Telegram Web Link
‍ بیست و چهارم آبان‌ماه سالروز درگذشت رهی معیری

زنده باد آن کس که هست از جان هوادار وطن
هم وطن غمخوار او، هم اوست غمخوار وطن

دکتری فهمیده باید دست در درمان زند
تا ز نو بهبود یابد حال بیمار وطن

هرکه دور از میهن خود در دیار غربت است
از برایش سرمۀ چشم است دیدار وطن

تا خس و خار خیانت را نسازی ریشه‌کن
کی مصفّا می‌شود بهر تو گلزار وطن

پیکر مام وطن دانی چرا خَم گشته است؟
زان که مشتی اجنبی خواهند سربار وطن

بِهْ که در فکر وطن باشیم و فکر کار او
پیش ازان کز دست‌ها بیرون رود کار وطن

محمّدحسن بیوک معیری متخلص به رهی از شاعران غزل‌سرای بنام، متولد ۱۲۸۸ شمسی، روز جمعه ۲۴ آبان‌ماه [۱۳۴۷] وفات کرد. آن مرحوم خدمت اداری را در وزارت پیشه و هنر (اقتصاد) گذرانید و پس از بازنشستگی در کتابخانۀ سلطنتی خدمت می‌کرد. وی چند سفر فرهنگی به ممالک همجوار رفت و در مجامع ادبی و شاعرانه مخصوصاً در پاکستان و افغانستان شهرت بسیار داشت.
مجموعۀ ارزنده‌ای از شعرهایش به نام سایۀ عمر با مقدمۀ گویایی از علی دشتی در سبک و هنر شعری او چند سال پیش نشر شد. شعرش از نظر ذوق و فکر متمایل به سبک هندی و از لحاظ روانی و آسانی متأثر از سعدی بود. در اشعار طنز و طیبت هم قدرت و لطافت طبع شاعر به‌خوبی نمایان است (نادره‌کاران، ص ۳۳۵).

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
شکوه بازگشت به زادگاه

مراسم تشییع و وداع با فرزند ایران
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

سه‌شنبه ۳۰ آبان
🔰 یزد، دبیرستان ماندگار ایرانشهر، ساعت ۹ تا ۱۱

🔰 تشییع خودرویی از میدان صنعت یزد تا میدان دکتر شیرین بیانی در ندوشن و سپس تشییع از خیابان ملک‌زاده بیانی به سمت میدان دکتر اسلامی ندوشن، ساعت ۱۵ تا ۱۷

توضیح: نظر به درخواست‌ها و پیگیری‌های مکرر مردم یزد و ندوشن و همراهی مجموعه محترم و پرتلاش استانداری یزد و مذاکرات استاندار سخت‌کوش استان یزد با آقای دکتر حق‌شناس، نماینده گرامی خانواده دکتر اسلامی نُدوشن در امور تشییع پیکر در ایران، این مهم انجام شد.

بخشی از سخنان پس از دو دیدار از یزد:
در «دیدار دوستانه‌ای» که در یزد ترتیب داده شده بود، فیض دیدار با عده‌ای از معاریف، دانشگاهیان، دبیران، دانشجویان و ارباب مطبوعات دست داد که نمی‌دانم با چه زبانی مراتب خوشوقتی خود را از این موهبت بر زبان آورم. ... کنگره با نظم و ترتیب برگزار شد و صمیمیت و گشاده‌رویی اولیاء دانشگاه یزد نقش مهمی در توفیق آن داشت.
____
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
جزئیات آیین تشییع، یاد و خاکسپاری استاد دکتر اسلامی نُدوشن

یک‌شنبه ۲۸ آبان: ورود پیکر به ایران (ساعت ۵ صبح)
دوشنبه ۲۹ آبان: تشییع در دانشگاه تهران (ساعت ۸ صبح) و اقامه نماز و آیین یاد در مؤسسه روزنامه اطلاعات (ساعت ۹/۵ صبح)
سه‌شنبه ۳۰ آبان: تشییع در یزد(ساعت ۹ صبح) و نُدوشن (ساعت ۱۴ ظهر)
چهارشنبه ۱ آذر: خاکسپاری در خاک پاک ایران و محل تعیین‌شده (نیشابور)
-------
توضیح عکس:
سنگ مزار دکتر اسلامی نُدوشن در آرامگاه یورک در تورنتو کانادا (که دیگر نخواهد بود)
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمی‌باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
خیام نیشابوری
__
متن خبر:
https://www.tg-me.com/dr_eslaminodoushan/1395
--------
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
دلم هوای ایران می کرد.
مادرم با همه دریادلی که داشت، نزد خود شرمنده بودم که تا این حد او را تنها گذارده بودم. هوای غرب در نظرم با همه آراستگی محیط، به «تهویه مطبوع» می‌مانست که در آن تنفّس شود. به هوای آزاد و آسمان پرستاره نیاز داشتم. به اینکه در کوچه و بازار به فارسی حرف بزنم. چه خوب و چه بد، در میان خاطره و تاریخ باشم. همان زمان احساس خود را در این قطعه بیان کردم.


آتشی نیست در این شهر که کاری بنماید
مگرم شمع سرانگشت تو تدبیر فراری بنماید
دیر ماندیم در این خانه دود
مگر آن باد پیام آور پاک
آید از خیمه البرز فرود

ز آنچه آموخته و زآنچه نیاموخته‌ایم
و آنچه داریم ز سرمایه و سود
همه را در قدم شعله‌ور طاغی آن باد نهیم
که شکافد کفن شرق اسیر
آورد کوکبه شام به زیر

ما به ره مانده گرانبار ز صد گونه نیاز
دست در حلقه امید دراز
صبح می‌لرزد در پیرهن ابر سیاه
چون دو چشمی که فرومانده به راه

خنده پاک سحر شوید رخسار امید
نفس من برد از شانه عریان تو خواب
يار من عزم سفر کرده و پیچان ز درنگ
منتظر مانده که پرسد ز یکی یکّه پلنگ
راه آن کوه بلند
__
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@eslaminodoushan
بیست و ششم آبان‌ماه سالروز درگذشت ابراهیم پورداود

او از آغاز زندگی دوستدار و خواستار دانش بود. نخست به فراگرفتن پزشکی پرداخت و برای این کار شهر پدری خود را ترک گفت و به تهران آمد و از این شهر به سوی بیروت رفت تا در آنجا با پزشکی نو آشنایی گیرد، اما چندی نپایید که راه پاریس را پیش گرفت و در آنجا به یاد گرفتن علم حقوق پرداخت و از این هم خسته شد. این بار دست به کاری زد که امروز از سرآمدان و بزرگان آن در جهان است و آن ایران‌شناسی است. نخستین ایرانی است که به اسلوب علمی جدید به رشتۀ فرهنگ ایران باستان پرداخت.
بی‌گمان در کشور ما تنها دو سه تن را توان یافت که در کار خود پُرکارند و پُرمایه و بی‌توقع و یکی از آنان پورداود می‌باشد. سرگذشت او هرچه بوده است و در اینجا نمی‌آورم، آنچه از شکست‌ها و پیروزی‌ها برایش روی داده، سرانجام چنان است که مایۀ ناز و فخر ماست. وی در دوران شصت و هفت‌سالۀ عمر نوشته‌هایی بازگذارده که تا سالیان دراز در زبان فارسی به کار دوستداران دانش می‌آید. شاید هم آن‌چنان‌که می‌پندارم تا سده‌های دیگر در زبان ما مانند نیابد.
پورداود هرچه نوشته و آنچه سخن گفته است در زمینۀ فرهنگ و تمدن ایران باستان است که به آن پایبند است. این یکی از برجستگی‌های زندگی اوست که از حدّ خود پای فرانمی‌گذارد و به همان بسنده می‌کند که می‌داند.
آنان که سرگذشت پورداود را نشنیده‌اند چنین می‌پندارند که از آغاز زندگی همین‌گونه بوده است، یعنی آرام و گوشه‌گیر و دورمانده از اجتماع، اما نمی‌دانند که وی سری داشته پُر از شور وطن‌پرستی، آن‌چنان‌که پوراندخت‌نامه، مجموعۀ شعرهای او، گواه تواند بود.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۳۱۴-۳۱۵]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
‍ ‍ پورداوود؛ عاشق راستین فرهنگ ایران‌زمین

(٢۶ آبان سالگرد درگذشت استاد ابراهیم پورداوود ١٣۴٧)

#دکترعبدالرضامدرس‌زاده 

در اوج کشمکش‌های سیاسی ایران عصر مشروطه و نزاع بر سر استبداد و آزادی و حتی در دوره‌ای که گیلان عزیز زیر پای روس‌ها و قزاق‌ها، نهضت بزرگ کوچک‌خان جنگلی را از دست می‌داد، در گوشه‌ای دیگر و دور در سرزمین فرنگ، ابراهیم پورداوود فرزند نجیب و گرامی گیلان نمی‌توانست دل‌تپیدن‌های خود برای فرهنگ ایران و تاریخ باستان و آیین مزدیسنا را ناشنیده رها کند.

پورداوود که ناامیدی‌اش از درست شدن ایران با رفتارهای سیاسی او را به اروپا کوچ داده‌بود، توانست با عشق بسیار با فرهنگ و زبان‌های باستانی ایران آشنا شود و انحصار شرق‌شناسان فرنگی را در خوانش زبان پهلوی و اوستا بشکند و با کوله‌باری از دانایی و توانایی و ترجمه بی‌مانند اوستا به ایران بازگردد.

او در دانشگاه تهران رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی را بنا نهاد و حتی کسانی چون بهار و رشید‌یاسمی در کلاس‌هایش زبان پهلوی می‌آموختند. کسانی چون دکتر محمد معین و دکتر بهرام فره‌وشی پروردگان چنین دوره‌ای بودند که دیگر مانند آن به دید نیامد.

اهتمام پورداوود به فرهنگ و زبان‌های باستانی ایران؛ او را به ارتباط‌گرفتن با زرتشتی‌های مقیم اروپا و حتی سفر به هند وامی‌داشت اما با این همه این استاد بی‌تکرار، ایران را فراموش و رها نمی‌کرد و جلوه‌های فرنگ با همه زرق و برق‌هایش پیش چشمش و در برابر فرهنگ و تاریخ و ادبیات ایران، پر کاهی نمود نداشت.

شاگردانش کار او را در زنده‌کردن زبان پهلوی در ایران پس از ١۴٠٠ سال، با کار فردوسی در شاهنامه برابر می‌دانند با این همه این استاد توان‌مند، مثل اعلای فروتنی و دوستی و خوش‌محضری و خود را نادیده‌گرفتن بود.

نوع کار پورداوود در احیای اوستا و تکریم از فرهنگ و زبان و ادبیات پیش از اسلام بی آن که تعارضی با آیین اسلام پیش آورد، فراچشم آوردن تمدن درخشان این سرزمین و گوشزد کردن زبان و ادبیات جغرافیایی است که نادانسته و از سر تعصب عجم نامیده می‌شده‌است.

این هم که بعدها استادانی بی‌شمار، با میراث گرانبهای پورداوود عکس یادگاری گرفتند و جرات یافتند که از ایران پیش از اسلام (فرهنگ و آیین و زبان آن ) سخن برانند، نشان می‌دهد که ابراهیم پورداوود توان شکستن بت سکوت و ابهام را درباره این بخش از تاریخ ایران داشته‌است.

اگرچه شاگردان پورداوود، نگذاشتند راهی را که او نشان‌داده‌بود در غبار روزگار پنهان شود، آن آستان بلندی که او بر در سرای زبان و فرهنگ باستانی فراهم ساخت، هیچ‌گاه گام‌فرسود کسانی نشد که خود را فراتر از زحمات او می‌دیدند.

گفته‌اند که پورداوود در جدیت و پشتکار و خستگی‌ناپذیر بودن یک محقق اروپایی در لباس ایرانی می‌نمود و از این باب، بودن او و راهیابی‌اش از مشاغل گوناگون و بیهوده اداری به گستره فرهنگ ایرانی و آموختن خط و زبان پهلوی، از معدود کامروایی‌هایی است که ایران ِگرفتار رنج و سختی و آشوب به خود دیده است حتی اگر کسی از اهل علم زحمت یادکرد از او را به خویشتن ندهد
.

@pdf_kotob_e_adabi
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
ابراهیم پورداوود

۲۶ آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

«پگاه یک‌شنبه ۲۶ آبان ۱۳۴۷ خدمتگزار استاد پورداوود به من تلفن کرد که استاد سخت بیمار است. باران تندی می‌بارید. خود را به شتاب به بالینش رساندم. استاد شب‌ها در کتابخانه خود بر نیم تختی می‌خفت. همچنان پرشکوه در میان کتاب‌ها بر تخت خفته بود و کتابی گشوده در کنارش بود. دستش را به دست گرفتم. هنوز گرم بود. ولی دیگر زندگانی در آن نبود. شب هنگام دوبار برخاسته بود. چراغ افروخته و کتاب خوانده بود و سپس آرام چشم از جهان فروبسته بود.»

این گزارش بازپسین دم زندگی استاد ابراهیم پورداوود است، در ۵۵ سال پیش؛ چنان که دکتر بهرام فره‌وشی گزارش کرده‌اند.

گفته‌اند که آدمیان به فرمانروایان خود همانندند. پورداوود یکی مرد دورانساز بود، چونان فرمانروای زمانه‌اش رضاشاه. او تنها کسی بود که عمرش را بر سر فارسی گردانی اوستا گذاشت و بهره آن عمر نیکو، آن شد که اوستا و اندیشه باستانی ایرانی به پایمردی او از زندان زبان کهن به درآمد. (پس از آن، استاد جلیل دوستخواه هم گردانیده‌ای دیگر از اوستا را فراهم آوردند که آن هم در دسترس است.)

سخن از اوستا و آیین ایرانی زرتشتی، آوازه‌گری دینی نیست. ما از دوره دبستان تا به دانشگاه آموخته‌ایم که بزرگان باخترزمینی چه کارها راست آوردند و چه فکرها داشتند. اما سخنی از کردارهای ایرانیان و فلسفه و فکر ایرانی به ما نیاموختند.

پایمردی استاد ابراهیم پورداوود این کمبود را از زندگانی ما زدود. اوستایی که استاد پورداوود به فارسی گردانیده‌اند شاید نزدیک به اندازه متن اصلی خود پانویس و توضیحات دارد. آن پانویس‌ها و توضیحات به راستی شگفت‌آور است. از آن که یک تن از چه راهی به روزگاری که چیزی در دسترس نبوده توانسته است از پس گردآوردن آن همه معلومات پیرامونی برآید و چنان گزارشی فراگیر به دست دهد که کمتر نیازی به پرسش در فهم متن پیش آید و خواندن اوستا بر هر دانش‌آموز تاریخ، چون این نگارنده، هم آسان گردد.

نام ابراهیم پورداوود فرخ باد.
نماز باد به نام ابراهیم پورداوود که نام روشنایی است.

https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هیچ هنرمندی نمی‌تواند بدجنس باشد


جمعه، ۲۶ آبان‌ماه ۱۴۰۲
تهران


#میمنت_میرصادقی
#شفیعی_کدکنی
#نصرالله_پورجوادی :
اگر جایی تبعید شوم و مجبور باشم یک کتاب با خود ببرم شاهنامه و حافظ را خواهم برد


اگر جایی تبعید شوم و مجبور باشم یک کتاب با خود ببرم شاهنامه و حافظ را خواهم برد، اگر باز به دنیا بیایم شاهنامه می‌خوانم و اگر بخواهم تحقیقاتم را از نو شروع کنم، با شاهنامه شروع می‌کنم، چون همه چیز ما در شاهنامه است.ولی کاش به ایران بیشتر توجه می‌کردم، یعنی به فرهنگ و تفکر ایران و شاهنامه که اوج این مطالب است.


@shahnamehpajohan
#مهدی_ماحوزی :
فردوسی چون خورشید می درخشد

زیبایی شعر فردوسی، بی‌همتایی طبع شعری و حکمت پویای اندیشه آخربین اوست که توانسته است با بلاغتی شگفت‌انگیز شاهنامه را به شاهکاری نادسترس در عرصه حکمت و ادب فارسی تبدیل و به جهانیان معرفی کند. چه به‌راستی هدف بلند او در سرودن شاهنامه احیای زبان و فرهنگ فارسی است و در سرتاسر این گنج‌نامه، حکیم ابوالقاسم فردوسی را می‌نگرید که چون پدر فرهنگی این ملت باستانی و اهورایی چون خورشید می‌تابد و با افسانه‌های بلند خود مجد و عظمت گذشته ایران را یادآور می شود و روح سربلندی و بزرگواری را که لازمه استقلال ملتی است فرهنگ‌مدار، در آنان دمیده به آینده‌ای سراسر امید و اطمینان نوید می‌دهد.


@shahnamehpajohan

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
🔰 وداع با استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
📍مقابل دانشکده ادبیات دانشگاه تهران

دوشنبه، ۲۹ آبان، ساعت ۸ صبح
---------------------
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
بعد از سخنرانی [در دانشگاه بوعلی سینا] که نزدیک غروب بود، سری به دامنه‌ی الوند، به محلّی زدیم که به «گنج‌نامه» معروف است، و دو سنگ‌نبشته‌ی معروفِ داریوش و خشایارشا در آن قرار دارند.
اینان در میان صخره‌های جسیم، از دو هزار و پانصد سال پیش به این سو، نظاره‌گرِ تاریخ بوده‌اند، و در برابر یخ‌بندان و طوفانِ حوادث مقاومت ورزیده‌اند. در کوتاه‌ترین عبارت، بی‌هیچ عبارت‌پردازی، بی‌هیچ تفصیل، در چند کلمه می‌گویند آنچه را که یک قوامِ فرمانروا دارد که بگوید:
«اهورامزدا زمین را آفرید، آسمان را آفرید، مردم را آفرید، شادی برای مردم آفرید؛ داریوش را شاه کرد، یک شاه از بسیاری، شاهِ شاهان، شاهِ کشورهای دارای همه گونه مردم، در این سرزمینِ دور و دراز...»
آبشارِ سرازیر شده از الوند در لابلای سنگ‌ها فرو می‌ریزد. هر دو، آبشار و سنگ‌نبشته‌ها، یکی در سکونِ خود و دیگری در ریزشِ مداومِ خود، سیرِ زمان را بازگو می‌کنند. این نقطه با سنگ نوشته‌اش، که یکی از تاریخی‌ترین نقطه‌های دنیاست، در شهری که یکی از کهن‌ترین پایتخت‌های دنیا بوده است، اکنون گویی در نوعی حالتِ غربت به سر می‌برد. گویی تاریخ به حالِ خود رها شده است. آیا نباید حرکتی صورت گیرد، تا نشانه‌ای در کار آید که ما در میانِ مشغله‌های روزمرّه‌ی خود، حوصله‌ی چشم انداختن به کمی دورتر را یک‌باره از دست نداده‌ایم؟ ما از «گفتگوی تمدّن‌ها» حرف می‌زنیم، آیا تمدّن نمی‌گوید: «پس من در خانه‌ی خود چه؟»
چرا تاریخ ایران در این هزار ساله همواره ندای لحظه‌ها را داده است؟ زیرا آنها مانند پروانه‌ها پرواز می‌کنند و می‌سوزند. مانند شبنم، بی‌درنگ تبخیر می‌شوند و تبدیل به یاد می‌گردند.

                     #بازتاب‌ها
(سفرِ همدان، به دعوت دانشگاه بوعلی سینا، بهار ۱۳۸۰)

💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
...سفر کرمان به دعوت «انجمن پژوهندگان کرمان» صورت گرفت، که می‌خواهند درباره‌ی تاریخ و فرهنگِ این سرزمین کوشش‌هایی به کار اندازند. از ۱ تا ۴ خرداد در آنجا بودم و یک روز هم در جیرفت گذشت. از آخرین دیدار من از کرمان نزدیک هشت سال گذشته بود، همین خود گذشتِ عمر را به یاد می‌آورد که همه‌ی قدرت‌های دیگر در برابر آن درهم شکسته می‌شوند.
کرمان استانی بوده است که همواره احساسِ مشفقانه را به خود جلب می‌کرده؛ ناحیه‌ای نجیب و بی‌آزار که در طیّ تاریخِ خود بیش از حدّ استحقاق و ظرفیّتش تحمّلِ مصائب کرده است و هیچ‌گاه فقرِ مردمش با ثروتِ ذاتی‌اَش تناسب نداشته. در همین سفر به من گفتند که یک چهارمِ کلّ محصول زراعتیِ کشور از استان کرمان تأمین می‌شود... ولی این سال‌ها قدری تغییر در کار این استان پدید آمده است و صنعت و تجارت به آن روی‌آور شده؛ هر چند معلوم نیست که مردمِ عادی از آن نصیبی ببرند. به هر حال شاه نعمت‌اللّه ولی که می‌خواست در عالمِ خیال «خاک را کیمیا» کند، کیمیایش امروز به بار نشسته، و «ماهان» دارای خطّ هوایی شده است. همچنین سال‌های سال، شاعران ایران دهان‌های تنگ را به پسته تشبیه می‌کردند که بی‌پشتوانه بود، اکنون بیایند و ببینند که پسته‌ی کرمان تا دور دست‌ها می‌رود و با لب‌های زیبایانِ جهان پیوندِ خواهر خواندگی برقرار می‌کند.
از روزی که حکیمِ بزرگ، خیّام، آن ترانه‌ها را سرود، و پیش از آن هم فردوسی گفته بود، و دنباله‌ی آن را هم سعدی و حافظ گرفتند، چنین می‌نماید که گویا آب و هوای این مُلک، دعوت به زدودنِ غم را توصیّه می‌کرده، شاید برای آن که اوضاع و احوالِ اجتماع، غم‌افزا بوده. چرا در تمدّن‌های دیگر آن همه نشانه‌ی گل و سبزه بر در و دیوار و فرش و پرده دیده نمی‌شود؟ آنها می‌بایست جای گلِ تازه را که در فصل‌های دیگر نیست، بگیرند و غم‌زدا بشوند.
گنجعلی خان، حکمرانِ کرمان از جانب شاه عبّاس، مردِ هنر دوست و باهمّتی بوده است. از قراری که نوشته‌اند در حالِ خواب از پشت‌بام افتاد و مُرد، آیا همین خود نمی‌نماید که میانِ قدرت و شکنندگیِ بشر، چه فاصله‌ی باریکی است؟

                     #بازتاب‌ها
       (سفرنامه‌ی کرمان، تابستان ۱۳۸۰)

💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
بازگشت فرزند ایران
بالأخره با پیگیری علاقه‌مندان و وصیت دکتر اسلامی ندوشن جسد این ایران‌شناس نامور به سرزمینی که در آن زاده شده بود و قریب یک قرن در آن عاشقانه می‌زیست، وارد شد تا در روزهایی که موج مهاجرت فزونی گرفته بار دیگر اهمیت این خاک توسط نویسنده کتاب «ایران را از یاد نبریم» گوشزد گردد.
بنابراین بازگشت کالبد آن جانِ جانان ایران و آرام گرفتن آن روح فرهنگ‌پرور و ایران‌نواز در خاک گهربار ایران زمین، آخرین برگ صحیفه عمر بلند ایران‌خواهی اوست که بر حفظ عزت و قداست خاک پاک ایران صحه می‌گذارد. بی‌شک این درجه از حرمت‌داری و ارج‌گذاری خاک ایران ازسوی آن فرزانه ایران‌مدار از آن جهت است که ایران را دفینه یادگارهای پربهای فرهنگ و تمدنی بزرگ و زادگاه و پرورشگاه روان گ‌های بلندی می‌داند که جز به انسانیت، صلح و مدارا نمی‌اندیشیدند.
دکتر علی اکبر جعفری نُدوشن
---------
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
دکتر صمد موحد
۱۳۱۵ خورشیدی
آبان ۱۴۰۲ خورشیدی
روانش شاد
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
.

شیوۀ تلفظ کلمات عربی در ایران قرن سوم و چهارم


ابوحاتم رازی (درگذشتۀ 322 قمری) متکلم اسماعیلی و اهل ری دربارۀ زبان پارسی روزگار خود اطلاعات جالبی به ما می‌دهد. از جمله شنیدنی‌هایش که در کتاب الزینه آورده شیوۀ تلفظ حروف عربی در میان پارسیگویان سده‌های اول تا چهارم هجری است.

ابوحاتم می‌نویسد:
«زبان پارسی در ادای برخی آواهای عربی (مانند عین و غین و حاء و قاف و طاء و ظاء و صاد و ضاد و ذال و ثاء) نارساست. بسا که در زبان اصیل پارسیان، هیچ واژه‌ای نیست که دارای این حروف باشد. اگر پارسیان ناگزیر باشند واژۀ عربی یا مُعرّب را با این حروف بر زبان آورند حرف عربی را وامی‌گردانند به آوایی نزدیک یا همانند آن. چنان که حاء را بگردانند به هاء و محمد را گویند "مهمّد"؛ یا عین را به همزۀ کشیده بگردانند تا صدای عین را حس کنند، چنانکه علی را گویند "ألی"؛ و غین را به واو بگردانند و به غُلام گویند "وُلام" و قاف را به کاف، چنانکه به قمر ‌گویند "کَمَر"؛ و طاء را به تاء؛ پس طاووس را گویند تاووس؛ و ظاء و ضاد را به دال گردانند و ضَرَبَهُ را "دَرَبَهُ" گویند و ظَلمَهُ را "دَلَمَهُ". و صاد را بگردانند به سین و صنم را گویند سنم؛ و ذال را بگردانند به دال و ذلیل را دلیل گویند؛ و ثاء را به تاء و به کثیر گویند"کتیر". (کتاب الزینة، 94).

دلیل این که تازیان به پارسیان لقب عجم (گنگ) دادند ناتوانی ایشان از ادای حروف ویژۀ عربی بود.
رازی گرچه زاده و باشندۀ شهر ری بود و با دربار مرداویج (درگذشتۀ ۳۲۳ قمری)، بنیان‌گذار حکومت آل زیار پیوندی داشت اما با زبان پارسی مخالف می‌ورزید. از دیگر دانشمندان ایرانی مُستعرب و مخالف زبان پارسی زمخشری (در مقدمۀ کتاب المفصل فی النحو) و ابوریحان بیرونی (در کتاب الصیدله) را می‌شناسیم.



#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
🔶سؤال: چرا حقایق تاریخی ایران تا به حال به محصلان نشان داده نشده است. فرهنگ مقصر نیست؟

زنده یاد دکتر محمد علی اسلامی ندوشن

پاسخ [دکتر اسلامی نُدوشن]:
🔸 این امر هم ناشی از لاابالیگری و کاهلی است و هم ناشی از بی‌شهامتی، نمی‌دانم تا کی ما باید از روبرو شدن با حقایق و واقعیات بترسیم؟ تا کی باید با پرده‌پوشی و تقیه زندگی کنیم؟ اگر ما در گذشته گناهانی مرتکب شده‌ایم، خوب است مانند مسیحیان به این گناهان اعتراف کنیم تا سبک شویم، اگر باز خطاها و عقده‌هایی بر دل داریم، خوب است مثل بیمارانی که نزد روانکاو می‌روند، آنها را بیرون بریزیم، بلکه شفا یابیم. اگر هم خطائی مرتکب نشده‌ایم، پس دلیلی نیست که نوعی توطئه سکوت نسبت به گذشته و حال برخود حکم‌فرما کنیم. بسیاری از دردهای ما ناشی از نگفتن است گویا همه چیز ما را به وحشت می‌اندازد.
---------
@dr_eslaminodoushan
🔸تشرع ریائی باد را بر بیرق تعبّد می‌وَزاند و دانسته و ندانسته در خدمت زورمندان است و بیشتر، خشنودی دنیا را می‌جوید تا دین.
شهرزاد قصه‌گو، ص ۳۰
---------
@dr_eslaminodoushan
🔸در مورد سیاست مذهبی همین اندازه بگوییم که می‌بایست همه ارکان اصلی دین چون انصاف و حق‌طلبی و پارسایی و قناعت و ایستادگی بر سر ایمان به دست فراموشی سپرده شود و در مقابل نوحه‌خوانی و سقاخانه و آش و پلو و خودنمایی‌های پوشالی به میان آید، پول‌های هنگفت از این سو و آن سو خرج شود، برای آنکه مردم فراموش کنند که ظلم در همان دوقدمی آنهاست.
---------
@dr_eslaminodoushan

🔸انقلابی بودن، اگر نتیجه ضدبشری به بار آورد، می‌شود «آشوبگری»، و در این صورت ثمری که به بار می‌آورد نکبت است.
---------
@dr_eslaminodoushan

🔹https://www.tg-me.com/eshtadan
در مقابل هویت قومی دیگر مردمان آسیای غربی، هویت قومی ایرانیان نه بر مذهب، بلکه بر مجموعه‌ای از افسانه‌های غیرمذهبی متمرکز بود. بنابراین گرچه ایرانیان به‌تدریج به اسلام مشرف شدند، اما گروش آن‌ها منجر به از دست دادن هویت قومی‌شان نشد. آن‌ها توانستند تغییر مذهب بدهند و در عین حال ایرانی باقی بمانند. از همین روست که شاعر ایرانی، مهیار دیلمی، در سال ۳۹۳ق/ ۱۰۰۳م- هنگامی که فردوسی هنوز مشغول نظم شاهنامه بود- در باب اینکه شکوه پادشاهان ایران باستان و دین عرب‌ها را به ارث برده به خود می‌بالد و ملیت ایرانی و دین اسلامی‌اش را بدون احساس تناقض اظهار می‌کند:

«نیاکانم بر زمان چیره شدند و بر فراز سال و روز گام نهادند
و آنک پدرم کسری در کاخ خود،
کجاست در میان مردم پدری همچون پدر من؟
همانا که سربلندی را از بهترین پدران اخذ کرده‌ام
و دین را از بهترین پیامبران فراگرفته‌ام.
پس مجد را از دو سو احاطه کرده‌ام:
سیادت ایرانیان و دین عربان»

درست است که امثال مهیار شعوبی بوده‌اند، یعنی از نوکیشانی بودند که نسبت به تفوق قومی عرب که در زمان بنی‌امیه از آن حمایت می‌شد به‌وسیلۀ به رخ کشاندن برتری فرهنگی عجم بر فرمانفرمایان عربشان واکنش نشان می‌دادند، اما این موضوع با اسلام‌ستیزی فرق دارد. به استثنای گروه‌های افراطی در صفوف جنبش شعوبی، شعوبیان ایران ذاتاً با اسلام مخالفتی نداشتند. مخالفت با اعراب از جنس مخالفت با اسلام نبود، بلکه صرفاً عکس‌العملی بود در قبال توسعۀ نژادی و قومی که اعراب، آغاز به نشان دادن آن به اقوامی کردند که تحت سلطۀ ایشان درآمدند. ایرانیان مسلمانی مانند مهیار و فردوسی در صداقت مذهبی با ایرانیان امروزی فرقی نداشتند. مخالفت آنها با تلاش‌های حکومت بنی‌امیه در پایین آوردن منزلت آنها و قرار دادن ایشان در مرتبۀ اقوام درجه دوم بود.
در مجموع برخلاف دیگر مردمان غرب آسیا که وقتی به اسلام مشرف شدند هویت قومی‌شان در هویت عربی مضمحل شد، ایرانیان موفق شدند که زبان و هویّت ملّی خودشان را حفظ کنند؛ زیرا چیزی به‌جز تعلّق مذهبی صرف، ایشان را از دیگران متمایز می‌ساخت. هویّت قومی آنها ریشه در مجموعه‌ای از افسانه‌های ملّی داشت که اکنون در حماسۀ ملّی ایران شاهنامه به جا مانده است.

[بوطیقا و سیاست در شاهنامه، دکتر محمود امیدسالار، ترجمۀ فرهاد اصلانی و معصومه پورتقی، تهران، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ۱۴۷-۱۵۰]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
آرامگاه ابدی

پیکر دکتر اسلامی نُدوشن برای همیشه در این‌جا آرام گرفت.

- آرامگاه دکتر اسلامی نُدوشن خارج از باغ عطار و خیام و در آرامگاه مشاهیر نیشابور و حدود ۱۰۰ متری مقبره عطار قرار دارد.

- دکتر اسلامی ندوشن کل متن روی سنگ مزار خود را در وصیت‌شان مشخص کرده‌اند و لذا سنگ مزار داخل عکس پس از آماده‌سازی سنگ جدید، تغییر خواهد کرد.

عکس از رضا حجتی
_
@dr_eslaminodoushan

🔹مردمی قدردان دانش و دانشمند

صحنه‌های باشکوه حضور مردم نیشابور در مراسم‌ خاکسپاریِ پیکر دکتر اسلامی ندوشن تحسین‌برانگیز است. این بدرقهٔ پراحساس و پرجمعیت در جوار بارگاه عطار نشان از نفوذ معنوی و عاطفی صاحبان علم و قلم دارد در میان مردمی که به نیکی، فرزندان خلف و دانشمند خود را پاس می‌دارد. جز این هم از بارگاه علم و اندیشه و فرهنگ و هنر انتظار نمی‌رفت.

این پاسداشتِ پاک و بی‌ریا و خالص از دانشمندی بزرگ است که آثار او هر کدام دریچه‌ای‌ست به بوستان دانش و ادبِ همین مردم و همین دیار. این نکوداشتِ پرشکوه، قدرشناسی جامعه از علم و ادب و دانش است و نشان از این دارد که جامعه نیک دریافته است راه آینده را دانشمندانِ این دیارند که بگشایند.

شب تاریکِ جفاخیزِ تاریخ به چراغ‌هایی از جنس اندیشه منور است. به نورهایی که از صفحهٔ کتاب‌های ریاضیات خیام و شفای ابن‌سینا و هندسهٔ خواجه‌نصیرالدین متصاعد می‌شود و از دیوان عطار و حافظ و سعدی می‌تابد. جامعه دریافته است که باید ره به اندیشه بپیماید و کار را از راه قرار علم در مدرسهٔ دانش به‌سامان آرد.

بی‌گمان بدرقهٔ بسیار شکوهمندِ پیکر پاک ندوشن، یک صفحهٔ درخشان در تاریخ نیشابور است و نشانی از جهت‌گیری جامعهٔ ابران دارد به بازیابی و بزرگ‌شماریِ علم و عالِم در صحنهٔ آیندهٔ این مرز و بوم.

درودتان باد ای نیشابوریانِ عزیز و گرانقدر که قدر گوهر دانش را خوب دانستید و به نیکوترین روش به همگان نشان دادید.

آرام و آسوده بر خاک پاک و دشت زیبای نیشابور در افق قلهٔ سرفراز و پرنور بینالود بیارام دکتر اسلامی ندوشن عزیز که نیک‌آرامگاهی برگزیده‌ای در مجاورت صاحب سیمرغ و فاتح قاف عشق، عطار نیشابوری و دانشمند بی‌بدیل دوران‌ها، خیام نیشابوری.

#ثنایی_نژاد
🆔 @yek_harf_az_hezaran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یاد باد آن راحت جان یاد باد

عاشقان را عهد جانان یاد باد


📽سخنان دکتر علیرضا قیامتی
قائم مقام مدیرعامل مؤسسهٔ خردسرای فردوسی

🔸نیشابور، دوم آذر ۱۴۰۲، مراسم تشییع و تدفین استاد اسلامی ندوشن

www.tg-me.com/kheradsarayeferdowsi
2024/09/23 13:21:36
Back to Top
HTML Embed Code: