Forwarded from موسسه فردوسی توسی
🔰 فراخوان دورههای دانشگاهی
🎨📚 پنجشنبههای هنر ایرانی و شعر پارسی
🖥️ کارگاههای حضوری و مجازی
🏛️ با ارایه گواهینامه دانشگاهی
💠 به کوشش موسسه فردوسی
۱- هنر شاهنامهخوانی، نقالی، مجریگری و شعرخوانی
🙋🏻♀️🙋🏻♂️ ویژه کودکان و نوجوانان
🎭 مدرسان: یاسر موحدفرد، عباس بهمنش و غلامرضا خوشحالپور
🗓️ پنجشنبهها ساعت ۱۴ تا ۱۶
۲- مدرسی شاهنامهخوانی، نقالی، مجریگری، ویراستاری و خبرنگاری
🧑🏻🎓👨🏻🎓 ویژه جوانان و بزرگسالان
🎙️ مدرسان: یاسر موحدفرد، فیروزه آدابی، عباس بهمنش و غلامرضا خوشحالپور
🗓️ پنجشنبهها ساعت ۱۶ تا ۱۸
۳- تصویرسازی شاهنامه فردوسی و آموزش نرمافزار ترسیمی (کورل)
🏵️ ویژه کودکان تا بزرگسالان
🖍️ مدرسان: نرگس صافی و صادق مجلسی
🗓️ پنجشنبهها ساعت ۱۸ تا ۲۰
⏳ مهلت ثبت نام:
↩️ تا دهم اَمردادماه ۱۴۰۲
📲 ثبت نام واتساپی:
۰۹۲۱۳۶۰۳۲۸۸
🖥️ برای آگاهی بیشتر:
⬅️ پایگاه آموزشی توسپدیا
www.toospedia.ir
🎨📚 پنجشنبههای هنر ایرانی و شعر پارسی
🖥️ کارگاههای حضوری و مجازی
🏛️ با ارایه گواهینامه دانشگاهی
💠 به کوشش موسسه فردوسی
۱- هنر شاهنامهخوانی، نقالی، مجریگری و شعرخوانی
🙋🏻♀️🙋🏻♂️ ویژه کودکان و نوجوانان
🎭 مدرسان: یاسر موحدفرد، عباس بهمنش و غلامرضا خوشحالپور
🗓️ پنجشنبهها ساعت ۱۴ تا ۱۶
۲- مدرسی شاهنامهخوانی، نقالی، مجریگری، ویراستاری و خبرنگاری
🧑🏻🎓👨🏻🎓 ویژه جوانان و بزرگسالان
🎙️ مدرسان: یاسر موحدفرد، فیروزه آدابی، عباس بهمنش و غلامرضا خوشحالپور
🗓️ پنجشنبهها ساعت ۱۶ تا ۱۸
۳- تصویرسازی شاهنامه فردوسی و آموزش نرمافزار ترسیمی (کورل)
🏵️ ویژه کودکان تا بزرگسالان
🖍️ مدرسان: نرگس صافی و صادق مجلسی
🗓️ پنجشنبهها ساعت ۱۸ تا ۲۰
⏳ مهلت ثبت نام:
↩️ تا دهم اَمردادماه ۱۴۰۲
📲 ثبت نام واتساپی:
۰۹۲۱۳۶۰۳۲۸۸
🖥️ برای آگاهی بیشتر:
⬅️ پایگاه آموزشی توسپدیا
www.toospedia.ir
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و هشتم تیرماه زادروز منوچهر ستوده، منتخب هشتمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
جغرافیای تاریخی برای ستوده علمی است جذابتر و مهمتر از تاریخ. او از تاریخ جغرافیای تاریخی میآفریند. برای ستوده قطعی است که تا مورخی وضع اقلیمی و طبیعی منطقه و پیوند راههای گذشته و تناسب قرار گرفتن قلعهها و آبادیها را به یکدیگر به چشم سر ندیده باشد، براساس کتاب و متن و نقشه دشوار است که چنانکه باید از گیجی و گنگی به درآید. ستوده با این اعتقاد بود که هم جغرافیای تاریخی تدریس میکرد، هم به «مکاشفه» با محل میپرداخت، هم نوشتههای علمی این رشته را در زبان فارسی دامنهور ساخت.
پیادهروی به شوق و امید دیدن فلان سنگی که گفتهاند نگارهای یا نوشتهای بر آن است و گفتهاند که به خط میخی یا کوفی است، یا تشنه و گشنه و آفتابزده به سوی خرابهای که باد و باران گزندهای ویرانگر در آن کرده همه در اندیشۀ ستوده برای آن بوده است که اطلاعی نو از بر و بوم کهن خود به دست آورد که «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» تا مگر برگی از روزگار مردمش، از گیاهش، از دامش، از سنگش، از گورش، از گذشتهاش بر دفتر ایرانشناسی بیفزاید و ایران جاودانه را به ما بشناساند. اینهاست گامهای بلند او در راه رسیدن به قلمروهای ایراندیدگی و عشق لایزال به فرهنگ ملی.
ستوده را بردارید و در یک آبادی ناشناس دورافتاده از راه، میان کوهها، جنگلها، کویرها بگذارید، مثل «دُربید» جایی. او کولهبارش را به گوشهای میگذارد و به چهار سوی آبادی سر میکشد تا همزبانی تجربهدیده بیابد. پس به پژوهش میپردازد. نخست نام آبادیها و قلعهها و ویرانههای اطراف را جویا میشود. فاصلۀ یکیک را بهدقت میپرسد و ضبط میکند و راههای چندجانبه را که هست روی نقشه میآورد. سپس به بازشناسی گویش آنجا میپردازد و میکوشد چم و خم مباحث دستوری و آوایی آنها را دریابد. آداب و رسومشان را ضبط کند. قصههاشان را میشنود و به بازیهایشان میپردازد. طرز کشت و ورز و نوع خانهسازی و پوشش بامشان را یادداشت میکند. گیاهان محلی را یکبهیک میچیند و با ضبط اسم محلی خشک میکند و اطلاعاتی را که از افراد بومیان و پیرزنان دربارۀ آنها میشنود به نوشته میسپارد. از احوال جانوران و خرفستران هم درنمیگذرد.
مگر نه اینکه سی سال است از تهران رمیده و به درون جنگل نارنجبن کنار چشمۀ دانیال خزیده است. آنجا نارنج و ترنج میپرورد، ولی زندگی معنوی خود را با پژوهش در جغرافیای تاریخی و مباحث وابسته بدان عجین ساخته و لذت میبرد هنگامی که کسی با او ساعتی دربارۀ این عوالم به صحبت بنشیند. مگر نه اینکه شصت سال پیش در بیابانهای عقدا که کارمند شرکت پرژام بود، فکرش به دنبال گرد آوردن اطلاعات جغرافیایی از ساربانان و گلهداران و بوتهآوران دربارۀ راههای کویری و گویش مردم آن صفحات پرت بود. مقالۀ او را دربارۀ بیابانهای اطراف عقدا تا خور و بیابانک بخوانید تا صحت گفتهام روشن باشد. او از آغاز میدانست چه میجوید و چه میخواهد.
[هفتاد گفتار از ایرج افشار، به اهتمام دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۸۷۸-۸۸۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
جغرافیای تاریخی برای ستوده علمی است جذابتر و مهمتر از تاریخ. او از تاریخ جغرافیای تاریخی میآفریند. برای ستوده قطعی است که تا مورخی وضع اقلیمی و طبیعی منطقه و پیوند راههای گذشته و تناسب قرار گرفتن قلعهها و آبادیها را به یکدیگر به چشم سر ندیده باشد، براساس کتاب و متن و نقشه دشوار است که چنانکه باید از گیجی و گنگی به درآید. ستوده با این اعتقاد بود که هم جغرافیای تاریخی تدریس میکرد، هم به «مکاشفه» با محل میپرداخت، هم نوشتههای علمی این رشته را در زبان فارسی دامنهور ساخت.
پیادهروی به شوق و امید دیدن فلان سنگی که گفتهاند نگارهای یا نوشتهای بر آن است و گفتهاند که به خط میخی یا کوفی است، یا تشنه و گشنه و آفتابزده به سوی خرابهای که باد و باران گزندهای ویرانگر در آن کرده همه در اندیشۀ ستوده برای آن بوده است که اطلاعی نو از بر و بوم کهن خود به دست آورد که «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» تا مگر برگی از روزگار مردمش، از گیاهش، از دامش، از سنگش، از گورش، از گذشتهاش بر دفتر ایرانشناسی بیفزاید و ایران جاودانه را به ما بشناساند. اینهاست گامهای بلند او در راه رسیدن به قلمروهای ایراندیدگی و عشق لایزال به فرهنگ ملی.
ستوده را بردارید و در یک آبادی ناشناس دورافتاده از راه، میان کوهها، جنگلها، کویرها بگذارید، مثل «دُربید» جایی. او کولهبارش را به گوشهای میگذارد و به چهار سوی آبادی سر میکشد تا همزبانی تجربهدیده بیابد. پس به پژوهش میپردازد. نخست نام آبادیها و قلعهها و ویرانههای اطراف را جویا میشود. فاصلۀ یکیک را بهدقت میپرسد و ضبط میکند و راههای چندجانبه را که هست روی نقشه میآورد. سپس به بازشناسی گویش آنجا میپردازد و میکوشد چم و خم مباحث دستوری و آوایی آنها را دریابد. آداب و رسومشان را ضبط کند. قصههاشان را میشنود و به بازیهایشان میپردازد. طرز کشت و ورز و نوع خانهسازی و پوشش بامشان را یادداشت میکند. گیاهان محلی را یکبهیک میچیند و با ضبط اسم محلی خشک میکند و اطلاعاتی را که از افراد بومیان و پیرزنان دربارۀ آنها میشنود به نوشته میسپارد. از احوال جانوران و خرفستران هم درنمیگذرد.
مگر نه اینکه سی سال است از تهران رمیده و به درون جنگل نارنجبن کنار چشمۀ دانیال خزیده است. آنجا نارنج و ترنج میپرورد، ولی زندگی معنوی خود را با پژوهش در جغرافیای تاریخی و مباحث وابسته بدان عجین ساخته و لذت میبرد هنگامی که کسی با او ساعتی دربارۀ این عوالم به صحبت بنشیند. مگر نه اینکه شصت سال پیش در بیابانهای عقدا که کارمند شرکت پرژام بود، فکرش به دنبال گرد آوردن اطلاعات جغرافیایی از ساربانان و گلهداران و بوتهآوران دربارۀ راههای کویری و گویش مردم آن صفحات پرت بود. مقالۀ او را دربارۀ بیابانهای اطراف عقدا تا خور و بیابانک بخوانید تا صحت گفتهام روشن باشد. او از آغاز میدانست چه میجوید و چه میخواهد.
[هفتاد گفتار از ایرج افشار، به اهتمام دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۸۷۸-۸۸۲]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و نهم تیرماه سالروز درگذشت جلالالدین همایی (سنا)
همایی متولد رمضان ۱۳۱۷ قمری (۱۲۷۸ شمسی) بود. اجدادش از شیراز بودند. از استادان بنامش حاجی آقا رحیم ارباب، شیخ محمّد خراسانی، حاجی ملّا عبدالجواد آدینهای، حاجی میر سیّد علی جناب را باید نام برد. پس از تحصیلات قدیم به تدریس در مدرسۀ نیمارود اصفهان پرداخت تا اینکه از حدود سال ۱۳۰۰ شمسی به تدریس در مدارس جدید روی آورد. از سال ۱۳۰۸ رسماً به خدمت وزارت معارف درآمد و مدتی در تبریز به تدریس مشغول بود. بعد به تهران آمد و در دارالفنون و مدارس دیگر درس میگفت. بالأخره سمت استادی دانشگاه تهران یافت و این سمت بود که از او والایی یافت.
همایی از حاجی شیخ مرتضی آشتیانی، ملّا محمّدحسین فشارکی، آقا سیّد محمّد نجفآبادی اجازۀ روایت و اجتهاد داشت. همایی شعر هم میگفت. از غزلیات خوب و معروفش این غزل است که در سال ۱۳۲۷ سروده است:
عمری به عبث در ره مقصود دویدیم
یک عمر دویدیم و به مقصد نرسیدیم
چون طایر آوارۀ تشویشگرفته
هر لحظه ازین شاخ بدان شاخ پریدیم
از خلقِ جهان خیر ندیدیم ازین روی
در گوشۀ تنهایی و خلوت بخزیدیم
بودیم یکی آهوَک رام ولیکن
گرگان به کمینگاه چو دیدیم رمیدیم
شهدِ لبنِ کودکی از خاطرِ ما برد
زهری که ازین کاسۀ وارونه چشیدیم
چون دستِ اجل رختِ حیات از تن ما کند
در بسترِ خواب ابدی رخت کشیدیم
هم خاک شود باز، گرفتم که دگربار
چون سبزۀ نوخاسته از خاک دمیدیم
در جلوه بوَد یار به هر سوی پدیدار
گر کور نبودیم چرا یار ندیدیم؟
گیتیست سنا گلشنی آراسته لیکن
ما جز علف هرزه ازین باغ نچیدیم
[نادرهکاران، سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج۱، ص ۶۰۴-۶۰۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
همایی متولد رمضان ۱۳۱۷ قمری (۱۲۷۸ شمسی) بود. اجدادش از شیراز بودند. از استادان بنامش حاجی آقا رحیم ارباب، شیخ محمّد خراسانی، حاجی ملّا عبدالجواد آدینهای، حاجی میر سیّد علی جناب را باید نام برد. پس از تحصیلات قدیم به تدریس در مدرسۀ نیمارود اصفهان پرداخت تا اینکه از حدود سال ۱۳۰۰ شمسی به تدریس در مدارس جدید روی آورد. از سال ۱۳۰۸ رسماً به خدمت وزارت معارف درآمد و مدتی در تبریز به تدریس مشغول بود. بعد به تهران آمد و در دارالفنون و مدارس دیگر درس میگفت. بالأخره سمت استادی دانشگاه تهران یافت و این سمت بود که از او والایی یافت.
همایی از حاجی شیخ مرتضی آشتیانی، ملّا محمّدحسین فشارکی، آقا سیّد محمّد نجفآبادی اجازۀ روایت و اجتهاد داشت. همایی شعر هم میگفت. از غزلیات خوب و معروفش این غزل است که در سال ۱۳۲۷ سروده است:
عمری به عبث در ره مقصود دویدیم
یک عمر دویدیم و به مقصد نرسیدیم
چون طایر آوارۀ تشویشگرفته
هر لحظه ازین شاخ بدان شاخ پریدیم
از خلقِ جهان خیر ندیدیم ازین روی
در گوشۀ تنهایی و خلوت بخزیدیم
بودیم یکی آهوَک رام ولیکن
گرگان به کمینگاه چو دیدیم رمیدیم
شهدِ لبنِ کودکی از خاطرِ ما برد
زهری که ازین کاسۀ وارونه چشیدیم
چون دستِ اجل رختِ حیات از تن ما کند
در بسترِ خواب ابدی رخت کشیدیم
هم خاک شود باز، گرفتم که دگربار
چون سبزۀ نوخاسته از خاک دمیدیم
در جلوه بوَد یار به هر سوی پدیدار
گر کور نبودیم چرا یار ندیدیم؟
گیتیست سنا گلشنی آراسته لیکن
ما جز علف هرزه ازین باغ نچیدیم
[نادرهکاران، سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج۱، ص ۶۰۴-۶۰۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
شاهنامه و زندگی مردم عامّه
▪️مسلّماً شاهنامه در مدت نُه تا ده قرن در قلمرو وسیع زبان فارسی که چهارچوب هویّت فرهنگی ایران و قلمرو ملّی آن محسوب میشود، بیش از هر اثر دیگری با زندگی عامّهٔ مردم عجین بوده و از محفل خواصّ تا منازل و محافلِ عوام همه جا حضور داشته است. همان طور که حضور شاهنامه در دستگاه سلاطین غوری (به قول صاحب چهارمقاله) و کوشش شایستهٔ دربار تیموریان و بایسنقر میرزا برای ترتیب عالیترین نسخهٔ شاهنامه با مقدّمهٔ مبسوط و توجّه ویژهٔ شاه اسماعیل صفوی به شاهنامهخوانی برای تقویت روحیّهٔ ملّی و نظامی، تقریباً مشخص و قطعی مینماید، حضور پهلوانان شاهنامه به خصوص رستم دستان در قهوهخانهها و زورخانهها و در و دیوار ابنیه و کاخهای عمومی و خصوصی و سردر حمامها و احتمالاً بعضی کاروانسراها و اماکن دیگر امری مسلّم است. وجود نقّالان و شاهنامهخوانان و تألیف رستمنامههای نثر به فارسی و ترکی نیز گواه دیگری است بر اقبال و خوگری همگانی مردم ایران با اثر بزرگ فردوسی.
▪️ظاهراً در تاجیکستان تا انقلاب بلشویکی و حتی پس از آن و در بسیاری از مناطق افغانستان تا این اواخر و در آسیای صغیر تا زمان استیلای عثمانیان (نه سلجوقیان) و در آذربایجان و قفقاز تا حدود سدهٔ یازدهم هجری، به فارسی و پس از آن به فارسی و ترکی شاهنامه و به خصوص قسمتهای پهلوانی آن، همیشه و همهجا معروف و مورد علاقهٔ عموم مردم بوده است. قراین تاریخی نشان میدهد که فرمانروایان، و بزرگان ترک و ترکستان نیز، که طبعاً نمیتوانستهاند با مضامین ایرانی و تورانی شاهنامه موافق باشند، تحت تأثیر این اثر بزرگ قرار داشته و گاهی در اثبات انتسابِ به افراسیاب مبالغه میکردهاند. ردّ پای پهلوانان شاهنامه، به خصوص رستم در ادبیات و داستانهای ملّی گرجی و ارمنی نیز مشهود و آشکار است و چنانکه در جای دیگر نیز گفتهایم، شگفتآور اینکه در بعضی حماسههای گرجی رستم یاور گرجیان است بر ضدّ افراسیاب و ایرانیان.
فردوسی و شاهنامه، ص ۷۷
زندهیاد استاد منوچهر مرتضوی
مطالب این رسانه را دربارهٔ کتاب ملّی ایرانیان با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#منوچهر_مرتضوی
یاد آن دانشمندِ بیادعای تبریزی، استاد بیهمتا، منوچهر مرتضوی همیشه در قلبمان زنده است.
استاد مرتضوی، فراموشت نخواهیم کرد.
ـــــــــــــــــــــــ
شاهنامه و زندگی مردم عامّه
▪️مسلّماً شاهنامه در مدت نُه تا ده قرن در قلمرو وسیع زبان فارسی که چهارچوب هویّت فرهنگی ایران و قلمرو ملّی آن محسوب میشود، بیش از هر اثر دیگری با زندگی عامّهٔ مردم عجین بوده و از محفل خواصّ تا منازل و محافلِ عوام همه جا حضور داشته است. همان طور که حضور شاهنامه در دستگاه سلاطین غوری (به قول صاحب چهارمقاله) و کوشش شایستهٔ دربار تیموریان و بایسنقر میرزا برای ترتیب عالیترین نسخهٔ شاهنامه با مقدّمهٔ مبسوط و توجّه ویژهٔ شاه اسماعیل صفوی به شاهنامهخوانی برای تقویت روحیّهٔ ملّی و نظامی، تقریباً مشخص و قطعی مینماید، حضور پهلوانان شاهنامه به خصوص رستم دستان در قهوهخانهها و زورخانهها و در و دیوار ابنیه و کاخهای عمومی و خصوصی و سردر حمامها و احتمالاً بعضی کاروانسراها و اماکن دیگر امری مسلّم است. وجود نقّالان و شاهنامهخوانان و تألیف رستمنامههای نثر به فارسی و ترکی نیز گواه دیگری است بر اقبال و خوگری همگانی مردم ایران با اثر بزرگ فردوسی.
▪️ظاهراً در تاجیکستان تا انقلاب بلشویکی و حتی پس از آن و در بسیاری از مناطق افغانستان تا این اواخر و در آسیای صغیر تا زمان استیلای عثمانیان (نه سلجوقیان) و در آذربایجان و قفقاز تا حدود سدهٔ یازدهم هجری، به فارسی و پس از آن به فارسی و ترکی شاهنامه و به خصوص قسمتهای پهلوانی آن، همیشه و همهجا معروف و مورد علاقهٔ عموم مردم بوده است. قراین تاریخی نشان میدهد که فرمانروایان، و بزرگان ترک و ترکستان نیز، که طبعاً نمیتوانستهاند با مضامین ایرانی و تورانی شاهنامه موافق باشند، تحت تأثیر این اثر بزرگ قرار داشته و گاهی در اثبات انتسابِ به افراسیاب مبالغه میکردهاند. ردّ پای پهلوانان شاهنامه، به خصوص رستم در ادبیات و داستانهای ملّی گرجی و ارمنی نیز مشهود و آشکار است و چنانکه در جای دیگر نیز گفتهایم، شگفتآور اینکه در بعضی حماسههای گرجی رستم یاور گرجیان است بر ضدّ افراسیاب و ایرانیان.
فردوسی و شاهنامه، ص ۷۷
زندهیاد استاد منوچهر مرتضوی
مطالب این رسانه را دربارهٔ کتاب ملّی ایرانیان با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#منوچهر_مرتضوی
یاد آن دانشمندِ بیادعای تبریزی، استاد بیهمتا، منوچهر مرتضوی همیشه در قلبمان زنده است.
استاد مرتضوی، فراموشت نخواهیم کرد.
Forwarded from باشگاه کتاب شاهنامه
شاهنامه_فردوسی_ژول_مول۱.pdf
7.1 MB
🔹ژول مُل، خاورشناس آلمانی با تابعیت فرانسوی، متخصص در زبان و ادبیات فارسی، مصحح شاهنامه فردوسی و مترجم شاهنامه به نثر فرانسوی است.
📝ژول مُل در سال ۱۸۲۶ ازطرف دولت فرانسه مأمور شد که شاهنامهٔ فردوسی را به زبان فرانسوی ترجمه کند. او از این تاریخ تا پایان عمر، به مدت چهل سال، با عشق و علاقه مشغول ویرایش دقیق متن فارسی و ترجمهٔ آن به زبان فرانسه شد. در سال ۱۸۳۸، با انتشار اولین جلد از ترجمهٔ شاهنامه، ستایش همگان را برانگیخت. در سالهای بعد بهتدریج جلدهای بعدی را منتشر کرد، ولی عمرش کفاف نداد و نتوانست آخرین جلد را بهپایان ببرد. باربیه دومنار (به فرانسوی: C. Barbier de Meynard)، شاگرد او و یکی از مترجمان بوستان سعدی، کار ترجمهٔ جلد آخر را بهپایان رساند و آن را در ۱۸۷۸ منتشر کرد.
📚شاهنامهٔ ژول مُل با استفاده از ۳۵ دستنویس موجود در اروپا (۸ نسخه از کتابخانهٔ ملی پاریس، ۱۳ نسخه از دیوان هند، ۵ نسخهٔ ملکی خودِ مُل، و نسخههایی از مجموعههای خصوصی) به انجام رسیده است.
#باشگاه_کتاب_شاهنامه
@ketabshahnameh
📝ژول مُل در سال ۱۸۲۶ ازطرف دولت فرانسه مأمور شد که شاهنامهٔ فردوسی را به زبان فرانسوی ترجمه کند. او از این تاریخ تا پایان عمر، به مدت چهل سال، با عشق و علاقه مشغول ویرایش دقیق متن فارسی و ترجمهٔ آن به زبان فرانسه شد. در سال ۱۸۳۸، با انتشار اولین جلد از ترجمهٔ شاهنامه، ستایش همگان را برانگیخت. در سالهای بعد بهتدریج جلدهای بعدی را منتشر کرد، ولی عمرش کفاف نداد و نتوانست آخرین جلد را بهپایان ببرد. باربیه دومنار (به فرانسوی: C. Barbier de Meynard)، شاگرد او و یکی از مترجمان بوستان سعدی، کار ترجمهٔ جلد آخر را بهپایان رساند و آن را در ۱۸۷۸ منتشر کرد.
📚شاهنامهٔ ژول مُل با استفاده از ۳۵ دستنویس موجود در اروپا (۸ نسخه از کتابخانهٔ ملی پاریس، ۱۳ نسخه از دیوان هند، ۵ نسخهٔ ملکی خودِ مُل، و نسخههایی از مجموعههای خصوصی) به انجام رسیده است.
#باشگاه_کتاب_شاهنامه
@ketabshahnameh
Forwarded from باشگاه کتاب شاهنامه
چاپ هفتم «شاهنامۀفردوسی: تصحیح انتقادی و شرح یکایک ابیات (دفتر یکم)» منتشر شد.
از میان روشهای مختلفِ تصحیحِ متون، آنچه یک روش را بر روشهای دیگر برتری میدهد یا اتخاذ روشی را ضرورت میبخشد، در درجۀ نخست ناگزیریهای نسخهها یا همان راهی است که دستنویسهای بهجامانده از آن متنِ ادبیِ کهن فراپیشِ مصحّح میگذارند.
آنچه تعیین میکند چه روشی در تصحیحِ یک متنِ کهن برتر و چه روشی از درجۀ اعتبار کمتری برخوردار است و چه شیوهای گاه تنها روشِ قابلِ قبول و دربردارندۀ بیشترین احتیاطهای علمی است، کمیّت و کیفیتِ دستنویسهای بهجامانده و فاصلۀ زمانی است که قدیمترین نسخه / نسخههای موجود از تاریخ نگارش / سرایشِ متن اصلی دارند، و بسامدِ اغلاط و بدخوانیهایِ موجود در صحیحترین و مغلوطترین نسخه / نسخهها، و اندازۀ تصرفات و تحریفات و در نهایت درجۀ اعتبار و مضبوط بودنِ آنهاست.
«شاهنامهٔ فردوسی: تصحیح انتقادی و شرح یکایک ابیات» تصحیح تازهای است از شاهنامهی فردوسی بر پایۀ مهمترین نسخههای موجود، همچون دستنویس موزۀ بریتانیا، فلورانس و... نسخۀ سنژوزف که بهتازگی در بیروت یافته شده و تصحیح حمدالله مستوفی نیز برای نخستین بار در این تصحیح انتقادی بررسی شدهاند. بخش دیگر این اثر شرح یکایک ابیات، تعابیر کنایی، مجازی، استعاری و... است، به همراه گزارش ریشهشناسی واژگان متن و بررسی درونمایهها، رویدادها، شخصیتها و خویشکاری آنها و نیز مقایسۀشان با متون همزمان و ناهمزمان. برگردان عربی شاهنامه از فتح بن علی بنداری اصفهانی در اوایل قرن هفتم، برگردان منظوم انگلیسی برادران وارنر، فهرست واژههای گزارششده، فهرست واژههای پارسی باستان، اوستایی، پهلوی اشکانی، ساسانی و... فهرست واژههای عربی، فهرست واژههای غیر عربی و غیر ایرانی، فهرست نام مکان و کسان، بیتیاب و کتابنامه از بخشهای دیگر این کتاباند.
محمدرضا شفیعی کدکنی دربارۀ این اثر نوشتهاند: «کارهای ایشان دربارۀ شاهنامه دارای تمام ارزشهای یک کار آکادمیک است و من آرزو میکنم که روزی آخرین مجلد تحقیق ایشان را دربارۀ شاهنامه زیارت کنم و پس از این نیز کارهای دیگری را.»
شاهنامۀفردوسی: تصحیح انتقادی و شرح یکایک ابیات (دفتر یکم) | مهری بهفر | نشرنو، چاپ هفتم ۱۴۰۲، قطع وزیری، جلد سخت، ۱۰۵۶ صفحه.
#باشگاه_کتاب_شاهنامه
@ketabshahnameh
از میان روشهای مختلفِ تصحیحِ متون، آنچه یک روش را بر روشهای دیگر برتری میدهد یا اتخاذ روشی را ضرورت میبخشد، در درجۀ نخست ناگزیریهای نسخهها یا همان راهی است که دستنویسهای بهجامانده از آن متنِ ادبیِ کهن فراپیشِ مصحّح میگذارند.
آنچه تعیین میکند چه روشی در تصحیحِ یک متنِ کهن برتر و چه روشی از درجۀ اعتبار کمتری برخوردار است و چه شیوهای گاه تنها روشِ قابلِ قبول و دربردارندۀ بیشترین احتیاطهای علمی است، کمیّت و کیفیتِ دستنویسهای بهجامانده و فاصلۀ زمانی است که قدیمترین نسخه / نسخههای موجود از تاریخ نگارش / سرایشِ متن اصلی دارند، و بسامدِ اغلاط و بدخوانیهایِ موجود در صحیحترین و مغلوطترین نسخه / نسخهها، و اندازۀ تصرفات و تحریفات و در نهایت درجۀ اعتبار و مضبوط بودنِ آنهاست.
«شاهنامهٔ فردوسی: تصحیح انتقادی و شرح یکایک ابیات» تصحیح تازهای است از شاهنامهی فردوسی بر پایۀ مهمترین نسخههای موجود، همچون دستنویس موزۀ بریتانیا، فلورانس و... نسخۀ سنژوزف که بهتازگی در بیروت یافته شده و تصحیح حمدالله مستوفی نیز برای نخستین بار در این تصحیح انتقادی بررسی شدهاند. بخش دیگر این اثر شرح یکایک ابیات، تعابیر کنایی، مجازی، استعاری و... است، به همراه گزارش ریشهشناسی واژگان متن و بررسی درونمایهها، رویدادها، شخصیتها و خویشکاری آنها و نیز مقایسۀشان با متون همزمان و ناهمزمان. برگردان عربی شاهنامه از فتح بن علی بنداری اصفهانی در اوایل قرن هفتم، برگردان منظوم انگلیسی برادران وارنر، فهرست واژههای گزارششده، فهرست واژههای پارسی باستان، اوستایی، پهلوی اشکانی، ساسانی و... فهرست واژههای عربی، فهرست واژههای غیر عربی و غیر ایرانی، فهرست نام مکان و کسان، بیتیاب و کتابنامه از بخشهای دیگر این کتاباند.
محمدرضا شفیعی کدکنی دربارۀ این اثر نوشتهاند: «کارهای ایشان دربارۀ شاهنامه دارای تمام ارزشهای یک کار آکادمیک است و من آرزو میکنم که روزی آخرین مجلد تحقیق ایشان را دربارۀ شاهنامه زیارت کنم و پس از این نیز کارهای دیگری را.»
شاهنامۀفردوسی: تصحیح انتقادی و شرح یکایک ابیات (دفتر یکم) | مهری بهفر | نشرنو، چاپ هفتم ۱۴۰۲، قطع وزیری، جلد سخت، ۱۰۵۶ صفحه.
#باشگاه_کتاب_شاهنامه
@ketabshahnameh
#بندیکت_اشتبلر :
کار فردوسی را هیچکس در تاریخ بشریت انجام نداده است
به نظرم کاری که فردوسی برای زبان فارسی کرد، کاری است که هیچ انسان دیگری آن را در طول تاریخ بشریت انجام نداده است. ما در کشورهای اروپایی هیچگاه با خطر نابودی زبان مواجه نبودیم. اما فردوسی بهدرستی با تشخیص این نیاز به رفع آن پرداخت و از این زبان محافظت کرد.
من در چند سال اخیر دو بار به ایران سفر کردم. در کودکی دوستی داشتم که ایرانی بود، اما آشنایی من با ایران به خاطر خواندن کتابی درباره ایران بود. وقتی که دانشجو بودم به کلاسهایی میرفتم که موضوعی مرتبط با ایران داشتند. این شد که تصمیم گرفتم به ایران بیایم و از نزدیک با این کشور آشنا شوم. آمدنم به ایران با مشکلات زیادی همراه بود. رابطه فرانسه و ایران خوب نبود و من با مسئولیت خودم به ایران آمدم. اولین بار هم که به ایران آمدم، در موسسه دهخدا زبان فارسی خواندم.
از نظر من زبان فارسی زیباترین برای تالیف آثار ادبی است. متاسفانه مردم کشورهای دیگر فکر میکنند فارسی همان عربی است و من متاسفم که فارسی آنطور که باید به مردم دنیا شناسانده نشده است.
@shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
کار فردوسی را هیچکس در تاریخ بشریت انجام نداده است
به نظرم کاری که فردوسی برای زبان فارسی کرد، کاری است که هیچ انسان دیگری آن را در طول تاریخ بشریت انجام نداده است. ما در کشورهای اروپایی هیچگاه با خطر نابودی زبان مواجه نبودیم. اما فردوسی بهدرستی با تشخیص این نیاز به رفع آن پرداخت و از این زبان محافظت کرد.
من در چند سال اخیر دو بار به ایران سفر کردم. در کودکی دوستی داشتم که ایرانی بود، اما آشنایی من با ایران به خاطر خواندن کتابی درباره ایران بود. وقتی که دانشجو بودم به کلاسهایی میرفتم که موضوعی مرتبط با ایران داشتند. این شد که تصمیم گرفتم به ایران بیایم و از نزدیک با این کشور آشنا شوم. آمدنم به ایران با مشکلات زیادی همراه بود. رابطه فرانسه و ایران خوب نبود و من با مسئولیت خودم به ایران آمدم. اولین بار هم که به ایران آمدم، در موسسه دهخدا زبان فارسی خواندم.
از نظر من زبان فارسی زیباترین برای تالیف آثار ادبی است. متاسفانه مردم کشورهای دیگر فکر میکنند فارسی همان عربی است و من متاسفم که فارسی آنطور که باید به مردم دنیا شناسانده نشده است.
@shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from دکتر اسلامی نُدوشن
اجمالاً سه عنصر تاریخ و جغرافیا و اقلیم هر کدام به گونهای در شکلدادن شخصیت ایرانی اثر گذاردهاند. به این جهت، خوشیها و ناخوشیهایی که در طی سه هزار سال تاریخ مکتوب، از مادها تا امروز بر سر این ملّت آمده است، تاثیرگرفته از این سه عنصر عمده است.
من شخصاً به جغرافیا خیلی اهمیت میدهم و در تأثیرگذاری جغرافیا تردید ندارم و آن برمیگردد به اینکه هر ملّتی در چه نقطه به دنیا آمده و زندگی کرده است و پرورده چه نوع موقعیّت جغرافیایی و اقلیمی است.
یک علت خصوصیّت قومی ایرانی از جغرافیا ناشی شده است. این جغرافیا درست در مرکز دنیای شناخته شده است و جایی است در بین شرق و غرب و شمال و جنوب از هر جانب تأثیر گرفته است.
دومین امری که در سرشت هر ملتی مؤثر میافتد، تاریخ است و اینکه کشوری در چه نقطهای باشد و عوارض بیرونی تا چه اندازه در او اثرگذار شده باشد. بنابراین جغرافیای ایران به عنوان نقطهای میان چند تمدّن و بین چند قاره، تاریخ خودش را از روی همین موضوع ساخته است. اگر ایران در نقطهای دیگر میبود، تاریخ دیگری پیدا میکرد و این همه هجومهای مختلف در آن صورت نمیگرفت و این همه فرهنگهای مختلف در آن تأثیرگذار نمیشد. در واقع ایران در وسط معركه جهانی بوده است. ایران در طی زمان ناگزیر بوده است یا یک قدرت فائق باشد برای اینکه بتواند ادامه حیات بدهد یا اینکه اگر قدرت بزرگ نبود، یک فرهنگ قوی داشته باشد، تا اگر شاخصیت و دفاع خودش را از طریق نظامیگری ناممکن دید، از طریق فرهنگی قوی ادامه حیات دهد و او همواره این دو خصوصیت را داشته است.
بعد از مسئله تاریخ و جغرافیا، عامل سوم، مسئله اقلیم است. ایران کشوری است نیمهتشنه و کمآب و کمباران. ما سرزمینی به نسبت خشک هستیم. صرف نظر از مازندران و گیلان، ایران اصلی و مرکزی روی هم رفته خشک است. این کم آبی در روحیه ایرانی بسیار اثرگذار بوده است.
بقیه مسائل به دنبال اینها میآیند. اینکه مثلاً چرا ایرانی انعطافپذیر است، چرا تقدیرگراست، چرا تعارض فکری دارد و فکرهای مختلف در وجودش او را به این سو و آن سو میکشد؛ چرا تکرو است و دیگر مسائل، اینها زاییده اوضاع و احوالی است که انسان ایرانی در آن قرار گرفته و ساخته و پرورده شده است. تمام زندگی ایرانی یک هدف بزرگ را تعقیب کرده است و روی آن یک هدف حرکت کرده و آن این بوده که ایرانیت را برای خودش حفظ کند؛ یعنی موجودیتی که خاص این ملت است، با تمام مشخصات.
زندگی، عشق و دیگر هیچ، صص ۳۸۹-۳۸۸.
__
کانال دکتر اسلامی ندوشن
@dr_eslaminodoushan
من شخصاً به جغرافیا خیلی اهمیت میدهم و در تأثیرگذاری جغرافیا تردید ندارم و آن برمیگردد به اینکه هر ملّتی در چه نقطه به دنیا آمده و زندگی کرده است و پرورده چه نوع موقعیّت جغرافیایی و اقلیمی است.
یک علت خصوصیّت قومی ایرانی از جغرافیا ناشی شده است. این جغرافیا درست در مرکز دنیای شناخته شده است و جایی است در بین شرق و غرب و شمال و جنوب از هر جانب تأثیر گرفته است.
دومین امری که در سرشت هر ملتی مؤثر میافتد، تاریخ است و اینکه کشوری در چه نقطهای باشد و عوارض بیرونی تا چه اندازه در او اثرگذار شده باشد. بنابراین جغرافیای ایران به عنوان نقطهای میان چند تمدّن و بین چند قاره، تاریخ خودش را از روی همین موضوع ساخته است. اگر ایران در نقطهای دیگر میبود، تاریخ دیگری پیدا میکرد و این همه هجومهای مختلف در آن صورت نمیگرفت و این همه فرهنگهای مختلف در آن تأثیرگذار نمیشد. در واقع ایران در وسط معركه جهانی بوده است. ایران در طی زمان ناگزیر بوده است یا یک قدرت فائق باشد برای اینکه بتواند ادامه حیات بدهد یا اینکه اگر قدرت بزرگ نبود، یک فرهنگ قوی داشته باشد، تا اگر شاخصیت و دفاع خودش را از طریق نظامیگری ناممکن دید، از طریق فرهنگی قوی ادامه حیات دهد و او همواره این دو خصوصیت را داشته است.
بعد از مسئله تاریخ و جغرافیا، عامل سوم، مسئله اقلیم است. ایران کشوری است نیمهتشنه و کمآب و کمباران. ما سرزمینی به نسبت خشک هستیم. صرف نظر از مازندران و گیلان، ایران اصلی و مرکزی روی هم رفته خشک است. این کم آبی در روحیه ایرانی بسیار اثرگذار بوده است.
بقیه مسائل به دنبال اینها میآیند. اینکه مثلاً چرا ایرانی انعطافپذیر است، چرا تقدیرگراست، چرا تعارض فکری دارد و فکرهای مختلف در وجودش او را به این سو و آن سو میکشد؛ چرا تکرو است و دیگر مسائل، اینها زاییده اوضاع و احوالی است که انسان ایرانی در آن قرار گرفته و ساخته و پرورده شده است. تمام زندگی ایرانی یک هدف بزرگ را تعقیب کرده است و روی آن یک هدف حرکت کرده و آن این بوده که ایرانیت را برای خودش حفظ کند؛ یعنی موجودیتی که خاص این ملت است، با تمام مشخصات.
زندگی، عشق و دیگر هیچ، صص ۳۸۹-۳۸۸.
__
کانال دکتر اسلامی ندوشن
@dr_eslaminodoushan
✍ #محمد_علی_اسلامی_ندوشن
🔸بار دیگر بگوییم: ایران هیچ چیز کم ندارد؛ نه تاریخ، نه فرهنگ، نه منابع و نه هوشِ مردمش.
چون این ملّت توانسته است که خود را سه هزار سال بر سـرِ پا نگه دارد و تا به امـروز خود را کشانده، دلیلی نمیبینیم که باز هم نتواند، منتها حرف بر سـرِ آن است که این «جوهرهی ذاتی» یعنی قابلیّتِ تطابق و ادامه، بازیافته شود و لازمهاش این خواهد بود که «مسیر» تعیین گردد.
باید عزمِ رو به راه نهادن در او به کار افتد.
#بازتابها
🔸 عدّهای از اندیشمندان بر این باورند که تا در درونِ ما تغییری رخ ندهد، در بیرون تغییری صورت نمیپذیرد و بر همین اساس بر توسعهی فرهنگی تأکید میکنند و آن را ضروری و حسّاس تشخیص میدهند، دیدگاه شما در این زمینه چیست؟
(طرح سؤال از آقای محمّد صادقی)
🔸 آیهی «لا يُغيّر...» در قرآن آیهی معروفی است، ما یک سلسله مقاله در «هستی» نوشتیم تحت عنوانِ «همهی راهها بسته است، مگر یک راه، تغییر از پایه» که در شمارههای تابستان و پاییز ۱۳۷۲ مجلّهی هستی و کتابِ ″ایران و تنهاییاش″ آمده و نکتههایی در این باره یادآوری کردیم. شاعر گفته است شمشیرِ خوب ز آهنِ بد کِی کند کسی؟
ایرانی آهنِ بدی نیست، ولی باید مجال بیابد تا جوهرهی فلزّ خود را به کار اندازد.
#گفتننتوانیم_نگفتننتوانیم
#فصلنامه_هستی
🔸راهِ مستقیم سهل و ممتنع است. حرف در این است که جوابگو به خواستِ عدّهی خاصّی باشد، یا جوابگو به خواستِ مردم و به خواستِ کشور؟
دیرتر یا زودتر، نجاتِ این کشور در آن است که آموزش (در مفهوم وسيعِ مدرسه و مطبوعات و غیره...) به کارخانهی "انسانِ کارآمد"سازی تبدیل گردد.
#مرزهای_ناپیدا
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
🔸بار دیگر بگوییم: ایران هیچ چیز کم ندارد؛ نه تاریخ، نه فرهنگ، نه منابع و نه هوشِ مردمش.
چون این ملّت توانسته است که خود را سه هزار سال بر سـرِ پا نگه دارد و تا به امـروز خود را کشانده، دلیلی نمیبینیم که باز هم نتواند، منتها حرف بر سـرِ آن است که این «جوهرهی ذاتی» یعنی قابلیّتِ تطابق و ادامه، بازیافته شود و لازمهاش این خواهد بود که «مسیر» تعیین گردد.
باید عزمِ رو به راه نهادن در او به کار افتد.
#بازتابها
🔸 عدّهای از اندیشمندان بر این باورند که تا در درونِ ما تغییری رخ ندهد، در بیرون تغییری صورت نمیپذیرد و بر همین اساس بر توسعهی فرهنگی تأکید میکنند و آن را ضروری و حسّاس تشخیص میدهند، دیدگاه شما در این زمینه چیست؟
(طرح سؤال از آقای محمّد صادقی)
🔸 آیهی «لا يُغيّر...» در قرآن آیهی معروفی است، ما یک سلسله مقاله در «هستی» نوشتیم تحت عنوانِ «همهی راهها بسته است، مگر یک راه، تغییر از پایه» که در شمارههای تابستان و پاییز ۱۳۷۲ مجلّهی هستی و کتابِ ″ایران و تنهاییاش″ آمده و نکتههایی در این باره یادآوری کردیم. شاعر گفته است شمشیرِ خوب ز آهنِ بد کِی کند کسی؟
ایرانی آهنِ بدی نیست، ولی باید مجال بیابد تا جوهرهی فلزّ خود را به کار اندازد.
#گفتننتوانیم_نگفتننتوانیم
#فصلنامه_هستی
🔸راهِ مستقیم سهل و ممتنع است. حرف در این است که جوابگو به خواستِ عدّهی خاصّی باشد، یا جوابگو به خواستِ مردم و به خواستِ کشور؟
دیرتر یا زودتر، نجاتِ این کشور در آن است که آموزش (در مفهوم وسيعِ مدرسه و مطبوعات و غیره...) به کارخانهی "انسانِ کارآمد"سازی تبدیل گردد.
#مرزهای_ناپیدا
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
حافظ
شاعری اجتماعی
▪️حافظ به یک معنا عارف بسیار بزرگی است و در عین حال، اشعارش بسیار اجتماعی است؛ حتی اجتماعیتر از اشعارِ ناصرخسرو، شاعری که عمر و هنر خود را وقف تبلیغ یک ایدئولوژی کرده است. در واقع، شاعری سیاسیتر از ناصرخسرو وجود ندارد؛ امّا حافظ یک شاعرِ صددرصد اجتماعی است و درین زمینه بسیار هوشیار بوده است. اگر برای ناصرخسرو به عنوانِ یک شاعرِ بزرگْ سیاست مهم است، برای حافظ، هنر مقدّم است؛ یعنی اگر بین جامعه و هنر تعارضی پیش آید یا تصمیمگیریِ نهایی در سرِ راه شاعر به وجود آید که بین جامعه و تاریخ و هنرْ یکی را انتخاب کند، انتخابِ نهاییِ حافظْ هنر است. به اعتبارِ همین اصل است که با همهٔ اهمیّتی که جریانهای ایدئولوژیکی و تاریخی عصرش در اشعارش داشته است برای او تنها یک اصل مطلق بوده و آن محوری کردن و محور قرار دادن جمالشناسی است.
▪️آنچه که در عمق تاریخ یک روزگار میگذرد در شعر یک شاعر به صورت آینه چه مستقیم و چه غیرمستقیم منعکس میشود. تمام اشعار حافظ محصول درگیریهای اجتماعی است که در تاریخ هنرش و قلمرو جغرافیایی وی وجود داشته است. حافظ انسانی است که با تپشهای عصرش میتپیده و کاملاً نگران پیرامون خود بوده و همهٔ حوادث عصر برای او مهم بوده است؛ حتّی در عرفانیترین اشعار حافظ نیز رگههایی از تأثیر اجتماعی وجود دارد؛ امّا هنر حافظ چنان است که شعر وی تنها درگیر همان نکتهٔ تاریخی نباشد. حافظ شاعری است که در عرفانیترین اشعارش نیز بافت ایدئولوژیک به چشم میخورد.
▪️هنر جاودانهٔ حافظ در این است که، با دشمنی خاصّ، در یک بافت تاریخی مبارزه میکند و تیپی از او میسازد که در تاریخ تکرار میشود و مردمِ دورههای بعد نیز، در ضمن، خود را در شعر او مییابند؛ در واقع، شعر حافظ در هر دورهای زنده است. پس حافظ در مرحلهٔ اول یک هنرمند است، در مرحلهٔ دوم از ابزارهایی که در دست داشته بیشترین بهره را از مجموعهٔ فرهنگی عرفان برده است. در مرحلهٔ سوم، اشعار وی دارای یک ساحت ایدئولوژیک هستند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۳۳۵_۳۴۸
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
حافظ
شاعری اجتماعی
▪️حافظ به یک معنا عارف بسیار بزرگی است و در عین حال، اشعارش بسیار اجتماعی است؛ حتی اجتماعیتر از اشعارِ ناصرخسرو، شاعری که عمر و هنر خود را وقف تبلیغ یک ایدئولوژی کرده است. در واقع، شاعری سیاسیتر از ناصرخسرو وجود ندارد؛ امّا حافظ یک شاعرِ صددرصد اجتماعی است و درین زمینه بسیار هوشیار بوده است. اگر برای ناصرخسرو به عنوانِ یک شاعرِ بزرگْ سیاست مهم است، برای حافظ، هنر مقدّم است؛ یعنی اگر بین جامعه و هنر تعارضی پیش آید یا تصمیمگیریِ نهایی در سرِ راه شاعر به وجود آید که بین جامعه و تاریخ و هنرْ یکی را انتخاب کند، انتخابِ نهاییِ حافظْ هنر است. به اعتبارِ همین اصل است که با همهٔ اهمیّتی که جریانهای ایدئولوژیکی و تاریخی عصرش در اشعارش داشته است برای او تنها یک اصل مطلق بوده و آن محوری کردن و محور قرار دادن جمالشناسی است.
▪️آنچه که در عمق تاریخ یک روزگار میگذرد در شعر یک شاعر به صورت آینه چه مستقیم و چه غیرمستقیم منعکس میشود. تمام اشعار حافظ محصول درگیریهای اجتماعی است که در تاریخ هنرش و قلمرو جغرافیایی وی وجود داشته است. حافظ انسانی است که با تپشهای عصرش میتپیده و کاملاً نگران پیرامون خود بوده و همهٔ حوادث عصر برای او مهم بوده است؛ حتّی در عرفانیترین اشعار حافظ نیز رگههایی از تأثیر اجتماعی وجود دارد؛ امّا هنر حافظ چنان است که شعر وی تنها درگیر همان نکتهٔ تاریخی نباشد. حافظ شاعری است که در عرفانیترین اشعارش نیز بافت ایدئولوژیک به چشم میخورد.
▪️هنر جاودانهٔ حافظ در این است که، با دشمنی خاصّ، در یک بافت تاریخی مبارزه میکند و تیپی از او میسازد که در تاریخ تکرار میشود و مردمِ دورههای بعد نیز، در ضمن، خود را در شعر او مییابند؛ در واقع، شعر حافظ در هر دورهای زنده است. پس حافظ در مرحلهٔ اول یک هنرمند است، در مرحلهٔ دوم از ابزارهایی که در دست داشته بیشترین بهره را از مجموعهٔ فرهنگی عرفان برده است. در مرحلهٔ سوم، اشعار وی دارای یک ساحت ایدئولوژیک هستند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۳۳۵_۳۴۸
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#حافظ
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
شاملو؛
ضد ابتذالترین شاعرِ عصرِ ما
▪️شاملو هرچه هست، ضدّ ابتذالترین شاعرِ عصرِ ماست. نیما، اخوان، فروغ، سپهری و... همه مقداری شعرِ مبتذل، سطرهای مبتذل دارند. شاملو مثل خاقانی است، با ابتذال دشمن است.
اگر از کتابِ آهنگهای فراموششده بگذریم، تقریباً شعر مبتذل در بساط او به دشواری میتوان یافت. ممکن است صرفِ گریز از ابتذال هم هنر نباشد ولی مهم است که مردی، قریبِ نیمقرن و بیشتر، این همه شعر بگوید و حتی یک شعرِ مبتذل نداشته باشد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، صفحهٔ ۵۲۷
[دوم مرداد
سالگرد درگذشت شاعر فقید، احمد شاملو]
ـــــــــــــــــــــــ
شاملو؛
ضد ابتذالترین شاعرِ عصرِ ما
▪️شاملو هرچه هست، ضدّ ابتذالترین شاعرِ عصرِ ماست. نیما، اخوان، فروغ، سپهری و... همه مقداری شعرِ مبتذل، سطرهای مبتذل دارند. شاملو مثل خاقانی است، با ابتذال دشمن است.
اگر از کتابِ آهنگهای فراموششده بگذریم، تقریباً شعر مبتذل در بساط او به دشواری میتوان یافت. ممکن است صرفِ گریز از ابتذال هم هنر نباشد ولی مهم است که مردی، قریبِ نیمقرن و بیشتر، این همه شعر بگوید و حتی یک شعرِ مبتذل نداشته باشد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، صفحهٔ ۵۲۷
[دوم مرداد
سالگرد درگذشت شاعر فقید، احمد شاملو]
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
معنای ابتذال در هنر و ادبیات
▪️وقتی چیزی مبتذل، به معنی لغویِ کلمه، شد، دیگر نقطهٔ ابهام و زمینهای برای #ادراک_بی_چگونه ندارد.
از همین جا است که گاه یک اثر برای بعضی از مردم مصداقِ هنر است و برای بعضی دیگر هنر شمرده نمیشود. آنها که هنر میدانندش هنوز نقطهٔ ادراکِ بیچگونهای در آن مییابند و آنها که آن اثر، برای آنها، هیچ نقطهٔ ادراکِ بلاکیفی ندارد، مشت آن هنرمند و صاحب آن اثر در برابر آنها باز است. مثل اینکه بگویند:
این شعر فقط وزن و قافیه دارد یا تشبیهش صورتِ دستمالیشدهٔ فلان تشبیه از فلان شاعر است یا مضمونش را دیگری با صورتی که مرکزی برای ادراک بلاکیف دارد، قبلا آورده است. برای اینگونه افراد، آن اثر، دیگر مصداق هنر نخواهد بود. اما اگر کسانی باشند که از آنگونه هوش و آگاهی برخوردار نباشند، میتوانند از چنان اثری هم احساس التذاذ هنری کنند، زیرا برای آنها هنوز نقطههایی از ادراک بیچگونه در آن اثر وجود دارد.
پس در فاصلهٔ زبان روزمره و حرفهای مکرّر کوچه و بازارِ مردم از یک سوی، شاهکارهای مسلّمِ شعرِ جهان از سوی دیگر، همیشه مجموعهٔ بیشماری از طیفهای هنری، با شدّت و ضعفِ بسیار، وجود خواهد داشت - تا مخاطب و داورِ این موضوع چه کسانی باشند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
زبان شعر در نثر صوفیه، صص ۷۴ و ۷۵
ـــــــــــــــــــــــ
معنای ابتذال در هنر و ادبیات
▪️وقتی چیزی مبتذل، به معنی لغویِ کلمه، شد، دیگر نقطهٔ ابهام و زمینهای برای #ادراک_بی_چگونه ندارد.
از همین جا است که گاه یک اثر برای بعضی از مردم مصداقِ هنر است و برای بعضی دیگر هنر شمرده نمیشود. آنها که هنر میدانندش هنوز نقطهٔ ادراکِ بیچگونهای در آن مییابند و آنها که آن اثر، برای آنها، هیچ نقطهٔ ادراکِ بلاکیفی ندارد، مشت آن هنرمند و صاحب آن اثر در برابر آنها باز است. مثل اینکه بگویند:
این شعر فقط وزن و قافیه دارد یا تشبیهش صورتِ دستمالیشدهٔ فلان تشبیه از فلان شاعر است یا مضمونش را دیگری با صورتی که مرکزی برای ادراک بلاکیف دارد، قبلا آورده است. برای اینگونه افراد، آن اثر، دیگر مصداق هنر نخواهد بود. اما اگر کسانی باشند که از آنگونه هوش و آگاهی برخوردار نباشند، میتوانند از چنان اثری هم احساس التذاذ هنری کنند، زیرا برای آنها هنوز نقطههایی از ادراک بیچگونه در آن اثر وجود دارد.
پس در فاصلهٔ زبان روزمره و حرفهای مکرّر کوچه و بازارِ مردم از یک سوی، شاهکارهای مسلّمِ شعرِ جهان از سوی دیگر، همیشه مجموعهٔ بیشماری از طیفهای هنری، با شدّت و ضعفِ بسیار، وجود خواهد داشت - تا مخاطب و داورِ این موضوع چه کسانی باشند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
زبان شعر در نثر صوفیه، صص ۷۴ و ۷۵
Forwarded from پارسیانجمن
🌳به فرخندگیِ سوم اَمردادماه، جشنِ اَمردادگان: اَمردادگان، جشنِ پاسداشتِ گیاهان
🔻امرداد نمادِ جاودانگی و بیمرگی است و در باورشناسی ایرانیان، نگاهبانِ گیاهان و رستنیها بوده است. فرشتهای که گیاهان را میرویانده و رَمه را میافزوده است.
🔻از آنجا که اَمرداد فرشتهی نگهبان روئیدنیها بوده است، ایرانیان در این روز به باغها و بوستانهای خرم و دلنشینِ دور از شهر میرفتند و به جشن و شادی در دامنِ طبیعت میپرداختند.
🔻ابوریحان بیرونی در نبیگِ «آثارِ باقیه از مردمانِ گذشته» در بخشِ «گفتار دربارهی ماههای ایرانی»، بندِ ۳۳، دربارهی اَمردادگان مینویسد: «روزِ هفتمِ از اَمرداد «روزِ اَمرداد» جشن است، که هم از سازواریِ دو نام «اَمردادگان» نامیده شود، و اَمرداد به معنای «همارگی و همیشگیِ آفریدگان بیمُردگی و فنا» است؛ و اَمرداد همانا فرشتهی گماشته به نگهداشتِ گیتی و پایداشتِ خوراکها و داروها ـ که بُنِ آنها گیاهان است. زدایندهی گرسنگی و زیان و بیماریها است.»
👈 گزارشی دربارهی این جشن را در «این جای» بخوانید.
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjom
🔻امرداد نمادِ جاودانگی و بیمرگی است و در باورشناسی ایرانیان، نگاهبانِ گیاهان و رستنیها بوده است. فرشتهای که گیاهان را میرویانده و رَمه را میافزوده است.
🔻از آنجا که اَمرداد فرشتهی نگهبان روئیدنیها بوده است، ایرانیان در این روز به باغها و بوستانهای خرم و دلنشینِ دور از شهر میرفتند و به جشن و شادی در دامنِ طبیعت میپرداختند.
🔻ابوریحان بیرونی در نبیگِ «آثارِ باقیه از مردمانِ گذشته» در بخشِ «گفتار دربارهی ماههای ایرانی»، بندِ ۳۳، دربارهی اَمردادگان مینویسد: «روزِ هفتمِ از اَمرداد «روزِ اَمرداد» جشن است، که هم از سازواریِ دو نام «اَمردادگان» نامیده شود، و اَمرداد به معنای «همارگی و همیشگیِ آفریدگان بیمُردگی و فنا» است؛ و اَمرداد همانا فرشتهی گماشته به نگهداشتِ گیتی و پایداشتِ خوراکها و داروها ـ که بُنِ آنها گیاهان است. زدایندهی گرسنگی و زیان و بیماریها است.»
👈 گزارشی دربارهی این جشن را در «این جای» بخوانید.
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjom
Forwarded from کتیبه
کتیبههای عاشورایی در آرامگاه گردیزی در پاکستان.
در آرامگاه و مسجد شاه یوسف گردیزی (547-462 ق) که از جایگاه بلندی در شبه قاره برخوردار است، چندین کتیبۀ فارسی در رثای امام حسین(ع) قرار دارد از جمله:
سر در سر راه حق نثاری کردی
تنها با لکوک (صدها هزار) کارزاری کردی
از هیچ پیامبری نیاید این کار
والله که ای حسین کاری کردی
یا کتیبۀ:
شاه هست حسین، پادشاه هست حسین
دین هست حسین، دین پناه هست حسین
سر داد و نداد دست در دست یزید
حقا که بنای لااله هست حسین
جدای از کتیبه های فارسی، چندین کتیبه اردو و حتی ماده تاریخ ساخت آرامگاه نیز مبتنی بر نام امام حسین (خانه ماتم حسین) است.
این آرامگاه، نمایشگاه بسیار زیبایی از کاشیکاری سبک مولتانی است. دیوارها، سقف، قبور، زمین و حتی درها و پنجرهها با کاشی فیروزهای تزئین شده است.
تصاویر بیشتر از زیباییهای آرامگاه، در کانال کتیبه:
https://www.tg-me.com/katibefarsi
مرتضی رضوانفر
پژوهشگاه میراث فرهنگی
در آرامگاه و مسجد شاه یوسف گردیزی (547-462 ق) که از جایگاه بلندی در شبه قاره برخوردار است، چندین کتیبۀ فارسی در رثای امام حسین(ع) قرار دارد از جمله:
سر در سر راه حق نثاری کردی
تنها با لکوک (صدها هزار) کارزاری کردی
از هیچ پیامبری نیاید این کار
والله که ای حسین کاری کردی
یا کتیبۀ:
شاه هست حسین، پادشاه هست حسین
دین هست حسین، دین پناه هست حسین
سر داد و نداد دست در دست یزید
حقا که بنای لااله هست حسین
جدای از کتیبه های فارسی، چندین کتیبه اردو و حتی ماده تاریخ ساخت آرامگاه نیز مبتنی بر نام امام حسین (خانه ماتم حسین) است.
این آرامگاه، نمایشگاه بسیار زیبایی از کاشیکاری سبک مولتانی است. دیوارها، سقف، قبور، زمین و حتی درها و پنجرهها با کاشی فیروزهای تزئین شده است.
تصاویر بیشتر از زیباییهای آرامگاه، در کانال کتیبه:
https://www.tg-me.com/katibefarsi
مرتضی رضوانفر
پژوهشگاه میراث فرهنگی
Forwarded from ایران بوم
حاج حسین آقا ملک؛ بازرگانمرد فرهنگی
@iranboom_ir
امروز، چهارم امرداد خورشیدی، ۵۱ سال از درگذشت حاج حسین آقا ملک میگذرد؛ مردی بزرگ در تاریخ نیکوکاری و فرهنگ و تاریخ این سرزمین. فرهنگوری که با بهرهگیری از دارایی موروثی خانوادگی، آثار تاریخی و کتابهای خطی چند هزار ساله ایران را خرید، گرد آورد و وقف کرد تا از گزند روزگار و دستاندازی دهر در امان بمانند.
حاج حسین آقا ملک، بنیانگذار و واقف کتابخانه و موزه ملی ملک، همچنین اهداکننده و واقف چند میلیون متر مربع زمین در خراسان و تهران برای بهرهگیری مردم و نیز بسیاری کارهای عامالمنفعه دیگر، راه و رسم دلکندن و زیستن به نیکوکاری، دارایی و توانایی برای یاری به دیگران را به ما آموخت. او زمین وقف و هبه کرد، باغهای شخصی خویش را برای بهرهگیری مردم اهدا کرد، به تجدید بنای شیرخوارگاه کمک رساند، شهریه و مستمری سالانه به مستمندان آبرومند و کارمندان از کارافتاده کهنسال اختصاص داد، کفالت نوباوگان را برعهده گرفت، دبستان و دبیرستان، بیمارستان، مسجد و حمام ساخت و قنات و چاه وقف کرد تا مردمان سرزمیناش از ثروتی که پدر برایش به یادگار گذارده بود، بهره بگیرند. او سرانجام در ششم آبان 1316 خورشیدی، هشتاد سال پیش، کتابخانه و موزه ملی ملک را بر بارگاه آسمانی امام رضا علیهالسلام وقف تقدیم کرد تا همگان از سرچشمه وقف و نیکوکاری وی بهرهمند شوند. دیگر وقفنامههای او که بیشتر، زمینهایی گسترده را در خراسان دربرمیگرفتند، در دهههای بعد سازمان یافته و تنظیم شدند.
کتابخانه و موزه ملی ملک، نخستین موزه وقفی- خصوصی ایران و یکی از شش کتابخانه بزرگ کشور در حوزه نسخههای خطی به شمار میآید. گنجینهای که در گذشته، فخر بازارتهران بود و امروز از پسِ هشت دهه روزگار پرحادثه، نگین انگشتری محوطه تاریخی باغ ملی تهران است. این مجموعه، دو بخش کتابخانه و موزه را با گنجینهای از نفایس فرهنگی ایران از جمله نسخههای خطی، سکهها، تمبرها، قالیها و تابلوهای نقاشی تاریخی به همراه برترین آثار خوشنویسی و نگارگری تاریخ ایران در خود جای داده است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/41318
@iranboom_ir
امروز، چهارم امرداد خورشیدی، ۵۱ سال از درگذشت حاج حسین آقا ملک میگذرد؛ مردی بزرگ در تاریخ نیکوکاری و فرهنگ و تاریخ این سرزمین. فرهنگوری که با بهرهگیری از دارایی موروثی خانوادگی، آثار تاریخی و کتابهای خطی چند هزار ساله ایران را خرید، گرد آورد و وقف کرد تا از گزند روزگار و دستاندازی دهر در امان بمانند.
حاج حسین آقا ملک، بنیانگذار و واقف کتابخانه و موزه ملی ملک، همچنین اهداکننده و واقف چند میلیون متر مربع زمین در خراسان و تهران برای بهرهگیری مردم و نیز بسیاری کارهای عامالمنفعه دیگر، راه و رسم دلکندن و زیستن به نیکوکاری، دارایی و توانایی برای یاری به دیگران را به ما آموخت. او زمین وقف و هبه کرد، باغهای شخصی خویش را برای بهرهگیری مردم اهدا کرد، به تجدید بنای شیرخوارگاه کمک رساند، شهریه و مستمری سالانه به مستمندان آبرومند و کارمندان از کارافتاده کهنسال اختصاص داد، کفالت نوباوگان را برعهده گرفت، دبستان و دبیرستان، بیمارستان، مسجد و حمام ساخت و قنات و چاه وقف کرد تا مردمان سرزمیناش از ثروتی که پدر برایش به یادگار گذارده بود، بهره بگیرند. او سرانجام در ششم آبان 1316 خورشیدی، هشتاد سال پیش، کتابخانه و موزه ملی ملک را بر بارگاه آسمانی امام رضا علیهالسلام وقف تقدیم کرد تا همگان از سرچشمه وقف و نیکوکاری وی بهرهمند شوند. دیگر وقفنامههای او که بیشتر، زمینهایی گسترده را در خراسان دربرمیگرفتند، در دهههای بعد سازمان یافته و تنظیم شدند.
کتابخانه و موزه ملی ملک، نخستین موزه وقفی- خصوصی ایران و یکی از شش کتابخانه بزرگ کشور در حوزه نسخههای خطی به شمار میآید. گنجینهای که در گذشته، فخر بازارتهران بود و امروز از پسِ هشت دهه روزگار پرحادثه، نگین انگشتری محوطه تاریخی باغ ملی تهران است. این مجموعه، دو بخش کتابخانه و موزه را با گنجینهای از نفایس فرهنگی ایران از جمله نسخههای خطی، سکهها، تمبرها، قالیها و تابلوهای نقاشی تاریخی به همراه برترین آثار خوشنویسی و نگارگری تاریخ ایران در خود جای داده است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/41318
Forwarded from اهل تمیز
🔹سنت ادبی
▪️از جمله موارد شگفتانگیز در نوشتههای تاریخی_ادبی شباهت در نقل برخی وقایع است. که بعضی بدان سنت ادبی (Topos) نیز میگویند. یکی از نمونههای آشنای آن روایتی است از شیوه جنگیدن عباس بن علی(ع) در روز عاشورا و هنگامی که قصد آوردن آب برای تشنگان حرم داشت. شرح واقعه را میدانید اما اجمالاً حضرتش پس از بازگشت از فرات در کمین لشکر کوفه گرفتار میشوند و پس از بریده شدن دو دست عَلَمی که به همراه داشته را به دندان گرفتند تا بر زمین نیفتد.
اما مشابه این روایت در طبری هم آمده است آنجا که در شرح غزوه موته در شام، سال هشتم هجری، میگوید: «چون زید را بکشتند جعفر بن ابیطالب رایت را برگرفت... و حرب همی کرد و خلق همه حرب کردند تا دست راست جعفر ببریدند. جعفر رایت به دست چپ گرفت تا دست چپش نیز ببریدند، رایت را به بر گرفت و حرب همی کرد تا بکشتندش.»
▪️اما نمونه جالبی از این روایت در متن یادگار زریران، متنی اصلاً پهلوانی که تحریر آن به فارسیمیانه مانده و برخی آن را دنباله متنی اوستایی میدانند، آمده است.
متن درباره نبرد ارجاسب و گشتاسپ و دلاوریهای گرامیکرد میگوید:«... تا به آنجا رسد که گرامیکرد پسر جاماسب درفش پیروزان به دندان دارد و با دو دست کارزار (همی) کند.»
در شاهنامه ثعالبی نیز شرح ماجرا، با تفصیل بیشتری، آمده: «فاخذه کرامیکرد و امسکه باسنانه و مازال یضرب بالسیف و یعطی الجهاد»
در این دو داستان اخیر البته اثری از قطع دست یا کشتن قهرمان داستان نیامده با این وجود در شاهنامه فردوسی شاهد روایتی مشابه مورد نخست هستیم.
گرامی بدید آن درفش نبیل
که افگنده بودند از پشت پیل
فرود آمد و بر گرفتش ز خاک
بیفشناد ازو خاک و بسترد پاک
...
ز هر سو به گِردش همی تاختند
به شمشیر دستش بیانداختند
درفش فریدون به دندان گرفت
همی زد به یک دست گرز ای شگفت
سرانجام کارش بکشتند زار
بر آن گرم خاکش فگندند خوار.
📚منبع: دوازده متن باستانی، بیژن غیبی، نشر سخن
@ahle_tamyz
▪️از جمله موارد شگفتانگیز در نوشتههای تاریخی_ادبی شباهت در نقل برخی وقایع است. که بعضی بدان سنت ادبی (Topos) نیز میگویند. یکی از نمونههای آشنای آن روایتی است از شیوه جنگیدن عباس بن علی(ع) در روز عاشورا و هنگامی که قصد آوردن آب برای تشنگان حرم داشت. شرح واقعه را میدانید اما اجمالاً حضرتش پس از بازگشت از فرات در کمین لشکر کوفه گرفتار میشوند و پس از بریده شدن دو دست عَلَمی که به همراه داشته را به دندان گرفتند تا بر زمین نیفتد.
اما مشابه این روایت در طبری هم آمده است آنجا که در شرح غزوه موته در شام، سال هشتم هجری، میگوید: «چون زید را بکشتند جعفر بن ابیطالب رایت را برگرفت... و حرب همی کرد و خلق همه حرب کردند تا دست راست جعفر ببریدند. جعفر رایت به دست چپ گرفت تا دست چپش نیز ببریدند، رایت را به بر گرفت و حرب همی کرد تا بکشتندش.»
▪️اما نمونه جالبی از این روایت در متن یادگار زریران، متنی اصلاً پهلوانی که تحریر آن به فارسیمیانه مانده و برخی آن را دنباله متنی اوستایی میدانند، آمده است.
متن درباره نبرد ارجاسب و گشتاسپ و دلاوریهای گرامیکرد میگوید:«... تا به آنجا رسد که گرامیکرد پسر جاماسب درفش پیروزان به دندان دارد و با دو دست کارزار (همی) کند.»
در شاهنامه ثعالبی نیز شرح ماجرا، با تفصیل بیشتری، آمده: «فاخذه کرامیکرد و امسکه باسنانه و مازال یضرب بالسیف و یعطی الجهاد»
در این دو داستان اخیر البته اثری از قطع دست یا کشتن قهرمان داستان نیامده با این وجود در شاهنامه فردوسی شاهد روایتی مشابه مورد نخست هستیم.
گرامی بدید آن درفش نبیل
که افگنده بودند از پشت پیل
فرود آمد و بر گرفتش ز خاک
بیفشناد ازو خاک و بسترد پاک
...
ز هر سو به گِردش همی تاختند
به شمشیر دستش بیانداختند
درفش فریدون به دندان گرفت
همی زد به یک دست گرز ای شگفت
سرانجام کارش بکشتند زار
بر آن گرم خاکش فگندند خوار.
📚منبع: دوازده متن باستانی، بیژن غیبی، نشر سخن
@ahle_tamyz
Forwarded from ایراندل | IranDel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 چکامهای از استاد جلالالدین کزازی در ارجداشتِ کرمانشاه
🔴 پنجم امُرداد ماه، روز ملی کرمانشاه، گهوارهی تمدّن ایرانزمین
@IranDel_Channel
💢
🔴 پنجم امُرداد ماه، روز ملی کرمانشاه، گهوارهی تمدّن ایرانزمین
@IranDel_Channel
💢
Forwarded from خردسرای فردوسی
✔️هویت ایرانی، از سوگ سیاوش تا تعزیت عاشوراء
برگزاری باشکوه سالروز رویدادهای تاریخی و فرهنگی هم در جوامع پیشامدرن و هم در دوران جدید از ابزارهای عمده برای تداوم و زنده نگاه داشتن خاطرات جمعی یا هویت قومی و ملی پیشامدرن در گذشته و هویت ملی در دورهی جدید بوده است. در ایران برگزاری نوروز باستانی و مراسم دههی عاشورا، که هر دو از تقدس خاصی برای ایرانیان شیعه برخوردارند، ملاط عمده ی هویت ایرانی شیعه یا، به زبان دیگر، دو ستون اصلی آن را تشکیل میدهند. ظاهرا مراسم دههی عاشورا، که به طور رسمی و علنی به فرمان معزالدولهی دیلمی بویهای در سال ۳۵۲ ق. در بغداد آغاز شده بود، با نشیب و فرازهایی تا دورهی صفوی ادامه یافته و همراه با مراسم عید نوروز، که برای آن احادیثی پرداخته شده بود، به منزلهی پراهمیت ترین مراسم سالانهی ایرانی شیعی نهادینه شده و تا به امروز تداوم یافته است.
البته در آن زمان در بغداد دو جشن ایرانی پراهمیت نوروز و مهرگان برپا میشد. هنگامی که در سال ۳۹۸ ق.، عاشورا و مهرگان در یک روز همزمان شدند، به فرمان شاهنشاه بویهای ابتدا مراسم عاشورا را برگزار کردند و روز بعد جشنهای مهرگان را در زمان شاه عباس که نوروز و عاشورا در سال ۱۰۲۱ ق. همزمان شدند، او هم رویه ی آل بویه را به کار بست.
تعزیهی شهادت شاه شهیدان امام حسین (ع) از بسیاری جاری شباهت به سوگ سیاوش داشت که سالروز آن در دوران پیش از اسلام برگزار میشد و اشاره به آن در آثار گوناگون نظم و نثر فارسی دیده میشود. سوگ سیاوش چنان ریشه در اسطورههای پیش از اسلام داشت که تا اوایل دوران اسلامی نیز در سغد و خوارزم برگزار میشد. چنان که در تاریخ بخارا آمده است: "
و اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجب است و مطربان آن .. سرودها را کین سیاوش گویند. و محمد بن جعفر گوید که از این - تاریخ سه هزار سال است و الله اعلم.
#شاهرخ_مسکوب در تحلیل ماندنی خود از سوگ سیاوش میگوید: «حتا هنوز در پارهای از گوشه های دور، سیاوش شهید کامل و سرنوشت او نشان ظلمی است که انسان عرصهی آن است». آن گاه به نقل قول از#صادق_هدایت میگوید: «در مراسم سوگواری نیز در کوهکیلویه زنهایی هستند که تصنیف های خیلی قدیمی را با آهنگ غمناکی به مناسبت مجلس عزا میخوانند و ندبه و مویه میکنند. این عمل را سوسيوش (سوگ سیاوش) مینامند»(نوشته های پراکنده هدایت، با مقدمه حسن قائمیان، امیرکبیر). سوگ سیاوش که در عهد اساطیری تاریخ سنتی ایران در اواخر عهد ساسانی در خدای نامکها تدوین شده و به ثبت رسیده بود، در دست پرتوان فردوسی در شاهنامه حماسهای جاودانه شد.
به نوشتهی شاهرخ مسکوب :
سلسله ی سیاوشان تاریخ در سرودهای یارسان، که اهل حق بدانها پایبندند، و روح عالی قلندر از هابیل به جمشید و از وی به ایرج و یحیی و سیاوش و امام حسین در گردش آمده است. آنان برگزیدگان و پاکان و مظلومان تاریخ اند. گردش روح شهیدان بزرگ تاریخ، که سالار شهیدان حسین (ع) بر تارک آنان میدرخشد، نشانهی تداوم تاریخی شهادت در هر دورهی تاریخی است، چنان که گویی زمین هیچ گاه از شهید خالی نیست. در تشیع ایران، سیاوش، که اسطوره ای بود، جای خود را به شهید کربلا، که وجود تاریخی داشت واگذاشت و بدین گونه تعزیه جای سوگ سیاوش را گرفت.در واقع شباهتهای دو مراسم ممکن است تا حدی گسترده محبوبیت عاشورا را در میان ایرانیان تبیین کند؛ همان طور که #احسان_یارشاطر در مقایسهی خود از دو مراسم نتیجه می گیرد: «شهادت امام حسین (ع) و اهل بیت او یک زمینه ی واقعی در سنت ایرانی پیدا کرد تا به یک نمایش سوگواری الهام دهنده و سنجیده تبدیل شود. این مراسم وارث ویژگی عمده ی مراسم بسیار کهنی بود که ریشههای عمیقی در روح ایرانی داشت».
✔️هویت ایرانی، احمد اشرف(دو مقاله از جراردو نیولی و شاپور شهبازی)، ترجمه دکتر حمید احمدی، نشرنی
۱
🔸نقل قول از مسکوب:
#سوگ_سیاوش_در_مرگ_و_رستاخیز
تهران، نشر خوارزمی
🔸نقل قول از احسان یارشاطر :
Yarshater, Ehsan, "Ta'zia and Pre-Islamic Mourning Rics in Iran", in Peter Chelkowski..
ed., Ta'sieh Ritual and Drama in Iran, New York: New York University Press, New York University Studies in Near East Civilization, Number 7, 1979), pp. 88.94.
@kheradsarayeferdowsi
برگزاری باشکوه سالروز رویدادهای تاریخی و فرهنگی هم در جوامع پیشامدرن و هم در دوران جدید از ابزارهای عمده برای تداوم و زنده نگاه داشتن خاطرات جمعی یا هویت قومی و ملی پیشامدرن در گذشته و هویت ملی در دورهی جدید بوده است. در ایران برگزاری نوروز باستانی و مراسم دههی عاشورا، که هر دو از تقدس خاصی برای ایرانیان شیعه برخوردارند، ملاط عمده ی هویت ایرانی شیعه یا، به زبان دیگر، دو ستون اصلی آن را تشکیل میدهند. ظاهرا مراسم دههی عاشورا، که به طور رسمی و علنی به فرمان معزالدولهی دیلمی بویهای در سال ۳۵۲ ق. در بغداد آغاز شده بود، با نشیب و فرازهایی تا دورهی صفوی ادامه یافته و همراه با مراسم عید نوروز، که برای آن احادیثی پرداخته شده بود، به منزلهی پراهمیت ترین مراسم سالانهی ایرانی شیعی نهادینه شده و تا به امروز تداوم یافته است.
البته در آن زمان در بغداد دو جشن ایرانی پراهمیت نوروز و مهرگان برپا میشد. هنگامی که در سال ۳۹۸ ق.، عاشورا و مهرگان در یک روز همزمان شدند، به فرمان شاهنشاه بویهای ابتدا مراسم عاشورا را برگزار کردند و روز بعد جشنهای مهرگان را در زمان شاه عباس که نوروز و عاشورا در سال ۱۰۲۱ ق. همزمان شدند، او هم رویه ی آل بویه را به کار بست.
تعزیهی شهادت شاه شهیدان امام حسین (ع) از بسیاری جاری شباهت به سوگ سیاوش داشت که سالروز آن در دوران پیش از اسلام برگزار میشد و اشاره به آن در آثار گوناگون نظم و نثر فارسی دیده میشود. سوگ سیاوش چنان ریشه در اسطورههای پیش از اسلام داشت که تا اوایل دوران اسلامی نیز در سغد و خوارزم برگزار میشد. چنان که در تاریخ بخارا آمده است: "
و اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجب است و مطربان آن .. سرودها را کین سیاوش گویند. و محمد بن جعفر گوید که از این - تاریخ سه هزار سال است و الله اعلم.
#شاهرخ_مسکوب در تحلیل ماندنی خود از سوگ سیاوش میگوید: «حتا هنوز در پارهای از گوشه های دور، سیاوش شهید کامل و سرنوشت او نشان ظلمی است که انسان عرصهی آن است». آن گاه به نقل قول از#صادق_هدایت میگوید: «در مراسم سوگواری نیز در کوهکیلویه زنهایی هستند که تصنیف های خیلی قدیمی را با آهنگ غمناکی به مناسبت مجلس عزا میخوانند و ندبه و مویه میکنند. این عمل را سوسيوش (سوگ سیاوش) مینامند»(نوشته های پراکنده هدایت، با مقدمه حسن قائمیان، امیرکبیر). سوگ سیاوش که در عهد اساطیری تاریخ سنتی ایران در اواخر عهد ساسانی در خدای نامکها تدوین شده و به ثبت رسیده بود، در دست پرتوان فردوسی در شاهنامه حماسهای جاودانه شد.
به نوشتهی شاهرخ مسکوب :
سلسله ی سیاوشان تاریخ در سرودهای یارسان، که اهل حق بدانها پایبندند، و روح عالی قلندر از هابیل به جمشید و از وی به ایرج و یحیی و سیاوش و امام حسین در گردش آمده است. آنان برگزیدگان و پاکان و مظلومان تاریخ اند. گردش روح شهیدان بزرگ تاریخ، که سالار شهیدان حسین (ع) بر تارک آنان میدرخشد، نشانهی تداوم تاریخی شهادت در هر دورهی تاریخی است، چنان که گویی زمین هیچ گاه از شهید خالی نیست. در تشیع ایران، سیاوش، که اسطوره ای بود، جای خود را به شهید کربلا، که وجود تاریخی داشت واگذاشت و بدین گونه تعزیه جای سوگ سیاوش را گرفت.در واقع شباهتهای دو مراسم ممکن است تا حدی گسترده محبوبیت عاشورا را در میان ایرانیان تبیین کند؛ همان طور که #احسان_یارشاطر در مقایسهی خود از دو مراسم نتیجه می گیرد: «شهادت امام حسین (ع) و اهل بیت او یک زمینه ی واقعی در سنت ایرانی پیدا کرد تا به یک نمایش سوگواری الهام دهنده و سنجیده تبدیل شود. این مراسم وارث ویژگی عمده ی مراسم بسیار کهنی بود که ریشههای عمیقی در روح ایرانی داشت».
✔️هویت ایرانی، احمد اشرف(دو مقاله از جراردو نیولی و شاپور شهبازی)، ترجمه دکتر حمید احمدی، نشرنی
۱
🔸نقل قول از مسکوب:
#سوگ_سیاوش_در_مرگ_و_رستاخیز
تهران، نشر خوارزمی
🔸نقل قول از احسان یارشاطر :
Yarshater, Ehsan, "Ta'zia and Pre-Islamic Mourning Rics in Iran", in Peter Chelkowski..
ed., Ta'sieh Ritual and Drama in Iran, New York: New York University Press, New York University Studies in Near East Civilization, Number 7, 1979), pp. 88.94.
@kheradsarayeferdowsi
Telegram
attach 📎
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
رهروِ عشق
[در سوگ و ستایش امام حسین علیهالسلام]
▪️باز در خاطرهها، ياد تو ای رهروِ عشق
شعلهٔ سركشِ آزادگی افروخته است
يک جهان بر تو و بر همّت و مردانگیات
از سرِ شوق و طلب، ديدهٔ جان دوخته است
نقشِ پيكار تو در صفحهٔ تاريخ جهان
میدرخشد، چو فروغ سَحَر از ساحل شب
پرتوش بر همه كس تابد و میآموزد
پايداری و وفاداری در راه طلب
چهرِ رنگين شفق، میدهد از خون تو ياد
كه ز جان بر سر پيمان ازل ريخته شد
راست، چون منظرهٔ تابلوی آزادیست
که فروزنده به تالارِ شب آویخته شد
رسمِ آزادی و پيكار و حقيقتجويی
همهجا صفحهٔ تابندهٔ آیین تو بود
آنچه بر ملّت اسلام، حياتی بخشيد
جنبشِ عاطفه و نهضتِ خونين تو بود
تا ز خون تو جهانی شود از بند آزاد
بر سر ايدهٔ انسانی خود جان دادی
در رهِ كعبهٔ حقجويی و مردی و شرف
آفرين بر تو كه هفتاد و دو قربان دادی
آنكه از مكتب آزادگیات درس آموخت
پيش آمالِ ستمگر ز چه تسليم شود؟
زور و سرمايهٔ دشمن نفريبد او را
كه اسير ستمِ مردمِ دژخيم شود
رهروِ كعبهٔ عشقی و در آفاق وجود
با پرِ شوق، سوی دوست برآری پرواز
يكهتازِ ملكوتی كه به صحرایِ ازل
روی از خواستهٔ عشق نتابيدی باز
جان به قربانِ تو ای رهبرِ آزادی و عشق
كه روانت سرِ تسليم نياورد فرود
ز آن فداكاریِ مردانه و جانبازیِ پاک
جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود
محمدرضا شفیعی کدکنی
ـــــــــــــــــــــــ
رهروِ عشق
[در سوگ و ستایش امام حسین علیهالسلام]
▪️باز در خاطرهها، ياد تو ای رهروِ عشق
شعلهٔ سركشِ آزادگی افروخته است
يک جهان بر تو و بر همّت و مردانگیات
از سرِ شوق و طلب، ديدهٔ جان دوخته است
نقشِ پيكار تو در صفحهٔ تاريخ جهان
میدرخشد، چو فروغ سَحَر از ساحل شب
پرتوش بر همه كس تابد و میآموزد
پايداری و وفاداری در راه طلب
چهرِ رنگين شفق، میدهد از خون تو ياد
كه ز جان بر سر پيمان ازل ريخته شد
راست، چون منظرهٔ تابلوی آزادیست
که فروزنده به تالارِ شب آویخته شد
رسمِ آزادی و پيكار و حقيقتجويی
همهجا صفحهٔ تابندهٔ آیین تو بود
آنچه بر ملّت اسلام، حياتی بخشيد
جنبشِ عاطفه و نهضتِ خونين تو بود
تا ز خون تو جهانی شود از بند آزاد
بر سر ايدهٔ انسانی خود جان دادی
در رهِ كعبهٔ حقجويی و مردی و شرف
آفرين بر تو كه هفتاد و دو قربان دادی
آنكه از مكتب آزادگیات درس آموخت
پيش آمالِ ستمگر ز چه تسليم شود؟
زور و سرمايهٔ دشمن نفريبد او را
كه اسير ستمِ مردمِ دژخيم شود
رهروِ كعبهٔ عشقی و در آفاق وجود
با پرِ شوق، سوی دوست برآری پرواز
يكهتازِ ملكوتی كه به صحرایِ ازل
روی از خواستهٔ عشق نتابيدی باز
جان به قربانِ تو ای رهبرِ آزادی و عشق
كه روانت سرِ تسليم نياورد فرود
ز آن فداكاریِ مردانه و جانبازیِ پاک
جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود
محمدرضا شفیعی کدکنی