#نصرالله_پورجوادی :
اگر جایی تبعید شوم و مجبور باشم یک کتاب با خود ببرم شاهنامه و حافظ را خواهم برد
اگر جایی تبعید شوم و مجبور باشم یک کتاب با خود ببرم شاهنامه و حافظ را خواهم برد، اگر باز به دنیا بیایم شاهنامه میخوانم و اگر بخواهم تحقیقاتم را از نو شروع کنم، با شاهنامه شروع میکنم، چون همه چیز ما در شاهنامه است.ولی کاش به ایران بیشتر توجه میکردم، یعنی به فرهنگ و تفکر ایران و شاهنامه که اوج این مطالب است.
@shahnamehpajohan
#مهدی_ماحوزی :
فردوسی چون خورشید می درخشد
زیبایی شعر فردوسی، بیهمتایی طبع شعری و حکمت پویای اندیشه آخربین اوست که توانسته است با بلاغتی شگفتانگیز شاهنامه را به شاهکاری نادسترس در عرصه حکمت و ادب فارسی تبدیل و به جهانیان معرفی کند. چه بهراستی هدف بلند او در سرودن شاهنامه احیای زبان و فرهنگ فارسی است و در سرتاسر این گنجنامه، حکیم ابوالقاسم فردوسی را مینگرید که چون پدر فرهنگی این ملت باستانی و اهورایی چون خورشید میتابد و با افسانههای بلند خود مجد و عظمت گذشته ایران را یادآور می شود و روح سربلندی و بزرگواری را که لازمه استقلال ملتی است فرهنگمدار، در آنان دمیده به آیندهای سراسر امید و اطمینان نوید میدهد.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
اگر جایی تبعید شوم و مجبور باشم یک کتاب با خود ببرم شاهنامه و حافظ را خواهم برد
اگر جایی تبعید شوم و مجبور باشم یک کتاب با خود ببرم شاهنامه و حافظ را خواهم برد، اگر باز به دنیا بیایم شاهنامه میخوانم و اگر بخواهم تحقیقاتم را از نو شروع کنم، با شاهنامه شروع میکنم، چون همه چیز ما در شاهنامه است.ولی کاش به ایران بیشتر توجه میکردم، یعنی به فرهنگ و تفکر ایران و شاهنامه که اوج این مطالب است.
@shahnamehpajohan
#مهدی_ماحوزی :
فردوسی چون خورشید می درخشد
زیبایی شعر فردوسی، بیهمتایی طبع شعری و حکمت پویای اندیشه آخربین اوست که توانسته است با بلاغتی شگفتانگیز شاهنامه را به شاهکاری نادسترس در عرصه حکمت و ادب فارسی تبدیل و به جهانیان معرفی کند. چه بهراستی هدف بلند او در سرودن شاهنامه احیای زبان و فرهنگ فارسی است و در سرتاسر این گنجنامه، حکیم ابوالقاسم فردوسی را مینگرید که چون پدر فرهنگی این ملت باستانی و اهورایی چون خورشید میتابد و با افسانههای بلند خود مجد و عظمت گذشته ایران را یادآور می شود و روح سربلندی و بزرگواری را که لازمه استقلال ملتی است فرهنگمدار، در آنان دمیده به آیندهای سراسر امید و اطمینان نوید میدهد.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from دکتر اسلامی نُدوشن
🔰 وداع با استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
📍مقابل دانشکده ادبیات دانشگاه تهران
دوشنبه، ۲۹ آبان، ساعت ۸ صبح
---------------------
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
📍مقابل دانشکده ادبیات دانشگاه تهران
دوشنبه، ۲۹ آبان، ساعت ۸ صبح
---------------------
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
Forwarded from سرو سخنگو (دکتر اسلامی نُدوشن)
بعد از سخنرانی [در دانشگاه بوعلی سینا] که نزدیک غروب بود، سری به دامنهی الوند، به محلّی زدیم که به «گنجنامه» معروف است، و دو سنگنبشتهی معروفِ داریوش و خشایارشا در آن قرار دارند.
اینان در میان صخرههای جسیم، از دو هزار و پانصد سال پیش به این سو، نظارهگرِ تاریخ بودهاند، و در برابر یخبندان و طوفانِ حوادث مقاومت ورزیدهاند. در کوتاهترین عبارت، بیهیچ عبارتپردازی، بیهیچ تفصیل، در چند کلمه میگویند آنچه را که یک قوامِ فرمانروا دارد که بگوید:
«اهورامزدا زمین را آفرید، آسمان را آفرید، مردم را آفرید، شادی برای مردم آفرید؛ داریوش را شاه کرد، یک شاه از بسیاری، شاهِ شاهان، شاهِ کشورهای دارای همه گونه مردم، در این سرزمینِ دور و دراز...»
آبشارِ سرازیر شده از الوند در لابلای سنگها فرو میریزد. هر دو، آبشار و سنگنبشتهها، یکی در سکونِ خود و دیگری در ریزشِ مداومِ خود، سیرِ زمان را بازگو میکنند. این نقطه با سنگ نوشتهاش، که یکی از تاریخیترین نقطههای دنیاست، در شهری که یکی از کهنترین پایتختهای دنیا بوده است، اکنون گویی در نوعی حالتِ غربت به سر میبرد. گویی تاریخ به حالِ خود رها شده است. آیا نباید حرکتی صورت گیرد، تا نشانهای در کار آید که ما در میانِ مشغلههای روزمرّهی خود، حوصلهی چشم انداختن به کمی دورتر را یکباره از دست ندادهایم؟ ما از «گفتگوی تمدّنها» حرف میزنیم، آیا تمدّن نمیگوید: «پس من در خانهی خود چه؟»
چرا تاریخ ایران در این هزار ساله همواره ندای لحظهها را داده است؟ زیرا آنها مانند پروانهها پرواز میکنند و میسوزند. مانند شبنم، بیدرنگ تبخیر میشوند و تبدیل به یاد میگردند.
#بازتابها
(سفرِ همدان، به دعوت دانشگاه بوعلی سینا، بهار ۱۳۸۰)
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
اینان در میان صخرههای جسیم، از دو هزار و پانصد سال پیش به این سو، نظارهگرِ تاریخ بودهاند، و در برابر یخبندان و طوفانِ حوادث مقاومت ورزیدهاند. در کوتاهترین عبارت، بیهیچ عبارتپردازی، بیهیچ تفصیل، در چند کلمه میگویند آنچه را که یک قوامِ فرمانروا دارد که بگوید:
«اهورامزدا زمین را آفرید، آسمان را آفرید، مردم را آفرید، شادی برای مردم آفرید؛ داریوش را شاه کرد، یک شاه از بسیاری، شاهِ شاهان، شاهِ کشورهای دارای همه گونه مردم، در این سرزمینِ دور و دراز...»
آبشارِ سرازیر شده از الوند در لابلای سنگها فرو میریزد. هر دو، آبشار و سنگنبشتهها، یکی در سکونِ خود و دیگری در ریزشِ مداومِ خود، سیرِ زمان را بازگو میکنند. این نقطه با سنگ نوشتهاش، که یکی از تاریخیترین نقطههای دنیاست، در شهری که یکی از کهنترین پایتختهای دنیا بوده است، اکنون گویی در نوعی حالتِ غربت به سر میبرد. گویی تاریخ به حالِ خود رها شده است. آیا نباید حرکتی صورت گیرد، تا نشانهای در کار آید که ما در میانِ مشغلههای روزمرّهی خود، حوصلهی چشم انداختن به کمی دورتر را یکباره از دست ندادهایم؟ ما از «گفتگوی تمدّنها» حرف میزنیم، آیا تمدّن نمیگوید: «پس من در خانهی خود چه؟»
چرا تاریخ ایران در این هزار ساله همواره ندای لحظهها را داده است؟ زیرا آنها مانند پروانهها پرواز میکنند و میسوزند. مانند شبنم، بیدرنگ تبخیر میشوند و تبدیل به یاد میگردند.
#بازتابها
(سفرِ همدان، به دعوت دانشگاه بوعلی سینا، بهار ۱۳۸۰)
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
Forwarded from سرو سخنگو (دکتر اسلامی نُدوشن)
...سفر کرمان به دعوت «انجمن پژوهندگان کرمان» صورت گرفت، که میخواهند دربارهی تاریخ و فرهنگِ این سرزمین کوششهایی به کار اندازند. از ۱ تا ۴ خرداد در آنجا بودم و یک روز هم در جیرفت گذشت. از آخرین دیدار من از کرمان نزدیک هشت سال گذشته بود، همین خود گذشتِ عمر را به یاد میآورد که همهی قدرتهای دیگر در برابر آن درهم شکسته میشوند.
کرمان استانی بوده است که همواره احساسِ مشفقانه را به خود جلب میکرده؛ ناحیهای نجیب و بیآزار که در طیّ تاریخِ خود بیش از حدّ استحقاق و ظرفیّتش تحمّلِ مصائب کرده است و هیچگاه فقرِ مردمش با ثروتِ ذاتیاَش تناسب نداشته. در همین سفر به من گفتند که یک چهارمِ کلّ محصول زراعتیِ کشور از استان کرمان تأمین میشود... ولی این سالها قدری تغییر در کار این استان پدید آمده است و صنعت و تجارت به آن رویآور شده؛ هر چند معلوم نیست که مردمِ عادی از آن نصیبی ببرند. به هر حال شاه نعمتاللّه ولی که میخواست در عالمِ خیال «خاک را کیمیا» کند، کیمیایش امروز به بار نشسته، و «ماهان» دارای خطّ هوایی شده است. همچنین سالهای سال، شاعران ایران دهانهای تنگ را به پسته تشبیه میکردند که بیپشتوانه بود، اکنون بیایند و ببینند که پستهی کرمان تا دور دستها میرود و با لبهای زیبایانِ جهان پیوندِ خواهر خواندگی برقرار میکند.
از روزی که حکیمِ بزرگ، خیّام، آن ترانهها را سرود، و پیش از آن هم فردوسی گفته بود، و دنبالهی آن را هم سعدی و حافظ گرفتند، چنین مینماید که گویا آب و هوای این مُلک، دعوت به زدودنِ غم را توصیّه میکرده، شاید برای آن که اوضاع و احوالِ اجتماع، غمافزا بوده. چرا در تمدّنهای دیگر آن همه نشانهی گل و سبزه بر در و دیوار و فرش و پرده دیده نمیشود؟ آنها میبایست جای گلِ تازه را که در فصلهای دیگر نیست، بگیرند و غمزدا بشوند.
گنجعلی خان، حکمرانِ کرمان از جانب شاه عبّاس، مردِ هنر دوست و باهمّتی بوده است. از قراری که نوشتهاند در حالِ خواب از پشتبام افتاد و مُرد، آیا همین خود نمینماید که میانِ قدرت و شکنندگیِ بشر، چه فاصلهی باریکی است؟
#بازتابها
(سفرنامهی کرمان، تابستان ۱۳۸۰)
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
کرمان استانی بوده است که همواره احساسِ مشفقانه را به خود جلب میکرده؛ ناحیهای نجیب و بیآزار که در طیّ تاریخِ خود بیش از حدّ استحقاق و ظرفیّتش تحمّلِ مصائب کرده است و هیچگاه فقرِ مردمش با ثروتِ ذاتیاَش تناسب نداشته. در همین سفر به من گفتند که یک چهارمِ کلّ محصول زراعتیِ کشور از استان کرمان تأمین میشود... ولی این سالها قدری تغییر در کار این استان پدید آمده است و صنعت و تجارت به آن رویآور شده؛ هر چند معلوم نیست که مردمِ عادی از آن نصیبی ببرند. به هر حال شاه نعمتاللّه ولی که میخواست در عالمِ خیال «خاک را کیمیا» کند، کیمیایش امروز به بار نشسته، و «ماهان» دارای خطّ هوایی شده است. همچنین سالهای سال، شاعران ایران دهانهای تنگ را به پسته تشبیه میکردند که بیپشتوانه بود، اکنون بیایند و ببینند که پستهی کرمان تا دور دستها میرود و با لبهای زیبایانِ جهان پیوندِ خواهر خواندگی برقرار میکند.
از روزی که حکیمِ بزرگ، خیّام، آن ترانهها را سرود، و پیش از آن هم فردوسی گفته بود، و دنبالهی آن را هم سعدی و حافظ گرفتند، چنین مینماید که گویا آب و هوای این مُلک، دعوت به زدودنِ غم را توصیّه میکرده، شاید برای آن که اوضاع و احوالِ اجتماع، غمافزا بوده. چرا در تمدّنهای دیگر آن همه نشانهی گل و سبزه بر در و دیوار و فرش و پرده دیده نمیشود؟ آنها میبایست جای گلِ تازه را که در فصلهای دیگر نیست، بگیرند و غمزدا بشوند.
گنجعلی خان، حکمرانِ کرمان از جانب شاه عبّاس، مردِ هنر دوست و باهمّتی بوده است. از قراری که نوشتهاند در حالِ خواب از پشتبام افتاد و مُرد، آیا همین خود نمینماید که میانِ قدرت و شکنندگیِ بشر، چه فاصلهی باریکی است؟
#بازتابها
(سفرنامهی کرمان، تابستان ۱۳۸۰)
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
Forwarded from دکتر اسلامی نُدوشن
بازگشت فرزند ایران
بالأخره با پیگیری علاقهمندان و وصیت دکتر اسلامی ندوشن جسد این ایرانشناس نامور به سرزمینی که در آن زاده شده بود و قریب یک قرن در آن عاشقانه میزیست، وارد شد تا در روزهایی که موج مهاجرت فزونی گرفته بار دیگر اهمیت این خاک توسط نویسنده کتاب «ایران را از یاد نبریم» گوشزد گردد.
بنابراین بازگشت کالبد آن جانِ جانان ایران و آرام گرفتن آن روح فرهنگپرور و ایراننواز در خاک گهربار ایران زمین، آخرین برگ صحیفه عمر بلند ایرانخواهی اوست که بر حفظ عزت و قداست خاک پاک ایران صحه میگذارد. بیشک این درجه از حرمتداری و ارجگذاری خاک ایران ازسوی آن فرزانه ایرانمدار از آن جهت است که ایران را دفینه یادگارهای پربهای فرهنگ و تمدنی بزرگ و زادگاه و پرورشگاه روان گهای بلندی میداند که جز به انسانیت، صلح و مدارا نمیاندیشیدند.
دکتر علی اکبر جعفری نُدوشن
---------
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
بالأخره با پیگیری علاقهمندان و وصیت دکتر اسلامی ندوشن جسد این ایرانشناس نامور به سرزمینی که در آن زاده شده بود و قریب یک قرن در آن عاشقانه میزیست، وارد شد تا در روزهایی که موج مهاجرت فزونی گرفته بار دیگر اهمیت این خاک توسط نویسنده کتاب «ایران را از یاد نبریم» گوشزد گردد.
بنابراین بازگشت کالبد آن جانِ جانان ایران و آرام گرفتن آن روح فرهنگپرور و ایراننواز در خاک گهربار ایران زمین، آخرین برگ صحیفه عمر بلند ایرانخواهی اوست که بر حفظ عزت و قداست خاک پاک ایران صحه میگذارد. بیشک این درجه از حرمتداری و ارجگذاری خاک ایران ازسوی آن فرزانه ایرانمدار از آن جهت است که ایران را دفینه یادگارهای پربهای فرهنگ و تمدنی بزرگ و زادگاه و پرورشگاه روان گهای بلندی میداند که جز به انسانیت، صلح و مدارا نمیاندیشیدند.
دکتر علی اکبر جعفری نُدوشن
---------
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
دکتر صمد موحد
۱۳۱۵ خورشیدی
آبان ۱۴۰۲ خورشیدی
روانش شاد
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
۱۳۱۵ خورشیدی
آبان ۱۴۰۲ خورشیدی
روانش شاد
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Forwarded from کاروند پارسی || محمودفتوحیرودمعجنی (Mahmood Fotoohi)
.
شیوۀ تلفظ کلمات عربی در ایران قرن سوم و چهارم
ابوحاتم رازی (درگذشتۀ 322 قمری) متکلم اسماعیلی و اهل ری دربارۀ زبان پارسی روزگار خود اطلاعات جالبی به ما میدهد. از جمله شنیدنیهایش که در کتاب الزینه آورده شیوۀ تلفظ حروف عربی در میان پارسیگویان سدههای اول تا چهارم هجری است.
ابوحاتم مینویسد:
«زبان پارسی در ادای برخی آواهای عربی (مانند عین و غین و حاء و قاف و طاء و ظاء و صاد و ضاد و ذال و ثاء) نارساست. بسا که در زبان اصیل پارسیان، هیچ واژهای نیست که دارای این حروف باشد. اگر پارسیان ناگزیر باشند واژۀ عربی یا مُعرّب را با این حروف بر زبان آورند حرف عربی را وامیگردانند به آوایی نزدیک یا همانند آن. چنان که حاء را بگردانند به هاء و محمد را گویند "مهمّد"؛ یا عین را به همزۀ کشیده بگردانند تا صدای عین را حس کنند، چنانکه علی را گویند "ألی"؛ و غین را به واو بگردانند و به غُلام گویند "وُلام" و قاف را به کاف، چنانکه به قمر گویند "کَمَر"؛ و طاء را به تاء؛ پس طاووس را گویند تاووس؛ و ظاء و ضاد را به دال گردانند و ضَرَبَهُ را "دَرَبَهُ" گویند و ظَلمَهُ را "دَلَمَهُ". و صاد را بگردانند به سین و صنم را گویند سنم؛ و ذال را بگردانند به دال و ذلیل را دلیل گویند؛ و ثاء را به تاء و به کثیر گویند"کتیر". (کتاب الزینة، 94).
دلیل این که تازیان به پارسیان لقب عجم (گنگ) دادند ناتوانی ایشان از ادای حروف ویژۀ عربی بود.
رازی گرچه زاده و باشندۀ شهر ری بود و با دربار مرداویج (درگذشتۀ ۳۲۳ قمری)، بنیانگذار حکومت آل زیار پیوندی داشت اما با زبان پارسی مخالف میورزید. از دیگر دانشمندان ایرانی مُستعرب و مخالف زبان پارسی زمخشری (در مقدمۀ کتاب المفصل فی النحو) و ابوریحان بیرونی (در کتاب الصیدله) را میشناسیم.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
شیوۀ تلفظ کلمات عربی در ایران قرن سوم و چهارم
ابوحاتم رازی (درگذشتۀ 322 قمری) متکلم اسماعیلی و اهل ری دربارۀ زبان پارسی روزگار خود اطلاعات جالبی به ما میدهد. از جمله شنیدنیهایش که در کتاب الزینه آورده شیوۀ تلفظ حروف عربی در میان پارسیگویان سدههای اول تا چهارم هجری است.
ابوحاتم مینویسد:
«زبان پارسی در ادای برخی آواهای عربی (مانند عین و غین و حاء و قاف و طاء و ظاء و صاد و ضاد و ذال و ثاء) نارساست. بسا که در زبان اصیل پارسیان، هیچ واژهای نیست که دارای این حروف باشد. اگر پارسیان ناگزیر باشند واژۀ عربی یا مُعرّب را با این حروف بر زبان آورند حرف عربی را وامیگردانند به آوایی نزدیک یا همانند آن. چنان که حاء را بگردانند به هاء و محمد را گویند "مهمّد"؛ یا عین را به همزۀ کشیده بگردانند تا صدای عین را حس کنند، چنانکه علی را گویند "ألی"؛ و غین را به واو بگردانند و به غُلام گویند "وُلام" و قاف را به کاف، چنانکه به قمر گویند "کَمَر"؛ و طاء را به تاء؛ پس طاووس را گویند تاووس؛ و ظاء و ضاد را به دال گردانند و ضَرَبَهُ را "دَرَبَهُ" گویند و ظَلمَهُ را "دَلَمَهُ". و صاد را بگردانند به سین و صنم را گویند سنم؛ و ذال را بگردانند به دال و ذلیل را دلیل گویند؛ و ثاء را به تاء و به کثیر گویند"کتیر". (کتاب الزینة، 94).
دلیل این که تازیان به پارسیان لقب عجم (گنگ) دادند ناتوانی ایشان از ادای حروف ویژۀ عربی بود.
رازی گرچه زاده و باشندۀ شهر ری بود و با دربار مرداویج (درگذشتۀ ۳۲۳ قمری)، بنیانگذار حکومت آل زیار پیوندی داشت اما با زبان پارسی مخالف میورزید. از دیگر دانشمندان ایرانی مُستعرب و مخالف زبان پارسی زمخشری (در مقدمۀ کتاب المفصل فی النحو) و ابوریحان بیرونی (در کتاب الصیدله) را میشناسیم.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
🔶سؤال: چرا حقایق تاریخی ایران تا به حال به محصلان نشان داده نشده است. فرهنگ مقصر نیست؟
✍زنده یاد دکتر محمد علی اسلامی ندوشن
پاسخ [دکتر اسلامی نُدوشن]:
🔸 این امر هم ناشی از لاابالیگری و کاهلی است و هم ناشی از بیشهامتی، نمیدانم تا کی ما باید از روبرو شدن با حقایق و واقعیات بترسیم؟ تا کی باید با پردهپوشی و تقیه زندگی کنیم؟ اگر ما در گذشته گناهانی مرتکب شدهایم، خوب است مانند مسیحیان به این گناهان اعتراف کنیم تا سبک شویم، اگر باز خطاها و عقدههایی بر دل داریم، خوب است مثل بیمارانی که نزد روانکاو میروند، آنها را بیرون بریزیم، بلکه شفا یابیم. اگر هم خطائی مرتکب نشدهایم، پس دلیلی نیست که نوعی توطئه سکوت نسبت به گذشته و حال برخود حکمفرما کنیم. بسیاری از دردهای ما ناشی از نگفتن است گویا همه چیز ما را به وحشت میاندازد.
---------
@dr_eslaminodoushan
🔸تشرع ریائی باد را بر بیرق تعبّد میوَزاند و دانسته و ندانسته در خدمت زورمندان است و بیشتر، خشنودی دنیا را میجوید تا دین.
شهرزاد قصهگو، ص ۳۰
---------
@dr_eslaminodoushan
🔸در مورد سیاست مذهبی همین اندازه بگوییم که میبایست همه ارکان اصلی دین چون انصاف و حقطلبی و پارسایی و قناعت و ایستادگی بر سر ایمان به دست فراموشی سپرده شود و در مقابل نوحهخوانی و سقاخانه و آش و پلو و خودنماییهای پوشالی به میان آید، پولهای هنگفت از این سو و آن سو خرج شود، برای آنکه مردم فراموش کنند که ظلم در همان دوقدمی آنهاست.
---------
@dr_eslaminodoushan
🔸انقلابی بودن، اگر نتیجه ضدبشری به بار آورد، میشود «آشوبگری»، و در این صورت ثمری که به بار میآورد نکبت است.
---------
@dr_eslaminodoushan
🔹https://www.tg-me.com/eshtadan
✍زنده یاد دکتر محمد علی اسلامی ندوشن
پاسخ [دکتر اسلامی نُدوشن]:
🔸 این امر هم ناشی از لاابالیگری و کاهلی است و هم ناشی از بیشهامتی، نمیدانم تا کی ما باید از روبرو شدن با حقایق و واقعیات بترسیم؟ تا کی باید با پردهپوشی و تقیه زندگی کنیم؟ اگر ما در گذشته گناهانی مرتکب شدهایم، خوب است مانند مسیحیان به این گناهان اعتراف کنیم تا سبک شویم، اگر باز خطاها و عقدههایی بر دل داریم، خوب است مثل بیمارانی که نزد روانکاو میروند، آنها را بیرون بریزیم، بلکه شفا یابیم. اگر هم خطائی مرتکب نشدهایم، پس دلیلی نیست که نوعی توطئه سکوت نسبت به گذشته و حال برخود حکمفرما کنیم. بسیاری از دردهای ما ناشی از نگفتن است گویا همه چیز ما را به وحشت میاندازد.
---------
@dr_eslaminodoushan
🔸تشرع ریائی باد را بر بیرق تعبّد میوَزاند و دانسته و ندانسته در خدمت زورمندان است و بیشتر، خشنودی دنیا را میجوید تا دین.
شهرزاد قصهگو، ص ۳۰
---------
@dr_eslaminodoushan
🔸در مورد سیاست مذهبی همین اندازه بگوییم که میبایست همه ارکان اصلی دین چون انصاف و حقطلبی و پارسایی و قناعت و ایستادگی بر سر ایمان به دست فراموشی سپرده شود و در مقابل نوحهخوانی و سقاخانه و آش و پلو و خودنماییهای پوشالی به میان آید، پولهای هنگفت از این سو و آن سو خرج شود، برای آنکه مردم فراموش کنند که ظلم در همان دوقدمی آنهاست.
---------
@dr_eslaminodoushan
🔸انقلابی بودن، اگر نتیجه ضدبشری به بار آورد، میشود «آشوبگری»، و در این صورت ثمری که به بار میآورد نکبت است.
---------
@dr_eslaminodoushan
🔹https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
در مقابل هویت قومی دیگر مردمان آسیای غربی، هویت قومی ایرانیان نه بر مذهب، بلکه بر مجموعهای از افسانههای غیرمذهبی متمرکز بود. بنابراین گرچه ایرانیان بهتدریج به اسلام مشرف شدند، اما گروش آنها منجر به از دست دادن هویت قومیشان نشد. آنها توانستند تغییر مذهب بدهند و در عین حال ایرانی باقی بمانند. از همین روست که شاعر ایرانی، مهیار دیلمی، در سال ۳۹۳ق/ ۱۰۰۳م- هنگامی که فردوسی هنوز مشغول نظم شاهنامه بود- در باب اینکه شکوه پادشاهان ایران باستان و دین عربها را به ارث برده به خود میبالد و ملیت ایرانی و دین اسلامیاش را بدون احساس تناقض اظهار میکند:
«نیاکانم بر زمان چیره شدند و بر فراز سال و روز گام نهادند
و آنک پدرم کسری در کاخ خود،
کجاست در میان مردم پدری همچون پدر من؟
همانا که سربلندی را از بهترین پدران اخذ کردهام
و دین را از بهترین پیامبران فراگرفتهام.
پس مجد را از دو سو احاطه کردهام:
سیادت ایرانیان و دین عربان»
درست است که امثال مهیار شعوبی بودهاند، یعنی از نوکیشانی بودند که نسبت به تفوق قومی عرب که در زمان بنیامیه از آن حمایت میشد بهوسیلۀ به رخ کشاندن برتری فرهنگی عجم بر فرمانفرمایان عربشان واکنش نشان میدادند، اما این موضوع با اسلامستیزی فرق دارد. به استثنای گروههای افراطی در صفوف جنبش شعوبی، شعوبیان ایران ذاتاً با اسلام مخالفتی نداشتند. مخالفت با اعراب از جنس مخالفت با اسلام نبود، بلکه صرفاً عکسالعملی بود در قبال توسعۀ نژادی و قومی که اعراب، آغاز به نشان دادن آن به اقوامی کردند که تحت سلطۀ ایشان درآمدند. ایرانیان مسلمانی مانند مهیار و فردوسی در صداقت مذهبی با ایرانیان امروزی فرقی نداشتند. مخالفت آنها با تلاشهای حکومت بنیامیه در پایین آوردن منزلت آنها و قرار دادن ایشان در مرتبۀ اقوام درجه دوم بود.
در مجموع برخلاف دیگر مردمان غرب آسیا که وقتی به اسلام مشرف شدند هویت قومیشان در هویت عربی مضمحل شد، ایرانیان موفق شدند که زبان و هویّت ملّی خودشان را حفظ کنند؛ زیرا چیزی بهجز تعلّق مذهبی صرف، ایشان را از دیگران متمایز میساخت. هویّت قومی آنها ریشه در مجموعهای از افسانههای ملّی داشت که اکنون در حماسۀ ملّی ایران شاهنامه به جا مانده است.
[بوطیقا و سیاست در شاهنامه، دکتر محمود امیدسالار، ترجمۀ فرهاد اصلانی و معصومه پورتقی، تهران، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ۱۴۷-۱۵۰]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
«نیاکانم بر زمان چیره شدند و بر فراز سال و روز گام نهادند
و آنک پدرم کسری در کاخ خود،
کجاست در میان مردم پدری همچون پدر من؟
همانا که سربلندی را از بهترین پدران اخذ کردهام
و دین را از بهترین پیامبران فراگرفتهام.
پس مجد را از دو سو احاطه کردهام:
سیادت ایرانیان و دین عربان»
درست است که امثال مهیار شعوبی بودهاند، یعنی از نوکیشانی بودند که نسبت به تفوق قومی عرب که در زمان بنیامیه از آن حمایت میشد بهوسیلۀ به رخ کشاندن برتری فرهنگی عجم بر فرمانفرمایان عربشان واکنش نشان میدادند، اما این موضوع با اسلامستیزی فرق دارد. به استثنای گروههای افراطی در صفوف جنبش شعوبی، شعوبیان ایران ذاتاً با اسلام مخالفتی نداشتند. مخالفت با اعراب از جنس مخالفت با اسلام نبود، بلکه صرفاً عکسالعملی بود در قبال توسعۀ نژادی و قومی که اعراب، آغاز به نشان دادن آن به اقوامی کردند که تحت سلطۀ ایشان درآمدند. ایرانیان مسلمانی مانند مهیار و فردوسی در صداقت مذهبی با ایرانیان امروزی فرقی نداشتند. مخالفت آنها با تلاشهای حکومت بنیامیه در پایین آوردن منزلت آنها و قرار دادن ایشان در مرتبۀ اقوام درجه دوم بود.
در مجموع برخلاف دیگر مردمان غرب آسیا که وقتی به اسلام مشرف شدند هویت قومیشان در هویت عربی مضمحل شد، ایرانیان موفق شدند که زبان و هویّت ملّی خودشان را حفظ کنند؛ زیرا چیزی بهجز تعلّق مذهبی صرف، ایشان را از دیگران متمایز میساخت. هویّت قومی آنها ریشه در مجموعهای از افسانههای ملّی داشت که اکنون در حماسۀ ملّی ایران شاهنامه به جا مانده است.
[بوطیقا و سیاست در شاهنامه، دکتر محمود امیدسالار، ترجمۀ فرهاد اصلانی و معصومه پورتقی، تهران، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ۱۴۷-۱۵۰]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from دکتر اسلامی نُدوشن
آرامگاه ابدی
پیکر دکتر اسلامی نُدوشن برای همیشه در اینجا آرام گرفت.
- آرامگاه دکتر اسلامی نُدوشن خارج از باغ عطار و خیام و در آرامگاه مشاهیر نیشابور و حدود ۱۰۰ متری مقبره عطار قرار دارد.
- دکتر اسلامی ندوشن کل متن روی سنگ مزار خود را در وصیتشان مشخص کردهاند و لذا سنگ مزار داخل عکس پس از آمادهسازی سنگ جدید، تغییر خواهد کرد.
عکس از رضا حجتی
_
@dr_eslaminodoushan
پیکر دکتر اسلامی نُدوشن برای همیشه در اینجا آرام گرفت.
- آرامگاه دکتر اسلامی نُدوشن خارج از باغ عطار و خیام و در آرامگاه مشاهیر نیشابور و حدود ۱۰۰ متری مقبره عطار قرار دارد.
- دکتر اسلامی ندوشن کل متن روی سنگ مزار خود را در وصیتشان مشخص کردهاند و لذا سنگ مزار داخل عکس پس از آمادهسازی سنگ جدید، تغییر خواهد کرد.
عکس از رضا حجتی
_
@dr_eslaminodoushan
Forwarded from 🥀 یک حرف از هزاران
🔹مردمی قدردان دانش و دانشمند
صحنههای باشکوه حضور مردم نیشابور در مراسم خاکسپاریِ پیکر دکتر اسلامی ندوشن تحسینبرانگیز است. این بدرقهٔ پراحساس و پرجمعیت در جوار بارگاه عطار نشان از نفوذ معنوی و عاطفی صاحبان علم و قلم دارد در میان مردمی که به نیکی، فرزندان خلف و دانشمند خود را پاس میدارد. جز این هم از بارگاه علم و اندیشه و فرهنگ و هنر انتظار نمیرفت.
این پاسداشتِ پاک و بیریا و خالص از دانشمندی بزرگ است که آثار او هر کدام دریچهایست به بوستان دانش و ادبِ همین مردم و همین دیار. این نکوداشتِ پرشکوه، قدرشناسی جامعه از علم و ادب و دانش است و نشان از این دارد که جامعه نیک دریافته است راه آینده را دانشمندانِ این دیارند که بگشایند.
شب تاریکِ جفاخیزِ تاریخ به چراغهایی از جنس اندیشه منور است. به نورهایی که از صفحهٔ کتابهای ریاضیات خیام و شفای ابنسینا و هندسهٔ خواجهنصیرالدین متصاعد میشود و از دیوان عطار و حافظ و سعدی میتابد. جامعه دریافته است که باید ره به اندیشه بپیماید و کار را از راه قرار علم در مدرسهٔ دانش بهسامان آرد.
بیگمان بدرقهٔ بسیار شکوهمندِ پیکر پاک ندوشن، یک صفحهٔ درخشان در تاریخ نیشابور است و نشانی از جهتگیری جامعهٔ ابران دارد به بازیابی و بزرگشماریِ علم و عالِم در صحنهٔ آیندهٔ این مرز و بوم.
درودتان باد ای نیشابوریانِ عزیز و گرانقدر که قدر گوهر دانش را خوب دانستید و به نیکوترین روش به همگان نشان دادید.
آرام و آسوده بر خاک پاک و دشت زیبای نیشابور در افق قلهٔ سرفراز و پرنور بینالود بیارام دکتر اسلامی ندوشن عزیز که نیکآرامگاهی برگزیدهای در مجاورت صاحب سیمرغ و فاتح قاف عشق، عطار نیشابوری و دانشمند بیبدیل دورانها، خیام نیشابوری.
#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran
🔹مردمی قدردان دانش و دانشمند
صحنههای باشکوه حضور مردم نیشابور در مراسم خاکسپاریِ پیکر دکتر اسلامی ندوشن تحسینبرانگیز است. این بدرقهٔ پراحساس و پرجمعیت در جوار بارگاه عطار نشان از نفوذ معنوی و عاطفی صاحبان علم و قلم دارد در میان مردمی که به نیکی، فرزندان خلف و دانشمند خود را پاس میدارد. جز این هم از بارگاه علم و اندیشه و فرهنگ و هنر انتظار نمیرفت.
این پاسداشتِ پاک و بیریا و خالص از دانشمندی بزرگ است که آثار او هر کدام دریچهایست به بوستان دانش و ادبِ همین مردم و همین دیار. این نکوداشتِ پرشکوه، قدرشناسی جامعه از علم و ادب و دانش است و نشان از این دارد که جامعه نیک دریافته است راه آینده را دانشمندانِ این دیارند که بگشایند.
شب تاریکِ جفاخیزِ تاریخ به چراغهایی از جنس اندیشه منور است. به نورهایی که از صفحهٔ کتابهای ریاضیات خیام و شفای ابنسینا و هندسهٔ خواجهنصیرالدین متصاعد میشود و از دیوان عطار و حافظ و سعدی میتابد. جامعه دریافته است که باید ره به اندیشه بپیماید و کار را از راه قرار علم در مدرسهٔ دانش بهسامان آرد.
بیگمان بدرقهٔ بسیار شکوهمندِ پیکر پاک ندوشن، یک صفحهٔ درخشان در تاریخ نیشابور است و نشانی از جهتگیری جامعهٔ ابران دارد به بازیابی و بزرگشماریِ علم و عالِم در صحنهٔ آیندهٔ این مرز و بوم.
درودتان باد ای نیشابوریانِ عزیز و گرانقدر که قدر گوهر دانش را خوب دانستید و به نیکوترین روش به همگان نشان دادید.
آرام و آسوده بر خاک پاک و دشت زیبای نیشابور در افق قلهٔ سرفراز و پرنور بینالود بیارام دکتر اسلامی ندوشن عزیز که نیکآرامگاهی برگزیدهای در مجاورت صاحب سیمرغ و فاتح قاف عشق، عطار نیشابوری و دانشمند بیبدیل دورانها، خیام نیشابوری.
#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran
Forwarded from خردسرای فردوسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅ یاد باد آن راحت جان یاد باد
عاشقان را عهد جانان یاد باد
📽سخنان دکتر علیرضا قیامتی
قائم مقام مدیرعامل مؤسسهٔ خردسرای فردوسی
🔸نیشابور، دوم آذر ۱۴۰۲، مراسم تشییع و تدفین استاد اسلامی ندوشن
www.tg-me.com/kheradsarayeferdowsi
عاشقان را عهد جانان یاد باد
📽سخنان دکتر علیرضا قیامتی
قائم مقام مدیرعامل مؤسسهٔ خردسرای فردوسی
🔸نیشابور، دوم آذر ۱۴۰۲، مراسم تشییع و تدفین استاد اسلامی ندوشن
www.tg-me.com/kheradsarayeferdowsi
Forwarded from سفرِ سیمرغ: از نُدوشن به نیشابور
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺گزارشِ ویدئوییِ خوشآمدگوییِ همشهریانِ «خیام» و «عطار» به «فرزندِ ایران» در پیشوازِ تشییعِ پیکرِ استاد دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🔹کاری از هفتهنامۀ استانی خیامنامه
@safaresimorgh
🔹کاری از هفتهنامۀ استانی خیامنامه
@safaresimorgh
Forwarded from سفرِ سیمرغ: از نُدوشن به نیشابور
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺برای نیشابور
🔹فایلِ ویدئوییِ اختصاصیِ دکتر شیرین بیانی(همسرِ استاد دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن)
✓ روزی که به نگاشتنِ کتابِ «خیّام» مشغول شدم، نیرویی بزرگ، معتبر و شگفت مرا به این کار واداشت، و همواره در سراسر وجودم غوغایی از این مرد بزرگ برپا بود.
✓ همواره یکی از شادمانیهای تاریخیِ من این است که ابنسینا و خیّام، هردو از کتابخانۀ معظمِ نیشابور، سود جسته بودند.
✓ «شهروندیِ افتخاریِ نیشابور» افتخاری بزرگ برای من بوده است.
✓ اگر کسی این چندروزۀ هستی را غنیمت شمرد، درست اندیشید و راه راست پیمود، به وسعت هستی، به نیکی گام برداشته و خوشبخت بوده است؛ و محمّدعلی اسلامی نُدوشن در این هستیِ کوتاه، اینچنین راه پیموده است.
#سفر_سیمرغ
#از_ندوشن_به_نیشابور
@safaresimorgh
🔹فایلِ ویدئوییِ اختصاصیِ دکتر شیرین بیانی(همسرِ استاد دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن)
✓ روزی که به نگاشتنِ کتابِ «خیّام» مشغول شدم، نیرویی بزرگ، معتبر و شگفت مرا به این کار واداشت، و همواره در سراسر وجودم غوغایی از این مرد بزرگ برپا بود.
✓ همواره یکی از شادمانیهای تاریخیِ من این است که ابنسینا و خیّام، هردو از کتابخانۀ معظمِ نیشابور، سود جسته بودند.
✓ «شهروندیِ افتخاریِ نیشابور» افتخاری بزرگ برای من بوده است.
✓ اگر کسی این چندروزۀ هستی را غنیمت شمرد، درست اندیشید و راه راست پیمود، به وسعت هستی، به نیکی گام برداشته و خوشبخت بوده است؛ و محمّدعلی اسلامی نُدوشن در این هستیِ کوتاه، اینچنین راه پیموده است.
#سفر_سیمرغ
#از_ندوشن_به_نیشابور
@safaresimorgh
پنجم آذرماه سالروز درگذشت محمّدعلی فروغی
از وصیتنامۀ فروغی
فرزندان عزیز، از خدا غافل نشوید و ملتفت شوید که من وقتی که خدا میگویم آن وجودی را که مشهدی حسن و ربابهخانم و حاجی فلان و ملّا بهمان تصوّر میکنند در نظر ندارم. خداوند همان حقّ و حقیقت است که در وجود او شکّی نیست و مدار جمیع امور عالم است. هر شخص و هر امر که از خدا یعنی حقیقت دور شود به هر اندازه که از راه راست منحرف شده به همان نسبت از سعادت محروم میگردد. زنهار بدانید که این سخن بیهوده نیست. عقلای دنیا همه در این باب متّفق بوده و اگر شخص کور نباشد هر روز به شهود و عیان میبیند و حس میکند و در عمر پنجاهسالۀ خود به فرمودۀ حضرت خواجه «هزار بار من این نکته کردهام تحقیق» و به تجربه رسانیدهام و مطمئن باشید که من نه به موهومات قائلم، نه خیالات شاعرانه دارم، عرفانبافی نمیخواهم بکنم، در این موقع هم که به جگرگوشگان خود وصیّت میکنم نه جای شوخی است، نه مقام تزویر، نه خودنمایی، نه مجلسآرایی. آنچه میگویم از روی تجربه و تحقیق و تعقّل است. حاصل عمر خود را برای شما میگذارم. میگویم و میروم و شما را به خدا میسپارم.
پس ای فرزندان من، از راه راستی و جادۀ درستی و شرافت و امانت خارج نشوید. دروغ نگویید، بدقول و وعدهخلاف نباشید. از دزدی و تقلّب سخن نمیگویم؛ چه معاذالله که دربارۀ شما تصوّر آن را بکنم؛ امّا از خلاف امانت و تصرّف غیرِمشروع در مال غیر و بدحسابی و تحصیل مال به طریق غیرِشریف احتراز کنید و بدانید که فقر و مسکنت با شرافت و عزّت منافات ندارد. به خاطر بیاورید که من در دنیا تقریباً هیچ نداشته و ندارم معذلک همیشه محترم و معزّز بودهام بلکه عزّتم از همین راه حاصل شده که برای مال و مکنت دستوپا نکردهام.
[نامههای محمدعلی فروغی، به کوشش محمد افشینوفایی و مهدی فیروزیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۱۸۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
https://www.tg-me.com/eshtadan
از وصیتنامۀ فروغی
فرزندان عزیز، از خدا غافل نشوید و ملتفت شوید که من وقتی که خدا میگویم آن وجودی را که مشهدی حسن و ربابهخانم و حاجی فلان و ملّا بهمان تصوّر میکنند در نظر ندارم. خداوند همان حقّ و حقیقت است که در وجود او شکّی نیست و مدار جمیع امور عالم است. هر شخص و هر امر که از خدا یعنی حقیقت دور شود به هر اندازه که از راه راست منحرف شده به همان نسبت از سعادت محروم میگردد. زنهار بدانید که این سخن بیهوده نیست. عقلای دنیا همه در این باب متّفق بوده و اگر شخص کور نباشد هر روز به شهود و عیان میبیند و حس میکند و در عمر پنجاهسالۀ خود به فرمودۀ حضرت خواجه «هزار بار من این نکته کردهام تحقیق» و به تجربه رسانیدهام و مطمئن باشید که من نه به موهومات قائلم، نه خیالات شاعرانه دارم، عرفانبافی نمیخواهم بکنم، در این موقع هم که به جگرگوشگان خود وصیّت میکنم نه جای شوخی است، نه مقام تزویر، نه خودنمایی، نه مجلسآرایی. آنچه میگویم از روی تجربه و تحقیق و تعقّل است. حاصل عمر خود را برای شما میگذارم. میگویم و میروم و شما را به خدا میسپارم.
پس ای فرزندان من، از راه راستی و جادۀ درستی و شرافت و امانت خارج نشوید. دروغ نگویید، بدقول و وعدهخلاف نباشید. از دزدی و تقلّب سخن نمیگویم؛ چه معاذالله که دربارۀ شما تصوّر آن را بکنم؛ امّا از خلاف امانت و تصرّف غیرِمشروع در مال غیر و بدحسابی و تحصیل مال به طریق غیرِشریف احتراز کنید و بدانید که فقر و مسکنت با شرافت و عزّت منافات ندارد. به خاطر بیاورید که من در دنیا تقریباً هیچ نداشته و ندارم معذلک همیشه محترم و معزّز بودهام بلکه عزّتم از همین راه حاصل شده که برای مال و مکنت دستوپا نکردهام.
[نامههای محمدعلی فروغی، به کوشش محمد افشینوفایی و مهدی فیروزیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۱۸۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from کاروند پارسی || محمودفتوحیرودمعجنی (Mahmood Fotoohi)
.
ایرانیان و جامه ابریشمین
بزرگان ایران در آن انجمن
نشسته به پیشش همه تن به تن
بیاورد صد جامه دیبای روم
همه پیکر از گوهر و زرّ بوم
هم از خز و منسوج و هم پرنیان
یکی جام پر گوهر اندر میان
ایرانیان چرا پرنیان (حریر/ابریشم) میپوشیدند؟ چرا در اسلام جامه پرنیانی برای مردان نهی شده است؟
الف) مینوی خرد
۱۵- پرسید دانا از مینوی خرد که از خوراکی که مردمان خورند و پوشاکی که مردمان پوشند کدام ارجمندتر است؟
مینوی خرد پاسخ داد:
از جامهای که مردمان پوشند برای تن پرنیان و برای روان پنبه بهتر است. زیرا پرنیان از حیوان موذی است [ ۱ ] و پرورش پنبه از آب، و نمُوَّش از زمین و برای کار روان مهتر و بهتر و ارجمندتر دانسته شده است.
(مینوی خرد، ص ۳۱-۳۴).
ب) تاریخ جرجان
ابریشم و خز، پوشاک اشراف ایرانی بود. چنانکه خبر داریم دهقانان پارسی - که تا سدۀ ششم پس از اسلام از دارایان ایران بودند - جامۀ خز و ابریشم میپوشیدند. گزارشی که کتاب تاریخ جرجان از دهقانان سالهای آغازین سدۀ پنجم در جُرجان و استرآباد در شمال ایران امروزی داده است گویای رفاه اقتصادی طبقۀ دهقان است. سهمی جرجانی از قول یک واعظ در جرجان آورده است که:
«ای گروه ثروتمندان، جامۀ خَز همیپوشید و زنانتان جامۀ ابریشمین به تن کنند؛ گوشت غاز میخورید؛ ... گویی که شما دهقانانید!». (سهمی جُرجانی، ۴۲۷ ق: ۵۰۲).
ج) منهیات ترمذی
حکیم ترمذی (درگذشته ۳۲۰ هجری) یکصد سال پیشتر از سهمی جرجانی در کتاب المنهیات رسم پوشیدن خَزّ در میان دهقانان ایرانی را در شمار أمور نهی شده آورده است. ترمذی استدلال میکند که «نکوهش پوشیدن ابریشم و پوست حیوانات مانند خَز به خاطر جنس آن نیست. ارزش خز همچندِ پنبه و کتان و پشم است. اینها چون جامۀ جباران و فرعونان است نباید پوشید. خَز جامۀ سپهسالاران و دهقانان [پارسی] و فرماندهان عالی رومیان است. نهی این پوششها برای جلوگیری از همانندی مسلمانان با کافران است».
(ترمذی، 320 ق: کتاب المنهیات).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. کشتن حشرات موذی در وندیداد (بخش فقهی اوستا) پاداش نیک دارد و جزو اعمال و فرایض است؟
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
ایرانیان و جامه ابریشمین
بزرگان ایران در آن انجمن
نشسته به پیشش همه تن به تن
بیاورد صد جامه دیبای روم
همه پیکر از گوهر و زرّ بوم
هم از خز و منسوج و هم پرنیان
یکی جام پر گوهر اندر میان
ایرانیان چرا پرنیان (حریر/ابریشم) میپوشیدند؟ چرا در اسلام جامه پرنیانی برای مردان نهی شده است؟
الف) مینوی خرد
۱۵- پرسید دانا از مینوی خرد که از خوراکی که مردمان خورند و پوشاکی که مردمان پوشند کدام ارجمندتر است؟
مینوی خرد پاسخ داد:
از جامهای که مردمان پوشند برای تن پرنیان و برای روان پنبه بهتر است. زیرا پرنیان از حیوان موذی است [ ۱ ] و پرورش پنبه از آب، و نمُوَّش از زمین و برای کار روان مهتر و بهتر و ارجمندتر دانسته شده است.
(مینوی خرد، ص ۳۱-۳۴).
ب) تاریخ جرجان
ابریشم و خز، پوشاک اشراف ایرانی بود. چنانکه خبر داریم دهقانان پارسی - که تا سدۀ ششم پس از اسلام از دارایان ایران بودند - جامۀ خز و ابریشم میپوشیدند. گزارشی که کتاب تاریخ جرجان از دهقانان سالهای آغازین سدۀ پنجم در جُرجان و استرآباد در شمال ایران امروزی داده است گویای رفاه اقتصادی طبقۀ دهقان است. سهمی جرجانی از قول یک واعظ در جرجان آورده است که:
«ای گروه ثروتمندان، جامۀ خَز همیپوشید و زنانتان جامۀ ابریشمین به تن کنند؛ گوشت غاز میخورید؛ ... گویی که شما دهقانانید!». (سهمی جُرجانی، ۴۲۷ ق: ۵۰۲).
ج) منهیات ترمذی
حکیم ترمذی (درگذشته ۳۲۰ هجری) یکصد سال پیشتر از سهمی جرجانی در کتاب المنهیات رسم پوشیدن خَزّ در میان دهقانان ایرانی را در شمار أمور نهی شده آورده است. ترمذی استدلال میکند که «نکوهش پوشیدن ابریشم و پوست حیوانات مانند خَز به خاطر جنس آن نیست. ارزش خز همچندِ پنبه و کتان و پشم است. اینها چون جامۀ جباران و فرعونان است نباید پوشید. خَز جامۀ سپهسالاران و دهقانان [پارسی] و فرماندهان عالی رومیان است. نهی این پوششها برای جلوگیری از همانندی مسلمانان با کافران است».
(ترمذی، 320 ق: کتاب المنهیات).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. کشتن حشرات موذی در وندیداد (بخش فقهی اوستا) پاداش نیک دارد و جزو اعمال و فرایض است؟
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
Forwarded from ایرج رضایی
"ماجرای پایان ناپذیر حافظ"
هر کس از مُهره ی مِهر تو
به نقشی مشغول،
عاقبت با همه کج باخته ای
یعنی چه؟!
هر گاه به رندی های حافظ فکر می کنم، این بیت او در خاطرم تداعی می شود. معشوق حافظ، بی شباهت به خود او نیست. مگر نه آن است که هر کس به معشوقی دل می بازد که به رنگ او و از جنس او باشد؟ معشوق حافظ، چون خود حافظ، همنشین همه کس و در عین حال هیچ کس است. چنان با همگان نردِ عشق می بازد که هر شخصی می تواند او را هم بازی و حریف بزم خود بپندارد، غافل از آنکه عاقبت در خواهد یافت که بازی را باخته، زیرا با حریفی سر و کار داشته که همه را سرِ کار گذاشته است. قماربازی که دست همه را خوانده اما کسی دست او را نخوانده است. حافظ، رندِ هُوشیوارِ بازیگوشی است که چون نشانش را در خاک جُسته اند، سر از آسمان در آورده و آنگاه که سراغش را در آسمان گرفته اند، دستهایش را آمیخته با خاک و چنگ زده در دامن ساقیانِ سیمین ساق یافته اند. شاعری که به گواهی خودش در یک مجلس او را در کسوت پرهیبت حافظ قرآن می شناختند و به دیده ی احترام می نگریستند اما همزمان در مجلسی دیگر، در کمال شگفتی، در میان باده نوشان و دُردی کِشانِ یک لاقبایش می یافته اند. براستی راز این همه برداشتهای متنوع و متناقض در اشعار حافظ، ریشه در کدام خاک فرهنگی دارد و از چه حقیقتی درباره نظرگاه و فلسفه او به انسان و زندگی پرده بر می دارد؟ چرا حافظ این گونه پُر رمز و راز و مِه آلود، و سرشار از اشارت و کنایت و ایهام سخن می گوید به نحوی که عارف، عارفش می خواند؛ میخواره، میخواره اش می داند و زاهد، زاهدش می پندارد. چنانکه خود رندانه می گوید:
حافظم در مجلسی، دُردی کِشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می کنم
دوستداران و عاشقان حافظ، سالهاست که به این پرسش ها اندیشیده و کوشیده اند تا پاسخی روشن برای آنها بیابند. اما مشکل چنانکه می دانیم همچنان لاینحل باقی مانده است. آیا حافظ آن گونه که شفیعی کدکنی نشان می دهد، از این طریق خواسته در اجتماع و فضای بسته ایرانی، که متاثر از ایدئولوژی و قدرت سیاسی حاکم، بر مدار صدایی واحد می گشته و دیدگاه و قرائت یکسان و از پیش تعیین شده ای نسبت به تمامی مظاهر حیات از خدا و هستی و انسان داشته است، طنین تازه ای در افکند و دریچه ی نوآیینی بگشاید؟ آیا دیوان حافظ را، بایستی مصداق آزادی روح و تجلی اراده انسان ایرانی دانست؛ انسانی که هیچ گاه به اقتضای شرایط و گفتمان غالب که همچون تقدیری ناگزیر بر سرنوشت او سیطره داشته، نتوانسته است سر رشته امور خود را به دست بگیرد و به دلخواه خود زندگی کند. آیا حافظ می کوشد، ابعاد متناقض وجود آدمی را با یکدیگر گره بزند و همزمان به نیازهای جسمی و روحی او پاسخ دهد؟ آیا جهان نگری حافظ را چنانکه " پور نامداریان" در کتاب " گمگشته ی لب دریا" نشان داده، می بایستی برخاسته از انسان شناسی واقع بینانه و قرآنی او دانست. انسانی که نه فرشته است و نه حیوان، بلکه بر اساس مقام عدلِ برزخی اش، ترکیبی از این دو و لاجرم به طور توامان برخوردار از خواهش های جسمانی و عطش های معنوی و روحانی است.
اگر بپذیریم که ارج و ارزش یک اثر برجسته ی فلسفی و یا شاهکاری ادبی و هنری، صرفا به پاسخ ها و راه حل هایی نیست که ارائه می دهد بلکه افزون بر این، به پرسش هایی است که در می افکند؛ در این صورت، روشن تر می توان به راز جاودانگی و ماندگاری چنین آثاری دست یافت. شاهکارهای ادبی، پرسش های ازلی و ابدی را به زبان نمادین و متناقض نمای هنر، با مخاطبان بشری در میان می نهند؛ پرسش هایی که همواره آبستن پاسخ ها و معناهای تازه است. متن هنری بر خلاف متن های علمی، متنی باز و گشوده است که پیوسته مستعد درک ها و دریافت های نو و تازه است. اگر معنازایی و تاویل پذیری، متن را از درجه اعتبار علمی ساقط می کند، درست در نقطه ی مقابل آن، بر اهمیت و اعتبار اثر هنری می افزاید. اثر هنری هر چه قدر تاویل پذیرتر و برخوردار از قابلیت ها و احتمالات معنایی بیشتری باشد، به ماهیت و جوهر هنر نزدیک تر است.
باری، سالها حافظ می خواندم و چون دیگران به این پرسش ها می اندیشیدم که مثلا شرابی که حافظ این همه از آن سخن می گوید آیا انگوری است یا عرفانی؟ معشوقی که وصفش می کند و شکنج گیسویش را مجمعِ دلهای پریشان می داند، آیا زمینی است یا آسمانی؟ هرگاه از یافتن پاسخی قطعی عاجز می شدم، پیش خود می گفتم چرا حافظ در همان آغاز دیوانش، تکلیف را روشن نکرده تا موجب نشود غزلهایش این همه محل جدال و معرکه آرا و نظرگاه های متفاوت شود. سالها طول کشید که دانستم از قضا همه هنر حافظ در همین است که پاسخ قطعی به پرسش ها نمی دهد تا از این رهگذر، ذهن ها را به تکاپو وادارد و اشعارش را همچون آیینه ای سازد تا هر کس بتواند تصویر خود را در آن بازیابد.
ایرج رضایی
هر کس از مُهره ی مِهر تو
به نقشی مشغول،
عاقبت با همه کج باخته ای
یعنی چه؟!
هر گاه به رندی های حافظ فکر می کنم، این بیت او در خاطرم تداعی می شود. معشوق حافظ، بی شباهت به خود او نیست. مگر نه آن است که هر کس به معشوقی دل می بازد که به رنگ او و از جنس او باشد؟ معشوق حافظ، چون خود حافظ، همنشین همه کس و در عین حال هیچ کس است. چنان با همگان نردِ عشق می بازد که هر شخصی می تواند او را هم بازی و حریف بزم خود بپندارد، غافل از آنکه عاقبت در خواهد یافت که بازی را باخته، زیرا با حریفی سر و کار داشته که همه را سرِ کار گذاشته است. قماربازی که دست همه را خوانده اما کسی دست او را نخوانده است. حافظ، رندِ هُوشیوارِ بازیگوشی است که چون نشانش را در خاک جُسته اند، سر از آسمان در آورده و آنگاه که سراغش را در آسمان گرفته اند، دستهایش را آمیخته با خاک و چنگ زده در دامن ساقیانِ سیمین ساق یافته اند. شاعری که به گواهی خودش در یک مجلس او را در کسوت پرهیبت حافظ قرآن می شناختند و به دیده ی احترام می نگریستند اما همزمان در مجلسی دیگر، در کمال شگفتی، در میان باده نوشان و دُردی کِشانِ یک لاقبایش می یافته اند. براستی راز این همه برداشتهای متنوع و متناقض در اشعار حافظ، ریشه در کدام خاک فرهنگی دارد و از چه حقیقتی درباره نظرگاه و فلسفه او به انسان و زندگی پرده بر می دارد؟ چرا حافظ این گونه پُر رمز و راز و مِه آلود، و سرشار از اشارت و کنایت و ایهام سخن می گوید به نحوی که عارف، عارفش می خواند؛ میخواره، میخواره اش می داند و زاهد، زاهدش می پندارد. چنانکه خود رندانه می گوید:
حافظم در مجلسی، دُردی کِشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می کنم
دوستداران و عاشقان حافظ، سالهاست که به این پرسش ها اندیشیده و کوشیده اند تا پاسخی روشن برای آنها بیابند. اما مشکل چنانکه می دانیم همچنان لاینحل باقی مانده است. آیا حافظ آن گونه که شفیعی کدکنی نشان می دهد، از این طریق خواسته در اجتماع و فضای بسته ایرانی، که متاثر از ایدئولوژی و قدرت سیاسی حاکم، بر مدار صدایی واحد می گشته و دیدگاه و قرائت یکسان و از پیش تعیین شده ای نسبت به تمامی مظاهر حیات از خدا و هستی و انسان داشته است، طنین تازه ای در افکند و دریچه ی نوآیینی بگشاید؟ آیا دیوان حافظ را، بایستی مصداق آزادی روح و تجلی اراده انسان ایرانی دانست؛ انسانی که هیچ گاه به اقتضای شرایط و گفتمان غالب که همچون تقدیری ناگزیر بر سرنوشت او سیطره داشته، نتوانسته است سر رشته امور خود را به دست بگیرد و به دلخواه خود زندگی کند. آیا حافظ می کوشد، ابعاد متناقض وجود آدمی را با یکدیگر گره بزند و همزمان به نیازهای جسمی و روحی او پاسخ دهد؟ آیا جهان نگری حافظ را چنانکه " پور نامداریان" در کتاب " گمگشته ی لب دریا" نشان داده، می بایستی برخاسته از انسان شناسی واقع بینانه و قرآنی او دانست. انسانی که نه فرشته است و نه حیوان، بلکه بر اساس مقام عدلِ برزخی اش، ترکیبی از این دو و لاجرم به طور توامان برخوردار از خواهش های جسمانی و عطش های معنوی و روحانی است.
اگر بپذیریم که ارج و ارزش یک اثر برجسته ی فلسفی و یا شاهکاری ادبی و هنری، صرفا به پاسخ ها و راه حل هایی نیست که ارائه می دهد بلکه افزون بر این، به پرسش هایی است که در می افکند؛ در این صورت، روشن تر می توان به راز جاودانگی و ماندگاری چنین آثاری دست یافت. شاهکارهای ادبی، پرسش های ازلی و ابدی را به زبان نمادین و متناقض نمای هنر، با مخاطبان بشری در میان می نهند؛ پرسش هایی که همواره آبستن پاسخ ها و معناهای تازه است. متن هنری بر خلاف متن های علمی، متنی باز و گشوده است که پیوسته مستعد درک ها و دریافت های نو و تازه است. اگر معنازایی و تاویل پذیری، متن را از درجه اعتبار علمی ساقط می کند، درست در نقطه ی مقابل آن، بر اهمیت و اعتبار اثر هنری می افزاید. اثر هنری هر چه قدر تاویل پذیرتر و برخوردار از قابلیت ها و احتمالات معنایی بیشتری باشد، به ماهیت و جوهر هنر نزدیک تر است.
باری، سالها حافظ می خواندم و چون دیگران به این پرسش ها می اندیشیدم که مثلا شرابی که حافظ این همه از آن سخن می گوید آیا انگوری است یا عرفانی؟ معشوقی که وصفش می کند و شکنج گیسویش را مجمعِ دلهای پریشان می داند، آیا زمینی است یا آسمانی؟ هرگاه از یافتن پاسخی قطعی عاجز می شدم، پیش خود می گفتم چرا حافظ در همان آغاز دیوانش، تکلیف را روشن نکرده تا موجب نشود غزلهایش این همه محل جدال و معرکه آرا و نظرگاه های متفاوت شود. سالها طول کشید که دانستم از قضا همه هنر حافظ در همین است که پاسخ قطعی به پرسش ها نمی دهد تا از این رهگذر، ذهن ها را به تکاپو وادارد و اشعارش را همچون آیینه ای سازد تا هر کس بتواند تصویر خود را در آن بازیابد.
ایرج رضایی
Forwarded from ایران بوم
هشدار استاد کزازی درباره نفوذ غلطنویسیها
استاد میرجلالالدین کزازی درباره نفوذ غلطنویسیها به کتابها نیز گفت: خوشبختانه زبان برساخته به نوشتار کتاب راه پیدا نکرده است و هنوز در رسانههای مجازی مانده است. گمانم نمیرود آنچنان نیرومند و پایدار باشد که بتواند به کاربرد و هنجاری در زبان دگرگونه شود.
استاد میرجلالالدین کزازی میگوید: اگر آیینها و هنجارهای زبانی را پاس نداریم بیگمان زبان بدینگونه آن پیکره سنجیده و بهآییناش را از دست خواهد داد و اندک اندک به آمیزهای از واژهها که هیچ پیوند ساختاری و سنجیدهای با هم ندارند فرو خواهد کاست، و کارایی زبان از دست خواهد رفت و مرگ زبان آغاز خواهد شد.
این استاد زبان و ادبیات فارسی در گفتگو با ایسنا، درباره اینکه عدهای معتقدند غلطنویسیهای رایج در زبان فارسی، آسیبی به زبان نمیزند و بخشی از پویایی زبان است، اظهار کرد: این مایه شگفتی است که کسی چنین دیدگاهی داشته باشد که اگر ما زبان را به گونهای نادرست به کار ببریم آسیبی به آن وارد نشود.
کزازی سپس با بیان اینکه بیگمان رسانههای نو در این زمینه بسیار میتوانند هم سودرسان باشند و هم زیانبخش، گفت: رسانهها از جمله رادیو، تلویزیون، روزنامه یا دیگر رسانههای آگاهیرسان، به تیغ دودم میمانند؛ بسته به اینکه از آنها چگونه بهره ببریم میتوانند به زبان آسیب برسانند. در زمانی کوتاه، لغزشی زبانی میتواند در دامنهای بسیار گسترده پخش بشود. حتی روستایی که در دهی، پشت کوهی است میتواند این لغزش را به کار بگیرد. از سوی دیگر میتواند به زبان یاری برساند و آن را توان ببخشد. این دوگانگی به چگونگی کاربرد زبان در رسانهها برمیگردد.
این نویسنده و مترجم افزود: از آن میان، ابزارها و رسانههایی هستند که آنها را فضای مجازی مینامند؛ کسانی که از این ابزارهای نو بهره میگیرند از دو دید میتوانند به زبان آسیب برسانند؛ یکی اینکه در اینکه پیامشان را هرچه زودتر به دیگران برسانند شتاب دارند، پس هرچه زودتر میکوشند که از کمترین واژگان بهره ببرند. حتی از روشهایی سود میجویند که هیچ پیوندی با زبان ندارند. گونهای زبان برساخته را به کار میگیرند و به جای واژه که بنیاد زبان بر آن است از نشانه بهره میگیرند؛ هر کاربرد دیگری که واژه نیست به عبارت دیگر نمیتوان آن را کاربرد زبانی دانست که این میتواند نگارهای باشد یا واژهوارهای که هیچ پیشینهای در زبان ندارد. دیگر آنکه کاربران همه آنچنان که باید با زبان پارسی و هنجارها و قانونمندیهای آن شاید آشنا نباشند، بدینگونه لغزش و کجی و نارسایی را در زبان بگسترند که به هر روی به هر دو شیوه به زبان آسیب میتواند رسید.
میرجلالالدین کزازی درباره نفوذ غلطنویسیها به کتابها نیز گفت: خوشبختانه زبان برساخته به نوشتار کتاب راه پیدا نکرده است و هنوز در رسانههای مجازی مانده است. گمانم نمیرود آنچنان نیرومند و پایدار باشد که بتواند به کاربرد و هنجاری در زبان دگرگونه شود.
او با اشاره به اینکه ویراستاری همواره در کار بوده و از این پس هم خواهد بود درباره وضعیت ویراستاری کتابها بیان کرد:، زیرا همه نویسندگان آن توانایی که نیاز است در نگارش نویسنده از آن برخوردار باشند ندارند، بی آنکه از آن زبان برساخته بهره ببرند متنی را مینویسند که نیاز به ویرایش دارد. کار ویراستار این است که آن کژیها و کاستیها و بیاندامیهای متن نوشتهشده را از میان ببرد. این نارساییها و کژیها بیشتر به ساختار نحوی جمله بازمیگردد و گاهی نیز به واژگان. آنسان که گفتم هنوز این لغزشهای نو به زبان نوشتاری در کتاب راه نیافته است که ویراستار ناچار باشد این لغزشها را هم به راه بیاورد و درست کند.
کزازی در پاسخ به سوالی درباره مسئولیت فرهنگستان زبان و ادب فارسی در برابر این غلطنویسیها گفت: فرهنگستان برای آن پدید آمده که در برابر واژههای بیگانه یا وامواژهها، واژههای پارسی بسازد. واژههایی که از هر دید برازنده باشند، از دید زبان، با آیینها و هنجارهای زبان واژه سازگار باشد و ساختار آوایی آن کوتاه و خوشآهنگ باشد و رسانایی معنایی واژه به گونهای باشد که خواننده یا شنونده به آسانی معنای واژه را دریابد؛ زیرا اگر واژه از این ویژگیها بیبهره باشد بخت آن را نخواهد داشت که ایرانیان یا پارسیزبانان آن را بهکار ببرند، اما اینکه فرهنگستان به ویرایش متن هم بپردازد کاری نیست که در قلمرو وظایف فرهنگستان بگنجد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/17195-ghalatnevisi-970910.html
@iranboom_ir
استاد میرجلالالدین کزازی درباره نفوذ غلطنویسیها به کتابها نیز گفت: خوشبختانه زبان برساخته به نوشتار کتاب راه پیدا نکرده است و هنوز در رسانههای مجازی مانده است. گمانم نمیرود آنچنان نیرومند و پایدار باشد که بتواند به کاربرد و هنجاری در زبان دگرگونه شود.
استاد میرجلالالدین کزازی میگوید: اگر آیینها و هنجارهای زبانی را پاس نداریم بیگمان زبان بدینگونه آن پیکره سنجیده و بهآییناش را از دست خواهد داد و اندک اندک به آمیزهای از واژهها که هیچ پیوند ساختاری و سنجیدهای با هم ندارند فرو خواهد کاست، و کارایی زبان از دست خواهد رفت و مرگ زبان آغاز خواهد شد.
این استاد زبان و ادبیات فارسی در گفتگو با ایسنا، درباره اینکه عدهای معتقدند غلطنویسیهای رایج در زبان فارسی، آسیبی به زبان نمیزند و بخشی از پویایی زبان است، اظهار کرد: این مایه شگفتی است که کسی چنین دیدگاهی داشته باشد که اگر ما زبان را به گونهای نادرست به کار ببریم آسیبی به آن وارد نشود.
کزازی سپس با بیان اینکه بیگمان رسانههای نو در این زمینه بسیار میتوانند هم سودرسان باشند و هم زیانبخش، گفت: رسانهها از جمله رادیو، تلویزیون، روزنامه یا دیگر رسانههای آگاهیرسان، به تیغ دودم میمانند؛ بسته به اینکه از آنها چگونه بهره ببریم میتوانند به زبان آسیب برسانند. در زمانی کوتاه، لغزشی زبانی میتواند در دامنهای بسیار گسترده پخش بشود. حتی روستایی که در دهی، پشت کوهی است میتواند این لغزش را به کار بگیرد. از سوی دیگر میتواند به زبان یاری برساند و آن را توان ببخشد. این دوگانگی به چگونگی کاربرد زبان در رسانهها برمیگردد.
این نویسنده و مترجم افزود: از آن میان، ابزارها و رسانههایی هستند که آنها را فضای مجازی مینامند؛ کسانی که از این ابزارهای نو بهره میگیرند از دو دید میتوانند به زبان آسیب برسانند؛ یکی اینکه در اینکه پیامشان را هرچه زودتر به دیگران برسانند شتاب دارند، پس هرچه زودتر میکوشند که از کمترین واژگان بهره ببرند. حتی از روشهایی سود میجویند که هیچ پیوندی با زبان ندارند. گونهای زبان برساخته را به کار میگیرند و به جای واژه که بنیاد زبان بر آن است از نشانه بهره میگیرند؛ هر کاربرد دیگری که واژه نیست به عبارت دیگر نمیتوان آن را کاربرد زبانی دانست که این میتواند نگارهای باشد یا واژهوارهای که هیچ پیشینهای در زبان ندارد. دیگر آنکه کاربران همه آنچنان که باید با زبان پارسی و هنجارها و قانونمندیهای آن شاید آشنا نباشند، بدینگونه لغزش و کجی و نارسایی را در زبان بگسترند که به هر روی به هر دو شیوه به زبان آسیب میتواند رسید.
میرجلالالدین کزازی درباره نفوذ غلطنویسیها به کتابها نیز گفت: خوشبختانه زبان برساخته به نوشتار کتاب راه پیدا نکرده است و هنوز در رسانههای مجازی مانده است. گمانم نمیرود آنچنان نیرومند و پایدار باشد که بتواند به کاربرد و هنجاری در زبان دگرگونه شود.
او با اشاره به اینکه ویراستاری همواره در کار بوده و از این پس هم خواهد بود درباره وضعیت ویراستاری کتابها بیان کرد:، زیرا همه نویسندگان آن توانایی که نیاز است در نگارش نویسنده از آن برخوردار باشند ندارند، بی آنکه از آن زبان برساخته بهره ببرند متنی را مینویسند که نیاز به ویرایش دارد. کار ویراستار این است که آن کژیها و کاستیها و بیاندامیهای متن نوشتهشده را از میان ببرد. این نارساییها و کژیها بیشتر به ساختار نحوی جمله بازمیگردد و گاهی نیز به واژگان. آنسان که گفتم هنوز این لغزشهای نو به زبان نوشتاری در کتاب راه نیافته است که ویراستار ناچار باشد این لغزشها را هم به راه بیاورد و درست کند.
کزازی در پاسخ به سوالی درباره مسئولیت فرهنگستان زبان و ادب فارسی در برابر این غلطنویسیها گفت: فرهنگستان برای آن پدید آمده که در برابر واژههای بیگانه یا وامواژهها، واژههای پارسی بسازد. واژههایی که از هر دید برازنده باشند، از دید زبان، با آیینها و هنجارهای زبان واژه سازگار باشد و ساختار آوایی آن کوتاه و خوشآهنگ باشد و رسانایی معنایی واژه به گونهای باشد که خواننده یا شنونده به آسانی معنای واژه را دریابد؛ زیرا اگر واژه از این ویژگیها بیبهره باشد بخت آن را نخواهد داشت که ایرانیان یا پارسیزبانان آن را بهکار ببرند، اما اینکه فرهنگستان به ویرایش متن هم بپردازد کاری نیست که در قلمرو وظایف فرهنگستان بگنجد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/17195-ghalatnevisi-970910.html
@iranboom_ir
ترجمۀ قرآن قدس تا آن اندازه از زبان فارسی میانه و پهلوی ساسانی و ویژگیهای واژگانی و ساختاری و آوایی این زبان بهره برده است که میتوان گفت این ترجمه با همانندیهای گستردهای که از این زبان در خود نگه داشته است بیشتر به متنی از زبان پهلوی میماند که به خط فارسی نگاشته شده است.
این ترجمۀ کهن قرآن که بیگمان در حوزۀ جغرافیایی سیستان نوشته شده است، یادگاری بسیار گرانبها از نیاکان ماست که به سبب همت واقف آن به کتابخانۀ آستان قدس رضوی، توانسته با پناه گرفتن در این آستان از دسترس و گزند حاکمان غارتگر و نابودکنندگان داشتههای گرانسنگ و گرانارز سیستان دور نگه داشته شود.
سرزمین سیستان از نگاه جغرافیایی، در بلندای تاریخ پایگاه و جایگاه ویژهای داشته و توانسته است با برافروخته نگه داشتن آتشکدۀ کرکوی در سیستان این دیار کهن را به زیارتگاه و پرستشگاهی برای پیروان پیامبر ایرانی، زردشت، بدل کند.
ایرانیان زردشتی و موبدان این آیین که پس از آمدن تازیان به ایران، بیش و کم خواهانی ماندگاری در ایران را از دست داده بودند، میکوشیدند تا از راههای مختلف به سوی هندوستان کوچ کنند. یکی از چند راه و گذرگاهی که میتوانست این گریزهها را به هندوستان برساند، رهسپار شدن به سوی جنوب شرق خراسان و رسیدن به سیستان و پس از آن ره یافتن به هند بود. همچنانکه شماری دیگر از ایرانیان از راه شمال شرق یا دریا به سوی هند روان شدند.
اما همۀ این دلبرگرفتگان از سرزمین مادری خویش به دلایل گونهگون نتوانستند خویشتن را به هند برسانند، آنان که از راه شمال شرق روانۀ هندوستان شده بودند با دلبستگیهایی که به ماوراءالنهر پیدا کردند و شاید کمتوانی، در همانجای ماندند و برخی از دیگرانی که راهی سیستان شده بودند نتوانستند از آتشگاه کرکوی دل بردارند و گروهی هم که از بیدادیهای موبدان و شاه موبدان و موبد شاهان سخت به تنگ آمده بودند به دین نو دل بستند با این امید و باور که از آن تنگ و بندهای گذشته برهند که چنین نشد.
ترجمۀ قرآن قدس و شاید بسیاری دیگر از متون قرآنی، حاصل کوششها و از جان مایه گذاشتنهای دینباورانی است که هرکدام با آرزو یا آرمانی ویژه و بیشتر برای پاسداشت و ماندگاری زبان و فرهنگ و آیینهای خویش این کتابها را فراهم آوردند و ما اکنون با در دست داشتن نمونههایی از این خون دل خوردنها میتوانیم بخشهای فراموششدهای از تاریخ و فرهنگ و زبان خویش را پیش چشم داشته باشیم و تاریخ زبان و دستور تاریخی زبان فارسی را بیشتر و بهتر از گذشتگان بشناسیم.
دکتر علی رواقی
[قرآن قدس: ترجمهای کهن از قرآن، پژوهش دکتر علی رواقی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ج ۱، مقدمه، ص بیست و یک - بیست و دو]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔸 دکتر علی رواقی ، زاده هشتم آذرماه ۱۳۲۰
https://www.tg-me.com/eshtadan
این ترجمۀ کهن قرآن که بیگمان در حوزۀ جغرافیایی سیستان نوشته شده است، یادگاری بسیار گرانبها از نیاکان ماست که به سبب همت واقف آن به کتابخانۀ آستان قدس رضوی، توانسته با پناه گرفتن در این آستان از دسترس و گزند حاکمان غارتگر و نابودکنندگان داشتههای گرانسنگ و گرانارز سیستان دور نگه داشته شود.
سرزمین سیستان از نگاه جغرافیایی، در بلندای تاریخ پایگاه و جایگاه ویژهای داشته و توانسته است با برافروخته نگه داشتن آتشکدۀ کرکوی در سیستان این دیار کهن را به زیارتگاه و پرستشگاهی برای پیروان پیامبر ایرانی، زردشت، بدل کند.
ایرانیان زردشتی و موبدان این آیین که پس از آمدن تازیان به ایران، بیش و کم خواهانی ماندگاری در ایران را از دست داده بودند، میکوشیدند تا از راههای مختلف به سوی هندوستان کوچ کنند. یکی از چند راه و گذرگاهی که میتوانست این گریزهها را به هندوستان برساند، رهسپار شدن به سوی جنوب شرق خراسان و رسیدن به سیستان و پس از آن ره یافتن به هند بود. همچنانکه شماری دیگر از ایرانیان از راه شمال شرق یا دریا به سوی هند روان شدند.
اما همۀ این دلبرگرفتگان از سرزمین مادری خویش به دلایل گونهگون نتوانستند خویشتن را به هند برسانند، آنان که از راه شمال شرق روانۀ هندوستان شده بودند با دلبستگیهایی که به ماوراءالنهر پیدا کردند و شاید کمتوانی، در همانجای ماندند و برخی از دیگرانی که راهی سیستان شده بودند نتوانستند از آتشگاه کرکوی دل بردارند و گروهی هم که از بیدادیهای موبدان و شاه موبدان و موبد شاهان سخت به تنگ آمده بودند به دین نو دل بستند با این امید و باور که از آن تنگ و بندهای گذشته برهند که چنین نشد.
ترجمۀ قرآن قدس و شاید بسیاری دیگر از متون قرآنی، حاصل کوششها و از جان مایه گذاشتنهای دینباورانی است که هرکدام با آرزو یا آرمانی ویژه و بیشتر برای پاسداشت و ماندگاری زبان و فرهنگ و آیینهای خویش این کتابها را فراهم آوردند و ما اکنون با در دست داشتن نمونههایی از این خون دل خوردنها میتوانیم بخشهای فراموششدهای از تاریخ و فرهنگ و زبان خویش را پیش چشم داشته باشیم و تاریخ زبان و دستور تاریخی زبان فارسی را بیشتر و بهتر از گذشتگان بشناسیم.
دکتر علی رواقی
[قرآن قدس: ترجمهای کهن از قرآن، پژوهش دکتر علی رواقی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲، ج ۱، مقدمه، ص بیست و یک - بیست و دو]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔸 دکتر علی رواقی ، زاده هشتم آذرماه ۱۳۲۰
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24