Telegram Web Link
Forwarded from شفیعی کدکنی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
حماسه، روایت یا داستانی‌ست با موضوع پهلوانی و وجه ملی مبتنی بر شگفتی‌ها و خوارق عادات.
[برگرفته از تعریف محمدرضا شفیعی کدکنی]

فیلم: بخش‌هایی از سخنرانی دکتر سجاد آیدنلو، شاهنامه‌شناسِ ترک‌زبانِ ایرانی.
آذربایجان و شاهنامه، دفتر خسروان و از اسطوره تا حماسه از کتاب‌های شاخص ایشان دربارهٔ حماسهٔ ملی ایرانیان، شاهنامه است.

#شاهنامه
#سجاد_آیدنلو
Forwarded from بیاض | عاطفه طیّه (عاطفه طیّه)
فهلویّات

کتاب کم‌برگ و پربار فهلویات، پژوهش ارجمند آقای پژمان فیروزبخش، توسط انتشارات دکتر محمود افشار منتشر شد.
هدف از تألیف کتاب شناساندن زبان فهلوی‌ست که نمونه‌هایی اندک از آن در تعداد انگشت‌شماری از متون قرن پنجم تا نهم هجری باقی مانده است. زبان فراموش‌شده‌ای‌ که از قرن‌ها پیش از اسلام، در بلاد عراق عجم و آذربایجان، از ادبیات غنی برخوردار بوده است.

نویسنده دو گروه زبانی کهن را عرضه و بررسی کرده است. یکی آن دسته از اشعار فهلوی که وابستگی زبانی‌شان به ناحیه‌ای معین ممکن بوده است؛ و دیگری جملات کوتاه و شعرهای آذری، که منظور از زبان آذری زبان قدیمی مردم آذربایجان است نه ترکی آذری.

در پیش‌گفتار کتاب آمده: این رساله به زعم نگارنده چند حرف تازه دارد:
▫️تعیین قدمت اسم منطقهٔ "پهله" در غرب ایران.
▫️طرح فرضیّهٔ وجود یک زبان ادبی مشترک در عراق عجم و آذربایجان که همان فهلوی است.
▫️تفکیک روشن زبان فهلوی از زبان آذری.
▫️معرفی و نشر بعضی موادِ مکتوبِ گویشی تازه که پیش از این ناشناخته بود.
▫️قرائت بهتر و کامل‌تر بعضی اشعار فهلوی و آذری که از قبل می‌شناختیم.

نویسندهٔ کتاب شاعران تبریزیِ قرن‌های هشتم و نهم هجری را علاقه‌مندترینِ شاعران به سرودن شعرهای فهلوی می‌داند. ترجمهٔ تعدادی از ابیات فهلوی این شاعران آذربایجانی را خواندم و دیدم آب لطف از آنها می‌چکد از جمله دوبیتی محمد کُجُجی (وفات ۷۸۸قمری):
«اگر تو خود گیسو از بر باز کنی، دیگر ماه و خورشید در جهان نور ندهد؛ آن که زنده باشد هرگز نمیرد و آن که مرده باشد سر از خاک برکُند.»
مضمون بیت دیگری از همین شاعر هم مرا به یاد این بیت مشهور کسایی انداخت: «ای گلفروش گل چه فروشی برای سیم/ وز گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل؟». معنی بیت فهلوی این است: «نمی‌دانم این دل چه فروخته که تو [=غم عشق] را خریده، یا آن که تو را فروخته چه خریده؟»(ص ۵۱)

ایرانیان قرن‌هاست به هر زبانی از بی‌وفایی و ناجنسی دنیا، و برتری دادن فرومایگان صدرنشین بر خردمندان گفته‌اند. ترجمهٔ تعدادی از فهلویات مرا به یاد شعرهای مشهور فارسی‌ مانند: «چو شیران برفتند از این مرغزار/کند روبه لنگ اینجا شکار» انداخت. برای مثال شعری از مرشد سیمینه که به ظن قوی در قرن هشتم هجری می‌زیسته:
«جا و مأوای پلنگان دلیر را موشانِ گرزه گرفتند. مجلس آزادگان و زیرکان را ابلهان، دیوانگان و دنگان گرفتند.»(ص۵۹)

یک شعر هم از شاعری کاشانی (قرن ششم هجری) نقل شده که به گویش کاشانی است و بسیار به شعر مشهور شهید بلخی «درین گیتی سراسر گر بگردی/خردمندی نیابی شادمانه» شباهت دارد.
«هیچ عاقلی در جهان شاد بود؟ هرگز. هیچ آدمی به کام رسید؟ نه»(ص۶۷)

کتاب شش فصل دارد. یک: «زمینهٔ تاریخی». دو: «فهلوی، یک زبان ادبی مشترک کهن». سه: «مواد زبانی بازمانده از فهله». چهار: «رابطهٔ زبانی فهلوی و آذری». پنج: «روابط زبان‌های ولایت فهله بر اساس مواد مکتوب کهن» و شش: «جمع‌بندی» که سه پیوست دارد: «فهرست فهلویات شناخته‌شده تا سال ۷٠٠ق»، «دوبیتی‌های باباطاهر همدانی، گردآوردهٔ تقی‌الدین کاشانی» و «نسخه‌برگردان دو قصیدهٔ آذری در بیاض شمارهٔ ۲٠۵۱ کتابخانهٔ ایاصوفیا»

(فهلویّات، پژمان فیروزبخش، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴٠۱)

@atefeh_tayyeh
ذکری از ولایت قدیم پهلو در معجم یاقوت

می‌دانیم که پهلو یا فهلو در اصل مستقر قومی است که اساس سلسلهٔ اشکانیان را نهادند. اما فهله‌ای که بعدها مشهور شد (خواه این نام دوم از نام اول گرفته شده باشد یا نه) و زبان آن، که اکنون موضوع تحقیق جالب آقای دکتر فیروزبخش واقع شده، در فهلویّات بازمانده، آن فهلو اول را در محاق افگند. با این حال اشاراتی به آن پهلو اول می‌توان یافت. یاقوت حموی (ج ۱، ص ۲۳۹) دربارهٔ فهلو می‌گوید:

اسبیذ رستاق، معناه الرستاق الابیض، ناحیة من اعمال قوهستان من ناحیة فهلو، فیها قری و رساتیق، و فهلو یُراد به نواحی اصبهان فی زعم حمزه.
جوسف لم اتحقّق ضبطَها و وجدتُها فی بعض الکتب هکذا و هی ناحیة شبیهة بالصحراء من اعمال قهستان و کانّها من نواحی فهلو، و فهلو هی من نواحی اصفهان، و طرفُها متصل ببریّة کرمان، و بعضُهم یُسمّیها جوزف بالزّاء
.

این را یاقوت از محمد بن بحر رُهنی (دانشمند قرن سوم و چهارم هجری، اهل رهنهٔ کرمان) نقل کرده است و این از آن جا پیدا می‌شود که یاقوت در جای دیگر (ج ۴، ص ۲۰۶) می‌گوید:

قال الرُّهنی: اوّلُ بلاد قهستان جوسف و آخرُها اسبیذ رستاق و هی مایلیها ...


اسبیذ رستاق برابر است با گنابد و جوسف مصحّف خوسف است. از این گفته معلوم می‌شود که رهنی گنابد و خوسف را جزئی از فهلو می‌دانسته است. یاقوت در جای دیگر (ج ۲، ص ۴۰۱) دربارهٔ خبیص از قول رهنی گفته است که پیرامون کرمان در سوی دریا قُفص (کوفچ) است و در سوی خشکی خبیص، و خبیص مرز بلاد فهلو است:

و قال الرُّهنی و یکتنف جانبَی کرمان عرضان القفص من جانب البحر و خبیص من جانب البرّ، و خبیص طرفُ بلاد فهلو ...

آنچه در گفتهٔ یاقوت آمده که فهلو نواحی اصفهان است این جا اضافه است. شرق خبیص، کوهستان یا قهستان یا بخشی از آن، جزء پهلو بوده و این معنای قدیم کلمهٔ پهلو است، یعنی ولایت پرثوهٔ خراسان، که رهنی هنوز می‌شناخته، ولی یاقوت به آن متوجه نبوده است.

این اقتباسی بود از دو صفحه از مقالهٔ بلند یوزف مارکوارت با عنوان
Beiträge zur Geschichte und Sage von Ērân.
امروز یکی از دوستان گفت که قصد کرده این مقاله را ترجمه کند. عرض کردم که دیگری از دوستان نیز چنین قصدی دارد. حال من ماشه را چکاندم مگر یکی از این دوستان به کار مایلتر شود.

این جا ذکر نکته‌ای دربارهٔ نوشته‌های مارکوارت شاید بیجا نباشد. نوشته‌های مارکوارت به قول هانس هاینریش شدر، گرچه گاه آشفته یا گاه chaotisch است و به قول هارولد بیلی گاه متکی به اسناد و مدارک مشکوک، حاصل ذهن وقاد و تیزبینیهای مکرر در مکرر و فضل و دانش عجیب اوست. معجونی است از Scharfsinn و Gelehrsamkeit. لازم است تکرار شود که همهٔ نوشته‌های او باید در اختیار اهل تاریخ و جغرافیای تاریخی و متخصصان زبانهای ایرانی قرار گیرد و همهٔ ما کسانی که آن نوشته‌ها را نخوانده‌ایم مغبونیم.
یادنامه زنده یاد دکتر جواد طباطبایی منتشر شد

http://bonyadhomayoun.com/pdf/Buch%20Fur%20Bonyad2.pdf


@iran_khouzestan
Forwarded from ایران بوم
فرمان مشروطیت؛ با خط احمد قوام و امضای مظفرالدین شاه قاجار
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39078
 

فرمان مشروطیت در اصل فرمان تشکیل مجلس شورای ملی ست که مظفرالدین شاه قاجار در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ در پاسخ به متحصنین در جنبش مشروطه ایران امضا کرد و از طریق آن با مشارکت مردم در امر حکومت موافقت کرد و این چنین حکومت مشروطه برای نخستین بار در ایران تأسیس شد. خطاب فرمان به صدراعظم یعنی میرزا نصرالله‌خان مشیرالدوله است که خود در تهیه آن و راضی کردن شاه به امضای آن کوشش کرده بود. اصل فرمان به خط احمد قوام (قوام‌السلطنه) است.


متن فرمان

جناب اشرف صدراعظم -- از آن جا که حضرت باری تعالی جل‌شأنه سررشته ترقی و سعادت ممالک محروسه ایران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالی و رعایای صدیق خودمان قرار داده لهذا در این موقع که اراده همایون ما براین تعلق گرفت که برای رفاهیت و امنیت قاطبه اهالی ایران و تشیید مبانی دولت اصلاحات مقننه به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود چنان مصصم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان قاجاریه, علماء, اعیان, اشراف, ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده به هیئت وزرای دولت خواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد اعانت و کمک لازم را بنماید و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خود را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات قاطبه اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برساند که به صحه همایونی موشح و به موقع اجرا گذارده شود. بدیهی است که به موجب این دستخط مبارک نظامنامه و ترتیبات این مجلس و اسباب و لوازم تشکیل آن را موافق تصویب و امضای منتخبین از این تاریخ معین و مهیا خواهد نمود که به صحه ملوکانه رسیده و بعون‌الله تعالی مجلس شورای ملی مرقوم که نگهبان عدل است افتتاح و به اصلاحات لازمهٔ امور مملکت و اجراء قوانین شرع مقدس شروع نماید و نیز مقرر می‌داریم که سواد دستخط مبارک را اعلان و منتشر نمایند تا قاطبه اهالی از نیات حسنه ما که تماماً راجع به ترقی دولت و ملت ایران است کماینبغی مطلع و مرفه‌الحال مشغول دعاگوئی دوام این دولت و این مجلس بی‌زوال باشند -- در قصر صاحبقرانیه به تاریخ چهاردهم جمادی الثانیه ۱۳۲۴ هجری در سال یازدهم سلطنت ما

چون در این فرمان با ذکر «شاهزادگان قاجاریه و علماء و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف» ذکری از دیگر طبقات مردم نشده بود، به در خواست نمایندگان پناهندگان سفارت، فرمان دیگری صادر شد:

جناب اشرف صدراعظم -- در تکمیل دستخط سابق خودمان مورخه چهاردهم جمادی‌الثانیه ۱۳۲۴ که امر و فرمان صریحاً در تأسیس مجلس منتخبین ملت فرموده بودیم مجدداً برای آنکه عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله ما واقف باشند امر و مقرر می‌داریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق سریعاً دایر نموده بعد از انتخابات اجزاء مجلس فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را مطابق تصویب و امضای منتخبین به طوری که شایسته مملکت و و ملت و قوانین شرع مقدس باشد مرتب بنمائید که به شرفعرض و امضای همایونی ما موشح و مطابق نظامنامه مزبور این مقصود مقدس صورت و انجام پذیرد

در این فرمان عبارت «منتخبین ملت» آمده و نیز به جای «مجلس شورای ملی» از "مجلس شورای اسلامی" نام برده شده‌است.

http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/9944-farman-mashrotiat.html
‌‌
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به بهانه سالگرد مشروطه.
مواردی که در زبان عربی واژه‌‌ی فارسی و در زبان فارسی واژه‌ی عربی بکار می‌رود:

دستور یا قانون اساسی
دُستوری، دُستوریّه یا مشروطه

از آغاز سده‌ی کنونی نام نوعی حکومت از غرب به شرق راه یافت که پیش از این در این منطقه نبود، و آن حکومتی است که در آن قدرت نامحدود فرمانروایان باید در چارچوب قوانینی که از طرف نمایندگان مردم وضع می شود محدود گردد و دولت زاییده‌ی اراده‌‌ی مردم و رای مجلس نمایندگان باشد. که در غرب این قوانین راConsisttution، و آن حکومت را Gouv.constitutionne خوانند. در زبان فارسی و عربی این مفهوم تازه را ناچار شدند تعابیر تازه‌ای بکاربرند. در عربی از واژه ای فارسی کهن که در آن زبان پیش از آن راه یافته بود بکار گرفته شد و آن واژه "دُستور" بود که اکنون مجموع قوانین چنین حکومتی را مثلاً "الدستور اللبنانی" و این نوع حکومت را "الحكومة الدستورية" گویند. این واژه در فارسی معانی بسیاری دارد همانند: "وزیر، منشی، اجازه، وفا به عهد، چوب بلندی که برای پیمایش کشتی بکاربرند، چوب شب بند در، راه و روش، پیشوای زردشتیان، دانشمند و خادم آتشکده".
دستور در پهلوی dastwar, dastwar وdastevar به معنی داور و حکم بکار رفته و کریستین سن گوید دَستوَر یا دَستُور ظاهراً در دوره‌ی ساسانیان به موبدی که در امور دینی و قضایی مشغول بکار بوده، گفته می شده است. بخش نخست این واژه، "دست" نیز در زبان عربی کاربرد داشته و دارد و البته واژه‌ی معربی دیگر نیز که "دَشت" باشد به معنی "صحرا" در عربی "دست" نوشته و خوانده می شود. "دست" فارسی معانی بسیاری دارد مانند:" پیروزی، صدر و مسندِ مُلوک، توانایی، واحد شمارش لباس و...، روش و نوبت و مرتبه و وزیر". که برخی از این معانی در عربی نیز کاربرد دارد مانند معنی مسند ملوک در بیت زیر:
و لا خلا دَستُک من مرکب
غاش و من راج و من هائب. (مهاردیلمی)
در صبح الاعشی آمده که در دولت فاطمی دبیر رسائل دیوانی را "کاتب الدست" می گفتند. برد و باخت مرتبه ای در بازی را "الدَّستُ لی" و "الدَّستُ علی" گویند. یا یک دسته‌ای از کتاب و... را "دستة كتب؛ دستة دفاتر" گویند. یا در بازرگانی واژه grosse که در ایران قُراسه و در مصر Douzaine که همان دوجین است را دسته گویند. همچنین واژه "دست" در معنی "نیرنگ و حیله" در عربی بکار می رود که فارس آن را "تردستی" گوید. یا "دیگ بزرگ دسته دار" را عرب "دست" گوید. واژه دست از آغاز دوره اسلامی به زبان عربی راه یافته است. خوارزمی آنرا یکی از دفاتر دیوانی نوشته و گوید: "الدستور نسخة الجماعة المنقولة من السواد". در قاموس یک معنی دیگری نیز برای دست وجود دارد: "دُستور کتابی است که در آن مایحتاج چیزها نوشته شده باشد، و نسخه‌‌ی جامع کل حساب که نسخه‌های دیگر از آن بردارند، و آنکه در تمشیت امور بر او اعتماد کنند، معرّب دستور بفتح است و جمع آن دساتير بر وزن مصابيح است". و در المنجد چنین آمده: " دستور قاعده‌ایست که به مقتضای آن رفتار شود، اجازه، وزیر بنابر تشبیه آن به قاعده، دفتری که آن قوانین و نظامنامه‌های کشور جمع می‌شود، یا نام سپاهیان و ماهانه‌ی آنان در آن درج می‌گردد" و از همین جا است که این واژه در عربی برای Constitution و Code انتخاب شده است.
ولی در فارسی برای آن مفهوم از واژه‌ی عربی استفاده شده است. برای قانون چنین حکومتی "قانون اساسی" و نوع حکومت را "مشروطه" گویند. هرچند "قانون" از ریشه‌ی عربی نیست ولی مانند بیشتر اینگونه واژه‌ها در این زبان اصل خود را از دست داده و به صورت عربی درآمده است. زبان فارسی آنرا از این زبان و به شکل عربی وام گرفته‌. "اساس" هم که ریشه عربی دارد و به معنی "بُنیان" است‌. "مشروطه" چنان که پیداست اسم مفعول از شرط عربی است و معنی لازم کردن چیزی برخود یا دیگران و ملتزم شدن آن در ضمن عقد و... است و واژه‌ای فقهی نیز هست. و حکومت مشروطه حکومتی است که اداره‌ی امور بر طبق شرط و پیمان قوانینی که قدرت و پیمان فرمانروایان را مشروط می‌سازد است. اما برخی براین باور هستند که هرچند مشروطه اسم مفعول از شرط عربی است ولی عربی نیست بلکه معرّب واژه‌ای اروپایی Chart يا Charter است که به معنی "عهد و پیمان" است و نخستین سندی است که برای محدود کردن قدرت پادشاهی از سوی نمایندگان مردم نوشته شد و در غرب به این نام مشهور شد. ولی در هر صورت این واژه را زبان فارسی از عربی و هیات عربی آن گرفته است. و ناگفته نماند که این واژه در عربی چنین معنا و مفهومی ندارد.
#دستور #قانون‌اساسی #دستوری #دستوریه #مشروطه
#ریشه_شناسی_واژه_ها
تاریخ و فرهنگ ایران؛ در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی؛ دوره شش جلدی؛ دکتر محمد محمدی ملایری؛ توس؛ ۱۳۷۹. پیوست‌ها :۲۵۰تا۲۵۵.(متن خلاصه شده است)
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Forwarded from اهل تمیز
🔹مشروطه ایرانی

▪️در اول امر مشروطیت که در تبریز مشروطه‌طلبان شور غیرقابل وصفی در کار داشتند و برای همراه کردن هر طبقه باین امر از هیچ مجاهدتی فروگذاری نمی‌کردند و پیش علمای روحانی رفته آنها را باصرار وادار بهمکاری می‌نمودند، وقتی که نزد مجتهد اعلم شهر مرحوم آقامیرزا صادق آقا رفتند و از او تقاضای همراهی کردند، مشارالیه گفت اینکه شما می‌خواهید چیست؟
▪️گفتند مشروطه و فواید آن را بیان کردند. گفت چون این طریقه حکومت از ممالک متمدنه غربی اخذ شده آیا نزد آنها اسمی ندارد؟ گفتند آنها «کنستی‌توسیون» مینامند. معزی‌الیه گفت صلاح خود شما هم در همین است که همان کلمه را اختیار  کنید زیرا که لابد در پیش آنها و کتب لغت آنها آن کلمه تعریف دقیق و صحیح و جامع و غیرقابل تاویلی دارد که بعدها کسی نمی‌تواند بآن کلمه معنی دیگر داده و مورد بحث و نزاع قرار بدهد. لکن اگر کلمه عربی مشروطه را انتخاب کنید اختیار کار را از دست خودتان خارج نموده و بدست ما میدهید و بعدها بعضی آخوندها مخالفت این امر آن لغت را عنوان نموده و خود بدلخواه تفسیر و معنی خواهند کرد و خواهند گفت شرط یشرط و هو شارط و ذاک مشروط. و لذا آنرا تفسیر می‌توانند بکنند که معنی مشروطه آنست که مشروط بشرطا عدم وضع قوانین یا نبودن جراید و یا عدم مداخله در امور دولت و غیره است و باینطریق رشته کار از دست شما خارج میشود. البته این روایتی که مسموع شده معلوم نیست تا چه اندازه حقیقت دارد.

📚مقالات تقی‌زاده، زیر نظر ایرج افشار، مشروطیت، جلد نخست، ص ۱۵۵_١۵۴
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت سالگرد درگذشت قمرالملوک وزیری
اجرای قمرالملوک وزیری و یحیی نیکنواز در فیلم مادر. تاریخ اجرا: ۱۳۳۰.
https://www.tg-me.com/mardomnameh
Forwarded from Mahsa .
شرایط و شیوه ثبت نام .pdf
140.4 KB
مدرسه تابستانی انجمن زبان شناسی ایران روزهای چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه ۸، ۹ و ۱۰ شهریور در اصفهان برگزار می شود
#جواد_طباطبایی:  فردوسی تجدید کننده جاویدان خرد ایرانشهری در ادب فارسی

حکیم ابوالقاسم فردوسی، سراینده حماسه «ملی»، را که تجدید کننده جاویدان خردِ ایرانشهری در ادب فارسی بود و، با خردنامه خود، پلی میان دوره باستانی و دوره اسلامی ایران برافکند، باید شاعرِ دورهٔ تولد دوباره ایران زمین یا، به دیگر سخن، شاعر وحدت و تداومِ تاریخی به شمار آورد. هم او، با تکیه بر اندیشیدن خردگرای، به چنان تأملی در تقدیر ایران زمین پرداخته است که حماسهٔ «ملّی» او را می توان چونان جانشین تأملی فلسفی در تقدیر تاریخی ایران تلقّی کرد.

🔗ادامه

@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir

#سعید_حمیدیان:
فردوسی آنقدر خردگرا است که به دامن تعصب نیفتد

من روی خیلی از چیزهای فردوسی تکیه می‌کنم: اول شرایط زمانه که می‌طلبد، زمانی که شعر و نثر فارسی تازه می‌خواست مثل یک طفل نوپا شکل بگیرد، البته مخالفان خیلی نیرومندی هم داشت، بخصوص از سوی خلافت بغداد که ایرانیان را تحقیر می‌کردند و امثال این‌ها. در یک چنین شرایطی انسان با این شور و شوق و آن لهیب سرکش ایرانی و ایران‌دوستی کاری را ترتیب دهد و در عین حال چیزی که بی‌اندازه مهم است این است که این شخص یعنی فردوسی آنقدر خردگرا باشد، آنقدر عقلانی فکر کند که به دامن تعصب نیفتد، چون این یک امر ناگزیز است، انسان کشورش را دوست دارد و این علاقه ممکن است که به حدی برسد که از کنترل خودشان خارج شود و جنبه افراطی به خودش بگیرد، در حالی که فردوسی آن اندیشه تعقلی که دارد همیشه بر آن آتش تند شور و عشق نوعی مهار می‌زند و سعی می‌کند آن را تحت کنترل در بیاورد. در حالی که خیلی از افراد دیگه اینجور نبودند. یک شخصیت خاصی از فردوسی می سازد و به هر حال این یک جنبه است. جنبه دیگر نبوغ فردوسی است.


@shahnamehpajohan⁣⁣
https://shahnamehpajohan.ir
‍ شانزدهم مردادماه سالروز درگذشت غلامعلی رعدی آدرخشی

سرایندۀ «نگاه» (من ندانم به نگاه تو چه رازی‌ست نهان) از نگاه کردن بازماند. به دیار نیستی رهسپار شد. آخرین جرقۀ حیات معنوی او سر و سامان دادن به مجموعۀ مقالات خود بود که به نام گفتارهای ادبی و اجتماعی در سال ۱۳۷۰ در سلسلۀ انتشارات موقوفۀ دکتر محمود افشار انتشار یافت. پدرم در سال‌های آخر عمر تمایل داشت که اگر جایزه‌ای خواهد داد به دکتر رعدی بدهد. می‌گفت آذربایجانی که به زیبایی رعدی در زبان فارسی می‌نویسد و می‌سراید شایستۀ دریافت جایزۀ موقوفۀ من می‌تواند باشد که این موقوفه برای تعمیم زبان فارسی ایجاد شده است. کتاب‌های دیگر او دیوان اشعار، پنج آینه است. بسیار می‌توانست ثمربخش باشد، ولی طالع آن نداشت که از کارهای اداری چشم بپوشد و ذوقیات و کمالات خود را عرضه دارد.
غلامعلی رعدی آدرخشی (آن‌طور که خود می‌نوشت نه آذرخشی چنان‌که دیگران تمایل به نوشتن دارند) متولد تبریز به سال ۱۲۸۸ بود. در آنجا درس خواند. رعدی پس از آن به تهران آمد و دورۀ دانشکدۀ حقوق را به پایان رسانید. در وزارت معارف عضو شد. به ریاست ادارۀ انطباعات رسید. پس از تأسیس فرهنگستان ایران دبیری امور آنجا به عهده‌اش گذاشته شد. با رجالی چون محتشم‌السلطنۀ اسفندیاری، محمّدعلی فروغی ذکاء‌الملک، حسن وثوق‌الدوله، حسین ادیب‌السلطنۀ سمیعی که عضو فرهنگستان بودند و دیگر اعضای صاحب‌نام آنجا آشنایی و روابط علمی و فرهنگی پیدا کرد. ظاهراً حکمت بود که وسایل لازم رفتن او را به فرنگ برای ادامۀ تحصیل فراهم ساخت. در ژنو درس خواند و بازگشت.
پس از جنگ به سمت نمایندۀ ایران در یونسکو به پاریس رفت. پس از چند سال خدمت در آنجا عنوان سفیری هم گرفت. مدت درازی در سمت نمایندگی در یونسکو ماند. بعد که به ایران احضار شد به سناتوری انتصابی انتخاب شد و چون مخالف‌خوانی کرد در دورۀ بعد منصوب نشد. چند سالی هم ریاست دانشکدۀ ادبیات دانشگاه ملّی آن روزگار را عهده‌دار شد و لوحۀ اعتباری برای آن مؤسسه بود.

[نادره‌کاران، سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۲۹۶-۱۲۹۷]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
دلیل اینکه ادب فارسی در این دوره،در فاصله آغاز سده هفتم تا آغاز سده نهم،به چنان مرتبه ای دست یافت که فراتر رفتن از آن تاکنون نه تنها در زبان فارسی، بلکه کم و بیش در هیچ یک از زبان های بزرگ ممکن نشده است،از این روست که شعر فارسی نظم و ناحیه ای در ادب نیست،بیان "خاطره قومی" مردمانی است که جان و روح قومی خود را در زبان ملی دمیده اند.

به این اعتبار،نه شعرِ فارسی صِرفِ شعر است و نه زبان فارسی صِرفِ یک زبان؛آنچه این هر دو را از بسیاری از زبان ها و ادبیات های دیگر متمایز می کند،ساحتی از "خاطره قومی" ایرانیان است که در کالبد آن دو دمیده شده است،آنچه در زبان عرفانی _ فلسفی از آن به "تروّح جسم و تجسّم روح" تعبیر کرده اند.
پیشتر،با حکیم ابوالقاسم فردوسی،زبان فارسی به زبان حماسه ظاهری ایران تبدیل شده بود،اما شیخ شهاب الدین سهروردی،با انتقال آن حماسه به مرتبه عالم مثال،در نظام "حکومت خسروانی" خود،به تعبیر هانری کربن،آن را به "حماسه باطنی" تبدیل کرد تا نه تنها "از آب و آتش و باد گزند نیابد"،بلکه آن گاه نیز که در "معرض وزیدن باد بی نیازی خداوند" قرار می گیرد،و به ویژه آن گاه که "سامان سخن گفتن نیست"،از آسیب درمان بماند.

شعر حافظ که هر تفسیری از آن داشته باشیم،اما به هر حال نمی توان آن را عارفانه خواند،صورتی دیگر از همان "حکمت خسروانی" است که شیخ شهاب الدین سهروردی مقتول در راه احیای آن جان باخت. از دیدگاه تاریخ آگاهی "ملی" ایرانیان،یعنی تداوم خاطره قومی ما،جانشین راستینِ شیخ مقتول اشراقیانِ "رسمی" تاریخ های فلسفه نیستند، که شهرزوری تاریخ آنان را نوشته بود،بلکه خواجه شمس الدین است و رشته ای که آن دو را در پیوندی نامرئی،اما ناگسستنی،به هم ربط می دهد،دریافتی از دیدگاه تاریخ باطنی از دوره باستانی ایران و اندیشیدن آن است. در نخستین نگاه،این نکته شگفت می نماید که اگر چه شیخ شهاب الدین آوازه ای در خور مقام او در تاریخ فلسفه ایرانی نیافت،اما عارفی مانند نجم الدین رازی،در مرموزات اسدی و مرصادالعباد،همزمان با یورش مغولان،با تفسیر عرفانی خود از اندیشه ایرانشهری، راه او را دنبال کرد،همچنان که حافظ در دیوان خود در راهی گام گذاشت که شیخ مقتول هموار کرده بود.

بدین سان به رغم بسطی که فلسفه یونانی در ایران پیدا کرد،اما هرگز به جریان مهمی در اندیشیدن ایرانیان تبدیل نشد،در حالی که آن "حکمت خسروانی"،که شیخ مقتول آن را تجدید کرد،"آن آتش نهفته در دلِ" حافظ،که "خورشید جز شعله ای از آن نبود که در آسمان" گرفته بود،در شرایطی که با زوال تدریجی اندیشیدن خردگرای فهم ایران در "حافظه ایرانی" غیرممکن شده بود،به نوعی به فلسفه تداوم آگاهی "ملی" در "خاطره ایرانیان" تبدیل شد.

🔹دکتر جواد طباطبایی
🔸سیاست نامه

@iranboom_ir
https://www.tg-me.com/eshtadan
#جواد_طباطبایی:  فردوسی تجدید کننده جاویدان خرد ایرانشهری در ادب فارسی

حکیم ابوالقاسم فردوسی، سراینده حماسه «ملی»، را که تجدید کننده جاویدان خردِ ایرانشهری در ادب فارسی بود و، با خردنامه خود، پلی میان دوره باستانی و دوره اسلامی ایران برافکند، باید شاعرِ دورهٔ تولد دوباره ایران زمین یا، به دیگر سخن، شاعر وحدت و تداومِ تاریخی به شمار آورد. هم او، با تکیه بر اندیشیدن خردگرای، به چنان تأملی در تقدیر ایران زمین پرداخته است که حماسهٔ «ملّی» او را می توان چونان جانشین تأملی فلسفی در تقدیر تاریخی ایران تلقّی کرد.


#سعید_حمیدیان:
فردوسی آنقدر خردگرا است که به دامن تعصب نیفتد

من روی خیلی از چیزهای فردوسی تکیه می‌کنم: اول شرایط زمانه که می‌طلبد، زمانی که شعر و نثر فارسی تازه می‌خواست مثل یک طفل نوپا شکل بگیرد، البته مخالفان خیلی نیرومندی هم داشت، بخصوص از سوی خلافت بغداد که ایرانیان را تحقیر می‌کردند و امثال این‌ها. در یک چنین شرایطی انسان با این شور و شوق و آن لهیب سرکش ایرانی و ایران‌دوستی کاری را ترتیب دهد و در عین حال چیزی که بی‌اندازه مهم است این است که این شخص یعنی فردوسی آنقدر خردگرا باشد، آنقدر عقلانی فکر کند که به دامن تعصب نیفتد، چون این یک امر ناگزیز است، انسان کشورش را دوست دارد و این علاقه ممکن است که به حدی برسد که از کنترل خودشان خارج شود و جنبه افراطی به خودش بگیرد، در حالی که فردوسی آن اندیشه تعقلی که دارد همیشه بر آن آتش تند شور و عشق نوعی مهار می‌زند و سعی می‌کند آن را تحت کنترل در بیاورد. در حالی که خیلی از افراد دیگه اینجور نبودند. یک شخصیت خاصی از فردوسی می سازد و به هر حال این یک جنبه است. جنبه دیگر نبوغ فردوسی است.


@shahnamehpajohan⁣⁣
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن:
شاهنامه زندگی را بر سه ستون خرد، داد و آزادگی قائم می دارد

به‌طور کلّی شاهنامه زندگی را بر سه ستون قائم می‌دارد: خرد، داد، آزادگی. خرد، حاصل تجربه‌های انسانی است، در جهت آسایش خلق و تعالی. داد، موازنه و اعتدال را در همهٔ شؤون می‌جوید و حق هر کس را در حدّ استحقاقش ادا کرده می‌خواهد. آزادگی، بر وفق شرف انسانی زندگی کردن است، یعنی پذیرفتن این اصل انسان فراتر از یک موجودِ خورنده و خوابنده است.


🔷نقل از: باشگاه شاهنامه پژوهان
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
سخنرانی محمدرضا شفیعی کدکنی در شب سالگرد سایه به همت مجلهٔ بخارا
رشت، باغ محتشم

سلام به همهٔ حاضران محترم، خانم‌ها و آقایان. کسانی که اغلبشان از راه‌های دور به عشق فرهنگ ملی ما و به احترام یکی از نمایندگان برجستهٔ این فرهنگ اینجا حاضر شدند. سایه نیاز به معرفی امثال من ندارد. او یکی از نمایندگان برجستهٔ شعر فارسی در طول قرون و اعصار بوده و اگر حمل بر اغراق نکنیم، بعد از حافظ، غزلسرایی به اعتبار و اهمیت او به‌زحمت می‌توان در تاریخ شعر فارسی پیدا کرد و اگر هم پیدا شود از منظر اختلافِ سلیقه‌هاست. اما همهٔ سلیقه‌های پخته و ورزیده، اعتقاد دارند که غزل سایه در این ششصد هفتصد سال، جایگاه بسیار ممتازی در فرهنگ ملی ما و در زبان فارسی داشته است و دارد و خواهد داشت.

باغ محتشم رشت، ۱۴ مرداد ۱۴۰۲
Forwarded from شفیعی کدکنی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سایه؛ شاعر تاریخِ «ادبیات» ما
تهران، ۱۸ مرداد ۱۴۰۲


جامعهٔ ما و همهٔ جامعهٔ بشری در دو سوی ماقبل مطبوعات و رسانه‌ها و مابعد مطبوعات و رسانه‌ها هستند. برای من بعضی شاعرِ تاریخ «مطبوعات» هستند. سایه از نظر من، شاعرِ تاریخِ «ادبیات» ایران است.
به عنوان یک معلم درس تاریخ ادبیات در دانشگاه به عرضتان می‌رسانم، سایه، بدون تردید، بدون تردید، شاعر تاریخِ «ادبیات» ایران است و در ترازِ سعدی و حافظ تا ملک الشعرای بهار.
سایه در تراز شاعران تاریخ ادبیات ماست
و‌ بعضی از مشاهیر عصر ما، شاعران تاریخ «مطبوعات و رسانه‌ها» هستند. از این لحظه که از من می‌شنوید تا وقتی که زنده هستید این فکر و‌ این تقسیم‌بندی شما را رها نخواهد کرد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
شبِ سایه، تهران
چهارشنبه، ۱۸ مرداد ۱۴۰۲

شبِ سایه به همت مجلهٔ بخارا در خانهٔ اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
#سایه #هوشنگ_ابتهاج #شفیعی_کدکنی
Forwarded from دژنپشت
.
دریغ از دکتر کوروش صفوی

۲۰ امرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

راه و روش نیکویی نیست که تا کسی چشم بر جهان بربندد، همه ستایشگرش می‌شویم، ناشناخته و ندانسته.
بر این راه نرفته ام.
اما دور از ادب و کتاب‌دوستی است که یکی زبانشناس دانشمند ایرانی درگذرد و در این دهلیز سخنی از بزرگی او و به یاد او به میان نیاید.

از استادانی نبود که از دستگاه تولید انبوه استاد بیرون آمده‌اند، و بودن و نبودنشان چیزی را در جایی عوض نمی‌کند.

از دهه ۱۳۶۰ با نامش آشنا بودم و برخی از کتاب‌هایش را خریده و خوانده بودم.
نمی‌خواهم مجیزگویی کنم. متخصصی بود تمام عیار. دور از آلودگی‌های شبه سیاسی که پرهیز از آن کار نادرگانی است. دکتر صفوی از همان نادرگان بود.

دریغ از دکتر کوروش صفوی.
دریغ از ما که از دانشی‌مردی چون او بی‌بهره ماندیم، اندر این تنگدستی علمی و تاخت‌وتاز تنک‌مایگان در ساحت علم.
دریغ از دکتر کوروش صفوی. دریغ.

https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
وقتی دوستان عزیزم، آقایان دکتر نغزگوی کهن و راسخ مهند در دانشگاه بوعلی سینا جشن‌نامه دکتر صفوی را آماده می‌کردند، این سؤال برایمان پیش آمد که طرح روی جلد جشن‌نامه چگونه باشد! نهایتاً تصمیم گرفتیم از خودش بپرسیم و او بلافاصله خندید و گفت: کله یک آدم کچل و چاق و سبیلو و عینکی! بعد هم اضافه کرد همین طرح را روی کیک هم بزنید و خلاص! ما فکر کردیم شوخی می‌کند و باز پرسیدیم و پرسیدیم تا این که عاقبت دست از خندیدن برداشت و به لبخندی قناعت کرد و پکی به سیگارش زد و سری جنباند و خیلی آرام گفت: خوب من همینم دیگه، من این رو دوست دارم، حالا شما هرکاری دوست دارید بکنید! انسانی به همین سادگی و صفا که هرگز تصور نمی‌کردم روزی از دار این دنیا برود و از خنده‌های آن اینگونه بکاهد!

دکتر #امید_طبیب‌زاده

🇮🇷 @linguiran
#یادداشت
🍀🍀🍀🍀
#بی‌مرگی_زال


تو عمری طلب کان ندارد زوال
به جان زنده شو تا نمیری چو زال

(همایون‌نامه زجاجی)

معروف‌ترین و مفصل‌ترین سرگذشت زال در سنت داستانی ایران، نخست در شاهنامه و سپس در بهمن‌نامه ایران شاه/ شاه‌بن‌ابی‌الخیر است. در هیچ‌یک از این دو اثر به مرگ زال اشاره‌ای نشده است و به احتمال از همین‌جا تصور بی مرگی و جاودانگی او شکل گرفته و به این صورت در همایون‌نامه نیز بیان شده است.

البته در "غررالسیر" ثعالبی از کشته شدن زال به روایت شاهنامه مسعودی مروزی یاد، و نوشته شده است: "مسعودی مروزی در مثنویش آورده که بهمن زال را کشت".

در "مجمل‌التواریخ" هم بیتی از بهمن‌نامه نقل شده است که به موجب آن زال در روزگار داراب می‌میرد. با این حال روایت عمر جاودانه زال_هم‌چنان‌که در همایون‌نامه هم می‌بینیم_ معروف‌تر بوده و حتی در داستان‌های نقالی و عامیانه نیز بدان توجه شده است. همین جاودانگی یکی از قراین و همانندانگاری زال با ایزد زروان در تحقیقات معاصران است.

منبع:

کتاب: در حضرت سیمرغ، سجاد آیدنلو، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ دوم: ۱۳۹۶، ص۴۶۵

@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی:
شاهنامه زنده‌ترین کتاب حماسی دنیاست


شاهنامه زنده‌ترین کتاب حماسی دنیاست زیرا مردمان امروز ما زبان هزار سال پیش شاهنامه را بدون هیچ ترجمه‌ای متوجه می‌شوند در حالی که برای کتاب ایلیاد این‌گونه نیست و باید مردمان یونان این کتاب را به زبان یونانی امروز ترجمه کنند و مردمان چین باید لیان شامپو را زبان امروز خودشان برگردانند تا بتوانند آن را دریابند. جغرافیای شاهنامه گسترده‌ترین جغرافیا از بین کتاب‌های حماسی جهان است، همه بخش‌های دنیا را از چین، هند، خوارزم و آسیای مرکزی گرفته تا شهرهای آذربایجان، کردستان و نقاط دیگری مانند بغداد و روسیه را در بر می‌گیرد و در اشعار شاهنامه کاملاً بازتاب دارد؛ اگر بخواهیم مرزهای ایران بزرگ فرهنگی را مشخص کنیم، قطعاً باید به شاهنامه فردوسی رجوع کنیم.


@ShahnamehPajohan
https://shahnamehpajohan.ir
2024/09/25 06:23:11
Back to Top
HTML Embed Code: