Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
توسعهٔ زبان و خط روسی
به بهانهٔ تقویت زبان و فرهنگ ملّی!
مدتی پیش خبری با این مضمون در رسانهها منتشر شد که
رئیسجمهوری تاجیکستان، امامعلی رحمان دستور داده است به تعداد خانوارهای این کشور شاهنامه حکیم «ابوالقاسم فردوسی» به خط سیریلیک منتشر شود و به طور رایگان در دسترس آنها قرار گیرد تا مردم هرچه بیشتر از تاریخ، فرهنگ و تمدن نیاکان خود مطلع شوند.
امامعلی رحمان این اقدام را در همایشی که به افتخار یکصد و پانزدهمین سالگرد تولد آکادمیسین باباجان غفورف، دبیر اول حزب کمونیست تاجیکستان (۱۹۴۶-۱۹۵۶) ، تاریخدان و نویسنده کتاب «تاجیکان» برگزار شد اعلام میکند.
#شاهنامه #فردوسی
#زبان_فارسی #تاجیکستان #تاجیک #فرهنگ
#شفیعی_کدکنی #امامعلی_رحمان #روس #روسیه
به بهانهٔ تقویت زبان و فرهنگ ملّی!
مدتی پیش خبری با این مضمون در رسانهها منتشر شد که
رئیسجمهوری تاجیکستان، امامعلی رحمان دستور داده است به تعداد خانوارهای این کشور شاهنامه حکیم «ابوالقاسم فردوسی» به خط سیریلیک منتشر شود و به طور رایگان در دسترس آنها قرار گیرد تا مردم هرچه بیشتر از تاریخ، فرهنگ و تمدن نیاکان خود مطلع شوند.
امامعلی رحمان این اقدام را در همایشی که به افتخار یکصد و پانزدهمین سالگرد تولد آکادمیسین باباجان غفورف، دبیر اول حزب کمونیست تاجیکستان (۱۹۴۶-۱۹۵۶) ، تاریخدان و نویسنده کتاب «تاجیکان» برگزار شد اعلام میکند.
#شاهنامه #فردوسی
#زبان_فارسی #تاجیکستان #تاجیک #فرهنگ
#شفیعی_کدکنی #امامعلی_رحمان #روس #روسیه
#قدمعلی_سرامی:
فردوسی وقتی میخواهد بگويد ضحاک انسانی حلالزاده نيست، از كلمه «حرامزاده» استفاده نمیكند و به شكلی هنرمندانه می گويد: «پژوهنده را راز با مادر است». به شكلی شاهنامه شديداً به اخلاق توجه دارد؛ اخلاقی كه بايد گفت ايرانی است و در بيشتر زندگی مردم ايران ديده میشود. در ايران اخلاق هميشه يكی از عظيمترين كارها بوده است كه میتوان تصوير آن را در شاهنامه فردوسی ديد.
اگر به شاهنامه مراجعه كنيد میبينيد كه اين اثر با نام «خدا» و «انسان» كه نماينده خدا بر روی زمين است آغاز میشود. وقتی میگويد: «به نام خداوند جان و خرد» خداوند يكی به معنای خود خداوند است و دوم اينكه «خداوند» در معنی «انسان» است. ما در ادبيات فارسی كلمه خداوند را به معنی «صاحب» و «انسان» در جاهای ديگر ديدهايم؛ مانند «دهخدا» و «خانه خدا» ... .
در اين بيت اشاره به موجودی میشود كه هم «جان» دارد هم «خرد» و «عقل». حالا ببينيد كه تنها موجود روی زمين كه عقل و خرد دارد كيست؟ میبينيد كه انسان است. بايد گفت پيام نخستين شاهنامه اين است كه انسان نماينده خدا بر روی زمين و كليددار خزانه خرد است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#قدمعلی_سرامی :
فردوسی شاهنامه را به شکل موزه ایران شناسی درآورده است
فردوسی برای نمایش فرهنگ ایران باستان،شاهنامه را به شکل موزه ایران شناسی درآورده، میتوان در اثراو به چشم دایره المعارف فرهنگ پیش از اسلام نگریست و وی را از بنیان گذاران ایران شناسی شمرد.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
فردوسی وقتی میخواهد بگويد ضحاک انسانی حلالزاده نيست، از كلمه «حرامزاده» استفاده نمیكند و به شكلی هنرمندانه می گويد: «پژوهنده را راز با مادر است». به شكلی شاهنامه شديداً به اخلاق توجه دارد؛ اخلاقی كه بايد گفت ايرانی است و در بيشتر زندگی مردم ايران ديده میشود. در ايران اخلاق هميشه يكی از عظيمترين كارها بوده است كه میتوان تصوير آن را در شاهنامه فردوسی ديد.
اگر به شاهنامه مراجعه كنيد میبينيد كه اين اثر با نام «خدا» و «انسان» كه نماينده خدا بر روی زمين است آغاز میشود. وقتی میگويد: «به نام خداوند جان و خرد» خداوند يكی به معنای خود خداوند است و دوم اينكه «خداوند» در معنی «انسان» است. ما در ادبيات فارسی كلمه خداوند را به معنی «صاحب» و «انسان» در جاهای ديگر ديدهايم؛ مانند «دهخدا» و «خانه خدا» ... .
در اين بيت اشاره به موجودی میشود كه هم «جان» دارد هم «خرد» و «عقل». حالا ببينيد كه تنها موجود روی زمين كه عقل و خرد دارد كيست؟ میبينيد كه انسان است. بايد گفت پيام نخستين شاهنامه اين است كه انسان نماينده خدا بر روی زمين و كليددار خزانه خرد است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#قدمعلی_سرامی :
فردوسی شاهنامه را به شکل موزه ایران شناسی درآورده است
فردوسی برای نمایش فرهنگ ایران باستان،شاهنامه را به شکل موزه ایران شناسی درآورده، میتوان در اثراو به چشم دایره المعارف فرهنگ پیش از اسلام نگریست و وی را از بنیان گذاران ایران شناسی شمرد.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
باشگاه شاهنامه پژوهان
باشگاه شاهنامه پژوهان باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه خوانی، شاهنامه پژوهی، شاهنامه فردوسی، آرامگاه فردوسی، فردوسی، مقالات شاهنامه پژوهی، اخبار شاهنامه، سخنرانی شاهنامه پژوهان
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
به بزرگداشت ۲۱ آذر
روز نجات آدربایجان
۲۱ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
به روزگار گذشته دو دسته جشن در کشور برپا میشد.
یک دسته جشنهای حکومتی بود که در مناسبتهایی چون زادروز محمدرضاشاه، رضاشاه و برخی از دیگر اعضای دستگاه حاکمه برگزار میشد. متولی این جشنها خود دستگاه حاکمه بود.
دسته دیگر جشنهای مذهبی بود که به مناسبتهایی چون غدیرخم، روز پانزدهم شعبان و ... برگزار میشد. این جشنها به دستاویز بزرگداشت آیین شیعه، اثبات حقانیت مطلق آن و نفی دیگر فرق بود، و در لوای جشنها ستیزه نیرومندی با حکومت شاهنشاهی جریان داشت.
سوای این دو دسته جشنها، جشنی ویژه در هر سال یک بار برپا میشد و آن جشن روز ۲۱ آذر بود که نام غرورانگیز «روز نجات آذربایجان» بر آن نهاده بودند.
این تنها جشنی بود که از دستهبندی حکومتی ـ مذهبی برکنار بود. روز ۲۱ آذر به معنای راستین خود جشنی ملی بود.
جشن ۲۱ آذر در بیرجند در دورهای که زندهیاد سرهنگ دهپناه فرمانده پادگان بیرجند بود به اوج رسید. سرهنگ دهپناه نظامیی بود آزموده با جهاننگری ویژه خودش. او سر آن داشت که مهر و الفت و غروری را نیرومندتر و استوارتر کندکه مردم به ارتش داشتند.
چنین هم شد.
هر سال از مدتی پیش از رسیدن روز ۲۱ آذر شهر بیرجند و به ویژه پادگان بزرگ بیرجند را تکاپویی شگرف برمیداشت. همه در کار آن بودند تا این جشن ملی و میهنی را به بهترین ریخت ممکن برگزار کنند.
مردم خود در هر گوشه و کنار شهر جشن و چراغانی میگرفتند.
عصر روز ۲۱ آذر درهای پادگان باز میشد و کارناوال بزرگ تا چند ساعت از درهای پادگان بیرون میآمد و به گرد شهر دور میزد.
ساعتی بود که شهر نفسی تازه میکرد. گفتی دنیای ما جان دیگری یافته و از نو زاده شده است.
رقاصها و نوازندگان سوار چند تریلر آذینشده سرگرم نواختن و رقصیدن بودند. چوپا بازها با مهارتی شگرف که در حرکت با دو چوب بلند در زیر بغل داشتند به هیبت مردانی غولآسا از خیابانها میگذشتند.
نمایشهای خیابانی با شرکت سربازان هنرمند در خیابانهای شهر برپا میشد. همه مردم در خیابانها بودند، خوش از تماشای آن همه دیدنی، در آن دنیای دورافتاده که سدهها بود «اتحاد قدرت و دیانت» شادی را از دلها ربوده بود. خشکانده بود.
پیشتر در ساعات اداری، آیینی رسمی در فرمانداری برپا بود و در آن از عناصر رهانیدن آذربایجان از چنگال متجاوزان ستایش میشد و از همدستان میهنفروش آنان به ننگ و خواری یاد میشد.
روز ۲۱ آذر تا سال ۱۳۵۷ گرامی داشته میشد. خطایی در کار آمد که نجات آذربایجان از چنگال خونین دژخیمان بیگانه، با کارنامه شخص شاه یکی انگاشته شد.
زان پس چنین مناسبتی مقدس، به عمد، از نظرها افتاد. و هم کوشش شد تا خیانت و جنایت شماری بیوطنان که همکار متجاوزان بودند از خاطرهها و نظرها دور شود.
روز ۲۱ آذر همچنان روز جشن ملی ایرانیان است.
بزرگ باد نام و یاد هر کس که به راه پاسداشت این بر و بوم کوشیده، از شاه تا دیپلماتهای کهنه کاری چون میرزا احمد خان قوامالسلطنه و یارانش، تا سربازان جانفدای میهن، تا پیرزنی که آب دهان بر بیوطنان انداخت، و تا دانشآموزی که کیف و وسایل مدرسه خود را به فرمانده پادگان پیشکش کرد.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
به بزرگداشت ۲۱ آذر
روز نجات آدربایجان
۲۱ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
به روزگار گذشته دو دسته جشن در کشور برپا میشد.
یک دسته جشنهای حکومتی بود که در مناسبتهایی چون زادروز محمدرضاشاه، رضاشاه و برخی از دیگر اعضای دستگاه حاکمه برگزار میشد. متولی این جشنها خود دستگاه حاکمه بود.
دسته دیگر جشنهای مذهبی بود که به مناسبتهایی چون غدیرخم، روز پانزدهم شعبان و ... برگزار میشد. این جشنها به دستاویز بزرگداشت آیین شیعه، اثبات حقانیت مطلق آن و نفی دیگر فرق بود، و در لوای جشنها ستیزه نیرومندی با حکومت شاهنشاهی جریان داشت.
سوای این دو دسته جشنها، جشنی ویژه در هر سال یک بار برپا میشد و آن جشن روز ۲۱ آذر بود که نام غرورانگیز «روز نجات آذربایجان» بر آن نهاده بودند.
این تنها جشنی بود که از دستهبندی حکومتی ـ مذهبی برکنار بود. روز ۲۱ آذر به معنای راستین خود جشنی ملی بود.
جشن ۲۱ آذر در بیرجند در دورهای که زندهیاد سرهنگ دهپناه فرمانده پادگان بیرجند بود به اوج رسید. سرهنگ دهپناه نظامیی بود آزموده با جهاننگری ویژه خودش. او سر آن داشت که مهر و الفت و غروری را نیرومندتر و استوارتر کندکه مردم به ارتش داشتند.
چنین هم شد.
هر سال از مدتی پیش از رسیدن روز ۲۱ آذر شهر بیرجند و به ویژه پادگان بزرگ بیرجند را تکاپویی شگرف برمیداشت. همه در کار آن بودند تا این جشن ملی و میهنی را به بهترین ریخت ممکن برگزار کنند.
مردم خود در هر گوشه و کنار شهر جشن و چراغانی میگرفتند.
عصر روز ۲۱ آذر درهای پادگان باز میشد و کارناوال بزرگ تا چند ساعت از درهای پادگان بیرون میآمد و به گرد شهر دور میزد.
ساعتی بود که شهر نفسی تازه میکرد. گفتی دنیای ما جان دیگری یافته و از نو زاده شده است.
رقاصها و نوازندگان سوار چند تریلر آذینشده سرگرم نواختن و رقصیدن بودند. چوپا بازها با مهارتی شگرف که در حرکت با دو چوب بلند در زیر بغل داشتند به هیبت مردانی غولآسا از خیابانها میگذشتند.
نمایشهای خیابانی با شرکت سربازان هنرمند در خیابانهای شهر برپا میشد. همه مردم در خیابانها بودند، خوش از تماشای آن همه دیدنی، در آن دنیای دورافتاده که سدهها بود «اتحاد قدرت و دیانت» شادی را از دلها ربوده بود. خشکانده بود.
پیشتر در ساعات اداری، آیینی رسمی در فرمانداری برپا بود و در آن از عناصر رهانیدن آذربایجان از چنگال متجاوزان ستایش میشد و از همدستان میهنفروش آنان به ننگ و خواری یاد میشد.
روز ۲۱ آذر تا سال ۱۳۵۷ گرامی داشته میشد. خطایی در کار آمد که نجات آذربایجان از چنگال خونین دژخیمان بیگانه، با کارنامه شخص شاه یکی انگاشته شد.
زان پس چنین مناسبتی مقدس، به عمد، از نظرها افتاد. و هم کوشش شد تا خیانت و جنایت شماری بیوطنان که همکار متجاوزان بودند از خاطرهها و نظرها دور شود.
روز ۲۱ آذر همچنان روز جشن ملی ایرانیان است.
بزرگ باد نام و یاد هر کس که به راه پاسداشت این بر و بوم کوشیده، از شاه تا دیپلماتهای کهنه کاری چون میرزا احمد خان قوامالسلطنه و یارانش، تا سربازان جانفدای میهن، تا پیرزنی که آب دهان بر بیوطنان انداخت، و تا دانشآموزی که کیف و وسایل مدرسه خود را به فرمانده پادگان پیشکش کرد.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
Forwarded from تاریخ ما - ایران باستان | هخامنشیان
Forwarded from نور سیاه
چون مجلس برای فردوسی است...
.
کتاب این دفتر بیمعنی را کمکم و بریدهبریده میخوانم که تمام نشود. بخصوص یادداشتهای روزانهٔ ایرج افشار را. در این چندین ساعت که کتاب کنار دستم است، بیشتر خیالبازی کردهام. کوشیدهام چهره و صدا و حضور و محضر افشار را در ذهنم بازسازی کنم. افشار، افشار سالهای آخر، خیلی در این کتاب زنده است.
دربارهٔ فوائد فرهنگی و اطلاعات قیمتی این کتاب باید یادداشتهای دیگری بنویسم. آنچه اکنون نظرم را جلب کرد یادداشت روز ۲۶ فروردین ۱۳۸۶ است. نوشته است:
«احمد وکیلیان، مدیر مجلهٔ فرهنگ و مردم، زنگ زد که برگزارکنندگان جلسات شاهنامهخوانی در درود خواستهاند که چند کلمه پیغام بنویسم (زیرا از رفتن عذر خواسته بودم).
چون مجلس برای فردوسی است یک صفحهای نوشتم که به وکیلیان بدهم تا بخواند» (این دفتر بیمعنی؛ یادگارنمای فرهنگی از ایرج افشار، به کوشش بهرام، کوشیار، آرش افشار، سخن، ۱۴۰۲، ص ۴۳۲-۴۳۳).
این جمله: «چون مجلس برای فردوسی است یک صفحهای نوشتم…».
افشار میگفت من شاهنامهشناس نیستم «شاهنامهشمار» هستم. اما او در وهلهٔ نخست بسیار عاشق فردوسی و شاهنامه بود و این عشق و احترام بیشتر جنبهٔ ملی داشت. مقالات و یادداشتهایی دربارهٔ شاهنامه و فردوسی نوشته بود که در کتابشناسی او فهرست کردهام. تتبعات و مکتوباتی درباب آرامگاه فردوسی داشت. وقتی ۱۳۶۹ را سال شاهنامه نامیدند، در مجله آینده یاد شاهنامه را بهطور خاص گرامی داشت. در معرفی و نشر برخی نسخ کهن شاهنامه کار کرده بود. همچنین او مؤلف کتابشناسی شاهنامه و فردوسی است؛ کتابی مرجع در پژوهشهای مربوط به فردوسی و شاهنامه. کتابی که بسیار به آن مراجعه و از آن استفاده میشود اما کمتر نامی از ایرج افشار برده میشود و چه باک! نبرند!
نام ما گو ننگارند به دیباچهٔ عقل
هرکجا نامهٔ عشق است نشان من و تست
دل افشار به این خوش بود که این کتاب کمکی به استوارتر شدن پایههای تحقیقی مباحث شاهنامهپژوهی خواهد بود.
ایرج افشار از توجه به شاهنامه در هر سطحی و به هر شکلی شاد میشد. شاهنامه را «واسطةالعقد افکار عمومی ملّی» میدانست. رونق بایسته و بسزای «شاهنامهخوانی، شاهنامهشناسی، شاهنامهپردازی (چاپ شاهنامه)، شاهنامهآرایی، شاهنامهنویسی، شاهنامهجویی و شاهنامهخوانی و حتی شاهنامهخری» را مغتنم میشمرد و ارج مینهاد. اعتقاد داشت هرچه با شاهنامه پیوند دارد، ملّی است و «هر کدام از این عوالم ملّی، گوشهای و نشانهای است از شاهنامهدوستی که با ذات و شخصیت ایرانی بودن ما همراه است» (بخارا، ش ۹-۱۰، ص ۳۲۲).
برای همین به احترام فردوسی و برای تکریم خادمان شاهنامه، هم در مراسم رونمایی شاهنامه تصحیح استاد خالقیمطلق که سالها با او دوست بود، سخن میگفت (همان،ص ۴۳۶ و ۴۶۲-۴۶۳ نیز نک: بخارا، ش۶۴، صص ۱۲۱-۱۲۷) و هم به شاهنامهخوانان ناشناختهٔ درود، درود میفرستاد (بخارا، ش۶۲، ص۲۱۲و ۲۱۴). هر کس بازار فردوسی و شاهنامه را گرم میکرد، دوست افشار بود و نزد او حرمت داشت.
این جملات روشن را در«پیغام» به شاهنامهخوانان درود نوشت:
«فردوسی تنها شاعر حماسی ما نیست؛ شاعر اصیل و هنرمند و خردورز ماست. نمونهٔ ایرانی درستاندیش تاریخ ماست. حكيم علىالاطلاق برای بینش فرهنگی ماست. نگاهدارنده زبان ماست. بیگمان رشتهٔ ناگسستنی پیوند است میان همهٔ فارسیگویان همهٔ قرون»…
سزاوار است دوستان فردوسی این جملات را بپراکنند. مثل نور. مثل عطر.
https://www.tg-me.com/n00re30yah
.
کتاب این دفتر بیمعنی را کمکم و بریدهبریده میخوانم که تمام نشود. بخصوص یادداشتهای روزانهٔ ایرج افشار را. در این چندین ساعت که کتاب کنار دستم است، بیشتر خیالبازی کردهام. کوشیدهام چهره و صدا و حضور و محضر افشار را در ذهنم بازسازی کنم. افشار، افشار سالهای آخر، خیلی در این کتاب زنده است.
دربارهٔ فوائد فرهنگی و اطلاعات قیمتی این کتاب باید یادداشتهای دیگری بنویسم. آنچه اکنون نظرم را جلب کرد یادداشت روز ۲۶ فروردین ۱۳۸۶ است. نوشته است:
«احمد وکیلیان، مدیر مجلهٔ فرهنگ و مردم، زنگ زد که برگزارکنندگان جلسات شاهنامهخوانی در درود خواستهاند که چند کلمه پیغام بنویسم (زیرا از رفتن عذر خواسته بودم).
چون مجلس برای فردوسی است یک صفحهای نوشتم که به وکیلیان بدهم تا بخواند» (این دفتر بیمعنی؛ یادگارنمای فرهنگی از ایرج افشار، به کوشش بهرام، کوشیار، آرش افشار، سخن، ۱۴۰۲، ص ۴۳۲-۴۳۳).
این جمله: «چون مجلس برای فردوسی است یک صفحهای نوشتم…».
افشار میگفت من شاهنامهشناس نیستم «شاهنامهشمار» هستم. اما او در وهلهٔ نخست بسیار عاشق فردوسی و شاهنامه بود و این عشق و احترام بیشتر جنبهٔ ملی داشت. مقالات و یادداشتهایی دربارهٔ شاهنامه و فردوسی نوشته بود که در کتابشناسی او فهرست کردهام. تتبعات و مکتوباتی درباب آرامگاه فردوسی داشت. وقتی ۱۳۶۹ را سال شاهنامه نامیدند، در مجله آینده یاد شاهنامه را بهطور خاص گرامی داشت. در معرفی و نشر برخی نسخ کهن شاهنامه کار کرده بود. همچنین او مؤلف کتابشناسی شاهنامه و فردوسی است؛ کتابی مرجع در پژوهشهای مربوط به فردوسی و شاهنامه. کتابی که بسیار به آن مراجعه و از آن استفاده میشود اما کمتر نامی از ایرج افشار برده میشود و چه باک! نبرند!
نام ما گو ننگارند به دیباچهٔ عقل
هرکجا نامهٔ عشق است نشان من و تست
دل افشار به این خوش بود که این کتاب کمکی به استوارتر شدن پایههای تحقیقی مباحث شاهنامهپژوهی خواهد بود.
ایرج افشار از توجه به شاهنامه در هر سطحی و به هر شکلی شاد میشد. شاهنامه را «واسطةالعقد افکار عمومی ملّی» میدانست. رونق بایسته و بسزای «شاهنامهخوانی، شاهنامهشناسی، شاهنامهپردازی (چاپ شاهنامه)، شاهنامهآرایی، شاهنامهنویسی، شاهنامهجویی و شاهنامهخوانی و حتی شاهنامهخری» را مغتنم میشمرد و ارج مینهاد. اعتقاد داشت هرچه با شاهنامه پیوند دارد، ملّی است و «هر کدام از این عوالم ملّی، گوشهای و نشانهای است از شاهنامهدوستی که با ذات و شخصیت ایرانی بودن ما همراه است» (بخارا، ش ۹-۱۰، ص ۳۲۲).
برای همین به احترام فردوسی و برای تکریم خادمان شاهنامه، هم در مراسم رونمایی شاهنامه تصحیح استاد خالقیمطلق که سالها با او دوست بود، سخن میگفت (همان،ص ۴۳۶ و ۴۶۲-۴۶۳ نیز نک: بخارا، ش۶۴، صص ۱۲۱-۱۲۷) و هم به شاهنامهخوانان ناشناختهٔ درود، درود میفرستاد (بخارا، ش۶۲، ص۲۱۲و ۲۱۴). هر کس بازار فردوسی و شاهنامه را گرم میکرد، دوست افشار بود و نزد او حرمت داشت.
این جملات روشن را در«پیغام» به شاهنامهخوانان درود نوشت:
«فردوسی تنها شاعر حماسی ما نیست؛ شاعر اصیل و هنرمند و خردورز ماست. نمونهٔ ایرانی درستاندیش تاریخ ماست. حكيم علىالاطلاق برای بینش فرهنگی ماست. نگاهدارنده زبان ماست. بیگمان رشتهٔ ناگسستنی پیوند است میان همهٔ فارسیگویان همهٔ قرون»…
سزاوار است دوستان فردوسی این جملات را بپراکنند. مثل نور. مثل عطر.
https://www.tg-me.com/n00re30yah
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
Forwarded from عکس نگار
#جواد_طباطبایی: نژاد در شاهنامه به معنای بیولوژیک امروز نیست
کلمه ایران که بیش از هزار بار فقط در شاهنامه و سایر منابع ما تکرار شده، ناظر بر یک واقعیت بسیار پیچیده است که به سادگی نمیتوان آن را انکار کرد و استعمال آن را در کنار مفهوم قدیمی «نژاد»، نژادپرستانه خواند. دانشگاه ما دانشگاه ایرانی نیست، زیرا با کلمات خودش که مفاهیم خاص ایران است، نمیتواند صحبت کند. یعنی وقتی دانشگاهی ما و غیردانشگاهی ما کلمه «نژاد» را به کار میبرد، آن را از شاهنامه اخذ نکرده و نمیداند آنجا معنایش چیست، بلکه آن را در ترجمه کلمه race انگلیسی و سایر زبانهای دیگر به کار برده است، در اینجا «نژاد» به معنای نژادهای بیولوژیک جدید مثل سفید و سیاه و… است، در حالی که استعمال قدیمی نژاد در شاهنامه مطلقا به معنای بیولوژیک امروز نیست.
@shahnamehpajohan
#جواد_طباطبایی: نژاد در شاهنامه به معنای بیولوژیک امروز نیست
کلمه ایران که بیش از هزار بار فقط در شاهنامه و سایر منابع ما تکرار شده، ناظر بر یک واقعیت بسیار پیچیده است که به سادگی نمیتوان آن را انکار کرد و استعمال آن را در کنار مفهوم قدیمی «نژاد»، نژادپرستانه خواند. دانشگاه ما دانشگاه ایرانی نیست، زیرا با کلمات خودش که مفاهیم خاص ایران است، نمیتواند صحبت کند. یعنی وقتی دانشگاهی ما و غیردانشگاهی ما کلمه «نژاد» را به کار میبرد، آن را از شاهنامه اخذ نکرده و نمیداند آنجا معنایش چیست، بلکه آن را در ترجمه کلمه race انگلیسی و سایر زبانهای دیگر به کار برده است، در اینجا «نژاد» به معنای نژادهای بیولوژیک جدید مثل سفید و سیاه و… است، در حالی که استعمال قدیمی نژاد در شاهنامه مطلقا به معنای بیولوژیک امروز نیست. به همین خاطر است که این ادعا که تعبیر ایرانشهری مضمونی شووینیستی و فاشیستی است، کاملا خطاست زیرا کسی که چنین ادعایی میکند، نمیداند این کلمات (مثل نژاد) در فارسی کهن چه معنایی دارند. حداقل ٢٠٠٠ سال است که در ایران اقوام متفاوت زندگی کردهاند و در میان ایشان هرگز رابطهای که در racism و نژادپرستی جدید اروپایی به وجود آمده، ظاهر نشده است. رستم که بزرگترین پهلوان ملی ما است، از طرف مادر آریایی نیست و نسبش به ضحاک میرسد. بنابراین رستم هم مثل همه ما آمیختهای است از اقوام مختلف این کشور و اهمیتش در وحدتی است که از سیستانی و نسل ضحاک با آریایی ایجاد میکند. اهمیت این پهلوان در این است که در عین آمیختگی از یک اصل مهم یعنی اصل پهلوانی و اصل خرد و اصل داد دفاع میکند. کمال تاسف است که با ندانستن، عمر و هزینه دانشجویان را تلف میکنیم.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
کلمه ایران که بیش از هزار بار فقط در شاهنامه و سایر منابع ما تکرار شده، ناظر بر یک واقعیت بسیار پیچیده است که به سادگی نمیتوان آن را انکار کرد و استعمال آن را در کنار مفهوم قدیمی «نژاد»، نژادپرستانه خواند. دانشگاه ما دانشگاه ایرانی نیست، زیرا با کلمات خودش که مفاهیم خاص ایران است، نمیتواند صحبت کند. یعنی وقتی دانشگاهی ما و غیردانشگاهی ما کلمه «نژاد» را به کار میبرد، آن را از شاهنامه اخذ نکرده و نمیداند آنجا معنایش چیست، بلکه آن را در ترجمه کلمه race انگلیسی و سایر زبانهای دیگر به کار برده است، در اینجا «نژاد» به معنای نژادهای بیولوژیک جدید مثل سفید و سیاه و… است، در حالی که استعمال قدیمی نژاد در شاهنامه مطلقا به معنای بیولوژیک امروز نیست.
@shahnamehpajohan
#جواد_طباطبایی: نژاد در شاهنامه به معنای بیولوژیک امروز نیست
کلمه ایران که بیش از هزار بار فقط در شاهنامه و سایر منابع ما تکرار شده، ناظر بر یک واقعیت بسیار پیچیده است که به سادگی نمیتوان آن را انکار کرد و استعمال آن را در کنار مفهوم قدیمی «نژاد»، نژادپرستانه خواند. دانشگاه ما دانشگاه ایرانی نیست، زیرا با کلمات خودش که مفاهیم خاص ایران است، نمیتواند صحبت کند. یعنی وقتی دانشگاهی ما و غیردانشگاهی ما کلمه «نژاد» را به کار میبرد، آن را از شاهنامه اخذ نکرده و نمیداند آنجا معنایش چیست، بلکه آن را در ترجمه کلمه race انگلیسی و سایر زبانهای دیگر به کار برده است، در اینجا «نژاد» به معنای نژادهای بیولوژیک جدید مثل سفید و سیاه و… است، در حالی که استعمال قدیمی نژاد در شاهنامه مطلقا به معنای بیولوژیک امروز نیست. به همین خاطر است که این ادعا که تعبیر ایرانشهری مضمونی شووینیستی و فاشیستی است، کاملا خطاست زیرا کسی که چنین ادعایی میکند، نمیداند این کلمات (مثل نژاد) در فارسی کهن چه معنایی دارند. حداقل ٢٠٠٠ سال است که در ایران اقوام متفاوت زندگی کردهاند و در میان ایشان هرگز رابطهای که در racism و نژادپرستی جدید اروپایی به وجود آمده، ظاهر نشده است. رستم که بزرگترین پهلوان ملی ما است، از طرف مادر آریایی نیست و نسبش به ضحاک میرسد. بنابراین رستم هم مثل همه ما آمیختهای است از اقوام مختلف این کشور و اهمیتش در وحدتی است که از سیستانی و نسل ضحاک با آریایی ایجاد میکند. اهمیت این پهلوان در این است که در عین آمیختگی از یک اصل مهم یعنی اصل پهلوانی و اصل خرد و اصل داد دفاع میکند. کمال تاسف است که با ندانستن، عمر و هزینه دانشجویان را تلف میکنیم.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from عکس نگار
به پیدایی آمدن بخشی از سنگنبشته داریوش بزرگ در نزدیکی کریمه:
در سال ۲۵۷۸شاهنشاهی(۲۰۱۹ترسایی) در کاوشهای باستان شناختی در ویرانههای شهر فاناگوریا نزدیک کریمه تکه شکستهای مرمرین به دبیره میخی و زبان پارسی باستان از داریوش شاهنشاه بزرگ هخامنشی یافت شد، که گواهیست بر گستره بزرگ شاهنشاهی ایرانشهر تا این بخش از روسیه تکه سنگ شکسته به اندازههای ۵.۴۸ بَهر (۱۴.۸سانتیمتر) در ۱۵.۲۵ بَهر (۴۱.۲ سانتیمتر) است و پژوهشگران میپندارند که سنگنبشته دست کم نزدیک ۲ ارش پهنا(یک متر ) و ۴ ارش (دو متر) بلندی داشته است. این سنگنبشته یادبود لشکر کشی و پیروزی داریوش بزرگ در برابر سکاها بالادست دریای سیاه در شهر (فاناگوریا) در سال ۴۶شاهنشاهی (۵۱۳ پیش از زایش مسیح) است.
ترانوشت و بازسازی درونمایه نبشته با همسنجی با دیگر سنگنبشتههای پارسی باستان.
...[-v-h].........
1.. - d-a-r-y-v-]u-š: x-š-[a-y-θ-i-y:....
2..: d-h-y-]a-v-m: a-[d-m: .....
3..[-vi-i-y-t-]r-y-m:a:....
4...: a-]d-m: a-ku-[u-n-v-m : ... .
5..: m-r-t-[i-y: ].... .
6.
برگردان به پارسی نو:
۱. ..... ...[ داریوش شاه ...... این ] سرزمین را من [ گرفتم .... ۴. از دریا گذشتم .... ۵. ... این را من ساختم .... ۶. ... ای ؟[ مرد ]...
🖊مهدی زمانیان
با سپاس از دکتر امیرعباس خسروی.
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
در سال ۲۵۷۸شاهنشاهی(۲۰۱۹ترسایی) در کاوشهای باستان شناختی در ویرانههای شهر فاناگوریا نزدیک کریمه تکه شکستهای مرمرین به دبیره میخی و زبان پارسی باستان از داریوش شاهنشاه بزرگ هخامنشی یافت شد، که گواهیست بر گستره بزرگ شاهنشاهی ایرانشهر تا این بخش از روسیه تکه سنگ شکسته به اندازههای ۵.۴۸ بَهر (۱۴.۸سانتیمتر) در ۱۵.۲۵ بَهر (۴۱.۲ سانتیمتر) است و پژوهشگران میپندارند که سنگنبشته دست کم نزدیک ۲ ارش پهنا(یک متر ) و ۴ ارش (دو متر) بلندی داشته است. این سنگنبشته یادبود لشکر کشی و پیروزی داریوش بزرگ در برابر سکاها بالادست دریای سیاه در شهر (فاناگوریا) در سال ۴۶شاهنشاهی (۵۱۳ پیش از زایش مسیح) است.
ترانوشت و بازسازی درونمایه نبشته با همسنجی با دیگر سنگنبشتههای پارسی باستان.
...[-v-h].........
1.. - d-a-r-y-v-]u-š: x-š-[a-y-θ-i-y:....
2..: d-h-y-]a-v-m: a-[d-m: .....
3..[-vi-i-y-t-]r-y-m:a:....
4...: a-]d-m: a-ku-[u-n-v-m : ... .
5..: m-r-t-[i-y: ].... .
6.
برگردان به پارسی نو:
۱. ..... ...[ داریوش شاه ...... این ] سرزمین را من [ گرفتم .... ۴. از دریا گذشتم .... ۵. ... این را من ساختم .... ۶. ... ای ؟[ مرد ]...
🖊مهدی زمانیان
با سپاس از دکتر امیرعباس خسروی.
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
Forwarded from از ویرایش (فرهاد قربانزاده)
دربارۀ نام ایران
در دورۀ ساسانی ایران را ایرانشهر میخواندهاند. ایران از دو بخش ēr به معنی «آریایی، ایرانی» و پسوند جمع ān- ساخته شدهاست. این واژه در اوستایی airya- و در فارسی باستان ariya- و در پارتی aryān تلفظ میشدهاست. در دورۀ ساسانی امپراتوری ایرانیان Ērān-šahr خوانده میشد (Nyberg, H. S., A Manual of Pahlavi, 1974, p. 71).
نام ایران در متنهای پهلوی
در این کتابهای پهلوی نام Ērān یا Ērān-šahr بارها بهکار رفتهاست:
خسروِ قبادان و ریدک (Ērān-winnārd-Kawādīg rēdag-ē Wāspuhr) (این کتاب با همین واژه، یعنی Ērān، آغاز شدهاست)،
شهرستانهای ایران: šahr<est>ānīhā ī andar zamīg ī Ērān-šahr ...
ماه فروردین روز خرداد (دو بار: Ērān-šahr ō ēriz {ērez / ērej} dād)،
گزارش شطرنج و نهشت نیو اردخشیر (هفت بار: uzmūdan ī xrad ud dānāgīh ī Ērānšahrīgān)،
آیین نامهنویسی (ērān pušt ud mazdēsnān pānag)
[abar stāyēnīdārīh ī sūr āfrīn: dahād zūd pad xwadāyīh Ērān-šahr
نام ایران در متنهای کهن
در شاهنامۀ فردوسی بیش از هر متن دیگری نام ایران بهکار رفتهاست. در شاهنامه (تصحیح جلال خالقی مطلق) حدود ۱۷۰۰ بار و در دارابنامۀ طرسوسی بیش از ۵۰۰ و در کوشنامۀ ایرانشاه نزدیک به ۳۰۰ بار نام ایران دیده میشود. در اینجا به چند متن فارسی که در آنها نام ایران و ایرانشهر بهکار رفته اشاره میکنیم:
▫️قرن ۴:
ایرانشهر از رود آموی است تا رود مصر و این کشورهای دیگر پیرامون اویند و از این هفتکشور ایرانشهر بزرگوارتر است به هر هنری (مقدمۀ قدیم شاهنامه: ۱۴۰)
از زمین عراق و ایرانشهر به ایرج داد (تاریخ بلعمی: ۳۴۲)
و پس گفتم زمین ماست ایران / که بیش از مردمانش پارسیدان (دانشنامۀ میسری: ۶)
خود بخورد نوش و اولیاش همیدون / گوید هریک چو می بگیرد شادان ـ شادی بوجعفر احمدبنمحمد / آن مه آزادگان و مفخر ایران (رودکی: ۱۰۱۲)
خداوند ما نوح فرخنژاد / که بر شهر ایران بگسترد داد (ابوشکور بلخی، شاعران بیدیوان: ۹۹)
از این دو نیابت به ایرج رسید / مر او را پدر شهر ایران گزید (فردوسی، شاهنامه: ۱/۱۰۷)
افریدون ... پارۀ میانگین، که ایرانشهر است، ایرج را داد (بیرونی، التفهیم: ۱۹۴)
افراسیاب ... شهر ایران بگرفته بود و نریمان و پسرش سام بر او تاختنها همیکردند تا ایرانشهر یله کرد و برفت بهعجز باز به ترکستان شد (تاریخ سیستان: ۷)
▫️قرن ۵:
هیچ شه را در جهان آن زهره نیست / کو سخن راند ز ایران بر زبان (فرخی: ۲۶۲)
همیشه گفت همی پور رستم آن سهراب / چو سوی ایران آورد لشگر توران ـ که من پسر بوم و رستمم پدر باشد / دگر چه باشد دیهیمدار در کیهان (قطران: ۲۸۵)
هفت سال به ایرانشهر باد نیامد پس این روز شبانی پیش کسری آمد و مژده داد کی دوش چندانی باد آمدی کی موی بر پشت گوسفند بجنبید (شهمردان، روضةالمنجمین: ۴۵)
مانی از ایران بگریخت و سوی چین و ماچین برفت و آنجا تبعه یافت و دعوت آشکارا کرد (گردیزی، زینالاخبار: ۲۳)
صلاح یزدانپرستان ایرانزمین در آن است که سخن مزدک بر کار گیرند تا نیکبختی دوجهانی بیابند (نظامالملک، سیرالملوک: ۲۵۹)
همه پادشاهان ایران و توران از نسل منوچهر بودند (ابنبلخی، فارسنامه: ۱۲)
گرفتند سرتاسر ایرانیان / نیامد به یک موی کس را زیان (اسدی، گرشاسبنامه: ۳۵۲)
هیچ ملک آبادانتر و تمامتر و خوشتر از ممالک ایرانشهر نیست (مسالک و ممالک: ۵)
چون ایرانشهر افراسیاب بگرفته بود و پارسیان را پادشاه نبود و بزرگان سوی زال رفتند و از او درخواستند تا به پادشاهی بنشیند (شهمردان، نزهتنامۀ علایی: ۳۲۰)
انوشروان کسری ... فخر همه ملوک ایران بود به عدلوداد ... و آبادان داشتن ولایت (غزالی، نصیحتالملوک: ۹۵)
به گرد آور سپاه از بوم ایران / از آذربایگان و ری و گیلان (فخر گرگانی، ویس و رامین: ۱۹۳)
▫️قرن ۶:
بهمن بفرمود که ... جایهای نشست رستم را پست سازید تا همه جهانیان بدانند که من کین پدر خود اسفندیار را از رستم بخواستم. همچنان کردند و ملک ایران تمام بگرفت و داد و عدل گسترد (دارابنامۀ طرسوسی: ۱/۵)
سبب نسخت این کتاب و آوردن وی از هندوستان که سوی دیار پارس و ممالک ایران آوردند آن بود که حق ... الهام داد نوشروانبن قباد را و در دل او افگند تا نسختی بفرمود کردن کتاب کلیله و دمنه را و آوردن از هندوستان (محمد بخاری، داستانهای بیدپای: ۳۹)
گویند که مرز تور و ایران / چون رستم پهلوان ندیدهست (دیوان خاقانی: ۶۹)
همه عالم تناند و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل ـ چونکه ایران دل زمین باشد / دل به از تن بود یقین باشد (نظامی، هفتپیکر: ۷۹)
افراسیاب دست ترکان گشاده کرد به خرابی ایران زمین (مجمل التواریخ و القصص: ۴۴)
هر سال تا امروز آیین آن پادشاهان نیکعهد در ایران و توران بهجای میآرند (خیام، نوروزنامه: ۱۰)
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
در دورۀ ساسانی ایران را ایرانشهر میخواندهاند. ایران از دو بخش ēr به معنی «آریایی، ایرانی» و پسوند جمع ān- ساخته شدهاست. این واژه در اوستایی airya- و در فارسی باستان ariya- و در پارتی aryān تلفظ میشدهاست. در دورۀ ساسانی امپراتوری ایرانیان Ērān-šahr خوانده میشد (Nyberg, H. S., A Manual of Pahlavi, 1974, p. 71).
نام ایران در متنهای پهلوی
در این کتابهای پهلوی نام Ērān یا Ērān-šahr بارها بهکار رفتهاست:
خسروِ قبادان و ریدک (Ērān-winnārd-Kawādīg rēdag-ē Wāspuhr) (این کتاب با همین واژه، یعنی Ērān، آغاز شدهاست)،
شهرستانهای ایران: šahr<est>ānīhā ī andar zamīg ī Ērān-šahr ...
ماه فروردین روز خرداد (دو بار: Ērān-šahr ō ēriz {ērez / ērej} dād)،
گزارش شطرنج و نهشت نیو اردخشیر (هفت بار: uzmūdan ī xrad ud dānāgīh ī Ērānšahrīgān)،
آیین نامهنویسی (ērān pušt ud mazdēsnān pānag)
[abar stāyēnīdārīh ī sūr āfrīn: dahād zūd pad xwadāyīh Ērān-šahr
نام ایران در متنهای کهن
در شاهنامۀ فردوسی بیش از هر متن دیگری نام ایران بهکار رفتهاست. در شاهنامه (تصحیح جلال خالقی مطلق) حدود ۱۷۰۰ بار و در دارابنامۀ طرسوسی بیش از ۵۰۰ و در کوشنامۀ ایرانشاه نزدیک به ۳۰۰ بار نام ایران دیده میشود. در اینجا به چند متن فارسی که در آنها نام ایران و ایرانشهر بهکار رفته اشاره میکنیم:
▫️قرن ۴:
ایرانشهر از رود آموی است تا رود مصر و این کشورهای دیگر پیرامون اویند و از این هفتکشور ایرانشهر بزرگوارتر است به هر هنری (مقدمۀ قدیم شاهنامه: ۱۴۰)
از زمین عراق و ایرانشهر به ایرج داد (تاریخ بلعمی: ۳۴۲)
و پس گفتم زمین ماست ایران / که بیش از مردمانش پارسیدان (دانشنامۀ میسری: ۶)
خود بخورد نوش و اولیاش همیدون / گوید هریک چو می بگیرد شادان ـ شادی بوجعفر احمدبنمحمد / آن مه آزادگان و مفخر ایران (رودکی: ۱۰۱۲)
خداوند ما نوح فرخنژاد / که بر شهر ایران بگسترد داد (ابوشکور بلخی، شاعران بیدیوان: ۹۹)
از این دو نیابت به ایرج رسید / مر او را پدر شهر ایران گزید (فردوسی، شاهنامه: ۱/۱۰۷)
افریدون ... پارۀ میانگین، که ایرانشهر است، ایرج را داد (بیرونی، التفهیم: ۱۹۴)
افراسیاب ... شهر ایران بگرفته بود و نریمان و پسرش سام بر او تاختنها همیکردند تا ایرانشهر یله کرد و برفت بهعجز باز به ترکستان شد (تاریخ سیستان: ۷)
▫️قرن ۵:
هیچ شه را در جهان آن زهره نیست / کو سخن راند ز ایران بر زبان (فرخی: ۲۶۲)
همیشه گفت همی پور رستم آن سهراب / چو سوی ایران آورد لشگر توران ـ که من پسر بوم و رستمم پدر باشد / دگر چه باشد دیهیمدار در کیهان (قطران: ۲۸۵)
هفت سال به ایرانشهر باد نیامد پس این روز شبانی پیش کسری آمد و مژده داد کی دوش چندانی باد آمدی کی موی بر پشت گوسفند بجنبید (شهمردان، روضةالمنجمین: ۴۵)
مانی از ایران بگریخت و سوی چین و ماچین برفت و آنجا تبعه یافت و دعوت آشکارا کرد (گردیزی، زینالاخبار: ۲۳)
صلاح یزدانپرستان ایرانزمین در آن است که سخن مزدک بر کار گیرند تا نیکبختی دوجهانی بیابند (نظامالملک، سیرالملوک: ۲۵۹)
همه پادشاهان ایران و توران از نسل منوچهر بودند (ابنبلخی، فارسنامه: ۱۲)
گرفتند سرتاسر ایرانیان / نیامد به یک موی کس را زیان (اسدی، گرشاسبنامه: ۳۵۲)
هیچ ملک آبادانتر و تمامتر و خوشتر از ممالک ایرانشهر نیست (مسالک و ممالک: ۵)
چون ایرانشهر افراسیاب بگرفته بود و پارسیان را پادشاه نبود و بزرگان سوی زال رفتند و از او درخواستند تا به پادشاهی بنشیند (شهمردان، نزهتنامۀ علایی: ۳۲۰)
انوشروان کسری ... فخر همه ملوک ایران بود به عدلوداد ... و آبادان داشتن ولایت (غزالی، نصیحتالملوک: ۹۵)
به گرد آور سپاه از بوم ایران / از آذربایگان و ری و گیلان (فخر گرگانی، ویس و رامین: ۱۹۳)
▫️قرن ۶:
بهمن بفرمود که ... جایهای نشست رستم را پست سازید تا همه جهانیان بدانند که من کین پدر خود اسفندیار را از رستم بخواستم. همچنان کردند و ملک ایران تمام بگرفت و داد و عدل گسترد (دارابنامۀ طرسوسی: ۱/۵)
سبب نسخت این کتاب و آوردن وی از هندوستان که سوی دیار پارس و ممالک ایران آوردند آن بود که حق ... الهام داد نوشروانبن قباد را و در دل او افگند تا نسختی بفرمود کردن کتاب کلیله و دمنه را و آوردن از هندوستان (محمد بخاری، داستانهای بیدپای: ۳۹)
گویند که مرز تور و ایران / چون رستم پهلوان ندیدهست (دیوان خاقانی: ۶۹)
همه عالم تناند و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل ـ چونکه ایران دل زمین باشد / دل به از تن بود یقین باشد (نظامی، هفتپیکر: ۷۹)
افراسیاب دست ترکان گشاده کرد به خرابی ایران زمین (مجمل التواریخ و القصص: ۴۴)
هر سال تا امروز آیین آن پادشاهان نیکعهد در ایران و توران بهجای میآرند (خیام، نوروزنامه: ۱۰)
◽️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
آزادمَردِیَّه
پیروان ایرانی شعوبیه با عنوان آزادمَردِیَّه نامیده میشدند. واژۀ «آزاد» اصلاً به فارسی میانۀ «آزاد» بازمیگردد که به دو معناست: در درجۀ نخست کسی با آن نامیده میشود که از سوی پدر در خانوادهای اصیل متولد شده است، یعنی به طبقۀ جنگاوران متعلق است. علاوه بر این، میتواند این واژه به معنای کسی باشد که در میان یک طایفه متولد شده، یعنی برده نیست. میتوان این فرضیه را در نظر گرفت که تسمیۀ آزادمَردِیَّه، واکنشی به تأکید اعراب به انساب بود: پیروان ایرانی شعوبیه فرهنگ و جامعۀ پیش از اسلام خود را یادآوری میکردند و خود را «آزادمَردان» مینامیدند، یعنی «مردانی با تبار اصیل». «آزادمَرد» با واژۀ وامگرفتهشدﮤ عربی «أَحرار» یا «أَبناء یا بَنُوالأَحرار» مطابقت دارد که به معنای «مرد اصیل» و «فرزندان نجیبزادگان یا آزادان» است و در شاهنامۀ فردوسی نیز یک معنیِ آزادگان، ایرانیان است. این تسمیه در منابع عربی برای «ایرانیان نجیبزاده» یا بهطور کلی برای «ایرانیان» به کار برده میشد. بهطور نمونه در بیت زیر از شاعر مشهور ایرانیتبار، بَشّار بن بُرد، اصطلاح «بَنُوالأَحرار» به معنای «ایرانیان اصیل» است:
«ای پسر شترچران (اعراب)، چگونه در مقابل بَنُوالأحرار (ایرانیان اصیل) مباهات میکنی؟ تلاش تو در این امر عقیم ماند.»
«أَحرار»، «بَنُوالأَحرار یا أَبناء الأَحرار» اصطلاحات محوری شعوبیه بودند تا خود را در مقابل تبلیغ برتری از سوی اعراب ارتقاء دهند و پایه و مایۀ خود را به ثبوت رسانند. ابن قُتَیبَه در کِتاب العَرَب در جایی به اصطلاح «بَنُوالأَحرار» میپردازد که خاستگاه پیروان شعوبیه را بررسی میکند.
[شعوبیه: پیدایش و اهمیت آن در سدههای نخستین اسلامی، دکتر زهره خسروی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ۱۴۴-۱۴۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
پیروان ایرانی شعوبیه با عنوان آزادمَردِیَّه نامیده میشدند. واژۀ «آزاد» اصلاً به فارسی میانۀ «آزاد» بازمیگردد که به دو معناست: در درجۀ نخست کسی با آن نامیده میشود که از سوی پدر در خانوادهای اصیل متولد شده است، یعنی به طبقۀ جنگاوران متعلق است. علاوه بر این، میتواند این واژه به معنای کسی باشد که در میان یک طایفه متولد شده، یعنی برده نیست. میتوان این فرضیه را در نظر گرفت که تسمیۀ آزادمَردِیَّه، واکنشی به تأکید اعراب به انساب بود: پیروان ایرانی شعوبیه فرهنگ و جامعۀ پیش از اسلام خود را یادآوری میکردند و خود را «آزادمَردان» مینامیدند، یعنی «مردانی با تبار اصیل». «آزادمَرد» با واژۀ وامگرفتهشدﮤ عربی «أَحرار» یا «أَبناء یا بَنُوالأَحرار» مطابقت دارد که به معنای «مرد اصیل» و «فرزندان نجیبزادگان یا آزادان» است و در شاهنامۀ فردوسی نیز یک معنیِ آزادگان، ایرانیان است. این تسمیه در منابع عربی برای «ایرانیان نجیبزاده» یا بهطور کلی برای «ایرانیان» به کار برده میشد. بهطور نمونه در بیت زیر از شاعر مشهور ایرانیتبار، بَشّار بن بُرد، اصطلاح «بَنُوالأَحرار» به معنای «ایرانیان اصیل» است:
«ای پسر شترچران (اعراب)، چگونه در مقابل بَنُوالأحرار (ایرانیان اصیل) مباهات میکنی؟ تلاش تو در این امر عقیم ماند.»
«أَحرار»، «بَنُوالأَحرار یا أَبناء الأَحرار» اصطلاحات محوری شعوبیه بودند تا خود را در مقابل تبلیغ برتری از سوی اعراب ارتقاء دهند و پایه و مایۀ خود را به ثبوت رسانند. ابن قُتَیبَه در کِتاب العَرَب در جایی به اصطلاح «بَنُوالأَحرار» میپردازد که خاستگاه پیروان شعوبیه را بررسی میکند.
[شعوبیه: پیدایش و اهمیت آن در سدههای نخستین اسلامی، دکتر زهره خسروی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ۱۴۴-۱۴۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from فرهنگ و منش پارسی
🔺🔺🔻🔻
🔹گسترهای دویست هکتاری بیشاپور در استان فارس، 150 کیلومتری باختر شهر شیراز و 18 کیلومتری شمال شهر کازرون، نمایان است و در دل خود داستانها و سخنها از گذشتههای فخرآفرینش دارد. بیشاپور سرگذشت برههای از تاریخ ساسانیان است که آنها در فرازین بخش از تاریخ سلسله و شاهنشاهی خود بودند. شهری که در آن زمان بسیار باارزش و مهم دانسته میشد و اکنون نیز از دید تاریخی و فرهنگی و از نگاه باستانشناسی اهمیتی شایان نگرش دارد.
🔸در بیشاپور آثار پُرشماری هست که باید نام بُرد؛ همانند: تندیس سنگی #شاپور یکم ساسانی، نقشبرجستههای زیبا و چشمگیر، سنگنبشتهی #کرتیر (موبدانموبد دربار ساسانی) که از نگاه تاریخی و آگاهیهایی که از آن به دست میآید، درخور ارزشهای یگانهای است، پرستشگاهی برای #آناهیتا، ایزدبانوی آبها، جادهای شاهی و نمونههایی دیگر. به اینها که برشمردیم، باید طراحی مهندسی و مهرازی شهر و نیز ارزشهایی که برای بررسیهای تاریخی و شهرسازی در ایران باستان دارد را افزود.
#بیشاپور را گاه بیشابور و گاه #بهشاپور و در زمان خود «به از اندیو شاپور» مینامیدند. این شهر در سال 266 میلادی و به خواست و دستور شاپور یکم ساخته شد. طراح و سازندهی آن مهرازی بیگانه بود که در نوشتههای کهن از او به نام «آپاسای» یاد شده است.
🔹گروهی از پژوهشگران معنی بیشاپور را برگرفته از نام آن در زبان پهلوی دانستهاند و آن را «بیهشاپور» (:خدایگانشاپور) گمان بُردهاند. برخی دیگر آن را برگرفته از «وهشاپور» (: شاپور نیک/ شهر زیبای شاپور) دانستهاند. کسانی نیز هستند که نام شهر را در زبان پهلوی «وهیانتیوک شاپور» (: شهر شاپور، بهتر از انطاکیه) برشمردهاند. به هر روی، بیشاپور در زمانی ساخته شد که شاپور پیروزی بزرگ خود را بر والرین، امپراتور روم، بهدست آورده بود و سرشار از غرور پادشاهیاش، فرمان داد در جادهای که تخت جمشید را به تیسفون میرساند، شهری زیبا بسازند تا هم نشانهای از توان و کارایی شاهنشاهی نوبنیاد ساسانی باشد و هم یادگاری از چیرگی او بر رومیان. برای آن که آیندگان نیز از یاد نبرند که این شهر به خواست چه کسی ساخته شده است، نام خود را بر آن گذاشت.
🔸آثار و یادمانهایی که از ساسانیان بهجا مانده است، ارزش والایی دارند و نمودار دورهای پانصدساله از تاریخ این سرزمین هستند؛ از دورانی که فرهنگ، هنر و تمدن ایرانی در اوج شکوفایی بود. برای آنکه بدانیم شهرهای ایران در روزگار ساسانیان چگونه طراحی و سازوکاری داشته است، نمونهای در دست هست که هنوز هم بخشی از شُکوه خود را از دست نداده است؛ آنجا را «شهر #بیشاپور» مینامند: شهری با آوازهای جهانی!
💎
🆔 @maneshparsi
🔹گسترهای دویست هکتاری بیشاپور در استان فارس، 150 کیلومتری باختر شهر شیراز و 18 کیلومتری شمال شهر کازرون، نمایان است و در دل خود داستانها و سخنها از گذشتههای فخرآفرینش دارد. بیشاپور سرگذشت برههای از تاریخ ساسانیان است که آنها در فرازین بخش از تاریخ سلسله و شاهنشاهی خود بودند. شهری که در آن زمان بسیار باارزش و مهم دانسته میشد و اکنون نیز از دید تاریخی و فرهنگی و از نگاه باستانشناسی اهمیتی شایان نگرش دارد.
🔸در بیشاپور آثار پُرشماری هست که باید نام بُرد؛ همانند: تندیس سنگی #شاپور یکم ساسانی، نقشبرجستههای زیبا و چشمگیر، سنگنبشتهی #کرتیر (موبدانموبد دربار ساسانی) که از نگاه تاریخی و آگاهیهایی که از آن به دست میآید، درخور ارزشهای یگانهای است، پرستشگاهی برای #آناهیتا، ایزدبانوی آبها، جادهای شاهی و نمونههایی دیگر. به اینها که برشمردیم، باید طراحی مهندسی و مهرازی شهر و نیز ارزشهایی که برای بررسیهای تاریخی و شهرسازی در ایران باستان دارد را افزود.
#بیشاپور را گاه بیشابور و گاه #بهشاپور و در زمان خود «به از اندیو شاپور» مینامیدند. این شهر در سال 266 میلادی و به خواست و دستور شاپور یکم ساخته شد. طراح و سازندهی آن مهرازی بیگانه بود که در نوشتههای کهن از او به نام «آپاسای» یاد شده است.
🔹گروهی از پژوهشگران معنی بیشاپور را برگرفته از نام آن در زبان پهلوی دانستهاند و آن را «بیهشاپور» (:خدایگانشاپور) گمان بُردهاند. برخی دیگر آن را برگرفته از «وهشاپور» (: شاپور نیک/ شهر زیبای شاپور) دانستهاند. کسانی نیز هستند که نام شهر را در زبان پهلوی «وهیانتیوک شاپور» (: شهر شاپور، بهتر از انطاکیه) برشمردهاند. به هر روی، بیشاپور در زمانی ساخته شد که شاپور پیروزی بزرگ خود را بر والرین، امپراتور روم، بهدست آورده بود و سرشار از غرور پادشاهیاش، فرمان داد در جادهای که تخت جمشید را به تیسفون میرساند، شهری زیبا بسازند تا هم نشانهای از توان و کارایی شاهنشاهی نوبنیاد ساسانی باشد و هم یادگاری از چیرگی او بر رومیان. برای آن که آیندگان نیز از یاد نبرند که این شهر به خواست چه کسی ساخته شده است، نام خود را بر آن گذاشت.
🔸آثار و یادمانهایی که از ساسانیان بهجا مانده است، ارزش والایی دارند و نمودار دورهای پانصدساله از تاریخ این سرزمین هستند؛ از دورانی که فرهنگ، هنر و تمدن ایرانی در اوج شکوفایی بود. برای آنکه بدانیم شهرهای ایران در روزگار ساسانیان چگونه طراحی و سازوکاری داشته است، نمونهای در دست هست که هنوز هم بخشی از شُکوه خود را از دست نداده است؛ آنجا را «شهر #بیشاپور» مینامند: شهری با آوازهای جهانی!
💎
🆔 @maneshparsi
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
💠 ایرانشناسی | فرهنگ و هنر
💠 زبان شاهنامه، زبان عصر فردوسی نیست
💠 یک فردوسیشناس گفت: برخی از هموطنان که وجود روحیه وطندوستی در آنها در جای خود ستودنی است، از نظر حساسیتهای زبانی، روی نمونهای مثل شاهنامه فردوسی تکیه و تأکید میکنند به طوریکه میتوان گفت به نوعی فردوسی را به عنوان نمونه عربیستیزی پیش چشم دارند که در اینجا لازم است تا این دسته از هموطنان بدانند که زبان شاهنامه، زبان طبیعی و معمول در عصر فردوسی نیست.
دکتر اسماعیل شفق در گفتوگو با ایسنا، اظهار کرد: میدانیم که از قرنها پیش از اسلام، پایتخت سلاطین ساسانی یعنی (تیسفون یا ایوان مداین)، در مرکز عراق عرب، نزدیک شهر بغداد فعلی قرار داشته و طبیعتاً میان ایرانیان ساکن در آن مناطق و عربهای بومی منطقه، یک نوع داد و ستد زبانی وجود داشته است. امروز درک این مسأله نباید چندان دشوار باشد چرا که همین امروز به عنوان مثال در استان آذربایجان غربی، تُرک زبانانی هستند که کُردی را هم میدانند و کُردهایی هم هستند که با تُرکی آشنایی دارند، در استان خوزستان هم چنین چیزی وجود دارد.
وی افزود: در مناطقی نظیر سرزمین یمن هم که همواره از سوی سلاطین ساسانی، حاکم ایرانی برای آنجا تعیین میشده، قضیه به همین صورت بوده است. یعنی همیشه به خاطر همجواری یک نوع تعامل زبانی میان ایرانیان و عربهای منطقه وجود داشته است. احمد بلاذُری مورّخ قرن سوم هجری در کتاب «فُتوح البُلدان» میگوید که هزاران تن از اَسواران(سپاهیان ویژه) مخصوص ساسانی در عراق ساکن شدند و در جای دیگری از همان کتاب میافزاید که سپاهیان ساسانی زیادی هم در بصره سکونت یافتند بنابراین به طور طبیعی هم عربهای بومی آن مناطق مقداری فارسی فراگرفته بودند و هم ایرانیان همجوار با آنها مقدار کمی عربی میدانستند پس تا پیش از اسلام هیچ مشکل و یا حساسیت زبانی خاصی که بین ایرانیان و عربهای همجوار، باعث کشمکش و عداوتی شده باشد، از خلال منابع تاریخی گزارش نشده…
💠 زبان شاهنامه، زبان عصر فردوسی نیست
💠 یک فردوسیشناس گفت: برخی از هموطنان که وجود روحیه وطندوستی در آنها در جای خود ستودنی است، از نظر حساسیتهای زبانی، روی نمونهای مثل شاهنامه فردوسی تکیه و تأکید میکنند به طوریکه میتوان گفت به نوعی فردوسی را به عنوان نمونه عربیستیزی پیش چشم دارند که در اینجا لازم است تا این دسته از هموطنان بدانند که زبان شاهنامه، زبان طبیعی و معمول در عصر فردوسی نیست.
دکتر اسماعیل شفق در گفتوگو با ایسنا، اظهار کرد: میدانیم که از قرنها پیش از اسلام، پایتخت سلاطین ساسانی یعنی (تیسفون یا ایوان مداین)، در مرکز عراق عرب، نزدیک شهر بغداد فعلی قرار داشته و طبیعتاً میان ایرانیان ساکن در آن مناطق و عربهای بومی منطقه، یک نوع داد و ستد زبانی وجود داشته است. امروز درک این مسأله نباید چندان دشوار باشد چرا که همین امروز به عنوان مثال در استان آذربایجان غربی، تُرک زبانانی هستند که کُردی را هم میدانند و کُردهایی هم هستند که با تُرکی آشنایی دارند، در استان خوزستان هم چنین چیزی وجود دارد.
وی افزود: در مناطقی نظیر سرزمین یمن هم که همواره از سوی سلاطین ساسانی، حاکم ایرانی برای آنجا تعیین میشده، قضیه به همین صورت بوده است. یعنی همیشه به خاطر همجواری یک نوع تعامل زبانی میان ایرانیان و عربهای منطقه وجود داشته است. احمد بلاذُری مورّخ قرن سوم هجری در کتاب «فُتوح البُلدان» میگوید که هزاران تن از اَسواران(سپاهیان ویژه) مخصوص ساسانی در عراق ساکن شدند و در جای دیگری از همان کتاب میافزاید که سپاهیان ساسانی زیادی هم در بصره سکونت یافتند بنابراین به طور طبیعی هم عربهای بومی آن مناطق مقداری فارسی فراگرفته بودند و هم ایرانیان همجوار با آنها مقدار کمی عربی میدانستند پس تا پیش از اسلام هیچ مشکل و یا حساسیت زبانی خاصی که بین ایرانیان و عربهای همجوار، باعث کشمکش و عداوتی شده باشد، از خلال منابع تاریخی گزارش نشده…
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
آشوریه
۲۷ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
یکی دیگر از دینهای غیرایرانی که پیروانی در میهن ما ایران دارد آیین صابِئین است. واژۀ صابئین مأخوذ از زبان آرامی شرقی، و ریشه آن «صَبا» است، به معنای تعمید در آب روان.
صابئین، پیروان یحیای نبی هستند.
صابئین، بیشتر در جنوب باختری ایران بودوباش دارند.
این مردم آیینی برپا میدارند که چون خود ایشان بس دیرینه است.
هر سال روز ۲۷ آذرماه به یادبود غرقشدگان در توفان نوح آیینی برپا میکنند که آن را «آشوریه» میخوانند.
توفان نوح از کهنترین افسانههای آدمی است که در باورها و نوشتارهای دینی قوم یهود آمده و به آیینهای ترسایی و اسلام هم راه یافته.
افسانه توفان نوح در داستان آفرینش برخی قومهای کهن چون ایرانیان، نیامده.
ایرانیان باستان گفتهاند که به روزگار فرمانروایی جمشید، شاهنشاه پیشدادی، سرما و یخبندان زمین را فراگرفت و جمشید همه زندگان، از آدمی تا گونههای جانداران و گیاهان، را به جایی برد در زیر زمین که «وَرِ جَمکَرد» نام داشت. آنان همه در ور جمکرد ماندند تا سرما به سر آمد.
یادبود غرقشدگان توفان نوح، آیینی کهن است که پیروان دینی باستانی یاد رخدادی را از افسانه های بس کهن زنده میدارند.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
آشوریه
۲۷ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
یکی دیگر از دینهای غیرایرانی که پیروانی در میهن ما ایران دارد آیین صابِئین است. واژۀ صابئین مأخوذ از زبان آرامی شرقی، و ریشه آن «صَبا» است، به معنای تعمید در آب روان.
صابئین، پیروان یحیای نبی هستند.
صابئین، بیشتر در جنوب باختری ایران بودوباش دارند.
این مردم آیینی برپا میدارند که چون خود ایشان بس دیرینه است.
هر سال روز ۲۷ آذرماه به یادبود غرقشدگان در توفان نوح آیینی برپا میکنند که آن را «آشوریه» میخوانند.
توفان نوح از کهنترین افسانههای آدمی است که در باورها و نوشتارهای دینی قوم یهود آمده و به آیینهای ترسایی و اسلام هم راه یافته.
افسانه توفان نوح در داستان آفرینش برخی قومهای کهن چون ایرانیان، نیامده.
ایرانیان باستان گفتهاند که به روزگار فرمانروایی جمشید، شاهنشاه پیشدادی، سرما و یخبندان زمین را فراگرفت و جمشید همه زندگان، از آدمی تا گونههای جانداران و گیاهان، را به جایی برد در زیر زمین که «وَرِ جَمکَرد» نام داشت. آنان همه در ور جمکرد ماندند تا سرما به سر آمد.
یادبود غرقشدگان توفان نوح، آیینی کهن است که پیروان دینی باستانی یاد رخدادی را از افسانه های بس کهن زنده میدارند.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
یکی از دلائل عظمت تمدن ایران باستان وجود جشنهای بزرگ ملّی است که نظیر آنها را در میان ملتهای دیگر کمتر میتوان یافت. جشن نتیجهٔ آسایش و به عبارت دیگر حُسنِ تدبیر در امور اجتماعی و فردی و بالنّتیجه نشانهٔ بزرگی کمالِ تمدنِ يك قوم است،
بنابراین اگر هیچگونه دلیلی برای نمایاندن کمال معنوی و مادی ایران باستان در میان نبود، همین يک دلیل میتوانست ما را به حقایق انکارناپذیری راهنمایی کند، زیرا بسیار واضح است که تا اندیشهٔ آدمی از بند سختیهای زندگی نرهد و دل را خلوتگاهِ مهر و آسایش نیابد، هیچگاه نوشخندی بر لب نتواند داشت، و دستافشانی و پایکوبی که مظهرِ بارز شادمانی و نشاط است، از سرور وی حکایت نخواهد کرد،
و جشن وصالی چنانکه سعدی گفت، على رغم دشمن تنگدستی و سختی فراهم نخواهد گشت.
[امشب به راستی شبِ ما روزِ روشن است
عیدِ وصالِ دوست علی رغم دشمن است]
در آیین زرتشت و میان ایرانیان قدیم بیش از همهٔ مذاهب و ملل به جشنها توجه شده است و از میان این جشنها برخی تنها مذهبی و برخی هم مذهبی و هم ملّی بودهاند.
شادروان استاد ابراهیم پورداوود، انجمن ایرانشناسی، نشریهٔ دوم، بهمن ۱۳۲۴
#شب_یلدا
#شب_چله
یکی از دلائل عظمت تمدن ایران باستان وجود جشنهای بزرگ ملّی است که نظیر آنها را در میان ملتهای دیگر کمتر میتوان یافت. جشن نتیجهٔ آسایش و به عبارت دیگر حُسنِ تدبیر در امور اجتماعی و فردی و بالنّتیجه نشانهٔ بزرگی کمالِ تمدنِ يك قوم است،
بنابراین اگر هیچگونه دلیلی برای نمایاندن کمال معنوی و مادی ایران باستان در میان نبود، همین يک دلیل میتوانست ما را به حقایق انکارناپذیری راهنمایی کند، زیرا بسیار واضح است که تا اندیشهٔ آدمی از بند سختیهای زندگی نرهد و دل را خلوتگاهِ مهر و آسایش نیابد، هیچگاه نوشخندی بر لب نتواند داشت، و دستافشانی و پایکوبی که مظهرِ بارز شادمانی و نشاط است، از سرور وی حکایت نخواهد کرد،
و جشن وصالی چنانکه سعدی گفت، على رغم دشمن تنگدستی و سختی فراهم نخواهد گشت.
[امشب به راستی شبِ ما روزِ روشن است
عیدِ وصالِ دوست علی رغم دشمن است]
در آیین زرتشت و میان ایرانیان قدیم بیش از همهٔ مذاهب و ملل به جشنها توجه شده است و از میان این جشنها برخی تنها مذهبی و برخی هم مذهبی و هم ملّی بودهاند.
شادروان استاد ابراهیم پورداوود، انجمن ایرانشناسی، نشریهٔ دوم، بهمن ۱۳۲۴
#شب_یلدا
#شب_چله
Forwarded from فرهنگ و منش پارسی
#شب_چله
#یلدا
بانو دکتر ژاله آموزگار
«در شب چله(یلدا) که شب کارزار روشنایی و تاریکی است، کسی نمیخوابد؛ ایرانیان گرد هم میآیند، تا به نیروی عشق و نیروی مـهر، بـه نور دل بدهند،تا به جنگ سیاهترین و شومترین شب سال برود. خوراکیهای شبچره را بر سفره کرسی میگسترانند و تا بامداد شعر میخوانند، داستان میگویند، فال حافظ میگیرند و بیدارمیمانند، تا بیداری آنها یاریی باشد هرچند اندک به فرشتهی پیمان، فرشتهی راستی، فرشتهی نظم(سامان).
همه نگران و چشم در راهند،تا نتیجهی این کارزار را با دمیدن بامداد و دیده شدن نخستین فروغ، جشن بگیرند». ( سخن شفاهی استاد آموزگار در مقاله خانم سیما سلطانی نقل شده است: بخارا، ش۵۷ ٬صص۲۷۹-۲۷۸).
🍃🍃🍃🍃🍃
شب در فرهنگ و ادب ما، یک نماد کهن است برای چیرگی ظلم و ظلمت بر آفاق زندگی ایرانی. هنگامی که شکست میخوریم، سرودمان این است: چرا شب ما سحر ندارد؟ یلدا، هم دیرندهترین شب است و آغازی بر سرمای سوزندهی زمستان.
اما از دل این شب سیاه، برای مردم ما خورشید میزاید...
🍃🍃🍃🍃🍃
این یعنی به نیروی عشق و امید، یلدای دیجور تبدیل میشود به شبی روشن؛ شبی شاد و چراغان. پس در ژرفای درازترین شب سال، امید به پیروزی خورشید و نور و گرما را عشق است!...
مهمانی و شیرینی و شعر و شادی و شادخواری را عشق است!...
سرخی انار و هندوانه را عشق است!...
نوید آمدن نوروز را عشق است!...
از فردا شبها کمکمک کوتاه میشود...این یعنی فواره چون بلند شود، سرنگون شود و بگذرد این روزگار تلختر از زهر...
این حکمت بالغهی ملت ایران است. ملّت ما زمستانهای تاریخی خود را با این حکمت سرکردهاند: «شب یلدا اگرچه دراز بود
زایل شود و صبح جهانافروز روی نماید» (ذیل نفثةالمصدور، ص۵۰).
🍃🍃🍃🍃🍃
حافظ میگفت: صحبت حکّام ظلمت شب یلداست.
صحبت،یعنی مصاحبت، یعنی زیستن.
ملّت ما در درازنای زمان ظلم و ظلمت شب یلدای صحبت با حکّام را تاب آورده است؛آنها را گذرانده و راه خود را نرمک نرمک به آستانهی صبح و خورشید پیموده است. زمین خورده و برخاسته. در اقصای سردترین زمستانها زیسته اما یخ نبسته است. زنده مانده است. یخ نبسته و زنده مانده چون هر سال در شب یلدایش امید به برآمدن خورشید زاییده شده است :
هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
این بیت سعدی بیت نیست. اقلیم است . چکیدهی تاریخ مردم ایران است. میگوید درد هست٬ تاریکی هست٬ سرمای ناجوانمرد هست اما امید درمان هم هست.
امید درمان هست تا تأویل روشن ملت ایران از یلدا هست٬ امید درمان هست تا امید و شادی و دوستی هست٬ تا خورشید هست٬ تا نوروز هست . تا ایران هست...
🍃🍃🍃🍃🍃
فال امشب حافظ برای کشور ما و ملّت ما این است:
غبار غم برود حال خوش شود حافظ
تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار
پس به گفته استاد ژاله آموزگار،شب چله را با شعر و شادی و مهر و آشتی بیدارمیمانیم تا بیداری ما کمکی باشد "هرچند اندک" به فرشتهی پیمان، فرشتهی راستی، فرشتهی نظم...
تا بیداری ما کمکی باشد "هرچند اندک" به فرشتهای که نگهبان ایران است...
💎
🆔 @maneshparsi
#یلدا
بانو دکتر ژاله آموزگار
«در شب چله(یلدا) که شب کارزار روشنایی و تاریکی است، کسی نمیخوابد؛ ایرانیان گرد هم میآیند، تا به نیروی عشق و نیروی مـهر، بـه نور دل بدهند،تا به جنگ سیاهترین و شومترین شب سال برود. خوراکیهای شبچره را بر سفره کرسی میگسترانند و تا بامداد شعر میخوانند، داستان میگویند، فال حافظ میگیرند و بیدارمیمانند، تا بیداری آنها یاریی باشد هرچند اندک به فرشتهی پیمان، فرشتهی راستی، فرشتهی نظم(سامان).
همه نگران و چشم در راهند،تا نتیجهی این کارزار را با دمیدن بامداد و دیده شدن نخستین فروغ، جشن بگیرند». ( سخن شفاهی استاد آموزگار در مقاله خانم سیما سلطانی نقل شده است: بخارا، ش۵۷ ٬صص۲۷۹-۲۷۸).
🍃🍃🍃🍃🍃
شب در فرهنگ و ادب ما، یک نماد کهن است برای چیرگی ظلم و ظلمت بر آفاق زندگی ایرانی. هنگامی که شکست میخوریم، سرودمان این است: چرا شب ما سحر ندارد؟ یلدا، هم دیرندهترین شب است و آغازی بر سرمای سوزندهی زمستان.
اما از دل این شب سیاه، برای مردم ما خورشید میزاید...
🍃🍃🍃🍃🍃
این یعنی به نیروی عشق و امید، یلدای دیجور تبدیل میشود به شبی روشن؛ شبی شاد و چراغان. پس در ژرفای درازترین شب سال، امید به پیروزی خورشید و نور و گرما را عشق است!...
مهمانی و شیرینی و شعر و شادی و شادخواری را عشق است!...
سرخی انار و هندوانه را عشق است!...
نوید آمدن نوروز را عشق است!...
از فردا شبها کمکمک کوتاه میشود...این یعنی فواره چون بلند شود، سرنگون شود و بگذرد این روزگار تلختر از زهر...
این حکمت بالغهی ملت ایران است. ملّت ما زمستانهای تاریخی خود را با این حکمت سرکردهاند: «شب یلدا اگرچه دراز بود
زایل شود و صبح جهانافروز روی نماید» (ذیل نفثةالمصدور، ص۵۰).
🍃🍃🍃🍃🍃
حافظ میگفت: صحبت حکّام ظلمت شب یلداست.
صحبت،یعنی مصاحبت، یعنی زیستن.
ملّت ما در درازنای زمان ظلم و ظلمت شب یلدای صحبت با حکّام را تاب آورده است؛آنها را گذرانده و راه خود را نرمک نرمک به آستانهی صبح و خورشید پیموده است. زمین خورده و برخاسته. در اقصای سردترین زمستانها زیسته اما یخ نبسته است. زنده مانده است. یخ نبسته و زنده مانده چون هر سال در شب یلدایش امید به برآمدن خورشید زاییده شده است :
هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
این بیت سعدی بیت نیست. اقلیم است . چکیدهی تاریخ مردم ایران است. میگوید درد هست٬ تاریکی هست٬ سرمای ناجوانمرد هست اما امید درمان هم هست.
امید درمان هست تا تأویل روشن ملت ایران از یلدا هست٬ امید درمان هست تا امید و شادی و دوستی هست٬ تا خورشید هست٬ تا نوروز هست . تا ایران هست...
🍃🍃🍃🍃🍃
فال امشب حافظ برای کشور ما و ملّت ما این است:
غبار غم برود حال خوش شود حافظ
تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار
پس به گفته استاد ژاله آموزگار،شب چله را با شعر و شادی و مهر و آشتی بیدارمیمانیم تا بیداری ما کمکی باشد "هرچند اندک" به فرشتهی پیمان، فرشتهی راستی، فرشتهی نظم...
تا بیداری ما کمکی باشد "هرچند اندک" به فرشتهای که نگهبان ایران است...
💎
🆔 @maneshparsi
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (کوروش👑)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Jarajo ~ Musico.IR
Dawood Sarkhosh ~ Musico.IR
«شرین زبو جرهجو» (شیرین زبان جان)
داود سرخوش
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
داود سرخوش
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
Forwarded from ایران بوم
به کوشش: راستی
اشعاری زیبا از شاعران بزرگ در وصف شب چله (یلدا)🌹
🌹🌺🍀
حکیم ابوالقاسم فردوسی:
شبِ اورمَزد آمد از ماهِ دَی
ز گفتن بیآسای و بَردار مَی
سعدی:
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
🌿🌺
فیض کاشانی:
چه عجب گر دل من روز ندید
زلف تو صد شب یلدا دارد
🌹🌹
اوحدی:
شب هجرانت٬ ای دلبر٬ شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
عبید زاکانی:
با زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
🌿🌺💚
خواجوی کرمانی:
هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک
کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود
🌿🌺
سلمان ساوجی:
شب یلداست هر تاری ز مویات٬ وین عجب کاری
که من روزی نمیبینم٬ خود این شبهای یلدا را
🌿🌺
انوری:
با بهار رخات تواند گفت
شب یلدا که روز نوروزم
🌿🌺
حافظ:
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
🌿🌺
صائب:
روزی دل گشت از زلف دراز او مرا
آنچه بر بیمار از طول شب یلدا گذشت
🌿🌺
خاقانی:
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من
🌿🌺
دهلوی:
هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا
که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست
🌿🌺
سعدی:
روز رویاش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
اشعاری زیبا از شاعران بزرگ در وصف شب چله (یلدا)🌹
🌹🌺🍀
حکیم ابوالقاسم فردوسی:
شبِ اورمَزد آمد از ماهِ دَی
ز گفتن بیآسای و بَردار مَی
سعدی:
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
🌿🌺
فیض کاشانی:
چه عجب گر دل من روز ندید
زلف تو صد شب یلدا دارد
🌹🌹
اوحدی:
شب هجرانت٬ ای دلبر٬ شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
عبید زاکانی:
با زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
🌿🌺💚
خواجوی کرمانی:
هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک
کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود
🌿🌺
سلمان ساوجی:
شب یلداست هر تاری ز مویات٬ وین عجب کاری
که من روزی نمیبینم٬ خود این شبهای یلدا را
🌿🌺
انوری:
با بهار رخات تواند گفت
شب یلدا که روز نوروزم
🌿🌺
حافظ:
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
🌿🌺
صائب:
روزی دل گشت از زلف دراز او مرا
آنچه بر بیمار از طول شب یلدا گذشت
🌿🌺
خاقانی:
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من
🌿🌺
دهلوی:
هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا
که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست
🌿🌺
سعدی:
روز رویاش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from ایران بوم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نمآهنگ با صدای استاد محمدرضا شجریان
پیشاپیش شب چله بر ملت بزرگوار ایران خجسته باد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@iranboom_ir
پیشاپیش شب چله بر ملت بزرگوار ایران خجسته باد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@iranboom_ir
Forwarded from جغرافیدانان ایران Iranian Geographers (𝑭.𝒋𝒂𝒇𝒂𝒓𝒃𝒊𝒈𝒊)
✴️ یکم دی
روز آشتی و برابری
شب اورمزد آمد و ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می!
✍فردوسی🌷
🌤آغازین روز ماه دی، روز زایش مهر، برآمدن دوبارهی خورشید و بلند شدن روزها پس از شب چله، "اورمزد روز"، "خورروز" و "خرمروز" نامیده میشد و آغازگر جشنهای دیگان بود. این نامگذاری در پیوند با باور به روز خورشید و زایش مهر است. همچنین گفته میشود در روزگار ساسانیان، خرمدینان روز نخست دی را خرمروز نامیده بودند.
در "خورروز" جنگ، دشمنی و کشتار جانواران ناپسند بود. دشمنان ايران نیز این را میدانستند و در این روز آتشبس میشد و گاهی همين آتشبس کوتاه به آشتی پایدار میانجاميد.
🌲در این روز ایرانیان در برابر درخت سرو میايستادند و پیمان میبستند كه تا سال پسین یک نهال سرو ديگر بکارند و اینگونه دلگرم به آیندهای روشن میشدند.سرو در فرهنگ آریایی نماد ایستادگیست. پس از تازشهای پیدرپی به خاک و فرهنگ_ایران، سرو در هنر و نمادهای ایرانی اندکی خم شد، ولی نشکست.
📚 گزیدهای از:
«شب یلدا و جهان ایرانی»،
👤محمود_معتقدی
«کاوشی در شب چله»
👤فریدون_جنیدی و میرجلال_الدین_کزازی
🆔 @Geographers_Iranian
روز آشتی و برابری
شب اورمزد آمد و ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می!
✍فردوسی🌷
🌤آغازین روز ماه دی، روز زایش مهر، برآمدن دوبارهی خورشید و بلند شدن روزها پس از شب چله، "اورمزد روز"، "خورروز" و "خرمروز" نامیده میشد و آغازگر جشنهای دیگان بود. این نامگذاری در پیوند با باور به روز خورشید و زایش مهر است. همچنین گفته میشود در روزگار ساسانیان، خرمدینان روز نخست دی را خرمروز نامیده بودند.
در "خورروز" جنگ، دشمنی و کشتار جانواران ناپسند بود. دشمنان ايران نیز این را میدانستند و در این روز آتشبس میشد و گاهی همين آتشبس کوتاه به آشتی پایدار میانجاميد.
🌲در این روز ایرانیان در برابر درخت سرو میايستادند و پیمان میبستند كه تا سال پسین یک نهال سرو ديگر بکارند و اینگونه دلگرم به آیندهای روشن میشدند.سرو در فرهنگ آریایی نماد ایستادگیست. پس از تازشهای پیدرپی به خاک و فرهنگ_ایران، سرو در هنر و نمادهای ایرانی اندکی خم شد، ولی نشکست.
📚 گزیدهای از:
«شب یلدا و جهان ایرانی»،
👤محمود_معتقدی
«کاوشی در شب چله»
👤فریدون_جنیدی و میرجلال_الدین_کزازی
🆔 @Geographers_Iranian
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
جشن شب چله
۳۰ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
دانیم که در ایران امروز زندگانی را به اندوه و غم آذین کردهاند. غم و درد و رنج در چشم همگان ستوده میشود تا به پاداشهای خیالی در جهانی دیگر دل خوش کنند. بر آن نهادهاند تا از مسافتی که هر کس بپیماید هم باژ بستانند. در همین سرزمین که مردمی تاوان خویشتنکُشی سالها قبل را با اندوهان تحمیلشده بر خود میپردازند، تا زمانی اندک به دست آید همگان، به سروده سعدی، از عارف و عامی به رقص برمیجهند. در هر کوی و برزن، در شبنشینی خانوادگی، و هنگام گرفتارآمدن در راهبندان در میانه جاده.
همین مردم که هر دم از نو غمی را به مبارکبادشان روانه میکنید، همین مردم یک ماهی است که سخت در تکاپو هستند تا به رغم غمپرستان انیرانی شب چلهای شاد و خرم برگزار کنند.
اما سخن ناگفته و نانوشته اینجاست، و بادا که این سخن از چشم و گوش اهریمنان انیرانیان دور بماند:
نوروز ورجاوند ایران را به سخنان آیینی درآمیختهاند. دیگر جشنهای پاک ایرانیان را از یادها و کردارها زدودهاند.
اما جشن شب چله از گزندها دور بمانده است. نه دعایی بر آن بسته شده و نه با آیینی درآمیخته شده. این برتری این جشن است که تندرست بمانده است، ناگرویده به هر باور.
از جشن شب چله در منابع نوشتاری کهن ایرانی چیزی نیامده. فردوسی سخنی از این باره نیاورده، بوالفضل بیهقی که خبرها از مهرگان و سده نبشته از شب چله ننبشته، و هم بلعمی بر سان او؛ دیگران هم از بیرونی (آثارالباقیه و التفهیم) و گردیزی و دینوری و ... خبری از جشن شب چله نیاوردهاند. چرا؟
اما اگر جشن شب چله گواهانی در تاریخ ندارد، ایرانیان امروز چندان در بزرگداشتش میکوشند که آیندگان بسی گواهان و دستکها از مردمی در دست بدارند که در زیر بار تابسوز غمها و حرمانها پای داشتند. اما دست از شادی، شادخواری، پایکوبی و خوشگذرانی برنداشتند.
اینجا ایران، جایگاه مردمی والا، رویشگاه اندیشههای انسانی و برآمدگاه آن فرهنگی چند هزار ساله است که از دیرندگی و پایندگی آن با شگفتی یاد میشود.
جشن شب چله فرخ باد، فرختر باد.
رامش باد و آسایش باد و کامیابی باد.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
جشن شب چله
۳۰ آذر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
دانیم که در ایران امروز زندگانی را به اندوه و غم آذین کردهاند. غم و درد و رنج در چشم همگان ستوده میشود تا به پاداشهای خیالی در جهانی دیگر دل خوش کنند. بر آن نهادهاند تا از مسافتی که هر کس بپیماید هم باژ بستانند. در همین سرزمین که مردمی تاوان خویشتنکُشی سالها قبل را با اندوهان تحمیلشده بر خود میپردازند، تا زمانی اندک به دست آید همگان، به سروده سعدی، از عارف و عامی به رقص برمیجهند. در هر کوی و برزن، در شبنشینی خانوادگی، و هنگام گرفتارآمدن در راهبندان در میانه جاده.
همین مردم که هر دم از نو غمی را به مبارکبادشان روانه میکنید، همین مردم یک ماهی است که سخت در تکاپو هستند تا به رغم غمپرستان انیرانی شب چلهای شاد و خرم برگزار کنند.
اما سخن ناگفته و نانوشته اینجاست، و بادا که این سخن از چشم و گوش اهریمنان انیرانیان دور بماند:
نوروز ورجاوند ایران را به سخنان آیینی درآمیختهاند. دیگر جشنهای پاک ایرانیان را از یادها و کردارها زدودهاند.
اما جشن شب چله از گزندها دور بمانده است. نه دعایی بر آن بسته شده و نه با آیینی درآمیخته شده. این برتری این جشن است که تندرست بمانده است، ناگرویده به هر باور.
از جشن شب چله در منابع نوشتاری کهن ایرانی چیزی نیامده. فردوسی سخنی از این باره نیاورده، بوالفضل بیهقی که خبرها از مهرگان و سده نبشته از شب چله ننبشته، و هم بلعمی بر سان او؛ دیگران هم از بیرونی (آثارالباقیه و التفهیم) و گردیزی و دینوری و ... خبری از جشن شب چله نیاوردهاند. چرا؟
اما اگر جشن شب چله گواهانی در تاریخ ندارد، ایرانیان امروز چندان در بزرگداشتش میکوشند که آیندگان بسی گواهان و دستکها از مردمی در دست بدارند که در زیر بار تابسوز غمها و حرمانها پای داشتند. اما دست از شادی، شادخواری، پایکوبی و خوشگذرانی برنداشتند.
اینجا ایران، جایگاه مردمی والا، رویشگاه اندیشههای انسانی و برآمدگاه آن فرهنگی چند هزار ساله است که از دیرندگی و پایندگی آن با شگفتی یاد میشود.
جشن شب چله فرخ باد، فرختر باد.
رامش باد و آسایش باد و کامیابی باد.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi