Telegram Web Link
Forwarded from شفیعی کدکنی
در شهر [شیرازِ قرن هشتم] چیزی که فراوان پیدا می‌شد ابواب خیر بود –مساجد، مدارس و خانقاه‌ها– که املاک بسیار بر آنها وقف بود، اما از این اوقاف بسیار که فقیه مدرسه* را «دست» می‌داشت چیز درستی به آنچه مصرف واقعی بود نمی‌رسید و بیشتر در دست خورندگان بود؛ خورندگانِ اوقاف.
شاه شیخ در شادخواری و عشرت‌جویی خویش این همه را آزاد می‌گذاشت. اما بعدها، محمد مظفر به بهانهٔ آنکه «ضبط و نسق» موقوفات کند، تمام اوقاف را به مقاطعه بِستَد و اکثر آنها دیوانی شد. (متصل شد به اموال حاکمیتی).

از کوچهٔ رندان
[دربارهٔ زندگی و اندیشهٔ حافظ]
شادروان استاد عبدالحسین زرین‌کوب، صص ۸-۷
* برگرفتهٔ بیتی از حافظ:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی بِه زِ مالِ اوقاف است
‍ سی و یکم خردادماه سالروز درگذشت شهریار عدل

تهران، شکل‌گیری یک هویت


در هیچ‌یک از منابع دورۀ قبل از اسلام ذکری از تهران نشده است؛ چنین می‌نماید که این نام برای نخستین بار در نسبت محمد بن حماد ابوعبدالله حافظ تهرانی رازی که محدث بوده پدیدار شده است. این فرد ادیب که زندگی خود را وقف مطالعۀ احادیث و روایات مربوط به پیامبر اسلام (ص) کرده بود به سال ۲۶۱ یا ۲۷۱ق. در فلسطین درگذشت. خطیب بغدادی - متوفی به سال ۴۶۳ق - به این نخستین تهرانی مشهور استناد کرده است. تأیید این نسبت در قرن سوم ق. می‌رساند که هستۀ اولیۀ شهر حاضر و نام آن، دست‌کم از آغاز دوران اسلامی وجود داشته است. بدیهی است که هسته و نام ممکن است متعلق به خیلی قبل از این دوره بوده و به زمانی که بر ما نامعلوم است برسد.
حال ببینیم نام پایتخت ایران را چگونه باید نوشت و معنای آن چیست؟ به نظر می‌رسد یاقوت که در سال ۶۱۷ق در ری بوده، مسئله را تقریباً به طور قطع حل کرده باشد. او این نام را به عربی «طهران» نوشته و آن را ذیل حرف «طای حُطی» طبقه‌بندی کرده است. با این همه، می‌گوید که این واژه ایرانی (عجمیة) است و اهالی بومی آن را «تهران» تلفظ می‌کنند؛ زیرا به عقیدۀ او آن‌ها حرف ط در گویش خود ندارند. بنابراین، در فارسی باید «تهران» نوشت و تلفظ کرد و «طهران» را برای عربی کلاسیک گذاشت. به‌رغم این تأیید، این سؤال پیش می‌آید که آیا این تفاوت املایی در اصل بازتاب وجود هجایی واسط بین «ت» و «ط» عربی در گویش تقریباً بومی نبوده است؟ واجی که وقتی نویسندگان برای آوانویسی از حروف عربی استفاده می‌کردند گاه آن را به صورت «ط» و گاه «ت» می‌نوشتند. وجود چنین واجی را نمی‌توان اثبات کرد، اگر هم وجود داشته باشد بعدها و پیش از دوران یاقوت به نفع حرف «ت» از میان رفته است.
و اما معنای واژۀ تهران همچنان نامعلوم مانده است. ریشه‌شناسی عامیانۀ ته + ران - کسی که [افراد یا حیوانات را] می‌راند- یا به پیش می‌راند یا در اعماق (زیرزمین) خانه دارد - بر اساس معنای واژه بنا شده و این امر در نوشته‌های یاقوت و زکریای قزوینی که می‌گویند تهرانی‌ها در خانه‌های زیرزمینی مأوا می‌گزینند تأیید شده است.
همچنین دو واژۀ تهران و شمیران را در مقابل هم گذاشته‌اند تا از سویی «مکان مسطح یا دشت» برای تهر + ان و «مکانی که در آن برکه یا مخزن آب وجود دارد» برای شَمَر + ان به دست آید، از یک سو «مکان گرم» برای ته + ران و از سوی دیگر «مکان خنک یا سرد» برای شمی + ران. در این توضیحات آخر معنای پسوند «ان» که مکان و محل را نشان می‌دهد، مسلم است؛ زیرا در این زمینه نمونه‌های بسیار وجود دارد، اما در مورد معانی پیشنهادی برای بخش اول این نام‌ها چنین قطعیتی وجود ندارد.

[«باغ مسکونی یا تهران در گذشته‌های دور، از پیدایش تا عهد صفوی» شهریار عدل، ترجمۀ ابوالحسن سروقد مقدم، بخارا، سال شانزدهم، شمارۀ ۱۰۷، مرداد – شهریور ۱۳۹۴، ص ۲۸۵ - ۲۸۷.]

عکس از وبگاه مجلّۀ بخارا

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
Forwarded from دژنپشت
.
درنگی در کیستی ما
به مناسبت پایان بهار

۳۱ خرداد ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
 
بهاری دیگر به فرجام آمد. هزاروچهارصد و دومین بهار از تاریخی که سرآغازش را هجرت پیامبر اسلام گرفته­‌اند.  
بایسته است تا اندرین پایان خرداد و پایان بهار، باز درنگی بر چیستی و کیستی خود بکنیم؛ که هم سالگرد کشته شدن یزدگرد سوم ساسانی است، هم سالگرد کشتار آقامحمدخان قاجار در کرمان.
 
نوشته­‌اند که یزدگرد سوم در خرداد سال ۳۱ قمری کشته شد. در آنچه از مرگ یزدگرد پرداخته­‌اند از نو بنگریم.
یکی شاه و شاهزاده آن شعور را نداشته که با جامه شاهنشاهی آراسته به گوهر، سرگردان نماند، تنها پا به آسیابی ننهد و نخوابد، تا آسیابان به دیدن او با جامه گران‌بها، آهنگ کشتنش نکند؟
 
زندگانی ایرانیان از دویست سالی پیش از فروپاشی ساسانیان، تا سیصدسالی پس از آن در تاریکی فرورفته.
آیا در آن حدود نیم هزاره کسی پیدا نشده که خطی بر ورقی از کاغذ، سنگ، چوب، یا . . .  بکشد و بنویسد که چه دیده و چه رخ داده؟ یا چنان خط­‌هایی کشیده شده، اما دیگرانی آن را از میان برده­‌اند.

 
کتاب­‌های تاریخی که از پس آن برهه بمانده، همه گزارشی یگانه دارد از گذشته. فرق آنها با یکدیگر آنجاست که در کتاب­‌های سده­‌های بعدی، خبرهای جدیدی آورده شده. اما در اخبار گذشته بازنگری نشده.
 
دوست داریم به جای آگاهی، داستان بشنویم.  
 
از گروه بازرگانان مغولان آگاهیم که به دستور فرماندار اترار کشته شدند. شنیده­‌ایم که یک تن از آن کشتار گریخت و آگاهی به چنگیز رساند. پس، کوهابه­‌های درندگان مغول به ایران سرازیر شد.
در هر رخداد دیگر هم یک تن می­‌ماند و گزارش­‌ها را به آیندگان می­‌رساند. آیندگانی که از کی­کاووس تا چنگیز و تا امروز، دمی بر چندوچون شنیده­‌ها درنگ نکرده­‌اند.   
 
خرداد ماه، سالگرد کشتار هولناک آقامحمدخان قاجار است در کرمان، و چشم کشیدن­‌های او به شمار بیست هزار جفت.
ستم‌کاری و ایران­‌ستیزی و انسان­‌ستیزی شاهان قجری ندانسته نمانده. اما راستی، چه کس اندران ساعت هولناک ماند و چشم­‌های کنده شده را شمرد، تا بیست هزار جفت!
 
به داستان خو کرده­‌ایم. کنج­کاوی نمی­‌کنیم. از کشته­‌شدن کوروش کبیر در خراسان، تا نبرد قادسیه، تا ترور ناصرالدین شاه، تا برنامه­‌های شبانه رادیو بی. بی. سی. در پارینه.
 
این خوی آسایش­‌جو را پرورشی دیگر باید. تا بداند که بهر نیکوشدن زندگانی باید کار کرد، کوشید، و عرق ریخت.
تا کاری نکنیم، کاری نخواهد شد.
حتی اگر خیابان­‌ها پر از متظاهران باشد، در و شیشه بانک­‌ها بشکند، و اتوبوس­‌ها آتش زده شود.


https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
«اگر مردمان مرا در نماز نام برند و بستایند […] هرآینه من با جان تابناک و جاودانۀۀ خویش، به مردمان اَشَوَن روی آورم و به هنگامی [از پیش] برنهاده در یک یا دو یا پنجاه شب، فرا رسم.»‌ (تیریشت، کردۀ ششم: ۱۱)


آن‌گونه که تاریخ و تجربه می‌نمایاند، مردمان سرزمین ایران همواره نگران آب بوده‌اند و کوشیده‌اند تا از این مایۀ زندگی پا‌سداری کنند. ازهمین‌روست که آب در اساطیر و متون دینی ایرانی جایگاه برجسته‌ای یافته است: ایزدبانوان و ایزدانی چون آناهیتا، خرداد و تیر نگاهدارندگانِ آب و باشندگانی چون ضحاک و اَپوش خشک‌کنندگانش دانسته می‌شوند. پس شگفت نیست که در حماسۀ ایرانیان نبرد میانِ پاسدارانِ آب و خشک‌کنندگانش در قالب نبرد ایرانیان و افراسیاب نمود ‌یابد.

برای مطالعهٔ بیشتر وارد لینک زیر شوید:
https://nimruzinstitute.ir/?p=3360


@nimruz_ir
◀️ حسین علیزاده  موسیقیدان برجسته و عضو شورای عالی خانه موسیقی در مراسم تشییع استاد نصرالله ناصح پور :

#ردیف_موسیقی_ایران

#میراث_جهانی

✔️ زنده‌یاد نصرالله ناصح‌پور یکی از وفادارترین افرادی بود که در موسیقی سنتی پرورش یافته و بسیاری را پرورش داده بود. سال‌ها پیش و به واسطه محمدرضا لطفی با او آشنا شدم. به دلیل اینکه زبان آذری، زبان اصلی‌ او بود و من هم گرایشی به این سمت داشتم، علاقمند بودم، با ایشان کار کنم و به هر ترتیب این همکاری سال ۶۲ انجام شد.

✔️ از مسئولین تقاضای خاصی نکنید، چون هیچ نتیجه‌ای ندارد. وقتی نغمه‌ای ایرانی شنیده می‌شود و مسئولان حسی را در خود نمی‌بینند، یعنی هویتی ندارند. بنابراین ما درخواستی از آنها نداریم.

✔️ اساتیدی چون زنده‌یاد #نصرالله_ناصح‌پور پرچم موسیقی ایرانی را بالا نگه داشته‌اند و ما در این سال‌ها شاهد ضربه به فرهنگ ایران بودیم اما تاریخ همواره ناظر است و به ما نشان می‌دهد چه بلایی سر فرهنگ و هنر این مملکت آمده است. با این همه همانطور که موسیقی ایرانی تاکنون در قلب این مردم باقی مانده، بعد از این نیز باقی خواهد ماند.

✔️ رشد نسل جوان در حوزه‌های مختلف که این روزها شاهد آن هستیم، نوید دهنده دنیای بهتری برای ماست و موسیقی در این سرزمین روزهای خوب و بدی را پشت سر گذاشته است. اما درست در روزهایی که شرایط موسیقی بدتر شده، شاهد ظهور نسلی هستیم که برای حفظ این موسیقی آمده‌اند. با نگاهی به ویژگی‌های نسل امروز در زمینه‌های مختلف، می‌توانید به آنها افتخار کنید. به عنوان مثال در نسل جوان موسیقی، ما شاهد این هستیم که علاوه بر هنر، دغدغه و مسئله اجتماعی نیز در آنها پررنگ است. این اتفاق نشانی از هنرمند بودن آنها و برای ما نوید روزهای خوب است.

✔️ کلاس زنده‌یاد #ناصح‌پور هیچگاه تعطیل نشد و آواز او آواز غمگین و پژمرده‌ای نبود. آنچه که آواز ایرانی نیز باتوجه به ادبیات غنی خود به آن نیاز دارد. من با وجود غم بزرگی که دارم، از ته دل شادم؛ زیرا ناصح‌پور هر کاری لازم بود و خواست را انجام داد و بعد رفت

┏━━━ 🌕 ━━━┓
⠀       @foalborz
┗━━━ 🌕 ━━━┛

https://s8.uupload.ir/files/4567675_85ml.jpg
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
داستان‌های عشقی در شاهنامه
[با یاد فرزانهٔ بی‌ادعای تبریزی زنده‌یاد استاد دکتر منوچهر مرتضوی در زادروز]



▪️در شاهنامه به عنوان حماسهٔ ملّی سرزمین ما، جریان کامل زندگی آرمانی انسان از رزم و بزم و عشق و پند و اندرز و حکمت و تعلیم و تربیت و مبارزه با دشواریها و مبارزهٔ خیر و شر و تعادل واقع‌گرایانهٔ جبر و سرنوشت و کوشش و مجاهدت و شادی و غم تصویر شده است. در این میان «عشق» نیز جایگاهی سزاوار دارد، با انواع تجلیّات و آثار و نتایج مترتّب بر آنها. داستان «زال و رودابه» و «رستم و تهمینه» نوع اصلی و طبیعی عشق انسانی را نشان می‌دهد که ظاهراً خود مقدمه‌ای است ضروری برای آفرینش حماسهٔ بی‌نظیر رستم و غمنامهٔ «پر آب چشم» سهراب. داستان «بیژن و منیژه» نیز، اگرچه از داستانی عشقی تمام‌عیار حکایت می‌کند، ولی به هر حال بیرون از انسجام کلی طرح حوادث نیست. داستان «سهراب و گردآفرید»، که چاشنی شبه‌عاشقانه‌ای بیش نیست، جزئی از حوادث گوناگون طبیعی و شامل نکاتی در چهارچوب طرح کلّی از قبیل روابط ایرانیان و ترکان (تورانیان) و تأکید شجاعت و شهامت ایرانیان و خصلت زن ایرانی و نظایر این نکات است.

ماجرای عشق و هوس «سودابه» در داستان «سیاوش» که شباهت گونه‌ای به عشق زلیخا دارد (با رنگ و بوی واقعی‌تر و انطباق بیشتر با طبیعت عشق و هوس و کینهٔ زن) از یک سوی تمهیدی بایسته برای حماسهٔ غم‌انگیز «کین سیاوش» و از سویی نمایشی شایسته از تضاد شخصیت‌ها (کیکاووس، سودابه، سیاوش، رستم) و بخصوص تشخّص اخلاقی و استقلال شخصیت رستم در برابر شهریاری ایران و رابطهٔ ویژه و پیچیدهٔ رستم و فرمانروایان رسمی ایران از جهات گوناگون به شمار می‌رود.

ظاهراً ماجراهای «لیریک» دورهٔ ساسانی شاهنامه، بخصوص بهرام گور و خسروپرویز، را باید نمایندهٔ تعهد سخنور بزرگ ایران به دو اصل دانست: نخست، تعهد به پیروی کامل از روایات مستند؛ دوم، تعهد آگاهانه یا ناخودآگاه به رعایت جامعیّت مظاهر حیات انسانی و اجتماعی در قالب یک حماسهٔ بزرگ.

خواستاری «فریبرز» برادر سیاوش از «فرنگیس» مادر کیخسرو، به وساطت رستم داستان دیگری است که جوهر عشقی و لمْح غنائی را در پردهٔ شرم و آزرم و ستر و عفاف نهفته دارد.
در مجموع می‌توان چند نکته را در مورد داستان‌های عاشقانهٔ شاهنامه ذکر کرد:
اولاً، وحدت روح حماسی/ تاریخی شاهنامه و پای‌بند بودن به روایات و داستان‌های کهن مقتضی بیان داستان‌های عشقی در هماهنگی با روح کلّی شاهنامه بوده و مجالی برای داستان‌پردازی شورانگیز عاشقانه و مستقل از چهارچوب سبکی و موضوعی حماسهٔ ملّی باقی نگذاشته است.
ثانیاً، ویژگی‌های شاهنامه، که علی الاصول ناظر به مطابقت در حدّ امکان با روایات و اسناد و رعایت وحدت روح و انسجام کلّی در سرتاسر حماسه است، اجازه نمی‌دهد از چنین اثری انتظار افسانه‌های عاشقانهٔ ابداعی و شاعرانه و عشق‌های افلاطونی و عشق‌های اساطیری نامعقول داشته باشیم.
گرایش فطری فردوسی به واقع‌گرائی و آزرم اخلاقی و عفت بیان وی _که ظاهراً انعکاسی مشخص از همین ویژگی‌ها در فرهنگ باستانی ایران است_ نیز در پرداختن و سرودن داستان‌های عشقی شاهنامه، با مختصّاتی که برشمردیم بی تأثیر نبوده است.

داستان خسرو و شیرین که شورانگیزترین روایت آن را در اثر جاودان نظامی می‌بینیم، در شاهنامه جریانی معقول و طبیعی دارد و نمونهٔ بارز همین متانت و آزرم و پیروی فردوسی از روایت منابع است. این قصّه که جزئی از سرگذشت خسروپرویز و با توصیف مهر و وفای خسرو و شیرین به جای افسانه‌سرائی شاعرانه دارای جاذبهٔ خاص غنائی و اخلاقی است با چاشنی داستان مستقل باربد و مویه‌گری و شیون او بر خسرو به اوج لطف و تأثیر می‌رسد. پایان داستان و خودکشی شیرین با زهر هلاهل در دخمهٔ پرویز یادآور بعضی تراژدی‌های عشقی مشهور جهان است.


شاید تنها مورد بارز عشق و شیدائی جنون‌آمیز در شاهنامه مربوط به سودابه باشد، که در حقیقت عشق نیست، بلکه هوس و شهوتی است که منجر به کینه و نفرت و با سرانجام و سرنوشتی سزاوار برای سودابه.

فردوسی و شاهنامه
زنده‌یاد استاد منوچهر مرتضوی
صص ۳۳_۳۵
بابِ دندان یا آبِ دندان

بابِ دندان:
مناسبِ حال؛ شایسته؛ مطلوب:
نگاهی به کتاب‌ها انداختم، ولی چیزِ بابِ دندانی پیدا نکردم. ♧ بعضی از این چیزها بابِ دندانِ ما اهلِ این مملکت نیست. (نمونه‌هایی از نثرِ فصیحِ معاصرِ استادمینوی: ۲۸۰). (فرهنگِ کنایات)

آب دندان
[ ب ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صفا و برق دندان :
بیا و بوسه بده زآن دهان خندانت
که در دلم زده آتش بس آب دندانت.
نزاری. (دهخدا)

در فرهنگ فارسی معین هم بابِ دندان را اینچنین معنی کرده است:
(بِ دَ) (ص مر.) چیزی که با ذوق و سلیقه جور دربیاید. (معین، اینترنت).

آبِ دندان:
موافق و ملایم
اگر آبِ دندان بُوَد میزبان
بدان شهرِ خُرَّم دو هفته بِِمان
[با چند شاهدِ دیگر_ و این همان است که حالا محرّفاً "بابِ دندان" گویند.] (یادداشتها، ج۱۰: ۲۰۴)

چون حريفی آب‌دندان ديد شيخ
لعل او در حقه خندان ديد شيخ
(منطق‌الطیر: ۱۳۴، بیت ۱۳۶۴)

استاد شفیعی کدکنی در تعلیقات چنین آورده‌اند:
حریفِ آب‌دندان: حریفی که دندان‌های روشنی بمانندِ قطرۀ آب دارد و نیز آن‌که در قمار به آسانی ببازد، کنایه از طرفی که بی‌تجربه است. در دیوان، ۳۰۶، گفته‌است:

در خراباتِ خرابِ عشقِ تو
یک حریفِ آب‌دندان کس ندید.
(همان: ۳۴۱)

آبِ دندان
نوعی شیرینی است و استعارةً به دخترِ خیلی زیبا و طناز هم میگویند.

#ریشه_شناسی_واژه_ها
#باب‌دندان #آب‌دندان #واژگان #واژه #فرهنگ‌لغات #شاهد
#واژه‌ها

یادداشت‌های قزوینی؛ محمّد بن عبدالوهاب قزوینی، به کوشش ایرج افشار؛ علمی؛ دوره ده جلدی؛ ۱۳۶۳، ج۱۰: (۲۰۴) ۲۸۹۱.
لغت‌نامه‌ی دهخدا؛ علی‌اکبر دهخدا؛ مجلس،۱۳۲۵ و دانشگاه تهران،۱۳۳۷.
فرهنگ کنایاتِ سخن؛ دکتر حسنِ انوری؛ سخن؛ دوره دوجلدی؛ ۱۳۹۰.
منطق‌الطیر؛ عطار، فریدالدین محمّدبن ابراهیم نیشابوری؛ مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی؛ سخن؛ ۱۳۸۸.
فرهنگ ایران زمین؛ بنیادگذاران محمّدتقی دانش‌پژوه، دکتر منوچهر ستوده، مصطفی مقرّبی، دکتر عباس زریاب خویی، ایرج افشار؛ صاحب امتیاز: ایرج افشار؛جلد ششم، ۱۳۳۴؛بازچاپ سخن؛۱۳۸۵: ۱۰؛ ضرب‌المثلهای فارسی در افغانستان؛ دکتر محمّدتقی مقتدری.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
#قدمعلی_سرامی : داستان های شاهنامه محتوایی جهانی دارند

آسمان فرهنگ ایرانی پوشیده است از اخترانی که هر یک جلوه و زیبایی خاص خود را دارند ولی از این میان غالبا به تعداد اندکی توجه می شود که از انگشتان یک دست تجاوز نمی کند. اینان ۵ یا ۶ شاعر طراز اول زبان فارسی اند که نامشان در همه شهرها بر اماکن عمومی نقش بسته است. حال آنکه نشان چندانی از دیگر شخصیت های فرهنگی و تاریخی مرز پرگهر نیست. برای مثال به نظر نمی رسد در سبزوار خیابانی، تالاری ، کتابخانه ای یا حتی کوچه ای به نام «هلالی جغتایی» باشد که برخی غزل های او به اشعار سعدی پهلو می زند به همین ترتیب گمان نمی رود که در شهر ری جایی به نام «غضائری رازی» شاعر شیعه عهد محمود غزنوی باشد که از تهمت قرمطی بودن سلطان متعصب ، سوراخ به سوراخ می گریخت. از اینها مهم تر نادیده گرفتن شان علامه ای است به نام علی اکبر دهخدا که پس از فردوسی کسی به میزان او برای تحکیم و استواری زبان فارسی رنج نبرده و یادگار او به نام «لغت نامه» همسنگ معتبرترین دانش نامه های جهان است.

برای خواندن متن کامل این یادداشت اینجا بزنید

@Shahnamehpajohan
Audio
سخنرانی کوتاه استاد محمدرضا شفیعی کدکنی در بزرگداشت دکتر مهری باقری
Forwarded from ایران بوم
از زاد روز فردوسی تا آغاز و انجام شاهنامه

ضیاء‌الدین ترابی
@iranboom_ir

حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر بزرگ حماسه‌سرای ایران، افزون بر شاعری دانشمندی است بزرگ که مثل بقیه بزرگان علم و ادب فارسی، به کلیه دانش زمان خود تسلط داشته است و فردی بوده است با دانشی والا از حکمت و فلسفه، تاریخ و اسطوره، پزشکی و از همه مهم‌تر ستاره‌شناسی و گاهشماری؛ به همین جهت نیز نامش را از همان ابتدا با عنوان حکیم یاد کرده‌اند، همان‌گونه که از بزرگانی چون سنائی‌غزنوی، عمرخیام نیشابوری و ابوعلی سینا ، همه جا با عنوان حکیم نام برده‌اند. و این همان عنوانی است که شیخ اجل سعدی‌شیرازی در گلستان سعدی در صحبت از دانشمندان به کار می‌برد. از نظر لغوی نیز کلمه حکیم، در لغت‌نامه‌ها به معنی: دانا، فرزانه، خردمند، خردپژوه و دانشمند آمده است و این همان واژه‌ای است که حکیم فردوسی خود، در مقدمه شاهنامه – در گفتار در ستایش خرد – خطاب به خود به کار می‌برد و می‌گوید:

«حکیما چو کس نیست گفتن چه سود
ازین پس بگو آفرینش، چه بود»

اما در مورد آگاهی والای فردوسی از تاریخ و اسطوره نیازی به ذکر شاهد و مثال نیست و خود شاهنامه سترگ گواه دانش گسترده فردوسی در مورد تاریخ و اسطوره‌های ایران باستان است، به‌ویژه آنکه تا حدود 200 سال پیش کتاب‌های تاریخ کهن ایران، چیزی جز بازگویی متن شاهنامه نبود. ولی در مورد پزشکی و آگاهی فردوسی از پزشکی کافی است نگاهی بکنیم به شرح روشن روش رستم‌زاد (سزارین رستم پهلوان) در داستان «زادن رستم» قهرمان ملی ایران، تا ببینم که چگونه حکیم فردوسی عمل جراحی و روش شکافتن و دوختن پهلوی رودابه را برای به دنیا آوردن رستم شرح می‌دهد:

بیامد یکی موبد چرب‌دست
مرآن ماه رخ را به می کرد مست
بکافید بی‌رنج پهلوی ماه
بتابید سر بچه را سر زراه
چنان بی‌گزندش برون آورید
که کس در جهان این شگفتی ندید
...شبانروز مادر زمی  خفته بود
زمی  خفته و دل زهش رفته بود
همان زخمگاهش فرو دوختند
به دارو همه درد بسپوختند
چو از خواب بیدار شد سروبن
به سیندخت بگشاد لب بر سخن...»

همچنین برای آگاهی از عمق اندیشه و فلسفه و تسلط حکیم توس بر فلسفه هستی، از میان نمونه‌های فراوانی که در شاهنامه آمده است، می توان  بر مقدمه داستان رستم و سهراب اشاره کرد که علاوه بر اینکه از نظر هنر شاعری نمونه والایی است از صنعت «برائت استهلال» از نظر فلسفی نیز مبین اندیشه‌ای عمیق و نظریه‌‌ای دقیق در مورد مرگ و زندگی است و ریشه در جهان‌بینی الهی شاعر دارد:

«اگر مرگ داد است بی‌داد چیست
زمرگ این همه بانگ و فریاد چیست
از این راز جان تو آگاه نیست
وزین پرده اندر، تو را راه نیست
همه تا در آز، رفته فراز
به کس در نشد، این در آز باز
به رفتن اگر بهتر آیدت جای
گر آرام گیری به دیگر سرای
نخستین به دل، مرگ بستایدی
دلیر و جوان خاک نپساودی
...در این جای رفتن به جای درنگ
بر اسب قضا گر کشد مرگ تنگ
چنان دان که داد است و بی‌داد نیست
چو داد آمدست جای فریاد نیست
جوانی و پیری به نزد اجل
یکی دان چو دین را نخواهی خلل
دل از گنج ایمان‌گر آگنده‌ای
تو را خامشی به، که تو بنده‌ای.

ولی آنچه در این مختصر مورد نظر ماست، همانا دانش عمیق حکیم فردوسی در مورد ستاره‌شناسی و گاهشماری است، که با تاملی در برخی از بیت‌های شاهنامه به مواردی برمی‌خوریم که نشان از آگاهی کافی شاعر بر دانش ستاره‌شناسی و نیز گاهشماری رایج در زمانه وی دارد. مثل این چند بیت از «داستان پادشاهی کیومرث» که می‌گوید:

«چو آمد به برج حمل آفتاب
جهان گشت با فر و آیین و آب
بتابید از آن سان زبرج بره
که گیتی جوان گشت از او یکسره
کیومرث شد بر جهان کدخدای
نخستین به کوه اندرون ساخت جای»

که افزون بر اشاره به عمق دانش فردوسی در مورد انسان‌های اولیه و زندگی انسان‌های غارنشین در دوره‌های بسیار دور، دقیقاً از روز نوروز اعتدالی و رسیدن آفتاب به برج حمل در لحظه تحویل سال و آغاز سال نو در اول فروردین‌ماه صحبت می‌کند و نیز آغاز پادشاهی کیومرث در این روز، که به عنوان رسم و آیین کهن، در ایران باستان رعایت می‌شده است و پادشاهان ایرانی – به‌ویژه ساسانیان – در روز نوروز یعنی اولین روز سال نو تاج‌گذاری می‌کردند و این همان رسمی است که تا موقع تاج‌گذاری و به تخت پادشاهی نشستن یزدگرد سوم – آخرین پادشاه ایرانی پیش از اسلام – رعایت می‌شده است و خود این روز یعنی روز تاج‌گذاری و آغاز سلطنت این آخرین پادشاه پیش از اسلام ایران، بعدها موجب پدید آمدن تاریخ جدیدی در ایران شده است که به نام وی به تاریخ یزدگری معروف است

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/2928-az-zadrozferdosi-ta-aghaz-anjam-shahname.html

   ____
 کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
#سجاد_آیدنلو :

بسیاری از واژگان برای اولین بار در شاهنامه آمده است و بعد از آن وارد متون دیگر شده است. اشاره به آیین‌‌ها، مراسم‌ها و حتی ادیان نیز در شاهنامه وجود دارد. اما اینکه آذربایجان چه نسبتی با شاهنامه و هویت ملی دارد، باید بگویم در سال‌های اخیر برخی از دوستان که در مطبوعات و جراید قلم می‌زنند، از مفهومی به نام «هویت‌طلب» و «هویت‌طلبی» درباره آذربایجان استفاده می‌کنند که معنی منفی دارد. در حالی که باید بدانیم بخشی از هویت آذربایجان و آذربایجانی‌ها بر اساس معیارهایی که گفتیم، در شاهنامه تعریف می‌شود. وقتی متن شاهنامه را می‌خوانیم، آذربایجان با همین موقعیت جغرافیایی امروزی، با نام «آذرآبادگان» در شاهنامه وجود دارد. نام بسیاری از مکان‌های آذربایجان نیز در شاهنامه آمده است. این منطقه پایتخت معنوی ایران است و هم از نظر داستانی و هم از منظر دینی دارای اهمیت بسیاری است. حتی در داستان برخی از شخصیت‌ها مانند رستم فرخزاد آذری با حترام بسیاری از اهالی آذربایجان یاد شده است و آن را «جای بزرگان و آزادگان» می‌خوانند. آیا این تعریف و احترام نیست؟ پس آن دوستانی که معتقدند شاهنامه هیچ ارتباطی با آذربایجان ندارد، باید این عقیده را اصلاح کنند. حالا باید درباره توجه آذربایجانی‌ها به شاهنامه اشاره کنیم. من در کتاب «آذربایجان و شاهنامه» تعداد زیادی سند درباره علاقه‌مندی آذربایجانی‌ها به شاهنامه اشاره کرده‌ام. مثلا شعرای آذربایجانی، مثلا قطران تبریزی، حدود سی سال بعد از پایان سرایش شاهنامه به این متن توجه کرده‌اند و آن را کتابی باارزش می‌دانند. این روند تا امروز ادامه دارد. واژه‌هایی از زبان ترکی آذربایجانی به فارسی و برعکس منتقل شده است. حتی بسیاری از شاهنامه‌‌پژوهان آذربایجانی هستند. بنابراین اگر رویکرد خصومت‌آمیزی میان شاهنامه و آذربایجانی‌ها بوده است، چرا این ارتباط مثبت شکل گرفته است؟


▫️گفت‌وگویی با موضوع «شاهنامه و هویت ملی ایران و نسبت آذربایجان با آن» / موسسه ندای آذرمهر ایرانیان / خبرگزاری کتاب ایران( ایبنا)

@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#معنا_شناسی_واژه
#اکوان_دیو

✳️ اکوان نام دیوی است که به روایت شاهنامه به صورت گورخری وحشی به گلّه‌های اسبِ کاووس آسیب می‌رساند. کاووس از رستم کمک خواست. رستم سوار بر اسب بر او حمله برد ولی هر بار که بر او می‌تاخت گورخر ناپدید می‌شد. رستم خسته در کنار چشمه‌ای خوابید. آنگاه دیو بستر پهلوان را از جا کند. همین که رستم چشم گشود خود را در دستِ دیو دید. دیو به رستم گفت او را به دریا اندازد یا کوه؟ رستم چون می‌دانست کار دیو برعکس است، کوه را انتخاب کرد و بالاخره به دریا افتاد و شناکنان خود را به ساحل رساند و با ضربه‌های گرز، دیو را کُشت.

◀️ بعضی از محققّان اکوان را مُحرّف اکومان دانسته‌اند که در اوستا به شکل اَکَه‌مَنه(=اندیشه‌ی پلید) آمده است. اَکَه‌مَنه نام دیوی است که مقابل وهومنه(=هومن، بهمن: اندیشه‌ی نیک) است.

◀️ داستان اکوان دیو به یک داستان چینی به نام دیوِ باد شبیه است. [رستم هم هنگامی که از دیو می‌خواهد او را به کوه بیندازد سخنی از قول دانای چین نقل می‌کند تا اکوان دیو را قانع کند:

چنین داد پاسخ که دانای چین
یکی داستانی زدست اندرین

که در آب هر کو بر آیدش هوش
به مینو روانش نبیند سروش

بزاری هم ایدر بماند بجای
خرامش نیاید بدیگر سرای

به کوهم بینداز تا ببر و شیر
ببینند چنگال مرد دلیر]

◀️ به نظر کویاجی در کتاب آیینها و افسانه‌ها اکوان دیو همان ایزد باد است و قراینی در شاهنامه در تایید این نظر هست:

چو اکوانش از دور خفته بدید
یکی باد شد تا برِ او رسید.

◀️ منبع:

فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌ها، ص: ۱۵۰

❇️ مطلب ارسالی از: کانال « نقل معانی »

@molavi_asar_o_afkar
@makhzanenokatenegarshi_virayashi
#سجاد_آیدنلو :

یکی از مباحث علمی بحث اصطلاح شناسی است؛ یعنی به کار بردن هر اصطلاح در جای درست خودش. کلمه رسمی یک حالت اداری و قانونی دارد. مثلاً می‌گویند طبق قانون یا بخشنامه از فلان سال زبان فلان کشور انگلیسی شده است اما وقتی از زبان ملی حرف می‌زنیم فراتر از بخشنامه و قانون مد نظر ماست. زبان ملی یعنی وجه همگانی و اشتراک عمومی آن در طول تاریخ یک سرزمین. مجوز ملی بودن یک زبان را مردمان آن کشور صادر می‌کنند و ما می‌بینیم زبان فارسی در طول هزار و چند صد سال پس از اسلام بنا بر رویکرد و عملکرد همه ایرانیان، زبانی ملی بوده است. یعنی مردمان همه مناطق ایران با هر زبان مادری و محلی و با هر گویش و هر اعتقاد و دین و مذهبی، مهم‌ترین آثار فکری و فرهنگی خود را به فارسی آفریده‌اند. حافظ برای یک آذربایجانی همان مقدار لذت معنوی و فکری دارد که برای یک شیرازی و یک اصفهانی. بنابراین من یک ایرانی آذربایجانی هستم که زبان ملی من فارسی و زبان مادری من ترکی آذربایجانی است و من اجازه توهین به هیچ یک از این دو را نمی‌دهم/ روزنامه ایران



@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#میر_جلال_الدین_کزازی:
زبان پارسی زبانی است که به آسانی در آن میتوان واژه ساخت


زبان پارسی در این روزگار هم می تواند در زمینه های گوناگون، از آن میان، فنآوری، ابزار سازی؛ زبانی پویا و توانمند باشد! چرا؟ زیرا که این زبان،کارآمدترین سامانه یا دستگاه واژه سازی را دارا است. در این زبان، بی کرانه می توان واژه ساخت!زیرا بسنده است که شما دو یا چند واژه یا واژهِ وابسته وند را در کنار هم بنهید؛واژه ای نو را پدید بیآورید،بدین گونه نیاز بدان واژه را از میان بردارید. اگر ما واژه هایی را که در زبان پارسی با اندام های برترین آدمی ساخته شده است،گرد بیاوریم؛با اندام هایی چون «سر»، «دست» و «پا»هر کدام از آنها خود فرهنگی جداگانه را پدید خواهد آورد.این را هم بیافزایم که به درست از همین رو است که زبان پارسی،زبان برترین و نمادین سرواد و سخن شده است در جهان؛زیرا این زبان، زبانی است که به آسانی در آن می توان «واژه»ساخت.این توانش در زبان پارسی، سخنور را، نویسنده را،یاری می رساند که همواره بتواند آن را به شیوه ای که خود، خوش می دارد و می پسندد،در کار بیاورد؛ مُهر خویش را بر این زبان بنهد، آن را از آنِ خود کند.

@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣
#میر_جلال_الدین_کزازی:

از نگاهی کلان و فراخ،دید و داوری من درباره کارکرد فرهنگستان این است؛پاره ای از واژه هایی که فرهنگستان،فراپیش نهاده است،در زبان،زبانِ پایه پارسی،زبانی که همه ایرانیان و پارسی زبانان آنها را به کار می گیرند،جایی یافته است؛به کار گرفته می شود.بسیاری از واژگان نیز،از این رویکرد و بخت،بی بهره مانده اند،چرا؟زیرا،«واژه»به شیوه ای به آیین از هر دید،فرا پیش نهاده نشده است.سرنوشت واژه را مردم بر می نهند.اگر«واژه»برزبان مردم روان گردید،استوارترین سنجه آن است که،آن واژه،واژه ای سنجیده و پسندیده بوده است.بسیاری از واژه هایی که نخست بار در زبان پارسی فرا پیش نهاده است،از سوی کسانی که با این زبان شکرینِ شور انگیزِ خنیایی به بسندگی آشنایی دارند؛نه از سوی فرهنگستان،گسترش و روایی داشته است.حتی گاه،واژه ها را کسانی پدید آورده اند که با زبان،آشنایی آموختاری و دانشورانه نداشته اند!من تنها به یک–دو نمونه بسنده می کنم از واژه هایی که کسانی آنها را پدید آورده اند که در کارِ خودرو! بوده اند:واژه هایی مانند«سیبک»چون ابزاری در خودرو به«سیب»می مانده است،به زیبایی به آیین،آن را«سیبک»نامیده اند.
https://shahnamehpajohan.ir
Forwarded from دژنپشت
.
جشن تیرگان

۱۰ تیرماه ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

تیر در اوستا تیشتریه و در زبان پهلوی تیشتر، از فرشتگان ایرانی و نگاهبان باران است.
از کوشش این فرشته است که زمین از بخشایش باران برخوردار می‌شود و کشتزارها سیراب می‌شود.
بدین روی است که نویسندگان ایرانی و عرب، فرشته تیر را میکاییل ایرانیان دانسته و او را فرشته رزق و روزی پنداشته‌اند.

روز دهم تیر ماه که به نام تیر روز است، روز جشن تیرگان است.
گویند در این روز آرش پهلوان ایرانی بر چکاد دماوند شد و تیری بینداخت تا هر کجا بنشیند آنجا را مرز ایران و توران بشناسند.
چنین تا او تیر بینداخت، جان از تنش بشد. تیر بر درختی بر کران رود جیحون بنشست و مرز آشکار شد و جنگ فرونشست

یکی از پاره‌های دلکش اوستا «تیریشت»، نیایش به فرشته باران است.
تیر یا تیشتر نباید آن تیر که از ابزارهای رزم است پنداشته شود.

هم گویند که فرشته تیر یا تیشتر با اپوش، دیو خشکسالی، پیکار کرده تا سرانجام او را شکسته و خشکسالی از ایران رخت بر بسته است.

این افسانه گویای دیرینگی کم‌آبی در بوم ایران است.
جای درنگ دارد که نیاکان ما این سرزمین کم‌آب را هزاران سال نگه داشته‌اند.

جشن تیرگان فرخنده باد.

https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
پری

پری پیش از ظهور دین زرتشت شتایش می‌شد اما در اعتقادات زرتشتیان به صورت موجودی زشت و اهریمنی درآمد. علی‌رغم چهرۀ اهریمنی پری در دین زرتشتی، پری در ادب فارسی مظهر زیبایی است و شاعران معشوق خود را به پری مانند کرده‌اند.
در داستان‌های فارسی «دختر شاه پریان» آن‌چنان زیباست که ازدواج با وی به صورت آرزو درآمده و در قصّه‌های عامیانه بارها از عشق‌ورزی و ازدواج قهرمانان داستان با پریان، خاصّه دختر شاه پریان، یاد شده است. همچنان‌که اسکندر در اسکندرنامه با پادشاه پریان به نام اراقیت و سپاهیانش با پریان دیگر ازدواج می‌کنند. گاه نیز پریان خود عاشق قهرمان داستان می‌شوند و اگر قهرمانان به وصال آنها تن درندهند، پریان آنها را می‌آزارند یا جادو می‌کنند.
برخی از عوام ایران جایگاه پریان را اصطلاحاً «فاضل» می‌نامند که عبارت است از: چشمه‌سارها، چاه‌خانه‌ها و پلکان آب‌انبارها. شایان توجّه اینکه در بیشتر مکان‌های فاضل رطوبت هست، چنان‌که گویی پری به گونه‌ای با آب و رطوبت پیوند دارد. در داستان‌های فارسی نیز جایگاه پریان یا در چاه است یا دریا و یا در نهر و چشمه به سر می‌برند.
پریان از اسرار همه چیز آگاه‌اند و در جادوگری چیره‌اند. بر اساس آنچه در زبان و ادب فارسی آمده، پریان بال و پر دارند، چهرۀ آنها شبیه به آدمی است. هنگامی که بخواهند قهرمانی را بفریبند یا او را گرفتار بند عشق خود کنند، به شکل گورخری زیبا درمی‌آیند و قهرمان را به دنبال خود می‌کشانند. در شاهنامه بهرام چوبین را نیز گوری زیبا به دنبال خود می‌کشاند تا به کاخ زنی راه می‌یابد و میهمان او می‌گردد و هنگامی که از وی جدا می‌شود مَنشی دیگر می‌یابد. اگرچه زن یادشده پری معرفی نشده است، اما اسلوب داستان مانند داستان‌های عشق پریان است. همچنین است پایان سحرآمیز زندگی بهرام گور که او گوری را دنبال می‌کند و از پی آن به غاری می‌رود و از دیدگان مردم پنهان می‌شود. شاید گور در این داستان نیز همان پری باشد.
امروزه برخی از عوام ایران پریان را «خوبان» و «از ما بهتران» نیز می‌گویند و معتقدند که زیر درختان و در کنار چشمه‌سارها و چاه‌ها نباید خوابید، زیرا ممکن است که آدمی «پری‌زده» شود و آزار پریان را که منجر به جنون شخص پری‌زده می‌شود اصطلاحاً «ظفر» می‌گویند. برای درمان پری‌زده به راهنمایی غیبگو یا پریخوان، در مکان فاضل، نظیر سایۀ درخت یا زیرزمین و آب‌انبار سفره‌ای که پارچۀ سبز یا سفید، آرد، نمک، شمع و آیینه از لوازم آن بود می‌گستردند و به خواندن اوراد می‌پرداختند. این رسم که «سفره سبزی کردن» نام دارد اکنون منسوخ شده است.

[فتوت، قلندری و ادبیات عامیانۀ ایران، مهران افشاری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ص ۵۷-۶۹]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
Forwarded from ایران بوم
۱۰ تیرماه، روز بزرگداشت صائب تبریزی، گرامی باد.
@iranboom_ir
 
میرزا محمدعلی صائب تبریزی از شاعران نامدار عهد صفویه در حدود سال ۱۰۰۰ هـ.ق در اصفهان متولد شد.

صائب خود شاگرد حكیم شفایى بود. كلیات اشعارش شامل: قصیده و غزل و مثنوى است، اما آنچه از شعرش مایه‏ شهرت وى شده، غزل است كه قسمت اصلى و اكثر دیوانش را پدید آورده است. از آثار وى می توان به  «دیوان» شعر، كه تعدا ابیات آن را از بیست هزار تا سیصد هزار برآورد كرده ‏اند، منتخباتى از «دیوانش» تحت عناوین: «مرآت الجمال»، «آرایش نگار»، «میخانه» و «واجب الحفظ»، مثنوى «قندهارنامه»، كه به امر شاه عباس ثانى در فتح قندهار سرود، «سفینه بیاض»، منتخبى از اشعار شعراى عصر اول شعر تا زمان خویش اشاره کرد.

***

«نگاه کج» نتوانند سوی « ایران » کنند
ز بیم تیغ کجش، خسروان ملک ستان !

سر به سر سجده شکرست ز پل « زرین رود »
که مقام طرب « خسرو ایران » شده است

شکستگی نرسد خامه ترا صائب !
که سرخ کرد ز گفتار ، روی ایران را

دگربار از جلوس شاه دوران
دو چندان شد نشاط اهل ایران

_
 کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
دهم تیرماه، روزِ صائبِ تبریزی گرامی باد.

اهلِ کمال را لب اظهار خامشی است
منّت‌پذیر ماهِ تمام از هلال نیست.

#صائب‌تبریزی

روزی در مجلسِ نواب نظام‌الدّوله ناصر جنگ شهید مرحوم بر این بیت هنگامه‌ها برپا شد و هرکس در حلِّ معنی تقریری می‌کرد؛ به جایی نمی‌رسید. فقیر دم نمی‌زدم تا آنکه معنیِ بیت به خاطر رسید. آن وقت بر نوّاب و یاران عرض کردم. همه زبان به تحسین گُشودند. مَغلطه‌ی این بیت لفظِ «ماهِ تمام» است که به قرينه‌ی «هلال» ذهن انتقال به "بدر" می کند و کتانِ فکر پاره می شود. مراد از "ماه" در اینجا «شهر» است و از "ماه تمام"، "شهر سی روزه" و «هلال» را لب اظهار مقرّر می‌کند و می‌فرماید که ماهِ سی روزه در اظهار کمال خود منت هلال نمی‌پذیرد که روز سَلخ پیش از طلوع هلال معلوم می شود که امروز ماه به کمال رسید؛ به خلافِ شهر بیست و نُه روزه.

تذکره‌ی خزانه‌ی عامره؛ میرغلامعلی آزادبلگرامی؛ تحقیق و تصحیح دکتر هومن یوسفدهی؛ مجلس؛ ۱۳۹۳؛ ج۱: ۴۵۴.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
تماشاخانه


▪️حلقهٔ زلفش تماشاخانهٔ باد صباست
جان صد صاحبدل آنجا بستهٔ یک مو ببین


لطف و زیبائی این بیت حافظ آنگاه بدرستی دریافت می‌شود که آن را اشاره‌ای به خیمه‌ شب‌بازی معمول در ایران بدانیم. در خیمه شب‌بازی بازیچه‌ها از تارهای مو آویخته و بحرکت درمی‌آیند و این تارهای نازک مو یا ابریشم دیده نمی‌شوند.

حافظ که بارها دل‌ها را اسیر دام زلف و کمند گیسوی محبوب خوانده است در اینجا بازی دیگری انگیخته و خیال‌بازی زیبائی کرده است. زلف محبوب را به تماشاخانهٔ خیمه شب‌بازی تشبیه کرده است که در آن دل‌ها مانند بازیچه‌های بازی مذکور از موهای زلف آویخته و با حرکت باد صبا به جنبش درمی‌آیند.

این تشبیه و خیال‌انگیزی خود خیالی است زیرا در مشبّه که زلف است در حقیقت موجوداتی بنام دل وجود ندارند تا آن را بتوان به خیمه شب‌بازی تشبیه کرد. شاعر آن را در خیال چنین تصور کرده است و آن را همچون واقعیّت مسلّم پنداشته و به یک صورت دیگری که واقعی است تشبیه کرده است.

▪️این تشبیه نوعی تشبیه عقلی است به این معنی که مشبّه از جهتی امری خیالی است امّا مشبّه‌به که خیمه شب‌بازی می‌باشد امری محسوس است و وجه شبه نیز امری حسی است.
این بیت حافظ نیز اشاره‌ای به خیمه‌ شب‌بازی دارد:
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند


به دلیل تشبیه زلف به «تماشاگه»؛ زیرا اگر بیت را یادآور «خیمه شب‌بازی» ندانیم کلمهٔ تماشاگه معنی محصّلی در آن پیدا نمی‌کند.


آئینهٔ جام، صص ۱۲۲_۱۲۳
شرح مشکلات دیوان حافظ
شادروان استاد عباس زریاب خوئی


درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ
یکشنبه‌ها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
🟨 کهن‌ترین روایت منظوم از داستان آرش کمانگیر

🔷آرش اکبری مفاخر

پيركاظم كنگاوري يكي از شاعران بزرگ گوراني­‌زبان است كه در سال 686 ه. در كنگاور – از توابع كرمانشاه-  به دنيا آمده و در سال 775 ه. در سن 89 سالگي درگذشته است (صفي­‌زاده، 1376: 156-157). يكي از اشعار زيباي او سرود آرش كمانگير است كه در شش بيت ده­‌هجايي سروده شده­ است. هر مصراع از اين سرود به دو بخش پنج­‌هجايي با يك درنگ در بين هجاي پنج و شش تقسيم مي­‌شود.
    اين سرود كه به زبان گوراني –­ از زبان­هاي ايراني نو (شاخة شمال غربي)- است(بلو، 1383: 2/ 555Mackenzie, 2005: 401-403; ) به ماجراي تيراندازي آرش كمانگير در دوران پادشاهي منوچهر پيشدادي مي­‌پردازد. در اين سرود بنيادهاي اسطوره­‌اي همچون پرتاب تير از البرزكوه، جدا شدن روان آرش از تن او در هنگام پرتاب تير و بنيان­گذاري جشن تيرگان درخور توجه است. اين سرود در كنار گزارش­هاي تيريشت و رساله‌ی ماه­‌فروردين روز خرداد و گزارش بزرگاني همانند ابوريحان بيروني (360-440ه.ق)(آثارالباقيه: 334-335؛ التفهيم: 254)، ابي­‌الخير رازي (446ه)(روضه­‌ المنجمين: 36) و گرديزي (م.442- 443 ه. ق)(تاريخ گرديزي: 518) كه ضمن بيان داستان تيراندازي آرش، جشن تيرگان را به او منسوب كرده­‌اند، ارزش تاريخي ويژه­‌اي دارد. همچنين از ديدگاه زبان­شناسي تاريخي، دگرگوني­هاي زباني و پيوند زبان گوراني با زبان­هاي ايراني باستان، ايراني ميانه و ايراني نو در خور بررسي است. .
 
- متن گوراني  (بارگه­‌بارگه: بند 41، كرده2)
         پيركاظم كنگاوري مرمو:
         او كوي آرشان، او كوي آرشان
         بارگه شام وستن، او كوي آرشان
         شام منوچهر بي، چاو رورشان
         ميرد كمانگير، و گرد دا نشان
         گرد و دو دسش، تير و تركشان
         آما و هربرز، سركوي سركشان
         تيري وست نه زي، بي و مرزشان
         گيانش پي ايران، برشي و خشان
         اوسا و فرمان، خواجاي خواجكان
         وراستن جشني، و نام تيريكان
         نور آرش شي، وست نه توي جهان
         نودم پيوار بي، شي و كوي نهان.

- آوانگاري
pīr Kazim-i Kaŋawarī maramû:
aw kûy Āriš-ān / aw kûy Āriš-ān
bārgā-y šā-m wast-in / aw kûy Āriš-ān
šā-m Manučēr bī / čāw-i ŗû-ŗiš-ān
mērd-i kamān-gēr / wa gird dā nišān
gird wa du das-iš / tīr u tarkiš-ān
āmā wa Harbarz / sar-kûy sar-kiš-ān
tīr-ē wast na zōy / bī wa marz-i-šān
gyān-iš piy Ērān / bar-šī wa xišān
awsā wa frmān / xwāǰā-y xwāǰa-kān
wirāst-in ǰašn-ē / wa nām-i tīr-ya-kān
nûr-i Āriš ši / wast na tō-y ­­­­­­­­ǰihān
naw dam pēwār bī / šī wa kûy nihān. 

ترجمه:
        
پير كاظم كنگاوري مي­فرمايد:
          در كوي آرشان، در كوي آرشان
         بارگاه خداوندي بستند در كوي آرشان
         شاهم منوچهر بود، اميد نااميدان،
         مرد كمانگير را به انجمن داد نشان
         (كمانگير) گرفت در دو دستش تير و ترکشان
         آمد به البرز، سَرْكويِ سَركشان،
         تيري بست در زمين، شد مرزشان
         جانش براي ايران، آرام بالا رفت
         پس از آن به فرمان خواه‌ی خواجگان
         آراستند جشني به نام تيرگان
         نور آرش رفت، خيمه­‌زد در روي جهان
         سپس ناپيدا شد، رفت در كوي نهان.
 
سرود آرش كمانگير از پيركاظم كنگاوري از آثار ماندگار زبان و ادبيات گوراني در قرن هشتم هجري است. اين سرود داراي وزن ده­‌هجايي با يك درنگ در ميان هجاي پنجم و ششم مي­باشد. سرود در عين كوتاهي داراي بنيادهاي اسطوره­‌اي داستان آرش كمانگير از جمله: پرتاب تير از البرزكوه، جان­‌بخشيدن آرش هنگام پرتاب تير و بنيان­گذاري جشن تيرگان است. اين سرود به­ دليل دربرداشتن داستان آرش و انتساب روايت جشن تيرگان به آرش كمانگير ارزشي همسان با يشت­ها، ماه­‌فروردين روز خرداد و  آثارالباقيه و ... دارد. علاوه بر ارزش­هاي اسطوره­‌شناختي و تاريخي امكان بررسي يكي از گونه­‌هاي زباني بازمانده از خانوادة زبان­هاي ايراني ميانه (پارتي) در قرن هشتم را نيز از ديدگاه زبان­شناسي فراهم مي­كند.
 
 🟪در کوی آرشان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار و سخن، ۱۳۹۷، ص ۵۳۵-۵۳۶، ۵۴۷-۵۴۸.



💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠
#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس

🆔
http://bonyadferdowsitous.ir/

🆔
https://www.tg-me.com/bonyadeferdowsitous

🆔
https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous

🆔
https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad

🆔
https://www.youtube.com/channel/UCP207h1pOJJQu4UTkUrUq1Q
2024/10/01 04:23:08
Back to Top
HTML Embed Code: