Forwarded from ایرانشهر (دربارهی زبان و خط فارسی میانه/ پهلوی ساسانی)
📚آبان روز
آبان، نام دهمین روز از ماههای ایرانی و نام هشتمین ماه در تقویم رسمی ایران است. تقارن آبانروز و آبانماه، جشن آبانگان است.
آبان تعلق به اَردویسور آناهیتا (Ardvīsūr Anāhitā) دارد. آناهیتا یا ناهید، مانند بیشتر ایزدان آریایی، نگاهبان آب است. ناهید، بزرگترین ایزد آب و مادر آبهای جهان است. آبانگان که آبانروزِ آبانماه است، روز ستایش و نیایش ایزد آناهیتاست. در آبانگان، زاب (زَو) پسر طهماسب پسر منوچهر، افراسیاب را از ایران راند، پس باران بارید و چشمهها و کاریزهای خشکیده دوباره جاری شدند. چون نوذر شهریار، پادشاه ایران در نبرد با افراسیاب کشته شد، تورانیان بر کشورمان چیره شدند. سالها تخت پادشاهی ایران خالی بود و افراسیاب تورانی که در حقیقت، دیو خشکسالی است، بر ایران چیره بود تا آنکه ایرانیان از زاب آگاه شدند و او یادگار منوچهرشاه بود. زاب، مردمان را در نبرد با توران رهبری کرد و افراسیاب را راند و آب و گیاه را به ایران بازآورد. آرش شیواتیر، بهترین کمانگیر آریایی، به روایتی در روزگار زاب بود و تیر را به فرمان زاب انداخت و این را داستانهای گونهگون هست.
#آبان
#آبانگان
#آناهیتا
#ناهید
@iranshahr1353
آبان، نام دهمین روز از ماههای ایرانی و نام هشتمین ماه در تقویم رسمی ایران است. تقارن آبانروز و آبانماه، جشن آبانگان است.
آبان تعلق به اَردویسور آناهیتا (Ardvīsūr Anāhitā) دارد. آناهیتا یا ناهید، مانند بیشتر ایزدان آریایی، نگاهبان آب است. ناهید، بزرگترین ایزد آب و مادر آبهای جهان است. آبانگان که آبانروزِ آبانماه است، روز ستایش و نیایش ایزد آناهیتاست. در آبانگان، زاب (زَو) پسر طهماسب پسر منوچهر، افراسیاب را از ایران راند، پس باران بارید و چشمهها و کاریزهای خشکیده دوباره جاری شدند. چون نوذر شهریار، پادشاه ایران در نبرد با افراسیاب کشته شد، تورانیان بر کشورمان چیره شدند. سالها تخت پادشاهی ایران خالی بود و افراسیاب تورانی که در حقیقت، دیو خشکسالی است، بر ایران چیره بود تا آنکه ایرانیان از زاب آگاه شدند و او یادگار منوچهرشاه بود. زاب، مردمان را در نبرد با توران رهبری کرد و افراسیاب را راند و آب و گیاه را به ایران بازآورد. آرش شیواتیر، بهترین کمانگیر آریایی، به روایتی در روزگار زاب بود و تیر را به فرمان زاب انداخت و این را داستانهای گونهگون هست.
#آبان
#آبانگان
#آناهیتا
#ناهید
@iranshahr1353
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
تحول افسانهها
[گفتگویی میان اسطورهشناس شادروان استاد مهرداد بهار و محمدرضا شفیعی کدکنی]
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
▪️بهار: خیلی جالب است. بگذارید شاهنامه را، که یک اثر دورهٔ اسلامی است، با اساطیری که از دورهٔ اوستایی داریم، مقایسه بکنیم. خیلی از شخصیتهاشان واحد هستند. مثلاً ضحاک که در شاهنامه که به صورت «اژیدهاکه» در اوستا هم هست. اژیدهاکه در اوستا عبارت است از یک اژدهای واقعی، یک اژدهای سه سر و شش چشم که غول عظیمی است. از اینگونه اژدهاها در اوستا زیاد میبینیم، مثلاً گرشاسپ یک روز صبح تا عصر بر پشت اژدهایی، از دم تا سرش راه رفته تا عصر رسیده به سر آن و بعد زده و اژدها را کشته است.
یا کیومرث در شاهنامه هم هست، در اساطیر پهلوی هم هست. در آنجا کیومرث در واقع شاه نخستین نیست و شکل انسانی ندارد. کیومرث در اساطیر پهلوی یک موجود گرد است که درازا و پهنایش مساوی است و اصلاً شکل انسان ندارد، بلکه شکل یک نطفهٔ بزرگ انسانی دارد: نماد یک نطفهٔ انسان است. در اوستا و در ادبیات پهلوی مثالهای فراوان دیگری از این نوع داریم. این شخصیتها در اوستا و اساطیر پهلوی شکلشان به کلی نسبت به جهان اسلامی فرق کرده است. در دورهٔ اسلامی، ضحاک که همان اژیدهاکه است، یک پادشاه ستمگر میشود که از شانههایش بر اثر بوسیدن ابلیس دو مار روییده است. چرا این تحول ایجاد شده؟ علتش این است که اگر میخواستند آنگونه اژیدهاکهٔ اوستا را در شاهنامه مطرح بکنند، با جهان فکری دورهٔ اسلامی اصلاً تطبیق نمیکرد.
شفیعی کدکنی: معذرت میخواهم، آقای بهار، آیا در خداینامکها که سال دورهٔ پیش از فرمانروایی تفکر اسلامی است این قضیه به صورتی که جنابعالی میفرمایید بوده و مثلاً در عصر سامانیان و دوران تسلط طرز تفکر اسلامی این تغییرات در آن ایجاد شده است؟ شاید این تغییرات در دورهٔ قبل داده شده باشد... به احتمال قوی.
بهار: كاملاً.
شفیعی کدکنی: پس مسئلهٔ اسلام نیست. باید عامل دیگری را جستوجو کرد.
جز این...
بهار: كاملاً. اژیدهاکه کاملاً با حرف شما تطبیق میکند. اژدیهاکه تحولش به صورت پادشاه مربوط به دورهٔ اسلامی نیست، از دورهٔ ساسانی است. ولی کیومرث به صورت یک نماد نطفهٔ انسانی کاملاً در ادبیات پهلوی وجود دارد، و تکیهای جدی بر نقش پادشاهی او نیست گرچه لقب «گل شاه» دارد.
شفیعی کدکنی: گل شاه؟
بهار: در فارسی به صورت گل شاه آمده که همان پادشاه کوه است. توصیفاتی
که راجع به کیومرث در ادبیات پهلوی هست، به کلی با توصیفات شاهنامه مغایرت دارد. اینها از دورهٔ اوستایی به این طرف دایماً در حال تحول بوده است.
از اسطوره تا تاریخ
دکتر مهرداد بهار، صص ۳۷۶–۳۷۴
[این گفتگو در سال ۱۳۵۱ انجام شده است و در پاییز همان سال در کتاب امروز منتشر گردید.
گفتگوکنندگان:
مهرداد بهار، داریوش شایگان، امیرحسین جهانبگلو، ناصر پاکدامن و محمدرضا شفیعی کدکنی
آن گفتگو در کتاب از اسطوره تا تاریخ دوباره آورده شده است که بخشهایی از آن تقدیم شد.]
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
تحول افسانهها
[گفتگویی میان اسطورهشناس شادروان استاد مهرداد بهار و محمدرضا شفیعی کدکنی]
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
▪️بهار: خیلی جالب است. بگذارید شاهنامه را، که یک اثر دورهٔ اسلامی است، با اساطیری که از دورهٔ اوستایی داریم، مقایسه بکنیم. خیلی از شخصیتهاشان واحد هستند. مثلاً ضحاک که در شاهنامه که به صورت «اژیدهاکه» در اوستا هم هست. اژیدهاکه در اوستا عبارت است از یک اژدهای واقعی، یک اژدهای سه سر و شش چشم که غول عظیمی است. از اینگونه اژدهاها در اوستا زیاد میبینیم، مثلاً گرشاسپ یک روز صبح تا عصر بر پشت اژدهایی، از دم تا سرش راه رفته تا عصر رسیده به سر آن و بعد زده و اژدها را کشته است.
یا کیومرث در شاهنامه هم هست، در اساطیر پهلوی هم هست. در آنجا کیومرث در واقع شاه نخستین نیست و شکل انسانی ندارد. کیومرث در اساطیر پهلوی یک موجود گرد است که درازا و پهنایش مساوی است و اصلاً شکل انسان ندارد، بلکه شکل یک نطفهٔ بزرگ انسانی دارد: نماد یک نطفهٔ انسان است. در اوستا و در ادبیات پهلوی مثالهای فراوان دیگری از این نوع داریم. این شخصیتها در اوستا و اساطیر پهلوی شکلشان به کلی نسبت به جهان اسلامی فرق کرده است. در دورهٔ اسلامی، ضحاک که همان اژیدهاکه است، یک پادشاه ستمگر میشود که از شانههایش بر اثر بوسیدن ابلیس دو مار روییده است. چرا این تحول ایجاد شده؟ علتش این است که اگر میخواستند آنگونه اژیدهاکهٔ اوستا را در شاهنامه مطرح بکنند، با جهان فکری دورهٔ اسلامی اصلاً تطبیق نمیکرد.
شفیعی کدکنی: معذرت میخواهم، آقای بهار، آیا در خداینامکها که سال دورهٔ پیش از فرمانروایی تفکر اسلامی است این قضیه به صورتی که جنابعالی میفرمایید بوده و مثلاً در عصر سامانیان و دوران تسلط طرز تفکر اسلامی این تغییرات در آن ایجاد شده است؟ شاید این تغییرات در دورهٔ قبل داده شده باشد... به احتمال قوی.
بهار: كاملاً.
شفیعی کدکنی: پس مسئلهٔ اسلام نیست. باید عامل دیگری را جستوجو کرد.
جز این...
بهار: كاملاً. اژیدهاکه کاملاً با حرف شما تطبیق میکند. اژدیهاکه تحولش به صورت پادشاه مربوط به دورهٔ اسلامی نیست، از دورهٔ ساسانی است. ولی کیومرث به صورت یک نماد نطفهٔ انسانی کاملاً در ادبیات پهلوی وجود دارد، و تکیهای جدی بر نقش پادشاهی او نیست گرچه لقب «گل شاه» دارد.
شفیعی کدکنی: گل شاه؟
بهار: در فارسی به صورت گل شاه آمده که همان پادشاه کوه است. توصیفاتی
که راجع به کیومرث در ادبیات پهلوی هست، به کلی با توصیفات شاهنامه مغایرت دارد. اینها از دورهٔ اوستایی به این طرف دایماً در حال تحول بوده است.
از اسطوره تا تاریخ
دکتر مهرداد بهار، صص ۳۷۶–۳۷۴
[این گفتگو در سال ۱۳۵۱ انجام شده است و در پاییز همان سال در کتاب امروز منتشر گردید.
گفتگوکنندگان:
مهرداد بهار، داریوش شایگان، امیرحسین جهانبگلو، ناصر پاکدامن و محمدرضا شفیعی کدکنی
آن گفتگو در کتاب از اسطوره تا تاریخ دوباره آورده شده است که بخشهایی از آن تقدیم شد.]
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from ایرانشهر (دربارهی زبان و خط فارسی میانه/ پهلوی ساسانی)
📚خور روز
خور روز یا خورشیدروز، نام یازدهمین روز در ماههای ایرانی است. این روز تعلق به خورشید دارد که از ایزدان روشنایی است. این ایزد را نباید با ایزد مهر (میترا) اشتباه گرفت. هندواروپاییان، خداوند را از جنس روشنایی میانگاشتند، پس خورشید پیوندی بس نزدیک با خداوند داشتهاست. خورشیدروز در ایران برای تعلیم نیز بسیار مهم بوده و در اندرزنامهای بازمانده از روزگار شاپور دوم ساسانی در آداب این روز آمدهاست: «کودک به دبیرستان فرست تا دبیر فرزانه بُود».
خورشید مرکب از دو جزء خور+ شید است. جزء دوم، صفت روشنایی است و جزء نخست، نام آن ایزد است. خور در زبان فارسی میانه «خوَر» (xwar) است و در زبان اوستایی، «هور» است. هر دو تلفظ خور و هور به فارسی نو رسیدهاست. به سبب همارز بودن h و s در زبانهای هندواروپایی، هور در سنسکریت به صورت «سوریا» حضور دارد و ایزدی توانمند و با چند تجلّی است. نیز به سبب همارزی r و l در زبانهای هندواروپایی، هور و سوریا در زبان لاتین به صورت sol و در دیگر زبانهای اروپایی به همین صورت یا صورتهای نزدیک به آن است و ایزد روشنایی به شمار میآید.
#خور
#خورشید
#خورشیدروز
#نوروز
@iranshahr1353
خور روز یا خورشیدروز، نام یازدهمین روز در ماههای ایرانی است. این روز تعلق به خورشید دارد که از ایزدان روشنایی است. این ایزد را نباید با ایزد مهر (میترا) اشتباه گرفت. هندواروپاییان، خداوند را از جنس روشنایی میانگاشتند، پس خورشید پیوندی بس نزدیک با خداوند داشتهاست. خورشیدروز در ایران برای تعلیم نیز بسیار مهم بوده و در اندرزنامهای بازمانده از روزگار شاپور دوم ساسانی در آداب این روز آمدهاست: «کودک به دبیرستان فرست تا دبیر فرزانه بُود».
خورشید مرکب از دو جزء خور+ شید است. جزء دوم، صفت روشنایی است و جزء نخست، نام آن ایزد است. خور در زبان فارسی میانه «خوَر» (xwar) است و در زبان اوستایی، «هور» است. هر دو تلفظ خور و هور به فارسی نو رسیدهاست. به سبب همارز بودن h و s در زبانهای هندواروپایی، هور در سنسکریت به صورت «سوریا» حضور دارد و ایزدی توانمند و با چند تجلّی است. نیز به سبب همارزی r و l در زبانهای هندواروپایی، هور و سوریا در زبان لاتین به صورت sol و در دیگر زبانهای اروپایی به همین صورت یا صورتهای نزدیک به آن است و ایزد روشنایی به شمار میآید.
#خور
#خورشید
#خورشیدروز
#نوروز
@iranshahr1353
Forwarded from ایرانشهر (دربارهی زبان و خط فارسی میانه/ پهلوی ساسانی)
📚چرخ خورشید
ایزد خورشید، ستایششده در بسیاری از تبارهای باستانی است، اما ستودگی آن در تبارهای هندواروپایی بهویژه هندوایرانی، شدت بیشتر داشتهاست، زیرا هندواروپاییان، خداوند را از جنس نور میانگاشتند و خورشید از تجلیهای مرئی خداوند در گیتی دانسته میشد. ایزد sol در روم باستانِ متأخر، مورد توجّه بسیار بود و برخی امپراتوران بهویژه اورلیان بر آن بودند که آن ایزد را خدای یگانه اعلام کنند و آن را مانع گسترش مسیحیت قرار دهند. ایزد خورشید در قرون جدید نیز باز اهمیت یافت و اکبر، امپراتور تیموری هند بر آن بود که دین خورشید را راهحل تضادهای مذهبی شبهقارۀ هند سازد و رسمیت بخشد.
نیز چرخ خورشید از نقوش تزیینی پرکاربرد در هنر ایران دورهی اسلامی بودهاست. سُواستیکا یا چرخ خورشید که صلیب شکسته نیز خوانده میشود، نماد ایزد خورشید است. سواستیکا که تصوّری است از خورشید در مرکز هستی با چهار شعاع تابش آن به چهارسوی هستی، از نمادهای بسیار کهن هندواروپایی است که تا پیش از جنگ جهانی دوم به طرز بسیار گسترده در قلمروهای هندواروپایی به کار میرفت، اما به سبب گره خوردن با شمایلهای نازیسم، از رواج آن کاسته شد.
@iranshahr1353
ایزد خورشید، ستایششده در بسیاری از تبارهای باستانی است، اما ستودگی آن در تبارهای هندواروپایی بهویژه هندوایرانی، شدت بیشتر داشتهاست، زیرا هندواروپاییان، خداوند را از جنس نور میانگاشتند و خورشید از تجلیهای مرئی خداوند در گیتی دانسته میشد. ایزد sol در روم باستانِ متأخر، مورد توجّه بسیار بود و برخی امپراتوران بهویژه اورلیان بر آن بودند که آن ایزد را خدای یگانه اعلام کنند و آن را مانع گسترش مسیحیت قرار دهند. ایزد خورشید در قرون جدید نیز باز اهمیت یافت و اکبر، امپراتور تیموری هند بر آن بود که دین خورشید را راهحل تضادهای مذهبی شبهقارۀ هند سازد و رسمیت بخشد.
نیز چرخ خورشید از نقوش تزیینی پرکاربرد در هنر ایران دورهی اسلامی بودهاست. سُواستیکا یا چرخ خورشید که صلیب شکسته نیز خوانده میشود، نماد ایزد خورشید است. سواستیکا که تصوّری است از خورشید در مرکز هستی با چهار شعاع تابش آن به چهارسوی هستی، از نمادهای بسیار کهن هندواروپایی است که تا پیش از جنگ جهانی دوم به طرز بسیار گسترده در قلمروهای هندواروپایی به کار میرفت، اما به سبب گره خوردن با شمایلهای نازیسم، از رواج آن کاسته شد.
@iranshahr1353
Forwarded from Iranian Studies News پژوهشهای ایرانی
❇️ ایرانشناسان
🔘 قطع رابطه بهخاطر زبان فارسی
💠 میگویند علامه محمد قزوینی در درست نوشتن و درست گفتن فارسی تعصب شدید داشت و تعصب او به اندازهای بود که گاه برای یک غلط یا یک نوشته نادرست که از یکی از معاشرین یا دوستان خود میدید یا بهکلی با او قطع رابطه میکرد و یا به او اولتیماتومی در این باب میداد.
محمد قزوینی، مشهور به علامه محمد قزوینی، در ۱۱ فروردین ۱۲۵۶ شمسی در محله دروازه قزوین تهران دیده به جهان گشود. نامش محمد و نام پدرش عبدالوهاببنعبدالعلی قزوینی است. او زمانی در تهران دروس طلبگی و حوزوی را شروع کرد که تهران مرکز علمای بزرگ بود؛ صرفونحو را نزد پدر و حاجی سیدمصطفی مشهور به «قناتآبادی» فراگرفت. در محضر «قناتآبادی»، «حاج شیخ محمدصادق تهرانی» و «حاج شیخ فضلالله نوری» درس فقه را آموخت. کلام و حکمت قدیم را نزد «حاج شیخ علی نوری» در مدرسه خان مروی، اصول فقه را نزد «ملامحمد آملی» در مدرسه خازنالملک و اصول فقه خارج را در محضر «آقامیرزاحسن آشتیانی»، ملقب به افضلالمتأخرین و صاحب حاشیه مشهور بر «رسائل» «شیخ مرتضی انصاری» آموخت. از علمای دیگری چون «حاج شیخ هادی نجمآبادی» و «شیخ محمدمهدی قزوینی عبدالربآبادی» علوم دینی و از «سیداحمد ادیب پیشاوری» علوم ادبی را بدون حضور در مجالس درس فراگرفت.
قزوینی در ۲۷سالگی بهدعوت برادرش، میرزااحمدخان وهابی، به لندن سفر کرد و پس از آن در فرانسه و آلمان اقامت گزید. در اروپا با «ادوارد براون» انگلیسی که در کشورمان بهواسطه کثرت آثار خود پیرامون ادب فارسی معروف است آشنا شد. از دیگر خاورشناسانی که قزوینی در این دوره با آنها آشنا شد، این افراد بودند: «الس» کتابدار موزه بریتانیا، «آمدروز» ناشر «تاریخالوزرا» هلال صابی و «تاریخ دمشق» لابن القلانسی، «سر دنیزن رس» مترجم «تاریخ رشیدی» به انگلیسی، «هرتویک درنبورک» عربیدان معروف و ناشر کتاب «سیبویه»، «باربیه دومنار» مصحح و مترجم «مُروج الذهب» مسعودی، «میه» زبانشناس معروف و استاد…
🔘 قطع رابطه بهخاطر زبان فارسی
💠 میگویند علامه محمد قزوینی در درست نوشتن و درست گفتن فارسی تعصب شدید داشت و تعصب او به اندازهای بود که گاه برای یک غلط یا یک نوشته نادرست که از یکی از معاشرین یا دوستان خود میدید یا بهکلی با او قطع رابطه میکرد و یا به او اولتیماتومی در این باب میداد.
محمد قزوینی، مشهور به علامه محمد قزوینی، در ۱۱ فروردین ۱۲۵۶ شمسی در محله دروازه قزوین تهران دیده به جهان گشود. نامش محمد و نام پدرش عبدالوهاببنعبدالعلی قزوینی است. او زمانی در تهران دروس طلبگی و حوزوی را شروع کرد که تهران مرکز علمای بزرگ بود؛ صرفونحو را نزد پدر و حاجی سیدمصطفی مشهور به «قناتآبادی» فراگرفت. در محضر «قناتآبادی»، «حاج شیخ محمدصادق تهرانی» و «حاج شیخ فضلالله نوری» درس فقه را آموخت. کلام و حکمت قدیم را نزد «حاج شیخ علی نوری» در مدرسه خان مروی، اصول فقه را نزد «ملامحمد آملی» در مدرسه خازنالملک و اصول فقه خارج را در محضر «آقامیرزاحسن آشتیانی»، ملقب به افضلالمتأخرین و صاحب حاشیه مشهور بر «رسائل» «شیخ مرتضی انصاری» آموخت. از علمای دیگری چون «حاج شیخ هادی نجمآبادی» و «شیخ محمدمهدی قزوینی عبدالربآبادی» علوم دینی و از «سیداحمد ادیب پیشاوری» علوم ادبی را بدون حضور در مجالس درس فراگرفت.
قزوینی در ۲۷سالگی بهدعوت برادرش، میرزااحمدخان وهابی، به لندن سفر کرد و پس از آن در فرانسه و آلمان اقامت گزید. در اروپا با «ادوارد براون» انگلیسی که در کشورمان بهواسطه کثرت آثار خود پیرامون ادب فارسی معروف است آشنا شد. از دیگر خاورشناسانی که قزوینی در این دوره با آنها آشنا شد، این افراد بودند: «الس» کتابدار موزه بریتانیا، «آمدروز» ناشر «تاریخالوزرا» هلال صابی و «تاریخ دمشق» لابن القلانسی، «سر دنیزن رس» مترجم «تاریخ رشیدی» به انگلیسی، «هرتویک درنبورک» عربیدان معروف و ناشر کتاب «سیبویه»، «باربیه دومنار» مصحح و مترجم «مُروج الذهب» مسعودی، «میه» زبانشناس معروف و استاد…
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
تحقیقِ درست
اگر با این همه محقق که در روزگار ما هست هنوز ادب تحقیقی ما سست و بیمایه به نظر میآید جای دریغ است، اما علت آن است که داعیهداران زمان ما کار تحقیق را زیاد آسان و خوارمایه گرفتهاند. تا ۳۰ سالی پیش که هنوز این همه محقق در بین ما ظهور نکرده بود کسانی مانند محمد قزوینی و همگنان او، اگر تحقیقی در مسائل ادبی و تاریخی میکردند دقیق و استوار بود. کار این گونه محققان اگر بسیار نبود و به کندی و آهستگی پیش میرفت؛ اما روشن و درست بود و تا حد زیادی مایهی خرسندی و اطمینان میگشت. چنان محققی چون شوقِ طلب و دردِ تحقیق داشت با دقت و حوصلهی تمام در کشف مطالب و حل دشواریها اهتمام میورزید حتی اتفاق میافتاد که برای یافتن اصل و تمام شعری تازی که در جهانگشای جوینی آمده بود، چندین سال وقت و عمر میگذرانید. این مایه، شور و شوق البته مایهی حیرت است؛ اما تا چنین شور و شوقی در محقق نباشد کار او نمیتواند مایهی یقین و موجب اطمینان اهلنظر واقع گردد و حقیقت آن است که همین شور و شوق و دقت و حوصلهی شگرف است که کار محققان بزرگی مانند شامپولیون وانکیتل دوپرون و فوستل دوکولانژ و بسیاری از همگنان آنها را شکوه و عظمت جاودانه بخشیده است.
اما از این همه شور و شوق که در کسانی مانند محمد قزوینی با دقت و احتیاطی نزدیک به سرحد وسواس همراه بود، در بسیاری از محققان ما امروزه تقریباً هیچ نمانده است و از این رو است که کار بیشتر محققان ما امروز بیش و کم سست و ضعیف و آمیخته با بیدردی و شتابکاری است. این بیدردی و شتابکاری که آفت عمدهی کارِ درست است، امروز چنان بر ما چیره گشته است که حتی شور و شوق و درد و ذوق دانشطلبی و حقیقتجویی را از کسانی نیز که از عهدهی کار درست برمیآیند، باز گرفته است و ادب تحقیقی ما را چنان ضعیف و بیمایه کرده است.
این شتابکاری، محققان ما را به کجا میبرد؟ نخست به بیرسمی که آغاز سرگشتگی است؛ زیرا هر نکتهای که مورد تحقیق اهلنظر است خود مسئلهای دیگر است و راه دیگر دارد که محقق باید رسم و راه غور و تحقیق در آن را بیابد؛ اما آنکه مجال اندیشه و تأمل ندارد، این رسم و راه را نمیجوید و ناچار دستوری و قالبی ساخته و پرداخته را در تحقیق پیش میکشد و کار او یکنواخت و قالبی و گاه پوچ و بیفایده میشود. این دستور و قاعدهی ساخته و پرداخته، هماکنون در کار بعضی از محققان ما هست و کار آنها به همین سبب سست و پست و بیحاصل و یکنواخت شده است.
آنجا که تحقیق دربارهی شخصی گمنام یا نامآور مورد نظر است محقق ما دیگر به خود زحمت نمیدهد تا معلوم بدارد در تحقیق حال او چه نکتههاست که باید روشن کرد و کدام مطلب هست که هیچ به جستوجو و پژوهش نمیارزد؟ اگر آنکه احوال او مورد نظر است شاعری یا نویسندهای است، به آسانی میتوان راجع به او کتاب کلان و شاید در چندین مجلد نوشت! اما چگونه؟ این را محقق عالیشأنِ شتابکار ما به آسانی و از روی دستور و قاب معین میتواند انجام بدهد: دربارهی نام و لقب وی، دربارهی تاریخ ولادت و وفات وی، دربارهی معاصران و ممدوحان وی و دربارهی شمارهی آثار و سایر احوال وی، اختلافهایی را که همیشه در سخنان تذکرهنویسان هست ذکر میکنند و بدون اینکه بخواهد یا بتواند در آن سخنان داوری کند آن همه را به ترتیب گرد میآورد و مخصوصاً به بهانهی آنکه اوضاع و احوال محیط و عصر و اقلیم و زمانهی او را روشن کند، تمام اطلاعاتی را که در کتابهای تاریخ و کتابهای مسالک و ممالک در باب شهر و دیار آن شاعر و نویسنده آمده است به تفصیل، بیهیچ نقدی و تحقیقی، نقل میکند و گمان میبرد که با گردآوردن چنین کتابی، حقیقت حال آن شاعر و نویسنده را تا آنجا که ممکن هست، دریافته است و نکتهای ناگفته و ناشناخته باز نگذاشته است و غافل است که از این تحقیق دستوری و قالبی بیروح و کم مغز، هیچچیز تازهای در باب آن نویسنده و شاعر معلوم نشده است و در واقع تحقیق و جستوجوی او حاصلی نداشته است.
#علامهمحمدقزوینی
#علامهقزوینی
#استاددکترعبدالحسینزرینکوب
#یادبود_بزرگان
یادداشتها و اندیشهها؛ از مقالات، نقدها و اشارات؛ دکتر عبدالحسین زرینکوب؛ جاویدان؛ ۲۵۳۶: ۹تا۱۱.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
اگر با این همه محقق که در روزگار ما هست هنوز ادب تحقیقی ما سست و بیمایه به نظر میآید جای دریغ است، اما علت آن است که داعیهداران زمان ما کار تحقیق را زیاد آسان و خوارمایه گرفتهاند. تا ۳۰ سالی پیش که هنوز این همه محقق در بین ما ظهور نکرده بود کسانی مانند محمد قزوینی و همگنان او، اگر تحقیقی در مسائل ادبی و تاریخی میکردند دقیق و استوار بود. کار این گونه محققان اگر بسیار نبود و به کندی و آهستگی پیش میرفت؛ اما روشن و درست بود و تا حد زیادی مایهی خرسندی و اطمینان میگشت. چنان محققی چون شوقِ طلب و دردِ تحقیق داشت با دقت و حوصلهی تمام در کشف مطالب و حل دشواریها اهتمام میورزید حتی اتفاق میافتاد که برای یافتن اصل و تمام شعری تازی که در جهانگشای جوینی آمده بود، چندین سال وقت و عمر میگذرانید. این مایه، شور و شوق البته مایهی حیرت است؛ اما تا چنین شور و شوقی در محقق نباشد کار او نمیتواند مایهی یقین و موجب اطمینان اهلنظر واقع گردد و حقیقت آن است که همین شور و شوق و دقت و حوصلهی شگرف است که کار محققان بزرگی مانند شامپولیون وانکیتل دوپرون و فوستل دوکولانژ و بسیاری از همگنان آنها را شکوه و عظمت جاودانه بخشیده است.
اما از این همه شور و شوق که در کسانی مانند محمد قزوینی با دقت و احتیاطی نزدیک به سرحد وسواس همراه بود، در بسیاری از محققان ما امروزه تقریباً هیچ نمانده است و از این رو است که کار بیشتر محققان ما امروز بیش و کم سست و ضعیف و آمیخته با بیدردی و شتابکاری است. این بیدردی و شتابکاری که آفت عمدهی کارِ درست است، امروز چنان بر ما چیره گشته است که حتی شور و شوق و درد و ذوق دانشطلبی و حقیقتجویی را از کسانی نیز که از عهدهی کار درست برمیآیند، باز گرفته است و ادب تحقیقی ما را چنان ضعیف و بیمایه کرده است.
این شتابکاری، محققان ما را به کجا میبرد؟ نخست به بیرسمی که آغاز سرگشتگی است؛ زیرا هر نکتهای که مورد تحقیق اهلنظر است خود مسئلهای دیگر است و راه دیگر دارد که محقق باید رسم و راه غور و تحقیق در آن را بیابد؛ اما آنکه مجال اندیشه و تأمل ندارد، این رسم و راه را نمیجوید و ناچار دستوری و قالبی ساخته و پرداخته را در تحقیق پیش میکشد و کار او یکنواخت و قالبی و گاه پوچ و بیفایده میشود. این دستور و قاعدهی ساخته و پرداخته، هماکنون در کار بعضی از محققان ما هست و کار آنها به همین سبب سست و پست و بیحاصل و یکنواخت شده است.
آنجا که تحقیق دربارهی شخصی گمنام یا نامآور مورد نظر است محقق ما دیگر به خود زحمت نمیدهد تا معلوم بدارد در تحقیق حال او چه نکتههاست که باید روشن کرد و کدام مطلب هست که هیچ به جستوجو و پژوهش نمیارزد؟ اگر آنکه احوال او مورد نظر است شاعری یا نویسندهای است، به آسانی میتوان راجع به او کتاب کلان و شاید در چندین مجلد نوشت! اما چگونه؟ این را محقق عالیشأنِ شتابکار ما به آسانی و از روی دستور و قاب معین میتواند انجام بدهد: دربارهی نام و لقب وی، دربارهی تاریخ ولادت و وفات وی، دربارهی معاصران و ممدوحان وی و دربارهی شمارهی آثار و سایر احوال وی، اختلافهایی را که همیشه در سخنان تذکرهنویسان هست ذکر میکنند و بدون اینکه بخواهد یا بتواند در آن سخنان داوری کند آن همه را به ترتیب گرد میآورد و مخصوصاً به بهانهی آنکه اوضاع و احوال محیط و عصر و اقلیم و زمانهی او را روشن کند، تمام اطلاعاتی را که در کتابهای تاریخ و کتابهای مسالک و ممالک در باب شهر و دیار آن شاعر و نویسنده آمده است به تفصیل، بیهیچ نقدی و تحقیقی، نقل میکند و گمان میبرد که با گردآوردن چنین کتابی، حقیقت حال آن شاعر و نویسنده را تا آنجا که ممکن هست، دریافته است و نکتهای ناگفته و ناشناخته باز نگذاشته است و غافل است که از این تحقیق دستوری و قالبی بیروح و کم مغز، هیچچیز تازهای در باب آن نویسنده و شاعر معلوم نشده است و در واقع تحقیق و جستوجوی او حاصلی نداشته است.
#علامهمحمدقزوینی
#علامهقزوینی
#استاددکترعبدالحسینزرینکوب
#یادبود_بزرگان
یادداشتها و اندیشهها؛ از مقالات، نقدها و اشارات؛ دکتر عبدالحسین زرینکوب؛ جاویدان؛ ۲۵۳۶: ۹تا۱۱.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
Forwarded from ایرانشهر (دربارهی زبان و خط فارسی میانه/ پهلوی ساسانی)
📚ماهروز
ماهروز، نام روز دوازدهم در ماههای ایرانی است. این روز به ایزد ماه تعلق دارد و روز شادی و حاجتخواهی از خداوند است.
ایزد ماه در فارسی باستان «ماهَه» (māha)، در فارسی میانه «ماه» (māh)، در سنسکریت به سبب همارزی h و s، «ماس» (mās)، در زبان اوستایی «ماونگه» (māwngh) و در زبانهای اروپایی نیز از همین ریشه و به صورتهایی چون mensis، moon، month، mois و ... است و گاه بر جرم فلکی ماه و گاه بر دورۀ زمانی دلالت دارد و سبب این دلالت دوگانه ظاهراً آن است که ماهشماری پیش از آنکه بر مبنای حرکت ظاهری خورشید باشد، بر مبنای اَهِلّۀ جرم فلکی ماه بودهاست.
ایزد ماه نیز مانند بیشتر ایزدان آریایی با آب سروکار دارد و با افزودن رطوبت زمین، موجب افزایش گیاهان و سرانجام افزایش رمهها میشدهاست. به همین سبب ایزد ماه در باورهای ایرانی، ایزد نگاهبان سُتوران بودهاست. در این روز، شادی کردن و حاجتخواهی از خداوند توصیه شدهاست.
#ماه
#ماهروز
#نوروز
#فروردین
@iranshahr1353
ماهروز، نام روز دوازدهم در ماههای ایرانی است. این روز به ایزد ماه تعلق دارد و روز شادی و حاجتخواهی از خداوند است.
ایزد ماه در فارسی باستان «ماهَه» (māha)، در فارسی میانه «ماه» (māh)، در سنسکریت به سبب همارزی h و s، «ماس» (mās)، در زبان اوستایی «ماونگه» (māwngh) و در زبانهای اروپایی نیز از همین ریشه و به صورتهایی چون mensis، moon، month، mois و ... است و گاه بر جرم فلکی ماه و گاه بر دورۀ زمانی دلالت دارد و سبب این دلالت دوگانه ظاهراً آن است که ماهشماری پیش از آنکه بر مبنای حرکت ظاهری خورشید باشد، بر مبنای اَهِلّۀ جرم فلکی ماه بودهاست.
ایزد ماه نیز مانند بیشتر ایزدان آریایی با آب سروکار دارد و با افزودن رطوبت زمین، موجب افزایش گیاهان و سرانجام افزایش رمهها میشدهاست. به همین سبب ایزد ماه در باورهای ایرانی، ایزد نگاهبان سُتوران بودهاست. در این روز، شادی کردن و حاجتخواهی از خداوند توصیه شدهاست.
#ماه
#ماهروز
#نوروز
#فروردین
@iranshahr1353
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
دوازدهم فروردینماه زادروز دکتر احسان یارشاطر، بنیانگذار و سرویراستار دانشنامۀ ایرانیکا و استاد پیشین مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیای نیویورک
نشان عمدۀ پایداری هویت ایرانی در درجۀ اول حفظ زبان ملی با وجود تسلط تازیان است. گفتنی است که با آنکه جمعیت کثیری از قبایل عرب در خراسان سکنی گزیدند، خراسانیان بهخلاف مردم مصر و شام عربزبان نشدند، برعکس تازیانی که در شهرها و دهات خراسان ساکن شدند -بهخلاف آنها که جدا از ایرانیان بهصورت قبیله میزیستند- فارسیزبان گردیدند و در حملۀ ابومسلم به عراق در زمرۀ سپاهیان او درآمدند.
البته باید گفت که تأثیری که اسلام بر ایران بخشیده است با تأثیر تمدنهای دیگر تفاوتی اساسی دارد و آن قبول کیشی تازه است، بهخصوص که اسلام مانند سایر ادیان خاورمیانه تنها ناظر به مسائل روحانی و ارتباط میان بنده و پروردگار نیست، بلکه روابط اخلاقی و اجتماعی و مسائل مالی و قضایی و به عبارت دیگر کلیۀ شئون زندگی را دربرمیگیرد؛ ازاینرو فرهنگ تازهای که از زمان صفاریان و سامانیان و مقارن فتور دولت عباسی در ایران شکفتن آغاز کرد در محدودۀ آیین اسلام روی داد.
اهمیت این فرهنگ درخور توجه است. اگر به کشور ایران محدود بود فقط اهمیت ملی و محلی داشت، اما این فرهنگ قلمروی بسیار وسیعتر دارد. توینبی (toynbee) مورخ نامدار این قرن که تمدنهای مختلف دنیا را موضوع تحقیق خود قرار داده و به تمدن ایران و اسلام توجه خاص مبذول داشته میگوید: اگر به عقب برگردیم و بخواهیم ریشه و منشأ جامعۀ اسلامی امروز را جستجو کنیم به جامعهای برمیخوریم که حوزۀ جغرافیایی آن از شرق دریای مرمره شروع میشود و به خلیج بنگال منتهی میگردد و شامل آناتولی و آذربایجان و خراسان و حوزۀ رودهای جیحون و سیحون و افغانستان و هندوستان (پهنۀ شمالی هند از پنجاب تا مصب رودخانۀ گنگ) است. این جامعه یا فرهنگ را توینبی «جامعۀ ایرانی» (Iranian society) میخواند؛ زیرا در سراسر قلمرو آن فرهنگ ایرانی فرمانروا بود و زبان فارسی زبان فرهنگی آن به شمار میرفت. همین پهنه است که مآلاً بهصورت شاهنشاهیهای عثمانی و صفوی و گورکانی تشکل یافت. در قلمرو این سه دولت تا زمانی که تمدن مغربزمین پا در صحنه گذاشت و رهبری فرهنگی را به دست گرفت، زبان و ادبیات و هنر و اندیشۀ ایران پیشوایی داشت و سرمشق و اساس فرهنگهای محلی به شمار میرفت.
[«پیوستگی تاریخ ایران»، احسان یارشاطر، نشریۀ ایرانشناسی، بهار ۱۳۷۰، شمارۀ ۹، ص ۱۷]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
نشان عمدۀ پایداری هویت ایرانی در درجۀ اول حفظ زبان ملی با وجود تسلط تازیان است. گفتنی است که با آنکه جمعیت کثیری از قبایل عرب در خراسان سکنی گزیدند، خراسانیان بهخلاف مردم مصر و شام عربزبان نشدند، برعکس تازیانی که در شهرها و دهات خراسان ساکن شدند -بهخلاف آنها که جدا از ایرانیان بهصورت قبیله میزیستند- فارسیزبان گردیدند و در حملۀ ابومسلم به عراق در زمرۀ سپاهیان او درآمدند.
البته باید گفت که تأثیری که اسلام بر ایران بخشیده است با تأثیر تمدنهای دیگر تفاوتی اساسی دارد و آن قبول کیشی تازه است، بهخصوص که اسلام مانند سایر ادیان خاورمیانه تنها ناظر به مسائل روحانی و ارتباط میان بنده و پروردگار نیست، بلکه روابط اخلاقی و اجتماعی و مسائل مالی و قضایی و به عبارت دیگر کلیۀ شئون زندگی را دربرمیگیرد؛ ازاینرو فرهنگ تازهای که از زمان صفاریان و سامانیان و مقارن فتور دولت عباسی در ایران شکفتن آغاز کرد در محدودۀ آیین اسلام روی داد.
اهمیت این فرهنگ درخور توجه است. اگر به کشور ایران محدود بود فقط اهمیت ملی و محلی داشت، اما این فرهنگ قلمروی بسیار وسیعتر دارد. توینبی (toynbee) مورخ نامدار این قرن که تمدنهای مختلف دنیا را موضوع تحقیق خود قرار داده و به تمدن ایران و اسلام توجه خاص مبذول داشته میگوید: اگر به عقب برگردیم و بخواهیم ریشه و منشأ جامعۀ اسلامی امروز را جستجو کنیم به جامعهای برمیخوریم که حوزۀ جغرافیایی آن از شرق دریای مرمره شروع میشود و به خلیج بنگال منتهی میگردد و شامل آناتولی و آذربایجان و خراسان و حوزۀ رودهای جیحون و سیحون و افغانستان و هندوستان (پهنۀ شمالی هند از پنجاب تا مصب رودخانۀ گنگ) است. این جامعه یا فرهنگ را توینبی «جامعۀ ایرانی» (Iranian society) میخواند؛ زیرا در سراسر قلمرو آن فرهنگ ایرانی فرمانروا بود و زبان فارسی زبان فرهنگی آن به شمار میرفت. همین پهنه است که مآلاً بهصورت شاهنشاهیهای عثمانی و صفوی و گورکانی تشکل یافت. در قلمرو این سه دولت تا زمانی که تمدن مغربزمین پا در صحنه گذاشت و رهبری فرهنگی را به دست گرفت، زبان و ادبیات و هنر و اندیشۀ ایران پیشوایی داشت و سرمشق و اساس فرهنگهای محلی به شمار میرفت.
[«پیوستگی تاریخ ایران»، احسان یارشاطر، نشریۀ ایرانشناسی، بهار ۱۳۷۰، شمارۀ ۹، ص ۱۷]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایرانشهر (دربارهی زبان و خط فارسی میانه/ پهلوی ساسانی)
📚تیر روز
تیر، نام روز سیزدهم در ماههای ایرانی و نام ماه چهارم در تقویم رسمی ایران است. تقارن تیرروز و تیرماه، جشن تیرگان است که از جشنهای باران و باروری در ایران بودهاست.
تیرروز و تیرماه تعلق به ایزد تیر یا تِشتَر/ تیشتر دارند. تیشتر از ایزدان روشنایی آبفزای مرزنمای ایرانی است و تجلّی آن در گیتی، ستارۀ شباهنگ (شعرای یمانی) است. سیزدهم فروردینماه به سبب تعلق به تیشتر که ایزد آب و گیاه و مرز است، روز صحرا و سماع و لب جوی و تماشاست و روزی فرخنده است و بیرون رفتن ایرانیان در این روز با نحوست عدد سیزده که پدیدهای نوآمده است، پیوند ندارد. همچنین این روز با کشتار ادعایی ایرانیان به دست یهود، موسوم به واقعهی پوریم که اخیراً عدهای با احساسات، آن را تبلیغ میکنند و واقعهی تاریخی وامینمایند، ارتباطی ندارد.
نیز تیرروزِ تیرماه که تیرگان است، روزی بود که آرش شیواتیر، بهترین تیرانداز آریایی، تیر انداخت و مرز و آب و گیاه را به ایران بازآورد. آن روز تیرگان کوچک بود و تیرگان بزرگ، شش روز پستر بود که تیر آرش در کرانۀ جیحون فرود آمد و مرز ایران پیدا شد.
#تیرروز
#تشتر
#تیشتر
#سیزده_به_در
#تیرگان
#پوریم
@iranshahr1353
تیر، نام روز سیزدهم در ماههای ایرانی و نام ماه چهارم در تقویم رسمی ایران است. تقارن تیرروز و تیرماه، جشن تیرگان است که از جشنهای باران و باروری در ایران بودهاست.
تیرروز و تیرماه تعلق به ایزد تیر یا تِشتَر/ تیشتر دارند. تیشتر از ایزدان روشنایی آبفزای مرزنمای ایرانی است و تجلّی آن در گیتی، ستارۀ شباهنگ (شعرای یمانی) است. سیزدهم فروردینماه به سبب تعلق به تیشتر که ایزد آب و گیاه و مرز است، روز صحرا و سماع و لب جوی و تماشاست و روزی فرخنده است و بیرون رفتن ایرانیان در این روز با نحوست عدد سیزده که پدیدهای نوآمده است، پیوند ندارد. همچنین این روز با کشتار ادعایی ایرانیان به دست یهود، موسوم به واقعهی پوریم که اخیراً عدهای با احساسات، آن را تبلیغ میکنند و واقعهی تاریخی وامینمایند، ارتباطی ندارد.
نیز تیرروزِ تیرماه که تیرگان است، روزی بود که آرش شیواتیر، بهترین تیرانداز آریایی، تیر انداخت و مرز و آب و گیاه را به ایران بازآورد. آن روز تیرگان کوچک بود و تیرگان بزرگ، شش روز پستر بود که تیر آرش در کرانۀ جیحون فرود آمد و مرز ایران پیدا شد.
#تیرروز
#تشتر
#تیشتر
#سیزده_به_در
#تیرگان
#پوریم
@iranshahr1353
Forwarded from ایرانشهر (دربارهی زبان و خط فارسی میانه/ پهلوی ساسانی)
در باب پیوند ادعایی پوریم یهودی و سیزده به در ایرانی (بخش۱)
.
بسیاری از میراثهای انسانی، مادی و معنوی کشورمان را در این سالهای نزدیک، کشورهای دیگر به نام خود کردند. از آنان نه شگفت است و نه حتی جای شکایت است. شگفتی و شکایت از خودمان است. انگار که سخن غریب باورناپذیر گفتن، مبدل به یک مد شدهباشد، چند سخنرانیپیشه، هرچه ایرانی است، زادهی توطئهی بیگانه وانمود میکنند و سیزده به در هم از این لجاجت شگفت بینصیب نمانده و آن را توطئهای یهودی علیه موجودیت ایران و همان عید پوریم یهودی بازمینمایند، درحالی که گاه «پوریم» را نمیتوانند بهدرستی تلفظ کنند! شاید در این تلاش لجاجتآلود دوستانمان، بیش از همه، دشمنانمان شادکام باشند که بیمزد و بیمنت، داشتههایمان را میبرند. در این یادداشت نگاهی میکنیم به پوریم یهودی و پیوند ادعایی آن با سیزده به در ایرانی.
تلاش قبایل موسوم به بنیاسرائیل برای تدوین مجموعهای گسترده و دستگاهوار از اساطیر که بتواند همۀ هستی را توجیه کند، غالباً به مابعد عصر اسارت بابلی بازمیگردد و نتیجۀ آشنایی آنان با مجموعههای اساطیری ایرانیان و ملّتهای میانرودان (بینالنهرین) است. علمای یهود در تدوین اساطیر خویش از بسی اساطیر ایرانی و بابلی و سومری بهرهبردند تا برای پرسشهایشان پاسخهایی منسجم و مدوّن ارائه کنند. یکی از این پرسشها میتوانست چنین باشد: «جشن پوریم چگونه به وجود آمد؟» امّا تعجّب نکنید اگر بگوییم این پرسش در ابتدا هیچ پاسخی در تورات نداشتهاست و با تأخیری چشمگیر نسبت به دیگر اجزای تورات بوده که کتاب اِستِر در پاسخ به این پرسش پدید آمدهاست. کهنترین فهرست از مندرجات تورات که به طومارهای بحرالمیت موسوم است و در نیمههای قرن بیستم میلادی کشف شدهاست، نام همۀ اجزای تورات را دارد بجز کتاب استر. امّا این تنها یک سوی ماجراست. تحلیل محتوایی و نقد اسطورهشناختی کتاب استر هم رازهایی جالبتر را بازمیگوید. این کتاب، ساختاری اساطیری دارد و داستانی توجیهگر برای پیدایش یک پدیده – در این مورد، عید پوریم- است. این اسطوره قطعاً پس از دوران اسارت بابلی و در عصر سلوکی یا حتی عصر رومی ساختهشدهاست و اجزای بابلی، ایرانی و رومی- یونانی در آن موج میزند. پیرنگ داستان استر بهروشنی، یک اسطورۀ کهنترِ مأخوذ از اقوام میانرودان و عیلام است. شخصیتهای اصلی متنازع در این داستان، یعنی استر، مردخای و هامان، زادۀ خاطراتی اند که یهودیان در دورۀ اسارت بابلی از اساطیر میانرودان و عیلام کسب کردهاند و با اندک تفاوتهایی در تلفظ، در اساطیر این اقوام حضور دیرینه دارند. در حقیقت، این شخصیتهای متنازع، خدایان میانرودان (عشتار و مردوخ) هستند که با خدای عیلامی (هومبای) نبرد میکنند و حاصل این نبرد، شکست خدای عیلام است. نبردهای خدایان در آسمان، در نبردهای مردمان و دولتهای زمینی، تجلّی عینی مییابد و نبرد خدایان میانرودان و عیلام نیز در تجلّی زمینی، با قتل عام و تخریب تمام عیار عیلام و عیلامیان در عصر آشور بانیپال، خاتمۀ تاریخی و عینی مییابد و همین قتل عام و تخریب، در داستان استر نیز انعکاس مییابد. نویسندۀ داستان اساطیری کتاب استر، باید زمان و مکانی برای این داستان فرض میگرفت که با حیات یهود در پیوند باشد و روایتهای کهن میانرودان و عیلام که به سبب اساطیری بودن، لازمان و لامکان بودند، زمان و مکانی آشنا برای یهود بیابد. این زمان و مکان، از ایران عصر هخامنشی وام گرفتهشد. نویسنده، آگاهیهایی دور و کلّی از ایران داشتهاست، امّا از بسیاری از جزئیات آگاه نبوده بهویژه دربارۀ اعداد و رسوم، بنابراین او در ایران و در عصر هخامنشی نمیزیسته. ممکنترین جا برای زیست او فلسطین و ممکنترین زمان، عصر اشکانی بوده که بخشی معاصر سلوکیان یونانی و بخشی هم معاصر رومیان بودهاست، زیرا این داستان، اجزای رومی و یونانی آشکار نیز دارد. این نویسنده میدانسته که ایران عصر هخامنشی، خیلی خیلی بزرگ بوده، امّا نمیدانسته چقدر. پس ایران را دارای 127 استان معرفی میکند، درحالی که ایران عصر هخامنشی تنها 20 استان داشتهاست. همچنین آگاهیهای او دربارۀ رسوم ایرانی، به طرزی تأسفبار، یونانی و رومی است! برای نمونه، درخواست پادشاه پارس برای بدننمایی ملکه و هنر دانستن آن، انگارهای رومی و یونانی است و حتی مبلّغان اصلی واقعۀ پوریم در ایران که به طور مشخّص دو سه سخنرانیپیشه هستند، دربارۀ عفّت و حجاب باستانی ایرانیان، تردیدی ندارند و حتی از نقشهای تخت جمشید هم برای اثبات این عفاف ذاتی ایرانیان – چه زن و چه مرد- شاهد میآورند. تناقضاتی از این دست در داستان پوریم بسیار است.
.
بسیاری از میراثهای انسانی، مادی و معنوی کشورمان را در این سالهای نزدیک، کشورهای دیگر به نام خود کردند. از آنان نه شگفت است و نه حتی جای شکایت است. شگفتی و شکایت از خودمان است. انگار که سخن غریب باورناپذیر گفتن، مبدل به یک مد شدهباشد، چند سخنرانیپیشه، هرچه ایرانی است، زادهی توطئهی بیگانه وانمود میکنند و سیزده به در هم از این لجاجت شگفت بینصیب نمانده و آن را توطئهای یهودی علیه موجودیت ایران و همان عید پوریم یهودی بازمینمایند، درحالی که گاه «پوریم» را نمیتوانند بهدرستی تلفظ کنند! شاید در این تلاش لجاجتآلود دوستانمان، بیش از همه، دشمنانمان شادکام باشند که بیمزد و بیمنت، داشتههایمان را میبرند. در این یادداشت نگاهی میکنیم به پوریم یهودی و پیوند ادعایی آن با سیزده به در ایرانی.
تلاش قبایل موسوم به بنیاسرائیل برای تدوین مجموعهای گسترده و دستگاهوار از اساطیر که بتواند همۀ هستی را توجیه کند، غالباً به مابعد عصر اسارت بابلی بازمیگردد و نتیجۀ آشنایی آنان با مجموعههای اساطیری ایرانیان و ملّتهای میانرودان (بینالنهرین) است. علمای یهود در تدوین اساطیر خویش از بسی اساطیر ایرانی و بابلی و سومری بهرهبردند تا برای پرسشهایشان پاسخهایی منسجم و مدوّن ارائه کنند. یکی از این پرسشها میتوانست چنین باشد: «جشن پوریم چگونه به وجود آمد؟» امّا تعجّب نکنید اگر بگوییم این پرسش در ابتدا هیچ پاسخی در تورات نداشتهاست و با تأخیری چشمگیر نسبت به دیگر اجزای تورات بوده که کتاب اِستِر در پاسخ به این پرسش پدید آمدهاست. کهنترین فهرست از مندرجات تورات که به طومارهای بحرالمیت موسوم است و در نیمههای قرن بیستم میلادی کشف شدهاست، نام همۀ اجزای تورات را دارد بجز کتاب استر. امّا این تنها یک سوی ماجراست. تحلیل محتوایی و نقد اسطورهشناختی کتاب استر هم رازهایی جالبتر را بازمیگوید. این کتاب، ساختاری اساطیری دارد و داستانی توجیهگر برای پیدایش یک پدیده – در این مورد، عید پوریم- است. این اسطوره قطعاً پس از دوران اسارت بابلی و در عصر سلوکی یا حتی عصر رومی ساختهشدهاست و اجزای بابلی، ایرانی و رومی- یونانی در آن موج میزند. پیرنگ داستان استر بهروشنی، یک اسطورۀ کهنترِ مأخوذ از اقوام میانرودان و عیلام است. شخصیتهای اصلی متنازع در این داستان، یعنی استر، مردخای و هامان، زادۀ خاطراتی اند که یهودیان در دورۀ اسارت بابلی از اساطیر میانرودان و عیلام کسب کردهاند و با اندک تفاوتهایی در تلفظ، در اساطیر این اقوام حضور دیرینه دارند. در حقیقت، این شخصیتهای متنازع، خدایان میانرودان (عشتار و مردوخ) هستند که با خدای عیلامی (هومبای) نبرد میکنند و حاصل این نبرد، شکست خدای عیلام است. نبردهای خدایان در آسمان، در نبردهای مردمان و دولتهای زمینی، تجلّی عینی مییابد و نبرد خدایان میانرودان و عیلام نیز در تجلّی زمینی، با قتل عام و تخریب تمام عیار عیلام و عیلامیان در عصر آشور بانیپال، خاتمۀ تاریخی و عینی مییابد و همین قتل عام و تخریب، در داستان استر نیز انعکاس مییابد. نویسندۀ داستان اساطیری کتاب استر، باید زمان و مکانی برای این داستان فرض میگرفت که با حیات یهود در پیوند باشد و روایتهای کهن میانرودان و عیلام که به سبب اساطیری بودن، لازمان و لامکان بودند، زمان و مکانی آشنا برای یهود بیابد. این زمان و مکان، از ایران عصر هخامنشی وام گرفتهشد. نویسنده، آگاهیهایی دور و کلّی از ایران داشتهاست، امّا از بسیاری از جزئیات آگاه نبوده بهویژه دربارۀ اعداد و رسوم، بنابراین او در ایران و در عصر هخامنشی نمیزیسته. ممکنترین جا برای زیست او فلسطین و ممکنترین زمان، عصر اشکانی بوده که بخشی معاصر سلوکیان یونانی و بخشی هم معاصر رومیان بودهاست، زیرا این داستان، اجزای رومی و یونانی آشکار نیز دارد. این نویسنده میدانسته که ایران عصر هخامنشی، خیلی خیلی بزرگ بوده، امّا نمیدانسته چقدر. پس ایران را دارای 127 استان معرفی میکند، درحالی که ایران عصر هخامنشی تنها 20 استان داشتهاست. همچنین آگاهیهای او دربارۀ رسوم ایرانی، به طرزی تأسفبار، یونانی و رومی است! برای نمونه، درخواست پادشاه پارس برای بدننمایی ملکه و هنر دانستن آن، انگارهای رومی و یونانی است و حتی مبلّغان اصلی واقعۀ پوریم در ایران که به طور مشخّص دو سه سخنرانیپیشه هستند، دربارۀ عفّت و حجاب باستانی ایرانیان، تردیدی ندارند و حتی از نقشهای تخت جمشید هم برای اثبات این عفاف ذاتی ایرانیان – چه زن و چه مرد- شاهد میآورند. تناقضاتی از این دست در داستان پوریم بسیار است.
Forwarded from ایرانشهر (دربارهی زبان و خط فارسی میانه/ پهلوی ساسانی)
در باب پیوند ادعایی پوریم یهودی و سیزده به در ایرانی (بخش۲)
داستان پوریم تنها با تحلیل درون متن، مردود نمیشود و ضعفهای آن را به یاری متنهای موازی نیز میتوان کشف کرد.
برای نمونه کشتاری که با عنوان هولوکاست (همهکُشیِ) ایرانیان از آن یاد میشود و در 127 ولایت! رخ میدهد و به زعم قصهگویی جاعل با نام مستعار ناصر پورپیرار، موجب شد که ایران برای 2500 سال و تا همین هشتاد یا نود سال پیش خالی از سکنه شود، با چنین عظمت مهیبی در هیچ متن تاریخی و دینی جز خود کتاب استر یاد نشدهاست. نام شاهان هخامنشی در بسی از کتابهای ایرانیان از قبیل آثارالباقیۀ ابوریحان بیرونی و مروجالذهب مسعودی آمدهاست، امّا در هیچ کدامشان ذکری از واقعۀ عظمای پوریم نیامدهاست. نهتنها در منابع ایرانی بلکه در منابع یونانی و رومی و دیگر ملّتهای باستانی نیز این واقعۀ هایله، انعکاسی ندارد.
از سوی دیگر اساطیر و حماسهها و روایتهای عامه که اغلب انعکاس وقایع عظیمه از قبیل شکستها و پیروزیها و تهاجمات و کشتارها و بیماریهای همهگیر و امثال آنها هستند و به صورت شفاهی و بیرون از نظارت دولتها پدید میآیند، مطلقاً در این باره خاموش اند و بنابراین سانسور ادعایی صهیونیسم جهانی آن هم از سه هزاره پیش تا اکنون در این مورد باطل است و اگر چنین سانسوری در این مورد وجود داشته، چرا صهیونیستها خود کتاب استر را در بوق نهادهاند؟! بالاخره باید این واقعه را پنهان کرد یا آشکار؟!! آری، واقعۀ پوریم، داستانی اساطیری برای تفسیر و تعلیل جشنی از پیش موجود در میان شماری قبیلۀ کوچرو در آسیای غربی بوده و بس و تنها در ذهن نویسندۀ این داستان رخ داده. این نویسنده آگاهیهایی دور از اساطیر بابلی، پادشاهی هخامنشی و کشتار و تخریب عیلام به دست آشور بانیپال داشته و در فضایی رومی و یونانی میزیسته و بسیار دوست داشته که وقتی از او میپرسند جشن پوریم چگونه پدید آمد، پاسخی برای این پرسش داشته باشد. داستانی که او در پاسخ به این پرسش بازمیگفته بر سبیل دیگر داستانهای اساطیری، گفته و شنیده میشده تا اینکه اخیراً در حدّ و اندازهای شگفت، مهم شد و عدهای در هر دو سوی موافقان و مخالفان، آغاز اصرار به تاریخی بودن این روایت اساطیری کردند. از دمیدنهای نوظهور در داستانی که گویای حادثهای تاریخی انگاشته نمیشده، دو گروه متضاد به صورتی علیالسویه و یکسان، سود میبرند: نخست، کوشندگان نبرد با صهیونیسم که با بازگویی داستان استر، یادآور میشوند که اگر مراقب نباشید، صهیونیستها شما را قتل عام میکنند و دیگر، صهیونیستها که با بازگویی این داستان، یادآور میشوند که اگر مراقب نباشید، دشمنان یهود شما را قتل عام میکنند!
داستان پوریم تنها با تحلیل درون متن، مردود نمیشود و ضعفهای آن را به یاری متنهای موازی نیز میتوان کشف کرد.
برای نمونه کشتاری که با عنوان هولوکاست (همهکُشیِ) ایرانیان از آن یاد میشود و در 127 ولایت! رخ میدهد و به زعم قصهگویی جاعل با نام مستعار ناصر پورپیرار، موجب شد که ایران برای 2500 سال و تا همین هشتاد یا نود سال پیش خالی از سکنه شود، با چنین عظمت مهیبی در هیچ متن تاریخی و دینی جز خود کتاب استر یاد نشدهاست. نام شاهان هخامنشی در بسی از کتابهای ایرانیان از قبیل آثارالباقیۀ ابوریحان بیرونی و مروجالذهب مسعودی آمدهاست، امّا در هیچ کدامشان ذکری از واقعۀ عظمای پوریم نیامدهاست. نهتنها در منابع ایرانی بلکه در منابع یونانی و رومی و دیگر ملّتهای باستانی نیز این واقعۀ هایله، انعکاسی ندارد.
از سوی دیگر اساطیر و حماسهها و روایتهای عامه که اغلب انعکاس وقایع عظیمه از قبیل شکستها و پیروزیها و تهاجمات و کشتارها و بیماریهای همهگیر و امثال آنها هستند و به صورت شفاهی و بیرون از نظارت دولتها پدید میآیند، مطلقاً در این باره خاموش اند و بنابراین سانسور ادعایی صهیونیسم جهانی آن هم از سه هزاره پیش تا اکنون در این مورد باطل است و اگر چنین سانسوری در این مورد وجود داشته، چرا صهیونیستها خود کتاب استر را در بوق نهادهاند؟! بالاخره باید این واقعه را پنهان کرد یا آشکار؟!! آری، واقعۀ پوریم، داستانی اساطیری برای تفسیر و تعلیل جشنی از پیش موجود در میان شماری قبیلۀ کوچرو در آسیای غربی بوده و بس و تنها در ذهن نویسندۀ این داستان رخ داده. این نویسنده آگاهیهایی دور از اساطیر بابلی، پادشاهی هخامنشی و کشتار و تخریب عیلام به دست آشور بانیپال داشته و در فضایی رومی و یونانی میزیسته و بسیار دوست داشته که وقتی از او میپرسند جشن پوریم چگونه پدید آمد، پاسخی برای این پرسش داشته باشد. داستانی که او در پاسخ به این پرسش بازمیگفته بر سبیل دیگر داستانهای اساطیری، گفته و شنیده میشده تا اینکه اخیراً در حدّ و اندازهای شگفت، مهم شد و عدهای در هر دو سوی موافقان و مخالفان، آغاز اصرار به تاریخی بودن این روایت اساطیری کردند. از دمیدنهای نوظهور در داستانی که گویای حادثهای تاریخی انگاشته نمیشده، دو گروه متضاد به صورتی علیالسویه و یکسان، سود میبرند: نخست، کوشندگان نبرد با صهیونیسم که با بازگویی داستان استر، یادآور میشوند که اگر مراقب نباشید، صهیونیستها شما را قتل عام میکنند و دیگر، صهیونیستها که با بازگویی این داستان، یادآور میشوند که اگر مراقب نباشید، دشمنان یهود شما را قتل عام میکنند!
Forwarded from ایرانشهر (دربارهی زبان و خط فارسی میانه/ پهلوی ساسانی)
در باب پیوند ادعایی پوریم یهودی و سیزده به در ایرانی (بخش۳)
و امّا سیزده بهدر. جشنهای ایرانی بنا به دلالت واژۀ جشن/ یسن که به معنی نیایش و نماز است، آیینهایی مذهبی برای گرامیداشت خاطرۀ اعمال نیک نیاکان ما ایرانیان یا برای طلب چیزی از خداوند بودهاست و اغلب هم به سبب معیشت کشاورزی و ستورپروری ایرانیان از زمانهای بسیار دور، مصداق این طلب، آب و زمین و باروری و برکت بودهاست. این جشنها به سبب ماهیت مذهبی، اغلب به صورت جمعی برگزار میشدند و چون این جشنها و گاه سوگها از قبیل تیرگان، تِشتَر روز (سیزدهم فروردین ماه) و سوگ سیاوش، برای طلب فزایش آب و باروری زمین و فزونی گیاه و برکت بوده، جایی جز طبیعت برای برگزاریشان متصوّر و ممکن نبوده و در خانه ماندن، نقض نیایش انگاشتهمیشدهاست. نبرد آسمانی ایزدان ایرانی با دیوان تاریکی و خشکسالی با حمایتهای جمعی مردمان ایرانی در پهنۀ زمین همراه میشد و ایرانیان برای شرکت در این عمل ایزدی به پهنۀ سبزهزاران و کنارههای جویها و چشمهساران میرفتند و نرفتن را بدشگون میانگاشتند. سیزدهم فروردینماه متعلّق به یکی از مشهورترین ایزدان آبفزا یعنی ایزد تیر/ تِشتَر بودهاست و حضور شاد ایرانیان در سبزهزاران و کنار آبها برای حمایت از او بوده که در آسمان برای ایرانیان، با دیوان سیاه آباوبار نبرد میکرده. تکلّف کردن در غذا و شیرینی و شربت در این روز، یادگار آیینهای کهنتر فدیه دادن برای خوش ساختن خاطر ایزدان بودهاست. چنین ترکیب شاد و پر معنویتی، هیچ مناسبتی با گریز ایرانیان خوفزده به صحرا برای در امان ماندن از یک هولوکاست ادعایی در اساطیر قبایل چوپان شامات ندارد که دو سه نفر از سخنرانیپیشگان در آن میدمند، درحالی که رسم کهن ایرانیان برای در امان ماندن از کشتار، شهربندان و به طور ویژه در خانه ماندن بوده و برای همین بوده که کوچهها را تنگ میساختند و خانهها را بلنددیوار و محفوظ میگرفتند.
و اگر آن سال برای در امان ماندن از کشتار به صحرا گریختند، چرا سال بعد هم در همان روز گریختند و صدها سال و چند هزار سال دیگر هم و چرا این قدر شاد؟! رخدادن این جشن در سیزدهم فروردین ماه هم ارتباط ماهوی با عدد سیزده و نحوست آن که پدیدهای نوآمده از فرهنگ غربی است، ندارد و همین جشن حمایت از ایزد بارانزای آبفزا در روزهای غیر سیزده و ماههای غیر فروردین نیز برگزار میشدهاست و آنچه بدشگون بوده، نه عدد سیزده، بلکه در خانه ماندن و مشارکت نکردن در نیایش طلب باران و گیاه و برکت بودهاست.
بیاییم این بار که تیشه گرفتیم تا بنای بلند میراث نیاکانمان را از بیخ بکنیم، لحظهای به خود بگوییم که آری، صهیونیسم در همه جا برای ما دام نهاده و از جملۀ این دامها، یکی همین نفی فرهنگ و تاریخ ما به همّت خود ماست.
صورت کامل این یادداشت:
http://anruzha.blogfa.com/post/227
#تیرروز
#تشتر
#تیشتر
#سیزده_به_در
#تیرگان
#پوریم
@iranshahr1353
و امّا سیزده بهدر. جشنهای ایرانی بنا به دلالت واژۀ جشن/ یسن که به معنی نیایش و نماز است، آیینهایی مذهبی برای گرامیداشت خاطرۀ اعمال نیک نیاکان ما ایرانیان یا برای طلب چیزی از خداوند بودهاست و اغلب هم به سبب معیشت کشاورزی و ستورپروری ایرانیان از زمانهای بسیار دور، مصداق این طلب، آب و زمین و باروری و برکت بودهاست. این جشنها به سبب ماهیت مذهبی، اغلب به صورت جمعی برگزار میشدند و چون این جشنها و گاه سوگها از قبیل تیرگان، تِشتَر روز (سیزدهم فروردین ماه) و سوگ سیاوش، برای طلب فزایش آب و باروری زمین و فزونی گیاه و برکت بوده، جایی جز طبیعت برای برگزاریشان متصوّر و ممکن نبوده و در خانه ماندن، نقض نیایش انگاشتهمیشدهاست. نبرد آسمانی ایزدان ایرانی با دیوان تاریکی و خشکسالی با حمایتهای جمعی مردمان ایرانی در پهنۀ زمین همراه میشد و ایرانیان برای شرکت در این عمل ایزدی به پهنۀ سبزهزاران و کنارههای جویها و چشمهساران میرفتند و نرفتن را بدشگون میانگاشتند. سیزدهم فروردینماه متعلّق به یکی از مشهورترین ایزدان آبفزا یعنی ایزد تیر/ تِشتَر بودهاست و حضور شاد ایرانیان در سبزهزاران و کنار آبها برای حمایت از او بوده که در آسمان برای ایرانیان، با دیوان سیاه آباوبار نبرد میکرده. تکلّف کردن در غذا و شیرینی و شربت در این روز، یادگار آیینهای کهنتر فدیه دادن برای خوش ساختن خاطر ایزدان بودهاست. چنین ترکیب شاد و پر معنویتی، هیچ مناسبتی با گریز ایرانیان خوفزده به صحرا برای در امان ماندن از یک هولوکاست ادعایی در اساطیر قبایل چوپان شامات ندارد که دو سه نفر از سخنرانیپیشگان در آن میدمند، درحالی که رسم کهن ایرانیان برای در امان ماندن از کشتار، شهربندان و به طور ویژه در خانه ماندن بوده و برای همین بوده که کوچهها را تنگ میساختند و خانهها را بلنددیوار و محفوظ میگرفتند.
و اگر آن سال برای در امان ماندن از کشتار به صحرا گریختند، چرا سال بعد هم در همان روز گریختند و صدها سال و چند هزار سال دیگر هم و چرا این قدر شاد؟! رخدادن این جشن در سیزدهم فروردین ماه هم ارتباط ماهوی با عدد سیزده و نحوست آن که پدیدهای نوآمده از فرهنگ غربی است، ندارد و همین جشن حمایت از ایزد بارانزای آبفزا در روزهای غیر سیزده و ماههای غیر فروردین نیز برگزار میشدهاست و آنچه بدشگون بوده، نه عدد سیزده، بلکه در خانه ماندن و مشارکت نکردن در نیایش طلب باران و گیاه و برکت بودهاست.
بیاییم این بار که تیشه گرفتیم تا بنای بلند میراث نیاکانمان را از بیخ بکنیم، لحظهای به خود بگوییم که آری، صهیونیسم در همه جا برای ما دام نهاده و از جملۀ این دامها، یکی همین نفی فرهنگ و تاریخ ما به همّت خود ماست.
صورت کامل این یادداشت:
http://anruzha.blogfa.com/post/227
#تیرروز
#تشتر
#تیشتر
#سیزده_به_در
#تیرگان
#پوریم
@iranshahr1353
Blogfa
در باب پیوند ادعایی پوریم یهودی و سیزده به در ایرانی
در باب پیوند ادعایی پوریم یهودی و سیزده به در ایرانی - وبنوشتهاي ابراهيم واشقاني فراهاني
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
💠 ایرانشناسی | باستانشناسی
💠 نقشبرجسته ساسانی چگونه به انگلیس قاچاق شده است؟
💠 گشت مرزی بریتانیا یک نقشبرجسته ساسانی به ارزش احتمالی ۳۰ میلیون پوند را درحالی کشف و ضبط کرد که احتمال داده شده این سنگنگاره از یک صخره در شیراز کنده شده و بعد به انگلیس قاچاق شده است، اما این شیء تاریخی چگونه از ایران جدا و بعد خارج شده و از بریتانیا سر درآورده است؟
خبر کشف این نقشبرجسته ساسانی را روزنامه گاردین شنبه ۱۲ فروردینماه ۱۴۰۲ اعلام کرده است، درحالیکه مسؤولان وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی هنوز نسبت به این خبر واکنشی نشان نداده و توضیحاتی ارائه نکردهاند. اکنون این پرسش مطرح است که نقشبرجسته دو هزار ساله چگونه و از کدام محوطه تاریخی جدا شده و به چه شکل از کشور خارج شده که کسی تا کنون متوجه آن نشده است؟
روزنامه گاردین نوشته که این نقشبرجستۀ قاچاقشده در فرودگاه لندن توسط گشت مرزی بریتانیا کشف و ضبط شده و قرار است پیش از بازگشت به خانه (ایران) در موزه بریتانیا به نمایش گذاشته شود. مسؤولان موزه بریتانیا اعلام کردهاند از دولت ایران اجازه نمایش این گنجینه باستانی را به مدت سه ماه دریافت کردهاند و سپس، آن را به موزه ملی در تهران میفرستند.
با توجه به هماهنگیهای قبلی که برای نمایش این شیء قاچاق شده در موزه بریتانیا صورت گرفته و در خبر گاردین به آن نیز اشاره شده، این پرسش مطرح است که چرا این ماجرا تا کنون مسکوت گذاشته شده و از سوی متولیان میراث فرهنگی درباره آن اطلاعرسانی لازم صورت نگرفته است؟ با توجه به حجم حفاریها و قاچاق آثار تاریخی آیا سکوت درباره قاچاق بینالمللی اشیاء تاریخی با توجیه پیگیریهای حقوقی در سکوت خبری، حاشیه امنی برای حفاران و قاچاقچیان آثار تاریخی ایجاد نمیکند؟
روزنامه گاردین نوشته که افسران نیروی مرزی بریتانیا در فرودگاه استانستد لندن تصادفی به یک محموله مشکوک شدند که بستهبندی آن به گونهای بود که…
💠 نقشبرجسته ساسانی چگونه به انگلیس قاچاق شده است؟
💠 گشت مرزی بریتانیا یک نقشبرجسته ساسانی به ارزش احتمالی ۳۰ میلیون پوند را درحالی کشف و ضبط کرد که احتمال داده شده این سنگنگاره از یک صخره در شیراز کنده شده و بعد به انگلیس قاچاق شده است، اما این شیء تاریخی چگونه از ایران جدا و بعد خارج شده و از بریتانیا سر درآورده است؟
خبر کشف این نقشبرجسته ساسانی را روزنامه گاردین شنبه ۱۲ فروردینماه ۱۴۰۲ اعلام کرده است، درحالیکه مسؤولان وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی هنوز نسبت به این خبر واکنشی نشان نداده و توضیحاتی ارائه نکردهاند. اکنون این پرسش مطرح است که نقشبرجسته دو هزار ساله چگونه و از کدام محوطه تاریخی جدا شده و به چه شکل از کشور خارج شده که کسی تا کنون متوجه آن نشده است؟
روزنامه گاردین نوشته که این نقشبرجستۀ قاچاقشده در فرودگاه لندن توسط گشت مرزی بریتانیا کشف و ضبط شده و قرار است پیش از بازگشت به خانه (ایران) در موزه بریتانیا به نمایش گذاشته شود. مسؤولان موزه بریتانیا اعلام کردهاند از دولت ایران اجازه نمایش این گنجینه باستانی را به مدت سه ماه دریافت کردهاند و سپس، آن را به موزه ملی در تهران میفرستند.
با توجه به هماهنگیهای قبلی که برای نمایش این شیء قاچاق شده در موزه بریتانیا صورت گرفته و در خبر گاردین به آن نیز اشاره شده، این پرسش مطرح است که چرا این ماجرا تا کنون مسکوت گذاشته شده و از سوی متولیان میراث فرهنگی درباره آن اطلاعرسانی لازم صورت نگرفته است؟ با توجه به حجم حفاریها و قاچاق آثار تاریخی آیا سکوت درباره قاچاق بینالمللی اشیاء تاریخی با توجیه پیگیریهای حقوقی در سکوت خبری، حاشیه امنی برای حفاران و قاچاقچیان آثار تاریخی ایجاد نمیکند؟
روزنامه گاردین نوشته که افسران نیروی مرزی بریتانیا در فرودگاه استانستد لندن تصادفی به یک محموله مشکوک شدند که بستهبندی آن به گونهای بود که…
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
پانزدهم فروردینماه زادروز ژیلبر لازار، منتخب بیست و چهارمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
لازار در فاصلۀ سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۱ بورسیۀ انستیتوی فرانسه در ایران میشود. در این دوره در کلاسهای درس استادان ایرانی، ازجمله ملکالشعرای بهار، حاضر میشود و ضمن تحصیل در کتابخانهها به گردآوری مواد، بهویژه از نسخههای خطی متون قرون چهارم و پنجم هجری، برای پایاننامۀ دکترای خود میپردازد. به نظر میرسد مواد بعضی مقالات مربوط به گویشهای ایرانی و بعضی از دیگر آثار خود را هم در این دوره گردآوری کرده باشد. اولین کتاب او دستور زبان فارسی معاصر است که در سال ۱۹۵۷ (= ۱۳۳۶ش) به چاپ رسیده و تاکنون، با وجود نقدهای متعددی که بر آن نوشته شده، بهترین دستور زبان فارسی امروز است.
لازار از ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۶ استاد زبان فارسی در مدرسۀ ملی زبانهای زندۀ شرقی بود و بخش فارسی این مدرسه را به سطح تحصیلات سیکل دوم (تقریباً معادل لیسانس)، با عنوان تمدن ایرانی در دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی پاریس (سربن) تغییر داد و در سال ۱۹۶۶ کرسی زبانها و تمدن ایرانی را در همین دانشکده ایجاد کرد.
لازار بهتدریج دامنۀ مطالعات خود را از زبان فارسی به تمام زبانهای ایرانی گسترش داد. یک حوزۀ دیگر نیز که بهویژه به آن پرداخت مسئلۀ شعر در زبانهای ایرانی بود. لازار ۱۳ مقاله دربارۀ شعر در ایران نوشت که مجموع آنها در سال ۱۳۹۵ با عنوان بررسی وزن شعر ایرانی از سوی انتشارات هرمس به قلم لیلا ضیاء مجیدی به فارسی درآمد. بعضی از مقالات او در این زمینه تحقیقات ایرانی را بسیار پیش برده است.
[«استاد ژیلبر لازار (۱۹۲۰ - ۲۰۱۸) و تحقیقات او در زبانهای ایرانی»، دکتر علیاشرف صادقی، گزارش میراث، دورۀ سوم، سال دوم، شمارۀ سوم و چهارم، پاییز – زمستان ۱۳۹۶، صص ۳۸ - ۳۹]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
لازار در فاصلۀ سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۱ بورسیۀ انستیتوی فرانسه در ایران میشود. در این دوره در کلاسهای درس استادان ایرانی، ازجمله ملکالشعرای بهار، حاضر میشود و ضمن تحصیل در کتابخانهها به گردآوری مواد، بهویژه از نسخههای خطی متون قرون چهارم و پنجم هجری، برای پایاننامۀ دکترای خود میپردازد. به نظر میرسد مواد بعضی مقالات مربوط به گویشهای ایرانی و بعضی از دیگر آثار خود را هم در این دوره گردآوری کرده باشد. اولین کتاب او دستور زبان فارسی معاصر است که در سال ۱۹۵۷ (= ۱۳۳۶ش) به چاپ رسیده و تاکنون، با وجود نقدهای متعددی که بر آن نوشته شده، بهترین دستور زبان فارسی امروز است.
لازار از ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۶ استاد زبان فارسی در مدرسۀ ملی زبانهای زندۀ شرقی بود و بخش فارسی این مدرسه را به سطح تحصیلات سیکل دوم (تقریباً معادل لیسانس)، با عنوان تمدن ایرانی در دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی پاریس (سربن) تغییر داد و در سال ۱۹۶۶ کرسی زبانها و تمدن ایرانی را در همین دانشکده ایجاد کرد.
لازار بهتدریج دامنۀ مطالعات خود را از زبان فارسی به تمام زبانهای ایرانی گسترش داد. یک حوزۀ دیگر نیز که بهویژه به آن پرداخت مسئلۀ شعر در زبانهای ایرانی بود. لازار ۱۳ مقاله دربارۀ شعر در ایران نوشت که مجموع آنها در سال ۱۳۹۵ با عنوان بررسی وزن شعر ایرانی از سوی انتشارات هرمس به قلم لیلا ضیاء مجیدی به فارسی درآمد. بعضی از مقالات او در این زمینه تحقیقات ایرانی را بسیار پیش برده است.
[«استاد ژیلبر لازار (۱۹۲۰ - ۲۰۱۸) و تحقیقات او در زبانهای ایرانی»، دکتر علیاشرف صادقی، گزارش میراث، دورۀ سوم، سال دوم، شمارۀ سوم و چهارم، پاییز – زمستان ۱۳۹۶، صص ۳۸ - ۳۹]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
پروین اعتصامی در کنار محمدرضا پهلوی، ولیعهدِ آن زمان،در دیدار از کتابخانه دانشسرای عالی، خرداد ۱۳۱۶. پروین اعتصامی کتابدار این مرکز بود/آرشیو کتابخانه ملی.
#پرویناعتصامی
#یاد_بود_بزرگان
@tarikhfarhanghonariranzamin
#پرویناعتصامی
#یاد_بود_بزرگان
@tarikhfarhanghonariranzamin
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
نفرین
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
▪️نفرین اثرات جادویی قوی داشت. چرا دشنام این همه سوزناک است؟ به نظر میرسد صیغهٔ انشاء در اعصار کهن جنبهٔ اجرایی داشت چنانکه در صیغ عقد و بیع مانده است. وقتی میگویی بعتُ یا اشتريتُ عمل صورت گرفته است. دشنام هم همین حکم را داشت. مثلاً وقتی میگفتی مادر و خواهرت چنین و چنان، گویی عملی تحقق یافته است. لذا برای قدما مسئله نام و ننگ مطرح بود. نفرین هم همین حکم را داشت، دشنام جزو نفرین است.
در شاهنامه در پادشاهی بهمن، بهمن زال
را اسیر میکند، فرامرز را میکشد، سیستان را تاراج میکند و هیچ ناراحت نیست تا آنکه بهمن متوجه میشود که رودابه خاندان بهمن را نفرین کرده است، فوراً خود را به پشوتن میرساند. پشوتن رنگِ رو باخته میگوید کار به جای باریک کشیده و باید زود از این منطقه خارج شویم و جبران مافات کنیم. همین کار را میکنند و زال را آزاد میسازند. مسئلهٔ مهم این داستان که برای خوانندهٔ امروزی قابل درک نیست این است که پشوتن اصلاً انتظار چنین عکسالعمل مهمّی یعنی نفرین را از رودابه نداشته است. رودابه میگوید:
مبیناد چشم کس این روزگار
زمین باد بی تخمِ اسفندیار
از آن آگهی سوی بهمن رسید
(فوراً) به نزدیک فرّخ پشوتن رسید
پشوتن زِ رودابه پُر درد شد
از آن شیون او رُخش زرد شد
به بهمن چنین گفت کای شاهِ نو
چو بر نیمهٔ آسمان ماه نو
به شبگیر از این مرز لشکر بران
که این کار دشوار گشت و گران...
بفرمود پس بهمن کینهخواه
کز آنجا برانند یکسر سپاه
ج ۶، پادشاهی بهمن/ ب ۱۴۹ به بعد
اسفندیار در هفتخوان به گرگسار قول داد که:
به رویین دژت بر سپهبد کنم
مبادا که هرگز به تو بد کنم
هفتخوان اسفندیار/ ب ۲۰۰
اما وقتی گرگسار او را نفرین میکند:
همه اختر بد به جان تو باد
بریده به خنجر میان تو باد
به خاک اندر افگنده پر خون تنت
زمین بستر و گرد پیراهنت
اسفندیار فوراً او را میکشد.
مباهله در نزد اعراب هم همین تأثیر جادویی را داشت و در تاریخ اسلام در این باب داستانهایی است.
شاهِ نامهها
صص ۵۱۹–۵۱۷
استاد سیروس شمیسا
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
نفرین
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
▪️نفرین اثرات جادویی قوی داشت. چرا دشنام این همه سوزناک است؟ به نظر میرسد صیغهٔ انشاء در اعصار کهن جنبهٔ اجرایی داشت چنانکه در صیغ عقد و بیع مانده است. وقتی میگویی بعتُ یا اشتريتُ عمل صورت گرفته است. دشنام هم همین حکم را داشت. مثلاً وقتی میگفتی مادر و خواهرت چنین و چنان، گویی عملی تحقق یافته است. لذا برای قدما مسئله نام و ننگ مطرح بود. نفرین هم همین حکم را داشت، دشنام جزو نفرین است.
در شاهنامه در پادشاهی بهمن، بهمن زال
را اسیر میکند، فرامرز را میکشد، سیستان را تاراج میکند و هیچ ناراحت نیست تا آنکه بهمن متوجه میشود که رودابه خاندان بهمن را نفرین کرده است، فوراً خود را به پشوتن میرساند. پشوتن رنگِ رو باخته میگوید کار به جای باریک کشیده و باید زود از این منطقه خارج شویم و جبران مافات کنیم. همین کار را میکنند و زال را آزاد میسازند. مسئلهٔ مهم این داستان که برای خوانندهٔ امروزی قابل درک نیست این است که پشوتن اصلاً انتظار چنین عکسالعمل مهمّی یعنی نفرین را از رودابه نداشته است. رودابه میگوید:
مبیناد چشم کس این روزگار
زمین باد بی تخمِ اسفندیار
از آن آگهی سوی بهمن رسید
(فوراً) به نزدیک فرّخ پشوتن رسید
پشوتن زِ رودابه پُر درد شد
از آن شیون او رُخش زرد شد
به بهمن چنین گفت کای شاهِ نو
چو بر نیمهٔ آسمان ماه نو
به شبگیر از این مرز لشکر بران
که این کار دشوار گشت و گران...
بفرمود پس بهمن کینهخواه
کز آنجا برانند یکسر سپاه
ج ۶، پادشاهی بهمن/ ب ۱۴۹ به بعد
اسفندیار در هفتخوان به گرگسار قول داد که:
به رویین دژت بر سپهبد کنم
مبادا که هرگز به تو بد کنم
هفتخوان اسفندیار/ ب ۲۰۰
اما وقتی گرگسار او را نفرین میکند:
همه اختر بد به جان تو باد
بریده به خنجر میان تو باد
به خاک اندر افگنده پر خون تنت
زمین بستر و گرد پیراهنت
اسفندیار فوراً او را میکشد.
مباهله در نزد اعراب هم همین تأثیر جادویی را داشت و در تاریخ اسلام در این باب داستانهایی است.
شاهِ نامهها
صص ۵۱۹–۵۱۷
استاد سیروس شمیسا
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیستم فروردینماه سالروز درگذشت منوچهر ستوده، منتخب هشتمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
خون است دلم برای ایران
خون است دلم برای ایران
جان و تن من فدای ایران
بهتر ز هزار گونه آوای
در گوش دلم نوای ایران
خوشتر ز صفای باغ رضوان
من را به نظر صفای ایران
همچون دم عیسی مسیحا
جانبخش بود هوای ایران
افسوس ز ظلم روس منکوس
تشدید شده عزای ایران
وان دشمن وحشی ستمکار
بردهست همه غذای ایران
وین تفرقه و نفاق اشرار
خسته دل باصفای ایران
گشتهست کنون بسی غمافزا
آن ساحت غمزدای ایران
اینک که وطن شدهست بیمار
دانی چه دهد شفای ایران؟
یکرنگی ملّت است و دولت
داروی شفایزای ایران
ایران عزیز را خداییست
امّید کند خدای ایران
از چشم بد شریر حفظش
تا بیش شود بهای ایران
تا مسکن اجنبیست کشور
حاصل نشود رضای ایران
زیبد که ستودهوار گویی
خونست دلم برای ایران
منوچهر ستوده
۱۳۲۱/۱۲/۶، بندر انزلی
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
خون است دلم برای ایران
خون است دلم برای ایران
جان و تن من فدای ایران
بهتر ز هزار گونه آوای
در گوش دلم نوای ایران
خوشتر ز صفای باغ رضوان
من را به نظر صفای ایران
همچون دم عیسی مسیحا
جانبخش بود هوای ایران
افسوس ز ظلم روس منکوس
تشدید شده عزای ایران
وان دشمن وحشی ستمکار
بردهست همه غذای ایران
وین تفرقه و نفاق اشرار
خسته دل باصفای ایران
گشتهست کنون بسی غمافزا
آن ساحت غمزدای ایران
اینک که وطن شدهست بیمار
دانی چه دهد شفای ایران؟
یکرنگی ملّت است و دولت
داروی شفایزای ایران
ایران عزیز را خداییست
امّید کند خدای ایران
از چشم بد شریر حفظش
تا بیش شود بهای ایران
تا مسکن اجنبیست کشور
حاصل نشود رضای ایران
زیبد که ستودهوار گویی
خونست دلم برای ایران
منوچهر ستوده
۱۳۲۱/۱۲/۶، بندر انزلی
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایران بوم
سفارش شادروان استاد منوچهر ستوده
استاد منوچهر ستوده از مفاخر ملی ایران، پس از یک دوره بیماری ناشی از عفونت ریه، در سن ۱۰۳ سالگی (۲۰ فروردین ماه ۱۳۹۵) درگذشت.
دکتر منوچهر ستوده ایران شناس، جغرافیدان و استاد بازنشسته دانشگاه تهران و پژوهشگر برجسته كشور در دهه های اخیر بود.
وی در ۲۸ تیر ۱۲۹۲ در عودلاجان از محلههای قدیم تهران به دنیا آمد با این حال همواره به سرزمین پدری و مادری خود یعنی مازندران، عشق میورزید.
فهرست کتابهای دکتر ستوده ۵۲ جلد است. تعداد مقالات دکتر ستوده تا به امروز به ۲۸۶ رسید. کتابها و مقالات استاد ستوده نشانهٔ دلبستگی ژرف و عمیق ایشان به تاریخ و دامنه و پیشینهٔ فرهنگ ایرانی است. برخی از کتابهای ستوده: فرهنگ گیلکی، با مقدمهٔ ابراهیم پورداود- فرهنگ کرمانی- فرهنگ بهدینان، با مقدمهٔ ابراهیم پورداود-حدود العالم من المشرق الی المغرب- دیوان امیر پازواری، با همکاری محمد داودی- مهمان نامه بخارا -جغرافیای اصفهان- فرهنگ سمنانی، سرخهای، لاسگردی، سنگسری، شهمیرزادی- عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات - قلاع اسماعیلیه در رشتهکوههای البرز، تاریخ گیلان و دیلمستان- از آستارا تا استرآباد در ده جلد، شامل آثار و بناهای تاریخی گیلان و مازندران و گلستان که هرکدام قریب به ۸۰۰ صفحه است- فرهنگ نائینی- تاریخ بدخشان-تاریخ بنادر و جزایر خلیجفارس- سفرنامهٔ گیلان ناصرالدینشاه قاجار-جغرافیای تاریخی شمیران- اسناد خاندان خلعتبری با مقدمه مجتبی رضوانی گیل کلایی است.
ستوده در مراسم بزرگداشت خود توصیهای مهم نه به دانشجویان که به همه آدمهای امروز کرد: غنیمت فرصت و قدردان وقت بودن. او در سخنانی کوتاه گفت: سعدی میگوید «صاحبا عمر عزیز است غنیمت دانش/ گوی خیری که توانی ببر از میدانش...» و من در اینجا به چند کلام درباره گذر عمر و ضرورت غنیمتدانستن آن بسنده میکنم. خداوند ما را صاحب این ساعات قرار داده و ما باید جوابگو باشیم و از این دقایق خوب استفاده کنیم. ما باید تمام دقایق و ساعات را صرف کار مفید و مثبت برای خود و دیگران کنیم و بدانیم که با تلف کردن عمر به هیچ جا نخواهیم رسید. ساعات دقیق و حساسی در اختیار ماست و باید از آنها حفظ و حراست کنیم. مقدسی صاحب «احسنالتقاسیم» با آنکه میتوانست ساعات خود را با عیش و عشرت و به بطالت بگذراند، اما این اثر عظیم را در زمان خودش به وجود آورد. صبح تا غروب پای رادیو، تلویزیون و ماهواره نشستن باعث حرام شدن و به بطالت رفتن سرمایه خداداد عمر است و امیدوارم دانشجویان و پژوهشگران قدر دقایق عمر خود را بدانند و روش بنده را پی بگیرند
@iranboom_ir
استاد منوچهر ستوده از مفاخر ملی ایران، پس از یک دوره بیماری ناشی از عفونت ریه، در سن ۱۰۳ سالگی (۲۰ فروردین ماه ۱۳۹۵) درگذشت.
دکتر منوچهر ستوده ایران شناس، جغرافیدان و استاد بازنشسته دانشگاه تهران و پژوهشگر برجسته كشور در دهه های اخیر بود.
وی در ۲۸ تیر ۱۲۹۲ در عودلاجان از محلههای قدیم تهران به دنیا آمد با این حال همواره به سرزمین پدری و مادری خود یعنی مازندران، عشق میورزید.
فهرست کتابهای دکتر ستوده ۵۲ جلد است. تعداد مقالات دکتر ستوده تا به امروز به ۲۸۶ رسید. کتابها و مقالات استاد ستوده نشانهٔ دلبستگی ژرف و عمیق ایشان به تاریخ و دامنه و پیشینهٔ فرهنگ ایرانی است. برخی از کتابهای ستوده: فرهنگ گیلکی، با مقدمهٔ ابراهیم پورداود- فرهنگ کرمانی- فرهنگ بهدینان، با مقدمهٔ ابراهیم پورداود-حدود العالم من المشرق الی المغرب- دیوان امیر پازواری، با همکاری محمد داودی- مهمان نامه بخارا -جغرافیای اصفهان- فرهنگ سمنانی، سرخهای، لاسگردی، سنگسری، شهمیرزادی- عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات - قلاع اسماعیلیه در رشتهکوههای البرز، تاریخ گیلان و دیلمستان- از آستارا تا استرآباد در ده جلد، شامل آثار و بناهای تاریخی گیلان و مازندران و گلستان که هرکدام قریب به ۸۰۰ صفحه است- فرهنگ نائینی- تاریخ بدخشان-تاریخ بنادر و جزایر خلیجفارس- سفرنامهٔ گیلان ناصرالدینشاه قاجار-جغرافیای تاریخی شمیران- اسناد خاندان خلعتبری با مقدمه مجتبی رضوانی گیل کلایی است.
ستوده در مراسم بزرگداشت خود توصیهای مهم نه به دانشجویان که به همه آدمهای امروز کرد: غنیمت فرصت و قدردان وقت بودن. او در سخنانی کوتاه گفت: سعدی میگوید «صاحبا عمر عزیز است غنیمت دانش/ گوی خیری که توانی ببر از میدانش...» و من در اینجا به چند کلام درباره گذر عمر و ضرورت غنیمتدانستن آن بسنده میکنم. خداوند ما را صاحب این ساعات قرار داده و ما باید جوابگو باشیم و از این دقایق خوب استفاده کنیم. ما باید تمام دقایق و ساعات را صرف کار مفید و مثبت برای خود و دیگران کنیم و بدانیم که با تلف کردن عمر به هیچ جا نخواهیم رسید. ساعات دقیق و حساسی در اختیار ماست و باید از آنها حفظ و حراست کنیم. مقدسی صاحب «احسنالتقاسیم» با آنکه میتوانست ساعات خود را با عیش و عشرت و به بطالت بگذراند، اما این اثر عظیم را در زمان خودش به وجود آورد. صبح تا غروب پای رادیو، تلویزیون و ماهواره نشستن باعث حرام شدن و به بطالت رفتن سرمایه خداداد عمر است و امیدوارم دانشجویان و پژوهشگران قدر دقایق عمر خود را بدانند و روش بنده را پی بگیرند
@iranboom_ir
Forwarded from ایران بوم
۲۰ فروردین ۱۳۱۸ ، زادروز《استاد فریدون جنیدی》
سمیرا ستاری
استاد جنیدی اسطوره شناس ایرانی و از پژوهندگان فرهنگ و زبانهای باستانی است. زمینه تخصصی فعالیت او شاهنامهپژوهی است.
فریدون جنیدی، فرزند بکتاش ایرانی، در ۲۰ فروردین سال ۱۳۱۸ خورشیدی در کوهستانِ ریوندِ نیشابور زادهشد.
در سال ۱۳۵۸، بنیاد نیشابور را بنیان نهاد و اکنون مدیر بنیاد نیشابور و نشر بلخ است. همچنین او سالها استاد دانشگاه های صنعتی شریف، تهران و کرمان بودهاست و به آموزش زبانهای باستان و شاهنامه میپرداختهاست و اکنون نیز به صورت آزاد و رایگان به آموزش زبانهای پهلوی و اوستایی و برگزاری انجمنهای شاهنامهخوانی در بنیاد نیشابور مشغول است.
وی بیش از ۳۰ سال از عمر خود را برای ویرایش شاهنامه صرف کردهاست تا بنا به نظر خود بیتهای افزوده شاهنامه را از آنها جدا کند و نسخه ویراستهٔ او از شاهنامه در سال ۱۳۸۷ منتشر شده است.
استاد فریدون جنيدی معتقدست، دور نگه داشتن متن شاهنامه از كتابهای درسی، در حكم خيانت به كودكان و جامعه است. میگويد؛ جايگزين كردن آثار فاخر با آثار چند نوقلم؛ كار اشتباهیست و روزی اين اقدامات باعث سقوط بنای ادبيات در ايران خواهد شد.
@iranboom_ir
سمیرا ستاری
استاد جنیدی اسطوره شناس ایرانی و از پژوهندگان فرهنگ و زبانهای باستانی است. زمینه تخصصی فعالیت او شاهنامهپژوهی است.
فریدون جنیدی، فرزند بکتاش ایرانی، در ۲۰ فروردین سال ۱۳۱۸ خورشیدی در کوهستانِ ریوندِ نیشابور زادهشد.
در سال ۱۳۵۸، بنیاد نیشابور را بنیان نهاد و اکنون مدیر بنیاد نیشابور و نشر بلخ است. همچنین او سالها استاد دانشگاه های صنعتی شریف، تهران و کرمان بودهاست و به آموزش زبانهای باستان و شاهنامه میپرداختهاست و اکنون نیز به صورت آزاد و رایگان به آموزش زبانهای پهلوی و اوستایی و برگزاری انجمنهای شاهنامهخوانی در بنیاد نیشابور مشغول است.
وی بیش از ۳۰ سال از عمر خود را برای ویرایش شاهنامه صرف کردهاست تا بنا به نظر خود بیتهای افزوده شاهنامه را از آنها جدا کند و نسخه ویراستهٔ او از شاهنامه در سال ۱۳۸۷ منتشر شده است.
استاد فریدون جنيدی معتقدست، دور نگه داشتن متن شاهنامه از كتابهای درسی، در حكم خيانت به كودكان و جامعه است. میگويد؛ جايگزين كردن آثار فاخر با آثار چند نوقلم؛ كار اشتباهیست و روزی اين اقدامات باعث سقوط بنای ادبيات در ايران خواهد شد.
@iranboom_ir
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
در دیوان حافظ بر سر کلمههای «می» «عشق» «ساقی» نمیتوان بحث کرد.
#یکشنبه_ها_و_حافظ
▪️کلمهٔ «مستی» و «مست» را میتوان معنی علمی کرد.
ابوحنیفه در فقه خود میگوید:
مست کسی است که زمین و آسمان را تشخیص ندهد.
کلمهٔ شراب که همان خمر عربی یا wine انگلیسیست تعریف قاموسیِ [تعریف لغتنامهای] مشخص دارد اما همین کلمه وقتی در زنجیرهٔ شعر حافظ قرار میگیرد، بر اثر نبوغ هنرمند و بر اثر همنشینی با کلمات دیگر، کسب عاطفیت میکند.
پس، در دیوان حافظ نه بر سر کلمهٔ «می» میتوان بحث کرد نه بر سر کلمهٔ «عشق».
هرکس بهتر درین مورد صحبت کند حق با اوست.
ساقی نیز اینگونه است. یعنی یک معنی قاموسی در هر زبانی دارد اما در دیوان حافظ معنی آن که کسب عاطفیت کرده است با ترجمهٔ انگلیسی آن «cupbearer» متفاوت است.
بخش عظیمی از ظرافت کار یک هنرمند این است که کلمات کوچه و بازار را بار عاطفی بخشد و از حالت عادی خارج کند.
در یک تجربهٔ هنری نیز اینگونه است. یعنی در تاریکیهایش یک روشناییهایی هست و در روشناییهایش یک تاریکی؛
به تعبیر دکتر علیاکبر فیاض.
یک منظومهٔ هنری را فکر میکنیم که میفهمیم اما باز هم جای سوال دارد.
لطف هنر این است که ما را راه میدهد و راه نمیدهد.
شعر حافظ نیز اینگونه است.
سعدی میگوید:
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتشِ ما تیز میکنی
این کار هنری است؛ بینَ التّجلی و الاِستتار.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
جلد یک
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
در دیوان حافظ بر سر کلمههای «می» «عشق» «ساقی» نمیتوان بحث کرد.
#یکشنبه_ها_و_حافظ
▪️کلمهٔ «مستی» و «مست» را میتوان معنی علمی کرد.
ابوحنیفه در فقه خود میگوید:
مست کسی است که زمین و آسمان را تشخیص ندهد.
کلمهٔ شراب که همان خمر عربی یا wine انگلیسیست تعریف قاموسیِ [تعریف لغتنامهای] مشخص دارد اما همین کلمه وقتی در زنجیرهٔ شعر حافظ قرار میگیرد، بر اثر نبوغ هنرمند و بر اثر همنشینی با کلمات دیگر، کسب عاطفیت میکند.
پس، در دیوان حافظ نه بر سر کلمهٔ «می» میتوان بحث کرد نه بر سر کلمهٔ «عشق».
هرکس بهتر درین مورد صحبت کند حق با اوست.
ساقی نیز اینگونه است. یعنی یک معنی قاموسی در هر زبانی دارد اما در دیوان حافظ معنی آن که کسب عاطفیت کرده است با ترجمهٔ انگلیسی آن «cupbearer» متفاوت است.
بخش عظیمی از ظرافت کار یک هنرمند این است که کلمات کوچه و بازار را بار عاطفی بخشد و از حالت عادی خارج کند.
در یک تجربهٔ هنری نیز اینگونه است. یعنی در تاریکیهایش یک روشناییهایی هست و در روشناییهایش یک تاریکی؛
به تعبیر دکتر علیاکبر فیاض.
یک منظومهٔ هنری را فکر میکنیم که میفهمیم اما باز هم جای سوال دارد.
لطف هنر این است که ما را راه میدهد و راه نمیدهد.
شعر حافظ نیز اینگونه است.
سعدی میگوید:
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتشِ ما تیز میکنی
این کار هنری است؛ بینَ التّجلی و الاِستتار.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
جلد یک
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#حافظ