Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
پزشکی
هشتم دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در شاهنامه نخستین بار به روزگار پادشاهی جمشید، شاهنشاه پیشدادی، سخن از پزشکی به میان آمده است.
جمشیدشاه در جریان ساختن جهان ایرانی «پزشکی» و «درمان» را بگستراند. راههای تندرستی و گزند بر آدمی را بشناساند.
این رونق بخشیدن به پزشکی و درمان در پی آن است که جمشید شاه جهان را از بدی و دشمنان زنهاری کرده، طبقات اجتماعی را برقرار ساخته، کشت و ورز را رونق بخشیده، خشت مالیدن و ساختن سازهها بر پایه دانش هندسه را فراگیر کرده، همگان را با بوی خوش و کاربستن مشک و گلاب و ... آشنا کرده، و پس پزشکی را به میان آورده تا چنان که گفته شد راه تندرستی باز باشد و گزندها از آدمیان دور شود.
شاهنشاهی چون جمشید چندان به پزشکی و درمان و تندرستی مردم سرزمین خود ارج مینهاده که خبر آن در صدر برنامههای حکومتی او نوشته است.
بسنجید با خبرهای فراوان که هر روز از نابهسامانی بیشتر نظام بهداشت و درمان میهن پراکنده میشود. گزارشهای شاهنامه داستان پردازی نیست. آییننامه فرمانروایی ایرانی است، و تاریخنامه اندیشه سیاسی ایرانی.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
پزشکی
هشتم دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در شاهنامه نخستین بار به روزگار پادشاهی جمشید، شاهنشاه پیشدادی، سخن از پزشکی به میان آمده است.
جمشیدشاه در جریان ساختن جهان ایرانی «پزشکی» و «درمان» را بگستراند. راههای تندرستی و گزند بر آدمی را بشناساند.
این رونق بخشیدن به پزشکی و درمان در پی آن است که جمشید شاه جهان را از بدی و دشمنان زنهاری کرده، طبقات اجتماعی را برقرار ساخته، کشت و ورز را رونق بخشیده، خشت مالیدن و ساختن سازهها بر پایه دانش هندسه را فراگیر کرده، همگان را با بوی خوش و کاربستن مشک و گلاب و ... آشنا کرده، و پس پزشکی را به میان آورده تا چنان که گفته شد راه تندرستی باز باشد و گزندها از آدمیان دور شود.
شاهنشاهی چون جمشید چندان به پزشکی و درمان و تندرستی مردم سرزمین خود ارج مینهاده که خبر آن در صدر برنامههای حکومتی او نوشته است.
بسنجید با خبرهای فراوان که هر روز از نابهسامانی بیشتر نظام بهداشت و درمان میهن پراکنده میشود. گزارشهای شاهنامه داستان پردازی نیست. آییننامه فرمانروایی ایرانی است، و تاریخنامه اندیشه سیاسی ایرانی.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
#فردوسی:
نه ! من تنها نیستم ! رودکی با من است و دقیقی و بوشکور و صدها مانندهایشان ، و آنها که در کوهها زبان پدران می گویند ، و آن کس که سالها پس از این شما و مرا داستان کند ، تا آن روز که کاری نمی کردم از زخم زبانها برآسوده بودم . آیا باید جامه بیرون کنم تا زخم های تنم را بنگرید ؟ خون به جای اشک بر این نامه می رود.
دیباچه نوین شاهنامه / فیلمنامه / #بهرام_بیضایی / انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
@shahnamehpajohan
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن
در جهانبینیِ ایران، مردِ آزاده نمیبایست دستوری را بیچون و چرا بپذیرد.
"کاوهی آهنگر" با آن که در پایینترین طبقهی اجتماعی قرار داشت، نامدارترینِ این چون و چرا کنندگان شد و حرفش هم بر کرسی نشست. اگر او توانست با دستِ خالی و یک چرمپاره با مهیبترین قدرتِ زمان درآویزد، برای آن بود که حق به جانبِ خود داشت.
#داستان_داستانها
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
نه ! من تنها نیستم ! رودکی با من است و دقیقی و بوشکور و صدها مانندهایشان ، و آنها که در کوهها زبان پدران می گویند ، و آن کس که سالها پس از این شما و مرا داستان کند ، تا آن روز که کاری نمی کردم از زخم زبانها برآسوده بودم . آیا باید جامه بیرون کنم تا زخم های تنم را بنگرید ؟ خون به جای اشک بر این نامه می رود.
دیباچه نوین شاهنامه / فیلمنامه / #بهرام_بیضایی / انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
@shahnamehpajohan
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن
در جهانبینیِ ایران، مردِ آزاده نمیبایست دستوری را بیچون و چرا بپذیرد.
"کاوهی آهنگر" با آن که در پایینترین طبقهی اجتماعی قرار داشت، نامدارترینِ این چون و چرا کنندگان شد و حرفش هم بر کرسی نشست. اگر او توانست با دستِ خالی و یک چرمپاره با مهیبترین قدرتِ زمان درآویزد، برای آن بود که حق به جانبِ خود داشت.
#داستان_داستانها
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
دهم دیماه زادروز یحیی ماهیار نوابی
پیش از اینکه یحیی ماهیار نوابی برای تحصیلات تکمیلی به سفر فرنگ برود، با او که به محضر استاد نامدار ابراهیم پورداود میآمد، آشنا شدم. دانشکدۀ ادبیات را گذرانیده بود و به تاریخ و فرهنگ ایران باستان علاقهمند بود. بیشتر به زبانهای کهن دلبستگی داشت. پهلویدان شده بود. به فرنگ میرفت که مبانی زبانشناسی را بهتر بیاموزد و از فیض کمالات دانشمندانی چون هنینگ و بیلی که در دانشگاههای لندن و کمبریج تدریس میکردند و آوازۀ آنها به ایران رسیده بود، بهرهور شود. چنین هم شد. چند سالی در آن صفحات از خرمن دانش آن دانشمندان دانهچینی کرد و با منابع اروپایی ایرانشناسی آشنایی وسیع گرفت. در این باره از همۀ همقطاران خود پیش بود.
پس از بازگشت در دانشگاه تبریز به تدریس پرداخت و در نشریۀ خوب دانشکدۀ ادبیات آنجا مقالههای ارجمند در ترجمۀ متون پهلوی و پژوهش در زمینۀ گویشهای فارسی مربوط به شیراز و آذربایجان منتشر ساخت. ماهیار یکی از برجستگان ایرانیان پهلویدان نسل خود بود. ترجمههایی که او از رسالههای پهلوی کرد و به طور پراکنده نشر شد، خوشبختانه همه به کوشش دکتر محمود طاووسی در دو جلد از مجموعۀ آثار او انتشار یافته است. خدمات آموزشی ماهیار مخصوصاً در ادارۀ امور دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز در یادها خواهد بود و در تاریخ آن دانشگاه باید مخلّد بماند.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۳۶۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
پیش از اینکه یحیی ماهیار نوابی برای تحصیلات تکمیلی به سفر فرنگ برود، با او که به محضر استاد نامدار ابراهیم پورداود میآمد، آشنا شدم. دانشکدۀ ادبیات را گذرانیده بود و به تاریخ و فرهنگ ایران باستان علاقهمند بود. بیشتر به زبانهای کهن دلبستگی داشت. پهلویدان شده بود. به فرنگ میرفت که مبانی زبانشناسی را بهتر بیاموزد و از فیض کمالات دانشمندانی چون هنینگ و بیلی که در دانشگاههای لندن و کمبریج تدریس میکردند و آوازۀ آنها به ایران رسیده بود، بهرهور شود. چنین هم شد. چند سالی در آن صفحات از خرمن دانش آن دانشمندان دانهچینی کرد و با منابع اروپایی ایرانشناسی آشنایی وسیع گرفت. در این باره از همۀ همقطاران خود پیش بود.
پس از بازگشت در دانشگاه تبریز به تدریس پرداخت و در نشریۀ خوب دانشکدۀ ادبیات آنجا مقالههای ارجمند در ترجمۀ متون پهلوی و پژوهش در زمینۀ گویشهای فارسی مربوط به شیراز و آذربایجان منتشر ساخت. ماهیار یکی از برجستگان ایرانیان پهلویدان نسل خود بود. ترجمههایی که او از رسالههای پهلوی کرد و به طور پراکنده نشر شد، خوشبختانه همه به کوشش دکتر محمود طاووسی در دو جلد از مجموعۀ آثار او انتشار یافته است. خدمات آموزشی ماهیار مخصوصاً در ادارۀ امور دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز در یادها خواهد بود و در تاریخ آن دانشگاه باید مخلّد بماند.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۳۶۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from فرهنگ و منش پارسی
آخر خوش شاهنامه کجاست؟!
سجاد آیدنلو
🔹"شاهنامه آخرش خوش است" یکی از ضربالمثلهای مشهور فارسی است. این مثل غیر از تداول عامه در شعر بعضی از سخنوران یا در قالب ابیات مثل گونه نیز به کار رفته است. این ضربالمثل در گفتار محاورهای به صورت « شانومه آخرش خوشه» به کار میرود و مفهوم آن اشارۀ طنزآمیز به کاری است که پایان ناخوشی دارد یا نتیجه آن کار برخلاف خواست و انتظار و مغایر با مقصود خواهد بود.
🔸دربارۀ علت ساخته شدن و رواج این مثل یا به سخن دیگر اینکه چرا آخر شاهنامه خوش است خوش دانسته شده است؟ چند نظر مختلف وجود دارد.
🔹معروفترین و شاید پذیرفتهترین گزارش این است که چون در تسلسل موضوعی داستانهای شاهنامه، بخش پایانی آن روایت شکست یزدگرد از اعراب و فروپاشی فرمانروایی ساسانیان و در واقع به سر رسیدن شکوه و اقتدار ایرانیان است، با مجاز به علاقه تضاد و عکس کلمه «خوش» در معنای «ناخوش و بدفرجام» به کار رفته است و مراد از این مثل همانگونه که گفته شد این است که باید صبر کرد و عاقبت بد و ناموفق کاری را دید و چشید.
🔸در تفسیری دیگر این مثل با ابیات هجو محمود در آخر برخی دستنویسهای شاهنامه یا هجونامهسرایی فردوسی پس از پایان کار مرتبط انگاشته شده است یعنی کتابی که با ستایش این سلطان آغاز شده (به ظاهر خوش) با نکوهش او پایان میگیرد (سوء عاقبت).
در روایات شفاهی مردمی نیز توضیح این ضربالمثل همین گونه است و آن را ناظر بر سه بیتی دانستهاند که فردوسی پس از ناکامی از دربار غزنه در هجو محمود می سراید و بر پایان شاهنامه میافزاید. عموم مردم چون مخالف سلطان محمود بودند ابیات خوارداشت او را در موخرە شاهنامه، حسن ختام (خوشی آخر شاهنامه) تلقی کرده و مثل را چنین توجیه کردهاند.
🔹اما برخلاف پندار عامه سه بیت پایانی شاهنامه نه تنها هجو محمود نیست که یک بیت از آن سه بیت هم مدح اوست.
در این تحلیل که منظور از مفهوم معکوسِ مثل، ناخوشایندی پایان سرگذشت فردوسی و نشناختن قدر او و اثرش دانسته شده، ضربالمثل به رغم اشاره به تعبیر «آخر شاهنامه» با آخرین داستانهای این متن (حمله اعراب و شکست ایرانیان)مرتبط نیست و مراد، سرانجام کار نظم شاهنامه و طرد آن از دربار محمود است.
🔸به نظر دکتر اسلامی ندوشن «خوش» در این مثل به معنای اصلی آن است و مقصود گویندگان آن اشاره به پیروزی نیروهای نیکی (ایرانیان) بر یاران بدی (تورانیان) بوده است و به موضوع تازش اعراب در دورۀ یزدگرد ربطی ندارد. این گزارش به دو دلیل چندان پذیرفتنی نمی نماید؛ یکی اینکه با مفهوم متداول این ضرب المثل در فرهنگ و ادب ایران(فرجام ناخوش و وارونه کار) مطابق نیست و دیگر«آخر شاهنامه» در آن پایان نبرد ایران و توران دانسته شده که در روندِ روایات شاهنامه میانههای این کتاب است نه پایان آن.
🔹 در توضیحی دیگر که با معنای کنایی مثل مغایر ولی با مجالس شاهنامهخوانی و نقالی مرتبط است «خوش بودن آخر شاهنامه» برگرفته از سنت شیرینی خوری و چای نوشی پس از پایان یک دوره شاهنامهخوانی و نقالی و شادباشی به مناسبت این توفیق شاهنامه خوان و نقال دانسته شده است.
🔸به نظر نگارنده از میان این تفاسیر و استنباط ها، پایان اندوه بار بزرگیها و پیروزی ایرانیان باستان با هجوم اعراب و کشته شدن یزدگرد در آخر داستانهای شاهنامه و پس از آن با احتمالی کمتر، بیمهری محمود به فردوسی و شاهنامه و آزردگی و هجویهسرایی شاعر در آخر کار نظم شاهنامه مقبولتر است و محتملاً گذشتگان ما به یکی از این دو دلیل یا شاید هر دو سبب آخر شاهنامه را به کنایه و استهزاء «خوش» مینامیدهاند.
منبع:
مجله بخارا، سال ۱۴، شماره ۸۱
💎
🆔 @maneshparsi
سجاد آیدنلو
🔹"شاهنامه آخرش خوش است" یکی از ضربالمثلهای مشهور فارسی است. این مثل غیر از تداول عامه در شعر بعضی از سخنوران یا در قالب ابیات مثل گونه نیز به کار رفته است. این ضربالمثل در گفتار محاورهای به صورت « شانومه آخرش خوشه» به کار میرود و مفهوم آن اشارۀ طنزآمیز به کاری است که پایان ناخوشی دارد یا نتیجه آن کار برخلاف خواست و انتظار و مغایر با مقصود خواهد بود.
🔸دربارۀ علت ساخته شدن و رواج این مثل یا به سخن دیگر اینکه چرا آخر شاهنامه خوش است خوش دانسته شده است؟ چند نظر مختلف وجود دارد.
🔹معروفترین و شاید پذیرفتهترین گزارش این است که چون در تسلسل موضوعی داستانهای شاهنامه، بخش پایانی آن روایت شکست یزدگرد از اعراب و فروپاشی فرمانروایی ساسانیان و در واقع به سر رسیدن شکوه و اقتدار ایرانیان است، با مجاز به علاقه تضاد و عکس کلمه «خوش» در معنای «ناخوش و بدفرجام» به کار رفته است و مراد از این مثل همانگونه که گفته شد این است که باید صبر کرد و عاقبت بد و ناموفق کاری را دید و چشید.
🔸در تفسیری دیگر این مثل با ابیات هجو محمود در آخر برخی دستنویسهای شاهنامه یا هجونامهسرایی فردوسی پس از پایان کار مرتبط انگاشته شده است یعنی کتابی که با ستایش این سلطان آغاز شده (به ظاهر خوش) با نکوهش او پایان میگیرد (سوء عاقبت).
در روایات شفاهی مردمی نیز توضیح این ضربالمثل همین گونه است و آن را ناظر بر سه بیتی دانستهاند که فردوسی پس از ناکامی از دربار غزنه در هجو محمود می سراید و بر پایان شاهنامه میافزاید. عموم مردم چون مخالف سلطان محمود بودند ابیات خوارداشت او را در موخرە شاهنامه، حسن ختام (خوشی آخر شاهنامه) تلقی کرده و مثل را چنین توجیه کردهاند.
🔹اما برخلاف پندار عامه سه بیت پایانی شاهنامه نه تنها هجو محمود نیست که یک بیت از آن سه بیت هم مدح اوست.
در این تحلیل که منظور از مفهوم معکوسِ مثل، ناخوشایندی پایان سرگذشت فردوسی و نشناختن قدر او و اثرش دانسته شده، ضربالمثل به رغم اشاره به تعبیر «آخر شاهنامه» با آخرین داستانهای این متن (حمله اعراب و شکست ایرانیان)مرتبط نیست و مراد، سرانجام کار نظم شاهنامه و طرد آن از دربار محمود است.
🔸به نظر دکتر اسلامی ندوشن «خوش» در این مثل به معنای اصلی آن است و مقصود گویندگان آن اشاره به پیروزی نیروهای نیکی (ایرانیان) بر یاران بدی (تورانیان) بوده است و به موضوع تازش اعراب در دورۀ یزدگرد ربطی ندارد. این گزارش به دو دلیل چندان پذیرفتنی نمی نماید؛ یکی اینکه با مفهوم متداول این ضرب المثل در فرهنگ و ادب ایران(فرجام ناخوش و وارونه کار) مطابق نیست و دیگر«آخر شاهنامه» در آن پایان نبرد ایران و توران دانسته شده که در روندِ روایات شاهنامه میانههای این کتاب است نه پایان آن.
🔹 در توضیحی دیگر که با معنای کنایی مثل مغایر ولی با مجالس شاهنامهخوانی و نقالی مرتبط است «خوش بودن آخر شاهنامه» برگرفته از سنت شیرینی خوری و چای نوشی پس از پایان یک دوره شاهنامهخوانی و نقالی و شادباشی به مناسبت این توفیق شاهنامه خوان و نقال دانسته شده است.
🔸به نظر نگارنده از میان این تفاسیر و استنباط ها، پایان اندوه بار بزرگیها و پیروزی ایرانیان باستان با هجوم اعراب و کشته شدن یزدگرد در آخر داستانهای شاهنامه و پس از آن با احتمالی کمتر، بیمهری محمود به فردوسی و شاهنامه و آزردگی و هجویهسرایی شاعر در آخر کار نظم شاهنامه مقبولتر است و محتملاً گذشتگان ما به یکی از این دو دلیل یا شاید هر دو سبب آخر شاهنامه را به کنایه و استهزاء «خوش» مینامیدهاند.
منبع:
مجله بخارا، سال ۱۴، شماره ۸۱
💎
🆔 @maneshparsi
Forwarded from خواندن و شرح تاریخ عالمآرای عبّاسی (میلاد نورمحمّدزاده)
روشندلان ز مرگ محابا نمیکنند
نور از زوال کم نشود آفتاب را
صائب
درگذشت دکتر امیربانو کریمی، فرزند زندهنام امیری فیروزکوهی و همسر استاد دکتر مظاهر مصفا، استاد صاحبنظر و دانشمند زبان و ادبیّات فارسی و صائبشناسِ صائبرای را تسلیت میگویم.
@safavidhistory1402
نور از زوال کم نشود آفتاب را
صائب
درگذشت دکتر امیربانو کریمی، فرزند زندهنام امیری فیروزکوهی و همسر استاد دکتر مظاهر مصفا، استاد صاحبنظر و دانشمند زبان و ادبیّات فارسی و صائبشناسِ صائبرای را تسلیت میگویم.
@safavidhistory1402
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
با دریغ امیربانو کریمی، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران درگذشت.
امیربانو کریمی (۹ دی ۱۳۱۰ - ۱۰ دی ۱۴۰۲)، نخستین فرزند کریم امیری فیروزکوهی شاعر، در تهران زاده شد و تحصیلات خود را در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی به انجام رساند. او پس از دریافت درجۀ دکتری از دانشگاه تهران، در همانجا به تدریس مشغول شد و به سمت استادی رسید.
دکتر امیربانو کریمی همسر دکتر مظاهر مصفا، شاعر، ادیب، و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. تصحیح بخشهایی از جوامع الحکایات و لوامع الروایات عوفی و دیوان فیاض لاهیجی، جمعآوری دیوان امیری فیروزکوهی و تعلیق و حاشیهنویسی بر آن، و نیز چاپ منتخبی از حدیقة الحقیقة سنایی و غزلهای صائب تبریزی از جمله آثار آن بانوی فرهیخته است.
بنیاد موقوفات افشار درگذشت دکتر امیربانو کریمی را به خانوادۀ او، جامعۀ دانشگاهی و دوستداران و پاسدارن زبان و ادب فارسی تسلیت میگوید. یاد و نام آن استاد ارجمند گرامی باد.
@AfsharFoundation
امیربانو کریمی (۹ دی ۱۳۱۰ - ۱۰ دی ۱۴۰۲)، نخستین فرزند کریم امیری فیروزکوهی شاعر، در تهران زاده شد و تحصیلات خود را در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی به انجام رساند. او پس از دریافت درجۀ دکتری از دانشگاه تهران، در همانجا به تدریس مشغول شد و به سمت استادی رسید.
دکتر امیربانو کریمی همسر دکتر مظاهر مصفا، شاعر، ادیب، و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. تصحیح بخشهایی از جوامع الحکایات و لوامع الروایات عوفی و دیوان فیاض لاهیجی، جمعآوری دیوان امیری فیروزکوهی و تعلیق و حاشیهنویسی بر آن، و نیز چاپ منتخبی از حدیقة الحقیقة سنایی و غزلهای صائب تبریزی از جمله آثار آن بانوی فرهیخته است.
بنیاد موقوفات افشار درگذشت دکتر امیربانو کریمی را به خانوادۀ او، جامعۀ دانشگاهی و دوستداران و پاسدارن زبان و ادب فارسی تسلیت میگوید. یاد و نام آن استاد ارجمند گرامی باد.
@AfsharFoundation
Forwarded from نور سیاه
درگذشت امیربانو کریمی
خانم دکتر امیربانو کریمی استادی بشکوه بود. سربلند و والا. یکرویه و مهربان. با همتی بزرگ که موجب میشد دامنش به خردکنگرشیهایی که از زمین و زمان میجوشید، تر نشود. نازنینی ملکهٔ طبع شریفش بود. در جبلتش بود این احتشام نازنینانهٔ بشکوه. سخناننش غالبا بر وجه کبریا میآمد و در متلکگویی و نکتهپرانی بهوقت ضرورت آیتی بود و این به محضر و کلاسش مزه و طرفگی میداد. ذرهای در این زن ابتذال نبود. نجابت و نژادگی محض. درشتی و نرمی بههم آمیخته. بهجایگاه رفعت، رفعت و بهمقام تواضع، تواضع. بی ادا و بازی. صریح و صمیمی. آزاد و آزاده. بایسته و رشکانگیز.
اولین بار که با ایشان همکلام شدم، تازه دانشجوی لیسانس شده بودم. هنوز با ایشان کلاس نداشتم. دربارهٔ استاد فروزانفر میپرسیدم. بیشتر از خاطرات فروزانفر با پدرش استاد امیری فیروزکوهی گفت. خاطراتی از خانهٔ پدرش. هم خندید و هم نم اشکی بر چشمانش نشست. به یاد پدرش.
عشق و شیفتگی شگفتی به پدرش داشت. به قول خودش «عشقی افلاکی زاید بر علقهٔ فرزندی». به پدرش سخت وفادار بود و از حریم حرمتش جانانه حمایت میکرد. با دوستان پدر دوست بود و با مخالفان پدر مخالف.
عشقش به صائب میراث پدر بود و گزیدهٔ مشهوری که از غزل صائب فراهم آورد، برایش در حکم پناه بردن دختری پدرازدستداده به آغوش پدربزرگ (صائب) بود. این را خودش نوشته است.
قدر و قیمت این جملاتش را که در مقدمهٔ دیوان امیری فیروزکوهی نوشته، وقتی خودم دختردار شدم، فهمیدم: «پیوسته با او بودم که او همه چیز من بود. با او همه بودم و بی او هیچ» و این جملات:
«اکنون پنج سال است که او در دل سرد خاک آرمیده است و من در برودت استخوانسوز غربت خاک، تنهای تنها، برجای ماندهام و بهراستی از اینهمه سختجانی در عجبم:
ز دوری تو نمردم چه لاف مهر زنم
که خاک بر سر من باد و مهربانی من».
من از یادت نمیکاهم استاد...
https://www.tg-me.com/n00re30yah
خانم دکتر امیربانو کریمی استادی بشکوه بود. سربلند و والا. یکرویه و مهربان. با همتی بزرگ که موجب میشد دامنش به خردکنگرشیهایی که از زمین و زمان میجوشید، تر نشود. نازنینی ملکهٔ طبع شریفش بود. در جبلتش بود این احتشام نازنینانهٔ بشکوه. سخناننش غالبا بر وجه کبریا میآمد و در متلکگویی و نکتهپرانی بهوقت ضرورت آیتی بود و این به محضر و کلاسش مزه و طرفگی میداد. ذرهای در این زن ابتذال نبود. نجابت و نژادگی محض. درشتی و نرمی بههم آمیخته. بهجایگاه رفعت، رفعت و بهمقام تواضع، تواضع. بی ادا و بازی. صریح و صمیمی. آزاد و آزاده. بایسته و رشکانگیز.
اولین بار که با ایشان همکلام شدم، تازه دانشجوی لیسانس شده بودم. هنوز با ایشان کلاس نداشتم. دربارهٔ استاد فروزانفر میپرسیدم. بیشتر از خاطرات فروزانفر با پدرش استاد امیری فیروزکوهی گفت. خاطراتی از خانهٔ پدرش. هم خندید و هم نم اشکی بر چشمانش نشست. به یاد پدرش.
عشق و شیفتگی شگفتی به پدرش داشت. به قول خودش «عشقی افلاکی زاید بر علقهٔ فرزندی». به پدرش سخت وفادار بود و از حریم حرمتش جانانه حمایت میکرد. با دوستان پدر دوست بود و با مخالفان پدر مخالف.
عشقش به صائب میراث پدر بود و گزیدهٔ مشهوری که از غزل صائب فراهم آورد، برایش در حکم پناه بردن دختری پدرازدستداده به آغوش پدربزرگ (صائب) بود. این را خودش نوشته است.
قدر و قیمت این جملاتش را که در مقدمهٔ دیوان امیری فیروزکوهی نوشته، وقتی خودم دختردار شدم، فهمیدم: «پیوسته با او بودم که او همه چیز من بود. با او همه بودم و بی او هیچ» و این جملات:
«اکنون پنج سال است که او در دل سرد خاک آرمیده است و من در برودت استخوانسوز غربت خاک، تنهای تنها، برجای ماندهام و بهراستی از اینهمه سختجانی در عجبم:
ز دوری تو نمردم چه لاف مهر زنم
که خاک بر سر من باد و مهربانی من».
من از یادت نمیکاهم استاد...
https://www.tg-me.com/n00re30yah
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
#جلال_خالقی_مطلق :
نهضت را یعقوب آغاز کرد و فردوسی آن را به اوج رساند
🔸روزی در آلمان یک دانشجوی آلمانی پرسید، آیا درست است که اگر شاهنامه نبود، زبان فارسی باقی نمیماند؟ واقعیت این است که نباید در هیچ زمینهای غلو کرد. غلو در یک زمینه، بیانصافی در مورد دیگران است.
🔸بسیار افرادی برای استمرار و پایداری زبان فارسی پیش از فردوسی و پس از فردوسی کوشش کردند اما شاهنامه نقطه اوج آن بود. بسیاری از ایشان را نمیشناسیم، چرا که آثار آن عصر بسیار اندک است.
🔸یکی از کسانی که برای زبان فارسی کوشش کرد، یعقوب لیث صفار است. آنگونه که باید و شاید اهمیت جمله (آنچه من اندر نیابم، چرا باید گفت؟) در ظرف زمان خودش بیش از آن چیزی است که ما میگوییم.
🔸در زمانی که شاعران و دانشمندان بر عربی تسلط داشتند، قطعاً یعقوب هم بر عربی تسلط داشت، اما این سخن او معنای دیگری دارد و نشان از علاقه او به میهنش است. این جمله یعقوب به معنای برحذر داشتن شاعران از عربی سرایی و رسمیت فارسی است.
@Shahnamehpajohan
#جلال_خالقی_مطلق:
ما فقط فردوسی را نام بردیم ولی فرمانروایانی مثل یعقوب لیث،سامانیان، ابومنصور عبدالرزاق موفق هروی و خاندان کاکوییه در اصفهان پشت زبان فارسی ایستادند. همین خاندان به ابنسینا گفتند که دانشنامه علایی را به زبان فارسی بنویسد.
در حالی که ما کار اینها را فراموش میکنیم. این امیران ایران دوستو فارسی دوست، با این شاعران و دانشمندان ایرانی و وزیران ایرانی، دست به دست هم دادند،و با آن علاقه و دلبستگی که از پدرانشان ارث برده بودند، زبان فارسی را جانشین زبان عربی کردند.
منتها خط عربی را باید میپذیرفتند. زیرا خط پهلوی از بین رفته بود و فقط خط خوبی هم نبود و خیلی ناقص بود. خط عربی با وجود نقایصی که دارد باز بهتر از آن خط بود. زبان عربی،در پیشرفتش به شمال آفریقا هیچ مانعی نداشت.
در پیشرفتش به مشرق، با دیوار زبان فارسی روبهرو شد. و از این جاست که دیگر ملیتها عرب نیستند بلکه ملیتها ملیت خودشان هستند. همه ملیتها از این مرز به بعد همه زبان خودشان را مدیون زبان فارسی هستند. اگر زبان فارسی مقاومت نکرده بود، ما امروز نه کردی داشتیم و نه بلوچی و نه ترکی.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
نهضت را یعقوب آغاز کرد و فردوسی آن را به اوج رساند
🔸روزی در آلمان یک دانشجوی آلمانی پرسید، آیا درست است که اگر شاهنامه نبود، زبان فارسی باقی نمیماند؟ واقعیت این است که نباید در هیچ زمینهای غلو کرد. غلو در یک زمینه، بیانصافی در مورد دیگران است.
🔸بسیار افرادی برای استمرار و پایداری زبان فارسی پیش از فردوسی و پس از فردوسی کوشش کردند اما شاهنامه نقطه اوج آن بود. بسیاری از ایشان را نمیشناسیم، چرا که آثار آن عصر بسیار اندک است.
🔸یکی از کسانی که برای زبان فارسی کوشش کرد، یعقوب لیث صفار است. آنگونه که باید و شاید اهمیت جمله (آنچه من اندر نیابم، چرا باید گفت؟) در ظرف زمان خودش بیش از آن چیزی است که ما میگوییم.
🔸در زمانی که شاعران و دانشمندان بر عربی تسلط داشتند، قطعاً یعقوب هم بر عربی تسلط داشت، اما این سخن او معنای دیگری دارد و نشان از علاقه او به میهنش است. این جمله یعقوب به معنای برحذر داشتن شاعران از عربی سرایی و رسمیت فارسی است.
@Shahnamehpajohan
#جلال_خالقی_مطلق:
ما فقط فردوسی را نام بردیم ولی فرمانروایانی مثل یعقوب لیث،سامانیان، ابومنصور عبدالرزاق موفق هروی و خاندان کاکوییه در اصفهان پشت زبان فارسی ایستادند. همین خاندان به ابنسینا گفتند که دانشنامه علایی را به زبان فارسی بنویسد.
در حالی که ما کار اینها را فراموش میکنیم. این امیران ایران دوستو فارسی دوست، با این شاعران و دانشمندان ایرانی و وزیران ایرانی، دست به دست هم دادند،و با آن علاقه و دلبستگی که از پدرانشان ارث برده بودند، زبان فارسی را جانشین زبان عربی کردند.
منتها خط عربی را باید میپذیرفتند. زیرا خط پهلوی از بین رفته بود و فقط خط خوبی هم نبود و خیلی ناقص بود. خط عربی با وجود نقایصی که دارد باز بهتر از آن خط بود. زبان عربی،در پیشرفتش به شمال آفریقا هیچ مانعی نداشت.
در پیشرفتش به مشرق، با دیوار زبان فارسی روبهرو شد. و از این جاست که دیگر ملیتها عرب نیستند بلکه ملیتها ملیت خودشان هستند. همه ملیتها از این مرز به بعد همه زبان خودشان را مدیون زبان فارسی هستند. اگر زبان فارسی مقاومت نکرده بود، ما امروز نه کردی داشتیم و نه بلوچی و نه ترکی.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
باشگاه شاهنامه پژوهان
جلال خالقی مطلق : نهضت را یعقوب آغاز کرد و فردوسی آن را به اوج رساند | باشگاه شاهنامه پژوهان
یکی از کسانی که برای زبان فارسی کوشش کرد، یعقوب لیث است. آنگونه که باید اهمست جمله (آنچه من اندر نیابم، چرا باید گفت؟) بیش از آن چیزی است که ما میگوییم.
Forwarded from ایران بوم
نگاهی به خیزش یعقوب لیث صفاری - اسطورهی رویگرزادهی سیستانی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39801
برگرفته از کتاب «گذری بر زندگی یعقوب لیث سیستانی، اولین شهریار ایران پس از اسلام و مؤسس سلسلهی صفاریان»، نوشتهی گروه مؤلفان (حسینعلی حیدرینسب، وحید کیخواهمقدم، حبیبالله جوان، محمدرضا برآهویی)
به هر حال اگر قیام یعقوب لیث را بر ضد خلافت با توجه به آنچه که خواجه نظامالملک در سیاستنامه شرح داده بررسی کنیم، باید بگوییم که یعقوب کشش شدیدی به پیروی از تشیع داشته است. همچنین در کتاب «مجالس المؤمنین» نوشتهی سید نورالله شوشتری که شرح زندگانی رجال بزرگ شیعه در آن آمده است صفاریان در زمرهی پیروان تشیع به قلم آمدهاند.
یعقوب توجهی عمیق به زندهسازی افتخارهای کهن ایران و ضبط و نشر خداینامه و شاهنامه داشت. چون دولت به یعقوب رسید، کسی را به هندوستان فرستاد تا نسخهای از کتاب تاریخ پادشاهان قدیم ایران را که در آنجا بود بیاورد. سپس ابومنصور عبدالرزاق بن عبدالله فرخ را که معتمدالملک بود دستور داد تا از زبان پهلوی به زبان فارسی منتقل کند و از زمان خسروپرویز تا یزدگرد را نیز به آن بیفزاید. ابومنصور دستور داد تا سعد بن منصور عمری به اتفاق چهارتن دیگر (تاج فرزند خراسانی از هرات، یزدان فرزند شاپور از سیستان، ماهو فرزند خورشید از نیشابور و سلیمان فرزند برزین از توس) تا سال 360 هجری قمری آن را تمام کردند (مقدمهی آن شاهنامه نیز به نام ابومنصور بوده و به این دلیل به شاهنامهی ابومنصوری معروف گشته و هنوز باقی است) و در خراسان و عراق نیز نسخههایی از آن برداشته شده است.
چنین مشخص میگردد که یعقوب اصل کتاب را از هندوستان آورده، بعدها دقیقی آن را سروده و ابومنصور دستور ترجمهی آن را صادر کرده، و سرانجام فردوسی بهطور کامل آن را به نظم درآورده است. علت توجه یعقوب به این نکته را علاوه بر روحیهی میهنپرستی و ایرانخواهی و علاقهی او به زبان پارسی، فخر به نیاکان نیز باید دانست زیرا یعقوب خود را از فرزندان پادشاهان ساسانی میدانست.
یعقوب لیث، بنیادگذار شعر فارسی در ایران بود و در زمان دولت او شعر فارسی برای اولینبار رسمیت یافت و شاعران دربار خود را به سرودن شعر به زبان شیرین فارسی، ترغیب و تشویق نمود. پس از بازگشت پیروزمندانهی یعقوب از هرات، با در دست داشتن فرمان حکومت سیستان، کابل، کرمان و فارس، مردم سیستان با شادی و شعف از وی استقبال کردند و شاعران سیستان، اشعاری در مدح او سروده و از دلاوری وی ستایش کردند که البته این شعرها به زبان عربی بود.
پس از شنیدن بیتهایی از آن شعرها، یعقوب دبیر رسایل خود را که محمد بن وصیف نام داشت و در جمع نیز حاضر بود، خواست و دستور داد تا شعر به زبان فارسی گفته شود، که محمد هم چنین کرد.
پس از محمد بن وصیف، بسام کُرد و محمد بن مخلد سگزی، شاعرانی بودند که در زمان یعقوب و تحت توجه و تشویق او شعر فارسی سرودند.
«من رویگر بچهام، به قوت دولت و زور بازو کار خود به این درجه رسانیدهام و داعیه چنان دارم که تا خلیفه را مقهور نگردانم از پای ننشینم». یعقوب لیث – برگرفته از احیاءالملوک
چون معتمد از اقامت یعقوب در جندیشاپور میترسید، برای دلجویی پیکی فرستاد و او را وعدهی امارت فارس داد. یعقوب فرستادهی خلیفه را پذیرفت. نزدیک بسترش شمشیری با مقداری نان و پیاز گذارده بودند، چون فرستادهی خلیفه پیام خویش بگذارد، یعقوب به وی گفت:
«به خلیفه بگو که من اکنون بیمارم و اگر بمیرم هر دو از دست یکدیگر راحت میشویم، اگر بمانم بین ما جز شمشیر نخواهد بود. این مال و ملک و گنج و زر به نیروی هوش و همت گرد آوردهام نه از پدر به ارث بردم نه از تو به من رسیده است. نیاسایم تا سرت به مهدیه فرستم و خاندانت را نابود سازم، یا به آنچه گویم عمل کنم یا به نان جو و ماهی و تره بازگردم».
بیماری یعقوب روز به روز شدیدتر میشد. یاران و برادرش، عمرو هرچه کردند از درمان و دارو نتیجهای حاصل نشد. سرانجام یعقوب پس از شانزده روز بیماری، در روز دوشنبه دهم شوال 256 هجری قمری درگذشت. او را در همان شهر نیاکانی، جایی که زمانی برترین آموزشگاه دانش روزگار خود بود به خاک سپردند
در معجمالبلدان و در حدودالعالم نیز مزار یعقوب لیث را در جندیشاپور دانستهاند، شهری در 150-140 کیلومتری اهواز میان اندیمشک و دزفول که تپههای باستانی آن باقی است
هرچند امروزه اثری از آن مزار موجود نیست اما گویند در روستای شاهآباد مزار امامزاده شاهابوالقاسم است که بنا به اظهار مردم محل حدود 30 تا 35 سال پیش کتیبهای به خط عربی بر آن گنبد وجود داشته که در آن نام یعقوب لیث، نخستین شهریار ایران پس از اسلام نوشته بوده است. به احتمال بسیار قوی این بنا همان آرامگاه یعقوب است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/11438-
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39801
برگرفته از کتاب «گذری بر زندگی یعقوب لیث سیستانی، اولین شهریار ایران پس از اسلام و مؤسس سلسلهی صفاریان»، نوشتهی گروه مؤلفان (حسینعلی حیدرینسب، وحید کیخواهمقدم، حبیبالله جوان، محمدرضا برآهویی)
به هر حال اگر قیام یعقوب لیث را بر ضد خلافت با توجه به آنچه که خواجه نظامالملک در سیاستنامه شرح داده بررسی کنیم، باید بگوییم که یعقوب کشش شدیدی به پیروی از تشیع داشته است. همچنین در کتاب «مجالس المؤمنین» نوشتهی سید نورالله شوشتری که شرح زندگانی رجال بزرگ شیعه در آن آمده است صفاریان در زمرهی پیروان تشیع به قلم آمدهاند.
یعقوب توجهی عمیق به زندهسازی افتخارهای کهن ایران و ضبط و نشر خداینامه و شاهنامه داشت. چون دولت به یعقوب رسید، کسی را به هندوستان فرستاد تا نسخهای از کتاب تاریخ پادشاهان قدیم ایران را که در آنجا بود بیاورد. سپس ابومنصور عبدالرزاق بن عبدالله فرخ را که معتمدالملک بود دستور داد تا از زبان پهلوی به زبان فارسی منتقل کند و از زمان خسروپرویز تا یزدگرد را نیز به آن بیفزاید. ابومنصور دستور داد تا سعد بن منصور عمری به اتفاق چهارتن دیگر (تاج فرزند خراسانی از هرات، یزدان فرزند شاپور از سیستان، ماهو فرزند خورشید از نیشابور و سلیمان فرزند برزین از توس) تا سال 360 هجری قمری آن را تمام کردند (مقدمهی آن شاهنامه نیز به نام ابومنصور بوده و به این دلیل به شاهنامهی ابومنصوری معروف گشته و هنوز باقی است) و در خراسان و عراق نیز نسخههایی از آن برداشته شده است.
چنین مشخص میگردد که یعقوب اصل کتاب را از هندوستان آورده، بعدها دقیقی آن را سروده و ابومنصور دستور ترجمهی آن را صادر کرده، و سرانجام فردوسی بهطور کامل آن را به نظم درآورده است. علت توجه یعقوب به این نکته را علاوه بر روحیهی میهنپرستی و ایرانخواهی و علاقهی او به زبان پارسی، فخر به نیاکان نیز باید دانست زیرا یعقوب خود را از فرزندان پادشاهان ساسانی میدانست.
یعقوب لیث، بنیادگذار شعر فارسی در ایران بود و در زمان دولت او شعر فارسی برای اولینبار رسمیت یافت و شاعران دربار خود را به سرودن شعر به زبان شیرین فارسی، ترغیب و تشویق نمود. پس از بازگشت پیروزمندانهی یعقوب از هرات، با در دست داشتن فرمان حکومت سیستان، کابل، کرمان و فارس، مردم سیستان با شادی و شعف از وی استقبال کردند و شاعران سیستان، اشعاری در مدح او سروده و از دلاوری وی ستایش کردند که البته این شعرها به زبان عربی بود.
پس از شنیدن بیتهایی از آن شعرها، یعقوب دبیر رسایل خود را که محمد بن وصیف نام داشت و در جمع نیز حاضر بود، خواست و دستور داد تا شعر به زبان فارسی گفته شود، که محمد هم چنین کرد.
پس از محمد بن وصیف، بسام کُرد و محمد بن مخلد سگزی، شاعرانی بودند که در زمان یعقوب و تحت توجه و تشویق او شعر فارسی سرودند.
«من رویگر بچهام، به قوت دولت و زور بازو کار خود به این درجه رسانیدهام و داعیه چنان دارم که تا خلیفه را مقهور نگردانم از پای ننشینم». یعقوب لیث – برگرفته از احیاءالملوک
چون معتمد از اقامت یعقوب در جندیشاپور میترسید، برای دلجویی پیکی فرستاد و او را وعدهی امارت فارس داد. یعقوب فرستادهی خلیفه را پذیرفت. نزدیک بسترش شمشیری با مقداری نان و پیاز گذارده بودند، چون فرستادهی خلیفه پیام خویش بگذارد، یعقوب به وی گفت:
«به خلیفه بگو که من اکنون بیمارم و اگر بمیرم هر دو از دست یکدیگر راحت میشویم، اگر بمانم بین ما جز شمشیر نخواهد بود. این مال و ملک و گنج و زر به نیروی هوش و همت گرد آوردهام نه از پدر به ارث بردم نه از تو به من رسیده است. نیاسایم تا سرت به مهدیه فرستم و خاندانت را نابود سازم، یا به آنچه گویم عمل کنم یا به نان جو و ماهی و تره بازگردم».
بیماری یعقوب روز به روز شدیدتر میشد. یاران و برادرش، عمرو هرچه کردند از درمان و دارو نتیجهای حاصل نشد. سرانجام یعقوب پس از شانزده روز بیماری، در روز دوشنبه دهم شوال 256 هجری قمری درگذشت. او را در همان شهر نیاکانی، جایی که زمانی برترین آموزشگاه دانش روزگار خود بود به خاک سپردند
در معجمالبلدان و در حدودالعالم نیز مزار یعقوب لیث را در جندیشاپور دانستهاند، شهری در 150-140 کیلومتری اهواز میان اندیمشک و دزفول که تپههای باستانی آن باقی است
هرچند امروزه اثری از آن مزار موجود نیست اما گویند در روستای شاهآباد مزار امامزاده شاهابوالقاسم است که بنا به اظهار مردم محل حدود 30 تا 35 سال پیش کتیبهای به خط عربی بر آن گنبد وجود داشته که در آن نام یعقوب لیث، نخستین شهریار ایران پس از اسلام نوشته بوده است. به احتمال بسیار قوی این بنا همان آرامگاه یعقوب است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/11438-
Forwarded from ایران بوم
یادی از استاد جلالالدین همایی در سالگرد زادروزش - نویسندهای که کمتر به زندگیاش توجه شده است
۱۳ دی ماه (اصفهان - ۱۲۷۸)، زادروز استاد جلالالدین همایی گرامی باد.
جلالالدین همایی ادیب، شاعر و استاد زبان و ادبیات فارسی، در سیزدهمین روز دیماه ۱۲۷۸ در محلهی پاقلعهی اصفهان به دنیا آمد. جلالالدین از چهار – پنج سالگی به خواندن قرآن، غرلیات حافظ، گلستان سعدی و... نزد پدر و مادرش پرداخت. پس از مدتی وارد مکتب و مدرسه شد و حدود ۲۰ سال از عمرش را صرف تحصیل علوم اسلامی کرد. پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر متخلص به طرب و جدش ملا محمدرضا همایی شیرازی هر دو از شعرا و دانشمندان معروف عصر خود بودند. همایی از سن یازده سالگی به مدت بیست سال در مدرسه «نماورد» از مدارس قدیم و معروف اصفهان که مرکز دانش و فرهنگ این شهر بود به کسب علوم اسلامی پرداخت . وی طی این سالها ادبیات عرب، فقه، اصول، تفسیر، درایه، رجال، هیأت، نجوم، استخراج تقویم، فنون ریاضی، طب و فلسفه را نزد بزرگترین علما و روحانیان ایران فراگرفت و خود نیز مدتی مدرس بزرگترین حوزههای علمی و ادبی اصفهان بود.
همایی که همزمان با تحصیل، در حوزههای علمیه تدریس هم میکرد، با گذراندن تحصیلات عالیه به درجهی اجتهاد هم رسید. در سال 1307 به تهران آمد و در وزارت معارف، استخدام و موظف شد در تبریز کار کند. او در سال 1310 به تهران برگشت و در دانشکدهی افسری و دبیرستانهای دارالفنون، شرف و نظام به تدریس پرداخت. ذبیحالله صفا، حسین خطیبی و علیاکبر شهابی از شاگردان همایی در این دوره بودند.
در سالهای بعد نیز همایی به تدریس در کلاس ادبی دانشسرای عالی و کلاس روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق مشغول شد. سپس سالیان دراز به تدریس در دورههای لیسانس، فوق لیسانس و دکتری در دانشکدهی ادبیات پرداخت تا اینکه در سال 1345 با تقاضای خود بازنشسته شد.
«تاریخ ادبیات ایران»، «غزالینامه»، «فنون بلاغت و صناعات ادبی»، «مولوینامه»، «دیوان سنا» (مجموعهی اشعار)، «مجمعالفصحاء» و «تصوف در اسلام»، همچنین تصحیح «نصیحتالملوک امام محمد غزالی» و تصحیح «مصباحالهدایة و مفتاح الکفایة» عزالدین محمود کاشانی، تصحیح «معیار العقول» منصوب به شیخ بوعلی سینا و تصحیح «غزالینامه» امام محمد غزالی، تصحیح «ولد نامه» نوشته سلطان ولد، از آثار برجایمانده از جلالالدین همایی هستند.
جلالالدین همایی ۲۸ تیرماه ۱۳۵۹ درگذشت. آرامگاه او تکیهی لسانالارض در تخت فولاد اصفهان است.
خانهای که همایی در اصفهان در آن به دنیا آمده، مشهور به خانهی استاد جلالالدین همایی، در سال ۱۳۷۶ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9785-jalal-din-homaei.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
۱۳ دی ماه (اصفهان - ۱۲۷۸)، زادروز استاد جلالالدین همایی گرامی باد.
جلالالدین همایی ادیب، شاعر و استاد زبان و ادبیات فارسی، در سیزدهمین روز دیماه ۱۲۷۸ در محلهی پاقلعهی اصفهان به دنیا آمد. جلالالدین از چهار – پنج سالگی به خواندن قرآن، غرلیات حافظ، گلستان سعدی و... نزد پدر و مادرش پرداخت. پس از مدتی وارد مکتب و مدرسه شد و حدود ۲۰ سال از عمرش را صرف تحصیل علوم اسلامی کرد. پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر متخلص به طرب و جدش ملا محمدرضا همایی شیرازی هر دو از شعرا و دانشمندان معروف عصر خود بودند. همایی از سن یازده سالگی به مدت بیست سال در مدرسه «نماورد» از مدارس قدیم و معروف اصفهان که مرکز دانش و فرهنگ این شهر بود به کسب علوم اسلامی پرداخت . وی طی این سالها ادبیات عرب، فقه، اصول، تفسیر، درایه، رجال، هیأت، نجوم، استخراج تقویم، فنون ریاضی، طب و فلسفه را نزد بزرگترین علما و روحانیان ایران فراگرفت و خود نیز مدتی مدرس بزرگترین حوزههای علمی و ادبی اصفهان بود.
همایی که همزمان با تحصیل، در حوزههای علمیه تدریس هم میکرد، با گذراندن تحصیلات عالیه به درجهی اجتهاد هم رسید. در سال 1307 به تهران آمد و در وزارت معارف، استخدام و موظف شد در تبریز کار کند. او در سال 1310 به تهران برگشت و در دانشکدهی افسری و دبیرستانهای دارالفنون، شرف و نظام به تدریس پرداخت. ذبیحالله صفا، حسین خطیبی و علیاکبر شهابی از شاگردان همایی در این دوره بودند.
در سالهای بعد نیز همایی به تدریس در کلاس ادبی دانشسرای عالی و کلاس روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق مشغول شد. سپس سالیان دراز به تدریس در دورههای لیسانس، فوق لیسانس و دکتری در دانشکدهی ادبیات پرداخت تا اینکه در سال 1345 با تقاضای خود بازنشسته شد.
«تاریخ ادبیات ایران»، «غزالینامه»، «فنون بلاغت و صناعات ادبی»، «مولوینامه»، «دیوان سنا» (مجموعهی اشعار)، «مجمعالفصحاء» و «تصوف در اسلام»، همچنین تصحیح «نصیحتالملوک امام محمد غزالی» و تصحیح «مصباحالهدایة و مفتاح الکفایة» عزالدین محمود کاشانی، تصحیح «معیار العقول» منصوب به شیخ بوعلی سینا و تصحیح «غزالینامه» امام محمد غزالی، تصحیح «ولد نامه» نوشته سلطان ولد، از آثار برجایمانده از جلالالدین همایی هستند.
جلالالدین همایی ۲۸ تیرماه ۱۳۵۹ درگذشت. آرامگاه او تکیهی لسانالارض در تخت فولاد اصفهان است.
خانهای که همایی در اصفهان در آن به دنیا آمده، مشهور به خانهی استاد جلالالدین همایی، در سال ۱۳۷۶ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9785-jalal-din-homaei.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
#اصغر_دادبه:
اگر زبان فارسی در دوره یعقوب لیث احیا شده، تنها به دلیل اراده مردم بوده است.
هیچکس به تنهایی نمیتواند شرایط را تغییر دهد و اگر زبان فارسی در دوره یعقوب لیث احیا شده، تنها به دلیل اراده مردم بوده است. در واقع مردم در سده سوم حکومت ملی انتخاب کردند. متاسفانه برخی مواقع آدم حرفهایی میشنود که متعجب میشود، برای مثال یک شخصی میگفت زبان فارسی را صهیونیستها ابداع کردند یا چند وقتی است که انکار بدیهیات، روشنفکری تلقی میشود و عدهای حرفهایی درباره وجود ایران میزنند که در پاسخ به آنها باید گفت، اگر کور نیستید به #شاهنامه مراجعه کنید.
به نظرم زبان فارسی در قرن چهارم به اوج خود رسید و شاید به همین دلیل است که ما در این دوره افراد سرشناسی مانند فردوسی، رودکی و ابنسینا داشتهایم و همه چیز بر پایه عقلانیت و اعتدال بوده است اما همین زبان از قرن پنجم به بعد و با ظهور ایدئولوژی رو به سقوط حرکت کرد و این وضعیت همچنان ادامه دارد .
@shahnamehpajohan
#محمد_بقایی_ماکان:
🔸یکی از اشکالات فرهنگی که بر ایرانیان وارد است، این است که تعدادی از بزرگان خود را میبینیم و آنان را بزرگ میداریم، اما دیگر بزرگان این مملکت را فراموش میکنیم. یکی از افرادی که فراموش شده، همین یعقوب لیث است. آیا در کشور ما حتی یک کوچه به نام او هست؟
🔸امروز هم لازم است که یعقوبی فریاد وااسفا برای زبان فارسی سر دهد تا محمد بن وصیف پیدا شود.
🔸متأسفانه زبان فارسی همچون طفل بیسرپرستی شده که از هر سوی شقاوت و نامهربانی میبیند و مورد تحقیر و تحریف قرار میگیرد. در دانشگاههای این کشور به زبان فارسی اهانت میشود؛ و زمینه این اهانت آنقدر فراهم است که در رسانه ملی آزادانه میگویند که این زبان، زبان اهل دوزخ است.
🔸 شما میبینید که در مسابقات فوتبال چه اهانتها به زبان فارسی و خلیجفارس میشود. چراکه در رسانه ملی کسی دغدغه زبان فارسی و هویت ایرانی ندارد.
🔸اگر رسانه ملی از کارشناسان واقعی زبان و تاریخ دعوت کند تا برای مردم روشنگری انجام دهند، جلو قومگرایان و تجزیهطلبان گرفته میشود.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
اگر زبان فارسی در دوره یعقوب لیث احیا شده، تنها به دلیل اراده مردم بوده است.
هیچکس به تنهایی نمیتواند شرایط را تغییر دهد و اگر زبان فارسی در دوره یعقوب لیث احیا شده، تنها به دلیل اراده مردم بوده است. در واقع مردم در سده سوم حکومت ملی انتخاب کردند. متاسفانه برخی مواقع آدم حرفهایی میشنود که متعجب میشود، برای مثال یک شخصی میگفت زبان فارسی را صهیونیستها ابداع کردند یا چند وقتی است که انکار بدیهیات، روشنفکری تلقی میشود و عدهای حرفهایی درباره وجود ایران میزنند که در پاسخ به آنها باید گفت، اگر کور نیستید به #شاهنامه مراجعه کنید.
به نظرم زبان فارسی در قرن چهارم به اوج خود رسید و شاید به همین دلیل است که ما در این دوره افراد سرشناسی مانند فردوسی، رودکی و ابنسینا داشتهایم و همه چیز بر پایه عقلانیت و اعتدال بوده است اما همین زبان از قرن پنجم به بعد و با ظهور ایدئولوژی رو به سقوط حرکت کرد و این وضعیت همچنان ادامه دارد .
@shahnamehpajohan
#محمد_بقایی_ماکان:
🔸یکی از اشکالات فرهنگی که بر ایرانیان وارد است، این است که تعدادی از بزرگان خود را میبینیم و آنان را بزرگ میداریم، اما دیگر بزرگان این مملکت را فراموش میکنیم. یکی از افرادی که فراموش شده، همین یعقوب لیث است. آیا در کشور ما حتی یک کوچه به نام او هست؟
🔸امروز هم لازم است که یعقوبی فریاد وااسفا برای زبان فارسی سر دهد تا محمد بن وصیف پیدا شود.
🔸متأسفانه زبان فارسی همچون طفل بیسرپرستی شده که از هر سوی شقاوت و نامهربانی میبیند و مورد تحقیر و تحریف قرار میگیرد. در دانشگاههای این کشور به زبان فارسی اهانت میشود؛ و زمینه این اهانت آنقدر فراهم است که در رسانه ملی آزادانه میگویند که این زبان، زبان اهل دوزخ است.
🔸 شما میبینید که در مسابقات فوتبال چه اهانتها به زبان فارسی و خلیجفارس میشود. چراکه در رسانه ملی کسی دغدغه زبان فارسی و هویت ایرانی ندارد.
🔸اگر رسانه ملی از کارشناسان واقعی زبان و تاریخ دعوت کند تا برای مردم روشنگری انجام دهند، جلو قومگرایان و تجزیهطلبان گرفته میشود.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
فرمانروای ایرانی نگران جان مور است
۱۶ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
از شاهنامه دانیم که فریدون، شاهنشاه باستانی ایران، جهان را بر سه پسر خویش بخش کرد.
ایران زمین، بخش پسر کهترش ایرج شد. او نخستین شاهنشاه ایران پس از بخش کردن جهان است.
هم از گزارش شاهنامه دانیم که آن دو برادر بر ایرج رشک بردند و با سپاهیانی به ایران درآمدند تا ایرج را بکشند.
ایرج با دیدار برادران و آگاهی از آهنگ آنان، برترین خوی و منشی را نشان داد که توان از فرمانروای سرزمینی چشم داشت.
بازپسین سخن ایرج در بازپسین دمی که بر تخت شاهنشاهی ایران نشسته سخنانی است که از او به یادگار مانده و در دنیای ایرانی زبانزد شده است.
ایرج به برادرانش میگوید:
پسندی و همداستانی کنی
که جان داری و جانستانی کنی؟
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است.
این پیام و بانگی است که از روزگاران کهن از دستگاه شاهنشاهی ایرانی برخاسته و همچنان نو است و تازه. شاهنشاه ایران، فرمانروای ایران، آن کس است که نگران جانهاست.
در اندیشه فرمانروای ایرانی جان یکی مور هم ارج و ارز دارد. جان مور هم نباید ستانده شود. دیگر دارندگان جان، که جای خود دارند. تا برسد به آدمی!
هر جا و هر زمان حکومتی آهنگ جان فرمانبرداران خویش کرد، آن حکومت ایرانی نیست.
جان و زندگانی زندگان، برترین محل نگرانی فرمانروای ایرانی است.
سخن از شاهنشاهی ایرانی سخن از شخص نیست. سخن از آیین و راه و روشی در حکمرانی است که جان و زندگی را چندین ارج میگذارد. برترین مشغولیت او پاسبانی جانهاست.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
فرمانروای ایرانی نگران جان مور است
۱۶ دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
از شاهنامه دانیم که فریدون، شاهنشاه باستانی ایران، جهان را بر سه پسر خویش بخش کرد.
ایران زمین، بخش پسر کهترش ایرج شد. او نخستین شاهنشاه ایران پس از بخش کردن جهان است.
هم از گزارش شاهنامه دانیم که آن دو برادر بر ایرج رشک بردند و با سپاهیانی به ایران درآمدند تا ایرج را بکشند.
ایرج با دیدار برادران و آگاهی از آهنگ آنان، برترین خوی و منشی را نشان داد که توان از فرمانروای سرزمینی چشم داشت.
بازپسین سخن ایرج در بازپسین دمی که بر تخت شاهنشاهی ایران نشسته سخنانی است که از او به یادگار مانده و در دنیای ایرانی زبانزد شده است.
ایرج به برادرانش میگوید:
پسندی و همداستانی کنی
که جان داری و جانستانی کنی؟
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است.
این پیام و بانگی است که از روزگاران کهن از دستگاه شاهنشاهی ایرانی برخاسته و همچنان نو است و تازه. شاهنشاه ایران، فرمانروای ایران، آن کس است که نگران جانهاست.
در اندیشه فرمانروای ایرانی جان یکی مور هم ارج و ارز دارد. جان مور هم نباید ستانده شود. دیگر دارندگان جان، که جای خود دارند. تا برسد به آدمی!
هر جا و هر زمان حکومتی آهنگ جان فرمانبرداران خویش کرد، آن حکومت ایرانی نیست.
جان و زندگانی زندگان، برترین محل نگرانی فرمانروای ایرانی است.
سخن از شاهنشاهی ایرانی سخن از شخص نیست. سخن از آیین و راه و روشی در حکمرانی است که جان و زندگی را چندین ارج میگذارد. برترین مشغولیت او پاسبانی جانهاست.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
Forwarded from ایران بوم
هفدهم دی ماه سالروز درگذشت بابک خرمدین
بابک خرمدین یکی از سرداران ایرانی بود که از #آذربایجان بر ضد ظلم خلفای عباسی بهپا خاست. وی طی بیست و دوسال رهبری جنبش سرخ جامگان را برعهده داشت و در همان عصر مازیار از مازندران و ابومسلم خراسانی و یعقوب لیث از خراسان و سیستان نیز از دیگر سرداران ایرانی بودند که بر علیه ستم خلفای عباسی دست به قیام زدند.
یاد همه ی سرداران ایرانی گرامی باد.
#بابک_خرمدین - اوستا جم
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9630-1392-03-15-23-05-05.html
بابک خرمی وجنبش خرمدینان گفتار زنده یاد دکتر پرویز ورجاوند
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2608-
بابک خرمدین نماد ایران دوستی یا دستاویز ایران ستیزی؟!
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1027-babak-khoramdin-iran-dost.html
پرونده شنیداری شیر کوه بذ #بابک_خرم_دین - سرودهٔ بانو هما ارژنگی
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/2539-shir-koh-bz-babak-khoramdin.html
گزارش سفر به #دژ_بابک - گزارش سفر به دژ بابک
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2608-gozaresh-safar-be-dej-babak.html
#عقابِ_دژِ_جمهور - بهناز رضایی
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2304-oghab-dej.html
جنبشهای ملی و مذهبی ایرانیان پس از کشته شدن ابومسلم - دکتر حسینعلی ممتحن
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/11563-jonbesh-iranian-pas-az-koshte-shodan-abomoslem.html
شعوبیه؛ جنبش فرهنگی ملی - حمید ایزدپناه
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/11470-shoubie-jonbesh-farhang-melli.html
ویژهنامهٔ 21 آذر، روز نجات آذربایجان و گریز اهریمن
http://www.iranboom.ir/khabarnameh/48-khabarnameh/16751-vize-name-21azar-roz-goriz-ahriman-950921.html
کتاب الکترونیکی《بابک خرمدین》نوشته ی《شادروان استاد سعید نفیسی》
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/19443
بابک خرمدین یکی از سرداران ایرانی بود که از #آذربایجان بر ضد ظلم خلفای عباسی بهپا خاست. وی طی بیست و دوسال رهبری جنبش سرخ جامگان را برعهده داشت و در همان عصر مازیار از مازندران و ابومسلم خراسانی و یعقوب لیث از خراسان و سیستان نیز از دیگر سرداران ایرانی بودند که بر علیه ستم خلفای عباسی دست به قیام زدند.
یاد همه ی سرداران ایرانی گرامی باد.
#بابک_خرمدین - اوستا جم
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9630-1392-03-15-23-05-05.html
بابک خرمی وجنبش خرمدینان گفتار زنده یاد دکتر پرویز ورجاوند
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2608-
بابک خرمدین نماد ایران دوستی یا دستاویز ایران ستیزی؟!
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1027-babak-khoramdin-iran-dost.html
پرونده شنیداری شیر کوه بذ #بابک_خرم_دین - سرودهٔ بانو هما ارژنگی
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/2539-shir-koh-bz-babak-khoramdin.html
گزارش سفر به #دژ_بابک - گزارش سفر به دژ بابک
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2608-gozaresh-safar-be-dej-babak.html
#عقابِ_دژِ_جمهور - بهناز رضایی
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2304-oghab-dej.html
جنبشهای ملی و مذهبی ایرانیان پس از کشته شدن ابومسلم - دکتر حسینعلی ممتحن
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/11563-jonbesh-iranian-pas-az-koshte-shodan-abomoslem.html
شعوبیه؛ جنبش فرهنگی ملی - حمید ایزدپناه
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/11470-shoubie-jonbesh-farhang-melli.html
ویژهنامهٔ 21 آذر، روز نجات آذربایجان و گریز اهریمن
http://www.iranboom.ir/khabarnameh/48-khabarnameh/16751-vize-name-21azar-roz-goriz-ahriman-950921.html
کتاب الکترونیکی《بابک خرمدین》نوشته ی《شادروان استاد سعید نفیسی》
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/19443
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
💠 ایرانشناسان | ایرانشناسی
💠 بزرگداشتی برای میرجلالالدین کزازی
💠 مراسم نکوداشت میرجلالالدین کزازی، استاد زبان و ادبیات فارسی و شاهنامهشناس برگزار میشود.
این مراسم روز سهشنبه ۱۹ دیماه از ساعت ۱۵ تا ۱۷ در تالار اجتماعت شهید مطهری (ره) انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار میشود.
بنا بر اعلام، در این رویداد جمعی از استادان و صاحبنظران حوزه زبان و ادب فارسی درباره جایگاه و نقش تأثیرگذار استاد میرجلالالدین کزازی در سپهر فرهنگی و ادبی ایران سخنرانی خواهند کرد.
میرجلالالدین کزازی زاده ۲۸ دی سال ۱۳۲۷ است. او تحصیلات دوره ابتدایی را در مدرسه آلیانس و دوره متوسطه را در دبیرستان رازی کرمانشاه گذراند و سپس رشته کارشناسی و کارشناسی ارشد ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران به اتمام رساند و سال ۱۳۷۱ به اخذ دکتری این رشته نائل آمد.
از آثار این شاهنامهشناس میتوان کتابهای «از گونهای دیگر» (شاهنامهشناسی)، «در دریای دری» (تاریخ شعر فارسی)، «رخسار صبح» (خاقانیشناسی)، «زیباشناسی سخن پارسی»، «بیکران سبز» (دفتر شعر)، «مازهای راز» (شاهنامهشناسی)، «رویا، حماسه، اسطوره» (شاهنامهشناسی)، «دیر مغان»، «پارسا و ترسا» (عطارشناسی)، «پرنیان پندار» (جستارهایی در ادب و فرهنگ) و «سراچه آوارنگ» را نام برد.
این پژوهشگر برنده نهمین دوره جایزه کتاب سال ایران برای ترجمه کتاب «انهاید» نوشته ویرژیل حماسهسرای یونانی شد. همچنین نشان زرین و سپاسنامه انجمن ادبی فرهنگی کشور یونان «پارناسوس» را به عنوان برجستهترین ایرانی در گسترش فرهنگ و ادب یونان در زمستان ۱۳۸۴ کسب کرد.
او به عنوان چهره ماندگار فرهنگ و ادب ایران در پنجمین همایش آن در سال ۱۳۸۴ شناخته شد و جایزه نخستین پژوهشهای بنیادین در جشنواره بینالمللی خوارزمی برای نگارش کتاب «نامه باستان» را در بهمن ۱۳۸۳ کسب کرد.
این چهره ادبی سعی دارد در نوشتهها و گفتارهایش واژگان غیرفارسی بهکار نبرد و به بهرهگیری از «واژههای پارسی سره» در نوشتهها و گفتار خود مشهور است.
💠 بزرگداشتی برای میرجلالالدین کزازی
💠 مراسم نکوداشت میرجلالالدین کزازی، استاد زبان و ادبیات فارسی و شاهنامهشناس برگزار میشود.
این مراسم روز سهشنبه ۱۹ دیماه از ساعت ۱۵ تا ۱۷ در تالار اجتماعت شهید مطهری (ره) انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار میشود.
بنا بر اعلام، در این رویداد جمعی از استادان و صاحبنظران حوزه زبان و ادب فارسی درباره جایگاه و نقش تأثیرگذار استاد میرجلالالدین کزازی در سپهر فرهنگی و ادبی ایران سخنرانی خواهند کرد.
میرجلالالدین کزازی زاده ۲۸ دی سال ۱۳۲۷ است. او تحصیلات دوره ابتدایی را در مدرسه آلیانس و دوره متوسطه را در دبیرستان رازی کرمانشاه گذراند و سپس رشته کارشناسی و کارشناسی ارشد ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران به اتمام رساند و سال ۱۳۷۱ به اخذ دکتری این رشته نائل آمد.
از آثار این شاهنامهشناس میتوان کتابهای «از گونهای دیگر» (شاهنامهشناسی)، «در دریای دری» (تاریخ شعر فارسی)، «رخسار صبح» (خاقانیشناسی)، «زیباشناسی سخن پارسی»، «بیکران سبز» (دفتر شعر)، «مازهای راز» (شاهنامهشناسی)، «رویا، حماسه، اسطوره» (شاهنامهشناسی)، «دیر مغان»، «پارسا و ترسا» (عطارشناسی)، «پرنیان پندار» (جستارهایی در ادب و فرهنگ) و «سراچه آوارنگ» را نام برد.
این پژوهشگر برنده نهمین دوره جایزه کتاب سال ایران برای ترجمه کتاب «انهاید» نوشته ویرژیل حماسهسرای یونانی شد. همچنین نشان زرین و سپاسنامه انجمن ادبی فرهنگی کشور یونان «پارناسوس» را به عنوان برجستهترین ایرانی در گسترش فرهنگ و ادب یونان در زمستان ۱۳۸۴ کسب کرد.
او به عنوان چهره ماندگار فرهنگ و ادب ایران در پنجمین همایش آن در سال ۱۳۸۴ شناخته شد و جایزه نخستین پژوهشهای بنیادین در جشنواره بینالمللی خوارزمی برای نگارش کتاب «نامه باستان» را در بهمن ۱۳۸۳ کسب کرد.
این چهره ادبی سعی دارد در نوشتهها و گفتارهایش واژگان غیرفارسی بهکار نبرد و به بهرهگیری از «واژههای پارسی سره» در نوشتهها و گفتار خود مشهور است.
Forwarded from فریاد تاریخ ایران
Screenshot_20240109_095922.jpg
1.2 MB
🔹واکنش دکتر تورج دریایی به سوء استفاده از سخنان ایشان پیرامون سیاست خارجی ساسانیان و حضور نظامی آنان در سوریه.
⚠️ بر روی تصویر دو بار ضربه بزنید تا متن به خوبی مشخص باشد.
🆔 @DefenseAncientIranHistory
⚠️ بر روی تصویر دو بار ضربه بزنید تا متن به خوبی مشخص باشد.
🆔 @DefenseAncientIranHistory
Forwarded from موسسهٔ نیمروز Nimruz Institute
نمونهای از جعل تاریخ به شیوۀ حزب توده
زندهیاد سید جواد طباطبایی
وقتی به متن انگلیسی ایران بین دو انقلاب مراجعه می کنیم معلوم می شود که «فارس» در ترجمۀ Persians آمده که در واقع به معنای ایرانیان است. در متن انگلیسی نخست Iranians به معنای همۀ ایرانیان و Persians به معنای ایرانیان فارسیزبان آمده، که تقسیم بندی شگفتی است، اما عجیبتر ترجمۀ فارسی است که دلالت قومی و تجزبهطلبانه دارد. کرد، بلوچ، مازندانی و ... در زبان انگلیسی به همان اندازه ذیل Persians قرار میگیرد که [ذیل] Iranians نیز. این هر دو کلمه بر همۀ مردم ایران، به عنوان ملّت، دلالت دارد. کرد، بلوچ، مازندانی و ... به همان اندازه ایرانی است که بقیۀ شهروندان ایرانی، اگرچه برخی از آنان به یکی از زبان های و برخی دیگر به زبان غیرایرانی سخن می گویند. تقسیمبندیهای [کتاب] با تقسیم ایرانیان به «فارس» آغاز می شود و با «ترک زبانان» ادامه پیدا می کند و بعد می رسیم به «عرب» در ترجمۀ فارسی و Arabs در متن انگلیسی. چنین مینماید که اینجا، به خلاف دومین بخش تقسیم قومی [در کتاب]، که زبان بود، قومی است و بعد می رسیم به «غیر مسلمانان» که معیاری دینی است. منابع این تقسیمبندی، افزون بر گزارش وزارت امور خارجۀ انگلستان و گزارشی آمریکایی، مقاله هایی از نویسندگان حزب کمونیست شوروی و مقالهای از مجلۀ دنیا با عنوان «مسئلۀ ملّیتها در ایران» است که برای پیشبرد اهداف خاصِّ حزب کمونیست شوروی و شعبۀ داخلی آن، «حزب توده»، نوشته بود. بعید می نماید که اگر کسی چنین تقسیم بندی از ساختار جمعیتی ایالات متحده، که از هفتاد و دو ملّت تشکیل شده و بیش از دو سده و نیم سابقۀ تاریخی ندارد، عرضه می کرد، یعنی آمریکاییان را به هفتاد دو ملّیت تقسیم می کرد، گسسته خرد شمرده نمی شد، اما چنین تقسیمی [از نظر نویسنده]، در مورد یهودیان ایرانی با دو هزار و پانصد سال سابقۀ ایرانی بودن، اعراب ایرانی با دو هزار سال سابقۀ حضور در ایران خالی از اشکال است. اگر جمعیت متنوع ایالات متحده، که نیمی از جمعیت آن مهاجران صد سال اخیر و فرزندان آن ها هستند، جمعیتی که minority-majority یا اکثریت اقلیت خوانده میشوند، به اجماع همۀ مردم ایالات متحده یک «ملّت» است، معلوم نیست که چرا ملّتی دو هزار و پانصد ساله باید به گروههای زبانی و قومی چند ده هزار نفره تقسیم کرد؟ متن انگلیسی کتاب را دانشگاه به ظاهر معتبر پرینستُن منتشر کرده که، افزون بر دبیران مجموعۀ «خاورمیانه»، دستکم باید دو برّرس پیش از انتشار متن را مطالعه کرده باشند. معنای این «اقوام»ـ وـ «ملّیت ها»سازیها برای ایران چیست؟ چرا در مدت بیش از بیست سال انتشار دو ترجمه از کتابی که کاری جز جعل تاریخ برای «حزب توده» نمی کند، در دانشگاه های کشور درس داده می شود و چرا دانشگاه بومی شده حتی توان تدوین یک کتاب تاریخ معاصر ایران را ندارد که با رطب و یابس آبراهامیان رقابت کند؟؟
منبع: ملیتسازی جعلی، سرمقاله شماره شانزدهم سیاستنامه، نوروز ۱۴۰۰، صص ۴-۸.
@nimruz_ir
زندهیاد سید جواد طباطبایی
وقتی به متن انگلیسی ایران بین دو انقلاب مراجعه می کنیم معلوم می شود که «فارس» در ترجمۀ Persians آمده که در واقع به معنای ایرانیان است. در متن انگلیسی نخست Iranians به معنای همۀ ایرانیان و Persians به معنای ایرانیان فارسیزبان آمده، که تقسیم بندی شگفتی است، اما عجیبتر ترجمۀ فارسی است که دلالت قومی و تجزبهطلبانه دارد. کرد، بلوچ، مازندانی و ... در زبان انگلیسی به همان اندازه ذیل Persians قرار میگیرد که [ذیل] Iranians نیز. این هر دو کلمه بر همۀ مردم ایران، به عنوان ملّت، دلالت دارد. کرد، بلوچ، مازندانی و ... به همان اندازه ایرانی است که بقیۀ شهروندان ایرانی، اگرچه برخی از آنان به یکی از زبان های و برخی دیگر به زبان غیرایرانی سخن می گویند. تقسیمبندیهای [کتاب] با تقسیم ایرانیان به «فارس» آغاز می شود و با «ترک زبانان» ادامه پیدا می کند و بعد می رسیم به «عرب» در ترجمۀ فارسی و Arabs در متن انگلیسی. چنین مینماید که اینجا، به خلاف دومین بخش تقسیم قومی [در کتاب]، که زبان بود، قومی است و بعد می رسیم به «غیر مسلمانان» که معیاری دینی است. منابع این تقسیمبندی، افزون بر گزارش وزارت امور خارجۀ انگلستان و گزارشی آمریکایی، مقاله هایی از نویسندگان حزب کمونیست شوروی و مقالهای از مجلۀ دنیا با عنوان «مسئلۀ ملّیتها در ایران» است که برای پیشبرد اهداف خاصِّ حزب کمونیست شوروی و شعبۀ داخلی آن، «حزب توده»، نوشته بود. بعید می نماید که اگر کسی چنین تقسیم بندی از ساختار جمعیتی ایالات متحده، که از هفتاد و دو ملّت تشکیل شده و بیش از دو سده و نیم سابقۀ تاریخی ندارد، عرضه می کرد، یعنی آمریکاییان را به هفتاد دو ملّیت تقسیم می کرد، گسسته خرد شمرده نمی شد، اما چنین تقسیمی [از نظر نویسنده]، در مورد یهودیان ایرانی با دو هزار و پانصد سال سابقۀ ایرانی بودن، اعراب ایرانی با دو هزار سال سابقۀ حضور در ایران خالی از اشکال است. اگر جمعیت متنوع ایالات متحده، که نیمی از جمعیت آن مهاجران صد سال اخیر و فرزندان آن ها هستند، جمعیتی که minority-majority یا اکثریت اقلیت خوانده میشوند، به اجماع همۀ مردم ایالات متحده یک «ملّت» است، معلوم نیست که چرا ملّتی دو هزار و پانصد ساله باید به گروههای زبانی و قومی چند ده هزار نفره تقسیم کرد؟ متن انگلیسی کتاب را دانشگاه به ظاهر معتبر پرینستُن منتشر کرده که، افزون بر دبیران مجموعۀ «خاورمیانه»، دستکم باید دو برّرس پیش از انتشار متن را مطالعه کرده باشند. معنای این «اقوام»ـ وـ «ملّیت ها»سازیها برای ایران چیست؟ چرا در مدت بیش از بیست سال انتشار دو ترجمه از کتابی که کاری جز جعل تاریخ برای «حزب توده» نمی کند، در دانشگاه های کشور درس داده می شود و چرا دانشگاه بومی شده حتی توان تدوین یک کتاب تاریخ معاصر ایران را ندارد که با رطب و یابس آبراهامیان رقابت کند؟؟
منبع: ملیتسازی جعلی، سرمقاله شماره شانزدهم سیاستنامه، نوروز ۱۴۰۰، صص ۴-۸.
@nimruz_ir
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
📢شب ابوالفضل خطیبی برگزار می شود
🔸باشگاه شاهنامه پژوهان_ گروه خبر: شب ابوالفضل خطیبی برگزار می شود.
📍به گزارش باشگاه شاهنامه پژوهان هفتصد و بیست و سومین شب از سلسله شبهای بخارا اختصاص یافته است به گرامیداشت یاد و خاطره زندهیاد دکتر ابوالفضل خطیبی. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر چهارشنبه بیستم دیماه ۱۴۰۲ در تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار میشود. در این شب، استادان: حسن انوری، ژاله آموزگار، علیاشرف صادقی، فریبا شکوهی، احمدرضا قائممقامی و سجاد آیدنلو درباره زندگی و آثار زندهیاد خطیبی سخنرانی خواهند کرد. همچنین از کتاب «پژوهنده نامه باستان» (یادنامه دکتر ابوالفضل خطیبی) که از سوی نشر خاموش منتشر شده است، رونمایی خواهد شد.
برای خواندن متن کامل خبر اینجا بزنید
@shahnamehpajohan
🔸باشگاه شاهنامه پژوهان_ گروه خبر: شب ابوالفضل خطیبی برگزار می شود.
📍به گزارش باشگاه شاهنامه پژوهان هفتصد و بیست و سومین شب از سلسله شبهای بخارا اختصاص یافته است به گرامیداشت یاد و خاطره زندهیاد دکتر ابوالفضل خطیبی. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر چهارشنبه بیستم دیماه ۱۴۰۲ در تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار میشود. در این شب، استادان: حسن انوری، ژاله آموزگار، علیاشرف صادقی، فریبا شکوهی، احمدرضا قائممقامی و سجاد آیدنلو درباره زندگی و آثار زندهیاد خطیبی سخنرانی خواهند کرد. همچنین از کتاب «پژوهنده نامه باستان» (یادنامه دکتر ابوالفضل خطیبی) که از سوی نشر خاموش منتشر شده است، رونمایی خواهد شد.
برای خواندن متن کامل خبر اینجا بزنید
@shahnamehpajohan
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیستم دیماه زادروز شاهرخ مسکوب
ملیت ایرانی و رابطۀ آن با زبان و تاریخ
پس از هجوم اعراب و سقوط امپراتوری ساسانی، ما ایرانیها اقلّاً مدّت دو قرن در نوعی بهت بودیم. بنای عظیم آن امپراتوری یا به عبارت دیگر جنازۀ سنگینش که روی مردم ایران افتاده بود، ظاهراً همه را به ستوه آورده بود؛ انگار کمر ملّتی زیر این بار شکسته بود، مخصوصاً که سقوط ساسانیان با لشکرکشی و هجوم قومی دیگر، با دین و با زبان و با فرهنگی بیگانه و خشونتهای نظامی و اجتماعی توأم بود.
در فاصلهای که از بهت و کوفتگی شکست درآمدیم تا وقتی که دوباره توانستیم سر پایمان بایستیم، ما به عنوان یک قوم برای ادامۀ حیات دو جور ایستادگی کردیم: مستقیم و غیرمستقیم. یا به یک بیان کلی دیگر، نظامی و فرهنگی، و بعد از ۴۰۰ سال به دو نتیجه رسیدیم: شکست و پیروزی. شکست در مقابلۀ مستقیم؛ در رویارویی و جنگ برای هدفهای اجتماعی و سیاسی، برای جدا شدن و بریدن از فاتحان عرب، از خلافت بغداد. نتیجۀ دوم رسیدن به پیروزی بود؛ پیروزی در نگهداری ملیت و زبان.
ما ملیت یا شاید بهتر باشد بگوییم هویت ملّی (ایرانیت) خودمان را از برکت زبان و در جانپناه زبان فارسی نگه داشتیم، با وجود پراکندگی سیاسی در واحدهای جغرافیایی متعدد و فرمانروایی عرب، ایرانی و ترک. ایران بهویژه خراسان آن روزگار از جهتی بیشباهت به یونان باستان یا به آلمان و ایتالیا تا نیمۀ دوم قرن نوزدهم نبود. در همۀ این کشورها یک قوم و یک ملت با زبان و فرهنگی مشترک نوعی فرهنگ یکپارچه، توأم با اختلاف در حکومت وجود داشت؛ وحدت فرهنگی بدون وحدت سیاسی، یگانگی در ریشه و پراکندگی در شاخ و برگ.
شاهرخ مسکوب
[هویّت ایرانی و زبان فارسی، شاهرخ مسکوب، تهران: انتشارات فرزان، ۱۳۸۵، ص ۵ - ۱۰]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
ملیت ایرانی و رابطۀ آن با زبان و تاریخ
پس از هجوم اعراب و سقوط امپراتوری ساسانی، ما ایرانیها اقلّاً مدّت دو قرن در نوعی بهت بودیم. بنای عظیم آن امپراتوری یا به عبارت دیگر جنازۀ سنگینش که روی مردم ایران افتاده بود، ظاهراً همه را به ستوه آورده بود؛ انگار کمر ملّتی زیر این بار شکسته بود، مخصوصاً که سقوط ساسانیان با لشکرکشی و هجوم قومی دیگر، با دین و با زبان و با فرهنگی بیگانه و خشونتهای نظامی و اجتماعی توأم بود.
در فاصلهای که از بهت و کوفتگی شکست درآمدیم تا وقتی که دوباره توانستیم سر پایمان بایستیم، ما به عنوان یک قوم برای ادامۀ حیات دو جور ایستادگی کردیم: مستقیم و غیرمستقیم. یا به یک بیان کلی دیگر، نظامی و فرهنگی، و بعد از ۴۰۰ سال به دو نتیجه رسیدیم: شکست و پیروزی. شکست در مقابلۀ مستقیم؛ در رویارویی و جنگ برای هدفهای اجتماعی و سیاسی، برای جدا شدن و بریدن از فاتحان عرب، از خلافت بغداد. نتیجۀ دوم رسیدن به پیروزی بود؛ پیروزی در نگهداری ملیت و زبان.
ما ملیت یا شاید بهتر باشد بگوییم هویت ملّی (ایرانیت) خودمان را از برکت زبان و در جانپناه زبان فارسی نگه داشتیم، با وجود پراکندگی سیاسی در واحدهای جغرافیایی متعدد و فرمانروایی عرب، ایرانی و ترک. ایران بهویژه خراسان آن روزگار از جهتی بیشباهت به یونان باستان یا به آلمان و ایتالیا تا نیمۀ دوم قرن نوزدهم نبود. در همۀ این کشورها یک قوم و یک ملت با زبان و فرهنگی مشترک نوعی فرهنگ یکپارچه، توأم با اختلاف در حکومت وجود داشت؛ وحدت فرهنگی بدون وحدت سیاسی، یگانگی در ریشه و پراکندگی در شاخ و برگ.
شاهرخ مسکوب
[هویّت ایرانی و زبان فارسی، شاهرخ مسکوب، تهران: انتشارات فرزان، ۱۳۸۵، ص ۵ - ۱۰]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و یکم دیماه زادروز ریچارد نلسون فرای، منتخب سیزدهمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
... پیش از اینکه آریانها (یا هندو-ایرانیان) را ترک کنیم، ممکن است چنین پرسشی شود که چه ویژگیهای باستانشناسی را باید جستجو کرد تا مسیر حرکت این مردم از آسیای مرکزی به هندوستان و سپس به فلات ایران را شناسایی نمود. یک ویژگی که با آریانها پیوند دارد، بایستی قربانی اسب و دفن اسب و یا آیین اسب باشد. ویژگی دیگر ایدئولوژی آریانی آیین آتش بود که اگر به دست ایشان ساخته نشده باشد، پس دستِکم بهوسیلۀ آریانها اقتباس و شایع گردید. عادات و مراسم تدفین مشکل است تشخیص داده و ارزیابی شود؛ زیرا وضع مبهمی دارند. احتمالاً آریانها همانند هندو-اروپاییان اساساً سوزاندن مردگان را انجام میدادند، اما بعداً تدفین و بهویژه رسم دفن نکردن اجساد پیدا شد. مسئلۀ تدفین را ممکن است از جمعیت بومی آسیای مرکزی گرفته باشند، یا ممکن است نتیجۀ مهاجرت در استپهای بیدرخت و بیابانهای هندوستان و ایران باشد. فلزکاری هم از ویژگیهای آریانهاست که به گفتۀ برخی از پژوهشگران اسباب و افزار آهنی را به خاورمیانه و هندوستان آوردند. ما دستکم میتوانیم بگوییم که وسایل مفرغ و بعد آهن بهوسیلۀ آریانها بهویژه در ساختن سلاحهای خود که در حفاریها به دست آمده است فعالانه ترویج یافت.
آریانها در راندن ارابههای اسبی و گردونه و گلهداری تخصص داشتند. این موضوع با توجه به مهاجرت آریانها در مسافت وسیع، غیرمنتظره نیست. موضوعی که پیش میآید این است که آیا آریانها و سپس ایرانیان به اوطان آیندۀ خود با یک نفوذ پیوسته حرکت کردند یا در یک دو نوبت تغییر مکان داشتند؟ در این مورد ممکن نیست قطعیت به دست آید، لکن به نظر خواهد رسید که این جریان چندین قرن طول کشید و مهاجرتِ گروهی واحد صورت نگرفته است.
[میراث آسیای مرکزی، تألیف ریچارد فرای، ترجمۀ اوانس اوانسیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۱، ص ۷۷-۷۸]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
... پیش از اینکه آریانها (یا هندو-ایرانیان) را ترک کنیم، ممکن است چنین پرسشی شود که چه ویژگیهای باستانشناسی را باید جستجو کرد تا مسیر حرکت این مردم از آسیای مرکزی به هندوستان و سپس به فلات ایران را شناسایی نمود. یک ویژگی که با آریانها پیوند دارد، بایستی قربانی اسب و دفن اسب و یا آیین اسب باشد. ویژگی دیگر ایدئولوژی آریانی آیین آتش بود که اگر به دست ایشان ساخته نشده باشد، پس دستِکم بهوسیلۀ آریانها اقتباس و شایع گردید. عادات و مراسم تدفین مشکل است تشخیص داده و ارزیابی شود؛ زیرا وضع مبهمی دارند. احتمالاً آریانها همانند هندو-اروپاییان اساساً سوزاندن مردگان را انجام میدادند، اما بعداً تدفین و بهویژه رسم دفن نکردن اجساد پیدا شد. مسئلۀ تدفین را ممکن است از جمعیت بومی آسیای مرکزی گرفته باشند، یا ممکن است نتیجۀ مهاجرت در استپهای بیدرخت و بیابانهای هندوستان و ایران باشد. فلزکاری هم از ویژگیهای آریانهاست که به گفتۀ برخی از پژوهشگران اسباب و افزار آهنی را به خاورمیانه و هندوستان آوردند. ما دستکم میتوانیم بگوییم که وسایل مفرغ و بعد آهن بهوسیلۀ آریانها بهویژه در ساختن سلاحهای خود که در حفاریها به دست آمده است فعالانه ترویج یافت.
آریانها در راندن ارابههای اسبی و گردونه و گلهداری تخصص داشتند. این موضوع با توجه به مهاجرت آریانها در مسافت وسیع، غیرمنتظره نیست. موضوعی که پیش میآید این است که آیا آریانها و سپس ایرانیان به اوطان آیندۀ خود با یک نفوذ پیوسته حرکت کردند یا در یک دو نوبت تغییر مکان داشتند؟ در این مورد ممکن نیست قطعیت به دست آید، لکن به نظر خواهد رسید که این جریان چندین قرن طول کشید و مهاجرتِ گروهی واحد صورت نگرفته است.
[میراث آسیای مرکزی، تألیف ریچارد فرای، ترجمۀ اوانس اوانسیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۱، ص ۷۷-۷۸]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و یکم دیماه سالروز درگذشت ابوالفضل خطیبی
هنر نزد ایرانیان است و بس؟
بیت زیر از شاهنامه بسیار پرآوازه و بر سر زبانهاست:
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندارند شیر ژیان را به کس
بسیاری با استناد به همین بیت، فردوسی را نژادپرست میدانند که هنر را فقط نزد ایرانیان میبیند، نه نزد نژادهای دیگر. نخست باید دید بیت یادشده در چه بافتی سروده شده است:
بهرام گور، پادشاه نامدار ساسانی خود بهرسولی از طرف خودش نزد شَنگُل، پادشاه هند، میرود تا باژ بستاند. در آنجا، کَرگ (کرگدن) و اژدهایی را میکشد و یکی از مردان دیوزور شاه را چنان بر زمین میکوبد که استخوانهایش خُرد میشود. شنگل دخترش، سپینود، را بدو میدهد، ولی فغفور چین، پدرزن شنگل، برنمیتابد که شاهزادهبانویی چون نوهاش زن فرستادهای از ایران شود. پس نامهای به رسول بهرام؛ یعنی خود بهرام میفرستد و او را دعوت میکند که به چین بیاید؛ لابد برای منصرف کردن بهرام از ازدواج و شاید هم توطئهای درچیده بوده است. بهرام به سطرسطرِ نامۀ فغفور پاسخ میگوید. نخست میگوید: تو چرا در عنوان نامه نوشتی «از شهریار جهان»؟ حال آنکه «شهنشاهْ بهرام گورست و بس». دوم اینکه اشاره کردی به کارهای من در هند؛ اینجاست که از زبان بهرام گفته میشود:
همان اختر شاهبهرام بود
که با فرّ و اورند و با نام بود
هنر نیز زایرانیان است و بس
ندارند کرگ ژیان را به کس
همه یکدلاناند و یزدانشناس
به نیکی ندارند از اختر سپاس
بنابراین بیت مذکور از زبان بهرام گور سروده شده است، نه آنکه نظر خود شاعر باشد. در شاهنامه برای آگاهی از نظرگاهها و اعتقادات فردوسی تنها باید به بیتهایی استناد کرد که او جدا از منبع منثور خود سخن میگوید.
دکتر ابوالفضل خطیبی
به نقل از:
[«هنر نزد ایرانیان است و بس؟»، دکتر ابوالفضل خطیبی، فصلنامۀ پاژ، بهار ۱۳۹۵، شمارۀ ۲۱، ص ۷۹-۸۰]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
هنر نزد ایرانیان است و بس؟
بیت زیر از شاهنامه بسیار پرآوازه و بر سر زبانهاست:
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندارند شیر ژیان را به کس
بسیاری با استناد به همین بیت، فردوسی را نژادپرست میدانند که هنر را فقط نزد ایرانیان میبیند، نه نزد نژادهای دیگر. نخست باید دید بیت یادشده در چه بافتی سروده شده است:
بهرام گور، پادشاه نامدار ساسانی خود بهرسولی از طرف خودش نزد شَنگُل، پادشاه هند، میرود تا باژ بستاند. در آنجا، کَرگ (کرگدن) و اژدهایی را میکشد و یکی از مردان دیوزور شاه را چنان بر زمین میکوبد که استخوانهایش خُرد میشود. شنگل دخترش، سپینود، را بدو میدهد، ولی فغفور چین، پدرزن شنگل، برنمیتابد که شاهزادهبانویی چون نوهاش زن فرستادهای از ایران شود. پس نامهای به رسول بهرام؛ یعنی خود بهرام میفرستد و او را دعوت میکند که به چین بیاید؛ لابد برای منصرف کردن بهرام از ازدواج و شاید هم توطئهای درچیده بوده است. بهرام به سطرسطرِ نامۀ فغفور پاسخ میگوید. نخست میگوید: تو چرا در عنوان نامه نوشتی «از شهریار جهان»؟ حال آنکه «شهنشاهْ بهرام گورست و بس». دوم اینکه اشاره کردی به کارهای من در هند؛ اینجاست که از زبان بهرام گفته میشود:
همان اختر شاهبهرام بود
که با فرّ و اورند و با نام بود
هنر نیز زایرانیان است و بس
ندارند کرگ ژیان را به کس
همه یکدلاناند و یزدانشناس
به نیکی ندارند از اختر سپاس
بنابراین بیت مذکور از زبان بهرام گور سروده شده است، نه آنکه نظر خود شاعر باشد. در شاهنامه برای آگاهی از نظرگاهها و اعتقادات فردوسی تنها باید به بیتهایی استناد کرد که او جدا از منبع منثور خود سخن میگوید.
دکتر ابوالفضل خطیبی
به نقل از:
[«هنر نزد ایرانیان است و بس؟»، دکتر ابوالفضل خطیبی، فصلنامۀ پاژ، بهار ۱۳۹۵، شمارۀ ۲۱، ص ۷۹-۸۰]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation