Forwarded from پارسیانجمن
🔷 «دیگان»، جشنی به نامِ خدا
🔻بیستوپنجم آذر، دوم دی، نهم دی و هفدهم دی در گاهشماریِ کنونی برابر با «جشنِ دیگان» است؛ جشنی که به نامِ خداوند است.
🔻«دی» به چمِ دادار و آفریدگار است و در نامههای اوستایی، بیشتر، به جای واژهی اهورامزدا به کار رفته است.
🔻ابوریحان بیرونی در نبیگ «آثارِ باقیه از مردمانِ گذشته» در اینباره مینویسد: «در این روز، شاه از تختِ پادشاهی فرود میآمد، جامهی سپید میپوشید، بر گلیمهای سفید در دشت مینشست، پردهنشینی و شکوهِ پادشاهی را وا میزد، پس به نگرش در کارهای گیتی و مردمان میپرداخت. کسی که نیاز داشت دربارهی چیزی با وی سخن گوید بدو نزدیک میشد، و بی هیچ بازدارشی با او گفتوگو میکرد. او با دهقانان و کشاورزان مینشست، با ایشان میخورد و مینوشید، و میگفت: «امروز من یکی از شما هستم، من برادرِ شما هستم؛ زیرا پایمندیِ گیتی به آبادانی است، هیچیک از ما بینیاز از دیگری نباشد؛ و اگر چنین باشد، پس ما به گونهی یکسان همچون برادرانِ همپیوندیم.»
👈 دربارهی جشنِ دیگان در «این جای» بخوانید.
🏞 سردیس با نگارهی شاهنشاهِ ساسانی در بزمی خسروانی.
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
🔻بیستوپنجم آذر، دوم دی، نهم دی و هفدهم دی در گاهشماریِ کنونی برابر با «جشنِ دیگان» است؛ جشنی که به نامِ خداوند است.
🔻«دی» به چمِ دادار و آفریدگار است و در نامههای اوستایی، بیشتر، به جای واژهی اهورامزدا به کار رفته است.
🔻ابوریحان بیرونی در نبیگ «آثارِ باقیه از مردمانِ گذشته» در اینباره مینویسد: «در این روز، شاه از تختِ پادشاهی فرود میآمد، جامهی سپید میپوشید، بر گلیمهای سفید در دشت مینشست، پردهنشینی و شکوهِ پادشاهی را وا میزد، پس به نگرش در کارهای گیتی و مردمان میپرداخت. کسی که نیاز داشت دربارهی چیزی با وی سخن گوید بدو نزدیک میشد، و بی هیچ بازدارشی با او گفتوگو میکرد. او با دهقانان و کشاورزان مینشست، با ایشان میخورد و مینوشید، و میگفت: «امروز من یکی از شما هستم، من برادرِ شما هستم؛ زیرا پایمندیِ گیتی به آبادانی است، هیچیک از ما بینیاز از دیگری نباشد؛ و اگر چنین باشد، پس ما به گونهی یکسان همچون برادرانِ همپیوندیم.»
👈 دربارهی جشنِ دیگان در «این جای» بخوانید.
🏞 سردیس با نگارهی شاهنشاهِ ساسانی در بزمی خسروانی.
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
سوم دیماه زادروز محمدابراهیم باستانی پاریزی
باستانی پاریزی، شاعر لحظههای تاریخی
محمدابراهیم باستانی پاریزی اگرچه در کار خود- تدریس و پژوهش تاریخ- از آنچه شرایط و ویژگیهای اصلی یک استاد متعارف تاریخ شمرده میشود چیزی کم نداشت و حتی در مقایسه با بسیاری از همگنان دانشگاهیاش بیش هم داشت، اما اساساً پژوهشگری نامتعارف بود و شهرت و اعتبار اصلیاش نیز در این حوزه قرار داشت.
تربیت و آموزش چند نسل از دانشجویان تاریخ، نگارش آثار کلاسیکی چون سیاست و اقتصاد عصر صفوی یا تلاش آزادی، ترجمههایی چون اصول حکومت آتن ارسطو و بخش اخبار ایران ابناثیر و تصحیح و تحشیۀ پارهای از متون تاریخی مانند تاریخ کرمان و جغرافیای کرمان وزیری، رسالۀ کاتب کرمانی و صحیفةالارشاد... خود نشانههایی است از کارآمدی وی در آن حوزۀ جاافتاده و متعارف آکادمیک، ولی همانگونه که اشاره شد، اساساً مورخی غیرمتعارف بود.
ورود و حضور او در تهران برای ادامۀ تحصیل که با فضای نسبتاً باز سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ توأم شد، پای او را به عرصۀ مطبوعات باز کرد و آنچه در آغاز میتوانست به نوعی تفنن و کسب یک کمکخرج تحصیلی تعبیر شود، به یک علاقه و دلبستگی طولانی تبدیل شد. بخش اصلی آثار او و نوشتههای برجایمانده از باستانی پاریزی و مایۀ اصلی شهرت و محبوبیت وی در میان چند نسل از اهل کتاب حاصل این دوره و علائق ژورنالیستی اوست.
با آنکه آسمان را به ریسمان بافتن و از این شاخه به آن شاخه پریدن وجه مشخصۀ اصلی این نوشتهها به نظر میآید و شاید هم دلیل اصلی کشش و جذابیتشان، ولی همین به ظاهر بافتن و سر هم کردن بر یک دانش اساسی از تاریخ و فرهنگ ایران استوار بود که بهندرت در وجود یک شخص فراهم میآید و از این مهمتر اینکه در صورت فراهم آمدن در وجود یک فرد، بهندرت میتواند به چنین وجه بیان جذاب و پرکششی دست یابد. البته محور اصلی کار او- باز هم با اغراقی شاعرانه- بر تاریخ و جغرافیای کرمان قرار داشت، ولی در عمل در خلالِ از این رشته به آن رشته پریدنها از تاریخ و جغرافیای کل این سرزمین و پیوستگی شگرف آن سخن در میان بود.
پیدا شدن جایگزینی از لحاظ آکادمیک و دانشگاهی برای چهرهای چون محمدابراهیم باستانی پاریزی امر ناممکنی نیست؛ ساعاتی به تدریس اختصاص خواهد یافت، متونی چند تحشیه و تصحیح شده و مقالههایی نیز در این سمینار و آن کنفرانس ارائه خواهد شد، ولی آن وجه دیگر، باستانیِ محاط بر انبوهی از دانستههای مختلف از گسترۀ فرهنگی و تاریخی این سرزمین و رویکرد شاعرانهاش در ردیف کردن این دانستهها بعید است جایگزینی پیدا کند. به همین دلیل بخش مهمی از دیگر نوشتههای او ازجمله بسیاری از مجموعۀ آثار هفتگانۀ او یا نوشتههایی چون حماسۀ کویر، از پاریز تا پاریس و غیره در مقام نوعی آثار کلاسیک جذابیت خود را حفظ کرده و ماندگار خواهند شد.
کاوه بیات
عضو هیئت گزینش کتاب و جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
[«باستانی پاریزی، شاعر لحظههای تاریخی»، کاوه بیات، جهان کتاب، سال نوزدهم، شمارۀ ۱ و ۲، ص ۶۳-۶۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
باستانی پاریزی، شاعر لحظههای تاریخی
محمدابراهیم باستانی پاریزی اگرچه در کار خود- تدریس و پژوهش تاریخ- از آنچه شرایط و ویژگیهای اصلی یک استاد متعارف تاریخ شمرده میشود چیزی کم نداشت و حتی در مقایسه با بسیاری از همگنان دانشگاهیاش بیش هم داشت، اما اساساً پژوهشگری نامتعارف بود و شهرت و اعتبار اصلیاش نیز در این حوزه قرار داشت.
تربیت و آموزش چند نسل از دانشجویان تاریخ، نگارش آثار کلاسیکی چون سیاست و اقتصاد عصر صفوی یا تلاش آزادی، ترجمههایی چون اصول حکومت آتن ارسطو و بخش اخبار ایران ابناثیر و تصحیح و تحشیۀ پارهای از متون تاریخی مانند تاریخ کرمان و جغرافیای کرمان وزیری، رسالۀ کاتب کرمانی و صحیفةالارشاد... خود نشانههایی است از کارآمدی وی در آن حوزۀ جاافتاده و متعارف آکادمیک، ولی همانگونه که اشاره شد، اساساً مورخی غیرمتعارف بود.
ورود و حضور او در تهران برای ادامۀ تحصیل که با فضای نسبتاً باز سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ توأم شد، پای او را به عرصۀ مطبوعات باز کرد و آنچه در آغاز میتوانست به نوعی تفنن و کسب یک کمکخرج تحصیلی تعبیر شود، به یک علاقه و دلبستگی طولانی تبدیل شد. بخش اصلی آثار او و نوشتههای برجایمانده از باستانی پاریزی و مایۀ اصلی شهرت و محبوبیت وی در میان چند نسل از اهل کتاب حاصل این دوره و علائق ژورنالیستی اوست.
با آنکه آسمان را به ریسمان بافتن و از این شاخه به آن شاخه پریدن وجه مشخصۀ اصلی این نوشتهها به نظر میآید و شاید هم دلیل اصلی کشش و جذابیتشان، ولی همین به ظاهر بافتن و سر هم کردن بر یک دانش اساسی از تاریخ و فرهنگ ایران استوار بود که بهندرت در وجود یک شخص فراهم میآید و از این مهمتر اینکه در صورت فراهم آمدن در وجود یک فرد، بهندرت میتواند به چنین وجه بیان جذاب و پرکششی دست یابد. البته محور اصلی کار او- باز هم با اغراقی شاعرانه- بر تاریخ و جغرافیای کرمان قرار داشت، ولی در عمل در خلالِ از این رشته به آن رشته پریدنها از تاریخ و جغرافیای کل این سرزمین و پیوستگی شگرف آن سخن در میان بود.
پیدا شدن جایگزینی از لحاظ آکادمیک و دانشگاهی برای چهرهای چون محمدابراهیم باستانی پاریزی امر ناممکنی نیست؛ ساعاتی به تدریس اختصاص خواهد یافت، متونی چند تحشیه و تصحیح شده و مقالههایی نیز در این سمینار و آن کنفرانس ارائه خواهد شد، ولی آن وجه دیگر، باستانیِ محاط بر انبوهی از دانستههای مختلف از گسترۀ فرهنگی و تاریخی این سرزمین و رویکرد شاعرانهاش در ردیف کردن این دانستهها بعید است جایگزینی پیدا کند. به همین دلیل بخش مهمی از دیگر نوشتههای او ازجمله بسیاری از مجموعۀ آثار هفتگانۀ او یا نوشتههایی چون حماسۀ کویر، از پاریز تا پاریس و غیره در مقام نوعی آثار کلاسیک جذابیت خود را حفظ کرده و ماندگار خواهند شد.
کاوه بیات
عضو هیئت گزینش کتاب و جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
[«باستانی پاریزی، شاعر لحظههای تاریخی»، کاوه بیات، جهان کتاب، سال نوزدهم، شمارۀ ۱ و ۲، ص ۶۳-۶۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
داستان تریاکی شدن ادوارد براون در سفر به کرمان
از زبان زندهیاد
#استادمحمدابراهیمباستانیپاریزی
#یادبود_بزرگان
#پرفسورادواردجیبراون
#کرمان #ماهان #سیرجان #پاریز
#کرماندرمانی #تریاک
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
از زبان زندهیاد
#استادمحمدابراهیمباستانیپاریزی
#یادبود_بزرگان
#پرفسورادواردجیبراون
#کرمان #ماهان #سیرجان #پاریز
#کرماندرمانی #تریاک
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (Bor Zo)
۴ دی ماه روز رودکـــــــــــــــــــــــــــی پدر چکامه سرایی زبان پارســـــــــــــــــــــــــــی دری فرخنده و خجسته باد.
وی زادهٔ ۴ دی ۱۴۱۷ شاهنشاهی برابر با ۲۳۷خورشیدی، درگذشتهٔ ۱۴۹۹ شاهنشاهی برابر با ۳۱۹ خورشیدی در پَنجَکِنت تاجیکستان ( ایرانشهر) است.
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
وی زادهٔ ۴ دی ۱۴۱۷ شاهنشاهی برابر با ۲۳۷خورشیدی، درگذشتهٔ ۱۴۹۹ شاهنشاهی برابر با ۳۱۹ خورشیدی در پَنجَکِنت تاجیکستان ( ایرانشهر) است.
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (کوروش👑)
رودکی از واپسین خنیاگرانیست که از فرهنگ ایران ساسانی برجای مانده بود، خنیاگرانی که هم میسرودند و هم میخواندند. رودکی نیز چنگ مینواخت و سرودههایش را با آوای گرم خویش میخواند. وی را پدر سرودههای پارسی نامیدهاند بیشتر سرودههای وی به ما نرسیده و از بد روزگار از میان رفته است.به ویژه سروده شایگان کلیه و دمنه وی، 《بوی جوی مولیان》 از آن روی سروده شد که شاه سامانی دیرزمانی از بخارا رفته و در دوردست به گشت و گذار و شکار میپرداخت همه درباریان پس از زمانی از دوری پایتخت نالان شده و هیچ کس یارای گفتن به شاه را نداشت. تا دست به دامن رودکی میشوند و او《بوی جوی مولیان》را میسراید، گویند شاه سامانی از شنیدن این سروده آن چنان از خود بی خود شد و یاد دیار بخارا کرد که خود بر اسب پرید و درباریانش از پی وی میدویدند تا اسب یابند و دنبال شاه بروند! ارزندگی این سروده از سوی دیگر آن است که، پس از هزار و صد سال هنوز هم دریافتنی است که کمتر زبانی این چنین است، که بتوان سروده یا نوشته ای هزارساله را بدون دشواری دریافت و بازشناخت.
🖋مهدی زمانیان
𐬬𐬁𐬯𐬞𐬊𐬵𐬭𐬈·𐬯𐬁𐬯𐬁𐬥𐬍.
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
🖋مهدی زمانیان
𐬬𐬁𐬯𐬞𐬊𐬵𐬭𐬈·𐬯𐬁𐬯𐬁𐬥𐬍.
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (کوروش👑)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بوی جوی مولیان آید همی
𐬠𐬎𐬌𐬌𐬈·𐬘𐬎𐬌𐬌𐬈·𐬨𐬎𐬮𐬍𐬀𐬥·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
یاد یار مهربان آید همی
𐬪𐬁𐬛𐬈·𐬫𐬁𐬭𐬈·𐬨𐬈𐬭𐬀𐬠𐬁𐬥·𐬁𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
ریگ آموی و درشتی راه او
𐬭𐬍𐬔𐬈·𐬁𐬨𐬎𐬌𐬌𐬊·𐬛𐬊𐬭𐬊𐬱𐬙𐬍·𐬭𐬁𐬵𐬈·𐬎·
زیر پایم پرنیان آید همی
𐬰𐬍𐬭𐬈𐬞𐬁𐬌𐬌𐬀𐬨·𐬞𐬀𐬭𐬥𐬍𐬌𐬌𐬁𐬥·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
آب جیحون از نشاط روی دوست
𐬁𐬠𐬈·𐬘𐬈𐬌𐬌𐬵𐬊𐬥·𐬀𐬰·𐬥𐬈𐬱𐬁𐬙𐬈·𐬭𐬎𐬌𐬌𐬈·𐬛𐬎𐬯𐬙·
خنگ ما را تا میان آید همی
𐬑𐬈𐬥𐬔𐬈·𐬨𐬁·𐬭𐬁·𐬙𐬁·𐬨𐬍𐬌𐬌𐬁𐬥·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
ای بخارا! شاد باش و دیر زی
𐬈𐬌𐬌·𐬠𐬊𐬑𐬁𐬭𐬁·𐬱𐬁𐬛·𐬠𐬁𐬱·𐬎·𐬛𐬍𐬭·𐬰𐬍·
میر زی تو شادمان آید همی
𐬨𐬍𐬭·𐬰𐬍·𐬙𐬊·𐬱𐬁𐬛𐬨𐬁𐬥·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛𐬵𐬀𐬨𐬍·
میر ماه است و بخارا آسمان
𐬨𐬍𐬭·𐬨𐬀𐬵·𐬀𐬯𐬙·𐬊·𐬠𐬊𐬑𐬁𐬭𐬁·𐬁𐬯𐬈𐬨𐬀𐬥·
ماه سوی آسمان آید همی
𐬨𐬁𐬵·𐬯𐬎𐬌𐬌𐬈·𐬁𐬯𐬈𐬨𐬁𐬥·𐬀𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍
میر سرو است و بخارا بوستان
𐬨𐬍𐬭·𐬯𐬀𐬭𐬎𐬎·𐬀𐬯𐬙·𐬊·𐬠𐬎𐬑𐬁𐬭𐬁·𐬠𐬎𐬯𐬈𐬙𐬁𐬥·
سرو سوی بوستان آید همی
𐬯𐬀𐬭𐬎𐬎·𐬯𐬎𐬌𐬌𐬈·𐬠𐬎𐬯𐬈𐬙𐬁𐬥·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
آفرین و مدح سود آید همی
𐬁𐬟𐬀𐬭𐬍𐬥·𐬊·𐬨𐬀𐬛𐬵·𐬯𐬎𐬛·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
گر به گنج اندر زیان آید همی
𐬔𐬀𐬭·𐬠𐬈·𐬑𐬀𐬥𐬘·𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭·𐬰𐬍𐬌𐬌𐬀𐬥·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
🖊نگارش دین دبیره مهدی زمانیان
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
𐬠𐬎𐬌𐬌𐬈·𐬘𐬎𐬌𐬌𐬈·𐬨𐬎𐬮𐬍𐬀𐬥·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
یاد یار مهربان آید همی
𐬪𐬁𐬛𐬈·𐬫𐬁𐬭𐬈·𐬨𐬈𐬭𐬀𐬠𐬁𐬥·𐬁𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
ریگ آموی و درشتی راه او
𐬭𐬍𐬔𐬈·𐬁𐬨𐬎𐬌𐬌𐬊·𐬛𐬊𐬭𐬊𐬱𐬙𐬍·𐬭𐬁𐬵𐬈·𐬎·
زیر پایم پرنیان آید همی
𐬰𐬍𐬭𐬈𐬞𐬁𐬌𐬌𐬀𐬨·𐬞𐬀𐬭𐬥𐬍𐬌𐬌𐬁𐬥·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
آب جیحون از نشاط روی دوست
𐬁𐬠𐬈·𐬘𐬈𐬌𐬌𐬵𐬊𐬥·𐬀𐬰·𐬥𐬈𐬱𐬁𐬙𐬈·𐬭𐬎𐬌𐬌𐬈·𐬛𐬎𐬯𐬙·
خنگ ما را تا میان آید همی
𐬑𐬈𐬥𐬔𐬈·𐬨𐬁·𐬭𐬁·𐬙𐬁·𐬨𐬍𐬌𐬌𐬁𐬥·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
ای بخارا! شاد باش و دیر زی
𐬈𐬌𐬌·𐬠𐬊𐬑𐬁𐬭𐬁·𐬱𐬁𐬛·𐬠𐬁𐬱·𐬎·𐬛𐬍𐬭·𐬰𐬍·
میر زی تو شادمان آید همی
𐬨𐬍𐬭·𐬰𐬍·𐬙𐬊·𐬱𐬁𐬛𐬨𐬁𐬥·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛𐬵𐬀𐬨𐬍·
میر ماه است و بخارا آسمان
𐬨𐬍𐬭·𐬨𐬀𐬵·𐬀𐬯𐬙·𐬊·𐬠𐬊𐬑𐬁𐬭𐬁·𐬁𐬯𐬈𐬨𐬀𐬥·
ماه سوی آسمان آید همی
𐬨𐬁𐬵·𐬯𐬎𐬌𐬌𐬈·𐬁𐬯𐬈𐬨𐬁𐬥·𐬀𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍
میر سرو است و بخارا بوستان
𐬨𐬍𐬭·𐬯𐬀𐬭𐬎𐬎·𐬀𐬯𐬙·𐬊·𐬠𐬎𐬑𐬁𐬭𐬁·𐬠𐬎𐬯𐬈𐬙𐬁𐬥·
سرو سوی بوستان آید همی
𐬯𐬀𐬭𐬎𐬎·𐬯𐬎𐬌𐬌𐬈·𐬠𐬎𐬯𐬈𐬙𐬁𐬥·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
آفرین و مدح سود آید همی
𐬁𐬟𐬀𐬭𐬍𐬥·𐬊·𐬨𐬀𐬛𐬵·𐬯𐬎𐬛·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
گر به گنج اندر زیان آید همی
𐬔𐬀𐬭·𐬠𐬈·𐬑𐬀𐬥𐬘·𐬀𐬥𐬛𐬀𐬭·𐬰𐬍𐬌𐬌𐬀𐬥·𐬁𐬌𐬌𐬀𐬛·𐬵𐬀𐬨𐬍·
🖊نگارش دین دبیره مهدی زمانیان
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
#سال_روز_درگذشت_اشوزرتشت
✔️پنجم دی ماه خورشیدی روز خور (خير) ایزد، سال روز درگذشت اشوزرتشت پیامبر بزرگ آریایی و نخستین آموزگار راستی است.
کسی که پيام آور آزادی انديشه، آگاهی، آشتی و هم زيستی با انديشههای گوناگون بود و از ايران زمين به پاخواست.
#اشوزرتشت در هفتاد و هفت سالگی، هنگامی كه کی گشتاسب كيانی و پسرش اسفنديار، فرمانروای #بلخ (#مزارشريف) از پايتخت بيرون رفته بودند، فرمانروای تورانی "ارجاسب" كه دشمن ديرينهی اشوزرتشت بود، درنگی يافته و تورابراتور را با لشگر بزرگی به بلخ فرستاد.
#تورانيان دروازهی شهر بلخ(مزارشريف) را درهم شكستند و هنگامی كه #اشوزرتشت با لهراسب و گروهی از پيروانش، در مجموع هفتاد و دوتن در #آتشكدهی نوبهار شهر بلخ به #نيايش سرگرم بودند به زخم شمشير كشتند.
زرتشت، زردشت، زردهُشت یا زراتُشت و به لاتین Zoroaster و در اوستا زرثوشتر به معنی "دارندهی روشنایی زرین رنگ" و یا "ستارهی زرین" است.
اشوزرتشت پیام آور خرد و آزادی اندیشه و بنیان گذار كیش زرتشتی یا مزدیسنا و سرایندهی گاتها است.
اشو زرتشت گرچه از جهان رفت و از دیدگان پنهان گشت، ولی روان پاكش همراه با اندیشه و آموزشهای جاودانهاش پیوسته زنده ماند.
۱
@khashatra
✔️ این روز در گاهنامه ایرانی تنها روزی است كه جشن نیست، ولی روز سوگواری هم نیست!
در این روز زرتشتیان گردهم میآیند و به نیایش، خواندن گاتها و پختن آش می پردازند، ولی به هیچ روی سوگواری یا جامهی سیاه بر تن نمیكنند. از دیدگاه آنان، درگذشت، زایش دوباره و پیوستن به اهورامزدا است، پس روان مردگان نیازی به سوگواری ندارند و اندوه برای درگذشتگان مایهی رنج روان آنان خواهد شد.
شاید این یگانه آیینی در جهان باشد كه سوگواری، اندوه، گریه كردن، دستههای سوگواری، سیاه پوشیدن، آسیب رساندن به خود را در آن نمیتوان یافت. كوتاه سخن، كرپانی (قربانی)، پتیست (نذر)، نیاز بستن (دخیل بستن)، پیراگردی (طواف)، بوسه زدن بر نیایش گاهها و... از آن آیین بت پرستی بود و اشوزرتشت يگانه پيامبری بود كه همهی اين آيينها را از ميان برداشت و تنها خرد را جايگزين اين ابزارها برای گفتگو و پيوند با خدا كرد.
۳
@khashatra
https://www.tg-me.com/khashatra
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
✔️پنجم دی ماه خورشیدی روز خور (خير) ایزد، سال روز درگذشت اشوزرتشت پیامبر بزرگ آریایی و نخستین آموزگار راستی است.
کسی که پيام آور آزادی انديشه، آگاهی، آشتی و هم زيستی با انديشههای گوناگون بود و از ايران زمين به پاخواست.
#اشوزرتشت در هفتاد و هفت سالگی، هنگامی كه کی گشتاسب كيانی و پسرش اسفنديار، فرمانروای #بلخ (#مزارشريف) از پايتخت بيرون رفته بودند، فرمانروای تورانی "ارجاسب" كه دشمن ديرينهی اشوزرتشت بود، درنگی يافته و تورابراتور را با لشگر بزرگی به بلخ فرستاد.
#تورانيان دروازهی شهر بلخ(مزارشريف) را درهم شكستند و هنگامی كه #اشوزرتشت با لهراسب و گروهی از پيروانش، در مجموع هفتاد و دوتن در #آتشكدهی نوبهار شهر بلخ به #نيايش سرگرم بودند به زخم شمشير كشتند.
زرتشت، زردشت، زردهُشت یا زراتُشت و به لاتین Zoroaster و در اوستا زرثوشتر به معنی "دارندهی روشنایی زرین رنگ" و یا "ستارهی زرین" است.
اشوزرتشت پیام آور خرد و آزادی اندیشه و بنیان گذار كیش زرتشتی یا مزدیسنا و سرایندهی گاتها است.
اشو زرتشت گرچه از جهان رفت و از دیدگان پنهان گشت، ولی روان پاكش همراه با اندیشه و آموزشهای جاودانهاش پیوسته زنده ماند.
۱
@khashatra
✔️ این روز در گاهنامه ایرانی تنها روزی است كه جشن نیست، ولی روز سوگواری هم نیست!
در این روز زرتشتیان گردهم میآیند و به نیایش، خواندن گاتها و پختن آش می پردازند، ولی به هیچ روی سوگواری یا جامهی سیاه بر تن نمیكنند. از دیدگاه آنان، درگذشت، زایش دوباره و پیوستن به اهورامزدا است، پس روان مردگان نیازی به سوگواری ندارند و اندوه برای درگذشتگان مایهی رنج روان آنان خواهد شد.
شاید این یگانه آیینی در جهان باشد كه سوگواری، اندوه، گریه كردن، دستههای سوگواری، سیاه پوشیدن، آسیب رساندن به خود را در آن نمیتوان یافت. كوتاه سخن، كرپانی (قربانی)، پتیست (نذر)، نیاز بستن (دخیل بستن)، پیراگردی (طواف)، بوسه زدن بر نیایش گاهها و... از آن آیین بت پرستی بود و اشوزرتشت يگانه پيامبری بود كه همهی اين آيينها را از ميان برداشت و تنها خرد را جايگزين اين ابزارها برای گفتگو و پيوند با خدا كرد.
۳
@khashatra
https://www.tg-me.com/khashatra
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
جایگاه دنیا و انسان در آیین زرتشت
در سالروز گذشتهشدن پیامبر ایرانی
پنجم دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
- جهان از آنِ خداست، پس رهبانیت و زهد و کنارهگیری از دنیا گناه است.
- خدا آفریننده است، پس آدمی را باید تا با کار و کشاورزی و پیشهوری با خدا همسو شود.
- بیماری و ناخوشی را اهریمن به جهان آورد. پس آدمی بایستی تا خود را تندرست نگاه دارد.
- تندرستی جسم همراه با تندرستی روان است. آن کس که بر جسم فشار آورد تا روان تکامل یابد، نادانی محض کرده است.
- تنپروری از اهریمن است. کار، نمک زندگانی است و زندگی بدون کار بیفایده است.
تن آدمی باید سالم باشد تا کار کند.
- هر کامیابی مادی و مالی که بدون آزار رساندن به دیگران به دست آید یاور پیشرفت معنوی آدمی است.
تنگدستی و فقر از آنِ اهریمن است.
ـ شناخت اساطیر ایران. ص ۲۰۰.
یاد اشو زرتشت پیامبر زندگی، کار و مهربانی گرامی باد.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
جایگاه دنیا و انسان در آیین زرتشت
در سالروز گذشتهشدن پیامبر ایرانی
پنجم دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
- جهان از آنِ خداست، پس رهبانیت و زهد و کنارهگیری از دنیا گناه است.
- خدا آفریننده است، پس آدمی را باید تا با کار و کشاورزی و پیشهوری با خدا همسو شود.
- بیماری و ناخوشی را اهریمن به جهان آورد. پس آدمی بایستی تا خود را تندرست نگاه دارد.
- تندرستی جسم همراه با تندرستی روان است. آن کس که بر جسم فشار آورد تا روان تکامل یابد، نادانی محض کرده است.
- تنپروری از اهریمن است. کار، نمک زندگانی است و زندگی بدون کار بیفایده است.
تن آدمی باید سالم باشد تا کار کند.
- هر کامیابی مادی و مالی که بدون آزار رساندن به دیگران به دست آید یاور پیشرفت معنوی آدمی است.
تنگدستی و فقر از آنِ اهریمن است.
ـ شناخت اساطیر ایران. ص ۲۰۰.
یاد اشو زرتشت پیامبر زندگی، کار و مهربانی گرامی باد.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
#بهرام_بیضایی:
🔸این که ما گوشهای گُزیده باشیم و اصطلاحاً مترقّیترین متنهای دنیا را بخوانیم معنیاش این نیست که همهی مردمِ ما هم در دنجهای خود همان را میخوانند
من ایمان دارم که ما مردمِ خود را نمیشناسیم و این مشکلِ بزرگِ روشنفکریِ ماست.
🔸تصویرْ نافذترین راهِ شناساییِ یکدیگر است؛ آن هم در کشوری که نود درصدِ مردمِ آن مار را فقط از روی تصویرِ آن میشناسند و نه نوشتهاش
🔸هیچ چیز به اندازهی تصویر به این معناشناسی کمک نخواهد کرد؛ و برای همین است که تصویر اینهمه زیرِ ضربه است. تصویربردار عاداتی را که ما تا درونِ آنها هستیم نمیبینیم از بیرون میبیند و چنان ثبت میکند که هر کس در هر شرایطی و با هر فاصلهای بتواند آن را ببیند
🔸کسانی که فردوسی را به این دلیل که هویّتِ ما را به ما بازگردانده، میستایند در واقع نمیدانند که او را برای این میستایند که صریحترین تصویربردارِ ما بود.
🔸او تصویر را میدهد؛ ما را از بیرون به درون و از درون به بیرون حرکت میدهد؛ و نظرِ خودش را هم میگوید. ما هم جز این نمیکنیم؛ هرچند او استاد بود و ما شاگرد.
برای خواندن متن کامل این سخن اینجا بزنید
@shahnamehpajoh
🔸این که ما گوشهای گُزیده باشیم و اصطلاحاً مترقّیترین متنهای دنیا را بخوانیم معنیاش این نیست که همهی مردمِ ما هم در دنجهای خود همان را میخوانند
من ایمان دارم که ما مردمِ خود را نمیشناسیم و این مشکلِ بزرگِ روشنفکریِ ماست.
🔸تصویرْ نافذترین راهِ شناساییِ یکدیگر است؛ آن هم در کشوری که نود درصدِ مردمِ آن مار را فقط از روی تصویرِ آن میشناسند و نه نوشتهاش
🔸هیچ چیز به اندازهی تصویر به این معناشناسی کمک نخواهد کرد؛ و برای همین است که تصویر اینهمه زیرِ ضربه است. تصویربردار عاداتی را که ما تا درونِ آنها هستیم نمیبینیم از بیرون میبیند و چنان ثبت میکند که هر کس در هر شرایطی و با هر فاصلهای بتواند آن را ببیند
🔸کسانی که فردوسی را به این دلیل که هویّتِ ما را به ما بازگردانده، میستایند در واقع نمیدانند که او را برای این میستایند که صریحترین تصویربردارِ ما بود.
🔸او تصویر را میدهد؛ ما را از بیرون به درون و از درون به بیرون حرکت میدهد؛ و نظرِ خودش را هم میگوید. ما هم جز این نمیکنیم؛ هرچند او استاد بود و ما شاگرد.
برای خواندن متن کامل این سخن اینجا بزنید
@shahnamehpajoh
Forwarded from ایران بوم
فردوسی بیشترین حق را به گردن ایرانیان دارد - ۱
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/17681-ferdosi-nodushan-hagh-iranian.html
دکتر محمدعلی اسلامی میگوید: اگر از من بپرسند کدام ایرانی است که بیشترین حق را به گردن ایرانیان دارد و بزرگترین آنهاست، بیتردید خواهم گفت: فردوسی. او همچنین معتقد است «شاهنامه» اخلاقیترین و انسانیترین کتابی است که تا کنون در زبان فارسی نوشته شده و برخلاف آنچه گاهی زمزمه شده، خواننده شاهنامه «طاغوتیها» نبودهاند، مردم کوچه و بازار و ایلیها و دهقانها و همه ناآرامها بودهاند.
مروری بر دیدگاههای شادروان محمدعلی اسلامی ندوشن، مترجم و چهره فرهنگی پیشکسوت درباره فردوسی
محمدعلی اسلامی ندوشن در کتابهای «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، «داستان داستانها: رستم و اسفندیار در شاهنامه»، «درباره رستم و سهراب بنیاد شاهنامه»، «نامه نامور: گزیده شاهنامه فردوسی» (انتخاب و توضیح) و «چهار سخنگوی وجدان ایران (فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ)» و دیگر کتابها و مقالاتش به این شاعر ایرانی پرداخته است. او در کتاب «چهار سخنگوی وجدان ایرانی» فردوسی را به عنوان «سخنگوی پیروزی نیکی بر بدی» معرفی میکند. همچنین در «سرو سایهفکن» رسالهای درباره فردوسی و شاهنامه میگوید: «شاهنامه تنها سرگذشت ایران و حماسه دوره معینی را بازگو نمیکند، جوهر هستی را میسراید... برای شاهنامه ارزشهای گوناگون برشمرده شده است... ولی برترین ارزش آن، آن است که در زندگی انسانی معنا مینهد. حتی دشمنها در آن سترگاند؛ چه، کمان هستی خود را به نهایت میکشند. بیانش صخرهوار است، به بزرگی طبیعت. وقتی آن را میخوانیم یا میشنویم، سر خود را به بالا نگاه میداریم، برای آنکه باید اوج را ببینیم. طی هزار سال کتاب فردوسی تسلیبخش و رهگشای قوم ایرانی بوده و هر زمان که زندگی بر مردم سختتر میشده، دلبستگی به آن بیشتر میگردیده. کتابی است که عالِم و عامی بر روی آن خم شده و قهوهخانه و فرهنگخانه، هر دو از آن روشنی گرفتهاند.»
او در جای دیگری میگوید: «شاهنامه کتابی است که هر ایرانی باید به نوعی آن را بشناسد، زیرا کتاب سرنوشت ایران است... شاهنامه فردوسی بیش از هر کتاب دیگر در زبان فارسی سرگذشت و روح مردم باستانی ایران را در خود بازتاب داده است. بنابراین میتوانیم از او گواهیهایی بگیریم که ایرانی چگونه کسی بوده است و از زندگی چه میخواسته. مردم به کتابی چون شاهنامه از دو جهت نگاه میکردند: یکی سیاسی، یعنی وسیله بازیافت شخصیت ملّی خود، و دیگری انسانی، یعنی کتاب حکمت و عبرت و دستورنامه زندگی. شاهنامه کتاب واقعبینی است. انسان را از موضع خاکی خود بر نمیکَند. آسمان جای خود دارد و زمین جای خود. هر چه هست و نیست باید در همین زمین عاید آدمی گردد. جهانبینی شاهنامه، حاصل یک دوران دراز تجربه قوم ایرانی است، در یک سرزمین پرماجرا و پرکشاکش و به ما میگوید که چگونه باید زندگی کرد. شاهنامه، با آنکه از زمانهای دور حرف میزند، آموزههایش هنوز راهگشا هستند، و میتوان گفت که با همه قدمت، تازهترین کتاب زبان فارسی است.»
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/17681-ferdosi-nodushan-hagh-iranian.html
دکتر محمدعلی اسلامی میگوید: اگر از من بپرسند کدام ایرانی است که بیشترین حق را به گردن ایرانیان دارد و بزرگترین آنهاست، بیتردید خواهم گفت: فردوسی. او همچنین معتقد است «شاهنامه» اخلاقیترین و انسانیترین کتابی است که تا کنون در زبان فارسی نوشته شده و برخلاف آنچه گاهی زمزمه شده، خواننده شاهنامه «طاغوتیها» نبودهاند، مردم کوچه و بازار و ایلیها و دهقانها و همه ناآرامها بودهاند.
مروری بر دیدگاههای شادروان محمدعلی اسلامی ندوشن، مترجم و چهره فرهنگی پیشکسوت درباره فردوسی
محمدعلی اسلامی ندوشن در کتابهای «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، «داستان داستانها: رستم و اسفندیار در شاهنامه»، «درباره رستم و سهراب بنیاد شاهنامه»، «نامه نامور: گزیده شاهنامه فردوسی» (انتخاب و توضیح) و «چهار سخنگوی وجدان ایران (فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ)» و دیگر کتابها و مقالاتش به این شاعر ایرانی پرداخته است. او در کتاب «چهار سخنگوی وجدان ایرانی» فردوسی را به عنوان «سخنگوی پیروزی نیکی بر بدی» معرفی میکند. همچنین در «سرو سایهفکن» رسالهای درباره فردوسی و شاهنامه میگوید: «شاهنامه تنها سرگذشت ایران و حماسه دوره معینی را بازگو نمیکند، جوهر هستی را میسراید... برای شاهنامه ارزشهای گوناگون برشمرده شده است... ولی برترین ارزش آن، آن است که در زندگی انسانی معنا مینهد. حتی دشمنها در آن سترگاند؛ چه، کمان هستی خود را به نهایت میکشند. بیانش صخرهوار است، به بزرگی طبیعت. وقتی آن را میخوانیم یا میشنویم، سر خود را به بالا نگاه میداریم، برای آنکه باید اوج را ببینیم. طی هزار سال کتاب فردوسی تسلیبخش و رهگشای قوم ایرانی بوده و هر زمان که زندگی بر مردم سختتر میشده، دلبستگی به آن بیشتر میگردیده. کتابی است که عالِم و عامی بر روی آن خم شده و قهوهخانه و فرهنگخانه، هر دو از آن روشنی گرفتهاند.»
او در جای دیگری میگوید: «شاهنامه کتابی است که هر ایرانی باید به نوعی آن را بشناسد، زیرا کتاب سرنوشت ایران است... شاهنامه فردوسی بیش از هر کتاب دیگر در زبان فارسی سرگذشت و روح مردم باستانی ایران را در خود بازتاب داده است. بنابراین میتوانیم از او گواهیهایی بگیریم که ایرانی چگونه کسی بوده است و از زندگی چه میخواسته. مردم به کتابی چون شاهنامه از دو جهت نگاه میکردند: یکی سیاسی، یعنی وسیله بازیافت شخصیت ملّی خود، و دیگری انسانی، یعنی کتاب حکمت و عبرت و دستورنامه زندگی. شاهنامه کتاب واقعبینی است. انسان را از موضع خاکی خود بر نمیکَند. آسمان جای خود دارد و زمین جای خود. هر چه هست و نیست باید در همین زمین عاید آدمی گردد. جهانبینی شاهنامه، حاصل یک دوران دراز تجربه قوم ایرانی است، در یک سرزمین پرماجرا و پرکشاکش و به ما میگوید که چگونه باید زندگی کرد. شاهنامه، با آنکه از زمانهای دور حرف میزند، آموزههایش هنوز راهگشا هستند، و میتوان گفت که با همه قدمت، تازهترین کتاب زبان فارسی است.»
@iranboom_ir
www.iranboom.ir
فردوسی بیشترین حق را به گردن ایرانیان دارد
Forwarded from ایران بوم
فردوسی بیشترین حق را به گردن ایرانیان دارد - ۲
اسلامی ندوشن همچنین در کتاب «ایران را از یاد نبریم» و «ایران و تنهاییش» درباره شاهنامه مینویسد: برخلاف آنچه گاهی زمزمه شده است، خواننده شاهنامه مردم کوچه و بازار و ایلیها و دهقانها و همه ناآرامها بودهاند، نظیر کسانی که همین اواخر در جنوب با انگلیسیها جنگیدند. در برابر تحقیر و توهین تازهبهدورانرسیدههای مروانی و عباسی و نخوت غلامان ترک، فردوسی به هموطنان ستمکشیده خود گفت: «شما آزادگان و سرفرازان بودهاید.» آنها را تسلی داد و گرم کرد. درخت اندیشه ایرانی زمانی به بار نهایی نشست که شاهنامه آفریده شد. همه آنچه باید گفته شود در این کتاب گفته شد. ایران که تا آن زمان بید لرزانی بود، با آمدن این کتاب تبدیل به سرو برومند همیشه سبزی گشت. با آمدن شاهنامه ایرانی خیالش راحت شد که از نو به خانه خود بازگشته است. اگر حصارهای مرزی برداشته شده بودند یک حصار فرهنگی گرد او پدید آمد «که از باد و باران نیابد گزند»، تا او بتواند در درون آن بگوید «من، من هستم». اگر زبان فارسی و شاهنامه نبودند، به حدس قوی، ما کشوری میشدیم نظیر مالزی یا پاکستان. ممکن است گفته شود، چه عیبی دارد و آنها برای خود زندگی میکنند؟ البتّه دنیا به هم نمیخورد، هر کشوری زندگی میکند. حرف بر سر داشتن یا نداشتن افق است. حرف بر سر آن است که جهان در برابر چشم چقدر گسترده باشد. در یک اتاق بیپنجره هم میشود زندگی کرد، میشود به آن عادت کرد، ولی در هر حال، منکر افق دلگشا و چشمانداز معنوی نمیتوان شد. زمانی قدر آن دانسته میشود که دیگر نباشد.
او در «دیروز، امروز، فردا» میگوید: آنچه بیش از هرچیز در شاهنامه بر آن تکیه شده، «انسانیت انسان» است. به این معنا که او به هر قیمتی زندگی را نخواهد، بلکه برای آن ارزش قائل شود. روح شاهنامه، این است. در شاهنامه نه روحیه پهلوانی مورد ستایش است و نه برتری نژادی، به کسی باید حق داد که انسانتر است.
اسلامی ندوشن در «یگانگی در چندگانگی» هم درباره شاهنامه بیان میکند: به آسانی میتوان تصور کرد که اگر شاهنامه پدید نیامده بود، ایران به گونهای که هست نبود: مستهلکشده در عرب و ترک، گمشده در گرداب تاریخ جهان. هرگاه ایرانی میرفت تا بلرزد، یک دست نامرئی زیر بالش را میگرفت و آن دست شاهنامه بود: در دوره مغول، دوره صفویه با تهاجم عثمانیها و بعد فشار استعمار غرب.
این نویسنده درباره زنان شاهنامه در «نامه نامور» مینویسد: همه صفاتی که موجب آراستگی انسان و زن است در زنان بزرگ شاهنامه دیده میشود. ایثار و استحکام شخصیت و پاکی و وفاداری چنان به صورت طبیعی در آنهاست که گویی این خصوصیات با سرشت زن عجیناند. حتی زنان تُرک، دختران افراسیاب، فرنگیس و منیژه یا جریره.
او همچنین در این کتاب نوشته است: اگر به عمق شاهنامه فرو رویم، میبینیم که این کتاب نه حماسه شاهان است و نه جانبداری از قوم و ملت خاصی دارد؛ کتاب زندگی است که داد و خرد جانمایه آنند. داد در زندگی عملی و اجتماعی، و خرد به عنوان راهبر فرد و رهگشای اجتماع. آنچه در آن به آدمی توصیه میشود، نجابت و ادب و بلندنظری است و نیز آگاهی، دانایی، اعتدال، شادمانی و خلاصه همه آنچه زندگی را دلپذیر و ارزنده میکند.
اسلامی ندوشن در کتاب «ایران را از یاد نبریم» درباره شاهنامه آورده است: کتاب فردوسی [شاهنامه] اخلاقیترین و انسانیترین کتابی است که تا کنون در زبان فارسی نوشته شده است، آن هم به زبانی که به قول نظامی عروضی «سخن را به آسمان علّیین برد». گذشته از این، خود او در زندگیای که داشته است، پارساترین سخنسرای ایران است، و از مجموع این جهات است که اگر از من بپرسند کدام ایرانی است که بیشترین حق را به گردن ایرانیان دارد و بزرگترین آنهاست، بیتردید خواهم گفت: فردوسی.
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/17681-ferdosi-nodushan-hagh-iranian.html
@iranboom_ir
اسلامی ندوشن همچنین در کتاب «ایران را از یاد نبریم» و «ایران و تنهاییش» درباره شاهنامه مینویسد: برخلاف آنچه گاهی زمزمه شده است، خواننده شاهنامه مردم کوچه و بازار و ایلیها و دهقانها و همه ناآرامها بودهاند، نظیر کسانی که همین اواخر در جنوب با انگلیسیها جنگیدند. در برابر تحقیر و توهین تازهبهدورانرسیدههای مروانی و عباسی و نخوت غلامان ترک، فردوسی به هموطنان ستمکشیده خود گفت: «شما آزادگان و سرفرازان بودهاید.» آنها را تسلی داد و گرم کرد. درخت اندیشه ایرانی زمانی به بار نهایی نشست که شاهنامه آفریده شد. همه آنچه باید گفته شود در این کتاب گفته شد. ایران که تا آن زمان بید لرزانی بود، با آمدن این کتاب تبدیل به سرو برومند همیشه سبزی گشت. با آمدن شاهنامه ایرانی خیالش راحت شد که از نو به خانه خود بازگشته است. اگر حصارهای مرزی برداشته شده بودند یک حصار فرهنگی گرد او پدید آمد «که از باد و باران نیابد گزند»، تا او بتواند در درون آن بگوید «من، من هستم». اگر زبان فارسی و شاهنامه نبودند، به حدس قوی، ما کشوری میشدیم نظیر مالزی یا پاکستان. ممکن است گفته شود، چه عیبی دارد و آنها برای خود زندگی میکنند؟ البتّه دنیا به هم نمیخورد، هر کشوری زندگی میکند. حرف بر سر داشتن یا نداشتن افق است. حرف بر سر آن است که جهان در برابر چشم چقدر گسترده باشد. در یک اتاق بیپنجره هم میشود زندگی کرد، میشود به آن عادت کرد، ولی در هر حال، منکر افق دلگشا و چشمانداز معنوی نمیتوان شد. زمانی قدر آن دانسته میشود که دیگر نباشد.
او در «دیروز، امروز، فردا» میگوید: آنچه بیش از هرچیز در شاهنامه بر آن تکیه شده، «انسانیت انسان» است. به این معنا که او به هر قیمتی زندگی را نخواهد، بلکه برای آن ارزش قائل شود. روح شاهنامه، این است. در شاهنامه نه روحیه پهلوانی مورد ستایش است و نه برتری نژادی، به کسی باید حق داد که انسانتر است.
اسلامی ندوشن در «یگانگی در چندگانگی» هم درباره شاهنامه بیان میکند: به آسانی میتوان تصور کرد که اگر شاهنامه پدید نیامده بود، ایران به گونهای که هست نبود: مستهلکشده در عرب و ترک، گمشده در گرداب تاریخ جهان. هرگاه ایرانی میرفت تا بلرزد، یک دست نامرئی زیر بالش را میگرفت و آن دست شاهنامه بود: در دوره مغول، دوره صفویه با تهاجم عثمانیها و بعد فشار استعمار غرب.
این نویسنده درباره زنان شاهنامه در «نامه نامور» مینویسد: همه صفاتی که موجب آراستگی انسان و زن است در زنان بزرگ شاهنامه دیده میشود. ایثار و استحکام شخصیت و پاکی و وفاداری چنان به صورت طبیعی در آنهاست که گویی این خصوصیات با سرشت زن عجیناند. حتی زنان تُرک، دختران افراسیاب، فرنگیس و منیژه یا جریره.
او همچنین در این کتاب نوشته است: اگر به عمق شاهنامه فرو رویم، میبینیم که این کتاب نه حماسه شاهان است و نه جانبداری از قوم و ملت خاصی دارد؛ کتاب زندگی است که داد و خرد جانمایه آنند. داد در زندگی عملی و اجتماعی، و خرد به عنوان راهبر فرد و رهگشای اجتماع. آنچه در آن به آدمی توصیه میشود، نجابت و ادب و بلندنظری است و نیز آگاهی، دانایی، اعتدال، شادمانی و خلاصه همه آنچه زندگی را دلپذیر و ارزنده میکند.
اسلامی ندوشن در کتاب «ایران را از یاد نبریم» درباره شاهنامه آورده است: کتاب فردوسی [شاهنامه] اخلاقیترین و انسانیترین کتابی است که تا کنون در زبان فارسی نوشته شده است، آن هم به زبانی که به قول نظامی عروضی «سخن را به آسمان علّیین برد». گذشته از این، خود او در زندگیای که داشته است، پارساترین سخنسرای ایران است، و از مجموع این جهات است که اگر از من بپرسند کدام ایرانی است که بیشترین حق را به گردن ایرانیان دارد و بزرگترین آنهاست، بیتردید خواهم گفت: فردوسی.
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/17681-ferdosi-nodushan-hagh-iranian.html
@iranboom_ir
www.iranboom.ir
فردوسی بیشترین حق را به گردن ایرانیان دارد
Forwarded from عکس نگار
هشتم دی، زادروز فروغ فرخزاد (۱۳۱۳_۱۳۴۵)
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصلهای خشک گذر میکردند
به دستههای کلاغان
که عطر مزرعههای شبانه را
برای من به هدیه میآوردند
به مادرم که در آیینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را
از تخمههای سبز میانباشت – سلامی، دوباره خواهم کرد
میآیم، میآیم، میآیم
با گیسویم: ادامۀ بوهای زیر خاک
با چشمهام: تجربههای غلیظ تاریکی
با بوتهها که چیدهام از بیشههای آنسوی دیوار
میآیم، میآیم، میآیم
و آستانه پر از عشق میشود
و من در آستانه به آنها که دوست میدارند
و دختری که هنوز آنجا،
در آستانۀ پرعشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد.
https://www.tg-me.com/eshtadan
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصلهای خشک گذر میکردند
به دستههای کلاغان
که عطر مزرعههای شبانه را
برای من به هدیه میآوردند
به مادرم که در آیینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را
از تخمههای سبز میانباشت – سلامی، دوباره خواهم کرد
میآیم، میآیم، میآیم
با گیسویم: ادامۀ بوهای زیر خاک
با چشمهام: تجربههای غلیظ تاریکی
با بوتهها که چیدهام از بیشههای آنسوی دیوار
میآیم، میآیم، میآیم
و آستانه پر از عشق میشود
و من در آستانه به آنها که دوست میدارند
و دختری که هنوز آنجا،
در آستانۀ پرعشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد.
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
پزشکی
هشتم دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در شاهنامه نخستین بار به روزگار پادشاهی جمشید، شاهنشاه پیشدادی، سخن از پزشکی به میان آمده است.
جمشیدشاه در جریان ساختن جهان ایرانی «پزشکی» و «درمان» را بگستراند. راههای تندرستی و گزند بر آدمی را بشناساند.
این رونق بخشیدن به پزشکی و درمان در پی آن است که جمشید شاه جهان را از بدی و دشمنان زنهاری کرده، طبقات اجتماعی را برقرار ساخته، کشت و ورز را رونق بخشیده، خشت مالیدن و ساختن سازهها بر پایه دانش هندسه را فراگیر کرده، همگان را با بوی خوش و کاربستن مشک و گلاب و ... آشنا کرده، و پس پزشکی را به میان آورده تا چنان که گفته شد راه تندرستی باز باشد و گزندها از آدمیان دور شود.
شاهنشاهی چون جمشید چندان به پزشکی و درمان و تندرستی مردم سرزمین خود ارج مینهاده که خبر آن در صدر برنامههای حکومتی او نوشته است.
بسنجید با خبرهای فراوان که هر روز از نابهسامانی بیشتر نظام بهداشت و درمان میهن پراکنده میشود. گزارشهای شاهنامه داستان پردازی نیست. آییننامه فرمانروایی ایرانی است، و تاریخنامه اندیشه سیاسی ایرانی.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
پزشکی
هشتم دی ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در شاهنامه نخستین بار به روزگار پادشاهی جمشید، شاهنشاه پیشدادی، سخن از پزشکی به میان آمده است.
جمشیدشاه در جریان ساختن جهان ایرانی «پزشکی» و «درمان» را بگستراند. راههای تندرستی و گزند بر آدمی را بشناساند.
این رونق بخشیدن به پزشکی و درمان در پی آن است که جمشید شاه جهان را از بدی و دشمنان زنهاری کرده، طبقات اجتماعی را برقرار ساخته، کشت و ورز را رونق بخشیده، خشت مالیدن و ساختن سازهها بر پایه دانش هندسه را فراگیر کرده، همگان را با بوی خوش و کاربستن مشک و گلاب و ... آشنا کرده، و پس پزشکی را به میان آورده تا چنان که گفته شد راه تندرستی باز باشد و گزندها از آدمیان دور شود.
شاهنشاهی چون جمشید چندان به پزشکی و درمان و تندرستی مردم سرزمین خود ارج مینهاده که خبر آن در صدر برنامههای حکومتی او نوشته است.
بسنجید با خبرهای فراوان که هر روز از نابهسامانی بیشتر نظام بهداشت و درمان میهن پراکنده میشود. گزارشهای شاهنامه داستان پردازی نیست. آییننامه فرمانروایی ایرانی است، و تاریخنامه اندیشه سیاسی ایرانی.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
#فردوسی:
نه ! من تنها نیستم ! رودکی با من است و دقیقی و بوشکور و صدها مانندهایشان ، و آنها که در کوهها زبان پدران می گویند ، و آن کس که سالها پس از این شما و مرا داستان کند ، تا آن روز که کاری نمی کردم از زخم زبانها برآسوده بودم . آیا باید جامه بیرون کنم تا زخم های تنم را بنگرید ؟ خون به جای اشک بر این نامه می رود.
دیباچه نوین شاهنامه / فیلمنامه / #بهرام_بیضایی / انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
@shahnamehpajohan
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن
در جهانبینیِ ایران، مردِ آزاده نمیبایست دستوری را بیچون و چرا بپذیرد.
"کاوهی آهنگر" با آن که در پایینترین طبقهی اجتماعی قرار داشت، نامدارترینِ این چون و چرا کنندگان شد و حرفش هم بر کرسی نشست. اگر او توانست با دستِ خالی و یک چرمپاره با مهیبترین قدرتِ زمان درآویزد، برای آن بود که حق به جانبِ خود داشت.
#داستان_داستانها
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
نه ! من تنها نیستم ! رودکی با من است و دقیقی و بوشکور و صدها مانندهایشان ، و آنها که در کوهها زبان پدران می گویند ، و آن کس که سالها پس از این شما و مرا داستان کند ، تا آن روز که کاری نمی کردم از زخم زبانها برآسوده بودم . آیا باید جامه بیرون کنم تا زخم های تنم را بنگرید ؟ خون به جای اشک بر این نامه می رود.
دیباچه نوین شاهنامه / فیلمنامه / #بهرام_بیضایی / انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
@shahnamehpajohan
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن
در جهانبینیِ ایران، مردِ آزاده نمیبایست دستوری را بیچون و چرا بپذیرد.
"کاوهی آهنگر" با آن که در پایینترین طبقهی اجتماعی قرار داشت، نامدارترینِ این چون و چرا کنندگان شد و حرفش هم بر کرسی نشست. اگر او توانست با دستِ خالی و یک چرمپاره با مهیبترین قدرتِ زمان درآویزد، برای آن بود که حق به جانبِ خود داشت.
#داستان_داستانها
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
دهم دیماه زادروز یحیی ماهیار نوابی
پیش از اینکه یحیی ماهیار نوابی برای تحصیلات تکمیلی به سفر فرنگ برود، با او که به محضر استاد نامدار ابراهیم پورداود میآمد، آشنا شدم. دانشکدۀ ادبیات را گذرانیده بود و به تاریخ و فرهنگ ایران باستان علاقهمند بود. بیشتر به زبانهای کهن دلبستگی داشت. پهلویدان شده بود. به فرنگ میرفت که مبانی زبانشناسی را بهتر بیاموزد و از فیض کمالات دانشمندانی چون هنینگ و بیلی که در دانشگاههای لندن و کمبریج تدریس میکردند و آوازۀ آنها به ایران رسیده بود، بهرهور شود. چنین هم شد. چند سالی در آن صفحات از خرمن دانش آن دانشمندان دانهچینی کرد و با منابع اروپایی ایرانشناسی آشنایی وسیع گرفت. در این باره از همۀ همقطاران خود پیش بود.
پس از بازگشت در دانشگاه تبریز به تدریس پرداخت و در نشریۀ خوب دانشکدۀ ادبیات آنجا مقالههای ارجمند در ترجمۀ متون پهلوی و پژوهش در زمینۀ گویشهای فارسی مربوط به شیراز و آذربایجان منتشر ساخت. ماهیار یکی از برجستگان ایرانیان پهلویدان نسل خود بود. ترجمههایی که او از رسالههای پهلوی کرد و به طور پراکنده نشر شد، خوشبختانه همه به کوشش دکتر محمود طاووسی در دو جلد از مجموعۀ آثار او انتشار یافته است. خدمات آموزشی ماهیار مخصوصاً در ادارۀ امور دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز در یادها خواهد بود و در تاریخ آن دانشگاه باید مخلّد بماند.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۳۶۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
پیش از اینکه یحیی ماهیار نوابی برای تحصیلات تکمیلی به سفر فرنگ برود، با او که به محضر استاد نامدار ابراهیم پورداود میآمد، آشنا شدم. دانشکدۀ ادبیات را گذرانیده بود و به تاریخ و فرهنگ ایران باستان علاقهمند بود. بیشتر به زبانهای کهن دلبستگی داشت. پهلویدان شده بود. به فرنگ میرفت که مبانی زبانشناسی را بهتر بیاموزد و از فیض کمالات دانشمندانی چون هنینگ و بیلی که در دانشگاههای لندن و کمبریج تدریس میکردند و آوازۀ آنها به ایران رسیده بود، بهرهور شود. چنین هم شد. چند سالی در آن صفحات از خرمن دانش آن دانشمندان دانهچینی کرد و با منابع اروپایی ایرانشناسی آشنایی وسیع گرفت. در این باره از همۀ همقطاران خود پیش بود.
پس از بازگشت در دانشگاه تبریز به تدریس پرداخت و در نشریۀ خوب دانشکدۀ ادبیات آنجا مقالههای ارجمند در ترجمۀ متون پهلوی و پژوهش در زمینۀ گویشهای فارسی مربوط به شیراز و آذربایجان منتشر ساخت. ماهیار یکی از برجستگان ایرانیان پهلویدان نسل خود بود. ترجمههایی که او از رسالههای پهلوی کرد و به طور پراکنده نشر شد، خوشبختانه همه به کوشش دکتر محمود طاووسی در دو جلد از مجموعۀ آثار او انتشار یافته است. خدمات آموزشی ماهیار مخصوصاً در ادارۀ امور دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز در یادها خواهد بود و در تاریخ آن دانشگاه باید مخلّد بماند.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۳۶۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from فرهنگ و منش پارسی
آخر خوش شاهنامه کجاست؟!
سجاد آیدنلو
🔹"شاهنامه آخرش خوش است" یکی از ضربالمثلهای مشهور فارسی است. این مثل غیر از تداول عامه در شعر بعضی از سخنوران یا در قالب ابیات مثل گونه نیز به کار رفته است. این ضربالمثل در گفتار محاورهای به صورت « شانومه آخرش خوشه» به کار میرود و مفهوم آن اشارۀ طنزآمیز به کاری است که پایان ناخوشی دارد یا نتیجه آن کار برخلاف خواست و انتظار و مغایر با مقصود خواهد بود.
🔸دربارۀ علت ساخته شدن و رواج این مثل یا به سخن دیگر اینکه چرا آخر شاهنامه خوش است خوش دانسته شده است؟ چند نظر مختلف وجود دارد.
🔹معروفترین و شاید پذیرفتهترین گزارش این است که چون در تسلسل موضوعی داستانهای شاهنامه، بخش پایانی آن روایت شکست یزدگرد از اعراب و فروپاشی فرمانروایی ساسانیان و در واقع به سر رسیدن شکوه و اقتدار ایرانیان است، با مجاز به علاقه تضاد و عکس کلمه «خوش» در معنای «ناخوش و بدفرجام» به کار رفته است و مراد از این مثل همانگونه که گفته شد این است که باید صبر کرد و عاقبت بد و ناموفق کاری را دید و چشید.
🔸در تفسیری دیگر این مثل با ابیات هجو محمود در آخر برخی دستنویسهای شاهنامه یا هجونامهسرایی فردوسی پس از پایان کار مرتبط انگاشته شده است یعنی کتابی که با ستایش این سلطان آغاز شده (به ظاهر خوش) با نکوهش او پایان میگیرد (سوء عاقبت).
در روایات شفاهی مردمی نیز توضیح این ضربالمثل همین گونه است و آن را ناظر بر سه بیتی دانستهاند که فردوسی پس از ناکامی از دربار غزنه در هجو محمود می سراید و بر پایان شاهنامه میافزاید. عموم مردم چون مخالف سلطان محمود بودند ابیات خوارداشت او را در موخرە شاهنامه، حسن ختام (خوشی آخر شاهنامه) تلقی کرده و مثل را چنین توجیه کردهاند.
🔹اما برخلاف پندار عامه سه بیت پایانی شاهنامه نه تنها هجو محمود نیست که یک بیت از آن سه بیت هم مدح اوست.
در این تحلیل که منظور از مفهوم معکوسِ مثل، ناخوشایندی پایان سرگذشت فردوسی و نشناختن قدر او و اثرش دانسته شده، ضربالمثل به رغم اشاره به تعبیر «آخر شاهنامه» با آخرین داستانهای این متن (حمله اعراب و شکست ایرانیان)مرتبط نیست و مراد، سرانجام کار نظم شاهنامه و طرد آن از دربار محمود است.
🔸به نظر دکتر اسلامی ندوشن «خوش» در این مثل به معنای اصلی آن است و مقصود گویندگان آن اشاره به پیروزی نیروهای نیکی (ایرانیان) بر یاران بدی (تورانیان) بوده است و به موضوع تازش اعراب در دورۀ یزدگرد ربطی ندارد. این گزارش به دو دلیل چندان پذیرفتنی نمی نماید؛ یکی اینکه با مفهوم متداول این ضرب المثل در فرهنگ و ادب ایران(فرجام ناخوش و وارونه کار) مطابق نیست و دیگر«آخر شاهنامه» در آن پایان نبرد ایران و توران دانسته شده که در روندِ روایات شاهنامه میانههای این کتاب است نه پایان آن.
🔹 در توضیحی دیگر که با معنای کنایی مثل مغایر ولی با مجالس شاهنامهخوانی و نقالی مرتبط است «خوش بودن آخر شاهنامه» برگرفته از سنت شیرینی خوری و چای نوشی پس از پایان یک دوره شاهنامهخوانی و نقالی و شادباشی به مناسبت این توفیق شاهنامه خوان و نقال دانسته شده است.
🔸به نظر نگارنده از میان این تفاسیر و استنباط ها، پایان اندوه بار بزرگیها و پیروزی ایرانیان باستان با هجوم اعراب و کشته شدن یزدگرد در آخر داستانهای شاهنامه و پس از آن با احتمالی کمتر، بیمهری محمود به فردوسی و شاهنامه و آزردگی و هجویهسرایی شاعر در آخر کار نظم شاهنامه مقبولتر است و محتملاً گذشتگان ما به یکی از این دو دلیل یا شاید هر دو سبب آخر شاهنامه را به کنایه و استهزاء «خوش» مینامیدهاند.
منبع:
مجله بخارا، سال ۱۴، شماره ۸۱
💎
🆔 @maneshparsi
سجاد آیدنلو
🔹"شاهنامه آخرش خوش است" یکی از ضربالمثلهای مشهور فارسی است. این مثل غیر از تداول عامه در شعر بعضی از سخنوران یا در قالب ابیات مثل گونه نیز به کار رفته است. این ضربالمثل در گفتار محاورهای به صورت « شانومه آخرش خوشه» به کار میرود و مفهوم آن اشارۀ طنزآمیز به کاری است که پایان ناخوشی دارد یا نتیجه آن کار برخلاف خواست و انتظار و مغایر با مقصود خواهد بود.
🔸دربارۀ علت ساخته شدن و رواج این مثل یا به سخن دیگر اینکه چرا آخر شاهنامه خوش است خوش دانسته شده است؟ چند نظر مختلف وجود دارد.
🔹معروفترین و شاید پذیرفتهترین گزارش این است که چون در تسلسل موضوعی داستانهای شاهنامه، بخش پایانی آن روایت شکست یزدگرد از اعراب و فروپاشی فرمانروایی ساسانیان و در واقع به سر رسیدن شکوه و اقتدار ایرانیان است، با مجاز به علاقه تضاد و عکس کلمه «خوش» در معنای «ناخوش و بدفرجام» به کار رفته است و مراد از این مثل همانگونه که گفته شد این است که باید صبر کرد و عاقبت بد و ناموفق کاری را دید و چشید.
🔸در تفسیری دیگر این مثل با ابیات هجو محمود در آخر برخی دستنویسهای شاهنامه یا هجونامهسرایی فردوسی پس از پایان کار مرتبط انگاشته شده است یعنی کتابی که با ستایش این سلطان آغاز شده (به ظاهر خوش) با نکوهش او پایان میگیرد (سوء عاقبت).
در روایات شفاهی مردمی نیز توضیح این ضربالمثل همین گونه است و آن را ناظر بر سه بیتی دانستهاند که فردوسی پس از ناکامی از دربار غزنه در هجو محمود می سراید و بر پایان شاهنامه میافزاید. عموم مردم چون مخالف سلطان محمود بودند ابیات خوارداشت او را در موخرە شاهنامه، حسن ختام (خوشی آخر شاهنامه) تلقی کرده و مثل را چنین توجیه کردهاند.
🔹اما برخلاف پندار عامه سه بیت پایانی شاهنامه نه تنها هجو محمود نیست که یک بیت از آن سه بیت هم مدح اوست.
در این تحلیل که منظور از مفهوم معکوسِ مثل، ناخوشایندی پایان سرگذشت فردوسی و نشناختن قدر او و اثرش دانسته شده، ضربالمثل به رغم اشاره به تعبیر «آخر شاهنامه» با آخرین داستانهای این متن (حمله اعراب و شکست ایرانیان)مرتبط نیست و مراد، سرانجام کار نظم شاهنامه و طرد آن از دربار محمود است.
🔸به نظر دکتر اسلامی ندوشن «خوش» در این مثل به معنای اصلی آن است و مقصود گویندگان آن اشاره به پیروزی نیروهای نیکی (ایرانیان) بر یاران بدی (تورانیان) بوده است و به موضوع تازش اعراب در دورۀ یزدگرد ربطی ندارد. این گزارش به دو دلیل چندان پذیرفتنی نمی نماید؛ یکی اینکه با مفهوم متداول این ضرب المثل در فرهنگ و ادب ایران(فرجام ناخوش و وارونه کار) مطابق نیست و دیگر«آخر شاهنامه» در آن پایان نبرد ایران و توران دانسته شده که در روندِ روایات شاهنامه میانههای این کتاب است نه پایان آن.
🔹 در توضیحی دیگر که با معنای کنایی مثل مغایر ولی با مجالس شاهنامهخوانی و نقالی مرتبط است «خوش بودن آخر شاهنامه» برگرفته از سنت شیرینی خوری و چای نوشی پس از پایان یک دوره شاهنامهخوانی و نقالی و شادباشی به مناسبت این توفیق شاهنامه خوان و نقال دانسته شده است.
🔸به نظر نگارنده از میان این تفاسیر و استنباط ها، پایان اندوه بار بزرگیها و پیروزی ایرانیان باستان با هجوم اعراب و کشته شدن یزدگرد در آخر داستانهای شاهنامه و پس از آن با احتمالی کمتر، بیمهری محمود به فردوسی و شاهنامه و آزردگی و هجویهسرایی شاعر در آخر کار نظم شاهنامه مقبولتر است و محتملاً گذشتگان ما به یکی از این دو دلیل یا شاید هر دو سبب آخر شاهنامه را به کنایه و استهزاء «خوش» مینامیدهاند.
منبع:
مجله بخارا، سال ۱۴، شماره ۸۱
💎
🆔 @maneshparsi
Forwarded from خواندن و شرح تاریخ عالمآرای عبّاسی (میلاد نورمحمّدزاده)
روشندلان ز مرگ محابا نمیکنند
نور از زوال کم نشود آفتاب را
صائب
درگذشت دکتر امیربانو کریمی، فرزند زندهنام امیری فیروزکوهی و همسر استاد دکتر مظاهر مصفا، استاد صاحبنظر و دانشمند زبان و ادبیّات فارسی و صائبشناسِ صائبرای را تسلیت میگویم.
@safavidhistory1402
نور از زوال کم نشود آفتاب را
صائب
درگذشت دکتر امیربانو کریمی، فرزند زندهنام امیری فیروزکوهی و همسر استاد دکتر مظاهر مصفا، استاد صاحبنظر و دانشمند زبان و ادبیّات فارسی و صائبشناسِ صائبرای را تسلیت میگویم.
@safavidhistory1402
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
با دریغ امیربانو کریمی، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران درگذشت.
امیربانو کریمی (۹ دی ۱۳۱۰ - ۱۰ دی ۱۴۰۲)، نخستین فرزند کریم امیری فیروزکوهی شاعر، در تهران زاده شد و تحصیلات خود را در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی به انجام رساند. او پس از دریافت درجۀ دکتری از دانشگاه تهران، در همانجا به تدریس مشغول شد و به سمت استادی رسید.
دکتر امیربانو کریمی همسر دکتر مظاهر مصفا، شاعر، ادیب، و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. تصحیح بخشهایی از جوامع الحکایات و لوامع الروایات عوفی و دیوان فیاض لاهیجی، جمعآوری دیوان امیری فیروزکوهی و تعلیق و حاشیهنویسی بر آن، و نیز چاپ منتخبی از حدیقة الحقیقة سنایی و غزلهای صائب تبریزی از جمله آثار آن بانوی فرهیخته است.
بنیاد موقوفات افشار درگذشت دکتر امیربانو کریمی را به خانوادۀ او، جامعۀ دانشگاهی و دوستداران و پاسدارن زبان و ادب فارسی تسلیت میگوید. یاد و نام آن استاد ارجمند گرامی باد.
@AfsharFoundation
امیربانو کریمی (۹ دی ۱۳۱۰ - ۱۰ دی ۱۴۰۲)، نخستین فرزند کریم امیری فیروزکوهی شاعر، در تهران زاده شد و تحصیلات خود را در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی به انجام رساند. او پس از دریافت درجۀ دکتری از دانشگاه تهران، در همانجا به تدریس مشغول شد و به سمت استادی رسید.
دکتر امیربانو کریمی همسر دکتر مظاهر مصفا، شاعر، ادیب، و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. تصحیح بخشهایی از جوامع الحکایات و لوامع الروایات عوفی و دیوان فیاض لاهیجی، جمعآوری دیوان امیری فیروزکوهی و تعلیق و حاشیهنویسی بر آن، و نیز چاپ منتخبی از حدیقة الحقیقة سنایی و غزلهای صائب تبریزی از جمله آثار آن بانوی فرهیخته است.
بنیاد موقوفات افشار درگذشت دکتر امیربانو کریمی را به خانوادۀ او، جامعۀ دانشگاهی و دوستداران و پاسدارن زبان و ادب فارسی تسلیت میگوید. یاد و نام آن استاد ارجمند گرامی باد.
@AfsharFoundation
Forwarded from نور سیاه
درگذشت امیربانو کریمی
خانم دکتر امیربانو کریمی استادی بشکوه بود. سربلند و والا. یکرویه و مهربان. با همتی بزرگ که موجب میشد دامنش به خردکنگرشیهایی که از زمین و زمان میجوشید، تر نشود. نازنینی ملکهٔ طبع شریفش بود. در جبلتش بود این احتشام نازنینانهٔ بشکوه. سخناننش غالبا بر وجه کبریا میآمد و در متلکگویی و نکتهپرانی بهوقت ضرورت آیتی بود و این به محضر و کلاسش مزه و طرفگی میداد. ذرهای در این زن ابتذال نبود. نجابت و نژادگی محض. درشتی و نرمی بههم آمیخته. بهجایگاه رفعت، رفعت و بهمقام تواضع، تواضع. بی ادا و بازی. صریح و صمیمی. آزاد و آزاده. بایسته و رشکانگیز.
اولین بار که با ایشان همکلام شدم، تازه دانشجوی لیسانس شده بودم. هنوز با ایشان کلاس نداشتم. دربارهٔ استاد فروزانفر میپرسیدم. بیشتر از خاطرات فروزانفر با پدرش استاد امیری فیروزکوهی گفت. خاطراتی از خانهٔ پدرش. هم خندید و هم نم اشکی بر چشمانش نشست. به یاد پدرش.
عشق و شیفتگی شگفتی به پدرش داشت. به قول خودش «عشقی افلاکی زاید بر علقهٔ فرزندی». به پدرش سخت وفادار بود و از حریم حرمتش جانانه حمایت میکرد. با دوستان پدر دوست بود و با مخالفان پدر مخالف.
عشقش به صائب میراث پدر بود و گزیدهٔ مشهوری که از غزل صائب فراهم آورد، برایش در حکم پناه بردن دختری پدرازدستداده به آغوش پدربزرگ (صائب) بود. این را خودش نوشته است.
قدر و قیمت این جملاتش را که در مقدمهٔ دیوان امیری فیروزکوهی نوشته، وقتی خودم دختردار شدم، فهمیدم: «پیوسته با او بودم که او همه چیز من بود. با او همه بودم و بی او هیچ» و این جملات:
«اکنون پنج سال است که او در دل سرد خاک آرمیده است و من در برودت استخوانسوز غربت خاک، تنهای تنها، برجای ماندهام و بهراستی از اینهمه سختجانی در عجبم:
ز دوری تو نمردم چه لاف مهر زنم
که خاک بر سر من باد و مهربانی من».
من از یادت نمیکاهم استاد...
https://www.tg-me.com/n00re30yah
خانم دکتر امیربانو کریمی استادی بشکوه بود. سربلند و والا. یکرویه و مهربان. با همتی بزرگ که موجب میشد دامنش به خردکنگرشیهایی که از زمین و زمان میجوشید، تر نشود. نازنینی ملکهٔ طبع شریفش بود. در جبلتش بود این احتشام نازنینانهٔ بشکوه. سخناننش غالبا بر وجه کبریا میآمد و در متلکگویی و نکتهپرانی بهوقت ضرورت آیتی بود و این به محضر و کلاسش مزه و طرفگی میداد. ذرهای در این زن ابتذال نبود. نجابت و نژادگی محض. درشتی و نرمی بههم آمیخته. بهجایگاه رفعت، رفعت و بهمقام تواضع، تواضع. بی ادا و بازی. صریح و صمیمی. آزاد و آزاده. بایسته و رشکانگیز.
اولین بار که با ایشان همکلام شدم، تازه دانشجوی لیسانس شده بودم. هنوز با ایشان کلاس نداشتم. دربارهٔ استاد فروزانفر میپرسیدم. بیشتر از خاطرات فروزانفر با پدرش استاد امیری فیروزکوهی گفت. خاطراتی از خانهٔ پدرش. هم خندید و هم نم اشکی بر چشمانش نشست. به یاد پدرش.
عشق و شیفتگی شگفتی به پدرش داشت. به قول خودش «عشقی افلاکی زاید بر علقهٔ فرزندی». به پدرش سخت وفادار بود و از حریم حرمتش جانانه حمایت میکرد. با دوستان پدر دوست بود و با مخالفان پدر مخالف.
عشقش به صائب میراث پدر بود و گزیدهٔ مشهوری که از غزل صائب فراهم آورد، برایش در حکم پناه بردن دختری پدرازدستداده به آغوش پدربزرگ (صائب) بود. این را خودش نوشته است.
قدر و قیمت این جملاتش را که در مقدمهٔ دیوان امیری فیروزکوهی نوشته، وقتی خودم دختردار شدم، فهمیدم: «پیوسته با او بودم که او همه چیز من بود. با او همه بودم و بی او هیچ» و این جملات:
«اکنون پنج سال است که او در دل سرد خاک آرمیده است و من در برودت استخوانسوز غربت خاک، تنهای تنها، برجای ماندهام و بهراستی از اینهمه سختجانی در عجبم:
ز دوری تو نمردم چه لاف مهر زنم
که خاک بر سر من باد و مهربانی من».
من از یادت نمیکاهم استاد...
https://www.tg-me.com/n00re30yah
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
#جلال_خالقی_مطلق :
نهضت را یعقوب آغاز کرد و فردوسی آن را به اوج رساند
🔸روزی در آلمان یک دانشجوی آلمانی پرسید، آیا درست است که اگر شاهنامه نبود، زبان فارسی باقی نمیماند؟ واقعیت این است که نباید در هیچ زمینهای غلو کرد. غلو در یک زمینه، بیانصافی در مورد دیگران است.
🔸بسیار افرادی برای استمرار و پایداری زبان فارسی پیش از فردوسی و پس از فردوسی کوشش کردند اما شاهنامه نقطه اوج آن بود. بسیاری از ایشان را نمیشناسیم، چرا که آثار آن عصر بسیار اندک است.
🔸یکی از کسانی که برای زبان فارسی کوشش کرد، یعقوب لیث صفار است. آنگونه که باید و شاید اهمیت جمله (آنچه من اندر نیابم، چرا باید گفت؟) در ظرف زمان خودش بیش از آن چیزی است که ما میگوییم.
🔸در زمانی که شاعران و دانشمندان بر عربی تسلط داشتند، قطعاً یعقوب هم بر عربی تسلط داشت، اما این سخن او معنای دیگری دارد و نشان از علاقه او به میهنش است. این جمله یعقوب به معنای برحذر داشتن شاعران از عربی سرایی و رسمیت فارسی است.
@Shahnamehpajohan
#جلال_خالقی_مطلق:
ما فقط فردوسی را نام بردیم ولی فرمانروایانی مثل یعقوب لیث،سامانیان، ابومنصور عبدالرزاق موفق هروی و خاندان کاکوییه در اصفهان پشت زبان فارسی ایستادند. همین خاندان به ابنسینا گفتند که دانشنامه علایی را به زبان فارسی بنویسد.
در حالی که ما کار اینها را فراموش میکنیم. این امیران ایران دوستو فارسی دوست، با این شاعران و دانشمندان ایرانی و وزیران ایرانی، دست به دست هم دادند،و با آن علاقه و دلبستگی که از پدرانشان ارث برده بودند، زبان فارسی را جانشین زبان عربی کردند.
منتها خط عربی را باید میپذیرفتند. زیرا خط پهلوی از بین رفته بود و فقط خط خوبی هم نبود و خیلی ناقص بود. خط عربی با وجود نقایصی که دارد باز بهتر از آن خط بود. زبان عربی،در پیشرفتش به شمال آفریقا هیچ مانعی نداشت.
در پیشرفتش به مشرق، با دیوار زبان فارسی روبهرو شد. و از این جاست که دیگر ملیتها عرب نیستند بلکه ملیتها ملیت خودشان هستند. همه ملیتها از این مرز به بعد همه زبان خودشان را مدیون زبان فارسی هستند. اگر زبان فارسی مقاومت نکرده بود، ما امروز نه کردی داشتیم و نه بلوچی و نه ترکی.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
نهضت را یعقوب آغاز کرد و فردوسی آن را به اوج رساند
🔸روزی در آلمان یک دانشجوی آلمانی پرسید، آیا درست است که اگر شاهنامه نبود، زبان فارسی باقی نمیماند؟ واقعیت این است که نباید در هیچ زمینهای غلو کرد. غلو در یک زمینه، بیانصافی در مورد دیگران است.
🔸بسیار افرادی برای استمرار و پایداری زبان فارسی پیش از فردوسی و پس از فردوسی کوشش کردند اما شاهنامه نقطه اوج آن بود. بسیاری از ایشان را نمیشناسیم، چرا که آثار آن عصر بسیار اندک است.
🔸یکی از کسانی که برای زبان فارسی کوشش کرد، یعقوب لیث صفار است. آنگونه که باید و شاید اهمیت جمله (آنچه من اندر نیابم، چرا باید گفت؟) در ظرف زمان خودش بیش از آن چیزی است که ما میگوییم.
🔸در زمانی که شاعران و دانشمندان بر عربی تسلط داشتند، قطعاً یعقوب هم بر عربی تسلط داشت، اما این سخن او معنای دیگری دارد و نشان از علاقه او به میهنش است. این جمله یعقوب به معنای برحذر داشتن شاعران از عربی سرایی و رسمیت فارسی است.
@Shahnamehpajohan
#جلال_خالقی_مطلق:
ما فقط فردوسی را نام بردیم ولی فرمانروایانی مثل یعقوب لیث،سامانیان، ابومنصور عبدالرزاق موفق هروی و خاندان کاکوییه در اصفهان پشت زبان فارسی ایستادند. همین خاندان به ابنسینا گفتند که دانشنامه علایی را به زبان فارسی بنویسد.
در حالی که ما کار اینها را فراموش میکنیم. این امیران ایران دوستو فارسی دوست، با این شاعران و دانشمندان ایرانی و وزیران ایرانی، دست به دست هم دادند،و با آن علاقه و دلبستگی که از پدرانشان ارث برده بودند، زبان فارسی را جانشین زبان عربی کردند.
منتها خط عربی را باید میپذیرفتند. زیرا خط پهلوی از بین رفته بود و فقط خط خوبی هم نبود و خیلی ناقص بود. خط عربی با وجود نقایصی که دارد باز بهتر از آن خط بود. زبان عربی،در پیشرفتش به شمال آفریقا هیچ مانعی نداشت.
در پیشرفتش به مشرق، با دیوار زبان فارسی روبهرو شد. و از این جاست که دیگر ملیتها عرب نیستند بلکه ملیتها ملیت خودشان هستند. همه ملیتها از این مرز به بعد همه زبان خودشان را مدیون زبان فارسی هستند. اگر زبان فارسی مقاومت نکرده بود، ما امروز نه کردی داشتیم و نه بلوچی و نه ترکی.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
باشگاه شاهنامه پژوهان
جلال خالقی مطلق : نهضت را یعقوب آغاز کرد و فردوسی آن را به اوج رساند | باشگاه شاهنامه پژوهان
یکی از کسانی که برای زبان فارسی کوشش کرد، یعقوب لیث است. آنگونه که باید اهمست جمله (آنچه من اندر نیابم، چرا باید گفت؟) بیش از آن چیزی است که ما میگوییم.