#بئاتریس_سالاس:
شاهنامه فردوسی یک دایرهالمعارف است
شاهنامه فردوسی یک دایرهالمعارف است و من ترجمه «ژول مول» که یک اثر منثور است برای ترجمه انتخاب کردم زیرا به زبان اسپانیولی هم نزدیک بود.27 سال است که در ایران زندگی میکنم. من مسئولیت ترجمه کامل شاهنامه فردوسی به زبان اسپانیولی را قبول کردم که تاکنون 5 جلد از این ترجمه منتشر شده است و هماکنون در حال تکمیل دو جلد دیگر آن هستم. چنانچه از ترجمه اثری مانند شاهنامه سخن میرود مترجم میداند که حداقل 7 سال برای ترجمه آن باید وقت صرف کند و اگر این مسئولیت را میپذیرد پس باید کارش را دوست داشته باشد. من ادبیات را دوست دارم و فرهنگ ایران را هم همینطور. باید بگویم که ترجمه من از برگردان فرانسوی این اثر، یعنی ترجمه «ژول مول» انجام شده است.
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
#بئاتریس_سالاس:
شاید تصادفی بود ولی از صفحه اول عاشق شاهنامه شدم
شاید تصادفی بود ولی از صفحه اول عاشق شاهنامه شدم. درست است که شاهنامه یک اثر طولانی است ولی مثل یک دایرهالمعارف است که در آن از فلسفه گرفته تا عشق، دین و حتی ستارگان سخن به میان میآید. برای من مسئولیت بزرگی است. درست است که ترجمه آن گاهی ممکن است خسته کننده باشد ولی من واقعا شاهنامه را دوست دارم. خواندن شاهنامه کمک میکند به انسان بهتری تبدیل شویم. من احساس خستگی نمیکنم. گاهی ساعتها روی ترجمه کار میکنم و اگر کسی درباره خوردن شام سوال کند پاسخ میدهم: من وسط جنگ تورانم، کدام شام؟
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
https://www.tg-me.com/eshtadan
شاهنامه فردوسی یک دایرهالمعارف است
شاهنامه فردوسی یک دایرهالمعارف است و من ترجمه «ژول مول» که یک اثر منثور است برای ترجمه انتخاب کردم زیرا به زبان اسپانیولی هم نزدیک بود.27 سال است که در ایران زندگی میکنم. من مسئولیت ترجمه کامل شاهنامه فردوسی به زبان اسپانیولی را قبول کردم که تاکنون 5 جلد از این ترجمه منتشر شده است و هماکنون در حال تکمیل دو جلد دیگر آن هستم. چنانچه از ترجمه اثری مانند شاهنامه سخن میرود مترجم میداند که حداقل 7 سال برای ترجمه آن باید وقت صرف کند و اگر این مسئولیت را میپذیرد پس باید کارش را دوست داشته باشد. من ادبیات را دوست دارم و فرهنگ ایران را هم همینطور. باید بگویم که ترجمه من از برگردان فرانسوی این اثر، یعنی ترجمه «ژول مول» انجام شده است.
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
#بئاتریس_سالاس:
شاید تصادفی بود ولی از صفحه اول عاشق شاهنامه شدم
شاید تصادفی بود ولی از صفحه اول عاشق شاهنامه شدم. درست است که شاهنامه یک اثر طولانی است ولی مثل یک دایرهالمعارف است که در آن از فلسفه گرفته تا عشق، دین و حتی ستارگان سخن به میان میآید. برای من مسئولیت بزرگی است. درست است که ترجمه آن گاهی ممکن است خسته کننده باشد ولی من واقعا شاهنامه را دوست دارم. خواندن شاهنامه کمک میکند به انسان بهتری تبدیل شویم. من احساس خستگی نمیکنم. گاهی ساعتها روی ترجمه کار میکنم و اگر کسی درباره خوردن شام سوال کند پاسخ میدهم: من وسط جنگ تورانم، کدام شام؟
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from شفیعی کدکنی
زمانه بس که پلید و پَلَشت و مسخره شد
عیارْسنجی خورشید کارِ شبپَره شد
درایِ هرزهدرایان درآمد از درِ شهر
به کبریا و به هر نیک در مکابره شد
محمدرضا شفیعی کدکنی
عکس: فتوآرت، محمد محمدشاهی
#دانشکده_ادبیات_دانشگاه_تهران
#دانشگاه_تهران
#دانشگاه
عیارْسنجی خورشید کارِ شبپَره شد
درایِ هرزهدرایان درآمد از درِ شهر
به کبریا و به هر نیک در مکابره شد
محمدرضا شفیعی کدکنی
عکس: فتوآرت، محمد محمدشاهی
#دانشکده_ادبیات_دانشگاه_تهران
#دانشگاه_تهران
#دانشگاه
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
حافظ، ما و اکنون
شعر و سخن حضرت حافظ بگونهای حیرتانگیز در بطن و متن زندگی و تاریخ ما جاریست و چنان زنده و تروتازه است که گویی زمان بر آن نگذشته و همین امروز سروده و گفته شده است. گویی حافظ نه گذشته که معاصر ماست. از پارهای جهات این البته خبر خوبی نیست. گاه میتواند چنین معنی شود که این حافظ نیست که زنده و حی و حاضر است. این ماییم که ماندهایم و مردهایم و همچنان در شرایط ضعف و زوال و انحطاط درجا میزنیم.
مسألهی پیچیده و غامض و چندسویهای است که وارسی همهی سویههای آن نه تنها در این یادداشت کوتاه که در یک کتاب قطور نیز شدنی نیست. پس به همین اشاره بسنده میکنیم و میگذریم. با حافظ به سرنوشت تاریخیمان بیندیشیم. بحرانهای جامعهی ایران را در پنج حوزه میتوان به تبیین و تحلیل نشست: ۱- عقلانیت و معرفت ۲- حکومت و مدیریت ۳- اقتصاد و معیشت ۴- منش و اخلاق و معنویت ۵- هویت
مسائل و معضلات این حوزهها بگونهای پویا و سیال و تاریخمند با یکدیگر در تعامل و در پیوندند.
یک وجه بحران ایران کنونی بحران مدیریت است. حوزهی عمل، به معنای مدیریتی آن، به تسخیر نابخردان و پندارزدگان کممایه یا بیمایه درآمده است. شایستگان از صحنه رانده شدهاند. فهم و تحلیل و تبیین این وجه از بحران بدون توجه به روابط آن با بحران دیگر حوزهها، بویژه بحران عقلانیت و بحران اخلاق، شدنی نیست.
شیخاجل رحمةالله علیه اشارهای لطیف و ظریف دارد که تناقضات حوزهی عمل و مدیریت را بگونهای بسیار بامعنا بیان میکند:
پندی اگر بشنوی ای پادشاه
در همه عالم به از این پند نیست
جز به خردمند مفرمای عمل
گرچه عمل کار خردمند نیست!
به حافظ برگردیم و ختم کنیم:
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آنکار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس:
توبهفرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
گوئیا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
...
شیخ ابوسعید ابوالخیر رحمةالله علیه میفرمود که همهی پیامبران آمدند تا به بشر بگویند که خدا رحمت میکند کسی را که یک گام فراتر برود و نشیند. در این حرفی نیست؛ اما روی دیگر سکه این است که خدا رحمت میکند کسی را که سر جای خود بنشیند و حد و اندازهی خود را بداند.
حدیثی از حضرت امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام در حافظه دارم که امیدوارم مضمون ان را درست نقل کنم. میفرماید: از رحمت خدا دور است کسی که امری از امور مردم و مسلمانان را برعهده بگیرد در حالی که شایستگی و تواناییاش را ندارد. بر این باورم که هر جامعهای اگر تنها به همین یک حدیث عامل و پایبند باشد همهی دروازههای پیشرفت و توسعه و بالندگی و پویایی و سعادت و سربلندی به رویاش گشوده میشود.انشاءالله حمل بر غلو و گزافه نمیکنید.
جامعهای که در آن ناآزمودگان را کارهای بزرگ فرمایند و بوریاباف را به کارگاه حریر ببرند روی سعادت و آسایش و آرامش نخواهد دید. بر چنین جامعهای باید خون گریست.
به ناآزمودگانی که به ناشایستگی و برپایهی مقتضیات سیاست و حکومت باندزده و فرقهگرا بر جایگاه بزرگان تکیه میزنند باید گفت که ای عزیز از چاه جاه بپرهیز و بدان که جاهطلبی چاهطلبیست. آنچه شرط بلاغ بود گفتیم به امید آنکه از آن پند گیرند نه ملال.
چو میبینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
جامعهی ایرانی بایستی سنت قدیم اندرزنامهنویسیاش را زنده و پویا و مدرن کند. ایران به چنین کاری، در کنار صد کار دیگر، نیاز عاجل دارد.
#داریوش_رحمانیان
دوازدهم شهریور هزار و چهارصد و دو
https://www.tg-me.com/mardomnameh
شعر و سخن حضرت حافظ بگونهای حیرتانگیز در بطن و متن زندگی و تاریخ ما جاریست و چنان زنده و تروتازه است که گویی زمان بر آن نگذشته و همین امروز سروده و گفته شده است. گویی حافظ نه گذشته که معاصر ماست. از پارهای جهات این البته خبر خوبی نیست. گاه میتواند چنین معنی شود که این حافظ نیست که زنده و حی و حاضر است. این ماییم که ماندهایم و مردهایم و همچنان در شرایط ضعف و زوال و انحطاط درجا میزنیم.
مسألهی پیچیده و غامض و چندسویهای است که وارسی همهی سویههای آن نه تنها در این یادداشت کوتاه که در یک کتاب قطور نیز شدنی نیست. پس به همین اشاره بسنده میکنیم و میگذریم. با حافظ به سرنوشت تاریخیمان بیندیشیم. بحرانهای جامعهی ایران را در پنج حوزه میتوان به تبیین و تحلیل نشست: ۱- عقلانیت و معرفت ۲- حکومت و مدیریت ۳- اقتصاد و معیشت ۴- منش و اخلاق و معنویت ۵- هویت
مسائل و معضلات این حوزهها بگونهای پویا و سیال و تاریخمند با یکدیگر در تعامل و در پیوندند.
یک وجه بحران ایران کنونی بحران مدیریت است. حوزهی عمل، به معنای مدیریتی آن، به تسخیر نابخردان و پندارزدگان کممایه یا بیمایه درآمده است. شایستگان از صحنه رانده شدهاند. فهم و تحلیل و تبیین این وجه از بحران بدون توجه به روابط آن با بحران دیگر حوزهها، بویژه بحران عقلانیت و بحران اخلاق، شدنی نیست.
شیخاجل رحمةالله علیه اشارهای لطیف و ظریف دارد که تناقضات حوزهی عمل و مدیریت را بگونهای بسیار بامعنا بیان میکند:
پندی اگر بشنوی ای پادشاه
در همه عالم به از این پند نیست
جز به خردمند مفرمای عمل
گرچه عمل کار خردمند نیست!
به حافظ برگردیم و ختم کنیم:
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آنکار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس:
توبهفرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
گوئیا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
...
شیخ ابوسعید ابوالخیر رحمةالله علیه میفرمود که همهی پیامبران آمدند تا به بشر بگویند که خدا رحمت میکند کسی را که یک گام فراتر برود و نشیند. در این حرفی نیست؛ اما روی دیگر سکه این است که خدا رحمت میکند کسی را که سر جای خود بنشیند و حد و اندازهی خود را بداند.
حدیثی از حضرت امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام در حافظه دارم که امیدوارم مضمون ان را درست نقل کنم. میفرماید: از رحمت خدا دور است کسی که امری از امور مردم و مسلمانان را برعهده بگیرد در حالی که شایستگی و تواناییاش را ندارد. بر این باورم که هر جامعهای اگر تنها به همین یک حدیث عامل و پایبند باشد همهی دروازههای پیشرفت و توسعه و بالندگی و پویایی و سعادت و سربلندی به رویاش گشوده میشود.انشاءالله حمل بر غلو و گزافه نمیکنید.
جامعهای که در آن ناآزمودگان را کارهای بزرگ فرمایند و بوریاباف را به کارگاه حریر ببرند روی سعادت و آسایش و آرامش نخواهد دید. بر چنین جامعهای باید خون گریست.
به ناآزمودگانی که به ناشایستگی و برپایهی مقتضیات سیاست و حکومت باندزده و فرقهگرا بر جایگاه بزرگان تکیه میزنند باید گفت که ای عزیز از چاه جاه بپرهیز و بدان که جاهطلبی چاهطلبیست. آنچه شرط بلاغ بود گفتیم به امید آنکه از آن پند گیرند نه ملال.
چو میبینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
جامعهی ایرانی بایستی سنت قدیم اندرزنامهنویسیاش را زنده و پویا و مدرن کند. ایران به چنین کاری، در کنار صد کار دیگر، نیاز عاجل دارد.
#داریوش_رحمانیان
دوازدهم شهریور هزار و چهارصد و دو
https://www.tg-me.com/mardomnameh
Telegram
مردمنامه (تاریخ مردم)
📜 مردمنامه
🌍 فصلنامه مطالعات تاریخ مردم
✒️ به سردبیری داریوش رحمانیان
🔗 دسترسی به فضاهای مجازی و لینکهای خرید:
http://zil.ink/mardomnameh
📮ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطلب:
@Parastoorahimi66
🌍 فصلنامه مطالعات تاریخ مردم
✒️ به سردبیری داریوش رحمانیان
🔗 دسترسی به فضاهای مجازی و لینکهای خرید:
http://zil.ink/mardomnameh
📮ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطلب:
@Parastoorahimi66
Forwarded from دژنپشت
.
ابوریحان بیرونی
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
مردی که بیشتر زندگانی پربارش در دربارهای فرمانروایان بگذشت. گزافه نیست که بگوییم گر پشتیبانی فرمانروایان نبود دنیا از آن همه دستاوردهای دانشی بیبهره میماند. ابوریحان بیرونی نمونه والای راهرفتن با حکومتها، با آزادگی و خودسالاری علمی است.
۱۸ شهریور ۳۵۲خورشیدی، بیرون شهر خوارزم بزاد، در فرارود از خاک ایران قدیم؛ و بدین روی بیرونی خوانده شد.
از جوانی به دربار خوارزمشاهیان قدیم پیوست، در نشستگاه ایشان، شهر کات، به خاور جیحون.
آنان دانش پرور بودند. با او مهربانی کردند تا درس بخواند و ببالید.
پس به اندرون ایران آمد. به دربار قابوس وشمگیر پیوست و «آثارالباقیه» را به نام او بنوشت. آثارالباقیه آگاهیهایی از تواریخ، گاهشماریها، جشنها و سرگذشتهای اقوام قدیم دارد، با فصلهایی در ریاضی، طبیعیات، فلسفه، رسم نقشه جغرافیا، علل جزر و مد و برجهیدن آب از چاه و چشمه، و ... .
به خوارزم بازگشت. به دربار مامونیان پیوست، و تحقیقاتش را پی گرفت و کشفیاتی در ستارهشناسی کرد.
سال ۳۹۷ خورشیدی دولت مامونیان خوارزم برافتاد. به غزنین رفت. به دربار سلطان محمود غزنوی پیوست و تا انجام زندگانی در دربارهای سه سلطان غزنوی بماند.
سلطان محمود که به غزا به هندوستان میشد در رکابش برفت. دانشمندان هندو، افکار و کتابهایشان را شناخت. زبان سنسکریت بیاموخت. «تحقیق ماللهند» را بنوشت که مرجعی است در باره دانشمندان هندی و چگونگی آن بوم.
کتاب تازه خودش را در ریاضیات به نام سلطان مسعود «قانون مسعودی» بنامید. سلطان به پاداش، پیلی بار نقره بفرستاد. ابوریحان نپذیرفت.
جیب یک درجه، از مسالههای عالی ریاضی، را استخراج کرد. نقشههای جغرافیایی رسم کرد. مساحت کره زمین را معلوم کرد، که با یافتههای علمی امروز اختلاف اندکی دارد.
عمده نامآوریش در ریاضیات بود. در فنون ادب، تاریخ، جغرافی، گیاهان، داروها، معدنها، مذهبها، و آداب اقوام مجتهد بود. زبانهای عربی، سنسکریت، سریانی، عبری، و یونانی میدانست. تا چیزی بر خودش آشکار نمیشد سخنی نمیگفت. سخنش راستی بود و دور از تعصب و غرض.
از پیشگامان تجربه بود، و ناساز با حس و استقرا. در مذاهب به کینه نمینگریست. با بزرگان دینها گفتوگوها میکرد. به عربی مینوشت. شماری از داستانهای نامدار فارسی و کتابهایی از سنسکریت، به عربی گردانید. در نگارش فارسی هم چیره بود.
با حیوانات دوست بود. دشمن خرافات و هر آنچیزی بود که خرد نپذیرد. با ابوعلی سینا و دیگر دانشمندان دوستی و دادوستد علمی داشت.
برخی مسایل دنیا را بررسید و در بارهاش رای علمی داد. نخستین کس بود که آشکار گرداند کال سوئز را داریوش، شاهنشاه هخامنشی، کَنده است.
کره جغرافیایی و ابزارهای پایش ستارگان بساخت. ۴۶۰ سال پیش از کریستف کلمب، نخستین کس بود که وجود خشکی بزرگی (قاره امریکا) را اندران سوی کره زمین استوانید. ترازویی دقیق ساخت، دقیقتر از ترازوی ارشمیدس. معلوم کرد که زمرد بر بینایی افعی کار نمیکند. پوچی قضیه زهرآگینی الماس را اثبات کرد.
شب ۲۶ آذر ۴۲۷خورشیدی در غزنین درگذشت.
ما ایرانیان کنونی به فکر و آیین ابوریحان نیازمندیم. ما که از نگاه قطبی به جهان و پیکارگریهای دونکیشوتی با قدرتهای حاکمه زیانهای بیحساب دیدهایم.
بسیار هم نیازمندیم.
.
- برداشت از «اختراعات و اکتشافات و فن نجوم»، نوشته استاد جلالالدین همایی.
و دیباچه استاد همایی بر «التفهیم» ابوریحان بیرونی.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
ابوریحان بیرونی
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
مردی که بیشتر زندگانی پربارش در دربارهای فرمانروایان بگذشت. گزافه نیست که بگوییم گر پشتیبانی فرمانروایان نبود دنیا از آن همه دستاوردهای دانشی بیبهره میماند. ابوریحان بیرونی نمونه والای راهرفتن با حکومتها، با آزادگی و خودسالاری علمی است.
۱۸ شهریور ۳۵۲خورشیدی، بیرون شهر خوارزم بزاد، در فرارود از خاک ایران قدیم؛ و بدین روی بیرونی خوانده شد.
از جوانی به دربار خوارزمشاهیان قدیم پیوست، در نشستگاه ایشان، شهر کات، به خاور جیحون.
آنان دانش پرور بودند. با او مهربانی کردند تا درس بخواند و ببالید.
پس به اندرون ایران آمد. به دربار قابوس وشمگیر پیوست و «آثارالباقیه» را به نام او بنوشت. آثارالباقیه آگاهیهایی از تواریخ، گاهشماریها، جشنها و سرگذشتهای اقوام قدیم دارد، با فصلهایی در ریاضی، طبیعیات، فلسفه، رسم نقشه جغرافیا، علل جزر و مد و برجهیدن آب از چاه و چشمه، و ... .
به خوارزم بازگشت. به دربار مامونیان پیوست، و تحقیقاتش را پی گرفت و کشفیاتی در ستارهشناسی کرد.
سال ۳۹۷ خورشیدی دولت مامونیان خوارزم برافتاد. به غزنین رفت. به دربار سلطان محمود غزنوی پیوست و تا انجام زندگانی در دربارهای سه سلطان غزنوی بماند.
سلطان محمود که به غزا به هندوستان میشد در رکابش برفت. دانشمندان هندو، افکار و کتابهایشان را شناخت. زبان سنسکریت بیاموخت. «تحقیق ماللهند» را بنوشت که مرجعی است در باره دانشمندان هندی و چگونگی آن بوم.
کتاب تازه خودش را در ریاضیات به نام سلطان مسعود «قانون مسعودی» بنامید. سلطان به پاداش، پیلی بار نقره بفرستاد. ابوریحان نپذیرفت.
جیب یک درجه، از مسالههای عالی ریاضی، را استخراج کرد. نقشههای جغرافیایی رسم کرد. مساحت کره زمین را معلوم کرد، که با یافتههای علمی امروز اختلاف اندکی دارد.
عمده نامآوریش در ریاضیات بود. در فنون ادب، تاریخ، جغرافی، گیاهان، داروها، معدنها، مذهبها، و آداب اقوام مجتهد بود. زبانهای عربی، سنسکریت، سریانی، عبری، و یونانی میدانست. تا چیزی بر خودش آشکار نمیشد سخنی نمیگفت. سخنش راستی بود و دور از تعصب و غرض.
از پیشگامان تجربه بود، و ناساز با حس و استقرا. در مذاهب به کینه نمینگریست. با بزرگان دینها گفتوگوها میکرد. به عربی مینوشت. شماری از داستانهای نامدار فارسی و کتابهایی از سنسکریت، به عربی گردانید. در نگارش فارسی هم چیره بود.
با حیوانات دوست بود. دشمن خرافات و هر آنچیزی بود که خرد نپذیرد. با ابوعلی سینا و دیگر دانشمندان دوستی و دادوستد علمی داشت.
برخی مسایل دنیا را بررسید و در بارهاش رای علمی داد. نخستین کس بود که آشکار گرداند کال سوئز را داریوش، شاهنشاه هخامنشی، کَنده است.
کره جغرافیایی و ابزارهای پایش ستارگان بساخت. ۴۶۰ سال پیش از کریستف کلمب، نخستین کس بود که وجود خشکی بزرگی (قاره امریکا) را اندران سوی کره زمین استوانید. ترازویی دقیق ساخت، دقیقتر از ترازوی ارشمیدس. معلوم کرد که زمرد بر بینایی افعی کار نمیکند. پوچی قضیه زهرآگینی الماس را اثبات کرد.
شب ۲۶ آذر ۴۲۷خورشیدی در غزنین درگذشت.
ما ایرانیان کنونی به فکر و آیین ابوریحان نیازمندیم. ما که از نگاه قطبی به جهان و پیکارگریهای دونکیشوتی با قدرتهای حاکمه زیانهای بیحساب دیدهایم.
بسیار هم نیازمندیم.
.
- برداشت از «اختراعات و اکتشافات و فن نجوم»، نوشته استاد جلالالدین همایی.
و دیباچه استاد همایی بر «التفهیم» ابوریحان بیرونی.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
#جواد_طباطبایی:
ایرانشهر نامی تاریخی است
در آغاز فرمانروایی ساسانیان، ایرانیان کشور خود را در ادامۀ نام باستانی آن «ایرانشهر» نامیده بودند. «ایرانشهری» هر امر منسوب به این واقعیت تاریخی است. این ایرانشهر، چنانکه محمد بن جریر طبری گفته، تداوم تاریخی «استثنایی» داشته و تا سدۀ ششم نیز این نام برای ایران رواج داشته است که میتوان آن را در همۀ تاریخهای این دوره دید. چنانکه میدانیم، نام ایران بیش از هزار بار در شاهنامه آمده، اما به جای نام «ایرانشهر» «شهرِ ایران» ــ به همان معنا که در دیگر نوشتههای تاریخی این دوره نیز آمده چندین بار تکرار شده است. دلیل اینکه ایرانشهر در حماسۀ ملّی نیامده این است که «ایرانشهر» با وزن شعری آن اثر سازگار نبوده است، چنانکه در بیت زیر میتوان دید که اگر به جای شهر ایران ایرانشهر آمده بود اخلالی در شعر ایجاد میکرد :
سپهبد سوی شهر ایران کشید
سپه را به نزد دلیران کشید
بنابراین، ایرانشهر نامی تاریخی است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
ایرانشهر نامی تاریخی است
در آغاز فرمانروایی ساسانیان، ایرانیان کشور خود را در ادامۀ نام باستانی آن «ایرانشهر» نامیده بودند. «ایرانشهری» هر امر منسوب به این واقعیت تاریخی است. این ایرانشهر، چنانکه محمد بن جریر طبری گفته، تداوم تاریخی «استثنایی» داشته و تا سدۀ ششم نیز این نام برای ایران رواج داشته است که میتوان آن را در همۀ تاریخهای این دوره دید. چنانکه میدانیم، نام ایران بیش از هزار بار در شاهنامه آمده، اما به جای نام «ایرانشهر» «شهرِ ایران» ــ به همان معنا که در دیگر نوشتههای تاریخی این دوره نیز آمده چندین بار تکرار شده است. دلیل اینکه ایرانشهر در حماسۀ ملّی نیامده این است که «ایرانشهر» با وزن شعری آن اثر سازگار نبوده است، چنانکه در بیت زیر میتوان دید که اگر به جای شهر ایران ایرانشهر آمده بود اخلالی در شعر ایجاد میکرد :
سپهبد سوی شهر ایران کشید
سپه را به نزد دلیران کشید
بنابراین، ایرانشهر نامی تاریخی است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔸رونمایی از تازه ترین اثر استاد هوشنگ جاوید.
۲۰شهریور، ساعت ۱۰ صبح، حوزه هنری
https://www.tg-me.com/eshtadan
۲۰شهریور، ساعت ۱۰ صبح، حوزه هنری
https://www.tg-me.com/eshtadan
#محمد_امین_ریاحی :
فردوسی شاهنامه را به اراده خود سروده است
فردوسی شاهنامه را در شهر خود و به اراده خود و سالها پیش از به قدرت رسیدن محمود، آغاز کرده و سروده است، اما این حقیقت برای قصه گویان پذیرفتنی نبود. مگر می شد تصور کرد که کسی سی یا سی و پنج سال کار و زندگی را رها کند و در خانه خود بنشیند و کتابی به این عظمت را به نظم آورد؟ در آن روزگار سفارش تالیف کتابها، جز اسباب حشمت بزرگان و برنامه های تبلیغاتی حکومت ها بود. پادشاهان، امیران، وزیران و توانگران به همان سان که شاعرانی در پیرامون خود داشتند که قصاید و مدایحی می سرودند و صله می گرفتند،د انشمندان،ادیبان و شاعران هم کتاب هایی به نام پادشاه تصنیف می کردند و این از موجبات نیکنامی بزرگان در حیات آنها و بقای نامشان پس از مرگ شمرده می شد؛ و چون در شاهنامه ی فردوسی، بارها جای جای از همان آغاز تا پایان آن، نام محمود و مدح او هست، پس این تصویر در ذهن افسانه پرداز راه می یابد که در همه این سی و پنج سال شاعر در کنار پادشاه و برخوردار از مراحم شاهنامه مشغول کار خود بوده است؟
@shahnamehpajohan
#محمد_امین_ریاحی:
محمود هیچ علاقه ای به گذشته ایران نداشت
امروز مسلم شده است که محمود هیچگونه علاقه ای به مفاخر گذشته ایران نداشت و به همین دلیل وقتی شاهنامه فردوسی به دست او رسید، قدر آن را نشناخت. ما در دیوان های شاعرانی مثل فرخی و عنصری آشکار می بینیم که ستایش پادشاهان و پهلوانان باستانی ایران را نمی پسندید و ترجیح میداد که مثلا بگویند در سپاه او صد کیخسرو و رستم هست. اما خیال افسانه پردازان کاری با حقیقت نداشت، آنها ذوق و خواست خود را به محمود نسبت می دادند و می گفتند: محمود صد دل نه یک دل به نظم درآمدن شاهنامه بود، دربه در دنبال متن منثور شاهنامه می گشت تا به مدد طالع، آن را ازخورّه فیروز، شاهزاده دیلمی یا از حکام کرمان به دست آورد. افسانه ی کم دروغ تر و راست مانندتر و نزدیک تر به عصر محمود می گوید که آن را از خزانه سامانیان حاصل کرد.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
فردوسی شاهنامه را به اراده خود سروده است
فردوسی شاهنامه را در شهر خود و به اراده خود و سالها پیش از به قدرت رسیدن محمود، آغاز کرده و سروده است، اما این حقیقت برای قصه گویان پذیرفتنی نبود. مگر می شد تصور کرد که کسی سی یا سی و پنج سال کار و زندگی را رها کند و در خانه خود بنشیند و کتابی به این عظمت را به نظم آورد؟ در آن روزگار سفارش تالیف کتابها، جز اسباب حشمت بزرگان و برنامه های تبلیغاتی حکومت ها بود. پادشاهان، امیران، وزیران و توانگران به همان سان که شاعرانی در پیرامون خود داشتند که قصاید و مدایحی می سرودند و صله می گرفتند،د انشمندان،ادیبان و شاعران هم کتاب هایی به نام پادشاه تصنیف می کردند و این از موجبات نیکنامی بزرگان در حیات آنها و بقای نامشان پس از مرگ شمرده می شد؛ و چون در شاهنامه ی فردوسی، بارها جای جای از همان آغاز تا پایان آن، نام محمود و مدح او هست، پس این تصویر در ذهن افسانه پرداز راه می یابد که در همه این سی و پنج سال شاعر در کنار پادشاه و برخوردار از مراحم شاهنامه مشغول کار خود بوده است؟
@shahnamehpajohan
#محمد_امین_ریاحی:
محمود هیچ علاقه ای به گذشته ایران نداشت
امروز مسلم شده است که محمود هیچگونه علاقه ای به مفاخر گذشته ایران نداشت و به همین دلیل وقتی شاهنامه فردوسی به دست او رسید، قدر آن را نشناخت. ما در دیوان های شاعرانی مثل فرخی و عنصری آشکار می بینیم که ستایش پادشاهان و پهلوانان باستانی ایران را نمی پسندید و ترجیح میداد که مثلا بگویند در سپاه او صد کیخسرو و رستم هست. اما خیال افسانه پردازان کاری با حقیقت نداشت، آنها ذوق و خواست خود را به محمود نسبت می دادند و می گفتند: محمود صد دل نه یک دل به نظم درآمدن شاهنامه بود، دربه در دنبال متن منثور شاهنامه می گشت تا به مدد طالع، آن را ازخورّه فیروز، شاهزاده دیلمی یا از حکام کرمان به دست آورد. افسانه ی کم دروغ تر و راست مانندتر و نزدیک تر به عصر محمود می گوید که آن را از خزانه سامانیان حاصل کرد.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
باشگاه شاهنامه پژوهان | ایران را باشگاه شاهنامه پژوهی خواهیم کرد
باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه فردوسی، شاهنامه خوانی، سایت شاهنامه، شاهنامه پژوهی، فردوسی
آرمان معنوی شاهنامه
این آرمان را میتوان در شعار نبرد نیکی با بدی خلاصه کرد. نبرد با بدی به کار بستن آرمانهای اخلاقی ایرانی؛ همچون یکتاپرستی، خداترسی، دینداری، میهندوستی، مهر به زن و فرزند، دستگیری از درماندگان، خردمندی، دادخواهی، دوراندیشی، میانهروی، آدابدانی، مهماننوازی، جوانمردی، بخشش، سپاسگزاری، خشنودی، خرسندی، کوشایی، نرمش یا مدارا، وفاداری، راستی، پیمانداری، شرم و آهستگی، خاموشی، دانشآموزی، سخندانی و دیگر و دیگر. در ستایش هریک از این آرمانهای اخلاقی یا نکوهش صفتهای عکس آن چون دروغ، آز، خشم، کینه، بیداد، کاهلی، پیمانشکنی، نیاز، رشک، شتاب ... از شاهنامه مثالهای فراوان میتوان برشمرد.
اخلاق شاهنامه ساخته و پرداختۀ فردوسی نیست بلکه بخشی از میراث معنوی ایران باستان است که از آموزشهای زرتشت و پیش از او ریشه گرفته و در زمان ساسانیان گسترش یافته و با عنوان فرهنگ یا آیین صورت منظّم و مدوّن پذیرفته و سپس از آنجا با عنوان ادب به آثار فارسی و عربی راه یافته است. ولی دو نفر در این انتقال اخلاق ایرانی و اصولاً کلّ فرهنگ ایران به دورۀ اسلامی سهم بسزایی دارند: یکی عبدالله مقفّع (روزبه دادویه) در انتقال آن به فرهنگ عرب و دیگر فردوسی طوسی در انتقال آن به ایران بعد از اسلام. فردوسی با این انتقال، آن آسیبی را که از پیروزی تازیان بر پیوستگی فرهنگ ایران رسیده بود تا حدّ بسیاری بازسازی کرد.
[سخنهای دیرینه: سی گفتار در مورد فردوسی و شاهنامه، دکتر جلال خالقی مطلق، به کوشش علی دهباشی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ص ۱۹۳-۱۹۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹بیستم شهریور، زادروز استاد خالقی مطلق بر ایشان و دوستداران فرهنگ ایران خجسته باد.🌷
https://www.tg-me.com/eshtadan
این آرمان را میتوان در شعار نبرد نیکی با بدی خلاصه کرد. نبرد با بدی به کار بستن آرمانهای اخلاقی ایرانی؛ همچون یکتاپرستی، خداترسی، دینداری، میهندوستی، مهر به زن و فرزند، دستگیری از درماندگان، خردمندی، دادخواهی، دوراندیشی، میانهروی، آدابدانی، مهماننوازی، جوانمردی، بخشش، سپاسگزاری، خشنودی، خرسندی، کوشایی، نرمش یا مدارا، وفاداری، راستی، پیمانداری، شرم و آهستگی، خاموشی، دانشآموزی، سخندانی و دیگر و دیگر. در ستایش هریک از این آرمانهای اخلاقی یا نکوهش صفتهای عکس آن چون دروغ، آز، خشم، کینه، بیداد، کاهلی، پیمانشکنی، نیاز، رشک، شتاب ... از شاهنامه مثالهای فراوان میتوان برشمرد.
اخلاق شاهنامه ساخته و پرداختۀ فردوسی نیست بلکه بخشی از میراث معنوی ایران باستان است که از آموزشهای زرتشت و پیش از او ریشه گرفته و در زمان ساسانیان گسترش یافته و با عنوان فرهنگ یا آیین صورت منظّم و مدوّن پذیرفته و سپس از آنجا با عنوان ادب به آثار فارسی و عربی راه یافته است. ولی دو نفر در این انتقال اخلاق ایرانی و اصولاً کلّ فرهنگ ایران به دورۀ اسلامی سهم بسزایی دارند: یکی عبدالله مقفّع (روزبه دادویه) در انتقال آن به فرهنگ عرب و دیگر فردوسی طوسی در انتقال آن به ایران بعد از اسلام. فردوسی با این انتقال، آن آسیبی را که از پیروزی تازیان بر پیوستگی فرهنگ ایران رسیده بود تا حدّ بسیاری بازسازی کرد.
[سخنهای دیرینه: سی گفتار در مورد فردوسی و شاهنامه، دکتر جلال خالقی مطلق، به کوشش علی دهباشی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ص ۱۹۳-۱۹۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹بیستم شهریور، زادروز استاد خالقی مطلق بر ایشان و دوستداران فرهنگ ایران خجسته باد.🌷
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
attach 📎
Forwarded from انسانشناس ایرانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلم تاریخ مردمشناسی ایران و جهان
پژوهشکده مردمشناسی_ پویا رئیسی
سمینار روز ملی مردمشناسی فردا ۲۱ شهریور از ساعت ۱۳ تا ۱۶ در پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری سالن خلیج فارس برگزار میشود.
برگزار کنندگان: پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، موزه ملی ایران، مرکز معرفی فرهنگی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، مرکز اسناد پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، کانون هنری دایا
پژوهشکده مردمشناسی_ پویا رئیسی
سمینار روز ملی مردمشناسی فردا ۲۱ شهریور از ساعت ۱۳ تا ۱۶ در پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری سالن خلیج فارس برگزار میشود.
برگزار کنندگان: پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، موزه ملی ایران، مرکز معرفی فرهنگی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، مرکز اسناد پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، کانون هنری دایا
Forwarded from ایران بوم
گویش های ایرانی
پرویز ناتل خانلری
در اسناد تاریخی
در آثار مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی ، گذشته از فارسی دری که زبان رسمی و اداری کشور ایران بوده است و پهلوی جنوبی (پارسیک) که تا سه - چهار قرن بعد از اسلام زبان دینی ایرانیانی شمرده می شد که به آئین زرتشتی (زردشتی) باقی مانده بودند ؛ از چندین گویش دیگر که در نقاط مختلف این سرزمین پهناور متداول بوده ، ذکری آمده و گاهی نمونه های کوتاه ، یا به نسبت بلندتر، از بعضی آن ها ثبت شده است.
در این کتب که از اواخر قرن سوم تا قرن دهم هجری تألیف یافته به بیش از چهل گویش ایرانی اشاره شده است که فهرست آن ها را در زیر می آوریم:
1. ارانی : گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخری و مقدسی از آن یاد کرده اند.
مقدسی درباره آن می نویسد: « در اران سخن می گویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است.»
2. مراغی : حمدالله مستوفی می نویسد: « تومان مراغه چهار شهر است : مراغه و بسوی (؟) و خوارقان و لیلان ... مردمش سفید چهره و ترک وش می باشند ... و زبانشان پهلوی مغیر است. »
در نسخه دیگر « پهلوی معرب » ثبت شده و محتمل است که در این عبارت کلمه ی معرب تصحیف مغرب باشد ، یعنی گویش پهلوی مغربی . زیرا که در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همه ی گویش های محلی را که با زبان فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی می خواندند.
3. همدانی و زنجانی : مقدسی درباره ی گویش این ناحیه تنها دو کلمه زیر را ثبت کرده است: « واتم » و « واتوا ».
شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان « مردم زنگان و همدان » می شمارد.
حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان می نویسد : زبانشان پهلوی راست است.
4. کردی : یاقوت حموی قصیده ای ملمع از یک شاعر کُرد به نام « نوشروان بغدادی » معروف به « شیطان العراق » در کتاب خود آورده است.
5. خوزی : گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از جمله زبان های متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری درباره ی گویش این ناحیه می نویسد : « عامه ی ایشان به فارسی و عربی سخن می گویند ، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است. » و ظاهرا مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است.
مقدسی نیز درباره ی گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر می کند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است ، نه گویش خاص محلی.
6. دیلمی : اصطخری درباره ی این ناحیه می نویسد: « زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است »
مقدسی نیز می گوید : « زبان ناحیه ی دیلم متفاوت و دشوار است.»
7. گیلی یا گیلکی : ظاهرا گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری می نویسد : « در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافته ام طایفه ای از ایشان هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است. »
و مقدسی می گوید : « گیلکان حرف خاء ( یا حاء ) به کار می برند.»
8. طبری یا (مازندرانی) : این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. می دانیم که کتاب « مرزبان نامه » به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است.
ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان « نیکی نامه » ذکر می کند و آن را به « اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین » مؤلف « مرزبان نامه » نسبت می دهد. در « قابوس نامه » نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر می گفته اند یاد کرده و نمونه ای از اشعار ایشان را آورده است. در « تاریخ رویان » اولیاء الله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است.
اخیرا چند نسخه ی خطی از ترجمه ی ادبیات عرب به گویش طبری و نسخه هایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آن ها می توان دریافت که گویش طبری در قرن های نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعه ای از دو بیتی های طبری که به « امیری » معروف و به شاعری موسوم به « امیر پازواری » منسوب است ، در مازندران وجود داشته که « برنهارد درن » خاور شناس روسی نسخه آن ها را به دست آورده و زیر عنوان « کنزالاسرار » در سن پطرز بورگ (یا - سن پطرز بورغ) با ترجمه ی فارسی چاپ کرده است.
مقدسی می نویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است ، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/1912-zaban-ha-goyesh-haye-irani.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
پرویز ناتل خانلری
در اسناد تاریخی
در آثار مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی ، گذشته از فارسی دری که زبان رسمی و اداری کشور ایران بوده است و پهلوی جنوبی (پارسیک) که تا سه - چهار قرن بعد از اسلام زبان دینی ایرانیانی شمرده می شد که به آئین زرتشتی (زردشتی) باقی مانده بودند ؛ از چندین گویش دیگر که در نقاط مختلف این سرزمین پهناور متداول بوده ، ذکری آمده و گاهی نمونه های کوتاه ، یا به نسبت بلندتر، از بعضی آن ها ثبت شده است.
در این کتب که از اواخر قرن سوم تا قرن دهم هجری تألیف یافته به بیش از چهل گویش ایرانی اشاره شده است که فهرست آن ها را در زیر می آوریم:
1. ارانی : گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخری و مقدسی از آن یاد کرده اند.
مقدسی درباره آن می نویسد: « در اران سخن می گویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است.»
2. مراغی : حمدالله مستوفی می نویسد: « تومان مراغه چهار شهر است : مراغه و بسوی (؟) و خوارقان و لیلان ... مردمش سفید چهره و ترک وش می باشند ... و زبانشان پهلوی مغیر است. »
در نسخه دیگر « پهلوی معرب » ثبت شده و محتمل است که در این عبارت کلمه ی معرب تصحیف مغرب باشد ، یعنی گویش پهلوی مغربی . زیرا که در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همه ی گویش های محلی را که با زبان فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی می خواندند.
3. همدانی و زنجانی : مقدسی درباره ی گویش این ناحیه تنها دو کلمه زیر را ثبت کرده است: « واتم » و « واتوا ».
شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان « مردم زنگان و همدان » می شمارد.
حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان می نویسد : زبانشان پهلوی راست است.
4. کردی : یاقوت حموی قصیده ای ملمع از یک شاعر کُرد به نام « نوشروان بغدادی » معروف به « شیطان العراق » در کتاب خود آورده است.
5. خوزی : گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از جمله زبان های متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری درباره ی گویش این ناحیه می نویسد : « عامه ی ایشان به فارسی و عربی سخن می گویند ، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است. » و ظاهرا مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است.
مقدسی نیز درباره ی گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر می کند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است ، نه گویش خاص محلی.
6. دیلمی : اصطخری درباره ی این ناحیه می نویسد: « زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است »
مقدسی نیز می گوید : « زبان ناحیه ی دیلم متفاوت و دشوار است.»
7. گیلی یا گیلکی : ظاهرا گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری می نویسد : « در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافته ام طایفه ای از ایشان هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است. »
و مقدسی می گوید : « گیلکان حرف خاء ( یا حاء ) به کار می برند.»
8. طبری یا (مازندرانی) : این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. می دانیم که کتاب « مرزبان نامه » به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است.
ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان « نیکی نامه » ذکر می کند و آن را به « اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین » مؤلف « مرزبان نامه » نسبت می دهد. در « قابوس نامه » نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر می گفته اند یاد کرده و نمونه ای از اشعار ایشان را آورده است. در « تاریخ رویان » اولیاء الله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است.
اخیرا چند نسخه ی خطی از ترجمه ی ادبیات عرب به گویش طبری و نسخه هایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آن ها می توان دریافت که گویش طبری در قرن های نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعه ای از دو بیتی های طبری که به « امیری » معروف و به شاعری موسوم به « امیر پازواری » منسوب است ، در مازندران وجود داشته که « برنهارد درن » خاور شناس روسی نسخه آن ها را به دست آورده و زیر عنوان « کنزالاسرار » در سن پطرز بورگ (یا - سن پطرز بورغ) با ترجمه ی فارسی چاپ کرده است.
مقدسی می نویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است ، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/1912-zaban-ha-goyesh-haye-irani.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
www.iranboom.ir
زبان ها و گویش های ایرانی
اشتادان Eshtadan
نامه_ای_از_دکتر_عبدالحسین_زرین_کوب_به_دکتر_محمدابراهیم_باستانی_پاریزی.PDF
در بخارای تابستان ۱۴۰۲ نامهای از استاد عبدالحسین زرینکوب به استاد باستانی پاریزی منتشر شده که سوزناک و عجیب است و از اسناد فرهنگی عصر.
زرینکوب نوشته دانشگاه طهران به مجرد یک گمان نادرست حاصل چهل سال زحمت او را به باد داده است. نوشته در فرنگ از او دعوت شده که در دانشگاههای آنجا تدریس کند اما نپذیرفته است:
«از چهل سال عمر که صرف تعلیم و تربیت جوانان وطن کردهام چه طرفی بستم که حالا بیایم برای کفاف معاش...».
وقتی آشفتگی بلکه درماندگی زرینکوب برای تأمین ارز بهمنظور پرداخت هزینههای عمل جراحی قلبش را میخواندم و دیدم کار استاد بزرگ، پیرانهسر، به فروش فرش و کتاب و اثاث البیت رسیده بود، نمیدانم چرا این دو بیت ملکالشعرای بهار از خاطرم میگذشت:
شد منقطع هزینهٔ دور علاج من
زین صرفهجویی سره دولت به زر رسید
بویحیی ار برفت «حکیمی» به جای ماند
وای ار گدا به دولت و اقبال و فر رسید
https://www.tg-me.com/n00re30yah
زرینکوب نوشته دانشگاه طهران به مجرد یک گمان نادرست حاصل چهل سال زحمت او را به باد داده است. نوشته در فرنگ از او دعوت شده که در دانشگاههای آنجا تدریس کند اما نپذیرفته است:
«از چهل سال عمر که صرف تعلیم و تربیت جوانان وطن کردهام چه طرفی بستم که حالا بیایم برای کفاف معاش...».
وقتی آشفتگی بلکه درماندگی زرینکوب برای تأمین ارز بهمنظور پرداخت هزینههای عمل جراحی قلبش را میخواندم و دیدم کار استاد بزرگ، پیرانهسر، به فروش فرش و کتاب و اثاث البیت رسیده بود، نمیدانم چرا این دو بیت ملکالشعرای بهار از خاطرم میگذشت:
شد منقطع هزینهٔ دور علاج من
زین صرفهجویی سره دولت به زر رسید
بویحیی ار برفت «حکیمی» به جای ماند
وای ار گدا به دولت و اقبال و فر رسید
https://www.tg-me.com/n00re30yah
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
Forwarded from شفیعی کدکنی
ای مامِ رنجها
ابری چه گونه ابری! اندوه،
دیدهای؟
با آذرخشواژهٔ خود
زار میزند:
هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین
در خون و اشک غوطهور،
ای مامِ رنجها!
ای میهنی که در تو به خواری
مثلِ اسیرِ جنگی یک عمر زیستیم
زین گونه زیستیم و به هِقْهِق گریستیم.
ابری چه گونه ابری! اندوه،
دیدهای؟
با آذرخشواژهٔ خود
زار میزند:
هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین
در خون و اشک غوطهور،
ای مامِ رنجها!
ای میهنی که در تو به خواری
مثلِ اسیرِ جنگی یک عمر زیستیم
زین گونه زیستیم و به هِقْهِق گریستیم.
Forwarded from تاریخ و فرهنگ بلوچستان
💠 معرفی زبان جدگالی
━━━━━━━━≼✵≽━━━━━━━━
🏷 این زبان از لحاظ خانواده زبانی به ترتیب زیر طبقهبندی میشود:
زبانهای هندوآریایی ← شاخه شمال غربی ← زبانهای سندهی ← جدگالی.
💠 زبان یا گویش جدگالی در شهرستانهای جنوبی استان سیستان و بلوچستان رایج است.
💠 این گویش، زبان مادری تیرهٔ جدگال است که در شهرهای راسک، سرباز، کنارک، باهوکلات، دشتیاری زندگی میکنند. طایفههایی نظیر سردارزهی، بلوکزهی، ابوالفتحی، جدگال و... از این تیره هستند. این تیره خود را «نومَّڑ» مینامند و نام «جَدگال» به معنی «مردم دارای زبان جداگانه» از سوی بلوچها بر آنها گذاشته شده است. جدگالهای سیستان و بلوچستان با مردم لاسی ایالت بلوچستان پاکستان خویشاوند هستند.
منطقه جغرافیایی دیگری که زبان جدگالی در آنجا رایج است، دو روستای هلوص و گتاو در بستک استان هرمزگان است.
دیاسپورای جدگال در مینودشت شمال ایران و میناب هرمزگان و کشورهای عمان، چین، هند، روسیه و سند پاکستان ساکناند.
💠 بیشتر گویشوران زبان جدگالی دوزبانه هستند و علاوه بر جدگالی، به زبان بلوچی نیز مسلط هستند. زبان جدگالی تاثیرات بسیاری از زبان بلوچی پذیرفته است. متاسفانه این زبان در معرض انقراض است زیرا گویشوران جدگالی که در منطقه خرده فرهنگ به شمار میآیند، زبان خود را به نفع زبان بلوچی که کاربرد بیشتری دارد و زبان مسلط بر جامعه است ترک میکنند.
━━━━≺❁≻━━━━
🔹 واژههایی از زبان جدگالی:
🔸 پے / pɨ / پدر
🔸 ماءُ / mɑʊ / مادر
🔸 پوٽر / Poʈr / فرزند پسر
🔸 ڌی / dʰi / فرزند دختر
🔸 ڀاء / bʰɑʔ / برادر
🔸 ڀڻ / bʰaɳ / خواهر
🔸 ڌيھ / dʰih / دختر
🔸 ڪارو / karo / سیاه
🔸 ڌَورو / dʰavaro / سفيد
🔸 ڏينھں / ɗinhn / روز
🔸 پاٹی/ Pɑɳi / آب
🔸 بُس / bʊs / خاک
🔸 ڄيئرو / ɟɛro / آتش
🔸 وا / vɑ / باد، هوا
🔸 سِج / sij / خورشید، آفتاب
🔸 تارو / tɑro / ستاره
🔸 ھڪڙو / hIkɽo / یک - ۲
🔸 ٻا / ɓɑ / دو - ۲
🔸 ٽرے / ʈrɨ / سه - ۳
🔸 چار / cɑr / چهار - ۴
🔸 پنجَ / Panja / پنج - ۵
🔸 چيھ / ceh / شش - ۶
🔸 ستءَ / sata/ هفت - ۷
🔸 اَٺ / aʈʰ / هشت - ۸
🔸 نھو / nho / نه - ۹
🔸 ڏَه / ɗa / ده - ۱۰
━━━━≺❁≻━━━━
📚سرچشمه:
حجتی، رضا (۱۳۹۶): «توصیف جامع زبان جدگالی». دانشگاه پیامنور، مرکز تهران جنوب.
━━━━━━━━≼✵≽━━━━━━━━
#زبان
⌲ @balochs_history
━━━━━━━━≼✵≽━━━━━━━━
🏷 این زبان از لحاظ خانواده زبانی به ترتیب زیر طبقهبندی میشود:
زبانهای هندوآریایی ← شاخه شمال غربی ← زبانهای سندهی ← جدگالی.
💠 زبان یا گویش جدگالی در شهرستانهای جنوبی استان سیستان و بلوچستان رایج است.
💠 این گویش، زبان مادری تیرهٔ جدگال است که در شهرهای راسک، سرباز، کنارک، باهوکلات، دشتیاری زندگی میکنند. طایفههایی نظیر سردارزهی، بلوکزهی، ابوالفتحی، جدگال و... از این تیره هستند. این تیره خود را «نومَّڑ» مینامند و نام «جَدگال» به معنی «مردم دارای زبان جداگانه» از سوی بلوچها بر آنها گذاشته شده است. جدگالهای سیستان و بلوچستان با مردم لاسی ایالت بلوچستان پاکستان خویشاوند هستند.
منطقه جغرافیایی دیگری که زبان جدگالی در آنجا رایج است، دو روستای هلوص و گتاو در بستک استان هرمزگان است.
دیاسپورای جدگال در مینودشت شمال ایران و میناب هرمزگان و کشورهای عمان، چین، هند، روسیه و سند پاکستان ساکناند.
💠 بیشتر گویشوران زبان جدگالی دوزبانه هستند و علاوه بر جدگالی، به زبان بلوچی نیز مسلط هستند. زبان جدگالی تاثیرات بسیاری از زبان بلوچی پذیرفته است. متاسفانه این زبان در معرض انقراض است زیرا گویشوران جدگالی که در منطقه خرده فرهنگ به شمار میآیند، زبان خود را به نفع زبان بلوچی که کاربرد بیشتری دارد و زبان مسلط بر جامعه است ترک میکنند.
━━━━≺❁≻━━━━
🔹 واژههایی از زبان جدگالی:
🔸 پے / pɨ / پدر
🔸 ماءُ / mɑʊ / مادر
🔸 پوٽر / Poʈr / فرزند پسر
🔸 ڌی / dʰi / فرزند دختر
🔸 ڀاء / bʰɑʔ / برادر
🔸 ڀڻ / bʰaɳ / خواهر
🔸 ڌيھ / dʰih / دختر
🔸 ڪارو / karo / سیاه
🔸 ڌَورو / dʰavaro / سفيد
🔸 ڏينھں / ɗinhn / روز
🔸 پاٹی/ Pɑɳi / آب
🔸 بُس / bʊs / خاک
🔸 ڄيئرو / ɟɛro / آتش
🔸 وا / vɑ / باد، هوا
🔸 سِج / sij / خورشید، آفتاب
🔸 تارو / tɑro / ستاره
🔸 ھڪڙو / hIkɽo / یک - ۲
🔸 ٻا / ɓɑ / دو - ۲
🔸 ٽرے / ʈrɨ / سه - ۳
🔸 چار / cɑr / چهار - ۴
🔸 پنجَ / Panja / پنج - ۵
🔸 چيھ / ceh / شش - ۶
🔸 ستءَ / sata/ هفت - ۷
🔸 اَٺ / aʈʰ / هشت - ۸
🔸 نھو / nho / نه - ۹
🔸 ڏَه / ɗa / ده - ۱۰
━━━━≺❁≻━━━━
📚سرچشمه:
حجتی، رضا (۱۳۹۶): «توصیف جامع زبان جدگالی». دانشگاه پیامنور، مرکز تهران جنوب.
━━━━━━━━≼✵≽━━━━━━━━
#زبان
⌲ @balochs_history
#میر_جلال_الدین_کزازی :
همه شما فرزندان فردوسی هستید
همه شما چه بدانید، چه ندانید، چه بخواهید و چه نخواهید فرزاندان فردوسی هستید و در دامان فردوسی پرورده شدهاید؛ چرا که شاهنامه نامه سپند و اهورایی هزارههای فرهنگ و هنر ایرانی است. اگر فردوسی در تاریخ سربرنمیآورد و شاهنامه را نمیسرود ما امروز خود را ایرانی نمیدانستیم و با زبان شورانگیز و فارسی سخن نمیگفتیم.
@shahnamehpajohan
#میر_جلال_الدین_کزازی
توس شهری جهانی است
میرجلالالدین کزازی در حمایت از ثبت جهانی شهر توس نوشت: «توس نهتنها شهری ایرانی،شهری جهانی است و هر آینه، شایسته آنکه در شمار شهرهای بزرگ جهان که در فرهنگ جهانی کارساز و اثرگذار بودهاند، جای بگیرد.»
میرجلالالدین کزازی نوشت: «توس یکی از کهنترین و نامورترین شهرهای ایران است و در اوستا، نامه مینوی ایرانیان کهن در شمار شانزده سرزمین سپند، از آن سخن رفته است. توس یکی از کانونهای شکوفان فرهنگ و ادب ایران بوده است و پروردگاه شمار بسیار از نامداران. از دیگر سوی توس جایی است که دل ایران در آن میتپد: ایرانیترین ایرانی: آنکه شاهکار برترین و گوهرین سخن پارسی و گرامیترین آفریده و گرانمایهترین پدیده فرهنگی ایران را: شاهنامه، پدید آورده است، در آن آرمیده است: زباناور ورجاوند بیمانند، اوستادان اوستاد فردوسی _ که یادش جاودان ماناد و روانش، در گرثمان، شاد!
از همینروی، توس نهتنها شهری ایرانی، شهری جهانی است و هر آینه، شایسته آنکه در شمار شهرهای بزرگ جهان که در فرهنگ جهانی کارساز و اثرگذار بودهاند، جای بگیرد و ارج نهاده آید.»
#توس_مدیا
@tusmediair
https://www.tg-me.com/eshtadan
همه شما فرزندان فردوسی هستید
همه شما چه بدانید، چه ندانید، چه بخواهید و چه نخواهید فرزاندان فردوسی هستید و در دامان فردوسی پرورده شدهاید؛ چرا که شاهنامه نامه سپند و اهورایی هزارههای فرهنگ و هنر ایرانی است. اگر فردوسی در تاریخ سربرنمیآورد و شاهنامه را نمیسرود ما امروز خود را ایرانی نمیدانستیم و با زبان شورانگیز و فارسی سخن نمیگفتیم.
@shahnamehpajohan
#میر_جلال_الدین_کزازی
توس شهری جهانی است
میرجلالالدین کزازی در حمایت از ثبت جهانی شهر توس نوشت: «توس نهتنها شهری ایرانی،شهری جهانی است و هر آینه، شایسته آنکه در شمار شهرهای بزرگ جهان که در فرهنگ جهانی کارساز و اثرگذار بودهاند، جای بگیرد.»
میرجلالالدین کزازی نوشت: «توس یکی از کهنترین و نامورترین شهرهای ایران است و در اوستا، نامه مینوی ایرانیان کهن در شمار شانزده سرزمین سپند، از آن سخن رفته است. توس یکی از کانونهای شکوفان فرهنگ و ادب ایران بوده است و پروردگاه شمار بسیار از نامداران. از دیگر سوی توس جایی است که دل ایران در آن میتپد: ایرانیترین ایرانی: آنکه شاهکار برترین و گوهرین سخن پارسی و گرامیترین آفریده و گرانمایهترین پدیده فرهنگی ایران را: شاهنامه، پدید آورده است، در آن آرمیده است: زباناور ورجاوند بیمانند، اوستادان اوستاد فردوسی _ که یادش جاودان ماناد و روانش، در گرثمان، شاد!
از همینروی، توس نهتنها شهری ایرانی، شهری جهانی است و هر آینه، شایسته آنکه در شمار شهرهای بزرگ جهان که در فرهنگ جهانی کارساز و اثرگذار بودهاند، جای بگیرد و ارج نهاده آید.»
#توس_مدیا
@tusmediair
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
بیست و چهارم شهریورماه سالروز درگذشت دکتر عبدالحسین زرّینکوب
چگونه میتوان ایرانی بود؟
من وقتی در باب گذشتۀ ایران تأمل میکنم، از اینکه ایرانیها دنیا را به نام دین یا به نام آزادی به آتش و خون نکشیدهاند، از اینکه مردم سرزمینهای فتحشده را قتل عام نکردهاند و دشمنان خود را گروهگروه به اسارت نبردهاند، از اینکه در روزگار قدیم یونانیهای مطرود را پناه دادهاند، ارامنه را در داخل خانۀ خویش پذیرفتهاند، جهودان و پیغمبرانشان را از اسارت بابل نجات دادهاند، از اینکه در قرنهای گذشته جنگ صلیبی بر ضد دنیا راه نینداختهاند و محکمۀ تفتیش عقاید درست نکردهاند... و از اینکه رویهمرفته ایرانیها به اندازۀ سایر اقوام کهنسال دنیا نقطهضعف اخلاقی نشان ندادهاند، احساس آرامش و غرور میکنم و در این احوال اگر سؤال سمج و تأملبرانگیز منتسکیو و پاریسیهای کنجکاوش یقهام را بگیرد و باز از من بپرسد «چگونه میتوان ایرانی بود؟»، جواب روشنی برای آن آماده دارم. جوابی که خود سؤالی دیگر است: «چگونه میتوان ایرانی نبود؟»
گمان دارم نسل تازهای که حالا دارد به عرصه میآید و حتّی نسلهایی که میبایست شاهد استمرار تاریخ و فرهنگ ایران باشند نیز میخواهند همین جواب غرورانگیز را در برابر سؤال منتسکیو داشته باشند. در این صورت میبایست نه فقط خودشان این عنصر اخلاقی و انسانی را که در فرهنگ ایران هست حفظ کنند بلکه از طرف ما نیز باید این اندازه سعی شود امیدِ آنکه در آینده هم ایرانی مثل گذشته ملامتناپذیر بماند از بین نرود.
با اینهمه هرگاه روزی بیاید که زبان ما از دخالتهای هوسناکانۀ امروزینگان لطمه ببیند و محدود شود، هرگاه ظرافت و ادب سنتی ما به خشونت و وقاحت عاری از گذشته بگراید، هرگاه روح عدالتجویی در نزد ما به درندهخویی انتقامجویانه منتهی شود، هرگاه به جای تسامح فرخندۀ کورشی سانسور عقاید در فرهنگ ما رواج پیدا کند و علاقه به خیر مزدیسنایی در بین ما جای خود را به خودپرستیها بدهد در آینده بسا که دنیای انسانیت با کنجکاوی پاریسیهای عهد منتسکیو اما با خرسندی و نفرتی که درخور روح تهذیبیافتۀ انسان کامل خواهد بود از روی تلخکامی و انکار خواهد پرسید: «ایرانی؟ چگونه میتوان ایرانی بود؟»
امید من آن است که در آینده نیز لحن این سؤال هرگز از شور و شوق ستایشگرانۀ دوستداران ایران خالی نباشد.
[«چگونه میتوان ایرانی بود؟ چگونه میتوان ایرانی نبود؟»، دکتر عبدالحسین زرّینکوب، کاوه، مونیخ، زمستان ۱۳۵۴، ص ۴-۸]
🔻عکس از گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
#عبدالحسین_زرین_کوب
(۲۷ اسفند ۱۳۰۱ #بروجرد - ۲۴ شهریور ۱۳۷۸ #تهران)
ادیب، تاریخنگار، منتقد ادبی، نویسنده و مترجم برجسته.
آثار او بهعنوان مرجع عمده در مطالعات تصوف و مولویشناسی شناخته میشود. وی از تاریخنگاران برجسته ایران است و آثار معروفی در تاریخ ایران و نیز تاریخ اسلام دارد. این آثار بهدلیل بیان ادبی و حماسی تاریخ از آثار پرفروش در میان ایرانیان هستند.
#دو_قرن_سکوت از جمله آثار اوست.
https://www.tg-me.com/eshtadan
چگونه میتوان ایرانی بود؟
من وقتی در باب گذشتۀ ایران تأمل میکنم، از اینکه ایرانیها دنیا را به نام دین یا به نام آزادی به آتش و خون نکشیدهاند، از اینکه مردم سرزمینهای فتحشده را قتل عام نکردهاند و دشمنان خود را گروهگروه به اسارت نبردهاند، از اینکه در روزگار قدیم یونانیهای مطرود را پناه دادهاند، ارامنه را در داخل خانۀ خویش پذیرفتهاند، جهودان و پیغمبرانشان را از اسارت بابل نجات دادهاند، از اینکه در قرنهای گذشته جنگ صلیبی بر ضد دنیا راه نینداختهاند و محکمۀ تفتیش عقاید درست نکردهاند... و از اینکه رویهمرفته ایرانیها به اندازۀ سایر اقوام کهنسال دنیا نقطهضعف اخلاقی نشان ندادهاند، احساس آرامش و غرور میکنم و در این احوال اگر سؤال سمج و تأملبرانگیز منتسکیو و پاریسیهای کنجکاوش یقهام را بگیرد و باز از من بپرسد «چگونه میتوان ایرانی بود؟»، جواب روشنی برای آن آماده دارم. جوابی که خود سؤالی دیگر است: «چگونه میتوان ایرانی نبود؟»
گمان دارم نسل تازهای که حالا دارد به عرصه میآید و حتّی نسلهایی که میبایست شاهد استمرار تاریخ و فرهنگ ایران باشند نیز میخواهند همین جواب غرورانگیز را در برابر سؤال منتسکیو داشته باشند. در این صورت میبایست نه فقط خودشان این عنصر اخلاقی و انسانی را که در فرهنگ ایران هست حفظ کنند بلکه از طرف ما نیز باید این اندازه سعی شود امیدِ آنکه در آینده هم ایرانی مثل گذشته ملامتناپذیر بماند از بین نرود.
با اینهمه هرگاه روزی بیاید که زبان ما از دخالتهای هوسناکانۀ امروزینگان لطمه ببیند و محدود شود، هرگاه ظرافت و ادب سنتی ما به خشونت و وقاحت عاری از گذشته بگراید، هرگاه روح عدالتجویی در نزد ما به درندهخویی انتقامجویانه منتهی شود، هرگاه به جای تسامح فرخندۀ کورشی سانسور عقاید در فرهنگ ما رواج پیدا کند و علاقه به خیر مزدیسنایی در بین ما جای خود را به خودپرستیها بدهد در آینده بسا که دنیای انسانیت با کنجکاوی پاریسیهای عهد منتسکیو اما با خرسندی و نفرتی که درخور روح تهذیبیافتۀ انسان کامل خواهد بود از روی تلخکامی و انکار خواهد پرسید: «ایرانی؟ چگونه میتوان ایرانی بود؟»
امید من آن است که در آینده نیز لحن این سؤال هرگز از شور و شوق ستایشگرانۀ دوستداران ایران خالی نباشد.
[«چگونه میتوان ایرانی بود؟ چگونه میتوان ایرانی نبود؟»، دکتر عبدالحسین زرّینکوب، کاوه، مونیخ، زمستان ۱۳۵۴، ص ۴-۸]
🔻عکس از گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
#عبدالحسین_زرین_کوب
(۲۷ اسفند ۱۳۰۱ #بروجرد - ۲۴ شهریور ۱۳۷۸ #تهران)
ادیب، تاریخنگار، منتقد ادبی، نویسنده و مترجم برجسته.
آثار او بهعنوان مرجع عمده در مطالعات تصوف و مولویشناسی شناخته میشود. وی از تاریخنگاران برجسته ایران است و آثار معروفی در تاریخ ایران و نیز تاریخ اسلام دارد. این آثار بهدلیل بیان ادبی و حماسی تاریخ از آثار پرفروش در میان ایرانیان هستند.
#دو_قرن_سکوت از جمله آثار اوست.
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
attach 📎
Forwarded from پارسیانجمن
🔷 سخنِ روز (۱۴۸) از زندهیاد جواد طباطبایی
👈 برگرفته از: گفتوگو با جواد طباطبایی دربارهی آذربایجان و پانترکیسم (بخش ۲): پانترکیسم ملغمهای از بیسوادی و بیشعوری است
👈 برایِ دیدنِ سخنهای روزِ پیشین به این نشانی در تارنمای «پارسیانجمن» بنگرید.
#سخن_روز
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
👈 برگرفته از: گفتوگو با جواد طباطبایی دربارهی آذربایجان و پانترکیسم (بخش ۲): پانترکیسم ملغمهای از بیسوادی و بیشعوری است
👈 برایِ دیدنِ سخنهای روزِ پیشین به این نشانی در تارنمای «پارسیانجمن» بنگرید.
#سخن_روز
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
#ابوالفضل_خطیبی:
فهم شاهنامه بدون آشنایی با زبان های فارسی میانه و باستان ممکن نیست
فهم شاهنامه بدون آشنایی با زبانهای فارسی میانه و باستان و فرهنگ آن ممکن نیست. شاهنامه با یک واسطه به متن پهلوی می رسد و به شدت متاثر از فرهنگهای ایران پیش از اسلام است. به همین دلیل نمیشود بی درکی از آن فرهنگها به درک شاهنامه نائل شد.
نبوغ فردوسی در گزینش بهترین کتاب برای به نظم درآوردن بود. در متنی که فردوسی به نظم درآورده است یکپارچگی تاریخی و سیاسی ایران را میشود دید و این بسیار ارزشمندتر از به نظم درآوردن اثری نظیر گشتاسب نامه است که تنها بخشی کوچک و محدود از یک حماسه را بیان میکند.
@shahnamehpajohan
🔸گل نارون یا گل پارسی / ابوالفضل خطیبی
🔹شاید گل و نارون درست باشد که در این صورت گل به معنی «گل سرخ» است. نارون میتواند به دو معنی باشد. «یکی درختی با شاخههای انبوه و چتری» و دیگر به معنی «درخت انار» (مرکب از نار به معنی «انار» (پهلوی anār) و ون (پهلوی wan) به معنی «درخت»). اگر به معنی نخستین بگیریم، به سرو بهتر میخورد و در این صورت بهتر است گل و بخوانیم. ولی اگر به معنی دوم بگیریم، گل نارون همان «گل انار، گلنار» میگردد و مناسبتر مینماید (← بیت ۲۱). شاخ سرو کنایه از «اندام برافراشتۀ روز جوانی» است: تذرو شادی و کامرانی از نسرینِ رخِ پیرِ من گریزان است و گلنارِ رخسار و سروِ اندامِ جوانی میجوید.
🔶نقل از باشگاه شاهنامه پژوهان
https://www.tg-me.com/eshtadan
فهم شاهنامه بدون آشنایی با زبان های فارسی میانه و باستان ممکن نیست
فهم شاهنامه بدون آشنایی با زبانهای فارسی میانه و باستان و فرهنگ آن ممکن نیست. شاهنامه با یک واسطه به متن پهلوی می رسد و به شدت متاثر از فرهنگهای ایران پیش از اسلام است. به همین دلیل نمیشود بی درکی از آن فرهنگها به درک شاهنامه نائل شد.
نبوغ فردوسی در گزینش بهترین کتاب برای به نظم درآوردن بود. در متنی که فردوسی به نظم درآورده است یکپارچگی تاریخی و سیاسی ایران را میشود دید و این بسیار ارزشمندتر از به نظم درآوردن اثری نظیر گشتاسب نامه است که تنها بخشی کوچک و محدود از یک حماسه را بیان میکند.
@shahnamehpajohan
🔸گل نارون یا گل پارسی / ابوالفضل خطیبی
🔹شاید گل و نارون درست باشد که در این صورت گل به معنی «گل سرخ» است. نارون میتواند به دو معنی باشد. «یکی درختی با شاخههای انبوه و چتری» و دیگر به معنی «درخت انار» (مرکب از نار به معنی «انار» (پهلوی anār) و ون (پهلوی wan) به معنی «درخت»). اگر به معنی نخستین بگیریم، به سرو بهتر میخورد و در این صورت بهتر است گل و بخوانیم. ولی اگر به معنی دوم بگیریم، گل نارون همان «گل انار، گلنار» میگردد و مناسبتر مینماید (← بیت ۲۱). شاخ سرو کنایه از «اندام برافراشتۀ روز جوانی» است: تذرو شادی و کامرانی از نسرینِ رخِ پیرِ من گریزان است و گلنارِ رخسار و سروِ اندامِ جوانی میجوید.
🔶نقل از باشگاه شاهنامه پژوهان
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
💠 ایرانشناسی | باستانشناسی
💠 «کاروانسراهای ایران» ثبت جهانی شد
💠 پرونده «کاروانسراهای ایران» بهعنوان بیست و هفتمین اثر تاریخی و طبیعی ایران در یونسکو به ثبت جهانی رسید.
در چهل و پنجمین نشست کمیته میراث جهانی یونسکو که در ریاض عربستان در حال برگزاری است، امروز، یکشنبه ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۲، پرونده «کاروانسراهای ایران» تأیید شد و به ثبت رسید.
بدین ترتیب، «کاروانسراهای ایران» بیست و هفتمین اثر تاریخی و طبیعی ایران در فهرست جهانی یونسکو است.
در این پرونده، ۵۴ کاروانسرای ایران ثبت شدهاند که عبارتند از: دیر گچین (قم)، نوشیروان(اصفهان)، پرند یا قلعه سنگی (تهران)، رباط شرف (خراسان رضوی)، سنگی انجیره (یزد)، جمالآباد (آذربایجان شرقی)، عباس آباد تایباد (خراسان رضوی)، فخر داوود (خراسان رضوی)، شیخعلی خان (اصفهان)، مرنجاب (اصفهان)، امینآباد (اصفهان)، گبرآباد (کاشان)، مهیار (اصفهان)، گز (اصفهان)، کوهپایه (اصفهان)، مزینان (خراسان رضوی)، ایزدخواست (فارس)، فخرآباد (خراسان رضوی)، سرایان (خراسان جنوبی)، قصر بهرام (سمنان)، آهوان (سمنان)، میامی (سمنان)، عباس آباد (سمنان)، میاندشت (سمنان)، زین الدین (یزد)، میبد(یزد)، فرسفج(فارس)، خواجه نظر(آذربایجان غربی)، دهدشت (کهگیلویه و بویراحمد)، بیستون (کرمانشاه)، گنجعلی،خان (کرمان)، گویجه بل (آذربایجان شرقی)، خوی (آذربایجان غربی)، صائین (اردبیل)، تی تی (گیلان)، باغ شیخ (مرکزی)، زعفرانیه (خراسان رضوی)، مهر (خراسان رضوی)، ینگه امام (البرز)، بستک (هرمزگان)، برازجان (بوشهر)، خرانق (یزد)، آجری انجیره (یزد)، افضل (خوزستان)، نیستانک (اصفهان)، چاه کوران (کرمان)، چمشک (لرستان)، رشتی(یزد)، تاج آباد (همدان)، ده محمد (خراسان جنوبی)، خان (آذربایجان غربی)، چهل پایه (خراسان جنوبی)، سعدالسلطنه (قزوین) و رباط قلی (خراسان شمالی) است.
در این جلسه، رسول وطندوست به نمایندگی از هیأت اعزامی ایران گزارشی از پرونده کاروانسراهای ایران ارائه کرد.
او سخنان خود را با شعری از مولانا به پایان رساند: کرده منزل شب به یک کاروانسرا / اهل شرق و اهل غرب و ماورامانده در کاروانسرا خرد و شگرف / روزها با هم ز سرما و ز برف
💠 «کاروانسراهای ایران» ثبت جهانی شد
💠 پرونده «کاروانسراهای ایران» بهعنوان بیست و هفتمین اثر تاریخی و طبیعی ایران در یونسکو به ثبت جهانی رسید.
در چهل و پنجمین نشست کمیته میراث جهانی یونسکو که در ریاض عربستان در حال برگزاری است، امروز، یکشنبه ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۲، پرونده «کاروانسراهای ایران» تأیید شد و به ثبت رسید.
بدین ترتیب، «کاروانسراهای ایران» بیست و هفتمین اثر تاریخی و طبیعی ایران در فهرست جهانی یونسکو است.
در این پرونده، ۵۴ کاروانسرای ایران ثبت شدهاند که عبارتند از: دیر گچین (قم)، نوشیروان(اصفهان)، پرند یا قلعه سنگی (تهران)، رباط شرف (خراسان رضوی)، سنگی انجیره (یزد)، جمالآباد (آذربایجان شرقی)، عباس آباد تایباد (خراسان رضوی)، فخر داوود (خراسان رضوی)، شیخعلی خان (اصفهان)، مرنجاب (اصفهان)، امینآباد (اصفهان)، گبرآباد (کاشان)، مهیار (اصفهان)، گز (اصفهان)، کوهپایه (اصفهان)، مزینان (خراسان رضوی)، ایزدخواست (فارس)، فخرآباد (خراسان رضوی)، سرایان (خراسان جنوبی)، قصر بهرام (سمنان)، آهوان (سمنان)، میامی (سمنان)، عباس آباد (سمنان)، میاندشت (سمنان)، زین الدین (یزد)، میبد(یزد)، فرسفج(فارس)، خواجه نظر(آذربایجان غربی)، دهدشت (کهگیلویه و بویراحمد)، بیستون (کرمانشاه)، گنجعلی،خان (کرمان)، گویجه بل (آذربایجان شرقی)، خوی (آذربایجان غربی)، صائین (اردبیل)، تی تی (گیلان)، باغ شیخ (مرکزی)، زعفرانیه (خراسان رضوی)، مهر (خراسان رضوی)، ینگه امام (البرز)، بستک (هرمزگان)، برازجان (بوشهر)، خرانق (یزد)، آجری انجیره (یزد)، افضل (خوزستان)، نیستانک (اصفهان)، چاه کوران (کرمان)، چمشک (لرستان)، رشتی(یزد)، تاج آباد (همدان)، ده محمد (خراسان جنوبی)، خان (آذربایجان غربی)، چهل پایه (خراسان جنوبی)، سعدالسلطنه (قزوین) و رباط قلی (خراسان شمالی) است.
در این جلسه، رسول وطندوست به نمایندگی از هیأت اعزامی ایران گزارشی از پرونده کاروانسراهای ایران ارائه کرد.
او سخنان خود را با شعری از مولانا به پایان رساند: کرده منزل شب به یک کاروانسرا / اهل شرق و اهل غرب و ماورامانده در کاروانسرا خرد و شگرف / روزها با هم ز سرما و ز برف
Forwarded from خانه تسنیم دامغان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دامغان؛ همچنان نامی گمشده در حوزه میراث فرهنگی!
"کاروانسراهای ایران" ثبت جهانی شد.
🔸در پرونده ثبت جهانی کاروانسراهای ایران، نام ۵۴ کاروانسرا وجود دارد که نام ۶ کاروانسرای استان سمنان در این لیست میدرخشد و متاسفانه هیچ نامی از کاروانسراهای دامغان نیست!
🔸دو سال پیش اعلام شد در بررسی اولیه کمیته کارشناسی یونسکو، به دلیل وجود یک ساختمان ناقض حریم کاروانسرا (ساختمان پزشکان) نام کاروانسرای دامغان از لیست حذف شد و اینکه چرا کاروانسرای قوشه در لیست قرار نگرفت، میبایست اداره کل میراث فرهنگی استان پاسخ دهد!
🔸ساخت مسجد جدید در عرصه مسجد تاریخانه، عبور ریل راهآهن از عرصه تپهحصار، ساخت ساختمان پزشکان و پاساژ عقیق در حریم کاروانسرا، ساخت مصلی در حریم مسجد جامع، بخشی از نقض قوانین در حوزه میراث فرهنگی دامغان است و نقد دوستداران میراث فرهنگی به ساختوسازهای غیرمجاز در حریم امامزادگان و مسجد تاریخانه و.. به جهت پیشگیری از وقوع چنین اتفاقات تاسفبار در آینده است!
🔸انتظار است مسئولان و متولیان امر موضوع پیشگیری، قلعوقمع و حذف ساختوساز غیرمجاز و غیرقانونی در حریم آثار را جدی بگیرند!
«خانه تسنیم دامغان»
@khane_tasnim
"کاروانسراهای ایران" ثبت جهانی شد.
🔸در پرونده ثبت جهانی کاروانسراهای ایران، نام ۵۴ کاروانسرا وجود دارد که نام ۶ کاروانسرای استان سمنان در این لیست میدرخشد و متاسفانه هیچ نامی از کاروانسراهای دامغان نیست!
🔸دو سال پیش اعلام شد در بررسی اولیه کمیته کارشناسی یونسکو، به دلیل وجود یک ساختمان ناقض حریم کاروانسرا (ساختمان پزشکان) نام کاروانسرای دامغان از لیست حذف شد و اینکه چرا کاروانسرای قوشه در لیست قرار نگرفت، میبایست اداره کل میراث فرهنگی استان پاسخ دهد!
🔸ساخت مسجد جدید در عرصه مسجد تاریخانه، عبور ریل راهآهن از عرصه تپهحصار، ساخت ساختمان پزشکان و پاساژ عقیق در حریم کاروانسرا، ساخت مصلی در حریم مسجد جامع، بخشی از نقض قوانین در حوزه میراث فرهنگی دامغان است و نقد دوستداران میراث فرهنگی به ساختوسازهای غیرمجاز در حریم امامزادگان و مسجد تاریخانه و.. به جهت پیشگیری از وقوع چنین اتفاقات تاسفبار در آینده است!
🔸انتظار است مسئولان و متولیان امر موضوع پیشگیری، قلعوقمع و حذف ساختوساز غیرمجاز و غیرقانونی در حریم آثار را جدی بگیرند!
«خانه تسنیم دامغان»
@khane_tasnim