Forwarded from دژنپشت
.
از نمایشگاه کتاب
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
باز زمانی شد تا به نمایشگاه کتاب سری بزنم.
از آن انبوه خلقی که در نمایشگاه بودند گذشتن از راهروها دشوار بود.
از زنان چادرمشکی پُرشمار، تا دخترکان بسیاری که در غرفه های شلوغ پرغوغا گرد آمده بودند.
برای چه؟
این همه کتابخوان داریم؟
با دوست شفیق قدیم، دکتر حمید آیتی، گشتی در نمایشگاه زدیم. دکتر عیسی عبدی را دیدم. او به شناساندن نظریه های تاریخی می کوشد، و بر این نشان می نویسد. خبر داد که کتابی زیر چاپ دارد در باره تاریخ، به روزگار جهانی شدن. و گفت که باید تاریخ آینده را هم خواند.
کوشش های دکتر عبدی شاینده آن است که اهل کتاب هر چه بیشتر با او و کارش آشنا شوند.
با دریغ سخن از آن شد که در دهه های پیشین به نمایشگاه که میشدیم نگران بودیم که مبادا غرفه ای از نظر دور بماند. اما به این سال ها نمایشگاه چنان شده که باید غرفه هایی مشخص را نشان کنی، به سراغش بروی و زود برگردی. از بس که انتشارات و کتابفروشانی پیدا شده اند، کار نابلد.
چند غرفه به نام نامی سردار قاسم سلیمانی بود. حتی یک جا زندگینامه ای از ایشان نداشتند.
چندین غرفه محل عرضه کتاب های روحانیان رسمی بود. خالی از ارباب رجوع.
چندین غرفه نام های پر طمطراق و بلند موسسههای پژوهشی داشت. خالی از کتابی درخور آن نام های بلند.
ناشران نامدار و بزرگ که کتاب راستین چاپ و پخش می کنند باز هم نیامده بودند.
کتابسازان، نمایشگاه را انباشته بودند.
غرفه هایی هم بود تا مردم را در مساله های شرعی راه نمایند.
نگفته نماند که جای غرفه ها بر پایه نظم الفبایی نبود
دیگر، غوغا و هیاهوی نمایشگاه بود:
از آوای تبلیغات رسمی، تا آواهای بلند روحانیانی که در حال روشنگری بودند، و آوای نوحه و روضه و عزاداری در این روز که روز عزای امام ششم شیعیان بود.
در برابر غرفه انتشارات فروهر، معلمی از ... آمده بود تا منابعی را تهیه کند. به گفته خودش پنجاه جلد کتاب هم منتشر کرده بود. گفت که در کار نگارش رساله دکترا در تاریخ باستان و اساطیر جنوب ایران است.
گفتمش بد نباشد که آثار گرانقدر استاد پورداوود را باز هم بخوانید. معلم گرامی با پنجاه کتاب چاپ شده که آهنگ نگارش رساله در تاریخ باستان داشت نخستین بار بود که نام استاد پورداوود را شنید.
بیرون آمدم و دوست را بدرود گفتم.
در شگفت از دیدههایم.
میگویند هر خانه نشان از فکر و روش زندگی صاحبخانه دارد.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
از نمایشگاه کتاب
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
باز زمانی شد تا به نمایشگاه کتاب سری بزنم.
از آن انبوه خلقی که در نمایشگاه بودند گذشتن از راهروها دشوار بود.
از زنان چادرمشکی پُرشمار، تا دخترکان بسیاری که در غرفه های شلوغ پرغوغا گرد آمده بودند.
برای چه؟
این همه کتابخوان داریم؟
با دوست شفیق قدیم، دکتر حمید آیتی، گشتی در نمایشگاه زدیم. دکتر عیسی عبدی را دیدم. او به شناساندن نظریه های تاریخی می کوشد، و بر این نشان می نویسد. خبر داد که کتابی زیر چاپ دارد در باره تاریخ، به روزگار جهانی شدن. و گفت که باید تاریخ آینده را هم خواند.
کوشش های دکتر عبدی شاینده آن است که اهل کتاب هر چه بیشتر با او و کارش آشنا شوند.
با دریغ سخن از آن شد که در دهه های پیشین به نمایشگاه که میشدیم نگران بودیم که مبادا غرفه ای از نظر دور بماند. اما به این سال ها نمایشگاه چنان شده که باید غرفه هایی مشخص را نشان کنی، به سراغش بروی و زود برگردی. از بس که انتشارات و کتابفروشانی پیدا شده اند، کار نابلد.
چند غرفه به نام نامی سردار قاسم سلیمانی بود. حتی یک جا زندگینامه ای از ایشان نداشتند.
چندین غرفه محل عرضه کتاب های روحانیان رسمی بود. خالی از ارباب رجوع.
چندین غرفه نام های پر طمطراق و بلند موسسههای پژوهشی داشت. خالی از کتابی درخور آن نام های بلند.
ناشران نامدار و بزرگ که کتاب راستین چاپ و پخش می کنند باز هم نیامده بودند.
کتابسازان، نمایشگاه را انباشته بودند.
غرفه هایی هم بود تا مردم را در مساله های شرعی راه نمایند.
نگفته نماند که جای غرفه ها بر پایه نظم الفبایی نبود
دیگر، غوغا و هیاهوی نمایشگاه بود:
از آوای تبلیغات رسمی، تا آواهای بلند روحانیانی که در حال روشنگری بودند، و آوای نوحه و روضه و عزاداری در این روز که روز عزای امام ششم شیعیان بود.
در برابر غرفه انتشارات فروهر، معلمی از ... آمده بود تا منابعی را تهیه کند. به گفته خودش پنجاه جلد کتاب هم منتشر کرده بود. گفت که در کار نگارش رساله دکترا در تاریخ باستان و اساطیر جنوب ایران است.
گفتمش بد نباشد که آثار گرانقدر استاد پورداوود را باز هم بخوانید. معلم گرامی با پنجاه کتاب چاپ شده که آهنگ نگارش رساله در تاریخ باستان داشت نخستین بار بود که نام استاد پورداوود را شنید.
بیرون آمدم و دوست را بدرود گفتم.
در شگفت از دیدههایم.
میگویند هر خانه نشان از فکر و روش زندگی صاحبخانه دارد.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
نگه کن که این نامه تا جاودان
درفشی بود بر سر بخردان
بماند بسی روزگاران چنین
که خوانند هرکس برو آفرین
چنین گفت نوشین روان قباد
که چون شاه را دل بپیچد ز داد
کند چرخ منشور او را سیاه
ستاره نخواند ورا نیز شاه
ستم نامهٔ عزل شاهان بود
چو درد دل بیگناهان بود
بماناد تا جاودان این گهر
هنرمند و بادانش و دادگر
نباشد جهان بر کسی پایدار
همه نام نیکو بود یادگار
🌅نگاره اثر #مصطفی_شفیعی
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
درفشی بود بر سر بخردان
بماند بسی روزگاران چنین
که خوانند هرکس برو آفرین
چنین گفت نوشین روان قباد
که چون شاه را دل بپیچد ز داد
کند چرخ منشور او را سیاه
ستاره نخواند ورا نیز شاه
ستم نامهٔ عزل شاهان بود
چو درد دل بیگناهان بود
بماناد تا جاودان این گهر
هنرمند و بادانش و دادگر
نباشد جهان بر کسی پایدار
همه نام نیکو بود یادگار
🌅نگاره اثر #مصطفی_شفیعی
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
Forwarded from ایران بوم
به نام نامی خیام تازه کن جان را
توران شهریاری (بهرامی)
به نامِ نامیِ خیام تازه کن جان را
ز عطر یادش پُر کن دماغ و دامان را
چو بنگری به گلستان طبع او بینی
ز غنچه و گل اندیشهاش بهاران را
درود و تهنیت و آفرین به نیشابور
که پروراند چنین عالمِ سخندان را
سخن نسخته1 بگفتم، چو ژرف درنگری
ز نام او به جهان فخر هست ایران را
جهان به نام پرآوازهاش به خود نازد
که نیست قید مکان در جهان بزرگان را
چنان ستیغِ دماوند برده سر به فلک
که پی بَرد به خرد رازِ چرخِ گردان را
ز چهرههایِ درخشانِ دانش و ادب است
ببین به دیده دل ارج و فرّ انسان را
نجوم و هیأت و شعر و ریاضی و حکمت
در اوست جمع، نگر دانشِ فراوان را
بزرگمرد حکیمی چو او کم آرد دهر
اگر بجویی از آغاز تا به پایان را
به یاری خرد و رأی روشن و دل پاک
بکرد فاش بسی رازهای کیهان را
به نظمِ خلقت کون و مکان چون در نگریست
زمام داده ز کف یافت، عقل و برهان را
رسید از رهِ کاوش به وادیِ حیرت
چو ناشناخته دید این بلند ایوان را
ز نردبانِ خِرد رفت تا فرازِ سپهر
که تا بجوید بهرام و تیر و کیوان را
نظامِ زیج ملکشاهی از فضایل اوست
نظاره کرد از آن اختران رخشان را
به گاهنامه، اساسی نوین به جای نهاد
کزآن شناخت توانی، حساب دوران را
نگاشت طُرفه کتابی به شرحِ اُقلیدس
بساخت بهرِ ریاضی اساس و بنیان را
به یُمن فکر توانا و عقل ژرفنگر
هم او نگاشت رسالات جبر و میزان را
ز شعرهای پر از مغز و نغز و شیوایش
فزود شور بسا بلبلِ خوشالحان را
رباعیات ورا، چون بگوشِ دل شنوی
بَری زِ یاد نواِی هزاردستان را
هنوز گلبن نوروزنامهاش2 بخشد
به خلق بویِ گل و عطر سنبلستان را
ببین بلندی طبع ورا که در همه عمر
نگفت مدح، امیر و وزیر و سلطان را
اگر حکیم به او گفتهاند، درخور اوست
به هر کسی ندهند این بزرگ عنوان را
ستایشش بشنو از زبانِ اهلِ خرد
به یاد و حافظه بسپار نام آنان را
سنایی است ستایندهاش از آن که ندید
به فضل و دانش او هیچگونه نقصان را
اگر که مدح از او گفته بیهقی، نه عجب
چو اهل دل نستایند جز بزرگان را
نظامی اَر به بزرگیش یاد کرده بجاست
که گوهری است شناسنده دُرّ غلتان را
اگر به شعرِ تَر او را ستوده خاقانی
ستوده رادی و آزادگی و ایمان را
درود خوانْد بر او طبع و خامۀ عطار
مگیر کوچک و خُرد این درودِ شایان را
به غرب«سارتون»3 او را ستود و تحسین کرد
ثنا سزاست چنان اختر فروزان را
به ریزهخواری خوانش نشستهاند بسی
که گسترانْد کریمانه خوان الوان را
ز ناکسانِ ریاکارِ خودستا بگریخت
فرشته تاب نیارد حضور شیطان را
دروغ و کینه و نیرنگ را ملامت کرد
گنه شمرد فساد و ریا و دستان را
دلش گرفت ز اهلِ تظاهر و سالوس
دریغ و درد که هرگز نیافت درمان را
چو تیر طعنه به سویش رها شد از هر سو
نتافت چهره و نسپرد راه خذلان را
اگرچه تهمتِ ناحق بر او بسی بستند
نکاست از دل و جانش فروغ یزدان را
اثر نداشت در او ژاژخایی دونان
که بود پیرو بیقید و شرط وجدان را
نساخت کم سخن خام و سست مدعیان
مقامِ شامخِ آن فیلسوفِ فرزان را
به دستِ پیرِ زمان جاودانه میزانی است
کزان بسنجد هر راست را و بهتان را
زمانه چون بنشیند به داوری، بیشک
سیاهروی کند ناکسانِ نادان را
رسید چون که به هفتاد و اند سالش عمر
شنید مژدة دیدارِ جان جانان را
شفای4 بوعلی اش بود در میانِ دو دست
در آن دمی که سپرد این سراِی ویران را
ربود گوی نکونامی و به مینو رفت
به دیگران بِسپُرد این فراخ میدان را
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/2293-be-nami-khayam.html
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
توران شهریاری (بهرامی)
به نامِ نامیِ خیام تازه کن جان را
ز عطر یادش پُر کن دماغ و دامان را
چو بنگری به گلستان طبع او بینی
ز غنچه و گل اندیشهاش بهاران را
درود و تهنیت و آفرین به نیشابور
که پروراند چنین عالمِ سخندان را
سخن نسخته1 بگفتم، چو ژرف درنگری
ز نام او به جهان فخر هست ایران را
جهان به نام پرآوازهاش به خود نازد
که نیست قید مکان در جهان بزرگان را
چنان ستیغِ دماوند برده سر به فلک
که پی بَرد به خرد رازِ چرخِ گردان را
ز چهرههایِ درخشانِ دانش و ادب است
ببین به دیده دل ارج و فرّ انسان را
نجوم و هیأت و شعر و ریاضی و حکمت
در اوست جمع، نگر دانشِ فراوان را
بزرگمرد حکیمی چو او کم آرد دهر
اگر بجویی از آغاز تا به پایان را
به یاری خرد و رأی روشن و دل پاک
بکرد فاش بسی رازهای کیهان را
به نظمِ خلقت کون و مکان چون در نگریست
زمام داده ز کف یافت، عقل و برهان را
رسید از رهِ کاوش به وادیِ حیرت
چو ناشناخته دید این بلند ایوان را
ز نردبانِ خِرد رفت تا فرازِ سپهر
که تا بجوید بهرام و تیر و کیوان را
نظامِ زیج ملکشاهی از فضایل اوست
نظاره کرد از آن اختران رخشان را
به گاهنامه، اساسی نوین به جای نهاد
کزآن شناخت توانی، حساب دوران را
نگاشت طُرفه کتابی به شرحِ اُقلیدس
بساخت بهرِ ریاضی اساس و بنیان را
به یُمن فکر توانا و عقل ژرفنگر
هم او نگاشت رسالات جبر و میزان را
ز شعرهای پر از مغز و نغز و شیوایش
فزود شور بسا بلبلِ خوشالحان را
رباعیات ورا، چون بگوشِ دل شنوی
بَری زِ یاد نواِی هزاردستان را
هنوز گلبن نوروزنامهاش2 بخشد
به خلق بویِ گل و عطر سنبلستان را
ببین بلندی طبع ورا که در همه عمر
نگفت مدح، امیر و وزیر و سلطان را
اگر حکیم به او گفتهاند، درخور اوست
به هر کسی ندهند این بزرگ عنوان را
ستایشش بشنو از زبانِ اهلِ خرد
به یاد و حافظه بسپار نام آنان را
سنایی است ستایندهاش از آن که ندید
به فضل و دانش او هیچگونه نقصان را
اگر که مدح از او گفته بیهقی، نه عجب
چو اهل دل نستایند جز بزرگان را
نظامی اَر به بزرگیش یاد کرده بجاست
که گوهری است شناسنده دُرّ غلتان را
اگر به شعرِ تَر او را ستوده خاقانی
ستوده رادی و آزادگی و ایمان را
درود خوانْد بر او طبع و خامۀ عطار
مگیر کوچک و خُرد این درودِ شایان را
به غرب«سارتون»3 او را ستود و تحسین کرد
ثنا سزاست چنان اختر فروزان را
به ریزهخواری خوانش نشستهاند بسی
که گسترانْد کریمانه خوان الوان را
ز ناکسانِ ریاکارِ خودستا بگریخت
فرشته تاب نیارد حضور شیطان را
دروغ و کینه و نیرنگ را ملامت کرد
گنه شمرد فساد و ریا و دستان را
دلش گرفت ز اهلِ تظاهر و سالوس
دریغ و درد که هرگز نیافت درمان را
چو تیر طعنه به سویش رها شد از هر سو
نتافت چهره و نسپرد راه خذلان را
اگرچه تهمتِ ناحق بر او بسی بستند
نکاست از دل و جانش فروغ یزدان را
اثر نداشت در او ژاژخایی دونان
که بود پیرو بیقید و شرط وجدان را
نساخت کم سخن خام و سست مدعیان
مقامِ شامخِ آن فیلسوفِ فرزان را
به دستِ پیرِ زمان جاودانه میزانی است
کزان بسنجد هر راست را و بهتان را
زمانه چون بنشیند به داوری، بیشک
سیاهروی کند ناکسانِ نادان را
رسید چون که به هفتاد و اند سالش عمر
شنید مژدة دیدارِ جان جانان را
شفای4 بوعلی اش بود در میانِ دو دست
در آن دمی که سپرد این سراِی ویران را
ربود گوی نکونامی و به مینو رفت
به دیگران بِسپُرد این فراخ میدان را
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/2293-be-nami-khayam.html
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
www.iranboom.ir
به نام نامی خیام تازه کن جان را
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و هشتم اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم عمر خیّام
رباعیات خیّام
حکیم عمر بن ابراهیم خیّام نیشابوری، معروفترین شاعر ایرانی در ایران و خارج از ایران است و این معروفیت به سبب حدود ۷۰ یا ۸۰ رباعیای است که از وی به جا مانده و صدها رباعی که بدو منسوب است. درواقع، نیمی از شهرت شاعری خیّام مدیون رباعیاتی است که شاعران دیگر در طول سدۀ ششم تا نهم هجری سرودهاند و اشتباهاً به نام او شهرت یافته است.
پارهای از رباعیات منسوب به خیّام چنان با سبک و سیاق زبان و تفکر او همخوانی و تناسب دارد که تمایز بین آنها و رباعیات اصیل خیّام بسیار دشوار و مستلزم کند و کاو نسخههای خطی معتبر و معتمد دیوان شاعران فارسی است. فیالمثل رباعی:
می خور که بسی زیر گلت باید خفت
بی مونس و بی حریف و بی باده و جفت
زنهار مگو به کس تو این راز نهفت
کان لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
که شباهت زیادی با رباعیات خیّام دارد، از نجیبالدین جرفادقانی [گلپایگانی] شاعر کمشهرت قرن هفتم هجری است و بی جهت در مجموعههای رباعیات خیّام راه یافته است.
پارهای دیگر از رباعیات منسوب به خیّام چنان است که اگرچه فضای مشابهی با اندیشههای او دارد، اما با توجه به قراین و معیارهای سبکشناختی نمیتوان آنها را به دورۀ زندگانی خیّام و شیوۀ سخنسرایی او مربوط دانست. زبان نرم و شسته و رُفتۀ بسیاری از این رباعیات متعلق به قرن هفتم و هشتم هجری است و با لحن تلخ و محکم خیّام تضاد و تباینی آشکار دارد.
گروه سوم رباعیاتی است که نه از لحاظ فکر و اندیشه به رباعیات خیّام ماننده است و نه از استواری و ایجاز و استحکام کلام خیّام در آنها اثری دیده میشود.
بهدرستی معلوم نیست که این اختلاط از چه زمانی صورت گرفته است، اما میتوان نشانههایی از آن را در حول و حوش قرن هشتم هجری و سپس شیوع آن را در قرن نهم هجری مشاهده کرد. در ضمن هیچکدام از مجموعههای مدون رباعیات خیّام که هماکنون در دست است، از نیمۀ نخست قرن نهم هجری قدیمتر نیست و این نشان میدهد که در این دوره خواهندگان و خوانندگان چنین شعرهایی به طرز شگفتآوری زیاد شدهاند و این تب تقاضا بازار عرضۀ چنین رباعیاتی را داغ کرده و در نتیجه مجموعههای متنوعی از رباعیات خیّام یا شبیه به آن تولید شده است.
سید علی میرافضلی
[«رباعیات خیّام در شش جُنگ کهن فارسی»، سید علی میرافضلی، نشر دانش، مرداد و شهریور ۱۳۷۴، شمارۀ ۸۹، صص ۴ - ۱۶]
متن کامل این مقاله در گنجینۀ چهل و سوم بخوانید:
https://b2n.ir/ganjineh.43
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
رباعیات خیّام
حکیم عمر بن ابراهیم خیّام نیشابوری، معروفترین شاعر ایرانی در ایران و خارج از ایران است و این معروفیت به سبب حدود ۷۰ یا ۸۰ رباعیای است که از وی به جا مانده و صدها رباعی که بدو منسوب است. درواقع، نیمی از شهرت شاعری خیّام مدیون رباعیاتی است که شاعران دیگر در طول سدۀ ششم تا نهم هجری سرودهاند و اشتباهاً به نام او شهرت یافته است.
پارهای از رباعیات منسوب به خیّام چنان با سبک و سیاق زبان و تفکر او همخوانی و تناسب دارد که تمایز بین آنها و رباعیات اصیل خیّام بسیار دشوار و مستلزم کند و کاو نسخههای خطی معتبر و معتمد دیوان شاعران فارسی است. فیالمثل رباعی:
می خور که بسی زیر گلت باید خفت
بی مونس و بی حریف و بی باده و جفت
زنهار مگو به کس تو این راز نهفت
کان لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
که شباهت زیادی با رباعیات خیّام دارد، از نجیبالدین جرفادقانی [گلپایگانی] شاعر کمشهرت قرن هفتم هجری است و بی جهت در مجموعههای رباعیات خیّام راه یافته است.
پارهای دیگر از رباعیات منسوب به خیّام چنان است که اگرچه فضای مشابهی با اندیشههای او دارد، اما با توجه به قراین و معیارهای سبکشناختی نمیتوان آنها را به دورۀ زندگانی خیّام و شیوۀ سخنسرایی او مربوط دانست. زبان نرم و شسته و رُفتۀ بسیاری از این رباعیات متعلق به قرن هفتم و هشتم هجری است و با لحن تلخ و محکم خیّام تضاد و تباینی آشکار دارد.
گروه سوم رباعیاتی است که نه از لحاظ فکر و اندیشه به رباعیات خیّام ماننده است و نه از استواری و ایجاز و استحکام کلام خیّام در آنها اثری دیده میشود.
بهدرستی معلوم نیست که این اختلاط از چه زمانی صورت گرفته است، اما میتوان نشانههایی از آن را در حول و حوش قرن هشتم هجری و سپس شیوع آن را در قرن نهم هجری مشاهده کرد. در ضمن هیچکدام از مجموعههای مدون رباعیات خیّام که هماکنون در دست است، از نیمۀ نخست قرن نهم هجری قدیمتر نیست و این نشان میدهد که در این دوره خواهندگان و خوانندگان چنین شعرهایی به طرز شگفتآوری زیاد شدهاند و این تب تقاضا بازار عرضۀ چنین رباعیاتی را داغ کرده و در نتیجه مجموعههای متنوعی از رباعیات خیّام یا شبیه به آن تولید شده است.
سید علی میرافضلی
[«رباعیات خیّام در شش جُنگ کهن فارسی»، سید علی میرافضلی، نشر دانش، مرداد و شهریور ۱۳۷۴، شمارۀ ۸۹، صص ۴ - ۱۶]
متن کامل این مقاله در گنجینۀ چهل و سوم بخوانید:
https://b2n.ir/ganjineh.43
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خیام را چگونه بنگریم؟
[۲۸ اردیبهشت؛ روز بزرگداشت حکیم عمر خیام]
▪️شعر حافظ در قلمروِ خلاقیت هنری است و ما میخواهیم آن را به زبان منطق توجیه کنیم. این درست نیست. اصولاً هنر از قوانین عاطفه (اگر بتوانیم برای عاطفه یک قوانینی قائل بشویم) تبعیت میکند، نه از قوانین عقل.
بنابراین به نظر من خیلی طبیعی است که یک آدمی که احتمالاً متشرّع است در لحظههایی از دایرهٔ اعتقادات عادی خودش خروج داشته باشد. شاید خیلی از شماها خیّام را مثل بسیاری از منتقدان اروپایی بنگرید. بسیاری از منتقدان عصر حاضر خودمان مثل صادق هدایت، خواستهاند که خیّام را یک آدم به معنی ماتریالیست مطلق بدانند. مثلاً این نمونه که:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهرِ چه او فکندش اندر کم و کاست
گر نیک نیامد این صُوَر عیب کراست؟
گر نیک آمد شکستن از بهرِ چراست
یا:
جامیست که عقلآفرین میزندش
صدبوسه زِ مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جامِ لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
این اعتراض از همین نوع است، یعنی اعتراضی است که این کوزهگر دهر... شما اگر تعقیب کنید این تمِ کوزه و کوزهگر را، این صراحتی که شما فرضاً در «پیر ما گفت خطا بر قلمِ صنع نرفت...» یا مثلا « این کوزهگر دهر چنین جام لطیف...». این یک اعتراض ملایمی است که اولاً نسبتش میدهد به کوزهگر دهر. طبعاً دهر چیزی است که آدم میتواند مسئولیت را بر گردن خود خدا نیندازد. اما وقتی او میگوید قلمِ صنع، صنع حوزهٔ عمل الهی است، حوزهٔ فعل الهی است. این تصریح بیشتری دارد. اما او میگوید:
«این کوزهگر دهر...» یعنی غیرمستقیم همین حرف را میزند.
در عین حال جملهٔ «میسازد و باز بر زمین میزندش» میتواند سؤالی باشد، سوال انکاری. یعنی این کار را نمیکند، وانگهی کار کوزهگری اصلاً مگر کار دهر است؟! در اصل کار خداست و چون خدا عالم و عادل و حکیم است این کار را نمیکند. شما ظاهر قضیه را میبینید و بر ظاهر قضاوت میکنید، حال آنکه باطن کار جورِ دیگر است. درست است که میشکندش این شکستن در واقع نوعی پوستاندازی است، از اسارت تن خلاص شدن است.
اما میخواستم این را برایتان بگویم که این نوع تفکر زندیقی–الحادی اگر بخواهد ملاک این قرار بگیرد که در یک لحظه یا در چند لحظه، برای یک شادی زودگذر، چنین تفکّری پیش بیاید و شما این را به حساب مجموعهٔ نظام فکری او قرار بدهید، این را در مورد خیّام نفی نمیکنم (البته اگر اصلاً خیامی وجود داشته باشد).
این مسأله اصلاً در تمدّن اسلامی اثری طبیعی بوده است. این من و شما هستیم که شاید کاسهٔ از آش داغتر باشیم.
در آن دورهٔ شکفتگی تمدن اسلامی، خیلی راحت آدمها میآمدند حرفشان را میزدند. یک آدمی مثل خیام بوده و آدمی هم مثل نجمالدین رازی به او فحش میداده.
شما آثار ابوالعلا معرّی را نگاه کنید. مَعَرّی آدمی است مسلمان و حتی نوعی شیعه. همین آدم از شیعههای اولیه هم دلبستگیاش به مذهب بیشتر میشود و حتی به ازلیّت نور محمدی هم اعتقاد دارد و آدمی است زاهد و خیلی هم معتقد. هیچ وقت هوس خوردن شراب نمیکرده. اما همین آدم در مسائل فروع فقهی میگوید کاش پیغمبری میآمد و شراب را حلال میکرد. اَیأتی نَبِیّ یَجعلُ الْخمرَ طَلَقَةً. این آدم وقتی از دایرهٔ خودش بیرون میآید، تمام اصول مارکسیسم–لنینیسم را در جیبش میبیند. پس دورههای شکفتگی تمدن اسلامی این جور تفکّر وجود دارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
[۱۴ اسفند ۱۳۵۸، دانشگاه تهران]
این کیمیای هستی، مجلد سوم، دربارهٔ حافظ، درسگفتارهای دانشگاه تهران]
#خیام
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خیام را چگونه بنگریم؟
[۲۸ اردیبهشت؛ روز بزرگداشت حکیم عمر خیام]
▪️شعر حافظ در قلمروِ خلاقیت هنری است و ما میخواهیم آن را به زبان منطق توجیه کنیم. این درست نیست. اصولاً هنر از قوانین عاطفه (اگر بتوانیم برای عاطفه یک قوانینی قائل بشویم) تبعیت میکند، نه از قوانین عقل.
بنابراین به نظر من خیلی طبیعی است که یک آدمی که احتمالاً متشرّع است در لحظههایی از دایرهٔ اعتقادات عادی خودش خروج داشته باشد. شاید خیلی از شماها خیّام را مثل بسیاری از منتقدان اروپایی بنگرید. بسیاری از منتقدان عصر حاضر خودمان مثل صادق هدایت، خواستهاند که خیّام را یک آدم به معنی ماتریالیست مطلق بدانند. مثلاً این نمونه که:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهرِ چه او فکندش اندر کم و کاست
گر نیک نیامد این صُوَر عیب کراست؟
گر نیک آمد شکستن از بهرِ چراست
یا:
جامیست که عقلآفرین میزندش
صدبوسه زِ مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جامِ لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
این اعتراض از همین نوع است، یعنی اعتراضی است که این کوزهگر دهر... شما اگر تعقیب کنید این تمِ کوزه و کوزهگر را، این صراحتی که شما فرضاً در «پیر ما گفت خطا بر قلمِ صنع نرفت...» یا مثلا « این کوزهگر دهر چنین جام لطیف...». این یک اعتراض ملایمی است که اولاً نسبتش میدهد به کوزهگر دهر. طبعاً دهر چیزی است که آدم میتواند مسئولیت را بر گردن خود خدا نیندازد. اما وقتی او میگوید قلمِ صنع، صنع حوزهٔ عمل الهی است، حوزهٔ فعل الهی است. این تصریح بیشتری دارد. اما او میگوید:
«این کوزهگر دهر...» یعنی غیرمستقیم همین حرف را میزند.
در عین حال جملهٔ «میسازد و باز بر زمین میزندش» میتواند سؤالی باشد، سوال انکاری. یعنی این کار را نمیکند، وانگهی کار کوزهگری اصلاً مگر کار دهر است؟! در اصل کار خداست و چون خدا عالم و عادل و حکیم است این کار را نمیکند. شما ظاهر قضیه را میبینید و بر ظاهر قضاوت میکنید، حال آنکه باطن کار جورِ دیگر است. درست است که میشکندش این شکستن در واقع نوعی پوستاندازی است، از اسارت تن خلاص شدن است.
اما میخواستم این را برایتان بگویم که این نوع تفکر زندیقی–الحادی اگر بخواهد ملاک این قرار بگیرد که در یک لحظه یا در چند لحظه، برای یک شادی زودگذر، چنین تفکّری پیش بیاید و شما این را به حساب مجموعهٔ نظام فکری او قرار بدهید، این را در مورد خیّام نفی نمیکنم (البته اگر اصلاً خیامی وجود داشته باشد).
این مسأله اصلاً در تمدّن اسلامی اثری طبیعی بوده است. این من و شما هستیم که شاید کاسهٔ از آش داغتر باشیم.
در آن دورهٔ شکفتگی تمدن اسلامی، خیلی راحت آدمها میآمدند حرفشان را میزدند. یک آدمی مثل خیام بوده و آدمی هم مثل نجمالدین رازی به او فحش میداده.
شما آثار ابوالعلا معرّی را نگاه کنید. مَعَرّی آدمی است مسلمان و حتی نوعی شیعه. همین آدم از شیعههای اولیه هم دلبستگیاش به مذهب بیشتر میشود و حتی به ازلیّت نور محمدی هم اعتقاد دارد و آدمی است زاهد و خیلی هم معتقد. هیچ وقت هوس خوردن شراب نمیکرده. اما همین آدم در مسائل فروع فقهی میگوید کاش پیغمبری میآمد و شراب را حلال میکرد. اَیأتی نَبِیّ یَجعلُ الْخمرَ طَلَقَةً. این آدم وقتی از دایرهٔ خودش بیرون میآید، تمام اصول مارکسیسم–لنینیسم را در جیبش میبیند. پس دورههای شکفتگی تمدن اسلامی این جور تفکّر وجود دارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
[۱۴ اسفند ۱۳۵۸، دانشگاه تهران]
این کیمیای هستی، مجلد سوم، دربارهٔ حافظ، درسگفتارهای دانشگاه تهران]
#خیام
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
کدام خیّام؟
[خیّام عارف نیست.]
دانشجو: استاد! جایگاه و تأثیر عرفان خیّام در برابر عرفان مکتب خراسان چه قدر هست؟
شفیعی کدکنی:
▪️اولاً خیام عارف نیست. شما خیّام را با خیّامیّات اشتباه نکنید!
▪️همیشه باید صحت انتساب و قطعیت صدور و Authenticity اصل اول تحقیقات شما باشد،
اگر در باب تاریخ فرش کار میکنید، در باب تاریخ زورخانه کار میکنید، تاریخ معماری، تاریخ شعر تاریخ طبّ کار میکنید.
وقتی میگویید ابن سینا گفته است، کجا گفته است؟!
وقتی میگویید خیّام گفته است، کجا گفته است؟! آیا واقعاً عمر خیّام گفته است؟ این مهم است.
▪️عمر خیّام واقعی که هم فیلسوف است و هم ریاضیدان و هم مقداری رباعی دارد به هیچ وجه زیرِ چترِ مفهومِ کلمهٔ «عرفان» مطلقاً قرار نمیگیرد.
جلسهٔ درس سهشنبه
۱۶ مهرماه ۱۳۹۸، دانشگاه تهران
#خیام
#شفیعی_کدکنی
ـــــــــــــــــــــــ
کدام خیّام؟
[خیّام عارف نیست.]
دانشجو: استاد! جایگاه و تأثیر عرفان خیّام در برابر عرفان مکتب خراسان چه قدر هست؟
شفیعی کدکنی:
▪️اولاً خیام عارف نیست. شما خیّام را با خیّامیّات اشتباه نکنید!
▪️همیشه باید صحت انتساب و قطعیت صدور و Authenticity اصل اول تحقیقات شما باشد،
اگر در باب تاریخ فرش کار میکنید، در باب تاریخ زورخانه کار میکنید، تاریخ معماری، تاریخ شعر تاریخ طبّ کار میکنید.
وقتی میگویید ابن سینا گفته است، کجا گفته است؟!
وقتی میگویید خیّام گفته است، کجا گفته است؟! آیا واقعاً عمر خیّام گفته است؟ این مهم است.
▪️عمر خیّام واقعی که هم فیلسوف است و هم ریاضیدان و هم مقداری رباعی دارد به هیچ وجه زیرِ چترِ مفهومِ کلمهٔ «عرفان» مطلقاً قرار نمیگیرد.
جلسهٔ درس سهشنبه
۱۶ مهرماه ۱۳۹۸، دانشگاه تهران
#خیام
#شفیعی_کدکنی
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
خورشید سرخ
بنابر خبری که در جرائد آلمان چند روز قبل انتشار یافت، سردار اسعد بختیاری یک انجمنی بنام «خورشید سرخ» برای ادای تکالیف و کارهائی که در فرنگ «چلیپای سرخ» و در عثمانی «هلال سرخ» متعهد آنهاست تشکیل دادهاست که در جنگ ایرانیان با دشمنان خود بپرستاری مجروحین و صدمه دیدهها مواظبت کند. این خبر اگر صحیح باشد بسیار خوش و مایۀ امتنان است چه اینکار نیز یکی از اهمّ لوازم پیشرفت کار جنگ است. بعضی از اطبّای بزرگ آلمان بواسطۀ این خبر منتشر، در روزنامهها بخیال افتادهاند که هیئتی از اطبّا و زنان پرستار «خواهران» تشکیل داده بایران بفرستند که بهیئت «خورشید سرخ» کمک کند. امید که این کار خیر زودتر انجام گیرد و مبلغی دوا و لوازم طبابت و عدۀ اطبّا و پرستاران بمیدان جنگ ایرانی برسند.»
#علامهسیدحسنتقیزاده
#استادسیدحسنتقیزاده
#سرداراسعدبختیاری
#تقیزاده #کاوه #ایران
#خورشیدسرخ #شیروخورشید
#صلیبسرخ #هلالاحمر
کاوه؛ سالِ نخستین؛ شماره دو؛ سهشنبه ۳۰ شهریورماه قدیم ۱۲۸۵یزدگردی(برابر ۱۸ بهمن ۱۲۹۴ه.خ) ، ۳ ربیعالثانی ۱۳۳۴ه.ق، ۸فوریه۱۹۱۶؛ بازچاپ ۱۳۶۱؛ نشر ویس.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
بنابر خبری که در جرائد آلمان چند روز قبل انتشار یافت، سردار اسعد بختیاری یک انجمنی بنام «خورشید سرخ» برای ادای تکالیف و کارهائی که در فرنگ «چلیپای سرخ» و در عثمانی «هلال سرخ» متعهد آنهاست تشکیل دادهاست که در جنگ ایرانیان با دشمنان خود بپرستاری مجروحین و صدمه دیدهها مواظبت کند. این خبر اگر صحیح باشد بسیار خوش و مایۀ امتنان است چه اینکار نیز یکی از اهمّ لوازم پیشرفت کار جنگ است. بعضی از اطبّای بزرگ آلمان بواسطۀ این خبر منتشر، در روزنامهها بخیال افتادهاند که هیئتی از اطبّا و زنان پرستار «خواهران» تشکیل داده بایران بفرستند که بهیئت «خورشید سرخ» کمک کند. امید که این کار خیر زودتر انجام گیرد و مبلغی دوا و لوازم طبابت و عدۀ اطبّا و پرستاران بمیدان جنگ ایرانی برسند.»
#علامهسیدحسنتقیزاده
#استادسیدحسنتقیزاده
#سرداراسعدبختیاری
#تقیزاده #کاوه #ایران
#خورشیدسرخ #شیروخورشید
#صلیبسرخ #هلالاحمر
کاوه؛ سالِ نخستین؛ شماره دو؛ سهشنبه ۳۰ شهریورماه قدیم ۱۲۸۵یزدگردی(برابر ۱۸ بهمن ۱۲۹۴ه.خ) ، ۳ ربیعالثانی ۱۳۳۴ه.ق، ۸فوریه۱۹۱۶؛ بازچاپ ۱۳۶۱؛ نشر ویس.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from موسسهٔ نیمروز Nimruz Institute
🔸 در سایت تاریخی بیستون و روبروی فرهادتراش کاخی ساسانی قرار گرفته که به دستور خسروپرویز ساخته شده است. بنای کاخ مانند سنگنگارهای که قرار بود بر فرهادتراش حک شود هرگز به اتمام نرسید. این کاخ سرستونهای بسیار داشته که با نقش شخص خسرو پرویز، آناهیتا (ایزد آبها)، شاید بهرام (ایزد جنگ) و نقوش گیاهی تزیین شده بودند. در دوره قاجار برای توسعه مسجد جامع کرمانشاه به جای تراشیدن سنگهای جدید تصمیم میگیرند از سرستونهای آماده ساسانی استفاده کنند اما از آنجا که روی آنها تصاویر ایزدان و انسانها حک شده بود که کاربرد آنها در مسجد حرام است، این نقوش را از سرستونها تراشیدند و آنها را صاف کرده و به مسجد جامع کرمانشاه منتقل کردند.
🖇 برای مطالعهٔ ادامهٔ مطلب به لینک زیر مراجعه کنید:
https://nimruzinstitute.ir/?p=3308
🖋فاطمه کاملی (دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان در دانشگاه تهران)
@nimruz_ir
🖇 برای مطالعهٔ ادامهٔ مطلب به لینک زیر مراجعه کنید:
https://nimruzinstitute.ir/?p=3308
🖋فاطمه کاملی (دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان در دانشگاه تهران)
@nimruz_ir
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
رنگِ حَناست بر کَفِ پای مبارکت
یا خونِ عاشقیست که پامال کردهای؟
#شیخعبدالحقدهلوی
ریاضالشعراء؛ علیقلی واله داغستانی؛ مقدمه و تصحیح سیدمحسن ناجی نصرآبادی؛ اساطیر؛ دوره پنج جلدی؛ ١٣٨٤؛ ج۴: ۱۴۲۵.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
یا خونِ عاشقیست که پامال کردهای؟
#شیخعبدالحقدهلوی
ریاضالشعراء؛ علیقلی واله داغستانی؛ مقدمه و تصحیح سیدمحسن ناجی نصرآبادی؛ اساطیر؛ دوره پنج جلدی؛ ١٣٨٤؛ ج۴: ۱۴۲۵.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from یادداشتهای سید احمدرضا قائممقامی
چگال و چگالی (یادداشت لغوی دربارهٔ منشأ یک اصطلاح علمی)
فرهنگستان اول در برابر dense فرنگی و کثیف عربی، به معنای متراکم، لغت چگال را برگزیده است. چگال را اعضای آن فرهنگستان در فرهنگهای لغت دیده بودهاند. چگالی در فرهنگهای لغت نبوده، ولی ساختی مطابق قاعده دارد.
چگال را فرهنگهای هند، یعنی جهانگیری و برهان و آنندراج و رشیدی، به چیز کثیف و سنگین و درهمفشرده معنی کردهاند و فرهنگهای اخیر ایرانی مانند انجمنآرا و فرنودسار هم آن را تکرار کردهاند. همین به لغتنامهٔ دهخدا و فرهنگهای معاصر راه یافته و غلط نیز نیست. غلط بیتی است که به شاهد این لغت در لغتنامهٔ دهخدا از آنندراج و جهانگیری نقل شده. ساختن این بیت یکی دیگر از دغلبازیهای مؤلف رند فریبکار دروغزن فرهنگ جهانگیری است:
پیش طبعش گران هوای سبک
پیش حلمش سبک زمین چگال
این بیت را اینجوی دروغزن به رضیالدین نیشابوری، شاعر قرن ششم، نسبت داده. در دیوان چاپی رضی این بیت نیست، ولی بعید نیست از او باشد؛ سبک شعر سبک شاعران آن عصر است. بعید نیست از او باشد، اما نه به این شکل. هر کودکی نیز که صد بیت از شعرای قدیم خوانده باشد میداند که صورت درست این بیت، که شعرای دیگر نیز نظیرش را ساختهاند، باید چنین باشد:
پیش طبعش گران هوای سبک
پیش حلمش سبک زمین گران
مقایسه شود با این بیت ازرقی (چاپ آقای راستیپور، ۱۳۱، و مقایسه شود با پیکرهٔ عمومی فرهنگستان):
با حلم او زمین گران چون هوا سبک
با طبع او هوای سبک چون زمین گران
حال چرا اینجوی دغلباز، که اگر اکنون بودی، حق بودی که منصبی علمی مطابق تخصصش به او سپردندی، چنین کرده؟ چگال لغتی است به اقرب احتمال هندی، و چون در بین اهل هند تداول داشته، اینجو برای آنکه در مسابقهٔ فرهنگنویسی گوی از همگنان برباید، برای لغت مستعمل اهل آن دیار، و احتمالاً مستعمل مهدی الیه فرهنگش، شاهد قدیم "یافته".
در گنجور و پیکرهٔ فرهنگستان یک شاهد از قاآنی از لغت چگال هست. این شاهد معتبر است. ولی میدانیم که قاآنی از شعرای "فرهنگباز" است و این لغت را از همان فرهنگهای هند آموخته بوده است.
حال از کجا میتوان به هندی بودن کلمه پی برد؟ در فرهنگ پلاتس، چگال صورت لهجهای به شمار آمده و به چِکارا حواله داده شده. چگال و چکارا در آن فرهنگ به قوی و ضخیم و سنگین و فشرده تعریف شده است. هندیان این لغت را از ایرانیان نگرفته بودهاند:
John T. Platts, A Dictionary of Urdū, Classical Hindi and English (London, 1911), 434, 437.
ذیل: دوستان گفتند که در افغانستان این معنی را هنوز کثیف میگویند و چگالی (دانسیته) را کثافت. به یاد آوردم که در اولین اطلس جغرافیایی فارسی به جای آنچه امروز تراکم جمعیّت میگوییم، کثافت نفوس نوشته شده بوده است.
فرهنگستان اول در برابر dense فرنگی و کثیف عربی، به معنای متراکم، لغت چگال را برگزیده است. چگال را اعضای آن فرهنگستان در فرهنگهای لغت دیده بودهاند. چگالی در فرهنگهای لغت نبوده، ولی ساختی مطابق قاعده دارد.
چگال را فرهنگهای هند، یعنی جهانگیری و برهان و آنندراج و رشیدی، به چیز کثیف و سنگین و درهمفشرده معنی کردهاند و فرهنگهای اخیر ایرانی مانند انجمنآرا و فرنودسار هم آن را تکرار کردهاند. همین به لغتنامهٔ دهخدا و فرهنگهای معاصر راه یافته و غلط نیز نیست. غلط بیتی است که به شاهد این لغت در لغتنامهٔ دهخدا از آنندراج و جهانگیری نقل شده. ساختن این بیت یکی دیگر از دغلبازیهای مؤلف رند فریبکار دروغزن فرهنگ جهانگیری است:
پیش طبعش گران هوای سبک
پیش حلمش سبک زمین چگال
این بیت را اینجوی دروغزن به رضیالدین نیشابوری، شاعر قرن ششم، نسبت داده. در دیوان چاپی رضی این بیت نیست، ولی بعید نیست از او باشد؛ سبک شعر سبک شاعران آن عصر است. بعید نیست از او باشد، اما نه به این شکل. هر کودکی نیز که صد بیت از شعرای قدیم خوانده باشد میداند که صورت درست این بیت، که شعرای دیگر نیز نظیرش را ساختهاند، باید چنین باشد:
پیش طبعش گران هوای سبک
پیش حلمش سبک زمین گران
مقایسه شود با این بیت ازرقی (چاپ آقای راستیپور، ۱۳۱، و مقایسه شود با پیکرهٔ عمومی فرهنگستان):
با حلم او زمین گران چون هوا سبک
با طبع او هوای سبک چون زمین گران
حال چرا اینجوی دغلباز، که اگر اکنون بودی، حق بودی که منصبی علمی مطابق تخصصش به او سپردندی، چنین کرده؟ چگال لغتی است به اقرب احتمال هندی، و چون در بین اهل هند تداول داشته، اینجو برای آنکه در مسابقهٔ فرهنگنویسی گوی از همگنان برباید، برای لغت مستعمل اهل آن دیار، و احتمالاً مستعمل مهدی الیه فرهنگش، شاهد قدیم "یافته".
در گنجور و پیکرهٔ فرهنگستان یک شاهد از قاآنی از لغت چگال هست. این شاهد معتبر است. ولی میدانیم که قاآنی از شعرای "فرهنگباز" است و این لغت را از همان فرهنگهای هند آموخته بوده است.
حال از کجا میتوان به هندی بودن کلمه پی برد؟ در فرهنگ پلاتس، چگال صورت لهجهای به شمار آمده و به چِکارا حواله داده شده. چگال و چکارا در آن فرهنگ به قوی و ضخیم و سنگین و فشرده تعریف شده است. هندیان این لغت را از ایرانیان نگرفته بودهاند:
John T. Platts, A Dictionary of Urdū, Classical Hindi and English (London, 1911), 434, 437.
ذیل: دوستان گفتند که در افغانستان این معنی را هنوز کثیف میگویند و چگالی (دانسیته) را کثافت. به یاد آوردم که در اولین اطلس جغرافیایی فارسی به جای آنچه امروز تراکم جمعیّت میگوییم، کثافت نفوس نوشته شده بوده است.
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (کوروش👑)
یادداشتی پیرامون سره نگاری در زبان پارسی:
سره نگاری هرگز سر دشمنی با زبان سعدی، حافظ و مولوی را ندارد، و هر سره نگار دانش دانی میداند که زبان وام دهنده و وام گیرنده است. و این داد و ستد زبانی در همه زبانها رخ داده و میدهد. سره نگاری تا جایی که دریافت معنی گزاره را سخت و سنگین نکند، بسیار پسندیده و خوب است. چند روز پیش استادی همه کاسه و کوزهها و کم کاریهای فرهنگستان زبان و ادب فارسی را بر سر سرهنگاران کوباند!
و استاد ادب دان دکتر کزازی را هم بی بهره نگذاشتند! و به ایشان هم تاختند و از همه خواستند که از ایشان الگو برداری نکنند!
و کار بجایی رسید که ایشان در سخنانشان واژه پارسی دهقان را جمع مکسر عربی بستند!!
سخن اینجاست اگر فرهنگستانی داشتیم که تنها دغدغهاش زدودن واژههای فرنگی از زبان پارسی نبود و همان اندازه در ستُردن واژههای نابجای عربی هم میکوشید، مردم خود جوش و سرخود هر یک فرهنگستان خود نمیشدند که این همه ناهمگنی رخ بدهد!
برخی سره نویسان بگونهای مینویسند که صد رحمت به زبان پهلوی! گنگ نا روشن نوشتن پیامدش میشود این که امروز میبینیم! از این ور بام افتادن !!
پس میانهروی در سره نگاری بسیار بهتر و همسو با فراخور فرهنگ و سواد جامعه، و صد البته بهتر از عربی نویسی به سبک و سیاک ادب قاجار است.
که اگر فرهنگستان و ادب فارسی روزگار رضاشاه نبود کار جایی میکشید که امروز این گزاره پارسی را « پدرم، باستان شناس بود و برادرش، زندگی خود را برای گیاه شناسی گذاشت.» باید این چنین میگفتیم « ابوی من عالم بآثار عتیق بود و اخوی او عمر خود در معرفت النباتات صرف کرد.»(برگرفته از تارنمای عصر ایران نوشته مهرداد خدیر)
در فرانسه و اسپانیا و بسیاری کشورها حساسیت بر روی زبان ملی دیده میشود. و نباید این حساسیت را نادرست انگاشته و از آن شرمنده باشیم.چیزی که امروز هویداست این است که زبان پارسی چه بخواهند و چه نخواهند به سوی پالوده شدن از واژههای عربی پیش میرود. با سنجش ادب نوشتاری و گفتاری امروز با ادب پارسی در زمان قاجار، این رخداد به خوبی روشن و پیداست.
🖊 نوشته مهدی زمانیان
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
سره نگاری هرگز سر دشمنی با زبان سعدی، حافظ و مولوی را ندارد، و هر سره نگار دانش دانی میداند که زبان وام دهنده و وام گیرنده است. و این داد و ستد زبانی در همه زبانها رخ داده و میدهد. سره نگاری تا جایی که دریافت معنی گزاره را سخت و سنگین نکند، بسیار پسندیده و خوب است. چند روز پیش استادی همه کاسه و کوزهها و کم کاریهای فرهنگستان زبان و ادب فارسی را بر سر سرهنگاران کوباند!
و استاد ادب دان دکتر کزازی را هم بی بهره نگذاشتند! و به ایشان هم تاختند و از همه خواستند که از ایشان الگو برداری نکنند!
و کار بجایی رسید که ایشان در سخنانشان واژه پارسی دهقان را جمع مکسر عربی بستند!!
سخن اینجاست اگر فرهنگستانی داشتیم که تنها دغدغهاش زدودن واژههای فرنگی از زبان پارسی نبود و همان اندازه در ستُردن واژههای نابجای عربی هم میکوشید، مردم خود جوش و سرخود هر یک فرهنگستان خود نمیشدند که این همه ناهمگنی رخ بدهد!
برخی سره نویسان بگونهای مینویسند که صد رحمت به زبان پهلوی! گنگ نا روشن نوشتن پیامدش میشود این که امروز میبینیم! از این ور بام افتادن !!
پس میانهروی در سره نگاری بسیار بهتر و همسو با فراخور فرهنگ و سواد جامعه، و صد البته بهتر از عربی نویسی به سبک و سیاک ادب قاجار است.
که اگر فرهنگستان و ادب فارسی روزگار رضاشاه نبود کار جایی میکشید که امروز این گزاره پارسی را « پدرم، باستان شناس بود و برادرش، زندگی خود را برای گیاه شناسی گذاشت.» باید این چنین میگفتیم « ابوی من عالم بآثار عتیق بود و اخوی او عمر خود در معرفت النباتات صرف کرد.»(برگرفته از تارنمای عصر ایران نوشته مهرداد خدیر)
در فرانسه و اسپانیا و بسیاری کشورها حساسیت بر روی زبان ملی دیده میشود. و نباید این حساسیت را نادرست انگاشته و از آن شرمنده باشیم.چیزی که امروز هویداست این است که زبان پارسی چه بخواهند و چه نخواهند به سوی پالوده شدن از واژههای عربی پیش میرود. با سنجش ادب نوشتاری و گفتاری امروز با ادب پارسی در زمان قاجار، این رخداد به خوبی روشن و پیداست.
🖊 نوشته مهدی زمانیان
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
✍زنده یاد دکتر محمد علی اسلامی ندوشن
🔸ایران به چه نیاز دارد؟
پول؟ ارز؟ آب؟ ذخایر معدنیِ پایانناپذیر؟ به نیروینظامی؟ تکنولوژی؟ حمایتِ بینالمللی؟ اتم؟
هرکدام از اینها میتواند کارساز باشد ولی مشکلِ او را حل نمیکند؛
او به یک چیز احتیاج دارد: انسان؛
اگر داشت همه چیز دارد، اگر نداشت به جایی نخواهد رسید.
#ایران_را_از_یاد_نبریم
🔸خونهایی که بر سرِ راهِ «قدرت» ریخته شده است، از خونهای دیگرِ تاریخ، بیشتر و شاید از همه پوچتر و توجیه ناپذیرتر است.
در طلبِ مال و نام و زن، آسانتر میشود آدمکشی را علّتیابی کرد؛ ليكن جاهطلبی چون از حدّ و قاعده بگذرد، از درونی مُستَسقی و بیمار حکایت میکند.
وقتی پایههای قدرت بر خون قرار گرفت، حفظِ آن با حفظِ جان، پیوند میخورد و چنین تصوّر میشود که اگر قدرت از دست برود، زندگی نیز با آن رفته است.
اینجاست که چه بسا جنایت پُشتِ جنایت بیاید و استمرارِ آن ضرورتی شناخته شود.
#داستان_داستانها
🔸من ریشههای مادّیِ فرهنگ را به هیچ وجه انکار نمیکنم، چرا که فرهنگ بیتردید زائیدهی شرایط مادّیِ اجتماعی است، بدین معنی که يک انسانِ گرسنه به دشواری میتواند خالقِ فرهنگی باشد. تا عوامل اوّلیّهی زندگی در يک فرد یا جامعه مساعد نشود فرهنگی شروع نمیشود، فرهنگ آنجاست که فرصتهای مناسب در اختیار استعدادها قرار داده میشود. در این شرایط است که جامعه بهترین و بیشترین بازدهِ فرهنگی از خود بروز میدهد و عکس قضیّه در آنجاهایی است که استعداد را میکوبند و مجراهای فرهنگی را میبندند، یا در راههای ناباروَر، نیروها را فاسد میکنند.
#فرهنگ_و_شبه_فرهنگ
@sarv_e_sokhangoo
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
🔸ایران به چه نیاز دارد؟
پول؟ ارز؟ آب؟ ذخایر معدنیِ پایانناپذیر؟ به نیروینظامی؟ تکنولوژی؟ حمایتِ بینالمللی؟ اتم؟
هرکدام از اینها میتواند کارساز باشد ولی مشکلِ او را حل نمیکند؛
او به یک چیز احتیاج دارد: انسان؛
اگر داشت همه چیز دارد، اگر نداشت به جایی نخواهد رسید.
#ایران_را_از_یاد_نبریم
🔸خونهایی که بر سرِ راهِ «قدرت» ریخته شده است، از خونهای دیگرِ تاریخ، بیشتر و شاید از همه پوچتر و توجیه ناپذیرتر است.
در طلبِ مال و نام و زن، آسانتر میشود آدمکشی را علّتیابی کرد؛ ليكن جاهطلبی چون از حدّ و قاعده بگذرد، از درونی مُستَسقی و بیمار حکایت میکند.
وقتی پایههای قدرت بر خون قرار گرفت، حفظِ آن با حفظِ جان، پیوند میخورد و چنین تصوّر میشود که اگر قدرت از دست برود، زندگی نیز با آن رفته است.
اینجاست که چه بسا جنایت پُشتِ جنایت بیاید و استمرارِ آن ضرورتی شناخته شود.
#داستان_داستانها
🔸من ریشههای مادّیِ فرهنگ را به هیچ وجه انکار نمیکنم، چرا که فرهنگ بیتردید زائیدهی شرایط مادّیِ اجتماعی است، بدین معنی که يک انسانِ گرسنه به دشواری میتواند خالقِ فرهنگی باشد. تا عوامل اوّلیّهی زندگی در يک فرد یا جامعه مساعد نشود فرهنگی شروع نمیشود، فرهنگ آنجاست که فرصتهای مناسب در اختیار استعدادها قرار داده میشود. در این شرایط است که جامعه بهترین و بیشترین بازدهِ فرهنگی از خود بروز میدهد و عکس قضیّه در آنجاهایی است که استعداد را میکوبند و مجراهای فرهنگی را میبندند، یا در راههای ناباروَر، نیروها را فاسد میکنند.
#فرهنگ_و_شبه_فرهنگ
@sarv_e_sokhangoo
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
روشنبینی یا جهل؟
▪️بشریّت در طیّ عمر خود به دنبال چه بوده است؟ روشنبینی یا جهل؟ به نظر میرسد که هر دو. این هر دو در کنار هم، مانند روشنایی و تاریکی، سرنوشت او را رقم زدهاند. اگر بگوییم که انسان جهل را به اندازهٔ علم دوست میداشته و به آن پایبند بوده گزافه نگفتهایم، زیرا تاریخ آن را تأیید میکند. نگاه بیندازیم به تاریخ خرافهها و کوردلیها ببینیم که چه کارها که نکرده. این تنها خصیصهٔ یک گروه عوام یا عالمان تاریکاندیش نبوده، بلکه روشنترین افراد هم نتوانستهاند از جاذبهٔ بعضی ندانستنها و فراموش کردنها در امان بمانند. علّتش آن است که بارِ دانستن بسیار سنگین بوده و ذات انسان تحمل کشیدن آن را نداشته است، مانند برقی که بر کوه زد و چشم موسی را خیره کرد.
▪️اگر فراموشی نبود یا روی بُرد به یک سلسله باورهای خلاف عقل نبود و دنیای پندارها به زندگی رنگ و جلا نمیزد و امید نمیبخشید، زندگی در خشکی واقعیّت چروکیده میشد. چه کسی هست که اندکی به ناپیدا و اتّفاق امید نبندد؟ جهل، بالینی بوده که بشریّت گاه به گاه سر خود را بر آن آرمانده است تا خود را به قول حافظ «دمی ز وسوسهٔ عقل بیخبر دارد». حافظ یکی از آن افراد استثنائی است که همهٔ سوراخسنبههای فکر را کاویده و خواسته است که به کُنه سرنوشت بشر راه یابد، از این رو از سر هیچ آب و سرابی درنمیگذرد؛ ولی سرانجام از نفس میافتد که میگوید: که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمّا را!
در مقابل هرچیز علامت سؤال مینهد، حتی اصول اولیّه را و سرانجام میگوید:
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق و رضاست، خرده مگیر
ولی از کاویدن خسته نمیشود. اگر نفی عقل میکند و میگوید: این شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست... برای آن است که از آن دلِ پری دارد، زیرا با همهٔ ادّعایش، گرههای کور بشریّت به دست او گشوده نشده است. عقل در دایرهٔ محدود حرکت میکند و حافظ حوصلهٔ محدودپیمایی ندارد. میخواهد جست بزند بر فراز سلسله مراتب و به نقطهٔ آخر برسد.
▪️وضع روزگار او خود نیز مهر تأیید پیاپی بر این آموختهها میزند. از بس زمانه ناامن بوده، چه بسا شبی که سرِ آرام بر بالین نمیگذارده. شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل... زبان او زبان تنها او نیست، آن را باید زبان یک تاریخ دانست. اینکه بارها از «درس شبانه و وِرد سحرگاه» دم میزند، برای آن است که آرام نمیگرفته و امید رسیدن صبح داشته «صبح» معنوی. روی بُردش به «عشق» برای آن است که پناهگاه به دست آورد. در میان یک فضای آشفته، دروغین و بیاخلاق، تنها امانگاهی که میدیده زیبایی بوده، چه در انسان و چه در طبیعت. در بُرههای از تاریخ ایران قرار گرفته بوده که او را بر آن میداشته که به باوری پایبند نماند، زیرا همهٔ باورها به آزمایش گذارده شده و شکست خورده بودند. مگر نه آن بود که طیّ تاریخِ شناخته شده، زور و جهل استیلا داشته بودند و اگر زور فائق مانده بود، برای آن بود که جهل پشتوانهاش بود، و بدتر از همه آنکه جهل و زور هر دو ادّعا داشتند که میخواهند حق بر کرسی نشانده بماند؟
تأملی در حافظ؛
[بررسی هفتاد و هفت غزل در ارتباط با تاریخ و فرهنگ ایران]
زندهیاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
صص ۳۰_۳۲
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
روشنبینی یا جهل؟
▪️بشریّت در طیّ عمر خود به دنبال چه بوده است؟ روشنبینی یا جهل؟ به نظر میرسد که هر دو. این هر دو در کنار هم، مانند روشنایی و تاریکی، سرنوشت او را رقم زدهاند. اگر بگوییم که انسان جهل را به اندازهٔ علم دوست میداشته و به آن پایبند بوده گزافه نگفتهایم، زیرا تاریخ آن را تأیید میکند. نگاه بیندازیم به تاریخ خرافهها و کوردلیها ببینیم که چه کارها که نکرده. این تنها خصیصهٔ یک گروه عوام یا عالمان تاریکاندیش نبوده، بلکه روشنترین افراد هم نتوانستهاند از جاذبهٔ بعضی ندانستنها و فراموش کردنها در امان بمانند. علّتش آن است که بارِ دانستن بسیار سنگین بوده و ذات انسان تحمل کشیدن آن را نداشته است، مانند برقی که بر کوه زد و چشم موسی را خیره کرد.
▪️اگر فراموشی نبود یا روی بُرد به یک سلسله باورهای خلاف عقل نبود و دنیای پندارها به زندگی رنگ و جلا نمیزد و امید نمیبخشید، زندگی در خشکی واقعیّت چروکیده میشد. چه کسی هست که اندکی به ناپیدا و اتّفاق امید نبندد؟ جهل، بالینی بوده که بشریّت گاه به گاه سر خود را بر آن آرمانده است تا خود را به قول حافظ «دمی ز وسوسهٔ عقل بیخبر دارد». حافظ یکی از آن افراد استثنائی است که همهٔ سوراخسنبههای فکر را کاویده و خواسته است که به کُنه سرنوشت بشر راه یابد، از این رو از سر هیچ آب و سرابی درنمیگذرد؛ ولی سرانجام از نفس میافتد که میگوید: که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمّا را!
در مقابل هرچیز علامت سؤال مینهد، حتی اصول اولیّه را و سرانجام میگوید:
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق و رضاست، خرده مگیر
ولی از کاویدن خسته نمیشود. اگر نفی عقل میکند و میگوید: این شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست... برای آن است که از آن دلِ پری دارد، زیرا با همهٔ ادّعایش، گرههای کور بشریّت به دست او گشوده نشده است. عقل در دایرهٔ محدود حرکت میکند و حافظ حوصلهٔ محدودپیمایی ندارد. میخواهد جست بزند بر فراز سلسله مراتب و به نقطهٔ آخر برسد.
▪️وضع روزگار او خود نیز مهر تأیید پیاپی بر این آموختهها میزند. از بس زمانه ناامن بوده، چه بسا شبی که سرِ آرام بر بالین نمیگذارده. شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل... زبان او زبان تنها او نیست، آن را باید زبان یک تاریخ دانست. اینکه بارها از «درس شبانه و وِرد سحرگاه» دم میزند، برای آن است که آرام نمیگرفته و امید رسیدن صبح داشته «صبح» معنوی. روی بُردش به «عشق» برای آن است که پناهگاه به دست آورد. در میان یک فضای آشفته، دروغین و بیاخلاق، تنها امانگاهی که میدیده زیبایی بوده، چه در انسان و چه در طبیعت. در بُرههای از تاریخ ایران قرار گرفته بوده که او را بر آن میداشته که به باوری پایبند نماند، زیرا همهٔ باورها به آزمایش گذارده شده و شکست خورده بودند. مگر نه آن بود که طیّ تاریخِ شناخته شده، زور و جهل استیلا داشته بودند و اگر زور فائق مانده بود، برای آن بود که جهل پشتوانهاش بود، و بدتر از همه آنکه جهل و زور هر دو ادّعا داشتند که میخواهند حق بر کرسی نشانده بماند؟
تأملی در حافظ؛
[بررسی هفتاد و هفت غزل در ارتباط با تاریخ و فرهنگ ایران]
زندهیاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
صص ۳۰_۳۲
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
ای پاک به بیرون و سیهکار به دل
اقرار به لب کرده و انکار به دل
دینِ تو دو رویه شد به مانند قلم
مصحف به زبان داری و زنّار به دل
#شیخعبدالحقدهلوی
ریاضالشعراء؛ علیقلی واله داغستانی؛ مقدمه و تصحیح سیدمحسن ناجی نصرآبادی؛ اساطیر؛دوره پنج جلدی؛ ١٣٨٤؛ ج۴: ۱۴۲۵.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
اقرار به لب کرده و انکار به دل
دینِ تو دو رویه شد به مانند قلم
مصحف به زبان داری و زنّار به دل
#شیخعبدالحقدهلوی
ریاضالشعراء؛ علیقلی واله داغستانی؛ مقدمه و تصحیح سیدمحسن ناجی نصرآبادی؛ اساطیر؛دوره پنج جلدی؛ ١٣٨٤؛ ج۴: ۱۴۲۵.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
@shafiei_kadkani
🔷دوم خرداد خجسته زادروز دانشمند ایران زمین: #محمد_علی_موحد
ـــــــــــــــــــــــ
«از من میخواهند دربارهٔ استاد موحّد سخن بگویم اما این ثنا گفتن ز من ترکِ ثناست.»
محمدرضا شفیعی کدکنی
🔹شاد و خرّم دوّمِ خردادِ ما
روزِ میلادِ مِهیناستادِ ما
آن موحّد کاو به توحیدِ نظر
جمع کرده جملهٔ اضدادِ ما
آن شگفتآمیزهٔ عشق و خرد
اعتدالِ مردمی و دادِ ما
مفخرِ ایرانزمین در این زمان
صیتش از تبریز تا بغدادِ ما
عاشقِ راهِ مصدق، آن بزرگ
پیشوا و رهبرِ آزادِ ما
🔷نقل: شفیعی کدکنی
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
🔷دوم خرداد خجسته زادروز دانشمند ایران زمین: #محمد_علی_موحد
ـــــــــــــــــــــــ
«از من میخواهند دربارهٔ استاد موحّد سخن بگویم اما این ثنا گفتن ز من ترکِ ثناست.»
محمدرضا شفیعی کدکنی
🔹شاد و خرّم دوّمِ خردادِ ما
روزِ میلادِ مِهیناستادِ ما
آن موحّد کاو به توحیدِ نظر
جمع کرده جملهٔ اضدادِ ما
آن شگفتآمیزهٔ عشق و خرد
اعتدالِ مردمی و دادِ ما
مفخرِ ایرانزمین در این زمان
صیتش از تبریز تا بغدادِ ما
عاشقِ راهِ مصدق، آن بزرگ
پیشوا و رهبرِ آزادِ ما
🔷نقل: شفیعی کدکنی
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from ایران بوم
معرفی کتاب《ارج نامهٔ دکتر محمّدعلی موحّد》
ارجنامۀ دکترمحمّدعلی موحّد چهرهٔ برجستۀ فرهنگ و ادب ایران به کوشش محمّد طاهری خسروشاهی در دانشگاه تبریز تدوین شد. این کتاب دربرگیرندۀ مطالبی از حدود ۷۰ شخصیت برجستۀ فرهنگ و ادب ایران است که دربارهٔ استاد موحّد نوشته شده یا به وی تقدیم شده است.
طاهری خسروشاهی، با اشاره به ضرورت تجلیل از خدمات دکتر موحّد اظهارداشت: دکتر محمدعلی موحّد یکی از فرزندان فرهیخته و بلندهمت ایران است که سرتاسر عمر پربرکت خود را در تکاپوی علمی و فرهنگی گذرانده و در راستای تقویت بنیادهای فرهنگی ایران اسلامی و تعمیق زبان و ادب فارسی تلاش کرده است.
وی با اشاره به جامعیّت شخصیت دکتر موحّد گفت: حوزههای متنوعی که دکتر موحّد در طول سالیان اخیر به پژوهش گرفته است، گواه تنوع علائق و ابعاد شخصیت اوست و آنچه در این میان مایهٔ شگفتی است، مهارت و دانش ژرف او در همهٔ این حوزههای متنوع است.
دکتر موحّد استاد حقوق نفت است و درعینحال عرفانپژوهی کمنظیر بهویژه در حوزهٔ مولویشناسی و ابنعربی پژوهشی است. همچنین سهم او در شناساندن سیمای ناشناختۀ شمس تبریزی بر کسی پوشیده نیست. در عرصهٔ تحقیقات تاریخی و بررسی اسناد هم بهویژه آنجا که پای منافع ملّی و وحدت سرزمینی در میان است، محققی پرحوصله و باریکنگر است.
وی افزود: ارجنامهٔ استاد موحّد پس از مقدمهای موجز از شرح حال ایشان، با درج سالشمار دقیقی از زندگی و آثار استاد آغاز میشود و سپس با گفتوگویی جدید دربارهٔ شمس تبریزی و چند موضوع دیگر ادامه مییابد. در بخش دوم ارجنامه که «دربارهٔ استاد» نام دارد، جمعی از دوستان و ارادتمندان دکتر موحّد، دربارهٔ سلوک اخلاقی و معنوی استاد و پیرامون آثار ایشان سخن گفتهاند. از مطالب مندرج در این بخش میتوان به آثاری از محمود دولتآبادی،هوشنگ مرادی کرمانی، عزتالله فولادوند، عبدالله کوثری، مجدالدین کیوانی، حجتالله ایوبی و ... اشاره کرد.
این پژوهشگر افزود: بخش سوم ارجنامۀ استاد موحّد به شیوۀ مرسوم جشننامهها و یادنامهها، دربرگیرندۀ آثار برخی از مفاخر و بزرگان فرهنگ و ادب است که مقالات خود را در موضوعات متنوع تحقیقات ادبی، تاریخی و حقوقی به احترام استاد موحّد از ایران و خارج کشور جهت انتشار در ارجنامۀ ایشان به دانشگاه تبریز اهدا کردهاند. از مؤلفان این بخش میتوان به آثاری از محمّدرضا شفیعی کدکنی احمد مهدوی دامغانی، بهاءالدین خرمشاهی، علیاکبر ولایتی، نصرالله پورجوادی ،محمدعلی اسلامی ندوشن، تقی پورنامداریان،محمدجعفر یاحقّی، ژاله آموزگار و ... اشاره کرد.
طاهری گفت: در صفحات پایانی کتاب، تصاویری منحصربهفرد و دیدنی از استاد موحّد برای نخستین بار چاپ شده است.
گفتنی است محمّدعلی موحّد متولد #دوم_خرداد ۱۳۰۲ شمسی در تبریز، ادیب، حقوقدان و عرفانپژوه و شمسشناس برجستۀ ایرانی است. وی در سالهای بحرانی ماجرای نفت در ایران (دههٔ سی) به معاونت حقوقی شرکت ملی نفت رسید و پس از آن بهعنوان معاونت اجرایی اوپک، در ژنو مستقر شد. از آثار وی میتوان به کتابهای: نفت ما و مسائل حقوقی آن، تصحیح مقالات شمس تبریزی (برندهٔ جایزۀ کتاب سال ایران)، ترجمۀ سفرنامه ابن بطوطه، خواب آشفتۀ نفت (برندۀ جایزۀ کتاب سال ایران)، در هوای حق و عدالت (برندۀ جایزهٔ اندیشهٔ سال)، ترجمه و تحلیل فصوصالحکم ابن عربی، تصحیح رساله در مناقب خداوندگار، ترجمهٔ اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر، مبالغهٔ مستعار (ردّ ادعای شیوخ بر مالکیت جزایر سهگانه) و ... اشاره کرد. موحّد از سال 1382 به عضویت پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران در آمده است.
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/11750-arj-name-dr-mohammad-ali-moavahed.html
@iranboom_ir
ارجنامۀ دکترمحمّدعلی موحّد چهرهٔ برجستۀ فرهنگ و ادب ایران به کوشش محمّد طاهری خسروشاهی در دانشگاه تبریز تدوین شد. این کتاب دربرگیرندۀ مطالبی از حدود ۷۰ شخصیت برجستۀ فرهنگ و ادب ایران است که دربارهٔ استاد موحّد نوشته شده یا به وی تقدیم شده است.
طاهری خسروشاهی، با اشاره به ضرورت تجلیل از خدمات دکتر موحّد اظهارداشت: دکتر محمدعلی موحّد یکی از فرزندان فرهیخته و بلندهمت ایران است که سرتاسر عمر پربرکت خود را در تکاپوی علمی و فرهنگی گذرانده و در راستای تقویت بنیادهای فرهنگی ایران اسلامی و تعمیق زبان و ادب فارسی تلاش کرده است.
وی با اشاره به جامعیّت شخصیت دکتر موحّد گفت: حوزههای متنوعی که دکتر موحّد در طول سالیان اخیر به پژوهش گرفته است، گواه تنوع علائق و ابعاد شخصیت اوست و آنچه در این میان مایهٔ شگفتی است، مهارت و دانش ژرف او در همهٔ این حوزههای متنوع است.
دکتر موحّد استاد حقوق نفت است و درعینحال عرفانپژوهی کمنظیر بهویژه در حوزهٔ مولویشناسی و ابنعربی پژوهشی است. همچنین سهم او در شناساندن سیمای ناشناختۀ شمس تبریزی بر کسی پوشیده نیست. در عرصهٔ تحقیقات تاریخی و بررسی اسناد هم بهویژه آنجا که پای منافع ملّی و وحدت سرزمینی در میان است، محققی پرحوصله و باریکنگر است.
وی افزود: ارجنامهٔ استاد موحّد پس از مقدمهای موجز از شرح حال ایشان، با درج سالشمار دقیقی از زندگی و آثار استاد آغاز میشود و سپس با گفتوگویی جدید دربارهٔ شمس تبریزی و چند موضوع دیگر ادامه مییابد. در بخش دوم ارجنامه که «دربارهٔ استاد» نام دارد، جمعی از دوستان و ارادتمندان دکتر موحّد، دربارهٔ سلوک اخلاقی و معنوی استاد و پیرامون آثار ایشان سخن گفتهاند. از مطالب مندرج در این بخش میتوان به آثاری از محمود دولتآبادی،هوشنگ مرادی کرمانی، عزتالله فولادوند، عبدالله کوثری، مجدالدین کیوانی، حجتالله ایوبی و ... اشاره کرد.
این پژوهشگر افزود: بخش سوم ارجنامۀ استاد موحّد به شیوۀ مرسوم جشننامهها و یادنامهها، دربرگیرندۀ آثار برخی از مفاخر و بزرگان فرهنگ و ادب است که مقالات خود را در موضوعات متنوع تحقیقات ادبی، تاریخی و حقوقی به احترام استاد موحّد از ایران و خارج کشور جهت انتشار در ارجنامۀ ایشان به دانشگاه تبریز اهدا کردهاند. از مؤلفان این بخش میتوان به آثاری از محمّدرضا شفیعی کدکنی احمد مهدوی دامغانی، بهاءالدین خرمشاهی، علیاکبر ولایتی، نصرالله پورجوادی ،محمدعلی اسلامی ندوشن، تقی پورنامداریان،محمدجعفر یاحقّی، ژاله آموزگار و ... اشاره کرد.
طاهری گفت: در صفحات پایانی کتاب، تصاویری منحصربهفرد و دیدنی از استاد موحّد برای نخستین بار چاپ شده است.
گفتنی است محمّدعلی موحّد متولد #دوم_خرداد ۱۳۰۲ شمسی در تبریز، ادیب، حقوقدان و عرفانپژوه و شمسشناس برجستۀ ایرانی است. وی در سالهای بحرانی ماجرای نفت در ایران (دههٔ سی) به معاونت حقوقی شرکت ملی نفت رسید و پس از آن بهعنوان معاونت اجرایی اوپک، در ژنو مستقر شد. از آثار وی میتوان به کتابهای: نفت ما و مسائل حقوقی آن، تصحیح مقالات شمس تبریزی (برندهٔ جایزۀ کتاب سال ایران)، ترجمۀ سفرنامه ابن بطوطه، خواب آشفتۀ نفت (برندۀ جایزۀ کتاب سال ایران)، در هوای حق و عدالت (برندۀ جایزهٔ اندیشهٔ سال)، ترجمه و تحلیل فصوصالحکم ابن عربی، تصحیح رساله در مناقب خداوندگار، ترجمهٔ اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر، مبالغهٔ مستعار (ردّ ادعای شیوخ بر مالکیت جزایر سهگانه) و ... اشاره کرد. موحّد از سال 1382 به عضویت پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران در آمده است.
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/11750-arj-name-dr-mohammad-ali-moavahed.html
@iranboom_ir
www.iranboom.ir
ارج نامهٔ دکتر محمّدعلی موحّد در دانشگاه تبریز تدوین شد
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
به بهانهء زادروزِ استاد دکتر محمّدعلی موحد
متنِ سخنرانی روانشاد استاد علیمدد که همین روزها، سالروزِ درگذشتِ ایشان نیز هست، در بزرگداشتِ استاد موحد:
من بسیار کوچکتر از آنم که بتوانم درباره جناب دکتر محمّدعلی موحد سخنی بگویم. برای رفع این نقص، فکر کردم که از ضمیر جمع استفاده کنم و به نیابت از جمعِ حسابداران مطالبی را بیان کنم. امّا در کاربرد ضمير ما هم با مشکل مواجه شدم، چون دکتر موحد دکترای حقوق خصوصی دارند، حقوقدان هستند و وکیل پایه یک دادگستری. حقوقدانی که کتابهایی چون نفتِ ما و مسائل حقوقی آن، درسهایی از داوریهای نفتی، و حقوق مدنی را نوشتهاند و در مباحث حقوق بینالملل با حقوقدانانِ بزرگی چون جنکینز در کمبریج و شوارتزنبرگ در لندن حشر و نشر داشتهاند، و ...، پس، حقوقدانان، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشته اند و چنین هم کردهاند. دکتر موحد ادیب هستند و ایرانشناس. با ایرانشناسانی چون آربری، مینورسکی و لاکهارت مجالست داشتهاند و مورد تفقد و تشویق استادانی چون مینوی و جمالزاده بودهاند. نسخه های خطی موجود در موزه بریتانیا را بررسی کرده اند، سلوكالمولوک و حديقهالحقيقه را تصحیح و تعلیق کردهاند، سفرنامه ابن بطوطه، فصوصالحکم ابن عربی و خزران آرتورکستلر را ترجمه کردهاند، عضو فرهنگستان زبان ایران هستند و...، پس، ادیبان و دوستداران فرهنگ و تمدن ایران، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشتهاند و این کار را هم کردهاند. دکتر موحد عارف هستند و در متون عرفانی تحقیقات وسیعی دارند، تصحیح و تعلیق مقالات شمس تبریزی، خمی از شراب ربانی، اصطرلابِ حق - گزیده فيه مافيه، و تالیف کتابهای شمس تبریزی و ابن بطوطه از جمله آثار ایشان است. پس، عارفان و دوستداران عرفان و راهیان طریقت، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشتهاند و چنین نیز کردهاند. دکتر موحد پژوهشگر مسائل سیاسی، تاریخی و فکری معاصر هستند. اثر جاویدان خواب آشفته نفت - دکتر مصدق و نهضت ملی ایران به تنهایی این جنبه از زندگی پربار دکتر موحد را مینمایاند. آثار دیگری چون گفتهها و ناگفتهها - تحلیلی از گزارش عملیات پنهانی سیا در کودتای ۲۸ مرداد، مبالغه مستعار - بررسی اسناد وزارت خارجه بریتانیا درباره مالکیت جزایر تنب و ابوموسی، ترجمه چهار مقاله از آیزا برلین درباره آزادی، تالیف کتاب در هوای حق و عدالت از نتایج پژوهشهای ایشان است. پس، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد با محققان علوم سیاسی و دولتمردان است. متوجه نشدم که آنها چنین کاری را کردهاند یا نه، امّا حداقل این که کتابِ خوابِ آشفته نفت و سه اثر دیگر ایشان برنده جایزه کتاب سال در سالهای مختلف شده است. دکتر موحد شهروند افتخاری شهر خوی آرامگاه ابدی شمس تبریزی هستند. اهالی خوی حق و افتخار این را داشتهاند که برای همشهریشان مجلس بزرگداشت برگزار کنند و این کار را هم کردهاند. سالهای بسیاری از عمر پربار و پربرکت دکتر موحد گذشته است و دکتر موحد سالهای سال است که در کمک به سالمندان کهریزک کمر همت بستهاند. پس حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد با سالمندان ساکن کهریزک است. نمیدانم توان و امکان چنین کاری را داشته اند یا نه. اما دکتر موحد معلم بودهاند و معلم هستند. از معلمی مدارس تبریز در جوانی تا تدریس در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و دانشکده حسابداری و علوم مالی نفت؛ و ما حسابداران، بدون واسطه یا با واسطه از شاگردان ایشانیم، پس به عنوان شاگردانی شاکر از ایشان میخواهیم که به ما اجازه دهند با غرور و افتخار بگوییم که ما شاگردان استادی بودهایم که حقوقدان، ادیب، عارف، محقق، ایرانشناس، مترجم و... بوده است و به ما اجازه دهند در این مراسم که در بزرگداشت ایشان گردهم آمدهایم، به نشانهء سپاس، هدیهای ناقابل حضورشان تقدیم کنیم.
#استاددکترمحمدعلیموحد
#استادمصطفیعلیمدد
#دانشگاهصنعتنفت
#دانشکدهحسابداریوعلوممالی
#گرامیداشتبزرگان
مجلهء حسابداران؛ سال بیست و سوم، شماره بیست و دوم، ویژهنامهء هفتهء جهانی حسابداری؛ ۱۳۷۸.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
متنِ سخنرانی روانشاد استاد علیمدد که همین روزها، سالروزِ درگذشتِ ایشان نیز هست، در بزرگداشتِ استاد موحد:
من بسیار کوچکتر از آنم که بتوانم درباره جناب دکتر محمّدعلی موحد سخنی بگویم. برای رفع این نقص، فکر کردم که از ضمیر جمع استفاده کنم و به نیابت از جمعِ حسابداران مطالبی را بیان کنم. امّا در کاربرد ضمير ما هم با مشکل مواجه شدم، چون دکتر موحد دکترای حقوق خصوصی دارند، حقوقدان هستند و وکیل پایه یک دادگستری. حقوقدانی که کتابهایی چون نفتِ ما و مسائل حقوقی آن، درسهایی از داوریهای نفتی، و حقوق مدنی را نوشتهاند و در مباحث حقوق بینالملل با حقوقدانانِ بزرگی چون جنکینز در کمبریج و شوارتزنبرگ در لندن حشر و نشر داشتهاند، و ...، پس، حقوقدانان، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشته اند و چنین هم کردهاند. دکتر موحد ادیب هستند و ایرانشناس. با ایرانشناسانی چون آربری، مینورسکی و لاکهارت مجالست داشتهاند و مورد تفقد و تشویق استادانی چون مینوی و جمالزاده بودهاند. نسخه های خطی موجود در موزه بریتانیا را بررسی کرده اند، سلوكالمولوک و حديقهالحقيقه را تصحیح و تعلیق کردهاند، سفرنامه ابن بطوطه، فصوصالحکم ابن عربی و خزران آرتورکستلر را ترجمه کردهاند، عضو فرهنگستان زبان ایران هستند و...، پس، ادیبان و دوستداران فرهنگ و تمدن ایران، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشتهاند و این کار را هم کردهاند. دکتر موحد عارف هستند و در متون عرفانی تحقیقات وسیعی دارند، تصحیح و تعلیق مقالات شمس تبریزی، خمی از شراب ربانی، اصطرلابِ حق - گزیده فيه مافيه، و تالیف کتابهای شمس تبریزی و ابن بطوطه از جمله آثار ایشان است. پس، عارفان و دوستداران عرفان و راهیان طریقت، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد را داشتهاند و چنین نیز کردهاند. دکتر موحد پژوهشگر مسائل سیاسی، تاریخی و فکری معاصر هستند. اثر جاویدان خواب آشفته نفت - دکتر مصدق و نهضت ملی ایران به تنهایی این جنبه از زندگی پربار دکتر موحد را مینمایاند. آثار دیگری چون گفتهها و ناگفتهها - تحلیلی از گزارش عملیات پنهانی سیا در کودتای ۲۸ مرداد، مبالغه مستعار - بررسی اسناد وزارت خارجه بریتانیا درباره مالکیت جزایر تنب و ابوموسی، ترجمه چهار مقاله از آیزا برلین درباره آزادی، تالیف کتاب در هوای حق و عدالت از نتایج پژوهشهای ایشان است. پس، حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد با محققان علوم سیاسی و دولتمردان است. متوجه نشدم که آنها چنین کاری را کردهاند یا نه، امّا حداقل این که کتابِ خوابِ آشفته نفت و سه اثر دیگر ایشان برنده جایزه کتاب سال در سالهای مختلف شده است. دکتر موحد شهروند افتخاری شهر خوی آرامگاه ابدی شمس تبریزی هستند. اهالی خوی حق و افتخار این را داشتهاند که برای همشهریشان مجلس بزرگداشت برگزار کنند و این کار را هم کردهاند. سالهای بسیاری از عمر پربار و پربرکت دکتر موحد گذشته است و دکتر موحد سالهای سال است که در کمک به سالمندان کهریزک کمر همت بستهاند. پس حق و وظیفه بزرگداشت دکتر موحد با سالمندان ساکن کهریزک است. نمیدانم توان و امکان چنین کاری را داشته اند یا نه. اما دکتر موحد معلم بودهاند و معلم هستند. از معلمی مدارس تبریز در جوانی تا تدریس در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و دانشکده حسابداری و علوم مالی نفت؛ و ما حسابداران، بدون واسطه یا با واسطه از شاگردان ایشانیم، پس به عنوان شاگردانی شاکر از ایشان میخواهیم که به ما اجازه دهند با غرور و افتخار بگوییم که ما شاگردان استادی بودهایم که حقوقدان، ادیب، عارف، محقق، ایرانشناس، مترجم و... بوده است و به ما اجازه دهند در این مراسم که در بزرگداشت ایشان گردهم آمدهایم، به نشانهء سپاس، هدیهای ناقابل حضورشان تقدیم کنیم.
#استاددکترمحمدعلیموحد
#استادمصطفیعلیمدد
#دانشگاهصنعتنفت
#دانشکدهحسابداریوعلوممالی
#گرامیداشتبزرگان
مجلهء حسابداران؛ سال بیست و سوم، شماره بیست و دوم، ویژهنامهء هفتهء جهانی حسابداری؛ ۱۳۷۸.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خرمشهر
▪️خرمشهر،
تارک ایران، عروس ایران،
هم بر خاک زندگی داری و هم بر آب، خاکت چون غبارِ نشسته بر ضریح است، و آبت چون اشکِ روشن.
کارون کاکُلِ خود را بر ساقِ تو میساید و بر ناخنهایِ تو بوسه میزند، ناخنِ حنا بسته، چون عناب.
و نسیمی که بر تو میوزد نه از شرق است و نه از غرب، از بامِ عاشقان است که انگشتِ خود را بریدهاند و نمک بر آن پاشیده تا خوابشان نبرد.
خرمشهر،
دیدهبانِ دریچهٔ بلندِ صبح، پریِ دریایی، سیهچشمی که سر از پنجره بیرون آوردهای و دورِ دور را مینگری،
خرمنِ ناز پوشیده در چادرِ نیاز، چشمهایِ خود را مخوابان.
در تو چه میبینیم؟ از تو چه میشنویم، چه میبوییم؟ از سینهٔ پر رازِ تو، صبر و وقارِ تو، بیگناهیِ خاموش چون مریمِ تو.
▪️ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیده است و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهٔ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
خُرمشهر،
دیدهبانِ برجِ بلند، چشم از راه بر مَدار، همه باز میگردند؛ مرغها که از بانگِ خمپارهها رفتند باز میگردند؛ مارها میروند و کبوترها میآیند. مغیلانها میخشکند و لالهها میرویند، و باز نخلها چترهایِ خود را خواهند جُنباند.
و ایران این لوکِ* پیرِ همیشه جوان، چون یالهایِ خود را تکان میدهد، بادیه میلرزد، رملها و صحراهایِ غَفر میلرزند، سرابها میلرزند، نوشندگانِ نفت که کبابِ سوسمار «مزهیِ» آنهاست، میلرزند.
لوکِ پیر دوکوهانه میغُرُنبد. و اقلیم از کوهانی به کوهان دیگر میافتد.
غباری برخاسته است و سواری در راه است.
۵ خردادِ ۱۳۶۱
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
برگرفته از فصلنامهٔ هستی، تابستانِ ۱۳۷۲ خورشیدی، صص ۱۸۴–۱۸۳
*لوک: شترِ نرِ نیرومند که پیشروندهٔ کاروانِ شترهاست.
ـــــــــــــــــــــــ
خرمشهر
▪️خرمشهر،
تارک ایران، عروس ایران،
هم بر خاک زندگی داری و هم بر آب، خاکت چون غبارِ نشسته بر ضریح است، و آبت چون اشکِ روشن.
کارون کاکُلِ خود را بر ساقِ تو میساید و بر ناخنهایِ تو بوسه میزند، ناخنِ حنا بسته، چون عناب.
و نسیمی که بر تو میوزد نه از شرق است و نه از غرب، از بامِ عاشقان است که انگشتِ خود را بریدهاند و نمک بر آن پاشیده تا خوابشان نبرد.
خرمشهر،
دیدهبانِ دریچهٔ بلندِ صبح، پریِ دریایی، سیهچشمی که سر از پنجره بیرون آوردهای و دورِ دور را مینگری،
خرمنِ ناز پوشیده در چادرِ نیاز، چشمهایِ خود را مخوابان.
در تو چه میبینیم؟ از تو چه میشنویم، چه میبوییم؟ از سینهٔ پر رازِ تو، صبر و وقارِ تو، بیگناهیِ خاموش چون مریمِ تو.
▪️ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیده است و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهٔ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
خُرمشهر،
دیدهبانِ برجِ بلند، چشم از راه بر مَدار، همه باز میگردند؛ مرغها که از بانگِ خمپارهها رفتند باز میگردند؛ مارها میروند و کبوترها میآیند. مغیلانها میخشکند و لالهها میرویند، و باز نخلها چترهایِ خود را خواهند جُنباند.
و ایران این لوکِ* پیرِ همیشه جوان، چون یالهایِ خود را تکان میدهد، بادیه میلرزد، رملها و صحراهایِ غَفر میلرزند، سرابها میلرزند، نوشندگانِ نفت که کبابِ سوسمار «مزهیِ» آنهاست، میلرزند.
لوکِ پیر دوکوهانه میغُرُنبد. و اقلیم از کوهانی به کوهان دیگر میافتد.
غباری برخاسته است و سواری در راه است.
۵ خردادِ ۱۳۶۱
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
برگرفته از فصلنامهٔ هستی، تابستانِ ۱۳۷۲ خورشیدی، صص ۱۸۴–۱۸۳
*لوک: شترِ نرِ نیرومند که پیشروندهٔ کاروانِ شترهاست.
Forwarded from انجمن تاریخ و میراث ایرانیان
🌿▪️ ۴ خرداد سالروز درگذشت دکتر علیاکبر سیاسی استاد عالیرتبه روانشناسی و رئیس دانشگاه تهران می باشد .
🔹 انتشارات دانشگاه تهران در دورۀ ریاست و در سالهای آغازین کار او تأسیس شد و دکتر پرویز خانلری طراح و مجری امور آن شد. دکتر سیاسی در هر مقامی که بود به رشتۀ تألیفات و نشر کتاب اهمیت زیاد میگذارد و بر جنبۀ کیفی آن نظارت میکرد و همکارانش را بر آن میداشت که نشر کتب از هر گونه ابتذال بهدور باشد. در ایامی که ریاست انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی وابسته به کمیسیون ملّی یونسکو را بر عهده گرفت و همچنین در مقام رئیس کانون ایران جوان کوشید تا مجموعه سخنرانیهای فرهنگی و پژوهشی ایرادشده در آن دو مؤسسه به چاپ رسد (آن قدر که به یاد دارم پنج مجموعه از کانون ایران جوان و دو مجموعه از انجمن ایرانی فلسفه چاپ شده است).
از کارها و فکرهای اساسی و مهم دیگر او که تأثیر زیاد در قوام بنیان فرهنگی دانشگاه داشت، ایجاد بخش روابط فرهنگی بود که ادارۀ امور آن را به عهدۀ دکتر پرویز ناتل خانلری گذارده بود. این اداره با دادن بورسهای تحصیلی به دانشجویان خارجی (امریکا، فرانسه، چکسلواکی، آلمان، هند و پاکستان و عراق) آمدن افرادی را که به تحصیل زبان و ادبیات فارسی علاقه داشتند ترغیب کرد و این کار اساسی که در راه ترویج زبان فارسی بهطور علمی و دانشگاهی مؤثر بود به فکر و ابتکار دکتر سیاسی و شمّ فرهنگی خاص دکتر خانلری در ایران آغاز شد.
تأسیس چاپخانۀ دانشگاه، کوی امیرآباد، خوابگاههای دانشجویان همه یادگار فکر بلند و نیّت مبارک دکتر سیاسی است.
دکتر سیاسی در مقام ریاست دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی و نیز دانشسرای عالی تا پیش از جدا شدن آن که بیش از بیست سال مدت گرفت، همواره بر این کوشش بود که اعتبار علمی و اهمیت جهانی زبان فارسی پایدار باشد. به این منظور برگزاری مراسم فرهنگی با اساس و دور از جنجال را میپذیرفت و از تبجیل و تجلیل استادان بنام خودداری نداشت.
تأسیس مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی نیز نمونۀ دیگری است از آن فکر و مرام. این مجله در طول مدتی که دکتر سیاسی بر آن اشراف و نظارت داشت منزلتی والا داشت.
🔸 یادش گرامی
┏━━━ 🌺 ━━━┓
⠀ @foalborz
┗━━━ 🌺 ━━━┛
https://historydocuments.ir/pic/attach_photo/16801.jpg
🔹 انتشارات دانشگاه تهران در دورۀ ریاست و در سالهای آغازین کار او تأسیس شد و دکتر پرویز خانلری طراح و مجری امور آن شد. دکتر سیاسی در هر مقامی که بود به رشتۀ تألیفات و نشر کتاب اهمیت زیاد میگذارد و بر جنبۀ کیفی آن نظارت میکرد و همکارانش را بر آن میداشت که نشر کتب از هر گونه ابتذال بهدور باشد. در ایامی که ریاست انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی وابسته به کمیسیون ملّی یونسکو را بر عهده گرفت و همچنین در مقام رئیس کانون ایران جوان کوشید تا مجموعه سخنرانیهای فرهنگی و پژوهشی ایرادشده در آن دو مؤسسه به چاپ رسد (آن قدر که به یاد دارم پنج مجموعه از کانون ایران جوان و دو مجموعه از انجمن ایرانی فلسفه چاپ شده است).
از کارها و فکرهای اساسی و مهم دیگر او که تأثیر زیاد در قوام بنیان فرهنگی دانشگاه داشت، ایجاد بخش روابط فرهنگی بود که ادارۀ امور آن را به عهدۀ دکتر پرویز ناتل خانلری گذارده بود. این اداره با دادن بورسهای تحصیلی به دانشجویان خارجی (امریکا، فرانسه، چکسلواکی، آلمان، هند و پاکستان و عراق) آمدن افرادی را که به تحصیل زبان و ادبیات فارسی علاقه داشتند ترغیب کرد و این کار اساسی که در راه ترویج زبان فارسی بهطور علمی و دانشگاهی مؤثر بود به فکر و ابتکار دکتر سیاسی و شمّ فرهنگی خاص دکتر خانلری در ایران آغاز شد.
تأسیس چاپخانۀ دانشگاه، کوی امیرآباد، خوابگاههای دانشجویان همه یادگار فکر بلند و نیّت مبارک دکتر سیاسی است.
دکتر سیاسی در مقام ریاست دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی و نیز دانشسرای عالی تا پیش از جدا شدن آن که بیش از بیست سال مدت گرفت، همواره بر این کوشش بود که اعتبار علمی و اهمیت جهانی زبان فارسی پایدار باشد. به این منظور برگزاری مراسم فرهنگی با اساس و دور از جنجال را میپذیرفت و از تبجیل و تجلیل استادان بنام خودداری نداشت.
تأسیس مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی نیز نمونۀ دیگری است از آن فکر و مرام. این مجله در طول مدتی که دکتر سیاسی بر آن اشراف و نظارت داشت منزلتی والا داشت.
🔸 یادش گرامی
┏━━━ 🌺 ━━━┓
⠀ @foalborz
┗━━━ 🌺 ━━━┛
https://historydocuments.ir/pic/attach_photo/16801.jpg
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
چهارم خردادماه سالروز درگذشت دکتر علیاکبر سیاسی
کتابخانۀ دکتر سیاسی
یکی از عجایب اتفاقات که در تاریخ کتابداری ایران روی داد امتناع دانشگاه تهران از پذیرفتن کتابخانۀ دکتر علیاکبر سیاسی در سال ۱۳۷۳ بود. پس از درگذشت دکتر سیاسی فرزند گرامی ایشان، دکتر فریدون سیاسی، استاد دانشکدۀ بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران به من تلفن فرمود و گفت پدرم وصیت یا توصیه کرده است که کتابخانۀ ایشان با نظر شما به هر کجا مصلحت میدانید داده شود.
گفتم طبیعی است که کتابخانۀ دانایی که مدت دوازده سال رئیس دانشگاه تهران و از آغاز تأسیس آن دانشگاه استاد آنجا و بعدها موجد کتابخانۀ مرکزی آنجا بوده است میباید در همین دانشگاه نگهداری شود؛ یعنی چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. پس بیدرنگی به دفتر رئیس دانشگاه وقت تلفن کردم. چون منشی ابا کرد که مستقیماً با هرکه بود صحبت کنم و بهانهای آورد ازقبیل اینکه در جلسه تشریف دارند، ناچار موضوع را گفتم تا به اطلاع ایشان برساند و یادآور شدم فردا برای آگاه شدن از این که کجا باید به انتقال کتابها اقدام کرد تلفن خواهم کرد.
فردا که تلفن کردم منشی گفت خدمتشان عرض کردم ولی جوابی نفرمودند، زیرا سرشان شلوغ بود. گفتم کی تلفن کنم؟ گفت سه چهار روز دیگر، زیرا پنجشنبه و جمعه در میان بود. دفعۀ سوم با لحن سرد و مخالفگونۀ منشی روبهرو شدم؛ زیرا تقریباً به این مضمون جواب داد که جناب آقای رئیس دانشگاه وقت نداشتند به موضوع رسیدگی بفرمایند. فهمیدم وقت تلف کردن است و این رئیس مصلحت نمیداند حتی کتابخانۀ سیاسی در خانۀ علمی و دستپرورد او به یادگار بماند.
به دکتر سیاسی (فریدون) تلفن زدم و گفتم قضیه این است و چشمم آب نمیخورد که هر قدر معطل شوید اقدامی بکنند. گفت پس چه کنیم؟ گفتم اگر موافق باشید با دانشگاه یزد صحبت میکنم. گفت به چه مناسبت؟ گفتم برای اینکه جدّ شما از مردم یزد بود. گفت بله بسیار مناسب است. پس با دکتر شاهی، رئیس قبلی دانشگاه یزد که در آن وقت رئیس کمیسیون ملّی یونسکو بود، صحبت کردم تا بدانم رئیس دانشگاه یزد کیست؟ معلوم شد دکتر وحدت به جای او آمده است. وحدت با نهایت علاقهمندی و انسانیت پذیرفت و کامیون فرستاد و کتابها به یزد حمل شد. چون کتابها به آنجا رسید، مجلسی آراست که اگر یادم نرفته باشد دکتر شاهی هم در آن حضور داشت. جای مناسبی برای کتابها اختیار و بهآراستگی تنظیم شده بود و مآلاً به درخواست آقای شمس، وکیل خاندان سیاسی و دکتر فریدون سیاسی هیئت امنایی برای کتابخانه معیّن شد و تجلیل مناسبی از رئیس دوازدهسالۀ دانشگاه تهران در زادگاه پدریاش انجام شد.
تردید نباید داشت که دانشگاه تهران بیش از همه به علیاصغر حکمت و دکتر علیاکبر سیاسی مدیون است و مطمئنم روزگاری این دو نام برای تاریخ دانشگاه ارزش واقعی خواهند یافت.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۹۶۰ - ۹۶۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
کتابخانۀ دکتر سیاسی
یکی از عجایب اتفاقات که در تاریخ کتابداری ایران روی داد امتناع دانشگاه تهران از پذیرفتن کتابخانۀ دکتر علیاکبر سیاسی در سال ۱۳۷۳ بود. پس از درگذشت دکتر سیاسی فرزند گرامی ایشان، دکتر فریدون سیاسی، استاد دانشکدۀ بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران به من تلفن فرمود و گفت پدرم وصیت یا توصیه کرده است که کتابخانۀ ایشان با نظر شما به هر کجا مصلحت میدانید داده شود.
گفتم طبیعی است که کتابخانۀ دانایی که مدت دوازده سال رئیس دانشگاه تهران و از آغاز تأسیس آن دانشگاه استاد آنجا و بعدها موجد کتابخانۀ مرکزی آنجا بوده است میباید در همین دانشگاه نگهداری شود؛ یعنی چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. پس بیدرنگی به دفتر رئیس دانشگاه وقت تلفن کردم. چون منشی ابا کرد که مستقیماً با هرکه بود صحبت کنم و بهانهای آورد ازقبیل اینکه در جلسه تشریف دارند، ناچار موضوع را گفتم تا به اطلاع ایشان برساند و یادآور شدم فردا برای آگاه شدن از این که کجا باید به انتقال کتابها اقدام کرد تلفن خواهم کرد.
فردا که تلفن کردم منشی گفت خدمتشان عرض کردم ولی جوابی نفرمودند، زیرا سرشان شلوغ بود. گفتم کی تلفن کنم؟ گفت سه چهار روز دیگر، زیرا پنجشنبه و جمعه در میان بود. دفعۀ سوم با لحن سرد و مخالفگونۀ منشی روبهرو شدم؛ زیرا تقریباً به این مضمون جواب داد که جناب آقای رئیس دانشگاه وقت نداشتند به موضوع رسیدگی بفرمایند. فهمیدم وقت تلف کردن است و این رئیس مصلحت نمیداند حتی کتابخانۀ سیاسی در خانۀ علمی و دستپرورد او به یادگار بماند.
به دکتر سیاسی (فریدون) تلفن زدم و گفتم قضیه این است و چشمم آب نمیخورد که هر قدر معطل شوید اقدامی بکنند. گفت پس چه کنیم؟ گفتم اگر موافق باشید با دانشگاه یزد صحبت میکنم. گفت به چه مناسبت؟ گفتم برای اینکه جدّ شما از مردم یزد بود. گفت بله بسیار مناسب است. پس با دکتر شاهی، رئیس قبلی دانشگاه یزد که در آن وقت رئیس کمیسیون ملّی یونسکو بود، صحبت کردم تا بدانم رئیس دانشگاه یزد کیست؟ معلوم شد دکتر وحدت به جای او آمده است. وحدت با نهایت علاقهمندی و انسانیت پذیرفت و کامیون فرستاد و کتابها به یزد حمل شد. چون کتابها به آنجا رسید، مجلسی آراست که اگر یادم نرفته باشد دکتر شاهی هم در آن حضور داشت. جای مناسبی برای کتابها اختیار و بهآراستگی تنظیم شده بود و مآلاً به درخواست آقای شمس، وکیل خاندان سیاسی و دکتر فریدون سیاسی هیئت امنایی برای کتابخانه معیّن شد و تجلیل مناسبی از رئیس دوازدهسالۀ دانشگاه تهران در زادگاه پدریاش انجام شد.
تردید نباید داشت که دانشگاه تهران بیش از همه به علیاصغر حکمت و دکتر علیاکبر سیاسی مدیون است و مطمئنم روزگاری این دو نام برای تاریخ دانشگاه ارزش واقعی خواهند یافت.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۹۶۰ - ۹۶۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎