیرات ناهموار- هرچند که در آثار انسانی هم بهکلّی نایاب نیست- مانع و حجابی بین دریافت دانشجو و استاد نباشد. درحقیقت، درست است که در اینگونه آثار انسانی- از حافظ و مثنوی گرفته تا عطار و شاهنامه- موارد مشکل و تعبیرات و تلمیحاتی که کشف و درک آنها آسان نیست وجود دارد؛ لیکن در این موارد دانشجو احساس میکند که تأمل و صرف وقت لااقل اجر خواننده را ضایع نمیگذارد و آنچه از تأمل و تحقیق در یک عبارت یا شعر حافظ و عطار حاصل میشود باری حظ روحانی است نه حالت اعجاب و تحیر از مایۀ تبحر و قدرت مهارتی که شاعر و نویسنده در پیدا کردن مناسبات دور از ذهن داشتهاند.
«تدریس ادبیات و مسئلۀ پدران و فرزندان»، عبدالحسین زرّینکوب
در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۳، ص ۱۳۸۲-۱۳۸۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
بدونشک آن امری که در ادبیات گذشتۀ ما میتواند با طرز فکر و زندگی امروز سنخیت و تناسب داشته باشد، بُعد انسانی فوقالعادهای است که آثار امثال خیام، سعدی، حافظ و مولوی را برای تمام نسلهای انسانی- حتی برای دنیای غرب هم جالب و شوقانگیز میکند و البته برای حفظ اعتلای آن اگر قسمتی از جنبههای ضعیف و کماهمّیت یا نسبی و موقعی میراث گذشته هم نادیده- فقط در برنامۀ درسی- گرفته آید باک نیست.
باز با همان تفسیر تاریخی و لغوی معمول دانشگاهها نیز میتوان آنگونه آثاری را که در ادب فارسی دارای بُعد انسانی است برای جوان خوشایند و دلپذیر کرد؛ چراکه در اینگونه آثار مخاطب انسان است و تا وقتی انسان- انسان همۀ قرنها- با همین شور و هیجان و با همین حیرتها و دلهرهها در دنیا هست، خود را طرف صحبت و مخاطب این آثار خواهد یافت. وقتی سرپنجۀ سحار این آفرینندگان آثار انسانی توانسته است در گذشته تار دلهای امثال گوته، لافونتن، ژید و امرسون را به نوا درآورد، در آینده هم با دنیایی که در آن توسعۀ تکنولوژی فاصلۀ شرق و غرب را اندکاندک کم خواهد کرد، این موسیقی سحرآمیز انسانی برای تمام دلهای حساس پیام تسکین و تسلیت خواهد آورد. بدینگونه، استادانی، بی آنکه بگذارند ارتباط دانشجوی جوان ما با ادب گذشتهاش بهکلّی قطع شود، خواهند توانست این احساس را هم در جوانان برانگیزند که حتی به میراث ادبی خود ببالند و بدان شوق و ایمان نشان دهند.
فقط لازمۀ این توفیق آن است که در برنامۀ تدریس به جای عرضه کردن آنچه مشکل و نامأنوس و آکنده از چاپلوسی و خودنمایی است، چیزهایی عرضه شود که جنبۀ انسانی آن امکان گفتوشنود بیشتری بین استاد و شاگرد به وجود آورد و لغات مهجور و تعبیرات ناهموار- هرچند که در آثار انسانی هم بهکلّی نایاب نیست- مانع و حجابی بین دریافت دانشجو و استاد نباشد. درحقیقت، درست است که در اینگونه آثار انسانی- از حافظ و مثنوی گرفته تا عطار و شاهنامه- موارد مشکل و تعبیرات و تلمیحاتی که کشف و درک آنها آسان نیست وجود دارد؛ لیکن در این موارد دانشجو احساس میکند که تأمل و صرف وقت لااقل اجر خواننده را ضایع نمیگذارد و آنچه از تأمل و تحقیق در یک عبارت یا شعر حافظ و عطار حاصل میشود باری حظ روحانی است نه حالت اعجاب و تحیر از مایۀ تبحر و قدرت مهارتی که شاعر و نویسنده در پیدا کردن مناسبات دور از ذهن داشتهاند.
«تدریس ادبیات و مسئلۀ پدران و فرزندان»، عبدالحسین زرّینکوب
در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۳، ص ۱۳۸۲-۱۳۸۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from انجمنحقوقشناسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیا که خرقۀ من گرچه رهنِ میکدههاست
ز مالِ وقف نبینی به نامِ منْ دِرَمی
شعر: حافظ
موسیقی: بزرگداشت حافظ (کنسرت تالار رودکی به سال ۱۳۶۷) با آواز محمدرضا شجریان و ساز محمد موسوی.
* مفردات بیت نیازی به توضیح ندارد؛ با این حال، ذکر دو نکته خالی از فایده نیست: یکی اینکه خرقه را به رهنِ میکده دادن و مِیْ ستاندن و نوشیدن در اشعار حافظ بسیار آمده است و فخر شاعر نیز در این بیت به همین است که خرقه را به رهن میکده سپرده، اما حتی به یک درم از مال وقف دست نبرده است. دیگر اینکه یکی از برجستهترین محققان دوران ما دربارۀ زمینه و زمانۀ سرودن این اشعار نوشته است که: «در شهر (شیراز) چیزی که فراوان پیدا میشد ابواب خیر بود: مساجد، مدارس و خانقاهها که املاک بسیار بر آنها وقف بود. اما از این اوقاف بسیار، که فقیه مدرسه را «مست» میداشت، چیز درستی به آنچه مصرف واقعی بود نمیرسید و بیشتر در دست خورندگان بود: خورندگان اوقاف.» (عبدالحسین زرینکوب، از کوچۀ رندان (دربارۀ زندگی و اندیشۀ حافظ)، تهران، سخن، چاپ ۲۱، ۱۳۹۶، ص. ۷.)
#حقوق_و_هنر
#شعر_و_حقوق
@iranianlls
@lawandart99
ز مالِ وقف نبینی به نامِ منْ دِرَمی
شعر: حافظ
موسیقی: بزرگداشت حافظ (کنسرت تالار رودکی به سال ۱۳۶۷) با آواز محمدرضا شجریان و ساز محمد موسوی.
* مفردات بیت نیازی به توضیح ندارد؛ با این حال، ذکر دو نکته خالی از فایده نیست: یکی اینکه خرقه را به رهنِ میکده دادن و مِیْ ستاندن و نوشیدن در اشعار حافظ بسیار آمده است و فخر شاعر نیز در این بیت به همین است که خرقه را به رهن میکده سپرده، اما حتی به یک درم از مال وقف دست نبرده است. دیگر اینکه یکی از برجستهترین محققان دوران ما دربارۀ زمینه و زمانۀ سرودن این اشعار نوشته است که: «در شهر (شیراز) چیزی که فراوان پیدا میشد ابواب خیر بود: مساجد، مدارس و خانقاهها که املاک بسیار بر آنها وقف بود. اما از این اوقاف بسیار، که فقیه مدرسه را «مست» میداشت، چیز درستی به آنچه مصرف واقعی بود نمیرسید و بیشتر در دست خورندگان بود: خورندگان اوقاف.» (عبدالحسین زرینکوب، از کوچۀ رندان (دربارۀ زندگی و اندیشۀ حافظ)، تهران، سخن، چاپ ۲۱، ۱۳۹۶، ص. ۷.)
#حقوق_و_هنر
#شعر_و_حقوق
@iranianlls
@lawandart99
Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
بیست و نهم اسفند، زادروز پرویز ناتل خانلری (۱۲۹۲-۱۳۶۹)
من فارسی را عزیز میدارم و به خود میبالم که این زبان من و کسان من است. زبانی که شیرینی آن را دشمن و دوست و خویش و بیگانه چشیدهاند، زبانی که سعدی بدان غزل سروده است و در دورترین نقطهٔ آسیا، قرنها پیش از این مطربان چینی غزلش را به گوش جهانگردان اندلس خواندهاند.
نزد من وطن آن نیست که شما میپندارید. این چهار خط فرضی که دور ایران کشیدهاند وطن مرا محدود نمیکند. هر جا که فرهنگ ایرانی هست وطن من است؛ زیرا در آنجاست که روح من و ذوق من آشنا مییابد و به گمان من وطن آنجاست که آشنایی هست. نمیگویم که فرهنگ همان زبان است؛ اما زبان هم یکی از اجزاء فرهنگ است و جزء بزرگی است.
منبع: زبانشناسی و زبان فارسی، پرویز ناتل خانلری، چ دوم، توس، تهران، ۱۳۶۶، ص ۱۷۵.
@theapll
من فارسی را عزیز میدارم و به خود میبالم که این زبان من و کسان من است. زبانی که شیرینی آن را دشمن و دوست و خویش و بیگانه چشیدهاند، زبانی که سعدی بدان غزل سروده است و در دورترین نقطهٔ آسیا، قرنها پیش از این مطربان چینی غزلش را به گوش جهانگردان اندلس خواندهاند.
نزد من وطن آن نیست که شما میپندارید. این چهار خط فرضی که دور ایران کشیدهاند وطن مرا محدود نمیکند. هر جا که فرهنگ ایرانی هست وطن من است؛ زیرا در آنجاست که روح من و ذوق من آشنا مییابد و به گمان من وطن آنجاست که آشنایی هست. نمیگویم که فرهنگ همان زبان است؛ اما زبان هم یکی از اجزاء فرهنگ است و جزء بزرگی است.
منبع: زبانشناسی و زبان فارسی، پرویز ناتل خانلری، چ دوم، توس، تهران، ۱۳۶۶، ص ۱۷۵.
@theapll
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و نهم اسفند زادروز دکتر پرویز ناتل خانلری
زبان فارسی و سهم مشترک همۀ اقوام ایرانی
وجود لهجههای مختلف نزدیک به هم از یک زبان در میان اقوام همنژاد امری است که اختصاص به این سرزمین ندارد و در همه جای دنیا نمونۀ آن را میتوان یافت. در کشور فرانسه از روزگار قدیم دو لهجۀ اصلی وجود داشته که یکی از آنها از قرن یازدهم تفوق یافته و زبان رسمی کشور قرار گرفته و آن دیگری به صورت لهجههای محلی هنوز باقی است.
غرض این است که بدانیم این حال تنها در کشور ما رخ نداده است. اقوامی که قرابت نژادی و زبانی با هم دارند برای تفهیم و تفاهم محتاج وسیلۀ مشترکی هستند و به این سبب اگر لهجههای ایشان با هم نزدیک و از یک اصل باشد، به طبع یکی از آن لهجهها را رجحان مینهند و به عنوان زبان مشترک برمیگزینند. این زبان البته در اصل به یکی از نواحی آن سرزمین اختصاص داشته است، اما پس از آنکه به این طریق توسعه و کمال یافت دیگر به ناحیۀ خاصی تعلق ندارد بلکه زبان مشترک همۀ مردمان آن سرزمین محسوب میشود. اما سیاستهای خارجی که از چندی پیش در کشور ما نفوذ یافته است یکی از وسایل پیشرفت و غلبۀ خود را در ایجاد تفرقه و نفاق میان اقوام ایرانی دیده و در این راه کوششها کرده است یک جا غرور قومیت را تقویت کرده و استقلال زبان را وسیلۀ ایجاد یا تحکیم استقلال سیاسی نشان داده و جای دیگر مردم سادهلوح را برانگیخته تا میان خود و برادران خویش اختلاف جزئی و نادرست بیابند و خود را به سبب آنکه لهجۀ محلی ایشان عیناً همان زبان رسمی کشور نیست مظلوم بپندارند و دندان کینه بر هم بفشارند.
عجبا مگر زبان فصیح و ادبی فارسی امروز زبان کدام ناحیۀ خاص است تا نواحی دیگر از آن اعراض کنند و بخواهند لهجۀ محلی خود را به جای آن بنشانند؟ همۀ اقوام ایرانی در تشکیل و تکمیل زبان فارسی سهیم بودهاند و مشکل میتوان گفت سهم کدام ناحیه بزرگتر است.
«فرهنگ مشترک»، دکتر پرویز ناتل خانلری
در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۲، ص ۵۸۲- ۵۸۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
زبان فارسی و سهم مشترک همۀ اقوام ایرانی
وجود لهجههای مختلف نزدیک به هم از یک زبان در میان اقوام همنژاد امری است که اختصاص به این سرزمین ندارد و در همه جای دنیا نمونۀ آن را میتوان یافت. در کشور فرانسه از روزگار قدیم دو لهجۀ اصلی وجود داشته که یکی از آنها از قرن یازدهم تفوق یافته و زبان رسمی کشور قرار گرفته و آن دیگری به صورت لهجههای محلی هنوز باقی است.
غرض این است که بدانیم این حال تنها در کشور ما رخ نداده است. اقوامی که قرابت نژادی و زبانی با هم دارند برای تفهیم و تفاهم محتاج وسیلۀ مشترکی هستند و به این سبب اگر لهجههای ایشان با هم نزدیک و از یک اصل باشد، به طبع یکی از آن لهجهها را رجحان مینهند و به عنوان زبان مشترک برمیگزینند. این زبان البته در اصل به یکی از نواحی آن سرزمین اختصاص داشته است، اما پس از آنکه به این طریق توسعه و کمال یافت دیگر به ناحیۀ خاصی تعلق ندارد بلکه زبان مشترک همۀ مردمان آن سرزمین محسوب میشود. اما سیاستهای خارجی که از چندی پیش در کشور ما نفوذ یافته است یکی از وسایل پیشرفت و غلبۀ خود را در ایجاد تفرقه و نفاق میان اقوام ایرانی دیده و در این راه کوششها کرده است یک جا غرور قومیت را تقویت کرده و استقلال زبان را وسیلۀ ایجاد یا تحکیم استقلال سیاسی نشان داده و جای دیگر مردم سادهلوح را برانگیخته تا میان خود و برادران خویش اختلاف جزئی و نادرست بیابند و خود را به سبب آنکه لهجۀ محلی ایشان عیناً همان زبان رسمی کشور نیست مظلوم بپندارند و دندان کینه بر هم بفشارند.
عجبا مگر زبان فصیح و ادبی فارسی امروز زبان کدام ناحیۀ خاص است تا نواحی دیگر از آن اعراض کنند و بخواهند لهجۀ محلی خود را به جای آن بنشانند؟ همۀ اقوام ایرانی در تشکیل و تکمیل زبان فارسی سهیم بودهاند و مشکل میتوان گفت سهم کدام ناحیه بزرگتر است.
«فرهنگ مشترک»، دکتر پرویز ناتل خانلری
در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۲، ص ۵۸۲- ۵۸۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation